***** درسنامه حکمت و حکومت (نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر) *****
تبهای اولیه
مالک اشتر ؟
مالک بن حرث ملقب به اشتر سرباز شجاع و فداکار برازنده اسلام و یار باوفا و مورد اعتماد امیرالمؤمنین على (ع) که جانبازی هاى او در جمل و صفین در رکاب حضرت مشهورتر از آن است که در این مختصر آید. چون خبر درگذشت وى به امام رسید، فرمود: مالک با من چنان بود که من با رسول الله. نیز فرمود: مالک چه مالکى؟! اگر او را قطعه سنگى بدانیم سنگى سخت، اگر او را به کوه تشبیه کنیم کوهى عظیم بود، به خدا سوگند که مرگش مردم عراق را خوار و مردم شام را دل شاد ساخت، دگر چون مالک را نیابم.
در سال 38 هجرى امیرالمؤمنین (ع) او را به حکومت مصر گماشت و آن عهدنامه جامع تاریخى را همراه وى ساخت . چون معاویه بشنید ،دهقان روستاى عریش را واداشت که به وى زهر دهد و از این راه او را به شهادت رساند.
مالک علاوه بر شجاعت و دلاورى مردى دانشمند و خردمند و متواضع و زاهد بود. نقل است که روزى مالک با لباسى ژولیده در میان بازار مى گذشت. یکى از بازاریان از روى استهزا کلوخى به وى پرتاب نمود، چون به وى گفتند: او مالک یار امیرالمؤمنین (ع) است ،به خود بلرزید و سراسیمه به دنبالش دویدن گرفت که از او پوزش بخواهد، هنگامى به وى رسید که او در مسجد به نماز مشغول بود، چون مالک از نماز بپرداخت ،آن مرد به دست و پاى مالک بیفتاد، مالک گفت :چرا چنین مى کنى؟! وى گفت: من جسارت کردم ،مرا ببخش. مالک گفت: بیم مدار و آسوده باش که به خدا سوگند به مسجد نیامدم جز بدین منظور که براى تو طلب مغفرت نمایم.
حضرت به دو تن از فرماندهان سپاه خویش به صفین نوشت: اینک مالک بن حرث اشتر را بر شما و سربازان تحت فرماندهى شما امیر ساختم، سخنش را گوش دهید و فرمانش را اطاعت کنید . او را زره و سپر خویش پندارید که وى کسى است که سستى و اشتباه در او راه ندارد . در کارى که شتاب و سرعت در آن لازم بود، اهمال و تأنى نکند . به کارى که تأخیر در آن روا باشد، شتاب نورزد. (1)
پی نوشت:
1.معاریف و معارف ،واژه مالک.
شمه ی از فرزند مالک اشتر :
ابراهیم فرزند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود. بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از دیگر مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت .
علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد» . (1)
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود. ابراهیم با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.
جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه عراق که تعدادشان بسی کمتر از سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد بود بر سپاه شام فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد. (2)
ابراهیم بعد از اتمام کار جنگ به عنوان حاکم موصل در ان جا مستقر شد (3) وی به دستور مختار در ان منطقه با اختیارات تام امور را اداره می کرد و در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموریت خود مشغول انجام وظیفه بود. (4) و مدرک معتبری نداریم که مختار از او کمک خواسته و او در انجام وظیفه و کمک به مختار سستی کرده باشد. مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به احمر بن شمیط که مرد شجاع و از محبان اهل بیت بود واگذار کرد و از ابراهیم نخواست که فرماندهی این جنگ را به عهده بگیرد. شاید به جهت حساسیت و اهمیت منطقه موصل بوده است. شاید هم اشتباه مختار بود که فرماندهی این نبرد مهم را به ابراهیم واگذار نکرد. (5) شاید هم علل دیگری در کار بوده که ما از ان اگاهی نداریم و هیچ کدام عهد شکنی نکردند و عهد و پیمانی در کار نبوده و از هر دو در تاریخ به عظمت یاد شده است .
بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع کردند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد. (6)
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری یا 71 در پی شکست مصعب و لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، کشته شد و سر بریده او را نزد عبدالملک مروان فرستادند و بدن او نزدیک سامراء به خاک سپرده شد. که قبرش زیارتگاه و دارای قبه و بارگاهی می باشد . (7)
پی نوشت ها:
1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین ،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق،چاپ پنجم، ج 3، ص 171 .
2. ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264 .
3. همان ، ص 265.
4. سید ابو فاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار ، ص 655 . قم ، دفتر تبلیغات اسلامی .
