جمع بندی ایجاد میل به گناه، پس از خلقت آدم، از منظر عقل
تبهای اولیه
سلام. آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟
نمی خواهم در مورد اساس نقلی این بحث، سؤال کنم. سؤالم در مورد این است که به طور اساسی، آیا این نگرش به لحاظ عقلی «ممکن» هست یا خیر.
[=microsoft sans serif]
سلام. آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟
باسلام
درست متوجه منظور شما نشدم.
اگر منظورتان صرف امکان است، باید عرض کنم، هر آنچه بازگشت به اجتماع نقیضین نداشته باشد( به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) از نظر عقلی ممکن است و احتمال تحقق دارد.
مثلا اگر بگوییم، خداوند عادل هست ولی قدری هم ظلم می کند، این اجتماع نقیضین است. زیرا در ان واحد، دو گزاره را مطرح کرده ایم که در یکی مدعی عدالت خداوندیم و در دیگری، عدالت او را نفی کرده ایم.
یا اگر بگوییم، خداوند وجود دارد ولی کمی ظلم میکند، این گزاره به اجتماع نقیضین باز میگردد. زیرا در فراز خداوند وجود دارد، مرادمان خداوند با جمیع صفات کمالی نامحدود است. یکی از این صفات، عدالت اوست. و در بخش کمی ظلم میکند، نیز مدعی وجود ظلم(هرچند کم) در خداوند هستیم. بنابراین در آن واحد مدعی هستیم هم خداوند عادل هست و هم نیست.
در این مورد نیز اینکه بگوییم میل به گناه در آدمیان، پس از خوردن از میوه ممنوعه در انسان ایجاد شد، هیچ مانع عقلی ندارد زیرا نه مستقیما اجتماع نقیضین است و نه به صورت غیر مستقیم.منشأ و زمان تحقق میل به گناه اگر با ذات یا یکی از صفات خداوند منافات نداشته باشد، عقلا امکان دارد.
البته اگر مراد شما از این سوال، تحقق ان از منظر عقل باشد نه صرفا امکان آن، بحث متفاوت میشود.
[="Tahoma"]
سلام. آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟نمی خواهم در مورد اساس نقلی این بحث، سؤال کنم. سؤالم در مورد این است که به طور اساسی، آیا این نگرش به لحاظ عقلی «ممکن» هست یا خیر.
سلام
از آنجا که فرزند از والدین ناشی شده است وجود صفات آندو در وی امری طبیعی به نظر می رسد
اما اینجا دو سوال قابل طرح است
1- آیا صفات اخلاقی هم به ارث می رسند
2- آیا اخلاق در بدن تاثیری دارد که به فرزند برسد ؟
و با توجه به سوال آیا آثار یک گناه هم می تواند مانند صفت اخلاقی به ارث برسد؟
به نظر می رسد برای پاسخ به این سوالات عقل نظری به تنهایی کارساز نباشد و نیاز به تحقیق و مطالعه و تجربه دارد
والله الموفق
سلام. آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟نمی خواهم در مورد اساس نقلی این بحث، سؤال کنم. سؤالم در مورد این است که به طور اساسی، آیا این نگرش به لحاظ عقلی «ممکن» هست یا خیر.
سلام و عرض ادب.
همانطور که جناب حامد فرمودند، برای تشخیص صحت این دیدگاه تنها عقل نظری کافی نیست و باید از عقل عملی نیز بهره برد.
اگر واقعا خود آن میوه ممنوعه مشکلی داشته باشد، میتوان گفت که بله بر نهاد انسان تاثیر میگذارد.
اما اگر فعل خوردن از آن میوه ممنوع شده باشد، پس خوردن آن شاید بی تاثیر در نهاد آدم بوده و میل به گناه پس از هبوط بوجود آمده باشد.
[=microsoft sans serif]
باسلام
درست متوجه منظور شما نشدم.اگر منظورتان صرف امکان است، باید عرض کنم، هر آنچه بازگشت به اجتماع نقیضین نداشته باشد( به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) از نظر عقلی ممکن است و احتمال تحقق دارد.
مثلا اگر بگوییم، خداوند عادل هست ولی قدری هم ظلم می کند، این اجتماع نقیضین است. زیرا در ان واحد، دو گزاره را مطرح کرده ایم که در یکی مدعی عدالت خداوندیم و در دیگری، عدالت او را نفی کرده ایم.
