زندگی

چگونه از شر دنیا راحت بشیم

سلام
لطفا به دو سوال من پاسخ بدین.
اول اینکه ایا خدا برای کسانی که دنیا و زندگی و نعمت اون رو نمی خواهند راه حلی گفته یا نه؟کسانی مثل من که دوست ندارند زندگی کنند و دوست ندارند در این دنیای مسخره تکامل پیدا کنند باید کی رو ببینند؟اقا ما همون بهشتی رو که نهرها از زیر درختانش جاریست و همون جهنمی رو که دودهای خفگان دارد رو نخواهیم باید چه کسی را ببینیم؟کل نظام این دنیا مسخره است اخه چرا زوری زندگی می دن؟
فقط چون در حکومت خدا ازادی پس از بیان وجود نداره به خاطر حرفهام مامورهای خدا یه بلایی سرم میارن نمی دونم کی این کار رو میکنند پس تا بلا سرم نیاوردند جوابم رو بدید که لااقل بی جواب نمانم؟راستی اگر کسی ره فراری هم داره به ما هم بگه؟فرار از این دنیای مسخره

مرگ تعدادی از نزدیکان

انجمن: 

با سلام و احترام
مرگ چند تن از نزدیکان در یک ماه ی اخیر آیا مفهومی دارد یا خیر؟ و آیا هر مرگی در وجود خودش مفهومی نهفته است؟

آیا امام حسین(ع) را خدا بشهادت رساند؟ با توجه به این آیه: (و ما تشاون الا ان یشاء الله رب العالمین)

بسم الله الرحمن الرحیم....سلام... آیا امام حسین(ع) را خدا بشهادت رساند؟؟؟ با توجه به این آیه سوره تکویر آیه آخر:(و ما تشاون الا ان یشاء الله رب العالمین) شما چیزی نمی خواهید مگر الله پروردگار عالمین بخواهد..خب آیا نمی شه گفت خدا با اراده خودش اراده یزید ملعون رو کنترل کرد و بر اراده یزید منطبق شد و سر مبارک امام رو برید؟؟ کلا معنی این آیه یعنی چی؟ مگه میشه ما ها هم اراده داریم و هم هیچ اراده ای نداریم؟؟؟ و همش از خداست؟؟؟ هم جبر هم اختیار؟؟؟ با تشکر.....

درسهایی از اخلاق امام (رضوان الله تعالی علیه)

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:درسهایی از اخلاق امام (رضوان الله تعالی علیه) :Gol:

IMAGE(http://www.askdin.com/gallery/images/30757/1_21.jpg)
منبع عکس: آوینی

در بیستم جمادی الثانی سال 1329 هجری قمری مطابق با اول مهر سال 1281 هجری شمسی در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی در خانواده ای اهل علم متولد گردیدند. پدرشان مرحوم آیت الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی بودند که پس از پایان تحصیلات و رسیدن به درجه اجتهاد به ایران بازگشتند. بیش از پنج ماه از تولد ایشان نمی گذشت که پدرشان به دست خوانین زورگوی منطقه در راه بازگشت از اراک به خمین به شهادت رسیدند و بدین ترتیب بود که دوران کودکی را با رنج یتیمی تحت سرپرستی مادر مومنه اش خانم هاجر (دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری) و عمه مکرمه اش (صاحبه خانم) سپری کردند. تا اینکه در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز هم محروم گردیدند. ایشان دوران دانش آموزی را در شهر خمین در مکتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم آغاز کردند و پس از طی دروس ابتدایی و مقدماتی و فراگیری مقداری از علوم ادبیات عرب و منطق و دروس اعتقادی در سن 20 سالگی برای ادامه تحصیل عازم حوزه علمیه اراک گردیدند و پس از یکسال توقف در اراک به دنبال هجرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم (در سال 1340 هجری قمری مطابق سال 1300 هجری شمسی) ایشان نیز به قم هجرت کردند و درسهای حزوی (مشتمل بر کتابهای قوانین، رسائل، مکاسب و کفایه الاصول) را نزد مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری و بیشتر نزد مرحوم سید علی یثربی کاشانی فرا گرفتند. و عمده تحصیلات خارج (عالی) فقه و اصول را نزد بنیانگذار حوزه علمیه قم مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، گذرانده اند.
ایشان همزمان با فراگیری فقه و اصول به فراگیری ریاضیات و هیئت (علم نجوم) و فلسفه نزد مرحوم حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکمی یزدی پرداختند و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمدرضا مسجد شاهی اصفهانی و اخلاق و عرفان را نزد مرحوم آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی و عالی ترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت 6 سال نزد مرحوم آیت الله آقا میرزا محمد علی شاه آبادی فرا گرفتند.
ایشان درباره چگونگی ادامه برنامه درسی خود پس از درگذشت مرحوم آیت الله العظمی حائری می فرمایند: پس از وفات مرحوم آقای حائری با عده ای از رفقا بحث داشتیم تا آنکه آقای بروجردی:doa(2): به قم آمدند.
برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای برجردی عمده اشتغال به تدریس معقول (دانش فلسفه) و «عرفان» و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود، و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد.
امام خمینی:doa(2): با حضور خود در عرصه سیاسی و رهبری انقلاب اسلامی تا پیروزی آن، الگویی موفق از رهبری ولایت فقیه را در عصر حاضر به نمایش گذاشتند. ایشان نه تنها در عرصه سیاسی بلکه در سایرعرصه های نیز به عنوان الگویی کامل جلوه گر شده اند. پیروی از ایشان در ابعاد گوناگون زندگی می تواند انسان را به سوی سعادت جاودان رهنمون گردد، چه آنکه خود ایشان نیز تربیت یافته مکتب ناب محمدی:doa(1): است که بهره مندی کامل از این مکتب توانستند فصل نوینی را در تاریخ معاصر فراروی انسانهای کمال جو بگشایند.