5. همان ، ص 604 - 605 .
6. الکامل ، همان ، ص 275 .
7. اعیان الشیعه،.همان ،ص 171 و 174.
:hamdel:
:Sham:
پس مالک هواى نفس خویش شو و در کارهاى حرام به نفس خود بخل کن که بخل به نفس نمودن، انصاف دادن به آن است در آنچه دوست دارد و یا نمىپسندد مهربانى بر رعیت را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت کن و لطف داشته باش و براى آنها چون حیوانى درنده و ضرر رسان نباش که خوردنشان را مقتنم شمارى مردم دو دسته اند: یا برادر ایمانى تو محسوب میشوند و یا مثل تو انسانند و هم کیش تو نیستند. گناهى از آنها سر میزند و سبب هاى بدکارى از روى عمد و یا سهو به آنان روى آورده، پس تو از گناهان بگذر چنانکه دوست دارى خداوند تبارک و تعالى از لغزشهایت بگذرد و ترا عفو فرماید و در حالى که تو برتر از آنها هستى و آنکه بر تو ولایت دارد از تو برتر است.
و خداوند متعال بر آنکه تو را ولایت داد برتر است خواسته است که کار این مردم را انجام دهى و آنان را وسیله آزمایش تو قرار داد. هیچگاه خود را براى جنگ با خدا آماده نکن که طاقت کیفرش را ندارى و در بخشش از حضرتش بی نیاز نخواهى بود و هیچوقت بر آمرزش ناامید نشو و بر کیفر شادى نکن و در اظهار خشمى که میتوانى فرو برى عجله مکن و در گفتارت نگو که من را امیر کردهاند میفرمایم پس مرا اطاعت کنید. که این طور حرف زدن باعث سیاهى دل و پژمردگى دین و زوال نعمت میگردد و آفت و بلا را گریبانگیر انسان می سازد ترجمه روان نهج البلاغه(ارفع)، صفحه ى 1089هرگاه قدرتى را که در اختیارت هست ترا گرفتار غرور و کبر کرد به بزرگى و عظمت حکومت پروردگار بنگر که چگونه قدرتى بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست. با این نگرش تو طغیانت سرکوب میگردد و تندبات فروکش میکند و عقل بر باد رفته ات باز میگردد.
بپرهیز که در اظهار بزرگى خود را همسان پروردگار خوانى و در عظمت کبریایى خود را شبیه او دانى که پروردگار هر جبّار و هر گردنکش را ذلیل میکند و هر شخص متکبّر را پست مینماید. با خدا و مردم و خویشاوندان و هر رعیتى که دوست میدارى از جانب خود با انصاف رفتار کن که اگر چنین نکنى ستمکارى و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگانش با او دشمن است. پروردگار با هر که دشمن باشد عذرش را نمیپذیرد و این شخص همچنان با خدا در ستیز است مگر آنکه دست از ظلم بردارد و توبه کند و هیچ چیز مثل برپایى ظلم خیلى سریع نعمت الهى را به نقمت و نکبت تبدیل نمینماید.
و تو به جاى آنها باید جستجو کنى در بین اهل ایمان افرادى را انتخاب کنى که در رأى و اندیشه و نفوذ همانند آنها باشند و گناهان آنها را هم مرتکب نشده باشند.
و ستمگر را بر ستمش و گناهکار را بر گناهش یارى نکرده اند. چنین افرادى هزینه کمترى براى تو دارند و یاریشان بهتر و مهربانىاشان بیشتر و دوستىاشان با غیر تو کمتر باشد این گروه را از یاران خاص و خلوت خود در مجالس سرّى قرار ده و کسى را در بین آنها انتخاب کن که سخن حق را هر چند تلخ باشد، بگوید و در آنچه انجام مىدهى و یا مىگویى و خدا آن را از دوستانش نمىپسندد کمتر یارىات کند و کمتر ترا بستاید در حالى که چنین کارى در اثر هواى نفس تو واقع مىشود در هر جا که باشد. و به اهل ورع و صداقت نزدیک شو و به آنها بیاموز و عادتشان ده که براى تو چاپلوسى نکنند و تو را براى کارهایى که نکردهاند خوشحال نسازند چرا که چاپلوسى زیاد باعث طغیان و نخوت انسان مىگردد و وى را وادار به سرکشى مىکند. آدم نیکوکار و شایسته با بدکار و گنهکار نزد تو یکسان نباشند که نتیجه یکسان بودن این مىشود که شخص نیکوکار دیگر رغبتى به کار نیک پیدا نخواهد کرد و بدکار به کارهاى خلاف تشویق مىشود و هر کدام را به آنچه برگزیده پاداش بده.
