*** درسنامه ی امام شناسی *** (مدیریت بحث: سرکار «nasim»)
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام به همه ی دوستان:Gol:
در این تاپیک انشاالله به تدریج متن بخش امام شناسی کتاب آموزش عقاید استاد مصباح قرار داده میشه، در این تاپیک قرار نیست بحثی صورت بگیره و پست های از این دست حذف خواهند شد، دوستان هر نوع مطلبی در این رابطه داشتن می تونن در تاپیک دیگه ای مطرح بفرمان تا در اونجا راجع بهش صحبت بشه، شبیه این برنامه برای سه بخش دیگه ی این کتاب(خداشناسی، پیامبرشناسی، و فرجام شناسی) هم هست انشاالله، دوستان جهت اطلاع از مسائل اجرایی این طرح به این تاپیک مراجعه بفرمان:
طرح بزرگ جهادگران عرصه ی مجازی
سرکار نسیم گرامی قبول زحمت فرمودن و مدیریت این تاپیک رو به عهده گرفتن، همین جا صمیمانه ازشون تشکر می کنم و امیدوارم خداوند متعال به بهترین وجه ازشون قبول بفرماد...
- نام كتاب: آموزش عقايد (دوره سه جلدى در يك مجلد)
- ناشر: شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى
- شمارگان: 2500 نسخه
- چاپ اول: تابستان 1377؛ چاپ هفدهم: بهار 1384
- قيمت: 3400 تومان
- مؤلف: آية الله مصباح يزدى
- چاپ و صحافى: سپهر
الحمد لله ربّ العالمين. و الصلوة و السّلام على خير خلقه محمد و آله الطاهرين. لاسيّما بقيّة الله فى الارضين عجل الله تعالى فرجه و جعلنا من اعوانه و انصاره.
عقايد و انديشه هاى بنيادى، پايه و اساس هر نظام ارزشى و هر ايدئولوژى منسجم را تشكيل مىدهد و آگاهانه يا نيمه آگاهانه در شكل گيرى رفتار انسانها اثر مىگذارد. از اينروى، براى برقرارى و تحكيم نظام ارزشى و رفتارى اسلام بايد مبانى عقيدتى آنكه ريشه هاى اين درخت تنومند و پربركت بشمار مىرود در دل ها پابرجا گردد تا همواره ميوه هاى شيرين و گوارايش را ببار آورد و سعادت خوشبختى دو جهان را تأمين كند.
بهمين جهت، دانشمندان اسلامى از نخستين قرن ظهور اسلام به تبيين عقايد اسلامى در شكلهاى گوناگون و با شيوه هاى مختلف پرداختند و از جمله، علماء كلام، كتابهاى كلامى را در سطحهاى متفاوت، تدوين كردند. در عصر جديد هم با توجه به شبهات نوظهور، كتابهاى عقيدتى مختلفى نوشته و در دسترس همگان قرار داده شده است. اما غالباً اينگونه كتابها در دو سطح كاملا متفاوت، نگارش يافته است. يكى در سطح عمومى با بيانات ساده و توضيحات فراوان، و ديگرى در سطح تخصّصى با بيانات پيچيده و عبارات سنگين و اصطلاحات علمى. و در اين ميان، جاى كتابهايى كه براى تدريس در سطح متوسط، مناسب باشد خالى مانده، و سالهاست كه مدارس دينى احساس نياز شديد به چنين متون درسى مىكنند.
از اينروى، به پيشنهاد مسئولين محترم سازمان تبليغات اسلامى و با كمك گروهى از فضلاء مؤسسه در راه حق، اقدام به تهيه اين كتاب كرديم كه ويژگيهاى آن از اين قرار است:
2- كوشيدهايم تا مىتوانيم از عبارات روشن و ساده استفاده كنيم و از بكار گرفتن اصطلاحات پيچيده و عبارات دشوار پرهيز نماييم و نيز زوديابى معانى را فداى پيرايه هاى ادبى نسازيم.
3- سعى كردهايم براى اثبات مطالب، از دليلهاى متقن و نسبتاً روشن، بهره بگيريم و از انباشتن دلايل متعدد و احياناً سست بپرهيزيم.
4- نيز كوشيدهايم از توضيحات زائدى كه موجب خستگى دانشجويان مىشود پرهيز كرده، ايجاز مطلوب را رعايت كنيم.
5- چون اين كتاب براى تدريس در يك سطح متوسط در نظر گرفته شده و از آوردن استدلالات عميق و پيچيده كه نياز به آشنايى با فلسفه يا تفسير يا فقه الحديث دارد خوددارى، و در مورد ضرورت، به تبيين مقدمات لازم، بسنده كردهايم و تكميل و بررسى ديگر ابعاد مسائل را به كتب ديگر حواله دادهايم تا شوق ادامه تحصيل و تحقيق را در دانشجو برانگيزد.
6- محتواى كتاب بصورت درسهاى جداگانه، تقسيم و بطور متوسط، خوراك يك جلسه در يك درس، گنجانيده شده است.
7- نكات مهم بعضى از دروس، در درسهاى آينده، مورد تأكيد و گاهى مورد تكرار، واقع شده تا بهتر در ذهن دانشجو جايگزين شود.
8- در پايان هر درسى سؤالاتى طرح شده كه كمك شايانى به بهتر آموختن مىكند.
9- بى شك، اين كتاب نيز خالى از نقاط ضعف نخواهد بود و اميدواريم با استفاده از انتقادات و پيشنهادهاى اساتيد محترم، برخى از آنها در چاپهاى بعد، اصلاح شود.
به اميد آنكه اين خدمت كوچك در پيشگاه مقدس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه و عجل اللّه فرجه الشريف مورد قبول واقع شود و بعنوان اداء بخشى از ديون ما به حوزه علميه و به شهداء والامقام، پذيرفته گردد.
قم محمدتقى مصباح يزدى
شهريور 1365 شمسى
بخش سوم؛ امام شناسی
- درس 36: امامت
- مقدمه
- مفهوم امامت
- درس 37: نياز به وجود امام
- مقدمه
- ضرورت وجود امام
- درس 38: نصب امام
- درس 39: عصمت و علم امام
- مقدمه
- عصمت امام
- علم امام
- درس 40: حضرت مهدى (عج)
- مقدمه
- حكومت الهى جهانى
- وعده الهى
- نمونهاى از روايات
- غيبت و راز آن
مقدّمه
پيامبر گرامى اسلام(ص) بعد از مهاجرت به مدينه، و حمايت بى دريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مىكردند (مهاجرين) كه موجب مفتخر شدن ايشان به لقب «انصار» گرديد يك جامعه اسلامى را پى نهادند و به تدبير امور آن پرداختند و مسجدالنبى علاوه بر آنكه محل عبادت و تبليغ رسالات الهى و تعليم و تربيت مردم بود پناهگاه مهاجرين و محرومان نيز بود و در همانجا به وضع اقتصادى ايشان رسيدگى مىشد، و همچنين محل قضاوت و فصل خصومت و تصميم گيرى هاى نظامى و اعزام نيرو به جبهه هاى جنگ و پشتيبانى از جبهه ها و ساير مسائل حكومتى بود. و در يك جمله، اداره امور دين و دنياى مردم به دست پيامبر اكرم(ص) انجام مىگرفت و مسلمانان، خود را موظف مىدانستند كه دستورات آن حضرت را اطاعت كنند زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت1 در خصوص مسائل سياسى و قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم(ص) صادر كرده بود2.
به ديگر سخن: پيامبر اكرم(ص) علاوه بر منصب نبوت و رسالت، و منصب تعليم و تبيين
- - - - - - - - - -
1. ر. ك: سوره آل عمران: آيه 32، 132، سوره نساء: آيات 12، 14، 69، 80، سوره مائده: آيه 92، سوره انفال: آيات 1، 20، 46، سوره توبه: آيه 71، سوره نور: آيات 51، 54، 56، سوره احزاب: آيات 66، 71، سوره حجرات: آيه 14، سوره فتح: آيات 16، 17، سوره محمد: آيه 32، سوره مجادله: آيه 12، سوره ممتحنه: آيه12، سوره تغابن: آيه 12، سوره جن: آيه 23.
2. ر. ك: سوره آل عمران: آيه 152، سوره نساء: آيات 42، 59، 65، 105، سوره مائده: آيه 48، سوره حج: آيه 67، سوره احزاب: آيات 6، 36، سوره مجادله: آيات 8، 9، سوره حشر: آيه 7.
