بررسی آیات «من دون الله» و رابطه‌ی آن با عبادت در قرآن

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی آیات «من دون الله» و رابطه‌ی آن با عبادت در قرآن

سلام و عرض ادب

لطفا ایاتی از قران کریم که از واژه «من دون الله» استفاده کرده رابیان کرده و رابطه ان با عبادت را بیان کنید .
همچنین به طور کلی توضیح دهید منظور از «من دون الله» چیست ؟

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

**گلشن**;745937 نوشت:

لطفا ایاتی از قران کریم که از واژه «من دون الله» استفاده کرده رابیان کرده و رابطه ان با عبادت را بیان کنید .

با سلام و عرض ادب

مقدمه:
قبل از بررسی سوال لازم است که به بررسی واژه ی عبادت و تعریف آن بپردازیم.
«عبادت» در لغت عرب، معادل لفظ «پرستش» در زبان فارسى است، همان طور كه لفظ پرستش نزد ما مفهوم روشن و واضحى دارد، لفظ عبادت نيز مفهوم كاملًا روشنى دارد، هر چند نتوانيم آن را با جمله‏ اى به صورت يك‏ تعريف منطقى، تفسير و ارائه كنيم.

شكى نيست كه زمين و آسمان نزد ما مفهوم كاملًا روشن و واضحى دارد، در صورتى كه بسيارى از ما نمى ‏تواند آن را به صورت كامل تعريف كند و يا توضيح دهد، ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه از شنيدن هر دو لفظ، معناى واضحى از آن، در ذهن ما مجسم گردد.

عبادت و پرستش نيز همچون لفظ زمين و آسمان است كه همگى به معناى واقعى آن واقف و آگاهيم هر چند نتوانيم درك خود را در قالب يك تعريف منطقى بريزيم؛ همچنانكه مصاديق واقعى هر يك از «عبادت» و «تعظيم» و يا «پرستش» و «بزرگداشت» نزد ما روشن است و جداسازى مصاديق هر يك از ديگرى بسيار آسان مى ‏باشد.

عاشق دلداده ‏اى كه در و ديوار معشوق خود را مى‏ بوسد و يا لباس و پيراهن او را به سينه مى ‏مالد و يا پس از مرگ، قبر و تربت او را مى‏ بوسد، در ميان هيچ ملتى پرستشگر خوانده نمى‏ شود. عمل و كار كسانى كه براى ديدار جسدهاى موميايى رهبران بزرگ جهان، كه مورد علاقه گروهى از توده‏ هاست، مى‏ شتابند و يا براى ديدن آثار و خانه و كاشانه آنها مى‏روند وبراى احترام آنان چند دقيقه سكوت كرده و مراسمى را بر پا مى‏ كنند، عبادت و پرستش محسوب نمى‏ شود، هر چند خضوع و اظهار علاقه آنان در پايه خضوع خداپرستان در مقابل خدا باشد. در اين بحث تنها وجدان‏هاى بيدار مى‏ تواند قاضى و داور باشد تا «احترام و تعظيم» را از «عبادت وپرستش» جدا سازد.

وهابیت و تعریف عبادت

وهابیون دو تعریف اصلی در رابطه بیان نموده اند که عبارتند از:

الف) عبادت خضوع و تذلّل!
در كتابهاى لغت، «عبادت» به معناى «خضوع» و «اظهار تذلل» آمده است.[1] چنين معنايى نمى‏ تواند بيانگر معناى دقيق، صحيح و كامل عبادت باشد، زيرا:

1. اگر «عبادت» با خضوع و تذلل مرادف باشد، در جهان نمى‏ توان براى كسى شناسنامه «توحيدى» صادر كرد و نمى‏ توان فردى را موحّد خواند؛ زيرا: بشَر فطرتاً در برابر كمال مادى و معنوىِ انسانهاى بالاتر و برتر، خاضع وخاشع مى‏ گردد؛ مانند شاگرد در برابر آموزگار، فرزند در برابر پدر و مادر، انسان دلداده در مقابل معشوق و محبوب و ....

2. قرآن مجيد به فرزندان دستور مى‏ دهد كه بالهاى ذلت را در برابر پدر و مادر فرود آورند آنجا كه مى‏ فرمايد:«وَاخْفَضْ لَهُما جُناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً»؛[2]بالهاى ذلّت را به نشانه محبّت در برابر آنها فرود آور و بگو: خدايا! بر آنان رحم فرما، آنچنان كه مرا در دوران كوچكى تربيت كرده ‏اند.
اگر خضوع ذليلانه نشانه عبادت شخص باشد، بايد فرزندان مطيع، مشرك شمرده شوند و فرزندان عاق، موحد قلمداد گردند.

ب) عبادت خضوع بى‏ نهايت!
گروهى از مفسّران وقتى به نقص معنا و تفسير اهل لغت واقف شدند، در صدد جبران برآمده و اينگونه گفته‏ اند: «عبادت، خضوع بى ‏نهايت در احساس كمال و عظمت است!» چنين تفسيرى دست كمى از تفسير نخست ندارد زيرا: خداوند به فرشتگان دستور مى‏ دهد كه در برابر آدم سجده كنند؛ چنانكه مى‏ فرمايد: «وَاذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا الَّا ابْليسَ»؛[3] آنگاه كه به فرشتگان فرمود: بر آدم سجده كنيد، همگان سجده كردند جز ابليس. سجده در مقابل موجودى، از مصاديق تذلل و اظهار خضوع بى ‏نهايت است

اگر چنين كارى نشانه عبادت باشد، بايد فرشتگان مطيع را مشرك و شيطان عصيانگر را موحد قلمداد نمود. فرزندان يعقوب و حتى خود او با همسرش در برابر عظمت يوسف سجده‏ كردند، چنانكه مى ‏فرمايد: «وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ يا ابَتِ هذا تأْوِيلُ رُؤْياىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّى حَقّاً»؛[4] همگان در برابر يوسف به سجده افتادند و يوسف گفت: (سجده شماها و يازده برادرم) تأويل خوابى است كه قبلًا ديده بودم.

قرآن خواب يوسف را، كه در دوران كودكى‏ اش ديد، نقل مى‏ كند آنجا كه مى‏ فرمايد:«انّى رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأَيتُهُم لِي ساجِدِينَ»[5] يازده ستاره و آفتاب و ماه را بر خود سجده كنان ديدم.

همچنین همه مسلمانان، حجرالأسود را به پيروى از پيشواى موحدان، پيامبر گرامى(صلی الله علیه وآله) مى‏ بوسند و بر آن دست مى ‏مالند؛ همانند كارى كه بت‏ پرستان با بتهاى خود انجام مى‏ دادند. با اين وصف، كار ما عين توحيد و كار آنان عين شرك است.

با توجه به اين اصل، نبايد واقعيت عبادت را تنها در صورت عمل و در تذلّلها و خضوعهاى مطلق جستجو كرد. هر چند خضوع و تذلل يكى از اركان و از عناصِر واقعى آن است ولى ركن و عنصُر به آن منحصِر نيست، بلكه بايد خضوع و تذلل با عقيده خاصى نيز توأم باشد و در حقيقت اگر خضوع- خواه به صورت بى ‏نهايت يا به صورت كم‏رنگ‏تر از آن- از عقيده خاصى سرچشمه بگيرد، «عبادت» شمرده مى‏ شود و در حقيقت عقيده است كه به عمل رنگ‏ عبادت مى‏ بخشد و عمل بدون عقيده، عبادت نيست و این عقیده اعتقاد به ربوبیت و الوهیت موجودی است که در برابر آن خضوع شده است.


[/HR] [1] . در قرآن مجيد نيز گاهى به اين معنا آمده است؛ مانند:« وَتِلكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلىَّ أنْ عَبَّدْتَ بَنِي ‏اسْرائِيلَ»( شعراء: 22)؛« آيا اين هم نعمتى است كه بر من منت مى‏ نهى كه فرزندان اسرائيل را خوار و ذليل كرده ‏اى؟».

[2] . اسراء: 24.

[3] . بقره: 34.

[4] . يوسف: 100.

[5] . يوسف: 4.

در مورد عبادت تعاریفی ذکر شده که ما به بیان دو تعریف آن می پردازیم:

الف) عبادت خضوع عملى و يا لفظى و زبانى ای است كه از اعتقاد به «الوهيت» سرچشمه بگيرد.

الوهيت به معناى خدايى و اله به معناى خدا است. اگر احياناً لفظ «اله» به «معبود» تفسير شده، تفسير به لازم است نه اين‏كه معبود، معناى واقعى اله است. بلكه از آن جا كه اله حقيقى و يا اله‏هاى پندارى در ميان ملل جهان، معبود و مورد پرستش بوده‏اند، تصوّر شده كه اله به معناى معبود است و گرنه معبود بودن از لوازم اله بودن است نه معناى ابتدايى آن.

گواه روشن بر اين تعريف، آياتى است كه در اين زمينه وارد شده است. از بررسى اين آيات، روشن مى‏ گردد كه عبادت آن نوع گفتار و رفتارى است كه از اعتقاد به «الوهيت» [1]سرچشمه بگيرد و تا چنين اعتقادى درباره موجودى نباشد، خضوع و كرنش و يا تعظيم و تكريم او عبادت و پرستش نخواهد بود، به گواه اين كه قرآن وقتى دستور عبادت خدا را مى‏دهد به دنبالش دلیل می آورد كه جز او الهى نيست، چنانكه مى‏ فرمايد: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مالَكُمْ مِنْ الهٍ غَيْرُهُ»؛[2] اى قوم من خدا را بپرستيد، براى شما خدايى جز او نيست.

مضمون اين آيه در نُه آیه يا بيشتر وارد شده است که این آیات را می توان در سوره‏ هاى اعراف، آيات 65، 73 و 58 و هود، آيات 5، 61 و 84 و انبيا، آيه 25 و مؤمنون، آيه 23 و 32 و طه، آيه 14 مشاهده نمود. اين تعبيرها مى‏ رساند كه عبادت، آن خضوع و تذلّلى است كه از اعتقاد به الوهيت سرچشمه گرفته و اگر چنين اعتقادى در كار نباشد، آن را عبادت نمى ‏نامند.

نه تنها اين آيه و مضمون آن، كه آيات ديگرى نيز بر اين حقيقت گواهى مى‏ دهد؛ مانند: «انَّهُمْ «كانُوا اذا قيلَ لَهُمْ لا الهَ الَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ»؛[3]آنان كسانى هستند كه هرگاه به آنان گفته مى‏شود خدايى جز اللَّه نيست، كبر مى‏ ورزند. يعنى به اين سخن اعتنا نمى ‏كنند؛ چون به الوهيت موجودات ديگر معتقدند. «امْ لَهُمْ الهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛[4] آيا براى آنها خدايى جز اللَّه هست، منزه است خدا از آنچه كه براى او شرك مى ‏ورزند.

در اين آيه ملاك شرك اعتقاد به الوهیت غیر خدا بیان گردیده: «الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ الهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَموُنَ»؛[5] آنان كه همراه خدا، خداى ديگر قرار مى ‏دهند، به زودى از نتايج اعمال خود آگاه مى‏ شوند. «وَالَّذِيْنَ لايَدْعُوْنَ مَعَ اللَّهِ الهاً آخَرَ»؛[6] گواه بر اين كه دعوت مشركان همراه با اعتقاد به الوهيت بت‏هاى خود بوده، آيه‏هاى زير است:

«وَاتَّخَذُوا مِنْ دوُنِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً»؛[7] جز خدا، خدايانى را پذيرفته ‏اند كه مايه عزت آنان باشد!

«أَئِنّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ الِهَةً اخْرى‏»؛[8]
آيا شما گواهى مى ‏دهيد كه با خدا، خدايان ديگرى هم هست؟

«وَاذْقال ابْراهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أتَتَّخِذُ اصْناماً آلِهَةً»؛[9] وقتى ابراهيم به پدر خود گفت: آيا خدايانى از بت‏ها اتخاذ مى‏ كنى؟

با مراجعه به آياتى كه مسأله شرك بت‏ پرستان در آنها آمده، اين حقيقت به خوبى روشن مى‏گردد كه شرك بت‏ پرستان، معلول اين بوده كه به الوهيت معبودهاى خود معتقد بوده ‏اند و آنها را كه مخلوق خدا بودند، خدا گونه‏ هايى مى دانستند كه در عين مخلوق بودن، برخى از كارهاى خداى بزرگ به آنان سپرده شده است و براى همين عمل آنها را پرستش مى‏ نمودند. به خاطر همين اعتقاد به الوهيت و خدايى آنان بود كه هر زمان به خداى يگانه دعوت مى‏ شدند، بر او كفر مى‏ ورزيدند و اگر براى او شريكى قرار داده مى‏ شد، به او ايمان مى ‏آوردند، چنان كه اين مضمون در آيه ياد شده در زير آمده است: «ذلِكُمْ بِأَنَّهُ اذا دُعِىَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَانْ يُشْرَك بِهِ تُؤْمِنوُا فَالْحُكْمُ للَّهِ الْعَلِىِّ الْكَبيرِ»؛[10] اين به خاطر اين است كه هر گاه خداوند به تنهايى خوانده مى ‏شود، به او كفر مى‏ ورزيد و اگر بر او شريكى قرار داده شود، ايمان مى‏ آوريد، حكومت از آن خداى بلند مرتبه و بزرگ است.[11]

ادامه دارد.


[/HR] [1] . معناى خدا بودن بت‏ها، اين نيست كه حتماً خالق و آفريننده و مدير و مدبّر جهان و انسان باشند، بلكه خدا بودن معناى وسيعى دارد كه شامل خدايان واقعى و خدا نمايان نيز مى‏ شود. هرگاه موجودى را مبدأ كارهاى خدايى بدانيم و تصور كنيم كه برخى از كارهاى خدا؛ مانند شفاعت و مغفرت، به آنان سپرده شده است، او را خدا پنداشته‏ ايم، البته خدايى كوچك در برابر خدايى بزرگ!

[2] . اعراف: 59.

[3] . صافات: 35.

[4] . طور: 43، به سوره‏ هاى توبه، آيه 43، نحل، آيه 63 نيز مراجعه فرماييد.

[5] . حجر: 96.

[6] . فرقان: 68.

[7] . مريم: 80.

[8] . غافر: 12.

[9] . انعام: 74.

[10] . غافر: 12.

[11] . ر.ک: آئین وهابیت، آیت الله جعفر سبحانی.

تعریف دوم از عبادت:

ب) عبادت خضوع در برابر كسى است كه او را خدا و يا مبدأ كارهاى خدايى بدانيم و بينديشيم.
از سويى شكى نيست كه كارهاى مربوط به جهان خلقت و آفرينش؛ مانند تدبير امور جهان، زنده كردن و ميراندن افراد، روزى دادن به جانداران‏ و مغفرت و بخشيدن گناهان، از آنِ خدا است. اگر آيات[1] مربوط به اين امور را مورد مطالعه قرار گیرد، مشاهده می گردد كه قرآن با اصرار بسيار اين نوع كارها را از آن خدا دانسته و از انتساب آنها به غير او، به شدت جلوگيرى مى‏ كند.

و از ديگر سوى، مى‏ دانيم كه جهان آفرينش، جهان سازمان يافته و منظّمى است و هر فعل كه در اين جهان رخ مى‏ دهد، بدون اسباب فراوانى كه همگى منتهى به خدا مى‏ گردد، انجام نمى‏ پذيرد و خود قرآن در مواردى به علل همين افعال، كه جز خدا هستند ولى به فرمان او كار مى‏ كنند، تصريح كرده است؛ مثلًا قرآن با تأكيد خاصى بيان مى‏ كند كه مُحيى و مُميت خدا است؛ چنان كه مى‏ فرمايد: «وَهُوَالَّذِي يُحْيي وَيُميتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ»؛[2] او است كه زنده مى‏ كند و مى ميراند و شب و روز را جانشين يكديگر مى ‏سازد. ولى همين قرآن در آيات ديگر، فرشتگان را مُميت (گيرنده حيات) معرفى مى‏كند و مى ‏فرمايد: «حَتَّى اذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»؛[3] وقتى مرگ يكى فرا رسد، فرستادگان ما جان آنها را مى‏ گيرند.

بنابر اين راه جمع اين است كه بگوييم: «فاعليت و سببيّت اين علل طبيعى؛ اعم از مادى و غير مادى؛ مانند فرشتگان، به اذن و دستور و فرمان‏ خدا است و فاعل مستقل خودِ خدا است.» و به ديگر سخن: «اين دو فاعل در طول يكديگرند؛ يكى فاعل مستقل و ديگرى فاعل بالتبع؛ بنابر اين اگر انسانى افعال الهى را از او منقطع بداند و بگويد كه اين كارها به موجودات نورانى از فرشته و اوليا واگذار شده و به آنان تفويض گرديده است و با اين اعتقاد در برابر آنان خضوع كند، بطور مسلم خضوع او عبادت و عمل او شرك در عبادت خواهد بود.

به عبارت ديگر، معتقد شود كه خداوند انجام اين كارها را به آنها تفويض كرده است و آنان بطور مستقل به چنين كارهايى قيام و اقدام مى‏ كنند. در اين صورت آنها را «مثل» و «نِدّ» خدا درآورده است، شكى نيست كه چنين اعتقادى عين شرك و هر نوع درخواست و خضوع با چنين اعتقاد، عبادت و پرستش آنها خواهد بود، همچنانكه قرآن مى‏ فرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ انْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» ؛[4] برخى از مردم براى خدا مثل و شريك قرار داده ‏اند و آنها را بسان خدا دوست دارند.

هيچ موجودى نمى‏تواند در محيط انديشه، «نِدّ» و «مثل» خدا باشد، مگر اين كه در انجام كار يا كارها، مستقل و تام الاختيار عمل كند. در غير اين صورت؛ يعنى اگر به فرمان و اذن او كار كند، نه تنها نِدّ و مثل او نيست كه موجود مطيعى بوده، به فرمان او انجام وظيفه مى‏ كند. اتفاقاً مشركان دوران رسالت، درباره خدايان مورد پرستش، به نوعى‏ استقلال در انجام امور الهى معتقد بوده ‏اند.

