جمع بندی معاد و سفسطه ی توسل به نتیجه
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این عکس رو ببینیم:
خب یکی از استدلال های خداوند در قرآن برای اثبات معاد، این هست که
آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم؟
من فکر می کنم که اگه مطالب این عکس درست باشه
اونوخت، نستجیر بالله، خداوند در قرآن دست به مغلطه زده.
کجای کار می لنگه؟
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
این عکس رو ببینیم:
خب یکی از استدلال های خداوند در قرآن برای اثبات معاد، این هست که
آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم؟
من فکر می کنم که اگه مطالب این عکس درست باشه
اونوخت، نستجیر بالله، خداوند در قرآن دست به مغلطه زده.
کجای کار می لنگه؟
باسلام وتشکر .
اولا مطالب آن عکس نه تنها درست نیست بلکه خود نوع مغالطه است .
ثانیا_ چرا آن مطالب در این درجه از اهمیت تلقی شده که معیار برای نقد آیه یاد شده تلقی گردیده ؟؟!!
ثالثا _ دلایل معیاد در قران بسیار است وآن آیه در قالب استفهام انکاری ارایه شده تا برخی اهل تردید را توجه وتنبه بدهد .
رابعا_ بر خلاف تصور شما آیه در صدد بیان نتیجه است ونه توسل به نتیجه .
بالاخره لنگی کار این است که مطالب عکس فوق درست تلقی شده در حالی نادرست است .
به نام خدا.
باسلام وتشکر .
اولا مطالب آن عکس نه تنها درست نیست بلکه خود نوع مغالطه است .
ثانیا_ چرا آن مطالب در این درجه از اهمیت تلقی شده که معیار برای نقد آیه یاد شده تلقی گردیده ؟؟!!
ثالثا _ دلایل معیاد در قران بسیار است وآن آیه در قالب استفهام انکاری ارایه شده تا برخی اهل تردید را توجه وتنبه بدهد .
رابعا_ بر خلاف تصور شما آیه در صدد بیان نتیجه است ونه توسل به نتیجه .
بالاخره لنگی کار این است که مطالب عکس فوق درست تلقی شده در حالی نادرست است .
این عکسی که دوستمون گذاشتن مال پیج یکسری از عزیزان هست که احساس "خود منطقی مطلق پنداری" خیلی شدیدی دارن! :khandeh!: و اگر مطالبشونرو دنیال کنید، حرفی نمیزنند مگر اینکه به طریقی دنبال زدن پنبه ی دین باشند و اونها رو به این هدف نزدیک کنه. اگر لطف بفرمایید بگید نادرستی این مطالبی که گفتن کجاست و چطور میشه گفت، شخصا بسیار بسیار بسیار متشکر میشم.
ستایشگر :Gol:
با عرض سلام و تشکر
اولا چرا مغالطه هست؟ خب بازش کنین.
ثانیا هم این که چون به نظرم دست اومد.
ثالثا خب، بله. دلایل دیگری هم هست، ولی مثلا توی http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=212697
دقیقا گفته که یکی از دلایل قرآنی معاد، همین قضیه ی "بی مفهوم شدن زندگی در نبودن معاد" هست.
خب، این یعنی قرآن شامل چند تا استدلال درست هست + یک دونه مغلطه، آیا چنین رفتاری پسندیده هس؟
رابعا، نظر لینک بالایی، با نظر من یکی هس و با نظر شما مخالف هس.
از رابعا شما، یه نتیجه هم می شه گرفت، این که از نظر شما هم توسل به نتیجه نادرست هست.
بالاخره، به نظر من پاسخ شما همون توسل به نتیجه هس.
چون قرآن درسته، پس اون عکس غلطه.
خیلی لطف کردین که این همه زحمت کشیدین!!!!!!!
با یاد خدا
مثال صرفا برای نزدیک شدن به اصل مطلب هست
.
بنده یه ماشینی ساختم . یه هوش محاسباتی ومصنوعی بهش تزریق کردم که تا حدودی میتونه تفکر کنه .
.
حالا این ماشین ساکن ، در یه نقطه قرار گرفته .
.
برای اینکه تفکر و فکر این ماشین رو به جریان بندازم یه سوالی از این ماشین میپرسم
میپرسم که : ایا فکر میکنی کار تو همین ساکن بودن هست ؟ فکر میکنی بیهوده درستت کردم ؟
( میخوام فکرش رو به جریان بندازم و شروع به تفکر کنه = ماشین بخش محاسباتیش شروع به کار میکنه ==> بله من چهارتا چیز گردی دارم که میتونند بچرخند = با چرخش اینا میتونم جلو برم )
.
پس ماشین به نتیجه رسید که یه هدفی رو باید دنبال کنه و بیهوده نبوده خلقتش.
.
بنده سازنده ماشین هستم اینجوری دوست دارم بخش هوش مصنوعیش رو به کار بندازم .
ایا مشکلی هست ؟
اصلا اینجا نمی تونیم بحث مغالطه رو مطرح کنیم / چون بنده سازنده هستم و تصمیم میگیرم که چکار کنم !
به نام خدا.این عکسی که دوستمون گذاشتن مال پیج یکسری از عزیزان هست که احساس "خود منطقی مطلق پنداری" خیلی شدیدی دارن! :khandeh!: و اگر مطالبشونرو دنیال کنید، حرفی نمیزنند مگر اینکه به طریقی دنبال زدن پنبه ی دین باشند و اونها رو به این هدف نزدیک کنه. اگر لطف بفرمایید بگید نادرستی این مطالبی که گفتن کجاست و چطور میشه گفت، شخصا بسیار بسیار بسیار متشکر میشم.
ستایشگر :Gol:
باسلام وسپاس از شما .
1_ شما در هر کدام از آن گفته ومثال ها دقت نماید بی ربط بودن صدر وذیل آن عبرات مشاهده می کنید .