یا اگر بگوییم، خداوند وجود دارد ولی کمی ظلم میکند، این گزاره به اجتماع نقیضین باز میگردد. زیرا در فراز خداوند وجود دارد، مرادمان خداوند با جمیع صفات کمالی نامحدود است. یکی از این صفات، عدالت اوست. و در بخش کمی ظلم میکند، نیز مدعی وجود ظلم(هرچند کم) در خداوند هستیم. بنابراین در آن واحد مدعی هستیم هم خداوند عادل هست و هم نیست.
در این مورد نیز اینکه بگوییم میل به گناه در آدمیان، پس از خوردن از میوه ممنوعه در انسان ایجاد شد، هیچ مانع عقلی ندارد زیرا نه مستقیما اجتماع نقیضین است و نه به صورت غیر مستقیم.منشأ و زمان تحقق میل به گناه اگر با ذات یا یکی از صفات خداوند منافات نداشته باشد، عقلا امکان دارد.
البته اگر مراد شما از این سوال، تحقق ان از منظر عقل باشد نه صرفا امکان آن، بحث متفاوت میشود.
سلام. بله، سؤال من در مورد امکان وقوع است و نه تحقق.
اگر اینگونه انگاشته شود که «آدم و نسل او، پس از خوردن از درخت ممنوعه دچار نوعی مرگ روحانی شدند، یعنی تأثیر خوردن میوه طوری بود که نسل آدم نیز با نوعی مرگ روحانی به دنیا می آمدند،» آیا برخلاف عقل است؟
بنظر حقیر آدم برای پذیرفتن مسئولیت به زمین امد
وظیفه ای که دیگر انسان ها به عمد یا غیر عمد می خواهند ان را فراموش کنند تا
از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمایند
واقعا
آیا ما مثل پدرمان آدم ، انسانی مسئول هستیم؟
التماس دعا
[=microsoft sans serif]
اگر اینگونه انگاشته شود که «آدم و نسل او، پس از خوردن از درخت ممنوعه دچار نوعی مرگ روحانی شدند، یعنی تأثیر خوردن میوه طوری بود که نسل آدم نیز با نوعی مرگ روحانی به دنیا می آمدند،» آیا برخلاف عقل است؟
باسلام
اری.توضیح اینکه
همانطور که عرض شد، هر مسأله ای که به اجتماع نقیضین باز گردد یا گزاره ای خودمتناقض باشد، عقلا محال است.
همانطور که میدانید، خداوندی که دینداران به ان اعتقاد دارند و عقل سلیم نیز انرا میپذیرد، خدایی است که عادل و عالم و حکیم است.
بنابراین هر گزاره ای که با این حکم عقلی منافات داشته باشد، یعنی به اجتماع نقیضین باز میگردد.
حال اگر بگوییم تأثیر خوردن میوه طوری بوده که نسل ادمی با نوعی مرگ روحانی به دنیا امده است، یعنی فطرت او وذات او قبل از اینکه به دنیا امده باشد، جنبه منفی دارد و از خداوند روی گردان است.
نتیجه مطلب بالا این است که خداوند که میخواسته بندگان را به سعادت برساند، از همان اول نهاد و ذات انها را طوری خلق میکند که فطرتا رو به مسائل خلاف شرع و روحانیت است. فطرتا روی گردان از مسائل روحانی و معنوی است.
سوالی که می پرسیم این است که علت این امر که نقش تامی در سعادت نیافتن انسانها میتواند داشته باشد چیست؟
چند فرض دارد:
خداوند علم به این مسأله ندارد و نمیداند که ذات انسانهای بعدی اینطور شده است و خلقت انها منفی شده است.
خداوند علم دارد ولی قدرت بر این ندارد که زمینه هدایت را در انها بوجود بیاورد. زمینه ای که حداقل ان رو به راه بودن فطرت و خداجو بودن ان است.
خداوند علم دارد و قدرت هم بر حل این مسأله دارد ولی بخیل است و از روی بخل نمیخواهد این کار را انجام دهد.
هر کدام از اینها باشد، به معنای نقص خداوند و محدودیت اوست و چون خداوند ذاتا نامحدود است و هیچ محدودیتی در او راه ندارد، بنابراین
این احتمال، عقلا محال و باطل است.
سلام. این تاپیک ممکن است در آینده سؤالات مشابه دیگری را بطلبد، لذا، فعلاً از جمبعندی و بستن تاپیک خودداری کنید، تا مجبور به ایجاد موضوعات جدید نباشیم.