كم رنگ‏ترين عقيده شرك در دوران جاهليت، اين بود كه گروهى تصور مى‏ كردند حق تقنين و تشريع به احبار و رهبان تفويض گرديده[5] و يا شفاعت و مغفرت، كه حق مختص خدا است، به بتها و معبودهاى آنان واگذار شده است و آنان در اين كار مستقل مى‏ باشند و لذا آيات مربوط به شفاعت اصرار دارد كه هيچ كس بدون اذن خدا نمى ‏تواند شفاعت كند.[6] اگر عقيده آنان اين بود كه معبودهاى آنان به اذن خداوند شفاعت خواهند كرد، ديگر اصرار بر مسأله نفى شفاعت بدون اذن خداوند، چندان لزومى نداشت.

گروهى از حكماى يونان براى هر نوع از انواع جهان، خدايى پنداشته و تصور مى‏ كردند كه تدابير اين انواع به آنان تفويض و تدبير جهان كه فعل خداوند است به آنان سپرده شده است. آن گروه از عرب جاهلى كه فرشتگان و ستارگان سيار و ثابت را مى‏ پرستيدند، به خاطر اين بود كه گمان مى‏ كردند تدبير جهان خلقت و انسان، به آنان تفويض شده و خداوند از مقام تدبير بكلى معزول شده است و آنان با اختيار تام، مالك تدبير جهان مى‏ باشند.[7] از اين جهت هر نوع خضوع و كرنشى كه با اين عقيده همراه و مجسم كننده اين احساس باشد، عبادت و پرستش شمرده مى‏ شود.

گروه ديگرى از عرب جاهلى، در حالى كه اصنام و اوثان چوبى و فلزى را خالق و آفريدگار خود و يا مدبّر جهان و انسان نمى‏دانستند ولى آنها را مالكان مقام شفاعت مى‏ شمردند و مى‏ گفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ»؛[8]اينان شفيعان ما نزد خدا هستند. روى همين انديشه باطل كه آنها مالك مقام شفاعت هستند، آنها را پرستش كرده، و پرستش آنها را مايه تقرب به درگاه الهى مى‏ پنداشتند، آنجا كه مى‏ گفتند: «ما نَعْبُدُهُمْ الّا لِيُقَرِّبُونا الَى اللَّهِ زُلْفى»[9] ما آنها را نمى ‏پرستيم مگر براى اين كه ما را به خدا نزديك سازند.

خلاصه، هر نوع عملى كه از چنين احساسى سرچشمه بگيرد و حاكى از يكنوع سرسپردگى باشد، عبادت شمره خواهد شد. در برابر آن، هرگونه رفتارى كه از چنين اعتقادى سرچشمه نگيرد و فردى بدون داشتن چنين اعتقادى در برابر موجودى خضوع كند و يا تكريم و تعظيم نمايد، عبادت و شرك نخواهد بود؛ مثلًا سجده عاشق براى معشوق، فرمانبر بر فرمانده، زن بر شوهر و ...عبادت نيست، گر چه در دين مقدس اسلام حرام است، زيرا بدون اذن خدا هيچ كس نمى‏ تواند حتى صورت عبادت را (البته صورت عبادت نه خود آن) درباره كسى انجام دهد، مگر اين كه به فرمان و اذن او باشد.

نتيجه بحث‏
اگر كسى در برابر انسان‏هايى خضوع و تواضع كند، نه آنها را اله بداند و نه ربّ ونه مبدأ كارهاى خدايى بينديشد، بلكه آنان را از اين نظر احترام كند كه آنان: «عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛[10]بندگان عزيز خدا هستند، در سخن به او سبقت نمى‏ گيرند و به دستور او عمل مى‏ نمايند». قطعاً چنين عملى جز تعظيم و تكريم و تواضع و فروتنى چيز ديگرى نخواهد بود.

خداوند گروهى از بندگان خود را با صفاتى معرفى كرده است كه علاقه هر انسانى را براى تعظيم و تكريم و احترام آنان جلب مى‏كند، آنجا كه مى‏فرمايد: «انَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ ابْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ»؛[11] خداوند آدم و نوح و اولاد ابراهيم و اولاد عمران را برگزيده است. خداوند به تصريح قرآن مجيد، ابراهيم(علیه السلام) را براى مقام امامت و پيشوايى برگزيده است؛ چنانكه مى ‏فرمايد: «قالَ انّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً»؛[12]خدا گفت من تو را براى پيشوايى برگزيدم. خداى متعال حضرت نوح و ابراهيم و داود و سليمان و موسى و مسيح(علیهم السلام) و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را با يك سلسله صفات عالى توصيف كرده است كه هر يك از اين صفات مايه جلب قلوب و سبب نفوذ در دلها است تا آنجا كه محبت برخى را براى ما واجب و لازم شمرده است.[13]

اگر انسانها اين بندگان را در حال حيات و ممات، از اين نظر كه آنان بندگان گرامى خداوند هستند، احترام كنند و تعظيم نمايند، بدون اين كه آنان را خدا بدانند و يا مبدأ كارهاى خدايى بيانديشند، چنين احترامى را در ميان هيچ ملّتى پرستش نمى‏ خوانند و احترام كننده را مشرك معرفى نمى‏ كنند.

ادامه دارد.


[/HR][1] . قصص: 73؛ نمل: 64- 60؛ زمر: 5 و 6.

[2] . مؤمنون: 80.

[3] . انعام: 61.

[4] . بقره: 165.

[5] . توبه: 31« اتَّخَذُوا احْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دوُنِ اللَّه».

[6] . بقره: 255،« مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِه».

[7] . ملل و نحل، ج 2، ص 244.

[8] . يونس: 18.

[9] . زمر: 3.

[10] . انبياء: 26.

[11] . آل عمران: 32.

[12] . بقره: 124.

[13] . شورى: 23،« لا اسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اجْراً الَّا الْمَوَّدةَ فِى الْقُربى‏».

**گلشن**;745937 نوشت:
سلام و عرض ادب

لطفا ایاتی از قران کریم که از واژه «من دون الله» استفاده کرده رابیان کرده و رابطه ان با عبادت را بیان کنید .
همچنین به طور کلی توضیح دهید منظور از «من دون الله» چیست ؟

واژه ی «یدعون» به همراه«من دون الله» در فرهنگ قرآن شانی از شئون عبادت است:

الف: باتوجه به مطالب فوق نمی توان مطلق خضوع و خشوع را مصداقی از مصادیق عبادت نامید؛ هر چند ممکن است مصداقی از مصادیق، همچون سجده ی بر غیر خدا، بدون اعتقاد به الوهیت و ربوبیت سجده شده از نظر شرع حرام باشد.

ب: همچنین مطلق خواندن غیر خدا را نمی توان به تنهایی مصداقی از مصادیق عبادت نامید؛ زیرا اگر مراد از این آیات مطلق خواندن غیر خدا باشد، در این صورت موحدی در عالم یافت نمی گردد که فساد چنین امری آشکار است؛ بنابراین مراد آیات نوع خاصی از خواندن است، خواندنی همچون خواندن خدای متعال با همان اعتقادی که در مورد خدای متعال وجود دارد؛ به عبارت دیگر خواندن فرشتگان و انبیاء(عیسی، عزیر، علیهما السلام) و اجنه و شمس و قمر و بتها، به اعتقاد اینکه آنان «اله»و یا «رب» عالم می باشند که به شکل مستقل کار خدایی می کنند.

وجود چنین آیاتی در قرآن کریم که از خواندن غیر خدا نهی می نماید سبب گردیده که برخی[1] چنین تصور نمایند که صوری از توسل به اولیای الهی که در آن ولی خدا مورد خطاب قرار گرفته داخل در عنوان عبادت غیر خدا باشد؛ در حالی که تدبر در این آیات نشان می دهد که مراد از خواندن غیر خدا، صورت خاصی از آن است که از شؤون پرستش غیر خدا است که ما در اینجا به تعدادی از این آیات اشاره می نمائیم:

1) قرآن کریم در رابطه با حضرت ابراهیم(علیه السلام) و عموی وی«آزر» می فرماید: «قالَ أَراغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا؛ قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا؛ وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا »؛[2](آزرگفت:) اى ابراهيم آيا تو از خدايان من روى‏گردانى؟ اگر (از اين كار) دست برندارى تو را سنگسار مى ‏كنم، از من براى مدتى طولانى دور شو!؛ (ابراهيم) گفت: سلام بر تو! من به زودى برايت از پروردگارم تقاضاى عفو می كنم چرا كه او نسبت به من مهربان است. و از شما و آنچه غير از خدا مى‏ خوانيد كناره ‏گيرى مى‏ كنم، و پروردگارم را مى‏ خوانم و اميدوارم دعايم در پيشگاه پروردگارم بى ‏پاسخ نماند.

که در این آیه بیان شده حضرت ابراهیم(علیه السلام) از آنان و از آنچه که غیر خدا بود که مورد عبادت و خواندن آنان بود کناره گیری می نمایند و می فرماید: من پروردگار خویش را می خوانم.

2) در سوره یونس می خوانیم که خدای متعال به پیامبرش(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ؛ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ »؛[3] بگو اى مردم! اگر در عقيده ی من شك داريد، من كسانى را كه جز خدا مى‏ پرستيد نمى‏ پرستم، تنها خداوندى را پرستش مى‏ كنم كه شما را مى‏ ميراند و من مامورم كه از مؤمنان باشم؛ و (به من دستور داده شده كه) روى خود را به آئينى متوجه ساز كه خالى از هر گونه شرك است و از مشركان مباش؛ و جز خدا چيزى را كه نه سودى به تو مى‏ رساند و نه زيانى، مخوان،كه اگر چنين كنى از ستمكاران خواهى بود؛ و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه) زيانى به تو رساند، هيچكس جز او آن را بر طرف نمى ‏سازد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، آن را به هر كس از بندگانش بخواهد مى‏ رساند و او غفور و رحيم است.

که در این آیه ی شریفه نیز خواندن شانی از شئون پرستش غیر خدا بوده؛ یعنی مشرکین الهه خود را که پرستش می نمودند به امید بر آورده شدن حوائجشان و جلب سود و دفع ضرر می خواندند؛ همچنان که چنین برداشتی برداشت اکثر مفسرین می باشد.

1-2. مرحوم علامه ی طباطبائی در تفسیر این آیه ی شریفه می نویسند:
در اين آيه دو تعبير لطيف آمده: يكى اينكه وقتى سخن از دعاء دارد، تعبير
" ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ"-ما: چيزى كه- را آورده و چون سخن از عبادت دارد، تعبير" الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ"- الذين: كسانى كه- را مى آورد، و لطف اين دو تعبير از اين جهت است كه عبادت به حسب طبع اقتضاء دارد كه معبود داراى عقل و شعور باشد، و معلوم است كه در باره ی چنين معبودى بايد تعبير" الذين" آورده شود، ولى دعا هر چند كه همواره و توأم با عبادت و خود نوعى عبادت است، ليكن وقتى مدعو متصف باشد به صفت" لا ينفع و لا يضر" ديگر جا ندارد تعبير" الذين" آورده شود، چون اين تعبير ذهن شنونده را دچار اشتباه مى‏ سازد، و شنونده خيال مى‏ كند كه هر موجودى كه مصداق تعبير" كسانى كه" باشد، يعنى صاحب علم و عقل مى‏ تواند نافع و مضر باشد، بدين جهت به جاى آن تعبير، تعبير" چيزى كه" را آورد تا اشاره كند به اينكه اين خدايان كه شما دست به دعايشان بر مى‏ داريد جمادند، و در حق جمادات كسى اين احتمال را نمى‏ دهد كه روزى اراده نفع رساندن و يا ضرر زدن كنند. علاوه بر اشاره مذكور اثر ديگرى در اين تعبير هست، و آن بيان دليل علت نهى از خواندن بتها است." وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ..." اين جمله، حاليه و تتمه بيان آيه قبل است، و معناى مجموع دو آيه چنين است:
به جاى خداى تعالى حاجت از چيزى مخواه كه نه سودى دارد و نه زيانى، در حالى كه اگر خداى تعالى ضررى به تو برساند هيچ چيز و هيچ كس غير خود او نمى تواند آن ضرر را از تو برگرداند و يا بردارد، و اگر چيزى براى تو بخواهد هيچ چيز و هيچ كس غير خود او نمى ‏تواند آن خير را از تو برگرداند، پس قاهر و غالب تنها او است، و لا غير. آرى، او است كه به مشيت و اراده ‏اش خير به بندگانش مى‏ رساند و با اين حال غفور و رحيم نيز هست و گناهان بندگانش را مى‏ آمرزد و به آنان رحم مى‏ كند
. و وقتى اللَّه تعالى متصف به چنين اوصافى است و وقتى غير او از چنين اوصافى تهيدست است همين خود اقتضاء مى‏كند عبادت و دعا را به وى اختصاص دهند.[4]

با نگاهی به تفاسیر اهل سنت مشاهده می گردد که در بسیاری از آنان مراد از «دعا» عبادت غیر خدا تفسیر شده که ما به بیان برخی اکتفاء می نمائیم:

2-2. ابن ابی حاتم رازِی(م:327)،از بزرگان تفسیر و حدیث و رجال اهل سنت در تفسیر روایی خویش از قول مجاهد روایت می کند که وی افراد خوانده شده را بتها تفسیر نموده است: «قَوْلُهُ: وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ ولا يضرك. حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ حَمْزَةَ، ثنا شَبَابَةُ، ثنا وَرْقَاءُ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ: مَا لا يَنْفَعُنَا وَلا يَضُرُّنَا قَالَ: الأَوْثَانُ».[5]

3-2. بغوی(م:510هـ)، در تفسیر آیه «تدعوا» را به عبادت تفسیر نموده است:«{وَلَا تَدْعُ} وَلَا تَعْبُدْ، {مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ}».[6]

4-2. ابن کثیر سلفی(م:774)، در تفسیر این آیه می نویسد که مراد خواندن «اله» و بتها می باشد:«فَإِنْ كَانَتْ آلِهَتُكُمُ الَّتِي تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَقًّا فَأَنَا لَا أَعْبُدُهَا فَادْعُوهَا»؛[7]

5-2. جمال الدین قاسمی(سلفی)، در تفسیر این آیه «تدعوا» را به عبادت تفسیر نموده است:«وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ؛ وَلا تَدْعُ أي لا تعبد مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ أي لا في الدنيا ولا في الآخرة إن عبدته وَلا يَضُرُّكَ إن لم تعبده»؛[8]

6-2. هرری شافعی، در تفسیر این آیه خواندن را به دعای عبادت تفسیر نموده است:«ولا تدع أيها الرسول غيره تعالى دعاء عبادة لا على سبيل الاشتراك، بوساطة الشفعاء ما لا ينفعك في الدنيا ولا في الآخرة، ولا يضرك إن تركت دعاءه ولا إن دعوت غيره».[9]

7-2. محمد رشید رضا(سلفی)(م:1354هـ)،‌در تفسیر آیه شریفه می نویسد:
(وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ) أَيْ وَلَا تَدْعُ غَيْرَهُ تَعَالَى (دُعَاءَ عِبَادَةٍ، وَهُوَ مَا فِيهِ مَعْنَى الْقُرْبَةِ وَالْجَرْيِ عَلَى غَيْرِ الْمُعْتَادِ فِي طَلَبِ النَّاسِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ) لَا عَلَى سَبِيلِ الِاسْتِقْلَالِ، وَلَا عَلَى سَبِيلِ الِاشْتِرَاكِ بِوَسَاطَةِ الشُّفَعَاءِ - مَا لَا يَنْفَعُكَ إِنْ دَعْوَتَهُ لَا بِنَفْسِهِ وَلَا بِوَسَاطَتِهِ، وَلَا يَضُرُّكَ إِنْ تَرَكْتَ دُعَاءَهُ وَلَا إِنْ دَعَوْتَ غَيْرَهُ»؛[10] و جز خدا چيزى را كه به تو سودى نمى‏ بخشد و زيانى نمى‏ رساند(به خدايى) مخوان(یعنی غیر خدا را به نحو دعای عبادت مخوان. واین دعایی است که در آن معنای قربت وجود دارد که بر خلاف آنچه در میان مردم در طلب حوائجشان از یکدیگر رایج است می باشد) نه به صورت استقلال و نه به صورت اشتراک به واسطه ی شفیعان...

آنچه لازم است در کلام رشید رضا گفته شود آن است که کسانی که اولیای الهی را به عنوان وسائط فیض واسطه ی درگاه الهی قرار می دهند و یا به شکل مستقیم درخواستی از آنان می نمایند؛ هیچگاه واسطه را شریک در امر خدا نمی دانند؛ بلکه او را همچون سایر اسباب عالم هستی در طول قدرت خدای متعال می دانند که هر چه دارد آن به آن از فیض خدا و به اذن او می باشد.


[/HR] [1] . چنین تصوری به واسطه ی تبلیغات توحیدی؟ سلفیون از زمان ابن تیمیه و ترویج آن از زمان محمد بن عبدالوهاب شکل گرفته است.

[2] . مريم(19): آيات 46 تا 48.

[3] . يونس(10): آيات 104 تا 107.

[4] . ترجمه تفسیر المیزان،‌ ج10، ص197.

[5] . تفسير القرآن العظيم لابن أبي حاتم،‌أبو محمد عبد الرحمن بن محمد بن إدريس بن المنذر التميمي، الحنظلي، الرازي ابن أبي حاتم (المتوفى: 327هـ)، ج6، ص1992، مكتبة نزار مصطفى الباز - المملكة العربية السعودية.

[6] . معالم التنزيل في تفسير القرآن = تفسير البغوي، محيي السنة، أبو محمد الحسين بن مسعود البغوي (المتوفى: 510هـ)،ج4، ص155، دار طيبة للنشر والتوزيع.

[7] . تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)،ج4، ص260، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون – بيروت. الطبعة: الأولى - 1419 هـ.