این الفاظ بهم بافته نامرتبط از بس غلط است قابل نقد علمی نیست تا آن را با تحلیل نقد نمایم .
2_ اما نتیجه که از آن مطالب نامرتبط گرفته نیز غلط است زیرا کلام الهی در باب معاد بخصوص آیه یاد شده چه ربطی به مثال وزیر مذکور دارد .؟؟
چون در کلام الهی استدلال به نتیجه نیست بلکه بیان نتیجه توهم نفی معاد است .
_ شما در هر کدام از آن گفته ومثال ها دقت نماید بی ربط بودن صدر وذیل آن عبرات مشاهده می کنید .
این الفاظ بهم بافته نامرتبط از بس غلط است قابل نقد علمی نیست تا آن را با تحلیل نقد نمایم .
اینکه مطالب بیان شده در عکس مزبور خیلی منظم بیان نشده ، نباید باعث بهانه جویی کارشناس محترم برای رد استدلال درستی که در آن بیان شده باشد.
بالاخره بدون در نظر گرفتن شباهت آن با آیه مربوط به معاد، مغلطه توسل به نتیجه نامطلوب که وجود دارد! شما اصلا معتقد به وجود چنین مغلطه ای نیستید؟!
_ اما نتیجه که از آن مطالب نامرتبط گرفته نیز غلط است زیرا کلام الهی در باب معاد بخصوص آیه یاد شده چه ربطی به مثال وزیر مذکور دارد .؟؟
ربطش بسیار بدیهی است! در آیه مذکور بیان شده که اگر معاد نباشد زندگی بیهوده است و بیهودگی زندگی یک نتیجه نامطلوب است و چون ما نتیجه نامطلوب را دوست نداریم و میخواهیم از آن احتراز کنیم پس بهتر است که بپذیریم معاد باشد!
مثالهای بسیار فراوان میتوان زد. مثلا پزشکی به بیماری بگوید : شما سرطان دارید و چند ماه دیگر خواهید مرد، ولی بیمار مذکور اینگونه استدلال کند که : اگر قرار باشد من بمیرم که خیلی بد است پس لابد نباید بمیرم! یعنی چون نتیجه را دوست ندارد ، داشتن سرطان را نپذیرد.
چون در کلام الهی استدلال به نتیجه نیست بلکه بیان نتیجه توهم نفی معاد است .
در مثال بیمار سرطانی : آیا این بیمار با ان استدلالش بیان نتیجه توهم سرطان داشتن کرده؟ یا مغلطه کرده؟
در مثال وزیر کشاورزی: وزیر مربوطه با بیان اینکه نتایج خشکسالی خیلی نامطلوب است ، آیا بیان نتیجه توهم خشکسالی را کرده؟ یا مغلطه کرده است؟
اولا چرا مغالطه هست؟ خب بازش کنین.
نفی و رد مطلق نتیجه هم مغالطه است . و نتیجتا مغالطه دیگری در برداشت اینچنینی وجوددارد و آن اینکه نتیجه صحیح انکار میشود . مثال :
گندم از گندم بروید جو ز جو . نتیجه کاشت گندم گندم است و نتیجه کاشت جو جو
چون من میخواهم از جو , گندم بروید پس این مثل حتما مغالطه است و در این متن توسل به نتیجه باوری شده پس طرف مقابل سفسطه کرده .
خب این نتیجه ای که گرفته شده هم یک مغالطه است چون بنا بر میل و مطبوع شخص سفسطه صورت گرفته نتیجه صحیح و منطقی انکار شده
اما بعد در مخالطات ذکر شده اشاره تلویحی صحیحی هم وجود دارد : از جمله اینکه با استدلال ومنطق میتوان یک نتیجه را صحیح دانست و یا رد کرد .
مساله عقوبت اعمال زشت و پاداش عمل نیک منحصر به قیامت و معاد نیست و تاثیر اعمال در این دنیا هم مشهود است و اگر کسی اعتقاد داشته باشد که ظلمی که مرتکب میشود و یا کار نیکی که انجام میدهد هیچ نتیجه ای از این اعمال در دنیا برایش برایش رقم نمیخورد برداشت اشتباهی از زندگی در دنیا دارد.
گندم از گندم بروید جو ز جو . نتیجه کاشت گندم گندم است و نتیجه کاشت جو جو
فکر کنم قبلا تو تاپیک فرگشتم گفتم که در این موازنه هم ممکنه گندم تتراپلوئید از گندم دیپلوئید بروید!!:khandeh!:
اینجا مسئله اینه که یکی به ما یه شی کوچیک مثل دونه داده و گفته گندم ازش در میاد! شاید اون شی تخم جو باشه، شاید سنگ باشه و...!!
سلام به همه
این یعنی قرآن شامل چند تا استدلال درست هست + یک دونه مغلطه، آیا چنین رفتاری پسندیده هس؟
در مطلبي كه تصويرش رو گذاشتيد ، خود نويسنده ، مغلطهء مورد نظر رو چجوري توضيح داده؟ نوشته كه:
"اين مغلطه زماني استفاده ميشود كه شخص بجاي ارائه شواهد و استدلال......."
يعني اين مغلطه زماني معنا داره كه شخص شواهد و استدلال ارائه نكرده باشه. پس وقتي استدلال وجود داشته باشه ديگه بحث از مغلطهء مورد نظر موضوعيت نداره. لذا اين جملهء شما هم معنا نداره كه ميفرماييد چند تا استدلال + يه دونه مغلطه
چرا مغالطه هست؟ خب بازش کنین
متاسفانه يه چيزي كه الان باب شده اينه كه يكي دو علامت براي شناخت مغلطه تعريف ميشه ، و بعد هر جمله اي كه نشاني از اين علامات داشته باشه ، بهش گفته ميشه مغلطه!
