جمع بندی چرا جهانی دیگر؟

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا جهانی دیگر؟

با عرض سلام
صرف نظر از فلسفه جزا و پاداش، چرا چهانی دیگر برای این دو موضوع در نظر گرفته شده است؟
به بیان دیگر با فرض پذیرش جزا و پاداش برای اعمال ما، چرا این جزا و پاداش در ادامه همین زندگی به انسان داده نمیشود و چرا همین زندگی تا ابد تداوم نمی یابد؟ بزرگترین و شاید تنها دلیل نافرمانی ها و فسق و فساد انسانی، عدم باور قلبی او به جهان آخرت است. با توصیفاتی که از خداوند داریم، او صلاح بندگانش را میخواهد، او توانای مطلق است، مدبر است و محدودیتی در تبدیل نیستی به هستی برای او وجود ندارد. پس بنا برا این او (بدون شک) میتوانست جهانی بیافریند که موجودی مانند انسان در آن متولد شده، زاد و ولد کرده و تا ابد باقی بماند. او میتوانست مقطعی از زندکی این موجود را صرف آزمایش کردن او بکند (با این پیش فرض که آزمایش انسان توسط خالق او توجیه دارد) و در ادامه او را از نتیجه ازمایش بهرمند سازد. به این ترتیب با توجه به اینکه انسان های در مرحله ازمایش به عینه انسان های در حال جزا شدن و پاداش دیدن را می دیدند، طبیعتا به فسق و فجور روی نمی آوردند و همگی بهشتی میشدند و با این ترتیب این خواسته خداوند که خیر انسان هاست به نحو بسیار بهتری با تدبیری که بکار برده بود برآورده میشد.
با تشکر

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

چالشگر;399790 نوشت:
با عرض سلام
صرف نظر از فلسفه جزا و پاداش، چرا چهانی دیگر برای این دو موضوع در نظر گرفته شده است؟
به بیان دیگر با فرض پذیرش جزا و پاداش برای اعمال ما، چرا این جزا و پاداش در ادامه همین زندگی به انسان داده نمیشود و چرا همین زندگی تا ابد تداوم نمی یابد؟ بزرگترین و شاید تنها دلیل نافرمانی ها و فسق و فساد انسانی، عدم باور قلبی او به جهان آخرت است. با توصیفاتی که از خداوند داریم، او صلاح بندگانش را میخواهد، او توانای مطلق است، مدبر است و محدودیتی در تبدیل نیستی به هستی برای او وجود ندارد. پس بنا برا این او (بدون شک) میتوانست جهانی بیافریند که موجودی مانند انسان در آن متولد شده، زاد و ولد کرده و تا ابد باقی بماند. او میتوانست مقطعی از زندکی این موجود را صرف آزمایش کردن او بکند (با این پیش فرض که آزمایش انسان توسط خالق او توجیه دارد) و در ادامه او را از نتیجه ازمایش بهرمند سازد. به این ترتیب با توجه به اینکه انسان های در مرحله ازمایش به عینه انسان های در حال جزا شدن و پاداش دیدن را می دیدند، طبیعتا به فسق و فجور روی نمی آوردند و همگی بهشتی میشدند و با این ترتیب این خواسته خداوند که خیر انسان هاست به نحو بسیار بهتری با تدبیری که بکار برده بود برآورده میشد.

باسلام
علت اینکه مکان امتحان و تکامل یافتن و محل پاداش و جزا دادن به بندگان متفاوت است این است که مکانی جزا و پاداش در صورتی میتواند به صورت دقیق و کامل به پاداش و جزا ا ختصاص داشته باشد که موانع و محدودیتی نداشته باشد. مثلا کسی که در طول زندگی اش، به چندین نفر ظلم کرده است و یا چندین نفر را کشته است یا افراد زیادی را بدبخت کرده است، جزای این شخص این است که به تعداد آن افرادی که از بین برده و نابود کرده عذاب شود. حال اگر این عذاب در این دنیای مادی باشد، محدودیتهای ماده جلوی اجرای کامل و دقیق انرا میگیرد. بدن مادی در جهان مادی، بیش از یک بار نمی تواند بمیرد. به همین دلیل، در مجازاتهایی که برای قاتلین زنجیره ای بریده میشود به تعداد نفراتی که به قتل رسانده ، برایش اعدام نوشته میشود و مثلا گفته میشود به 20 مرتبه اعدام محکوم میشود اما پرواضح است که بیش از یک مرتبه نمیتواند بمیرد.
اگر بگویید که خداوند این قدرت را دارد که او را هرچند مرتبه که مرد، دوباره زنده کند و دوباره با اعدامی مجدد کشته شود، اما باید گفت فایده این کار چیست؟ برفرض که قابلیت ماده ارتقا یابد( با قطع نظر از اینکه این محدودیتها مربوط به ماده است و ماده نمیتواند بدون محدودیت زمان و مکان باشد) یا عالم دیگری باشد که از ابتدا تمام آزمایشات و مجازات ها در ان انجام بگیرد، جهانی که مادی نباشد و محدودیتهای عالم ماده را نداشته باشد، نکته ای که باقی میماند این است که فایده این کار چیست؟ گفتید به خاطر عبرت گرفتن بندگان، اما سوال این است که این عبرت گرفتن تا چه حدی است، ایا جلوی اختیار آنان را میگیرد یا باز با وجود اینکه این مجازات ها را میبینند، مختار هستند و همانطور که میتوانند کار خوب انجام بدهند، میتوانند کار بد بکنند؟ اگر جلوی اختیار انها را بگیرد، نقض غرض خداوند در خقت بشر پیش می اید و عقلا درست نیست و اگر جلوی اختیار آنها را نگیرد که فایده این کار منتفی میگردد و باز هم با حکمت خداوند ناسازگار است و عقلا نادرست.
شبیه این مسأله در 45 سوره ابراهیم نیز بیان شده است. در این ایه از قول کسانیکه اعمال صالح انجام نداده اند و مرگشان فرا میرسد و سختی های مرگ و عذابهای برزخ را میبینند نقل میکند که از خداوند میخواهند که انان را به دنیا بازگرداند تا بلکه اعمال صالح انجام دهندو نیکوکار باشند. اما خداونداین درخواست انان را رد میکند. حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ».(1)" اين وضع هم چنان ادامه دارد تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد در اين هنگام عرض مى‏كند: خداوندا مرا باز گردان، شايد آنچه را كه كوتاهى كرده‏ام جبران كنم و عمل صالح انجام دهم" همانطور که ظالمان هنگامی که عذاب بر آنها نازل میشود و عذاب الهی را می بینند از خداوند تقاضای تمدید مهلت را دارند ولی پاسخ منفی می شنوند.
دليل عدم استجابت درخواست آنان، بخل خداوند از بخشش آنها و مهلت دوباره دادن به آنها یا عدم قدرت خداوند به بازگرداندن آنان به دنیا یا عصبانیت و احساسی شدن خداوند از آنان نیست بلکه به این دلیل است که خداوند با علم خود میداند که هيچ يك از اين تقاضاها جنبه واقعى و جدى ندارد، اينها عكس العمل آن حالت اضطرار و پريشانى فوق العاده است كه در بدترين اشخاص نيز پيدا مى‏شود و هرگز دليل بر دگرگونى و انقلاب درونى و تصميم واقعى بر تغيير مسير زندگى نيست.
درست شبیه حالت مشركانى كه به هنگام گرفتارى در گردابهاى هولناك درياها مخلصانه خدا را مى‏خواندند، ولى به مجرد اينكه طوفان فرو مى‏نشست و به ساحل نجات مى‏رسيدند همه چيز را فراموش مى‏كردند! لذا قرآن در بعضى از آيات كه در بالا به آن اشاره شد صريحا مى‏گويد" وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ":(2)" اگر اينها بار ديگر به زندگى عادى برگردند باز همان برنامه را ادامه مى‏دهند و به اصطلاح همان آش و همان كاسه است، هيچگونه تغييرى در روش آنان پديدار نخواهد گشت.(3)
بنابراین، حتی اگر محل آزمایش و کمال یافتن بندگان، با محل مجازات آنان یکی بود، باز هم فایده چندانی نداشت. بعلاوه در مورد کسانی که فایده دارد نیز شاید به حدی انان را بترساند که جلوی اختیار آنان را بگیرد و پاداشها نیز به حدی چشمگیر باشد که دیگر شخص اختیار چندانی نداشته باشد و تنها به دنبال رسیدن به آن نعمتها کار نیک انجام دهد و قطعا این مطلوب خداوند و غرض او از آفرینش نیست. قرار بر این است که انسان به دنیایی بیاید با تمام محدودیتهایش. بدن و روحی داشته باشد محدود و با تمام نقایض و ضعف هایش. وعده هاو وعیدهایی به او داده شود و او بر اساس این وعده و وعیدهایی که تنها توصیف انها را شنیده، انگیره انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد را بیابد. دقت شود، تنها توصیف اینها را شنیده. تنها توصیف بهشت و نعمتهای آنرا شنیده. تنها توصیف عذاب جهنم و سختی ها و جان کندن های آنرا شنیده است.
پس این کار، در مورد برخی افراد فایده ندارد و اثری ندارد و در مورد عده ای دیگر، با هدف خداوند از خلقت انسان منافات دارد.

ـــــــــــــــــــ
1. ابراهیم، آیه 45
2. انعام، ایه 28
3. تفسیر نمونه، ج10 ص 380

چالشگر;399790 نوشت:
با عرض سلام
صرف نظر از فلسفه جزا و پاداش، چرا چهانی دیگر برای این دو موضوع در نظر گرفته شده است؟
به بیان دیگر با فرض پذیرش جزا و پاداش برای اعمال ما، چرا این جزا و پاداش در ادامه همین زندگی به انسان داده نمیشود و چرا همین زندگی تا ابد تداوم نمی یابد؟ بزرگترین و شاید تنها دلیل نافرمانی ها و فسق و فساد انسانی، عدم باور قلبی او به جهان آخرت است. با توصیفاتی که از خداوند داریم، او صلاح بندگانش را میخواهد، او توانای مطلق است، مدبر است و محدودیتی در تبدیل نیستی به هستی برای او وجود ندارد. پس بنا برا این او (بدون شک) میتوانست جهانی بیافریند که موجودی مانند انسان در آن متولد شده، زاد و ولد کرده و تا ابد باقی بماند. او میتوانست مقطعی از زندکی این موجود را صرف آزمایش کردن او بکند (با این پیش فرض که آزمایش انسان توسط خالق او توجیه دارد) و در ادامه او را از نتیجه ازمایش بهرمند سازد. به این ترتیب با توجه به اینکه انسان های در مرحله ازمایش به عینه انسان های در حال جزا شدن و پاداش دیدن را می دیدند، طبیعتا به فسق و فجور روی نمی آوردند و همگی بهشتی میشدند و با این ترتیب این خواسته خداوند که خیر انسان هاست به نحو بسیار بهتری با تدبیری که بکار برده بود برآورده میشد.
با تشکر

سلام
جزا و پاداش در معاد اصل نیست بلکه
اصل در معاد جاودانه شدن انسان در مراتب عالیه وجود است که همراه با پاداش عقاید و اعمال است پس معاد اقتضای ساختار وجودی عالم و انسان است
والله الموفق

صدیق;401953 نوشت:
اگر این عذاب در این دنیای مادی باشد، محدودیتهای ماده جلوی اجرای کامل و دقیق انرا میگیرد. بدن مادی در جهان مادی، بیش از یک بار نمی تواند بمیرد. به همین دلیل، در مجازاتهایی که برای قاتلین زنجیره ای بریده میشود به تعداد نفراتی که به قتل رسانده ، برایش اعدام نوشته میشود و مثلا گفته میشود به 20 مرتبه اعدام محکوم میشود اما پرواضح است که بیش از یک مرتبه نمیتواند بمیرد.

با عرض سلام
هدف اصلی من از طرح این سوال این بود که چرا ما شرایط جهان آخرت را در جهان فعلی مشاهده نمیکنیم؟ مجدودیت هایی که شما در این ارتباط ذکر فرموده اید درست است ولی اینها محدودیت هایی است که با شرایط جهان فعلی و (صرفا) تعاریفی که از جهان آخرت داریم مشاهده میشود. بدیهی است با توجه به تغریفی که از قدرت بینهایت خداوند داریم، این محدودیت ها میتوانست وجود نداشته باشد. چه چیز میتوانست مانع این اراده خداوند بشود که ما به نوعی شاهد جیات پس از مرگ انسان ها باشیم؟

صدیق;401953 نوشت:
نکته ای که باقی میماند این است که فایده این کار چیست؟ گفتید به خاطر عبرت گرفتن بندگان، اما سوال این است که این عبرت گرفتن تا چه حدی است، ایا جلوی اختیار آنان را میگیرد یا باز با وجود اینکه این مجازات ها را میبینند، مختار هستند و همانطور که میتوانند کار خوب انجام بدهند، میتوانند کار بد بکنند؟ اگر جلوی اختیار انها را بگیرد، نقض غرض خداوند در خقت بشر پیش می اید و عقلا درست نیست و اگر جلوی اختیار آنها را نگیرد که فایده این کار منتفی میگردد و باز هم با حکمت خداوند ناسازگار است و عقلا نادرست.

فایده این کار کاملا مشخص است. یک کودک تا زمانی که درکی عینی و واقعی از آتش نداشته باشد، تمایل دارد با آتش بازی کند. این خصیصه ای انسانی است. انسان با باور عمیقتر و واقعی به مسائل است که حدود مجاز را رعایت میکند. سوال این است: آیا خداوند از پر شدن جهنم از انسان ها لذت می برد؟ قطعا پاسخ منفی است. سوال بعدی این است: آیا خداوند انسان را برای تکامل نیافریده؟ پاسخ این سوال هم مثبت است. حال این سوال پیش میاید که اگر اینطور است چرا او شرایط را برای درک بهتر و عینی تر سرنوشت انسان فراهم نکرده؟ اینجا موضوع عدم اختیار مطرح نیست. یک راننده حتی در زمانی که از حضور یک پلیس در پشت سر خود هم اطلاع دارد مختار به تخلف است اما چرا تخلف نمیکند؟ چون جریمه را به عینه در دست خود میبیند. اما همین راننده اگر باور به جضور پلیس نداشته باشد با احتمال بیشتری تخلف خواهد کرد.