[8] . محاسن التأويل، محمد جمال الدين بن محمد سعيد بن قاسم الحلاق القاسمي (المتوفى: 1332هـ)، ج6، ص68، دار الكتب العلميه – بيروت،‌الأولى - 1418 هـ.

[9] . تفسير حدائق الروح والريحان في روابي علوم القرآن، الشيخ العلامة محمد الأمين بن عبد الله الأرمي العلوي الهرري الشافعي، ج12، ص383، دار طوق النجاة، بيروت – لبنان.

[10] . تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، محمد رشيد بن علي رضا بن محمد شمس الدين بن محمد بهاء الدين بن منلا علي خليفة القلموني الحسيني (المتوفى: 1354هـ)،ج11، ص399، الهيئة المصرية العامة للكتاب.

3.«قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً؛ أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً»؛ [1]كسانى را كه آنان مى‏ خوانند، خودشان وسيله ‏اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى‏ جويند، وسيله‏ اى هر چه نزديكتر و به رحمت او اميدوارند و از عذاب او مى‏ ترسند چرا كه عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهيز و وحشت است!

علامه ی طباطبایی«رحمه الله» درتفسیر آیه ی شریفه می نویسند:
مسئله ی توسّل و دست به دامن شدن به بعضی از مقرّبين درگاه خدا، به طوري که از آيه ی اول [2]برمي آيد، عمل صحيحی است و غيرازعملی است که مشرکین انجام می دادند، چون ايشان متوسّل درگاه خدا مي شدند؛ اما تقرّب و عبادت را نسبت به ملائکه و جن و اولياء انس انجام می دادند، و عبادت خدا را ترک می نمودند، نه او را عبادت می کردند ونه به او اميدوار و نه از او بيمناک بودند، بلکه همه ی اميد و ترسشان نسبت به وسيله بوده است؛ لذا تنها او را عبادت مي نمودند، و اميدوار به رحمت او و بيمناک از عذاب او بودند، آنگاه براي تقرّب به آن وسيله که به زعم ايشان يا ملائکه است و يا جن و يا انس متوسّل به بتها و مجسمه ها شده، خود آن آلهه را رها مي کردند و بتها را می پرستيدند و با دادن قربانی ها به آنها تقرّب مي جستند.[3]

همچنین«ابوالفرج ابن الجوزی حنبلی، م:597)، که جزو بزرگترین علمای عامه در علم تفسیر و حدیث و رجال و غیره می باشد، در تفسیر آیه ی شریفه بیان می دارد که اکثر مفسرین «یدعون» را به «عبادت» تفسیر نموده اند:«و في معنى «يدعون» قولان: أحدهما: يعبدون، أي: يدعونهم آلهة، و هذا قول الأكثرين. و الثاني: أنه بمعنى يتضرّعون إلى اللّه في طلب الوسيلة»؛[4]

آنچه می توان فارق اصلی میان عمل مشرکین و متوسلین به اولیای الهی از مسلمانان موحد در بررسی این آیات دانست آن است که: اعتقاد مشرکین نسبت به الهه چه عرضی(بتها و وسائط در کنار خدا مستقلا کار خدایی می کنند) بوده باشد[5] که مفاد برخی از آیات است وچه طولی[6] که مفاد برخی دیگر است هیچ ربطی به بحث توسل ندارد چه اینکه آنها «اله» خود را حتی در صورت طولی بودن اعتقادشان نسبت به آنان می پرستیدند، و اعتقادشان این بود که این عمل موجب تقرب آنها به خدا می شود در حالی که در توسل به اولیای الهی کسی آنها را نپرستیده؛ زیرا بدیهی است که این افراد مسلمان موحدند و هیچ مسلمانی نه تنها غیر خدا را نپرستیده؛ بلکه کرامات اولیای الهی چه در زمان حیاتشان و چه در زمان مماتشان را ماذون به اذن الله می دانند؛ همچنان که در معجزات انبیاء الهی همچون حضرت عیسی(علیه السلام) اینگونه است:

«وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»؛[7]

در حالی که قرآن کریم در بیان ضرب مثلی در آیه ای دیگر می فرماید کسانی که مورد پرستش و دعای مشرکین قرار گرفته اند(همچون حضرت عیسی علیه السلام) اگر همه با هم جمع شوند قدرت بر خلق مگس را هم ندارند:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب»[8]

بنابراین کرامات و معجزات اولیای الهی نه تنها (من دون الله) نخواهد بود؛ بلکه فیضی است از جانب خدا که از طریق ولی خدا جاری می می گردد؛ لذا حضرت عیسی(علیه السلام)‌نسبت خلقت را به خود می دهد(انا اخلق لکم) ولی چنین امری باذن الله می باشد و این گفتار صرف نظر از بیان سنت قطعی خواهد بود؛ زیرا روایات متعددی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و عترت و سیره صحابه و تابعین و ائمه فقه و حدیث و سیره ی مسلمانان در جواز و مطلوبیت توسل به اولیای الهی بوده است.

مفاد آیات دیگر قرآن کریم در مورد واژه ی«تدعون من دون الله» به همین صورت است که ما از بررسی آنانها صرف نظر می کنیم و تنها چند نمونه از آیات را ذکر می نمائیم:

4. «قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ »[9].

5. «إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ»[10].

6.«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ؛ وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ؛ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ »[11]

7. «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً »[12].

. «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ»[13].

موفق باشید.


[/HR] [1] . الاسری(17)،57.

[2] . همان.

[3] . ترجمه ی تفسیر المیزان، ج13، ص180.

[4] . زاد المسير في علم التفسير، جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)،ج3، ص32، دار الكتاب العربي – بيروت.

[5] .ابراهیم(14)،30:« وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّار».

[6] .یونس(10)،18:«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ».

[7] .آل عمران(3)،49: و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل(قرار داده، كه به آنها مى‏ گويد:) من نشانه ‏اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ‏ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى ‏سازم سپس در آن مى ‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى ‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

[8] .الحج(22)، 73: اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى‏ خوانيد، هرگز نمى ‏توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى ‏توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب‏كنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان).

[9] .الانعام(6)،56: بگو من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى‏خوانيد نهى شده‏ام، بگو من از هوى و هوسهاى شما پيروى نمى‏كنم اگر چنين كنم گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود.

[10] .الاعراف(7)،194-195:آنهايى را كه غير از خدا مى‏خوانيد (و پرستش مى‏كنيد) بندگانى همچون خود شما هستند، آنها را بخوانيد و اگر راست مى‏گوئيد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را بر آورند).آيا (آنها لا اقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند)؟ يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ (نه، هرگز، هيچكدام) بگو (اكنون كه چنين است) اين بتهايى را كه شريك خدا قرار داده‏ايد (بر ضد من) بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظه‏اى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست!).

[11] .الحج(22)،71-73: آنها غير از خداوند چيزهايى را مى‏پرستند كه خدا هيچگونه دليلى براى آن نازل نكرده است، و چيزهايى كه علم و آگاهى به آن ندارند، و براى ظالمان ياور و راهنمايى نيست.و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنهاخوانده مى‏شود در چهره كافران آثار انكار مشاهده مى‏كنى، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى‏خوانند حمله كنند! بگو: آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؟ همان آتش سوزنده (دوزخ) است كه خدا به كافران وعده داده، و بدترين جايگاه است! اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد هرگز نمى‏توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد نمى‏توانند آن را باز پس گيرند، هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان و هم آن معبودان)، آنها خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند، خداوند قوى و شكست ناپذير است.

[12] .فاطر(35)،40: بگو آيا فكر نمى‏كنيد اين معبودانى را كه شريك خدا قرار داده ‏ايد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده‏ اند؟ يا اينكه شركتى در (آفرينش و مالكيت) آسمانها دارند؟ يا به آنها كتابى (آسمانى) داده ‏ايم و دليلى از آن براى (شرك) خود دارند؟ نه هيچيك از اينها نيست، ظالمان فقط وعده ‏هاى دروغين به يكديگر مى‏دهند.

[13] .الزمر(39)،38: و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟ حتما مى‏ گويند: خدا، بگو آيا هيچ در باره معبودانى كه غير از خدا مى ‏خوانيد انديشه مى‏ كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا آنها مى‏ توانند آن را بر طرف سازند؟ و يا اگر رحمتى براى من اراده كند آيا آنها توانايى دارند جلو رحمت او را بگيرند؟بگو: خدا مرا كافى است، و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند.

نکته ی پایانی:

کسانی که «تدعون من دون الله» را منطبق بر عمل متوسلین به اولیای الهی نموده اند، در رابطه با شفاعت شافعان در روز محشر چه می گویند؟ با اینکه در صحنه ی قیامت که حجابها کنار رفته و نور توحید همه جا را فرا گرفته است جایی برای غیر خدا باقی نمی ماند؛ اما چرا در عرصه ی قیامت واسطه ای ماذون قرار گرفته که همه نیازمند به شفاعت او هستند؟

در باب شفاعت قرآن کریم از سویی می فرماید: «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»؛[1] به وسيله آن (قرآن) كسانى را كه از روز حشر و رستاخيز مى‏ ترسند، بيم ده، (روزى كه در آن روز) ياور و سرپرست و شفاعت كننده ‏اى جز او (خدا) ندارند، شايد پرهيزكارى پيشه كنند.

واز سویی دیگر می فرماید: «... ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ»؛[2] هيچ شفاعت كننده‏ اى جز به اذن او وجود ندارد. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»؛[3] و نزد خدا شفاعت سودى ندارد، مگر از كسى كه به وى اجازه آن داده شود؛ بنابراین شفاعت شخص «ماذون» شفاعت «من دون الله» نخواهد بود و طلب شفاعت از چنین شفیع ماذونی نیز «طلب من دون الله» نخواهد بود.

موفق باشید.


[/HR] [1] .الانعام(6)، 51.

[2] . یونس(10)،3.

[3] .سباء(34)،23.

سلام علیکم

یک بحث مافوق اسباب است یک بحث تحت اسباب

الله تعالی می فرماید .

ایاک نعبد

یعنی خاص تو را می پرستیم چرا نگفته نعبدک

از طرفی دوباره برای تاکید فرموده

ایاک نستعین باز هم خاص و نفرموده نستعینک

حالا موضوع اینجاست از طرفی خدا می گه فقط از من کمک بجویید پس چرا به قول بعضی از دارو و از فلان وسیله کمک بگیریم .

باید بگویم در اینجا بحث مافوق الاسباب است.

یعنی انسان در بالاتر از اسباب فقط ، فقط از الله تعالی کمک بگیرد.

و در تحت اسباب از مادیات استفاده کند و ما نمی توانیم مثال مادیات را چه در بحث نعبد یا چه در بحث نستعین با مافوق اسباب قاطی کنیم.

tariq.jameel;750172 نوشت:
سلام علیکم

یک بحث مافوق اسباب است یک بحث تحت اسباب

یعنی انسان در بالاتر از اسباب فقط ، فقط از الله تعالی کمک بگیرد.

و در تحت اسباب از مادیات استفاده کند و ما نمی توانیم مثال مادیات را چه در بحث نعبد یا چه در بحث نستعین با مافوق اسباب قاطی کنیم.

با سلام و عرض ادب

1) بیان حقیقت عبادت و معنا و مفهوم ان در تاپیکهای قبلی گذشت؛ مطالعه بفرمائید اگر نقدی بود بیان بفرمائید.

2) سخن شما در تفکیک میان فوق اسباب و تحت اسباب؟! فی الواقع پذیرش شرک در امور تحت اسباب است؛ یعنی شخصی در عین اینکه در عبادت خدا موحد باشد؛ اما در امور دنیای خویش دچار شرک باشد؟

3) اینکه فرمودید فوق اسباب و تحت اسباب میزان تشخیص چگونه خواهد بود؟ به عبارت دیگر میزان شما در تعیین فوق اسباب چیست که تنها مختص به خدای متعال است و تحت اسباب که انسانها در آن سهیم می باشند؟

موفق باشید.

سلام علیکم

تا جایی که بنده از علما شنیده ام عالم مغیبات همان عالم مافوق اسباب هست. و عالم دنیا و ارتباطات و ..... عالم تحت الاسباب است یعنی دست انسان در آن شریک است. و بکار دارد اگر چه این هم نیاز به قدرت خدا دارد اما الله تعالی دنیا را آفریده و این اندازه به انسان اختیار داده. دیگه نه میخواد موضوع را شاخ و برگ بدهیم و نه میخواد بذور چیز کج شده را راست کنیم.

اگر نمیشه چیز کج شده را راست کنیم همان بهتر که چیز راست را بگیریم و استفاده کنیم.

tariq.jameel;750361 نوشت:
سلام علیکم

تا جایی که بنده از علما شنیده ام عالم مغیبات همان عالم مافوق اسباب هست. و عالم دنیا و ارتباطات و ..... عالم تحت الاسباب است یعنی دست انسان در آن شریک است. و بکار دارد اگر چه این هم نیاز به قدرت خدا دارد اما الله تعالی دنیا را آفریده و این اندازه به انسان اختیار داده. دیگه نه میخواد موضوع را شاخ و برگ بدهیم و نه میخواد بذور چیز کج شده را راست کنیم.

اگر نمیشه چیز کج شده را راست کنیم همان بهتر که چیز راست را بگیریم و استفاده کنیم.

با سلام و عرض ادب

1) الزاما هر شنیده ای ارزش علمی نخواهد داشت؛ از این علما سوال بفرمائید که عالمی که تحت قانون اسباب و مسببات نمی باشد کجاست؟ و این عدم اسباب در عوالم دیگر را[1] از کجا بدست و با چه مبنایی بدست آورده اند؟

2) ملاک شرک جلی چست؟ به عبارت دیگر چگونه درخواست از همنوع برای رفع نیازهای زندگی شرک نخواهد بود؛ اما درخواست نیاز به ولی خدا (در راستای رفع همان نیاز دنیا) شرک خواهد بود؟

موفق باشید.


[/HR] [1] . و آنهم با این تفسیر که عالم دیگر غیر از عالم دنیا و ارتباطات بیان شده است که چنین امری تنها شامل حیطه ی زندگی زمینی انسان می گردد و عالم غیب شامل عوالمی می گردد که از دست انسان در امان باقی مانده است؟!

tariq.jameel;750361 نوشت:

دیگه نه میخواد موضوع را شاخ و برگ بدهیم و نه میخواد بذور چیز کج شده را راست کنیم.

اگر نمیشه چیز کج شده را راست کنیم همان بهتر که چیز راست را بگیریم و استفاده کنیم.

این مطلب را هم همان علما فرمودند؟

سلام علیکم

موضوع کاملا واضح است.

عالم اسباب عالمی که در آن زندگی می کنیم و خدا به توانایی حرکت و انجام کار داده است مثل شما ماشین دارید من از شما کمک می گیرم که مرا تا فلان جا برسانید اینها اسباب اند یا شما دست دارید و از دستتان برای خوردن استفاده میکنید.
یا انسانی مریض می شود پیش دکتر می رود و از دکتر کمک می جوید یا ....... یا...... هزاران مورد دیگر که این ها از بزرگان وفقها ثابت است. تمام اینها استعانت از مخلوق در عالم اسباب است.( در اینجا استعانت از مخلوق مشکلی ندارد
[=arial,helvetica,sans-serif]
« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» (مائده 2)

یعنی: و (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید.‏

اما یک عالم دیگر مافوق اسباب که انسان در آنجا تصرف کردن نمی تواند.

وقتی دکتر طرف را از عالم قطع امید می کند که راهی برای شفا نیست در اینجا انسان به مافوق اسباب رجوع می کند.

مثلا

حضرت ذکریا علیه السلام ازدواج کرد(در عالم اسباب)

اگر جوانی با زنی ازدواج کند در عالم اسباب این سبب می شود که این ها صاحب اولاد شوند. وقتی که ذکریا علیه السلام به دوران پیری نزدیک شد و صاحب فرزند نشد، به عالم مافوق اسباب رجوع کرد.

هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریة طیبة إنک سمیع الدعاء (آل عمران 38)

پروردگارا، از پیشگاه خودت به من فرزندانی پاک سرشت عنایت کن، به راستی که تو دعا را می شنوی و مستجاب می گردانی

اینجا است که روزانه در پنج وقت نماز می گوییم (ایاک نستعین) .

قرآن کریم وقتی داستانی را بیان می کند هدف این نیست که ما فقط بخوانیم داستان را ، بلکه از هر کلمه آن داستان یک درس اعتقادی بگیریم.

الله تعالی همه ما و شما را هدایت کامل نصیب بفرماید.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

tariq.jameel;750831 نوشت:
تمام اینها استعانت از مخلوق در عالم اسباب است

1. امکان دارد لطفاً آیه ای از قرآن بیاورید که نشان دهد استعانت از خداوند در عالم اسباب مجاز و در عالم غیراسباب مجاز نیست؟

2. اگر خواستن از مخلوق مشکل دارد، چه فرقی بین عالم اسباب و غیر اسباب (در صورت وجود چنین عالمی) خواهد بود؟

3. اگر امروز کسی برای مشکل نازایی به پزشک مراجعه کند، مشرک است؟

4. جابجا کردن تخت بلقیس در یک چشم بر هم زدن از دو هزار کیلومتر آن طرفتر عالم اسباب است یا غیر اسباب؟

tariq.jameel;750361 نوشت:
تا جایی که بنده از علما شنیده ام عالم مغیبات همان عالم مافوق اسباب هست. و عالم دنیا و ارتباطات و ..... عالم تحت الاسباب است یعنی دست انسان در آن شریک است. و بکار دارد اگر چه این هم نیاز به قدرت خدا دارد اما الله تعالی دنیا را آفریده و این اندازه به انسان اختیار داده. دیگه نه میخواد موضوع را شاخ و برگ بدهیم و نه میخواد بذور چیز کج شده را راست کنیم.

اگر نمیشه چیز کج شده را راست کنیم همان بهتر که چیز راست را بگیریم و استفاده کنیم.