در حالي كه اين كار خودش يك مغلطه است. مثالي ميزنم: من دارم تمام ثروتم رو خرج ميكنم با اين تفكر كه آدم تا جوونه بايد لذت ببره
شما به من ميگيد: آيا فكر ميكني تا ابد جوان هستي؟
و من ميگم: شما الان مغلطهء توسل به نتيجه كردي!!!!
در اينجا اين خود من هستم كه دارم مغلطه ميكنم. به اين دليل كه:
1 - به قول جناب "صادق" شما نتيجه رو
بيان كرديد ، نه اينكه از روي نداشتن استدلال به نتيجه توسل كرده باشيد. اين دو تا با هم خيلي تفاوت دارن2 - اينكه من تا ابد جوان نيستم يه امر بديهيه و شما با گفتن اون جمله ، ميخواستيد اين امر رو به من يادآوري كنيد
3 - بايد ديد كه شما براي حرف خودتون استدلال هم داريد يا خير و بعد نتيجه گرفت كه مغالطه بوده يا نه
4 - به فرض كه به نتيجه توسل كرديد. مگه ايرادي داره؟ من كه به شخصه خيلي هم خوشحال ميشم يه نفر با توسل به نتيجه من رو از خواب غفلت بيدار كنه
لذا نوشته اي كه تصويرش رو گذاشتيد ، تمام جوانب تشخيص مغالطهء مورد نظر رو توضيح نداده كه علتش رو جناب "فاتح" به خوبي توضيح دادند و علتش اينه كه نويسنده خودش هم داره مغالطه ميكنه.
((مغلطهء مصادره به مطلوب)) يعني تعريف مغالطهء مورد نظرش رو جوري ارائه ميده كه هر وقت بخواد بتونه به هر هشدار يا بياني ، برچسب "مغالطهء توسل به نتيجه" رو بزنهباسلام وتشکر .
انشا ءالله جناب تان در صدد درک مسله معاد هستید وتلاش دارید با دلیل باور تان را به اصل بنیادین استحکام ببخشید . از این رو ذیلا نکته های تقدیم تان می شود امید است برای جناب تان مفید افتد .
دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود که برخی از آن ها ارائه می گردد :
نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست.خدا جهان را به گونهای آفریده است که بیش ترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود . بدین ترتیب صفت حکمت اثبات میشود که مقتضای آن این است که مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا که جهان مادی دارای تزاحمات است و خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا میکند، مقتضای تدبیر حکیمانهای الهی این است که به صورتی آن ها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.
جهان دارای نظام احسن می باشد، به همین جهت است که انواع عناصر و کمیت و کیفیت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوری تنظیم شده که زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان که کاملترین موجودات جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود که پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممکن میساخت ،خلاف حکمت بود.
با توجه به این که انسان، دارای روح قابل بقا است و میتواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این که حیات دنیوی، توأم با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است . غالباً تحصیل یک لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمیشود ،به طوری که حسابگران را به این نتیجه میرساند که تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد . از همین محاسبات است که گرایش به پوچی و بیهودگی پدید میآید حتى کسانی را که با وجود علاقة شدید فطری به زندگی به سوی خودکشی میکشاند.
اگر زندگی انسان جز این نبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة نانی به دست آورد و لحظهای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیانبار و ملالآوری را عقل نمیپسندید و به گزینش آن فتوا نمیداد.
نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچگرایی نخواهد بود. یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است . حکم نیروی محرک فزایندهای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق میدهد . همواره بر شتاب حرکتش میافزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخرهای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب به این نتیجه میرسیم که میباید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد . میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمة دیگری قرار داد .به ضمیمة حکمت الهی آن را برهان دیگری به حساب آورد.
دلیل دیگر در این باب برهان عدالت است. در این جهان انسانها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند،از یک سو کسانی یافت میشوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او میکنند . از سوی دیگر تبهکارانی دیده میشوند که برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشتترین گناهان را مرتکب میگردند. هدف از آفرینش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهیهای حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است که در معرض آزمایشهای بیشمار، واقع شود . مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است حتى در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما میبینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمالشان باشد نمیرسند . چه بسا تبهکارانی که از نعمتهای بیش تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد، مثلاً کسی که هزاران شخص بیگناه را به قتل رسانیده است، نمیتوان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بیکیفر میماند، در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد ،به نتیجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است ،باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد . هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(1)
پینوشت:
1. محمد تقی مصباح، آموزیش عقاید، ص 264 ـ 266، نشر بین الملل، 1381ش.
بالاخره بدون در نظر گرفتن شباهت آن با آیه مربوط به معاد، مغلطه توسل به نتیجه نامطلوب که وجود دارد! شما اصلا معتقد به وجود چنین مغلطه ای نیستید؟!
اگر معاد رافعلا در نظر نگیریم، آیا کارشناس محترم کلا اعتقادی به چنین مغلطه ای در عالم منطق ندارند؟ اصلا چنین مغلطه ای هست یا نیست؟
مثالهای بسیار فراوان میتوان زد. مثلا پزشکی به بیماری بگوید : شما سرطان دارید و چند ماه دیگر خواهید مرد، ولی بیمار مذکور اینگونه استدلال کند که : اگر قرار باشد من بمیرم که خیلی بد است پس لابد نباید بمیرم! یعنی چون نتیجه را دوست ندارد ، داشتن سرطان را نپذیرد.
آیا این مثالی که عرض کردم نمونه ای از مغلطه توسل به نتیجه هست یا نیست؟
اگر نه ، لطفا اگر معتقد به وجود قضیه ای به نام مغلطه توسل به نتیجه هستند ، نمونه ای بیان کنند.
متشکرم
فکر کنم قبلا تو تاپیک فرگشتم گفتم که در این موازنه هم ممکنه گندم تتراپلوئید از گندم دیپلوئید بروید!!
اینجا مسئله اینه که یکی به ما یه شی کوچیک مثل دونه داده و گفته گندم ازش در میاد! شاید اون شی تخم جو باشه، شاید سنگ باشه و...!!