بدان که هیچ چیز گمان مردم را نسبت به والى خوب نمىکند بهتر از نیکى و لطفى که والى به مردم مىنماید و هزینههاى آنها را سبک مىکند و بر چیزى که بر آنها حقّى ندارد ناراحت نمىشود. بنا بر این باید کارى کنى که خوشبینى مردم را به خود جلب نمایى، زیرا که حسن ظن مردم نسبت به تو رنج و سختى فراوان را از تو دور مىسازد و کسى از همه بیشتر سزاوار است به او حسن ظن داشته باشى که از ناحیه تو به او خیرى رسیده و سزاوارترین کسى که باید به او بدگمان باشى کسى است که ترجمهرواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1095با او بدرفتارى کردهاى. اى
مالک: کارهاى پسندیدهاى که بزرگان این مردم عمل مىکردهاند و مردم با آنها خو گرفته اند و بدین وسیله الفت اجتماعى به وجود آمده و مردم به صلح و صفا رسیدهاند درهم مشکن و همچنین روشى را انتخاب نکن که به سنتهاى نیک گذشته صدمه وارد نماید تا پاداش از آن بنیانگذار آن سنت باشد و وزر و گناه شکستن آن بر گردن تو بماند. در آنچه امور شهرهایت را محکم مىکند و برقرارى نظمى که مردم قبل از تو داشتهاند، با علماء و دانشمندان زیاد به گفتگو بنشین و با حکیمان فراوان مجالست نما. بدان که مردم از جهات مختلف چند طبقه هستند که هر طبقه به طبقهاى دیگر وابسته است و با یارى یکدیگر کارهایشان اصلاح مىگردد و هیچیک از دیگرى بىنیاز نیست از جمله سپاهیان خدایند، و دیگر دبیران که در نوشتن نامههاى عمومى و یا محرمانه کار مىکنند، و از جمله قاضیانى عادل، و دیگر کارگزاران با انصاف و مهربان، و مردمى که جزیه مىدهند و گروهى که مالیات مىپردازند که جزیهدهندگان در ذمّه اسلامند و مالیات پردازان جزء مسلمین هستند و نیز بازرگانان و صنعتکاران و آخرین گروه، طبقه پائین جامعهاند از نیازمندان و دردمندان.
که قاضیان عقد و قراردادهاى بین مردم را محکم کنند و کارگزاران منافع و در آمدها را جمعآورى کنند و نویسندگان حکومت به خاطر اعتمادى که به آنان هست نامههایى را که به رئیس حکومت مربوط است و آنچه به عموم مردم ارتباط دارد بنویسند. و براى همه این اصناف جز به وجود بازرگانان و صنعتگران پایدارى نخواهد بود. زیرا که این دو قشر جامعه براى آنکه سود ببرند با هم متحد مىشوند و بازارهاى خویش را رونق بخشیده و برپا مىدارند و با کسب و تجارت خود احتیاجات عموم طبقات را برآورده مىسازند که کسب و تجارت افراد دیگر به پایه آنها نمىرسد و از طبقات دیگر جامعه چنین کارى ساخته نیست.
بعد از اینها طبقه پائین جامعه هستند که نیازمند و دردمند مىباشند، همانهایى که یارى و کمک کردن به ایشان ضرورى است و در دستورات الهى در باره وسعتدادن به وضعیت معیشتى آنان سفارش شده است و براى هر یک از ایشان حقّى به اندازهاى که کارهایشان را اصلاح کند به عهده زمامدار گذارده شده و این طور نیست که رئیس حکومت بتواند از عهده حقیقت آنچه پروردگار مقرر فرموده برآید. مگر با سعى و کوشش و مدد خواستن از حضرت او و آماده کردن خویش بر این که حق را به کار بندد و شکیبایى در برابر همه امور خواه آسان و یا سنگین و سخت.
نا بر این توجه کن براى فرماندهى سپاه خویش فردى را انتخاب کن که به نظرت از دیگران خیرخواهتر و در برابر فرمان پروردگار و رسول خدا و امامت مطیعتر باشد. از میان اشخاص پاکترین و بردبارترین را برگزین. کسى که هنگام خشم صبورى کند و از پذیرفتن عذر خطاکار آرامش یابد. با ضعیفان مهربان و با زورگویان تند و خشن باشد. و کسى که درشتى دیگران او را از جا نکند و نرمى و ملاطفت او را نگیرد.
ترجمهرواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1099پس با کسانى مأنوس شو که از خانوادههاى شریف و خوشنام و داراى سابقه درخشان باشند همانها که از رزمندگان و شجاعان و اهل جود و کرمند. زیرا ایشان در بزرگوارى و شاخههاى احسان کامل هستند. پس به کارهاى آنها رسیدگى کن چون پدر و مادرى که به فرزندشان رسیدگى مىنمایند.
و هیچگاه خدمات تو به آنها در نظرت بزرگ جلوه نکند و حمایتى که نسبت به آنها متعهد شدهاى کوچک مشمار گر چه اندک باشد زیرا محبت به آنها باعث مىشود اهل خیر شوند و به تو خوشبین گردند. و از رسیدگى به کارهاى کوچک آنان را به اعتماد وارسى کارهاى بزرگ وامگذار، زیرا آنان به احسان مختصر تو در کارها سود مىبرند.
و احسان بزرگ هم موقعیتى دارد که از آن بىنیاز هستند. باید سران سپاهت اشخاصى باشند که با سپاهیان یار بوده و با آنها همراهى کنند. و از توانایى خود به آنها ببخشایند به اندازهاى که ایشان و خانوادهشان در آسایش باشند تا این که وقتى جنگ شد در برابر دشمن یکدل و یک اندیشه گردند.
ترجمهرواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1101و افراد نشسته و بىتحرّک را به کوشش کردن وادار مىسازد «ان شاء اللَّه» اگر خدا بخواهد.
پس از توجه به این مسائل براى هر یک از اینها همان رنجى را که متحمّل شده بشناس و در نظر داشته باش و رنج کسى را به دیگرى نسبت مده و به همان اندازه که زحمت کشیده قدر او را بشناس و نه این که مقدارى از زحمات او را نادیده بگیرى و با تأکید به تو سفارش مىکنم که مبادا بزرگى مقام کسى سبب شود که کار کوچکش را بزرگ شمارى و یا پائین بودن مقام کسى سبب شود که کار بزرگش را کوچک بدانى. اى مالک: در مواقعى که کار بر تو مشکل شود و حقیقت برایت مجهول بماند به خدا و رسول او رجوع کن چنانکه خداى سبحان در باره مردمى که دوستدار هدایتشان بوده فرموده: «اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا و رسول و اولى الأمر از خودتان را اطاعت کنید و اگر در حکمى اختلاف پیدا شد به خدا و رسولش رجوع نمایید». رجوع به خدا گرفتن آیات محکم کتاب او قرآن است و رجوع به رسول گرفتن سنت کامل اوست که پذیرفته همگان است. و براى قضاوت بین مردم از میان افراد جامعه کسى را انتخاب کن که در نظر تو فاضلترین و بهترین باشد.
کسى باشد که تعریف و ستایش فراوان گرفتار عجبش ننماید و خوشآمدگویىها او را تحریک نکند که البته این نوع افراد کماند. آن گاه قضاوت چنین فردى را زیر نظر داشته و از آن بسیار خبر بگیر و آن قدر برایش امکانات فراهم آور که محتاج خلق خدا نباشد و عذرش از بین برود. و مقام او را در نزد خود چندان بالا بر که از نزدیکانت کسى در باره وى طمع نکند و از گزند افراد نزد تو ایمن باشد. در این خصوص خوب توجه کن که این دین به دست افراد ناباب افتاده بود که از روى هوا و هوس با آن رفتار مىکردند و به وسیله آن دنیا را طلب مىنمودند. و بعد به رفتار کارگزارانت بیندیش و پس از آزمایش آنها را به کارهایى، منصوب کن و به میل خود و بدون مشورت با دیگران آنها را به کارى مگمار.
زیرا دنبال هواى نفس رفتن و به رأى دیگران توجه نکردن از موارد ظلم و خیانت محسوب مىشود. کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانوادههاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین که از نظر اخلاق بزرگوارترین و از نظر آبرو محفوظتر و طمعشان کمتر و عاقبتنگرىشان فزونتر است. آن گاه روزى ایشان را فراوان قرار ده که این عمل باعث مىشود که براى اصلاح نفس خویش قوّت بگیرند و از خوردن اموال کسانى که زیردستشان هستند بىنیاز گردند. و این کار تو براى آنها اگر با دستوراتت مخالفت نمایند دلیلى علیهشان خواهد شد و یا اگر در امانت خیانت کنند عذرى براى کارشان ندارند. سپس رفتارشان را مورد بررسى قرار ده و بازرسانى از انسانهاى راستگو و وفادار بر آنها بگمار، زیرا بازرسى سرّى تو سبب مىشود که آنها امانتدارى کنند و با مردم از روى ملاطفت و نرمى برخورد نمایند و هماره خود را از یاران خیانتکار دور نگه دار. و اگر یکى از آنها آلوده به خیانت شد و اخبار بازرسانت همگى علیه او جمع آورى گردید.