صدیق;401953 نوشت:
قرار بر این است که انسان به دنیایی بیاید با تمام محدودیتهایش. بدن و روحی داشته باشد محدود و با تمام نقایض و ضعف هایش. وعده هاو وعیدهایی به او داده شود و او بر اساس این وعده و وعیدهایی که تنها توصیف انها را شنیده، انگیره انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد را بیابد. دقت شود، تنها توصیف اینها را شنیده. تنها توصیف بهشت و نعمتهای آنرا شنیده. تنها توصیف عذاب جهنم و سختی ها و جان کندن های آنرا شنیده است.

دقیقا سوال همین است! چرا وعده و وعید؟ با شناختی که شما از انسان ها دارید، چند درصد انسان ها با وعده و وعید حتی یک کار ساده را انجام میدهند؟ تعهدات سنگین در تمام طول زندگی که دیگر جای خود را دارد.
با تشکر

تناسخ در بعضی مذاهب و ادیان مربوط به کیفر در همین دنیاست چرا که افراد با قابیلتهای یکسان به دنیا نمیان اونا میگن این برمیگرده به اعمالشون در زندگی گذشته. ولی خوب تناسخ هم مثل هر موضوع دیگه ای قابل اثبات نیست اینها مسائل ایمانی هستند

اول یه قانون رو باید قبول کنیم: انسان رو خداوند برای ازمایش در این جهان مادی اورده هست و این صراحتا در کتاب خدا امده.
حالا فرض کن دنیا فقط این دنیا بود و همه اینجا زندگی میکردن و به سعادت میرسیدن و نظاره گر به سعادت یا بدبختی رسیدن همدیگه بودند
من مثلا میدیدم فلانی فلان راه رو رفت و به بهشت ( بهشت هم فرضا این دنیا قرار داره) رسید و منم راه همونو میرفتم و به بهشت میرسیدم.
ایا در اون دنیای فرضی ازمایش انسان تحقق می یافت؟
جواب : خیر
پس نتیجه میگیریم انسان بایذ نتایج اعمال خود را در جهانی دیگر و به دور از دید ادم های مادی مشاهده کند تا اون ازمایش بتواند تحقق یابد

ابوالفضل;403566 نوشت:
حالا فرض کن دنیا فقط این دنیا بود و همه اینجا زندگی میکردن و به سعادت میرسیدن و نظاره گر به سعادت یا بدبختی رسیدن همدیگه بودند
من مثلا میدیدم فلانی فلان راه رو رفت و به بهشت ( بهشت هم فرضا این دنیا قرار داره) رسید و منم راه همونو میرفتم و به بهشت میرسیدم.
ایا در اون دنیای فرضی ازمایش انسان تحقق می یافت؟
جواب : خیر
پس نتیجه میگیریم انسان بایذ نتایج اعمال خود را در جهانی دیگر و به دور از دید ادم های مادی مشاهده کند تا اون ازمایش بتواند تحقق یابد

شما در سر کلاس درس نشسته اید. چند تا از همکلاسی های شما مردودی های سال گذشته اند. سیگار فروشی هم که از پنجره می بینید همان اخراج شده از دبیرستان است که الان زیر افتاب کنار خیابان دارد سیگار می فروشد. در سالن آمفی تاتر مدرسه هم همین الان یکی از فارغ التحصیلان موفق این مدرسه که الان پست ارزشمند و مهمی دارد در حال سخنرانی است....... برگه امتحان را جلوی شما میگذارند.... شما تمام موارد بالا را در طول سال دیده اید.
آیا شما حتما قبول میشوید؟
آیا شما حتما رد میشوید؟
نه! هیچ تضمینی برای هیچ چیز وجود ندارد. همه چیز به (تلاش) شما بر میگردد. آنچه شما دریافت خواهید کرد (نتیجه تلاش شما) خواهد بود.

چالشگر;403588 نوشت:
شما در سر کلاس درس نشسته اید. چند تا از همکلاسی های شما مردودی های سال گذشته اند. سیگار فروشی هم که از پنجره می بینید همان اخراج شده از دبیرستان است که الان زیر افتاب کنار خیابان دارد سیگار می فروشد. در سالن آمفی تاتر مدرسه هم همین الان یکی از فارغ التحصیلان موفق این مدرسه که الان پست ارزشمند و مهمی دارد در حال سخنرانی است....... برگه امتحان را جلوی شما میگذارند.... شما تمام موارد بالا را در طول سال دیده اید.
آیا شما حتما قبول میشوید؟
آیا شما حتما رد میشوید؟
نه! هیچ تضمینی برای هیچ چیز وجود ندارد. همه چیز به (تلاش) شما بر میگردد. آنچه شما دریافت خواهید کرد (نتیجه تلاش شما) خواهد بود.

ببین عزیز من قضیه امتحان مدرسه 360 درجه با ازمون الهی فرق داره.
توی امتحان مدرسه لازمه شما مطلب رو 10 مرتبه تکرار کنی و به خاطر بسپاری ایا ازمون الهی هم این جوره عزیز؟
من با قاطعیت میگم شما اگه با چشم اون دنیا رو ببینی سر از سجده بر نمیداری.
اطمینان خیلی مهم هست

ابوالفضل;403680 نوشت:
ببین عزیز من قضیه امتحان مدرسه 360 درجه با ازمون الهی فرق داره.
توی امتحان مدرسه لازمه شما مطلب رو 10 مرتبه تکرار کنی و به خاطر بسپاری ایا ازمون الهی هم این جوره عزیز؟
من با قاطعیت میگم شما اگه با چشم اون دنیا رو ببینی سر از سجده بر نمیداری.
اطمینان خیلی مهم هست

یعنی چی، چه اشکالی داره انسان تبعات عملشو ببینه ببینه هر عملش چه عاقبتی داره نره دنبالش. نمیشه خدا نشانه های روشنی(از قبیل این یا هر نشانه دیگری که بعدش فلاسفه در اونا مختلف نشن) به ما نشون نده با این بیان که اگه نشون بده ایمان فایده نداره
پس چرا انبیا معجزه میکردند واسه مردم؟ ماه نصف میشده مرده زنده میشده کور بینا میشده از سنگ شتر درمیومده و قس علی هذا

dinshenasii;403751 نوشت:
یعنی چی، چه اشکالی داره انسان تبعات عملشو ببینه ببینه هر عملش چه عاقبتی داره نره دنبالش. نمیشه خدا نشانه های روشنی(از قبیل این یا هر نشانه دیگری که بعدش فلاسفه در اونا مختلف نشن) به ما نشون نده با این بیان که اگه نشون بده ایمان فایده نداره
پس چرا انبیا معجزه میکردند واسه مردم؟ ماه نصف میشده مرده زنده میشده کور بینا میشده از سنگ شتر درمیومده و قس علی هذا

صد در صد با صحبتتون موافقم ... واقعا چه ایرادی داشت که آدم میدونست راه و مسیرش درست هست بعدا اون کار رو ادامه بده ...

اینجوری آدم میمونه صبر جمیل پیشه کنه ... یا مسیرش رو عوض کنه ...

عنکبوت سرخ;403760 نوشت:
صد در صد با صحبتتون موافقم ... واقعا چه ایرادی داشت که آدم میدونست راه و مسیرش درست هست بعدا اون کار رو ادامه بده ...

اینجوری آدم میمونه صبر جمیل پیشه کنه ... یا مسیرش رو عوض کنه ...


ما اصل ازمایش انسان رو پذیریفتیم. این جوری ازمایش انسان معنا داشت؟
خیر.

dinshenasii;403751 نوشت:
پس چرا انبیا معجزه میکردند واسه مردم؟ ماه نصف میشده مرده زنده میشده کور بینا میشده از سنگ شتر درمیومده و قس علی هذا

انبیا فقط میخواستن یه تلنگری به انسان های گذشته که از لحاظ علمی و عقلی پیشرفته نبودن بزنن
که یه خدایی هست و پیشنهاد راه راست رو داده اند.
خداوند اگر می خواست که انسان خود به خود به سوی راه راست برود که اختیار به انسان نمی داد.

[=Palatino Linotype]

چالشگر;403588 نوشت:
شما در سر کلاس درس نشسته اید. چند تا از همکلاسی های شما مردودی های سال گذشته اند. سیگار فروشی هم که از پنجره می بینید همان اخراج شده از دبیرستان است که الان زیر افتاب کنار خیابان دارد سیگار می فروشد. در سالن آمفی تاتر مدرسه هم همین الان یکی از فارغ التحصیلان موفق این مدرسه که الان پست ارزشمند و مهمی دارد در حال سخنرانی است....... برگه امتحان را جلوی شما میگذارند.... شما تمام موارد بالا را در طول سال دیده اید.
آیا شما حتما قبول میشوید؟
آیا شما حتما رد میشوید؟
نه! هیچ تضمینی برای هیچ چیز وجود ندارد. همه چیز به (تلاش) شما بر میگردد. آنچه شما دریافت خواهید کرد (نتیجه تلاش شما) خواهد بود.

سلام

مثالتان به هیچ عنوان قابل مقایسه با امتحانات الهی نیست
قبول نشدن در امتحانات مدرسه و دانشگاه عاقبت های خوبی هم به دنبال دارد!
به عنوان مثال کسی که درس و مدرسه را برای اشتغال و کسب مهارت، رها می کند ممکن است در آینده از تحصیل کرده ها هم موفق تر باشد، مطمئناً تعداد زیادی از این افراد را در جامعه دیده اید.
ولی در امتحانات الهی تنها راه رسیدن به موفقیت عمل به دستورات و احکام خداوند است.
و اگر انسان عاقبت عمل به دستورات را مشاهده کند و بداند این تنها راه رسیدن به مقصود است، دیگر امتحان معنایی ندارد.

[="Palatino Linotype"][="Black"]

dinshenasii;403751 نوشت:
پس چرا انبیا معجزه میکردند واسه مردم؟

سلام

حکمت معجزه پیامبران، اثبات صدق گفتارشان بوده.
و زمانی که صدق گفته هایشان ثابت شد، عقل سلیم حکم می کند تا به فرامینشان عمل شود.
چه وعده ایشان امروز عملی شود و چه در آینده ای نزدیک.
و در مورد اینکه اگر نتیجه اعمال در همین دنیا مشاهده شود تأثیر گذاری بیشتری دارد باید عرض کنم:
بسیاری از اعمال بشر جزایشان در همین دنیا داده می شود، آیا دیدن عقوبت برخی از اعمال از بازدارندگی کامل برخوردار است؟
و آیا مشاهده نتیجه عمل از ارزش امتحان نمی کاهد؟[/]

با عرض سلام حضور دوستان و پاسخگوی محترم،صدیق
ضمن تشکر از تمام دوستان، به جهت اینکه مسیر بحث گم نشود از پاسخگوی محترم تقاضا دارم بحث را با پاسخ به مطالب پست شماره 5 ادامه دهند.
با تشکر

ابوالفضل;403680 نوشت:
من با قاطعیت میگم شما اگه با چشم اون دنیا رو ببینی سر از سجده بر نمیداری.
اطمینان خیلی مهم هست

باسلام
در پستی که در ابتدای تاپیک گذاشتم، ایه شریفه ای از قران کریم نقل کردم که در ان خداوند متعال در توصیف کسانی که به آن دنیا میروند ولی زیان کار و شقی هستند و قرار است به جهنم بروند از او درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا بلکه کار صالحی را انجام دهند. اما خداوند که از نیت و ورحیه دنیا طلبی و راحت طلبی آنان مطلع است به انان پاسخ منفی میدهد و میفرماید این درخواست تنها کلماتی است که اینها بر زبان جاری میکنند. دقت در این آیه شریفه، پاسخ بسیاری از دوستان است. انان میگویند «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون»(مومنون، 100) و لعل همانطور که حتما میدانید ادات تمنی و نشانه آرزو داشتن است، نه تصمیم قطعی. حتی انان نیز به خودشان اطمینان ندارند. میگویند برگردان، شاید که عمل صالحی انجام دهیم.
آنان به این دنیا هم که برگردند، اگر قرار باشد دوباره اختیار داشته باشند و امتحانات و آزمایشات وجود داشته باشد، باز هم همان اعمال قبلی را انجام میدهند.مثل قاچاقچی مواد مخدری که چندین بار سابقه دستگیری داشته و تا پای چوبه دار هم رفته و به علت بخشیده شده و دوباره به او فرصت داده اند. این شخص چون مزه پول راحت و بی دردسر و زیاد زیر زبانش رفته، تقریبا محال است که دیگر سراغ ان کار نرود. به همین جهت در محاکم دنیایی نیز بخشش تنها در مورد برخی جرائم و ان هم در مورد برخی افراد است. کسانی که مدام یک جرمی را مرتکب میشوند، روحیه شان تغییر میکند و خطا کردن برایشان عادت و ملکه میشود. همین مطلب به صورت واضح تری در ایه شریفه 28 سوره انعام بیان شده که خداوند متعال در توصیف این افراد میفرماید این افراد هیچگاه دست از این کارهایشان بر نمیدارند.
سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است، اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدن چوبه دار مى‏گويد و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد. اين شبيه چيزى است كه در آيه 28 سوره انعام مى‏خوانيم" وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ" و آنها اگر به حيات دنيا باز گردند باز به همان برنامه‏ها و روش خود ادامه مى‏دهند.(تفسیر نمونه، ج 14 ص 311)

چالشگر;403558 نوشت:
هدف اصلی من از طرح این سوال این بود که چرا ما شرایط جهان آخرت را در جهان فعلی مشاهده نمیکنیم؟ مجدودیت هایی که شما در این ارتباط ذکر فرموده اید درست است ولی اینها محدودیت هایی است که با شرایط جهان فعلی و (صرفا) تعاریفی که از جهان آخرت داریم مشاهده میشود. بدیهی است با توجه به تغریفی که از قدرت بینهایت خداوند داریم، این محدودیت ها میتوانست وجود نداشته باشد. چه چیز میتوانست مانع این اراده خداوند بشود که ما به نوعی شاهد جیات پس از مرگ انسان ها باشیم؟

