3-شما در پست شماره 9 در پاسخ به استاد ممسوس گفتید:(( فرمایش ایشان محتاج سند است. آیا روایت صحیحی در روایات اهل سنت هست که به چیزی بیشتر از تهدید اشاره کند؟ ))
سوال شما کاملا واضح است! بنده هم حداقل 3 روایت معتبر نشان دادم و سایر دوستان هم مطالبی فرمودند که بسیار مفید بود حالا آیا شما منکر سوال خود و منکر پاسخ هستید؟؟ اگر به پاسخ ها اشکال دارید بگویید
4-در مورد 2 سوال ابتدایی شما که در ابتدای تاپیک مطرح کردید مطالبی نقل شده اما بنده هم مطالبی عرض میکنم:
الف-اینکه چرا از امام علی یا حسنین علیهم السلام نقل نشده در نهج البلاغه مطالبی از امام علی در مورد ظلم به حضرت زهرا در خطبه 202 نقل شده و همچنین از امام حسن هم اگر اشتباه نکنم در احتجاج طبرسی مطالبی درباره ظلم به حضرتش نقل شده
اما سوای از این ها اولا مگر ائمه هدی علیهم اسلام نور واحد نیستند؟ پس در اصل فرمایش امام صادق یا امام کاظم از نظر حجیت و صحت هیچ تفاوتی با فرمایش امام علی یا امام حسین ندارد
ثانیا مجموع روایاتی که از امام حسن و امام حسین نقل شده بسیار کمتر از امام صادق و باقر و کاظم و رضا علیهم السلام است و دلیل آن هم کاملا واضح است شرایط بحرانی صدر اسلام و بی اعتنایی مردم نسبت به این بزرگان نسبت به امام صادق و ائمه بعدی و شرایط فشار و سختی فراوانی که بر این دو امام همام و حتی امام علی وجود داشته که به شهادت تاریخ کاملا واضح است
رابعا بله حتی میشود به بعضی از متواترات هم شک و حتی آنها را رد کرد اگر واقعا نادرست باشند(مثلا مخالف نص قرآن باشد)
بنده نمی خواهم بیشتر در مورد سخنان بی ربط شما بحثی بکنم، ولی همین پستهای نامربوط شما که ربطی به سؤال من ندارند به کنار، شما حتی معنی تواتر را هم نمی دانید، تا جایی که می فرمایید: «میشود به بعضی از متواترات هم شک و حتی آنها را رد کرد» خب دیگه چه جای بحث و گفتگویی می ماند با شما؟ تواتر حقیقی هیچوقت جای شک ندارد. ولی ربطی به این تاپیک ندارد. تاپیکی ایجاد کنید و از کارشناس بخواهید برایتان توضیح بدهد.
رضا ثقلین;788173 نوشت:
اولا آیا برای همه موارد باید حتما روایات متواتر وجود داشته باشد؟؟ و حال آنکه بسیاری از مواردی در شرع مقدس از واجبات و مستحبات وجود دارد که از نظر علم حدیث به حد تواتر نرسیده اما مورد تایید علما و همه امت اسلامی است و حتی شاید خود شما و سایر مردم هم بسیاری از این کارها را انجام داده و میدهید (حالا چه درون هر مکتب و مذهب چه به طور کلی) پس تواتر در هر مسئله ای معیار رد یا قبول صرف نباید باشد
اگر پست اول را درست خوانده بودید، می دیدید که نگفته ایم حتماً باید روایات متواتر وجود داشته باشد.
رضا ثقلین;788173 نوشت:
ثانیا روایات مظلومیت و شهادت حضرت محسن و حضرت زهرا سلام الله علیهما در میان شیعه قطعا متواتر است در میان اهل سنت هم یا متواتر است یا در حد استفاضه است و استفاضه از نظر اهل سنت حجت است(البته استاد از نظر علم حدیث بهتر میتوانند نظر دهند)
از دید حضرت آیت الله سبحانی که در صورت جمع کردن منابع شیعی و سنی با هم، تواتر ایجاد می شود. به هر حال بحث ما بر سر منابع اهل سنت است.
رضا ثقلین;788173 نوشت:
ثالثا مگر درباره حدیث غدیر خم و بیعت 10 ها هزار نفر از صحابه و مسلمین که احادیثش متواتر است فکر میکنید چند نفر از صحابه آن را نقل کرده اند؟
110 و به نقلی 125 نفر!!!!!!!!!!!! خوب چگونه است که 10 ها هزار نفر در آنجا بودند و سخن را شنیده اند اما فقط 110 نفر آن را نقل کرده اند؟؟؟؟!!!
پس امکان کتمان اصلا بعید نیست!!
به راستی عجیب است از شما چنین پاسخی. سند صحیحتان بر اینکه در بیعت خم 10 ها هزار نفر حضور داشتند و از اینکه 110 صحابی یا 120 صحابی آنرا نقل کرده اند ذکر کنید. البته سند صحیح، که اثبات صحت سند هم به عهدۀ خودتان است.
من فقط موافق این هستم که بحث منحرف نشود و گفتگو متمرکز شود روی سوالات کاربر تزکیه. هر چه باشد خودش پرسشگر است و خودشان بهتر میتوانند تشخیص بدهند سوالشان چیست و به دنبال چه چیزی میباشند.
به راستی عجیب است از شما چنین پاسخی. سند صحیحتان بر اینکه در بیعت خم 10 ها هزار نفر حضور داشتند و از اینکه 110 صحابی یا 120 صحابی آنرا نقل کرده اند ذکر کنید. البته سند صحیح، که اثبات صحت سند هم به عهدۀ خودتان است.
والسلام علي من اتبع الهدي
غدير خم وامامت 12 امام روشن ترين وصريحترين و صحيح ترين بليغ ترين قاطع ترين و متواترترين اخبار در جهان اسلام است كه بزرگان محدثين خاصه مانند شيخ طوسي و عامه هم مانند مقبلي گفته اند اگر بحديث غدير خدشه وارد شود ديگر به هيچ چيز اسلام نميتوان اعتماد نمود .
وقال السيد العلامة محمد بن إسماعيل الأمير رحمه الله: إن له مائة وخمسين طريقا. قال العلامة المقبلي (المترجم ص 142) بعد سرده لبعض طرق هذا الحديث: فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم !!!!
نميدانم خداي متعال ورسولش به چه زباني ميبايست بگويند كه نگفتند ؟!
بنده دارم نگران کارشناس بحث می شوم. نکنه مشکلی براشون پیش اومده؟ هفته بعد عیده، اگر لطف کنن و بیشتر در پاسخگویی ممارست کنن، این بحث هم زودتر تموم بشه. می ترسم این تاپیک بدون نتیجه گیری و با پستهای اسپمی که در اون هست، قفل و جمعبندی بشه و برای دیگرانی که بعدها می خونندش، ایجاد شبهه کنه.
1.چرا در روایات رسیده از حضرت علی، حضرت فاطمه و حسنینسلام الله علیهم هیچ اشاره ای به مضروب و مجروح شدن منجر به شهادت حضرت فاطمه و سقط جنین نشده است؟
سلام
به دو شیوه می توان به این سوال پاسخ داد یکی اینکه این سوال برای خود شما پیش آمده باشد و دیگری اینکه اهل سنت این سوال را پرسیده باشند.
اگر مورد اول باشد جوابش چنین است. احادیث امام علی و امام حسن و امام حسین و حتی امام سجاد در منابع شیعه به غیر از احادیث مرسل و بدون سند و احادیثی که با واسطه ی امام باقر و امام صادق یا امامان بعد از آنها بوده زیر ده درصد است. شما به عنوان نمونه می توانید کتب اربعه را بگردید ببینید چند روایت بدون واسطه ی ائمه بعدی از چهار امام اول می توانید پیدا بکنید. نهج البلاغه و غررالحکم هم بیشتر سخنانی که گردآوری کرده اند از طریق روایات شیعه نبوده است بلکه بیشتر آنها را از کتب تاریخی و ادبی و بلاغی اهل سنت گردآوری کرده اند. بنابراین در مجموعه ی کوچک انتظار حدیث جزیی و خاصی را داشتن توقع به جایی نیست.
البته همانطور که یکی از دوستان اشاره کردند در خطبه ی 202 نهج البلاغه یک اشاره ای شده است آنجا که می گوید : وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضافُرِ اءُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها ( ترجمه : دخترت تو را خبر دهد كه چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم كردند ) و یا در منابع دیگر مانند کتاب امالی مفید که همین خطبه با سند ( برعکس نهج البلاغه که بدون سند نقل شده) از طریق امام سجاد از امام حسین روایت شده آن قسمت این گونه نقل شده است : و ستنبئك ابنتك بتضافر أمتك علي و على هضمها حقها ( ترجمه: و به زودي دخترت از همدستی امّتت علیه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش می دهد) ( امالی مفید ص282) که همینها هم بیشتر دلالت بر غصب فدک دارد تا به شهادت.
