سلام مجدد
حضرت ابراهیم که برای سرزدن به دو تا زنشان بین حجاز و فلسطین یک بیابان بزرگ را در رفت و آمد بودند چگونه می توانستند هم زمان سه تا زن داشته باشند. حتی برای سر زدن به پسرشان حضرت اسماعیل هم از همسر اولشان ساره اجازه گرفتند. ( رجوع شود به متن پنهان اولین پست مربوط به ازدواج پیامبران).
حتی در زمینه ی ازدواج با حضرت هاجر اولا حضرت هاجر کنیز بودند و بعد هم حضرت ساره هم نازا بودند.
رحمت;688144 نوشت:
السيدة قثورة (الخلق: 25/ 10) وكان لها ستة بنين وهذه أسماؤهم:
زمران، يقان، مدان، مديان، أسباق، سنوخ
در مورد ازدواج حضرت ابراهیم با قثوره ( قطورا) اگر همان قسمت تورات ( باب 25 سفر پیدایش) که از آن برای من استناد کردید را ببینید نوشته است که بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند و نیز در تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و تفسیر کشف الاسرار هم آمده است که حضرت ابراهیم بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند. حضرت هاجر هم که قبل از حضرت ساره وفات کرده بودند.
یک همسر دیگر هم به نام حجور برای حضرت ابراهیم در برخی منابع آمده است قدر مسلم این است که اینها بعد از مرگ حضرت ساره بوده است.
عصران;688053 نوشت:
در روایات برای حضرت اسماعیل دو همسر گزارش شده است.
چندی نگذشت که دختری را از قبیله جرهم به همسری برگزید. (1) در این زمان ابراهیم علیهالسلام که در شام میزیست، موافقت ساره را برای رفتن به مکه و ملاقات اسماعیل جلب کرد و ساره از او خواست تا نزد اسماعیل درنگ نکند و حتی از مرکب خویش نیز فرود نیاید. ابراهیم چون به منزل اسماعیل در مکه رسید، فرزندش را در خانه نیافت و همسر جرهمی با او به احترام رفتار نکرد. چون پس از بازگشت پدر، اسماعیل از آنچه گذشته بود، آگاهی یافت، از آن زن جدا شد و از میان همان جرهمیان همسری دیگر برگزید که در منابع از او با نامهای سیده، حیفا و رِعله یاد شده است. (2) (3) (4) (5) آنگاه که ابراهیمعلیهالسلام دیگر بار به دیدار اسماعیل آمد، باز امکان ملاقات دست نداد، ولی با همسر دوم او دیدار کرد و این زن با رویی گشاده از ابراهیمعلیهالسلام پذیرایی کرد (6) (7) (8)
1- بلعمی، ج۱، ص۲۶۰، ( که نام او را «لیا» گفته است)محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۵۳ش.
2-ابن سعد، محمد، ج۱، ص۲۵، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۱۸م.
3-ابن هشام، عبدالملک، ج۱، ص۵، السیرة النبویه، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
4-یعقوبی، احمد، ج۱، ص۲۷، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
5-ثعلبی، احمد، ج۱، ص۱۰۰، قصص الانبیاء، قاهره، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
6-بغوی، حسین، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲، معالم التنزیل، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
7-یعقوبی، احمد، ج۱، ص۲۶-۲۷، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
8-ثعلبی، احمد، ج۱، ص۸۳، قصص الانبیاء، قاهره، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
همانگونه که در متن پنهان که الان بازش کردم گفتم حضرت اسماعیل هم یک زن گرفتند ولی به خاطر اینکه آن زن به پدرشان حضرت ابراهیم بی احترامی کردند آن زن را طلاق دادند و با زن دیگری ازدواج کردند و در برخی روایات( در بحار الانوار) هم آمده است که زن اولشان فرزند دار نمی شدند برای همین یک زن دیگر هم گرفتند . البته در کتاب فروع کافی نقل شده که حضرت اسماعیل شش زن و حدود 20 فرزند داشتند اما اولا این مخالف نظر مشهوری است که در اکثر منابع نقل شده است و دوما یک خبر واحد و نادر است و سوما در آن نقل حتی اسم فرزندان حضرت اسماعیل هم آورده نشده در حالی که نقلهای دیگر اسم فرزندان حضرت اسماعیل را هم آورده اند.
رحمت;688144 نوشت:
ایشان هم چهار همسر داشتند
2- تعدد زوجات سيدنا يعقوب عليه السلام:
من هم که گفتم تعدد زوجات داشتند.
در همان قسمت تورات که از آن برای من استناد کردید درباره ی چگونگی دیگر ازدواجهایشان اینگونه آمده است:
۴ پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد؛ و او به وی درآمد... ۹ و اما لیه چون دید که از زاییدن بازمانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد.
[پیدایش ۳۰: ۴ و ۹]
رحمت;688144 نوشت:
ایشان هم چهار همسر داشتند
3- تعدد زوجات سيدنا موسى عليه السلام:
تزوج سيدنا موسى عليه السلام بأربع نساء (كتاب الخروج: 2/ 31) وأسماؤهن كما يلي:
أ- سفورة وهى أم جيسون والعيزر.
ب- جبشيه.
جـ- بنت قيني (قاضيون 16/1) .
د- بنت حباب (قاضيون 4/ 16) .
احتمالا درباره حضرت موسی حق با شماست و من اشتباه کردم.
البته همین حضرت موسی به عنوان مهریه زنشان ده سال ( هشت سال + دو سال هم اختیاری) نوکری پدر زنشان حضرت شعیب را کردند.
دیدن مطلب پایین هم خالی از لطف نیست:
برخی اختلافات تورات با قرآن در مورد زندگی حضرت موسی
[SPOILER]1- در روایت تورات مادر موسی به تصمیم خودش فرزند را در سبد می گذارد اما در قرآن او این کار را به فرمان خدا انجام می دهد.
2-در تورات هفت دختر کاهن مدین (حضرت شعیب) برای آب دادن گله سرچاه آمده بودند ولی در قرآن دو دختر او.
3- از معاهده و پیمان حضرت موسی و پدر زنش حضرت شعیب در تورات خبری نیست.
4-در تورات حضرت موسی به صرف کنجکاوی به طرف آتش می رود اما در قرآن برای آوردن پاره ای از آن برای خانواده اش یا یافتن راه به سوی آن می رود.
5-تورات می گوید دست حضرت موسی بیماری برص گرفت ولی قرآن می گوید دستش بی هیچ علتی و به عنوان معجزه سفید شد.
و موارد فراوان دیگر[/SPOILER]
رحمت;688144 نوشت:
حضرت سليمان و داود را هم فراموش کردید بگویید
حضرت سلیمان و حضرت داود تعدد زوجات داشتند اما درباره ی تعداد زنانشان نقل صحیحی پیدا نکردم. دیگر انتظار نداشتید که از تورات برایتان بیاورم که حضرت داود یک زن شوهر دار را دید از آن خوشش آمد شوهرش را به خط مقدم جنگ فرستاد تا کشته شود و بتواند زنش را بگیرد یا اینکه حضرت داود یک زن شوهر دار را دید دستور داد شوهرش را بکشند تا بتواند زنش را تصاحب کند یا اینکه در تورات آمده حضرت سلیمان زنا کردند یا اینکه در تورات نوشته شده حضرت لوط با دو دخترش زنای محارم کرد من هم بیایم بگویم با آن زنی که در عذاب هلاک شد و دو دخترش جمعا سه تا زن داشتند!! باید اینها را سانسور می کردم.
مثلا در تورات درباره ی تعداد زنان حضرت سلیمان آمده است که :
و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از مو آبیان و عمو نیان وادومیان و صید ونیان و حتیان دوست میداشت... . ۳ و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند.
[اول پادشاهان ۱۱: ۱ – ۳]
رحمت;688144 نوشت:
جواز تعدد زوجات در کلام حضرت عیسی :
فقد ورد قول سيدنا عيسى عليه السلام في إنجيل متى باب 25 حينما أخبر عن بعثته أنه عليه السلام أخبر عن عشر أبكار. "تزوجت خمس منهن بعريس واحد وذهبن إلى بيتهن، أما الخمس الأخريات فتخلفن ولم يفتح لهن الباب".
وهذه الجملة الواحدة تدل بكل وضوح على أن سيدنا عيسى عليه السلام كان يجيز تعدد الزوجات. فقد أول بعض القسيسين هذه الجملة قائلين أن المسيح قد تكلم بأسلوب تمثيلي. نعم: ولو كان كذلك: الحق أنه لا يمكن لنبي أن يقول شيئاً بأسلوب تمثيلي عن أمر ما إلا إذا كان ذلك الأمر مرغوباً لديه.
دیگر زیاده روی نکنید ما مطالبی از زندگی پیامبران در تورات و انجیل را به شرط آنکه مسئله دار نباشند به عنوان یکی از شواهد تاریخی در کنار دیگر اخبار قبول می کنیم ولی دیگر قرار نیست که سخن حضرت عیسی را در انجیل های کنونی به عنوان سنت حضرت عیسی بیاوریم.
درباره آن قسمت انجیل متی هم که آوردید اولا علمای ما هم در بعضی آیات قرآن تفسیرهای مختلف و بعضا متناقضی ارائه می دهند حالا چرا حرف کشیشان آنها را درباره ی تمثیلی بودن آن قسمت نباید قبول کنیم؟
دوما در همان انجیل متی که به آن استناد کردید آموزه های رهبانیت فراوان تر است به عنوان نمونه چند تا را می آورم:
ر انجیل متی باب 19/10-11 از زبان حواریون اظهار میدارد که: «شاگردان به او گفتند: «. . . ازدواج نکردن بهتر است!» عیسی گفت: «همه نمیتوانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد.»
در انجیل متی باب 19 می خوانیم: «و هر که به خاطر اسم من خانه ها یا برادران و یا خواهران یا پدر و مادر یا زن و فرزندان و یا زمین ها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد شد.»
در ضمن پدر حضرت مریم هم فقط یک همسر داشت.
رحمت;688144 نوشت:
در این آیه تصریحی بر تک همسر بودن نوح نیست مثل همان آیات اول این سوره که توبیخ عایشه و حفصه می باشد اما دال بر این مطلب نیست که پیامبر دو همسر داشته اند این ایه نیز که توبیخ زن نوح است دال بر این مطلب نیست که ایشان یک همسر داشته اند بلکه در نقل ها چیز دیگری امده و از برخى روایات استفاده مى شود كه نوح دو همسر داشت به نام «عمورة» و «رابعا» كه «رابعا» و فرزندش «كنعان» به حضرت نوح ایمان نیاوردند و سوار بر كشتى نشدند و هلاك گشتند.همسر دیگر او «عموره» با فرزندانش « سام » و « حام » و « یافث » به نوح ایمان داشتند و سوار بر كشتى شدند و نجات یافتند.
من هم نگفتم که آیه تصریح کامل بر تک همسری حضرت نوح دارد بلکه گفتم داشتن یک همسر با ظاهر آیه همخوانی بیشتری دارد و گفتم:
عصران;688053 نوشت:
داشتن یک همسر صحیح تر به نظر می رسد.
همچنین در تورات آمده که زن نوح از نجات یافتگان بود ودر قرآن هم آمده که زن نوح کافر بود شاید بعضی خواسته اند بین نظر قرآن و تورات جمع ببندند و این روایات دو همسری را از خودشان ساخته باشند البته گفتم شاید.
اصلا شما فرض کنید که حضرت نوح دو همسر داشتند. حضرت نوح حد اقل 950 سال فقط پیامبری کردند و در نقلی آمده که 2600 سال عمر کردند ( عمر حضرت نوح در روایات بین هزار تا سه هزار متغیر است). آیا دو همسر در طول حداقل نهصد و پنجاه سال برای سنت (( کثرت طروقه)) کم نیست؟
رحمت;688144 نوشت:
مثل همان آیات اول این سوره که توبیخ عایشه و حفصه می باشد اما دال بر این مطلب نیست که پیامبر دو همسر داشته اند
در آیات اولیه سوره تحریم ابتدا برای زنان پیامبر از عبارت (( ازواج)) که جمع است استفاده شده و بعد از آن ضمیر (( کما)) برای توبیخ و دعوت به توبه دو همسرشان آمده است.
در ضمن آن حدیث (( کثرت طروقه)) ی شما هم اگرچه سندش صحیح است ولی چون در روایات دیگر متن ابن حدیث به صورتهای مختلف که با متن یکدیگر تفاوت دارند نقل شدهاست یک حدیث مضطرب محسوب می شود. به عنوان نمونه روایت پایین از کتاب وسایل الشیعه چاپ اسلامیه ج 14 ص 181:
وعنهم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد، عن الحسن بن الجهم قال: رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب " إلى أن قال: " ثم قال: ان من أخلاق الأنبياء التنظف والتطيب وحلق الشعر وكثرة الطروقة، ثم قال: كان لسليمان ابن داود ألف امرأة في قصر واحد ثلاثمأة مهيرة وسبعمأة سرية وكان رسول الله صلى الله عليه وآله له بضع أربعين رجلا، وكان عنده تسع نسوة، وكان يطوف عليهن في كل يوم وليلة.
همانگونه که می بینید اسرایلیات مربوط به هزار زن داشتن حضرت سلیمان هم در این روایت آمده است.
من نمیتونم توضیح بیشتری بدم ولی با مواردی که شما گفتید بیشتر سوال برام پیش اومد تا قانع بشم.
سلام و تشکر:Gol:
دوست عزیز صبا 23
اگر در پست اول باقی بمانید و بخواهید پاسخ سؤالاتتان را در آن جستجو کنید ممکن است ناموفق باشید و کماکان ابهامات تان باقی بماند اما اگر در مسیر بحث قرار بگیرید و دیگر پستها و پاسخها را بخوانید قطعاً در محدوده سؤال اصلی تایپیک بسیاری از سؤالاتتان جواب خواهند یافت. موفق باشید ...:Gol:
سلام مجدد
حضرت ابراهیم که برای سرزدن به دو تا زنشان بین حجاز و فلسطین یک بیابان بزرگ را در رفت و آمد بودند چگونه می توانستند هم زمان سه تا زن داشته باشند. حتی برای سر زدن به پسرشان حضرت اسماعیل هم از همسر اولشان ساره اجازه گرفتند. ( رجوع شود به متن پنهان اولین پست مربوط به ازدواج پیامبران).
حتی در زمینه ی ازدواج با حضرت هاجر اولا حضرت هاجر کنیز بودند و بعد هم حضرت ساره هم نازا بودند.
سلام مجدد:Gol:
جناب عصران عزیز، اگر به موضوع تایپیک رجوع کنید سؤال اصلی عبارت از این است که "چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟"
عموماً پاسخهایی که داده شد فلسفه عدم ازدواج مجدد رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در زمان حیات حضرت خدیجه و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) را مورد توجه قرار داد و نیز اقدام دیگر امامان (ع) به ازدواج مجدد نیز مورد اشاره قرار گرفت.
بحث تعدد زوجات پیامبران (ع) اصولاً داخل در سؤال اصلی نیست گرچه بی ارتباط با موضوع هم نیست. لکن آنچه غیر وارد است کشاندن بحث به اختلاف نقلها در باب تعدد زوجات پیامبران (ع) است اینکه دو زن داشته اند یا 3 زن و یا بیشتر؟ و یا اینکه بعضی پیامبران اصلاً تعدد زوجات نداشته اند؟(این موضوع را می توان در تایپیکی مستقل به گفتمان گذاشت).
صحبت ما در تایپیک در دفاع از اصل جواز حکم تعدد زوجات و عمومیت آن از طرف شارع مقدس است و اینکه به چه دلیل و بسته به چه شرایطی برخی امامان (ع) در مقطعی و یا کلاً در طول حیاتشان از این حکم استفاده نکرده اند، نه اینکه بحث را به سمت و سویی بکشانیم که چون برخی امامان و یا پیامبران (علیهم صلوات الله) از این حکم استفاده نکرده اند همین مطلب مستمسکی شود برای مخالفت و یا ایجاد تردید در این حکم.(دقت کنید)
در جواز این حکم و مشروعیت آن، کافی است احدی از پیامبران (ع) و یا شخص نبی مکرم اسلام (ص) و یکی از امامان معصوم (ع) که سنت عملی آنها برای دیگران حجت است بدان اقدام کرده باشند و یا در سنت قولیشان این کار تأیید و توصیه شده باشد. نیازی نیست که بدنبال آن باشیم که از زندگی همه آنها حجت و نشانه بیاوریم.
جناب عصران عزیز، اگر به موضوع تایپیک رجوع کنید سؤال اصلی عبارت از این است که "چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟"
عموماً پاسخهایی که داده شد فلسفه عدم ازدواج مجدد رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در زمان حیات حضرت خدیجه و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) را مورد توجه قرار داد و نیز اقدام دیگر امامان (ع) به ازدواج مجدد نیز مورد اشاره قرار گرفت.
بحث تعدد زوجات پیامبران (ع) اصولاً داخل در سؤال اصلی نیست گرچه بی ارتباط با موضوع هم نیست. لکن آنچه غیر وارد است کشاندن بحث به اختلاف نقلها در باب تعدد زوجات پیامبران (ع) است اینکه دو زن داشته اند یا 3 زن و یا بیشتر؟ و یا اینکه بعضی پیامبران اصلاً تعدد زوجات نداشته اند؟(این موضوع را می توان در تایپیکی مستقل به گفتمان گذاشت).
صحبت ما در تایپیک در دفاع از اصل جواز حکم تعدد زوجات و عمومیت آن از طرف شارع مقدس است و اینکه به چه دلیل و بسته به چه شرایطی برخی امامان (ع) در مقطعی و یا کلاً در طول حیاتشان از این حکم استفاده نکرده اند، نه اینکه بحث را به سمت و سویی بکشانیم که چون برخی امامان و یا پیامبران (علیهم صلوات الله) از این حکم استفاده نکرده اند همین مطلب مستمسکی شود برای مخالفت و یا ایجاد تردید در این حکم.(دقت کنید)
در جواز این حکم و مشروعیت آن، کافی است احدی از پیامبران (ع) و یا شخص نبی مکرم اسلام (ص) و یکی از امامان معصوم (ع) که سنت عملی آنها برای دیگران حجت است بدان اقدام کرده باشند و یا در سنت قولیشان این کار تأیید و توصیه شده باشد. نیازی نیست که بدنبال آن باشیم که از زندگی همه آنها حجت و نشانه بیاوریم.
موفق باشید ...
سلام
اینها در نقد دلیل دوازدهم آغاز کننده تاپیک بود.
خودتان ببینید:
عاشرا+2: اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)
مشکور;691304 نوشت:
در جواز این حکم و مشروعیت آن، کافی است احدی از پیامبران (ع) و یا شخص نبی مکرم اسلام (ص) و یکی از امامان معصوم (ع) که سنت عملی آنها برای دیگران حجت است بدان اقدام کرده باشند و یا در سنت قولیشان این کار تأیید و توصیه شده باشد. نیازی نیست که بدنبال آن باشیم که از زندگی همه آنها حجت و نشانه بیاوریم.
حالا چرا فقط از قسمتی که دربارهی حضرت ابراهیم گفتم نقل قول زدید.؟
اتفاقا سنت های حضرت ابراهیم هم برای ما حجت هستند این آیات قرآن را ببینید:
(از قول حضرت ابراهیم) پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى.
در حديثی از امام امير المؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «نَحْنُ آلَ إِبْراهِيم أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيم وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى " فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" »(1)
«ما خاندان ابراهيم(عليه السلام) هستيم. آيا از ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) رو مى گردانيد؟ در حالى كه خداوند (از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل مى كند) هر كس از من پيروى كند او از من است». (بحارالأنوار، ج32، ص96)
عاشرا+2: اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)
سلام و تشکر:Gol:
اگر قصد شما از بسط بحث و گسترانیدن آن، (حول تعدد زوجات پیامبران(ع)) در پاسخ به مطلب مورد اشاره بوده ملالی نیست! اما چنانکه گفتیم ضرورتی هم ندارد که تاریخ زندگی همه پیامبرانی که می شناسیم را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. زیرا ورود در جزئیات تاریخی آنهم در چنین مسأله ای نه ضرورت داشته و نه در رفع ابهامات سؤال تایپیک راهگشاست.
عصران;691323 نوشت:
حالا چرا فقط از قسمتی که دربارهی حضرت ابراهیم گفتم نقل قول زدید.؟
اتفاقا سنت های حضرت ابراهیم هم برای ما حجت هستند این آیات قرآن را ببینید:
(از قول حضرت ابراهیم) پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى.
در حديثی از امام امير المؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «نَحْنُ آلَ إِبْراهِيم أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيم وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى " فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" »(1)
«ما خاندان ابراهيم(عليه السلام) هستيم. آيا از ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) رو مى گردانيد؟ در حالى كه خداوند (از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل مى كند) هر كس از من پيروى كند او از من است». (بحارالأنوار، ج32، ص96)
فرض کنید بخاطر شدت علاقه به حضرت ابراهیم(ع) :ok:
بقول معروف "مرحباً بناصرنا" چنانکه اشاره کردید آیه مورد اشاره به تبعیت از ابراهیم(ع) توصیه می کند "فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" و روایت از قول امیر بیان علی (ع) نیز به همین معنا اشاره دارد. ما نیز گفتیم بحث اثبات جواز تعدد زوجات و مشروعیت نیازی ندارد که همه انبیاء (ع) و یا همه امامان (ع) بدان اقدام کرده باشند. همینکه:
مشکور;691323 نوشت:
"احدی از پیامبران (ع) و یا شخص نبی مکرم اسلام (ص) و یا یکی از امامان معصوم (ع) که سنت عملی آنها برای دیگران حجت است بدان اقدام کرده باشند و یا در سنت قولیشان این کار تأیید و توصیه شده باشد. نیازی نیست که بدنبال آن باشیم که از زندگی همه آنها حجت و نشانه بیاوریم."
نسبتاً به همه موارد و زوایای بحث پرداخته است به عبارتی صرفنظر از بیان و افزودن هر مطلب دیگری، برای رد شبهه پاسخی تمام و کمال است.
سلام :Gol:
به خاطر این مورد من دیگه ادامه بحث رو نخوندم
ولی الان چند صفحه اول رو تونستم بخونم چیز بیشتری نیافتم
بیشتر بحث کشیده شده به اثبات ازدواج مجدد
من دنبال جواب خود سوال بودم که فکر میکنم جواب قانع کننده و درستی به سوال داده نشده
بیشتر دلایل ذکر شده از شان حضرت فاطمه و خدیجه (س) و کمال و بی نقص بودن و ... بود
و طوری بیان شده که این رو میرسونه که دلیل ازدواج دیگر ائمه و یا مردان امروز این است که زنان دیگر نقص دارن و نا خود آگاه این تصور کنارش میاد که مرد ها چقدر با ارزش ترند از جنس زن که تا نقصی پیش آمد برن سراغ یک زن دیگر . شاید از شرایط زمانشون و زندگیشون بیشتر توضیح میدادین جواب بهتری پیدا میشد .
در مورد ازدواج مجدد کلی تاپیک زده شده !
اما چنانکه گفتیم ضرورتی هم ندارد که تاریخ زندگی همه پیامبرانی که می شناسیم را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. زیرا ورود در جزئیات تاریخی آنهم در چنین مسأله ای نه ضرورت داشته و نه در رفع ابهامات سؤال تایپیک راهگشاست.
سلام
ما موضوع ازدواج پیامبران را ابتدا در یک پست به صورت مختصر و کلی آوردیم ولی چون یکی از دوستان آن را نقد کردند مجبور شدیم یک پاسخ تفصیلی بدهیم آن هم فقط در حد یک پست تفصیلی بود و دیگر دنباله دارش نکردیم.
مشکور;691374 نوشت:
ما نیز گفتیم بحث اثبات جواز تعدد زوجات و مشروعیت نیازی ندارد که همه انبیاء (ع) و یا همه امامان (ع) بدان اقدام کرده باشند. همینکه:
کارشناس محترم چرا حرف در دهان بنده می گذارید؟ من کجا گفتم برای اثبات جواز تعدد زوجات باید همه ی انبیا و امامان به آن اقدام کرده باشند؟! اصلا موضوع تاپیک اثبات تعدد زوجات نیست. ( دقت کنید)
من از مطالبی که آوردم نتیجه گیری ای کردم و برای روشن تر شدن ابعاد بحث آنها را آوردم زیرا اینکه فقط زندگی پیامبر و امامانی که تعدد زوجات داشتند را ببینیم و آن را بزرگنمایی کنیم صحیح نیست و زندگی امامان و پیامبرانی که در قرآن زندگیشان برای مومنان مثل زده شده و تعدد زوجات نداشتند هم جزو سنت است. نمی شود بخشی را آورد و بخشی را پنهان کرد.
خب برگردیم سر سوال اصلی موضوع :
[h=2]چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟[/h]
پیشفرض سوال این است که در سنت عملی پیامبر و امامان اصل بر تعدد زوجات بوده است.
برای روشن شدن این موضوع بسته ای آماده کردم که انشاء الله به زودی تقدیم می شود.
با استفاده از کتب انساب و مقاتل و مناقب ( مثل انساب الاشراف و المجدی فی الانساب و لباب الانساب و مقاتل الطالبیین و عمده الطالب و الفخری فی الانساب و مناقب ابن شهر آشوب و ...)
بانو آمنه مادر حضرت محمد هوو نداشتند.
بانو فاطمه بنت اسد مادر امام علی هوو نداشتند.
بانو اسماء بنت عمیس قبل از اینکه شوهر اولشان جعفر طیار برادر امام علی شهید شوند و بیوه بشوند هوو نداشتند.
بانو زینب دختر حضرت محمد با مردی به نام ابو العاص بن ربیع ازدواج کردند و هوو نداشتند.
حضرت زینب دختر امام علی با پسر عمویشان عبدالله بن جعفر ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو رقیه کبری دختر امام علی با پسر عمویشان مسلم بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام الحسن دختر دیگر امام علی با پسر عمه ی خود جعده بن ابی هبیره مخزومی ازدواج کردند و هوو نداشتند. بعد از مر گ ایشان با جعفر بن عقیل ازدواج کردند و باز هم هوو نداشتند.
بانو نفیسه دختر دیگر امام علی با کثیر بن عباس بن عبد المطلب ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام هانی دختر دیگر امام علی با پسر عمویشان عبدالله بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو فاطمه دختر دیگر امام علی با محمد بن ابی سعید بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو خدیجه دختر دیگر امام علی با پسر عمویشان عبدالرحمن بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو میمونه دختر دیگر امام علی با عبدالله بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو لبابه ابتدا همسر حضرت ابو الفضل بودند و هوو نداشتند. بعد از شهادت حضرت عباس با زید بن حسن پسر بزرگ امام حسن ازدواج کردند . شوهر دومشان نود سال عمر کردند و هیچ هوویی سر ایشان نیاوردند.
بانو فاطمه دختر امام حسن و مادر امام باقر با امام سجاد ازدواج کردند و هیچ زن آزادی را به عنوان هوو نداشتند.
بانو ام سلمه دختر دیگر امام حسن با عمر بن زین العابدین پسر امام سجاد ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو فاطمه دختر امام حسین با پسر عمویشان حسن مثنی پسر امام حسن ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو خدیجه دختر امام سجاد با محمد بن عمر بن علی نوه ی امام علی ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام کلثوم دختر امام سجاد با داود بن حسن مثنی نوه ی امام حسن ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو نفیسه نوه امام حسن و از زنان بزرگ شیعه با اسحاق پسر امام صادق ازدواج کردند و هوو نداشتند.
حضرت حکیمه خاتون دختر امام جواد و از بانوان بالا مرتبه و قابله و مامای امام مهدی با حسن بن علی مرعش نواده ی امام سجاد ازدواج کردند و هوو نداشتند.
اشانتیون:
هیچکدام از زنان آزاد پیامبر قبل از اینکه بیوه بشوند و با حضرت محمد ازدواج کنند هوو نداشتند.
عاشرا+2: اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)
سلام.
بنده نمی دانم چرا دوستان دیگر در تاپیک شرکت نمی کنند اما به هر حال بنده ان شاء الله به تدریج به مطالب شما پاسخ خواهم داد.
اما واقعا به نظر شما، شما این دلیل ایشان را نقل کردید؟
تعداد پیامبرانی که شما ذکر کردید به 12 نفر نمی رسد در حالی که ما 124000 پیامبر داریم و روایت صحیح السند برای اینکه کثره طروقه یا همان تعدد زوجات یکی از سنت های انبیا بوده آورده شد یعنی اکثر قریب به اتفاق انبیا دارای بیش از یک همسر بوده اند و اگر این اسامی که شما آوردید را بپذیریم که ما بر آن نقد کردیم و پاسخ دادیم باز هم نقدی بر سخن آغاز کننده تاپیک ارائه نکرده اید زیرا 12 نفر از بین 124000 نفر یک کسر کوچکی می شود که اصلا نقدی بر جمله آغاز گر تاپیک نیست که اکثر قریب به اتفاق (نه گفته اند همه) انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)[/]
امام باقر هم یکی از زنان آزادشان ( ام حکیم) را طلاق دادند بنابراین فقط یک زن آزاد یعنی مادر امام صادق برایشان می ماند . پس امام باقر هم وارد لیست من می شود.
سلام.
هر چه جلوتر بروید بنده مجبور می شویم چند حدیث بیشتر مطالعه کنم و مدام بر تعداد همسران ائمه با مطالعه ای که می شود افزوده می شود ولی کمتر نمی شود بنا بر این نه تنها امام باقر وارد لیست شما نمی شود بلکه در لیست بنده اسم ایشان پررنگتر نیز می شود همینجا از شما تشکر می کنم زیرا با همین حرفی که زدید باعث شد یک همسر دیگر هم برای امام باقر پیدا شود و تا کنون سه همسر برای ایشان ثابت باشد یکی ام فروه مادر امام صادق یکی ام حکیم و یکی هم ام علی یا شاید ام ولد(ظاهرا همان زنی که امام باقر آن را طلاق داد و شما اشاره کردید)
و یک همسر ایشان داشته اند که امام باقر را اذیت می کرده و امام او را می بخشیده
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَتْ لِأَبِي ع امْرَأَةٌ وَ كَانَتْ تُؤْذِيهِ فَكَانَ يَغْفِرُ لَهَا
امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم همسری داشت كه او را مىرنجانيد و پدرم او را مىبخشيد
من لا يحضره الفقيه
و می دانیم که ام فروه که مادر امام معصوم هستند بد اخلاق نبوده اند پس اینجا ثابت می شود که یک همسر آزاد دیگر داشته که بد اخلاق بوده و امام صبر می کرده و او را می بخشیده و جایی هم اشاره نشده که این همسر را طلاق داد به خاطر اذیتی که می کرده بلکه اشاره شده که امام او را می بخشیده مدام (کان یغفر لها دلالت بر استمرار در ماضی دارد)
ثانیا به عنوان تاپیک دقت کنید می بینید که بحث پیرامون این موضوع است که آیا امامان معصوم در زمان همسر اولشان همسر دیگری را هم به تزویج درآورده اند یا خیر که یقینا امام باقر چنین کاری را انجام داده اند،حتی اگر همسرشان را هم بعدا طلاق بدهند و همسر دیگری هم نداشتند که دارند باز هم وارد لیست شما نمی شدند.
ثالثا قبلا هم عرض شده که ازدواج با کنیز مکروه است و ائمه آنها را آزاد می کردند و سپس با آنها ازدواج می کردند بنا بر این دیگر آنها پس از آزادی کنیز نیستند و شما نمی توانید چنین سخنی بگویید چون کنیز پس از آزادی تمام احکام زن آزاد را دارد و هیچ تفاوتی با زن آزاد ندارد و از نظر کرامت و برتری هم برتری به تقوا است نه چیز دیگر و سنت پیامبر هم این بوده که اول کنیز را آزاد می کرده و سپس با او ازدواج می کرده به دلیل کراهت ازدواج با کنیز
أَخْبَرَنَا حَمَّوَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَلِيفَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَاكِرُ بْنُ الْعِيَاضِ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَاشِمُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ كِنَانَةَ، عَنْ صَفِيَّةَ، قَالَتْ: أَعْتَقَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ جَعَلَ عِتْقِي صَدَاقِي.
صفيّه گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا آزاد كرد و آزادىام را مهرم (برای ازدواج با من) قرار داد.»
امالی طوسی
عصران;689119 نوشت:
متن عربی : أبوعلي الاشعري ، عن محمد بن عبدالجبار ، عن صفوان ، عن بريد عن مالك بن أعين ، قال : دخلت على أبي جعفر ، وعليه ملحفة حمراء شديدة الحمرة ، فتبسمت حين دخلت فقال : كأني أعلم لم ضحكت ، ضحكت من هذا الثوب الذي هو علي إن الثقفية أكرهتني عليه وأنا احبها فأكرهتني على لبسها
ثم قال : إنا لا نصلي في هذا ، ولا تصلوا في المشبع المضرج قال : ثم دخلت عليه وقد طلقها ، وقال : سمعتها تبرأ من علي فلم يسعني أن أمسكها وهي تبرأ منه . ( بحار الانوار ج 46 ص292 و نفس المصدر ج6 ص 447)
اولا علامه مجلسی سند روایت را مجهول می داند الحديث السابع: مجهول.( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج22، ص: 325) پس طبق نظر علامه مجلسی روایت شما ارزشی برای استناد ندارد البته چیزی که عوض دارد گله ندارد چون شما به سند حساس هستید بنده نظر علما در مورد سند را ذکر می کنم وگرنه بنده قبلا نظرم را در این مورد عرض کردم.
ثانیا از ابتدای روایت تا انتهای روایت یک کلمه اسمی از ام حکیم برده نشده شما آنوقت از کجا دانستید که این روایت مربوط به ام حکیم است و نتیجه گیری کرده اید امام ام حکیم را طلاق داده است؟ ممکن است یکی دیگر از همسران امام از همان قوم باشد و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
ثالثا طبق برخی قرائن می توان فهمید همسری که امام طلاق داده به توهین به حضرت علی، ام ولد یا همان ام علی بوده این روایت مرسل در کافی که به عنوان قرینه ذکر می شود نشان می دهد که همسری که طلاق داده ام علی بوده
البته روایات دیگری هم به این مضمون در دیگر کتب آمده که بنده فعلا به ذکر همی روایت از کافی بسنده می کنم شما خودتان می توانید جستجو کنید که روایاتی که دلالت دارد بر اینکه آن کسی که طلاق داده ام علی بوده نه ام حکیم.