با عرض سلام و اجازه از جناب صدرا

اینهمه استاد توضیح دادند ولی شما توجهی نکرده و بدون اینکه بتوانید بر این توضیحات نقدی بیاورید دست به دامان یک سری توجیهات شدید، حتما توقع دارید ما هم حرفتان را بپذیریم!!!

قرآن کریم میفرماید آنهایی که من دون الله میپرستند یا برایشان مستقل از خدا موجودیتی قائلند که باعث شده جدای از خدا به آنها متوسل شوند، اگر همگیشان جمع شوند حتی نمیتوانند مگسی را خلق کنند.

اما میبینیم در همین قرآن، خلقت را به خود انسان هم نسبت داده است و چنین می فرماید که حضرت عیسی (علیه السلام) هم به اذن خدا قدرت داشته موجودات را خلق کند.

و دیگر اینکه میفرماید اگر مگس چیزی از ایشان بستاند نمیتوانند از او آنرا پس بگیرند. درصورتیکه در همین قرآن آمده حضرت سلیمان حتی بر جنیان و حیوانات تسلط داشته و درصورت لزوم میتوانسته آنها را برای تخطی از فرمانش مجازات هم بکند.

از این آیات فهمیده میشود من دون الله به این معنا نیست که عده ای تصور کرده اند و هر چیزی غیر از خود خدا را من دون الله میدانند ؛

بلکه من دون الله یعنی مستقلا و جدای از خداوند برای اولیاءشان قدرتی قائل بودن و آنها را پرستیدن به این دلیل که جدای از خدا آنها زا صاحب قدرت میدانند

چنانکه مشرکان عصر پیامبر صلی الله علیه واله ، خدا را قبول داشتند اما عقیده داشتند که خداوند فقط خالق است و ربوبیت مربوط به بتهاست....وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ

در توضیح عبادت من دون الله چنین میفرماید:

وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ ﴿۷۱﴾

و به جاى خدا چيزى را مى‏پرستند كه بر [تاييد] آن حجتى نازل نكرده و بدان دانشى ندارند و براى ستمكاران ياورى نخواهد بود (۷۱)

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۷۲﴾

و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده مى‏شود در چهره كسانى كه كفر ورزيده‏اند [اثر] انكار را تشخيص مى‏دهى چيزى نمانده كه بر كسانى كه آيات ما را برايشان تلاوت مى‏كنند حمله‏ور شوند بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم [همان] آتش است كه خدا آن را به كسانى كه كفر ورزيده‏اند وعده داده و چه بد سرانجامى است (۷۲)

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳﴾

اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مى‏خوانيد هرگز [حتى] مگسى نمى‏آفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمى‏توانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (۷۳)

پس بر طبق کلام الله مجید نباید من دون الله را هرچیزی غیر از خود خدا دانست
چو ن اولیای الهی (چه فرشته چه پیامبر و چه امام) من دون الله نیستند
و این اعتقاد غلط بعضی از انسانها است که آنها را جدای از خدا دانسته و من دون الله میکند مثل اینکه بعضیها فرشتگان یا حضرت عیسی را خدا دانستند

همانطور که در پست آخری آوردید

tariq.jameel;750831 نوشت:
قرآن کریم وقتی داستانی را بیان می کند هدف این نیست که ما فقط بخوانیم داستان را ، بلکه از هر کلمه آن داستان یک درس اعتقادی بگیریم.

tariq.jameel;750831 نوشت:
سلام علیکم

موضوع کاملا واضح است.

عالم اسباب عالمی که در آن زندگی می کنیم و خدا به توانایی حرکت و انجام کار داده است مثل شما ماشین دارید من از شما کمک می گیرم که مرا تا فلان جا برسانید اینها اسباب اند یا شما دست دارید و از دستتان برای خوردن استفاده میکنید.
یا انسانی مریض می شود پیش دکتر می رود و از دکتر کمک می جوید یا ....... یا...... هزاران مورد دیگر که این ها از بزرگان وفقها ثابت است. تمام اینها استعانت از مخلوق در عالم اسباب است.( در اینجا استعانت از مخلوق مشکلی نداردالله تعالی همه ما و شما را هدایت کامل نصیب بفرماید.

با سلام و عرض ادب

از سخنان شما و شنیده های شما؟! بدست می آید که شما عالم اسباب را منحصر در مناسبات روزمره انسانها با یکدیگر نمودید؛ که خارج از این حیطه عالم فوق اسباب می گردد؟ در این وادی دست به دامن یکدیگر شدن اشکالی ندارد؛ اما خارج از این حد خیر؟زیرا آنجا خارج از عالم اسباب است؟!!!!!! آیا شما این برداشت را تائید می کنید؟ در صورت تائید مبنای چنین سخنی را مختصرا از قرآن و سنت بیان فرمائید.

موفق باشید.

سلام علیکم برادر serat , naghi

الف: استغاثه در عالم اسباب:
استغاثه درعالم اسباب اینست که مثلا انسان در حالت سختی از مخلوقات در چیزی کمک می خواهد، که آنان توانایی دارند، مثل اینکه منزل کسی در حال سوختن باشد، او از اطفائیه کمک می خواهد، یا طفل کسی را کژدم زده باشد، به منزل دکتر رفته از او کمک می خواهد، یا در منزل کسی دزد آمده است، از همسایه ها کمک می خواهد. «فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّ» (قصص/15) «پس دو مرد را دید که با هم زد و خورد می کنند که یكى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پیروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او یارى خواست»
اینگونه استغاثه از قبیل کمک و همکاری است، چنانچه الله جل جلاله فرموده است: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»: «در نیكوكارى و پرهیزگارى با یكدیگر همكارى كنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید».

بـ: استغاثه در عالم مافوق اسباب:
استغاثه در عالم مافوق اسباب اینست که انسان در آن کار توانایی نداشته باشد، بنابراین انسان مومن آنرا از الله جل جلاله درخواست می کند، چنانچه رسول گرامی اسلام، درعالم اسباب لشکری را تهیه نموده و به جنگ بدر آماده شد، اما بخاطر اینکه تعدادشان کم بود، بنابراین به بارگاه الهی استغاثه نمود، تا لشکرش را پیروزی و نصرت عنایت نماید. «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9): «[به یاد آورید] زمانى را كه پروردگار خود را به فریاد مى طلبیدید پس دعاى شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم كرد»

(ایاک نعبد و ایاک نستعین) سوره فاتحه : این آیه مربوط به عالم مافوق اسباب است که می گوید:

«فقط تو را می پرستیم و فقط از تو مدد می جوییم»

موضوع کاملا روشن و آشکار است و نیازی به فلسفه و .....ندارد.

سلام علیکم

اگر کسي ادعا کند که عبارت "من دون الله" نمي تواند بطور مطلق شامل غير خدا شود، پس بايد بر طبق آيه ي زير پذيرفت که قرآن معجزه نيست!

خداوند متعال مي فرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس 38).

يعني: آيا آنها مى‏گويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را مى‏توانيد (به يارى) طلبيد!»

اگر بپذيريم که غير خدا بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که اگر بعضي از مخلوقات را به ياري بطلبيم مي توان مشابه قرآن آورد!

در حاليکه خداوند متعال در آيه ي فوق
مي فرمايد که از هر کسي که غير خدا باشد کمک بگيريد باز نمي توانيد بمانند قرآن بياوريد.

و اگر بپذيريم که "من دون الله" بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که غير خدا هم خالق است، زيرا قرآن کريم مي فرمايد:


« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (نحل 20).

معبودهايى را که غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!

تمام .

tariq.jameel;751049 نوشت:
سلام علیکم برادر serat , naghi

بـ: استغاثه در عالم مافوق اسباب:
استغاثه در عالم مافوق اسباب اینست که انسان در آن کار توانایی نداشته باشد، بنابراین انسان مومن آنرا از الله جل جلاله درخواست می کند، چنانچه رسول گرامی اسلام، درعالم اسباب لشکری را تهیه نموده و به جنگ بدر آماده شد، اما بخاطر اینکه تعدادشان کم بود، بنابراین به بارگاه الهی استغاثه نمود، تا لشکرش را پیروزی و نصرت عنایت نماید. «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9): «[به یاد آورید] زمانى را كه پروردگار خود را به فریاد مى طلبیدید پس دعاى شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم كرد»

و علیکم السلام ورحمه الله

برادر گرامی طارق جمیل، شما استغاثه در عالم مافوق اسباب را فقط برای خداوند جایز میدانید در صورتیکه ثابت شد طبق آیات کریمه قرآن ، اولیای الهی من دون الله محسوب نمیشوند...

اگر حرف شما صحیح باشد هیچ کسی نباید برای دیگری دعا کند چون اسباب و واسطه استجابت دعای دیگری خواهد شد و اینکار از نظر شما در عالم مافوق اسباب غلط میباشد!!! درصورتیکه اولیای الهی برای دین و دنیای دیگران دعا میکردند. پسران حضرت یعقوب هم برای اینکه بخشیده شوند از پدرشان خواستند که برایشان آمرزش بخواهد.

دوم اینکه دعای فرد گنهکار ، تا زمانیکه بخشیده نشود مستجاب نمیشود؛ در توسل به اولیای الهی انسان آنها را واسطه قرار میدهد تا از خدا بخواهند گناهان او را ببخشد؛ و به آبروی آنهاست که خداوند از گناه فرد میگذرد و دعایش را مستجاب میکند..

سوم اینکه مستقیما از امام نمیخواهد که ای امام دعایم را مستجاب کن بلکه از او میخواهد تا او دعا کند که حاجتش برآورده شود مثلا در نماز استغاثه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین دعا میشود:

ای مولای من ای صاحب الزّمان ،ای فرزند رسول خدا ؛حاجتم چنین و چنان است [و به جای «کذاوکذا»حاجت خود را ذکر نماید ]،تو در مورد برآورده شدن آن برای من (در پیشگاه خدا)شفاعت کن ،که من به شما برای رفع حاجتم روی آورده ام ؛چون می دانم که شما را به امر خودش اختصاص داد و برای اسرار خود برگزید و به آن شأن و مقامی که نزد خدا برای شما است و ارتباطی که میان شما و اوست از خدا بخواهید که خواسته هایم را برآورده ساخته ،دعایم را مستجاب گرداند و اندوهم را برطرف سازد».

نکته بعدی اینکه بسیاری از خواسته های انسانها همین خواسته های دنیوی است که بدست حجت خدا بدست مردم میرسد.

میفرماید:

وسخرنا مع داوود الجبال یسبحن والطیر...

کوهها و پرندگان را مسخر داوود کردیم و ما اینکار را انجام دادیم...

ولسلیمان الریح عاصفه تجری بامره الی الارض التی بارکنا فیها.

تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او بسوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم جریان میداد.

وقتی امور دنیوی مردم به فرمان خدا با دست ایشان اداره میشود، پس توسل به ایشان "زمانی که انسان اراده ی آنها را مستقل از اراده خداوند ندانند" هیچ ایرادی ندارد...

tariq.jameel;751049 نوشت:
(ایاک نعبد و ایاک نستعین) سوره فاتحه : این آیه مربوط به عالم مافوق اسباب است که می گوید:

«فقط تو را می پرستیم و فقط از تو مدد می جوییم»

موضوع کاملا روشن و آشکار است و نیازی به فلسفه و .....ندارد.

این قسمت از فرمایشات شما فراموش شد. در آیه قبل و بعد این آیه شریفه انسان خدا را مالک روز جزا میخواند و میگوید فقط تو را میپرستیم و از او میخواهد که خودش ما را به راه راست هدایت کند.

میگوید ما درعبادت تو (یعنی در تمامی شوون زندگی) فقط از خودت کمک میخواهیم پس خودت ما را به راه راست هدایت فرما. تا مبادا گرفتار شرک (خفی) شویم (و در همین عالم اسباب که مورد نظر شماست) به اشتباه وجود دیگران را جدای از خدا در زندگی موثر بدانیم.

یعنی اگر مثلا روزی ما بدست بنده ات بدستمان میرسد فکر نکنیم چون عالم اسباب و مسببات است بدون خواست خدا هم این امر میسر خواهد بود.

پس این آیه خلاف ادعای شما درمورد عالم اسباب و مسببات است

tariq.jameel;751049 نوشت:
سلام علیکم برادر serat , naghi

الف: استغاثه در عالم اسباب:
استغاثه درعالم اسباب اینست که مثلا انسان در حالت سختی از مخلوقات در چیزی کمک می خواهد، که آنان توانایی دارند، مثل اینکه منزل کسی در حال سوختن باشد، او از اطفائیه کمک می خواهد، یا طفل کسی را کژدم زده باشد، به منزل دکتر رفته از او کمک می خواهد، یا در منزل کسی دزد آمده است، از همسایه ها کمک می خواهد. «فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّ» (قصص/15) «پس دو مرد را دید که با هم زد و خورد می کنند که یكى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پیروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او یارى خواست»
اینگونه استغاثه از قبیل کمک و همکاری است، چنانچه الله جل جلاله فرموده است: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»: «در نیكوكارى و پرهیزگارى با یكدیگر همكارى كنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید».

بـ: استغاثه در عالم مافوق اسباب:
استغاثه در عالم مافوق اسباب اینست که انسان در آن کار توانایی نداشته باشد، بنابراین انسان مومن آنرا از الله جل جلاله درخواست می کند، چنانچه رسول گرامی اسلام، درعالم اسباب لشکری را تهیه نموده و به جنگ بدر آماده شد، اما بخاطر اینکه تعدادشان کم بود، بنابراین به بارگاه الهی استغاثه نمود، تا لشکرش را پیروزی و نصرت عنایت نماید. «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9): «[به یاد آورید] زمانى را كه پروردگار خود را به فریاد مى طلبیدید پس دعاى شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم كرد»

(ایاک نعبد و ایاک نستعین) سوره فاتحه : این آیه مربوط به عالم مافوق اسباب است که می گوید:

«فقط تو را می پرستیم و فقط از تو مدد می جوییم»

موضوع کاملا روشن و آشکار است و نیازی به فلسفه و .....ندارد.

با سلام و عرض ادب

علاوه براینکه پاسخ سوال قبلی را لطف بفرمائید بر این تفسیر توحیدی شما اشکالاتی متوجه است:

1)‌ بر اساس گفتار شما «توحید استعانی: ایا ک نستیعن»، در اموری است که افراد قدرت بر انجام آنرا ندارند؛ مثلا پدری از بهبود مریضی فرزندش نا امید گردد؛ که در این هنگام(نا امیدی) باید تنها از خدا استعانت بجوید:«ما یک عالم دیگر مافوق اسباب که انسان در آنجا تصرف کردن نمی تواند.وقتی دکتر طرف را از عالم قطع امید می کند که راهی برای شفا نیست در اینجا انسان به مافوق اسباب رجوع می کند».

اما در اموری که قدرت بر انجام آن از غیر خدا میسراست (من دون الله) اشکالی ندارد؛‌یعنی خدا در این امور اجازه ی شرک را داده و در مورد اول نداده است.به عبارت دیگر قبل از ناامیدی از تاثیر اسباب؛ دست به دامان دیگران شدن ایرادی ندارد و چنین عملی مشرکانه نیست؛ اما همین که نا امید از اسباب ظاهری شد تنها باید از خدا استعانت بجوید؟!یک لحظه ی قبل شرک نبود و یک لحظه ی بعد شرک می گردد.

2) چنین تفکیکی سخنی باطل است؛ زیرا شرک دائر مدار اعتقاد افراد است؛ نه آنکه دائر مدار داخل یا خارج بودن از قدرت انسان باشد؛ زیرا در این صورت چنین امری نسبی خواهد بود؛برای شخصی عملی شرک آمیز و برای دیگری غیر شرک آمیز می گردد.

فی المثل در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) در مورد مریضی که از وی قطع امید شده، که طبق گفتار شما وی باید تنها از خدا طلب شفا نماید؛ زیرا در نظام اسبابی که شما تعریف نمودید بیماری وی درمانی ندارد؛ لذا وی باید تنها استغاثه به خدا نماید؛ اما در همین احوالات عیسایی پیدا می شود که می گوید من مرده زنده می کنم من بیماران را شفا می دهم و کار وی داخل درعالم اسباب شما هم نیست؛ زیرا مقوله ی شفا بخشی وی در حیطه ی امور مادی قابل تعریف نیست؛ او می دمد ایجاد می کند؛‌ دست می کشد شفا می دهد؛ حال در مکتب ظاهری شما شرکی بالاتر از این یافت می شود که به این انسانهای الهی رجوع نمود؟

و یا فی المثل چند ماه پیش فلان بیماری قابل درمان نبود؛ پس باید از خدا استعانت جست؛ اما الان امکان درمان آن فراهم شده ؛ پس رجوع به غیر طبق برداشت شما خالی از اشکال خواهد بود.

این برداشت ناشی از عدم درک توحید حقیقی است؛ زیرا انسان موحد در همه حال چه زمانی که اسباب مادی فراهم است و چه آنجا که اسباب مادی کاربردی ندارند همواره از خدا استعانت می جوید؛ اما این استعانت منافاتی با استفاده از اسباب عادی و معنوی نخواهد داشت و او اثر حقیقی را از آن خدا می داند؛ هر چند که چنین اثری خارج از نظام اسباب و مسببات نیز جاری نمی گردد؛ همچنان که خود نوشتید و تامل نفرمودید:«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِینَ» (انفال/9): «[به یاد آورید] زمانى را كه پروردگار خود را به فریاد مى طلبیدید پس دعاى شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم كرد».

2) آیه ی شریفه ای که بیان داشتید ارتباطی با مساله توحید و شرک ندارد:««وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»: «در نیكوكارى و پرهیزگارى با یكدیگر همكارى كنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید».تامل بفرمائید.

3)‌بحث ما مربوط به بررسی آیات «تدعون من دون الله» می باشد؛ مطالبی که نوشته شده را بخوانید در صورتی که نقدی دارید بفرمائید و از تکرار مکررات پرهیز فرمائید.

موفق باشید.

Serat;751158 نوشت:
این قسمت از فرمایشات شما فراموش شد. در آیه قبل و بعد این آیه شریفه انسان خدا را مالک روز جزا میخواند و میگوید فقط تو را میپرستیم و از او میخواهد که خودش ما را به راه راست هدایت کند.