اگر توسل به نتیجه باوری را بدون در نظر گرفتن قیود و شرایط لازمه , بطور مطلق بپذیریم ؛ کل تئوری فرگشت از جمله باور امکان تبدیل گندم به گندم دیپلوئید هم شامل آن میشود.
در فرضیه فرگشت باور تغئیرات و باور نتیجه ای متفاوت حاصل از آن تغئیرات یک اصل است . شما اگر این توسل به نتیجه باوری را بطور محض مغالطه بدانید فرضیه فرگشت بطور محض مغالطه میشود.
توسل به نتیجه باوری در هر موضع و موضوعی مغالطه نیست .
نتیجه باور میتواند متوهم باشد و یا باوری محتمل داشته باشد و یا متقن . بستگی به این دارد که تا چه اندازه با منطق و برهان مطابقت دارد.
اگر توسل به نتیجه باوری را بدون در نظر گرفتن قیود و شرایط لازمه , بطور مطلق بپذیریم ؛ کل تئوری فرگشت از جمله باور امکان تبدیل گندم به گندم دیپلوئید هم شامل آن میشود.در فرضیه فرگشت باور تغئیرات و باور نتیجه ای متفاوت حاصل از آن تغئیرات یک اصل است . شما اگر این توسل به نتیجه باوری را بطور محض مغالطه بدانید فرضیه فرگشت بطور محض مغالطه میشود.
توسل به نتیجه باوری در هر موضع و موضوعی مغالطه نیست .
نتیجه باور میتواند متوهم باشد و یا باوری محتمل داشته باشد و یا متقن . بستگی به این دارد که تا چه اندازه با منطق و برهان مطابقت دارد.
ولی ما اول نتیجه ی نظریه فرگشتو میبینیم و بعد تبیین میکنیم که اینطور به این نتیجه رسیده! و همینطور، چیزیم نیست که آزمایش پذیر نباشه و بارها آزمایش شده!!
شما اگه میتونید آزمایشی طراحی کنید که [نه فقط معاد بلکه] هر کدوم از اعتقادات ماورائی رو اثبات کنه!
ولی ما اول نتیجه ی نظریه فرگشتو میبینیم و بعد تبیین میکنیم که اینطور به این نتیجه رسیده!
در هر حال توسل به نتیجه باوری است . یعنی حتی اگر فرگشت را در مورد یک موجود در این جهان هستی بتوانید اثبات کنید این حق را ندارید امکان تکرار این نتیجه را باور داشته باشید و به دیگران بقبولانید چون پذیرفتن تکرار نتیجه هم توسل به نتیجه باوری است
همچنین به دیگر موجودات هم تعمیم بدهید چون آن هم توسل به نتیجه باوری است
اما بعد
برای یک خداناباور اثبات مابعد الطبیعه مقدم است بر اثبات معاد . اثبات وجود خدا بر اثبات عدالت خداوند مقدم است . اگر مقدمات را به نتیجه نرسانیم برویم سر چند موضوع بعد سوال مطرح کنیم کار بیهوده ای کرده ایم.
ولی همانطوریکه ذکر شد انسان نتیجه اعمال خود را در این دنیا هم می تواند ببیند . یعنی هر عملی در این دنیا نتیجه ای مطابق با جنس عمل دارد
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات - که واجب شد طبیعت را مکافات
با بدان کم نشین که صحبت بد گر چه پاکی ترا پلید کند - آفتاب بدان بزرگی را ذره یی ابر ناپدید کند
..
این رابطه معنی دار بین عمل و نتیجه , در مقام اثبات کفایت میکند .
در هر حال توسل به نتیجه باوری است . یعنی حتی اگر فرگشت را در مورد یک موجود در این جهان هستی بتوانید اثبات کنید این حق را ندارید امکان تکرار این نتیجه را باور داشته باشید و به دیگران بقبولانید چون پذیرفتن تکرار نتیجه هم توسل به نتیجه باوری است
همچنین به دیگر موجودات هم تعمیم بدهید چون آن هم توسل به نتیجه باوری استاما بعد
برای یک خداناباور اثبات مابعد الطبیعه مقدم است بر اثبات معاد . اثبات وجود خدا بر اثبات عدالت خداوند مقدم است . اگر مقدمات را به نتیجه نرسانیم برویم سر چند موضوع بعد سوال مطرح کنیم کار بیهوده ای کرده ایم.ولی همانطوریکه ذکر شد انسان نتیجه اعمال خود را در این دنیا هم می تواند ببیند . یعنی هر عملی در این دنیا نتیجه ای مطابق با جنس عمل دارد
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات - که واجب شد طبیعت را مکافات
با بدان کم نشین که صحبت بد گر چه پاکی ترا پلید کند - آفتاب بدان بزرگی را ذره یی ابر ناپدید کند
..
این رابطه معنی دار بین عمل و نتیجه , در مقام اثبات کفایت میکند .
با سلام و تبریک عید!
فرص کنیم که در جاده ای، یه ماشین میبینیم که جای چرخش در پشتش پیداست! اون ماشین کم کم به جایی که ما هستیم میرسه! حالا ما حرکتشو دیدیم و رد گذشته شم پیداست! تنها نتیجه ای که میشه از این وضعیت گرفت اینه که ماشین در حال حرکت در جاده ست! اینجا در واقع نتیجه رو نگفتیم بلکه مسیرو مشخص کردیم!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
خب یکی از استدلال های خداوند در قرآن برای اثبات معاد، این هست کهآیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم؟
من فکر می کنم که اگه مطالب این عکس درست باشه
اونوخت، نستجیر بالله، خداوند در قرآن دست به مغلطه زده.