ثالثا امام باقر از ام حکیم دو فرزند (عبد الله و ابراهیم) و از ام ولد یا ام علی،(علی و زینب و ام سلمه) سه فرزند داشتنه اند پس اگر متوسط برای هر فرزند یک سال در نظر بگیریم ام حکیم حداقل دو سال و ام ولد حداقل سه سال در عقد امام بودند تا امام یکی از این دو را طلاق داد (بر فرض اینکه بشود اصل طلاق یکی از این دو را هم به روایات صحیح ثابت کرد)
رابعا هر شخصی که ازدواج مجدد می کند معمولا دو همسر را در یک مجلس به عقد خود در نمیاورد بلکه ابتدا با یکی از اینها ازدواج می کند مثلا امام باقر ظاهرا ابتدا با ام فروه ازدواج کردند بعدا با ام حکیم و ام علی یعنی در زمان همسر اولشان تعدد زوجات داشته اند و این یعنی پاسخ به سوال تاپیک و اینکه امام یکی از اینها را بعدا طلاق داده باشند برفرض ثبوت هم ارتباطی به موضوع تاپیک ندارند و ثابت کننده چیزی نیست همینکه تعدد زوجات داشته اند یعنی به این سنت عمل کرده اند.
عصران;689119 نوشت:
کتاب ائمتنا که چاپ اولش برای تاریخ 1378 هجری شمسی است فکر کنم نویسنده ی کتاب هم هنوز زنده باشد خود ایشان از کجا نقل کرده اند؟
کتاب ائمتنا کتاب تحقیقی و تحلیلی پیرامون زندگانی ائمه معوصمین می باشد که با توجه به روایات و منابع تاریخی به بررسی زندگی امامان معوصم پرداخته و بنده با توجه به مطلب آمده در ج2، ص76 همسران امام رضا را سه نفر معرفی نمودم یعنی سخن بنده مبتنی بر آن کتاب تحقیقی می باشد حال اگر شما مدعی هستید که این مطلب صحیح نیست و عدد دیگری ارائه می کنید باید مستند به منبعی باشد و بروید مبنعی که بنده معرفی کردم را نگاه کنید و نقد کنید بنده چون فعلا دسترسی به جلد دوم این کتاب ندارم نمی توانم برای شما عین مطلب را قرار دهم اما برای شما جلد و صفحه کتاب را ارائه کردم و در آنجا کتاب به منابع متقدم استناد کرده است که امام رضا سه همسر داشته اند سبیکه،ام حبیبه،مادر ابراهیم.
عصران;689119 نوشت:
حاج شیخ عباس قمی هم که فکر کنم در زمان احمد شاه قاجار زندگی می کردند هزار و صد سال فاصله داشتند.
اولا این موضوع مربوط به جلالت مادر امام جواد( سبیکه) بود که از شیخ عباس قمی نقل شده و ارتباطی به تعداد همسران امامان ندارد،شما قبول نکنید که مادر ائمه فضیلت داشته اند ارتباطی به این موضوع و بحثی که پیرامون آن می کنیم ندارد می توانید در جای دیگری از جلالت و عظمت مادر ائمه سوال کنید تا پاسخ شما را با روایات معتبر بدهیم
ثانیا شیخ عباس قمی از منایع معتبر دیگر این مطلب را نقل نموده و چون چیزی که از شیخ عباس ذکر کردیم این بود که مرحوم شيخ عباس قمی مي نويسد: در جلالت و عظمت وي همين بس كه حضرت موسي بن جعفر علیه السلام به يزيد بن سليط امر فرمود كه سلام آن حضرت را به او برساند. و چون موضوع ارتباطی به تاپیک ندارد از بحث پیرامون آن مورد خودداری می کنیم و شما می توانید این جمله را قبول نکنید زیرا دخلی در بحث ما ندارد.
عصران;689119 نوشت:
من که بالاخره نفهمیدم چگونه سه همسر را نتیجه گیری کردید.
به شما منبع دادیم که کتاب ائمتنا با بررسی منابع متقدم سه همسر برای ایشان ذکر کرده به آن کتاب مراجعه کنید مضافا اینکه ما گفتیم حتی ممکن است از این تعداد هم بیشتر باشد و این حداقل تعداد همسر می باشد و شما نمی توانید با مغالطه توسل به جهل که چون چیزی از همسران دیگر ذکر نشده نتیجه بگیرید که همسران ائمه به همین محدود می شود.
عصران;689119 نوشت:
ازدواج اجباری با ام حبیبه هم در سال 202 هجری بوده است ( تاریخ طبری ج 7 ص 149) سال بعدش هم که شهید شدند .امام رضا یک سال بیشتر تعدد زوجات نداشتند!!!
اولا ایشان سه همسر داشتند طبق کتاب ائمتنا علاوه بر آنکه ممکن است کنیزان دیگری هم داشته باشند پس حتی اگر نقل شما را هم در رابطه با ازدواج امام با ام جبیبه بپذیریم ایشان در یک سال آخر عمر سه همسر دائم داشتند و قبل از آن دو همسر دائم علاوه بر آنکه در چه سالی باشد تفاوتی نمی کند مهم این است که در زمان همسر اول ازدواج مجدد داشته اند هر چند یک سال و این پاسخ مطالب تاپیک است.
ثانیا در تاریخ طبری برای این متنی که ارائه شده سندی ارائه نکرده و بدون ذکر سند گفته است که وفي هذه السنة تزوج المأمون بوران بنت الحسن بْن سهل. وفيها زوج المأمون علي بْن موسى الرضى ابنته أم حبيب، وزوج محمد ابن علي بْن موسى ابنته أم الفضل بنا بر این با توجه به اینکه شما مطالب بدون سند را قبول نمی کنید نمی شود این سال را هم قبول کنید چون مشخص نیست طبری از کجا به چنین مطلبی رسیده
عصران;689119 نوشت:
علامه اربلی برای قرن هفتم است البته این روایت را که جستجو کردم در ارشاد مفید و مناقب ابن شهر آشوب هم بود. ( فقط جهت یادآوری گفتم) روایت را به صورت کامل خودم می آورم و بررسیش می کنیم.
اولا همانطور که خودتان اشاره کردید روایت در ارشاد مفید آمده و خود شیخ مفید محدث بوده اند و کتاب روایی دارند و کتاب ایشان از منابع متقدم محسوب می شود و با آن روایتی که شما آوردید و شش قرن بعد از حضرت علی شخصی روایتی را ذکر کرده که احدی به آن اشاره نکرده است و مشخص نیست از کجا چنین چیزی ذکر شده
ثانیا ابتدا برای ما مشخص کنید معیار شما چیست؟ اینکه شما خودتان روایات ضعیف را در اینجا برای ما گلجین کنید و همچنین با گلچین مغالطات مثل توسل به جهل و ... بخواهید یک مطلب نادرستی را نتیجه بگیرید اما زمانی که نوبت به بنده می رسد باید روایات صحیح السند باشند و ایراداتی به بنده می گیرید که از ابتدا تا انتها در مطالب شما رویت می شود،پس اگر قرار است ایراد سندی بگیرید اول خودتان روایات صحیح السند بیاورید چون تا اینجا بنده روایت صحیح السندی از شما ندیدم اما بنده حداقل روایات صحیح در مطالبی که ذکر می کنم وجود دارد.(پس دفعه بعد که خواستید ایراد سندی بگیرید تمام این مطالبی که در تاپیک گفتید و برای بنده سند صحیح نیاوردید را با سند صحیح ثابت کنید بعدا به اسناد آنچه که بنده می آورم ایراد بگیرد)[/]
می توانید بگویید این جمله را از کجای روایت ترجمه کردید و (( کنیزان متعدد )) را از کجای عبارت (( یتسری علی )) آوردید ؟ می تواند منظور آن ملعون همان بانو سمانه باشد و کنیز دیگری هم برای امام جواد گزارش نشده است
اولا شما هنوز ثابت نکردید که بانو سمانه کنیز بودند،بنا بر این چون به روایات صحیح چنین چیزی را اثبات نکردید نمی توانید ادعا کنید که منظور بانو سمانه است (طبق مبنای خود شما) زیرا کنیز بودن ایشان ثابت نیست که مصداق روایت که اشاره به کنیز می کند باشد.(پس یا باید چنین چیزی را طبق مبنای خود با روایت صحیح ثابت کنید و گرنه نمی توانید به آن استدلال کنید)
ثانیا از آنجایی که امام قبلا با بانو سمانه قبلا ازدواج کرده اند نمی تواند معنای روایت باشد یعنی شما فرض کنید شخصی زن اول دارد و سپس زن دوم می گیرد و زن دوم بگوید مرد رفته زن اول گرفته و من را غیرتی می کند! این معنا ندارد زیرا زن دوم بعدا آمده نه زن اول پس روایت اشاره به بانو سمانه ندارد
ثالثا یتسری که فعل مضارع می باشد دلالت بر استمرار و مداومت دارد بنا بر این روایت به این معنا می باشد که امام مداوما بر سر من کنیز می آورد که به دو حالت امکان پذیر است امام کنیزی بگیرد دوباره بفروشد و دوباره آن را بگیرد و مدام این عمل را تکرار کند که دلالت بر مداومت کند که این معقول نیست و حالت دوم این است که کنیز های متعددی بیاورد که دلالت بر استمرار کند که معنای روایت همین است که بنده ذکر کردم.
عصران;689119 نوشت:
و اگر از طریق چند روایت باشد که قرآن و سنت بر حدیث مقدم است.
اولا این مطلب هم که رد بر مدعای شماست زیرا سنت اکثریت قریب به اتفاق پیامبران و امامان بر چند همسری بوده و اینکه در باره عده معدودی از ائمه و انبیاء چنین چیزی به زعم شما وارد نشده و بر فرض صحت تعریف شما از سنت و حدیث نتیجه گرفته می شود که مطالبی مبنی بر تک همسری که درباره برخی معدود از ائمه و پیامبران با توجه به روایات ضعیف آوردید اعتباری ندارد و سنت دیگر انبیاء حجت بوده و از آنجا که در روایات داریم کلهم نور واحده همه معوصمین یک نور هستند پس سنت دیگر امامان هم همین تعدد زوجات بوده و چند روایت ضعیف شما حتی اگر صحیح هم بود توانایی مقابله با سنت را ندارد! (طبق مدعای شما درباره سنت و حدیث)
ثانیا هنوز شما معنای سنت را نمی دانید تعريف سنت از نظر شيعه اينگونه است:
قول، فعل و تقرير معصومين ـ عليهم السلام ـ را سنت مي گويند.
مظفر، اصول الفقه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ چهارم، 1403ق، ج2، ص57.
بنا بر این همان قول معصومین بر استحباب تعدد زوجات سنت ایشان محسوب می شود
براي اينكه محدوده سنت كاملاً روشن شود، لازم است فرق ميان سنت و اصطلاح حديث نيز اجمالاً مورد بررسي قرار گيرد.
در تفاوت ميان سنت و حديث مي توان گفت كه: حديث ناظر به گفتار معصومين ـ عليهم السلام ـ است، در حالي كه سنت به شيوه، منش و رفتار آنان ناظر مي باشد.
و از آنجا كه منش، گفتار را نيز در بر مي گيرد، مي توان سنّت را اعمّ و فراگيرتر از حديث دانست. به همين دليل، در بر شمردن ادله استنباط (جهت به دست آوردن حکم شرعي)، در كنار قرآن از سنّت ياد مي شود، نه حديث و در روايات، «عرضه بر سنّت» به عنوان يكي از راههاي شناخت روايات مجعول شناخته شده است، نه عرضه بر حديث.
با اين حال بايد توجه داشت كه امروزه به حكايتِ فعل و تقريرِ معصوم ـ عليه السلام ـ نيز، به خاطر حيثيّت گزارش گري آن «حديث» اطلاق مي شود.[ درسنامة علم حديث، ص30ـ31]
آنچه تاكنون بيان شد تعريف سنت و مشخص كردن محدوده آن بود. و بنابر آنچه در اول كلام ذكر شد، سيره با سنت نسبت تساوي دارد.[/]
اثبات حکم استحباب تعدد زوجات اگر از طریق نظر مراجع باشد که باید بگویم اجماع علما هم اگر کاشف از قول معصوم یا قرآن نباشد هیچ اعتباری ندارد و اگر از طریق چند روایت باشد که قرآن و سنت بر حدیث مقدم است. پس شما نمی توانید ابتدا با روایات حکم استحباب بدهید و بعد بگویید احتمال تعدد زوجات امامان ( سنت) بیشتر است.
اولا اثبات حکم استحبابا تعدد زوجات از قرآن و سنت بوده و نظرات مراجع هم به عنوان موید ذکر می شود که یعنی مراجع که متخصص استباط از قرآن و سنت هستند اکثریت آنها استحباب تعدد زوجات را مثل ما از کتاب و سنت برداشت کرده اند.
«الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یکهمسر، رفع نمیشود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2)
ثانیا دو دلیل قرآنی بر استحباب تعدد زوجات می آوریم:
اين آيه امر فرموده كه زنان بىشوهر و مردان بىهمسر را تزويج كنيد و بردگان زن و مرد را كه صالح باشند نيز تزويج نماييد، و اگر فقير باشند خداوند از فضل خود آنان را بىنياز خواهد كرد.
از آيۀ شريفه استفاده مىشود كه ازدواج ذاتاً امرى ممدوح شرع مىباشد و از اين رو امر به تزويج ديگران شده است، هر چند مدلول صريح و مطابقى آيه استحباب نكاح براى خود شخص نيست، ولى عرفاً اين نكته از آن استفاده مىشود، زيرا در غير اين صورت، امر به انجام آن براى ديگران نيز مطلوب شارع نبود.
اما از همین نکته که دیگران را امر به تزدویج افراد بی همسر کرده می توان فهمید که مردی که زن دارد هم شامل این امری که در آیه بالا آمده شده و مستحب است که زن بی شوهر را شوهر دهد که می تواند این شوهر دادن او با ازدواج خود شخص باشد بنا بر این استحباب تعدد زوجات با این آیه ثابت است
اما آیه دوم
فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا
ازدواج كنيد با زنهايى كه براى شما پاك و حلال هستند دو و سه و چهار و اگر مىترسيد بين آنها عدالت را رعايت نكنيد، به يك زن و يا چنانچه كنيزى داريد، اكتفاء نماييد كه اين به ترك ظلم نزديكتر است.
نحوه استدلال:
آنچه قابل توجه است ، نحوه بيان مطلب است می باشد خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد: دو یا سه یا چهار زن بگيريد و اگر نتوانستيد بين آنها عدالت را رعایت کنید به يك زن اكتفا كنيد.قرآن می توانست بیان کند که: يك زن اختيار كنيد و اگر مى توانيد عدالت را مراعات كنيد، دو یا سه یا چهار زن بگيريد. مفاد هر دو نحو بيان يكسان است ، تفاوت در اين است كه از بيان اول فهميده مى شود كه تك همسرى تبصره اى است بر قانون چند همسرى ولى از بيان دوم مى فهميم كه چند همسرى تبصره اى است بر قانون تك همسرى و قرآن كه شگردهاى بيانى آن ، يكى از وجوه اعجاز آن است نحوه اول را برگزيده است که تک همسری فرعی است بر چند همسری و با توجه به آیات و روایت فراوانی که در استحباب ازدواج وارد شده نتیجه می دهد که تعدد زوجات که تک همسری فرعی بر آن است یقینا مستحب است و اصل نکاح چند همسری است اما فرع بر آن که تک همسری می باشد در صورت عدم رعایت عدالت است.
سنت عملی انبیا هم کثره الطروقه بوده که به آن اشاره شد و همچنین سنت عملی معصومین از جمله پیامبر امام علی و امام حسن و امام حسین و ...
در روایات هم که الی ما شاء الله آمده است که ما چون به قران استناد کردیم به روایات استناد نمی کنیم اما طبق سیره شما چند اشانتیون (البته نه مثل اشانتیون های شما) هم برای شما قرار می دهیم:
تهذيب 7/ 403: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 320: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن معمر بن خلاد قال سمعت علي بن موسى الرضا عليه السلام يقول ثلاث من سنن المرسلين، العطر واحفاء الشعر وكثرة الطروقة. فقيه 3/ 241: روى عن معمر بن خلاد عن الرضا عليه السلام قال سمعته يقول ثلاث (وذكر مثله).
معمر بن خلاد گويد: «از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: سه چيز از سنتهاى پيامبران مرسل است:
1. عطر زدن
2. موهاى زائد بدن را زدودن
3.همسران زیاد
كافى 5/ 567: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد عن الحسن بن جهم قال رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب، فقلت جعلت فداك اختضبت، فقال نعم ان التهيئة مما تزيد في عفة النساء، ولقد ترك النساء العفة بترك أزواجهن التهيئة، ثم قال أيسرك أن تراها على ما تراك عليه إذا كنت على غير تهيئة، قلت لا، قال فهو ذاك، ثم قال من أخلاق الأنبياء التنظف والتطيب وحلق الشعر وكثرة الطروقة، ثم قال كان لسليمان بن داود عليه السلام ألف امرأة، في قصر واحد ثلاثمائة مهيرة وسبعمائة سرية وكان رسول الله صلى الله عليه و آله له بضع (و ظ) (4) أربعين رجلا وكان عنده تسع نسوة وكان يطوف عليهن في كل يوم وليلة.
حسن بن جهم گويد: «ديدم امام رضا عليه السلام خضاب كرده است، گفتم: فدايت شوم! خضاب كردهاى؟ حضرت فرمود: آرى آماده شدن، بر عفت زنان مىافزايد و زنان عفت را ترك كردهاند چون مردانشان آماده سازى را رها كردهاند.
سپس حضرت فرمود: آيا شادت مىسازد كه او را آن گونه كه تو هستى ببينى اگر آماده نباشى؟
گفتم: نه. حضرت فرمود: آن هم همين است سپس حضرت فرمود: از اخلاق پيامبران پاكيزگى، خوشبو شدن، تراشيدن موهاى زائد و زیاد بودن همسر است.
سپس حضرت فرمود: هزار زن در يك قصر براى سليمان بن داود بود. سيصد زن مهرى و هفتصد زن كنيز و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله قدرت چهل مرد بود و نه زن نزد ايشان بود و در هر روز و شب به سراغ آنان مىرفت.»
الدعائم 2/ 192: عن جعفر بن محمد عليهما السلام أ نه قال أربعة من أخلاق الأنبياء التنظيف والتطيب وحلق الجسد يعنى بالنورة وكثرة الطروقة يعنى النساء ثم ذكر سليمان بن داود عليه السلام فقال كان له ألف امرأة في قصر واحد سبعمائة سرية وثلاثمائة مهيرة قيل له جعلت فداك كيف يقوى على هؤلاء قال جعل الله فيه قوة بضعة وأربعين رجلا ويجعل ذلك للنبى صلى الله عليه و آله قيل له لعلى عليه السلام؟ فإنه استحيا ذكر على لابوته وكان فاطمة عليها السلام فأمسك ولم يقل شيئا.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «چهار چيز از اخلاق پيامبران است: پاكيزه سازى، بوى خوش داشتن، تراشيدن بدن (منظور با داروى نظافت يعنى نوره) و زیاد زن داشتن است.
سپس حضرت از سليمان بن داود عليه السلام ياد كردند و فرمودند: سليمان بن داود هزار زن در يك كاخ داشت، هفتصد كنيز و سيصد زن مهرى.
از حضرت سؤال شد: فدايت شوم! چگونه قدرت آميزش با اين همه زن را داشت؟
حضرت فرمود: خداوند در او قدرت چهل و اندى مرد را قرار داده بود و اين قدرت براى پيامبر اكرم هم قرار داده شده است. از امام سؤال شد كه: آيا اين قدرت براى حضرت على عليه السلام هم هست؟
حضرت گويا از بردن نام اميرالمؤمنين عليه السلام به دليل اينكه ايشان پدرشان بود و نيز به دليل موقعيت حضرت زهرا عليها السلام شرم كردند و چيزى نگفتند.»
كافى 5/ 390: عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي بصير وغيره في تسمية نساء النبي صلى الله عليه و آله و نسبهن وصفتهن: عائشة، وحفصة، وأم حبيب بنت أبى سفيان ابن حرب، وزينب بنت جحش، وسودة بنت زمعة، وميمونة بنت الحارث، وصفية بنت حى بن أخطب، وأم سلمة بنت أبى أمية وجويرية بنت الحارث، وكانت عايشة من تيم، وحفصة من عدى، وأم سلمة من بنى مخزوم، وسودة من بنى أسد بن عبد العزى، وزينب بنت جحش من بنى أسد، وعدادها من بنى أمية، وأم حبيب بنت أبى سفيان من بنى أمية، و ميمونة بنت الحارث من بنى هلال، وصفية بنت حى بن اخطب من بني إسرائيل، ومات صلى الله عليه و آله عن تسع نساء، وكان له سواهن التى وهبت نفسها للنبى صلى الله عليه و آله، وخديجة بنت خويلد أم ولده، وزينب بنت أبى الجون التى خدعت، والكندية.
از ابوبصير و ديگران درباره نام زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و نسب و صفت آنان نقل شده كه گويند:
«عايشه، حفصه، ام حبيب دختر ابوسفيان بن حرب و زينب دختر جحش، سوده دختر زمعه، ميمونه دختر حارث، صفيه دختر حى بن اخطب، ام سلمه دختر ابى اميه، جويريه دختر حارث و عايشه از قبيله تيم، حفصه از قبيله عدى، ام سلمه از قبيله بنى مخزوم، سوده از قبيله بنى أسد بن عبدالعزى، زينب دختر جحش از قبيله بنى اسد و همتاى او از بنى اميه، ام حبيب دختر ابوسفيان از بنى اميه، ميمونه دختر حارث از قبيله بنى هلال و صفيه دختر حى بن أخطب از بنى اسرائيل و رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت كردند در حالى كه نه زن داشتند و غير از اينها باز براى پيامبر همان زنى بود كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيده بود و نيز خديجه دختر خويلد مادر فرزندان حضرت و زينب دختر ابى جون همان زنى كه فريب خورد و زن كنديه.»
الخصال 419: حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضي الله عنه قال حدثنا الحسين بن علي بن الحسين السكرى قال حدثنا محمد بن زكريا الجوهري عن جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه عن أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام قال تزوج رسول الله صلى الله عليه و آله بخمس عشرة امرأة، و دخل بثلاث عشرة منهن، وقبض عن تسع فأما اللتان لم يدخل بهما، فعمرة والسنى، وأما الثلاث عشرة اللاتى دخل بهن فأولهن خديجة بنت خويلد، ثم سورة بنت زمعة، ثم أم سلمة واسمها هند بنت أبى أمية، ثم أم عبد الله عايشة بنت أبى بكر، ثم حفصة بنت عمر، ثم زينب بنت خزيمة بن الحارث أم المساكين، ثم زينب بنت جحش، ثم أم حبيبة رملة بنت أبى سفيان، ثم ميمونة بنت الحارث، ثم زينب بنت عميس، ثم جويرية بنت الحارث، ثم صفية بنت حيى بن أخطب، والتي وهبت نفسها للنبى صلى الله عليه و آله خولة بنت حكيم السلمى، وكان له سريتان يقسم لهما مع أزواجه، مارية وريحانة الخندفية، والتسع اللاتى قبض عنهن عائشة، وحفصة، وأم سلمة، وزينب بنت جحش، وميمونة بنت الحارث، وأم حبيبة بنت أبى سفيان، وصفية بنت حيى بن أخطب، وجويرية بنت الحارث، وسورة بنت زمعة، وأفضلهن خديجة بنت خويلد ثم أم سلمة بنت الحارث.
) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پانزده زن ازدواج كردند و با سيزده تاى آنها آميزش كردند و در حالى رحلت كردند كه نه زن داشتند.
اما دو زنى كه حضرت با آن دو آميزش نكرد عمره و سنى بود و اما سيزده زنى كه حضرت با آنان آميزش كرد نخستين آنها خديجه دختر خويلد سپس دختر رفعه سپس ام سلمه و نامش هند دختر ابى اميه سپس ام عبدالله يعنى عايشه دختر ابوبكر سپس حفصه دختر عمر سپس زينب دختر خزيمة بن حارث ام المساكين پس از آن زينت دختر جحش پس از آن ام حبيبه رمله دختر ابى سفيان سپس ميمونه دختر حارث سپس زينت دختر عميس سپس جويريه دختر حارث سپس صفيه دختر حى بن اخطب و آن كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيد خوله دختر حكيم سلمى بود و حضرت دو كنيز داشت كه شبهاى خود را براى آن دو به همراه همسرانش تقسيم مىكرد 1. ماريه 2. ريحانه خندفيه و نه زنى كه پيامبر در زمان رحلتش داشت عايشه، حفصه، ام سلمه، زينب دختر جحش، ميمونه دختر حارث، ام حبيبه دختر ابى سفيان، صفيه دختر حى بن أخطب، جويريه دختر حارث، سوره دختر زمعه و برترين آنان خديجه دختر خويلد و سپس ام سلمه دختر حارث بود.»
مستدرك 14/ 295: القطب الراوندي في قصص الأنبياء بإسناده إلى الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبي ولاد عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال كان لسليمان بن داود عليهما السلام حصن بناه الشياطين له فيه ألف بيت في كل بيت طروق فمنهن سبعمائة أمة قبطية وثلاثمائة حرة مهيرة فأعطاه الله تعالى قوة أربعين رجلا في مباضعة النساء وكان يطوف بهن جميعا ويسعفهن الخبر.
امام باقر عليه السلام فرمود: «براى سليمان بن داود عليهما السلام قلعهاى بود كه شيطانها برايش ساخته بودند در آن هزار اتاق و در هر اتاق زنى بود هفتصد تاى آن كنيز قبطى و سيصد تاى آن زن آزاد مهرى بود خداوند به او قدرت چهل مرد را در آميزش با زنان داده بود و او به همه آنها سر مىزد و نياز (جنسى) همه آنها را برآورده مىساخت ....»
الدعائم 2/ 192: عن جعفر بن محمد عليهما السلام أ نه قال ترك علي عليه السلام أربع نسوة وتسع عشرة سرية.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «اميرالمؤمنين عليه السلام چهار زن و نوزده كنيز پس از خويش به جا گذاشت.(یعنی در زمان شهادت چهار زن دائم و نوزده کنیز همزمان داشتند)»
فقيه 3/ 365: روى عن مسعدة بن صدقة الربعى عن جعفر بن محمد عن أبيه عليهما السلام قال قيل له ما بال المؤمن أحد شيء فقال لأن عز القرآن في قلبه، ومحض الايمان في صدره، وهو عبد مطيع لله ولرسوله مصدق قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أشح شيء قال لأنه يكسب الرزق من حله، ومطلب الحلال عزيز، فلا يحب أن يفارقه كسبه لما يعلم من عزة مطلبه، وان هو سخت نفسه لم يضعه إلافى موضعه قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أنكح شيء قال لحفظه فرجه عن فروج لا تحل له ولكيلا تميل به شهوته هكذا ولا هكذا، فإذا ظفر بالحلال اكتفى به واستغنى به عن غيره.
امام صادق عليه السلام فرمود: «به پدرم امام باقر عليه السلام گفته شد: چرا مؤمن از همه تيزتر است؟
حضرت فرمود: چون عزت قرآن در قلب اوست و ايمان ناب در سينهاش و او بندهاى است مطيع و پذيراى خدا و از رسولش سؤال شد: چرا مؤمن از همه بخيلتر است؟ حضرت فرمود: چون روزى را از راه حلالش به دست مىآورد و به دست آوردن حلال سخت است در نتيجه دوست نمىدارد كه آنچه به دست آورده از او جدا شود چرا كه مىداند درآوردن آن سخت است و اگر او سخاوت كند آن را جز به جا مصرف نمىكند.
از حضرت سؤال شد: چرا مؤمن گاهى از همه بيشتر آميزش مىكند؟ حضرت فرمود: چون مىخواهد خود را از زمانى كه برايش حلال نيست حفظ كند و نيز به اين دليل كه شهوتش او را منحرف نسازد لذا هنگامى كه به حلال دست يابد بدان بسنده مىكند و از غير حلال خود را با حلال بىنياز مىسازد.»
تفسير العياشى 1/ 218: عن يونس بن عبد الرحمن عمن أخبره عن أبي عبد الله عليه السلام قال في كل شيء إسراف إلافى النساء قال الله «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع» وقال: «و أحل لكم»، «ما ملكت أيمانكم».*
) امام صادق عليه السلام فرمود: «در هر چيزى زيادهروى و اسراف هست جز در زنان، خداوند فرموده است: «با زنان پاك ازدواج نماييد دو يا سه يا چهار همسر» و خداوند فرمود: «و حلال گشته بر اينان آنچه كه دستهاىتان مالك آن است يعنى كنيزها».
كافى 6/ 550: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن بعض أصحابه عن أبي شعيب المحاملى عن أبي الحسن عليه السلام قال في الديك خمس خصال من خصال الأنبياء: السخاء والشجاعة، والقناعة والمعرفة بأوقات الصلوات وكثرة الطروقة والغيرة.
امام ابوالحسن عليه السلام (امام هفتم) فرمود: «در خروس پنج خصلت از خصلتهاى پيامبر است: سخاوت، شجاعت، قناعت، شناخت اوقات نمازها و همسران زياد و غيرت.»
ان قلت: سند برخی از این روایات ممکن است ضعیف باشد
نقول:اولا تمام آنها اینگونه نیست هر چند که بعضی ممکن است ضعیف باشد
ثانیا زمانی که مطلبی به تعدد طرق برسد یعنی از سه طریق بیشتر باشد که این روایات از سه طریق بیشتر است به حد استفاضه می رسد و نیازی به بررسی سندی ندارد مثل روایات متواتر روایت مستفیض هم اینگونه است.
ثالثا در مستحبات به سند اهمیت نمی دهند بلکه قاعده فقهی تسامح در ادله سنن را جاری می نمایند.
من هم که نمی گویم که الا و بلا و صد در صد و قطعی قطعی این طور است بلکه همانگونه که گفتم ما احتمالات قوی را بر احتمالات ضعیف ترجیح می دهیم
رحمت خدا بر شما
همینکه می فرمایید شما نمی توانید صد درصد و قطعی بگویید که آن یکی دو امامی که اطلاعات تاریخی کمی از آنها در دست ماست تعدد زوجات نداشته اند بنده بر خلاف شما با قاطعیت می گویم با روایات متواتری که به دست ما رسیده بنده به قطع و یقین می گویم که پیامبر تعدد زوجات داشته اند و امام علی و امام حسن و امام حسین و ... هم همینطور اما شما با توجه به احتمالات ضعیف می خواهید در برابر یقینی که در مورد ائمه دیگر وجود دارد نتیجه بگیرید که تعدد زوجات سیره معصومین نبوده است بنا بر ایت این شما هستید که احتمال ضعیف را بر احتمال قوی ترجیح می دهید و در قرآن هم از پیروی از ظن نهی شده است.
در بسیاری از آیات قرآن کریم پیروی انسان را فقط منوط به علم و یقین می داند و از تبعیت و پیروی امور مشکوکه و مظنونه جدا نهی می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفؤاد کل أولـ'ئک کان عنه مسـولا؛ و پیروی مکن از چیزی که برای تو نسبت به آن علم و یقین نیست! چون در روز قیامت، گوش و چشم و قلب، تمام اینها از آن پیروی ظنی بازخواست می شوند و مورد محاکمه و مؤاخذه قرار می گیرند.» (اسراء/36)
گمراهی نتیجه پیروی از ظن و گمان:
«و إن تطع أکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون؛ و اگر از اکثریت مردم روی زمین اطاعت کنی، تو را از پیمودن راه خدا باز می دارند و گمراه می کنند! آنها پیروی نمی کنند مگر از گمان های خود و افکار خود را پایه گذاری نمی نمایند مگر بر حدس و تخمین.» (انعام/116)
ظن و عدم درک قدرت و علم خداوند:
«و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا´ أبصـ'رکم ولا جلودکم ولـ'کن ظننتم أن الله لا یعلم کثیرا مما تعملون * وذ ' لکم ظنکم الذی ظننتم بربکم أرداکم فأصبحتم من الخاسرین؛ چون گوش ها و چشم ها و پوست های مردم جهنم، گواهی بر أعمال آنها می دهند و مردم جهنم بر این گواهی به پوست های بدن خود که شهادت داده اند اعتراض می نمایند؛ پوست های بدن در ضمن آنکه می گویند: خداوند ما را به سخن در آورده است، آن خدایی که هر چیز را به سخن در می آورد، خطاب به آنها نموده می گویند: «شما در دنیا چنین قدرتی نداشتید که بتوانید پنهان کنید که گوش هایتان و چشم هایتان و پوست هایتان علیه شما تحمل شهادت نکنند! ولیکن چنان می پنداشتید که بسیاری از اعمالی که انجام می دهید خدا نمی داند و این گمان و پندار شما که نسبت به پروردگارتان چنین گمان بردید و چنین پنداشتید، شما را از مقام و منزلت خود ساقط کرد و به پستی کشانید و بالنتیجه از زیانکاران شدید!» (فصلت/22-23)
«و إذا قیل إن وعد الله حق و الساعة لا ریب فیها قلتم ما ندری ما الساعة إن نظن إلا ظنا و ما نحن بمستیقنین؛ (در روز واپسین به مردم کافر که به جهنم می روند گفته می شود: شما افرادی بودید در دنیا که) چون به شما گفته می شد وعده خدا حق است و ساعت قیامت بدون شک و تردید می رسد، در پاسخ می گفتید: ما نمیدانیم که ساعت قیامت چیست؛ برای ما نسبت به این موضوع پنداری بیش نیست و ما در این امر صاحب یقین نیستیم!» (جاثیه/32)
ظن راهی به واقعیت امور ندارد:
«و ما یتبع أکثرهم إلا ظنا إن الظن لا یغنی من الحق شیـا ان الله علیم بما یفعلون؛ و اکثریت از مردمان پیروی نمی کنند مگر از گمان و پندار و حقا که گمان، انسان را از حق بی نیاز نمی کند و خداوند به آنچه آنها به جای می آورند داناست.» (یونس/36)
«إن هی إلا أسمآء سمیتموهآ أنتم و ءابآؤکم مآ أنزل الله بها من سلطـ'ن إن یتبعون إلا الظن و ما تهوی الانفس» (النجم/23) خطاب در این آیه به مشرکین است که بتها چون لات و عزی و منات را می پرستیدند. «اینها نیستند مگر اسم هایی که شما و پدرانتان روی آنها گذاشته اید و آنها را محور قدرت و منشأ اثر می دانید! خداوند قدرت و سلطنت و اقتداری برای آنها فرو نفرستاده است و مردم پیروی نمی کنند مگر از مجرد گمان و پندار و آنچه را که خواهش های نفوس اماره آنان مسئلت بنماید»
«إن الذین لا یؤمنون بالاخرة لیسمون الملـ'ئکة تسمیة الانثی* و ما لهم به من علم إن یتبعون إلا الظن و إن الظن لا یغنی من الحق شیـا؛ بدرستی که آن کسانی که به آخرت ایمان نیاورده اند، فرشتگان را مؤنث می دانند و به نام مؤنث آنان را ذکر می کنند، در حالی که برای این معنی علم و حجتی ندارند و برهان و دلیلی اقامه نمی کنند. آنان فقط از مجرد گمان پیروی می کنند و معلوم است که پندار و گمان، انسان را از حق بی نیاز نمی کند.» (النجم/27-28) و عجیب آنست که به دنبال این آیه، خداوند به طور کلی امر به اعراض از مردم و جماعتی نموده است که نهایت درجه علم خود را وصول به مادیات و اشباع غرایز جنسی و زندگانی دنیوی نموده و بدین جهت از یاد خدا اعراض کرده اند: «فأعرض عن من تولی' عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیو'ة الدنیا * ذ'لک مبلغهم من العلم إن ربک هو أعلم بمن ضل عن سبیله و هو أعلم بمن اهتدی؛ پس ای رسول ما! إعراض کن و روی گردان از آن کسی که از یاد ما و ذکر ما روی گردانیده است و غیر از زندگانی دنیوی را اراده نکرده و مقصد و مقصود خود قرار نداده است؛ نهایت درجه بلوغ اینان همین است. حقا پروردگار تو داناتر است به آن کسی که از پیمودن راه خدا منحرف می گردد و گم می شود و به آن کسی که هدایت یافته و در راه خدا در حرکت است.» (النجم/29-30)
باری، آیات قرآنیه اتفاق دارند بر لزوم علم و یقین و عدم جواز پیروی از پندار و گمان چه در ناحیه عقیده و چه در ناحیه افکار و اندیشه ها و چه در ناحیه کردار و عمل فلذا شما نمی توانید چون یقین ندارید و نمی گویید الا و الا و بلا و صد در صد و قطعی قطعی اینطور است نمی توانیم از ظن شما پیروی کنیم و یقینی که در مورد سایر ائمه دارید را به خاطر ظنی که شما نسبت به تعداد همسران برخی اومه دارید رها کنیم.