شرایط جهان آخرت یعنی چه؟ آیا باید خدا برای ما جهنم را در این دنیا مجسم کند یا بهشت را در این دنیا برپا کند تا عبادت کنیم و گناه نکنیم؟ آیا اگر خدا این کار را بکند، بهشت عشرت کده ما نمیشود؟ آیا واقعا با دیدن عذابهای جهنم، دیگر گناه نمیکردیم. حاشا و کلا. بهتر است با خودمان روراست باشیم. مگر ما این همه عبرتها را نمیبینیم ولی آیا هیچ عبرتی میگیریم؟ حضرت علی ع به خوبی پاسخ این سوال را داده اند. «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار»(نهج البلاغه، حکمت297) ایا ما مرگ را به چشم خود نمیبینم، دوستان و نزدیکانمان، هر روز از کنار ما میروند و با اینکه میدانیم ما هم باید برویم باز عبرت نمیگیریم. در پستهای قبل به آیاتی اشاره شد که در انها خداوند در مورد درخواست بازگشت به دنیای دوزخیان، درخواست انان را صرفا کلماتی بدون محتوا و بدون قصد و نیت واقعی معرفی میکند. آنان که جهنم را دیده اند باز هم اگر برگردند، همان کار را انجام خواهند داد.
بعلاوه، قصد و غرض اولیه از خلقت انسان، رسیدن به پاداشهای مادی و معنوی بهشت یا دوری از جهنم نیست. اینها تنها ابزارهایی برای ترغیب و تشویق و ترساندن بندگان است نه اینکه خودشان موضوعیتی داشته باشند. هدف اصلی از خلقت،رسیدن به کمال وقرب الهی است. حال این قرب الهی، همانطور که با زور سرنیزه ممکن نیست، با آوردن بهشت و جهنم و نشان دادن انها به انسانها نیز فایده ای ندارد، اگر نگوییم فایده ندارد. مثلا فرض کنید، برای اینکه کسی از سرعت مجاز تجاوز نکند، پلیس یک سری جرائمی را در نظر بگیرد و برای رعایت آن نیز یک سری امور تشویقی نیز داشته باشد. این مجموعه برای اینکه این امر بهتر رعایت شود در برخی مواضعی که احتمال خطا و تجاوز بیشتر است، ماشین هایی را نیز بگذارد و دوربین هایی را نیز نصب کند. تا این حد بد نیست ولی اگر بیاید در هر 50 متر یک ماشین پلیس بگذارد یا در هر 100 متر یک دوربین سرعت سنج نصب کند. در این صورت، تخلف نکردن ماشین ها به نظر شما مستند به چیست؟ آیا میتوان گفت که همه رانندگان به خاطر احترام به قانون چنین کرده اند؟ یا اینکه از ترس ماشین پلیس اینطور بوده اند؟ اگر جایزه را بخواهند به این رانندگان بدهند به نظر شما آیا این کار لغو و بیهوده نیست؟ اینها مجبور بوده اند خطا نکنند. یکسره پلیس در کنارشان بوده، اگر هم میخواستند سریع بروند نیز نیمتوانستند. شبیه این مسءله به صورت دقیق تر در مسئله ما وجود دارد. دنیایی که در آن، بهشت و جهنم تنها وعده و وعید خداوند نیست، بلکه به عینه دارند می بینند، در این صورت، اگر هم همه خوب و نیکوکار بشوند( که تقریبا محال است مگر اینکه اختیار نداشته باشند و شیطان در کار نباشد) باز هم فایده ای ندارد. انان میدانند در همین دنیا مجازات میشوند و تا گناه کنند به آتش می افتند.

چالشگر;403558 نوشت:
دقیقا سوال همین است! چرا وعده و وعید؟ با شناختی که شما از انسان ها دارید، چند درصد انسان ها با وعده و وعید حتی یک کار ساده را انجام میدهند؟ تعهدات سنگین در تمام طول زندگی که دیگر جای خود را دارد.

اتفاقا نقطه ثقل بحث ما نیز نکته شماست. دقیقا خدا انسان را به این دنیا آورد که با مرارتها و سختی های زندگی دنیایی دست و پنجه نرم کند. ابتلائات و آزمایشات مختلف را بچشد. زن و بچه و مال و مقام و ... همگی را ببیند، فساد و فحشا را ببیند و خودش را آلوده نکند. کمال، چیزی نیست که با دستور و به راحتی به دست بیاید. البته مراحل و مراتبی دارد ولی هرچه سختی بیشتر باشد، به مرتبه بالاتری از کمال میتوان رسید. به همین جهت است که در روایات ما بر سختی کار تأکید بیشتری شده است و گفته شده که بهترین کارها، سخت ترین آنهاست«افضل الاعمال احمزها»(مرآه العقول، ج7 ص 84)

خداوند به انسان اختیار داده است
حالا اگه تو همین دنیا روبروی شما یه عده ای رو شکنجه کنن و عذاب بدن و بگن چون فلان کار و نکردن شما چه میکنید
از روی ترس و اجبار هم که شده اون فلان کار و میکنید و دیگه اختیاری درکار نخواهد بود
اختیار نباشد آزمایشی نیست/خلقت انسان با اختیار دادن به او زیبا و عظیم شد حالا اون اختیار و بذار کنار چی میمونه
مهم بودن دنیای دیگر این است که نبینی و اطاعت کنی
به خداوند که خالق توست اعتماد کنی و به قوانینی که وضع شده احترام بذاری و عمل کنی

صدیق;405582 نوشت:
مگر ما این همه عبرتها را نمیبینیم ولی آیا هیچ عبرتی میگیریم؟ حضرت علی ع به خوبی پاسخ این سوال را داده اند. «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار»(نهج البلاغه، حکمت297) ایا ما مرگ را به چشم خود نمیبینم، دوستان و نزدیکانمان، هر روز از کنار ما میروند و با اینکه میدانیم ما هم باید برویم باز عبرت نمیگیریم.

با عرض سلام
اتفاقا نکته همین است! چرا ما عبرت نمیگیریم؟ چون ایمان نداریم. چون بیشتر بر این باور داریم که هرچه هست همین است و عقاب و پاداشی در بین نیست. سوالی که عرض کردم هم در همین راستا میباشد که به مشاهده عقاب و پاداش این باور قویتر میشد. ضمن اینکه به چشم دیدن مرگ دیگران برای کسی که (ایمان) به آخرت ندارد انگیزه ای برای انجام ثواب و پرهیز از گناه نیست حتی شاید برای برخی انگیزه ای معکوس برای بهره برداری هرچه بیشتر از همه چیز در این دنیا و قبل از مرگ ایجاد کند و همه و همه به این دلیل است که باور به آخرت وجود ندارد. در سوالی که طرح کردم این باور به آخرت از شکل یک تصور و صرفا کلام به مشاهده عینی تبدیل میشد. مثال های ساده ای هم تز آن عرض کردم.

صدیق;405582 نوشت:
در پستهای قبل به آیاتی اشاره شد که در انها خداوند در مورد درخواست بازگشت به دنیای دوزخیان، درخواست انان را صرفا کلماتی بدون محتوا و بدون قصد و نیت واقعی معرفی میکند

منظور من بازگشت مجدد به دنیا برای اصلاح اعمال نیست. مشاهده عواقب نهایی اعمال در دنیاست.

صدیق;405582 نوشت:
بعلاوه، قصد و غرض اولیه از خلقت انسان، رسیدن به پاداشهای مادی و معنوی بهشت یا دوری از جهنم نیست. اینها تنها ابزارهایی برای ترغیب و تشویق و ترساندن بندگان است نه اینکه خودشان موضوعیتی داشته باشند

ولی ظاهرا اینگونه است آنچه نهایتا نصیب انسان میشود همان جهنم و بهشت است. اینگونه نیست؟

صدیق;405582 نوشت:
آیا میتوان گفت که همه رانندگان به خاطر احترام به قانون چنین کرده اند؟ یا اینکه از ترس ماشین پلیس اینطور بوده اند؟

همه بخاطر ترس از پلیس بوده.... کاملا درست است. وعده عذاب جهنم هم چیز دیگری نیست. آیات قرآن و روایات هم ما را از عداب جهنم می ترساند
صدیق;405582 نوشت:
به نظر شما آیا این کار لغو و بیهوده نیست؟

آیا این آیات و روایات هم لغو و بیهوده اند؟
با تشکر

ضمن موافقت با فرمایشات دوست نادیده جناب چالشگر، خدمت ایشان و کارشناسان محترم عرض میکنم این مخلص تنها به یک نظر هم قانع ام ! دیگه انتقال تاسیسات و تشکیلات آخرت به دنیای فانی ما پیشکش! خدایی انتظار زیادی است؟!یعنی یک نظر دیدن عقبی که حجت را بر ما تمام میکرد درحالی که همان یک نظر هم از ما دریغ شده تا به قول دوست دیگرمان کل عمر را دایم‌السجود میگذرانیدیم.
نه بهانه‌ای میماند و نه سوالی و نه شبهه ای نه شکی و نه اسک‌دینی!

چالشگر;406261 نوشت:
اتفاقا نکته همین است! چرا ما عبرت نمیگیریم؟ چون ایمان نداریم. چون بیشتر بر این باور داریم که هرچه هست همین است و عقاب و پاداشی در بین نیست. سوالی که عرض کردم هم در همین راستا میباشد که به مشاهده عقاب و پاداش این باور قویتر میشد. ضمن اینکه به چشم دیدن مرگ دیگران برای کسی که (ایمان) به آخرت ندارد انگیزه ای برای انجام ثواب و پرهیز از گناه نیست حتی شاید برای برخی انگیزه ای معکوس برای بهره برداری هرچه بیشتر از همه چیز در این دنیا و قبل از مرگ ایجاد کند و همه و همه به این دلیل است که باور به آخرت وجود ندارد. در سوالی که طرح کردم این باور به آخرت از شکل یک تصور و صرفا کلام به مشاهده عینی تبدیل میشد. مثال های ساده ای هم تز آن عرض کردم.

مطمئن باشید، خدایی که حکیم است و کار لغو نمیکند، انسان را به صورتی آفریده که با همین کلمات و همین تلنگرها و وعده و وعیدها، بتواند راه درست و باطل را بشناسد و جلو برود. شیطان نیز دقیقا همین کار را میکند، او نیز به انسان وعده و وعید میدهد و انگیزه او را تقویت میکند. مگر شیطان نتیجه کار را به انسان نشان میدهد که گناهکاران به دنبال او میروند. اگر صرفا دیدن کسانی که مثلا با دزدی به جایی رسیده اند یا با انجام کار خلاف بهره و لذتی کوتاه مدت دیده اند، برای حل این مشکل کافی باشد، در محل بحث ما نیز همین مقدار وجود دارد. هر کسی در همین دنیا خودش میبینید که خوب بودن چه فوایدی برایش دارد. از آرامش درونی گرفته تا احترام و مقبولیت میان مردم و اجتماع. آیا همین مقدار برای شخص کافی نیست که کار خوب را ترک نکند. بعلاوه برفرض کسی باشد که هیچ دلیل عقلی و نقلی بر اثبات مسائل دینی را قبول نداشته باشد. ایا این شخص عاقل هست یا نه. کسی که عاقل است، در هر کاری سبک سنگین میکند و اگر ضرری در ان کار باشد که از نفعش بیشتر باشد، انرا ترک میکند و به ان مبادرت نمی ورزد. یا حتی اگر درصد احتمال وقوع ان خطر و ضرر کم باشد ولی میزان خسارت ان ضرر - برفرض اینکه محقق شود- خیلی زیاد باشد قطعا انرا انجام نمیدهد. حال از شما میپرسم، کسی که عاقل است، حداقل احتمال نیز نمیدهد که هرچه در مورد خدا وقیامت و عذاب و پاداش گفته شده درست باشد و محقق نیز بشود. ایا به مجرد این بهانه که من یقین ندارم یا انرا ندیده ام یا کسی ا نرا ندیده، میتواند بر اساس این احتمال عقلائی عمل نکند.

چالشگر;406261 نوشت:
منظور من بازگشت مجدد به دنیا برای اصلاح اعمال نیست. مشاهده عواقب نهایی اعمال در دنیاست.

بله متوجه شدم، عرض کردم که درخواست شما دقیقا شبیه درخواست کسانی است که به ان دنیا رفته اندو درخواست بازگشت دارند. وجه شباهت در اینجاست که خداوند به این دلیل سخن انرا قبول نمیکند که میداند انان با اینکه عذابها و سختی را به عینه دیده اند ولی اگر به دنیا برگردند باز هم به دنبال کارهای زشت و خواسته های نفسانی خود میروند. یعنی این خاصیت این دنیاست که چون انسان اختیار دارد و خوبی وبدی در جلوی اوست، به دنبال هر کدام که خواست بتواند برود و همین ازمایش اصلی الهی است که مرد را از نامرد مشخص میکند.

چالشگر;406261 نوشت:
ولی ظاهرا اینگونه است آنچه نهایتا نصیب انسان میشود همان جهنم و بهشت است. اینگونه نیست؟

خیر. این تنها برای کسانی است که به دنبال آن بوده اند ولی نعمتها و عذابهای بالاتری نیز وجود دارد که قابل مقایسه با نعمتها و عذابهای مادی و جسمانی بهشت و جهنم نیست. قرب الهی بالاترین پاداش بندگان شایسته خداست و دوری از رحمت و همنشینی با نیکان بدترین عذاب و نقمتی است که در ان دنیا در انتظار خوبان وبدان است.

چالشگر;406261 نوشت:
همه بخاطر ترس از پلیس بوده.... کاملا درست است. وعده عذاب جهنم هم چیز دیگری نیست. آیات قرآن و روایات هم ما را از عداب جهنم می ترساند

میترساند فرق دارد با اینکه مدام جلوی ما را بگیرد و در کنار ما یک نفر بگذارد که تا خواستیم راه کج ونادرست برویم همانجا توبیخ و عذابمان کند. ترساندن از عذاب در ایات وروایات، همانند ترساندن مردم از خلاف و وعده زندان رفتن یا جریمه شدن و شلاق و اعدام و... برای خلافکاران است که جلوی اختیار انان را نمیگرد.

چالشگر;406261 نوشت:
آیا این آیات و روایات هم لغو و بیهوده اند؟

پاسخ در سوال قبلی داده شد.

صدیق;408784 نوشت:
درخواست شما دقیقا شبیه درخواست کسانی است که به ان دنیا رفته اندو درخواست بازگشت دارند. وجه شباهت در اینجاست که خداوند به این دلیل سخن انرا قبول نمیکند که میداند انان با اینکه عذابها و سختی را به عینه دیده اند ولی اگر به دنیا برگردند باز هم به دنبال کارهای زشت و خواسته های نفسانی خود میروند.