کجای کار می لنگه؟
توسل به نتیجه معیاری است برای سنجش ترکیبات شرطی.در گزاره "اگر p آنگاه q" برای تشخیص درست یا نادرست بودن گزاره ما ناچاریم درستی یا نادرستی q (نتیجه) را تعیین کنیم.یک استنتاج شرطی تنها وقتی غلط است که فرض آن درست،اما نتیجه آن غلط باشد.بنابراین نتیجه ای که از یک گزاره می گیریم،کاملاً در تعیین صحت استنتاج ما نقش دارد.در واقع اساس برهان خلف در منطق همین است که ما یک فرض خلف می کنیم و جلو می رویم تا به نتیجه غلط برسیم و سپس نتیجه می گیریم که فرض اولیه غلط بوده است.لذا توسل به نتیجه ادعا کاری کاملاً منطقی است.
اما در اینجا دو بحث داریم.در بررسی نتیجه معیار می تواند خیر و شر بودن آن یا درست و نادرست بودن آن باشد.آنچه که در این عکس آمده درباره خیر و شر بودن آن صحبت می کند.اما نویسنده متن عکس از یک نکته مهم غافل بوده.اول این که خیر و شر بودن نتیجه،بررسی اخلاقی گزاره است.نه بررسی منطقی.در بررسی منطقی ما با درست یا نادرست بودن سر و کار داریم نه با خیر و شر بودن.هر چند اگر عمیق نگاه کنیم می بینیم که تفاوت چندانی بین درست و خیر نیست،اما مشخصاً حوزه این دو فرق می کند.
از آن مهمتر آن است که وقتی وارد فضای اخلاقی (و نه منطقی) می شویم،فرضی هم که بیان می کنیم باید اخلاقی باشد نه منطقی.یعنی آن چه که شما معمولاً با آن روبرو می شوید یک استنتاجی است که هر دو جزء آن اخلاقی هستند نه منطقی.یعنی هم p و هم q هر دو اخلاقی هستند.در اینصورت باز هم نتیجه گرایی مشکلی ندارد به شرط آن که به این نکته توجه شود که نتیجه مانند سایر امور،به مادیات محدود نیست.مثلاً این که "اگر سرقت کنم آنگاه خداوند،مردم و وجدانم از من ناراحت خواهند بود" اخلاقاً دلیلی محسوب می شود برای دزدی نکردن.حتی با وجود این که نتیجه شر است حرف درستی است.در مطالب اخلاقی خیر یا شر بودن نتیجه همانقدر ارزش دارد که در مسائل منطقی درست یا نادرست بودن آن.
اما آن چه که در این عکس گفته شده به نظر بنده از نظر کاربردی مشکل دارد.در این عکس فرض یک گزاره منطقی است،نتیجه یک گزاره اخلاقی.نویسنده کوشیده است که بگوید نمی توان با بررسی نتیجه اخلاقی،درباره فرض و یا استدلال اظهار نظر کرد.اما اگر عمیق تر نگاه کنیم،می بینیم که اصلاً مقدم را منطقی و تالی را اخلاقی قرار دادن،خودش اشکال دارد.از نظر کاربردی اگر به قضیه نگاه کنید،بسیار کم چنین اتفاقی رخ می دهد.معمولاً در بین مردم وقتی اینگونه استدلال می شود که مقدم و تالی هر دو اخلاقی هستند که گفتیم چنین استدلالی در اینصورت مشکلی نخواهد داشت.
نتیجه:
1-آنچه که گفته شده،فقط و فقط هنگامی اعتبار دارد که مطلب مورد انتقاد و فرضی که به چالش کشیده شده یک گزاره منطقی باشد و نتیجه حاصل از آن یک گزاره اخلاقی.
2-از نظر کاربردی چنین اتفاقی به ندرت رخ می دهد و معمولاً اکثر مردم تنها زمانی از توسل به نتیجه استفاده می کنند که فرض و نتیجه هر دو گزاره اخلاقی باشند.
با در نظر گرفتن این دو مطلب نتیجه می گیریم که مطالب موجود در این عکس یک مطلب جدید و خاصی نیست و حتی یکی از مغالطاتی نیست که به صورت گسترده در صحبت های مردم به کارگرفته شود.
حال اگر این مطالب را در نظر بگیریم،می توانیم وارد پاسخ سوال اصلی شویم.
آیا نتیجه مطرح شده توسط قرآن که آفرینش بیهوده انسان است،یک مسئله اخلاقی است یا منطقی؟باید گفت این یک مسئله منطقی است.منطقاً خداوند کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد.منطقاً خداوند حکیم است هر کارش دلیلی دارد.در واقع اینجا هم یک نوع برهان خلف توسط قرآن بیان شده.اگر معادی نباشد آنگاه انسان بیهوده آفریده شده باشد و آنگاه خلقت خداوند بیهوده بوده و در نتیجه خداوند کار عبث کرده و لذا خداوند حکیم نیست که مطلب آخر یک تناقض است.نتیجه این که فرض خلف که عدم معاد است،باطل است.در واقع معاد نتیجه توحید است.
و من الله التوفیق
با سلام و تبریک عید!فرص کنیم که در جاده ای، یه ماشین میبینیم که جای چرخش در پشتش پیداست! اون ماشین کم کم به جایی که ما هستیم میرسه! حالا ما حرکتشو دیدیم و رد گذشته شم پیداست! تنها نتیجه ای که میشه از این وضعیت گرفت اینه که ماشین در حال حرکت در جاده ست! اینجا در واقع نتیجه رو نگفتیم بلکه مسیرو مشخص کردیم!
بنده هم عرض سلام دارم خدمت شما و همچنین عرض تبریک نوروز باستانی بخدمت شما و دوستان همراه
فرمودید اینجا شما ( منظور معتقدین به فرگشت ) در واقع نتیجه نگفته اید بلکه مسیر را مشخص کرده اید. هرچند که اربابان عقیده فرگشت این کلام را قبول ندارند ولی اگر فرض بر این بگیریم که قبول داشته باشند , پس آنها به کشف دیگری رسیده اند و آن علمی است که نتیجه ندارد
این علم یافت شده حتی از هر دو فرضیه بیگ بنگ و فرگشت هم مهم تر است . تا به الان ما علم بدون نتیجه نداشتیم .