اما اگر اهل سنت این سوال را پرسیده باشند . می توانیم به مواردی که وضعیت مشابه دارند برایشان استناد کنیم. مثلا بگوییم چرا حدیث عشره مبشره را فقط سه نفر از پیامبر نقل کرده اند ؟ چرا فقط این حدیث فقط دو نفر از آن ده نفر نقل کرده اند و یکی از همان دو نفر هم عبدالرحمن بن عوف بوده که از طریق پسرش حمید نقل شده که در زمان مرگ پدر یکساله بوده و نمی توانسته از او حدیث نقل کند. یا اینکه بگوییم چرا دو کتاب مهمشان صحیح مسلم و صحیح بخاری این حدیث را در فضایل اصحاب نقل نکرده اند.
tazkie;784392 نوشت:
2.در صورت هجوم به بیتی که در مسجد النبی است، افراد بسیاری شاهد آن خواهند بود. هجوم به بیت، با تواتر به دست ما نرسیده است؟ آیا اصحاب در پنهان داشتن این مسئله، تبانی کرده اند؟
احتمال تبانی حتما لازم نیست. زیرا بعضی مسائل در آن زمان در اینکه یک واقعه حالا هر واقعه ای متواتر نشوند و راویانش اندک باشند تاثیر داشتند. مثلا قانون منع کتابت حدیث بوده که اولین بار در زمان عمر بن عبد العزیز یعنی زمان امامت امام صادق بر داشته شد. خود تاریخ نویسی مسلمانان هم از قرن سوم کم و بیش شروع شد و در اواخر قرن سوم و نیز قرن چهارم می توانیم بگوییم که تاریخ نویسی روال عادی پیدا کرد. برخی وقایع مهم دوران پیامبر هم متواتر نیستند و ناقلان آن اندک اند حالا آیا علت اینها به دلیل تبانی است؟ خیر یکی از دلایل مهمش این است که سیره نویسی دیر آغاز شد.
tazkie;786124 نوشت:
تواتر، در صورت وجود تعداد زیادی روایت صحیح السند ایجاد می شود، به حدی که امکان تبانی در آن نباشد. نه اینکه تعدادی حدیث ضعیف و معدود احادیث صحیح کنار هم باشند که در همان احادیث صحیح هم جای بحث باشد:
البته توجه داشته باشید که متواتر حدیثی با متواتر تاریخی تفاوت دارد.
در تاریخ بین مورخان نقل سند معمول نیست غیر از معدودی تاریخهای اولیه مثل تاریخ طبری یا بعضی از کتبی که در اصل کتاب تراجم هستند و کتاب تاریخی نیستند ولی استفاده ی تاریخی دارند مانند طبقات ابن سعد و تاریخ دمشق ابن عساکر.
tazkie;786124 نوشت:
امام باقر و امام صادق، در زمانی که حسنین خردسال بودند، کجا بودند که چنین چیزی را ببینند و نقل کنند؟ اگر ما داریم بر مبنای امام بودن بحث می کنیم که دیگر بحثمان تاریخی نیست، و باید تعبدی بپذیریم.
tazkie;787191 نوشت:
چه ربطی دارد، کارشناس گرامی؟ ما داریم بحث تاریخی می کنیم. استدلال از سکوت هم منطقی نیست. اگر امام صادق بفرمایند پدرم از پدرشان نقل کردند و پدرشان از پدرشان، آنگاه می توانیم بگوییم امام صادق در حال نقل از امام حسین هستند. شاید ایشان به علم امامت به این مطلب رسیده باشند که در بحث تاریخی و در احتجاج با اهل سنت، مبنا نیست.
نیازی در این باره به استناد به علم امامت نیست.فکر کنم نقل این دو حدیث بد نباشد: قال أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد القمي رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى قال حدثني هارون بن مسلم عن علي بن أسباط عن سيف بن عميرة عن عمرو بن شمر عن جابر قال قلت لأبي جعفر محمد بن علي الباقر ع إذا حدثتني بحديث فأسنده لي فقال حدثني أبي عن جدي عن رسول الله ص عن جبرئيل ع عن الله عز و جل و كل ما أحدثك بهذا الإسناد . ( امالی مفید ص42)
ترجمه: جابر بن یزید گوید به امام باقر (ع) عرض کردم: هر گاه حدیثی برایم باز گفتی سندش را نیز بیان فرما. امام (ع) فرمود: پدرم از جدّم از رسول خدا (ص) از جبرئیل (ع) از خدا- عزّ و جلّ- براي من حدیث گفته است، و هر حدیثی که برایت بگویم با این سند خواهد بود.
علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد، عن عمر بن عبدالعزيز عن هشام بن سالم وحماد بن عثمان وغيره قالوا: سمعنا أبا عبدالله عليه السلام يقول: حديثي حديث أبي، وحديث أبي حديث جدي، وحديث جدي حديث الحسين، وحديث الحسين حديث الحسن، وحديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام وحديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلى الله عليه وآله وحديث رسول الله قول الله عزوجل. ( کافی ج1 ص53)
ترجمه: امام صادق فرمودند حدیث من حدیث پدرم است و حدیث پدرم حدیث جدم است و حدیث جدم حدیث حسین (ع) است و حدیث حسین (ع) حدیث حسن (ع) است و حدیث حسن (ع) حدیث امیرالمومنین (ع) است و حدیث امیر المومنین حدیث رسول الله (ص) است و حدیث رسول الله سخن خداوند عزوجل است.
اما در زمینه ی احتجاج با اهل سنت خیلی از وقایع و احادیث پیامبر از طریق ابن عباس نقل شده که آنها قبول دارند در حال که ابن عباس در هنگام مرگ پیامبر حدود سیزده سال داشت . دو نفر هم به نام شعبی و زهری هستند که عصر پیامبر را درک نکردند ولی روایت بدون واسطه از پیامبر زیاد دارند که خیلی از آنها را اهل سنت قبول دارند. اگر اشتباه نکنم یکی از راویان خواستگاری امام علی از دختر ابوجهل ( که خیلی به آن استناد می کنند) هم در زمان نقل روایت نوزاد بوده است.
tazkie;787191 نوشت:
علامه این روایت را از چه کسی نقل می کنند؟ راوی که این را از حضرت فاطمه نقل می کند کیست؟
وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ الدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِيم[/SPOILER]
این روایت از خود عمر نقل شده است!
سند حدیث این گونه نقل شده است که سعید بن مسیب از اصحاب امام سجاد ماجرا را اینگونه نقل می کند که عبدالله بن عمر اینها را از زبان پدرش عمربن خطاب برای یزید می گوید!!
در سند این حدیث جعفر بن محمد بن مالک ضعیف است و عبدالرحمن بن سنان هم مجهول است. خود علامه مجلسی هم از آنچه در پایان این روایت گفته بر می آید که او هم این روایت را چندان قبول ندارد.
tazkie;788062 نوشت:
جهت اطلاع دوستانی که گمان می کنند که 16 روایت غیرصحیح در کنار یکدیگر، برای شکستن درب خانه و ضرب و شتم، ایجاد تواتر می کنند. عرض می کنم:
اولاً تعداد روایات تحریف قرآن، به مراتب بیشتر از 16 روایت غیرصحیح است، بعلاوۀ چندین روایت صحیح که در برابر تواتر قرآن یا احادیث صحیح مخالف کنار گذاشته می شوند. اگر 16 روایت غیرصحیح، تواتر ایجاد می کند، العیاذبالله باید به تواتر حقیقی در تحریف قرآن هم معتقد شویم.
روایات تحریف قرآن متواتر معنوی است و متواتر لفظی نیست. یعنی اینکه به این صورت که مشخصا آیه یا جای خاصی تحریف شده متواتر نیست. ولی هر کدام به شیوه ای و جایی را گفته اند که تحریف شده است. بنابراین در این زمینه به تواتر شک کنیم فقط شامل تواتر معنوی می شود و اشکالی به متواترات لفظی وارد نمی آید. البته این را هم بگویم اگر در جایی روایات معارض زیاد باشد نمی توان ادعای تواتر کرد.
tazkie;788062 نوشت:
به این سؤال چه جوابی داده شد به جز فرمایش سید مرتضی؟تنها مطلبی که ربطی به سؤال من داشته است، ادعای سید مرتضی است. کارشناس بحث هم می فرمایند که نظر ایشان به عنوان عالم شیعی(!) تواتر است!!
سید مرتضی نگفته است اهل سنت ابتدا این را با تواتر ذکر می کردند، ایشان هم ادعای تواتر ندارد، بلکه فقط می گوید: «در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارتهایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمیکردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»
البته کتاب تلخیص شافی نوشته ی شیخ طوسی است که تلخیص انجام داده روی کتاب شافی فی الامامه ( تلخیص کتاب دقیقا خود کتاب نیست). من نه در آدرسی که کارشناس داد و نه علی رغم جستجوی زیادی که هم در کتاب تلخیص شافی و هم شافی فی الامامه انجام دادم چنین سخنی را با این لفظ که ضربه و سقط و قنفذ در بین اهل سنت متواتر بوده پیدا نکردم. گویا آن سایتی که کارشناس این را از آن جا کپی پیست کرده است ( سایت حوزه به این آدرس) نقل به مضمون با دخل و تصرف از کتاب تلخیص انجام داده است.
در آن آدرسی که کارشناس از سخن سید مرتضی داده بود ( تلخیص شافی ج3 ص76) و همچنین در خود کتاب شافی ج3 ص 241 چنین نوشته شده است: وقد روى البلاذري عن المدائني عن مسلمة بن محارب عن سليمان التيمي عن أبي عون أن أبا بكر أرسل إلى علي عليه السلام يريده على البيعة فلم يبايع، فجاء عمر ومعه قيس فلقيته فاطمة عليها السلام على الباب فقالت: يا ابن الخطاب أتراك محرقا علي بابي قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك وجاء علي عليه السلام فبايع،
وهذا الخبر قد روته الشيعة من طرق كثيرة، وإنما الطريف أن نرويه برواية لشيوخ محدثي العامة ولكنهم كانوا يروون ما سمعوا بالسلامة، وربما تنبهوا على ما في بعض ما يروونه عليهم فكفوا عنه، وأي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتى يبايع؟
ترجمه : و آنچه روایت کرده بلاذری از مدائنی از مسلمه بن محارب از سلیمان تیمی از ابی عون که ابوبكر به دنبال علي - عليه السلام - فرستاد تا بيعت كند، ولي علي - عليه السلام - از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اي فرزند خطاب، مي بينيم در صدد سوزاندن خانه من هستي، عمر گفت: بلي، اين كار كمك به چيزي است كه پدرت براي آن مبعوث شده است پس علی آمد و بیعت کرد. این خبر را شیعه از طرق کثیر روایی بیان کرده و شگفت اینکه بزرگان محدثین اهل تسنن نیز آن را آورده اند و آن را درست و بی عیب بیان کرده اند چه بسا برخی از روایاتی که بر علیه ایشان بوده است را شنیده اند و از بیانش خودداری کرده اند . و کسی که درب خانه اش به آتش کشیده میشود تا بیعت کند، چه اختیاري دارد ؟
می توانید خودتان هم از همان کتب عین عبارت را ببینید :
تلخیص شافی ج3ص76
شیخ طوسی در کتاب تلخیص شافی ضربه به حضرت فاطمه و سقط جنین را در بین شیعه مشهور و بدون خلاف می داند و روایات احراق بیت را در شیعه متواتر نمی داند بلکه مستفیض می داند: و ما ارادوا من احراق البیت علیها حین التجا علیه قوم و امتنعوا من بیعته و لیس لاحد ان ینکر الروایه بذلک لا نا قد بینا الروایه الوارده من جهة العامه من طریق البلذری و غیره و روایة شیعه مستفیضة به لا یختلفون فی ذلک. ( تلخیص شافی ج3 ص 156)
tazkie;788062 نوشت:
ثالثاً توضیح دهید که اگر 16 روایت تواتر ایجاد می کند، چرا آیت الله سبحانی برای برقراری تواتر اضافه کردن روایات شیعی را الزامی می دانند؟
البته از نظر من با کنارهم قرار گرفتن روایات هجوم به بیت و شهادت شیعه و سنی هم تواتری به وجود نمی آید زیرا استفاضه و تواتر زمانی است که نقل ها بر امر واحدی دلالت داشته باشند نه بر امر ضد و نقیض.