یعنی شما میفرمایید در طیف دین ناباوران گنهکار (گنهکاران صرفا دینی و مذهبی) هیچ کس یافت نمیشود که به دلیل عدم باور به آخرت مرتکب گناه شده؟!!!! واقعا باریتعالی ! مطمئن است که کسانی که از دنیا رفته و عقبی را دیده اند و مطمئن شده اند حقیقت چیست اگر برگردند همه را فراموش میکنند و مجدد به تعارض با باورهای دینی میپردازند؟؟؟
لطفا با انصاف جواب دهید

صدیق;408784 نوشت:
مگر شیطان نتیجه کار را به انسان نشان میدهد که گناهکاران به دنبال او میروند.

با عرض سلام
سوال جالبی فرمودید... بله! شیطان نتیجه کار را نشان میدهد ( اگر به شیطان باور داشته باشیم) نتیجه کار همان لذتی است که فرد از عمل شیطانی خود کسب می کند. ممکن است بفرمایید نه این نتیجه کار نیست و نتیجه عقاب اخروی است. اگر چنین بفرمایید باز همان سوال پیش می اید که چرا این نتیجه در همین جهان برای کسب عبرت قابل رویت نیست؟

صدیق;408784 نوشت:
هر کسی در همین دنیا خودش میبینید که خوب بودن چه فوایدی برایش دارد. از آرامش درونی گرفته تا احترام و مقبولیت میان مردم و اجتماع. آیا همین مقدار برای شخص کافی نیست که کار خوب را ترک نکند

نه کافی نیست! اگر کافی بود کسی کار خوب را ترک نمیکرد و کسی هم گناه یا کار نادرست نمی کرد.

صدیق;408784 نوشت:
بعلاوه برفرض کسی باشد که هیچ دلیل عقلی و نقلی بر اثبات مسائل دینی را قبول نداشته باشد. ایا این شخص عاقل هست یا نه. کسی که عاقل است، در هر کاری سبک سنگین میکند و اگر ضرری در ان کار باشد که از نفعش بیشتر باشد، انرا ترک میکند و به ان مبادرت نمی ورزد. یا حتی اگر درصد احتمال وقوع ان خطر و ضرر کم باشد ولی میزان خسارت ان ضرر - برفرض اینکه محقق شود- خیلی زیاد باشد قطعا انرا انجام نمیدهد

همه انسان ها در شرایط یکسان نیستند و یکسان هم فکر نمیکنند. همه (بدی) ها هم برای همه انسان ها (بد) نیستند و با فرهنگ ها، تربیت ها و سنن مختلف گاهی مرز بد و خوب گم میشود.

صدیق;408784 نوشت:
حال از شما میپرسم، کسی که عاقل است، حداقل احتمال نیز نمیدهد که هرچه در مورد خدا وقیامت و عذاب و پاداش گفته شده درست باشد و محقق نیز بشود. ایا به مجرد این بهانه که من یقین ندارم یا انرا ندیده ام یا کسی ا نرا ندیده، میتواند بر اساس این احتمال عقلائی عمل نکند.

1- اگر احتمال کافی بود سفرش به یقین در پذیرش توحید، نبوت و معاد نمیشد
2- انسان عاقل بر اساس احتمال کار نمی کند و اگر ناچار به تصمیم بر اساس احتمال شود، احتمال ارجح را بر می گزیند و احتمال ارجح برای تمام افراد الزاما باور به قیامت نیست
3- با توجه به اینکه اندازه عقل در انسانها متفاوت است و ابزاری برای اندازه کیری آن وجود ندارد نمیتوان انتظار داشت تمام انسان هایی که ما آنها را عاقل میدانیم یکسان فکر کنند.
صدیق;408784 نوشت:
وجه شباهت در اینجاست که خداوند به این دلیل سخن انرا قبول نمیکند که میداند انان با اینکه عذابها و سختی را به عینه دیده اند ولی اگر به دنیا برگردند باز هم به دنبال کارهای زشت و خواسته های نفسانی خود میروند.

یک سوال: چرا ما دست خود را داخل آتش نمی کنیم؟ چون مطمئن هستیم دستمان می سوزد. انسان عاقلی که به آن اشاره فرمودید در صورت اطمینان از چیزی و باور به آن،حتما عمل درست را در آن رابطه انجام میدهد. انسان های عاقل حتی جرم های ساده اجتماعی را هم مرتکب نمی شوند چون میدانند که با دادگاه و زندان مواجه خواهند شد. حال چگونه است که اگر برای انسان این اطمینان حاصل شود که در صورت عدم اجرای دستورات دینی در آتش جهنم خواهد سوخت، باز نافرمانی کند؟

با تشکر

چالشگر;409051 نوشت:
یک سوال: چرا ما دست خود را داخل آتش نمی کنیم؟ چون مطمئن هستیم دستمان می سوزد. انسان عاقلی که به آن اشاره فرمودید در صورت اطمینان از چیزی و باور به آن،حتما عمل درست را در آن رابطه انجام میدهد.

در این ارتباط بزرگی حرف خوبی زده است. حافظه ام یاری نمیکند که چه کسی بود. فکر کنم ادیسون یا انیشتین..یا شاید ارسطو ...یکی از همین عقلا که نقل به مضمون میفرمایند: من تنها از چیزی میترسم که مطمئن شوم برایم زیان آور است...

با عرض سلام حضور جناب جکمت
سوال از نظر بنده بعنوان سوال کننده هنوز پاسخ داده نشده و آخرین مطالب در پست 24 هنوز بی پاسخ مانده اند.... البته اختیار در بستن تاپیک با شماست.
با تشکر

[=microsoft sans serif]

چالشگر;409051 نوشت:
سوال جالبی فرمودید... بله! شیطان نتیجه کار را نشان میدهد ( اگر به شیطان باور داشته باشیم) نتیجه کار همان لذتی است که فرد از عمل شیطانی خود کسب می کند. ممکن است بفرمایید نه این نتیجه کار نیست و نتیجه عقاب اخروی است. اگر چنین بفرمایید باز همان سوال پیش می اید که چرا این نتیجه در همین جهان برای کسب عبرت قابل رویت نیست؟

دوست عزیز، هر انسانی به دنبال بدست آوردن سعادت و آرامش است
و هر کسی نیز سعادت را در چیزی میداند.
شیطان به انسان میگوید، مثلا دروغ بگو چون برایت مفید است و فلان چیز را به دست میآوری. به نظر شما چرا انسان اسیر این حرف شیطان میشود و وسوسه او اثر میگذارد.
قطعا به این دلیل نیست که دروغ گفتن برای انسان لذت دارد. یعنی خود دروغ گفتن مد نظر هیچ شخصی نیست بلکه آنرا وسیله و ابزاری میداند تا به چیز دیگری برسد. آن چیز آرامش و آسایش است. حال اگر به همان شخص که دروغ گفته، بگویند که اگر این دروغ را انجام بدهی، یک آرامش کوچک به تو میرسد و مثلا فلان قدر پول را بدست میآوری یا فلان مقام را بدست میآوری اما ممکن هم هست که طرف مقابلت متوجه دروغ بودن حرف تو بشود و دیگر به حرف تو اعتماد نکند یا اگر رئیس توست تو رااخراج کند و .. بعلاوه روحت نیز آزرده میشود. ایا این شخص دست به این کار میزند.
مطمئنا هر عاقلی به دنبال بدست آوردن ارامشی است که هیچگونه ضعفی در ان نباشد و هیچ ناراحتی در کنار آن نباشد. انسان اگر به دنبال بدست آوردن پول و مقام و .. است تنها به دنبال بدست آوردن همین آرامشه هست. اگر هر آن به دنبال زیاد کردن مال و اموالش و بالاتر بردن مقامش است به همین دلیل است.
بنابراین شیطان نتیجه کار را به انسان نشان نمیدهد.
بله نتیجه کاری که مد نظر ان شخص است، ثواب اخروی نیست همانطور که لذت کوتاه مدت بردن نیز نیست بلکه در ورای آن کار به دنبال رسیدن به لذتی است که ناراحتی در ان نباشد. اگر ما در همان آن که غذا میخوریم بدانیم که همینکه غذا از گلوی ما پائین میرود، دردهای زیادی سراسر بدن ما را فرا میگیرد، ایا اصلا ان غذا را میخوریم، ایا هر عاقلی ما را سرزنش نمیکند. مگر اینکه فایده دیگری د ران باشد که نسبت به درد و ضرر خود آن غذا به مراتب بیشتر باشد و گرنه هیچ عاقلی اقدام به این کار نمیکند. مانند مریضی که معده اش الوده شده و هرچه میخورد اول دچار معده درد شدید میشود و بعد همه انرا بالا می آرود. این شخص تنها به این دلیل غذا میخورد که زنده بماند.هرچند هر موقع که میخورد، امید دارد که این دفعه ان اتفاق نیفتد.

چالشگر;409051 نوشت:
نه کافی نیست! اگر کافی بود کسی کار خوب را ترک نمیکرد و کسی هم گناه یا کار نادرست نمی کرد.

کفایت به معنای شرط کافی فلسفی منظورم نبود که علت تامه است برای تحقق. بلکه از نظر روانشناسی مد نظر است و گرنه اصولا خداوند هیچ مطلبی و قرینه ای رابه صورت صد درصد قرا رنمیدهد و برای اینکه راه اختیار انسان بسته نباشد، راه شک و شبهه در ان راباز میگذارد . هرچند بر اساس لطف و رافت خود، راه اصلی را با عقل و وحی نمایان میکند و هرگز اجازه نمیدهد که این راه پوشیده شود.

چالشگر;409051 نوشت:
همه انسان ها در شرایط یکسان نیستند و یکسان هم فکر نمیکنند. همه (بدی) ها هم برای همه انسان ها (بد) نیستند و با فرهنگ ها، تربیت ها و سنن مختلف گاهی مرز بد و خوب گم میشود.

درست است که در برخی موارد اینطور است اما در اصول اخلاقی اینطور نیست. هرکسی میفهمد که دروغ بد است، دزدی بد است، خیانت بد است و ... اما اختلافی که میبینیم مربوط به اصل این امور نیست بلکه در تشخیص مصداق است. شما میبینید که در منشور حقوق بشر سازمان ملل هم این اصول وجود دارد و تمام ملتها به ان پایبند هست. امریکا اگر عراق رامحکوم میکند، نمیگوید چون مسلمانند، بلکه مثلا میگوید حاکمش به مردم ظلم میکند یا اگر ایران در مسئله هسته ای محکوم میکنند، ادعا میکنند که ایران صادق نیست و پنهان کاری میکند. یا وقتی جریان شنود مکالمات توسط امریکا لو میرود، همه انرا مصداق خیانت و نوعی تجاوز به حقوق دیگران میدانند و از این رو انرا محکوم میکنند. پس اینطور نیست که همه چیز نسبی باشد. ما اصول اخلاقی ثابتی داریم که هر کسی آنرا میفهمد و قبول دارد. همان دزدی که هر شب از دیگران دزدی میکند اگر از خودش دزدی کنند ناراحت میشود. خائنی که در مال و ناموس مردم خیانت میکند اگر به مال وناموس خودش خیانت شود، ناراحت وعصبانی میشود و ...

[=microsoft sans serif]

چالشگر;409051 نوشت:
1- اگر احتمال کافی بود سفرش به یقین در پذیرش توحید، نبوت و معاد نمیشد
2- انسان عاقل بر اساس احتمال کار نمی کند و اگر ناچار به تصمیم بر اساس احتمال شود، احتمال ارجح را بر می گزیند و احتمال ارجح برای تمام افراد الزاما باور به قیامت نیست
3- با توجه به اینکه اندازه عقل در انسانها متفاوت است و ابزاری برای اندازه کیری آن وجود ندارد نمیتوان انتظار داشت تمام انسان هایی که ما آنها را عاقل میدانیم یکسان فکر کنند.

اولا انچه در عقائد لازم است، اطمینان است و اطمینان نسبت به هر شخصی از نظر درجه متفاوت است. مثلا پیرزنی که اعتقاد راسخ به خدا و معاد و پیامبر دارد، از راه دلیل عقلی که به ان نرسیده است ولی اطمینانی که او دارد شاید از یقین یک فیلسوف محکمتر باشد.
ثانیا: بله انسان عاقل بر اساس صرف احتمال کار نمیکند بلکه به دنبال جهتی است که احتمالش راجح باشد. اما احتمال راجح، گاه به این است که درصد خود احتمال بالاتر باشد. ولی گاه درصد محتمل نیز در رجحان یک احتمال موثرتر از میزان خود احتمال است.
مثلا اگر شخصی احتمال برنده شدن در یک مسابقه را 20 درصد بداند ولی بداندکه اگر برنده شود، جایزه 1 میلیون دلاری در انتظار اوست. آیا این شخص به صرف ا ینکه احتمال بردش از احتمال باختش خیلی ضعیف تر است این مسابقه را ترک میکند. خیر
کسی که برای پولدار شدن زحمت سفر و شب کاری و ... را به تن خود میخرد، ایا یقین دارد که به ان پول و ثروت میرسد. قطعا اطمینان هم ندارد تا چه رسد به یقین. چون هر ان احتمال دارد که بمیرد و به ان مرحله نرسد یا احتمال دارد مالی که جمع کرده دزدیده شودو ....
ولی با اینحال، این کار عقلائی است و اکثر ما چنین کارهایی راانجام میدهیم.
دانشجویی که به قصد مثلا دکتر شدن یا پولدار شدن وارد دانشگاه میشود وسختی درس و کنکور و امتحان و بیپولی در چند سال دانشجویی را به تن میخرد، ایا یقین داردکه به ان مرحله میرسد. قععا خیر، ولی این کار او را همه تحسین میکنند.
در مورد بحث ما نیز همینطور است. یعنی فرض میگیریم که کسی بگوید هیچ کدام از ادله اثبات معاد برایش یقین اور و اطمینان اور نیست. خب از او میپرسیم، ایا یقین داری که معاد نیست و امکان تحقق ندارد یا یقین نداری؟ اگر یقین دارد باید دلیل عقلی برایش بیاورد. ولی اگر یقین ندارد پس احتمال میدهد که ان دنیایی هم باشد که این توصیفات برایش شده است.
حال که احتمال میدهد. به او میگوییم، اگر ان دنیا باشد، تو که عمل نکرده ای میبری یا میبازی؟ قطعا میبازی. اگر ببازی چه چیزی در انتظار توست و چه چیزی را از دست میدهی؟
پس میبینید که حتی اگر احتمال وجودمعاد ضعیف باشد، محتمل آن انقدر قوی و بالاست که به زحمتش می ارزد که چند روز دنیا قدری سختی بکشیم تا به ان نتیجه برسیم.