احكام اسلام، منصب الهى ديگرى بعنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصبهاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و... از آن، اشتقاق مىيافت. و همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى و اقتصادى و حقوقى و... بود پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ و تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهده دار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.
بديهى است دينى كه ادّعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد نمىتواند نسبت به اينگونه مسائل، بى تفاوت باشد و جامعهاى كه براساس اين دين بوجود مىآيد نمىتواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد، مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مىشود.
اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) چه كسى بايد عهده دار اين مقام شود؟ و آنرا از چه كسى دريافت كند؟
آيا همانگونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم(ص) عطا فرموده بود به كسان ديگرى نيز داده است و تصدّى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مىيابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم(ص) داشته و بعد از حضرت، مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ و آيا براستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟
و اين، درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنّى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آنرا دارند داده شود و خداى متعال بوسيله پيامبر اكرم(ص) اين كار را انجام داده و اميرمؤمنان على (عليه السلام) را جانشين بلافصل وى قرار داده و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدّى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است. و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم(ص) خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. و حتى بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كردهاند كه اگر كسى به زور اسلحه، بر مردم مسلط شود بعد از تسلط، اطاعت وى بر
ديگران لازم خواهد بود1. و روشن است كه چنين نظرهايى تا چه حدّ مىتواند راه را براى سوء استفاده زورمندان و جبّاران و حيله گران، باز كند و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.
در حقيقت، اهل سنّت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهادهاند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خدال متعال، در همه ابعاد و شئون زندگى است و نيز خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم(ص) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد.
از اينروى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جدّيت و دور از هرگونه تقليد و تعصّب، مورد تحقيق و بررسى قرار دهد2 و مذهب حق را تشخيص داده با تمام توان، از آن حمايت كند.
ناگفته پيدا است كه بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهره بردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شود و نتيجهاى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت. ولى از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جوّ سالم براى بررسى مسائل امامت گردد مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير بسزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.
- - - - - - - - - -
1. ر. ك: الاحكام السلطانيّه از ابويعلى، و ترجمه «السواد الاعظم» از ابوالقاسم سمرقندى، ص 40-42.
2. خوشبختانه دانشمندان بزرگ در اين زمينه هزاران كتاب به زبانهاى مختلف و با شيوه هاى گوناگون نوشته و راه تحقيق را كاملا بر روى جويندگان حق و حقيقت گشودهاند و براى نمونه مىتوان از اين كتابها ياد كرد: عبقات الانوار، الغدير، دلائل الصدق، غاية المرام، و اثباة الهداة.
و به كسانى كه فرصت زيادى براى مطالعه ندارند سفارش مىكنيم كه كتاب «المراجعات» كه مجموعهاى از مكاتبات بين دو نفر علماء شيعه و سنّى است و كتاب «اصل الشيعة و اصولها» كه هر دو به زبان فارسى نيز ترجمه شده را مطالعه كنند.
مفهوم امامت
امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدّى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مىشود و خواه در راه حق باشد يا در راه باطل، چنانكه در قرآن كريم، واژه «أَئِمَّةَ الْكُفْر»1 درباره سران كفّار بكار رفته است، و كسى كه نمازگزاران به او اقتداء مىكنند «امام جماعت» ناميده مىشود.
اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از: «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى».
و ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است، و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.
از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد، و كسى كه اصالتاً (و نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصب هاى پيامبر اكرم(ص) به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبيين حقايق و قوانين و معارف اسلام، حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعة مىباشد.
بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنّى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مىشود:
نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال باشد.
دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.
البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند، چنانكه حضرت مريم (سلام الله عليها) نيز داراى مقام عصمت بودهاند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشتهاند هر چند ما اطلاعى از آنان نداريم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طريق
- - - - - - - - -
1. ر. ك: سوره توبه، آيه 12
معرفى الهى، ميسّر نيست.
پرسش
1- پيامبر اسلام(ص) غير از نبوت و رسالت، چه منصب هاى الهى ديگرى داشتند؟
2- نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنّى چيست؟
3- پذيرفتن امامت بدون نصب الهى، چه پيامدهايى داشته است؟
4- معناى لغوى و اصطلاحى امامت را بيان كنيد.
5- مسائل بنيادى امامت كدامند؟
مقدّمه
بسيارى از كسانى كه تعمق و ژرف نگرى در مسائل اعتقادى ندارند چنين مىپندارند كه اختلاف شيعه و سنّى درباره امامت، جز اين نيست كه شيعيان معتقدند پيامبر اكرم(ص) على بن ابيطالب (ع) را براى جانشينى خود در اداره امور جامعه، تعيين كرده ولى اهل سنت معتقدند كه چنين چيزى انجام نگرفته و مردم به دلخواه خود، فرمانروايى را تعيين كردند و او جانشين را شخصاً برگزيد، و در مرحله سوم، تعيين فرمانروا به يك گروه شش نفرى سپرده شد، و خليفه چهارم بار ديگر با انتخاب عمومى تعيين گرديد. و بنابراين، روش خاصى براى تعيين فرمانروا در ميان مسلمانان، وجود نداشته است. و از اينروى، بعد از خليفه چهارم، هر كسى قدرت نظامى بيشترى داشت متصدى اين مقام شد چنانكه در كشورهاى غيراسلامى نيز كمابيش امر به همين منوال بود.
و به ديگر سخن: چنين تصور مىكنند كه شيعيان درباره تعيين نخستين امام، همان چيزى را معتقدند كه اهل سنّت درباره تعيين خليفه دوم از طرف خليفه اول، اعتقاد دارند با اين تفاوت كه نظر پيامبر اكرم(ص) مورد قبول مردم واقع نشد ولى نظر خليفه اول، از طرف مردم پذيرفته شد!
ولى صرف نظر از اين سؤال كه خليفه اول، اين حق را از كجا بدست آورده بود؟ و چرا رسول خدا (ص) براساس اعتقاد اهل سنّت به اندازه وى براى اسلام، دلسوزى نكرد و جامعه نوبنياد اسلامى را بى سرپرست رها كرد با اينكه هنگام بيرون رفتن از مدينه براى جهاد،
جانشينى براى خودش معيّن مىكرد و با اينكه خود آن حضرت از وقوع اختلافات و فتنه ها در امّتش خبر داده بود، صرف نظر از اين سؤال ها و سؤال هاى ديگر، اساساً بايد توجه داشت كه اختلاف شيعه و سنّى، قبل از هر چيز در اين است، كه آيا امامت، يك مقام دينى و تابع تشريع و نصب الهى است يا يك سلطنت دنيوى و تابع عوامل اجتماعى؟ و شيعيان معتقدند كه حتى شخص پيامبر اكرم(ص) هم نقش استدلالى در تعيين جانشين خود نداشتند بلكه آنرا به امر الهى، انجام دادند. و در واقع، حكمت ختم نبوت با نصب امام معصوم، ارتباط دارد و با وجود چنين امامى است كه مصالح لازم الاستيفاء جامعه اسلامى بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) تأمين مىشود.
از اينجا روشن مىشود كه چرا امامت از ديدگاه شيعه بعنوان يك «اصل اعتقادى» مطرح است نه بعنوان يك حكم فقهى فرعى، و چرا ايشان شرايط سه گانه (علم خدادادى، عصمت، نصب الهى) را در امام، معتبر مىدانند، و چرا در عرف كلام شيعى، اين مفاهيم با مفهوم مرجعيّت در شناختن احكام الهى و حكومت و فرمانروايى بر جامعه اسلامى، عجين شده بدان گونه كه گويى واژه امامت، بر همگى آنها دلالت مىكند.
اينك با توجه به مفهوم امامت و موقعيّت آن در ميان مجموعه عقايد شيعه، به بيان صحّت اين عقيده مىپردازيم.
ضرورت وجود امام
در درس بيست و دوم روشن شد كه تحقق يافتن هدف از آفرينش انسان، منوط به راهنمايى وى بوسيله وحى است، و حكمت الهى اقتضاء داشته كه پيامبرانى را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وى را برطرف سازند، و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آن را تا آخرين مرحله كمالى كه بر ايشان ميسّر است برسانند، و همچنين در صورتى كه شرايط اجتماعى، مساعد باشد اجراء قوانين اجتماعى دين را بعهده بگيرند.
و در درس سى و چهارم و سى و پنجم توضيح داديم كه دين مقدّس اسلام، همگانى و جاودانى و نسخ ناشدنى است و بعد از پيامبر اسلام (ص) پيامبرى نخواهد آمد. و ختم نبوت در
صورتى با حكمت بعثت انبياء وفق مىدهد كه آخرين شريعت آسمانى، پاسخگوى همه نيازهاى بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان، تضمين شده باشد.