میگوید ما درعبادت تو (یعنی در تمامی شوون زندگی) فقط از خودت کمک میخواهیم پس خودت ما را به راه راست هدایت فرما. تا مبادا گرفتار شرک (خفی) شویم (و در همین عالم اسباب که مورد نظر شماست) به اشتباه وجود دیگران را جدای از خدا در زندگی موثر بدانیم.

یعنی اگر مثلا روزی ما بدست بنده ات بدستمان میرسد فکر نکنیم چون عالم اسباب و مسببات است بدون خواست خدا هم این امر میسر خواهد بود.

پس این آیه خلاف ادعای شما درمورد عالم اسباب و مسببات است

سلام

به این آیه دقت نفرمودید:

« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» (مائده 2)

یعنی: و (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید.‏

بنده قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.

صدرا;749779 نوشت:
ب: همچنین مطلق خواندن غیر خدا را نمی توان به تنهایی مصداقی از مصادیق عبادت نامید؛ زیرا اگر مراد از این آیات مطلق خواندن غیر خدا باشد، در این صورت موحدی در عالم یافت نمی گردد که فساد چنین امری آشکار است؛ بنابراین مراد آیات نوع خاصی از خواندن است، خواندنی همچون خواندن خدای متعال با همان اعتقادی که در مورد خدای متعال وجود دارد؛ به عبارت دیگر خواندن فرشتگان و انبیاء(عیسی، عزیر، علیهما السلام) و اجنه و شمس و قمر و بتها، به اعتقاد اینکه آنان «اله»و یا «رب» عالم می باشند که به شکل مستقل کار خدایی می کنند.

سلام و عرض ادب

شما معتقدید انبیا مستقل عمل نمی کنند و کارشان به اذن الله است
ایا این به معنای ان است که برای هرموردی جداگانه از خدا اذن می گیرند ؟
یا کلا اذن همیشگی به انها داده شده ؟

tariq.jameel;751193 نوشت:
سلام

به این آیه دقت نفرمودید:

« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» (مائده 2)

یعنی: و (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید.‏

بنده قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.

سلام برشما

ما که با استغاثه در عالم اسباب مخالفتی نداریم . گفته شد ممکن است مسلمانان در عین پرستش خدا دچار شرک بشوند. چنانچه در قرآن آمده است و ما یؤمن أکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون

یعنی در عین ایمان داشتن دچار شرک به خدا هستند. که این شرک خفی است و توضیحش در ادامه خواهد آمد...

اما شرکی که مخالفین به شیعیان نسبت میدهند شرک جلی است نه شرک خفی. آنها صراحتا شیعیان را مشرک دانسته و خونشان را حلال میدانند.

شرک جلی
اقسامی دارد: اول: شرک در خلقت مثل اینکه بگوئیم یزدان خیرها را آفرید و اهریمن شرها را خلق کرد. دوم: شرک در تدبیر عالم مثل اعتقاد به خدای دریا، خدای جنگل و غیره. سوم: شرک در عبادت مانند پرستش بتها، خورشید و غیره.

پس شرک جلی فقط در مرحله عمل و اعتقاد به الوهیت و ربوبیت خداوند پیش میاید نه غیر از آن.

مخالفین شیعه برای اثبات شرک شیعیان به این آیه استناد میکنند :
[=arial]
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ﴿۳﴾

ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمى‏پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد كرد در قيقت‏خدا آن كسى را كه دروغ‏پرداز ناسپاس است هدايت نمى‏كند (۳)

درصورتیکه توضیح داده شد شیعیان نه شرک در الوهیت دارند و نه شرک در ربوبیت. شیعیان به خدا ایمان دارند و خداوند در قرآن کریم فرموده به کسیکه حتی فقط به شما اظهار اسلام کرده است نباید بگویید تو مومن نیستی[=arial].

ولاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحیوه الدنیا و...

اگر هم بخواهند به آنها شرک خفی را نسبت بدهند باز هم اتهامی است که باید روزی در پیشگاه خداوند پاسخگوی آن باشند چرا که:

شرک خفی 3 مرحله دارد:

1-مرحله اعتقاد: شرک در عقیده بدان معناست که انسان چیزی را در کنار خداوند مقدس بداند و برای آن مستقل از خدا ارزش قال شود:«و ما یؤمن أکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون.» 44 یعنی:و اکثر خلق به خدا ایمان نمی‏آورند، مگر آن‏که مشرک باشند(شرکی در وجودشان هست).
[=arial]
و توضیح داده شد که شیعه برای ائمه اطهار، مستقل از خداوند هیچگونه قدرت و استقلالی قائل نیست و آنها را هم مخلوق خدا میداند.( قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی) که با مجاهدت و تذهیب نفس توانسته اند از امتحانات بزرگ الهی سربلند بیرون بیایند و برای هدایت مردم بعنوان حجت خدا از سوی او اختیاراتی به ایشان داده شده است...

2.در مرحله احساسات قلبی و هدف:اخلاص قلبی آن است که دل تنها حرم خدا باشد و دلبستگی‏ها به خاطر خدا باشد و جز خدا را در این حرم راه ندهد.چنین قلبی جلوه‏ای از نور توحید است و تنها خواستار رضوان الهی و عطای اوست. 45 در مقابل آن، شرک در هدف و احساسات قلبی است؛قلبی که صاحبش جز آسوده زیستن در این دنیا هدفی ندارد و احساسات و دلبستگی‏هایش به خاطر خدا نیست؛قلبی شرک‏آلود است.

2-مرحله عمل:
شرک خفی در عمل، مانند این است که انسان نماز بخواند یا انفاق کند، اما بخواهد که دیگران اعمال او را ببینند و تحسین کنند.به عبارت دیگر ریاکاری در عمل، خود نوعی شرک است.البته شرک خفی، خروج از اسلام نیست.اگر چنین امری در عبادت باشد، موجب بطلان عبادت می‏شود و اگر در اعمال عادی زندگی باشد، ارزش عمل را پائین می‏آورد

مجبوریم;751056 نوشت:
سلام علیکم

اگر کسي ادعا کند که عبارت "من دون الله" نمي تواند بطور مطلق شامل غير خدا شود، پس بايد بر طبق آيه ي زير پذيرفت که قرآن معجزه نيست!

خداوند متعال مي فرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس 38).

يعني: آيا آنها مى‏گويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را مى‏توانيد (به يارى) طلبيد!»
اگر بپذيريم که غير خدا بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که اگر بعضي از مخلوقات را به ياري بطلبيم مي توان مشابه قرآن آورد!

در حاليکه خداوند متعال در آيه ي فوق
مي فرمايد که از هر کسي که غير خدا باشد کمک بگيريد باز نمي توانيد بمانند قرآن بياوريد.

و اگر بپذيريم که "من دون الله" بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که غير خدا هم خالق است، زيرا قرآن کريم مي فرمايد:

« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (نحل 20).

معبودهايى را که غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!

تمام .

استاد گرامی لطفا جواب این شبهه را هم بدهید

Serat;751319 نوشت:
پس شرک جلی فقط در مرحله عمل و اعتقاد به الوهیت و ربوبیت خداوند پیش میاید نه غیر از آن.


چه چیزهایی عبادت نیست؟

اینک بحث را از بعد دیگری می‏نگریم.باید دید چه چیزهایی عبادت نیست.به عبارتی، باید روشن شود که آیا از نظر قرآن کریم دعا، ایمان، احترام، محبت، اطاعت و تسلیم برای غیرخدا، عبادت غیر خدا محسوب می‏شود یا خیر؟

گفتیم که پیام قرآن این است:«جز خدا را عبادت نکنید.» از طرف دیگر فرموده است:«از رسول خدا اطاعت کنید.»از این مطلب نتیجه می‏گیریم که منظور از اطاعت غیرخدا، عبادت غیرخدا نیست؛چه در غیر این صورت باید بگوییم در قرآن امر به عبادت پیامبر خدا شده است.در حالی که قرآن هرگز نمی‏فرماید پیامبر را عبادت کنید.اما اطاعت برای خدا عبادت خداست، اگر چه اطاعت از غیر خدا باشد. 59

پس اطاعت از رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چون در مسیر اجرای فرمان ربوبی است، خود اطاعت و در نتیجه عبادت خدای رحمان است.چنان که می‏فرماید:«من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه...» 60


1.تسلیم

تسلیم شدن نیز به معنای عبادت غیرخدا نیست؛زیرا قرآن کریم هم تسلیم را در برابر خدا مطرح می‏کند و هم در برابر پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم).چنان که خدای سبحان می‏فرماید:«...و أمرنا لنسلم لربّ العالمین.» 61 یعنی:به ما فرمان داده شده است که تسلیم پروردگار دو جهان باشیم.از طرف دیگر، خطاب به پیامبر گرامی می‏فرماید:«فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما.» 62 یعنی:به پروردگار تو قسم، این مردم ایمان نمی‏آورند، مگر زمانی که تو را در مشاجرات خود حکم قرار دهند.سپس نسبت به هر حکمی که تو در مورد داوری برای ایشان بیان کنی، در دل خود هیچ واکنشی نشان ندهند و تسلیم محض تو باشند.بنابراین آن کسی مؤمن واقعی است که حتی اگر به حکم تو محکوم شود، در دل خود نگوید که چرا پیامبر مرا محکوم کرد.بدین ترتیب تسلیم در برابر پیامبر خدا، بندگی خداست، نه عبادت پیامبر.

2.اطاعت

از طرف دیگر اطاعت پیامبر، اطاعت خداست 63 و چون اطاعت خدا عبادت است، اطاعت پیغمبر خدا نیز عبادت خداست.بنابراین همان‏طور که گفتیم، تنها«محور قرار دادن معبود» 64 در خداوند سبحان منحصر شده است.بدین معنا که پرستش، به هر عنوان برای غیرخدا ممنوع است.

3.محبت

«محبت»اگرچه شدید باشد، عبادت غیر خدا نیست.در درجه اول محبت خدا مطرح است:«...و الّذین ءامنوا أشدّ حبّا للّه...» 65 یعنی:...و کسانی که ایمان آوردند، خدا را خیلی دوست دارند...سپس محبت به پیامبر، محبت به پدر و
اخلاص در عمل این است که آدمی تمام تلاش‏های خویش را فقط برای رضای خدا انجام دهد.اگر نماز می‏خواند، اگر انفاق می‏کند، اگر عمل خیری در جامعه انجام می‏دهد، یا به رتق و فتق امور همسر و فرزندان خود می‏پردازد، و... همه و همه تنها برای جلب رضایت خدا انجام گیرد.
مادر، 66 و محبت به غیر خدا برای خدا، عبادت خداست.

درباره محبت به پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، قرآن کریم می‏فرماید:«قل ان کان ءاباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحبّ إلیکم من اللّه و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتّی یأتی اللّه بأمره و اللّه لا یهدی القوم الفاسقین.» 67 یعنی:بگو اگر پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، زنانتان، خویشاوندانتان، اموالی که اندوخته‏اید، تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانه‏هایی که به آن دلخوش هستید، برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوست‏داشتنی‏تر هستند، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد.خدا نافرمانان را هدایت نخواهد کرد.
مفهوم مخالف این آیه شریفه چنین است که باید خدا و رسولش را دوست بدارید و مبادا امور زندگی شما، از خدا و پیامبرش(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)نزدتان دوست‏داشتنی‏تر باشد.


4.حرمت نهادن

و نیز«احترام»به غیرخدا عبادت غیرخدا نیست؛زیرا قرآن خود می‏فرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبیّ و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون.» 68 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید!صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که با یکدیگر بلند سخن می‏گویید، با او به آواز بلند سخن مگویید که اعمالتان، بدون آنکه متوجه شوید، حبط می‏شود.

این آیه، تنها منحصر به زمان حضرت رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)نیست، بلکه پس از رحلت آن حضرت نیز این احترام همچنان در حرم مطهر ایشان برقرار است.کسانی که قلب‏هایشان به تقوا امتحان شده است، صدایشان را نزد پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، چه در زمان حیات و چه پس از وفات، بلند نمی‏کنند.یعنی از نظر قرآن کریم، چنین احترامی به رسول خدا نشانه تقوای قلب است که می‏فرماید:«و انّ الّذین یغضّون أصواتهم عند اللّه اولئک الّذین امتحن اللّه قلوبهم للتّقوی...» 69 یعنی:کسانی که نزد پیامبر خدا صدایشان را پایین می‏آورند، همان کسانی هستند که خداوند دل‏هایشان را به تقوا آزموده است.

بنابراین رعایت چنین ادب و احترامی در حرم محبوب‏ترین خلق خدا نشانه اخلاص است.زیرا اگر قرار باشد که احترام به رسول خدا شرک باشد، در این صورت مسلمانان و صحابه بزرگوار صدر اسلام باید از مشرکان درجه اول باشند.زیرا همان‏طور که تاریخ گواهی می‏دهد، از قول عروة بن مسعود ثقفی وارد شده است که:«چون پیامبر فرمانی می‏داد، در انجام آن از هم‏پیشی می‏گرفتند و چون وضو می‏گرفت، برای گرفتن آب وضوی او کارشان به کشمکش می‏رسید، وقتی پیش او سخن می‏گفتند، آهنگ کلامشان ملایم بود و از روی تعظیم خیره در او نمی‏نگریستند». 70

«و نیز به هنگام صلح حدیبیه، فرمانده سپاه مکه در بازگشت از مذاکره با رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نزد سپاه خود رفت و به ایشان گفت:گوش دهید تا برایتان بگویم.به خدا قسم من به دربار سلاطین دنیا رفته‏ام، من قیصر را در تخت سلطنتش دیده‏ام، من کسری را در حشمت و عزتش مشاهده کرده‏ام، و نجاشی را بر اریکه عزتش دیده‏ام.به خدا سوگند هیچ امپراتور و سلطانی را نیافتم که کسانش او را چون یاران و پیروان محمّد احترام کنند، و بمانند ایشان مطیع و منقاد زمامدار خود باشند...». 71
کوتاه سخن این‏که، احترام گذاشتن به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای خدا نشانه اخلاص و تقوای درون است.


5.ایمان

«ایمان»آوردن به غیر خدا نیز عبادت غیر خدا نیست. قرآن کریم از یک طرف دستور می‏دهد که به خداوند ایمان آورید:«...فامنوا باللّه...» 72 و از طرف دیگر می‏فرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه و ءامنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به و یغفر لکم و اللّه غفور رحیم» 73 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید، جانب خدا را نگه دارید و به رسولش ایمان آورید، تا به شما، دو بهره از رحمتش را بدهد و به شما نوری دهد که با آن راه می‏روید و شما را بیامرزد که خدا آمرزنده مهربان است.

پس ایمان به رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)موجب نور قلب و هدایت انسان می‏شود؛چرا که:«و ما ینطق عن الهوی ان هو الاّ وحی یوحی.» 74 یعنی:و سخن از روی هوی نمی‏گوید.نیست این سخن جز آنچه بدو وحی می‏شود.
منظور این است که بدانید، آنچه او می‏گوید، سخن خداست.بنابراین ایمان به رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)شرک نیست و گرنه قرآن کریم هرگز بدان امر نمی‏کرد.


6.خواندن غیرخدا

«خواندن»غیرخدا و یا درخواست از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای او(صلوات اللّه علیهم أجمعین)نیز عبادت غیرخدا نیست و شرک محسوب نمی‏شود.به دلیل این‏که:

1.خواندن غیرخدا در قرآن کریم نفی نشده است.زیرا قرآن کریم می‏فرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا استجیبوا للّه و للرّسول إذا دعاکم لما یحییکم...» 75 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی خوانند که به شما زندگی می‏بخشد، دعوتشان را اجابت کنید.و نیز می‏فرماید:«لا تجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا...» 76 یعنی:آن‏چنان که یکدیگر را صدا می‏زنید، پیامبر را صدا نزنید...

2.خواندن اولیای خدا شرک تلقی نمی‏شود، زیرا قرآن کریم می‏فرماید:«...و أوحینا الی موسی اذ إستسقاه قومه أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عینا...» 77 یعنی:...و چون قوم موسی از او آب خواستند، به او وحی کردیم که عصایت را بر سنگ بزن.از آن سنگ دوازده چشمه روان شد...
و این زمانی است که قوم حضرت موسی(ع)در بی‏آبی و تشنگی واقع شدند و به همین دلیل نزد او آمدند و درخواست کردند که حضرت برایشان آب تهیه فرماید و نگفتند:«خدایا برای ما آب تهیه کن!»

از طرف دیگر، حضرت موسی(ع)نیز نفرمود:«این درخواست کردن شما از من شرک است، بروید از خدا بخواهید!»قرآن نیز این درخواست و اجابت از طرف خداوند را نقل می‏فرماید.بنابراین درخواست حاجت از یکی از اولیای خدا شرک نیست.

چنان‏که قرآن کریم در ماجرای فرزندان یعقوب(ع) می‏فرماید که ایشان به پدر گفتند:«قالوا یا أبانا استغفر لنا ذنوبنا...» 78 یعنی:گفتند:ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه...اگر این شرک است، چرا حضرت یعقوب(ع) نفرمود:«خودتان بروید و از خدا طلب کنید!؟»و نیز راجع به امت اسلام در قرآن آمده است که اگر به خودشان بد کردند و به گناه دست یازیدند، با استغفار پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)خداوند به ایشان نظر لطف می‏کند:«...و لو أنّهم اذ ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّابا رحیما» 79 یعنی:...و اگر به هنگامی که مرتکب گناهی می‏شدند، نزد تو می‏آمدند و از خدا آمرزش می‏خواستند و پیامبر برای ایشان آمرزش می‏خواست، خدا را توبه‏پذیر و مهربان می‏یافتند.