چالشگر;409051 نوشت:
یک سوال: چرا ما دست خود را داخل آتش نمی کنیم؟ چون مطمئن هستیم دستمان می سوزد. انسان عاقلی که به آن اشاره فرمودید در صورت اطمینان از چیزی و باور به آن،حتما عمل درست را در آن رابطه انجام میدهد. انسان های عاقل حتی جرم های ساده اجتماعی را هم مرتکب نمی شوند چون میدانند که با دادگاه و زندان مواجه خواهند شد.

کسی که دزدی میکند، عاقل نیست. خیلی هم عقل دارد شاید ضریب هوشی او از خیلی ازماها هم بالاتر باشد ولی باز هم دزدی میکند. قطعا اینها دیوانه نیستند، عاقلند ولی عقل خود را در راه دیگری صرف کرده اند. عقل انسان که معصوم نیست. ولی به همین افراد اگربگوییم که چرا دزدی میکنی مگر دزدی خوب است یا اگر دزدی دیگر به خودشان تعرض کند و مال خودشان راببرد، ایا خوششان می اید.

چالشگر;409051 نوشت:
حال چگونه است که اگر برای انسان این اطمینان حاصل شود که در صورت عدم اجرای دستورات دینی در آتش جهنم خواهد سوخت، باز نافرمانی کند؟

دلیلش این است که این علم ما به حد یقین نرسیده است و تنها علم است و حتی اگر خیلی هم عالی باشد در مرحله علم الیقین است. یعنی گاهی انسان از راه برهان عقلی فلسفی به مسئله ای علم پیدا میکند(نظیر خیلی از اعتقادات اصلی ما) ولی این در حد علم و اگاهی است اما چون تنها با واسطه یک سری صورتهای ذهنی و مباحث مفهومی به آن رسیده ایم و به عبارت دیگر آنرا شهود نکرده ایم، احتمال تخلف از ان را میدهیم. درست مثل پزشکی که با اینکه مضرات سیگار و قلیان را میداند، خودش سیگار میکشد.
اما اگر این یقین ما به حد حق الیقین برسد، دیگر اصلا فکر خطا و گناه را هم نمیکنیم.
مثلا در مورد مجازات شلاق، یک کسی صرفا این مطلب را میشنود که اگر فلان جرم را انجام دهد، مجازاتش شلاق است یا فلان مجرم به واسطه انجام ان کار شلاق خورد.
یک کسی هم در محل اجرای مجازات حاضر است و میبیند که به مجرد شلاق میزنند و درد و اه و ناله مجرم را هم میبیند
یک کسی هم این مجازات را اجرا میکند و شلاق را میزند. و بالاخره خود مجرم که شلاق بر بدن او مینشیند.
به نظر شما تمام این افراد یک نوع تصور از شلاق و درد ان دارند.
قطعا اینطور نیست. تنها کسی دقیقا میفهمد شلاق چه دردی دارد که خودش انرا چشیده باشد و با عین الیقین انرا دیده باشد و این حالت را حتی مجری مجازات نیز ندارد.
درمورد گناه ها نیز همین حالت هست. ما برفرض بدانیم ویقین به مجازاتهای اعمالمان داشته باشیم، صرفا بر اساس یک سری معلومات ومفهوم ها است. ولی اگر خود مجازات را به عینه ببنیم، حال ما دقیقا حال ان جوانی میشود که در نماز صبح رسول الله حاضر بود و میگفت اهل جهنم را با عذابهایشان واهل بهشت را با نعمتهایشان به عینه میبیند و این امور صرفا یک سری تصویر سازی ذهنی نبود. به مقامی رسیده بود که انها را به عینه میدید. البته این حالت، بی دلیل به او داده نشده بود، بلکه نتیجه اعمال خودش بود.انقدر اعمال صالح و خالص انجام داده بود که به این مقام رسیده بود. همانطور که معصومین چنین بوده اند که بر اثر اعمال نیک خود، به مقامی رسیدند که نتیجه عمل و کثافات انرا به عینه میدیدند.

صدیق;418600 نوشت:
هر انسانی به دنبال بدست آوردن سعادت و آرامش است
و هر کسی نیز سعادت را در چیزی میداند.

با عرض سلام
این موضوع قابل بحث است. آیا واقعا انسان دنبال سعادت و آرامش است؟ سعادت در این رابطه چه معنایی دارد؟ آیا واقعا انسان ها دنبال سعادت با همان معنی لغوی و مفهومی که در اسلام مطرح است میباشند یا دنبال رسیدن به خواسته های خود هستند؟ بنده فکر می کنم انسان ها دنبال ارضای خواسته های خود هستند با این توضیح که خواسته ها در هر انسانی با دیگری متفاوت میباشد. بر اساس تعلیمات مذهبی خواسته یک مسلمان حیات جاوید در بهشت است، پس تلاش میکند با انجام تعالیم دینی و مذهبی رضایت خداوند را چلب کند تا به خواسته اش برسد. این خواسته برای چنگیز خان مغول چیز دیگری است. او این تعالیم را نمیشناسد اما به کشور گشایی علاقه دارد در صورتی که انیشتین تمام لذت خود را در حل مجهولات فیزیکی میبیند و این گونه زندگی میکند و از زندگی خود لذت می برد.
صدیق;418600 نوشت:
شیطان به انسان میگوید، مثلا دروغ بگو چون برایت مفید است و فلان چیز را به دست میآوری. به نظر شما چرا انسان اسیر این حرف شیطان میشود و وسوسه او اثر میگذارد.

برای اینکه دروغ را وسیله ای برای رسیدن به هدف و خواسته اش میبیند. او نیازی ندارد که به شیطان اعتقاد داشته باشد تا دروغ بگوید. او حتی بدون چنین باوری برای اینکه به هدف خود برسد دروغ می گوید. بنا بر این همانطور که عرض کردم چون (در مثال شما) دروغ وسیله ایست برای دیدن نتیجه کار، این کار را می کند. پس (با اعتقاد به وجود شیطان)، شیطان نتیجه کار را نشان میدهد.
صدیق;418600 نوشت:
حال اگر به همان شخص که دروغ گفته، بگویند که اگر این دروغ را انجام بدهی، یک آرامش کوچک به تو میرسد و مثلا فلان قدر پول را بدست میآوری یا فلان مقام را بدست میآوری اما ممکن هم هست که طرف مقابلت متوجه دروغ بودن حرف تو بشود و دیگر به حرف تو اعتماد نکند یا اگر رئیس توست تو رااخراج کند و .. بعلاوه روحت نیز آزرده میشود. ایا این شخص دست به این کار میزند.

او ارزیابی میکند چه دستاورد ها و چه خطراتی با دروغ گفتن در انتظار اوست و تصمیم می گیرد.

صدیق;418600 نوشت:
مطمئنا هر عاقلی به دنبال بدست آوردن ارامشی است که هیچگونه ضعفی در ان نباشد و هیچ ناراحتی در کنار آن نباشد. انسان اگر به دنبال بدست آوردن پول و مقام و .. است تنها به دنبال بدست آوردن همین آرامشه هست. اگر هر آن به دنبال زیاد کردن مال و اموالش و بالاتر بردن مقامش است به همین دلیل است.
بنابراین شیطان نتیجه کار را به انسان نشان نمیدهد.

در این جمله من متوجه نحوه نتیجه گیری شما نشدم اما نکته اینجاست که همانگونه که عرض کردم، با یا بدون باور به شیطان، که از نظر بنده فرقی نمیکند، انسان تمایل به انجام کاری دارد که نتیجه اش را ببیند. آیا این نکته قابل انکار است؟
صدیق;418600 نوشت:
درست است که در برخی موارد اینطور است اما در اصول اخلاقی اینطور نیست. هرکسی میفهمد که دروغ بد است، دزدی بد است، خیانت بد است و ... اما اختلافی که میبینیم مربوط به اصل این امور نیست بلکه در تشخیص مصداق است. شما میبینید که در منشور حقوق بشر سازمان ملل هم این اصول وجود دارد و تمام ملتها به ان پایبند هست. امریکا اگر عراق رامحکوم میکند، نمیگوید چون مسلمانند، بلکه مثلا میگوید حاکمش به مردم ظلم میکند یا اگر ایران در مسئله هسته ای محکوم میکنند، ادعا میکنند که ایران صادق نیست و پنهان کاری میکند. یا وقتی جریان شنود مکالمات توسط امریکا لو میرود، همه انرا مصداق خیانت و نوعی تجاوز به حقوق دیگران میدانند و از این رو انرا محکوم میکنند. پس اینطور نیست که همه چیز نسبی باشد. ما اصول اخلاقی ثابتی داریم که هر کسی آنرا میفهمد و قبول دارد. همان دزدی که هر شب از دیگران دزدی میکند اگر از خودش دزدی کنند ناراحت میشود. خائنی که در مال و ناموس مردم خیانت میکند اگر به مال وناموس خودش خیانت شود، ناراحت وعصبانی میشود و ...

در این مورد با شما موافقم که اصول اخلاقی انسان ها اصولی نهادینه شده است و در همه وجود دارد. اما این اصول ارتباطی به جزا و پاداش اخروی ندارد. مارکسیست ها هم به این اصول معتقدند. در حالت کلی انسان ها دروغ نمیگویند چون از عذاب اخروی آن می ترسند، دروع نمیگویند چون دروع یک بد نهادینه شده و مشترک در آنهاست. اصول اخلاقی، اصولا ارتباطی به نوع دین ندارد.
صدیق;418610 نوشت:
اولا انچه در عقائد لازم است، اطمینان است و اطمینان نسبت به هر شخصی از نظر درجه متفاوت است. مثلا پیرزنی که اعتقاد راسخ به خدا و معاد و پیامبر دارد، از راه دلیل عقلی که به ان نرسیده است ولی اطمینانی که او دارد شاید از یقین یک فیلسوف محکمتر باشد.

کاملا درست است ولی من جهان را از زاویه دید آن پیر زن نگاه نمیکنم، شما هم همینطور. همانطور که اشاره فرمودید این موضوع در افراد مختلف متفاوت است. آیا احتمال برای شما کافی است؟ شاید برای من کافی نباشد.

صدیق;418610 نوشت:
ثانیا: بله انسان عاقل بر اساس صرف احتمال کار نمیکند بلکه به دنبال جهتی است که احتمالش راجح باشد. اما احتمال راجح، گاه به این است که درصد خود احتمال بالاتر باشد. ولی گاه درصد محتمل نیز در رجحان یک احتمال موثرتر از میزان خود احتمال است.
مثلا اگر شخصی احتمال برنده شدن در یک مسابقه را 20 درصد بداند ولی بداندکه اگر برنده شود، جایزه 1 میلیون دلاری در انتظار اوست. آیا این شخص به صرف ا ینکه احتمال بردش از احتمال باختش خیلی ضعیف تر است این مسابقه را ترک میکند. خیر

البته که نه! من افرادی را میشناسم که هر هفته در مسابفاتی شرکت می کنند که احتمال بردش یک در دو میلیون است! اما این کار را نه به عنوان اعتقادی به بردن یا برای بردن که بعنوان یک شانس انجام میدهند، انتظار برنده شدن هم ندارند، کما اینکه هر هفته این کار را می کنند و هیچ وقت هم تا کنون برنده نشده اند! این کار را نوعی fun یا play می نامند. این موضوع با اعتقاد فرق می کند.

صدیق;418610 نوشت:
دانشجویی که به قصد مثلا دکتر شدن یا پولدار شدن وارد دانشگاه میشود وسختی درس و کنکور و امتحان و بیپولی در چند سال دانشجویی را به تن میخرد، ایا یقین داردکه به ان مرحله میرسد. قععا خیر، ولی این کار او را همه تحسین میکنند.
در مورد بحث ما نیز همینطور است. یعنی فرض میگیریم که کسی بگوید هیچ کدام از ادله اثبات معاد برایش یقین اور و اطمینان اور نیست. خب از او میپرسیم، ایا یقین داری که معاد نیست و امکان تحقق ندارد یا یقین نداری؟ اگر یقین دارد باید دلیل عقلی برایش بیاورد. ولی اگر یقین ندارد پس احتمال میدهد که ان دنیایی هم باشد که این توصیفات برایش شده است.