اولاً شما ابتدا تکلیف را روشن کنید. بالاخره، علمای اهل سنت این مسئله بینشان مشهور است یا آنرا کتمان می کنند؟ اما این بیان شما مبنی بر مشهور بودن، با بیست سی کتاب ثابت نمی شود، بلکه باید در صدها کتاب از کتب اهل سنت، بلکه در اکثر کتبشان بتوان چنین چیزی را یافت.
قد روى البلاذري عن المدائني عن مسلمة بن محارب عن سليمان التميمي عن أبي عون: أن أبا بكر أرسل عمر الى علي عليه السّلام يريده على البيعة، فلم يبايع- و معه قبس- فتلقته فاطمة عليها السلام على الباب، فقالت: يا ابن الخطاب، أتراك محرقا علي بابي؟ قال: نعم «3» و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك و جاء علي عليه السّلام، فبايع.
و هذا الخبر قد روته الشيعة من طرق كثيرة، و إنما الطريق أن يرويه شيوخ محدثي العامة، لكنهم كانوا يروون ما سمعوا بالسلامة. و ربما تنبهوا على ما في بعض ما يروونه عليهم، فكفوا منه، و أي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتى يبايع؟
و روى ابراهيم بن سعيد الثقفي: قال: حدثنى أحمد بن عمرو البجلي قال: حدثنا أحمد بن حبيب العامري عن حمران بن أعين عن أبي عبد اللّه جعفر ابن محمّد قال: و اللّه ما بايع علي حتى رأى الدخان قد دخل بيته ( شیخ طوسی تلخیص شافی ج 3 ص 76)
در مورد احراق بیت همانگونه که شیخ طوسی در تلخیص شافی نقل کرده است بزرگان از محدثین عامه ان را نقل میکردند ولی بعدها علمای اهل سنت از بیان ان خود داری میکردند که این مطلب دال بر شهرت عند العامه است زیرا شیخ طوسی در جای دیگر هم احراق بیت نزد اهل سنت را مشهور دانسته است وی در ج 3 ص 156 با استناد به سخن بلاذری مینویسد لیس لاحد ان ینکر الروایه من جهة طرق العامه بنابر این احراق بیت در نزد علمای اهل سنت مشهور بوده است. ما اعتقاد شیخ طوسی در مورد شهادت حضرت محسن این است که در نزد شیعه شهرت داشته است ولی سخنی در مورد نظر اهل سنت بیان نکرده است.
عبارت را ببینید
و مما أنكر عليه: ضربهم لفاطمة عليها السلام، و قد روي: أنهم ضربوها بالسياط. و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة: أن عمر ضرب على بطنها حتى اسقطت، فسمي السقط (محسنا). و الرواية بذلك مشهورة عندهم.
و ما ارادوا من احراق البيت عليها- حين التجأ إليها قوم، و امتنعوا من بيعته- و ليس لأحد أن ينكر الرواية بذلك، لأنا قد بينا الرواية الواردة من جهة العامة من طريق البلاذري و غيره «3»، و رواية الشيعة مستفيضة به، لا يختلفون في ذلك
تلخیص شافی ج 3 ص 156
مسئله اینجاست که شهرستانی که متوفای 548 است، در جهت اتهام زنی علیه نظام که متوفای 230 است، در یازدهمین دلیل مبنی بر گرایش به تشیع، ادعا می کند که او چنین گفته. یعنی سه قرن فاصلۀ زمانی بین شهرستانی و نظام است. آیا این روایت می تواند صحیح باشد؟! آیا نباید ذره ای که شک در این روایت کرد؟! سلسله راویانی که سخن نظام را به گوش شهرستانی رسانده اند یا کتابی که از آن نقل می کند چیست؟
[="]شما در اینجا در مقام دفاع از نظام هستید یا شهرستانی؟ [="]اگر در مقام دفاع از شهرستانی هستید باید عرض کنم که حقایقی را در طول تاریخ اسلام از زبان غیر شیعه به نفع اهل بیت میبینیم که قطعا شما ان را قبول دارید و یا اینکه حقایق را کتمان مینمودند نمونه های ن زیاد است و اینجا هم مجال بیان ان را ندارد نظام معتزلی هم یکی از این افراد که حقیقت را بیان نموده خصوصا که در عصر حضور میزیسته از طرفی دیگر شهرستانی با چه استدلالی سخن نظام را رد میکند فقط او را متهم به رفض کرده و الا دلیل علمی متقنی بر این امر اقامه نکرده است و در بین علمای متعصب اهل سنت مرسوم بوده هر کس خلاف جریان اب شنا میکرده او را متهم به رفض و تشیع میکردند مگر خود ابن ادریس شافعی متهم به رفض نبود. نظام اهل بصره و شاگرد ابوالهذیل علاف بود در حالی که در قرن دوم و سوم بصره به عثمانی مذهبان گرایش داشتند او راه اعتزال را در پیش گرفت شاید بتوان گفت اعتقاد نظام به شهادت حضرت محسن تاثیر پذیرفته از مجالست با هشام بن حکم شاگرد امام صادق است ولی به هر حال او یک معتزلی سنی است. بین مورخین و متکلمین اهل سنت برخی او را تایید کرده و برخی او را تضعیف مینمایند علت اصلی اتهامات به نظام از جانب اهل حدیث است زیرا نظام معتزلی عقل گراست. همچنین گرایشاتی که به تشیع داشته ولی به هیچ عنوان خود را یک متشیع هم معرفی نکرده است. ابن حجر او را امی خوانده است. ( ابن حجر، لسان المیزان، ج 1 ص67 ) ابن قتیبه به خاطر دشمنی با او وی را بدکار و خیره سر و در زشتکاری سرآمد خوانده است. ابن قتیبه از محدثین متعصب اهل سنت است و با اعتزالیان و عقل گرایان میانه خوبی نداشته است.
[="]بغدادی از دشمنان سرسخت نظام است او را تاثیر پذیرفته از فلاسفه ملحد و برهماییان هند و هشام بن حکم رافضی میداند.( بغدادی الفرق بین الفراق ص 79) [="]ذهبی از بزرگان حدیثی متعصب اهل سنت مرگ نظام را در حالت مستی گزارش نموده است. ( ذهبی سیر اعلام النبلاءج 10 ص 542 ) [="]بنابر این علت مخالفت علمای اهل سنت با نظام در درجه اول به خاطر گرایشات عقلی و اعتزالی نظام است که به مذاق اهل حدیث از اهل سنت خوش نمیاید و در درجه دوم عدم کتمان و بیان حقایق تاریخی مانند شهادت حضرت محسن است زیرا باعت طعن به خلفای انان میشود و البته سفارشات زیادی از جانب اهل سنت بر کتمان وقایع تاریخی وجود دارد مانند سفارش غزالی بر بیان نکردن مصائب امام حسین در کربلا زیرا باعث طعن بر خلافت خلفای اهل سنت است
اگر یک عالم سنی بگوید فلان روایت در مدح عمر یا ابوبکر بین شیعیان مشهور بوده است ولی به مذاقشان خوش نیامده و کتمان کرده اند، شما قبول می کنید؟ مسلماً اگر این روایات در بین اهل سنت به سطح تواتر رسیده بود، اهل سنت اصل روایت را پذیرفته، مسئله را به «اجتهاد غلط» بودنِ ماجرای حمله می کردند. وقتی ماجراهای خالد بن ولید را لاپوشانی می کنند، ماجرای یک حمله و ضرب و شتم و سقط جنین را لاپوشانی نخواهند کرد؟
در خصوص مطلب اول شما اگر علمای شیعه چنین مطلبی را بگویند از باب اینکه برخی از شیعیان ان را گفتند قبول میکنیم مگر اینکه خلاف ان ثابت شود یا علمای دیگر در رد ان بیان خاصی داشته باشند. اما در مورد مطلب دوم شما ایا نمیتوان احتمال داد که علمای اهل سنت به خاطر تعصبی که به خلفای خود دارند و مورد طعن و اتهام قرار نگرفتن خلفای خود از بیان حقایق تاریخی روی گردان شوند؟ ایا در حد احتمال نمیتوان ان را پذیرفت. مگر طبری کتابی در باب غدیر خم ندارد اما در کتاب تاریخ خود سخنی از غدیر خم نمیزند یا اینکه بخاری در صحیح خود وقتی به موضوع اختلاف بین حضرت علی و ابوبکر اشاره میکند نام عمر و ابوبکر را نیاورده و به جای ان کذا و کذا مینویسد و البته نمونه های دیگر
روایت دیگر
در خطبه ای که امام حسن در کوفه در جریان صلح با معاویه ایراد میکند اشاره ای به ظلم به حضرت زهرا شده است.