یا اینکه منظور این است که این علم بدنبال نتیجه ای نبوده و از مشهودات هم قصد ندارد نتیجه گیری کند که این خلاف واقع است چون خود فرضیه یعنی پژوهش و مشاهدات منظم و هدفمندی که بروش و سیاقی علمی انجام شده و به نتایج جدیدی منتهی گردیده تا زمانی که اثبات و یا رد گردد اسم فرضیه را بر آن میتوان گذاشت . ( یک کسی گفته بود خارجی ها به یافته های علمی نمیگویند Knowledge میگویند Science که ما نداریم خب نشنیده میگوید نیست علم مسموع ( Knowledge ) و علم مطبوع ( Science )را 1400 سال پیش حضرت علی علیه السلام توضیح دادند چطور ما آن را نداریم !! بگذریم )
و از طرفی این فرضیه خیلی پا را فراتر از فرمایش شما گذاشته . یکی از نتایج این فرضیه ورود به مسائل اعتقادی است و برای خودش تعاریفی در این زمینه ارائه داده ...
...
که از موضوع بحث خارج است
بنده هم عرض سلام دارم خدمت شما و همچنین عرض تبریک نوروز باستانی بخدمت شما و دوستان همراهفرمودید اینجا شما ( منظور معتقدین به فرگشت ) در واقع نتیجه نگفته اید بلکه مسیر را مشخص کرده اید. هرچند که اربابان عقیده فرگشت این کلام را قبول ندارند ولی اگر فرض بر این بگیریم که قبول داشته باشند , پس آنها به کشف دیگری رسیده اند و آن علمی است که نتیجه ندارد
این علم یافت شده حتی از هر دو فرضیه بیگ بنگ و فرگشت هم مهم تر است . تا به الان ما علم بدون نتیجه نداشتیم .
یا اینکه منظور این است که این علم بدنبال نتیجه ای نبوده و از مشهودات هم قصد ندارد نتیجه گیری کند که این خلاف واقع است چون خود فرضیه یعنی پژوهش و مشاهدات منظم و هدفمندی که بروش و سیاقی علمی انجام شده و به نتایج جدیدی منتهی گردیده تا زمانی که اثبات و یا رد گردد اسم فرضیه را بر آن میتوان گذاشت . ( یک کسی گفته بود خارجی ها به یافته های علمی نمیگویند Knowledge میگویند Science که ما نداریم خب نشنیده میگوید نیست علم مسموع ( Knowledge ) و علم مطبوع ( Science )را 1400 سال پیش حضرت علی علیه السلام توضیح دادند چطور ما آن را نداریم !! بگذریم )
و از طرفی این فرضیه خیلی پا را فراتر از فرمایش شما گذاشته . یکی از نتایج این فرضیه ورود به مسائل اعتقادی است و برای خودش تعاریفی در این زمینه ارائه داده ...
...
که از موضوع بحث خارج است
سلام دوباره! مدتی نبودم به همین دلیل با تاخیر جواب میدم!
برداشتتون اشتباهه! نگفتم نتیجه نداره، گفتم که در اون موردی که شما فرمودید، فرگشت مسیرو مشخص کرده نه اینکه بگه نتیجه اینطوره و شما باید قبولش کنید! در مورد نتیجه گیری، فرگشت میگه که وقتی شرایط محیطی تغییر میکنه، شکل گونه ها عوض میشه پس موجودات کنونی طی فرگشت(تغییر) موجودات اولیه به وجود اومده!(دقت کنید به فعل! اومده نه خواهد آمد! آینده قابل پیش بینی نیست!)
شما که میگید فرضیه، پس منم از این به بعد بگم اصل فرگشت! چون انگار کسی مشکلی نداره!!
سلام
من فقط این تعریف فرضیه را تصحیح کنم چراکه ممکن است در ایجاد توهم شریک شوم
فرضیه , فرض یا راه حلی است برای حل مساله ای بی پاسخ , که پیشنهاد میشود تا مبنائی برای تحقیقات تجربی بعدی گردد . و این فرض است پژوهش را هدایت میکند .
یک فرضیه قابل اعتنا باید واجد شرایطی باشد که بتوان آنرا بعنوان یک فرضیه علمی قبول کرد که از آنجمله قابلیت آزمون پذیری است ( فلسفه علوم هاشم گلستانی ص 142 و 143 / درآمدی بر فلسفه علم رضا حبیبی 83 و 84 )
اما بعد
دقت کنید به فعل! اومده نه خواهد آمد! آینده قابل پیش بینی نیست!)
اگر معیار زمان , تعئین کننده توسل به نتیجه باوری باشد فرگشت هم به فعلی در زمان گذشته اشاره دارد که تجربه نشده و امروز هم قابل آزمون نیست و تنها فرضی است بر یک اتفاق
یعنی اگر مجهولی در زمان آینده وجود دارد , همین مجهول در زمان گذشته هم وجود دارد.
توسل به نتایج هر دو اینها هم توسل به نتیجه باوری است .
سلاممن فقط این تعریف فرضیه را تصحیح کنم چراکه ممکن است در ایجاد توهم شریک شوم
فرضیه , فرض یا راه حلی است برای حل مساله ای بی پاسخ , که پیشنهاد میشود تا مبنائی برای تحقیقات تجربی بعدی گردد . و این فرض است پژوهش را هدایت میکند .
