[=arial] در انتظار ، تفاوت را احساس کنید !
[=arial][ بدنبالت میام هر جا که باشی ] و
[=arial][ سر راهت نشینم تا بیایی ... ] [=arial]مولایِ من، باید رویمان از شرمندگی سیاه شود ، [=arial]ما نه به دنبال تو بوده ایم و نه بر راه تو [=arial]آری ؛ ما فقط سر راه خودمان نشسته ایم و انتظار داریم ...:Ghamgin:
داغ به دل بی کسی دچار شد،نیامدی
چشم ما به آفتاب تار شد،نیامدی
سنگ های زمین در انتظار تو
زیر سم اسب ها،غبار شد نیامدی
چون عصای موریانه خورده ی دستهای من
زیر بار درد تار و مار شد،نیامدی
این بلندتر از کاوش و دورتر ز کاشکی
روزهای رفته بیشمار شد،نیامدی
عمر انتظار ما حکایت حظور تو
قصه ی بلند روزگار شد،نیامدی
اگر روزی تو را میافتم از نا کجاهایت
سرم را با دو دستم می نهادم پیش پاهایت
پر از تقویم های کهنه کردم خانه ی خود را
به امیدی که اینک نا امیدم از تماشایت
تو با من بودی از آغاز یعنی خواب می رفتم
تکان می داد گر گهواره ام را موج رویایت
اگر چه عاشقم اما تو ای آینه باور کن
نمی فهمم دلیل وعده ی امروز و فردایت
تو اصلا جای من،حالا بگو با من چه خواهی کرد
اگر چون برگ می پوسید روزی آرزوهایت
[=arial]شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟
[=arial]پیر مغان : شب یک غذای شور بخور.آب نخور و بخواب.
[=arial]شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.
[=arial]شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم[=arial].[=arial]کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول…
[=arial]گفت اینا رو خواب دیدم!
[=arial]پیر مغان فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تا که همسفره تو لحظه افطار شوم[=Microsoft Sans Serif][SPOILER]
آقاجانم
التماس دعا:Sham:[/SPOILER]
[=andalus]إلهي عظم البلاء وبرح الخفاء وانكشف الغطاء وانقطع الرجاء ، وضاقت الأرض ومنعت السماء وأنت المستعان وإليك المشتكى وعليك المعول في الشدة والرخاء ، اللهم صل على محمد وآل محمد أولي الأمر الذين فرضت علينا طاعتهم ، وعرفتنا بذلك منزلتهم ، ففرج عنا بحقهم فرجاً عاجلاً قريباً كلمح البصر أو هو أقرب ، يا محمد ياعلي ياعلي يامحمد أكفياني فإنكما كافيان وانصراني فإنكما ناصران،يا مولانا ياصاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ، أدركني أدركني أدركني ، الساعة الساعة الساعة ،العجل العجل العجل ، يا أرحم الراحمين ، بحق محمد وآله الطاهرين
[=B Nazanin]ای که دائم به جهان منتظِر منتظَری [=B Nazanin]گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری! [=B Nazanin]روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی [=B Nazanin]در فراقش غم دل داری و اشک بصری! [=B Nazanin]فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد [=B Nazanin]بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری [=B Nazanin]ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ [=B Nazanin]باطنت هست پسندیدهی صاحب نظری؟ [=B Nazanin]دیده ای هست تو را قابل دیدار امام؟ [=B Nazanin]میتوانی تو به خورشید جمالش نگری؟ [=B Nazanin]خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟ [=B Nazanin]لقمهات در خور او هست که نزدش ببری؟ [=B Nazanin]پول بیشبهه و سالم ز همه دارائیت [=B Nazanin]داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟ [=B Nazanin]گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات [=B Nazanin]داری از بهر ارائه سند معتبری؟ [=B Nazanin]ور بپرسد ثمرت چیست ز بگذشتن عمر [=B Nazanin]در عملکردِ تو باشد عمل مختصری؟ [=B Nazanin]بردهای نان و غذا بهر مساکین یک شب؟ [=B Nazanin]یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟ [=B Nazanin]در پی امر به معروف و نهی از منکر [=B Nazanin]بودهای بهر محبانِ ولایت سپری؟ [=B Nazanin]هیچگه داشتهای بهر ظهور حضرت [=B Nazanin]نالهی نیمه شب و ذکر دعای سحری؟ [=B Nazanin]آنچنان هست که افسرده و غمگین نشوی [=B Nazanin]گر بگیرد سِمتِِ تو، بدهد بر دگری؟ [=B Nazanin]داری آمادگی آن که اگر حضرت خواست [=B Nazanin]از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟ [=B Nazanin]واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران؟ [=B Nazanin]میتوان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟ [=B Nazanin]گر از این جمله که گفتم همه را دارایی [=B Nazanin]خوش بحال تو که خودساخته و منتظِری [=B Nazanin]ور از این گفته تو را هست قصوری [=B Nazanin]توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری
[=B Nazanin]شعر از: نصرت الله بیگی درباغی[=B Nazanin]
بیا! بیا! زمستانم بی برف و سخت سرد، پایانی ندارد. تو بیا تا تکه های سرمازده این تن بی روح، گرمای مهری بیابد. بیا! بشکن این طلسم سیاه وهم، دستم را بگیر و آشنا کن با رودی که از بلندای آن کوه بلند می جوشد. بیا! و با نور اندیشه روشنی بخش به گوشه های نمور و بی نورم. تار عنکبوت جهل بروب از درونم. بیا! زمانم سررسید و هیچ نرسیدم که دریغ از گامی حتی، بر سریرت بنشانم و از این کویر تشنه برهانم. بیا! آمدنت را به انتظار آنچنان نشسته ام که با مژه می روبم راهی را که تو می آئی. دروغ می گویم که تو بیائی! بیا! که بر شاخسار امیدم برگی نمانده، پائیز یأس و زوزه سرما، امانم را بریده. بیا! زمزمه رودی از آن دورها به گوشم می رسد، می دانم که همپای تو می آید رود. بیا! بی تو من سردم، بی تو من هیچم، بی تو من رفتم از این باغ مجاز، گلهایش همه کاغذی. بیا! و بنشین روبرویم تا که من چشمم پر از نورت شود آرام ببندم دیدگانم را از آن پس. بیا! نائی در نی نیزار باقی نمانده، دلداری نمانده، سرداری نمانده. شیدائی نمانده. بیا! تا من بگویم برایت از این قحط عاطفه، از این دوزخ که زیر پای مادران نعره ها دارد. بیا! شبگرد این شب شوم شو! تا ببینی شب نشینان هرزه، شبخوابه کردند عروس ناز عشق را. بیا! که بوستانمان بوسه بهار ندارد، رگهای روزمان نور ندارد، ابرهای دلمان باران ندارد. بیا! که آمدنت را همه قناریها انتظار می کشند و خفاشان به غارهای نکبتشان فرو خواهند رفت. بیا! ...
کی تو آیی و از این فتنه نجاتم بدهی
هم کنی زنده مرا آب حیاتم بدهی
با مسیحا نفست زنده کنی جان مرا
با دمت زندگی تازه براتم بدهی
با یکی جلوه به من روح من احیا بکنی
با یکی خنده ی خود ،قند و نباتم بدهی
پیش تو مسکن و آرامش جانم برسد
تاب و آرام دل و صبر و ثباتم بدهی
کی بباری تو به این خشکی صحرای دلم
لب عطشان مرا آب فراتم بدهی
با وجودت به جهان معنی دیگر بخشی
مهلت رشد و تجلی صفاتم بدهی
کی شود زین شب هجران برهانی تو مرا
به من آزادی از این محنت و ماتم بدهی
کی شود تا تو بیایی و به دادم برسی
که رهایی به من از این ظلماتم بدهی
کی شود بنده نوازی و دهی باده وصل
رخصت دیدن خود را به زکاتم بدهی
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای مدنـی برقع و مکی نقاب *** سایه نشیـن چنــد بود آفتاب[/] گر مهی از مهر تو موئی بیار *** ور گلـی از بـــاغ تو بوئی بیار منتـظـران را به لب آمد نفس *** ای ز تــو فـریاد بـه فریاد رس
هنوز پر از وضویم من... به قداست بی نظیرت سوگند، نگاهم برای دوری ات بارانیست. خیس خیس... سجاده ام پر از مریم شده و کمی از عطر گل انبیا، تمام مرا معطر کرده است. به بزرگی ات قیام کرده ام و دستانم پر از قنوت است. به رکوع که رسـیـدم نشــانـت خـواهـم داد تـرسـم را... این که چقدر از زمان بـــی حضـورت می ترسم. گلدان شمعدانی ها را با چند شاخه گل نرگس کنار پنجره گذاشته ام... پنجره ها بازند... و هیچ پرده ای مانع رسیدن نور نیست... با همان روشنائی بی ریایت چراغانی مان کن.
