جمع بندی سوالاتی پیرامون سوره شعراء و حضرت موسی علیه السلام
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام عرض ادب واحترام
درسوره الشعراء میخوانیم که حضرت موسی ع برای اثبات حقانیت خود عصایش رابه زمین زدواژدها شد وبساط سایر ساحران رابرچید وفرعون موسی ع راساحربزرگ خواند
حال اگر چنین بود وفرعون بنابرادعای خودش قدرت سحرحضرت موسی ع رادریافته بود چراشبانه اوراتعقیب کرد تا دستها وپاهایشان رابه عکس قطع کند همچنین که چراحضرت موسی ع شبانه یاران خود رابرای ممانعت ازاعدامی که فرعون قصدش راداشت فراری داد این درحالیست که بعد ازان عصایش رابه دریازدوفرعونیان هلاک شدند بااین وجود چرااول اینکاررانکرد وراه فرارراانتخاب کردند هم چنین درایه 61یاران حضرت چراگفتند مادرچنگال دشمنیم مگرقدرت بالای حضرت برانها اثبات نشده بود؟
یاحق
با سلام و عرض ادب
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام عرض ادب واحترام
درسوره الشعراء میخوانیم که حضرت موسی ع برای اثبات حقانیت خود عصایش رابه زمین زدواژدها شد وبساط سایر ساحران رابرچید وفرعون موسی ع راساحربزرگ خواند
حال اگر چنین بود وفرعون بنابرادعای خودش قدرت سحرحضرت موسی ع رادریافته بود چراشبانه اوراتعقیب کرد تا دستها وپاهایشان رابه عکس قطع کند
جريان شكست ساحران و تهديد فرعون درباره آنها به قطع دست و پا و اعدام آنها يك بخش از داستان دعوت موسي عليه السلام بود و كوچاندن شبانه بني اسرائيل از مصر ، بخش ديگري از از برنامه آن حضرت بود كه فرمان يافته بود ، در واقع آن حضرت عليه السلام فرمان يافت ، شبانه بني اسرائيل را از مصر خارج كند نه ساحران را در حاليكه فرعون ساحراني كه به موسي عليه السلام ايمان آورده بودند را تهديد به مجازات كرده بود هرچند كه در صدد مقابله با حضرت موسي عليه السلام و بني اسرائيل هم بود اما آن تهديد به قطع دست و پا و اعدام را در خصوص ساحران مومن گفت نه بني اسرائيل و درواقع جريان كوچ شبانه بني اسرائيل بخش ديگري از برنامه و داستان دعوت حضرت موسي عليه السلام است كما اينكه مرحوم علامه نيز در ابتداي آيه شريفه "وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ"مي فرمايند :"از اينجا قسمت دوم داستان موسى (ع) و فرعون شروع مى شود"(1)
(1)- الميزان ، ذيل آيه 52 سوره شعراء
و اما اينكه چرا فرعون عليرغم اينكه موسي عليه السلام را ساحر بزرگ و معلم ساير ساحراني خواند كه به او ايمان آورده بودند ، به تعقيب آن حضرت پرداخت بايد گفت كه اولا بنظر نمي رسد كه فرعون در اين نسبتي كه به آن حضرت داد - و ايشان را ساحر خواند - صداقت داشته زيرا پس از ارائه معجزات و از باب اينكه مشخص كند اينها سحر است طي چند سال اقدام به جمع آوري بزرگترين ساحران مصر نمود تا به مقابله با موسي عليه السلام بپردازد و زماني كه ساحران - يعني اعاظم فن ساحري- شكست خوردند و اعتراف به عدم سحر بودن معجزات موسي عليه السلام نمودند يعني بايد براي او اثبات شده باشد كه موسي عليه السلام ساحر نيست بلكه رسول الهي است كما اينكه در هنگام غرق شدن به اين مساله اعتراف زباني هم مي كند:
حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ( يونس/90)تا وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده اند نيست و من از تسليم شدگانم
بنابراين بنظر نمي رسد او در اتهام ساحري كه به موسي عليه السلام نسبت داد ، صادق بوده است .