عصران;689119 نوشت:
و استصحاب تاریخی می کنیم
اولا استصحاب در برخی امورد فقهی مثلا موضوع طهارت حجت است و حتی در برخی امور فقهی هم این استصحاب جاری نیست به عنوان مثال شما یقین دارید سه رکعت نماز خوانده اید و شک دارید که یک رکعت دیگر خوانده اید یا نه (شک بین سه و چهار) اینجا استصحاب می گوید آن رکعتی که شک داری را استصحاب کن و بنا را بر سه بگذار و یک رکعت دیگر بخوان اما اسلام می گوید باید بنا را بر چهار گذاشته و نماز را تمام کند،پس حتی در برخی امور فقهی هم استصحاب جاری نیست تا چه رسد به امور تاریخی
ثانیا اگر بخواهیم استصحاب کنیم می گوییم به طور یقین ثابت برای ما شده است که پیامبر و امام علی و امام حسن و ... تعدد زوجات داشته اند و این جز سنت آنها بوده است و شک داریم که امامان بعدی به این سنت عمل کرده اند یا خیر که اینجا استصحاب به بقا سنت می کنیم که این سنت را رعایت کرده اند پس اگر بخواهیم استحصاب هم انجام دهیم و استصحاب را در امور تاریخی حجت بدانیم اینگونه که عرض نمودم استصحاب می کنیم.
ثالثا ما گفتیم اثبات شی نفی ما عدی نمی کند اینکه شما یک روایت بیاورید (و بتوانید صحت سند آن را هم ثابت کنید) بر اینکه فلان شخص همسر فلان امام است این اثبات شی است و دلیل بر نفی ما عدا نمی کند که همسر دیگری ندارد مثلا ما روایات زیادی داریم که می گوید منظور از اهل بیت در آیه تطهیر که معصوم هستند پنج نفر هستند اما اینها اثبات شی است نفی نمی کند که دیگر امامان داخل این آیه نیستند اما ما با توجه به دلایل خارجی ما می گوییم ائمه به این سنت عمل کرده اند مثل اینکه تعدد زوجات مستحب است و سنت قطعی پیامبر و بسیاری از امامان است و ...
رابعا ما دلیل آوردیم که ازدواج با کنیز در صورت داشتن زن آزاد که اصلا حرام است و در ادامه هم بیشتر توضیح می دهیم و تعداد زیادی از همسران امامان را شما بی دلیل گفتید که کنیز هستند در حالی که تفاوتی ندارد بین کنیز و زن آزاد و امام با وجود داشتن زن آزاد با کنیز ازدواج نمی کند.[/]
و باز هم همانگونه که گفتم فقط اخباری که به دست ما رسیده اند برایمان حجت هستند و اخباری که به دستمان نرسیدند حجت نیستند.
اخباری که به دست ما رسیده برای ما حجت است اما شما اولا از اخباری که به دست ما رسیده با روش اشتباه نتیجه گیری می کنید (و از اثبات شی نفی ما عدا را نتیچه می گیرید در حالی که اثبات شی نفی ما عدی نمی کند) و ثانیا به اخباری هم که به دست ما نرسیده هم استدلال می کنید که چون اخبار دیگری به دست ما نرسیده پس همسران ائمه فقط همین تعداد هستند که گفتیم این مغالطه توسل به جهل است در واقع عدم علم،غیر از علم به عدم است.عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود.
شما علم ندارید به نبود عدم یعنی علم ندارید به وجود یا نبود دیگر همسران ائمه پس نمی توانید اینگونه با مغالطات نتیجه گیری کنید.
عصران;689119 نوشت:
حتی اگر راوی یک روایت هم مجهول باشد علما سند حدیث را ضعیف ارزیابی می کنند ممکن است شما بگویید شاید آدم خوبی باشد ولی ما اطلاعاتی از او نداریم پس برای ما حجت نیست.
اولا برخی از علما هستند قائل به اصاله العداله هستند یعنی حتی اگر مجهول باشد روایتش را می پذیرند (یک چیزی شبیه اصل برائت است که اصل بر این می گیرند که همه خوب هستند مگر خلافش ثابت شود) هر چند که بنده این را قبول نداریم اما خوب برخی چنین اعتقادی دارند.
ثانیا حتی اگر فردی مجهول باشد علما با قرائنی که وجود دارد برخی وی را توثیق می کنند و ما هم با توجه به قرائن و سنت دیگر امامان در اینمورد این اصل را برای دیگر امامان هم ثابت می کنیم.
ثالثا این موضوع شما ارتباطی به بحث ما ندارد زیرا ما می گوییم اثبات شی نفی ما عدا نمی کند یعنی اینکه یک همسر ثابت باشد نفی دیگر همسران را نمی کند و این دلیلی که شما آوردید مثال نقض جمله بنده نبود یعنی نتوانست ثابت کند که اثبات شی نفی ما عدا می کند.
عصران;689119 نوشت:
بنابراین وقتی فقط گزارش ازدواج با یک همسر از یک امام به ما رسیده باشد ما آن را به عنوان بخشی از سنت قبول می کنیم و در عوض من هم نمی توانم بگویم که صد و پنجاه روایت درباره ی کراهت نزدیک به حرمت ازدواج مجدد وجود داشت که متاسفانه بز آنها را خورد و به دست ما نرسید!
دقیقا همینطور است اینکه گزارش یک همسر داشتن می رسد (البته ما چند همسر دیگر هم گزارش برای آن پیدا کردیم و ارائه کردیم و دلیلی هم شما هنوز بر کنیز بودن سایر همسران ارائه نکردید که شما یک همسر را زن آزاد گرفتید و بقیه را کنیز حساب کردید که ادعای بدون دلیل بود اولا و ثانیا ما خلاف آن را با توجه به حرمت ازدواج با کنیز در صورت وجود زن آزاد ثابت کردیم) شما فقط می توانید بگویید این همسر برای این یک امام ثابت است و اگر روایت دیگری نباشد همسر دیگری نه می شود ثابت کرد (البته ما با توجه به روایات دیگر ثابت کردیم) و نه می شود وجود همسرانی که به دست ما نرسیده را رد کرد که در اینصورت ما هم می گوییم همینکه احتمال این وجود دارد که همسر دیگری باشد و شما آن را پیدا نکرده باشید نمی توانید به ان در برابر سنت و آیه قرآن و ... استناد کنید زیرا اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
در مورد احادیث کراهت هم توضیح دادیم که زمانی که دو شی نقیض هم باشند اثبات یکی نفی دیگری است یعنی اگر روایاتی باشند که بگویند تعدد زوجات مستحب است که چنین روایاتی موجود است وجود اینها هم اثبات شی است و در این اثبات شی نفی نقیض آن هم موجود است یعنی نفی کراهت و حرمت اما اگر دو شی با هم ارتباطی نداشته باشند اثبات دیگری نفی ما عدا نمی کند که مثلا چون یک همسر برای فلان امام ثابت شد پس همسران دیگر نفی شدند،چون بسیاری از این منابع به دست ما نرسیده است و ما وقتی استحباب تعدد زوجات را اثبات شده می گیریم و امام را هم معصوم می دانیم که ترک اولی نمی کند پس معتقدیم که تعدد زوجات داشته اند اما اینکه کسی استناد کند به متنی که مثلا یک همسر برای ایشان ذکر شده و همسر دیگری ذکر نشده به او گفته می شود که اول اثبات شی نفی ما عدی نمی کند اینکه یک همسر برای ایشان ثابت است همسران دیگر که اسم آنها به دست ما نرسیده را نفی نمی کند و ثانیا عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود اینکه شما نام آنها را پیدا نکردید دلیل بر نبود نیست.
عصران;689119 نوشت:
معمولا بودن چیزی را نشان می دهند نبودن چیزی نشان دادنی نیست!
وجود چیزی را نشان می دهند اما وجود این شی نفی دیگر اشیا را نمی کند عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود یعنی اگر شخصی به شما گفت x زن من است شما نمی توانید نتیجه بگیرید y زن آن شخص نیست و یا همسر دیگری ندارد.
ثانیا عدم وجود را هم اثبات می کنند مثلا عدم وجود شریک برای خدا ثابت می شود با دلایل عقلی
عصران;689119 نوشت:
امام جواد 25 سال و امام هادی 42 سال و امام حسن عسکری هم 28 سال عمر شریف داشتند . البته 25 و 28 سال در آن زمان برای داشتتن کنیز و تعدد زوجات سن کمی نبوده است در حالی که فقط گزارش یک همسر ( ام الفضل که ازدواجش اجباری بود و من هم آدم حسابش نکردم) برای هر امام رسیده است.
امام هادی که 42 سال داشتند را شاید بتوانید بگویید که شرایطشان سخت بوده است ولی دیگر امام رضا را چه کار می کنید که 55 سال عمر شریف داشتند و شرایطشان هم زیاد سخت نبوده است و از زمانی که در دوره امامت پدرشان به سن رشد رسیدند تا 35 سالگی که به امامت رسیدند و تا سن 52 سالگی که مدینه را ترک کردند و نزد مامون عباسی رفتند وقت داشتند تعدد زوجات بکنند پس چرا نکردند؟
اولا در اینکه سایر ائمه تعدد زوجات داشته اند هیچ شکی نیست و شما هم نتوانستید خدشه ای به آن موارد وارد کنید همچنین در سنت انبیا هم تعدد زوجات یافت می شود جز عده قلیلی که شما فقط چند استثناء از بین انبیا می بینید که تعدد زوجات نداشته اند پس حتی ما اگر بپذیریم که این چند امامی که شما ذکر می کنید تعدد زوجات نداشته باشند (بر فرض صحت که ما به اصل آن خدشته وارد کردیم و دلایل متعددی آوردیم که اگر شرایط برایشان فراهم بوده تعدد زوجات داشته اند و در مورد کنیز هم مفصل به آن خواهم پرداخت که امامان معصوم با هیچ کنیزی ازدواج نکرده اند و تمام کسانی که با آنها ازدواج شده زن آزاد بوده اند)
ثانیا شما ثابت کنید تعدد زوجات نداشته اند زیرا سنت تمام ائمه چنین بوده و قاعدتا این بزرگواران هم اگر شرایط برایشان مهیا بوده باید تعدد زوجات داشته باشند و این نکته را هم عرض کنم که با مغالطه توسل به جهل نمی توانید چنین چیزی را ثابت کنید و همچنین اثبات شیء هم نفی ما عدا نمی کند (چون کل مطالب شما مبتنی بر این دو مغالطه می باشد)
ثالثا ما صحبت کردیم که امام جواد حداقل دو همسر به نام سمانه و ام الفضل داشتند در مورد امام رضا هم سه همسر برای ایشان حداقل ثابت است در مورد امام هادی و امام حسن عسکری اختلاف وجود دارد و متن معتبری وارد نشده است و باید شرایط سخت آن دو بزرگوار را هم در نظر گرفت مثل حضرت علی که در شرایط سخت ابتدای اسلام نتوانستند تعدد زوجات داشته باشند اما بعدا با فراهم شدن شرایط رو به این سنت آوردند.
عصران;689119 نوشت:
درباره ی کتاب اثبات الوصیه می توانید سه لینک پایین را ببینید اگر قانع نشدید من خدمتتان هستم:
کتاب اثبات الوصیه معتبر است می توانید در تاپیک دیگری این موضوع را پیگیری نمایید اما همان روایت در منابع دیگری هم آمده که فرض هم کنیم اثبات الوصیه معتبر نیست در منابع دیگری این مطلب ذکر شده است (همان عبارت اثبات الوصیه را جستجو کنید به موارد متعددی می رسید) حتی نام مادر حضرت مهدی را بسیار متعدد و مختلف ذکر کردهاند. در منابع آمده است امام حسن عسکری(ع) خادمان متعدد رومی و صقلایی و ترک داشت و شاید این اختلاف در نام مادر امام زمان، از سویی به سبب تعدد کنیزان و همسران امام مربوط باشد که حتی در نام مادر امام مهدی اختلاف است مثلا برخی می گویند «حدیث» یا «حدیثه» بوده است. برخى دیگر از منابع نیز نام مادر آن حضرت را «سوسن»، «عسفان» و «سلیل» ذکر کرده اند که اینها تماما از دو مطلب حکایت دارد یکی اینکه امام حسن عسکری کنیزان و همسران متعدد داشته اند که نمی دانستند مادر حضرت مهدی کدام است و گرنه معنا ندارد شخصی یک همسر داشته باشد و یک فرزند هم از او متولد شود بعد در نام آن مادر اختلاف به وجود بیاید و ثانیا نشان از این دارد که تاریخ زندگی این دو امام ممکن است دقیقا به دست ما نرسیده باشد که اتفاقا تنها کسانی که شما به آنها استناد می کنید هم در همین دوره زندگی می کردند.
عصران;689119 نوشت:
سند صحیح نمی خواهیم شما فقط از یک منبع معتبر و متقدم برای ما شاهد بیاورید.
اگر سند صحیح نمی خواهید پس چطور به سند روایات بنده که از منبع معتبر و متقدم بود ایراد وارد می کنید؟ به هر صورت اگر سند صحیح می خواهید خودتان هم باید همه مطالبی که ادعا می کنید را با سند صحیح ثابت کنید.
عصران;689119 نوشت:
می توانید قبول نکنید تفاوتی در اصل قضیه ایجاد نمی کند. من هم که روایت را دیدم حضرت بانو سمانه را از طریق اینکه پولی به یکی از اصحاب دادند و مشخصاتی از او را گفتند خریدند و آنگونه که قبلا گفتم از طریق هدیه نبوده است:
اینکه می توانید قبول نکنید نمی شود اگر ادعایی دارید و به مطالب بنده از حیث سند ایراد وارد می کنید (که البته اکثر مطالب بنده دارای سند معتبر است) اما از آنطرف روایات غیر صحیح بیاورید نمی شود بنا بر این اگر می فرمایید که بانو سمانه کنیز بوده اند باید با سند معتبر همین مطلب را اثبات کنید و منبعی که این مطلب در آن آمده است را هم ذکر کنید.
عصران;689119 نوشت:
من هم نگفتم اینکه همسران امامان کنیز باشند چیز بدی است ولی خب احکام زن آزاد و کنیز با هم فرق دارند. یک نکته دیگر هم اضافه کنم اینکه برخی از امامان به ویژه امام سجاد کارشان این بود که غلامان و کنیزان زیادی را می خریدند و آنهارا تربیت اسلامی می کردند و سپس آزاد می کردند.
اولا بنده گفتم و ثابت کردم که هیچ یک از همسران ائمه کنیز نبوده اند (ممکن است قبل از ازدواج کنیز بوده باشد اما پس از آزادی امام با آنها به عنوان زن آزاد ازدواج کرده اند) که در احکام پس از آزادی در حکم زن آزاد هستند و تفاوتی نیست زیرا نفس نکاح با کنیز مکروه است و ائمه چنین ازدواجی نداشتند یعنی عمل مکروه که ترک اولی است انجام نمی دادند وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿النساء: ٢٥﴾ (خودداری از ازدواج با کنیزان برای شما بهتر است و خداوند، آمرزنده و مهربان است.) مگر اینکه زنی کنیز باشد و بعد آزاد شود و آنگاه مثل زن آزاد می توان با او ازدواج نمود.
ثانیا اصلا هدف از کنیز شدن همین تربیت اسلامی است که زنانی که در بلاد کفر بودند و اسیر شدند کنیز شود و مطابق تربیت اسلامی تربیت شوند و آزاد شوند و پس از آن هیچ فرقی از هیچ جهتی با زن آزاد ندارند که ازدواج ائمه هم اینچنین بوده علاوه بر آنکه نکاح با کنیز در صورت داشتن زن آزاد جایز نیست.
عصران;689119 نوشت:
بالاخره مقدماتش که از راه کنیزی بوده است.
مقدماتش از هر راهی بوده است مهم وضعیت کنونی است و معیار حال حاضر افراد است که در زمان ازدواج آنها زن آزاد بودند[/]
شیخ بحرانی ( حدائق الناظره ج24 ص 299) نظر مشهور را اینگونه معرفی می کند که در صورتی که شوهر کنیز، یکی از بردگان مولی باشد، طلاق به دست صاحب برده است و اگر شوهر کنیز، مرد آزاد یا برده ی شخص دیگری باشد
عصران;689119 نوشت:
أما لو كان الزوج مملوكا للسيد، فإن للسيد التسلط على الفسخ كما تقدم مشروحا
این هم تعارضی با مطالب بنده ندارد اگر شخصی کنیزی را بخرد هر چند شوهر داشته باشد (می خواهد شوهرش آزاد باشد یا برده) مالک می تواند آن ها را بدون رضایت خودشان طلاق دهد اما اگر بعد از خرید کنیز آن را به ازدواج برده ای غیر از برده خود در اورد نمی تواند او را طلاق دهد (یعنی اگر با اجازه مالک کنیز کنیز شوهر کند به غیر بنده مولی نمی تواند طلاق دهد در غیر اینصورت می تواند) اما اگر آن را بفروشد خریدار می تواند کنیز را از شوهر طلاق دهد و دوباره کنیز را به مالک قبلی بفروشد.
اما آن مطلبی که بنده اینجا به آن اشاره می کنم حکم ازدواج با کنیز است که قبلا گفتیم نفس این نکاح مکروه است اما اگر زن آزاد داشته باشد این ازدواج حرام می شود بنا بر این مطالبی که شما در مورد ازدواج ائمه با کنیز آوردید تمام غیر قابل قبول می باشد و تمام آن افراد اگر با امام ازدواج کرده باشند به عنوان زن آزاد ازدواج کرده اند نه کنیز مگر اینکه بگویید ابتدا با کنیز ازدواج کرده اند که این ازدواج هم مکروه است و امام معصوم عمل مکروه را انجام نمی دهند.
اینهم روایات:
تهذيب 7/ 344: الحسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل عن أبي الحسن عليه السلام قال لا يجوز نكاح الأمة على الحرة ويجوز نكاح الحرة على الأمة فإذا تزوجها فالقسم للحرة يومان وللأمة يوم.
امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «ازدواج با كنيز با داشتن زن آزاد جايز نيست ولى ازدواج با زن آزاد با داشتن كنيز جايز است و چون با كنيز ازدواج كند شب خوابگى براى زن آزاد دو روز و براى كنيز يك روز است.»
تهذيب 7/ 344: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 359: علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله عليه السلام قال تزوج الحرة على الأمة ولا تزوج الأمة على الحرة، ومن تزوج أمة على حرة فنكاحه باطل.
امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى كه با كنيز ازدواج كرده است مىتواند با زن آزاد ازدواج كند ولى مردى كه با زن آزاد ازدواج كرده است نمىتواند با كنيز ازدواج كند و اگر چنين كرد، ازدواج او باطل است.»
كافى 5/ 359: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمد عن على ابن أبي حمزة عن أبي بصير قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن نكاح الأمة قال يتزوج الحرة على الأمة ولا تتزوج الأمة على الحرة، ونكاح الأمة على الحرة باطل، وان اجتمعت عندك حرة وأمة فللحرة يومان وللأمة يوم ولا يصلح نكاح الأمة إلا باذن مواليها.
ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره ازدواج با كنيز پرسيدم حضرت فرمود: كسى كه با كنيز ازدواج كرده مىتواند با زن آزاد ازدواج كند ولى كسى كه با زن آزاد ازدواج كرده نمىتواند با كنيز ازدواج كند و ازدواج با كنيز پس از ازدواج با زن آزاد باطل است و اگر همسرى آزاد و همسرى كنيز دارى دو روز تو براى زن آزاد و يك روز براى كنيز است و ازدواج با كنيزان بدون اجازه صاحبانشان شايسته نيست.»
و روایات دیگری که در این مورد آمده است
عصران;689119 نوشت:
ما از جهت سیره و سنت این را گفتیم از آن جهت بحثش جداست و طولانی هم می شود.
هم از جهت سیره و هم از جهت سنت و هم طبق قرآن مطالب ما ثابت است و شما با ظن و دو مغالطه سعی بر این دارید که ثابت کنید سنت و سیره بر تعدد زوجات نبوده که چنین نیست.
عصران;689119 نوشت:
مثلا الان مچ من را گرفتید من که خودم گفتم سندش مرسل است.
شما الان مثلا می خوهید بگویید که اگر نمی گفتید سندش مرسل است بنده فکر می کردم سند متصل است و متوجه نمی شدم؟!!
به هر حال روایت شما ارزش ندارد چون مرسل است و فاقد اعتبار طبق روش خود شما در برخورد با روایات
عصران;689119 نوشت:
بعد هم قرن ششم هرچه باشد نسبت به علامه اربلی و ابن جوزی ( قرن هفتم) و شیخ عباس عباس قمی ( دوره احمدشاه قاجار) و علی محمد علی دخیل ( دوره معاصر) وضعیت بهتری دارد.
به این مطالب شما پاسخ داده شد که آنچه که ما نقل کردیم در منابع متقدم هم آمده بود اما ما از کتب متاخر نقل کردیم که آنها از منابع متقدم نقل کرده اند اما مطلب شما روایت مرسلی بود که معلوم نیست بعد از شش قرن چطور به کتب روایی راه پیدا کرده است و ممکن است بعد از شش قرن دریچه وحی باز شده است و این روایت در آن ذکر شده!
عصران;689119 نوشت:
سند احادیث برای من مهم است ولی این روایت را برای کسانی آوردم که اعتقاد دارند روایات اخلاقی نیازی به بررسی سندی ندارند.
وقتی می گویند روایات اخلاقی نیاز به سند ندارد اولا منظور روایاتی است که در منابع متقدم با اعتبار بالا آمده باشد مثلا شیخ صدوق یا کلینی و شیخ طوسی نقل کرده باشند در کتب اربعه نه بعد از شش قرن روایتی را بیایند به امام معصوم بدون هیچ سندی نسبت دهند و ثانیا روایت اخلاقی معارض نداشته باشد که وقتی معارض دارد به روایتی عمل می شود که سند صحیح دارد که روایت مورد استناد شما هیچ از شروط ذکر شده را دارا نبود.[/]
همانطور که خودتان گفتید طروقه دو معنا دارد پس باید یکی از معانیش را طرد کنید هر دو تا معنی با هم که نمی شود.
طروقه در روایت ما یک معنا بیشتر ندارد که ما گفتیم آنهم به معنای زن است و آمیزش مونث نیست که بر آن طروقه (که مونث است) استعمال شود بلکه ممکن است به آن طروق بگویند به کتب لغت رجوع کنید:
كذا المَرْأَةُ يُقال للزَّوجِ: كيفَ طَرُوقَتُك؟ أَي: امرأَتُك، و منه الحدِيثُ: «كانَ يُصبحُ جُنِباً من غير طَرُوقَةٍ».أَي زَوْجةٍ. و كُلُّ امرأَة طَرُوقةُ زوجها
تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص: 291
كُلُّ امرأةٍ طَرُوقَةُ بَعْلِهَا
فقه اللغة، ص: 44
و كل امرأة طَرُوقَةُ زوجها، و يقال للمتزوج: كيف طَرُوقَتُكَ. و كل ناقة طَرُوقَةُ فحلها
كتاب العين، ج5، ص: 98
هي فعولة بمعنى مفعولة أي مركوبة الفحل. و كل امرأة طروقة زوجها. و كذا كل ناقة طروقة فحلها. و منه الحديث" كثرة الطروقة من سنن المرسلين".
مجمع البحرين، ج5، ص: 205
اولا ما با آیه قرآن استحباب تعدد زوجات را ثابت کردیم.
ثانیا لطفا ادامه آیه را هم ببینید که می گوید: قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَٰلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
یک روایتی در اینمورد هست که اتّفاقاً این روایت، هم از باب سندیّت، هم از باب درایه و هم از باب علمالرجال، روایت صحیحهای است و سند بسیار عجیبی است که بسیار مورد تأکید بزرگان است و به تعبیر عامیانه، از باب سندی، مو لای درز این روایت نمیرود - بیان کردیم: کمترین درجهای که برای خانه اهل بهشت قائلند - اینکه از کدام در وارد میشوند، بحث جدایی است، «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین» که آن هم بستگی به همان «آمِنین» دارد که ایمان به دنیا، عامل آن میشود - این است که فرمودند: وقتی مؤمن میخواهد وارد منزل خودش بشود، میبیند یک قصر بسیار عالی است که هزار باب دارد، از هر دری هم که وارد میشود، میبیند هزار منزل دارد. آنوقت وارد هر منزلی هم که شد، میبیند هزار ساختمان دارد، هر ساختمان آن هم هزار در دارد، هر درب به هزار سالن باز میشود، هر سالن به هزار اتاق باز میشود. در هر اتاق که وارد میشود، هزار تخت میبیند و هر تختی هم هزار حوری بهشتی دارد! (حالا شما حساب کن تعداد حوری را!) منبع روایت :http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930202000273#sthash.5GLWeJkY.dpuf
ثالثا علما مفصل به این آیه پاسخ داده اند که ارتباطی به ازدواج و تعدد زوجات و صیغه و امثال این موارد ندارد که بنده بخشی از کلام علما را برای شما قرار می دهم:
مکارم شیرازی:
و استدل للقول بهذا القيد، أيضا بقوله تعالى في مقام الذم، زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنٰاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعٰامِ وَ الْحَرْثِ ذٰلِكَ مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. «1» و الذم دليل على عدم الاستحباب.
و فيه، إنّ المذمّة على حبّ الشهوات، لا مجرد حب المال و البنين و النساء، بقرينة حب البنين. فإنّه لا شك في استحباب حب البنين إذا كان الحب معتدلا لا يدخل صاحبه في المعاصي. و كذلك المال، و هكذا النساء. كيف، و قد منّ اللّه على عباده بهذه النعم فقال:
وَ مِنْ آيٰاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوٰاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهٰا .... «2» و قال عزّ من قائل: وَ لَكُمْ فِيهٰا جَمٰالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ. «3» إلى غير ذلك مما يدلّ على تفضله على خلقه بخلق الأنعام لهم، و هكذا بالنسبة إلى الأموال.
أنوار الفقاهة - كتاب النكاح (لمكارم)، ص: 19
و أما آية زين للناس حب الشهوات فهي تفيد الذم لمن اتبع ما تهواه نفسه من حب الشهوات المذكورة، و ليست الآية شاملة لمن تزوج على الوجه الشرعي لإرادة النسل و الذرية و رفع الوحشة من الوحدة و الإعانة على كثير من الطاعات و العبادات
الزبدة الفقهية في شرح الروضة البهية؛ ج6، ص: 109
(ثالثها) انّ اعمال الشهوة مذموم بقوله تعالى زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ (الى قوله تعالى) ذٰلِكَ مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا «3» (و فيه) انّه ان كان المزيّن هو اللّه تعالى فليس فيه ذمّ لو لم يكن مدحا، نعم لو كان المزّيّن، الشيطان فهي مسوقة للذمّ «4» و ليس هنا قرينة على أحدهما، و مجرّد التعبير بالشهوات
غير دالّ على الذمّ كيف فقد قال اللّه تعالى في مقام بيان نعمه تعالى لأهل الجنة:
وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَدَّعُونَ (فصلت 31)، و قال عزّ وَ جل وَ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ (الزخرف/ 71).
و قال جلّ و علا وَ أَمْدَدْنٰاهُمْ بِفٰاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمّٰا يَشْتَهُونَ (الطور/ 22).
و قال جلّ و عزّ وَ فٰاكِهَةٍ مِمّٰا يَتَخَيَّرُونَ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمّٰا يَشْتَهُونَ، (الواقعة/ 21).
و قال عزّ من قائل إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلٰالٍ وَ عُيُونٍ وَ فَوٰاكِهَ مِمّٰا يَشْتَهُونَ (المرسلات/ 42).
و قال تعالى وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ (الأنبياء/ 102).
هذا كلّه مضافا الى ما في التذكرة بأنّها وردت مورد الذمّ على حبّ الشهوات بالكليّة (انتهى).
مدارك العروة (للإشتهاردي)؛ ج29، ص: 9
إنه بعد اليقين بعدم تحريم إشباع كل الشهوات في الشريعة المقدسة، بل إن إشباع كثير منها يعتبر من المباحات ليس فيه حتى الكراهة.
عندئذ نعرف أننا لا بد في المرتبة السابقة على ظهور الآية الكريمة، أي قبل أن نحاول فهمها، أن ننظر إلى الحكم الذي يتصف به إشباع الشهوات في الشريعة. فقد يكون مباحا كشرب الماء للعطش و قد يكون محرما كشرب الخمر للسكر و قد يكون مكروها. و حيث دلت الآية على حرمة اتباع الشهوات بدلالة قوله تعالى فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا، و غيره. فعرف أن المقصود هو الشهوات من الأحكام ذات الحكم التحريمي أو الإلزامي. و هي الشهوة التي تستلزم ترك الواجب أو فعل الحرام، دون غيرها.
و من المعلوم أن إشباع الشهوة الجنسية عن طريق الزواج ليس محرما. إذن، فهو خارج موضوعا عن النهي في الآية أو عن الذم فيها.
ما وراء الفقه؛ ج6، ص: 98
و أما التمسك بآية «1» «زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ» الآية، و حصول الذم فيها لهذه الأشياء، ففيه أنه لا يخفى استفاضة الأخبار و تكاثرها بالأمر بجملة من هذه الأشياء كالنساء و حب الأولاد و طلبهم لما عرفت من أخبار مباهاته صلى الله عليه و آله و سلم الأمم بكثرة أمته، و تعليله ذلك بتثقيل الأرض بالتهليل و نحو ذلك، و جمع المال من الحلال، كما ورد أيضا.
و قد تقدمت الأخبار بذلك في مقدمات كتاب التجارة، و استفاضت الروايات بالحث على التجارة، كما تقدم أيضا و نحو ذلك.
و لا ريب أن الشهوة إنما هي من الله عز و جل ليس للعبد فيه اختيار.
قال أمين الإسلام الطبرسي (قدس سره) في كتاب مجمع البيان «2»: و الشهوة من فعل الله عز و جل ليس للعبد فيه اختيار فلا يمكننا دفعها عن نفوسنا، فلا يقدر عليها أحد من البشر و هي ضرورية فينا لأنا لا يمكننا دفعها عن نفوسنا، انتهى.
و حينئذ فإذا ثبت ذلك علم أن الذم لا يترتب على هذه الأشياء من حيث هي، و لا باعتبار قصد غاية راجحة شرعا منها كامتثال تلك الأوامر الشرعية، و اكتساب الولد، و كسر الشهوة الحيوانية في النكاح، و حب المال للتوصل به إلى الطاعات و القربات، و نحو ذلك.
و إنما يترتب عليها باعتبار الاختصاص بالانهماك في الشهوة البهيمية، و عدم قصد شيء من الغايات الأخروية، و على هذا لا دلالة في الآية على ما ادعاه ذلك المستدل.ثم إنهم قد اختلفوا أيضا في أنه على القول بأفضلية النكاح لمن تتق نفسه إليه هل هو أفضل من التخلي للعبادة، أم التخلي للعبادة أفضل؟ قولان: و المفهوم من الأخبار المتقدمة هو الأول، سيما الأخبار الأخيرة الواردة في ترهب عثمان ابن مظعون و اختياره الصلاة على النكاح.
و الأخبار الدالة على ذم العزاب، و الأخبار الدالة على أن ركعتين يصليهما متزوج خير من عزب يقوم ليله و يصوم نهاره، فإنها دالة بعمومها أو إطلاقها على أفضلية النكاح، تاقت نفسه أم لم تتق، إذ لا تفصيل فيها.
الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج23، ص: 15
عصران;689119 نوشت:
یک حدیث هم به عنوان اشانتیون می آورم:
وعن أبيه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن على بن معبد، عن عبد الله بن القاسم، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال : أوّل ما عُصي الله تعالى بست خصال: حب الدنيا، وحب الرياسة، وحب النوم، وحبّ النساء، وحبّ الطعام، وحب الراحة. ( کافی ج3 ص 711)
سند این اشانتیون را علامه مجلسی ضعیف می داند
الحديث الثالث: ضعيف.(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج10، ص: 75)
اما روایات خلاف مقصود شما در استحباب حب النساء :
تهذيب 7/ 403: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 320: علي (بن إبراهيم ابن هاشم كا) عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله عليه السلام من أخلاق الأنبياء عليهم السلام حب النساء.
امام صادق عليه السلام فرمود: «دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است.»
كافى 5/ 321: (علي بن إبراهيم عن أبيه معلق) عن محمد بن أبي عمير عن بكار بن كردم وغير واحد عن أبي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله جعل قرة عينى في الصلاة ولذتى في النساء.
امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشمم در نماز و لذتم در زنان است.»