جمعه تا جمعه... لحظه به لحظه... ظهورت را چشم به راهیم....
افــزوده مــیشود بـه تب انتـــظار مـن هر صبحدم که میدمد از مشرق آفتاب دارم امـیــــد اینکــه بیــاید نـگـار مــن عمــرم کــفاف دیـدن روی تــرا نـــداد باشـد که بـعد من گذری بر مـزار من
***ای منتقم خون حسین ادرکنی***
[=arial] در انتظار ، تفاوت را احساس کنید !
[=arial][ بدنبالت میام هر جا که باشی ]
و
[=arial][ سر راهت نشینم تا بیایی ... ]
[=arial]مولایِ من، باید رویمان از شرمندگی سیاه شود ،
[=arial]ما نه به دنبال تو بوده ایم و نه بر راه تو
[=arial]آری ؛ ما فقط سر راه خودمان نشسته ایم و انتظار داریم ...:Ghamgin:
آقاجان
شرمندم
من امشب شعری ندارم که برات بذارم
انشاءالله یکی بیاد و یادی ازین تاپیک کنه
آقاجان
به امید ظهور فردات:Sham:
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
آقاجان یکی پیدا کردم:
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هرکس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگيّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
اللهم عجل لولیک الفرج
[="green"]*اللهم عجل لولیک الفرج* [/]
رفتی و هنوز برنگشتی آقا ...
شاید که چو آمدی و دیدی خوابیم ...
از خیر "تـــمــامــمــان" گذشتی آقا ...!!
شعر رهبرانقلاب برای امامزمان(عج)
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
ﺁﻗﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺿﺤﻪ ﺯﻧﯿﻢ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ
ﯾﺎ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺒﻮﺭ ﮐﻦ
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﺒﻮﺩ
ﯾﮏ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺍﻫﻞ ﻗﺒﻮﺭ ﮐﻦ.
ﻣﻮﻻ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻻﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺷﻨﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻧﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺻﻮﺕ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﻭ ﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻣﻮﻻ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻧﯽ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻣﻮﻻ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻘﺎﻡ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺘﺖ،ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻣﻮﻻ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮ ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﯾﮏ ﻏﺰﻝ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻰ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﻰ ﮐﺴﻰ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﺭﻭﺡ ﺳﺒﺰ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭﯾﻬﺎﻯ ﺁﺏ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻧﺪﺑﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﻫﺠﺮ ﺩﻭﺳﺖ***ﺟﻤﻌﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺑﻪ ﮔﺮ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻭﺳﺖ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻻﻟﻪ ﻫﺎ ﺩﻟﺨﻮﻥ ﺷﻮﻧﺪ***ﺍﺯ ﻏﻢ ﺍﻭ ﺑﯿﺪﻫﺎ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﯾﮏ ﮐﻮﯾﺮ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ***ﺍﺯ ﻋﻄﺶ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﻯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻋﺸﻖ***ﺗﺎ ﻓﺮﻭ ﺷﻮﯾﺪ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﻋﺸﻖ
[=times new roman]:Ghamgin:
[=times new roman]
یا صاحب الزمان عج
الغوث و الامان
[=times new roman]
چشم ما به آفتاب تار شد،نیامدی
سنگ های زمین در انتظار تو
زیر سم اسب ها،غبار شد نیامدی
چون عصای موریانه خورده ی دستهای من
زیر بار درد تار و مار شد،نیامدی
این بلندتر از کاوش و دورتر ز کاشکی
روزهای رفته بیشمار شد،نیامدی
عمر انتظار ما حکایت حظور تو
قصه ی بلند روزگار شد،نیامدی
سرم را با دو دستم می نهادم پیش پاهایت
پر از تقویم های کهنه کردم خانه ی خود را
به امیدی که اینک نا امیدم از تماشایت
تو با من بودی از آغاز یعنی خواب می رفتم
تکان می داد گر گهواره ام را موج رویایت
اگر چه عاشقم اما تو ای آینه باور کن
نمی فهمم دلیل وعده ی امروز و فردایت
تو اصلا جای من،حالا بگو با من چه خواهی کرد
اگر چون برگ می پوسید روزی آرزوهایت
[=arial]شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟
[=arial]پیر مغان : شب یک غذای شور بخور.آب نخور و بخواب.