چاره اي هم جز تكذيب موسي عليه السلام نداشته زيرا او ادعاي خدايي داشت و اكنون با فردي مواجه شده كه خود را رسول الهي مي نامد و معجزاتي ارائه ميكند كه بزرگترين ساحران مصر نيز آن را سحر نمي دانند طبيعتا فردي مثل فرعون نمي توانسته به زير دستان و عوامل خود بگويد يقينا موسي عليه السلام رسول و فرستاده پروردگار است و من ميخواهم با او مقابله كنم لذا در موارد مختلف و در موقعيتهاي متفاوت ، نسبتهاي متفاوت و مختلفي را به آن حضرت نسبت مي داد ، در جريان شكست ساحران آن حضرت عليه السلام را ساحر بزرگ ناميد كما اينكه اينطور وانمود كرد كه حضرت موسي ميخواهد آنان را از سرزمينشان بيرون كند :"يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ"(اعراف/110)مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند.
چراحضرت موسی ع شبانه یاران خود رابرای ممانعت ازاعدامی که فرعون قصدش راداشت فراری داد این درحالیست که بعد ازان عصایش رابه دریازدوفرعونیان هلاک شدند بااین وجود چرااول اینکاررانکرد وراه فرارراانتخاب کردند
اولا از پاسخهاي قبلي روشن شد كه مجازات اعدام و قطع دست و پا مربوط به ساحراني بود كه ايمان آورده بودند نه عموم بني اسرائيل كه اكنون شبانه با حضرت موسي عليه السلام قصد خروج از مصر را داشتند و ثانيا اين كوچ شبانه به فرمان الهي صورت گرفت كما اينكه دعوت فرعون به خدا پرستي نيز به فرمان الهي صورت گرفت :"اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى"(طه/24) و كما اينكه زدن عصا به نيل به فرمان الهي صورت گرفت:"فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ..."(شعراء/63)
و ثالثا ارائه معجزات در موقعيتهاي بسيار حساس و خاص و امداد الهي ، موجب تقويت ايمان مومنين و اتمام حجت براي سايرين خواهد بود .
رابعا قرار نيست كه هلاك دشمنان الهي صرفا با معجزات الهي صورت گيرد كما اينكه فرعون و سپاهش در دريا غرق شدند اما باقيمانده فرعونيان در مصر بودند و بني اسرائيل بعدها دستور داشتند كه با آنان بجنگند اما متاسفانه برخي از آنان بجاي يادآوري عنايات الهي در پاسخ دعوت موسي به جهاد گفتند :"قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ(مائده /24) گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهيم تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مى نشينيم"
لذا اولا اين كوچ به دستور الهي صورت گرفت و ثانيا اهداف ديگري از كوچاندن بني اسرائيل و نوع هلاكت فرعون و زمان و مكان هلاكت او مد نظر بود .
هم چنین درایه 61یاران حضرت چراگفتند مادرچنگال دشمنیم مگرقدرت بالای حضرت برانها اثبات نشده بود؟
اولا از پاسخهاي قبلي روشن شد كه مجازات اعدام و قطع دست و پا مربوط به ساحراني بود كه ايمان آورده بودند نه عموم بني اسرائيل كه اكنون شبانه با حضرت موسي عليه السلام قصد خروج از مصر را داشتند و ثانيا اين كوچ شبانه به فرمان الهي صورت گرفت كما اينكه دعوت فرعون به خدا پرستي نيز به فرمان الهي صورت گرفت :"اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى"(طه/24) و كما اينكه زدن عصا به نيل به فرمان الهي صورت گرفت:"فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ..."(شعراء/63)
و ثالثا ارائه معجزات در موقعيتهاي بسيار حساس و خاص و امداد الهي ، موجب تقويت ايمان مومنين و اتمام حجت براي سايرين خواهد بود .