[=microsoft sans serif]
باسلام
اری.توضیح اینکه
همانطور که عرض شد، هر مسأله ای که به اجتماع نقیضین باز گردد یا گزاره ای خودمتناقض باشد، عقلا محال است.
همانطور که میدانید، خداوندی که دینداران به ان اعتقاد دارند و عقل سلیم نیز انرا میپذیرد، خدایی است که عادل و عالم و حکیم است.
بنابراین هر گزاره ای که با این حکم عقلی منافات داشته باشد، یعنی به اجتماع نقیضین باز میگردد.
حال اگر بگوییم تأثیر خوردن میوه طوری بوده که نسل ادمی با نوعی مرگ روحانی به دنیا امده است، یعنی فطرت او وذات او قبل از اینکه به دنیا امده باشد، جنبه منفی دارد و از خداوند روی گردان است.
نتیجه مطلب بالا این است که خداوند که میخواسته بندگان را به سعادت برساند، از همان اول نهاد و ذات انها را طوری خلق میکند که فطرتا رو به مسائل خلاف شرع و روحانیت است. فطرتا روی گردان از مسائل روحانی و معنوی است.
سوالی که می پرسیم این است که علت این امر که نقش تامی در سعادت نیافتن انسانها میتواند داشته باشد چیست؟
چند فرض دارد:
خداوند علم به این مسأله ندارد و نمیداند که ذات انسانهای بعدی اینطور شده است و خلقت انها منفی شده است.
خداوند علم دارد ولی قدرت بر این ندارد که زمینه هدایت را در انها بوجود بیاورد. زمینه ای که حداقل ان رو به راه بودن فطرت و خداجو بودن ان است.
خداوند علم دارد و قدرت هم بر حل این مسأله دارد ولی بخیل است و از روی بخل نمیخواهد این کار را انجام دهد.
هر کدام از اینها باشد، به معنای نقص خداوند و محدودیت اوست و چون خداوند ذاتا نامحدود است و هیچ محدودیتی در او راه ندارد، بنابراین
این احتمال، عقلا محال و باطل است.
با سلام.
کارشناس گرامی.
1. قرآن در آیات مقابل: [=arial]إِنَّ [=arial]الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا[=arial] (١٩)إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا (٢٠)وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا (معارج21-19) جزوع بودن در مورد شر و منوع بودن در برابر خیر را به خلقت انسان نسبت می دهد. آیا این امر در سعادت انسان، نقشی تام ندارد؟
2.به طور مشابه، بیماری و اعتیاد نیز می تواند، از والدین به کودک انتقال یابد، ضمن اینکه در اسلام آثار لقمه حرامی که پدر و مادر می خورند و یا به کودک می خورانند، بر کودک تأیید شده است، و این مسئله(به خصوص اعتیاد و لقمه حرام) می تواند در سعادت فرزند اثر بگذارد. در این مورد آیا این ناسازگاری محسوب نمی شود؟
1. قرآن در آیات مقابل: إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (١٩)إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا (٢٠)وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا (معارج21-19) جزوع بودن در مورد شر و منوع بودن در برابر خیر را به خلقت انسان نسبت می دهد. آیا این امر در سعادت انسان، نقشی تام ندارد؟
خیر نقش تام ندارد.
توضیح اینکه:
خداوندمتعال، در ایه 4 سوره تین به صراحت خلقت انسان را به بهترین وجه میداند: «و لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»
و مسلم است که این بهترین وجه وصورت، صرفا ظاهر انسان نیست. بلکه کل خلقت انسان را مد نظر دارد.[1]
از سوی دیگر، مسلم است وقتی که خداوند طبیعت انسان را به این صورت افریده است و این صفات زشت را در او قرار داده، اگر این صفات به صورت بالفعل در وجود او باشند، پس نباید او را سرزنش کند.
بنابراین، راه حل این تنافی ظاهری و پاسخ این سوال این است که خداوند نيروها و غرائز و صفاتى در انسان آفريده است كه اينها بالقوه وسيله تكامل و ترقى و سعادت او محسوب مىشوند، بنا بر اين صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نيست، بلكه وسيله كمال است، اما هنگامى كه همين صفات در مسير انحرافى قرار گيرد، و از آن سوء استفاده شود، مايه نكبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود.