منبع: کتاب درسهایی از اخلاق امام (رضوان الله تعای علیه)
انتشارات تسنیم (ناشر کتب دیدگاه های امام خمینی (ره)


عدل الهی در زندگی دنیا

انجمن: 

سلام
اگر عدالت لازمه رشد و تعالی انسانهاست و خداوند نیز عادل است...چرا پس در زندگی دنیا عدالتی نیست؟
یکی به وفور از لذت ها و مواهب بهرمند است و دیگری در محرومیت ها...
چگونه چنین جامعه ایی به رشد و تعالی میرسد؟

اومدیمو شخصی به خاطر همین بی عدالتی و محرومیت ها(که کم هم نیستند)کافر شد..
این فرد نه زندگی دنیا را داشته و نه آخرت !!!

خب این چگونه با عدل الهی سازگار است؟

زندگي دنيا و قطع تعلق

سلام
زندگي كردن در دنيا و تعلق نداشتن به آن چگونه ممكن است؟
وقتي قراره همين تعلقات به دنيا و وابستگي به اطرافيان در مرگ و بعد از آن مايه عذاب باشد چرا اصلا زندگي كنيم؟

راه و رسم ازدواج بدون داشتن شغل و سربازی

سلام.
دیدم توی سایتتون برای هر مشکلی راه حلی دادین.گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید برای منم راه حلی دادین.