رابعا قرار نيست كه هلاك دشمنان الهي صرفا با معجزات الهي صورت گيرد كما اينكه فرعون و سپاهش در دريا غرق شدند اما باقيمانده فرعونيان در مصر بودند و بني اسرائيل بعدها دستور داشتند كه با آنان بجنگند اما متاسفانه برخي از آنان بجاي يادآوري عنايات الهي در پاسخ دعوت موسي به جهاد گفتند :"قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ(مائده /24) گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهيم تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مى نشينيم"
لذا اولا اين كوچ به دستور الهي صورت گرفت و ثانيا اهداف ديگري از كوچاندن بني اسرائيل و نوع هلاكت فرعون و زمان و مكان هلاكت او مد نظر بود .
بااین وجود ایابعد هلاکت فرعون ان کوچ هدف دارادامه یافت
بني اسرائيل گروهي بودند كه در استضعاف نگه داشته شده بودند و فرعون آنان را به بندگي واداشته بود ،آنان گروه مستضعف و به لحاظ فرهنگي و اجتماعي جزء طبقات پايين و پست جامعه قرار داشتند لذا بويژه در اوائل دعوت موسي عليه السلام ، دريافت ، درك و تحليل عميق و دقيقي از مسائل و عنايات الهي نداشتند بخصوص كه خويي بهانه جو نيز در آنها وجود داشت لذا با اينكه اينهمه معجزات و لطف الهي را در حق خود ديدند و هلاكت فرعون و سپاهش را به چشم مشاهده كردند وقتي از نيل گذشتند و به طايفه اي برخورد كردند كه بتهايي را مي پرستيدند خطاب به موسي عليه السلام گفتند :"...اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ"(اعراف/138) ...گفتند اى موسى همان گونه كه براى آنان خدايانى است براى ما [نيز] خدايى قرار ده گفت راستى شما نادانى مى كنيد
چنین برداشت میشود که انان بدلیل چونفرعون راخدامیدانستند ودردامان اوتربیت شدند کفتند اکنون فرعون هلاکمان میکند امااگر انان ناداند بوده وفرعون راخدامیدانستند چگونه به حضرت ایماناوردند
با سلام و عرض ادب
بااین وجود ایابعد هلاکت فرعون ان کوچ هدف دارادامه یافت
بله دقيقا همينطور هست .
بني اسرائيل دستور داشتند در خارج از مصر به خودسازي بپردازند .
در تفسير نمونه آمده است :"واقعيت اين بود كه بني اسرائيل در آن بيابان در يك برنامه خودسازي و تزكيه نفس و در واقع در يك آزمايش قرار داشتند "(1)
لذا پس از نجات از دست فرعون و سپاهش ، بني اسرائيل به مصر بازنگشت و به مسير خود ادامه داد تا تحت تربيت حضرت موسي و هارون عليهما السلام و و امتحان الهي، با معارفي آشنا شود .
(1)- ر.ك: تفسير نمونه ، ج 1 ، ص 278
درایه 61یاران حضرت چراگفتند مادرچنگال دشمنیم مگرقدرت بالای حضرت برانها اثبات نشده بود؟
ما هم بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی، هشت سال با دست خالی درحالی که در تحریم کامل بودیم با دشمن جنگیدیم...اون هم با دشمنی که از طرف تمام دنیا حمایت میشد!
دشمن نه تنها نتونست خاک مارو اشغال کنه بلکه بخشی از خاک خود را هم از دست داد! وقتی دید که رزمندگان اسلام دارن به بصره می رسن به ناچار تن به مذاکره داد و آتش بس را پذیرفت...
خب حالا سوال من اینه که...
مردم ایران که می دونن ما با دست خالی هم جلوی چنین دشمنی که ظاهراً قدرت خیلی بالایی هم داشت ایستادیم و مغلوبش کردیم....چرا الان بعضیا انقدر از آمریکا می ترسن؟! مگر نظر لطف الهی و عنایات مولانا صاحب الزمان به مملکت ما بر اونها اثبات نشده؟!