كافى 5/ 321: الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الحسن بن علي عن حماد بن عثمان عن عمر بن يزيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله جعل قرة عينى في الصلاة، ولذتى في الدنيا النساء وريحانتى الحسن والحسين عليهما السلام.
امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشم من در نماز قرار داده شده است و لذت من در دنيا در زنان است و دو گل من حسن و حسين هستند.»
الجعفريات 182: بإسناده عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله اعطينا أهل البيت سبعة لم يعطهن أحد قبلنا ولا يعطاها أحد بعدنا: الصباحة، والفصاحة، والسماحة، والشجاعة، والحلم، والعلم والمحبة من النساء. مستدرك 14/ 157: ورواه السيد فضل الله الراوندى في نوادره بإسناده عن النبي صلى الله عليه و آله مثله.
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به ما اهل بيت هفت چيز داده شده كه به احدى پيش از ما داده نشده و به كسى بعد از ما داده نمىشود.
زيبايى، فصاحت، سخاوت، شجاعت، بردبارى، دانش و دوست داشتن زنان.»
كافى 5/ 321: علي بن إبراهيم عن أبيه عن صالح بن السندى عن جعفر بن بشير عن أبان كافى 5/ 320: محمد بن يحيى العطار عن عبد الله بن محمد عن علي بن الحكم عن فقيه 3/ 242: أبان (بن عثمان كا) عن عمر بن يزيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال ما أظن رجلا يزداد في الايمان خيرا إلاازداد حبا للنساء.
) امام صادق عليه السلام فرمود: «گمان نمىكنم كه مرد پس از ايمان، خيرى بيفزايد مگر اينكه محبتش به زنان بيشتر مىشود.»
حضرت ابراهیم که برای سرزدن به دو تا زنشان بین حجاز و فلسطین یک بیابان بزرگ را در رفت و آمد بودند چگونه می توانستند هم زمان سه تا زن داشته باشند. حتی برای سر زدن به پسرشان حضرت اسماعیل هم از همسر اولشان ساره اجازه گرفتند. ( رجوع شود به متن پنهان اولین پست مربوط به ازدواج پیامبران).
سلام مجدد
با تفحصی که صورت گرفت یک همسر دیگر برای ابراهیم خلیل یافت شد یعنی مجموعا چهار همسر سارة، هاجر، قنطورا، حجون
که فرزندانی که از اینها داشته عبارت بوده از:
إسماعيل عليه السلام: من السيدة هاجر
إسحق عليه السلام: من السيدة سارة
مدين، زمران، يقشان، سرج، نشق، السادس اسمه غير معلوم: من قنطورا
كيسان، سورج، امم، لوطان، نافس: من حجون
اما اینکه چطور بین دو بیابان به اینها سر می زده باید گفت که همیشگی نبوده و حضرت ابراهيم گاهى به ديدار آنان مى رفت و براى آنان توشه و غذا مى برد.
عصران;689656 نوشت:
حتی در زمینه ی ازدواج با حضرت هاجر اولا حضرت هاجر کنیز بودند و بعد هم حضرت ساره هم نازا بودند.
کنیز بودن بر فرض ثبوت تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمی کند مضاف بر اینکه ساره بعدا صاحب فرزند شد و ابراهیم می توانست به جای اینکه سراغ زنی دیگر برود از خداوند بخواهد که از ساره صاحب فرزند شود و دعای پیامبران هم مستجاب است نه اینکه سراغ زن دیگری برود تا از او صاحب فرزند شود.
عصران;689656 نوشت:
در مورد ازدواج حضرت ابراهیم با قثوره ( قطورا) اگر همان قسمت تورات ( باب 25 سفر پیدایش) که از آن برای من استناد کردید را ببینید نوشته است که بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند و نیز در تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و تفسیر کشف الاسرار هم آمده است که حضرت ابراهیم بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند. حضرت هاجر هم که قبل از حضرت ساره وفات کرده بودند.
یک همسر دیگر هم به نام حجور برای حضرت ابراهیم در برخی منابع آمده است قدر مسلم این است که اینها بعد از مرگ حضرت ساره بوده است.
بله،درست می فرمایید البته حتی در صورت پذیرش این مطالب تورات و تاریخ طبری و ... باز هم مطلب ما ثابت است که ایشان تعدد زوجات داشته اند.
ازدواج اول او با ساره مادر اسحاق(ع) بود ازدواج دوم وی با هاجر کنیز ساره بود که از او نیز صاحب پسری به نام اسماعیل(ع) گشت. در پی رحلت ساره و هاجر، ابراهیم(ع) برای بار سوم و چهارم نیز ازدواج نمود؛ ازدواج سوم وی با قطورا دختر یقطن کنعانی بود که از او صاحب شش پسر به نام های (یقسان، زمران، مدیان، یسبق، سوح و بسر) (تاریخ طبری، ج 1، ص 217) گشت.
و بالاخره حاصل ازدواج چهارم او با حجون پنج فرزند به نام های کیسان، سورج، امیم، لوطان، نافس) بود. بدین ترتیب شمار فرزندان ابراهیم(ع) به سیزده نفر رسید. وی سرانجام در سن 175 یا 200 سالگی بدرود حیات گفت. (همان، ص 185) و به دست اسماعیل و اسحاق، کنار قبر ساره در مزرعه حبرون به خاک سپرده شد. (لغتنامه دهخدا، ج 1، ص 210)
پس ایشان در زمان ساره همسر اول با هاجر ارتباط داشت و پس از فوت این دو نفر دو همسر دیگر به نام های قطورا و حجون داشتند پس در کل ایشان تعدد زوجات داشته اند و یقینا ازدواج چهارم برای نازا بودن همسر سوم نبوده.
عصران;689656 نوشت:
همانگونه که در متن پنهان که الان بازش کردم گفتم حضرت اسماعیل هم یک زن گرفتند ولی به خاطر اینکه آن زن به پدرشان حضرت ابراهیم بی احترامی کردند آن زن را طلاق دادند و با زن دیگری ازدواج کردند و در برخی روایات( در بحار الانوار) هم آمده است که زن اولشان فرزند دار نمی شدند برای همین یک زن دیگر هم گرفتند . البته در کتاب فروع کافی نقل شده که حضرت اسماعیل شش زن و حدود 20 فرزند داشتند اما اولا این مخالف نظر مشهوری است که در اکثر منابع نقل شده است و دوما یک خبر واحد و نادر است و سوما در آن نقل حتی اسم فرزندان حضرت اسماعیل هم آورده نشده در حالی که نقلهای دیگر اسم فرزندان حضرت اسماعیل را هم آورده اند.
در مورد حضرت اسماعیل در تورات آمده
سفر پیدایش (Genesis)- باب 17- آیه 20: و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم . اینک او را برکت داده ، بارور گردانم ، و او را بسیار کثیر، بسیار کثیر گردانم و دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم .
همچنین در سفر پيدايش 25 : 13 ـ 19 آمده:
وي دوازده فرزند داشته و نام تك تك آن ها را ذكر مي كند و مي گويد : آنان از « حَوِيله » تا « شور » كه مقابل مصر به سمت « اشّور » واقع است ، ساكن بودند.
پس تعداد 12 فرزند طبق تورات تحریف شده ثابت است اما در منابع متعبر شیعی که هم روایت ضعیف کافی بر تورات و تاریخ طبری و دیگر کتب تاریخی غیر شیعی برتری دارد مطلب دیگری آمده مخصوصا اینکه در کتب تاریخی اهل سنت اسرائیلیات زیادی وارد شده است این لینک را می توانید مطالعه نمایید http://www.ensani.ir/fa/content/100264/default.aspx
[SPOILER] به موازات کتاب های تفسیری، بسیاری از کتاب های تاریخی نیز در دام روایات اسرائیلی افتاده اند. در این کتاب ها نیز در بیان آغاز خلقت و شرح حال پیامبران و امت های گذشته، روایات اسرائیلی به صورت انبوهی وارد شده است.
نوع کتاب های تاریخی که امروز به عنوان منابع اصیل و معتبر شناخته می شود روایاتی را که ریشه اسرائیلی دارد و شامل خرافات بسیاری است، در خود جای داده است و حضور این مطالب سست و پریشان در این کتاب ها، اصالت و اعتبار روایت های دیگر آنها را هم مورد تردید قرار می دهد و نشان می دهد که اینها نه مورخ که نوعی نقّال هستند که درست و نادرست و غثّ و ثمین را در هم آمیخته اند.
محمد بن اسحاق بن یسار(متوفای سال 150) که پدر سیره نویسی است و سیره ابن هشام برگرفته از سیره اوست، خود یکی از رواج دهندگان روایت های اسرائیلی است. ذهبی می گوید: «محمد بن اسحاق از اهل کتاب نقل حدیث می کند.»[4] طیالسی نقل می کند که ابن اسحاق می گفت: «شخص موثقی به من خبر داد. به او گفته می شد که او کیست؟ می گفت: یعقوب یهودی و روایت شده که او گفته های مردی از اهل کتاب را می نوشت.»[5] البته بعضی از علمای رجال از اهل سنت، محمد بن اسحاق را توثیق کرده اند و بعضی هم او را ضعیف دانسته اند[6] و علمای رجال شیعه هم با اینکه او را از اصحاب امام صادق(ع) معرفی کرده اند، گفته اند که او از عامه بود هر چند که محبت و میل شدید به اهلبیت داشت.[7]
آنچه مسلم است اینکه ابن اسحاق از ناقلان روایات اسرائیلی است؛ چنانچه محققان سیره ابن هشام می گویند «ابن اسحاق در بخش تاریخ مکه، کتاب خود را از اساطیر و اسرائیلیات سیراب کرده است.»[8] و در تاریخ طبری روایات متعددی را از محمد بن اسحاق نقل می کند که او از برخی عالمانِ اهل کتاب روایت کرده است.[9]
ابن قتیبه دینوری (متوفای سال 276) از جمله کسانی است که در کتاب «المعارف» خود اسرائیلیات را فراوان نقل کرده و بسیاری از مطالب کتاب خود را به خصوص در بخش تاریخ پیامبران با حذف سند و مستقیماً از وهب بن منبه نقل کرده است. به گفته برخی صاحب نظران ابن قتیبه بسیاری از مطالب المعارف را از کتاب «المحبر» و «المنمق» ابن حبیب برداشته[10] و این نشان می دهد که پخش روایات اسرائیلی در کتاب های تاریخی، رایج و شایع بوده است.
ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (متوفای سال 282) در «الاخبارالطوال» درباره تاریخ پیامبران و امت های پیشین، اسرائیلیات نقل شده از کعب الاحبار و وهب بن منبه و مانند آنها را با ولع شدیدی نقل می کند، ولی به کلی سند ها را می اندازد و در آغاز هر مطلبی می گوید: «و گفته اند».
محمد بن جریر طبری (متوفای 310) یکی دیگر از مورخان معروف است و تاریخ او از منابع مهم تاریخ اسلام به شمار می آید، ولی تاریخ او نیز مانند تفسیرش آکنده از اسرائیلیات است و درباره آغاز آفرینش و تاریخ پیامبران و اقوام پیشین عمده ترین منبع او روایات اسرائیلی است که از کعب الاحبار و وهب بن منبه رسیده است.
در کتاب های تاریخی بعدی ملاحظه می کنیم که به تدریج به ضعف روایات اسرائیلی توجه شده است، هر چند که آنها را ذکر کرده اند.
مسعودی (متوفای سال 346) در «مروج الذهب» پس از ذکر حدیث نسناس و عنقاء و آفرینش چهارپایان اظهار می دارد که این روایات از روایاتی نیست که شنونده آن باید آن را بپذیرد... و آنها داخل در اسرائیلیات است.[11]
ابوعلی ابن مسکویه (متوفای سال 421) از مورخانی است که کمتر به دام روایت های اسرائیلی گرفتار شده است. او با توجه کامل به اینکه بخش های مهمی از تاریخ پیشینیان، مشتمل بر خرافات و تخیلات است، تلاش کرده که در کتاب خود به نام «تجارب الامم» از آن دوری کند و تا حد زیادی هم موفق شده و به تحلیل حوادث پرداخته است. او در مقدمه کتاب خود می گوید: «چنین یافتم که خبر های موجود، آمیخته با خبر هایی است که به منزله قصه پردازی و خرافات است. اینها هیچ فایده ای ندارد، جز اینکه در قصه گویی های شبانه باعث خواب رفتن شنونده باشد!»[12]
تجارب الامم از ذکر دو بخش از تاریخ که نوع کتاب های تاریخی آن را دارند و خاستگاه روایات اسرائیلی است، خودداری کرده است. آن دو بخش عبارتند از: آغاز آفرینش (بدءالخلق) و تاریخ پیامبران. او گفته است که هدف او بیان وقایعی است که می توان از آن تجربه هایی آموخت که به درد زندگی می خورد.[13]
در عین حال، یکی از منابع مهم ابن مسکویه تاریخ طبری است که منبع اسرائیلیات است. هرچند که او در نقل های خود از طبری گزینشی عمل کرده و با نقد و نظر همراه کرده است، ولی گاه و بیگاه برخی از روایات اسرائیلی از طریق تاریخ طبری در تجارب الامم راه یافته است. او مانند دیگر مورخانی که پس از طبری آمده اند به شدت از تاریخ طبری متأثر است و تاریخ طبری برای او آنچنان مهم بوده که درس آن را خوانده است. در ذیل حوادث سال 350 از درگذشت ابوبکر احمد بن کامل خبر می دهد و می گوید: «من کتاب تاریخ ابوجعفر طبری را از وی شنیده ام.»[14]
مطهر بن طاهر مقدسی (متوفای سال 507) مؤلف کتاب « البدء و التاریخ» روایات اسرائیلی درباره آفرینش را با قید احتیاط نقل می کند و در موارد بسیاری می گوید: اگر این روایات صحیح باشد دلالت بر فلان مطلب می کند و بدین گونه صحت آنها را مورد تردید قرار می دهد. و در فصل مربوط به نخستین موجودی که خداوند آفرید، برخی از روایات اسرائیلی را به نقل از وهب بن منبه و عبدالله بن سلام نقل می کند و پس از نقد آنها از نظر عقلی می گوید: «جایز نیست به آنچه از اهل کتاب در این باره نقل شده، یقین پیدا کرد مگر اینکه قرآن و سخن پیامبر ما آن را تصدیق کند، زیرا که در کتاب های آنها تحریف و تبدیل رخ داده است و حتی این روایات مخالف با چیزی است که در اول تورات آمده است.»[15]
مقدسی عقاید یهود را مستقیماً از برخی کتاب های آنها نقل می کند و مورد نقد قرار می دهد. مثلاً در باب آغاز آفرینش، تحت عنوان: «ذکر مقالات اهل الکتاب فی هذا الباب» نظرات آنها را از کتابی به نام «شرایع الیهود» نقل می کند و بخشی را هم از تورات می آورد و جالب اینکه عبارت تورات را به زبان عبری و با حروف عربی نقل می کند و سپس آن را به عربی ترجمه می کند.[16]
ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزی (متوفای سال 597) در مقدمه تاریخ مفصل خود به نام «المنتظم فی اخبار الملوک و الامم» می گوید: «از مورخان پیشین، بعضی ها کتاب های خود را آکنده از مطالبی کرده اند که ذکر آنها مورد رغبت نیست و در آنها مطالبی ذکر شده که مربوط به آغاز آفرینش است و صحت آنها بعید به نظر می رسد و ذکر آنها نزد صاحبان خرد زشت است. مانند اخباری که از وهب بن منبه و دیگران نقل شده که از خرافات است.»[17] در عین حال، ابن جوزی در همین کتاب بسیاری از آن روایات را نقل کرده و حتی روایات وهب بن منبه را درباره آغاز آفرینش به طور گسترده آورده است.[18]
ابن کثیر دمشقی (متوفای سال 774) نیز از کسانی است که در کتاب خود «البدایة و النهایة» ضعف روایات اسرائیلی را مورد تأکید قرار داده است. او در مقدمه کتاب خود می گوید: «ما اسرائیلیات را ذکر نمی کنیم، مگر آن مقدار که مخالف کتاب و سنت نباشد و آن بخشی از روایاتی است که نه قابل تصدیق است و نه قابل تکذیب.»[19] او درباره آغاز تاریخ و حالات پیامبران و امت های گذشته، برخی از روایات معروف را می آورد و در جای جای آن می گوید: «این از اسرائیلیات است.» برای همین است که حاجی خلیفه در معرفی کتاب البدایة و النهایة می گوید: «ابن کثیر در این کتاب بر نص کتاب و سنت تکیه کرده و روایات صحیح و سقیم و نیز اخبار اسرائیلی را مشخص نموده است.»[20]
عبدالرحمان بن خلدون (متوفای سال 808) در مقدمه تاریخ خود از مورخان پیشین انتقاد می کند که برخی روایات اسرائیلی را نقل کرده اند که با عقل سازگار نیست. به عنوان نمونه تعداد سپاه موسی را در تیه که ششصد هزار نفر گفته اند، مطرح می کند و آن را مورد نقد قرار می دهد و رد می کند.[21] همچنین او در تاریخ خود برخی از روایات را نقل می کند و تذکر می دهد که این از اسرائیلیات است. او از کتابی به نام «الاسرائیلیات» نام می برد و گاهی از آن نقل می کند.[22]
این بود نمونه هایی از کتاب های تاریخی که بسیاری از آنها به خصوص در قرن های اولیه اسلامی، آکنده از روایت های اسرائیلی بوده است که بیشتر به خرافات و افسانه های تخیلی شباهت دارد تا حوادث و وقایع تاریخی. البته همانگونه که گفتیم از قرن چهارم به بعد، تاریخ نویسان مسلمان به ضعف این روایت ها توجه نشان داده اند و کوشیده اند که از آنها دوری کنند، هر چند که به تنقیح و تهذیب و پاکسازی تاریخ از این روایات توفیقی نیافته اند.
نکته ای که ذکر آن را در اینجا لازم می دانیم این است که با وجود اینکه محققان و مورخان معاصر، از حضور اسرائیلیات در کتاب های تفسیری و تاریخی انتقاد کرده اند و ضرورت پاکسازی تاریخ از این روایات را تذکر داده اند و در این باره کتاب های متعددی نوشته اند، در عین حال برخی از نویسندگان معاصر، اساطیر و اسرائیلیات را با پردازش جدید به طور گسترده وارد تاریخ اسلام کرده اند. از جمله آنها طه حسین است که کتاب «علی هامش السیرة» را بر همین اساس نوشته و در مقدمه آن تصریح کرده که من در این کتاب به خودم آزادی داده ام که از اساطیر در سیره استفاده کنم.[23]
طه حسین به خوبی می دانست که این کار او با مخالفت علمای اسلام روبرو خواهد شد و لذا پس از تبیین روش خود می گوید: « می دانم که گروهی درباره این کتاب سخت گیری خواهند کرد، آنها عقل گرایانی هستند که جز عقل به چیزی اطمینان ندارند و لذا درباره بسیاری از روایاتی که عقل آنها را نمی پذیرد سخت می گیرند.»[24]
نباید تصور کرد که طه حسین مانند یک فرد متدین معتقد است که باید در برابر معجزات پیامبران تسلیم شد، هرچند که عقل بدانجا راه نبرد، بلکه منظور او از این سخن توجیه روش خود و شاید هم نوعی فریبکاری است. کاری که او کرد وارد کردن افسانه های قدیمی و روایت های اسرائیلی در سیره نبوی با شیوه ای تازه بود.
همان گونه که خود وی پیش بینی کرده بود، کتاب «علی هامش السیره» پس از انتشار، با مخالفت های شدیدی روبرو شد و نخستین کسی که به آن اعتراض کرد دوست قدیمی و همفکر او محمد حسین هیکل بود که معتقد بود که دستمایه قرار دادن سیره نبوی در ادبیات اساطیری کاری نارواست و به همین جهت طه حسین را مورد سرزنش قرار داد.
طه حسین در حالی اسرائیلیات را به طور گسترده وارد کتاب خود کرد که محققان اسلامی بسیار کوشیده بودند که آنها را از تاریخ اسلام بزدایند.
[/SPOILER]
البته تعارضی هم با طلاق همسر اول ندارد زیرا می تواند همسر اول را طلاق دهد و پس از آن شش همسر داشته باشد.
البته قضیه طلاق از اسرائیلیات بی ارزش است و اعتباری ندارد حتی اسمی از بی احترامی دیده نشده مثلا در کتاب داستان پيامبران يا قصه هاي قرآن از آدم تا خاتم، ص: 218 آمده که ا اسماعيل با دخترى از قوم جرهم ازدواج نمود. روزى ابراهيم تصميم گرفت به ملاقات همسر و فرزندش به مكه باز گردد اما زمانى به آنجا رسيد كه هاجر روى در نقاب خاك كشيده بود. او به خانه اسماعيل آمد و از همسر او سراغ فرزندش را گرفت. همسر اسماعيل گفت كه شوهرش براى شكار به بيرون از منطقه حرم رفته است ابراهيم به وى گفت: هنگامى كه همسرت بازگشت سلام مرا به او برسان و به او بگو كه حتما سر درب خانهاش را تغيير دهد! هنگامى كه اسماعيل از شكار بازگشت بوى آشنائى به مشامش رسيد از همسرش پرسيد آيا كسى در خانه ما بوده است و همسرش از وجود مردى با خصوصيات منحصر بفرد پرده برداشت. اسماعيل كه از رمز تغيير سر درب خانهاش آگاه بود بزودى همسرش (حيفا) دختر مضاض جرهمى را طلاق گفته و با زنى ديگر ازدواج نمود. در سفرى ديگر ابراهيم براى سركشى به فرزندش اسماعيل به مكه وارد گشت و چون او به شكار رفته بود به منزل عروسش سركشى نموده و از او طلب طعامى نمود آن زن نيز با گوشت و شير از ابراهيم پذيرائى نمود. اما او هرگز از مركب خويش پائين نيامد چرا كه ساره چنين خواسته بود ابراهيم سپس به نزد مقام آمده و پاى خويش را به روى آن نهاد كه اثر آن قدم هنوز بر مقام ابراهيم نمايان است. همسر اسماعيل به هنگام وداع به گرمى او را بدرقه كرد و خليل خدا از او خواست تا به فرزندش سلام و درود فرستد و به او بگويد كه سر درب منزلش بسى مقاوم و استوار است!
در حالی که بی احترامی دیده نمی شود و فقط زنی را طلاق داده چونکه مثلا شخص غریبه ای که به منزلشان آمده از او پذیرایی نکرده اما زن دومی چون پذیرایی کرده او را طلاق نداده و این مطالب با اخلاق انبیا سازگاری ندارد که زنی را اینچنین بی دلیل طلاق دهند و از اسرائیلیات و مطالب بی سند می باشد.
عصران;689656 نوشت:
من هم که گفتم تعدد زوجات داشتند.
در همان قسمت تورات که از آن برای من استناد کردید درباره ی چگونگی دیگر ازدواجهایشان اینگونه آمده است:
۴ پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد؛ و او به وی درآمد... ۹ و اما لیه چون دید که از زاییدن بازمانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد.
[پیدایش ۳۰: ۴ و ۹]
همینکه تعدد زوجات داشته است کفایت می کند البته همه همسران او کنیز نبوده اند بلکه طبق همین مطلب شما دو نفر کنیز بودند (یعنی بر فرض قبول تورات تحریف شده) و دو زن آزاد داشته است که البته تفاوتی در کنیز بودن و آزاد بودن ندارد و اینجا هم تصریح به ازدواج با کنیز شده است و همان مطالبی که گفتیم صادق است.
عصران;689656 نوشت:
احتمالا درباره حضرت موسی حق با شماست و من اشتباه کردم.
البته همین حضرت موسی به عنوان مهریه زنشان ده سال ( هشت سال + دو سال هم اختیاری) نوکری پدر زنشان حضرت شعیب را کردند.
بله حضرت موسی طبق ان متن چهار همسر داشته اند
در مورد مهریه هم خود شعیب می فرماید: و ما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاءالله من الصالحین"من نمی خواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم و انشاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت (قصص، آیه 27)
یعنی باید توجه داشت که این ازدواج یک ازدواج معمولی نبود، بلکه مقدمه ای بود تا موسی علیه السلام در کنار پیر مدین، شعیب پیغمبر علیه السلام بماند و با کسب علم و معرفت در مکتب شعیب علیه السلام در سالیان دراز به مقام ارجمندی از علم و کمال نائل آید. وانگهی درست است که موسی علیه السلام در این مدت طولانی برای شعیب علیه السلام کار می کرد، ولی شعیب نیز تمام زندگی او و همسرش را تأمین می نمود و اگر هزینه زندگی موسی و همسرش را از مزد کار موسی علیه السلام کم کنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، نتیجتا مهر ساده و سبکی خواهد شد، بنابراین مهریه سنگین، مقدمه ای برای تکامل موسی علیه السلام در مکتب شعیب بوده و زندگی مادی و معنوی موسی علیه السلام را تأمین می کرده است (این که شعیب به موسی گفت "و ما ارید ان اشق علیک...؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و انشاءالله مرا از صالحان خواهی یافت» بیانگر همین مطلب است که منظور سختگیری نبوده، بلکه صلاح و کمال موسی علیه السلام هدف بوده است)
عصران;689656 نوشت:
دیگر زیاده روی نکنید ما مطالبی از زندگی پیامبران در تورات و انجیل را به شرط آنکه مسئله دار نباشند به عنوان یکی از شواهد تاریخی در کنار دیگر اخبار قبول می کنیم ولی دیگر قرار نیست که سخن حضرت عیسی را در انجیل های کنونی به عنوان سنت حضرت عیسی بیاوریم.
درباره آن قسمت انجیل متی هم که آوردید اولا علمای ما هم در بعضی آیات قرآن تفسیرهای مختلف و بعضا متناقضی ارائه می دهند حالا چرا حرف کشیشان آنها را درباره ی تمثیلی بودن آن قسمت نباید قبول کنیم؟
دوما در همان انجیل متی که به آن استناد کردید آموزه های رهبانیت فراوان تر است به عنوان نمونه چند تا را می آورم:
دقیقا بنده هم با توجه به اینکه آموزه های رهبانیت در انجیل فراوان ذکر شده است مطالب آنها را در مورد تک همسری برخی انبیا نمی پذیریم که البته خلاف آن هم موجود است در خود کتب آنها و خود آنها نقل های بسیار عجیبی از تعدد همسران انبیا هم دارند و استناد ما به کتاب آنها از این جهت است که شما بیشتر آن اسم هایی که در پست ابتدایی در مورد اسامی همسران انبیا آوردید مربوط به تورات و انجیل و کتاب تاریخی مثل تاریخ طبری که مملو از اسرائیلیات و اباطیل تورات و انجیل است می باشد و بنده هم بدین جهت از همان کتاب در نقد مطالب شما آوردم.
در مورد تمثیلی بودن هم که قبلا خدمت شما عرض کردم که " فقد أول بعض القسيسين هذه الجملة قائلين أن المسيح قد تكلم بأسلوب تمثيلي. نعم: ولو كان كذلك: الحق أنه لا يمكن لنبي أن يقول شيئاً بأسلوب تمثيلي عن أمر ما إلا إذا كان ذلك الأمر مرغوباً لديه."
عصران;689656 نوشت:
در ضمن پدر حضرت مریم هم فقط یک همسر داشت.
اولا چنین چیزی ثابت نیست بلکه حنه مادر مریم همسر اوست ثابت است اما اینکه اسم دیگری در تاریخ نیامده دلیل بر نبود نیست عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود
ثانیا در پیامبری عمران هم تردید جدی وجود دارد و برخی معتقدند که وی پیامبر نیست پس خارج از بحث ماست در ویکی پدیا آمده که دلیلی معتبر بر پیامبری عمران نیست.
عصران;689656 نوشت:
اصلا شما فرض کنید که حضرت نوح دو همسر داشتند. حضرت نوح حد اقل 950 سال فقط پیامبری کردند و در نقلی آمده که 2600 سال عمر کردند ( عمر حضرت نوح در روایات بین هزار تا سه هزار متغیر است). آیا دو همسر در طول حداقل نهصد و پنجاه سال برای سنت (( کثرت طروقه)) کم نیست؟
در مورد تطابق با قرآن هیچ تطابقی ندارد تک همسر بودن نوح چون مثلا فرض کنید نوح دو همسر داشت باید قرآن مثلا چه می گفت؟ مثلا در قرآن هم فقط از آن پسر نوح که غرق شده است صحبت شده آیا این بدین معنی است که فرزند دیگری نداشت؟ یقینا درست نیست زیرا در قرآن وعده به نجات اهل نوح داده شده است و همسر و پسرش نجات نیافتند پس اهل دیگری از همسر و فرزند هم باید داشته باشد.
مضاف بر اینکه در تاریخ اطلاعات زیادی در مورد بعد از وقوع طوفان و زندگی بعد از طوفان حضرت نوح نیامده است که آیا همسران دیگری داشتند یا خیر اما در زمان سوار شدن بر کشتی چیزی که ثابت است این است که ایشان دو همسر داشت و یکی سوار کشتی شد و دیگری نه؟ و همین ثابت کننده کثره الطروقه یعنی تعدد زوجات برای نوح می باشد.
عصران;689656 نوشت:
در ضمن آن حدیث (( کثرت طروقه)) ی شما هم اگرچه سندش صحیح است ولی چون در روایات دیگر متن ابن حدیث به صورتهای مختلف که با متن یکدیگر تفاوت دارند نقل شدهاست یک حدیث مضطرب محسوب می شود. به عنوان نمونه روایت پایین از کتاب وسایل الشیعه چاپ اسلامیه ج 14 ص 181:
وعنهم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد، عن الحسن بن الجهم قال: رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب " إلى أن قال: " ثم قال: ان من أخلاق الأنبياء التنظف والتطيب وحلق الشعر وكثرة الطروقة، ثم قال: كان لسليمان ابن داود ألف امرأة في قصر واحد ثلاثمأة مهيرة وسبعمأة سرية وكان رسول الله صلى الله عليه وآله له بضع أربعين رجلا، وكان عنده تسع نسوة، وكان يطوف عليهن في كل يوم وليلة.
همانگونه که می بینید اسرایلیات مربوط به هزار زن داشتن حضرت سلیمان هم در این روایت آمده است.
اختلاف در جزئیات حادثه دلیل بر دروغ بودن اصل داستان نیست زیرا اگر این سخن را ملاك صحت و كذب قرار دادید بسیاری از حوادث تاریخی بلكه روایات مربوط به احكام عملی نیز از كار خواهد افتاد، چون بیشتر نقلها با اختلاف در جزئیات بدست ما رسیده است.
به سخن دیگر، بسیاری از و قایع تاریخی با و جود كثرت روایات، اختلاف در جزئیات آن بیشتر است، حتّی در معجزه عظیمی مانند شقّ القمر كه شبهه ای در اصل و قوع آن و جود ندارد در بیان جزئیات آن اختلاف زیادی و جود دارد مثلا در بعضی روایات آمده است كه ماه دونیم شد و هر نیمی بر فراز كوهی قرار گرفت ترمذی از جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ از پدرش نقل میكند:
حدثنا عبد بن حُمَیدٍ حدثنا محمد بن كَثِیرٍ حدثنا سُلَیمَانُ بن كَثِیرٍ عن حُصَینٍ عن مُحَمَّدِ بن جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ عن أبیه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ النبی صلی الله علیه وسلم حتی صَارَ فِرْقَتَینِ علی هذا الْجَبَلِ وَعَلَی هذا الْجَبَلِ...
السلمی، محمد بن عیسی أبو عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج 5 ص 398، رقم: 3289، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
مطابق نقل روایت مسلم از عبدالله بن مسعود با دونیم شدن ماه، نیمی از آن پشت كوه و نیمی در سمت دیگر كوه قرار گرفت.
حدثنا عُبَیدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِی حدثنا أبی حدثنا شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ رسول اللَّهِ فِلْقَتَین فَسَتَرَ الْجَبَلُ فِلْقَةً وَكَانَتْ فِلْقَةٌ فَوْقَ الْجَبَلِ فقال رسول اللَّهِ اللهم أشهد ِ
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (الوفاة: 261 )، صحیح مسلم، ج 4 ص 2158، رقم: 2800دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
بخاری از عبدالله نقل میكند:
حدثنا عَبْدَانُ عن أبی حَمْزَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ رضی الله عنه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ وَنَحْنُ مع النبی بِمِنًی فقال اشْهَدُوا وَذَهَبَتْ فِرْقَةٌ نحو الْجَبَلِ وقال أبو الضُّحَی عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ انْشَقَّ بِمَكَّةَ وَتَابَعَهُ محمد بن مُسْلِمٍ عن بن أبی نَجِیحٍ عن مُجَاهِدٍ عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ.
ما با رسول خدا صلی الله علیه وآله در منی بودیم كه شق القمر شد؛ اما روایت دیگر از همین شخص چنین است كه در مكه این واقعه اتفاق افتاده است.
البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله الجعفی الوفاة: )، الجامع الصحیح المختصر،256، ج 3 ص 1404، دار النشر: دار ابن كثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا
پرسشی كه در این جا مطرح میگردد این است كه باتوجه به قطعی بودن و اقعه انشقاق قمر چرا در جزئیات آن اختلاف فاحش و جود دارد ؟ آیا با اختلاف در جزئیات باید اصل جریان انشقاق قمر را انكار كنیم ؟
واقعیت این است كه افرادی كه به نقل یك و اقعه می پردازند از نظر استعداد، و هدفی كه از نقل آن دارند مختلف هستند، غالب افراد سخنان دیگران را نقل به معنی می كنند، بعضی یك و اقعه را با تمام جزئیات آن بخاطر می سپارند و آن را برای دیگران بازگومی كنند، عدّه ای تنها بعضی جزئیات كه برایشان مهمّ بوده در نظرشان مانده و همان را نقل می كنند، و برخی نیز به نقل اصل داستان و كلّیاتی از آن اكتفا می كنند و كاری به نقل جزئیات ندارند. این گونه اختلاف ها در نقل، سبب زیر سؤال رفتن اصل حادثه نمی شود؛ زیرا همه روایت ها در اصل و قوع آن اتّفاق دارند، آری اگر در یكی از جزئیات بین دونقل اختلاف و جود داشته باشد، تنها همان بخش از داستان و خصوصیت آن از درجه اعتبار ساقط می شود نه اصل آن.
در حدیث کثره الطروقه هم اختلاف در جزئیات موجب این نمی شود كه اصل کثره الطروقه که در حدیث صحیح آمده است زیر سؤال برود.[/]
پیشفرض سوال این است که در سنت عملی پیامبر و امامان اصل بر تعدد زوجات بوده است.
برای روشن شدن این موضوع بسته ای آماده کردم که انشاء الله به زودی تقدیم می شود.