خبار را حجت قرار ده و قبول کن و شخص خائن را با تنبیه بدنى کیفر ده و او را به سزاى عملش برسان و او را پست و زبون کن و داغ خیانت را بر او بزن و ننگ بدنامى را به گردنش بینداز. و موضوع مالیات را آن گونه مورد توجه قرار ده که باعث اصلاح مأمورین مالیاتى و مالیاتدهندگان گردد که براستى با اصلاح مسئله مالیات و مالیاتبگیران کار سایر مردم نیز اصلاح خواهد شد. و کار مردم جز با اصلاح مالیاتبگیران اصلاح نخواهد شد براى این که مردم همگى وابسته و جیرهخوار مالیاتها و مالیاتبگیرها هستند. و باید دیدگاه تو در آباد کردن زمین از دیدگاهت در جلب مالیات رساتر باشد.
آنکه کارها او را در تنگنا قرار ندهند و ارباب رجوع سبب تندخویى او نگردند. و اگر گرفتار اشتباه شد زود متوجه شود و وقتى حق را شناخت بىدرنگ بدان بازگردد. کسى باشد که نفس حریص نداشته و تا رسیدن به حق به مختصر شناخت اکتفا نکند و از رفت و آمد ارباب رجوع کمتر خسته شود و براى آشکار شدن کارها شکیبایى کرده و وقتى حکم روشن شد در قضاوت قاطعتر عمل نماید.
ترجمهرواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1103کسى باشد که تعریف و ستایش فراوان گرفتار عجبش ننماید و خوشآمدگویىها او را تحریک نکند که البته این نوع افراد کماند. آن گاه قضاوت چنین فردى را زیر نظر داشته و از آن بسیار خبر بگیر و آن قدر برایش امکانات فراهم آور که محتاج خلق خدا نباشد و عذرش از بین برود. و مقام او را در نزد خود چندان بالا بر که از نزدیکانت کسى در باره وى طمع نکند و از گزند افراد نزد تو ایمن باشد. در این خصوص خوب توجه کن که این دین به دست افراد ناباب افتاده بود که از روى هوا و هوس با آن رفتار مىکردند و به وسیله آن دنیا را طلب مىنمودند. و بعد به رفتار کارگزارانت بیندیش و پس از آزمایش آنها را به کارهایى، منصوب کن و به میل خود و بدون مشورت با دیگران آنها را به کارى مگمار.
زیرا دنبال هواى نفس رفتن و به رأى دیگران توجه نکردن از موارد ظلم و خیانت محسوب مىشود. کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانوادههاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین که از نظر اخلاق بزرگوارترین و از نظر آبرو محفوظتر و طمعشان کمتر و عاقبتنگرىشان فزونتر است. آن گاه روزى ایشان را فراوان قرار ده که این عمل باعث مىشود که براى اصلاح نفس خویش قوّت بگیرند و از خوردن اموال کسانى که زیردستشان هستند بىنیاز گردند. و این کار تو براى آنها اگر با دستوراتت مخالفت نمایند دلیلى علیهشان خواهد شد و یا اگر در امانت خیانت کنند عذرى براى کارشان ندارند. سپس رفتارشان را مورد بررسى قرار ده و بازرسانى از انسانهاى راستگو و وفادار بر آنها بگمار، زیرا بازرسى سرّى تو سبب مىشود که آنها امانتدارى کنند و با مردم از روى ملاطفت و نرمى برخورد نمایند و هماره خود را از یاران خیانتکار دور نگه دار. و اگر یکى از آنها آلوده به خیانت شد و اخبار بازرسانت همگى علیه او جمع آورى گردید.
کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانوادههاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین
بسمه المجیب
با سلام و ادب
استاد گرامی،سبقت در اسلام برای انتخاب کارگزاران چه وجهی داشته است؟
و موضوع مالیات را آن گونه مورد توجه قرار ده که باعث اصلاح مأمورین مالیاتى و مالیات دهندگان گردد که براستى با اصلاح مسئله مالیات و مالیات بگیران کار سایر مردم نیز اصلاح خواهد شد. و کار مردم جز با اصلاح مالیات بگیران اصلاح نخواهد شد براى این که مردم همگى وابسته و جیرهخوار مالیاتها و مالیات بگیرها هستند.