من متوجه مبنای مقایسه شما در امور دنیوی (مانند آنچه مثال زده اید) با آنجه مربوط به جهان آخرت است نمیشوم. ما در دنیایی زندگی میکنیم که در هر لحظه در معرض انواع اتفاقات خواسته یا ناخواسته ای که خود معلول اتفاقات دیگرند قرار داریم. ما بعنوان انسان در زندگی خود چاره ای جز مواجهه با این مسائل را نداریم. شما چگونه موضوعی تثبیت شده (از نظر دین اسلام) را با رخدادهای تصادفی زندگی انسانی مقایسه میکنید و انتظار دارید همانگونه که ما با امید به دکترا گرفتن درس میخوانیم و ممکن است هیچگاه دکترا نگیریم، با بیم یا امید به آخرت عبادت کنیم هرچند هیچگاه آخرتی در کار نباشد؟

صدیق;418610 نوشت:
مثلا اگر شخصی احتمال برنده شدن در یک مسابقه را 20 درصد بداند ولی بداندکه اگر برنده شود، جایزه 1 میلیون دلاری در انتظار اوست. آیا این شخص به صرف ا ینکه احتمال بردش از احتمال باختش خیلی ضعیف تر است این مسابقه را ترک میکند. خیر

همین شخص اگر در آن واحد انتخاب دیگری هم داشته باشد، مثلا مسابقه ای که شانس برنده شدنش 99 درصد است ولی جایزه اش صد هزار دلاز است چه میکند؟

صدیق;418610 نوشت:
دلیلش این است که این علم ما به حد یقین نرسیده است و تنها علم است و حتی اگر خیلی هم عالی باشد در مرحله علم الیقین است. یعنی گاهی انسان از راه برهان عقلی فلسفی به مسئله ای علم پیدا میکند(نظیر خیلی از اعتقادات اصلی ما) ولی این در حد علم و اگاهی است اما چون تنها با واسطه یک سری صورتهای ذهنی و مباحث مفهومی به آن رسیده ایم و به عبارت دیگر آنرا شهود نکرده ایم، احتمال تخلف از ان را میدهیم. درست مثل پزشکی که با اینکه مضرات سیگار و قلیان را میداند، خودش سیگار میکشد.
اما اگر این یقین ما به حد حق الیقین برسد، دیگر اصلا فکر خطا و گناه را هم نمیکنیم.
مثلا در مورد مجازات شلاق، یک کسی صرفا این مطلب را میشنود که اگر فلان جرم را انجام دهد، مجازاتش شلاق است یا فلان مجرم به واسطه انجام ان کار شلاق خورد.
یک کسی هم در محل اجرای مجازات حاضر است و میبیند که به مجرد شلاق میزنند و درد و اه و ناله مجرم را هم میبیند
یک کسی هم این مجازات را اجرا میکند و شلاق را میزند. و بالاخره خود مجرم که شلاق بر بدن او مینشیند.
به نظر شما تمام این افراد یک نوع تصور از شلاق و درد ان دارند.
قطعا اینطور نیست. تنها کسی دقیقا میفهمد شلاق چه دردی دارد که خودش انرا چشیده باشد و با عین الیقین انرا دیده باشد و این حالت را حتی مجری مجازات نیز ندارد.
درمورد گناه ها نیز همین حالت هست. ما برفرض بدانیم ویقین به مجازاتهای اعمالمان داشته باشیم، صرفا بر اساس یک سری معلومات ومفهوم ها است. ولی اگر خود مجازات را به عینه ببنیم، حال ما دقیقا حال ان جوانی میشود که در نماز صبح رسول الله حاضر بود و میگفت اهل جهنم را با عذابهایشان واهل بهشت را با نعمتهایشان به عینه میبیند و این امور صرفا یک سری تصویر سازی ذهنی نبود. به مقامی رسیده بود که انها را به عینه میدید. البته این حالت، بی دلیل به او داده نشده بود، بلکه نتیجه اعمال خودش بود.انقدر اعمال صالح و خالص انجام داده بود که به این مقام رسیده بود. همانطور که معصومین چنین بوده اند که بر اثر اعمال نیک خود، به مقامی رسیدند که نتیجه عمل و کثافات انرا به عینه میدیدند.

خوب بزرگوار سوال من هم همین است. مگر قرار است همه به علم الیقین برسیم؟ اگر فرار است چرا هیچکس نرسیده؟ مگر دین اسلام برای کسانی آمده که به علم الیقین رسیده اند؟ تکلیف من که هیچگاه به علم الیقین نمیرسم چیست؟
با تشکر

[=times new roman]وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ«55»
[=times new roman]و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می‌کردید.
[=times new roman]

[=times new roman]ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«56»
[=times new roman]سپس شما را پس از مرگتان، حیات بخشیدیم؛ شاید شکر (نعمت او را) بجا آورید.
[=times new roman]

[=times new roman]وَظَلَّلْنَا عَلَیكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَیبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ«57»
[=times new roman]و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «من» [= شیره مخصوص و لذیذ درختان ] و «سلوی» [= مرغان مخصوص شبیه کبوتر] را بر شما فرستادیم؛ (و گفتیم:) «از نعمتهای پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم بخورید!» (ولی شما کفران کردید!) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می‌نمودند.

سلام

اصولاً سئوال جای اشکال دارد موضوع ایمان داشتن نیست موضوع کنترل هواهای نفسانی پس از ایمان است بنی اسرائیل با دیدن انهمه معجزه بعلت اینکه نمیخواهند هواهای خود را کنترل کنند از موسی دیدار خدا را میخواهند و از این بالاتر دیگر نمیشود خداوند انها را با صاعقه میمیراند یعنی مرگ را میبینند و بازهم ناشکری میکنند !
مسئله جزا و پاداش هم نیست این عمل هرکس است که چه در این دنیا و چه در اخرت گریبانش را میگیرد یعنی این خودش است که اتش جهنم میشود و الا خدا اتشی برای انسان تدارک ندیده است

[=times new roman]فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِینَ
[=times new roman]پس اگر نکردید و هرگز نمی‏توانید کرد از آن آتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده بپرهیزید«البقرة/24»
[=times new roman]
منظور از سنگ نیز انسانهائی است که قلبشان بواسطه شقاوت تبدیل به سنگ شده و الا باید میگفت چوب یا نفت یا قیر و امثال ان . شما اطمینان داشته باشید انسان شقی در همین دنیا هم در اتشی که خود برافروخته میسوزد منتهی سوختن او را هر چشمی نمیبیند .

چالشگر;419439 نوشت:
این موضوع قابل بحث است. آیا واقعا انسان دنبال سعادت و آرامش است؟ سعادت در این رابطه چه معنایی دارد؟ آیا واقعا انسان ها دنبال سعادت با همان معنی لغوی و مفهومی که در اسلام مطرح است میباشند یا دنبال رسیدن به خواسته های خود هستند؟ بنده فکر می کنم انسان ها دنبال ارضای خواسته های خود هستند با این توضیح که خواسته ها در هر انسانی با دیگری متفاوت میباشد. بر اساس تعلیمات مذهبی خواسته یک مسلمان حیات جاوید در بهشت است، پس تلاش میکند با انجام تعالیم دینی و مذهبی رضایت خداوند را چلب کند تا به خواسته اش برسد. این خواسته برای چنگیز خان مغول چیز دیگری است. او این تعالیم را نمیشناسد اما به کشور گشایی علاقه دارد در صورتی که انیشتین تمام لذت خود را در حل مجهولات فیزیکی میبیند و این گونه زندگی میکند و از زندگی خود لذت می برد.

بله هر انسانی به دنبال بدست آوردن سعادت است.
البته مرادم سعادت با تعریف خاص دین یا نحله خاصی نیست.
بلکه سعادت به معنای ارامش و بدست آوردن لذت کامل و خلاص شدن از دست دردها و محدودیتها و کمبودها.
هر کسی به وجدان خود و به اجتماع و هم نوعان خود که مراجعه میکند، میبینید همگان به دنبال این امر هستند.
همه میخواهند زندگی ای را برای خود بدست بیاورند که نه کمبود مالی داشته باشد، نه کمبود عاطفی، نه درد جسمی و نه درد روحی و روانی.
میخواهند در جایی باشند که هیچ کس به آنان متعرض نشود و به انان ظلم نکند.
شاهد آن نیز این است که خود ما و کسانی که با انها روبرو هستیم هر انچه که به دنبال بدست آوردنش بودند، وقتی به دست میآورند نهایتا چند ساعت یا چند روزی با ان خوش است و احساس لذت میبرد. اما بعد از ان یا از ان خسته میشود یا ان چیز ازارش میدهد یا به دنبال چیز بالاتری و بهتری میگردد و همین او را ازار میدهد تا زمانی که انرا بدست بیاورد. البته وقتی هم بدستش میآورد، باز هم رضایت ندارد.
تمام مثالهایی که زدید نیز از این قبیل است و در تمامی آنها، رضایت نسبی است و چون در مقابل اهداف بزرگتر و چیزهای دیگر که ندارند مقایسه میشود، انها احساس درد میکنند. مگر اینکه به هدف دیگری بیندیشند که در ان صورت باز هم احساس کمبود و نقص و درد روحی را دارند.

چالشگر;419439 نوشت:
برای اینکه دروغ را وسیله ای برای رسیدن به هدف و خواسته اش میبیند. او نیازی ندارد که به شیطان اعتقاد داشته باشد تا دروغ بگوید. او حتی بدون چنین باوری برای اینکه به هدف خود برسد دروغ می گوید. بنا بر این همانطور که عرض کردم چون (در مثال شما) دروغ وسیله ایست برای دیدن نتیجه کار، این کار را می کند. پس (با اعتقاد به وجود شیطان)، شیطان نتیجه کار را نشان میدهد.

شیطان یا نفس اماره، مهم نیست و در بحث ما دخیل نیست.
خود شما نیزاذعان کردیدکه انسان اگر به وسوسه نفس اماره خود یا شیطان به دنبال بدست اوردن چیزی میرود به این دلیل است که ان چیز را برای خود خیر میداند و لذت را در ان میبیند .
واقعا تعجب میکنم، اگر به انسان گفته شود، چیزی برایت ضرر دارد، به سراغش میرود.
قطعا نمیرود، مگر اینکه مطمئن شود حداقل نفع ان بیشتر از ضررش است. حال نفع به هر چیزی به روح یا جسمش. انسان نفع طلب است و به دنبال منافع خودش است. هیچ عاقلی پیدا نمیشود که به دنبال چیزی برود که هیچ نفعی در ان نباشد. چه دیندار و چه غیر دیندارد.
بنابراین، با این دروغ میخواهد نفعی ببرد، در حالیکه نفعی نبرده و ضرر نیز کرده پس نتیجه کارش را به او نشان نداده است و او را گول زده است.

چالشگر;419439 نوشت:
در این جمله من متوجه نحوه نتیجه گیری شما نشدم اما نکته اینجاست

به همان دلیل و بیانی که در پست قبل و اول این پست گفته شد.
انسان دنبال سعادت و ارامش و رسیدن به لذت و دور شدن از درد و ناراحتی است.( ایا این مطلب وجدانی را انکار میکنید!!!!!!)
اگر اهداف کوتاه مدت در زندگی میبیند برای این است که به اهداف بلند مدتش برسد.
در اهداف بلند مدتش به دنبال رسیدن به همان مقصود اصل اش است. زندگی بدون نقص و ناراحتی و حداکثر لذت( قبول ندارید!!!!!)
هر آنچه در این میان به ان میرسد، ان ویژگی را ندارد و هر چه از دنیا بهره میبرد، همراه با سختی و درد و ناراحتی است( قبول ندارید!!!)

چالشگر;419439 نوشت:
اما این اصول ارتباطی به جزا و پاداش اخروی ندارد. مارکسیست ها هم به این اصول معتقدند. در حالت کلی انسان ها دروغ نمیگویند چون از عذاب اخروی آن می ترسند، دروع نمیگویند چون دروع یک بد نهادینه شده و مشترک در آنهاست. اصول اخلاقی، اصولا ارتباطی به نوع دین ندارد.

بسیار خب، همینقدر نیز کافی است. و فعلا ما نیز چنین ادعایی نداریم تا مرحله بعد.

چالشگر;419439 نوشت:
همانطور که اشاره فرمودید این موضوع در افراد مختلف متفاوت است. آیا احتمال برای شما کافی است؟ شاید برای من کافی نباشد.

اگر تعصبی برخورد نکنید بله کافی است. اگر احتمال دارای محتمل واثری با درصد بالا باشد، قطعا عقلای عالم به ان توجه میکنند.
مثلا به کسی میگویند اگر کپسول گاز ماشین خود را دست کاری کنید، احتمالا منفجر میشود. حال درصد این انفجار با توجه به ازمایشات واستقرای موارد خارجی، خیلی پائین است. شاید از هر یک میلیون ماشین، به تعداد انگشتان دست هم نباشد. ولی شخص عاقل نگاه میکند که حالا امدیم و منفجرشد و مماشین ما جزء ان تعداد بسیار کم بود، چه میشود. قطعا ضرر خیلی زیادی را باید متحمل شوم. حداقلش این است که ماشین خود را از دست میدهم بعلاوه خسارت جایگاه و ... . اگر عاقل باشد( به همان معنای عرفی که همه میفهمند) دست به این کار نمیزند. البته این قبیل مثالها قابل مقایسه با بحث ما نیست ولی برای تقریب به ذهن خوب است.

چالشگر;419439 نوشت:
البته که نه! من افرادی را میشناسم که هر هفته در مسابفاتی شرکت می کنند که احتمال بردش یک در دو میلیون است! اما این کار را نه به عنوان اعتقادی به بردن یا برای بردن که بعنوان یک شانس انجام میدهند، انتظار برنده شدن هم ندارند، کما اینکه هر هفته این کار را می کنند و هیچ وقت هم تا کنون برنده نشده اند! این کار را نوعی fun یا play می نامند. این موضوع با اعتقاد فرق می کند.

گفتم انسان عاقل نه انسان سفیه و بی عقل. شاهدش هم این است که عرف و مردم کار این ادم را نوعی دیوانگی و بی عقلی میدانند.

چالشگر;419439 نوشت:
من متوجه مبنای مقایسه شما در امور دنیوی (مانند آنچه مثال زده اید) با آنجه مربوط به جهان آخرت است نمیشوم. ما در دنیایی زندگی میکنیم که در هر لحظه در معرض انواع اتفاقات خواسته یا ناخواسته ای که خود معلول اتفاقات دیگرند قرار داریم. ما بعنوان انسان در زندگی خود چاره ای جز مواجهه با این مسائل را نداریم. شما چگونه موضوعی تثبیت شده (از نظر دین اسلام) را با رخدادهای تصادفی زندگی انسانی مقایسه میکنید و انتظار دارید همانگونه که ما با امید به دکترا گرفتن درس میخوانیم و ممکن است هیچگاه دکترا نگیریم، با بیم یا امید به آخرت عبادت کنیم هرچند هیچگاه آخرتی در کار نباشد؟

لطفا دقت کنید.
مقایسه از این جهت است که در هر دو انسان دست به کاری میزندکه احتمال رسیدن به نتیجه برایش کم است و سختی های زیادی دارد. ولی میداندکه اگر به ان برسد، نتیجه خیلی مهمی برایش دارد.
گرچه میزان نتیجه و بهره ای که میبرد در یک حد نیست ولی در اصل ا ینکه احتمال کم ولی محتمل قوی است فرقی ندارد.