سلام مجدد
بنده که در این بسته جدید اسمی از پیامبران و امامان که قبلا درباره آن پاسخ نداده باشم ندیدم
مثلا شما گفته اید:
هیچکدام از زنان آزاد پیامبر قبل از اینکه بیوه بشوند و با حضرت محمد ازدواج کنند هوو نداشتند.
یعنی مثلا همسر سابق ام اسلمه یعنی عبدالله بن عبدالاسد تعدد زوجات نداشته است (بر فرض ثبوت) و مثلا فعل عبدالله عبد الاسد برای ما حجت شد؟!
یا دیگر افرادی که نقل کرده اید آیا که همه ی آنها غیر معصوم بودند دلیلی بر حجیت فعل آنها دارید؟
در واقع این بسته آخر از مبنا غلط است بنا بر این بنده خدشه ای وارد نمی کنیم و قبول می کنیم که همه این مطالب شما درست است و سیره غیر معصوم بر این چیزی است که شما گفتید اما ما ثابت کردیم که سیره انبیاء و ائمه خلاف این مطلب شماست و بر کثره الطروقه بوده است.
سؤال: چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟ پاسخ:
نکاتی را در جمعبندی بحث عرض می کنم:
اول. با توجه به شخصیت و جایگاه ویژه حضرت خدیجه(سلام الله علیها) تا زمان حیات حضرت خدیجه(سلام الله علیها)پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) با زن دیگری ازدواج نکردند،همچنین با توجه به مقام عصمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) امام علی(علیه السلام) هم تا زمانی که آن بانوی دو سرا زنده بودند با زن دیگری ازدواج نکردند.
دوم. ممکن است آنان در آن زمان با وجود خدیجه و فاطمه علیهما السلام نیازى به این مسئله نداشته اند؛ زیرا اگر زن داراى تمام کمالات و محاسن باشد، نیاز به چندهمسرى به وجود نخواهد آمد.
سوم. شاید امکان و شرایط چندهمسرى براى آنها وجود نداشته زیرا یکى از شرایط، ایجاد عدالت بین آنهاست و اگر نتوان بین چند همسر عدالت برقرار نمود، باید به یک زن اکتفا کرد؛ بی شک، ایجاد عدالت بین شخصى مثل خدیجه و حضرت زهرا علیها السلام با سایر زنان مشکل بوده زیرا اگر بین آنها به تساوى برخورد شود، ظلم است (تساوى با عدالت فرق دارد).
پنجم. شیخ طوسی در امالی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده:«تا زمانی که حضرت فاطمه علیها السّلام زنده بود خداوند متعال زنان دیگر را برای علی علیه السّلام حرام کرده بود.» ابو بصیر اسدی که راوی این حدیث است، می گوید: پرسیدم: چگونه؟ امام علیه السّلام فرمود: «چون فاطمه علیها السّلام همیشه طاهر بود و هرگز حائض نمی شد».
در حاشیه این مطلب گفتنی است: مسأله طهارت و پاکی و عدم حائض شدن صدیقه اطهر (س) بنا به روایات متعدد ثابت است و دلایل عقلی نیز آن روایات را تأیید می کند:
الف- این مسأله حتما در نظر معصومین علیهم السلام اهمیتی داشته كه در روایات متعددی كه در بین آنها روایات صحیحه و معتبری وجود دارد، بدان اشاره داشته اند و فرموده اند كه علت نام گذاری آن حضرت به فاطمه و طاهره و مطهره و بتول نیز همین پاكیزگی از آلودگیهای ظاهری و باطنی سائر زنان می باشد! (1)
ب- فضائل منحصر به فضائل اكتسابی نیست، از بالاترین مصادیق فضل و برتری، تفضل ویژه و عنایت خاصه الهی بر یك مخلوق در قبل و بَدو و ادامه خلقت می باشد. که این ویژگی در حضرت زهرا(س) از قسم فضائل غیراکتسابی است.
ج- عادات ماهیانه زنان گرچه از یك جهت عیب نیست و آن این كه لازمه سلامت مزاج آنان است اما همه می دانند كه این ایام برای آنان ایجاد زحمت می نماید و دچار مشكلات جسمی فراوانی می شوند. حال چه اشكالی دارد كه خداوند در بین زنان به طور ویژه و معجزه گونه به یك زن تفضل نموده و او را از این زحمت، معاف دارد بدون این كه وی سلامت جسمیش تحت تأثیر واقع شود و در عین حال قدرت فرزند آوری اش نیز باقی باشد.
د- از طرفی نیز می توان ادعا نمود كه عادت زنانه عیب محسوب می شود چنانکه امیر مۆمنان علیه السلام طبق نقل نهج البلاغه از آن تعبیر به نقصان ایمان نموده اند چرا كه زنان در این ایام از نماز محروم می شوند (2) حال چه اشكال دارد كه خداوند به یكی از زنان تفضل نموده و برای این كه آن زن هیچ گاه از نماز و تقرب جستن محروم نشود او را طاهره و مطهره قرار دهد. البته این عیب ذاتی و تکوینی نیست بلکه عارضی است چنانکه حضرت (ع) فرمودند: این عارضه موجب می شود زنان در این ایام از نماز محروم شوند. چنانکه بیماری لازمه وجودی انسان است اما عیب ذاتی نیست بلکه از این جهت عیب و نقص محسوب می شود که انسان را از انجام کامل فرائض الهی و فعالیتهای فردی و اجتماعی باز می دارد. قضیه حیض و نفاس در زنان نیز از همین سنخ است. فلذا به هیچ عنوان چنین مسأله ای به کم و کیف خلقت، اشکال وارد نکرده و این عارضه در زنان، ضمن آنکه لازمه وجودی آنهاست، موجب شرمندگی ایشان نیز نیست.
ششم. اگر پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله زندگي خود را با دو يا چند همسري آغاز مي كرد برخي دوستان نادان و دشمنان دانا او را انساني ( نعوذ بالله ) زن باره و هوسران معرفي مي كردند و با استفاده از اين نقطة ضعف ! علاقه مردم و مخصوصاً زنان جوامع مختلف را نسبت به دين مقدس اسلام ، كمرنگ كرده و يا از بين مي بردند .
هفتم. شرايط سالهاي آخر بعثت و سالهاي آغازين هجرت و كثرت اشتغالات علي عليه السلام در امر دفاع از اسلام اجازه و فرصتي به آن حضرت نمي داد تا به اين حكم عمل نمايد ضمن آنکه تشريع حكم تعدّد زوجات در دو سال پاياني عمر حضرت زهرا سلام الله عليها بود كه آن دو سال نيز در اوج سختيها و دغدغه هاي علي عليه السلام بود. ولي وقتي آن حضرت در بيست و پنج سال سكوت تلخ؛ فراغتي يافت با ازدواجهاي متعدد به اين حكم عملاً مبادرت فرمود.
هشتم. مي دانيم كه حضرت خديجه سلام الله عليها در سال دهم بعثت رحلت كردند ولي آيه تشريع تعدّد زوجات در اواخر سال هشتم هجري نازل شد. بنابراين وقتي تا زمان رحلت حضرت خديجه سلام الله عليها ، شريعت و قانوني از جانب خداوند در زمينة تعدّد زوجات بر پيامبر و مسلمانان نازل نشده بود ، پيامبر به چه چيزي مي بايست عمل مي كرد؟ ضمن آنکه خداوند تشريع يك حكم را معلّق بر شخصيت افراد نمي كند ، بلكه اگر حكمي به مصلحت جامعه باشد همه بايد در عمل به آن يا اعتقاد به آن پايبند باشند . بر فرض اگر آية تشريع تعدّد زوجات در زمان حيات حضرت خديجه سلام الله عليها نازل مي شد و اين حكم به مصلحت جامعه مسلمانان بود پيامبر صلوات الله عليه و آله خود را ملزم مي دانست تا با عمل به اين حكم ، راه را براي عمل ساير مسلمانان هموار سازد و در اين امر شخصيت والاي حضرت خديجه و ملاحظه ايشان ، ملاك عمل نبود .
نهم. اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده: محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(1)
دهم. بعلاوه، این مستحب،( ازدواج مجدد یا تعدد زوجات) تکلیفی نبوده بلکه پیشنهادی است به عبارتی ازدواج مجدد، یک امر واجبی نیست که بگوییم باید حتماً انجام بگیرد. از طرفی انگیزه ازدواج های بعدی پیامبر، گاهی به خاطر اداره و سرپرستی بیوه زنی و گاهی به خاطر جلب نظر قبیله ای، به اسلام بوده است. در برخی موارد، زنان خودشان را در معرض ازدواج با پیامبر قرار می دادند. شاید بتوان گفت که شخص پیامبر به دنبال تجدید فراش نبودند. زیرا به جز یک همسر، بقیه همسران ایشان بیوه بودند و رسول خدا در سنین کهولت، اقدام به ازدواج های متعدد کردند.
یازدهم. تمام افعال پیامبر از روی وحی بوده حتی حرف زدن ایشان به تعبیر قرآن وحی بوده تا چه رسد به عمل یعنی حتی سنتی که رایج بوده است تا وحی نشود پیامبر انجام نمی داده زیرا عمل پیامبر خودش سنت می شده و سنت بدون وحی به وجود نمی آید بنا بر نص قرآن. (2)
دوازدهم. بر خلاف گمان برخی، اینطور نبوده که حضرت فاطمه یا خدیجه (علیهماالسلام) نمی توانسته اند صبر و استقامت داشته باشند بلکه این هووها(زنان دیگر) نمی توانسته اند تحمل کنند چنانکه بعضی از همسران پیامبر بودند که حتی پس از فوت حضرت خدیجه به ایشان حسادت می کردند.
نتیجه ای که از کل بحث بدست می آید ازدواج مجدد طرح حکیمانه الهی بنا بر مصلحت و حکمت بوده و امری استحبابی و پیشنهادی تابع شرایط و برای مواقع ضرورت است و حکم تکلیفی و وجوبی نیست. از منابع روایی و تاریخی بدست می آید این امر نزد پیامبران و امامان معصوم (ع) مطلوب و پسندیده بوده و بسته به شرایط و اقتضائات، بدان اقدان نموده اند دلایلی که پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در زمان حیات خدیجه (س) و حضرت زهرا(س) به این امر اقدام نکرده اند نیز مورد اشاره قرار گرفت. بعلاوه دلایل ضرورت احیاء آن در زمان و شرایط حال جهان نیز گفته شد از اینرو مخالفت زنان که عمدتاً تابع احساسات و عدم آگاهی ایشان از مصالح آنست نمی تواند بعنوان دلایلی منطقی مانعی مورد پذیرش و اعتنا باشد.
موفق باشید .
پی نوشتها_____________________________________________
بحار، ج 62، ص 5
و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی، نجم 3 و 4.
سلام مجدد
حضرت ابراهیم که برای سرزدن به دو تا زنشان بین حجاز و فلسطین یک بیابان بزرگ را در رفت و آمد بودند چگونه می توانستند هم زمان سه تا زن داشته باشند. حتی برای سر زدن به پسرشان حضرت اسماعیل هم از همسر اولشان ساره اجازه گرفتند. ( رجوع شود به متن پنهان اولین پست مربوط به ازدواج پیامبران).
حتی در زمینه ی ازدواج با حضرت هاجر اولا حضرت هاجر کنیز بودند و بعد هم حضرت ساره هم نازا بودند.
در مورد ازدواج حضرت ابراهیم با قثوره ( قطورا) اگر همان قسمت تورات ( باب 25 سفر پیدایش) که از آن برای من استناد کردید را ببینید نوشته است که بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند و نیز در تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و تفسیر کشف الاسرار هم آمده است که حضرت ابراهیم بعد از مرگ حضرت ساره با قطورا ازدواج کردند. حضرت هاجر هم که قبل از حضرت ساره وفات کرده بودند.
یک همسر دیگر هم به نام حجور برای حضرت ابراهیم در برخی منابع آمده است قدر مسلم این است که اینها بعد از مرگ حضرت ساره بوده است.
همانگونه که در متن پنهان که الان بازش کردم گفتم حضرت اسماعیل هم یک زن گرفتند ولی به خاطر اینکه آن زن به پدرشان حضرت ابراهیم بی احترامی کردند آن زن را طلاق دادند و با زن دیگری ازدواج کردند و در برخی روایات( در بحار الانوار) هم آمده است که زن اولشان فرزند دار نمی شدند برای همین یک زن دیگر هم گرفتند . البته در کتاب فروع کافی نقل شده که حضرت اسماعیل شش زن و حدود 20 فرزند داشتند اما اولا این مخالف نظر مشهوری است که در اکثر منابع نقل شده است و دوما یک خبر واحد و نادر است و سوما در آن نقل حتی اسم فرزندان حضرت اسماعیل هم آورده نشده در حالی که نقلهای دیگر اسم فرزندان حضرت اسماعیل را هم آورده اند.
من هم که گفتم تعدد زوجات داشتند.
در همان قسمت تورات که از آن برای من استناد کردید درباره ی چگونگی دیگر ازدواجهایشان اینگونه آمده است:
۴ پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد؛ و او به وی درآمد... ۹ و اما لیه چون دید که از زاییدن بازمانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد.
[پیدایش ۳۰: ۴ و ۹]
احتمالا درباره حضرت موسی حق با شماست و من اشتباه کردم.
البته همین حضرت موسی به عنوان مهریه زنشان ده سال ( هشت سال + دو سال هم اختیاری) نوکری پدر زنشان حضرت شعیب را کردند.
دیدن مطلب پایین هم خالی از لطف نیست:
برخی اختلافات تورات با قرآن در مورد زندگی حضرت موسی
[SPOILER]1- در روایت تورات مادر موسی به تصمیم خودش فرزند را در سبد می گذارد اما در قرآن او این کار را به فرمان خدا انجام می دهد.
2-در تورات هفت دختر کاهن مدین (حضرت شعیب) برای آب دادن گله سرچاه آمده بودند ولی در قرآن دو دختر او.
3- از معاهده و پیمان حضرت موسی و پدر زنش حضرت شعیب در تورات خبری نیست.
4-در تورات حضرت موسی به صرف کنجکاوی به طرف آتش می رود اما در قرآن برای آوردن پاره ای از آن برای خانواده اش یا یافتن راه به سوی آن می رود.
5-تورات می گوید دست حضرت موسی بیماری برص گرفت ولی قرآن می گوید دستش بی هیچ علتی و به عنوان معجزه سفید شد.
و موارد فراوان دیگر[/SPOILER]
حضرت سلیمان و حضرت داود تعدد زوجات داشتند اما درباره ی تعداد زنانشان نقل صحیحی پیدا نکردم. دیگر انتظار نداشتید که از تورات برایتان بیاورم که حضرت داود یک زن شوهر دار را دید از آن خوشش آمد شوهرش را به خط مقدم جنگ فرستاد تا کشته شود و بتواند زنش را بگیرد یا اینکه حضرت داود یک زن شوهر دار را دید دستور داد شوهرش را بکشند تا بتواند زنش را تصاحب کند یا اینکه در تورات آمده حضرت سلیمان زنا کردند یا اینکه در تورات نوشته شده حضرت لوط با دو دخترش زنای محارم کرد من هم بیایم بگویم با آن زنی که در عذاب هلاک شد و دو دخترش جمعا سه تا زن داشتند!! باید اینها را سانسور می کردم.
مثلا در تورات درباره ی تعداد زنان حضرت سلیمان آمده است که :
و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از مو آبیان و عمو نیان وادومیان و صید ونیان و حتیان دوست میداشت... . ۳ و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند.
[اول پادشاهان ۱۱: ۱ – ۳]
دیگر زیاده روی نکنید ما مطالبی از زندگی پیامبران در تورات و انجیل را به شرط آنکه مسئله دار نباشند به عنوان یکی از شواهد تاریخی در کنار دیگر اخبار قبول می کنیم ولی دیگر قرار نیست که سخن حضرت عیسی را در انجیل های کنونی به عنوان سنت حضرت عیسی بیاوریم.
درباره آن قسمت انجیل متی هم که آوردید اولا علمای ما هم در بعضی آیات قرآن تفسیرهای مختلف و بعضا متناقضی ارائه می دهند حالا چرا حرف کشیشان آنها را درباره ی تمثیلی بودن آن قسمت نباید قبول کنیم؟
دوما در همان انجیل متی که به آن استناد کردید آموزه های رهبانیت فراوان تر است به عنوان نمونه چند تا را می آورم:
ر انجیل متی باب 19/10-11 از زبان حواریون اظهار میدارد که: «شاگردان به او گفتند: «. . . ازدواج نکردن بهتر است!» عیسی گفت: «همه نمیتوانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد.»
در انجیل متی باب 19 می خوانیم: «و هر که به خاطر اسم من خانه ها یا برادران و یا خواهران یا پدر و مادر یا زن و فرزندان و یا زمین ها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد شد.»
در ضمن پدر حضرت مریم هم فقط یک همسر داشت.
من هم نگفتم که آیه تصریح کامل بر تک همسری حضرت نوح دارد بلکه گفتم داشتن یک همسر با ظاهر آیه همخوانی بیشتری دارد و گفتم:
همچنین در تورات آمده که زن نوح از نجات یافتگان بود ودر قرآن هم آمده که زن نوح کافر بود شاید بعضی خواسته اند بین نظر قرآن و تورات جمع ببندند و این روایات دو همسری را از خودشان ساخته باشند البته گفتم شاید.
اصلا شما فرض کنید که حضرت نوح دو همسر داشتند. حضرت نوح حد اقل 950 سال فقط پیامبری کردند و در نقلی آمده که 2600 سال عمر کردند ( عمر حضرت نوح در روایات بین هزار تا سه هزار متغیر است). آیا دو همسر در طول حداقل نهصد و پنجاه سال برای سنت (( کثرت طروقه)) کم نیست؟
در آیات اولیه سوره تحریم ابتدا برای زنان پیامبر از عبارت (( ازواج)) که جمع است استفاده شده و بعد از آن ضمیر (( کما)) برای توبیخ و دعوت به توبه دو همسرشان آمده است.
در ضمن آن حدیث (( کثرت طروقه)) ی شما هم اگرچه سندش صحیح است ولی چون در روایات دیگر متن ابن حدیث به صورتهای مختلف که با متن یکدیگر تفاوت دارند نقل شدهاست یک حدیث مضطرب محسوب می شود. به عنوان نمونه روایت پایین از کتاب وسایل الشیعه چاپ اسلامیه ج 14 ص 181:
وعنهم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد، عن الحسن بن الجهم قال: رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب " إلى أن قال: " ثم قال: ان من أخلاق الأنبياء التنظف والتطيب وحلق الشعر وكثرة الطروقة، ثم قال: كان لسليمان ابن داود ألف امرأة في قصر واحد ثلاثمأة مهيرة وسبعمأة سرية وكان رسول الله صلى الله عليه وآله له بضع أربعين رجلا، وكان عنده تسع نسوة، وكان يطوف عليهن في كل يوم وليلة.
همانگونه که می بینید اسرایلیات مربوط به هزار زن داشتن حضرت سلیمان هم در این روایت آمده است.
سلام و تشکر:Gol:
دوست عزیز صبا 23
اگر در پست اول باقی بمانید و بخواهید پاسخ سؤالاتتان را در آن جستجو کنید ممکن است ناموفق باشید و کماکان ابهامات تان باقی بماند اما اگر در مسیر بحث قرار بگیرید و دیگر پستها و پاسخها را بخوانید قطعاً در محدوده سؤال اصلی تایپیک بسیاری از سؤالاتتان جواب خواهند یافت. موفق باشید ...:Gol:
سلام مجدد:Gol:
جناب عصران عزیز، اگر به موضوع تایپیک رجوع کنید سؤال اصلی عبارت از این است که "چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟"
عموماً پاسخهایی که داده شد فلسفه عدم ازدواج مجدد رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در زمان حیات حضرت خدیجه و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) را مورد توجه قرار داد و نیز اقدام دیگر امامان (ع) به ازدواج مجدد نیز مورد اشاره قرار گرفت.
بحث تعدد زوجات پیامبران (ع) اصولاً داخل در سؤال اصلی نیست گرچه بی ارتباط با موضوع هم نیست. لکن آنچه غیر وارد است کشاندن بحث به اختلاف نقلها در باب تعدد زوجات پیامبران (ع) است اینکه دو زن داشته اند یا 3 زن و یا بیشتر؟ و یا اینکه بعضی پیامبران اصلاً تعدد زوجات نداشته اند؟(این موضوع را می توان در تایپیکی مستقل به گفتمان گذاشت).
صحبت ما در تایپیک در دفاع از اصل جواز حکم تعدد زوجات و عمومیت آن از طرف شارع مقدس است و اینکه به چه دلیل و بسته به چه شرایطی برخی امامان (ع) در مقطعی و یا کلاً در طول حیاتشان از این حکم استفاده نکرده اند، نه اینکه بحث را به سمت و سویی بکشانیم که چون برخی امامان و یا پیامبران (علیهم صلوات الله) از این حکم استفاده نکرده اند همین مطلب مستمسکی شود برای مخالفت و یا ایجاد تردید در این حکم.(دقت کنید)
در جواز این حکم و مشروعیت آن، کافی است احدی از پیامبران (ع) و یا شخص نبی مکرم اسلام (ص) و یکی از امامان معصوم (ع) که سنت عملی آنها برای دیگران حجت است بدان اقدام کرده باشند و یا در سنت قولیشان این کار تأیید و توصیه شده باشد. نیازی نیست که بدنبال آن باشیم که از زندگی همه آنها حجت و نشانه بیاوریم.
موفق باشید ...:Gol:
سلام
اینها در نقد دلیل دوازدهم آغاز کننده تاپیک بود.
خودتان ببینید:
عاشرا+2: اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)
حالا چرا فقط از قسمتی که دربارهی حضرت ابراهیم گفتم نقل قول زدید.؟
اتفاقا سنت های حضرت ابراهیم هم برای ما حجت هستند این آیات قرآن را ببینید:
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(ابراهیم:36)
(از قول حضرت ابراهیم) پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى.
در حديثی از امام امير المؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «نَحْنُ آلَ إِبْراهِيم أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيم وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى " فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" »(1)
«ما خاندان ابراهيم(عليه السلام) هستيم. آيا از ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) رو مى گردانيد؟ در حالى كه خداوند (از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل مى كند) هر كس از من پيروى كند او از من است». (بحارالأنوار، ج32، ص96)
سلام و تشکر:Gol:
اگر قصد شما از بسط بحث و گسترانیدن آن، (حول تعدد زوجات پیامبران(ع)) در پاسخ به مطلب مورد اشاره بوده ملالی نیست! اما چنانکه گفتیم ضرورتی هم ندارد که تاریخ زندگی همه پیامبرانی که می شناسیم را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. زیرا ورود در جزئیات تاریخی آنهم در چنین مسأله ای نه ضرورت داشته و نه در رفع ابهامات سؤال تایپیک راهگشاست.
فرض کنید بخاطر شدت علاقه به حضرت ابراهیم(ع) :ok:
بقول معروف "مرحباً بناصرنا" چنانکه اشاره کردید آیه مورد اشاره به تبعیت از ابراهیم(ع) توصیه می کند "فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" و روایت از قول امیر بیان علی (ع) نیز به همین معنا اشاره دارد. ما نیز گفتیم بحث اثبات جواز تعدد زوجات و مشروعیت نیازی ندارد که همه انبیاء (ع) و یا همه امامان (ع) بدان اقدام کرده باشند. همینکه:
موفق باشید ...:Gol:
سلام :Gol:
به خاطر این مورد من دیگه ادامه بحث رو نخوندم
ولی الان چند صفحه اول رو تونستم بخونم چیز بیشتری نیافتم
بیشتر بحث کشیده شده به اثبات ازدواج مجدد
من دنبال جواب خود سوال بودم که فکر میکنم جواب قانع کننده و درستی به سوال داده نشده
بیشتر دلایل ذکر شده از شان حضرت فاطمه و خدیجه (س) و کمال و بی نقص بودن و ... بود
و طوری بیان شده که این رو میرسونه که دلیل ازدواج دیگر ائمه و یا مردان امروز این است که زنان دیگر نقص دارن و نا خود آگاه این تصور کنارش میاد که مرد ها چقدر با ارزش ترند از جنس زن که تا نقصی پیش آمد برن سراغ یک زن دیگر . شاید از شرایط زمانشون و زندگیشون بیشتر توضیح میدادین جواب بهتری پیدا میشد .
در مورد ازدواج مجدد کلی تاپیک زده شده !
شاید عاشق بودند...
اه یه سوال برام پیش اومد عایا هیچکدوم از پیامبران عاشق شدن؟؟؟
سلام
ما موضوع ازدواج پیامبران را ابتدا در یک پست به صورت مختصر و کلی آوردیم ولی چون یکی از دوستان آن را نقد کردند مجبور شدیم یک پاسخ تفصیلی بدهیم آن هم فقط در حد یک پست تفصیلی بود و دیگر دنباله دارش نکردیم.
کارشناس محترم چرا حرف در دهان بنده می گذارید؟ من کجا گفتم برای اثبات جواز تعدد زوجات باید همه ی انبیا و امامان به آن اقدام کرده باشند؟! اصلا موضوع تاپیک اثبات تعدد زوجات نیست. ( دقت کنید)
من از مطالبی که آوردم نتیجه گیری ای کردم و برای روشن تر شدن ابعاد بحث آنها را آوردم زیرا اینکه فقط زندگی پیامبر و امامانی که تعدد زوجات داشتند را ببینیم و آن را بزرگنمایی کنیم صحیح نیست و زندگی امامان و پیامبرانی که در قرآن زندگیشان برای مومنان مثل زده شده و تعدد زوجات نداشتند هم جزو سنت است. نمی شود بخشی را آورد و بخشی را پنهان کرد.
خب برگردیم سر سوال اصلی موضوع :
[h=2]چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟[/h]
پیشفرض سوال این است که در سنت عملی پیامبر و امامان اصل بر تعدد زوجات بوده است.
برای روشن شدن این موضوع بسته ای آماده کردم که انشاء الله به زودی تقدیم می شود.
بسته ی جدید از راه رسید:
با استفاده از کتب انساب و مقاتل و مناقب ( مثل انساب الاشراف و المجدی فی الانساب و لباب الانساب و مقاتل الطالبیین و عمده الطالب و الفخری فی الانساب و مناقب ابن شهر آشوب و ...)
بانو آمنه مادر حضرت محمد هوو نداشتند.
بانو فاطمه بنت اسد مادر امام علی هوو نداشتند.
بانو اسماء بنت عمیس قبل از اینکه شوهر اولشان جعفر طیار برادر امام علی شهید شوند و بیوه بشوند هوو نداشتند.
بانو زینب دختر حضرت محمد با مردی به نام ابو العاص بن ربیع ازدواج کردند و هوو نداشتند.
حضرت زینب دختر امام علی با پسر عمویشان عبدالله بن جعفر ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو رقیه کبری دختر امام علی با پسر عمویشان مسلم بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام الحسن دختر دیگر امام علی با پسر عمه ی خود جعده بن ابی هبیره مخزومی ازدواج کردند و هوو نداشتند. بعد از مر گ ایشان با جعفر بن عقیل ازدواج کردند و باز هم هوو نداشتند.
بانو نفیسه دختر دیگر امام علی با کثیر بن عباس بن عبد المطلب ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام هانی دختر دیگر امام علی با پسر عمویشان عبدالله بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو فاطمه دختر دیگر امام علی با محمد بن ابی سعید بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو خدیجه دختر دیگر امام علی با پسر عمویشان عبدالرحمن بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو میمونه دختر دیگر امام علی با عبدالله بن عقیل ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو لبابه ابتدا همسر حضرت ابو الفضل بودند و هوو نداشتند. بعد از شهادت حضرت عباس با زید بن حسن پسر بزرگ امام حسن ازدواج کردند . شوهر دومشان نود سال عمر کردند و هیچ هوویی سر ایشان نیاوردند.
بانو فاطمه دختر امام حسن و مادر امام باقر با امام سجاد ازدواج کردند و هیچ زن آزادی را به عنوان هوو نداشتند.
بانو ام سلمه دختر دیگر امام حسن با عمر بن زین العابدین پسر امام سجاد ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو فاطمه دختر امام حسین با پسر عمویشان حسن مثنی پسر امام حسن ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو خدیجه دختر امام سجاد با محمد بن عمر بن علی نوه ی امام علی ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو ام کلثوم دختر امام سجاد با داود بن حسن مثنی نوه ی امام حسن ازدواج کردند و هوو نداشتند.
بانو نفیسه نوه امام حسن و از زنان بزرگ شیعه با اسحاق پسر امام صادق ازدواج کردند و هوو نداشتند.
حضرت حکیمه خاتون دختر امام جواد و از بانوان بالا مرتبه و قابله و مامای امام مهدی با حسن بن علی مرعش نواده ی امام سجاد ازدواج کردند و هوو نداشتند.
اشانتیون:
هیچکدام از زنان آزاد پیامبر قبل از اینکه بیوه بشوند و با حضرت محمد ازدواج کنند هوو نداشتند.
:ok::ok::ok:
[="Black"] عصران;691323 نوشت:
سلام.
بنده نمی دانم چرا دوستان دیگر در تاپیک شرکت نمی کنند اما به هر حال بنده ان شاء الله به تدریج به مطالب شما پاسخ خواهم داد.
اما واقعا به نظر شما، شما این دلیل ایشان را نقل کردید؟
تعداد پیامبرانی که شما ذکر کردید به 12 نفر نمی رسد در حالی که ما 124000 پیامبر داریم و روایت صحیح السند برای اینکه کثره طروقه یا همان تعدد زوجات یکی از سنت های انبیا بوده آورده شد یعنی اکثر قریب به اتفاق انبیا دارای بیش از یک همسر بوده اند و اگر این اسامی که شما آوردید را بپذیریم که ما بر آن نقد کردیم و پاسخ دادیم باز هم نقدی بر سخن آغاز کننده تاپیک ارائه نکرده اید زیرا 12 نفر از بین 124000 نفر یک کسر کوچکی می شود که اصلا نقدی بر جمله آغاز گر تاپیک نیست که اکثر قریب به اتفاق (نه گفته اند همه) انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده:
«ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و كثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(بحار، ج 62، ص 5)[/]
[="Black"] عصران;689119 نوشت:
سلام.
هر چه جلوتر بروید بنده مجبور می شویم چند حدیث بیشتر مطالعه کنم و مدام بر تعداد همسران ائمه با مطالعه ای که می شود افزوده می شود ولی کمتر نمی شود بنا بر این نه تنها امام باقر وارد لیست شما نمی شود بلکه در لیست بنده اسم ایشان پررنگتر نیز می شود همینجا از شما تشکر می کنم زیرا با همین حرفی که زدید باعث شد یک همسر دیگر هم برای امام باقر پیدا شود و تا کنون سه همسر برای ایشان ثابت باشد یکی ام فروه مادر امام صادق یکی ام حکیم و یکی هم ام علی یا شاید ام ولد(ظاهرا همان زنی که امام باقر آن را طلاق داد و شما اشاره کردید)
و یک همسر ایشان داشته اند که امام باقر را اذیت می کرده و امام او را می بخشیده
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَتْ لِأَبِي ع امْرَأَةٌ وَ كَانَتْ تُؤْذِيهِ فَكَانَ يَغْفِرُ لَهَا
امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم همسری داشت كه او را مىرنجانيد و پدرم او را مىبخشيد
من لا يحضره الفقيه
و می دانیم که ام فروه که مادر امام معصوم هستند بد اخلاق نبوده اند پس اینجا ثابت می شود که یک همسر آزاد دیگر داشته که بد اخلاق بوده و امام صبر می کرده و او را می بخشیده و جایی هم اشاره نشده که این همسر را طلاق داد به خاطر اذیتی که می کرده بلکه اشاره شده که امام او را می بخشیده مدام (کان یغفر لها دلالت بر استمرار در ماضی دارد)
ثانیا به عنوان تاپیک دقت کنید می بینید که بحث پیرامون این موضوع است که آیا امامان معصوم در زمان همسر اولشان همسر دیگری را هم به تزویج درآورده اند یا خیر که یقینا امام باقر چنین کاری را انجام داده اند،حتی اگر همسرشان را هم بعدا طلاق بدهند و همسر دیگری هم نداشتند که دارند باز هم وارد لیست شما نمی شدند.
ثالثا قبلا هم عرض شده که ازدواج با کنیز مکروه است و ائمه آنها را آزاد می کردند و سپس با آنها ازدواج می کردند بنا بر این دیگر آنها پس از آزادی کنیز نیستند و شما نمی توانید چنین سخنی بگویید چون کنیز پس از آزادی تمام احکام زن آزاد را دارد و هیچ تفاوتی با زن آزاد ندارد و از نظر کرامت و برتری هم برتری به تقوا است نه چیز دیگر و سنت پیامبر هم این بوده که اول کنیز را آزاد می کرده و سپس با او ازدواج می کرده به دلیل کراهت ازدواج با کنیز
أَخْبَرَنَا حَمَّوَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَلِيفَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَاكِرُ بْنُ الْعِيَاضِ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَاشِمُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ كِنَانَةَ، عَنْ صَفِيَّةَ، قَالَتْ: أَعْتَقَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ جَعَلَ عِتْقِي صَدَاقِي.
صفيّه گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا آزاد كرد و آزادىام را مهرم (برای ازدواج با من) قرار داد.»
امالی طوسی
اولا علامه مجلسی سند روایت را مجهول می داند الحديث السابع: مجهول.( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج22، ص: 325) پس طبق نظر علامه مجلسی روایت شما ارزشی برای استناد ندارد البته چیزی که عوض دارد گله ندارد چون شما به سند حساس هستید بنده نظر علما در مورد سند را ذکر می کنم وگرنه بنده قبلا نظرم را در این مورد عرض کردم.
ثانیا از ابتدای روایت تا انتهای روایت یک کلمه اسمی از ام حکیم برده نشده شما آنوقت از کجا دانستید که این روایت مربوط به ام حکیم است و نتیجه گیری کرده اید امام ام حکیم را طلاق داده است؟ ممکن است یکی دیگر از همسران امام از همان قوم باشد و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
ثالثا طبق برخی قرائن می توان فهمید همسری که امام طلاق داده به توهین به حضرت علی، ام ولد یا همان ام علی بوده این روایت مرسل در کافی که به عنوان قرینه ذکر می شود نشان می دهد که همسری که طلاق داده ام علی بوده
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى مَتَاعٍ فَجَعَلْتُ أَلْمِسُ الْمَتَاعَ بِيَدِي فَقَالَ هَذَا الَّذِي تَلْمِسُهُ بِيَدِكَ أَرْمَنِيٌ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا أَنْتَ وَ الْأَرْمَنِيَّ فَقَالَ هَذَا مَتَاعٌ جَاءَتْ بِهِ- أُمُّ عَلِيٍّ امْرَأَةٌ لَهُ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَجَعَلْتُ أَلْمِسُ مَا تَحْتِي فَقَالَ كَأَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَنْظُرَ مَا تَحْتَكَ فَقُلْتُ لَا وَ لَكِنَّ الْأَعْمَى يَعْبَثُ فَقَالَ لِي إِنَّ ذَلِكَ الْمَتَاعَ كَانَ لِأُمِّ عَلِيٍّ وَ كَانَتْ تَرَى رَأْيَ الْخَوَارِجِ فَأَدَرْتُهَا لَيْلَةً إِلَى الصُّبْحِ أَنْ تَرْجِعَ عَنْ رَأْيِهَا وَ تَتَوَلَّى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَامْتَنَعَتْ عَلَيَّ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ طَلَّقْتُهَا.