فَكَذَبَ مُعَاوِيَةُ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، غَيْرَ أَنَّا لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مخيفين [مَخُوفِينَ] مَظْلُومِينَ مُضْطَهَدِينَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ نَزَلَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ [مِنَ الْفَيْءِ] وَ الْغَنَائِمِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا فَاطِمَةَ إِرْثَهَا مِنْ أَبِيهَا
(طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي ص 566، دار الثقافة - قم، چاپ: اول، 1414ق.
قال الصادق عليه السلام:... و أخْذ النار في خشب الباب؛ و إدخال قنفذ لعنه اللَّه يده يروم فتح الباب، و ضَرْب عمر لها بالسوط على عضدها حتى صار كالدملج الأسود، و رَكْل الباب برجله حتى أصاب بطنها و هي حاملة بالمحسن لستة أشهر و إسقاطها إياه، و هجوم عمر و قنفذ و خالد بن الوليد، و صفقة خدّها حتى بدا قرطاها تحت خمارها و هي تجهر بالبكاء و تقول: «وا أبتاه! وا رسول اللَّه! ابنتك فاطمة تُكذَّب و تُضرب و يُقتل جنين في بطنها»، وخروج أميرالمؤمنين عليه السلام من داخل الدار محمرُّ العين حاسراً حتى ألقى ملاءته عليها و ضمّها إلى صدره. و صاح أميرالمؤمنين عليه السلام بفضة: «يا فضة! مولاتك، فاقبلي منها ما تقبله النساء، فقد جاءها المخاض من الرفسة و ردِّ الباب»، فأسقطت محسناً.
فقال أميرالمؤمنين عليه السلام: إنّه لاحقٌ بجدّه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فيشكو إليه.
بحارالانوار: ج 53 ص 19.]
امام صادق عليه السلام فرمود: آتش به چوب در خانه گرفت. قنفذ با دست فشار مى داد و مى خواست در را باز كند. عمر با تازيانه بر بازوى فاطمه عليهاالسلام چنان زد كه مانند بازوبندِ سياه شد. و نيز چنان با لگد به در زد كه به شكم فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد در حاليكه به محسن عليه السلام ششماهه باردار بود، و اين فرزند در معرض سقط قرار گرفت. عمر و قنفذ و خالد به خانه هجوم آوردند.
عمر چنان سيلى بر روى فاطمه عليهاالسلام زد كه پوشش سر كنار رفت و گوشواره ى آنحضرت ديده شد، در حاليكه آن حضرت با صداى بلند گريه مى كرد و مى فرمود: «اى پدر، اى رسول خدا! سخن دخترت فاطمه را دروغ پنداشتند و او را زدند و جنين او را كشتند».
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين حال از داخل خانه با چشمان سرخ شده و آستين بالا زده برخاست، و عباى خود را روى فاطمه عليهاالسلام انداخت و آنحضرت را به سينه چسبانيد... و فرياد زد: «فضه! بانوى خود را درياب كه فرزند او از ضرب لگد در حال سقط است»!
اميرالمؤمنين عليه السلام درِ شكسته را به جاى خود باز گردانيد، و در همان حال محسن عليه السلام سقط شد. حضرت فرمود: محسن عليه السلام به جدش ملحق مى شود و نزد آنحضرت شكايت مى نمايد.
در این روایات جریان هجوم و یا شهادت حضرت محسن از لسان پیامبر و برخی از امامان آمده است.
ببینید کاربر گرامی
شما صحبت از کپی پیست کردید شما فرض کنید من همه شو براتون تایپ کردم اگر مشکلتون در کپی و پیست باشه می خواهید کتاب رو در اختیارتون بذارم خودتون منابعش رو ببینید اینکه کپی هست یا نیست مهم نیست مهم منبع اش هست که باید ببینید چه منبعی گفته چرا بهونه بنی اسرائیلی میاورید اگر نه منابع مختلف شیعه و سنی هجون ضرب و شتم رو تایید کردند من منابع سنی از ضرب و شتم و شهادت ام ابیها رو ذکر کردم
هیچ یک از صحابه هم چنین موضوعی رو پنهان نکردند
در آخر از اینکه کپی پیست کردم شرمنده ام چون شما را ندیدم که کتاب رو تقدیم کنم
متاسفانه اون روز هم دوربین نبود که ازش مستند بسازند مجبور بودند مدام کپی و پیست کنند تا بهتون برسه
اگر عادت به کپی پیست خوندن ندارید کلا اکثر کتب رو نباید بخونید
2.در صورت هجوم به بیتی که در مسجد النبی است، افراد بسیاری شاهد آن خواهند بود. هجوم به بیت، با تواتر به دست ما نرسیده است؟ آیا اصحاب در پنهان داشتن این مسئله، تبانی کرده اند؟
با سلام و احترام
تبریک سال جدید بر شما و همه کاربران گرامی
همانگونه که در منابع اولیه آمده است حضرت زهرا در دو خانه زندگی میکردند یکی خانه ای که جنب مسجد بود و درب خانه به مسجد باز میشد و دیگری خانه ای که حارثة بن نعمان به ان حضرت بخشید و فاطمه زهرا در ان خانه میزیست. ( طبقات ابن سعد ج 8 ص 20)
اتفاقاتی که پس از پیامبر رخ داد اعم از غصب فدک و هجوم به بیت و دوران بیماری و نقاهت حضرت ظاهرا در این خانه واقع شده است. طبعا اگر اتفاقات مذکور در این خانه رخ داده باشد نباید توقع حضور جمعیت چشمگیر حوالی مسجد را داشت اگر چه برخی از منابع نقل کردند زمانی که هجوم به خانه فاطمه شکل گرفت افرادی که صدای ناله فاطمه را شنیدند بازگشتند که جمعیت انان برای ما معلوم و مشخص نیست.
همچنین در زمان اتش زدن خانه وقتی به عمر خلیفه دوم گفتند در این خانه فاطمه است وی گفت اگر چه او باشد این گزارش هم نشان میدهد عده ای انجا با وی مخالفت کردند.
نکته دیگر مبنی بر اینکه چرا جریان هجوم به تواتر به دست ما نرسیده است باید عرض کنم که نزد شیعه تواتر وجود دارد نزد اهل سنت شاید کمتر از شیعه البته سخن شیخ طوسی را در پستهای گذشته بیان کردیم که تکرار نمیکنیم. اما شاید علت عدم تواتر از سوی اصحاب، جریان حاکم در مدینه باشد وقتی سقیفه نشینان به زور و با ارعاب در روز سقیفه از مردم بیعت میگرفتند قاعدتا در جریان هجوم هم ترس و واهمه ازمخالفت داشتند حتی جرات بیان هجوم و یورش و اعتراض به حکومت غاصب هم پیدا نمیکردند.
اگر جریان هجوم را بعد از غصب فدک و بیعت مردم بدانیم زیرا طبق نظر برخی از محققین که قائل هستند هجوم 40 الی 50 روز بعد از رحلت پیامبر واقع شده، و تا آن زمان هنوز حضرت علی بیعت نکرده بود لذا حکومت غاصب در صدد برآمد از حضرت علی بیعت بگیرد که هجوم و یورش به خانه فاطمه اتفاق افتاد؛ شاید دیگر در بین مردم انگیزه ای برای اعتراض و یا بیان وقایع ایجاد نشده بود و چه بسا توقع داشتند حضرت علی هم با خلفا بیعت نماید.
نکته دیگر اینکه بیان واقعه هجوم از جانب اصحاب باید توام با اعتراض انان به حکومت وقت بود و مردم جرات چنین کاری را نداشتند. از طرفی چه توقعی از اصحاب و مردم است وقتی انان به راحتی جریان غدیر را به بوته فراموشی سپردند و در فاصله دو ماه و اندی سخن پیامبر را وقعی ننهادند چه انتظاری هست اکنون که حکومت در دست غاصبین است برای دفاع از فاطمه زهرا و به اتش کشیده شدن خانه او اعتراض کنند یا ان را بیان کنند انها که به راحتی از کنار جریان غدیر گذشتند از کنار خانه به اتش کشیده شده هم میگذرند.
نکته دیگر تبلیغات منفی مخالفین و معاندین اهل بیت بود زیرا انها مدعی بودند که بزرگان از صحابه و اهل حل وعقد بر جانشینی ابوبکر اتفاق دارند و هر کس مخلالفت کند جماعت مخالفت کرده است و چون یدالله مع الجماعه است وی با خدا مخالفت کرده است. یعنی ان بینش و بصیرت دینی و سیاسی که مردم مدینه باید داشته باشند و ان امام شناسی که باید به کار میبستند بسیار ضعیف بود لذا نه به عملکرد خلفا در جریان هجوم اعتراض کردند و نه برای آیندگان حکایت کردند.
نکته دیگر اینکه قدر، منزلت، جایگاه و مقام حضرت زهرا برای ان مردم مجهول و ناشناخته بود
از طرف دیگر میتوان گفت انان که این جنایت را مرتکب شدند و به خانه فاطمه زهرا هجوم بردند قاعدتا از علنی کردن یا مطرح نمودن این سخن جلوگیری میکردند یا به ان اشاره ای نمیکردند یا درغالب منع کتابت حدیث و نقل حدیث، مانع گسترش این جریان و این خبر به ایندگان میشدند زیرا هم عملکرد انان زیر سوال میرفت هم جامعه اسلامی به خیانت و ظلم انان پی میبرد از این رو از اصحاب به ما چیزی نرسیده است. شاید دوره 80 ، 90 ساله منع کتابت و نقل حدیث به علنی نشدن واقعه هجوم کمک کرده باشد.