با سلام و ادب
استاد گرامی قسمتهای بولد شده،مالیت دهندگان ترجمه شده است،بنده الان در ترجمه دشتی هم نگاه کردم.
بسمه المجیببا سلام و ادب
استاد گرامی،سبقت در اسلام برای انتخاب کارگزاران چه وجهی داشته است؟
باسلام وتشکر .
یکی از افتخارات امیر مومنان وجناب خدیجه سبقت در اسلام است .
اضافه بر این که خوشبینى و ستایش آنها را به خود جلب مىنمایى و خود نیز خوشحالى که در بین آنها اجراى عدالت نمودهاى. چه بسا که در آینده کارى پیش آید که وقتى به آنها واگذار کنى چون خاطره خوشى از تو دارند بپذیرند زیرا به کشور آباد هر چه تحمیل کنى بر دوش ترجمهرواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1107مىکشد و هماره ویرانى زمین به خاطر دست تنگى ساکنین آن است و آن وقت مردم درمانده و فقیر مىگردند که زمامدارانشان در فکر جمع کردن ثروتند و به ماندنشان بر سر کار و ریاست اطمینان نداشته و از آنچه مایه عبرت است کمتر استفاده کنند. آن گاه به وضع نویسندگان خود توجه نما و بهترین آنها را براى انجام کارها انتخاب کن و نامههایى را که در آن تدابیر و اسرار جنگى یا غیر جنگى نوشتهاى به آن کس که بیشتر از دیگران اخلاق نیکو را در خود جمع کرده بده، کسى که لطف و بزرگوارى به او باعث طغیانش نمىشود و علیه تو نمىشورد و یا در حضور مردم یا اطرافیان تو قدرت مخالفت با تو را ندارد و یا غفلت و سهلانگارى او باعث نمىشود که نامه هاى کارگزارانت را برایت نفرستد و در رساندن نوشتههایت در پاسخ به آنها و در آنچه براى تو مىگیرد و یا از طرف تو مىبخشد کوتاهى نمىکند کسى که وقتى قراردادى به نفع تو بست بىارزشش نکند و از گشودن گره قراردادى که به ضرر تو بسته شده ناتوان نگردد و اندازه مقام و رتبه خود را در کارها بداند، زیرا کسى که به مقام و منزلت خود ناآگاه باشد به مقام و منزلت دیگرى ناآگاهتر است.
معاملات باید آسان انجام گیرد، به طورى که موازین عدالت رعایت شود و به فروشنده و خریدار اجحاف نگردد و اگر پس از نهى تو کسى جنسى را احتکار کرد او را مجازات کن و در کیفر دادن زیادهروى مکن. سپس از خدا بترس و از خدا بترس در باره طبقه پائین جامعه همانهایى که براى گذراندن زندگى تدبیرى ندارند، از مساکین و محتاجان و آنان که در شدت فقر به سر مىبرند و یا گرفتار بیماریهاى طولانى هستند. که این طبقه از جامعه از بعضى از دیگران درخواست کمک مىکنند و بعضى در عین ندارى روى سؤال ندارند. و تو حقى را که پروردگار براى آنان مقرر فرموده و حفظ و نگهدارى آن را ترجمه رواننهجالبلاغه(ارفع)، صفحهى 1111از تو خواسته نگه دار و از بیتالمال خود سهمى برایشان منظور کن و نیز سهمى از غلههاى زمینهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار. که سهم دوردستترین افراد با آنهایى که در کنارت هستند نباید تفاوت کند.
و آنچه تو بر آن مسئولیت دارى رعایت حقوق ایشان است بنا بر این مبادا غرق نعمت شدن باعث شود که آنان را فراموش کنى زیرا که تو به بهانه این که کارهاى بزرگترى دارى از رسیدگى به کارهاى کوچک معذور نیستى پس به ایشان بىتوجهى مکن و روى از آنها بر متاب. به کارهاى افرادى از این طبقه محروم که به تو دسترسى ندارند رسیدگى کن، همانها که دیدهها آنان را کوچک مىشمارد و مردان و اطرافیانت آنها را حقیر و کوچک به حساب مىآورند. بنا بر این براى بررسى اوضاع و احوال این قشر از جامعه کسى را انتخاب کن که متواضع و خداترس باشد. تا چنین شخصى کارها و احتیاجات ایشان را به تو گزارش کند.