[=arial]شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.
[=arial]پیر مغان فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] تا که همسفره تو لحظه افطار شوم[=Microsoft Sans Serif] [SPOILER]
آقاجانم
التماس دعا:Sham:[/SPOILER]
اللهم عجل لولیک الفرج
من مثل تو
تو مثل من
چشم به راه...
ما منتظر مردي از کوچه ي ماه
بگذار دوباره جمعه را صرف کنيم
عهد،ندبه،گريه،فرج
باز هم گناه...
من نمیدانم گناهم چیست کاینجا مانده ام
مـن نمیـدانم ز بهــر چیـست تنـها مانـده ام
ای مسافـر! ای مه من! ای شه روی زمیـن!
اندکی صبر! که من در جاده ها جا مانده ام
سرد و تاریکم، بیا من بی تو در این لحظه ها
در سـراب روشــن تـصـویـــر فـــردا مـانـــده ام
حسرت دیـدار تو دل را به یغما برده است
قایقی هستم که در رویای دریا مانده ام
بی پناهـم، پر گناهـم، با تـوام ای آشـنا
من که بی امّید در سیلاب دنیا مانده ام
مهدیم! درمانده ام اما هنوزم مستِ تو
غرقـه در دریای پـر طـوفان رویا مانـده ام
کی رسد موعود وصلت ای تویی صاحب زمان
تا به کی در دوریت غمگیـن و تنـها مانـده ام؟
ای پری واره بیا چشمه جوشانم باش
مرغ طوفانم و دلبسته طغیان و خروش
موج ظغیانگر دریای خروشانم باش
اللهم عجل لولیک الفرج
ﻣﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﻟﻢ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩ
ﻣﻬﻤﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﻓﻄﺎﺭﺗﺎﻥ ﺷﻮﻡ
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﮐﺮﺑﻼ
ﺁﻗﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺯ ﺍﻧﺼﺎﺭﺗﺎﻥ ﺷﻮﻡ
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﻭﺯﻩ ﻭ ﻋﻄﺶ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﯿﻦ
ﯾﮏ ﺫﮐﺮ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺑﮕﻮﯾﻢ فقط حسین
بیا مهدی بگویم من همه روز
به عادت خوانمت هر روز با سوز
ولی غافل از ان کردارهای نا پسندم
که میگوید نیا مهدی زود است امروز . . .
اللهم عجل لولیک الفرج
من گریه می ریزم به پای جاده ات، تا
آئینه کاری کرده باشم مقدمت را
ای پاسخ آدینه های پر معمّا . . .
اللهم عجل لولیک الفرج
[=arial]
السلام عليك يا خليفة الله في أرضه و خليفة رسوله ...
سلام بر تو اي جانشين خداوند در زمين او و جانشين پيامبرش
السلام عليك يا حافظ اسرار رب العالمين ...
سلام بر تو اي نگهدارنده رازهاي پروردگار
[السلام عليك يا بقية الله من الصفوة المنتجبين ...
سلام برتو اي بازمانده از بزرگان برگزيده
السلام عليك يا وارث كنز العلوم الاهيه...
سلام بر تو اي وارث گنجينه دانش هاي خداوندگار
السلام عليك يا حافظ مكنون الاسرار الربانيه ..