از این رو علمای اولیه اهل سنت اعم از نظام معتزلی، طبری، ابن قتیبه، بلاذری و دیگران به جریان هجوم اشاره کردند زیرا راه فراری از وقایع تاریخی نداشتند و بحث منازعات شیعه و سنی به گونه ای که بعدها رواج یافت در زمان انان جدی نبوده است لذا به این گزارشات در تالیفات خود اشاره کردند اما علمای بعدی وقتی منازعات و مناظرات شیعه و سنی زیاد گردید و بیان این مطالب را به ضرر خلفای خود میدیدند در صدد توجیه عملکرد خلفا و یا در صدد تضعیف نظر علمای اولیه برآمدند مانند شهرستانی و صفدی که نظام معتزلی را به دلیل بیان حقایق تاریخی متهم به رفض میکنند.
شاید بتوان گفت علمای اولیه اهل سنت که وقایع هجوم را بیان میکردند واقع بینانه تر بودند یا اینکه چنانچه برخی عصمت را برای انبیا قائل نبودند برای خلفا هم خطا و لغزش را جایز میشمردند یا اینکه برای انان، خلفا انقدر تقدس نداشت که برای علمای بعدی اهل سنت تقدس داشت.
بنده نمی خواهم بیشتر در مورد سخنان بی ربط شما بحثی بکنم، ولی همین پستهای نامربوط شما که ربطی به سؤال من ندارند به کنار، شما حتی معنی تواتر را هم نمی دانید، تا جایی که می فرمایید: «میشود به بعضی از متواترات هم شک و حتی آنها را رد کرد» خب دیگه چه جای بحث و گفتگویی می ماند با شما؟ تواتر حقیقی هیچوقت جای شک ندارد. ولی ربطی به این تاپیک ندارد. تاپیکی ایجاد کنید و از کارشناس بخواهید برایتان توضیح بدهد.
اگر پست اول را درست خوانده بودید، می دیدید که نگفته ایم حتماً باید روایات متواتر وجود داشته باشد.
از دید حضرت آیت الله سبحانی که در صورت جمع کردن منابع شیعی و سنی با هم، تواتر ایجاد می شود. به هر حال بحث ما بر سر منابع اهل سنت است.
به راستی عجیب است از شما چنین پاسخی. سند صحیحتان بر اینکه در بیعت خم 10 ها هزار نفر حضور داشتند و از اینکه 110 صحابی یا 120 صحابی آنرا نقل کرده اند ذکر کنید. البته سند صحیح، که اثبات صحت سند هم به عهدۀ خودتان است.
ظاهرا
تنکس زدنم شبهه شده است.
من فقط موافق این هستم که بحث منحرف نشود و گفتگو متمرکز شود روی سوالات کاربر تزکیه. هر چه باشد خودش پرسشگر است و خودشان بهتر میتوانند تشخیص بدهند سوالشان چیست و به دنبال چه چیزی میباشند.
والسلام علي من اتبع الهدي
غدير خم وامامت 12 امام روشن ترين وصريحترين و صحيح ترين بليغ ترين قاطع ترين و متواترترين اخبار در جهان اسلام است كه بزرگان محدثين خاصه مانند شيخ طوسي و عامه هم مانند مقبلي گفته اند اگر بحديث غدير خدشه وارد شود ديگر به هيچ چيز اسلام نميتوان اعتماد نمود .
وقال السيد العلامة محمد بن إسماعيل الأمير رحمه الله: إن له مائة وخمسين طريقا. قال العلامة المقبلي (المترجم ص 142) بعد سرده لبعض طرق هذا الحديث:
فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم !!!!
نميدانم خداي متعال ورسولش به چه زباني ميبايست بگويند كه نگفتند ؟!
اما غدير خم در قران وسنت صحيح :
[="]Download
با سلام.
بنده دارم نگران کارشناس بحث می شوم. نکنه مشکلی براشون پیش اومده؟ هفته بعد عیده، اگر لطف کنن و بیشتر در پاسخگویی ممارست کنن، این بحث هم زودتر تموم بشه. می ترسم این تاپیک بدون نتیجه گیری و با پستهای اسپمی که در اون هست، قفل و جمعبندی بشه و برای دیگرانی که بعدها می خونندش، ایجاد شبهه کنه.
سلام
به دو شیوه می توان به این سوال پاسخ داد یکی اینکه این سوال برای خود شما پیش آمده باشد و دیگری اینکه اهل سنت این سوال را پرسیده باشند.
اگر مورد اول باشد جوابش چنین است. احادیث امام علی و امام حسن و امام حسین و حتی امام سجاد در منابع شیعه به غیر از احادیث مرسل و بدون سند و احادیثی که با واسطه ی امام باقر و امام صادق یا امامان بعد از آنها بوده زیر ده درصد است. شما به عنوان نمونه می توانید کتب اربعه را بگردید ببینید چند روایت بدون واسطه ی ائمه بعدی از چهار امام اول می توانید پیدا بکنید. نهج البلاغه و غررالحکم هم بیشتر سخنانی که گردآوری کرده اند از طریق روایات شیعه نبوده است بلکه بیشتر آنها را از کتب تاریخی و ادبی و بلاغی اهل سنت گردآوری کرده اند. بنابراین در مجموعه ی کوچک انتظار حدیث جزیی و خاصی را داشتن توقع به جایی نیست.
البته همانطور که یکی از دوستان اشاره کردند در خطبه ی 202 نهج البلاغه یک اشاره ای شده است آنجا که می گوید : وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضافُرِ اءُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها ( ترجمه : دخترت تو را خبر دهد كه چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم كردند ) و یا در منابع دیگر مانند کتاب امالی مفید که همین خطبه با سند ( برعکس نهج البلاغه که بدون سند نقل شده) از طریق امام سجاد از امام حسین روایت شده آن قسمت این گونه نقل شده است : و ستنبئك ابنتك بتضافر أمتك علي و على هضمها حقها ( ترجمه: و به زودي دخترت از همدستی امّتت علیه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش می دهد) ( امالی مفید ص282) که همینها هم بیشتر دلالت بر غصب فدک دارد تا به شهادت.
اما اگر اهل سنت این سوال را پرسیده باشند . می توانیم به مواردی که وضعیت مشابه دارند برایشان استناد کنیم. مثلا بگوییم چرا حدیث عشره مبشره را فقط سه نفر از پیامبر نقل کرده اند ؟ چرا فقط این حدیث فقط دو نفر از آن ده نفر نقل کرده اند و یکی از همان دو نفر هم عبدالرحمن بن عوف بوده که از طریق پسرش حمید نقل شده که در زمان مرگ پدر یکساله بوده و نمی توانسته از او حدیث نقل کند. یا اینکه بگوییم چرا دو کتاب مهمشان صحیح مسلم و صحیح بخاری این حدیث را در فضایل اصحاب نقل نکرده اند.
احتمال تبانی حتما لازم نیست. زیرا بعضی مسائل در آن زمان در اینکه یک واقعه حالا هر واقعه ای متواتر نشوند و راویانش اندک باشند تاثیر داشتند. مثلا قانون منع کتابت حدیث بوده که اولین بار در زمان عمر بن عبد العزیز یعنی زمان امامت امام صادق بر داشته شد. خود تاریخ نویسی مسلمانان هم از قرن سوم کم و بیش شروع شد و در اواخر قرن سوم و نیز قرن چهارم می توانیم بگوییم که تاریخ نویسی روال عادی پیدا کرد. برخی وقایع مهم دوران پیامبر هم متواتر نیستند و ناقلان آن اندک اند حالا آیا علت اینها به دلیل تبانی است؟ خیر یکی از دلایل مهمش این است که سیره نویسی دیر آغاز شد.
البته توجه داشته باشید که متواتر حدیثی با متواتر تاریخی تفاوت دارد.
در تاریخ بین مورخان نقل سند معمول نیست غیر از معدودی تاریخهای اولیه مثل تاریخ طبری یا بعضی از کتبی که در اصل کتاب تراجم هستند و کتاب تاریخی نیستند ولی استفاده ی تاریخی دارند مانند طبقات ابن سعد و تاریخ دمشق ابن عساکر.
نیازی در این باره به استناد به علم امامت نیست.فکر کنم نقل این دو حدیث بد نباشد:
قال أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد القمي رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى قال حدثني هارون بن مسلم عن علي بن أسباط عن سيف بن عميرة عن عمرو بن شمر عن جابر قال قلت لأبي جعفر محمد بن علي الباقر ع إذا حدثتني بحديث فأسنده لي فقال حدثني أبي عن جدي عن رسول الله ص عن جبرئيل ع عن الله عز و جل و كل ما أحدثك بهذا الإسناد . ( امالی مفید ص42)
ترجمه: جابر بن یزید گوید به امام باقر (ع) عرض کردم: هر گاه حدیثی برایم باز گفتی سندش را نیز بیان فرما. امام (ع) فرمود: پدرم از جدّم از رسول خدا (ص) از جبرئیل (ع) از خدا- عزّ و جلّ- براي من حدیث گفته است، و هر حدیثی که برایت بگویم با این سند خواهد بود.
علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد، عن عمر بن عبدالعزيز عن هشام بن سالم وحماد بن عثمان وغيره قالوا: سمعنا أبا عبدالله عليه السلام يقول: حديثي حديث أبي، وحديث أبي حديث جدي، وحديث جدي حديث الحسين، وحديث الحسين حديث الحسن، وحديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام وحديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلى الله عليه وآله وحديث رسول الله قول الله عزوجل. ( کافی ج1 ص53)
ترجمه: امام صادق فرمودند حدیث من حدیث پدرم است و حدیث پدرم حدیث جدم است و حدیث جدم حدیث حسین (ع) است و حدیث حسین (ع) حدیث حسن (ع) است و حدیث حسن (ع) حدیث امیرالمومنین (ع) است و حدیث امیر المومنین حدیث رسول الله (ص) است و حدیث رسول الله سخن خداوند عزوجل است.