ناگفته نماند که آن خواندنی شرک است که به عنوان«إله» خوانده شود؛همان‏طور که قرآن کریم می‏فرماید:«و لا تدع مع اللّه إلها ءاخر لا إله الاّ هو...» 80 یعنی:با خدای یکتا اله دیگری را مخوان.هیچ الهی جز او نیست...و نیز می‏فرماید: «و من یدع مع اللّه إلها ءاخر لا برهان له...» 81 یعنی:و آن که جز اللّه، اله دیگری را می‏خواند که به حقانیتش هیچ برهانی ندارد...
نتیجه این‏که دعا در حالت غیر عبودیت، برای همه مطرح است.بنابراین دعا، ایمان، احترام، محبت، اطاعت و تسلیم، همگی هم برای خداوند مطرح هستند و هم برای

عبادت در حقیقت به معنای«محور قرار دادن» است.وقتی قرآن می‏فرماید:«لا تعبدوا الاّ اللّه.» یعنی:جز خدای را عبادت نکنید، منظور این است که غیرخدا را محور و اصل قرار ندهید و همه چیز را از دریچه توحید بنگرید.پس تنها مفهوم منحصر در خدا، پرستش است.مفهوم پرستش از مفاهیمی چون اطاعت، تذلل، تسلیم، احترام و...فراتر است؛زیرا همه آن مفاهیم برای غیر خداوند هم کاربرد دارند، در حالی که پرستش برای غیر او هرگز جایی ندارد
غیر خدا.

لیکن برای غیر خدا به صورت مستقل مطرح نیستند، بلکه در ارتباط با خداوند سبحان و در طول توحید مطرحند. بدین ترتیب، توجه به امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب(ع)به عنوان ولیّ خدا عبادت خداست، نه عبادت ولیّ خدا و همان‏طور که قبلا گذشت، شرک در دو چیز است:

1.اوّل این‏که انسان برای خداوند بی‏همتا، انداد و همانند قائل شود و در ربوبیت خدای سبحان شریک در نظر بگیرد؛ چنان که می‏فرماید:«یا صاحبی السّجن ءأرباب متفرقون خیر أم اللّه الواحد القهّار.» 82 یعنی:ای دو همراه زندانی من!آیا پروردگارانی پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟و منظور از «اربابان متفرق»قانونگذاران متعدد و مختلف هستند، در مقابل «اللّه»که همان خالق شایسته قانونگذاری است.

اما در میان مسلمانان، کسی درباره مخلوق چنین اعتقادی ندارد.در میان ایشان کسی نمی‏گوید رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)در کنار خدا نشسته و فرمان می‏راند و اگر کسی بگوید رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)از طرف خداوند سبحان اداره بعضی امور عالم را به عهده دارد، مشرک نیست. زیرا این امر را قرآن کریم خود برای فرشتگان اثبات می‏کند. همچنین اگر کسی بگوید:پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)دارای کرامت و معجزه است، نمی‏توان او را به شرک منتسب نمود.زیرا در غیر این صورت، شفای چشم‏ یعقوب(ع)، به وسیله بوی پیراهن یوسف(ع) 83 شرک محض است.

2.دوم این‏که انسان چیزی را به غیر از خداوند متعال بپرستند.مشرکان هر دو کار را انجام می‏دادند، یعنی الهه ها را در کنار خدا با او همرتبه می‏دانستند و آن‏ها را هم می‏پرستیدند که هیچ‏یک از این معانی در مورد مسلمانان و شیعیان صدق نمی‏کند.

در این‏جا لازم به ذکر است که وهابیت، علاوه بر تحریم شفاعت و زیارت و دعا و توسل، تخریب قبور مؤمنان و اولیای خدا و حتی مرقد مطهر پیامبر اسلام(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را واجب می‏دانند.حتی عده‏ای وجود پیامبرانی چون مسیح(ع)و یا حضرت مریم(س)را افسانه می‏دانند. 84 وهابیون عقیده دارند که باید آثار قبرها را که از نشانه‏های شرک هستند، خراب کرد.بدین بهانه، جنایات زیادی به دست «آل سعود»انجام دادند و با قساوت، قتل و غارت فراوان کردند؛چنان که تاریخ نیز گواه حمله‏های ایشان به کربلا و نجف و سوریه و مسقط است. 85

منبع

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

**گلشن**;751320 نوشت:
استاد گرامی لطفا جواب این شبهه را هم بدهید

البته بنده خودم را خطاب شما نمی دانم؛ اما برای اینکه نخودی در این آش ریخته باشم عرض خواهم کرد. اگر فرمایشی نسبت به این پاسخ داشته باشید و بفرمائید که ممنون خواهم شد.

مجبوریم;751056 نوشت:
و اگر بپذيريم که "من دون الله" بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که غير خدا هم خالق است، زيرا قرآن کريم مي فرمايد:

« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (نحل 20).

معبودهايى را که غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!

اولین سوال بنده اینست که آیا این امکان وجود دارد که من دون الله در آیاتی از قرآن به معنای "غیر خدا" نباشد؟ بعبارت دیگر، آیا معنای من دون الله همیشه به معنای "غیر خدا" در قرآن استفاده شده است؟

با نظری به آیات قرآن مشخص می شود که از نظر قرآن می توان دو معنا برای "من دون الله" در قرآن در نظر گرفت:

در معنای اول، من دون الله به معنای غیرخدا است و مثال آن آیاتی است که عبارت من دون الله به همراه فعلی از ریشه "عبد" استفاده شده است؛ مانند:

یعبدون من دون الله

در معنای دوم که صریحاً در قرآن حکیم به آن اشاره شده است، معنای من دون الله به معنی غیرخدا نیست؛ بلکه به معنی "عدم اذن داده شده" و یا "عدم تایید شده" از جانب خداوند متعال است. مثلاً خداوند متعال به تعابیر مختلفی می فرماید که شما من دون الله هیچگونه ولی ای ندارید

وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ

یعنی شما من دون الله ولی ندارید؛ این تعبیر را در جاهای دیگر هم می فرماید که خیلی زیاد است؛ اما چند نمونه آن:

وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ
لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ
وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ
مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ

که ترجیع بند همه آیات اینست که شما من دون الله ولی ندارید؛

اما خود قرآن می فرماید که :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

یعنی همان خدایی که می فرماید من دون الله ولی ندارید، می فرماید ولی شما خداست و رسولش و مومنانی که در رکوع صدقه می دهند؛اگر وقتی خواندیم که ما لکم من دون الله من ولی، اینگونه ترجمه کنیم که غیر خدا هیچ ولی ندارید، آنگاه رسول او هم غیر او است و نباید ولی ما باشد اما خود قرآن رسما و صریحاً می فرماید که ولی شما هم خداست و هم رسول؛ پس من دون الله به معنی غیر خدا نیست.

بنابراین در قرآن حکیم، من دون الله هم به معنای غیر خدا آمده است و هم به معنای غیرتائید شده از جانب خداوند متعال.

از این رو، اگر در فهم آیه ای که در آن عبارت من دون الله آمده است، اختلاف وجود دارد از ظاهر آن آیه نمی توانیم منظور را بفهمیم؛ بلکه باید از بقیه آیات کمک بگیریم چون هر گروه می گوید که نظر من درست است و اینگونه اختلاف رفع نمی شود؛ یعنی باتوجه به اینکه هر دو معنای "من دون الله" در قرآن آمده است، در آیاتی که در فهم آن اختلاف است هیچکدام از دو گروه در بدو امر نمی تواند بگوید که نظر آیه همان نظر مورد نظر ما است و باید به قرائن و دلائل دیگر توجه نمود.

در پناه خداوند متعال

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

tariq.jameel;751049 نوشت:
موضوع کاملا روشن و آشکار است و نیازی به فلسفه و .....ندارد.

برادر بزرگوار شما به هیچکدام از سوالات حقیر پاسخ نفرمودید:

نقل قول:
1. امکان دارد لطفاً آیه ای از قرآن بیاورید که نشان دهد استعانت از خداوند در عالم اسباب مجاز و در عالم غیراسباب مجاز نیست؟

2. اگر خواستن از مخلوق مشکل دارد، چه فرقی بین عالم اسباب و غیر اسباب (در صورت وجود چنین عالمی) خواهد بود؟

3. اگر امروز کسی برای مشکل نازایی به پزشک مراجعه کند، مشرک است؟

4. جابجا کردن تخت بلقیس در یک چشم بر هم زدن از دو هزار کیلومتر آن طرفتر عالم اسباب است یا غیر اسباب؟

اگر امکان داشته باشد به این سوالات پاسخ بفرمائید. به نظرم می رسد که اگر تلاش نمائید به این سوالات پاسخ بفرمائید ان شاء الله موضوع برای شما حل خواهد شد.

در پناه خداوند متعال

مجبوریم;751056 نوشت:
سلام علیکم

اگر کسي ادعا کند که عبارت "من دون الله" نمي تواند بطور مطلق شامل غير خدا شود، پس بايد بر طبق آيه ي زير پذيرفت که قرآن معجزه نيست!

خداوند متعال مي فرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ

مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس 38).

يعني: آيا آنها مى‏گويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را
مى‏توانيد (به يارى) طلبيد!»
اگر بپذيريم که غير خدا بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که اگر بعضي از مخلوقات را به ياري بطلبيم مي توان مشابه قرآن آورد!

با عرض سلام و اجازه از استاد صدرا

اگر نمیتوانند کسی را پیدا کنند که در تحدی با قرآن آنها را یاری دهد دلیلش این نیست که هیچ کسی وجود ندارد که نتواند مانند قرآن بیاورد، دلیلش اینست که اگر بتواند هم هرگز به ایشان کمک نخواهد کرد
چون علم و قدرتش را از کسی جز خود خدا بدست نیاورده پس اراده اش هم در طول اراده خدا قرار میگیرد. پس این شخص من دون الله نیست.

قرآن کریم معجزه است. معجزه امریست که از غیر مسیر عادی پدید میاید نه اینکه بدون علت باشد، عالم غیب علت پدید آمدن آن است. قرآن از مرتبه علم خداوند نازل شده و طبق آیات کریمه قرآن، خداوند از نزد خود علم غیب را در اختیار هر کسی که بخواهد قرار میدهد.

در جای دیگر میفرماید: قل كفى باللّه شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب.

كسانى كه كافر شدند مى گويند تو فرستاده خدا نيستى، بگو خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست براى گواهى ميان من و شما بس ‍ است (43).

نفرموده کسی که علمی از کتاب نزد اوست بلکه میفرماید همه ی علم کتاب را دارد.

پس نتیجه میگیریم اگر خداوند بخواهد میتواند علم کتب الهی دیگری را هم در اختیار بعضی از بندگان مقربش قرار دهد؛ در نتیجه انسانهایی هم هستند که میتوانند مانند قرآن بیاورند (درصورتیکه خدا بخواهد) اما به آنها من دون الله گفته نمیشود چون از جانب خدا هستند

مجبوریم;751056 نوشت:

و اگر بپذيريم که "من دون الله" بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که غير خدا هم خالق است، زيرا قرآن کريم مي فرمايد:


« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (نحل 20).

معبودهايى را که غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!

تمام .



پاسخ این حرف شما در پست 16 داده شد

Naghi;751331 نوشت:
اولین سوال بنده اینست که آیا این امکان وجود دارد که من دون الله در آیاتی از قرآن به معنای "غیر خدا" نباشد؟ بعبارت دیگر، آیا معنای من دون الله همیشه به معنای "غیر خدا" در قرآن استفاده شده است؟

با نظری به آیات قرآن مشخص می شود که از نظر قرآن می توان دو معنا برای "من دون الله" در قرآن در نظر گرفت:

در معنای اول، من دون الله به معنای غیرخدا است و مثال آن آیاتی است که عبارت من دون الله به همراه فعلی از ریشه "عبد" استفاده شده است؛ مانند:

یعبدون من دون الله

در معنای دوم که صریحاً در قرآن حکیم به آن اشاره شده است، معنای من دون الله به معنی غیرخدا نیست؛ بلکه به معنی "عدم اذن داده شده" و یا "عدم تایید شده" از جانب خداوند متعال است. مثلاً خداوند متعال به تعابیر مختلفی می فرماید که شما من دون الله هیچگونه ولی ای ندارید

Naghi;751331 نوشت:
از این رو، اگر در فهم آیه ای که در آن عبارت من دون الله آمده است، اختلاف وجود دارد از ظاهر آن آیه نمی توانیم منظور را بفهمیم؛ بلکه باید از بقیه آیات کمک بگیریم چون هر گروه می گوید که نظر من درست است و اینگونه اختلاف رفع نمی شود؛ یعنی باتوجه به اینکه هر دو معنای "من دون الله" در قرآن آمده است، در آیاتی که در فهم آن اختلاف است هیچکدام از دو گروه در بدو امر نمی تواند بگوید که نظر آیه همان نظر مورد نظر ما است و باید به قرائن و دلائل دیگر توجه نمود.

سلام و عرض ادب

بله همانطور که می فرمایید برای من دون الله دومعنی در قران بکار رفته و همین است که کار را سخت کرده است
که در ایاتی که فرموده من دون الله را نخوانید منظورش کدام معنی می باشد

صدرا;749789 نوشت:
3.«قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً؛ أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً»؛ [1]كسانى را كه آنان مى‏ خوانند، خودشان وسيله ‏اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى‏ جويند، وسيله‏ اى هر چه نزديكتر و به رحمت او اميدوارند و از عذاب او مى‏ ترسند چرا كه عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهيز و وحشت است!

علامه ی طباطبایی«رحمه الله» درتفسیر آیه ی شریفه می نویسند:
مسئله ی توسّل و دست به دامن شدن به بعضی از مقرّبين درگاه خدا، به طوري که از آيه ی اول [2]برمي آيد، عمل صحيحی است و غيرازعملی است که مشرکین انجام می دادند، چون ايشان متوسّل درگاه خدا مي شدند؛ اما تقرّب و عبادت را نسبت به ملائکه و جن و اولياء انس انجام می دادند، و عبادت خدا را ترک می نمودند، نه او را عبادت می کردند ونه به او اميدوار و نه از او بيمناک بودند، بلکه همه ی اميد و ترسشان نسبت به وسيله بوده است؛ لذا تنها او را عبادت مي نمودند، و اميدوار به رحمت او و بيمناک از عذاب او بودند، آنگاه براي تقرّب به آن وسيله که به زعم ايشان يا ملائکه است و يا جن و يا انس متوسّل به بتها و مجسمه ها شده، خود آن آلهه را رها مي کردند و بتها را می پرستيدند و با دادن قربانی ها به آنها تقرّب مي جستند.[3]

سلام و عرض ادب

لطفا استاد بزرگوار اگر امکان دارد تفسیر علامه را باز کنید و بیشتر شرحش بدهید
چون اینجا از سه اله و وسیله نام برده شده خدا و فرشتگان یا جن و اولیاانس و در اخر بتها

سلام علیکم و رحمه الله

اگر رسول الله و ائمه و صالحین را دون الله بدانیم به یک معنی صحیح و عین توحید است و آن اینکه آنها خدا نیستند و مخلوق اند .

ولی به معنای دیگر اگر آنها را مصداق دون الله بدانیم عین شرک و کفر است و آن اینکه یا باید آنها را دشمن خدا بدانیم و یا اینکه مشرک یا کافری دانسته که بسوی غیر خدا دعوت میکردند دانسته و از آنها اطاعت نکنیم . چون واژه دون الله در قرآن تنها به همین معنی است
و به این افراد تعلق میگیرد .

خداوند هرگز رسول خدا و انبیاء مرسیلن را با این واژه ( دون الله ) خطاب نکرده , پس چگونه عده ای این انسبت را به آنها میتوانند بدهند .

اینکه یک عده ای آن را به نبی اکرم تعمیم میدهند و العیاذ بالله او را مصداق دون الله ( شیاطین و الاصنام و لات و عزی و ... ) قرار داده اند . این به هیچ عنوان نمیتواند توحید باشد.

حال سوال اینجاست

1- آیا کسی معتقد است که پیامبر و ائمه و صالحین , خدائی غیر از خدای یگانه و یکتا هستند و اعتقاد به الوهیت آنها داشته باشد ؟

پاسخ : خیر

2- آیا توسل و استغاثه و استعانت طلبیدن از آنها بمعنای عبادت کردن آنهاست ؟

پس از استغفار بدرگاه خداوند متعالی , فرزندان حضرت یعقوب باستعانت و توسل بنزد پدرشان آمدند تا وساطت بخشش گناهشان را بدرگاه الهی بکند این مساله در قرآن کریم آمده و به هیچ عنوان پیامبر خدا این توسل و استعانت و استغاثه را عبادت خود و شرک ندانسته و برایشان دعا میکند

قالوا يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين (یوسف /97) قال سوف استغفر لكم ربى انه هو الغفور الرحيم (یوسف / 98)

خداوند هم این مساله را شرک به خود و عبادت غیر خود نمیداند چرا که

  • اولا پیامبرش را جاهل خطاب نمیکند
  • ثانیا فرزندان پیامبرش را مشرک و عملشان را شرک توصیف نمیکند.
  • ثالثا برای غفران گناهان وساطت انبیاء را شرط بخشش گناهان و مشمول رحمت قرار دادن مذنبین توصیف میکند در آیه نساء / 64 :
ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابارحیما):(و اگر آنها زمانی که به نفس خود ستم کردند نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند ورسول هم برایشان طلب آمرزش کرده بود ،هرآینه خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند)

نتیجه :
استغاثه طلب استعانت و توسل به انبیاء و اولیاء عبادت آنها محسوب نمیشود و شرک نیست بلکه عین توحید است و وسیله است برای غفران و تقرب الی الله

**گلشن**;751318 نوشت:
سلام و عرض ادب

شما معتقدید انبیا مستقل عمل نمی کنند و کارشان به اذن الله است
ایا این به معنای ان است که برای هرموردی جداگانه از خدا اذن می گیرند ؟
یا کلا اذن همیشگی به انها داده شده ؟

با سلام و عرض ادب

در اینکه اعجاز انبیاء(علیهم السلام)فعل خدا بوده و یا فعل نبی؛ متکلمین و فلاسفه اسلامی سخنان گوناگونی را مطرح نموده اند؛ اما بنا بر مبنای شیعه در انتساب افعال به انسان و خالق، سخن مرحوم شهید مطهری را بیان می نمائیم.