سلام برتو اي نگهبان رازهاي نهفته پروردگار
ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ
ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻣﺎ ﮐﻤﯽ ﺗﻘﻮﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﭘﺸﺖ ﺍﺑﺮ ﻏﯿﺒﺖ
ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﺁﻗﺎ ﺧﻼﺻﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺩﺳﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻋﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ
[=andalus]إلهي عظم البلاء وبرح الخفاء وانكشف الغطاء وانقطع الرجاء ، وضاقت الأرض ومنعت السماء وأنت المستعان وإليك المشتكى وعليك المعول في الشدة والرخاء ، اللهم صل على محمد وآل محمد أولي الأمر الذين فرضت علينا طاعتهم ، وعرفتنا بذلك منزلتهم ، ففرج عنا بحقهم فرجاً عاجلاً قريباً كلمح البصر أو هو أقرب ، يا محمد ياعلي ياعلي يامحمد أكفياني فإنكما كافيان وانصراني فإنكما ناصران،يا مولانا ياصاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ، أدركني أدركني أدركني ، الساعة الساعة الساعة ،العجل العجل العجل ، يا أرحم الراحمين ، بحق محمد وآله الطاهرين
[=Microsoft Sans Serif]
[=arial]
ما ساکن عصر جمعه هاییم
تو منتظری که ما بیاییم
[=arial]غربت چه حکایت[=arial] غریبیست
آقا تو کجا و ما کجاییم
اللهم عجل لولیک الفرج
دعاو اشک و دلی بیقرار کافی نیست
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
تمام هر چه شراب است غیر چشمانت
برای مستی چشمی خمار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای اینهمه شب زنده دار کافی نیست
اللهم عجل لولیک الفرج
[=B Nazanin]فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
[=B Nazanin]ای که دائم به جهان منتظِر منتظَری
[=B Nazanin]گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری!
[=B Nazanin]روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی
[=B Nazanin]در فراقش غم دل داری و اشک بصری!
[=B Nazanin]فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
[=B Nazanin]بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری
[=B Nazanin]ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
[=B Nazanin]باطنت هست پسندیدهی صاحب نظری؟
[=B Nazanin]دیده ای هست تو را قابل دیدار امام؟
[=B Nazanin]میتوانی تو به خورشید جمالش نگری؟
[=B Nazanin]خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
[=B Nazanin]لقمهات در خور او هست که نزدش ببری؟
[=B Nazanin]پول بیشبهه و سالم ز همه دارائیت
[=B Nazanin]داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟
[=B Nazanin]گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات
[=B Nazanin]داری از بهر ارائه سند معتبری؟
[=B Nazanin]ور بپرسد ثمرت چیست ز بگذشتن عمر
[=B Nazanin]در عملکردِ تو باشد عمل مختصری؟
[=B Nazanin]بردهای نان و غذا بهر مساکین یک شب؟
[=B Nazanin]یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟
[=B Nazanin]در پی امر به معروف و نهی از منکر
[=B Nazanin]بودهای بهر محبانِ ولایت سپری؟
[=B Nazanin]هیچگه داشتهای بهر ظهور حضرت
[=B Nazanin]نالهی نیمه شب و ذکر دعای سحری؟
[=B Nazanin]آنچنان هست که افسرده و غمگین نشوی
[=B Nazanin]گر بگیرد سِمتِِ تو، بدهد بر دگری؟
[=B Nazanin]داری آمادگی آن که اگر حضرت خواست
[=B Nazanin]از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟
[=B Nazanin]واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران؟
[=B Nazanin]میتوان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟
[=B Nazanin]گر از این جمله که گفتم همه را دارایی
[=B Nazanin]خوش بحال تو که خودساخته و منتظِری
[=B Nazanin]ور از این گفته تو را هست قصوری
[=B Nazanin]توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری
بیا!
بیا! زمستانم بی برف و سخت سرد، پایانی ندارد. تو بیا تا تکه های سرمازده این تن بی روح، گرمای مهری بیابد.
