اشعار خردلی برای یادگاران جنگ
ارسال شده توسط سلیلة الزهراء در پنجشنبه, ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ - ۱۲:۱۹انجمن:
شکر خدا که حنجرهات را نمیبرید
بابا نفس بکش... به خدا خوب میشوی
تنها، حماسهی نفست خواهش من است
تنها، حماسهی نفست خواهش من است
قرآن بخوان دوباره برایم، بخوان پدر
باور بکن صدای تو آرامش من است
این تخت قتلگاه شده بعد رفتنت
مادر نشسته و تو را زار میزند
مادر نشسته و تو را زار میزند
هر وقت او بلند شد از جا توان نداشت
دیدم مدام تکیه به دیوار میزند