مذهب كلامی شیعه امامیه شیعه در لغت و اصطلاح
ارسال شده توسط گمنام در چهارشنبه, ۱۳۸۸/۰۶/۱۸ - ۰۱:۲۳
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق میشود، یكی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی كردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.[1]
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته میشود كه به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، و بر این عقیدهاند كه امام و جانشین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از طریق نصّ شرعی تعیین میشود، و امامت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[2]
اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السّلام ـ نخست، از طرف پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی كه از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان كه سیوطی از جابربن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درتفسیر آیه « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ» (بیّنه/7) اشاره به علی ـ علیه السّلام ـ كرده و فرمودهاند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.»[3]
در تاریخ شیعه، فرقههایی پدید آمده است، كه بسیاری از آنها منقرض شدهاند، و بحث درباره آنها فایده چندانی ندارد. فرقههای اصلی شیعه كه هم اكنون نیز موجوند عبارتند از: شیعه اثنا عشریه، شیعه زیدیّه، و شیعه اسماعیلیه، درباره هر یك از آنها در فصلی جداگانه به اختصار بحث خواهیم كرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه اثنا عشریه است.
وجه تسمیه
اكثریت شیعه، را شیعه امامیه یا اثنا عشریه تشكیل میدهد، از آنجا كه آنان جانشینان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دوازده نفر میدانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شدهاند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی كه از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
1. علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ 2. حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ 3. حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ 4. علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ (امام سجّاد) 5. محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السّلام ـ) 6. جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السّلام ـ) 7. موسی بن جعفر ( امام كاظم ـ علیه السّلام ـ) 8. علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السّلام ـ) 9. محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السّلام ـ) 10. علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السّلام ـ)11. حسن بن علی (امام عسكری ـ علیه السّلامـ) 12. حجه بن الحسن (مهدی موعود (عج)).
شیعه اثناعشریه بر مسئله امامت تأكید خاصّی داشته و عصمت امام و افضلیت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی میداند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ میداند. با توجه به این عقاید ویژه درباره امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به كسانی كه به امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ عقیده دارند درباره شیعه امامیه گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است كه به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و كمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ میداند...»[4]
تاریخ پیدایش تشیّع
گرچه، در عصر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره پارهای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،[5] ولی فرقهها و دستهبندیهایی كه بعدها پیدا شد، در ان زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ اختلافاتی پدید آمد كه سبب پیدایش فرقههای مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی كه در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمد، مربوط به مسئله خلافت و امامت بود كه مسلمان را به دو دسته تقسیم كرد.
یك دسته معتقد بودند كه امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است كه معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند كسی نمیداند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است كه در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ جانشین پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه، اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده شیعه ـ خصوصاً شیعه امامیه ـ در مسئله امامت است.
و دسته دیگر ـ كه در رأس آنها ابوبكر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای خود جانشین تعیین نكرده است، و این كار را به مسلمانان واگذار كرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یك اقدام شتابزده ـ در شرایطی كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و عدهای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشغول بودند ـ عدهأی از مهاجرین و انصار در سقیفه بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی كه در مورد خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میان آنها مطرح شد، سرانجام با ابوبكر به عنوان خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیعت كردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونهأی بود كه اگر امام علی ـ علیه السّلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست میزدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی میدید، امام علی ـ علیه السّلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان میكرد، ولی از درگیریهای خصومتآمیز خودداری كرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه كوشش و تلاشی خودداری نمیكرد. و در حل مشكلات، دستگاه خلافت را یاری مینمود. تا آنجا كه از خلیفه دوم نقل شده كه هفتاد بار گفته است «اگر علی نبود عمر هلاك میشد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله دشواری كه علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار».[6]
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت میشود كه لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد كه عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر.[7] این افراد از جمله كسانی هستند كه در مسئله خلافت و امامت، علی ـ علیه السّلام ـ را خلیفه بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این كه نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص كتاب و سنّت مستند گردیده است، میتوان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یك مذهب، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ موجودیت یافت.
تاریخ پیدایش كلام امامیه
همانگونه كه پیش از این یادآور شدیم. امامیه به كسانی گفته میشود كه در مسئله امامت به نص شرعی عقیده دارند، یعنی راه تعیین امام نص شرعی است. و آن، به علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان معصوم (ائمه اهل بیت) اختصاص دارد. نیز یادآور شدیم كه بحث درباره امامت بلافاصله، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در میان مسلمانان مطرح شد و دو دیدگاه كلی درباره آن مطرح گردید.
یكی اینكه خلیفه پیامبر و امام مسلمین از جانب خدا و توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعیین گردیده است. و دیگری اینكه نصّی بر آن وارد نشده و به انتخاب مسلمانان واگذار شده است.
امام علی ـ علیه السّلام ـ و گروهی از بزرگان مهاجر و انصار، طرفدار نظریه نخست بودند كه نام و احتجاجات آنها در كتب تاریخ و حدیث ضبط گردیده است، شیخ صدور در «كتاب خصال» نام دوازده نفر را با احتجاجات آنها نقل كرده است. مهاجران عبارتند از: خالدبن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، ابی بن كعب، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی، و انصر عبارتند از: خزیمه بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیهان و دیگران. آنان در احتجاجات خود به دو مطلب استناد نمودهاند، یكی نص وارد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و دیگری افضلیت و برتری امام علی ـ علیه السّلام ـ.
علامه طباطبائی درباره تاریخ پیدایش كلام امامیه گفته است: كلام امامیه تاریخی كهن دارد، پس از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ طلوع كرد، و اكثر متكلمان در آن زمان از صحابه بودند، مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمربن حمق، و دیگران، و از تابعین نیز كسانی چون: رشید و كمیل و میثم و دیگر علویان بودند كه به دست امویها كشته شدند، و در عصر امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلام ـ قدرت یافتند، و به بحث و تألف رسایل و كتب پرداختند.[8]
از بحث پیرامون مسأله امامت كه بگذریم در رابطه با مسائلی چون صفات خداوند، قضا و قدر، جبر و استطاعت و تفویض كه از كهنترین بحثهای كلامی میباشند نیز امامیه در صف مقدم قرار دارد. [1] . الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و كل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و كل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض فهم شیع. لسان العرب، كلمه شیع، المیزان، ج 17، ص 147.
[2] . اوائل المقالات، ص 35، الملل و النحل، ج 1، ص 146.
[3] . الدر المنثور، ج 8، ص 589، ط دارالفكر. نیز به الغدیر، ج 2، ص 57 و 58 رجوع شود.
[4] . اوائل المقالات، ص 38.
[5] . در این باره به كتاب النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین رجوع شود.
[6] . جهت آگاهی از این روایت به الغدیر، ج 1 رجوع شود.
[7] . فرق الشیعه، ص 17، 18، اعیان الشیعه، ج 1، ص 18، 19.
[8] . المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، ج 5، ص 278.