بیا! بشکن این طلسم سیاه وهم، دستم را بگیر و آشنا کن با رودی که از بلندای آن کوه بلند می جوشد.
بیا! و با نور اندیشه روشنی بخش به گوشه های نمور و بی نورم. تار عنکبوت جهل بروب از درونم.
بیا! زمانم سررسید و هیچ نرسیدم که دریغ از گامی حتی، بر سریرت بنشانم و از این کویر تشنه برهانم.
بیا! آمدنت را به انتظار آنچنان نشسته ام که با مژه می روبم راهی را که تو می آئی. دروغ می گویم که تو بیائی!
بیا! که بر شاخسار امیدم برگی نمانده، پائیز یأس و زوزه سرما، امانم را بریده.
بیا! زمزمه رودی از آن دورها به گوشم می رسد، می دانم که همپای تو می آید رود.
بیا! بی تو من سردم، بی تو من هیچم، بی تو من رفتم از این باغ مجاز، گلهایش همه کاغذی.
بیا! و بنشین روبرویم تا که من چشمم پر از نورت شود آرام ببندم دیدگانم را از آن پس.
بیا! نائی در نی نیزار باقی نمانده، دلداری نمانده، سرداری نمانده. شیدائی نمانده.
بیا! تا من بگویم برایت از این قحط عاطفه، از این دوزخ که زیر پای مادران نعره ها دارد.
بیا! شبگرد این شب شوم شو! تا ببینی شب نشینان هرزه، شبخوابه کردند عروس ناز عشق را.
بیا! که بوستانمان بوسه بهار ندارد، رگهای روزمان نور ندارد، ابرهای دلمان باران ندارد.
بیا! که آمدنت را همه قناریها انتظار می کشند و خفاشان به غارهای نکبتشان فرو خواهند رفت.
بیا! ...
ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺟﺮﮔﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﻢ ﺩﻭﺭ
ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺮ ﮔﻞ ﺯﻫﺮﺍ ﻧﺮﺳﯿﺪ؟
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺗﻌﺠﯿﻞ ﻓﺮﺝ ؛ ﺍﺻﻞ ﺩﻋﺎ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯿﮏ
ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﺎﺣﺖ ﻭﺍﻻ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﻧﺪﺑﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ
ﺍﺛﺮﯼ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﮔﺮ ﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺳﻮﺯ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﺟﺎﺕ
ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺯ ﺣﺮﯾﻢ ﮔﻞ ﻃﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺣﺠﺖ ﺣﻖ ؛ ﻏﻤﺰﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺴﺘﯽ ﻣﺎﺳﺖ
ﮐﻪ ﻧﻮﺍﯾﯽ ﺯ ﺳﺮﺍﭘﺮﺩﻩ ﻋﻈﻤﯽ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺍﺷﮏ ﺳﺤﺮ ؛ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﻋﺬﺭﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺵ
ﺗﺎ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺑﻪ ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪ
عمرم به لب رسیدوندیدم بهاررا/
دیدم تمام خلق و ندیدم نگاررا/
ترسم که بگذرند همه جمعه ها ومن/
باخودبرم بخاک ،غم انتظار را
اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه هم آمد ولی آن جمعه دلخواه نیست
ما کجا و نورباران شب دریا کجا!
قطره در خواب و خیالِ جذر و مد ماه نیست
ما کجا و بارگاه حضرت خوبان کجا!
هر گدایی، لایق هم صحبتی با شاه نیست
عشق، اینجا بین آدم ها غریب افتاده است
پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست
بارمان را آب برد و تازه فهمیدیم که
در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست
ریشه در خاکیم و دم از آسمان ها می زنیم
بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست
تک سوار قصه ها، یک روز می آید ولی
جز خدا از پشت پرده، هیچ کس آگاه نیست
اللهم عجل لولیک الفرج
ﺍﺳﻴﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﭘﺘﻲ
ﻭ ﻣﻴﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﻫﻨﻴﻦ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﻱ ﺳﺎﻋﺘﻲ
ﺣﻮﺍﻟﻲ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺻﻒ ﮐﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺻﺪﺍﻱ ﺗﻴﮏ ﺗﺎﮎ ﻏﻢ , ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﺻﻨﻌﺘﻲ !
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﻧﺎ ﺗﻤﺎﻣﻤﺎﻥ , ﻫﻤﺎﻥ
ﺗﻔﺎﺧﺮ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻫﺎﻱ ﻗﻴﻤﺘﻲ !
ﻣﻴﺎﻥ ﻗﺮﻥ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻋﺸﻖ
ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺗﺴﻠﻂ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺒﻮﻁ ﻟﻌﻨﺘﻲ ؟!
ﮐﺴﻲ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺒﻴﻦ
ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﻫﺠﻮﻡ ﺑﻲ ﻟﻴﺎﻗﺘﻲ !
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﮑﻔﺖ ﻧﺮﮔﺲ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮔﻞ ﮐﺮﺩ ﺧﺎﺭ ﺧﺎﺭ ﺷﺐ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺷﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
ﺩﻳﺪﻡ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﺸﻢ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮐﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﻳﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﻭﻡ
ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﻭﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺭﻱ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺁﺭﻱ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮐﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻏﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﻣﺮﻫﻢ ﻧﻬﺎﺩ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﮐﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺝ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﺎ ﺭﻭﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺑﺎ ﻧﺎﺧﻨﻢ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻴﺎ , ﺑﻴﺎ
ﺯﺍﻥ ﭘﻴﺸﺘﺮ ﮐﻪ ﭘﺎﮎ ﺷﻮﺩ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﮑﻔﺖ ﻧﺮﮔﺲ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮔﻞ ﮐﺮﺩ ﺧﺎﺭ ﺧﺎﺭ ﺷﺐ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺷﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
ﺩﻳﺪﻡ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﺸﻢ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮐﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﻳﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﻭﻡ
ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﻭﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺭﻱ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺁﺭﻱ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﮐﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻏﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﻣﺮﻫﻢ ﻧﻬﺎﺩ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﮐﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺝ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﺎ ﺭﻭﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﻡ
ﺑﺎ ﻧﺎﺧﻨﻢ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻴﺎ , ﺑﻴﺎ
ﺯﺍﻥ ﭘﻴﺸﺘﺮ ﮐﻪ ﭘﺎﮎ ﺷﻮﺩ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻱ ﺍﻡ
[="Tahoma"][="Black"]لا حول و لا قوة الا بالله
دیگر شده ام دچار وسواس بیا
بدجور به عصر جمعه حساس بیا
گفتی به عموی خود ارادت داری
این بار قسم به دست عباس بیا[/]
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﯾﮏ ﻏﺰﻝ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻰ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﻰ ﮐﺴﻰ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﺭﻭﺡ ﺳﺒﺰ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭﯾﻬﺎﻯ ﺁﺏ***ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻧﺪﺑﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﻫﺠﺮ ﺩﻭﺳﺖ***ﺟﻤﻌﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺑﻪ ﮔﺮ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻭﺳﺖ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﻻﻟﻪ ﻫﺎ ﺩﻟﺨﻮﻥ ﺷﻮﻧﺪ***ﺍﺯ ﻏﻢ ﺍﻭ ﺑﯿﺪﻫﺎ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺟﻤﻌﻪ ﯾﻌﻨﻰ ﯾﮏ ﮐﻮﯾﺮ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ***ﺍﺯ ﻋﻄﺶ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﻯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻋﺸﻖ***ﺗﺎ ﻓﺮﻭ ﺷﻮﯾﺪ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﻋﺸﻖ
هم کنی زنده مرا آب حیاتم بدهی
با مسیحا نفست زنده کنی جان مرا
با دمت زندگی تازه براتم بدهی
با یکی جلوه به من روح من احیا بکنی
با یکی خنده ی خود ،قند و نباتم بدهی
پیش تو مسکن و آرامش جانم برسد
تاب و آرام دل و صبر و ثباتم بدهی
کی بباری تو به این خشکی صحرای دلم
لب عطشان مرا آب فراتم بدهی
با وجودت به جهان معنی دیگر بخشی
مهلت رشد و تجلی صفاتم بدهی
کی شود زین شب هجران برهانی تو مرا
به من آزادی از این محنت و ماتم بدهی
کی شود تا تو بیایی و به دادم برسی
که رهایی به من از این ظلماتم بدهی
کی شود بنده نوازی و دهی باده وصل
رخصت دیدن خود را به زکاتم بدهی
[=Microsoft Sans Serif]دوباره تکرار می کنم ای حدیث نامکرر جاودانگی...