اين ضمانت، در مورد قرآن كريم، وجود دارد و خداى متعال، مصونيّت اين كتاب عزيز را از هرگونه تغيير و تحريفى تضمين كرده است. ولى همه احكام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات كريمه استفاده نمىشود و فى المثل تعداد ركعات نماز و كيفيت انجام و صدها حكم واجب و مستحب آن را نمىتوان از قرآن كريم بدست آورد و معمولاً قرآن درصدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آنها را بعهده پيامبر اكرم(ص) گذاشته تا با علمى كه خدا به او عطا فرموده (غير از وحى قرآنى) آنها را براى مردم بيان كند1 و بدين ترتيب، حجيّت و اعتبار سنّت آن حضرت بعنوان يكى از منابع اصيل براى شناخت اسلام، ثابت مىشود.
اما شرايط دشوار زندگى آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابيطالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نمىداد كه همه احكام و قوانين اسلام را براى عموم مردم، بيان كند و همان اندازه هم كه اصحاب فرا مىگرفتند ضمانتى براى محفوظ ماندن نداشت و حتى كيفيت وضو گرفتن آن حضرت كه سالها در مرئى و منظر مردم بود مورد اختلاف، واقع شد و در جايى كه احكام چنين عملى در معرض اختلاف باشد عملى كه روزانه مورد حاجت همه مسلمانان بوده و هست و انگيزه چندانى براى تغيير و تحريف عمدى ندارد خطر اشتباه در نقل و تحريفات عمدى در مورد احكام دقيق و پيچيده به ويژه احكام و قوانينى كه با هوسهاى افراد و منافع گروهها برخورد مىكند به مراتب بيشتر خواهد بود2.
با توجه به اين نكات، روشن مىشود كه هنگامى دين اسلام مىتواند بعنوان يك دين كامل و پاسخگوى نيازهاى همه انسانها تا پايان جهان، مطرح باشد كه در متن دين، راهى براى تأمين مصالح ضرورى جامعه، پيش بينى شده باشد مصالحى كه با رحلت پيامبر اكرم(ص) در معرض تهديد و تفويت قرار مىگرفت. و اين راه، چيزى جز نصب جانشين شايسته
- - - - - - - -
1. ر. ك: سوره بقره: آيه 151، سوره آل عمران: آيه 164، سوره جمعه: آيه 2، سوره نحل: آيات 64-66، سوره احزاب: آيه 21، سوره حشر: آيه 7.
2. علامه امينى (ره) نام هفتصد تن از دروغ پردازان و جعل كنندگان حديث را در كتاب الغدير آوردهاند كه به بعضى از آنان بيش از يك صدهزار حديث، نسبت داده شده است. (الغدير، ج 5، ص 208، به بعد).
براى رسول اكرم(ص) نخواهد بود. جانشينى كه داراى علم خدادادى باشد تا بتواند حقايق دين را با همه ابعاد و دقايقش بيان كند، و داراى ملكه عصمت باشد تا تحت تأثير انگيزه هاى نفسانى و شيطانى واقع نشود و مرتكب تحريف عمدى در دين نگردد. و نيز بتواند نقش تربيتى پيامبر اكرم(ص) را بعهده بگيرد و افراد مستعد را به عاليترين مدارج كمال برساند و همچنين در صورت مساعد بودن شرايط اجتماعى، متصدّى حكومت و تدبير امور جامعه شود و قوانين اجتماعى اسلام را اجراء كند و حق و عدالت را در جهان گسترش دهد.
حاصل آنكه: ختم نبوت هنگامى كه موافق با حكمت الهى خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد امامى كه همه ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص) به جز نبوت و رسالت را دارا باشد.
بدين ترتيب، هم ضرورت وجود امام، ثابت مىشود؛ و هم لزوم علم خدادادى و مقام عصمت براى وى؛ و هم اينكه بايد از طرف خداى متعال، نصب شود زيرا اوست كه مىداند چنين علمى و چنين ملكهاى را به چه كسى عطا فرموده و اوست كه اصالتاً حق ولايت بر بندگانش را دارد و مىتواند چنين حقى را در مرتبه نازلتر به افراد واجد شرايط بدهد.
لازم به تذكر است كه اهل سنّت، هيچيك از اين ويژگيها را براى هيچيك از خلفاء، قائل نيستند و نه ادّعاى منصوب بودن آنان از طرف خدا و پيغمبر را دارند و نه ادّعاى علم خدادادى و ملكه عصمت براى خلفاء. بلكه موارد زيادى از لغزشها و اشتباهات و عجز ايشان از پاسخگويى به سؤالات دينى مردم را در كتابهاى معتبر خودشان ثبت كردهاند و از جمله از خليفه اول نقل كردهاند كه گفت: «انّ لى شيطاناً يعترينى» و از خليفه دوم نقل كردهاند كه بيعت با خليفه اول را «فلته» (كار عجولانه و حساب نشده) ناميد1 و نيز بارها اين جمله را به زبان آورد: «لو لا علىّ لهلك عمر»2 و اما لغزشهاى خليفه سوم3 و خلفاء بنى اميّه و بنى عبّاس، واضحتر از آن است كه نيازى به اشاره داشته باشد و هر كس اندك آشنايى با تاريخ مسلمين داشته باشد به قدر كافى، از اين مطالب آگاه مىباشد.
تنها شيعيان هستند كه به وجود شرايط سه گانه در امامان دوازده گانه معتقدند. و با توجه به
- - - - - - -
1. ر. ك: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 142، 158، ج 3، ص 57.
2. ر. ك: الغدير، ج 6، ص 93 به بعد.
3. ر. ك: الغدير، ج 8، ص 97 به بعد.
بيان فوق، صحّت اعتقاد ايشان در مسأله امامت، ثابت مىشود و ديگر نيازى به دلايل تفصيلى نخواهد بود. در عين حال، در درس آينده به بعضى از دلايل مستفاد از كتاب و سنّت، اشاره خواهيم كرد.
پرسش
1- ديدگاه شيعه در مسأله امامت و اختلاف آنرا با ديدگاه اهل سنت بيان كنيد.
2- چرا شيعيان، امامت را بعنوان يك «اصل اعتقادى» معتبر مىدانند؟
3- ضرورت وجود امام را بيان كنيد.
4- چه نتايجى از اين بيان بدست مىآيد؟
در درس پيشين توضيح داديم كه ختم نبوت بدون نصب امام معصوم، خلاف حكمت الهى است و كامل بودن دين جهانى و جاودانى اسلام، منوط به اين است كه بعد از پيامبر اكرم(ص) جانشينان شايستهاى براى او تعيين گردند به گونهاى كه به جز مقام نبوت و رسالت، داراى همه مناصب الهى وى باشند.
اين مطلب را مىتوان از آيات كريمه قرآن و روايات فراوانى كه شيعه و سنّى در تفسير آنها نقل كردهاند استفاده كرد:
از جمله در آيه سوم از سوره مائده مىفرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».
اين آيه كه به اتفاق مفسّرين در حجّة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پيامبر اكرم(ص) نازل شد بعد از اشاره به نااميدى كفّار از آسيب پذيرى اسلام «اليومَ يَئِسَ الّذين كفروا مِنْ ديِنَكم...» تأكيد مىكند كه امروز دين شما را كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و با توجه به روايات فراوانى كه در شأن نزول اين آيه وارد شده كاملا روشن مىشود كه اين «اكمال و اتمام» كه توأم با نوميد شدن كفّار از آسيب پذيرى اسلام بوده با نصب جانشين براى پيامبر اكرم(ص) از طرف خداى متعال، تحقق يافته است. زيرا دشمنان اسلام، انتظار داشتند كه بعد از وفات رسول خدا(ص) مخصوصاً با توجه به اينكه فرزند ذكورى نداشتند اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گيرد، ولى با نصب جانشين براى وى دين
اسلام به نصاب كمال، و نعمت الهى به سر حدّ تمام رسيد و اميد كافران بر باد رفت1.