و خلاصه با آنها به گونهاى برخورد کن که در دادگاه عدل الهى و محضر او عذرى داشته باشى. این طبقه در بین مردم براى آنکه در باره آنها رعایت انصاف شود از همه سزاوارترند و نیز در باره هر یک از افراد جامعه آن چنان اداى حقوق کن که عذرت در پیشگاه پروردگار مورد قبول قرار گیرد. و همچنین به حال یتیمان و سالخوردگان توجّه کن، همانهایى که راه چارهاى در زندگى ندارند و اهل سؤال و تکدّى نمىباشند، البته رسیدگى به این مسائل براى زمامداران سخت است و اصولا حق رعایت به طور کلى، کار سخت و سنگینى است.
ولى گاهى پروردگار این تکالیف را بر افرادى سبک و آسان مىسازد. افرادى که از خداوند تبارک و تعالى عاقبت بخیرى را طلب مىکنند و نفس خویش را امر به صبر نموده و به وعدههاى الهى و راست بودن آنها ایمان دارند. مقدارى از وقت خود را به کسانى که نیازمندند و تظلّمى دارند اختصاص بده که خود را براى کار آنان فارغ ساخته باشى و در مجلسى عمومى بنشین و براى رضاى پروردگار تواضع را انتخاب کن و به سپاهیان و دربانان و نگهبانان خود سفارش کن که مانع ورود آنها نشوند تا سخنگوى ایشان بدون لکنت زبان و ترس حرفش را بزند که من از رسول ترجمه روان نهج البلاغه(ارفع)، صفحهى 1113خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بارها شنیدم که مىفرمود: «مردمى که ضعیفشان نتواند بدون ترس و لکنت زبان حقش را از قوى بگیرد روى سعادت و پاکیزگى را به خود نخواهند دید». و بعد تندخویى و درماندگى آنها را از سخن گفتن تحمّل کن و دلتنگى و کبر و نخوت را از خود دور ساز که این کار رحمت الهى را همه جانبه به سویت روانه مىسازد و پاداش اطاعت از او را براى تو درخواست مىنمایند و یاران تو از برآوردن آن درخواستها اظهار دلتنگى مىکنند و عذر مىآورند. بنا بر این کار هر روز را همان روز انجام ده، زیرا براى هر روز کار مخصوص به آن است.
و بهترین ساعات عمرت را آن وقت بدان که با خداى خلوت کردهاى و مشغول عبادت و بندگى او هستى و اگر چه همه اوقات از آن پروردگار است، در صورتى که نیتها پاکیزه باشد و مردم در آن اوقات در آسایش به سر برند. باید در بهترین اوقاتى که دین خود را در آن، خالص براى خدا اختصاص مىدهى به برپایى واجباتى که مخصوص خداست مشغول باشى پس بخشى از شب و روز تن خود را خاص پرستش و بندگى حضرت او قرار ده و هر چه تو را به خدا نزدیک مىکند بدون هیچ کم و کاستى بجا آور، گر چه خود را به زحمت اندازى و تنت آزرده شود. و چون در بین مردم به نماز جماعت مىایستى نه آن قدر طول بده که مردم از نماز جماعت دلسرد شوند و نه آن قدر با عجله بخوان که رعایت طمأنینه نماز نشود. که در بین مردم افرادى ناتوان و بیمار هستند و یا کارى دارند که باید به دنبال آن بروند.
ه تحقیق که زمامدار یک بشر است و لذا آنچه را که مردم از او مخفى مىکنند نمىداند و حق علامتى ندارد تا بدان راست از دروغ شناخته شود و تو در هر صورت یکى از دو نفر هستى: یا مردمى که نفس او در اجراى عدالت سخاوتمند است، پس چه لزومى دارد که خود را مخفى کنى و حق واجبى را که بر گردن توست به اجرا درنیاورى و یا مردمى که کار خوب نکند در حالى که توان انجام آن را دارد باز چرا به مردم رو نشان ندهى البته بزودى مردم از درخواست از تو دست بردارند و از بخشش تو نومید گردند، در عین حالى که اکثر تقاضاهاى مردم براى تو زحمتى ندارد، شکایت کردن از ستم و عدالت خواستن و یا انصاف در کسب و تجارت.