چالشگر;419439 نوشت:
همین شخص اگر در آن واحد انتخاب دیگری هم داشته باشد، مثلا مسابقه ای که شانس برنده شدنش 99 درصد است ولی جایزه اش صد هزار دلاز است چه میکند؟

قطعا اگر جایگزین داشته باشد سراغ جایگزین میرود. البته به شرط اینکه آن جایگزین که احتمال بالایی دارد، به انصراف از این مسابقه که احتمال پائین ولی محتمل بالایی دارد فایده خیلی بیشتری داشته باشد.
مثلا یک مسابقه با جایزه یک هزار دلار با درصد پیروزی 10 و یک مسابقه با جایزه 10 دلار با درصد پیروزی 90 خصوصا به این صورت که تنها میتواند در یکی شرکت کند.
به نظر شما سراغ بازی 10 دلاری میرود.
ادعای ما نیزهمین است.
کسی که به صرف رسیدن به لذات مادی، پشت پا به آخرتش میزند، سراغ لذتی امده که رسیدن به ان درصد بالایی دارد ولی از چیزی محروم شده که گرچه طبق فرض شما، درصد رخ دادن کمی را دارد، ولی محتمل بالایی دارد و سود زیادی را از دست داده و ضرر زیادی را متحمل میشود

چالشگر;419439 نوشت:
خوب بزرگوار سوال من هم همین است. مگر قرار است همه به علم الیقین برسیم؟ اگر فرار است چرا هیچکس نرسیده؟ مگر دین اسلام برای کسانی آمده که به علم الیقین رسیده اند؟ تکلیف من که هیچگاه به علم الیقین نمیرسم چیست؟

خیر دین اسلام برای همه یکسان است و کسی از پیش به علم الیقین نرسیده اند تا چه رسد به حق الیقین و عین الیقین.
همین مسئله نیز روح تمام پاسخهایی است که عرض شد. یعنی همین مسئله نیز خواست خداوند و خودش عین امتحان الهی است.
همه مکلف هستند نسبت به اصول دین خود اطمینان حاصل کنند. البته برخی ممکن است به یقین نیز برسند ولی این تکلیف عمومی نیست. مراد این است که هر کس خودش به این مسئله برسد. وقتی رسید بر اساس ان مبانی و اصول اعتقادی، فروع و جزئیات دین خود(عقائد، اخلاقیات و احکام) را نیز از رسولان الهی دریافت نماید و به ان معتقد شده و عمل کند.

صدیق;419614 نوشت:
خود شما نیزاذعان کردیدکه انسان اگر به وسوسه نفس اماره خود یا شیطان به دنبال بدست اوردن چیزی میرود به این دلیل است که ان چیز را برای خود خیر میداند و لذت را در ان میبیند .
واقعا تعجب میکنم، اگر به انسان گفته شود، چیزی برایت ضرر دارد، به سراغش میرود.
قطعا نمیرود، مگر اینکه مطمئن شود حداقل نفع ان بیشتر از ضررش است. حال نفع به هر چیزی به روح یا جسمش. انسان نفع طلب است و به دنبال منافع خودش است. هیچ عاقلی پیدا نمیشود که به دنبال چیزی برود که هیچ نفعی در ان نباشد. چه دیندار و چه غیر دیندارد.
بنابراین، با این دروغ میخواهد نفعی ببرد، در حالیکه نفعی نبرده و ضرر نیز کرده پس نتیجه کارش را به او نشان نداده است و او را گول زده است.

با عرض سلام
نگاه شما به مسئله با پیش فرض آموزه های دینی است و به همین دلیل هم معتقدید شیطان نتیجه کار را به انسان نشان نمیدهد و او را گول میزند و یا به عبارتی نتیجه کار عکس آن چیزی است که شیطان نشان میدهد. از این زاویه، این مطلب کاملا درست است. اما اگز سوال من هم از همان زاویه نگاه شما بود که دیگر نیازی به سوال کردن نبود! من در این سوال هنوز در اصل داستان مشکل دارم! وقتی در زیربنای یک باور برای من اشکال وجود دارد که شما برای اثبات آن به خود آن نمیتوانید استناد کنید!
سوال من در رابطه با چرایی پاداش و عذاب در جهانی دیگر است که برای انسان با تمام جواس و ادراکات انسانی اش قابل درک و اثبات نیست. طبیعتا وقتی خود موضوع جهانی دیگر مورد سوال واقع میشود، عواملی چون شیطان هم بخشی از این سوال خواهند بود که دیگر نمیتوان آنها را با همان روش متداول آموزه های دینی در این رابطه اثبات کرد. ترجمه ای دیگر از سوال من این است:
من به پاداش الهی در قبال عبادت خداوند و انجان امور نیک و همینطور به عذاب الهی در پی نافرمانی خداوند و تبعیت از شیطان و نیز به وجود خود شیطان بعنوان عامل تاثیر گذاری برای نافرمانی خداوند بهتر میتوانستم ایمان بیاورم (اگر) این پاداش و عذاب برای من مشهود تر بود، قطعیت بیشتری داشت، ملموس تر بود و انکار ناپذیر بود. در حالی که تمام وعده های عذاب و پاداش اخروی اشاره به جهانی دیگر دارد که فقط در ایات و روایات به آن اشاره شده و برای نسل آدمی قطعیت عینی نیافته است. آیا میتوان عدم قطعیت عینی آن جهان را انکار کرد؟ و در پی این مقدمه سوال به سادگی این گونه بیان میشود که چرا ما نباید به شکلی که متناسب با آن بوجود آمده ایم، درک می کنیم، احساس می کنیم و نتیجه گیری می کنیم، آن جهان را درک کنیم، حس کنیم و سپس نتیجه گیری کنیم که خطا نکنیم و یا کار نیک و عبادت بکنیم؟
صدیق;419614 نوشت:
انسان دنبال سعادت و ارامش و رسیدن به لذت و دور شدن از درد و ناراحتی است.( ایا این مطلب وجدانی را انکار میکنید!!!!!!)

اگر منظورتان از سعادت، سعادت اخروی نباشد، نه، انکار نمیکنم و تایید می کنم.

صدیق;419614 نوشت:
در اهداف بلند مدتش به دنبال رسیدن به همان مقصود اصل اش است. زندگی بدون نقص و ناراحتی و حداکثر لذت( قبول ندارید!!!!!)

چرا قبول دارم

صدیق;419614 نوشت:
هر آنچه در این میان به ان میرسد، ان ویژگی را ندارد و هر چه از دنیا بهره میبرد، همراه با سختی و درد و ناراحتی است( قبول ندارید!!!)

چرا این را هم در حالت کلی قبول دارم

حال شما از این سه مطلب چه نتیجه ای می خواهید بگبرید؟

صدیق;419614 نوشت:
مثلا به کسی میگویند اگر کپسول گاز ماشین خود را دست کاری کنید، احتمالا منفجر میشود. حال درصد این انفجار با توجه به ازمایشات واستقرای موارد خارجی، خیلی پائین است. شاید از هر یک میلیون ماشین، به تعداد انگشتان دست هم نباشد. ولی شخص عاقل نگاه میکند که حالا امدیم و منفجرشد و مماشین ما جزء ان تعداد بسیار کم بود، چه میشود. قطعا ضرر خیلی زیادی را باید متحمل شوم. حداقلش این است که ماشین خود را از دست میدهم بعلاوه خسارت جایگاه و ... . اگر عاقل باشد

در این مثال این فرد قطعا قبلا انفجاری را دیده و با اثرات ان اشنا است. او به دلایل فیریکی میداند که دارد با آتش بازی میکند. او قبلا دستش سوخته و درد ناشی از سوختن اعضای بدن را در خاطر دارد. او میداند گاز و گرمای حاصل از حرقه و یا آتش یعنی انفجار..... اینها برای او بدیهی است. اما کودکی که این اطلاعات برای او ملموس نیست و او با حواس مادی خود این تجربیات را نداشته معنی اخطار شما را نمی فهمد! بنا بر این بی فایده است به او اخطار بدهم با گاز و آتش بازی نکند. چون او گوش نمیکند. او تجربه ای در این مورد ندارد. اگر من صرفا به اخطار دادن اکتفا کنم و او را به حال خود رها کنم و منتظر سوختن او باشم کار عاقلانه ای نکرده ام.
صدیق;419615 نوشت:
مقایسه از این جهت است که در هر دو انسان دست به کاری میزندکه احتمال رسیدن به نتیجه برایش کم است و سختی های زیادی دارد. ولی میداندکه اگر به ان برسد، نتیجه خیلی مهمی برایش دارد.
گرچه میزان نتیجه و بهره ای که میبرد در یک حد نیست ولی در اصل ا ینکه احتمال کم ولی محتمل قوی است فرقی ندارد.

آیا فکر میکنید صرف احتمال برای اینکه یک عمر آداب و دستورات سخت و آسان مذهبی را مو به مو انجام بدهد و خود را در بسیاری تنگنا ها قرار بدهد کافی است، آیا او فکر نمیکند اگر احتمالی که داده بودند و او داده بود درست نبود او تنها و تنها شانس زندگی اش را باخته است؟

با تشکر

[=microsoft sans serif]

چالشگر;419947 نوشت:
اما اگز سوال من هم از همان زاویه نگاه شما بود که دیگر نیازی به سوال کردن نبود! من در این سوال هنوز در اصل داستان مشکل دارم! وقتی در زیربنای یک باور برای من اشکال وجود دارد که شما برای اثبات آن به خود آن نمیتوانید استناد کنید!

با سلام
دوست عزیز، من نگفتم که نتیجه کاری که شیطان به ان دعوت میکند در حقیقت جهنم است و او بهشت را نشان میدهد، گفتم نتیجه کاری که شیطان نشان میدهد، رسیدن به لذت و موفقیت است اما این لذت چون موقت است و همراه با درد و رنج است، گمشده انسان نیست و انسان به دنبال بدست آوردن ان نیست.
با اینحال، بحث ما ربطی به این قسمت ندارد و ادامه دادن ان چیزی جز رد و بدل شدن دوباره همان حرفهای دوطرف است و مطلب جدیدی طرح نمیشود.

چالشگر;419947 نوشت:
اگر منظورتان از سعادت، سعادت اخروی نباشد، نه، انکار نمیکنم و تایید می کنم.

بله سعادتی که انسان به دنبالش میگردد، سعادتی که با فطرت و عقلش حتی عقل منفعت طلبش به دنبالش است. این سعادت رسیدن به لذتی است که همراه با درد نباشد. هیچ عاقلی به دنبال لذت همراه با درد نیست به همین دلیل از چیزهایی که درد برایش به دنبال دارد بیزار است گرچه برایش فایده نیز داشته باشد.

چالشگر;419947 نوشت:
حال شما از این سه مطلب چه نتیجه ای می خواهید بگبرید؟

از این مقدماتی که شما هم قبول دارید به این نتیجه میرسیم که گمشده انسان در میان لذتهای این دنیا نیست و انسان در مییابد که لذتی که همراه با درد و رنج نیست و خالص است، لذتی است که ماورای این دنیای مادی است.

چالشگر;419947 نوشت:
اما کودکی که این اطلاعات برای او ملموس نیست و او با حواس مادی خود این تجربیات را نداشته معنی اخطار شما را نمی فهمد! بنا بر این بی فایده است به او اخطار بدهم با گاز و آتش بازی نکند. چون او گوش نمیکند. او تجربه ای در این مورد ندارد. اگر من صرفا به اخطار دادن اکتفا کنم و او را به حال خود رها کنم و منتظر سوختن او باشم کار عاقلانه ای نکرده ام.

قیاس انسانها به بچه قیاس مع الفارق است.
بچه قدرت درک ندارد و فهمی از انفجار ندارد ولی انسان در مورد ان دنیا و خطرات ان درک کامل دارد. سوختن و عذاب را به راحتی میتواند درک کند. نمونه های کوچک انرا در همین دنیا نیز به عینه دیده و انرا لمس کرده است. دردناکی عذاب با گداخته های اتشین مذاب را در این دنیا دیده و از ان درک خوبی دارد. حالا به او گفته میشود در ان دنیا عذابهایی هست که نمونه های این دنیایی اش فقط نمونه هایی در مقیاس بسیار کوچک و کودکانه ان است.
در ضمن خداوند انسانها را به حال خود رها نکرده است بلکه مدام به او تذکر میدهد. اما فرق ان پدر با خدا در این استکه ان پدر میداند که فرزندش اصلا قدرت درک از سوختن و انفجار ندارد به همین دلیل دست او را میگیرد ولی همین پدر به فرزند جوانش، صرفا تذکر میدهد نه اینکه دست او را بگیرد و او را کنار بکشد. اصلا جوان این کار را توهین به خود میداند. خدا نیز دقیقا همین کار را میکند. چون میداند قدرت درک دارد به او تذکر میدهد. البته عقل و وجدان رانیز به کمک انسان فرستاده است.

چالشگر;419947 نوشت:
آیا فکر میکنید صرف احتمال برای اینکه یک عمر آداب و دستورات سخت و آسان مذهبی را مو به مو انجام بدهد و خود را در بسیاری تنگنا ها قرار بدهد کافی است، آیا او فکر نمیکند اگر احتمالی که داده بودند و او داده بود درست نبود او تنها و تنها شانس زندگی اش را باخته است؟

اولا صرف احتمال نیست. دلیل عقلی و وجدانی نیز دارد.
ثانیا کسی که به دستورات دینی متعبد است زندگی سختی ندارد. مثل بقیه دارد زندگی میکند فقط از یک سری چیزها پرهیز میکند.
ثالثا معلوم نیست کسی که متعبد به دستورات دینی نیست یا حداقل به دین و دیانت اعتقاد ندارد، زندگی بهتری از دینداران داشته باشد. استرس ها و اضطرابهای زندگی این افراد که زیاد در اطراف خود میبنیم یا میشنویم قابل کتمان نیست.
رابعا: با توجه به شدت احتمال، هر عاقلی چنین سختی ای را به جان میخرد که به ان مسئله فایده برسد.

پرسش:
چرا این جزا و پاداش در ادامه همین زندگی به انسان داده نمیشود و چرا همین زندگی تا ابد تداوم نمی یابد؟ بزرگترین و شاید تنها دلیل نافرمانی ها و فساد انسانی، عدم باور قلبی او به جهان آخرت است

پاسخ:
علت اینکه مکان امتحان و تکامل یافتن و محل پاداش و جزا دادن به بندگان متفاوت است این است که مکانی جزا و پاداش در صورتی میتواند به صورت دقیق و کامل به پاداش و جزا ا ختصاص داشته باشد که موانع و محدودیتی نداشته باشد. مثلا کسی که در طول زندگی اش، به چندین نفر ظلم کرده است و یا چندین نفر را کشته است یا افراد زیادی را بدبخت کرده است، جزای این شخص این است که به تعداد آن افرادی که از بین برده و نابود کرده عذاب شود.