و كيفيّت آن، چنين بود كه پيامبر اكرم(ص) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل «غدير خم» جمع كردند و ضمن ايراد خطبه مفصّلى از ايشان سؤال كردند: «ألست أولى بِكُم مِنْ أَنْفُسِكُم»2 آيا من از طرف خداى متعال بر شما ولايت ندارم؟ همگى يكصدا جواب مثبت دادند، آنگاه زير بغل على(ع) را گرفته او را در برابر مردم بلند كردند و فرمودند: «مَن كُنتُ مولاه فَعَلىُّ مولاه». و بدين ترتيب، ولايت الهى را براى آن حضرت، اعلام فرمودند. سپس همه حضّار با آن حضرت بيعت كردند و از جمله، خليفه دوم ضمن بيعت با اميرمؤمنان على(ع) بعنوان تهنيت گفت: «يخّ يخّ لك يا علىّ، أصْبَحْتَ مولاى و مولى كلّ مؤمن و مؤمنة»3.
و در اين روز بود كه اين آيه شريفه، نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» و پيامبر اكرم(ص) تكبير گفتند و فرمودند: «تَمامُ نبوَّتى و تمامُ دينِ اللّهِ ولايةُ علىٍّ بعدى».
در روايتى كه بعضى از بزرگان اهل سنّت (حموينى) نيز نقل كردهاند آمده است كه ابوبكر و عمر از جا برخاستند و از رسول خدا(ص) پرسيدند كه آيا اين ولايت، مخصوص على است؟ حضرت فرمودند: مخصوص على و اوصياء من تا روز قيامت است. پرسيدند: اوصياء شما چه كسانى هستند؟ فرمودند: «علىُّ أخى و وزيرى و وارثى و وصيّى و خليفتى فى اُمَّتى و ولىُّ كُلّ مؤمن مِنْ بَعدى، ثمّ ابنى الحسن، ثمّ ابنى الحسين، ثمَّ تسعةُ من وُلْد ابنى الحسين واحداً بعد واحد، القرآن معهم و هم مع القرآن، لا يُفارِ قونَهُ و لا يُفارِقُهم حتّى يَرِدوا علىَّ الحوضَ»4.
بر حسب آنچه از روايات متعدّد، استفاده مىشود پيامبر اكرم(ص) قبلا مأمور شده بودند كه امامت اميرمؤمنان(ع) را رسماً اعلام كنند ولى بيم داشتند كه مبادا مردم، اين كار را حمل بر نظر شخصىِ آن حضرت كنند و از پذيرفتن آن، سرباز زنند. از اينروى، در پى فرصت مناسبى
- - - - - - -
1. براى توضيح بيشتر پيرامون دلالت اين آيه، به تفسير الميزان مراجعه كنيد.
2. اشاره به آيه (6) از سوره احزاب «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم».
3. ر. ك: براى اثبات قطعى بودن سند و دلالت اين حديث، رجوع كنيد به عبقات الانوار و الغدير.
4. ر. ك: غايد امرام، باب 58، حديث 4، به نقل از فرائد حموينى.
بودن كه زمينه اين كار فراهم شود تا اينكه اين آيه شريفه نازل شد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاس»1 و ضمن تأكيد بر لزوم تبليغ اين پيام الهى كه همسنگ با همه پيامهاى ديگر است و نرساندن آن بمنزله تركِ تبليغ كلّ رسالت الهى مىباشد به آن حضرت مژده داد كه خداى متعال تو را از پيامدهاى آن، مصون خواهد داشت. با نزول اين آيه، پيامبر اكرم(ص) دريافتند كه زمان مناسب، فرا رسيده و تأخير بيش از اين، روا نيست. از اينروى، در غدير خم به انجام اين وظيفه، مبادرت ورزيدند2.
البته آنچه اختصاص به اين روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بيعت از مردم بود و گرنه رسول خدا(ص) در طول دوران رسالتش بارها و به صورت هاى گوناگون، جانشينى اميرمؤمنان على(ع) را گوشزد كرده بودند و در همان سالهاى آغازين بعثت، هنگامى كه آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»3 نازل شد در حضور همه خويشاوندان فرمودند: نخستين كسى كه دعوت مرا بپذيرد جانشين من خواهد بود و به اتفاق فريقين، نخستين كسى كه پاسخ مثبت داد على بن ابيطالب(ع) بود4.
و نيز هنگامى كه آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نازل شد و اطاعت كسانى كه بعنوان «اولواالامر» بطور مطلق، واجب كرد و اطاعت ايشان را همسنگ اطاعت پيغمبر اكرم(ص) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسيد: اين «اولواالامر» كه اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه كسانى هستند؟ فرمود: «هُم خلفائى يا جابر و أئمةُ المسلمينَ مِنْ بَعدى. أوّلُهم علىُّ بن أبى طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ علىُّ بن الحسين، ثمّ محمد بن علىّ المعروف فى التوراة بالباقر سَتُدْرِكُهُ يا جابر، فإذا لَقيتَهُ فَاقْرَأهُ منّى السلام ثمّ الصادق جعفربن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ علىُّ بن موسى، ثمّ محمد بن علىّ، ثمّ علىّ بن محمد، ثمّ الحسن بن علىّ، ثمّ سَميىّ و كَنيّى حجّةُ اللّه
- - - - - - -
1. ر. ك سوره مائده، آيه 67. براى توضيح بيشتر پيرامون دلالت اين آيه، به تفسير الميزان مراجعه كنيد.
2. اين موضوع را بزرگان اهل سنّت از هفت نفر از اصحاب رسول خدا(ص) نقل كرده اند: زيدبن ارقم، ابوسعيد خدرى، ابن عبّاس، جابربن عبدالله انصارى، براءبن عازب، ابوهريره و ابن مسعود. ر. ك: الغدير، ج 1.
3. ر. ك: سوره شعراء، آيه 214.
4. ر. ك: عبقات الانوار، الغدير، المراجعات (مراجعه 20).
فى اَرْضِه و بَقيّتُهُ فى عباده ابن الحسن بن علىّ...»1 و طبق پيشگويى پيامبر اكرم(ص) جابر تا زمان امامت حضرت باقر(ع) زنده ماند و سلام رسول خدا (ص) را به ايشان ابلاغ كرد.
در حديث ديگرى از ابوبصير نقل شده كه گفت: درباره آيه اولواالامر از امام صادق(ع) سؤال كردم. فرمود: در شأن علىّ بن ابيطالب و حسن و حسين نازل شده است. عرض كردم: مردم مىگويند چرا قرآن كريم، على و اهل بيتش(ع) را بنام، معرّفى نكرده است؟ فرمودند: به ايشان بگوى: آيه نماز كه نازل شد اسمى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، و اين رسول خدا(ص) بود كه آن را براى مردم تفسير كرد، همچنين آيات زكات و حجّ و... اين آيه را هم مىبايست پيامبر اكرم(ص) براى مردم تفسير كند و او چنين فرمود:
«مَن كُنتُ مولاه فَعَلىُّ مولاه» و نيز فرمود: «اوصيكُمْ بكتاب اللّه و اهلِ بيتى، فإنّى سَألتُ اللّه عزّوجلّ أنْ لا يُفَرِّقَ بَيْنَهُما حتّى يُورِدَ هُما عَلَىَ الحوضَ فَأعْطانى ذلِكَ» يعنى شما را سفارش مىكنم به (ملازمت) كتاب خدا و اهل بيتم، همانا از خداى عزوجل درخواست كردم كه ميان قرآن و اهل بيتم، جدايى نيندازد تا در حوض كوثر ايشان را بر من وارد سازد، و خداى متعال درخواست مرا اجابت كرد. و نيز فرمود: «لا تُعَلّموهُم فَاَنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُمْ اِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكم من بابِ هُدىً وَ لَن يُدْخِلوكُمْ فى باب ضلالة»2.
[يعنى: در مقام تعليم ايشان برنياييد كه ايشان از شما داناترند. همانا هرگز شما را از باب هدايت، خارج و در باب ضلالت، وارد نمىسازند.]
و همچنين بارها و از جمله در آخرين روزهاى حياتش فرمود: «إنّى تاركُ فيكم الثّقلينِ كتابَ اللّهِ وَ اَهْل بَيتى اِنّهما لن يفترقا حتّى يردا عَلَى الحوض»3 و نيز فرمود: «ألا إنَّ مَثَلَ أهل بَيْتى فيكُمْ مَثَلُ سَفينَةِ نوح مَن رَكبِهَا نَجا وَ مَنْ تَخلّفَ عنها غَرق»4و نيز بارها خطاب به على بن ابيطالب (ع) فرمود: «انت ولىُّ كِلَ مؤمن بَعدى»5 و نيز دهها حديث ديگرى كه مجال
- - - - - - -
1. ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ج 10، ص 267، و اثبات الهداة: ج 3، ص 123، و ينابيع المودّة: ص 494.
2. ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ج 3، ص 265.
3. اين حديث نيز از روايات متواتر است كه بزرگان اهل سنت از جمله ترمذى و نسائى و صاحب مستدرك به طرق متعدد از رسول خدا(ص) نقل كرده اند.
4. ر. ك: مستدرك حاكم، ج 3، ص 151.
5. ر. ك: مستدرك حاكم: ج 3، ص 134، ص 111، صواعق ابن حجر: ص 103، مسند ابن حنبل: ج 1، ص 331، ج 4، ص 438 و...
اشاره به آنها نيست1.
پرسش
1- كدام آيه قرآن، مربوط به نصب امام است؟ دلالت آن را توضيح دهيد.
2- جريان منصوب شدن اميرمؤمنان(ع) به امامت را بيان كنيد.
3- چرا پيامبر اكرم(ص) اعلام امامت آن حضرت را به تأخير مىانداختند؟ و چگونه شد كه به اين كار، اقدام كردند؟
4- كدام از روايات، دلالت بر امامت ساير ائمه(ع) دارد؟
5- ساير رواياتى كه اشاره به امامت اهل بيت دارد را بيان كنيد.
- - - - - - -
1. ر. ك: كمال الدين و تمام النعمه، از مرحوم صدوق و بحارالانوار مجلسى.
مقدّمه
در درس سى و ششم گفتيم كه اختلاف شيعه و سنّى پيرامون موضوع امامت، در سه مسأله است: يكى آنكه امام بايد از طرف خداى متعال نصب شود، ديگر آنكه بايد داراى ملكه عصمت باشد، و سوم آنكه بايد داراى علم خدادادى باشد. و در درس سى و هفتم هر سه مسأله را با يك بيان عقلى، اثبات كرديم و در درس سى و هشتم به بعضى از دلايل نقلى بر منصوب بودن ائمه (عليهم الصلوة و السلام) از طرف خداى متعال، اشاره كرديم و اينك در اين درس به بيان عصمت و علم خدادادى ايشان مىپردازيم.
عصمت امام
بعد از اثبات اينكه امامت، منصبى است الهى كه خداى متعال به على بن ابيطالب و فرزندانشان(ع) عطا فرموده است مىتوان عصمت ايشان را از اين آيه شريفه، استنباط كرد:«لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِين»1 كه اعطاء مناصب الهى را به كسانى كه آلوده به گناه باشند نفى مىكند.
و نيز از آيه «أُولِي الْأَمْرِ»2 كه اطاعت مطلق از ايشان را لازم شمرده و آن را قرين اطاعت رسول خدا(ص) قرار داده است استفاده مىشود كه هيچگاه اطاعت ايشان منافاتى با
- - - - - - - -
1. ر. ك: سوره بقره، آيه 124.
2. ر. ك: سوره نساء، آيه 59.
اطاعت خداى متعال نخواهد داشت پس امر به اطاعت ايشان به طور مطلق، به معناى ضمانت عصمت است.
همچنين عصمت اهل بيت (عليهم السلام) را مىتوان با آيه تطهير، اثبات كرد: «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»1 با اين بيان كه اراده تشريعى الهى درباره تطهير بندگان، اختصاص به كسى ندارد، پس اين اراده كه اختصاص به اهل بيت(ع) دارد اراده تكوينى الهى و تخلّف ناپذير است چنانكه مىفرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»2 و تطهير مطلق و نفى هرگونه رجس و پليدى از منسوبان پيامبر اكرم(ص) را ندارند به جز شيعه كه معتقد به عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) و ائمه دوازده گانه (عليهم الصلوة و السلام) هستند3.
لازم به تذكر است كه بيش از هفتاد روايت كه اغلب آنها را علماء اهل سنت نقل كردهاند دلالت دارد بر اينكه اين آيه شريفه، در شأن (خمسه طيّبه) نازل شده است4. و شيخ صدوق از اميرمؤمنان(ع) نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمودند: يا على! اين آيه درباره تو حسن و حسين و امامان از نسل تو نازل شده است.
پرسيدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: تو يا على، و بعد حسن، و بعد حسين، و بعد از وى فرزندش على، و بعد از وى فرزندش محمد، و بعد از وى فرزندش جعفر، و بعد از وى فرزندش موسى، و بعد از وى فرزندش على، و بعد از وى فرزندش محمد، و بعد از وى فرزندش على، و بعد از وى فرزندش حسن، و سپس فرزندش حجت خدا.
آنگاه اضافه فرمود: اين چنين، نامهاى ايشان بر ساق عرش الهى نوشته است، و من از خداى متعال پرسيدم كه اينها نام چه كسانى است؟ فرمود: يا محمد، ايشان امامان بعد از تو هستند كه تطهير شده و معصومند و دشمنان ايشان مورد لعنت من خواهند بود5.
- - - - - - - -
1. ر. ك: سوره احزاب، آيه 33.
2. ر. ك: سوره يس، آيه 82.
3. براى توضيح بيشتر پيرامون اين آيه، رجوع كنيد به تفسير الميزان و كتاب «الامامة و الولاية فى القرآن الكريم».
4. ر. ك: غاية المرام، ص 287-293.
5. ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ج 6، ص 293.
همچنين حديث «ثقلين» كه پيغمبر اكرم(ص) اهل بيت و عترت خود را همسنگ قرآن قرار دادند و تأكيد كردند كه هيچگاه از آن، جدا نمىشوند دليل روشنى بر عصمت ايشان مىباشد زيرا ارتكاب كوچكترين گناه حتى اگر بصورت سهوى باشد مفارقت عملى از قرآن است.
علم امام
بى شك اهل بيت پيغمبر(ص) بيش از ساير مردم از علوم آن حضرت، بهرهمند بودند چنانكه درباره ايشان فرمود: «لا تُعلِّموهُمْ فَاِنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُم»1 مخصوصاً شخص اميرمؤمنان (ع) كه از دوران كودكى در دامان رسول خدا(ص) پرورش يافته و تا آخرين لحظات عمر آن حضرت ملازم وى، و همواره درصدد فراگرفتن علوم و حقايق از پيامبر اكرم(ص) بود، و درباره وى فرمود: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلىُّ بابُها»2 و از خود اميرمؤمنان(ع) نقل شده كه فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله عَلَّمَنى اَلْفَ باب، وَ كُلُّ باب يَفْتَحُ اَلْفَ بابِ فَذلِكَ اَلْفَ باب، حتّى عَلِمْتُ ما كانَ وَ ما يكونُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنايا وَ الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ»3 يعنى رسول خدا(ص) هزار باب علم به من آموخت كه هر بابى هزار باب ديگر مىگشايد و مجموعاً مىشود هزار هزار باب، تا آنجا كه از هر چه بوده و تا روز قيامت خواهد بود آگاه شدم و علم منايا و بلايا (مرگها و مصيبتها) و فصل الخطاب (داورى بحق) را فرا گرفتم.
ولى علوم ائمه اهل بيت(ع) منحصر به آنچه از پيامبر اكرم(ص) بى واسطه يا باواسطه شنيده بودند نبوده است بلكه ايشان از نوعى علوم غيرعادى نيز بهرهمند بودهاند كه بصورت «الهام» و «تحديث»4 به ايشان افاضه مىشده است نظير الهامى كه به خضر و ذوالقرنين5 و حضرت مريم و مادر موسى (عليهم السلام) شده6 و بعضاً در قرآن كريم، تعبير به
- - - - - - - - -
1. ر. ك: غاية المرام: ص 265، اصول كافى: ج 1، ص 294.
2. ر. ك: مستدرك حاكم، ج 3، ص 226، جالب اين است كه يكى از علماء اهل سنّت كتابى بنام «فتح الملك» العلىّ بصحة حديث مدينة العلم على نوشته كه در سال 1354 هـ در قاهره به چاپ رسيده است.
3. ر. ك: ينابيع المودة: ص 88، اصول كافى: ج 1، ص 296.
4. ر. ك: اصول كافى، كتاب الحجة، ص 264 و ص 270.
5. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 268.
6. ر. ك: سوره كهف: آيه 65-98، سوره آل عمران: آيه 17-21، سوره طه: آيه 38، سوره قصص: آيه 7.
«وحى» گرديده كه البته منظور از آن، وحى نبوت نيست، و با چنين علمى بوده كه بعضى از ائمه اطهار(ع) كه در سنين طفوليت به مقام امامت مىرسيدند از همه چيز آگاه بودند و نيازى به تعلّم و فراگيرى از ديگران نداشتند.