حتی اگر کسی به خدا و اینا هم اعتقاد نداشته باشه، میدونه که امکانات مادی الان ما خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونموقع است.....پس بازم جایی برای ترس از شکست نیست....اما بازم بعضیا این توهم را دارند که ما هرگز حریف آمریکا نمیشیم!!!!
پاسخ همین سوال من، پاسخ سوال شماست...
چنین برداشت میشود که انان بدلیل چونفرعون راخدامیدانستند ودردامان اوتربیت شدند کفتند اکنون فرعون هلاکمان میکند امااگر انان ناداند بوده وفرعون راخدامیدانستند چگونه به حضرت ایماناوردند
بني اسرائيل بعد از جدشان ابراهيم عليه السلام به دين آن جناب باقي بودند، و از ميان آنان اسحق و يعقوب و يوسف برگزيده شدند كه آنان را به آن دين يعني دين توحيد دعوت نمايند، و چنين اعلام كردند كه در دين توحيد جز خداي سبحان كسي يا چيزي نبايد پرستش شود، و خداي سبحان را در اين باره شريكي نيست. او بزرگتر از اين است كه جسم يا جسماني باشد و متشكل به اشكال، و محدود به حدود و اندازه گردد!
لكن از تاريخ بني اسرائيل بر مي آيد كه آنان مردماني مادي و حس گرا بوده اند، و در زندگي هيچ وقت از مسئلة اصالت حس تجاوز نمي كردند، و اعتنائي به ماوراء حس نداشتند و اگر هم داشتند از باب تشريفات بود و اصالت حقيقي نداشت.
يهودي ها با داشتن چنين عقايدي سالهاي دراز تحت اسارت قبطيان بودند كه رسمشان بت پرستي بود. آنها در عين اينكه تعصب ايلي و خانوادگي مجبورشان مي كرد كه دين آباء و اجدادي خود را تا اندازه اي حفظ كنند، باري تحت تأثير بت پرستي آنان نيز بودند. و اين تقريباً يك طبيعت براي ايشان شده بود و در روح آنها اثر عميقي باقي گذاشته بود.(1)
لذا حضرت موسي عليه السلام براي تصحيح ذهنيت آنان درخصوص الوهيت خداوند باريتعالي ، زحمات بسياري كشيد . البته در اوائل طبيعتا معارف آنان از عمق كمتري برخوردار بود لذا در مواجهه با سپاه فرعون ترسان و نگران شدند .
(1)- معارف قرآن در الميزان، سيد مهدي امين ، ج 7 ، ص 336
ما هم بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی، هشت سال با دست خالی درحالی که در تحریم کامل بودیم با دشمن جنگیدیم...اون هم با دشمنی که از طرف تمام دنیا حمایت میشد!
دشمن نه تنها نتونست خاک مارو اشغال کنه بلکه بخشی از خاک خود را هم از دست داد! وقتی دید که رزمندگان اسلام دارن به بصره می رسن به ناچار تن به مذاکره داد و آتش بس را پذیرفت...خب حالا سوال من اینه که...
مردم ایران که می دونن ما با دست خالی هم جلوی چنین دشمنی که ظاهراً قدرت خیلی بالایی هم داشت ایستادیم و مغلوبش کردیم....چرا الان بعضیا انقدر از آمریکا می ترسن؟! مگر نظر لطف الهی و عنایات مولانا صاحب الزمان به مملکت ما بر اونها اثبات نشده؟!
حتی اگر کسی به خدا و اینا هم اعتقاد نداشته باشه، میدونه که امکانات مادی الان ما خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونموقع است.....پس بازم جایی برای ترس از شکست نیست....اما بازم بعضیا این توهم را دارند که ما هرگز حریف آمریکا نمیشیم!!!!
پاسخ همین سوال من، پاسخ سوال شماست...
با سلام و عرض ادب
بسيار بسيار تشبيه زيبا و بجايي بود .
متشكرم
ما هم بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی، هشت سال با دست خالی درحالی که در تحریم کامل بودیم با دشمن جنگیدیم...اون هم با دشمنی که از طرف تمام دنیا حمایت میشد!