اما در زمینه ی احتجاج با اهل سنت خیلی از وقایع و احادیث پیامبر از طریق ابن عباس نقل شده که آنها قبول دارند در حال که ابن عباس در هنگام مرگ پیامبر حدود سیزده سال داشت . دو نفر هم به نام شعبی و زهری هستند که عصر پیامبر را درک نکردند ولی روایت بدون واسطه از پیامبر زیاد دارند که خیلی از آنها را اهل سنت قبول دارند. اگر اشتباه نکنم یکی از راویان خواستگاری امام علی از دختر ابوجهل ( که خیلی به آن استناد می کنند) هم در زمان نقل روایت نوزاد بوده است.
[SPOILER]بحار الأنوار، المجلسي ج30 294 [20] باب ..... ص : 145
وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ الدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِيم[/SPOILER]
این روایت از خود عمر نقل شده است!
سند حدیث این گونه نقل شده است که سعید بن مسیب از اصحاب امام سجاد ماجرا را اینگونه نقل می کند که عبدالله بن عمر اینها را از زبان پدرش عمربن خطاب برای یزید می گوید!!
در سند این حدیث جعفر بن محمد بن مالک ضعیف است و عبدالرحمن بن سنان هم مجهول است. خود علامه مجلسی هم از آنچه در پایان این روایت گفته بر می آید که او هم این روایت را چندان قبول ندارد.
روایات تحریف قرآن متواتر معنوی است و متواتر لفظی نیست. یعنی اینکه به این صورت که مشخصا آیه یا جای خاصی تحریف شده متواتر نیست. ولی هر کدام به شیوه ای و جایی را گفته اند که تحریف شده است. بنابراین در این زمینه به تواتر شک کنیم فقط شامل تواتر معنوی می شود و اشکالی به متواترات لفظی وارد نمی آید. البته این را هم بگویم اگر در جایی روایات معارض زیاد باشد نمی توان ادعای تواتر کرد.
البته کتاب تلخیص شافی نوشته ی شیخ طوسی است که تلخیص انجام داده روی کتاب شافی فی الامامه ( تلخیص کتاب دقیقا خود کتاب نیست). من نه در آدرسی که کارشناس داد و نه علی رغم جستجوی زیادی که هم در کتاب تلخیص شافی و هم شافی فی الامامه انجام دادم چنین سخنی را با این لفظ که ضربه و سقط و قنفذ در بین اهل سنت متواتر بوده پیدا نکردم. گویا آن سایتی که کارشناس این را از آن جا کپی پیست کرده است ( سایت حوزه به این آدرس) نقل به مضمون با دخل و تصرف از کتاب تلخیص انجام داده است.
در آن آدرسی که کارشناس از سخن سید مرتضی داده بود ( تلخیص شافی ج3 ص76) و همچنین در خود کتاب شافی ج3 ص 241 چنین نوشته شده است:
وقد روى البلاذري عن المدائني عن مسلمة بن محارب عن سليمان التيمي عن أبي عون أن أبا بكر أرسل إلى علي عليه السلام يريده على البيعة فلم يبايع، فجاء عمر ومعه قيس فلقيته فاطمة عليها السلام على الباب فقالت: يا ابن الخطاب أتراك محرقا علي بابي قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك وجاء علي عليه السلام فبايع،
وهذا الخبر قد روته الشيعة من طرق كثيرة، وإنما الطريف أن نرويه برواية لشيوخ محدثي العامة ولكنهم كانوا يروون ما سمعوا بالسلامة، وربما تنبهوا على ما في بعض ما يروونه عليهم فكفوا عنه، وأي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتى يبايع؟
ترجمه : و آنچه روایت کرده بلاذری از مدائنی از مسلمه بن محارب از سلیمان تیمی از ابی عون که ابوبكر به دنبال علي - عليه السلام - فرستاد تا بيعت كند، ولي علي - عليه السلام - از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اي فرزند خطاب، مي بينيم در صدد سوزاندن خانه من هستي، عمر گفت: بلي، اين كار كمك به چيزي است كه پدرت براي آن مبعوث شده است پس علی آمد و بیعت کرد.
این خبر را شیعه از طرق کثیر روایی بیان کرده و شگفت اینکه بزرگان محدثین اهل تسنن نیز آن را آورده اند و آن را درست و بی عیب بیان کرده اند چه بسا برخی از روایاتی که بر علیه ایشان بوده است را شنیده اند و از بیانش خودداری کرده اند . و کسی که درب خانه اش به آتش کشیده میشود تا بیعت کند، چه اختیاري دارد ؟ می توانید خودتان هم از همان کتب عین عبارت را ببینید :
تلخیص شافی ج3ص76
شافی فی الامامه ج3 ص241
شیخ طوسی در کتاب تلخیص شافی ضربه به حضرت فاطمه و سقط جنین را در بین شیعه مشهور و بدون خلاف می داند و روایات احراق بیت را در شیعه متواتر نمی داند بلکه مستفیض می داند:
و ما ارادوا من احراق البیت علیها حین التجا علیه قوم و امتنعوا من بیعته و لیس لاحد ان ینکر الروایه بذلک لا نا قد بینا الروایه الوارده من جهة العامه من طریق البلذری و غیره و روایة شیعه مستفیضة به لا یختلفون فی ذلک. ( تلخیص شافی ج3 ص 156)
البته از نظر من با کنارهم قرار گرفتن روایات هجوم به بیت و شهادت شیعه و سنی هم تواتری به وجود نمی آید زیرا استفاضه و تواتر زمانی است که نقل ها بر امر واحدی دلالت داشته باشند نه بر امر ضد و نقیض.
با سلام و احترام
بله تحریف را نمیپذیریم
قد روى البلاذري عن المدائني عن مسلمة بن محارب عن سليمان التميمي عن أبي عون: أن أبا بكر أرسل عمر الى علي عليه السّلام يريده على البيعة، فلم يبايع- و معه قبس- فتلقته فاطمة عليها السلام على الباب، فقالت: يا ابن الخطاب، أتراك محرقا علي بابي؟ قال: نعم «3» و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك و جاء علي عليه السّلام، فبايع.
و هذا الخبر قد روته الشيعة من طرق كثيرة، و إنما الطريق أن يرويه شيوخ محدثي العامة، لكنهم كانوا يروون ما سمعوا بالسلامة. و ربما تنبهوا على ما في بعض ما يروونه عليهم، فكفوا منه، و أي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتى يبايع؟
و روى ابراهيم بن سعيد الثقفي: قال: حدثنى أحمد بن عمرو البجلي قال: حدثنا أحمد بن حبيب العامري عن حمران بن أعين عن أبي عبد اللّه جعفر ابن محمّد قال: و اللّه ما بايع علي حتى رأى الدخان قد دخل بيته ( شیخ طوسی تلخیص شافی ج 3 ص 76)
در مورد احراق بیت همانگونه که شیخ طوسی در تلخیص شافی نقل کرده است بزرگان از محدثین عامه ان را نقل میکردند ولی بعدها علمای اهل سنت از بیان ان خود داری میکردند که این مطلب دال بر شهرت عند العامه است زیرا شیخ طوسی در جای دیگر هم احراق بیت نزد اهل سنت را مشهور دانسته است وی در ج 3 ص 156 با استناد به سخن بلاذری مینویسد لیس لاحد ان ینکر الروایه من جهة طرق العامه بنابر این احراق بیت در نزد علمای اهل سنت مشهور بوده است. ما اعتقاد شیخ طوسی در مورد شهادت حضرت محسن این است که در نزد شیعه شهرت داشته است ولی سخنی در مورد نظر اهل سنت بیان نکرده است.
عبارت را ببینید
و مما أنكر عليه: ضربهم لفاطمة عليها السلام، و قد روي: أنهم ضربوها بالسياط. و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة: أن عمر ضرب على بطنها حتى اسقطت، فسمي السقط (محسنا). و الرواية بذلك مشهورة عندهم.
و ما ارادوا من احراق البيت عليها- حين التجأ إليها قوم، و امتنعوا من بيعته- و ليس لأحد أن ينكر الرواية بذلك، لأنا قد بينا الرواية الواردة من جهة العامة من طريق البلاذري و غيره «3»، و رواية الشيعة مستفيضة به، لا يختلفون في ذلك
تلخیص شافی ج 3 ص 156
[="]شما در اینجا در مقام دفاع از نظام هستید یا شهرستانی؟
[="]اگر در مقام دفاع از شهرستانی هستید باید عرض کنم که حقایقی را در طول تاریخ اسلام از زبان غیر شیعه به نفع اهل بیت میبینیم که قطعا شما ان را قبول دارید و یا اینکه حقایق را کتمان مینمودند نمونه های ن زیاد است و اینجا هم مجال بیان ان را ندارد نظام معتزلی هم یکی از این افراد که حقیقت را بیان نموده خصوصا که در عصر حضور میزیسته از طرفی دیگر شهرستانی با چه استدلالی سخن نظام را رد میکند فقط او را متهم به رفض کرده و الا دلیل علمی متقنی بر این امر اقامه نکرده است و در بین علمای متعصب اهل سنت مرسوم بوده هر کس خلاف جریان اب شنا میکرده او را متهم به رفض و تشیع میکردند مگر خود ابن ادریس شافعی متهم به رفض نبود. نظام اهل بصره و شاگرد ابوالهذیل علاف بود در حالی که در قرن دوم و سوم بصره به عثمانی مذهبان گرایش داشتند او راه اعتزال را در پیش گرفت شاید بتوان گفت اعتقاد نظام به شهادت حضرت محسن تاثیر پذیرفته از مجالست با هشام بن حکم شاگرد امام صادق است ولی به هر حال او یک معتزلی سنی است. بین مورخین و متکلمین اهل سنت برخی او را تایید کرده و برخی او را تضعیف مینمایند علت اصلی اتهامات به نظام از جانب اهل حدیث است زیرا نظام معتزلی عقل گراست. همچنین گرایشاتی که به تشیع داشته ولی به هیچ عنوان خود را یک متشیع هم معرفی نکرده است. ابن حجر او را امی خوانده است. ( ابن حجر، لسان المیزان، ج 1 ص67 ) ابن قتیبه به خاطر دشمنی با او وی را بدکار و خیره سر و در زشتکاری سرآمد خوانده است. ابن قتیبه از محدثین متعصب اهل سنت است و با اعتزالیان و عقل گرایان میانه خوبی نداشته است.