توی خوانواده ما همه ازدواج کردن.و من تنها فرزند مجرد هستم که با پدر مادرم زندگی میکنه.مادرم بیماری سختی دارن و بنده مسئول رسیدگی به کارهاشون هستم.بقیه اعضای خونواده هم با وجود مشکلاتشون کمک میکنن.ولی خب کمتر.
ترم اخر ارشد هستم.و باید بعدش سربازی برم.الان برای معافیت از طریق مادرم اقدام کردم ولی ازونجایی که شنیدم به این راحتی ها معافیت نمیدن.که مهم نیست چون حاضرم غیبت بخورم و نرم سربازی و مراقب مادرم باشم.از طرفی خیلی نیاز به ازدواج دارم.مادرم خواستگاری میرن ولی خونواده ها و دخترهای پرتوقع الان با شرایط من کنار نمیان.از فامیل و اشنا گرفته تا غریبه رفتیم خواستگاری .هرکدوم به نوعی نشد.یه سری کار را میگفتن.یه سری سربازی.البته حق دارن به نوعی.
یه شغل معمولی و ابرومند دارم.با حقوق پایین.به قول بعضیا بخور و نمیر.ولی بازم خداروشکر.
خیلی نیازعاطفی دارم.(البته نیاز جنسی هم هست)چون به خاطر مشکلاتم بعضی موقعها یه حس غم عجیبی بهم وارد میشه.خیلی تنهام به معنای واقعی کلمه کسی را ندارم که باهاش حرف بزنم.میخام یه نفر باشه باهاش درد و دل کنم.دستشو بگیرم.بغلش کنم تا اروم بشم.فکر کنم کمبود محبت دارم.وقتی دختر پسرارو میبینم توی خیابون خیلی دلم میگیره.چرا من کسی را ندارم.
شاید بگین خودتو مشغول کن.فکرتو منحرف کن.میکنم همه اینکار هارو.اینقدر ورزش کردم که دارم عضله ای میشم.همشم دارم فکرمو منحرف میکنم.با درس و تیلیزونو ... ولی بعضی موقعها مخصوصا عصرها که میشه.وقتی مادرمو میبینم که چقدر ضعیف شده.دلم میگیره.نمیدونم چکار کنم.هر چند شب میخابم صبح پا میشم دوباره یادم میره. ولی دوباره چند وقتی یه بار همین حس را دارم.
شاید بگین با خدا صحبت کن.خدا که جواب نمیده.من میخام یکی باشه دستشو بگیرم باهاش بحرفم مستقیم و ... .بعدشم اصلا فرق میکنه.نمیشه رابطه با خدا را با این چیزی که من میخام مقایسه کرد و جایگزین کرد.
شاید بگین دختر هست بیشتر بگردین.ولی مادرم در حد توانش میگرده.منم راضی نیستم مادرم اذیت بشه.باقی خونواده هم اهمیتی نمیدن.در ثانی با توجه به موردهای بیشماری که تلفن زدیم یا رفتیم اون دو موردی که خدمتتون عرض کردم را هنوز ایراد میگیرن.کار...سربازی...
خودمم ظاهر و اخلاق و ... خوبه.همه ی فامیل و همسایه و... این را میگن.ولی خب برای دخترای بعضیاشون که اقدام کردیم.برای دختر پول بیشتر از این چیزا اهمیت داره مثل اینکه.
یه مشاوری تو یه برنامه میگفت:ازدواج و داشتن یه همدم مثل غذای روح هستش.مثل وقتی غذا نخوری معدت درد میگیره.ازدواجم نکنی روح و روانت اسیب میبینه.
(همه اینارو گفتم فقط دوست داشتم نظر شما رو بدونم.و ببینم راه حلی هست برای مشکل من.چون خودم توکل کردم به خدا.اگه تا اخر عمرمم ازدواج نکنم برام مهم نیست.تا الان که نیازهامو سرکوب کردم و با همین حس ها زندگی کردم از این به بعدم میکنم .شاید زودتر از بین رفتن.اگه الان که خیلی نیاز دارم به همسر کسی پیشم نباشه.بعداز چند سال که کلی نیازهامو سرکوب کردم و دیگه کمرنگ شدن.مثل الان که نسبت به چندسال پیش کمتر شدن.شایدم اصلا دیگه حوصله ای برای حرف زدن باکسی برام نمونده باشه .ازدواج کردن چه فایده ای داره!!!)

من به پوچی رسیدم ...

سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

***** الگوی زندگی + مشق عشق *****

در روان شناسی به این مسأله توجه شده که انسان احتیاج به الگوی رفتار و نمونه عمل دارد و این مطلب به تجربه نیز ثابت شده است و می‌بینیم که در کارها هر انسانی به دنبال الگو می‌گردد و در پی شخصیت برجسته ای است که به او دل بندد و ارادت بورزد. در بین بچه‌ها و جوانان معمول است که اگر امتیازاتی در فردی ببینند و به او علاقمند شوند، در همه کارها و حتی نوع و شکل لباس و آرایش از او تقلید می‌کنند. وجود الگوهای رفتار و شخصیت‌های نمونه و مربی نقش بسیار مهمی در سازندگی انسان‌ها دارد.
قرآن مجید پیامبر اکرم(ص) را اسوه نیک معرفی کرده است «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ برای شما در زندگی و عملکرد پیامبر(ص) سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند».(1) و در جای دیگر ابراهیم و اصحاب او را اسوه حسنه می‌داند.(2) دلیلش آن است که "انتخاب فرستادگان خدا از میان انسان‌ها به خاطر آن است که بتوانند سر مشق عملی برای امت‌ها باشند؛ زیرا مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیاء دعوت‌های عملی آن‌ها است و به همین دلیل دانشمندان اسلام معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوت دانسته‌اند".(3)
پیامبر اکرم(ص) که در همه صفات عالی انسانی سرآمد بود طبیعی است که همه رفتار و گفتار و حرکات و سکناتش می‌تواند سر مشق دیگران باشد. از نظر تربیتی ثابت شده است که الگوهای تربیتی نقش مؤثری در سازندگی نفوس دارد. هرشخصی در هر رتبه ای که باشد باید به بزرگان خود تأسی کند. امام علی(ع) که خود اسوه مؤمنان است از تأسی به پیامبر اکرم(ص) و الگو پذیری از آن حضرت یاد کرده و فرموده‌اند: صبر و شکیبایی بر حاکمان اسلامی واجب است، زیرا خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد شکیبایی کن آن چنان که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند و همین معنا را بر دوستان و اهل طاعتش با دستور به تأسی جستن به پیامبر واجب فرموده است.(4)اگر پیامبر (ص) در زندگی ما اسوه و سرمشق باشد قطعاً برنامه‌های زندگی ما دگرگون خواهد شد و آحاد جامعه به سعادت و کامیابی خواهند رسید.
روحیات عالی، استقامت و شکیبایی پیامبر، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختی‌ها و مشکلات هر کدام می‌تواند الگو و سرمشقی برای همه مسلمین باشد.
به دلیل اسوه و الگو بودن پیامبران و رهبران الهی برای امت‌ها و به دلیل این که مهمترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیا(ع) دعوت عملی آنهاست. دانشمندان اسلام معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوت دانسته‌اند، چون کسی که می‌خواهد الگو و مقتدای انسان‌ها باشد باید از هرگونه خطا و گناه و حتی اندیشه آن مصون و محفوظ باشد و حتی از نسیان و سهو نیز بر کنار باشد، چون فردی گنه کار و در معرض لغزش و سهو و خطا چگونه می‌تواند الگو و اسوه دیگران باشد و مردم به راحتی به او سر بسپرند و به او دل ببندند و عمل و رفتار او را الگوی خود قرار دهند؟
اهل بیت به تصریح قرآن کریم دارای مقام عصمت بوده و از هرگونه آلودگی پاک و پیراسته می‌باشند:
«انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد»(5)
امامان معصوم و نیز حضرت زهرا(س) تمام شرایط الگو بودن و مقتدا بودن را دارا می‌باشند و عقل حکم می‌کند انسان دنباله رو کسانی باشد که به گواهی تاریخ و اعتراف دوست و دشمن گوی سبقت را در میدان کمالات و فضایل و خوبی از همه ربوده‌اند و همه خوبان و پاکان و صاحبان کمال ریزه خوار سفره خصال نیکوی آنها می‌باشند. راهبرانی که با علم خداداد و لدنی کاملا با پیچ و خم راه سعادت آشنایند و خود این راه را تا آخر پیموده‌اند و با علم و قدرت الهی، توانایی دستگیری و راهنمایی رهروان این راه را دارند.
در الگوگیری، حضور یا عدم حضور افراد چندان مهم نیست ; بلکه چه بسا کسانی که در گذشته ای دور زندگی می‌کردند، بهتر از بسیاری از مصاحبان بتوانند الگو واقع شوند; لیکن برای این کار باید از طریق بررسی تاریخ زندگی درس‌های لازم را فرا گرفت. گذشت چهارده قرن هم چیزی را عوض نمی‌کند; زیرا محور اصلی در الگوگیری اصول کلی تربیتی و ارزش‌های اخلاقی است که با مرور زمان پوسیده و کهنه نمی‌شود.
زندگی ائمه(ع) برای ما الگو است و پذیرش این مطلب و بیان این سخن گزاف و بیهوده نیست و لذا هم گوشه گوشه زندگی آنها برای ما روشن است و بیان شده و هم می‌توان همچنان از آنها الگو گرفت و پیروی نمود. و برای رسیدن به آن می‌توان کتب مشتمل بر معارف دین را که بسیار فراوان است مورد مطالعه قرار داد. نماز شب حضرت زهرا(س)، ساده زیستی آن حضرت، برخورد وی با نامحرم ، پیروی کامل از فرامین دین، بها دادن به ارزشهای انسانی و معنوی در برابر معیارهای دنیوی و مادی و از خودگذشتگی و خود را فراموش کردن و هزار نکته دیگر که تنها یک دستورالعمل نیست بلکه بنیان رفتار فاطمی است برای همیشه می‌تواند سرمشق زندگی باشد.
سخنان ائمه(ع) در مورد کیفیت و شکل زندگی برای هر انسانی قابل فهم و راهگشاست، کافی است به کتاب هایی که در مورد زندگانی ائمه(ع) نوشته شده می توان مراجعه ، و یا از کلمات گهربار آنها فیض برد تا زندگی ها رنگ دینی و الهی بگیرد.
نکته ای که در اینجا مهم و اساسی است این است که هر چند کامل بودن و بی عیب و نقص و کاستی بودن الگو در تربیت و رهبری انسان‌ها بسیار مؤثر است چون انسان به راحتی به آنها سر می‌سپرد و از آنها اطاعت می‌کند ولی وجود زمینه‌ها و بسترهای مناسب در فرد الگو گیرنده نیز دارای اهمیت ویژه ای است بنابراین باید خود انسان با سعی و تلاش و مجاهده و با پیروی از حجت و پیامبر و واعظ درونی‌اش یعنی عقل این زمینه را فراهم سازد تا سخنان و رفتار حجت بیرونی و خارجی یعنی پیامبران و امامان و بزرگان اهل کمال و معرفت در او تأثیرگذار باشند وگرنه در خود زمان پیامبر و امامان(ع) کم نبوده‌اند کسانی که دایما با آنها در تماس بوده‌اند و با آنها انس و معاشرت داشته‌اند ولی سرسخت ترین دشمنان آنها به شمار می‌آمدند و بالاترین مخالفت‌ها و عنادها را با حق و حقیقت داشته‌اند. پس الگو داشتن لازم ولی غیر کافی است.
به عبارت دیگر باید هم فاعل (یعنی الگو) در فاعلیتش کامل باشد و هم قابل (یعنی الگو قرار دهنده) در قابلیتش کامل باشد تا الگو سازی مفید و نتیجه بخش باشد و چون الگوهای رفتاری ما یعنی اولیای الهی در فاعلیت و تأثیرگذاری کامل و بی نقص می‌باشند، این ما هستیم که باید قابلیت پذیرش در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم خود را در معرض وزش نسیم رحمت و هدایت آنها قرار دهیم و غنچه وجود خود را شکوفا سازیم.
گوهر پاک بباید که شود لایق فیض ** ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