دشمن نه تنها نتونست خاک مارو اشغال کنه بلکه بخشی از خاک خود را هم از دست داد! وقتی دید که رزمندگان اسلام دارن به بصره می رسن به ناچار تن به مذاکره داد و آتش بس را پذیرفت...خب حالا سوال من اینه که...
مردم ایران که می دونن ما با دست خالی هم جلوی چنین دشمنی که ظاهراً قدرت خیلی بالایی هم داشت ایستادیم و مغلوبش کردیم....چرا الان بعضیا انقدر از آمریکا می ترسن؟! مگر نظر لطف الهی و عنایات مولانا صاحب الزمان به مملکت ما بر اونها اثبات نشده؟!
حتی اگر کسی به خدا و اینا هم اعتقاد نداشته باشه، میدونه که امکانات مادی الان ما خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونموقع است.....پس بازم جایی برای ترس از شکست نیست....اما بازم بعضیا این توهم را دارند که ما هرگز حریف آمریکا نمیشیم!!!!
پاسخ همین سوال من، پاسخ سوال شماست...
باسلام وتشکرازشما
البته به یک نکته توجه نکردید مسلما انهایی که اعتقادات مذهبی قوی دارند باتوجه به هشت سال دفاع مقدس نه الان بلکه هرگزنباید بترسند درغیراینصورت دچارتنقاض شدند حال سوال حقیراین است کسانی که به حضرت نوح ایمان اوردند ودرسختی ها همراهش بودند چراگفتند مادرچنگال دشمنیم این حرف رااگرعده میزدنند که به حضرت ایمان نیاورده بودند مثل خیلیها درایران که شمابه انان اشاره کردید بحثی نبود اماایاقبول دارید کسانی که درعمل همچون ایت الله ... و...به خداایمان دارند بگویند مادرچنگال امریکا هستیم این نوعی تناقض گویی نیست؟
یاحق
پرسش: بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام عرض ادب واحترام
درسوره الشعراء می خوانیم که حضرت موسی ع برای اثبات حقانیت خود عصایش رابه زمین زدواژدها شد وبساط سایر ساحران رابرچید وفرعون موسی ع راساحربزرگ خواند
حال اگر چنین بود وفرعون بنابرادعای خودش قدرت سحرحضرت موسی ع رادریافته بود چراشبانه اوراتعقیب کرد تا دستها وپاهایشان رابه عکس قطع کند همچنین که چراحضرت موسی ع شبانه یاران خود رابرای ممانعت ازاعدامی که فرعون قصدش راداشت فراری داد این درحالیست که بعد ازان عصایش رابه دریازدوفرعونیان هلاک شدند بااین وجود چرااول اینکاررانکرد وراه فرارراانتخاب کردند هم چنین درایه 61یاران حضرت چراگفتند مادرچنگال دشمنیم مگرقدرت بالای حضرت برانها اثبات نشده بود؟
پاسخ: جريان شكست ساحران و تهديد فرعون درباره آنها به قطع دست و پا و اعدام آنها يك بخش از داستان دعوت موسي عليه السلام بود و كوچاندن شبانه بني اسرائيل از مصر ، بخش ديگري از برنامه آن حضرت بود كه فرمان يافته بود ، در واقع آن حضرت عليه السلام فرمان يافت ، شبانه بني اسرائيل را از مصر خارج كند نه ساحران را در حاليكه فرعون ساحراني كه به موسي عليه السلام ايمان آورده بودند را تهديد به مجازات كرده بود هرچند كه در صدد مقابله با حضرت موسي عليه السلام و بني اسرائيل هم بود اما آن تهديد به قطع دست و پا و اعدام را در خصوص ساحران مومن گفت نه بني اسرائيل و درواقع جريان كوچ شبانه بني اسرائيل بخش ديگري از برنامه و داستان دعوت حضرت موسي عليه السلام است كما اينكه مرحوم علامه نيز در ابتداي آيه شريفه "وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ"مي فرمايند :"از اينجا قسمت دوم داستان موسى (ع) و فرعون شروع مى شود"(1)
باور و اعتقاد فرعون در خصوص حضرت موسي عليه السلام
