مخالفت مادر

مخالفت خانواده با ازدواج من به خاطر اختلاف سنی زیاد

سلام دختری هستم ۲۳ ساله ، با پسری در ارتباط هستم که ۱۴ سال از من بزرگتره ، ولی اصلا بهش نمیخوره و اگر کسی ندونه به هیچ وجه متوجهه این اختلاف سنی نمیشه ، خانواده اونها چند بار پا فشاری کردن و مادرم میگه نه ، به مردم هم ک سنشو نگیم خودمونو ک نمیتونیم گول بزنیم . بخدا پسر خیلی آقاییه ، خوش ذات و خوش برخورد ، خوش مشرب ، وضع زندگی عالی ، خانواده مخصوصا مادر عالی ، از همه نظر همون پسری هست که میخاستم یه روز بیاد تو زندگیم . مادرم یک بار دیدتش و به خونوادشم گفته که پسر شما از همه نظر عالیه اما دلیل مخالفت من فقط اختلاف سنشونه ، مامانم چند بار به خودمم و خواهرمم گفته ک این پسر اگه سنش کمتر بود من از خدام بود دخترمو بدم به همچین پسر و همچین خونواده ای، اما به هیچ وجه راضی نمیشه . الان منو اون پسر باهمیم ، اونا اصرار دارن ک پسرشون زودتر ازدواج کنه و برای پسرشون دخترهایی ام زیر نظر دارن ، ولی خوده پسر ده ها بار به من گفته که اگه هم ازدواج کنه با یاد من هیچوقت با فرد دیگه خوشبخت نمیشه ….
تورو خدا هرچه سریعتر کمکم کنید ، امکان داره همین روزا از دست بدیم همدیگرو …. کمکمون کنید

ازدواج پسر شیعه با دختر اهل سنت (با رویکرد مشاوره ای)

من پسری 27 ساله هستم.21 سال از عمرم را در شهری زندگی کردم(از کلاس اول) که اکثریت آن‌ها پیرو مذهب تسنن از شاخه شافعی می‌باشند، ولی خودم اهل تشیع هستم.به خاطر دارم در دوران تحصیل ارتباط خوبی با برادران اهل سنت داشتم.و هنوز هم دوستان خوبی از بچه های دوران تحصیلم دارم.من فقط حوصله ندارم که همش دنبال بحث دینی باشم و با کسانی باشم که همش میخواهند درست بودن مذهب و مسلک خویش را اثبات کنند و مذهب دیگری را محکوم به اشتباه کنند.در صورتی که من دوستانی هم داشتم و با آنها بحث کرده ام ولی الان پشیمانم.چون معتقدم من کارشناس دینی نیستم و دیگر هم با هیچ کسی بحث دینی نمیکنم و سر خودم رو هم درد نمیارم.ولی هرجا هم که بحثی شده با احترام متقابل بوده و هیچ وقت به آنها خدای ناکرده توهین نکردم و همیشه بعد از بحث هم دوستی ها همچنان پابرجا بوده.من درسته شیعه مذهبم.ولی به قول یکی از دوستام من شیعه درست حسابی نیستم j نماز خونم.روزه هم میگیرم.ولی واقعیت خیلی اهل هیئت سینه زنی و مسجد و روضه و زیارت عاشورا نیستم.به قول دوستم میگفت شیئه ای که وسط روضه امام حسین کتاب بخونه به چه دردی میخوره j ولی درکل میگم من نور اهل بیت در دلم هست ولی در عمل نه ! خیلی در مراسم عزاداری و مراسم جشن های شیعیان حضور پر رنگی ندارم.ولی خوب اعتقاد دارم و اگر کسی شیعیان رو مسخره کنه ناراحت میشم.شاید خودم 10 روز محرم رو مسجد نرم و فقط شب تاسوعا و روز عاشورا رو در مراسم شرکت کنم ولی خوب از اونهایی هم نیستم که بگم اینا چرا 10 شب و گاهی 30 شب به مسجد میروند و ... ولی خودم نمیرم و اخلاق ام این طوریه.
مادرم اخیراً که به مرکز بهداشت مراجعه میکنه ، و مادرها هم همیشه دنبال کیس خوب برای پسرشون هستند ، دخترخانومی مجرد رو در اون مرکز پیدا میکنه.که کارکنان اونجا از خوبی و نجابت اون دختر خانوم خیلی تعریف میکنند.مادرم این موضوع رو با من در میون گذاشت و گفت که این دختر خانوم رو دیدم خوشگل بوده و خوش تیپ و کلاً خیلی به تو میاد.ولی ای کاش شیعه مذهب بود.به مادرم گفتم که چه اشکالی داره من با اهل تسنن که مشکلی ندارم.ولی مادرم میگه من هم مشکلی ندارم.ولی من با تجربه ترم و خیلی ها رو دیدم که هم مذهب نبودند و ازدواج کردند و الان اختلاف دارند.تو احساسی نشو و این اشتباه رو نکن.من به مادرم میگم وقتی ما مشکلی با اهل تسنن نداریم چرا نباید باهاشون ازدواج کنیم !؟ به مادرم میگم من که اخلاق خودت رو میدونم که روحیاتت مثل خودمه و خیلی برای ادیان دیگر احترام قائلی و این دخترخانوم هم که مسلمونه و عین خودمونه چرا باید بترسیم!؟ مادرم میگه من از اقوامشون میترسم.از اطرافیان از پدر و مادرش.وشاید اقوام خودمون دخالت کنند.ولی من میگم اقوام اولاً خودشون رعایت میکنند.دوماً دختر و پسر مهمه.این دختر خانوم هم تحصیل کرده اس وهم مشاور و روانشناس.هیچ وقت با من به خاطر مذهب به مشکل نمیخوره.از طرفی من هم شیعه ی افراطی نیستم.به هرحال من امروز به مرکز بهداشت رفتم و با همون دختر خانوم صحبت کردم.ولی نه به عنوان خواستگار بلکه به عنوان پسری اهل تشیع که دوست داره با دختری اهل تسنن ازدواج کنه ولی مادرش مخالفه.نه به خاطر اینکه با اهل تسنن مشکل داره.بلکه از این نظر که دیگران که ازدواج کرده اند نظر مساعدی ندارند! من این موضوع رو مطرح کردم تا بتونم ظاهر این دختر خانوم رو هم ببینم.از ظاهرش خوش ام اومده.فکر میکنم دختر متین و با اخلاقی هم باشه.و درکل در نگاه اول به دلم نشست.طوری که میخوام پامو توی یه کفش کنم و بگم یا این دختر یا هیچ کس دیگه.میخوام برم خواستگاری اش.به نظرتون من اشتباه میکنم!؟ تازه از کجا معلوم اون منو بخواد.ولی من میرم خواستگاری...
لطفا راهنمایی ام کنید.

راضی کردن خانواده برای خواستگاری از دختر مورد علاقه من

سلام من 27سالمه لیسانس معماری دارم عاشق هم دانشگاهیم شدم که لیسانس حسابداری داره طوری عاشقش شدم که حتی خواستگاری شخص دیگه ایه نمیتونم برم با این خانوم صحبت کردم هردو ملاکامون یکیه هردو ایمانمون خوبه سطح عقل شعور معاشرتمون وخانوادهامون یکیه فقط سطح مالیشون پایین تره مادرم مخالفت میکنه میگه به هیچ عنوان خواستگاریش نمی رم میشه کمکم کنید چکارکنم ما همه جنبه هارو درنظر گرفتیم و فهمیدیم باهم خوشبخت میشیم