و اگر مردم در باره تو گمان ستمگرى بردند عذر و دلیلت را آشکارا بر ایشان بیان کن و با دفاع از خود گمانشان را برطرف ساز، که در این کار نفس خویش را مطیع ساخته و با مردم مدارا نموده و به حاجت خویش رسیده و مردم را به راه حق وادار ساختهاى. و از صلحى که دشمن پیشنهاد مىدهد و رضاى پروردگار در آن است روى برنگردان زیرا که زمان صلح فرصتى است براى استراحت سپاهیانت و سبب مىشود که تو از اندوه بیرون آیى و شهرهایت در امنیت قرار گیرند. و لکن هوشیار باش و هوشیار باش که مبادا دشمن پس از صلح به تو و سپاهت صدمهاى زند زیرا که دشمن معمولا از غفلت استفاده کرده و به مرزهاى اسلامى نزدیک مىگردد. بنا بر این دوراندیش باش و سادهلوح و خوش گمان مباش. و اگر با دشمن خود پیمان بستى و یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا کن و آنچه را که بر ذمه گرفتهاى ادا نما. و مانند سپرى در برابر آنچه به عهده دارى بایست.
و اگر از روى خطا و اشتباه کسى را کشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان تو بیرون شد و بدون آنکه بخواهى کسى را کشتى، توجه کن که گاهى با یک مشت زدن و یا بالاتر سبب مرگ کسى خواهد شد. مبادا که نخوت ریاست سبب شود که خود را برتر دانى و خونبهاى کشته شده را به خاندانش نرسانى. و بپرهیز از این که گرفتار عجب و غرور شوى و به چیزى که ترا به خودپسندى مىکشاند تکیه کنى و بپرهیز از این که دوست داشته باشى ترا ستایش کنند که این حالت از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن به انسان، تا در نتیجه اعمال خوب نیکوکاران را نابود سازد. و بپرهیز از این که به مردمت به خاطر نیکى هایت منت گذارى و یا آنچه را که کرده اى بزرگ شمارى و یا به مردم وعدهاى بدهى و بعد خلف وعده کنى که منت گذاردن، ارزش کار خوب را ضایع مىکند و کار را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش مىسازد و خلف وعده، خشم خدا و مردم را بر مىانگیزاند خداوند تبارک و تعالى فرموده: «دشمنى بزرگ نزد پروردگار به این است که چیزى را وعده دهید و به آن عمل نکنید» و بپرهیز از عجله در کارها پیش از آنکه وقت انجام آن رسیده باشد و بپرهیز از سستى در کارها وقتى که باید آن را انجام دهى و نیز پرهیز کن از لجاجت و پافشارى در کارهایى که راه درست از نادرست آن روشن نیست و بپرهیز از سستى در کارها در آن هنگام که راه درست آن روشن است.
و اگر مردم در باره تو گمان ستمگرى بردند عذر و دلیلت را آشکارا بر ایشان بیان کن و با دفاع از خود گمانشان را برطرف ساز، که در این کار نفس خویش را مطیع ساخته و با مردم مدارا نموده و به حاجت خویش رسیده و مردم را به راه حق وادار ساختهاى. و از صلحى که دشمن پیشنهاد مىدهد و رضاى پروردگار در آن است روى برنگردان زیرا که زمان صلح فرصتى است براى استراحت سپاهیانت و سبب مىشود که تو از اندوه بیرون آیى و شهرهایت در امنیت قرار گیرند. و لکن هوشیار باش و هوشیار باش که مبادا دشمن پس از صلح به تو و سپاهت صدمهاى زند زیرا که دشمن معمولا از غفلت استفاده کرده و به مرزهاى اسلامى نزدیک مىگردد. بنا بر این دوراندیش باش و سادهلوح و خوش گمان مباش. و اگر با دشمن خود پیمان بستى و یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا کن و آنچه را که بر ذمه گرفتهاى ادا نما. و مانند سپرى در برابر آنچه به عهده دارى بایست.
که به تحقیق در بین واجباتى که خداوند براى بندگان خود مقرّر فرموده با این که مردم داراى تمایلات مختلف و افکار گوناگون هستند هیچ چیز به اندازه محافظت وفاى به عهد مهم و پرارزش شمرده نشده است. گذشته از مسلمانان افراد مشرک و کافر نیز براى وفاى به عهد اهمیت قایلاند زیرا که عاقبت زشت عهد شکنى را تجربه کردهاند و هیچگاه بر آنچه که به ذمّه گرفتهاى خیانت مکن و آنچه که عهد بستهاى مشکن و در این باره حتى به دشمن خویش نیز نیرنگ مزن که براستى جز افراد نادان و آدمهاى بدبخت شخص دیگرى جرئت نافرمانى پروردگار را ندارد.