البته روایات دیگری هم به این مضمون در دیگر کتب آمده که بنده فعلا به ذکر همی روایت از کافی بسنده می کنم شما خودتان می توانید جستجو کنید که روایاتی که دلالت دارد بر اینکه آن کسی که طلاق داده ام علی بوده نه ام حکیم.
ثالثا امام باقر از ام حکیم دو فرزند (عبد الله و ابراهیم) و از ام ولد یا ام علی،(علی و زینب و ام سلمه) سه فرزند داشتنه اند پس اگر متوسط برای هر فرزند یک سال در نظر بگیریم ام حکیم حداقل دو سال و ام ولد حداقل سه سال در عقد امام بودند تا امام یکی از این دو را طلاق داد (بر فرض اینکه بشود اصل طلاق یکی از این دو را هم به روایات صحیح ثابت کرد)
رابعا هر شخصی که ازدواج مجدد می کند معمولا دو همسر را در یک مجلس به عقد خود در نمیاورد بلکه ابتدا با یکی از اینها ازدواج می کند مثلا امام باقر ظاهرا ابتدا با ام فروه ازدواج کردند بعدا با ام حکیم و ام علی یعنی در زمان همسر اولشان تعدد زوجات داشته اند و این یعنی پاسخ به سوال تاپیک و اینکه امام یکی از اینها را بعدا طلاق داده باشند برفرض ثبوت هم ارتباطی به موضوع تاپیک ندارند و ثابت کننده چیزی نیست همینکه تعدد زوجات داشته اند یعنی به این سنت عمل کرده اند.
کتاب ائمتنا کتاب تحقیقی و تحلیلی پیرامون زندگانی ائمه معوصمین می باشد که با توجه به روایات و منابع تاریخی به بررسی زندگی امامان معوصم پرداخته و بنده با توجه به مطلب آمده در ج2، ص76 همسران امام رضا را سه نفر معرفی نمودم یعنی سخن بنده مبتنی بر آن کتاب تحقیقی می باشد حال اگر شما مدعی هستید که این مطلب صحیح نیست و عدد دیگری ارائه می کنید باید مستند به منبعی باشد و بروید مبنعی که بنده معرفی کردم را نگاه کنید و نقد کنید بنده چون فعلا دسترسی به جلد دوم این کتاب ندارم نمی توانم برای شما عین مطلب را قرار دهم اما برای شما جلد و صفحه کتاب را ارائه کردم و در آنجا کتاب به منابع متقدم استناد کرده است که امام رضا سه همسر داشته اند سبیکه،ام حبیبه،مادر ابراهیم.
اولا این موضوع مربوط به جلالت مادر امام جواد( سبیکه) بود که از شیخ عباس قمی نقل شده و ارتباطی به تعداد همسران امامان ندارد،شما قبول نکنید که مادر ائمه فضیلت داشته اند ارتباطی به این موضوع و بحثی که پیرامون آن می کنیم ندارد می توانید در جای دیگری از جلالت و عظمت مادر ائمه سوال کنید تا پاسخ شما را با روایات معتبر بدهیم
ثانیا شیخ عباس قمی از منایع معتبر دیگر این مطلب را نقل نموده و چون چیزی که از شیخ عباس ذکر کردیم این بود که مرحوم شيخ عباس قمی مي نويسد: در جلالت و عظمت وي همين بس كه حضرت موسي بن جعفر علیه السلام به يزيد بن سليط امر فرمود كه سلام آن حضرت را به او برساند. و چون موضوع ارتباطی به تاپیک ندارد از بحث پیرامون آن مورد خودداری می کنیم و شما می توانید این جمله را قبول نکنید زیرا دخلی در بحث ما ندارد.
به شما منبع دادیم که کتاب ائمتنا با بررسی منابع متقدم سه همسر برای ایشان ذکر کرده به آن کتاب مراجعه کنید مضافا اینکه ما گفتیم حتی ممکن است از این تعداد هم بیشتر باشد و این حداقل تعداد همسر می باشد و شما نمی توانید با مغالطه توسل به جهل که چون چیزی از همسران دیگر ذکر نشده نتیجه بگیرید که همسران ائمه به همین محدود می شود.
اولا ایشان سه همسر داشتند طبق کتاب ائمتنا علاوه بر آنکه ممکن است کنیزان دیگری هم داشته باشند پس حتی اگر نقل شما را هم در رابطه با ازدواج امام با ام جبیبه بپذیریم ایشان در یک سال آخر عمر سه همسر دائم داشتند و قبل از آن دو همسر دائم علاوه بر آنکه در چه سالی باشد تفاوتی نمی کند مهم این است که در زمان همسر اول ازدواج مجدد داشته اند هر چند یک سال و این پاسخ مطالب تاپیک است.
ثانیا در تاریخ طبری برای این متنی که ارائه شده سندی ارائه نکرده و بدون ذکر سند گفته است که وفي هذه السنة تزوج المأمون بوران بنت الحسن بْن سهل. وفيها زوج المأمون علي بْن موسى الرضى ابنته أم حبيب، وزوج محمد ابن علي بْن موسى ابنته أم الفضل بنا بر این با توجه به اینکه شما مطالب بدون سند را قبول نمی کنید نمی شود این سال را هم قبول کنید چون مشخص نیست طبری از کجا به چنین مطلبی رسیده
اولا همانطور که خودتان اشاره کردید روایت در ارشاد مفید آمده و خود شیخ مفید محدث بوده اند و کتاب روایی دارند و کتاب ایشان از منابع متقدم محسوب می شود و با آن روایتی که شما آوردید و شش قرن بعد از حضرت علی شخصی روایتی را ذکر کرده که احدی به آن اشاره نکرده است و مشخص نیست از کجا چنین چیزی ذکر شده
ثانیا ابتدا برای ما مشخص کنید معیار شما چیست؟ اینکه شما خودتان روایات ضعیف را در اینجا برای ما گلجین کنید و همچنین با گلچین مغالطات مثل توسل به جهل و ... بخواهید یک مطلب نادرستی را نتیجه بگیرید اما زمانی که نوبت به بنده می رسد باید روایات صحیح السند باشند و ایراداتی به بنده می گیرید که از ابتدا تا انتها در مطالب شما رویت می شود،پس اگر قرار است ایراد سندی بگیرید اول خودتان روایات صحیح السند بیاورید چون تا اینجا بنده روایت صحیح السندی از شما ندیدم اما بنده حداقل روایات صحیح در مطالبی که ذکر می کنم وجود دارد.(پس دفعه بعد که خواستید ایراد سندی بگیرید تمام این مطالبی که در تاپیک گفتید و برای بنده سند صحیح نیاوردید را با سند صحیح ثابت کنید بعدا به اسناد آنچه که بنده می آورم ایراد بگیرد)[/]
[="Black"] عصران;689119 نوشت:
اولا شما هنوز ثابت نکردید که بانو سمانه کنیز بودند،بنا بر این چون به روایات صحیح چنین چیزی را اثبات نکردید نمی توانید ادعا کنید که منظور بانو سمانه است (طبق مبنای خود شما) زیرا کنیز بودن ایشان ثابت نیست که مصداق روایت که اشاره به کنیز می کند باشد.(پس یا باید چنین چیزی را طبق مبنای خود با روایت صحیح ثابت کنید و گرنه نمی توانید به آن استدلال کنید)
ثانیا از آنجایی که امام قبلا با بانو سمانه قبلا ازدواج کرده اند نمی تواند معنای روایت باشد یعنی شما فرض کنید شخصی زن اول دارد و سپس زن دوم می گیرد و زن دوم بگوید مرد رفته زن اول گرفته و من را غیرتی می کند! این معنا ندارد زیرا زن دوم بعدا آمده نه زن اول پس روایت اشاره به بانو سمانه ندارد
ثالثا یتسری که فعل مضارع می باشد دلالت بر استمرار و مداومت دارد بنا بر این روایت به این معنا می باشد که امام مداوما بر سر من کنیز می آورد که به دو حالت امکان پذیر است امام کنیزی بگیرد دوباره بفروشد و دوباره آن را بگیرد و مدام این عمل را تکرار کند که دلالت بر مداومت کند که این معقول نیست و حالت دوم این است که کنیز های متعددی بیاورد که دلالت بر استمرار کند که معنای روایت همین است که بنده ذکر کردم.
اولا این مطلب هم که رد بر مدعای شماست زیرا سنت اکثریت قریب به اتفاق پیامبران و امامان بر چند همسری بوده و اینکه در باره عده معدودی از ائمه و انبیاء چنین چیزی به زعم شما وارد نشده و بر فرض صحت تعریف شما از سنت و حدیث نتیجه گرفته می شود که مطالبی مبنی بر تک همسری که درباره برخی معدود از ائمه و پیامبران با توجه به روایات ضعیف آوردید اعتباری ندارد و سنت دیگر انبیاء حجت بوده و از آنجا که در روایات داریم کلهم نور واحده همه معوصمین یک نور هستند پس سنت دیگر امامان هم همین تعدد زوجات بوده و چند روایت ضعیف شما حتی اگر صحیح هم بود توانایی مقابله با سنت را ندارد! (طبق مدعای شما درباره سنت و حدیث)
ثانیا هنوز شما معنای سنت را نمی دانید تعريف سنت از نظر شيعه اينگونه است:
قول، فعل و تقرير معصومين ـ عليهم السلام ـ را سنت مي گويند.
مظفر، اصول الفقه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ چهارم، 1403ق، ج2، ص57.
بنا بر این همان قول معصومین بر استحباب تعدد زوجات سنت ایشان محسوب می شود
براي اينكه محدوده سنت كاملاً روشن شود، لازم است فرق ميان سنت و اصطلاح حديث نيز اجمالاً مورد بررسي قرار گيرد.
در تفاوت ميان سنت و حديث مي توان گفت كه: حديث ناظر به گفتار معصومين ـ عليهم السلام ـ است، در حالي كه سنت به شيوه، منش و رفتار آنان ناظر مي باشد.
و از آنجا كه منش، گفتار را نيز در بر مي گيرد، مي توان سنّت را اعمّ و فراگيرتر از حديث دانست. به همين دليل، در بر شمردن ادله استنباط (جهت به دست آوردن حکم شرعي)، در كنار قرآن از سنّت ياد مي شود، نه حديث و در روايات، «عرضه بر سنّت» به عنوان يكي از راههاي شناخت روايات مجعول شناخته شده است، نه عرضه بر حديث.
با اين حال بايد توجه داشت كه امروزه به حكايتِ فعل و تقريرِ معصوم ـ عليه السلام ـ نيز، به خاطر حيثيّت گزارش گري آن «حديث» اطلاق مي شود.[ درسنامة علم حديث، ص30ـ31]
آنچه تاكنون بيان شد تعريف سنت و مشخص كردن محدوده آن بود. و بنابر آنچه در اول كلام ذكر شد، سيره با سنت نسبت تساوي دارد.[/]
اولا اثبات حکم استحبابا تعدد زوجات از قرآن و سنت بوده و نظرات مراجع هم به عنوان موید ذکر می شود که یعنی مراجع که متخصص استباط از قرآن و سنت هستند اکثریت آنها استحباب تعدد زوجات را مثل ما از کتاب و سنت برداشت کرده اند.
«الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یکهمسر، رفع نمیشود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2)
ثانیا دو دلیل قرآنی بر استحباب تعدد زوجات می آوریم:
وَ أَنْكِحُوا الْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ الصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ
اين آيه امر فرموده كه زنان بىشوهر و مردان بىهمسر را تزويج كنيد و بردگان زن و مرد را كه صالح باشند نيز تزويج نماييد، و اگر فقير باشند خداوند از فضل خود آنان را بىنياز خواهد كرد.
از آيۀ شريفه استفاده مىشود كه ازدواج ذاتاً امرى ممدوح شرع مىباشد و از اين رو امر به تزويج ديگران شده است، هر چند مدلول صريح و مطابقى آيه استحباب نكاح براى خود شخص نيست، ولى عرفاً اين نكته از آن استفاده مىشود، زيرا در غير اين صورت، امر به انجام آن براى ديگران نيز مطلوب شارع نبود.
اما از همین نکته که دیگران را امر به تزدویج افراد بی همسر کرده می توان فهمید که مردی که زن دارد هم شامل این امری که در آیه بالا آمده شده و مستحب است که زن بی شوهر را شوهر دهد که می تواند این شوهر دادن او با ازدواج خود شخص باشد بنا بر این استحباب تعدد زوجات با این آیه ثابت است
اما آیه دوم
فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا
ازدواج كنيد با زنهايى كه براى شما پاك و حلال هستند دو و سه و چهار و اگر مىترسيد بين آنها عدالت را رعايت نكنيد، به يك زن و يا چنانچه كنيزى داريد، اكتفاء نماييد كه اين به ترك ظلم نزديكتر است.
نحوه استدلال:
آنچه قابل توجه است ، نحوه بيان مطلب است می باشد خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد: دو یا سه یا چهار زن بگيريد و اگر نتوانستيد بين آنها عدالت را رعایت کنید به يك زن اكتفا كنيد.قرآن می توانست بیان کند که: يك زن اختيار كنيد و اگر مى توانيد عدالت را مراعات كنيد، دو یا سه یا چهار زن بگيريد. مفاد هر دو نحو بيان يكسان است ، تفاوت در اين است كه از بيان اول فهميده مى شود كه تك همسرى تبصره اى است بر قانون چند همسرى ولى از بيان دوم مى فهميم كه چند همسرى تبصره اى است بر قانون تك همسرى و قرآن كه شگردهاى بيانى آن ، يكى از وجوه اعجاز آن است نحوه اول را برگزيده است که تک همسری فرعی است بر چند همسری و با توجه به آیات و روایت فراوانی که در استحباب ازدواج وارد شده نتیجه می دهد که تعدد زوجات که تک همسری فرعی بر آن است یقینا مستحب است و اصل نکاح چند همسری است اما فرع بر آن که تک همسری می باشد در صورت عدم رعایت عدالت است.
سنت عملی انبیا هم کثره الطروقه بوده که به آن اشاره شد و همچنین سنت عملی معصومین از جمله پیامبر امام علی و امام حسن و امام حسین و ...
در روایات هم که الی ما شاء الله آمده است که ما چون به قران استناد کردیم به روایات استناد نمی کنیم اما طبق سیره شما چند اشانتیون (البته نه مثل اشانتیون های شما) هم برای شما قرار می دهیم:
تهذيب 7/ 403: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 320: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن معمر بن خلاد قال سمعت علي بن موسى الرضا عليه السلام يقول ثلاث من سنن المرسلين، العطر واحفاء الشعر وكثرة الطروقة. فقيه 3/ 241: روى عن معمر بن خلاد عن الرضا عليه السلام قال سمعته يقول ثلاث (وذكر مثله).
معمر بن خلاد گويد: «از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: سه چيز از سنتهاى پيامبران مرسل است:
1. عطر زدن
2. موهاى زائد بدن را زدودن
3.همسران زیاد
كافى 5/ 567: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد عن الحسن بن جهم قال رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب، فقلت جعلت فداك اختضبت، فقال نعم ان التهيئة مما تزيد في عفة النساء، ولقد ترك النساء العفة بترك أزواجهن التهيئة، ثم قال أيسرك أن تراها على ما تراك عليه إذا كنت على غير تهيئة، قلت لا، قال فهو ذاك، ثم قال من أخلاق الأنبياء التنظف والتطيب وحلق الشعر وكثرة الطروقة، ثم قال كان لسليمان بن داود عليه السلام ألف امرأة، في قصر واحد ثلاثمائة مهيرة وسبعمائة سرية وكان رسول الله صلى الله عليه و آله له بضع (و ظ) (4) أربعين رجلا وكان عنده تسع نسوة وكان يطوف عليهن في كل يوم وليلة.
حسن بن جهم گويد: «ديدم امام رضا عليه السلام خضاب كرده است، گفتم: فدايت شوم! خضاب كردهاى؟ حضرت فرمود: آرى آماده شدن، بر عفت زنان مىافزايد و زنان عفت را ترك كردهاند چون مردانشان آماده سازى را رها كردهاند.
سپس حضرت فرمود: آيا شادت مىسازد كه او را آن گونه كه تو هستى ببينى اگر آماده نباشى؟
گفتم: نه. حضرت فرمود: آن هم همين است سپس حضرت فرمود: از اخلاق پيامبران پاكيزگى، خوشبو شدن، تراشيدن موهاى زائد و زیاد بودن همسر است.
سپس حضرت فرمود: هزار زن در يك قصر براى سليمان بن داود بود. سيصد زن مهرى و هفتصد زن كنيز و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله قدرت چهل مرد بود و نه زن نزد ايشان بود و در هر روز و شب به سراغ آنان مىرفت.»
الدعائم 2/ 192: عن جعفر بن محمد عليهما السلام أ نه قال أربعة من أخلاق الأنبياء التنظيف والتطيب وحلق الجسد يعنى بالنورة وكثرة الطروقة يعنى النساء ثم ذكر سليمان بن داود عليه السلام فقال كان له ألف امرأة في قصر واحد سبعمائة سرية وثلاثمائة مهيرة قيل له جعلت فداك كيف يقوى على هؤلاء قال جعل الله فيه قوة بضعة وأربعين رجلا ويجعل ذلك للنبى صلى الله عليه و آله قيل له لعلى عليه السلام؟ فإنه استحيا ذكر على لابوته وكان فاطمة عليها السلام فأمسك ولم يقل شيئا.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «چهار چيز از اخلاق پيامبران است: پاكيزه سازى، بوى خوش داشتن، تراشيدن بدن (منظور با داروى نظافت يعنى نوره) و زیاد زن داشتن است.
سپس حضرت از سليمان بن داود عليه السلام ياد كردند و فرمودند: سليمان بن داود هزار زن در يك كاخ داشت، هفتصد كنيز و سيصد زن مهرى.
از حضرت سؤال شد: فدايت شوم! چگونه قدرت آميزش با اين همه زن را داشت؟
حضرت فرمود: خداوند در او قدرت چهل و اندى مرد را قرار داده بود و اين قدرت براى پيامبر اكرم هم قرار داده شده است. از امام سؤال شد كه: آيا اين قدرت براى حضرت على عليه السلام هم هست؟
حضرت گويا از بردن نام اميرالمؤمنين عليه السلام به دليل اينكه ايشان پدرشان بود و نيز به دليل موقعيت حضرت زهرا عليها السلام شرم كردند و چيزى نگفتند.»
كافى 5/ 390: عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي بصير وغيره في تسمية نساء النبي صلى الله عليه و آله و نسبهن وصفتهن: عائشة، وحفصة، وأم حبيب بنت أبى سفيان ابن حرب، وزينب بنت جحش، وسودة بنت زمعة، وميمونة بنت الحارث، وصفية بنت حى بن أخطب، وأم سلمة بنت أبى أمية وجويرية بنت الحارث، وكانت عايشة من تيم، وحفصة من عدى، وأم سلمة من بنى مخزوم، وسودة من بنى أسد بن عبد العزى، وزينب بنت جحش من بنى أسد، وعدادها من بنى أمية، وأم حبيب بنت أبى سفيان من بنى أمية، و ميمونة بنت الحارث من بنى هلال، وصفية بنت حى بن اخطب من بني إسرائيل، ومات صلى الله عليه و آله عن تسع نساء، وكان له سواهن التى وهبت نفسها للنبى صلى الله عليه و آله، وخديجة بنت خويلد أم ولده، وزينب بنت أبى الجون التى خدعت، والكندية.
از ابوبصير و ديگران درباره نام زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و نسب و صفت آنان نقل شده كه گويند:
«عايشه، حفصه، ام حبيب دختر ابوسفيان بن حرب و زينب دختر جحش، سوده دختر زمعه، ميمونه دختر حارث، صفيه دختر حى بن اخطب، ام سلمه دختر ابى اميه، جويريه دختر حارث و عايشه از قبيله تيم، حفصه از قبيله عدى، ام سلمه از قبيله بنى مخزوم، سوده از قبيله بنى أسد بن عبدالعزى، زينب دختر جحش از قبيله بنى اسد و همتاى او از بنى اميه، ام حبيب دختر ابوسفيان از بنى اميه، ميمونه دختر حارث از قبيله بنى هلال و صفيه دختر حى بن أخطب از بنى اسرائيل و رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت كردند در حالى كه نه زن داشتند و غير از اينها باز براى پيامبر همان زنى بود كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيده بود و نيز خديجه دختر خويلد مادر فرزندان حضرت و زينب دختر ابى جون همان زنى كه فريب خورد و زن كنديه.»
الخصال 419: حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضي الله عنه قال حدثنا الحسين بن علي بن الحسين السكرى قال حدثنا محمد بن زكريا الجوهري عن جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه عن أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام قال تزوج رسول الله صلى الله عليه و آله بخمس عشرة امرأة، و دخل بثلاث عشرة منهن، وقبض عن تسع فأما اللتان لم يدخل بهما، فعمرة والسنى، وأما الثلاث عشرة اللاتى دخل بهن فأولهن خديجة بنت خويلد، ثم سورة بنت زمعة، ثم أم سلمة واسمها هند بنت أبى أمية، ثم أم عبد الله عايشة بنت أبى بكر، ثم حفصة بنت عمر، ثم زينب بنت خزيمة بن الحارث أم المساكين، ثم زينب بنت جحش، ثم أم حبيبة رملة بنت أبى سفيان، ثم ميمونة بنت الحارث، ثم زينب بنت عميس، ثم جويرية بنت الحارث، ثم صفية بنت حيى بن أخطب، والتي وهبت نفسها للنبى صلى الله عليه و آله خولة بنت حكيم السلمى، وكان له سريتان يقسم لهما مع أزواجه، مارية وريحانة الخندفية، والتسع اللاتى قبض عنهن عائشة، وحفصة، وأم سلمة، وزينب بنت جحش، وميمونة بنت الحارث، وأم حبيبة بنت أبى سفيان، وصفية بنت حيى بن أخطب، وجويرية بنت الحارث، وسورة بنت زمعة، وأفضلهن خديجة بنت خويلد ثم أم سلمة بنت الحارث.
) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پانزده زن ازدواج كردند و با سيزده تاى آنها آميزش كردند و در حالى رحلت كردند كه نه زن داشتند.
اما دو زنى كه حضرت با آن دو آميزش نكرد عمره و سنى بود و اما سيزده زنى كه حضرت با آنان آميزش كرد نخستين آنها خديجه دختر خويلد سپس دختر رفعه سپس ام سلمه و نامش هند دختر ابى اميه سپس ام عبدالله يعنى عايشه دختر ابوبكر سپس حفصه دختر عمر سپس زينب دختر خزيمة بن حارث ام المساكين پس از آن زينت دختر جحش پس از آن ام حبيبه رمله دختر ابى سفيان سپس ميمونه دختر حارث سپس زينت دختر عميس سپس جويريه دختر حارث سپس صفيه دختر حى بن اخطب و آن كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيد خوله دختر حكيم سلمى بود و حضرت دو كنيز داشت كه شبهاى خود را براى آن دو به همراه همسرانش تقسيم مىكرد 1. ماريه 2. ريحانه خندفيه و نه زنى كه پيامبر در زمان رحلتش داشت عايشه، حفصه، ام سلمه، زينب دختر جحش، ميمونه دختر حارث، ام حبيبه دختر ابى سفيان، صفيه دختر حى بن أخطب، جويريه دختر حارث، سوره دختر زمعه و برترين آنان خديجه دختر خويلد و سپس ام سلمه دختر حارث بود.»
مستدرك 14/ 295: القطب الراوندي في قصص الأنبياء بإسناده إلى الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبي ولاد عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال كان لسليمان بن داود عليهما السلام حصن بناه الشياطين له فيه ألف بيت في كل بيت طروق فمنهن سبعمائة أمة قبطية وثلاثمائة حرة مهيرة فأعطاه الله تعالى قوة أربعين رجلا في مباضعة النساء وكان يطوف بهن جميعا ويسعفهن الخبر.
امام باقر عليه السلام فرمود: «براى سليمان بن داود عليهما السلام قلعهاى بود كه شيطانها برايش ساخته بودند در آن هزار اتاق و در هر اتاق زنى بود هفتصد تاى آن كنيز قبطى و سيصد تاى آن زن آزاد مهرى بود خداوند به او قدرت چهل مرد را در آميزش با زنان داده بود و او به همه آنها سر مىزد و نياز (جنسى) همه آنها را برآورده مىساخت ....»
الدعائم 2/ 192: عن جعفر بن محمد عليهما السلام أ نه قال ترك علي عليه السلام أربع نسوة وتسع عشرة سرية.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «اميرالمؤمنين عليه السلام چهار زن و نوزده كنيز پس از خويش به جا گذاشت.(یعنی در زمان شهادت چهار زن دائم و نوزده کنیز همزمان داشتند)»
فقيه 3/ 365: روى عن مسعدة بن صدقة الربعى عن جعفر بن محمد عن أبيه عليهما السلام قال قيل له ما بال المؤمن أحد شيء فقال لأن عز القرآن في قلبه، ومحض الايمان في صدره، وهو عبد مطيع لله ولرسوله مصدق قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أشح شيء قال لأنه يكسب الرزق من حله، ومطلب الحلال عزيز، فلا يحب أن يفارقه كسبه لما يعلم من عزة مطلبه، وان هو سخت نفسه لم يضعه إلافى موضعه قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أنكح شيء قال لحفظه فرجه عن فروج لا تحل له ولكيلا تميل به شهوته هكذا ولا هكذا، فإذا ظفر بالحلال اكتفى به واستغنى به عن غيره.
امام صادق عليه السلام فرمود: «به پدرم امام باقر عليه السلام گفته شد: چرا مؤمن از همه تيزتر است؟
حضرت فرمود: چون عزت قرآن در قلب اوست و ايمان ناب در سينهاش و او بندهاى است مطيع و پذيراى خدا و از رسولش سؤال شد: چرا مؤمن از همه بخيلتر است؟ حضرت فرمود: چون روزى را از راه حلالش به دست مىآورد و به دست آوردن حلال سخت است در نتيجه دوست نمىدارد كه آنچه به دست آورده از او جدا شود چرا كه مىداند درآوردن آن سخت است و اگر او سخاوت كند آن را جز به جا مصرف نمىكند.
از حضرت سؤال شد: چرا مؤمن گاهى از همه بيشتر آميزش مىكند؟ حضرت فرمود: چون مىخواهد خود را از زمانى كه برايش حلال نيست حفظ كند و نيز به اين دليل كه شهوتش او را منحرف نسازد لذا هنگامى كه به حلال دست يابد بدان بسنده مىكند و از غير حلال خود را با حلال بىنياز مىسازد.»
تفسير العياشى 1/ 218: عن يونس بن عبد الرحمن عمن أخبره عن أبي عبد الله عليه السلام قال في كل شيء إسراف إلافى النساء قال الله «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع» وقال: «و أحل لكم»، «ما ملكت أيمانكم».*
) امام صادق عليه السلام فرمود: «در هر چيزى زيادهروى و اسراف هست جز در زنان، خداوند فرموده است: «با زنان پاك ازدواج نماييد دو يا سه يا چهار همسر» و خداوند فرمود: «و حلال گشته بر اينان آنچه كه دستهاىتان مالك آن است يعنى كنيزها».
كافى 6/ 550: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن بعض أصحابه عن أبي شعيب المحاملى عن أبي الحسن عليه السلام قال في الديك خمس خصال من خصال الأنبياء: السخاء والشجاعة، والقناعة والمعرفة بأوقات الصلوات وكثرة الطروقة والغيرة.
امام ابوالحسن عليه السلام (امام هفتم) فرمود: «در خروس پنج خصلت از خصلتهاى پيامبر است: سخاوت، شجاعت، قناعت، شناخت اوقات نمازها و همسران زياد و غيرت.»
ان قلت: سند برخی از این روایات ممکن است ضعیف باشد
نقول:اولا تمام آنها اینگونه نیست هر چند که بعضی ممکن است ضعیف باشد
ثانیا زمانی که مطلبی به تعدد طرق برسد یعنی از سه طریق بیشتر باشد که این روایات از سه طریق بیشتر است به حد استفاضه می رسد و نیازی به بررسی سندی ندارد مثل روایات متواتر روایت مستفیض هم اینگونه است.
ثالثا در مستحبات به سند اهمیت نمی دهند بلکه قاعده فقهی تسامح در ادله سنن را جاری می نمایند.
[="Black"] عصران;689119 نوشت:
رحمت خدا بر شما
همینکه می فرمایید شما نمی توانید صد درصد و قطعی بگویید که آن یکی دو امامی که اطلاعات تاریخی کمی از آنها در دست ماست تعدد زوجات نداشته اند بنده بر خلاف شما با قاطعیت می گویم با روایات متواتری که به دست ما رسیده بنده به قطع و یقین می گویم که پیامبر تعدد زوجات داشته اند و امام علی و امام حسن و امام حسین و ... هم همینطور اما شما با توجه به احتمالات ضعیف می خواهید در برابر یقینی که در مورد ائمه دیگر وجود دارد نتیجه بگیرید که تعدد زوجات سیره معصومین نبوده است بنا بر ایت این شما هستید که احتمال ضعیف را بر احتمال قوی ترجیح می دهید و در قرآن هم از پیروی از ظن نهی شده است.
در بسیاری از آیات قرآن کریم پیروی انسان را فقط منوط به علم و یقین می داند و از تبعیت و پیروی امور مشکوکه و مظنونه جدا نهی می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفؤاد کل أولـ'ئک کان عنه مسـولا؛ و پیروی مکن از چیزی که برای تو نسبت به آن علم و یقین نیست! چون در روز قیامت، گوش و چشم و قلب، تمام اینها از آن پیروی ظنی بازخواست می شوند و مورد محاکمه و مؤاخذه قرار می گیرند.» (اسراء/36)
گمراهی نتیجه پیروی از ظن و گمان:
«و إن تطع أکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون؛ و اگر از اکثریت مردم روی زمین اطاعت کنی، تو را از پیمودن راه خدا باز می دارند و گمراه می کنند! آنها پیروی نمی کنند مگر از گمان های خود و افکار خود را پایه گذاری نمی نمایند مگر بر حدس و تخمین.» (انعام/116)
ظن و عدم درک قدرت و علم خداوند:
«و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا´ أبصـ'رکم ولا جلودکم ولـ'کن ظننتم أن الله لا یعلم کثیرا مما تعملون * وذ ' لکم ظنکم الذی ظننتم بربکم أرداکم فأصبحتم من الخاسرین؛ چون گوش ها و چشم ها و پوست های مردم جهنم، گواهی بر أعمال آنها می دهند و مردم جهنم بر این گواهی به پوست های بدن خود که شهادت داده اند اعتراض می نمایند؛ پوست های بدن در ضمن آنکه می گویند: خداوند ما را به سخن در آورده است، آن خدایی که هر چیز را به سخن در می آورد، خطاب به آنها نموده می گویند: «شما در دنیا چنین قدرتی نداشتید که بتوانید پنهان کنید که گوش هایتان و چشم هایتان و پوست هایتان علیه شما تحمل شهادت نکنند! ولیکن چنان می پنداشتید که بسیاری از اعمالی که انجام می دهید خدا نمی داند و این گمان و پندار شما که نسبت به پروردگارتان چنین گمان بردید و چنین پنداشتید، شما را از مقام و منزلت خود ساقط کرد و به پستی کشانید و بالنتیجه از زیانکاران شدید!» (فصلت/22-23)
«و إذا قیل إن وعد الله حق و الساعة لا ریب فیها قلتم ما ندری ما الساعة إن نظن إلا ظنا و ما نحن بمستیقنین؛ (در روز واپسین به مردم کافر که به جهنم می روند گفته می شود: شما افرادی بودید در دنیا که) چون به شما گفته می شد وعده خدا حق است و ساعت قیامت بدون شک و تردید می رسد، در پاسخ می گفتید: ما نمیدانیم که ساعت قیامت چیست؛ برای ما نسبت به این موضوع پنداری بیش نیست و ما در این امر صاحب یقین نیستیم!» (جاثیه/32)
ظن راهی به واقعیت امور ندارد:
«و ما یتبع أکثرهم إلا ظنا إن الظن لا یغنی من الحق شیـا ان الله علیم بما یفعلون؛ و اکثریت از مردمان پیروی نمی کنند مگر از گمان و پندار و حقا که گمان، انسان را از حق بی نیاز نمی کند و خداوند به آنچه آنها به جای می آورند داناست.» (یونس/36)
«إن هی إلا أسمآء سمیتموهآ أنتم و ءابآؤکم مآ أنزل الله بها من سلطـ'ن إن یتبعون إلا الظن و ما تهوی الانفس» (النجم/23) خطاب در این آیه به مشرکین است که بتها چون لات و عزی و منات را می پرستیدند. «اینها نیستند مگر اسم هایی که شما و پدرانتان روی آنها گذاشته اید و آنها را محور قدرت و منشأ اثر می دانید! خداوند قدرت و سلطنت و اقتداری برای آنها فرو نفرستاده است و مردم پیروی نمی کنند مگر از مجرد گمان و پندار و آنچه را که خواهش های نفوس اماره آنان مسئلت بنماید»
«إن الذین لا یؤمنون بالاخرة لیسمون الملـ'ئکة تسمیة الانثی* و ما لهم به من علم إن یتبعون إلا الظن و إن الظن لا یغنی من الحق شیـا؛ بدرستی که آن کسانی که به آخرت ایمان نیاورده اند، فرشتگان را مؤنث می دانند و به نام مؤنث آنان را ذکر می کنند، در حالی که برای این معنی علم و حجتی ندارند و برهان و دلیلی اقامه نمی کنند. آنان فقط از مجرد گمان پیروی می کنند و معلوم است که پندار و گمان، انسان را از حق بی نیاز نمی کند.» (النجم/27-28) و عجیب آنست که به دنبال این آیه، خداوند به طور کلی امر به اعراض از مردم و جماعتی نموده است که نهایت درجه علم خود را وصول به مادیات و اشباع غرایز جنسی و زندگانی دنیوی نموده و بدین جهت از یاد خدا اعراض کرده اند: «فأعرض عن من تولی' عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیو'ة الدنیا * ذ'لک مبلغهم من العلم إن ربک هو أعلم بمن ضل عن سبیله و هو أعلم بمن اهتدی؛ پس ای رسول ما! إعراض کن و روی گردان از آن کسی که از یاد ما و ذکر ما روی گردانیده است و غیر از زندگانی دنیوی را اراده نکرده و مقصد و مقصود خود قرار نداده است؛ نهایت درجه بلوغ اینان همین است. حقا پروردگار تو داناتر است به آن کسی که از پیمودن راه خدا منحرف می گردد و گم می شود و به آن کسی که هدایت یافته و در راه خدا در حرکت است.» (النجم/29-30)
باری، آیات قرآنیه اتفاق دارند بر لزوم علم و یقین و عدم جواز پیروی از پندار و گمان چه در ناحیه عقیده و چه در ناحیه افکار و اندیشه ها و چه در ناحیه کردار و عمل فلذا شما نمی توانید چون یقین ندارید و نمی گویید الا و الا و بلا و صد در صد و قطعی قطعی اینطور است نمی توانیم از ظن شما پیروی کنیم و یقینی که در مورد سایر ائمه دارید را به خاطر ظنی که شما نسبت به تعداد همسران برخی اومه دارید رها کنیم.