عشق یعنی تــــــــو!!
و بی تو...
من دچار کویرم...
باران...
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مــرا بگیـــر کـه آب از سرم گذشت
مانند مــرده ای متحــــرک شـــدم بیـــــــا
بی تـو تمـــام زندگی ام در عــدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچـه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ, جرعــه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تــــــو هیچ رنگ تغـــزل ندیـــده ایم
از خیر شعــر گفتــن, حتـــی قلـم گذشت
تا کی غروب جمعـــه ببینم که مــــــادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
مولا شمــــار درد دلـــــم بی نهایت است
تعداد درد من به خـــدا از رقــــــم گذشت
***
حــــالا بــــرای لحظــه ای آرام می شــوم
ساعـــات خوب زندگی ام در حرم گذشت...
اینکه تو با ما همرهی باور نکردیم
آقایی یه آن یاررا دیدیم صد بار
اما،مرام خویش را بهتر نکردیم
اللهم عجل لولیک الفرج
والشمــس رويـش, واللــيــــل مـــويـش
گلـــها هــمه مســــت, از رنگ و بويـشعـمــــامـــه بر سر, مثــل پيـمبـــــر (ص)
در بـازوانــش نـيروي حيــــــــــــــــدر(ع)ازپــاي تــاسـر در شـور و شيــــن است
بــرق نگـاهــش مثل حســــين(ع) استمي ايــد از دور خوشــــبو تر از يـــــاس
در چشــــم وابرو مـانـند عبــــــاس (ع)القــصـه ايــن مــرد اميـد دلهاســـــــــت
خوشبو تر از ياس فرزند زهراست(س)گر مهی از مهر تو موئی بیار *** ور گلـی از بـــاغ تو بوئی بیار
منتـظـران را به لب آمد نفس *** ای ز تــو فـریاد بـه فریاد رس
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان
هنوز پر از وضویم من... به قداست بی نظیرت سوگند، نگاهم برای دوری ات بارانیست. خیس خیس... سجاده ام پر از مریم شده و کمی از عطر گل انبیا، تمام مرا معطر کرده است. به بزرگی ات قیام کرده ام و دستانم پر از قنوت است. به رکوع که رسـیـدم نشــانـت خـواهـم داد تـرسـم را... این که چقدر از زمان بـــی حضـورت می ترسم. گلدان شمعدانی ها را با چند شاخه گل نرگس کنار پنجره گذاشته ام... پنجره ها بازند... و هیچ پرده ای مانع رسیدن نور نیست... با همان روشنائی بی ریایت چراغانی مان کن.
جمعه تا جمعه... لحظه به لحظه... ظهورت را چشم به راهیم....
گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام
گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام
از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام
پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه ام
پادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام
در مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه ام
همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن لیــک با الــــطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه ام
چون که لطف توست تنها ضامن رســوایی ام ور نـــه آن گــردم که افشـــان در دل ویرانه ام
انتـــظارت بیش از حــد شد، تحمل تا به کی؟ آفتـــابـا! بـــــهر دیـــــدار رخـــــت پروانـــــه ام
والــــــه و شــــیدا و مـستم لیک، محتاج توام
یک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام!
هر صبحدم که میدمد از مشرق آفتاب
دارم امـیــــد اینکــه بیــاید نـگـار مــن
عمــرم کــفاف دیـدن روی تــرا نـــداد
باشـد که بـعد من گذری بر مـزار من
زسمت مشرق جغرافياي عرفاني
دوباره پلك دلم مي پرد نشانه چيست
شنيده ام كه مي آيد كسي به مهماني
كسي كه سبزتر از هزار بار بهار
كسي شگفت كسي آن چنان كه مي داني