[="]بغدادی از دشمنان سرسخت نظام است او را تاثیر پذیرفته از فلاسفه ملحد و برهماییان هند و هشام بن حکم رافضی میداند.( بغدادی الفرق بین الفراق ص 79)
[="]ذهبی از بزرگان حدیثی متعصب اهل سنت مرگ نظام را در حالت مستی گزارش نموده است. ( ذهبی سیر اعلام النبلاءج 10 ص 542 )
[="]بنابر این علت مخالفت علمای اهل سنت با نظام در درجه اول به خاطر گرایشات عقلی و اعتزالی نظام است که به مذاق اهل حدیث از اهل سنت خوش نمیاید و در درجه دوم عدم کتمان و بیان حقایق تاریخی مانند شهادت حضرت محسن است زیرا باعت طعن به خلفای انان میشود و البته سفارشات زیادی از جانب اهل سنت بر کتمان وقایع تاریخی وجود دارد مانند سفارش غزالی بر بیان نکردن مصائب امام حسین در کربلا زیرا باعث طعن بر خلافت خلفای اهل سنت است
در خصوص مطلب اول شما اگر علمای شیعه چنین مطلبی را بگویند از باب اینکه برخی از شیعیان ان را گفتند قبول میکنیم مگر اینکه خلاف ان ثابت شود یا علمای دیگر در رد ان بیان خاصی داشته باشند. اما در مورد مطلب دوم شما ایا نمیتوان احتمال داد که علمای اهل سنت به خاطر تعصبی که به خلفای خود دارند و مورد طعن و اتهام قرار نگرفتن خلفای خود از بیان حقایق تاریخی روی گردان شوند؟ ایا در حد احتمال نمیتوان ان را پذیرفت. مگر طبری کتابی در باب غدیر خم ندارد اما در کتاب تاریخ خود سخنی از غدیر خم نمیزند یا اینکه بخاری در صحیح خود وقتی به موضوع اختلاف بین حضرت علی و ابوبکر اشاره میکند نام عمر و ابوبکر را نیاورده و به جای ان کذا و کذا مینویسد و البته نمونه های دیگر
با سلام و احترام
روایاتی که خبر از هتک حرمت حضرت زهرا میدهد.
حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَعْبَدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمُمَتِّعُ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ هِلَالٍ عَنْ أَسْلَمَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ دَعَا بِعَلِيٍّ ع فَسَارَّهُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَكَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ وَ غصب [غُصِبْتَ] عَلَى حِقْدٍ [حَقِّكَ] فَبَكَتْ فَاطِمَةُ ع وَ بَكَى الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالَ لِفَاطِمَةَ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ مِمَّ بُكَاؤُكِ قَالَتْ يَا أَبَةِ أَخْشَى الضَّيْعَةَ بَعْدَكَ قَالَ أَبْشِرِي يَا فَاطِمَةُ فَإِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَا تَبْكِي وَ لَا تَحْزَنِي فَإِنَّكِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبَاكِ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ابْنُ عَمِّكِ خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَ ابْنَاكِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّةَ التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِي ( خزاز رازی، کفایة الاثر فی انص علی الائمة الاثنی عشر ص 124؛ بيدار - قم، 1401 ق.)
در این روایت پیامبر اولین شخصی که به او ملحق میشود را به دخترش فاطمه خبر میدهد که او کسی نیست جز فاطمه زهرا سلام الله علیها
روایت دیگر
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ أَقْبَلَ الْحَسَنُ ع فَلَمَّا رَآهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّى أَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ ع فَلَمَّا رَآه …… فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرَى وَاحِداً مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا بَكَيْتَ أَ وَ مَا فِيهِمْ مَنْ تُسَرُّ بِرُؤْيَتِهِ فَقَالَ ص وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَأَكْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَسَمَةٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْهُمْ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ أَخِي وَ شَقِيقِي...... وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِك ( شیخ صدوق امالی ص 112؛ كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش. ارشاد القلوب دیلمی روایت فوق را گزارش کرده است ج 2 ص 295 ؛ همچنین طرف من الانباء از سید بن طاووس ص 393 ؛ همچنین مجلسی در بحار ج 43 ص 173 )
در این روایت آمده است که امام حسن و امام حسین بر پیامبر وارد میشوند و حضرت با چشمی گریان خبر از شهادت انان میدهد همچنین حضرت زهرا وارد میشود و پیامبر میفرماید پس از من ذلت وارد خانه او خواهد شد حرمت او شکسته میشود حق او غصب میگردد از ارث منع میشود و پهلوی او شکسته و محسنش سقط میگردد )
روایت دیگر
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَى السَّمَاءِ قِيلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاثٍ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُكَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِكَ يَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِكَ فَمَا هُنَّ قِيلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّانِيَةُ فَالتَّكْذِيبُ وَ الْخَوْفُ الشَّدِيدُ وَ بَذْلُكَ مُهْجَتَكَ فِي مُحَارَبَةِ أَهْلِ الْكُفْرِ بِمَالِكَ وَ نَفْسِكَ وَ الصَّبْرُ عَلَى مَا يُصِيبُكَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِي الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوكَ عَلِيٌّ فَيَلْقَى مِنْ أُمَّتِكَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِيفَ وَ التَّوْبِيخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِكَ الْقَتْلُ فَقَالَ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ- قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ يَكُونُ لَهَا مِنْ أَخِيكَ ابْنَانِ يُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ يُسْلَبُ وَ يُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِكَ أُمَّتُكَ قُلْتُ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا ابْنُهَا الْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُكَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ يَقْتُلُونَهُ صَبْرا ( ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، ص 332؛ دار المرتضوية - نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش. روایت فوق را مجلسی در ج 28 ص 62 نقل کرده است)
پیامبر زمانی که به معراج رفتند به سه چیز قرار شد وی را امتحان و آزمایش کنند که حضرت فرمود در برابر آن تسلیم هستم . اول گرسنگی دوم تکذیب شدن توسط دشمنان سوم شهادت خاندانت است که از انها دخترت به او ظلم میشود وی از حقش محروم میگردد در حالی که باردار است مضروب میگردد و بدون اذن وارد خانه اش میشوندو فرزندش بر اثر ضرب و شتم سقط میشود وی بر اثر همین مظالم از دنیا میرود. پیامبر در برابر هر کدام از این اخبار عرضه میدارد خداوندا میپذیرم و صبر میکنم
روایت دیگر
حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيِ «1» عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ ص وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ ص أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لَا يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اللَّهُ عَلَى اسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ- فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلًا وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا «2» فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنِّي وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ- وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ الْبَائِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ الْمُخْتَارِ لَهَا اللَّهُ سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي- «3» إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ التَّعَزِّي لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي «1» وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ «2»- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ «3» وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ- لَا يَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو- وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ «4» عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ* سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ ( مفيد، محمد بن محمد، الأمالي للمفيد ص 281؛كنگره شيخ مفيد - قم، چاپ: اول، 1413ق. مطلب فوق در شرح اصول کافی از مازندرانی ج 7 ص 210 آمده است.)
این روایت از شیخ مفید در امالی است حدیث از امام حسین است که هنگام دفن حضرت زهرا توسط امیرالمومنین و سخنانی که ان حضرت خطاب به پیامبر ایراد کردند را بیان میکند.
روایت دیگر
در خطبه ای که امام حسن در کوفه در جریان صلح با معاویه ایراد میکند اشاره ای به ظلم به حضرت زهرا شده است.
فَكَذَبَ مُعَاوِيَةُ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، غَيْرَ أَنَّا لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مخيفين [مَخُوفِينَ] مَظْلُومِينَ مُضْطَهَدِينَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ نَزَلَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ [مِنَ الْفَيْءِ] وَ الْغَنَائِمِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا فَاطِمَةَ إِرْثَهَا مِنْ أَبِيهَا
(طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي ص 566، دار الثقافة - قم، چاپ: اول، 1414ق.
قال الصادق عليه السلام:... و أخْذ النار في خشب الباب؛ و إدخال قنفذ لعنه اللَّه يده يروم فتح الباب، و ضَرْب عمر لها بالسوط على عضدها حتى صار كالدملج الأسود، و رَكْل الباب برجله حتى أصاب بطنها و هي حاملة بالمحسن لستة أشهر و إسقاطها إياه، و هجوم عمر و قنفذ و خالد بن الوليد، و صفقة خدّها حتى بدا قرطاها تحت خمارها و هي تجهر بالبكاء و تقول: «وا أبتاه! وا رسول اللَّه! ابنتك فاطمة تُكذَّب و تُضرب و يُقتل جنين في بطنها»، وخروج أميرالمؤمنين عليه السلام من داخل الدار محمرُّ العين حاسراً حتى ألقى ملاءته عليها و ضمّها إلى صدره. و صاح أميرالمؤمنين عليه السلام بفضة: «يا فضة! مولاتك، فاقبلي منها ما تقبله النساء، فقد جاءها المخاض من الرفسة و ردِّ الباب»، فأسقطت محسناً.
فقال أميرالمؤمنين عليه السلام: إنّه لاحقٌ بجدّه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فيشكو إليه.
بحارالانوار: ج 53 ص 19.]