و اما اينكه چرا فرعون عليرغم اينكه موسي عليه السلام را ساحر بزرگ و معلم ساير ساحراني خواند كه به او ايمان آورده بودند ، به تعقيب آن حضرت پرداخت بايد گفت كه اولا بنظر نمي رسد كه فرعون در اين نسبتي كه به آن حضرت داد - و ايشان را ساحر خواند - صداقت داشته زيرا پس از ارائه معجزات و از باب اينكه مشخص كند اينها سحر است طي چند سال اقدام به جمع آوري بزرگترين ساحران مصر نمود تا به مقابله با موسي عليه السلام بپردازد و زماني كه ساحران - يعني اعاظم فن ساحري- شكست خوردند و اعتراف به عدم سحر بودن معجزات موسي عليه السلام نمودند يعني بايد براي او اثبات شده باشد كه موسي عليه السلام ساحر نيست بلكه رسول الهي است كما اينكه در هنگام غرق شدن به اين مساله اعتراف زباني هم مي كند:
حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ( يونس/90)تا وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده اند نيست و من از تسليم شدگانم
بنابراين بنظر نمي رسد او در اتهام ساحري كه به موسي عليه السلام نسبت داد ، صادق بوده است .
چاره اي هم جز تكذيب موسي عليه السلام نداشته زيرا او ادعاي خدايي داشت و اكنون با فردي مواجه شده كه خود را رسول الهي مي نامد و معجزاتي ارائه ميكند كه بزرگترين ساحران مصر نيز آن را سحر نمي دانند طبيعتا فردي مثل فرعون نمي توانسته به زير دستان و عوامل خود بگويد يقينا موسي عليه السلام رسول و فرستاده پروردگار است و من ميخواهم با او مقابله كنم لذا در موارد مختلف و در موقعيتهاي متفاوت ، نسبتهاي متفاوت و مختلفي را به آن حضرت نسبت مي داد ، در جريان شكست ساحران آن حضرت عليه السلام را ساحر بزرگ ناميد كما اينكه اينطور وانمود كرد كه حضرت موسي ميخواهد آنان را از سرزمينشان بيرون كند :"يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ"(اعراف/110)مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند.
خروج از مصر بجاي هلاك دشمنان با معجزه الهي
مجازات اعدام و قطع دست و پا مربوط به ساحراني بود كه ايمان آورده بودند نه عموم بني اسرائيل كه اكنون شبانه با حضرت موسي عليه السلام قصد خروج از مصر را داشتند و ثانيا اين كوچ شبانه به فرمان الهي صورت گرفت كما اينكه دعوت فرعون به خدا پرستي نيز به فرمان الهي صورت گرفت :"اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى"(طه/24) و كما اينكه زدن عصا به نيل به فرمان الهي صورت گرفت:"فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ..."(شعراء/63)
و ثالثا ارائه معجزات در موقعيتهاي بسيار حساس و خاص و امداد الهي ، موجب تقويت ايمان مومنين و اتمام حجت براي سايرين خواهد بود .
رابعا قرار نيست كه هلاك دشمنان الهي صرفا با معجزات الهي صورت گيرد كما اينكه فرعون و سپاهش در دريا غرق شدند اما باقيمانده فرعونيان در مصر بودند و بني اسرائيل بعدها دستور داشتند كه با آنان بجنگند اما متاسفانه برخي از آنان بجاي يادآوري عنايات الهي در پاسخ دعوت موسي به جهاد گفتند :"قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ(مائده /24) گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهيم تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مى نشينيم"
لذا اولا اين كوچ به دستور الهي صورت گرفت و ثانيا اهداف ديگري از كوچاندن بني اسرائيل و نوع هلاكت فرعون و زمان و مكان هلاكت او مد نظر بود .