حال اگر این عذاب در این دنیای مادی باشد، محدودیتهای ماده جلوی اجرای کامل و دقیق انرا میگیرد. بدن مادی در جهان مادی، بیش از یک بار نمی تواند بمیرد. به همین دلیل، در مجازاتهایی که برای قاتلین زنجیره ای بریده میشود به تعداد نفراتی که به قتل رسانده ، برایش اعدام نوشته میشود و مثلا گفته میشود به 20 مرتبه اعدام محکوم میشود اما پرواضح است که بیش از یک مرتبه نمیتواند بمیرد.

اگر بگویید که خداوند این قدرت را دارد که او را هرچند مرتبه که مرد، دوباره زنده کند و دوباره با اعدامی مجدد کشته شود، اما این سخن نادرست است؛ زیرا برفرض که قابلیت ماده ارتقا یابد و با قطع نظر از اینکه این محدودیتها مربوط به ماده است و ماده نمیتواند بدون محدودیت زمان و مکان باشد، یا اینکه اصلا محل زندگی را خدا تغییر میداد و انسان را در عالم بدون محدودیت خلق میکرد که تمام آزمایشات و مجازات ها در ان انجام بگیرد، جهانی که مادی نباشد و محدودیتهای عالم ماده را نداشته باشد،

سوالی که بی پاسخ میماند این است که فایده این کار چیست؟ گفتید به خاطر عبرت گرفتن بندگان، اما این کار خداوند و این نحوه خلقت او و عذاب کردن دیگران و نعمت دادن دیگران در جلوی چشم او، آیا جلوی اختیار انسان را میگیرد یا با وجود اینکه این مجازات ها را میبینند، مختار هستند و همانطور که میتوانند کار خوب انجام بدهند، میتوانند کار بد بکنند؟ اگر جلوی اختیار انها را بگیرد، نقض غرض خداوند در خلقت بشر پیش می اید و عقلا درست نیست و اگر جلوی اختیار آنها را نگیرد که فایده این کار منتفی میگردد و باز هم با حکمت خداوند ناسازگار است و عقلا نادرست.

شبیه این مسأله درآیه 45 سوره ابراهیم بیان شده است. در این آیه از قول کسانی که اعمال صالح انجام نداده اند و مرگشان فرا میرسد و سختی های مرگ و عذاب های برزخ را میبینند نقل میکند که وقتی از خداوند میخواهند که آنان را به دنیا بازگرداند تا شاید اعمال صالح انجام دهندو نیکوکار باشند.

اما خداونداین درخواست انان را رد میکند. «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ». اين وضع هم چنان ادامه دارد تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد در اين هنگام عرض مى‏كند: خداوندا مرا باز گردان، شايد آنچه را كه كوتاهى كرده ‏ام جبران كنم و عمل صالح انجام دهم" همانطور که ظالمان هنگامی که عذاب بر آنها نازل میشود و عذاب الهی را می بینند از خداوند تقاضای تمدید مهلت را دارند ولی پاسخ منفی می شنوند.

دليل عدم استجابت درخواست آنان، بخل خداوند از بخشش آنها و مهلت دوباره دادن به آنها یا عدم قدرت خداوند به بازگرداندن آنان به دنیا یا عصبانیت و احساسی شدن خداوند از آنان نیست بلکه به این دلیل است که خداوند با علم خود میداند که هيچ يك از اين تقاضاها جنبه واقعى و جدى ندارد، اينها عكس العمل آن حالت اضطرار و پريشانى فوق العاده است كه در بدترين اشخاص نيز پيدا مى‏شود و هرگز دليل بر دگرگونى و انقلاب درونى و تصميم واقعى بر تغيير مسير زندگى نيست.(1)

آنان به این دنیا هم که برگردند، اگر قرار باشد دوباره اختیار داشته باشند و امتحانات و آزمایشات وجود داشته باشد، باز هم همان اعمال قبلی را انجام میدهند.مثل قاچاقچی مواد مخدری که چندین بار سابقه دستگیری داشته و تا پای چوبه دار هم رفته و به علت بخشیده شده و دوباره به او فرصت داده اند. این شخص چون مزه پول راحت و بی دردسر و زیاد زیر زبانش رفته، تقریبا محال است که دیگر سراغ ان کار نرود. به همین جهت در محاکم دنیایی نیز بخشش تنها در مورد برخی جرائم و ان هم در مورد برخی افراد است. کسانی که مدام یک جرمی را مرتکب میشوند، روحیه شان تغییر میکند و خطا کردن برایشان عادت و ملکه میشود.

همین مطلب به صورت واضح تری در ایه شریفه 28 سوره انعام بیان شده که خداوند متعال در توصیف این افراد می فرماید: این افراد هیچگاه دست از این کارهایشان بر نمیدارند.سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است، اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدن چوبه دار مى‏گويد و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد.(2)
اين شبيه چيزى است كه در آيه 28 سوره انعام مى‏خوانيم" وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ" و آنها اگر به حيات دنيا باز گردند باز به همان برنامه‏ ها و روش خود ادامه مى‏ دهند.(3) درست شبیه حالت مشركانى كه به هنگام گرفتارى در گردابهاى هولناك درياها مخلصانه خدا را مى‏خواندند، ولى به مجرد اينكه طوفان فرو مى‏ نشست و به ساحل نجات مى‏ رسيدند همه چيز را فراموش مى‏ كردند.


[/HR][1] . ر.ک جوامع الجامع، ج3 ص 78

[2] . المیزان، ج5 ص 187

[3] . تفسیر نمونه، ج 14 ص 311


بنابراین، حتی اگر محل آزمایش و کمال یافتن بندگان، با محل مجازات آنان یکی بود، باز هم فایده چندانی نداشت. بعلاوه در مورد کسانی که فایده دارد نیز شاید به حدی آنان را بترساند که جلوی اختیار آنان را بگیرد و پاداشها نیز به حدی چشمگیر باشد که دیگر شخص اختیار چندانی نداشته باشد و تنها به دنبال رسیدن به آن نعمتها کار نیک انجام دهد و قطعا این مطلوب خداوند و غرض او از آفرینش نیست.

قرار بر این است که انسان به دنیایی بیاید با تمام محدودیت هایش. بدن و روحی داشته باشد محدود و با تمام نقایض و ضعف هایش. وعده هاو وعیدهایی به او داده شود و او بر اساس این وعده و وعیدهایی که تنها توصیف انها را شنیده، انگیره انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد را بیابد. دقت شود، تنها توصیف اینها را شنیده. تنها توصیف بهشت و نعمتهای آنرا شنیده. تنها توصیف عذاب جهنم و سختی ها و جان کندن های آنرا شنیده است. پس این کار، در مورد برخی افراد فایده ندارد و اثری ندارد و در مورد عده ای دیگر، با هدف خداوند از خلقت انسان منافات دارد.

بعلاوه، قصد و غرض اولیه از خلقت انسان، رسیدن به پاداشهای مادی و معنوی بهشت یا دوری از جهنم نیست. اینها تنها ابزارهایی برای ترغیب و تشویق و ترساندن بندگان است نه اینکه خودشان موضوعیتی داشته باشند. هدف اصلی از خلقت،رسیدن به کمال وقرب الهی است.(1) حال این قرب الهی، همانطور که با زور سرنیزه ممکن نیست، با آوردن بهشت و جهنم و نشان دادن انها به انسانها نیز فایده ای ندارد، اگر نگوییم فایده ندارد.

مثلا فرض کنید، برای اینکه کسی از سرعت مجاز تجاوز نکند، پلیس یک سری جرائمی را در نظر بگیرد و برای رعایت آن نیز یک سری امور تشویقی نیز داشته باشد. این مجموعه برای اینکه این امر بهتر رعایت شود در برخی مواضعی که احتمال خطا و تجاوز بیشتر است، ماشین هایی را نیز بگذارد و دوربین هایی را نیز نصب کند. تا اینجا، تخلف نکردن را شاید بتوان به حساب قانونمندی راننده ها گذاشت، اما اگر پلیس در هر 50 متر یک ماشین پلیس بگذارد یا در هر 100 متر یک دوربین سرعت سنج نصب کند. در این صورت، تخلف نکردن ماشین ها به نظر شما مستند به چیست؟

آیا میتوان گفت که همه رانندگان به خاطر احترام به قانون چنین کرده اند؟ یا اینکه از ترس ماشین پلیس اینطور بوده اند؟ اگر جایزه را بخواهند به این رانندگان بدهند به نظر شما آیا این کار لغو و بیهوده نیست؟ اینها مجبور بوده اند خطا نکنند. یکسره پلیس در کنارشان بوده، اگر هم میخواستند سریع بروند نیز نیمتوانستند. شبیه این مسئله به صورت دقیق تر در مسئله ما وجود دارد. دنیایی که در آن، بهشت و جهنم تنها وعده و وعید خداوند نیست، بلکه به عینه دارند می بینند، در این صورت، اگر هم همه خوب و نیکوکار بشوند( که تقریبا محال است مگر اینکه اختیار نداشته باشند و شیطان در کار نباشد) باز هم فایده ای ندارد. انان میدانند در همین دنیا مجازات میشوند و تا گناه کنند به آتش می افتند.

بنابراین خدایی که حکیم است و کار لغو نمیکند، انسان را به صورتی آفریده که با همین کلمات و همین تلنگرها و وعده و وعیدها، بتواند راه درست و باطل را بشناسد و جلو برود. شیطان نیز دقیقا همین کار را میکند، او نیز به انسان وعده و وعید میدهد و انگیزه او را تقویت میکند. مگر شیطان نتیجه کار را به انسان نشان میدهد که گناهکاران به دنبال او میروند.

اگر صرفا دیدن کسانی که مثلا با دزدی به جایی رسیده اند یا با انجام کار خلاف بهره و لذتی کوتاه مدت دیده اند، برای حل این مشکل کافی باشد، در محل بحث ما نیز همین مقدار وجود دارد. هر کسی در همین دنیا خودش میبینید که خوب بودن چه فوایدی برایش دارد. از آرامش درونی گرفته تا احترام و مقبولیت میان مردم و اجتماع. آیا همین مقدار برای شخص کافی نیست که کار خوب را ترک نکند.

بعلاوه برفرض اگر کسی باشد که هیچ دلیل عقلی و نقلی بر اثبات مسائل دینی را قبول نداشته باشد، ایا این شخص عاقل هست یا نه. کسی که عاقل است، در هر کاری سبک سنگین میکند و اگر ضرری در ان کار باشد که از نفعش بیشتر باشد، انرا ترک میکند و به ان مبادرت نمی ورزد. یا حتی اگر درصد احتمال وقوع ان خطر و ضرر کم باشد ولی میزان خسارت ان ضرر - برفرض اینکه محقق شود- خیلی زیاد باشد قطعا انرا انجام نمیدهد.

حال سوال این است، کسی که عاقل است، حداقل احتمال نیز نمیدهد که هرچه در مورد خدا وقیامت و عذاب و پاداش گفته شده درست باشد و محقق نیز بشود. ایا به مجرد این بهانه که من یقین ندارم یا انرا ندیده ام یا کسی ا نرا ندیده، میتواند بر اساس این احتمال عقلائی عمل نکند.

اگر بگویید، صرف احتمال فایده ندارد وگرنه صرف احتمال در اعتقاد به مسائل اصلی عقیدتی نیز کافی بود علاوه براینکه، اگر احتمال ارجح درمیان باشد، عاقل براساس صرف احتمال طرف دیگر کار نمیکند.در پاسخ شما میگوییم:

اولا آنچه در عقائد لازم است، اطمینان است و اطمینان نسبت به هر شخصی از نظر درجه متفاوت است. مثلا پیرزنی که اعتقاد راسخ به خدا و معاد و پیامبر دارد، از راه دلیل عقلی که به ان نرسیده است ولی اطمینانی که او دارد شاید از یقین یک فیلسوف محکمتر باشد.
ثانیا: گرچه انسان عاقل بر اساس صرف احتمال کار نمیکند بلکه به دنبال جهتی است که احتمالش راجح باشد. اما احتمال راجح، گاه به این است که درصد خود احتمال بالاتر باشد. ولی گاه درصد محتمل نیز در رجحان یک احتمال موثرتر از میزان خود احتمال است.

مثلا اگر شخصی احتمال برنده شدن در یک مسابقه را 20 درصد بداند ولی بداندکه اگر برنده شود، جایزه 1 میلیون دلاری در انتظار اوست. آیا این شخص به صرف اینکه احتمال بردش از احتمال باختش خیلی ضعیف تر است این مسابقه را ترک میکند. خیر. کسی که برای پولدار شدن زحمت سفر و شب کاری و ... را به تن خود میخرد، ایا یقین دارد که به ان پول و ثروت میرسد.

قطعا اطمینان هم ندارد تا چه رسد به یقین. چون هر ان احتمال دارد که بمیرد و به ان مرحله نرسد یا احتمال دارد مالی که جمع کرده دزدیده شود. ولی با اینحال، این کار عقلائی است و اکثر ما چنین کارهایی راانجام میدهیم. دانشجویی که به قصد مثلا دکتر شدن یا پولدار شدن وارد دانشگاه میشود وسختی درس و کنکور و امتحان و بیپولی در چند سال دانشجویی را به تن میخرد، ایا یقین داردکه به ان مرحله میرسد. قععا خیر، ولی این کار او را همه تحسین میکنند.

در مورد بحث ما نیز همینطور است. یعنی فرض میگیریم که کسی بگوید هیچ کدام از ادله اثبات معاد برایش یقین اور و اطمینان اور نیست. خب از او میپرسیم، ایا یقین داری که معاد نیست و امکان تحقق ندارد یا یقین نداری؟ اگر یقین دارد باید دلیل عقلی برایش بیاورد. ولی اگر یقین ندارد پس احتمال میدهد که ان دنیایی هم باشد که این توصیفات برایش شده است.
حال که احتمال میدهد. به او میگوییم، اگر ان دنیا باشد، تو که عمل نکرده ای میبری یا میبازی؟ قطعا می بازی. اگر ببازی چه چیزی در انتظار توست و چه چیزی را از دست میدهی؟ پس میبینید که حتی اگر احتمال وجودمعاد ضعیف باشد، محتمل آن انقدر قوی و بالاست که به زحمتش می ارزد که چند روز دنیا قدری سختی بکشیم تا به ان نتیجه برسیم.


[/HR][1] . درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 238

موضوع قفل شده است