امام صادق عليه السلام فرمود: آتش به چوب در خانه گرفت. قنفذ با دست فشار مى داد و مى خواست در را باز كند. عمر با تازيانه بر بازوى فاطمه عليهاالسلام چنان زد كه مانند بازوبندِ سياه شد. و نيز چنان با لگد به در زد كه به شكم فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد در حاليكه به محسن عليه السلام ششماهه باردار بود، و اين فرزند در معرض سقط قرار گرفت. عمر و قنفذ و خالد به خانه هجوم آوردند.
عمر چنان سيلى بر روى فاطمه عليهاالسلام زد كه پوشش سر كنار رفت و گوشواره ى آنحضرت ديده شد، در حاليكه آن حضرت با صداى بلند گريه مى كرد و مى فرمود: «اى پدر، اى رسول خدا! سخن دخترت فاطمه را دروغ پنداشتند و او را زدند و جنين او را كشتند».
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين حال از داخل خانه با چشمان سرخ شده و آستين بالا زده برخاست، و عباى خود را روى فاطمه عليهاالسلام انداخت و آنحضرت را به سينه چسبانيد... و فرياد زد: «فضه! بانوى خود را درياب كه فرزند او از ضرب لگد در حال سقط است»!
اميرالمؤمنين عليه السلام درِ شكسته را به جاى خود باز گردانيد، و در همان حال محسن عليه السلام سقط شد. حضرت فرمود: محسن عليه السلام به جدش ملحق مى شود و نزد آنحضرت شكايت مى نمايد.
در این روایات جریان هجوم و یا شهادت حضرت محسن از لسان پیامبر و برخی از امامان آمده است.
همچنین این روایت که حکایت از ظلم به فاطمه پس از پیامبر دارد که حضرت از ان خبر میدهد.
[الأمالي للشيخ الطوسي] الْمُفِيدُ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ بِنْتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي يَا أَبَتَاهْ يَا أَبَتَاهْ فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ ع فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَبْكِيَنَّ يَا بُنَيَّةُ فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِي مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا أَبْشِرِي يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحَاقِ بِي فَإِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي. بحار ج 28 ص 41
روایت دیگر
[الأمالي للصدوق] ابْنُ الْوَلِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنِ ابْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ بَيْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذِ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَبَكَى فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَبْكِي مِمَّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدِي فَقُلْتُ وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى الْقَرْنِ وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا وَ طَعْنَةِ الْحَسَنِ فِي الْفَخِذِ وَ السَّمِّ الَّذِي يُسْقَى وَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ قَالَ فَبَكَى أَهْلُ الْبَيْتِ جَمِيعاً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا خَلَقَنَا رَبُّنَا إِلَّا لِلْبَلَاءِ قَالَ أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ. ( همان)
ببینید کاربر گرامی
شما صحبت از کپی پیست کردید شما فرض کنید من همه شو براتون تایپ کردم اگر مشکلتون در کپی و پیست باشه می خواهید کتاب رو در اختیارتون بذارم خودتون منابعش رو ببینید اینکه کپی هست یا نیست مهم نیست مهم منبع اش هست که باید ببینید چه منبعی گفته چرا بهونه بنی اسرائیلی میاورید اگر نه منابع مختلف شیعه و سنی هجون ضرب و شتم رو تایید کردند من منابع سنی از ضرب و شتم و شهادت ام ابیها رو ذکر کردم
هیچ یک از صحابه هم چنین موضوعی رو پنهان نکردند
در آخر از اینکه کپی پیست کردم شرمنده ام چون شما را ندیدم که کتاب رو تقدیم کنم
متاسفانه اون روز هم دوربین نبود که ازش مستند بسازند مجبور بودند مدام کپی و پیست کنند تا بهتون برسه
اگر عادت به کپی پیست خوندن ندارید کلا اکثر کتب رو نباید بخونید
با سلام و احترام
تبریک سال جدید بر شما و همه کاربران گرامی
همانگونه که در منابع اولیه آمده است حضرت زهرا در دو خانه زندگی میکردند یکی خانه ای که جنب مسجد بود و درب خانه به مسجد باز میشد و دیگری خانه ای که حارثة بن نعمان به ان حضرت بخشید و فاطمه زهرا در ان خانه میزیست. ( طبقات ابن سعد ج 8 ص 20)
اتفاقاتی که پس از پیامبر رخ داد اعم از غصب فدک و هجوم به بیت و دوران بیماری و نقاهت حضرت ظاهرا در این خانه واقع شده است. طبعا اگر اتفاقات مذکور در این خانه رخ داده باشد نباید توقع حضور جمعیت چشمگیر حوالی مسجد را داشت اگر چه برخی از منابع نقل کردند زمانی که هجوم به خانه فاطمه شکل گرفت افرادی که صدای ناله فاطمه را شنیدند بازگشتند که جمعیت انان برای ما معلوم و مشخص نیست.
همچنین در زمان اتش زدن خانه وقتی به عمر خلیفه دوم گفتند در این خانه فاطمه است وی گفت اگر چه او باشد این گزارش هم نشان میدهد عده ای انجا با وی مخالفت کردند.
نکته دیگر مبنی بر اینکه چرا جریان هجوم به تواتر به دست ما نرسیده است باید عرض کنم که نزد شیعه تواتر وجود دارد نزد اهل سنت شاید کمتر از شیعه البته سخن شیخ طوسی را در پستهای گذشته بیان کردیم که تکرار نمیکنیم. اما شاید علت عدم تواتر از سوی اصحاب، جریان حاکم در مدینه باشد وقتی سقیفه نشینان به زور و با ارعاب در روز سقیفه از مردم بیعت میگرفتند قاعدتا در جریان هجوم هم ترس و واهمه ازمخالفت داشتند حتی جرات بیان هجوم و یورش و اعتراض به حکومت غاصب هم پیدا نمیکردند.
اگر جریان هجوم را بعد از غصب فدک و بیعت مردم بدانیم زیرا طبق نظر برخی از محققین که قائل هستند هجوم 40 الی 50 روز بعد از رحلت پیامبر واقع شده، و تا آن زمان هنوز حضرت علی بیعت نکرده بود لذا حکومت غاصب در صدد برآمد از حضرت علی بیعت بگیرد که هجوم و یورش به خانه فاطمه اتفاق افتاد؛ شاید دیگر در بین مردم انگیزه ای برای اعتراض و یا بیان وقایع ایجاد نشده بود و چه بسا توقع داشتند حضرت علی هم با خلفا بیعت نماید.
نکته دیگر اینکه بیان واقعه هجوم از جانب اصحاب باید توام با اعتراض انان به حکومت وقت بود و مردم جرات چنین کاری را نداشتند. از طرفی چه توقعی از اصحاب و مردم است وقتی انان به راحتی جریان غدیر را به بوته فراموشی سپردند و در فاصله دو ماه و اندی سخن پیامبر را وقعی ننهادند چه انتظاری هست اکنون که حکومت در دست غاصبین است برای دفاع از فاطمه زهرا و به اتش کشیده شدن خانه او اعتراض کنند یا ان را بیان کنند انها که به راحتی از کنار جریان غدیر گذشتند از کنار خانه به اتش کشیده شده هم میگذرند.
نکته دیگر تبلیغات منفی مخالفین و معاندین اهل بیت بود زیرا انها مدعی بودند که بزرگان از صحابه و اهل حل وعقد بر جانشینی ابوبکر اتفاق دارند و هر کس مخلالفت کند جماعت مخالفت کرده است و چون یدالله مع الجماعه است وی با خدا مخالفت کرده است. یعنی ان بینش و بصیرت دینی و سیاسی که مردم مدینه باید داشته باشند و ان امام شناسی که باید به کار میبستند بسیار ضعیف بود لذا نه به عملکرد خلفا در جریان هجوم اعتراض کردند و نه برای آیندگان حکایت کردند.
نکته دیگر اینکه قدر، منزلت، جایگاه و مقام حضرت زهرا برای ان مردم مجهول و ناشناخته بود
از طرف دیگر میتوان گفت انان که این جنایت را مرتکب شدند و به خانه فاطمه زهرا هجوم بردند قاعدتا از علنی کردن یا مطرح نمودن این سخن جلوگیری میکردند یا به ان اشاره ای نمیکردند یا درغالب منع کتابت حدیث و نقل حدیث، مانع گسترش این جریان و این خبر به ایندگان میشدند زیرا هم عملکرد انان زیر سوال میرفت هم جامعه اسلامی به خیانت و ظلم انان پی میبرد از این رو از اصحاب به ما چیزی نرسیده است. شاید دوره 80 ، 90 ساله منع کتابت و نقل حدیث به علنی نشدن واقعه هجوم کمک کرده باشد.
از این رو علمای اولیه اهل سنت اعم از نظام معتزلی، طبری، ابن قتیبه، بلاذری و دیگران به جریان هجوم اشاره کردند زیرا راه فراری از وقایع تاریخی نداشتند و بحث منازعات شیعه و سنی به گونه ای که بعدها رواج یافت در زمان انان جدی نبوده است لذا به این گزارشات در تالیفات خود اشاره کردند اما علمای بعدی وقتی منازعات و مناظرات شیعه و سنی زیاد گردید و بیان این مطالب را به ضرر خلفای خود میدیدند در صدد توجیه عملکرد خلفا و یا در صدد تضعیف نظر علمای اولیه برآمدند مانند شهرستانی و صفدی که نظام معتزلی را به دلیل بیان حقایق تاریخی متهم به رفض میکنند.
شاید بتوان گفت علمای اولیه اهل سنت که وقایع هجوم را بیان میکردند واقع بینانه تر بودند یا اینکه چنانچه برخی عصمت را برای انبیا قائل نبودند برای خلفا هم خطا و لغزش را جایز میشمردند یا اینکه برای انان، خلفا انقدر تقدس نداشت که برای علمای بعدی اهل سنت تقدس داشت.