یک فرضیه قابل اعتنا باید واجد شرایطی باشد که بتوان آنرا بعنوان یک فرضیه علمی قبول کرد که از آنجمله قابلیت آزمون پذیری است ( فلسفه علوم هاشم گلستانی ص 142 و 143 / درآمدی بر فلسفه علم رضا حبیبی 83 و 84 )
اما بعد
اگر معیار زمان , تعئین کننده توسل به نتیجه باوری باشد فرگشت هم به فعلی در زمان گذشته اشاره دارد که تجربه نشده و امروز هم قابل آزمون نیست و تنها فرضی است بر یک اتفاق
یعنی اگر مجهولی در زمان آینده وجود دارد , همین مجهول در زمان گذشته هم وجود دارد.
توسل به نتایج هر دو اینها هم توسل به نتیجه باوری است .
سلام
نظریه یا تئوری یا نِگَره به تفکر انتزاعی یا تعمیمدهنده به شکل اندیشمندانه یا منطقی و یا به نتیجهٔ چنین تفکری اطلاق میشود. بسته به متن، ممکن است نتایج آن تفکر مثلاً توضیح کلی چگونگی عملکرد طبیعت را هم شامل شود. نظریه با فرضیه یکسان نیست. نظریه چارچوبی توضیحدهنده برای یک مشاهده فراهم میآورد و با فرض صحت آن توضیحات، فرضیههای محتملی از پیاش میآيند که میتوان آزمودشان و به صحت یا سقم نظریه پی برد.
کی گفته تجربه نشده!!؟؟ اگه اینطور بود مهندسی ژنتیکی نداشتیم! و اصلا مگه مخالفاش میزاشتن بمونه!؟
تا به حال نشنیده بودم که اول نتیجه بوده باشه و بعد عمل!!
اصلا شما تعریف سفسطه ی نتیجه باوری رو بخونید ببینید چی گفته! گفته بگیم چون این نتیجه خوبتره پس نتیجه اینه!! هر چی فکر میکنم، اگه این لفظ واسه گذشته هم بشه به کار برد، مختص سناریوی خلقته نه فرگشت!!
نظریه یا تئوری یا نِگَره به تفکر انتزاعی یا تعمیمدهنده به شکل اندیشمندانه یا منطقی و یا به نتیجهٔ چنین تفکری اطلاق میشود. بسته به متن، ممکن است نتایج آن تفکر مثلاً توضیح کلی چگونگی عملکرد طبیعت را هم شامل شود. نظریه با فرضیه یکسان نیست. نظریه چارچوبی توضیحدهنده برای یک مشاهده فراهم میآورد و با فرض صحت آن توضیحات، فرضیههای محتملی از پیاش میآيند که میتوان آزمودشان و به صحت یا سقم نظریه پی برد.
عرض سلام مجدد
بسیار خب , سلمنا . فرض بگیریم فرگشت در حد یک تئوری است که فرضیه هائی حول این تئوری مطرح میشود
فرمودید :
کی گفته تجربه نشده!!؟؟ اگه اینطور بود مهندسی ژنتیکی نداشتیم! و اصلا مگه مخالفاش میزاشتن بمونه!؟
مهندسی ژنتیک میگوید این امر امکان ناپذیر است . در پاسخ توجیه فرگشت بر اساس احتمال وقوع تصادفات متعدد در زمانی طولانی است
و مدعی است که طی این زمان طولانی و امر تصادف و شرایط محیطی و تنازع گونه ها یک سلول پدید آمده واز آن سلول گونه های مختلف تک سلولی و کلنی های سلولی تا موجودات ساده گیاهی همچون سرخسها و گونه های جانوری ساده مانند کرمهای لوله ای الی انسان پدید آمده
حال سوال اینجاست : این ادعا آزمون پذیر هست یا خیر ؟
یعنی طی این دو میلیون سال از پیدایش انسان , انسان جهش یافته یا شامپانزه - انسان جهش یافته ای بوجود آمده ؟ اگر آمده شما معبد هیولای اسپاگتی پرنده را در ایران یا هر جائی ایجاد کنید ما هم به شما بعنوان یک بنیاد خیریه کمک میکنیم تا از این موجودات نگهداری کند
اصلا شما تعریف سفسطه ی نتیجه باوری رو بخونید ببینید چی گفته! گفته بگیم چون این نتیجه خوبتره پس نتیجه اینه!! هر چی فکر میکنم، اگه این لفظ واسه گذشته هم بشه به کار برد، مختص سناریوی خلقته نه فرگشت!!
بله حق با شماست بنده بد متوجه شدم , ظاهرا توسل به نتیجه باوری را در پاسخ به برهان پاسکال ساخته اند .
عرض سلام مجددبسیار خب , سلمنا . فرض بگیریم فرگشت در حد یک تئوری است که فرضیه هائی حول این تئوری مطرح میشود
فرمودید :
کی گفته تجربه نشده!!؟؟ اگه اینطور بود مهندسی ژنتیکی نداشتیم! و اصلا مگه مخالفاش میزاشتن بمونه!؟مهندسی ژنتیک میگوید این امر امکان ناپذیر است . در پاسخ توجیه فرگشت بر اساس احتمال وقوع تصادفات متعدد در زمانی طولانی است
و مدعی است که طی این زمان طولانی و امر تصادف و شرایط محیطی و تنازع گونه ها یک سلول پدید آمده واز آن سلول گونه های مختلف تک سلولی و کلنی های سلولی تا موجودات ساده گیاهی همچون سرخسها و گونه های جانوری ساده مانند کرمهای لوله ای الی انسان پدید آمده
حال سوال اینجاست : این ادعا آزمون پذیر هست یا خیر ؟
یعنی طی این دو میلیون سال از پیدایش انسان , انسان جهش یافته یا شامپنزه انسان جهش یافته ای بوجود آمده ؟ اگر آمده شما معبد هیولای اسپاگتی رپنده را در ایران یا هر جائی ایجاد کنید ما هم به شما بعنوان یک بنیاد خیریه کمک میکنیم تا از این موجودات نگهداری کند
سلام
فرگشت میگه، انتخاب طبیعی(تغییرات طبیعت!)، باعث تغییر موجودات و بعضا گونه زایی میشه!