اولا استصحاب در برخی امورد فقهی مثلا موضوع طهارت حجت است و حتی در برخی امور فقهی هم این استصحاب جاری نیست به عنوان مثال شما یقین دارید سه رکعت نماز خوانده اید و شک دارید که یک رکعت دیگر خوانده اید یا نه (شک بین سه و چهار) اینجا استصحاب می گوید آن رکعتی که شک داری را استصحاب کن و بنا را بر سه بگذار و یک رکعت دیگر بخوان اما اسلام می گوید باید بنا را بر چهار گذاشته و نماز را تمام کند،پس حتی در برخی امور فقهی هم استصحاب جاری نیست تا چه رسد به امور تاریخی
ثانیا اگر بخواهیم استصحاب کنیم می گوییم به طور یقین ثابت برای ما شده است که پیامبر و امام علی و امام حسن و ... تعدد زوجات داشته اند و این جز سنت آنها بوده است و شک داریم که امامان بعدی به این سنت عمل کرده اند یا خیر که اینجا استصحاب به بقا سنت می کنیم که این سنت را رعایت کرده اند پس اگر بخواهیم استحصاب هم انجام دهیم و استصحاب را در امور تاریخی حجت بدانیم اینگونه که عرض نمودم استصحاب می کنیم.
ثالثا ما گفتیم اثبات شی نفی ما عدی نمی کند اینکه شما یک روایت بیاورید (و بتوانید صحت سند آن را هم ثابت کنید) بر اینکه فلان شخص همسر فلان امام است این اثبات شی است و دلیل بر نفی ما عدا نمی کند که همسر دیگری ندارد مثلا ما روایات زیادی داریم که می گوید منظور از اهل بیت در آیه تطهیر که معصوم هستند پنج نفر هستند اما اینها اثبات شی است نفی نمی کند که دیگر امامان داخل این آیه نیستند اما ما با توجه به دلایل خارجی ما می گوییم ائمه به این سنت عمل کرده اند مثل اینکه تعدد زوجات مستحب است و سنت قطعی پیامبر و بسیاری از امامان است و ...
رابعا ما دلیل آوردیم که ازدواج با کنیز در صورت داشتن زن آزاد که اصلا حرام است و در ادامه هم بیشتر توضیح می دهیم و تعداد زیادی از همسران امامان را شما بی دلیل گفتید که کنیز هستند در حالی که تفاوتی ندارد بین کنیز و زن آزاد و امام با وجود داشتن زن آزاد با کنیز ازدواج نمی کند.[/]
[="Black"] عصران;689119 نوشت:
اخباری که به دست ما رسیده برای ما حجت است اما شما اولا از اخباری که به دست ما رسیده با روش اشتباه نتیجه گیری می کنید (و از اثبات شی نفی ما عدا را نتیچه می گیرید در حالی که اثبات شی نفی ما عدی نمی کند) و ثانیا به اخباری هم که به دست ما نرسیده هم استدلال می کنید که چون اخبار دیگری به دست ما نرسیده پس همسران ائمه فقط همین تعداد هستند که گفتیم این مغالطه توسل به جهل است در واقع عدم علم،غیر از علم به عدم است.عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود.
شما علم ندارید به نبود عدم یعنی علم ندارید به وجود یا نبود دیگر همسران ائمه پس نمی توانید اینگونه با مغالطات نتیجه گیری کنید.
اولا برخی از علما هستند قائل به اصاله العداله هستند یعنی حتی اگر مجهول باشد روایتش را می پذیرند (یک چیزی شبیه اصل برائت است که اصل بر این می گیرند که همه خوب هستند مگر خلافش ثابت شود) هر چند که بنده این را قبول نداریم اما خوب برخی چنین اعتقادی دارند.
ثانیا حتی اگر فردی مجهول باشد علما با قرائنی که وجود دارد برخی وی را توثیق می کنند و ما هم با توجه به قرائن و سنت دیگر امامان در اینمورد این اصل را برای دیگر امامان هم ثابت می کنیم.
ثالثا این موضوع شما ارتباطی به بحث ما ندارد زیرا ما می گوییم اثبات شی نفی ما عدا نمی کند یعنی اینکه یک همسر ثابت باشد نفی دیگر همسران را نمی کند و این دلیلی که شما آوردید مثال نقض جمله بنده نبود یعنی نتوانست ثابت کند که اثبات شی نفی ما عدا می کند.
دقیقا همینطور است اینکه گزارش یک همسر داشتن می رسد (البته ما چند همسر دیگر هم گزارش برای آن پیدا کردیم و ارائه کردیم و دلیلی هم شما هنوز بر کنیز بودن سایر همسران ارائه نکردید که شما یک همسر را زن آزاد گرفتید و بقیه را کنیز حساب کردید که ادعای بدون دلیل بود اولا و ثانیا ما خلاف آن را با توجه به حرمت ازدواج با کنیز در صورت وجود زن آزاد ثابت کردیم) شما فقط می توانید بگویید این همسر برای این یک امام ثابت است و اگر روایت دیگری نباشد همسر دیگری نه می شود ثابت کرد (البته ما با توجه به روایات دیگر ثابت کردیم) و نه می شود وجود همسرانی که به دست ما نرسیده را رد کرد که در اینصورت ما هم می گوییم همینکه احتمال این وجود دارد که همسر دیگری باشد و شما آن را پیدا نکرده باشید نمی توانید به ان در برابر سنت و آیه قرآن و ... استناد کنید زیرا اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
در مورد احادیث کراهت هم توضیح دادیم که زمانی که دو شی نقیض هم باشند اثبات یکی نفی دیگری است یعنی اگر روایاتی باشند که بگویند تعدد زوجات مستحب است که چنین روایاتی موجود است وجود اینها هم اثبات شی است و در این اثبات شی نفی نقیض آن هم موجود است یعنی نفی کراهت و حرمت اما اگر دو شی با هم ارتباطی نداشته باشند اثبات دیگری نفی ما عدا نمی کند که مثلا چون یک همسر برای فلان امام ثابت شد پس همسران دیگر نفی شدند،چون بسیاری از این منابع به دست ما نرسیده است و ما وقتی استحباب تعدد زوجات را اثبات شده می گیریم و امام را هم معصوم می دانیم که ترک اولی نمی کند پس معتقدیم که تعدد زوجات داشته اند اما اینکه کسی استناد کند به متنی که مثلا یک همسر برای ایشان ذکر شده و همسر دیگری ذکر نشده به او گفته می شود که اول اثبات شی نفی ما عدی نمی کند اینکه یک همسر برای ایشان ثابت است همسران دیگر که اسم آنها به دست ما نرسیده را نفی نمی کند و ثانیا عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود اینکه شما نام آنها را پیدا نکردید دلیل بر نبود نیست.
وجود چیزی را نشان می دهند اما وجود این شی نفی دیگر اشیا را نمی کند عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود یعنی اگر شخصی به شما گفت x زن من است شما نمی توانید نتیجه بگیرید y زن آن شخص نیست و یا همسر دیگری ندارد.
ثانیا عدم وجود را هم اثبات می کنند مثلا عدم وجود شریک برای خدا ثابت می شود با دلایل عقلی
اولا در اینکه سایر ائمه تعدد زوجات داشته اند هیچ شکی نیست و شما هم نتوانستید خدشه ای به آن موارد وارد کنید همچنین در سنت انبیا هم تعدد زوجات یافت می شود جز عده قلیلی که شما فقط چند استثناء از بین انبیا می بینید که تعدد زوجات نداشته اند پس حتی ما اگر بپذیریم که این چند امامی که شما ذکر می کنید تعدد زوجات نداشته باشند (بر فرض صحت که ما به اصل آن خدشته وارد کردیم و دلایل متعددی آوردیم که اگر شرایط برایشان فراهم بوده تعدد زوجات داشته اند و در مورد کنیز هم مفصل به آن خواهم پرداخت که امامان معصوم با هیچ کنیزی ازدواج نکرده اند و تمام کسانی که با آنها ازدواج شده زن آزاد بوده اند)
ثانیا شما ثابت کنید تعدد زوجات نداشته اند زیرا سنت تمام ائمه چنین بوده و قاعدتا این بزرگواران هم اگر شرایط برایشان مهیا بوده باید تعدد زوجات داشته باشند و این نکته را هم عرض کنم که با مغالطه توسل به جهل نمی توانید چنین چیزی را ثابت کنید و همچنین اثبات شیء هم نفی ما عدا نمی کند (چون کل مطالب شما مبتنی بر این دو مغالطه می باشد)
ثالثا ما صحبت کردیم که امام جواد حداقل دو همسر به نام سمانه و ام الفضل داشتند در مورد امام رضا هم سه همسر برای ایشان حداقل ثابت است در مورد امام هادی و امام حسن عسکری اختلاف وجود دارد و متن معتبری وارد نشده است و باید شرایط سخت آن دو بزرگوار را هم در نظر گرفت مثل حضرت علی که در شرایط سخت ابتدای اسلام نتوانستند تعدد زوجات داشته باشند اما بعدا با فراهم شدن شرایط رو به این سنت آوردند.
کتاب اثبات الوصیه معتبر است می توانید در تاپیک دیگری این موضوع را پیگیری نمایید اما همان روایت در منابع دیگری هم آمده که فرض هم کنیم اثبات الوصیه معتبر نیست در منابع دیگری این مطلب ذکر شده است (همان عبارت اثبات الوصیه را جستجو کنید به موارد متعددی می رسید) حتی نام مادر حضرت مهدی را بسیار متعدد و مختلف ذکر کردهاند. در منابع آمده است امام حسن عسکری(ع) خادمان متعدد رومی و صقلایی و ترک داشت و شاید این اختلاف در نام مادر امام زمان، از سویی به سبب تعدد کنیزان و همسران امام مربوط باشد که حتی در نام مادر امام مهدی اختلاف است مثلا برخی می گویند «حدیث» یا «حدیثه» بوده است. برخى دیگر از منابع نیز نام مادر آن حضرت را «سوسن»، «عسفان» و «سلیل» ذکر کرده اند که اینها تماما از دو مطلب حکایت دارد یکی اینکه امام حسن عسکری کنیزان و همسران متعدد داشته اند که نمی دانستند مادر حضرت مهدی کدام است و گرنه معنا ندارد شخصی یک همسر داشته باشد و یک فرزند هم از او متولد شود بعد در نام آن مادر اختلاف به وجود بیاید و ثانیا نشان از این دارد که تاریخ زندگی این دو امام ممکن است دقیقا به دست ما نرسیده باشد که اتفاقا تنها کسانی که شما به آنها استناد می کنید هم در همین دوره زندگی می کردند.
اگر سند صحیح نمی خواهید پس چطور به سند روایات بنده که از منبع معتبر و متقدم بود ایراد وارد می کنید؟ به هر صورت اگر سند صحیح می خواهید خودتان هم باید همه مطالبی که ادعا می کنید را با سند صحیح ثابت کنید.
اینکه می توانید قبول نکنید نمی شود اگر ادعایی دارید و به مطالب بنده از حیث سند ایراد وارد می کنید (که البته اکثر مطالب بنده دارای سند معتبر است) اما از آنطرف روایات غیر صحیح بیاورید نمی شود بنا بر این اگر می فرمایید که بانو سمانه کنیز بوده اند باید با سند معتبر همین مطلب را اثبات کنید و منبعی که این مطلب در آن آمده است را هم ذکر کنید.
اولا بنده گفتم و ثابت کردم که هیچ یک از همسران ائمه کنیز نبوده اند (ممکن است قبل از ازدواج کنیز بوده باشد اما پس از آزادی امام با آنها به عنوان زن آزاد ازدواج کرده اند) که در احکام پس از آزادی در حکم زن آزاد هستند و تفاوتی نیست زیرا نفس نکاح با کنیز مکروه است و ائمه چنین ازدواجی نداشتند یعنی عمل مکروه که ترک اولی است انجام نمی دادند وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿النساء: ٢٥﴾ (خودداری از ازدواج با کنیزان برای شما بهتر است و خداوند، آمرزنده و مهربان است.) مگر اینکه زنی کنیز باشد و بعد آزاد شود و آنگاه مثل زن آزاد می توان با او ازدواج نمود.
ثانیا اصلا هدف از کنیز شدن همین تربیت اسلامی است که زنانی که در بلاد کفر بودند و اسیر شدند کنیز شود و مطابق تربیت اسلامی تربیت شوند و آزاد شوند و پس از آن هیچ فرقی از هیچ جهتی با زن آزاد ندارند که ازدواج ائمه هم اینچنین بوده علاوه بر آنکه نکاح با کنیز در صورت داشتن زن آزاد جایز نیست.
مقدماتش از هر راهی بوده است مهم وضعیت کنونی است و معیار حال حاضر افراد است که در زمان ازدواج آنها زن آزاد بودند[/]
[="Black"] عصران;689119 نوشت:
عصران;689119 نوشت:
این هم تعارضی با مطالب بنده ندارد اگر شخصی کنیزی را بخرد هر چند شوهر داشته باشد (می خواهد شوهرش آزاد باشد یا برده) مالک می تواند آن ها را بدون رضایت خودشان طلاق دهد اما اگر بعد از خرید کنیز آن را به ازدواج برده ای غیر از برده خود در اورد نمی تواند او را طلاق دهد (یعنی اگر با اجازه مالک کنیز کنیز شوهر کند به غیر بنده مولی نمی تواند طلاق دهد در غیر اینصورت می تواند) اما اگر آن را بفروشد خریدار می تواند کنیز را از شوهر طلاق دهد و دوباره کنیز را به مالک قبلی بفروشد.
اما آن مطلبی که بنده اینجا به آن اشاره می کنم حکم ازدواج با کنیز است که قبلا گفتیم نفس این نکاح مکروه است اما اگر زن آزاد داشته باشد این ازدواج حرام می شود بنا بر این مطالبی که شما در مورد ازدواج ائمه با کنیز آوردید تمام غیر قابل قبول می باشد و تمام آن افراد اگر با امام ازدواج کرده باشند به عنوان زن آزاد ازدواج کرده اند نه کنیز مگر اینکه بگویید ابتدا با کنیز ازدواج کرده اند که این ازدواج هم مکروه است و امام معصوم عمل مکروه را انجام نمی دهند.
اینهم روایات:
تهذيب 7/ 344: الحسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل عن أبي الحسن عليه السلام قال لا يجوز نكاح الأمة على الحرة ويجوز نكاح الحرة على الأمة فإذا تزوجها فالقسم للحرة يومان وللأمة يوم.
امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «ازدواج با كنيز با داشتن زن آزاد جايز نيست ولى ازدواج با زن آزاد با داشتن كنيز جايز است و چون با كنيز ازدواج كند شب خوابگى براى زن آزاد دو روز و براى كنيز يك روز است.»
تهذيب 7/ 344: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 359: علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله عليه السلام قال تزوج الحرة على الأمة ولا تزوج الأمة على الحرة، ومن تزوج أمة على حرة فنكاحه باطل.
امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى كه با كنيز ازدواج كرده است مىتواند با زن آزاد ازدواج كند ولى مردى كه با زن آزاد ازدواج كرده است نمىتواند با كنيز ازدواج كند و اگر چنين كرد، ازدواج او باطل است.»
كافى 5/ 359: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمد عن على ابن أبي حمزة عن أبي بصير قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن نكاح الأمة قال يتزوج الحرة على الأمة ولا تتزوج الأمة على الحرة، ونكاح الأمة على الحرة باطل، وان اجتمعت عندك حرة وأمة فللحرة يومان وللأمة يوم ولا يصلح نكاح الأمة إلا باذن مواليها.
ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره ازدواج با كنيز پرسيدم حضرت فرمود: كسى كه با كنيز ازدواج كرده مىتواند با زن آزاد ازدواج كند ولى كسى كه با زن آزاد ازدواج كرده نمىتواند با كنيز ازدواج كند و ازدواج با كنيز پس از ازدواج با زن آزاد باطل است و اگر همسرى آزاد و همسرى كنيز دارى دو روز تو براى زن آزاد و يك روز براى كنيز است و ازدواج با كنيزان بدون اجازه صاحبانشان شايسته نيست.»
و روایات دیگری که در این مورد آمده است
هم از جهت سیره و هم از جهت سنت و هم طبق قرآن مطالب ما ثابت است و شما با ظن و دو مغالطه سعی بر این دارید که ثابت کنید سنت و سیره بر تعدد زوجات نبوده که چنین نیست.
شما الان مثلا می خوهید بگویید که اگر نمی گفتید سندش مرسل است بنده فکر می کردم سند متصل است و متوجه نمی شدم؟!!
به هر حال روایت شما ارزش ندارد چون مرسل است و فاقد اعتبار طبق روش خود شما در برخورد با روایات
به این مطالب شما پاسخ داده شد که آنچه که ما نقل کردیم در منابع متقدم هم آمده بود اما ما از کتب متاخر نقل کردیم که آنها از منابع متقدم نقل کرده اند اما مطلب شما روایت مرسلی بود که معلوم نیست بعد از شش قرن چطور به کتب روایی راه پیدا کرده است و ممکن است بعد از شش قرن دریچه وحی باز شده است و این روایت در آن ذکر شده!
وقتی می گویند روایات اخلاقی نیاز به سند ندارد اولا منظور روایاتی است که در منابع متقدم با اعتبار بالا آمده باشد مثلا شیخ صدوق یا کلینی و شیخ طوسی نقل کرده باشند در کتب اربعه نه بعد از شش قرن روایتی را بیایند به امام معصوم بدون هیچ سندی نسبت دهند و ثانیا روایت اخلاقی معارض نداشته باشد که وقتی معارض دارد به روایتی عمل می شود که سند صحیح دارد که روایت مورد استناد شما هیچ از شروط ذکر شده را دارا نبود.[/]
طروقه در روایت ما یک معنا بیشتر ندارد که ما گفتیم آنهم به معنای زن است و آمیزش مونث نیست که بر آن طروقه (که مونث است) استعمال شود بلکه ممکن است به آن طروق بگویند به کتب لغت رجوع کنید:
كذا المَرْأَةُ يُقال للزَّوجِ: كيفَ طَرُوقَتُك؟ أَي: امرأَتُك، و منه الحدِيثُ: «كانَ يُصبحُ جُنِباً من غير طَرُوقَةٍ».أَي زَوْجةٍ. و كُلُّ امرأَة طَرُوقةُ زوجها
تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص: 291
كُلُّ امرأةٍ طَرُوقَةُ بَعْلِهَا
فقه اللغة، ص: 44
و كل امرأة طَرُوقَةُ زوجها، و يقال للمتزوج: كيف طَرُوقَتُكَ. و كل ناقة طَرُوقَةُ فحلها
كتاب العين، ج5، ص: 98
هي فعولة بمعنى مفعولة أي مركوبة الفحل. و كل امرأة طروقة زوجها. و كذا كل ناقة طروقة فحلها. و منه الحديث" كثرة الطروقة من سنن المرسلين".
مجمع البحرين، ج5، ص: 205
اولا ما با آیه قرآن استحباب تعدد زوجات را ثابت کردیم.
ثانیا لطفا ادامه آیه را هم ببینید که می گوید: قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَٰلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
یک روایتی در اینمورد هست که اتّفاقاً این روایت، هم از باب سندیّت، هم از باب درایه و هم از باب علمالرجال، روایت صحیحهای است و سند بسیار عجیبی است که بسیار مورد تأکید بزرگان است و به تعبیر عامیانه، از باب سندی، مو لای درز این روایت نمیرود - بیان کردیم: کمترین درجهای که برای خانه اهل بهشت قائلند - اینکه از کدام در وارد میشوند، بحث جدایی است، «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین» که آن هم بستگی به همان «آمِنین» دارد که ایمان به دنیا، عامل آن میشود - این است که فرمودند: وقتی مؤمن میخواهد وارد منزل خودش بشود، میبیند یک قصر بسیار عالی است که هزار باب دارد، از هر دری هم که وارد میشود، میبیند هزار منزل دارد. آنوقت وارد هر منزلی هم که شد، میبیند هزار ساختمان دارد، هر ساختمان آن هم هزار در دارد، هر درب به هزار سالن باز میشود، هر سالن به هزار اتاق باز میشود. در هر اتاق که وارد میشود، هزار تخت میبیند و هر تختی هم هزار حوری بهشتی دارد! (حالا شما حساب کن تعداد حوری را!) منبع روایت :http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930202000273#sthash.5GLWeJkY.dpuf
ثالثا علما مفصل به این آیه پاسخ داده اند که ارتباطی به ازدواج و تعدد زوجات و صیغه و امثال این موارد ندارد که بنده بخشی از کلام علما را برای شما قرار می دهم:
مکارم شیرازی:
و استدل للقول بهذا القيد، أيضا بقوله تعالى في مقام الذم، زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنٰاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعٰامِ وَ الْحَرْثِ ذٰلِكَ مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. «1» و الذم دليل على عدم الاستحباب.
و فيه، إنّ المذمّة على حبّ الشهوات، لا مجرد حب المال و البنين و النساء، بقرينة حب البنين. فإنّه لا شك في استحباب حب البنين إذا كان الحب معتدلا لا يدخل صاحبه في المعاصي. و كذلك المال، و هكذا النساء. كيف، و قد منّ اللّه على عباده بهذه النعم فقال:
وَ مِنْ آيٰاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوٰاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهٰا .... «2» و قال عزّ من قائل: وَ لَكُمْ فِيهٰا جَمٰالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ. «3» إلى غير ذلك مما يدلّ على تفضله على خلقه بخلق الأنعام لهم، و هكذا بالنسبة إلى الأموال.
أنوار الفقاهة - كتاب النكاح (لمكارم)، ص: 19
و أما آية زين للناس حب الشهوات فهي تفيد الذم لمن اتبع ما تهواه نفسه من حب الشهوات المذكورة، و ليست الآية شاملة لمن تزوج على الوجه الشرعي لإرادة النسل و الذرية و رفع الوحشة من الوحدة و الإعانة على كثير من الطاعات و العبادات
الزبدة الفقهية في شرح الروضة البهية؛ ج6، ص: 109
(ثالثها) انّ اعمال الشهوة مذموم بقوله تعالى زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ (الى قوله تعالى) ذٰلِكَ مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا «3» (و فيه) انّه ان كان المزيّن هو اللّه تعالى فليس فيه ذمّ لو لم يكن مدحا، نعم لو كان المزّيّن، الشيطان فهي مسوقة للذمّ «4» و ليس هنا قرينة على أحدهما، و مجرّد التعبير بالشهوات
غير دالّ على الذمّ كيف فقد قال اللّه تعالى في مقام بيان نعمه تعالى لأهل الجنة:
وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَدَّعُونَ (فصلت 31)، و قال عزّ وَ جل وَ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ (الزخرف/ 71).
و قال جلّ و علا وَ أَمْدَدْنٰاهُمْ بِفٰاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمّٰا يَشْتَهُونَ (الطور/ 22).
و قال جلّ و عزّ وَ فٰاكِهَةٍ مِمّٰا يَتَخَيَّرُونَ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمّٰا يَشْتَهُونَ، (الواقعة/ 21).
و قال عزّ من قائل إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلٰالٍ وَ عُيُونٍ وَ فَوٰاكِهَ مِمّٰا يَشْتَهُونَ (المرسلات/ 42).
و قال تعالى وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ (الأنبياء/ 102).
هذا كلّه مضافا الى ما في التذكرة بأنّها وردت مورد الذمّ على حبّ الشهوات بالكليّة (انتهى).
مدارك العروة (للإشتهاردي)؛ ج29، ص: 9
إنه بعد اليقين بعدم تحريم إشباع كل الشهوات في الشريعة المقدسة، بل إن إشباع كثير منها يعتبر من المباحات ليس فيه حتى الكراهة.
عندئذ نعرف أننا لا بد في المرتبة السابقة على ظهور الآية الكريمة، أي قبل أن نحاول فهمها، أن ننظر إلى الحكم الذي يتصف به إشباع الشهوات في الشريعة. فقد يكون مباحا كشرب الماء للعطش و قد يكون محرما كشرب الخمر للسكر و قد يكون مكروها. و حيث دلت الآية على حرمة اتباع الشهوات بدلالة قوله تعالى فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا، و غيره. فعرف أن المقصود هو الشهوات من الأحكام ذات الحكم التحريمي أو الإلزامي. و هي الشهوة التي تستلزم ترك الواجب أو فعل الحرام، دون غيرها.
و من المعلوم أن إشباع الشهوة الجنسية عن طريق الزواج ليس محرما. إذن، فهو خارج موضوعا عن النهي في الآية أو عن الذم فيها.
ما وراء الفقه؛ ج6، ص: 98
و أما التمسك بآية «1» «زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ» الآية، و حصول الذم فيها لهذه الأشياء، ففيه أنه لا يخفى استفاضة الأخبار و تكاثرها بالأمر بجملة من هذه الأشياء كالنساء و حب الأولاد و طلبهم لما عرفت من أخبار مباهاته صلى الله عليه و آله و سلم الأمم بكثرة أمته، و تعليله ذلك بتثقيل الأرض بالتهليل و نحو ذلك، و جمع المال من الحلال، كما ورد أيضا.
و قد تقدمت الأخبار بذلك في مقدمات كتاب التجارة، و استفاضت الروايات بالحث على التجارة، كما تقدم أيضا و نحو ذلك.
و لا ريب أن الشهوة إنما هي من الله عز و جل ليس للعبد فيه اختيار.
قال أمين الإسلام الطبرسي (قدس سره) في كتاب مجمع البيان «2»: و الشهوة من فعل الله عز و جل ليس للعبد فيه اختيار فلا يمكننا دفعها عن نفوسنا، فلا يقدر عليها أحد من البشر و هي ضرورية فينا لأنا لا يمكننا دفعها عن نفوسنا، انتهى.
و حينئذ فإذا ثبت ذلك علم أن الذم لا يترتب على هذه الأشياء من حيث هي، و لا باعتبار قصد غاية راجحة شرعا منها كامتثال تلك الأوامر الشرعية، و اكتساب الولد، و كسر الشهوة الحيوانية في النكاح، و حب المال للتوصل به إلى الطاعات و القربات، و نحو ذلك.
و إنما يترتب عليها باعتبار الاختصاص بالانهماك في الشهوة البهيمية، و عدم قصد شيء من الغايات الأخروية، و على هذا لا دلالة في الآية على ما ادعاه ذلك المستدل.ثم إنهم قد اختلفوا أيضا في أنه على القول بأفضلية النكاح لمن تتق نفسه إليه هل هو أفضل من التخلي للعبادة، أم التخلي للعبادة أفضل؟ قولان: و المفهوم من الأخبار المتقدمة هو الأول، سيما الأخبار الأخيرة الواردة في ترهب عثمان ابن مظعون و اختياره الصلاة على النكاح.
و الأخبار الدالة على ذم العزاب، و الأخبار الدالة على أن ركعتين يصليهما متزوج خير من عزب يقوم ليله و يصوم نهاره، فإنها دالة بعمومها أو إطلاقها على أفضلية النكاح، تاقت نفسه أم لم تتق، إذ لا تفصيل فيها.
الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج23، ص: 15
سند این اشانتیون را علامه مجلسی ضعیف می داند
الحديث الثالث: ضعيف.(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج10، ص: 75)
اما روایات خلاف مقصود شما در استحباب حب النساء :
تهذيب 7/ 403: محمد بن يعقوب عن كافى 5/ 320: علي (بن إبراهيم ابن هاشم كا) عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله عليه السلام من أخلاق الأنبياء عليهم السلام حب النساء.
امام صادق عليه السلام فرمود: «دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است.»
كافى 5/ 321: (علي بن إبراهيم عن أبيه معلق) عن محمد بن أبي عمير عن بكار بن كردم وغير واحد عن أبي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله جعل قرة عينى في الصلاة ولذتى في النساء.
امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشمم در نماز و لذتم در زنان است.»
كافى 5/ 321: الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الحسن بن علي عن حماد بن عثمان عن عمر بن يزيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله جعل قرة عينى في الصلاة، ولذتى في الدنيا النساء وريحانتى الحسن والحسين عليهما السلام.
امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشم من در نماز قرار داده شده است و لذت من در دنيا در زنان است و دو گل من حسن و حسين هستند.»
الجعفريات 182: بإسناده عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله اعطينا أهل البيت سبعة لم يعطهن أحد قبلنا ولا يعطاها أحد بعدنا: الصباحة، والفصاحة، والسماحة، والشجاعة، والحلم، والعلم والمحبة من النساء. مستدرك 14/ 157: ورواه السيد فضل الله الراوندى في نوادره بإسناده عن النبي صلى الله عليه و آله مثله.
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به ما اهل بيت هفت چيز داده شده كه به احدى پيش از ما داده نشده و به كسى بعد از ما داده نمىشود.
زيبايى، فصاحت، سخاوت، شجاعت، بردبارى، دانش و دوست داشتن زنان.»
كافى 5/ 321: علي بن إبراهيم عن أبيه عن صالح بن السندى عن جعفر بن بشير عن أبان كافى 5/ 320: محمد بن يحيى العطار عن عبد الله بن محمد عن علي بن الحكم عن فقيه 3/ 242: أبان (بن عثمان كا) عن عمر بن يزيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال ما أظن رجلا يزداد في الايمان خيرا إلاازداد حبا للنساء.
) امام صادق عليه السلام فرمود: «گمان نمىكنم كه مرد پس از ايمان، خيرى بيفزايد مگر اينكه محبتش به زنان بيشتر مىشود.»
و روایات دیگری که هست ...
[="Black"] عصران;689656 نوشت:
سلام مجدد
با تفحصی که صورت گرفت یک همسر دیگر برای ابراهیم خلیل یافت شد یعنی مجموعا چهار همسر سارة، هاجر، قنطورا، حجون
که فرزندانی که از اینها داشته عبارت بوده از:
إسماعيل عليه السلام: من السيدة هاجر
إسحق عليه السلام: من السيدة سارة
مدين، زمران، يقشان، سرج، نشق، السادس اسمه غير معلوم: من قنطورا
كيسان، سورج، امم، لوطان، نافس: من حجون
اما اینکه چطور بین دو بیابان به اینها سر می زده باید گفت که همیشگی نبوده و حضرت ابراهيم گاهى به ديدار آنان مى رفت و براى آنان توشه و غذا مى برد.
کنیز بودن بر فرض ثبوت تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمی کند مضاف بر اینکه ساره بعدا صاحب فرزند شد و ابراهیم می توانست به جای اینکه سراغ زنی دیگر برود از خداوند بخواهد که از ساره صاحب فرزند شود و دعای پیامبران هم مستجاب است نه اینکه سراغ زن دیگری برود تا از او صاحب فرزند شود.
بله،درست می فرمایید البته حتی در صورت پذیرش این مطالب تورات و تاریخ طبری و ... باز هم مطلب ما ثابت است که ایشان تعدد زوجات داشته اند.
ازدواج اول او با ساره مادر اسحاق(ع) بود ازدواج دوم وی با هاجر کنیز ساره بود که از او نیز صاحب پسری به نام اسماعیل(ع) گشت. در پی رحلت ساره و هاجر، ابراهیم(ع) برای بار سوم و چهارم نیز ازدواج نمود؛ ازدواج سوم وی با قطورا دختر یقطن کنعانی بود که از او صاحب شش پسر به نام های (یقسان، زمران، مدیان، یسبق، سوح و بسر) (تاریخ طبری، ج 1، ص 217) گشت.
و بالاخره حاصل ازدواج چهارم او با حجون پنج فرزند به نام های کیسان، سورج، امیم، لوطان، نافس) بود. بدین ترتیب شمار فرزندان ابراهیم(ع) به سیزده نفر رسید. وی سرانجام در سن 175 یا 200 سالگی بدرود حیات گفت. (همان، ص 185) و به دست اسماعیل و اسحاق، کنار قبر ساره در مزرعه حبرون به خاک سپرده شد. (لغتنامه دهخدا، ج 1، ص 210)
پس ایشان در زمان ساره همسر اول با هاجر ارتباط داشت و پس از فوت این دو نفر دو همسر دیگر به نام های قطورا و حجون داشتند پس در کل ایشان تعدد زوجات داشته اند و یقینا ازدواج چهارم برای نازا بودن همسر سوم نبوده.
در مورد حضرت اسماعیل در تورات آمده
سفر پیدایش (Genesis)- باب 17- آیه 20: و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم . اینک او را برکت داده ، بارور گردانم ، و او را بسیار کثیر، بسیار کثیر گردانم و دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم .
همچنین در سفر پيدايش 25 : 13 ـ 19 آمده:
وي دوازده فرزند داشته و نام تك تك آن ها را ذكر مي كند و مي گويد : آنان از « حَوِيله » تا « شور » كه مقابل مصر به سمت « اشّور » واقع است ، ساكن بودند.
پس تعداد 12 فرزند طبق تورات تحریف شده ثابت است اما در منابع متعبر شیعی که هم روایت ضعیف کافی بر تورات و تاریخ طبری و دیگر کتب تاریخی غیر شیعی برتری دارد مطلب دیگری آمده مخصوصا اینکه در کتب تاریخی اهل سنت اسرائیلیات زیادی وارد شده است این لینک را می توانید مطالعه نمایید
http://www.ensani.ir/fa/content/100264/default.aspx
[SPOILER] به موازات کتاب های تفسیری، بسیاری از کتاب های تاریخی نیز در دام روایات اسرائیلی افتاده اند. در این کتاب ها نیز در بیان آغاز خلقت و شرح حال پیامبران و امت های گذشته، روایات اسرائیلی به صورت انبوهی وارد شده است.