اين مطلب از روايات فراوانى كه از خود ائمه اطهار(عليهم السلام) نقل شده و با توجه به عصمت ايشان، حجيّت آنها ثابت است استفاده مىشود. ولى پيش از آنكه به ذكر نمونهاى از آنها بپردازيم به آيه از قرآن كريم، اشاره مىكنيم كه از شخص يا اشخاصى بعنوان «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»1 ياد كرده بعنوان شاهد بر حقّانيت پيغمبر اكرم(ص) معرفى مىكند، و آن آيه اين است: «قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»2 بگو براى شهادت ميان من و شما، خدا و كسى كه علم الكتاب دارد كفايت مىكند.
بدون شك، چنين كسى كه شهادت او قرين شهادت خداى متعال قرار داده شده و داشتن علم الكتاب، او را شايسته چنين شهادتى كرده داراى مقامى بس ارجمند بوده است.
در آيه ديگرى نيز اشاره به اين شاهد كرده و او را «تالى تِلْو» رسول خدا(ص) شمرده است: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»3 و كلمه «مِنْه» دلالت دارد بر اينكه اين شاهد از خاندان رسول خدا(ص) و اهل بيت اوست. و روايات متعدّدى از طرق شيعه و اهل سنّت، نقل شده كه منظور از اين شاهد، على بن ابيطالب(ع) است.
از جمله ابن مغازلى شافعى از عبدالله بن عطاء روايت كرده كه گفت: روزى در حضور امام باقر(ع) بودم كه فرزند «عبدالله بن سلام» (يكى از علماء اهل كتاب كه در زمان رسول خدا(ص) اسلام آورد) عبور كرد، از آن حضرت پرسيدم: آيا منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» پدر اين شخص است؟ فرمود: نه، بلكه منظور على بن ابيطالب(ع) است كه آيه «وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه» و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...»4 نيز در شأن او نازل شده است. و نيز چندين روايت از طرق فريقين نقل شده كه منظور از «شاهد» در سوره هود، علىّ بن
- - - - - - - - -
1. سوره رعد، آيه 43.
2. سوره رعد، آيه 43.
3. سوره هود، آيه 17.
4. سوره مائده، آيه 55.
ابيطالب(ع) مىباشد1 و با توجه به ويژگى ياد شده «مِنْه» روشن مىشود كه مصداق آن جز آن حضرت كسى نبوده است.
اهميت داشتن «علم الكتاب» هنگامى روشن شود كه در داستان حضرت سليمان(ع) و احضار تخت بلقيس كه در قرآن كريم آمده است دقت كنيم در آنجا كه مىفرمايد: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...»2 يعنى كسى كه بهرهاى از علم الكتاب داشت گفت: من تخت بلقيس را حاضر مىكنم پيش از آنكه چشم به هم زنى...
از اين آيه، استفاده مىشود كه آگاه بودن از برخى از علم الكتاب چنين اثر شگفت انگيزى داشته است، و از اينجا، مىتوان حدس زد كه داشتن همه علم الكتاب چه آثار عظيم ترى را در بر خواهد داشت. و اين، نكتهاى است كه امام صادق(ع) در حديثى كه «سدير» نقل كرده خاطر نشان ساخته اند:
سدير گويد: من و ابوبصير و يحياى بزّاز و داود بن كثير در مجلس (بيرونى) امام صادق(ع) بوديم كه آن حضرت با حالت غضب، وارد شدند و پس از نشستن فرمودند: تعجب است از مردمى كه گمان مىكنند ما علم غيب داريم! در صورتى كه جز خداى متعال كسى علم غيب ندارد، و من خواستم كنيزم را تنبيه كنم، او فرار كرد. و ندانستم در كدام اطاق رفته است3.
سدير گويد: هنگامى كه حضرت برخاستند كه به منزلشان (اندرونى) بروند من و ابوبصير و ميسر، همراه آن حضرت رفتيم و عرض كرديم، فدايت شويم، ما سخنانى كه درباره كنيز گفتيد شنيديم، و ما معتقديم كه شما علوم فراوانى داريد ولى ادّعاى علم غيب درباره شما نمىكنيم.
حضرت فرمود:اى سدير، مگر قرآن نخوانده اى؟ عرض كردم چرا. فرمود: اين آيه را خوانده اى: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» گفتم:
- - - - - - - - -
1. ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ص 359-361.
2. سوره نمل، آيه 40.
3. از دنباله حديث روشن مىشود كه اين سخنان را بخاطر حضور نامحرمان، بيان كرده اند. و بايد دانست كه منظور از علم غيبى كه اختصاص به خداى متعال دارد علمى است كه احتياج به تعليم نداشته باشد، چنانكه اميرمؤمنان(ع) در جواب كسى كه سؤال كرد: آيا شما علم غيب داريد؟ فرمود: «انّما هو تعلّم من ذِي عِلْم» و گرنه همه انبياء و بسيارى از اولياء خدا از علوم غيبى كه به ايشان وحى يا الهام مىشده مطلع بوده اند، و يكى از موارد تشكيك ناپذير آن، اين خبر غيبى است كه به مادر حضرت موسى(ع) الهام شد: «إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِين» (سوره قصص، آيه 7).
فدايت شوم، خوانده ام. فرمود: مىدانى كه اين شخص چه اندازه از علم الكتاب داشت؟ عرض كردم: شما بفرماييد. فرمود: باندازه قطرهاى از درياى پهناور! سپس فرمود: آيا اين آيه را خواندهاى «قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»؟ گفتم: آرى. فرمود: آن كسى كه علم همه كتاب را دارد داناتر است يا كسى كه بهره اندكى از علم الكتاب دارد؟ عرض كردم: آن كسى كه علم همه كتاب را دارد. پس با اشاره به سينه مباركش فرمود: به خدا قسم، علم همه كتاب نزد ماست، به خدا قسم علم همه كتاب نزد ماست1. اينك به ذكر نمونه هاى ديگرى از روايات وارده در علوم اهل بيت (عليهم السلام) اشاره مىكنيم.
حضرت رضا(ع) در ضمن حديث مفصّلى درباره امامت فرمود: هنگامى كه خداى متعال كسى را (بعنوان امام) براى مردم برمى گزيند به او سعه صدر، عطا مىكند و چشمه هاى حكمت را در دلش قرار مىدهد و علم را به وى الهام مىكند تا براى جواب از هيچ سؤالى در نماند و در تشخيص حق، سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأييد و توفيق و تسديد الهى بوده از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود. و خداى متعال، اين خصلتها را به او مىدهد تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفريدگانش باشد. و اين، بخشش الهى است كه به هر كس بخواهد مىدهد.
آنگاه اضافه فرمود: آيا مردم مىتوانند چنين كسى را (بشناسند) و برگزينند؟! و آيا برگزيده ايشان داراى چنين صفاتى است2؟!
و از حسن بن يحياى مدائنى نقل شده كه از امام صادق(ع) پرسيدم: هنگامى كه سؤالى از امام مىشود چگونه (و با چه علمى) جواب مىدهد؟ فرمود: گاهى به او الهام مىشود، و گاهى از فرشته مىشنود و گاهى هر دو3.
و در روايت ديگرى امام صادق(ع) فرمود: امامى كه نداند چه مصيبتى به او مىرسد و كار او به كجا مىانجامد حجت خدا بر بندگانش نخواهد بود4.
و نيز چند روايت از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هرگاه امام بخواهد چيزى را بداند
- - - - - - - - - - -
1. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 257 (ط دارالكتب الاسلامية).
2. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 198-203.
3. ر. ك: بحارالانوار، ج 26، ص 58.
4. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 258.
خداى متعال او را آگاه مىسازد1.
و همچنين در روايات متعددى از آن حضرت آمده است كه فرمود: روح، آفريده ايست اعظم از جبرئيل و ميكائيل كه با رسول خدا(ص) بود و بعد از وى با ائمه(ع) است و ايشان را تسديد مىكند2.
پرسش
1- عصمت امام را با چه آياتى مىتوان اثبات كرد؟
2- كدام روايت، دلالت بر عصمت امام دارد؟
3- علم خاص امام از چه راههايى است؟
4- در گذشته چه كسانى از اين گونه علم، بهرهاى داشته اند؟
5- كدام آيه، دلالت بر علم امامت دارد؟ وجه دلالت آن را بيان كنيد.
6- اهميت علم الكتاب را توضيح دهيد.
7- چند نمونه از روايات مربوط به علوم ائمه(ع) را ذكر كنيد.
- - - - - - - -
1. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 258.
2. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 273.
درس چهلم
حضرت مهدى (عج)
ـ مقدمه
ـ حكومت الهى جهانى
شامل: وعده الهى
ـ نمونهاى از روايات
ـ غيبت و راز آن
مقدّمه
در ضمن بحثهاى گذشته، چند حديث را كه متضمّن اسماء ائمّة اثناعشر بود آورديم ولى روايات فراوان ديگرى از طرق شيعه و سنّى از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده كه در بعضى از آنها فقط به تعداد آن بزرگواران اشاره شد، در بعضى اضافه شده كه همگى ايشان از قريش هستند، و در بعضى ديگر عدد ايشان را عدد نقباء بنى اسرائيل شمرده، و در بعضى ديگر آمده است كه نه نفر ايشان از فرزندان امام حسين(ع) هستند و بالاخره در بعضى از روايات اهل سنّت و روايات متواتر از طرق شيعه، اسماء يكايك ايشان بيان شده است1. و نيز روايات زيادى از طرق شيعه درباره امامت هر يك از ائمه اطهار (عليهم الصلوة و السلام) نقل شده كه در اين مختصر، مجال ذكر نمونهاى از آنها هم نيست2. از اينروى، آخرين درس از اين بخش را به بحث درباره امام دوازدهم حضرت صاحب الزمان (عجلّ الله فرجه الشريف) اختصاص مىدهيم و براى رعايت اختصار، تنها به ذكر مهمترين نكات مىپردازيم.
حكومت الهى جهانى
دانستيم كه هدف الهى و اولى از بعثت انبياء، كامل كردن شرايط براى رشد و تكامل آزادانه و آگاهانه انسانها بوده كه بوسيله قرار دادن وحى الهى در دسترس مردم، تحقق يافته است.
- - - - - - - - - -
1. ر. ك: منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، ط 3، ص 10-140.
2. ر. ك: بحارالانوار، غاية المرام، اثبات الهداة، و ساير مجامع حديث.
همچنين اهداف ديگرى نيز منظور بوده كه از جمله مىتوان كمك به رشد عقلانى و تربيت روحى و معنوى افراد مستعد را بشمار آورد. و در نهايت، انبياء عظام (عليهم الصلوة و السلام) درصدد تشكيل جامعه ايده آل براساس خداپرستى و ارزشهاى الهى، و گسترش عدل و داد در سراسر زمين بودهاند و هركدام در حدّ امكان، قدمى در اين راه برداشتهاند و بعضى از ايشان توانستهاند در محدوده جغرافيايى و زمانى خاصى، حكومت الهى را برقرار سازند. ولى براى هيچكدام از ايشان شرايط تشكيل حكومت جهانى، فراهم نشده است.
البته فراهم نشدن چنين شرايطى به معناى نارسايى تعاليم و برنامه هاى انبياء يا نقصّ مديريّت و رهبرى ايشان نيست و نيز به معناى تحقق نيافتن هدف الهى از بعثت ايشان نمىباشد زيرا همچنانكه اشاره شد هدف الهى، فراهم شدن زمينه و شرايط براى سير و حركت اختيارى انسانهاست «لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»1 نه الزام و اجبار مردم بر پذيرفتن دين حق و پيروى از رهبران الهى. و اين هدف، تحقق يافته است.
در عين حال، خداى متعال در كتابهاى آسمانيش وعده تحقق حكومت الهى را در پهنه زمين داده است كه مىتوان آن را نوعى پيشگويى نسبت به فراهم شدن زمينه پذيرش دين حق در سطح وسيعى از جامعه انسانى به حساب آورد كه با استفاده از افراد و گروههاى بسيار ممتاز و از مددهاى غيبى الهى، موانع تشكيل حكومت جهانى از سر راه برداشته شده عدل و داد بر توده هاى ستمديده مردم كه از بيداد ستمگران به ستوه آمده و از همه مكتب ها و رژيم ها نااميد شدهاند گسترش خواهد يافت. و مىتوان آن را تحقق هدف نهايى از بعثت پيامبر خاتم(ص) و دين جهانى و جاودانى او به حساب آورد. زيرا درباره وى فرموده است: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»2.
و با توجه به اينكه امامت، متمم نبوت، و تحقق بخش حكمت خاتميّت است مىتوان نتيجه گرفت كه اين هدف بوسيله آخرين امام، تحقق خواهد يافت. و اين همان مطلبى است كه در روايات متواترى كه درباره حضرت مهدى ارواحنافداه وارد شده مورد تأكيد قرار گرفته
- - - - - - - - - -
1. ر. ك: سوره نساء، آيه 165.
2. ر. ك: سوره توبه: آيه 33، سوره فتح: آيه 28، سوره صف: آيه 9، و ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 50، ح 22، و ص 60، ح 58 و 89.
است.
در اينجا نخست به چند آيه از قرآن كريم كه متضمّن بشارت به تحقق چنين حكومتى است اشاره مىكنيم و سپس به ذكر نمونهاى از روايات مربوط به اين بحث مىپردازيم.
وعده الهى
خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: در تورات و زبور نوشتهايم كه صالحان، وارث زمين خواهند بود. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ»1 و در آيه ديگرى نظير اين مضمون، از حضرت موسى(ع) نقل شده است.2 و بى شك اين وعده، روزى تحقق خواهد يافت.
و در جاى ديگر بعد از اشاره به داستان فرعون كه مردم را به استضعاف كشانده بود مىفرمايد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»3 اين آيه هر چند در مورد بنى اسرائيل و به قدرت رسيدن آنان بعد از رهايى از چنگال فرعونيان است ولى تعبير «وَ نُرِيد...» اشاره به يك اراده مستمر الهى دارد و از اينروى در بسيارى از روايات، بر ظهور حضرت مهدى عجلّ الله فرجه الشريف تطبيق شده است4.
همچنين در جاى ديگر خطاب به مسلمانان مىفرمايد:
كسانى از شما كه ايمان واقعى و اعمال شايسته داشته باشند به خلافت خواهند رسيد و با امنيت كامل، به پرستش خداى متعال، خواهند پرداخت: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»5. و در روايات آمده است كه مصداق كامل اين وعده در زمان ظهور ولى عصر عجلّ اللّه فرجه الشريف تحقق خواهد يافت6.
- - - - - - - - -
1. ر. ك: سوره انبياء، آيه 105.
2. ر. ك: سوره اعراف، آيه 128.
3. ر. ك: سوره قصص، آيه 5.
4. ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 54، ج 35، ص 63، 64.
5. ر. ك: سوره نور، آيه 55.
6. ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 58، ح 50، ص 54، ح 34، 64.
نيز روايات ديگرى در تطبيق چندين آيه1 بر آن حضرت وارد شده كه براى رعايت اختصار، از ذكر آنها صرف نظر مىكنيم2.
نمونهاى از روايات
رواياتى كه شيعه و سنّى از پيامبر اكرم(ص) درباره حضرت مهدى عجلّ اللّه فرجه الشريف نقل كردهاند فوق حدّ تواتر است، و تنها رواياتى كه اهل سنت نقل كردهاند به تصديق عدهاى از علماء خودشان به حدّ تواتر مىرسد3! و گروهى از علماء ايشان اعتقاد به آن حضرت را مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى دانسته اند4. و عدهاى از علماء اهل سنّت، كتابهايى درباره آن حضرت و علائم ظهورشان نوشته اند5. اينكه نمونهاى از روايات اهل سنّت:
از جمله چندين روايت از پيامبر اكرم(ص) نقل كردهاند كه فرمود: اگر يك روز از عمر جهان، بيشتر نمانده باشد خداى متعال آن روز را چنان طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من و همنام من به حكومت برسد (و زمين را پر از عدل و داد كند آن چنانكه پر از ظلم و جور شده است)6.
و ازام سلمه روايت كردهاند كه رسول خدا(ص) فرمود: مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است7.
و از ابن عبّاس نقل كردهاند كه رسول خدا(ص) فرمود: همانا على امام امت، بعد از من
- - - - - - - - -
1. ر. ك: مانند اين آيات «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه»،«لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»، «بقية الله خَيْرٌ لَكُمْ».
2.ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 44-64.
3. ر. ك: صواعق ابن حجر: ص 99، نورالابصار شبلنجى: ص 155، اسعاف الراغبين: ص 140، الفتوحات الاسلامية: ج 2، ص 211.
4. ر. ك: شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه: ج 2، ص 535، سبائك الذهب سويدى: ص 78، غاية المأمول: ج 5، ص 362.