مثلا همين حرص، نيرويى است كه به انسان اجازه نمىدهد به زودى از تلاش و كوشش بازايستد، و با رسيدن به نعمتى سير شود، اين يك عطش سوزان است كه بر وجود انسان مسلط است، اگر اين صفت در مسير تحصيل علم و دانش به كار افتد، و انسان حريص در علم و يا به تعبير ديگر تشنه و عاشق بىقرار علم باشد، مسلما مايه كمال او است، اما اگر آن در مسير ماديات به كار افتد مايه شر و بدبختى و بخل مىگردد.
به تعبير ديگر اين صفت شاخهاى از حب ذات است، و مىدانيم حب ذات چيزى است كه انسان را به سوى كمال مىفرستد، اما اگر در مسير انحرافى واقع شود به سوى انحصارطلبى، و بخل و حسد و مانند آن پيش مىرود.[2]
بنابراین همانطور که ملاحظه میکنید، این امور اصلا در انسان به صورت بالفعل نیست بلکه زمینه تحقق این امور در انسان وجود دارد. البته اصل وجودش و زمینه وجودش هیچ مانعی ندارد و برای پیشرفت انسان موثر است. همانطور که وجود شیطان و فریبکاری او و هوای نفس انسان فی نفسه برای پیشرفت و کمال انسان، نه تنها شر نیست بلکه به صلاح و خیر اوست.
با این وجود، اصلا نمیتوان ادعا کرد که این امور در انسان نقش تامی در شقاوت انسان دارد.
[/HR][1] . تفسیر نمونه، ج25 ص 29
[2] . تفسیر المیزان، ج20، ص 18-20
2.به طور مشابه، بیماری و اعتیاد نیز می تواند، از والدین به کودک انتقال یابد، ضمن اینکه در اسلام آثار لقمه حرامی که پدر و مادر می خورند و یا به کودک می خورانند، بر کودک تأیید شده است، و این مسئله(به خصوص اعتیاد و لقمه حرام) می تواند در سعادت فرزند اثر بگذارد. در این مورد آیا این ناسازگاری محسوب نمی شود؟
این امور نیز گرچه به صورت علت ناقصه در سعادت و شقاوت انسان موثر است، ولی علیت انها به هیچ وجه تام نیست. به عبارت دیگر این امور جلوی اختیار انسان را نمیگیرد و یک نفر میتواند با وجود اینکه خیلی از عوامل و زمینه های انحراف را داشته باشد، ولی راه سعادت را در پیش بگیرد. نمونه های این بحث زیاد است. مثلا حضرت یوسف علیه السلام، که در کاخ عزیز مصر با زلیخا و تمناهای او روبرو بود و زمینه بسیار شدیدی برای منحرف شدن را داشت ولی از این کار امتناع کرد. یا آسیه همسر فرعون با اینکه در کاخ فرعون بود و به صورت طبیعی و معمولی باید همانند شوهرش می شد، از زنان مومن عالم شد.[1]
به عبارت دیگر، پذیرش اختیار در انسان به معنای نفس تأثیر این عوامل نیست. بلکه به این معناست که با وجود همه این عوامل، انسان میتواند مقاومت کند و هنگام تزاحم انگیزه های مختلف، یکی را برگزیند. هرچند مقاومت در برابر این عوامل به یک اندازه نیست. برخی از این عوامل، قدری قوی است که حرکت در خلاف انها را برای انسان سخت میکند ولی در عوض چنین مقاومت و گزینشی تاثیر بیشتری در کمال و سعادت انسان داد و استحقاق پاداش او را افزایش میدهد. [2]
[/HR][1] . تفسیر المیزان، ج3 ص 336
[2] . اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 147
با سلام. اگر گفته شود که این مرگ روحانی از آنجا که باعث انکار حق نمی شود، در صورت ایمان یافتن فرد، برطرف خواهد شد، چطور؟ ایرادی دارد؟(با توجه به اینکه امکان سعادت در این حالت ممکن است.)
[=microsoft sans serif]
اگر گفته شود که این مرگ روحانی از آنجا که باعث انکار حق نمی شود، در صورت ایمان یافتن فرد، برطرف خواهد شد، چطور؟ ایرادی دارد؟(با توجه به اینکه امکان سعادت در این حالت ممکن است.)
باسلام
اگر منظور شما از مرگ روحانی، حالتی است که صرفا زمینه و استعداد گرایش به سمت گناه و بدی در او است همانطور که زمینه گرایش به سمت خوبی ها نیز هست، این ایرادی ندارد ولی مرگ روحانی نامیدن ان درست به نظر نمیرسد. زیرا مرگ روحانی در ظاهر یعنی اینکه در فطرت او هیچ تمایلی به سمت خوبی ها به عنوان امور فطری و تصورات پاک وجود ندارد و این با حکمت خداوند ناسازگار است و با قاعده لطف مقرب در تعارض است.