پی‌نوشت‌ها:
1.احزاب (33) آیه 21.
2.ممتحنه (60) آیه 4 و 6.
3.تفسیر نمونه، ج 17، ص 264.
4.همان.
5. احزاب، آیه 33.

راه های دست یابی به آرامش چیست؟

سلام و عرض ادب

خدا قوت

مدتهاست مساله ای ذهنم رو درگیر کرده و اون اینکه با وجود اینکه ارتباط با خدا در آرامش انسان اثر مستقیم دارد و بالعکس،عدم ارتباط با خدا آرامش را از انسان می گیرد،این ارتباط چگونه حاصل می شود؟

ما این همه در روایات گوناگون از خدمت به خلق و اینکه بزرگترین عبادت است(بنا به نقل معصوم علیه السلام) میخوانیم که خدمت به پدر،مادر،همسر،فرزند و ... چنان است و چنین است (بحث من رو خودِ روایت نیست ) و ...

خب پس کسی که خدمتی به مخلوق خدا کنه عبادت انجام داده ، زنی که لیوانی آب به همسرش بده ثوابش فلان است ، مادری که به بچه شیر میده فلان اجر رو داره و .... کلا هر عملی که بشر برای رضایت خدا انجام بده ، آن عمل عبادت محسوب شده و اجر و مزد دارد .تا اینجا درست؟

سوال اصلیم اینه که خب آدمی که این اعمال رو انجام میده (صحبت من رو خانم هاست) و آرامش نداره مشکل کارش از کجاست؟

ببینید الان بنده در شرایطی هستم که به نسبت قبل کمتر فرصت میکنم سراغ ادعیه و اعمال مستحب ذکر شده در مفاتیح برم . از طرفی هم به نسبت قبل ،اون آرامش رو ندارم .(منظورم آرامش درونی است)

کمی که به خودم دقیق میشم می بینم اون ارتباطی که قبلا با خدا داشتم رو الان ندارم . البته نمیشه گفت ندارم ، به نظرم نوعش فرق کرده .اما نمیدونم چرا اون ارامش سابق رو ندارم !!! :Gig:

مگه عبادت و ارتباط با خدا فقط اینه که سر سجاده بشینه و دعا بخونه و ذکر بگه؟مگه خدمت به همسر ، تربیت فرزند و ... عبادت نیست؟ چرا از این نوع عبادت ، انسان ( یا شایدم من ) به اون آرامش مطلوب نمی رسم؟

کجای کار (و شاید تفکرم) ایراد داره؟

ممنون میشم بنده را راهنمایی کنید .