نوع کتاب های تاریخی که امروز به عنوان منابع اصیل و معتبر شناخته می شود روایاتی را که ریشه اسرائیلی دارد و شامل خرافات بسیاری است، در خود جای داده است و حضور این مطالب سست و پریشان در این کتاب ها، اصالت و اعتبار روایت های دیگر آنها را هم مورد تردید قرار می دهد و نشان می دهد که اینها نه مورخ که نوعی نقّال هستند که درست و نادرست و غثّ و ثمین را در هم آمیخته اند.
محمد بن اسحاق بن یسار(متوفای سال 150) که پدر سیره نویسی است و سیره ابن هشام برگرفته از سیره اوست، خود یکی از رواج دهندگان روایت های اسرائیلی است. ذهبی می گوید: «محمد بن اسحاق از اهل کتاب نقل حدیث می کند.»[4] طیالسی نقل می کند که ابن اسحاق می گفت: «شخص موثقی به من خبر داد. به او گفته می شد که او کیست؟ می گفت: یعقوب یهودی و روایت شده که او گفته های مردی از اهل کتاب را می نوشت.»[5] البته بعضی از علمای رجال از اهل سنت، محمد بن اسحاق را توثیق کرده اند و بعضی هم او را ضعیف دانسته اند[6] و علمای رجال شیعه هم با اینکه او را از اصحاب امام صادق(ع) معرفی کرده اند، گفته اند که او از عامه بود هر چند که محبت و میل شدید به اهلبیت داشت.[7]
آنچه مسلم است اینکه ابن اسحاق از ناقلان روایات اسرائیلی است؛ چنانچه محققان سیره ابن هشام می گویند «ابن اسحاق در بخش تاریخ مکه، کتاب خود را از اساطیر و اسرائیلیات سیراب کرده است.»[8] و در تاریخ طبری روایات متعددی را از محمد بن اسحاق نقل می کند که او از برخی عالمانِ اهل کتاب روایت کرده است.[9]
ابن قتیبه دینوری (متوفای سال 276) از جمله کسانی است که در کتاب «المعارف» خود اسرائیلیات را فراوان نقل کرده و بسیاری از مطالب کتاب خود را به خصوص در بخش تاریخ پیامبران با حذف سند و مستقیماً از وهب بن منبه نقل کرده است. به گفته برخی صاحب نظران ابن قتیبه بسیاری از مطالب المعارف را از کتاب «المحبر» و «المنمق» ابن حبیب برداشته[10] و این نشان می دهد که پخش روایات اسرائیلی در کتاب های تاریخی، رایج و شایع بوده است.
ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (متوفای سال 282) در «الاخبارالطوال» درباره تاریخ پیامبران و امت های پیشین، اسرائیلیات نقل شده از کعب الاحبار و وهب بن منبه و مانند آنها را با ولع شدیدی نقل می کند، ولی به کلی سند ها را می اندازد و در آغاز هر مطلبی می گوید: «و گفته اند».
محمد بن جریر طبری (متوفای 310) یکی دیگر از مورخان معروف است و تاریخ او از منابع مهم تاریخ اسلام به شمار می آید، ولی تاریخ او نیز مانند تفسیرش آکنده از اسرائیلیات است و درباره آغاز آفرینش و تاریخ پیامبران و اقوام پیشین عمده ترین منبع او روایات اسرائیلی است که از کعب الاحبار و وهب بن منبه رسیده است.
در کتاب های تاریخی بعدی ملاحظه می کنیم که به تدریج به ضعف روایات اسرائیلی توجه شده است، هر چند که آنها را ذکر کرده اند.
مسعودی (متوفای سال 346) در «مروج الذهب» پس از ذکر حدیث نسناس و عنقاء و آفرینش چهارپایان اظهار می دارد که این روایات از روایاتی نیست که شنونده آن باید آن را بپذیرد... و آنها داخل در اسرائیلیات است.[11]
ابوعلی ابن مسکویه (متوفای سال 421) از مورخانی است که کمتر به دام روایت های اسرائیلی گرفتار شده است. او با توجه کامل به اینکه بخش های مهمی از تاریخ پیشینیان، مشتمل بر خرافات و تخیلات است، تلاش کرده که در کتاب خود به نام «تجارب الامم» از آن دوری کند و تا حد زیادی هم موفق شده و به تحلیل حوادث پرداخته است. او در مقدمه کتاب خود می گوید: «چنین یافتم که خبر های موجود، آمیخته با خبر هایی است که به منزله قصه پردازی و خرافات است. اینها هیچ فایده ای ندارد، جز اینکه در قصه گویی های شبانه باعث خواب رفتن شنونده باشد!»[12]
تجارب الامم از ذکر دو بخش از تاریخ که نوع کتاب های تاریخی آن را دارند و خاستگاه روایات اسرائیلی است، خودداری کرده است. آن دو بخش عبارتند از: آغاز آفرینش (بدءالخلق) و تاریخ پیامبران. او گفته است که هدف او بیان وقایعی است که می توان از آن تجربه هایی آموخت که به درد زندگی می خورد.[13]
در عین حال، یکی از منابع مهم ابن مسکویه تاریخ طبری است که منبع اسرائیلیات است. هرچند که او در نقل های خود از طبری گزینشی عمل کرده و با نقد و نظر همراه کرده است، ولی گاه و بیگاه برخی از روایات اسرائیلی از طریق تاریخ طبری در تجارب الامم راه یافته است. او مانند دیگر مورخانی که پس از طبری آمده اند به شدت از تاریخ طبری متأثر است و تاریخ طبری برای او آنچنان مهم بوده که درس آن را خوانده است. در ذیل حوادث سال 350 از درگذشت ابوبکر احمد بن کامل خبر می دهد و می گوید: «من کتاب تاریخ ابوجعفر طبری را از وی شنیده ام.»[14]
مطهر بن طاهر مقدسی (متوفای سال 507) مؤلف کتاب « البدء و التاریخ» روایات اسرائیلی درباره آفرینش را با قید احتیاط نقل می کند و در موارد بسیاری می گوید: اگر این روایات صحیح باشد دلالت بر فلان مطلب می کند و بدین گونه صحت آنها را مورد تردید قرار می دهد. و در فصل مربوط به نخستین موجودی که خداوند آفرید، برخی از روایات اسرائیلی را به نقل از وهب بن منبه و عبدالله بن سلام نقل می کند و پس از نقد آنها از نظر عقلی می گوید: «جایز نیست به آنچه از اهل کتاب در این باره نقل شده، یقین پیدا کرد مگر اینکه قرآن و سخن پیامبر ما آن را تصدیق کند، زیرا که در کتاب های آنها تحریف و تبدیل رخ داده است و حتی این روایات مخالف با چیزی است که در اول تورات آمده است.»[15]
مقدسی عقاید یهود را مستقیماً از برخی کتاب های آنها نقل می کند و مورد نقد قرار می دهد. مثلاً در باب آغاز آفرینش، تحت عنوان: «ذکر مقالات اهل الکتاب فی هذا الباب» نظرات آنها را از کتابی به نام «شرایع الیهود» نقل می کند و بخشی را هم از تورات می آورد و جالب اینکه عبارت تورات را به زبان عبری و با حروف عربی نقل می کند و سپس آن را به عربی ترجمه می کند.[16]
ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزی (متوفای سال 597) در مقدمه تاریخ مفصل خود به نام «المنتظم فی اخبار الملوک و الامم» می گوید: «از مورخان پیشین، بعضی ها کتاب های خود را آکنده از مطالبی کرده اند که ذکر آنها مورد رغبت نیست و در آنها مطالبی ذکر شده که مربوط به آغاز آفرینش است و صحت آنها بعید به نظر می رسد و ذکر آنها نزد صاحبان خرد زشت است. مانند اخباری که از وهب بن منبه و دیگران نقل شده که از خرافات است.»[17] در عین حال، ابن جوزی در همین کتاب بسیاری از آن روایات را نقل کرده و حتی روایات وهب بن منبه را درباره آغاز آفرینش به طور گسترده آورده است.[18]
ابن کثیر دمشقی (متوفای سال 774) نیز از کسانی است که در کتاب خود «البدایة و النهایة» ضعف روایات اسرائیلی را مورد تأکید قرار داده است. او در مقدمه کتاب خود می گوید: «ما اسرائیلیات را ذکر نمی کنیم، مگر آن مقدار که مخالف کتاب و سنت نباشد و آن بخشی از روایاتی است که نه قابل تصدیق است و نه قابل تکذیب.»[19] او درباره آغاز تاریخ و حالات پیامبران و امت های گذشته، برخی از روایات معروف را می آورد و در جای جای آن می گوید: «این از اسرائیلیات است.» برای همین است که حاجی خلیفه در معرفی کتاب البدایة و النهایة می گوید: «ابن کثیر در این کتاب بر نص کتاب و سنت تکیه کرده و روایات صحیح و سقیم و نیز اخبار اسرائیلی را مشخص نموده است.»[20]
عبدالرحمان بن خلدون (متوفای سال 808) در مقدمه تاریخ خود از مورخان پیشین انتقاد می کند که برخی روایات اسرائیلی را نقل کرده اند که با عقل سازگار نیست. به عنوان نمونه تعداد سپاه موسی را در تیه که ششصد هزار نفر گفته اند، مطرح می کند و آن را مورد نقد قرار می دهد و رد می کند.[21] همچنین او در تاریخ خود برخی از روایات را نقل می کند و تذکر می دهد که این از اسرائیلیات است. او از کتابی به نام «الاسرائیلیات» نام می برد و گاهی از آن نقل می کند.[22]
این بود نمونه هایی از کتاب های تاریخی که بسیاری از آنها به خصوص در قرن های اولیه اسلامی، آکنده از روایت های اسرائیلی بوده است که بیشتر به خرافات و افسانه های تخیلی شباهت دارد تا حوادث و وقایع تاریخی. البته همانگونه که گفتیم از قرن چهارم به بعد، تاریخ نویسان مسلمان به ضعف این روایت ها توجه نشان داده اند و کوشیده اند که از آنها دوری کنند، هر چند که به تنقیح و تهذیب و پاکسازی تاریخ از این روایات توفیقی نیافته اند.
نکته ای که ذکر آن را در اینجا لازم می دانیم این است که با وجود اینکه محققان و مورخان معاصر، از حضور اسرائیلیات در کتاب های تفسیری و تاریخی انتقاد کرده اند و ضرورت پاکسازی تاریخ از این روایات را تذکر داده اند و در این باره کتاب های متعددی نوشته اند، در عین حال برخی از نویسندگان معاصر، اساطیر و اسرائیلیات را با پردازش جدید به طور گسترده وارد تاریخ اسلام کرده اند. از جمله آنها طه حسین است که کتاب «علی هامش السیرة» را بر همین اساس نوشته و در مقدمه آن تصریح کرده که من در این کتاب به خودم آزادی داده ام که از اساطیر در سیره استفاده کنم.[23]
طه حسین به خوبی می دانست که این کار او با مخالفت علمای اسلام روبرو خواهد شد و لذا پس از تبیین روش خود می گوید: « می دانم که گروهی درباره این کتاب سخت گیری خواهند کرد، آنها عقل گرایانی هستند که جز عقل به چیزی اطمینان ندارند و لذا درباره بسیاری از روایاتی که عقل آنها را نمی پذیرد سخت می گیرند.»[24]
نباید تصور کرد که طه حسین مانند یک فرد متدین معتقد است که باید در برابر معجزات پیامبران تسلیم شد، هرچند که عقل بدانجا راه نبرد، بلکه منظور او از این سخن توجیه روش خود و شاید هم نوعی فریبکاری است. کاری که او کرد وارد کردن افسانه های قدیمی و روایت های اسرائیلی در سیره نبوی با شیوه ای تازه بود.
همان گونه که خود وی پیش بینی کرده بود، کتاب «علی هامش السیره» پس از انتشار، با مخالفت های شدیدی روبرو شد و نخستین کسی که به آن اعتراض کرد دوست قدیمی و همفکر او محمد حسین هیکل بود که معتقد بود که دستمایه قرار دادن سیره نبوی در ادبیات اساطیری کاری نارواست و به همین جهت طه حسین را مورد سرزنش قرار داد.
طه حسین در حالی اسرائیلیات را به طور گسترده وارد کتاب خود کرد که محققان اسلامی بسیار کوشیده بودند که آنها را از تاریخ اسلام بزدایند.
[/SPOILER]
البته تعارضی هم با طلاق همسر اول ندارد زیرا می تواند همسر اول را طلاق دهد و پس از آن شش همسر داشته باشد.
البته قضیه طلاق از اسرائیلیات بی ارزش است و اعتباری ندارد حتی اسمی از بی احترامی دیده نشده مثلا در کتاب داستان پيامبران يا قصه هاي قرآن از آدم تا خاتم، ص: 218 آمده که ا اسماعيل با دخترى از قوم جرهم ازدواج نمود. روزى ابراهيم تصميم گرفت به ملاقات همسر و فرزندش به مكه باز گردد اما زمانى به آنجا رسيد كه هاجر روى در نقاب خاك كشيده بود. او به خانه اسماعيل آمد و از همسر او سراغ فرزندش را گرفت. همسر اسماعيل گفت كه شوهرش براى شكار به بيرون از منطقه حرم رفته است ابراهيم به وى گفت: هنگامى كه همسرت بازگشت سلام مرا به او برسان و به او بگو كه حتما سر درب خانهاش را تغيير دهد! هنگامى كه اسماعيل از شكار بازگشت بوى آشنائى به مشامش رسيد از همسرش پرسيد آيا كسى در خانه ما بوده است و همسرش از وجود مردى با خصوصيات منحصر بفرد پرده برداشت. اسماعيل كه از رمز تغيير سر درب خانهاش آگاه بود بزودى همسرش (حيفا) دختر مضاض جرهمى را طلاق گفته و با زنى ديگر ازدواج نمود. در سفرى ديگر ابراهيم براى سركشى به فرزندش اسماعيل به مكه وارد گشت و چون او به شكار رفته بود به منزل عروسش سركشى نموده و از او طلب طعامى نمود آن زن نيز با گوشت و شير از ابراهيم پذيرائى نمود. اما او هرگز از مركب خويش پائين نيامد چرا كه ساره چنين خواسته بود ابراهيم سپس به نزد مقام آمده و پاى خويش را به روى آن نهاد كه اثر آن قدم هنوز بر مقام ابراهيم نمايان است. همسر اسماعيل به هنگام وداع به گرمى او را بدرقه كرد و خليل خدا از او خواست تا به فرزندش سلام و درود فرستد و به او بگويد كه سر درب منزلش بسى مقاوم و استوار است!
در حالی که بی احترامی دیده نمی شود و فقط زنی را طلاق داده چونکه مثلا شخص غریبه ای که به منزلشان آمده از او پذیرایی نکرده اما زن دومی چون پذیرایی کرده او را طلاق نداده و این مطالب با اخلاق انبیا سازگاری ندارد که زنی را اینچنین بی دلیل طلاق دهند و از اسرائیلیات و مطالب بی سند می باشد.
همینکه تعدد زوجات داشته است کفایت می کند البته همه همسران او کنیز نبوده اند بلکه طبق همین مطلب شما دو نفر کنیز بودند (یعنی بر فرض قبول تورات تحریف شده) و دو زن آزاد داشته است که البته تفاوتی در کنیز بودن و آزاد بودن ندارد و اینجا هم تصریح به ازدواج با کنیز شده است و همان مطالبی که گفتیم صادق است.
بله حضرت موسی طبق ان متن چهار همسر داشته اند
در مورد مهریه هم خود شعیب می فرماید: و ما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاءالله من الصالحین"من نمی خواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم و انشاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت (قصص، آیه 27)
یعنی باید توجه داشت که این ازدواج یک ازدواج معمولی نبود، بلکه مقدمه ای بود تا موسی علیه السلام در کنار پیر مدین، شعیب پیغمبر علیه السلام بماند و با کسب علم و معرفت در مکتب شعیب علیه السلام در سالیان دراز به مقام ارجمندی از علم و کمال نائل آید. وانگهی درست است که موسی علیه السلام در این مدت طولانی برای شعیب علیه السلام کار می کرد، ولی شعیب نیز تمام زندگی او و همسرش را تأمین می نمود و اگر هزینه زندگی موسی و همسرش را از مزد کار موسی علیه السلام کم کنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، نتیجتا مهر ساده و سبکی خواهد شد، بنابراین مهریه سنگین، مقدمه ای برای تکامل موسی علیه السلام در مکتب شعیب بوده و زندگی مادی و معنوی موسی علیه السلام را تأمین می کرده است (این که شعیب به موسی گفت "و ما ارید ان اشق علیک...؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و انشاءالله مرا از صالحان خواهی یافت» بیانگر همین مطلب است که منظور سختگیری نبوده، بلکه صلاح و کمال موسی علیه السلام هدف بوده است)
دقیقا بنده هم با توجه به اینکه آموزه های رهبانیت در انجیل فراوان ذکر شده است مطالب آنها را در مورد تک همسری برخی انبیا نمی پذیریم که البته خلاف آن هم موجود است در خود کتب آنها و خود آنها نقل های بسیار عجیبی از تعدد همسران انبیا هم دارند و استناد ما به کتاب آنها از این جهت است که شما بیشتر آن اسم هایی که در پست ابتدایی در مورد اسامی همسران انبیا آوردید مربوط به تورات و انجیل و کتاب تاریخی مثل تاریخ طبری که مملو از اسرائیلیات و اباطیل تورات و انجیل است می باشد و بنده هم بدین جهت از همان کتاب در نقد مطالب شما آوردم.
در مورد تمثیلی بودن هم که قبلا خدمت شما عرض کردم که " فقد أول بعض القسيسين هذه الجملة قائلين أن المسيح قد تكلم بأسلوب تمثيلي. نعم: ولو كان كذلك: الحق أنه لا يمكن لنبي أن يقول شيئاً بأسلوب تمثيلي عن أمر ما إلا إذا كان ذلك الأمر مرغوباً لديه."
اولا چنین چیزی ثابت نیست بلکه حنه مادر مریم همسر اوست ثابت است اما اینکه اسم دیگری در تاریخ نیامده دلیل بر نبود نیست عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود
ثانیا در پیامبری عمران هم تردید جدی وجود دارد و برخی معتقدند که وی پیامبر نیست پس خارج از بحث ماست در ویکی پدیا آمده که دلیلی معتبر بر پیامبری عمران نیست.
در مورد تطابق با قرآن هیچ تطابقی ندارد تک همسر بودن نوح چون مثلا فرض کنید نوح دو همسر داشت باید قرآن مثلا چه می گفت؟ مثلا در قرآن هم فقط از آن پسر نوح که غرق شده است صحبت شده آیا این بدین معنی است که فرزند دیگری نداشت؟ یقینا درست نیست زیرا در قرآن وعده به نجات اهل نوح داده شده است و همسر و پسرش نجات نیافتند پس اهل دیگری از همسر و فرزند هم باید داشته باشد.
مضاف بر اینکه در تاریخ اطلاعات زیادی در مورد بعد از وقوع طوفان و زندگی بعد از طوفان حضرت نوح نیامده است که آیا همسران دیگری داشتند یا خیر اما در زمان سوار شدن بر کشتی چیزی که ثابت است این است که ایشان دو همسر داشت و یکی سوار کشتی شد و دیگری نه؟ و همین ثابت کننده کثره الطروقه یعنی تعدد زوجات برای نوح می باشد.
اختلاف در جزئیات حادثه دلیل بر دروغ بودن اصل داستان نیست زیرا اگر این سخن را ملاك صحت و كذب قرار دادید بسیاری از حوادث تاریخی بلكه روایات مربوط به احكام عملی نیز از كار خواهد افتاد، چون بیشتر نقلها با اختلاف در جزئیات بدست ما رسیده است.
به سخن دیگر، بسیاری از و قایع تاریخی با و جود كثرت روایات، اختلاف در جزئیات آن بیشتر است، حتّی در معجزه عظیمی مانند شقّ القمر كه شبهه ای در اصل و قوع آن و جود ندارد در بیان جزئیات آن اختلاف زیادی و جود دارد مثلا در بعضی روایات آمده است كه ماه دونیم شد و هر نیمی بر فراز كوهی قرار گرفت ترمذی از جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ از پدرش نقل میكند:
حدثنا عبد بن حُمَیدٍ حدثنا محمد بن كَثِیرٍ حدثنا سُلَیمَانُ بن كَثِیرٍ عن حُصَینٍ عن مُحَمَّدِ بن جُبَیرِ بن مُطْعِمٍ عن أبیه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ النبی صلی الله علیه وسلم حتی صَارَ فِرْقَتَینِ علی هذا الْجَبَلِ وَعَلَی هذا الْجَبَلِ...
السلمی، محمد بن عیسی أبو عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج 5 ص 398، رقم: 3289، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
مطابق نقل روایت مسلم از عبدالله بن مسعود با دونیم شدن ماه، نیمی از آن پشت كوه و نیمی در سمت دیگر كوه قرار گرفت.
حدثنا عُبَیدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِی حدثنا أبی حدثنا شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال انْشَقَّ الْقَمَرُ علی عَهْدِ رسول اللَّهِ فِلْقَتَین فَسَتَرَ الْجَبَلُ فِلْقَةً وَكَانَتْ فِلْقَةٌ فَوْقَ الْجَبَلِ فقال رسول اللَّهِ اللهم أشهد ِ
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (الوفاة: 261 )، صحیح مسلم، ج 4 ص 2158، رقم: 2800دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
بخاری از عبدالله نقل میكند:
حدثنا عَبْدَانُ عن أبی حَمْزَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ رضی الله عنه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ وَنَحْنُ مع النبی بِمِنًی فقال اشْهَدُوا وَذَهَبَتْ فِرْقَةٌ نحو الْجَبَلِ وقال أبو الضُّحَی عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ انْشَقَّ بِمَكَّةَ وَتَابَعَهُ محمد بن مُسْلِمٍ عن بن أبی نَجِیحٍ عن مُجَاهِدٍ عن أبی مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ.
ما با رسول خدا صلی الله علیه وآله در منی بودیم كه شق القمر شد؛ اما روایت دیگر از همین شخص چنین است كه در مكه این واقعه اتفاق افتاده است.
البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله الجعفی الوفاة: )، الجامع الصحیح المختصر،256، ج 3 ص 1404، دار النشر: دار ابن كثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا
پرسشی كه در این جا مطرح میگردد این است كه باتوجه به قطعی بودن و اقعه انشقاق قمر چرا در جزئیات آن اختلاف فاحش و جود دارد ؟ آیا با اختلاف در جزئیات باید اصل جریان انشقاق قمر را انكار كنیم ؟
واقعیت این است كه افرادی كه به نقل یك و اقعه می پردازند از نظر استعداد، و هدفی كه از نقل آن دارند مختلف هستند، غالب افراد سخنان دیگران را نقل به معنی می كنند، بعضی یك و اقعه را با تمام جزئیات آن بخاطر می سپارند و آن را برای دیگران بازگومی كنند، عدّه ای تنها بعضی جزئیات كه برایشان مهمّ بوده در نظرشان مانده و همان را نقل می كنند، و برخی نیز به نقل اصل داستان و كلّیاتی از آن اكتفا می كنند و كاری به نقل جزئیات ندارند. این گونه اختلاف ها در نقل، سبب زیر سؤال رفتن اصل حادثه نمی شود؛ زیرا همه روایت ها در اصل و قوع آن اتّفاق دارند، آری اگر در یكی از جزئیات بین دونقل اختلاف و جود داشته باشد، تنها همان بخش از داستان و خصوصیت آن از درجه اعتبار ساقط می شود نه اصل آن.
در حدیث کثره الطروقه هم اختلاف در جزئیات موجب این نمی شود كه اصل کثره الطروقه که در حدیث صحیح آمده است زیر سؤال برود.[/]
سلام مجدد
بنده که در این بسته جدید اسمی از پیامبران و امامان که قبلا درباره آن پاسخ نداده باشم ندیدم
مثلا شما گفته اید:
هیچکدام از زنان آزاد پیامبر قبل از اینکه بیوه بشوند و با حضرت محمد ازدواج کنند هوو نداشتند.
یعنی مثلا همسر سابق ام اسلمه یعنی عبدالله بن عبدالاسد تعدد زوجات نداشته است (بر فرض ثبوت) و مثلا فعل عبدالله عبد الاسد برای ما حجت شد؟!
یا دیگر افرادی که نقل کرده اید آیا که همه ی آنها غیر معصوم بودند دلیلی بر حجیت فعل آنها دارید؟
در واقع این بسته آخر از مبنا غلط است بنا بر این بنده خدشه ای وارد نمی کنیم و قبول می کنیم که همه این مطالب شما درست است و سیره غیر معصوم بر این چیزی است که شما گفتید اما ما ثابت کردیم که سیره انبیاء و ائمه خلاف این مطلب شماست و بر کثره الطروقه بوده است.
سلام و عرض ادب
سیاست
موفق باشید
سؤال:
چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکردند اما امامان دیگر ازدواج کردند؟
پاسخ:
نکاتی را در جمعبندی بحث عرض می کنم:
اول. با توجه به شخصیت و جایگاه ویژه حضرت خدیجه(سلام الله علیها) تا زمان حیات حضرت خدیجه(سلام الله علیها)پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) با زن دیگری ازدواج نکردند،همچنین با توجه به مقام عصمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) امام علی(علیه السلام) هم تا زمانی که آن بانوی دو سرا زنده بودند با زن دیگری ازدواج نکردند.
دوم. ممکن است آنان در آن زمان با وجود خدیجه و فاطمه علیهما السلام نیازى به این مسئله نداشته اند؛ زیرا اگر زن داراى تمام کمالات و محاسن باشد، نیاز به چندهمسرى به وجود نخواهد آمد.
سوم. شاید امکان و شرایط چندهمسرى براى آنها وجود نداشته زیرا یکى از شرایط، ایجاد عدالت بین آنهاست و اگر نتوان بین چند همسر عدالت برقرار نمود، باید به یک زن اکتفا کرد؛ بی شک، ایجاد عدالت بین شخصى مثل خدیجه و حضرت زهرا علیها السلام با سایر زنان مشکل بوده زیرا اگر بین آنها به تساوى برخورد شود، ظلم است (تساوى با عدالت فرق دارد).
پنجم. شیخ طوسی در امالی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده:«تا زمانی که حضرت فاطمه علیها السّلام زنده بود خداوند متعال زنان دیگر را برای علی علیه السّلام حرام کرده بود.» ابو بصیر اسدی که راوی این حدیث است، می گوید: پرسیدم: چگونه؟ امام علیه السّلام فرمود: «چون فاطمه علیها السّلام همیشه طاهر بود و هرگز حائض نمی شد».
در حاشیه این مطلب گفتنی است: مسأله طهارت و پاکی و عدم حائض شدن صدیقه اطهر (س) بنا به روایات متعدد ثابت است و دلایل عقلی نیز آن روایات را تأیید می کند:
الف- این مسأله حتما در نظر معصومین علیهم السلام اهمیتی داشته كه در روایات متعددی كه در بین آنها روایات صحیحه و معتبری وجود دارد، بدان اشاره داشته اند و فرموده اند كه علت نام گذاری آن حضرت به فاطمه و طاهره و مطهره و بتول نیز همین پاكیزگی از آلودگیهای ظاهری و باطنی سائر زنان می باشد! (1)
ب- فضائل منحصر به فضائل اكتسابی نیست، از بالاترین مصادیق فضل و برتری، تفضل ویژه و عنایت خاصه الهی بر یك مخلوق در قبل و بَدو و ادامه خلقت می باشد. که این ویژگی در حضرت زهرا(س) از قسم فضائل غیراکتسابی است.
ج- عادات ماهیانه زنان گرچه از یك جهت عیب نیست و آن این كه لازمه سلامت مزاج آنان است اما همه می دانند كه این ایام برای آنان ایجاد زحمت می نماید و دچار مشكلات جسمی فراوانی می شوند. حال چه اشكالی دارد كه خداوند در بین زنان به طور ویژه و معجزه گونه به یك زن تفضل نموده و او را از این زحمت، معاف دارد بدون این كه وی سلامت جسمیش تحت تأثیر واقع شود و در عین حال قدرت فرزند آوری اش نیز باقی باشد.
د- از طرفی نیز می توان ادعا نمود كه عادت زنانه عیب محسوب می شود چنانکه امیر مۆمنان علیه السلام طبق نقل نهج البلاغه از آن تعبیر به نقصان ایمان نموده اند چرا كه زنان در این ایام از نماز محروم می شوند (2) حال چه اشكال دارد كه خداوند به یكی از زنان تفضل نموده و برای این كه آن زن هیچ گاه از نماز و تقرب جستن محروم نشود او را طاهره و مطهره قرار دهد. البته این عیب ذاتی و تکوینی نیست بلکه عارضی است چنانکه حضرت (ع) فرمودند: این عارضه موجب می شود زنان در این ایام از نماز محروم شوند. چنانکه بیماری لازمه وجودی انسان است اما عیب ذاتی نیست بلکه از این جهت عیب و نقص محسوب می شود که انسان را از انجام کامل فرائض الهی و فعالیتهای فردی و اجتماعی باز می دارد. قضیه حیض و نفاس در زنان نیز از همین سنخ است. فلذا به هیچ عنوان چنین مسأله ای به کم و کیف خلقت، اشکال وارد نکرده و این عارضه در زنان، ضمن آنکه لازمه وجودی آنهاست، موجب شرمندگی ایشان نیز نیست.
ششم. اگر پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله زندگي خود را با دو يا چند همسري آغاز مي كرد برخي دوستان نادان و دشمنان دانا او را انساني ( نعوذ بالله ) زن باره و هوسران معرفي مي كردند و با استفاده از اين نقطة ضعف ! علاقه مردم و مخصوصاً زنان جوامع مختلف را نسبت به دين مقدس اسلام ، كمرنگ كرده و يا از بين مي بردند .
ادامه دارد ...:Gol:
پاورقی__________________________________________________________
هفتم. شرايط سالهاي آخر بعثت و سالهاي آغازين هجرت و كثرت اشتغالات علي عليه السلام در امر دفاع از اسلام اجازه و فرصتي به آن حضرت نمي داد تا به اين حكم عمل نمايد ضمن آنکه تشريع حكم تعدّد زوجات در دو سال پاياني عمر حضرت زهرا سلام الله عليها بود كه آن دو سال نيز در اوج سختيها و دغدغه هاي علي عليه السلام بود. ولي وقتي آن حضرت در بيست و پنج سال سكوت تلخ؛ فراغتي يافت با ازدواجهاي متعدد به اين حكم عملاً مبادرت فرمود.
هشتم. مي دانيم كه حضرت خديجه سلام الله عليها در سال دهم بعثت رحلت كردند ولي آيه تشريع تعدّد زوجات در اواخر سال هشتم هجري نازل شد. بنابراين وقتي تا زمان رحلت حضرت خديجه سلام الله عليها ، شريعت و قانوني از جانب خداوند در زمينة تعدّد زوجات بر پيامبر و مسلمانان نازل نشده بود ، پيامبر به چه چيزي مي بايست عمل مي كرد؟ ضمن آنکه خداوند تشريع يك حكم را معلّق بر شخصيت افراد نمي كند ، بلكه اگر حكمي به مصلحت جامعه باشد همه بايد در عمل به آن يا اعتقاد به آن پايبند باشند . بر فرض اگر آية تشريع تعدّد زوجات در زمان حيات حضرت خديجه سلام الله عليها نازل مي شد و اين حكم به مصلحت جامعه مسلمانان بود پيامبر صلوات الله عليه و آله خود را ملزم مي دانست تا با عمل به اين حكم ، راه را براي عمل ساير مسلمانان هموار سازد و در اين امر شخصيت والاي حضرت خديجه و ملاحظه ايشان ، ملاك عمل نبود .
نهم. اکثر قریب به اتفاق انبیا تعدد زوجات شیوه آنها بوده که سنت انبیا تعدد زوجات هست در روایت صحیح السندی آمده: محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و كثرت طروقه». طروقه در اين روايت به فتح طاء به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن كثرت همسران و ازدواج خواهد بود(1)
دهم. بعلاوه، این مستحب،( ازدواج مجدد یا تعدد زوجات) تکلیفی نبوده بلکه پیشنهادی است به عبارتی ازدواج مجدد، یک امر واجبی نیست که بگوییم باید حتماً انجام بگیرد. از طرفی انگیزه ازدواج های بعدی پیامبر، گاهی به خاطر اداره و سرپرستی بیوه زنی و گاهی به خاطر جلب نظر قبیله ای، به اسلام بوده است. در برخی موارد، زنان خودشان را در معرض ازدواج با پیامبر قرار می دادند. شاید بتوان گفت که شخص پیامبر به دنبال تجدید فراش نبودند. زیرا به جز یک همسر، بقیه همسران ایشان بیوه بودند و رسول خدا در سنین کهولت، اقدام به ازدواج های متعدد کردند.
یازدهم. تمام افعال پیامبر از روی وحی بوده حتی حرف زدن ایشان به تعبیر قرآن وحی بوده تا چه رسد به عمل یعنی حتی سنتی که رایج بوده است تا وحی نشود پیامبر انجام نمی داده زیرا عمل پیامبر خودش سنت می شده و سنت بدون وحی به وجود نمی آید بنا بر نص قرآن. (2)
دوازدهم. بر خلاف گمان برخی، اینطور نبوده که حضرت فاطمه یا خدیجه (علیهماالسلام) نمی توانسته اند صبر و استقامت داشته باشند بلکه این هووها(زنان دیگر) نمی توانسته اند تحمل کنند چنانکه بعضی از همسران پیامبر بودند که حتی پس از فوت حضرت خدیجه به ایشان حسادت می کردند.
نتیجه ای که از کل بحث بدست می آید ازدواج مجدد طرح حکیمانه الهی بنا بر مصلحت و حکمت بوده و امری استحبابی و پیشنهادی تابع شرایط و برای مواقع ضرورت است و حکم تکلیفی و وجوبی نیست. از منابع روایی و تاریخی بدست می آید این امر نزد پیامبران و امامان معصوم (ع) مطلوب و پسندیده بوده و بسته به شرایط و اقتضائات، بدان اقدان نموده اند دلایلی که پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در زمان حیات خدیجه (س) و حضرت زهرا(س) به این امر اقدام نکرده اند نیز مورد اشاره قرار گرفت. بعلاوه دلایل ضرورت احیاء آن در زمان و شرایط حال جهان نیز گفته شد از اینرو مخالفت زنان که عمدتاً تابع احساسات و عدم آگاهی ایشان از مصالح آنست نمی تواند بعنوان دلایلی منطقی مانعی مورد پذیرش و اعتنا باشد.
موفق باشید .
پی نوشتها_____________________________________________