خداوندی که انسان را برای هدایت افریده، اگر از اول به خاطر یک سری شرایط غیر اختیاری، تمایل به سمت خوبی ها را در او به عنوان امور فطری قرار ندهد، امکان سلوک انها به سمت حقیقت را کمرنگ نموده است و این با حکمتش ناسازگار است.
آیا به لحاظ عقلی ایراد دارد که پس از گناه آدم، برای مدتی خدا از ورود ارواح صالحین به بهشت جلوگیری کند، بدون که آنها را به بخش ملعون جهنم بفرستد، و پس از آن، مثلاً به واسطه آزمایش ذبح اسماعیل، و نمایش خلوص حضرت ابراهیم، راه بهشت را به آنان بگشاید؟
سلام. آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟
سلام بر شما
به نظر من چه گناه ادم اتفاق می افتاد چه نمی افتاد شرایط زندگی دنیوی و وجود غرایز و اختلافات و تفاوتها زمینه بروز گناه را فراهم می کنه
اما انسان وقتی قوی میشه و اوج میگیره که در وضعیت مبارزه با این شرایط قرار میگیره
پس شرایط گناه هم اقتضای طبیعت عالم دنیاست وهم کارکرد مثبتی برای کسایی داره که با اون مبارزه میکنن
یا علی
آیا به لحاظ عقلی ایراد دارد که پس از گناه آدم، برای مدتی خدا از ورود ارواح صالحین به بهشت جلوگیری کند، بدون که آنها را به بخش ملعون جهنم بفرستد، و پس از آن، مثلاً به واسطه آزمایش ذبح اسماعیل، و نمایش خلوص حضرت ابراهیم، راه بهشت را به آنان بگشاید؟
باسلام
بهشت وجهنم مربوط به ان دنیا است و نه این دنیا.
هر کس نتیجه اعمال خود را می برد.
گناه ادم ابو البشر هرگونه که تفسیر شود، به خودش مربوط است و هیچ ربطی به سعادت وشقاوت ما ندارد.
به جهت عدالت خداوند، ما مسلمانان معتقد به گناه ذاتی که در مسیحیت مطرح است نیستیم.
بنابراین، پاسخ سوال شما این است که آری، ایراد دارد زیرا
همانطور که گفتیم که خطای آدم علیه السلام مربوط به خودش است و توانایی جلوگیری از سعادت دیگران و ورود آنان به بهشت را ندارد. وگرنه باعدالت خداوند سازگار نیست
باسلام
بهشت وجهنم مربوط به ان دنیا است و نه این دنیا.
هر کس نتیجه اعمال خود را می برد.
گناه ادم ابو البشر هرگونه که تفسیر شود، به خودش مربوط است و هیچ ربطی به سعادت وشقاوت ما ندارد.
به جهت عدالت خداوند، ما مسلمانان معتقد به گناه ذاتی که در مسیحیت مطرح است نیستیم.
بنابراین، پاسخ سوال شما این است که آری، ایراد دارد زیرا
همانطور که گفتیم که خطای آدم علیه السلام مربوط به خودش است و توانایی جلوگیری از سعادت دیگران و ورود آنان به بهشت را ندارد. وگرنه باعدالت خداوند سازگار نیست
آیا خدا موظف است به محض مردن فرد پاداش اعمال خوب او را بدهد؟ آیا ایرادی دارد که دادن پاداش تا زمانی به تعویق بیفتد؟
[=microsoft sans serif]باسلام
با وجود اینکه به نظرم بحثها در مورد این تاپیک به حد مطلوبی انجام شده بود و سوالها به سمت خروج موضوعی از بحث تاپیک پیش می رفت، با درخواست دوستان و موافقت همکاران، تاپیک باز میشود.
درخواست: به جهت تخصصی و مفید بودن بحثها در تاپیکها درصورتی که سوال شما مربوط به این تاپیک است، سوالتان رامطرح و در غیر اینصورت به تاپیکهای مشابه مراجعه یا تاپیک مستقلی ایجاد نمایید.