ایشان در رابطه با حقیقت اذن در معجزه می نویسند: «بدیهی است که اذن ذات احدیّت از نوع اذن اعتباری و انسانی نیست که با لفظ و یا اشاره، ممنوعیت اخلاقی یا اجتماعی او را از بین ببرد؛‌ (بلکه) اذن پروردگار همان اعطای نوعی کمال است که منشاء چنین اثری می گردد و اگر خدا نخواهد آن کمال را از او می گیرد».[1]

به عبارت دیگر حقیقت اذن که امری تکوینی بوده که ما راهی برای شناخت آن نداریم جز آثار آن؛ اعطای کمالی معنوی و روحانی به ولی خدا بوده که به واسطه ی آن قادر بر اعجاز و کرامت می گردد و ولی خدا که خود را عین فقر و نیاز می بیند، آن به آن وجود خویش و آثار آنرا مرهون لطف خدا دانسته و خود را فقیر محض می داند:«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ».فاطر/15.

موفق باشید.


[/HR] [1] . ولاءها و ولایت ها،‌ص84.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

**گلشن**;751582 نوشت:
بله همانطور که می فرمایید برای من دون الله دومعنی در قران بکار رفته و همین است که کار را سخت کرده است
که در ایاتی که فرموده من دون الله را نخوانید منظورش کدام معنی می باشد

حالا همین که در قدم اول بپذیریم که این امکان وجود دارد من دون الله لزوماً به معنی غیر خدا نیست یعنی یک قدم رو به جلو؛ چون کسانی که این آیه مورد نظر شما را می خوانند بلافاصله می گویند که این "من دون الله" یعنی غیر خدا؛ حالا آیا شما قبول دارید که ما نباید بلافاصله در مورد این من دون الله بگوئیم غیر خدا؟

در مورد اینکه چطور بفهمیم منظور من دون الله را ان شاء الله باید در مورد روش آن ابتدا یک جمع بندی حاصل شود که راه فهمیدن منظور خداوند در آیاتی که در فهم آن به اختلاف می خوریم چیست.

اما فقط این سوال که آیا شما قبول دارید که ما نباید بلافاصله در مورد این من دون الله بگوئیم غیر خدا؟ و باید کمی جستجو و تامل کنیم در مورد معنای آن؟

با احترام

مجبوریم;751056 نوشت:
سلام علیکم
اگر کسي ادعا کند که عبارت "من دون الله" نمي تواند بطور مطلق شامل غير خدا شود، پس بايد بر طبق آيه ي زير پذيرفت که قرآن معجزه نيست!
خداوند متعال مي فرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس 38).
يعني: آيا آنها مى‏گويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را مى‏توانيد (به يارى) طلبيد!»
اگر بپذيريم که غير خدا بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که اگر بعضي از مخلوقات را به ياري بطلبيم مي توان مشابه قرآن آورد!

سلام به شما
سؤالی از شما دارم
بفرمایید آیا خود قرآن ((من دون الله)) هست یا خیر؟

Naghi;752072 نوشت:
حالا همین که در قدم اول بپذیریم که این امکان وجود دارد من دون الله لزوماً به معنی غیر خدا نیست یعنی یک قدم رو به جلو؛ چون کسانی که این آیه مورد نظر شما را می خوانند بلافاصله می گویند که این "من دون الله" یعنی غیر خدا؛ حالا آیا شما قبول دارید که ما نباید بلافاصله در مورد این من دون الله بگوئیم غیر خدا؟

در مورد اینکه چطور بفهمیم منظور من دون الله را ان شاء الله باید در مورد روش آن ابتدا یک جمع بندی حاصل شود که راه فهمیدن منظور خداوند در آیاتی که در فهم آن به اختلاف می خوریم چیست.

اما فقط این سوال که آیا شما قبول دارید که ما نباید بلافاصله در مورد این من دون الله بگوئیم غیر خدا؟ و باید کمی جستجو و تامل کنیم در مورد معنای آن؟

سلام و عرض ادب
بله با توجه به ان ایه هایی که شما فرمودید
حداقل در بعضی ایات من دون الله معنی غیر خدا را نمی دهد
[SPOILER]یک سوال جدید مطرح می شود که ایا وجود دو معنا برای من دون الله تناقض در قران نیست ؟[/SPOILER]

با تشکر

Naghi;751331 نوشت:
از این رو، اگر در فهم آیه ای که در آن عبارت من دون الله آمده است، اختلاف وجود دارد از ظاهر آن آیه نمی توانیم منظور را بفهمیم؛ بلکه باید از بقیه آیات کمک بگیریم چون هر گروه می گوید که نظر من درست است و اینگونه اختلاف رفع نمی شود؛ یعنی باتوجه به اینکه هر دو معنای "من دون الله" در قرآن آمده است، در آیاتی که در فهم آن اختلاف است هیچکدام از دو گروه در بدو امر نمی تواند بگوید که نظر آیه همان نظر مورد نظر ما است و باید به قرائن و دلائل دیگر توجه نمود.

عرض سلام و تشکر

دقیقا همینطور است که میفرمایید باید از دیگر آیات کمک گرفت. یک دلیل مهم همین بود که در آیه شریفه: انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوالذین... شرح داده شده که چه کسانی ولی من دون الله نیستند.

دلایل دیگری هم هست از جمله :
[=arial]
[=arial]قل ارايتم شركاءكم الذين تدعون من دون الله اروني ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرك في السماوات ام آتيناهم كتابا فهم علي بينه منه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا

width: 100%

[TD="class: QuranFarsi width: 49%"][=arial]بگو به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‏خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده ‏اند يا آنان در [كار] آسمانها همكارى داشته‏ اند يا به ايشان كتابى داده ‏ايم كه دليلى بر [حقانيت] خود از آن دارند [نه] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‏دهند [=arial](۴۰)
[/TD]

که بیانگر این مساله است که منظور خداوند از یدعون من دون الله علاوه بر پرستش غیر خدا ، ولایت غیر الهی هم بوده است

مجبوریم;751056 نوشت:

اگر کسي ادعا کند که عبارت "من دون الله" نمي تواند بطور مطلق شامل غير خدا شود، پس بايد بر طبق آيه ي زير پذيرفت که قرآن معجزه نيست!

خداوند متعال مي فرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس 38).

يعني: آيا آنها مى‏گويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را مى‏توانيد (به يارى) طلبيد!»
اگر بپذيريم که غير خدا بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که اگر بعضي از مخلوقات را به ياري بطلبيم مي توان مشابه قرآن آورد!

در حاليکه خداوند متعال در آيه ي فوق
مي فرمايد که از هر کسي که غير خدا باشد کمک بگيريد باز نمي توانيد بمانند قرآن بياوريد.

و اگر بپذيريم که "من دون الله" بطور مطلق شامل هر مخلوقي نمي شود، پس بايد بپذيريم که غير خدا هم خالق است، زيرا قرآن کريم مي فرمايد:

« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (نحل 20).

معبودهايى را که غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!


با سلام و عرض ادب

1) «من دون الله» غیر از خدا(در بحث عبادت) مربوط به عبادت و پرستش غیر خداست؛ منتهی گفته شد هر خواندنی عبادت محسوب نمی گردد؛ بنابراین مراد آیات تنها نوع خاصی از خواندن است، خواندنی همچون خواندن خدای متعال با همان اعتقادی که در مورد خدای متعال وجود دارد. به عبارت دیگر خواندن فرشتگان و انبیاء(عیسی، عزیر، علیهما السلام) و اجنه و شمس و قمر و بتها، به اعتقاد اینکه آنان «اله»و یا «رب» عالم می باشند که به شکل مستقل کار خدایی می کنند؛ ولو آنکه عبادت شونده از عمل عبادت کنندگان بری بوده باشد(همچون حضرت عیسی علیه السلام)؛[1]

2) «من دون الله» در مورد تحدی قرآن، هر آنچه گمان می رود که قادر بر خلق معارض باشد را شامل می گردد؛ لذا خداوند متعال در قرآن تحدی می نماید تا به مشرکین و منکرین بفهماند آنان به هیچ وجهی قادر بر آوردن مثل قرآن نیستند؛ هر چند در این امر کمک کار یکدیگر باشند؛[2] اما بدیهی است در این میان بندگان و عباد پروردگار(از فرشته و جن و انس) همه تسلیم محض امر او هستند و هیچ داعیه ی غیر الهی نخواهند داشت؛ لذا آنان مورد اراده ی جدی آیه نبوده اند و از شمولیت خطاب خارج می باشند.

3) خدای متعال خود از زبان عیسی(علیه السلام ) می فرماید که او خلق می نماید؛ منتهی خلقتی ماذون:«وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»؛[3]

در حالی که قرآن کریم بیان می فرماید که آنها که مورد عبادت مشرکین واقع شدند قدرت بر خلق مگس ندارند

:«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب»،[4] به عبارت دیگر در آیه ی اول سخن از خلقت ماذون است و در آیه ی دوم سخن از استقلال مخلوق است که مخلوق بما هو مخلوق قدرت بر هیچ امری نخواهد داشت.

موفق باشید.


[/HR] [1] . المائدة (5): آيات 116 تا 118: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ...»؛به يادآور زمانى را كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا، انتخاب كنيد؟ او مى‏گويد: منزهى تو، من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم، اگر چنين سخنى را گفته باشم تو ميدانى، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهى و من از آنچه در ذات (پاك) تو است آگاه نيستم، زيرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهاني ها هستى.

[2] . همچنان که قرآن کریم در آیاتی می فرماید:

الف: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»؛بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند يكديگر را در اين كار كمك كنند. (سوره الإسراء (17)، 88).

ب: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»؛ آنها مى‏ گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى ‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام كسانى را كه مى‏ توانيد- غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!» و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مى‏ شويد؟ (هود (11): آيات 13 تا 14).

ج: «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»؛و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد. بلكه تصديق [كننده‏] آنچه پيش از آن است مى‏باشد، و توضيحى از آن كتاب است، كه در آن ترديدى نيست، [و] از پروردگار جهانيان است. يا مى‏ گويند: «آن را به دروغ ساخته است؟» بگو: «اگر راست مى‏ گوييد، سوره ‏اى مانند آن بياوريد، و هر كه را جز خدا مى‏ توانيد، فرا خوانيد».( سوره يونس (10): آيات 37 و38).

[3] . سوره آل عمران، آیه 49: و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى‏ گويد:) من نشانه ‏اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ‏ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى ‏خوريد، و در خانه ‏هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى ‏دهم مسلماً در اينها، نشانه ‏اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

[4]. سوره حج، آیه 73: اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد، هرگز نمى‏توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى ‏توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب‏ كنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان).

سلام علیکم و رحمه الله

قرآن را حتی اگر کسی سیبویه زمانش باشد نمیتواند ادعا کند با علم لغت توانسته بفهمد . دون الله در علم لغت معنای غیر خدا را میدهد . ولی در قرآن به احزاب و گروهی که از خدا و رسولش تبعیت نمیکنند و ولایت و سرپرستی غیر او پذیرفته اند ؛ خطاب به معبودان این افراد عبارت "دون الله" بکار برده میشود .

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

جناب صدرا، این توجه شما که پیش از این هم اشاره فرموده بودید، بسیار بسیار دقیق و در واقع جان کلام است؛ پاسخی بسیار عمیق، واقعی، غیرذهنی؛ پاسخی غیرجدالی و در واقع حلی:

صدرا;752250 نوشت:
1) «من دون الله» غیر از خدا(در بحث عبادت) مربوط به عبادت و پرستش غیر خداست؛ منتهی گفته شد هر خواندنی عبادت محسوب نمی گردد؛ بنابراین مراد آیات تنها نوع خاصی از خواندن است، خواندنی همچون خواندن خدای متعال با همان اعتقادی که در مورد خدای متعال وجود دارد. به عبارت دیگر خواندن فرشتگان و انبیاء(عیسی، عزیر، علیهما السلام) و اجنه و شمس و قمر و بتها، به اعتقاد اینکه آنان «اله»و یا «رب» عالم می باشند که به شکل مستقل کار خدایی می کنند؛ ولو آنکه عبادت شونده از عمل عبادت کنندگان بری بوده باشد(همچون حضرت عیسی علیه السلام)؛[1]

اگر بنده در این زمینه با اجازه شما بزرگوار در حال قلم فرسایی هستم، در واقع تفصیل و تبیین این فرمایش است.

در پناه امام عصر سلام الله علیه
و آرزومند توفیقات بیشتر شما در خدمتگزاری به آستان شریف ایشان:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله؛

**گلشن**;752136 نوشت:
حداقل در بعضی ایات من دون الله معنی غیر خدا را نمی دهد

بنابراین اگر اجازه بفرمائید بنده به عنوان مدافع این نظر که من دون الله در آیه"و الذین تدعون من دون الله..." لزوماً به معنای غیرخداوند متعال نیست، دلایلم را عرض کنم. در واقع با توجه به اینکه این امکان وجود دارد که من دون الله هم به معنای "غیرخداوند متعال"باشد و هم به عنوان "غیرتائیدشده از جانب خداوند سبحان قدوس" و در فهم آن به اختلاف برخورد نموده ایم، لازم است دو طرف بحث دلایل خود را ارائه نمایند. اگر دلایل یک طرف برای طرف دیگر قانع کننده باشد که موضوع حل می شود و الا باید به دنبال یک رافع اختلاف در فهم باشیم.

بنده سه دلیل به این منظور ارائه می کنم که هر کدام به تنهایی کارکرد دارد؛ در واقع این سه دلیل، سه دلیل مستقل هستند که بیان فقط یکی از آنها نیز کفایت می کند:

1) در این عبارت، تدعون من دون الله به معنای خواندن غیرخداوند متعال نیست؛ چون اگر اینگونه بود آن وقت ما اجازه نداشتیم حتی از نانوا هم نان بخواهیم؛ در حالیکه هیچ کس خواندن نانوا برای دریافت نان را شرک نمی داند؛ همین خواندن نانوا برای طلب نان در زمانی شرک است که نانوا را در ارائه نان مستقل بدانم؛ یعنی اگر کمان کنم که او "من الله"نیست و "من دون الله"است و بعد او را بخوانم تا از او نان بگیرم، خواندن نانوا هم با چنین اعتقادی شرک است؛ ولی اگر او را بنده ای از بندگان خداوند بدانم که حول و قوه پختن نان را به او عنایت فرموده است، حالا دیگر خواندن نانوا، خواندن "من دون الله" نیست بلکه او "من الله" است. اما اگر من دون الله را به معنی غیرخدا در نظر بگیریم، هیچ راهی وجود نخواهد داشت که توجیه کند که می توانم از نانوا طلب نان کنم؛ بنابراین من دون الله به معنای غیرخدا نیست بلکه به معنای غیرتائید شده از جانب خداوند متعال است.

2) خداوند متعال در مورد کسانی که از خواندن آنها نهی شده است عبارتی در آیه مورد نظر فرموده اند که "لایخلقون شیئا و هم یخلقون" در مورد اینکه درباره همه موجودات غیرخداوند متعال عبارت "و هم یخلقون"صدق می کند که حرفی نیست؛ اما از بین "هم یخلقون"ها گروهی هستند که می توانند باذن الله خلق کنند (مثل حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام که فرمود انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر) و گروهی هم از همان "هم یخلقون" هستند که نمی توانند خلق کنند (مثل بتها)؛ وقتی خداوند در مورد "من دون الله" می فرماید که "لایلخقون شیئا و هم یخلقون"، یعنی این "من دون الله"شامل گروهی از هم یخلقون است که لایخلقون شیئا؛ بنابراین "من دون الله" به معنای غیرخداوند متعال نیست بلکه به معنای "غیرتائیدشده از جانب خداوند متعال" است.

3) ویژکی دیگر این من دون الله اینست که اموات غیر احیاء؛ در حالیکه از نظر قرآن حتی گروهی از کسانی که از دنیا رفته اند وجود دارند که ما حق نداریم آنها را مرده خطاب کنیم و اگر چنین کنیم از نظر قرآن فهم و درک کافی را نداریم؛

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ



خداوند متعال در آیه "والذین تدعون من دون الله..." توصیفی که از این من دون الله آورده است اینست که "اموات غیراحیاء" در حالیکه در مورد شهدای فی سبیل الله دقیقاً عبارت برعکس آن است که "بل احیاء". حتی در آیه دیگر تعبیر قرآن واقعاً خیلی شدیدتر است نسبت به کسانی که گمان می کنند که شهداء مرده اند؛ می فرماید:

وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَـٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ؛



اصلاً می فرماید که به آنها "مرده" نگویید بلکه آنها زنده اند اما لکن لاتشعرون؛ می فرماید اگر به آنها مرده بگویید این موضوع نشان از فهم بالا نیست بلکه به دلیل عدم فهم و درایت کافی است. بنابراین آن توصیفی که خداوند متعال در مورد "و الذین تدعون من دون الله..." فرموده است، که "اموات غیر احیاء"، حتی در مورد کسانی که ما عموماً و ظاهراً مرده می پنداریم، نیز صادق نیست [در واقع به خاطر این پندار غیرصحیح است که خداوند متعال می فرماید که و لاتحسبن یعنی اینگونه نپندارید]؛ یعنی اموات غیراحیاء در حداقل معنای خود ناظر به شهداء فی سبیل الله نیست و لذا این آیه از این نظر حداقل در مورد شهداء صادق نیست.

در پناه امام عصر سلام الله علیه

**گلشن**;751320 نوشت:
استاد گرامی لطفا جواب این شبهه را هم بدهید

سلام علیکم

اگر بالفرض دوستان محترم آیه ای بیاورند (که نیست ..) که در آن آیه «من دون الله» گروهی را انکار کند و منظور «من دون الله» 124 هزار نبی و امامان و اولیای کرام و صدیقین و شهدا و صالحین .... نباشد. یعنی آن ها با الله باشند!

اگر بالفرض کسی چنین آیه ای را بذور به همین جهت تاویل کند.