و این ادعا آزمون پذیره و اثباتم شده! فرگشت انسان از موجود دیگه، در ابتدا طبق همون تعریفی که کرده بودم فرضیه بوده ولی با یافتن شباهت های موجود و... الان دیگه فرضیه نیست!
تو تاپیک چرا فرگشت واقعی است یه عکس گذاشته بودم که انگار ندیدید! اون گونه ای که گوریل و ... و همینطور انسان ازش مشتق شد، هزاران سال پیش منقرض شده! انسان جهش یافته چیه!؟ کم نیستن آدمایی که خیلی متفاوتن! یه نمونه واستون میزارم:
تو ایران خودمونم حتی یه روستا بوده که همه داخلش کوتوله بودن!!(ماخونیک)
میزان کمکتون در چه حده!؟:khandeh!:
بله حق با شماست بنده بد متوجه شدم , ظاهرا توسل به نتیجه باوری را در پاسخ به برهان پاسکال ساخته اند .
بد متوجه شدن زیاد پیش میاد ولی اعتراف کردن بهش خیلی کم!
سوال:
مغلطه "توسل به نتیجه باور" از مغالطات بسیار رایج در میان عوام است وهنگامی رخ میدهد که شخص در مقام دفاع بجای پاسخ منطقی به استدلال یا ادعای طرف متوسل به نتیجه ادعای طرف مقابل میشود وآن را به این دلیل که در صورت درستی عواقب بد خواهد داشت رد می کند این مغلطه همچنین میتوان در موضع غیردفاعی نیز مورد استفاده قرار گیرد وان بدین صورت است که شخص مغالط بجای ارائه شواهد واستدلال در دفاع از ادعای خود به این قضیه تکیه کند که پذیرش ادعا سبب وقوع شر خواهد شد
راه حل واکنش طبیعی وغلط در مقابل مغالطه کننده این است که به او ثابت کنیم اشتباه میکند وقبول ادعای ما سبب وقوع خیر\شر نخواهدشد
اما این واکنش گفتمان را از مسیر خود خارج میکند ومغالط را به هدفش یعنی انحراف بحث به مسیر بررسی ادعای نامربوط او می رساند
بهتر است بجای این برخورد نسنجیده ومخرب توضیح داده شود که درستی یا نادرستی ادعایش خود مسئله ای مستقل از خوب وبدبودن نتیجه پذیرش آن است واین دو مسئله را نباید باهم خط کرد گاه با مثالهایی که یتوان قضیه را به مخاطب تفهیم کرد مثلا به اون گفت که ادعایش شبیه وزیرکشاوری است که بگوید:"اگر امسال خشکسالی رخ دهد قحطی خواهد آمد ونیمی از جمعیت کشور خواهند مرد"وبعد هم نتیجه بگیرد که "چون مرگ نیمی از جمعیت بد است وخوب نیست پس امسال خشکسالی رخ نخواد داد" که مشخصا استدلال نبوده ومغالطه است
یکی از استدلال های خداوند در قرآن برای اثبات معاد، این هست که
آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم؟من فکر می کنم که اگرمطالب بالا درست باشه
خداوند در قرآن دست به مغلطه زده.کجای کار می لنگه؟
پاسخ :
انشا ءالله جناب تان در صدد درک مسله معاد هستید وتلاش دارید با دلیل باور تان را به اصل بنیادین استحکام ببخشید . از این رو ذیلا نکته های تقدیم تان می شود امید است برای جناب تان مفید افتد .
دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود که برخی از آن ها ارائه می گردد :
نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست.خدا جهان را به گونهای آفریده است که بیش ترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود . بدین ترتیب صفت حکمت اثبات میشود که مقتضای آن این است که مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا که جهان مادی دارای تزاحمات است و خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا میکند، مقتضای تدبیر حکیمانهای الهی این است که به صورتی آن ها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.
جهان دارای نظام احسن می باشد، به همین جهت است که انواع عناصر و کمیت و کیفیت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوری تنظیم شده که زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان که کاملترین موجودات جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود که پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممکن میساخت ،خلاف حکمت بود.
با توجه به این که انسان، دارای روح قابل بقا است و میتواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این که حیات دنیوی، توأم با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است . غالباً تحصیل یک لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمیشود ،به طوری که حسابگران را به این نتیجه میرساند که تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد . از همین محاسبات است که گرایش به پوچی و بیهودگی پدید میآید حتى کسانی را که با وجود علاقة شدید فطری به زندگی به سوی خودکشی میکشاند.
اگر زندگی انسان جز این نبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة نانی به دست آورد و لحظهای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیانبار و ملالآوری را عقل نمیپسندید و به گزینش آن فتوا نمیداد.
نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچگرایی نخواهد بود. یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است . حکم نیروی محرک فزایندهای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق میدهد . همواره بر شتاب حرکتش میافزاید، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخرهای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب به این نتیجه میرسیم که میباید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد . میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمة دیگری قرار داد .به ضمیمة حکمت الهی آن را برهان دیگری به حساب آورد.
دلیل دیگر در این باب برهان عدالت است. در این جهان انسانها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند،از یک سو کسانی یافت میشوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او میکنند . از سوی دیگر تبهکارانی دیده میشوند که برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشتترین گناهان را مرتکب میگردند. هدف از آفرینش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهیهای حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است که در معرض آزمایشهای بیشمار، واقع شود . مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است حتى در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما میبینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمالشان باشد نمیرسند . چه بسا تبهکارانی که از نعمتهای بیش تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد، مثلاً کسی که هزاران شخص بیگناه را به قتل رسانیده است، نمیتوان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بیکیفر میماند، در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی انجام دهد ،به نتیجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است ،باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد . هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(1)
منابع:
1. محمد تقی مصباح، آموزیش عقاید، ص 264 ـ 266، نشر بین الملل، 1381ش.