استضعاف بني اسرائيل
بني اسرائيل گروهي بودند كه در استضعاف نگه داشته شده بودند و فرعون آنان را به بندگي واداشته بود ،آنان گروه مستضعف و به لحاظ فرهنگي و اجتماعي جزء طبقات پايين و پست جامعه قرار داشتند ،لذا بويژه در اوائل دعوت موسي عليه السلام ، دريافت ، درك و تحليل عميق و دقيقي از مسائل و عنايات الهي نداشتند بخصوص كه خويي بهانه جو نيز در آنها وجود داشت لذا با اينكه اينهمه معجزات و لطف الهي را در حق خود ديدند و هلاكت فرعون و سپاهش را به چشم مشاهده كردند وقتي از نيل گذشتند و به طايفه اي برخورد كردند كه بتهايي را مي پرستيدند خطاب به موسي عليه السلام گفتند :"...اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ"(اعراف/138) ...گفتند اى موسى همان گونه كه براى آنان خدايانى است براى ما [نيز] خدايى قرار ده گفت راستى شما نادانى مى كنيد
كوچ هدفدار بني اسرائيل
بني اسرائيل دستور داشتند در خارج از مصر به خودسازي بپردازند .
در تفسير نمونه آمده است :"واقعيت اين بود كه بني اسرائيل در آن بيابان در يك برنامه خودسازي و تزكيه نفس و در واقع در يك آزمايش قرار داشتند "(2)
لذا پس از نجات از دست فرعون و سپاهش ، بني اسرائيل به مصر بازنگشت و به مسير خود ادامه داد تا تحت تربيت حضرت موسي و هارون عليهما السلام و و امتحان الهي، با معارفي آشنا شود .
ضعف اعتقادي و حس گرا بودن بني اسرائيل
بني اسرائيل بعد از جدشان ابراهيم عليه السلام به دين آن جناب باقي بودند، و از ميان آنان اسحق و يعقوب و يوسف برگزيده شدند كه آنان را به آن دين يعني دين توحيد دعوت نمايند، و چنين اعلام كردند كه در دين توحيد جز خداي سبحان كسي يا چيزي نبايد پرستش شود، و خداي سبحان را در اين باره شريكي نيست. او بزرگتر از اين است كه جسم يا جسماني باشد و متشكل به اشكال، و محدود به حدود و اندازه گردد!
لكن از تاريخ بني اسرائيل بر مي آيد كه آنان مردماني مادي و حس گرا بوده اند، و در زندگي هيچ وقت از مسئلة اصالت حس تجاوز نمي كردند، و اعتنائي به ماوراء حس نداشتند و اگر هم داشتند از باب تشريفات بود و اصالت حقيقي نداشت.
يهودي ها با داشتن چنين عقايدي سالهاي دراز تحت اسارت قبطيان بودند كه رسمشان بت پرستي بود. آنها در عين اينكه تعصب ايلي و خانوادگي مجبورشان مي كرد كه دين آباء و اجدادي خود را تا اندازه اي حفظ كنند، باري تحت تأثير بت پرستي آنان نيز بودند. و اين تقريباً يك طبيعت براي ايشان شده بود و در روح آنها اثر عميقي باقي گذاشته بود.(3)
لذا حضرت موسي عليه السلام براي تصحيح ذهنيت آنان درخصوص الوهيت خداوند باريتعالي ، زحمات بسياري كشيد . البته در اوائل طبيعتا معارف آنان از عمق كمتري برخوردار بود لذا در مواجهه با سپاه فرعون ترسان و نگران شدند .
(1)- الميزان ، ذيل آيه 52 سوره شعراء
(2)- ر.ك: تفسير نمونه ، ج 1 ، ص 278
(3)- معارف قرآن در الميزان، سيد مهدي امين ، ج 7 ، ص 336
كليد واژه ها: بني اسرائيل، ساحرا، قطع دست و پا، تعقيب شبانه، استضعاف بني اسرائيل، حس گرايي، ضعف اعتقادي بني اسرائيل ، برنامه خودسازي بني اسرائيل، تزكيه نفس.