باز هم باید بگویم:

که این «من دون الله» در بحث تعبد و استغاثه نمی باشد. شاید در بحث تشریح حکمی یا بیان داستانی از انبیا باشد اما نیست حال بگردید و بیابید.

فلاتدعوا مع الله احدا (سوره جن)

االبته اگر به مع الله احدا خوب دقت نمایند شاید من دون الله برایشان روشن شود.

دوستان محترم

مشکل ابوجهل و همراهانش انکار الله نبود آن الله را قبول داشتند و می گفتند ربوبیت این نظام در قبضه الله تعالی است.

اما چرا رسول صلی الله علیه و آله و سلم آنان را ناحق می دانست و آنان را دعوت می داد.

کل بحث نبی و مشرکان بر سر یک جمله بود.

آنها می گفتند : الله هست.

پیامبر می فرمود: نه

اینطور نگویید الله هست.

بگذارید مثال بزنم تا خوب متوجه شویم.

وقتی تو تلفن می گوییم « استاد در مسجد است» این جمله چه فرقی دارد با جمله دوم که می گوییم «غیر از استاد هیچ کسی در مسجد نیست»

در جمله اول استاد است شاید کسانی دیگر هم در مسجد باشند.

اما در تلفن وقتی که می گوییم غیر از استاد هیچ کس در مسجد نیست یعنی هیچ کس نیست فقط استاد است.

آنان می گفتند الله است یعنی دیگر کسانی هم هستند.

اما پیامبر و شاگردانش لا اله الا الله را می گفتند. هیچ کسی غیر از الله نیست.

لا اله یعنی نیست چی نیست (آیا فقط سنگ و بلوک و چوب نیست)

نه برادر بزرگوار...

نیست

هیچ پیغمبری(حتی من محمد و عیسی )
هیچ ملائکه ای
هیچ ولی خدا
هیچ دوست خدا
هیج سنگی
هیچ قبری
هیج درختی

الا الله

عده ای فکر می کنند الله تعالی مثل دیگر پادشاه هاست (پیش دیگر پادشاه ها که میری باید از طریق واسطه بری باید پیش دوستش بری پیش وزیرش بری) .

این سلسله مراتب، سلسله مراتب برای عامر و مامور در امور دنیایی است سلسه مراتب بین عبد و الله وجود ندارد

پس اگر ما سلسله مراتب را مراعات کنیم به شرک مبتلا می شویم.

الله تعالی فرموده

اذا سالک عبادی(نگفته مومنین) (وقتی سوال کنند بنده های من) عنی فانی قریب(پس من نزدیکم) سوره بقره آیه ی 186

پس وقتی من به بنده خود نزدیکم بین من و بنده من سلسله مراتب نیست پس مستقیما بگو یا رب.

در پایان باید بگویم این نوشته آخر بنده است و آنچه لازم بود گفتم بنده قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.

سلام علیکم و رحمه الله

مجبوریم;752741 نوشت:
اگر بالفرض دوستان محترم آیه ای بیاورند (که نیست ..) که در آن آیه «من دون الله» گروهی را انکار کند و منظور «من دون الله» 124 هزار نبی و امامان و اولیای کرام و صدیقین و شهدا و صالحین .... نباشد. یعنی آن ها با الله باشند!

آنها باالله نیستند . آنها حزب الله اند . در برابر حزب الشیطان و دیگر احزاب .

توسل و استغاثه برای وساطت آنها هم همانطوریکه ذکر شد توصیه خداوند در قرآن کریم برای پذیرش توبه پس از استغفار بدرگاه الهی و امری ضروری است .

مجبوریم;752741 نوشت:
فلاتدعوا مع الله احدا (سوره جن)

االبته اگر به مع الله احدا خوب دقت نمایند شاید من دون الله برایشان روشن شود.

این آیه خطاب به مشرکین است که با خداوند معبودهای دیگری داشتند و آنها را میپرستیدند و دعوت به آنها میکردند ( میخواندند ).
من باب توضیح لازم است ذکر شود که الله نزد آنها خالق بود و صفت رحمان را به او نسبت نمیداند به هیچ پیامبری اعتقاد نداشتند و هیچ کتابی از سوی خدا را نمیپذیرفتند و نتیجتا هیچ حکم تشریعی نداشتند و خود حلال و حرام وضع مینمودند .
پیامبر خدا را دروغگو و دشمن خدایان خود میدانستند و خدایان دیگر را شفیع خود نزد خدا میپنداشتند.
و همچنین دیگر امورشان را همچون کسب مال و امور دنیوی دیگر را با پرستش خدایان دیگر موکول میکردند . ( الاصنام / ابن هشام کلبی ص 4 )

تطبیق این آیات به مسلمین اگر از روی جهل نباشد عین عناد با آنهاست .

مجبوریم;752741 نوشت:
الله تعالی فرموده

اذا سالک عبادی(نگفته مومنین) (وقتی سوال کنند بنده های من) عنی فانی قریب(پس من نزدیکم) سوره بقره آیه ی 186

پس وقتی من به بنده خود نزدیکم بین من و بنده من سلسله مراتب نیست پس مستقیما بگو یا رب.

پس اینکه فرموده ؛ کسانی که در حق خودشان ظلم کرده اند و مرتکب گناه شده اند پس از استغفار بدرگاه الهی , پیامبر برایشان دعا کند تا او را غفور و رحیم بیابید را قبول ندارید ؟

مجبوریم;752741 نوشت:
در جمله اول استاد است شاید کسانی دیگر هم در مسجد باشند.

اما در تلفن وقتی که می گوییم غیر از استاد هیچ کس در مسجد نیست یعنی هیچ کس نیست فقط استاد است.

آنان می گفتند الله است یعنی دیگر کسانی هم هستند.

اما پیامبر و شاگردانش لا اله الا الله را می گفتند. هیچ کسی غیر از الله نیست.

این را از چه کسی نقل کردید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

مجبوریم;752741 نوشت:
اگر بالفرض کسی چنین آیه ای را بذور به همین جهت تاویل کند.

پاسخی که ارائه شد خدمت شما، اینگونه بود؟ با زور به آیه تحمیل شده بود؟ چرا توضیح نمی فرمائید که کدام بخش به زور به آیه تحمیل شده است؟ چرا به هیچ بخش پاسخ اشاره نفرمودید و پاسخ ندادید؟

قرآن می فرماید ما لکم "من دون الله" من ولی (فراوان این را فرموده است) و در جای دیگر می فرماید انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون.
یعنی من دون الله لزوماً به معنی غیرخدا نیست.

الآن این توضیح ساده یعنی معنایی به زور به آیه چسبانده شده است؟ آیا شدت وضوح مطلب و عدم پاسخ داشتن شما باعث نشده است چنین بفرمائید؟
اگر زمانی که موضوع برایمان مثل روز روشن می شود آن را پذیرفتیم و زیر بار حقیقت رفتیم که خداوند هدایت خود را افزون می نماید که یزید الله الذین اهتدوا هدی و اگر نه، ...

مجبوریم;752741 نوشت:
این «من دون الله» در بحث تعبد و استغاثه نمی باشد

شما هنوز به معنای عبادت توجه ندارید؛ عبادت یعنی معتقد باشی که آن کسی که می خوانی، خداست؛ اگر چنین اعتقادی داشته باشی، آنگاه عبادت کرده ای؛

بالاترین نشانه خضوع سجده است و از سجده که بالاتر نداریم که؛ یعنی هر چقدر در دعا به قول شما خضوع داشته باشیم به پای خضوع سجده که نیست؛ حالا آیا می توان بر غیرخدا سجده کرد؟ اگر بر غیرخدا سجده کنیم، یعنی او را پرستیده ایم؟ بدیهی است که اینگونه فکر کردن، تفکر شیطان است؛ شیطان به خداوند می گفت فقط خدا و خداوند اما به او دستور داده بود بر آدم سجده کند؛ اگر دوستان بزرگواری چون شما در آن واقعه بودند، ممکن بود خداوند متعال را نیز به شرک متهم بفرمائید؛ اما عبادت خداوند از آن راهی است که خودش تعیین فرموده نه آنگونه که بنده و شما می اندیشیم. اگر شما بودید، بدون هیچگونه تردید معتقد بودید که فرشتگان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را عبادت کردند چون بر او سجده کردند؛ اما از نظر خداوند متعال این سجده بر آدم عین عبادت خود خداوند متعال است؛ چون سجده فقط ظاهر یک عمل است که نیت عبادت در ظاهر آن نیست. نیت عبادت در قلب است که آیا آن کسی را که بر او سجده کردید یا او را می خوانید، واقعاً خدا می دانید یا مخلوق خداوند متعال؟

خداوند گاهی شفای چشم حضرت یعقوب علی نبینا و آله علیه السلام را در پیراهن حضرت یوسف قرار می دهد؛ اگر شما در زمان حضرت یعقوب بودید، احتمالاً آن را شرک می دانستید.

خداوند متعال از زبان نبی خود در کتاب خود می فرماید که به یاران خود فرمود چه کسی است تخت بلقیس را برای من بیاورد؛ که اگر به شما باشد حضرت سلیمان نیز العیاذ بالله مشرک است.

خداوند متعال به مومنان می فرماید و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستفغروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما؛ اما شما باز می گویید فقط خدا؛

خداوند متعال در سوره منافقون نهیب می زند که وقتی به منافقین گفته می شود که بیایید تا رسول خدا برای شما استفغار کند، آنها مستکبرانه روی می گردانند؛ این استکبار همان استکبار شیطانی است وقتی که خداوند به او فرمود که بر آدم سجده کند و او گفت فقط خدا؛ قرآن می فرماید که ابی و استکبر و کان من الکافرین.

وقتی خداوند متعال برای من ولی قرار داده است، آیا اشکال دارد که نیازهای خودم را از ولی خود بخواهم؟ اگر بچه از پدر و مادر خود نیازهای خود را بخواهد مشرک شده است؟


مجبوریم;752741 نوشت:
سلام علیکم

اگر بالفرض دوستان محترم آیه ای بیاورند (که نیست ..) که در آن آیه «من دون الله» گروهی را انکار کند و منظور «من دون الله» 124 هزار نبی و امامان و اولیای کرام و صدیقین و شهدا و صالحین .... نباشد. یعنی آن ها با الله باشند!

سلام علیکم

با تشکر از دوستان ولی هنوز نکاتی هست که نباید از نظر بدور بماند

دوست گرامی اگر دقت بفرمایید در پست 39 آورده شد که برخلاف تصور شما چنین آیه ای هست.

Serat;752233 نوشت:
قل ارايتم شركاءكم الذين تدعون من دون الله اروني ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرك في السماوات ام آتيناهم كتابا فهم علي بينه منه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا

بگو به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‏خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده ‏اند يا آنان در [كار] آسمانها همكارى داشته‏ اند يا به ايشان كتابى داده ‏ايم كه دليلى بر [حقانيت] خود از آن دارند [نه] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‏دهند (۴۰)

که بیانگر این مساله است که منظور خداوند از یدعون من دون الله علاوه بر پرستش غیر خدا ، ولایت غیر الهی هم بوده است

مجبوریم;752741 نوشت:
اگر بالفرض کسی چنین آیه ای را بذور به همین جهت تاویل کند.

باز هم باید بگویم:

که این «من دون الله» در بحث تعبد و استغاثه نمی باشد. شاید در بحث تشریح حکمی یا بیان داستانی از انبیا باشد اما نیست حال بگردید و بیابید.

احسنت. العاقل یکفی بالاشاره.

وقتی خدای بزرگ از ایشان میپرسد این شرکاء شما در کار آسمانها همکاری داشته اند یا ما از جانب خود به آنها کتابی داده ایم یعنی میپرسد آیا آنها فرشته هستند که کارگزاران ما در امر خلقت باشند یا انسان هستند که جانشین ما بر روی زمین باشند؟

پس این آیه نیز سند خوبی است برای اثبات تشریع حکم ولایت و جانشینی بعضی از انسانها بر روی زمین. و تشریع این حکم که فقط درصورتی اینکار شما شرک نیست که این افراد از جانب خود خدا باشند

و تصریح این مساله که ستمکاران دیگران را در امر ولایت فریب میدهند

حال شما میفرمایید منظور آیه فقط پیغمبر خداست نه فرد دیگری. پاسخ اینست که تا کتاب خدا هست نمیتوان از پیش خود قضاوت کرد. چون با دقت بیشتر در همین آیه میبینیم خدای متعال تنها به این مساله اکتفا نفرموده که این فرد از جانب خداست ؛ بلکه یاداور کتابی میشود که خود هدایتگر انسانهاست و در همین کتاب آسمانی است که میفرماید بعضی از مومنین در امر دین اولیاء بعض دیگر هستند... و در همین کتاب است که مشخص میکند چه کسانی ولی مومنین هستند.

آیه شریفه انماولیکم الله ورسوله والذین امنواالذین یقمیون الصلوه و یوتون الزکات وهم راکعون. اشاره دارد به شخصیت والای امیر مومنان علی علیه السلام و اهلبیت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله .

به شهادت تاریخ ایشان تنها افرادی هستند که بدون اینکه هیچگونه بدعتی در دین بیاورند و مرتکب کوچکترین گناه و حرامی بشوند ، احکام دین را در عمل همانطور که خواست خدای متعال بوده به درستی پیاده میکنند. و ایشان هستند که لیاقت دارند بعد از پیامبرخدا خلفای او در روی زمین باشند و امر امامت و ولایت مومنین را بعهده بگیرند.

مجبوریم;752741 نوشت:
فلاتدعوا مع الله احدا (سوره جن)

االبته اگر به مع الله احدا خوب دقت نمایند شاید من دون الله برایشان روشن شود.

شما بهتر است در آیه خوب دقت بفرمایید. این آیه دقیقا" درباره عبادت و پرستش است چون قسمتی از آیه را که نیاوردید چنین است: وان المساجدلله فلاتدعوامع الله احدا.

همین مساله دقیقا" در باره واژه شفیع تکرار میشود. میفرماید برای شما غیر از خدا هیچ ولی و شفیعی نیست ؛ اما با مراجعه به دیگر آیات میبینیم شفاعت هم به اذن خدا به بعضی از انسانها داده شده است.

[=arial]ان ربكم الله الذي خلق السماوات والارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يدبر الامر ما من شفيع الا من بعد اذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه افلا تذكرون

پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد سپس بر عرش استيلا يافت كار [آفرينش] را تدبير مى‏كند شفاعتگرى جز پس از اذن او نيست اين است‏ خدا پروردگار شما پس او را بپرستيد آيا پند نمى‏گيريد [=arial](۳)

توضیح اینکه خدای شما؛ برای هدایت شما از جانب خود اولیاء و شفیعانی قرار داده و شما باید چنین خدایی را بپرستید

مجبوریم;752741 نوشت:

دوستان محترم

مشکل ابوجهل و همراهانش انکار الله نبود آن الله را قبول داشتند و می گفتند ربوبیت این نظام در قبضه الله تعالی است.

اما چرا رسول صلی الله علیه و آله و سلم آنان را ناحق می دانست و آنان را دعوت می داد.

کل بحث نبی و مشرکان بر سر یک جمله بود.

آنها می گفتند : الله هست.

پیامبر می فرمود: نه

.


با سلام و عرض ادب

1) این سخن همان سخن ابن تیمیه است که مدعی است مشرکان در توحید «ربوبی»[1] موحد بودند؛ اما در توحید«الوهی»[2] دچار شرک بودند؛ یعنی آنان در حیطه ی اعتقاد موحد بودند؛ اما آنان در مقام عبادت دچار شرک شده بودند؛ به اینکه عبادت را برای غیر خدا انجام می دادند. ودر تفسیر عبادت نیز بیان نمود که مطلق خضوع و خشوع به همراه محبت از مصادیق عبادت می باشد؟!! واین در حالی است که عمل انسان حاکی از اعتقاد او می باشد:«قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه»؛[3] بگو: «هر كس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مى‏ كند.

سخن ما آن است که چگونه می توان این دو گانگی در اعتقاد و عملکرد را پذیرفت در حالی که باز قرآن کریم در مورد اعتقاد مشرکین می فرماید که آنان برای خداوند متعال مثل و مانند قرار داده و بتهای خویش را با خدای متعال یکسان قرار داده بودند:

«وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ...»[4]
آنها براى خدا همتايانى قرار داده ‏اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند.

«إذ نسوّیکم بربّ العالمین»؛[5]چون شما را با پروردگار عالميان برابر مى‏ شمرديم

«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا»؛[6] و آنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه ی عزّتشان باشد!

«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُون»؛[7] آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند.

2) بیان دیدگاههای شما بیانگر آن است که اطلاعی از مصدر سنت نداشته اید؛ ‌و الاّ کسی که به روایات توسل و استغاثه و تصریح عالمان بزرگ اهل سنت که خود در این رابطه و در رد اعتقادات ابن تیمیه کتاب نوشته اند؛ توجه نماید، مشاهده می کند که نتیجه ی دیدگاه ابن تیمیه و اتباع او آن خواهد بود که نسبت شرک علاوه بر آنکه به اکثر مسلمانان از زمان صدر اسلام تا بحال داده شود؛‌ به حضرت صاحب شریعت(صلی الله علی وآله و سلم) نیز چنین نسبتی(نعوذ بالله) داده شود؛ زیرا دستور توسل به آنحضرت از زبان خود حضرت صادر شده است.

موفق باشید.



[/HR] [1] . در نظر ابن تیمیه توحید ربوبی یعنی اعتقاد به يكتايى‏ خداوند در آفرينش، تشريع و تدبير جهانيان است؛ لذا توحید ربوبی همان توحید افعالی خواهد بود که جایگاه آن در حیطه ی توحید نظری می باشد.

[2] . منظور این تیمیه و اتباع او از توحید الوهی، همان توحید در «عبادت» می باشد.

[3] . الاسری(17) ،84.

[4] . ابراهیم(14)،30.

[5] . الشعراء(26)،98.

[6] .مریم(19)، 81.

[7] .یس(36)،74.
موضوع قفل شده است