5. مانند كتاب «البيان فى اخبار صاحب الزمان» تأليف حافظ محمد بن يوسف گنجى شافعى كه در قرن هفتم مىزيسته، و كتاب «البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان» تأليف متّقى هندى كه در قرن دهم مىزيسته است.
6. ر. ك: صحيح ترمذى: ج 2، ص 46، صحيح ابو داود: ج 2، ص 207، مسند ابن حنبل: ج 1، ص 378، ينابيع المودة: ص 186، 258، 440، 488، 490.
7. ر. ك: اسعاف الراغبين: ص 134، نقل از صحيح مسلم و ابو داود و نسائى و ابن ماجه و بيهقى.
است و از فرزندان او قائم منتَظَر مىباشد. و هنگامى كه ظهور كند زمين را پر از عدل و داد مىسازد چنانكه پر از ظلم و جور شده است1.
غيبت و راز آن
از ويژگيهاى امام دوازدهم عجلّ اللّه فرجه الشريف كه در روايات وارده از اهل بيت (عليهم السلام)، مورد تأكيد واقع شده غيبت آن حضرت است. و از جمله، عبدالعظيم حسنى از امام محمد تقى از پدرش اميرمؤمنان (عليهم السلام) نقل كرده است كه فرمود: قائم ما غيبتى درازمدت دارد، و گويا شيعيان را مىبينيم كه در زمان غيبت او همانند حيوان گرسنهاى كه دنبال چراگاه مىگردد در جستجوى اويند ولى او را نمىيابند. آگاه باشيد كه هر كس از ايشان كه بر دينش ثابت بماند و در اثر طول غيبت امامش دچار قساوت قلب نگردد در روز قيامت با من در درجه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامى كه قائم ما قيام مىكند بيعتى از هيچكس بر گردن او نخواهد بود (و هيچ حاكم ستمگرى تسلطى بر او نخواهد داشت) و بدين منظور، مخفيانه متولد مىشود و از چشم مردم، غايب مىگردد2.
و از امام سجاد از پدرش از اميرمؤمنان (عليهم السلام) روايت شده كه فرمود: قائم ما دو غيبت دارد كه يكى طولانىتر از ديگرى است، و تنها كسانى كه يقين قوى و معرفت صحيح داشته باشند بر امامت او ثابت مىمانند3.
براى روشن شدن راز غيبت، بايد نظرى به سرگذشت ائمه اطهار (عليهم السلام) بيفكنيم.
چنانكه مىدانيم بعد از رسول خدا(ص) اكثريت مردم با ابوبكر و بعد با عمر و سپس با عثمان بيعت كردند، و در اواخر حكومت وى كه نابسامانيهاى فراوانى در اثر تبعيضات ناروا پديد آمد دست به شورش زده او را به قتل رسانيدند و با اميرمؤمنان على(ع) بيعت كردند.
آن حضرت كه خليفه منصوب از طرف خدا و رسول(ص) بود در طول حكومت خلفاء سه گانه براى رعايت مصالح جامعه نوبنياد اسلامى دم فروبست و جز از سر اتمام حجت،
- - - - - - - - -
1. ر. ك: ينابيع المودة، ص 494.
2. ر. ك: منتخب الاثر، ص 255.
3. ر. ك: منتخب الاثر، ص 251.
سخنى نگفت و در عين حال، از هيچ اقدامى به نفع اسلام و مسلمين دريغ نورزيد. اما دوران حكومت چند ساله خودش به جنگ با اصحاب جمل و معاويه و خوارج، سپرى شد و سرانجام بدست يكى از خوارج به شهادت رسيد.
امام حسن مجتبى(ع) نيز به دستور معاويه مسموم شد. و پس از مرگ معاويه فرزندش يزيد كه اعتنايى به ظواهر اسلام هم نداشت بر اريكه سلطنت اموى تكيه زد. و با اين روند نزولى مىرفت كه نام و نشانى از اسلام باقى نماند. از اينروى، امام حسين(ع) چارهاى جز قيام نديد و با شهادت مظلومانهاش مسلمانان را تا اندازهاى هوشيار و بيدار كرد و اسلام را از نابودى، نجات داد. ولى شرايط اجتماعى براى تشكيل حكومت عدل اسلامى فراهم نگرديد. و از اين جهت ساير ائمه اطهار(ع) به تحكيم مبانى عقيدتى و نشر معارف و احكام اسلام و تربيت و تهذيب نفوس مستعد پرداختند و در حدودى كه شرايط، اجازه مىداد مخفيانه مردم را به مبارزه با ظالمان و جبّاران، دعوت مىكردند و ايشان را به تحقق حكومت الهى جهانى، اميدوار مىساختند. و بالاخره يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند.
بهرحال، ائمه اطهار (عليهم السلام) در مدت دو قرن و نيم توانستند با تحمل مشكلات و فشارهاى فوق العاده حقايق اسلام را براى مردم بيان كنند: بخشى را بصورت عمومى، و بخشى را بصورت خصوصى براى شيعيان و اصحاب خاصّ خودشان. و بدين ترتيب، معارف اسلامى در ابعاد گوناگونش در جامعه، انتشار يافت و بقاء شريعت محمدى، تضمين شد. و ضمناً در گوشه و كنار كشورهاى اسلامى گروههايى براى مبارزه با حاكمان ستمگر تشكيل گرديد و دست كم توانستند تا حدودى جلو ستمها و خودسريهاى جبّاران را بگيرند.
ولى آنچه وحشت و اضطراب حاكمان خودكامه را برمى انگيخت وعده ظهور حضرت مهدى(عج) بود كه هستى آنان را تهديد مىكرد. از اينروى معاصرين امام حسن عسگرى(ع) به شدت ايشان را تحت نظر قرار دادند كه اگر فرزندى براى آن حضرت متولد شود او را به قتل برسانند و خود آن بزرگوار را در عنفوان جوانى به شهادت رساندند. ولى اراده خداى متعال بر اين، قرار گرفته بود كه حضرت مهدى(عج) متولد و براى نجات جامعه بشرى، ذخيره شوند. و به همين جهت بود كه در زمان حيات پدرشان تا سن پنج سالگى جز افراد معدودى از خواصّ شيعه، كسى آن حضرت را زيارت نمىكرد و بعد از وفات پدر بزرگوارشان تماسّ امام با
مردم بوسيله چهار نفر1 كه يكى پس از ديگرى به سمت نيابت خاصّ، مفتخر مىشدند برقرار مىگرديد. و از آن پس، براى مدت نامعلومى «غيبت كبرى» واقع شد تا روزى كه جامعه بشرى، آماده پذيرش حكومت الهى جهانى شود و به امر خداى متعال ظهور فرمايد.
بنابراين، راز اصلى غيبت آن حضرت اين است كه از شرّ جبّاران و ستمگران محفوظ بماند. و در بعضى از روايات به حكمت هاى ديگرى نيز اشاره شده كه از جمله آنها آزمايش مردم است كه بعد از اتمام حجّت، چه اندازه پايدار و استوار مىمانند.
البته در زمان غيبت هم مردم بكلّى از فيوضات آن حضرت بى بهره نيستند و به تعبيرى كه در روايات آمده همانند خورشيدى كه پشت ابر باشد2. كمابيش از نور او استفاده مىكنند چنانكه افراد بى شمارى هر چند بصورت ناشناس به زيارت ايشان مشرّف شده و براى رفع گرفتاريهاى مادّى و معنوى، از آن بزرگوار، بهرهمند شده اند. و اساساً حيات آن حضرت، عامل مهمى براى دلگرمى و اميدوارى مردم است تا خود را اصلاح و آماده ظهور كنند.
پرسش
1- هدف نهايى از بعثت پيامبر اسلام(ص) چيست؟
2- چگونه اين هدف، تحقق پذير است؟
3- كدام آيات، بشارت برپايى حكومت الهى جهانى را مىدهد؟
4- نمونهاى از روايات اهل سنّت درباره حضرت مهدى(عج) را ذكر كنيد.
5- نمونهاى از روايات اهل بيت(ع) درباره غيبت آن حضرت را بيان كنيد.
6- غيبت صغرى و كبرى و فرق ميان آنها را شرح دهيد.
7- راز غيبت امام زمان(عج) را توضيح دهيد.
8- در زمان غيبت، مردم چه بهره هايى مىتوانند از آن حضرت ببرند؟
- - - - - - - - -
1. عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان بن سعيد، حسين بن روح و على بن محمد سمرى.
2. ر. ك: بحارالانوار، ج 52، ص 92.