آیا خدا موظف است به محض مردن فرد پاداش اعمال خوب او را بدهد؟ آیا ایرادی دارد که دادن پاداش تا زمانی به تعویق بیفتد؟
پاسخ این سوال، با توجه به اینکه مربوط به قبل از وعده و وعید الهی باشد یا بعد از آن فرق میکند
اگر مراد، این است که قبل از اینکه خداوند وعده به پاداش بدهد، پاداش بندگان خوب را موکول به یک زمانی بعد از مرگ بکند نه سریعا پس از ان، این هیچ ایراد عقلی ندارد.
اما اگر خداوند، پس از انکه وعده داد که برخی از پاداشها را دقیقا پس از مرگ به بندگانش میدهد، در اینصورت، موکول کردن ان به زمانی دیگر، خلف وعده و مستلزم نقص است و عقلا بر خداوند محال است.
تأثیر داشتن اموری که خارج از اختیار انسان است بر روی سرنوشت و سعادت انسان، امری مسلم است. به طور مثال، بیماری و اعتیاد نیز می تواند، از والدین به کودک انتقال یابد، ضمن اینکه در اسلام آثار لقمه حرامی که پدر و مادر می خورند و یا به کودک می خورانند، بر کودک تأیید شده است، و این مسئله(به خصوص اعتیاد و لقمه حرام) می تواند در سعادت فرزند اثر بگذارد. در این مورد آیا این ناسازگاری محسوب نمی شود؟پاسخ این سوال نیز این است که:
این امور نیز گرچه به صورت علت ناقصه در سعادت و شقاوت انسان موثر است، ولی علیت انها به هیچ وجه تام نیست. به عبارت دیگر این امور جلوی اختیار انسان را نمیگیرد و یک نفر میتواند با وجود اینکه خیلی از عوامل و زمینه های انحراف را داشته باشد، ولی راه سعادت را در پیش بگیرد. نمونه های این بحث زیاد است. مثلا حضرت یوسف علیه السلام، که در کاخ عزیز مصر با زلیخا و تمناهای او روبرو بود و زمینه بسیار شدیدی برای منحرف شدن را داشت ولی از این کار امتناع کرد. یا آسیه همسر فرعون با اینکه در کاخ فرعون بود و به صورت طبیعی و معمولی باید همانند شوهرش می شد، از زنان مومن عالم شد.[4]به عبارت دیگر، پذیرش اختیار در انسان به معنای نفس تأثیر این عوامل نیست. بلکه به این معناست که با وجود همه این عوامل، انسان میتواند مقاومت کند و هنگام تزاحم انگیزه های مختلف، یکی را برگزیند. هرچند مقاومت در برابر این عوامل به یک اندازه نیست. برخی از این عوامل، قدری قوی است که حرکت در خلاف انها را برای انسان سخت میکند ولی در عوض چنین مقاومت و گزینشی تاثیر بیشتری در کمال و سعادت انسان داد و استحقاق پاداش او را افزایش میدهد.[5]
[=comic sans ms]سلام .. سوال اینجاست که این تفاوت های انسانی که بطور مثال ممکنه از طریق وراثت ، ژن، ترشحات هورمونی ، خصلتها و فرهنگها محیط و ... بر انسان تحمیل بشه ... جمیع عوامل تاثیر گذار هستند که ممکنه هم جهت و یا برخلاف جهت اختیار عمل کنند.. این موارد درکنار و یا برضد اختیار هستند ... که برایند تمام اینها سعادت و شقاوت و رقم میزنند ...
کسی که ذاتا خوش اخلاق است .. ارام است ... خشمگین نمیشود و خیلی خصوصیات خوب دیگر ... میتواند از برایند تاثیرگذاری وراثتهای ژنی + ترشحات هورمونی + فرهنگ و محیط و جامعه و خانواده + عقل + اختیار ... به این مرحله رسیده ... سوالم اینه این همه موارد خارج از اختیار هم تاثیرگذارند و این شخص هنر بزرگی نکرده که خوب بوده و براه سعادت اختیار کرده... چراکه میل به بدی و گناه در او کمتر است
من با این جملات اختیار انسان و کنار نگذاشتم ... عامل مهمی است .. ولی جمیع عوامل دخیل در انتخاب راه سعادت و هم توضیح بدید
ممنون
[=microsoft sans serif]فرهنگ و محیط و جامعه و خانواده + عقل + اختیار ... به این مرحله رسیده ... سوالم اینه این همه موارد خارج از اختیار هم تاثیرگذارند و این شخص هنر بزرگی نکرده که خوب بوده و براه سعادت اختیار کرده... چراکه میل به بدی و گناه در او کمتر است
من با این جملات اختیار انسان و کنار نگذاشتم ... عامل مهمی است .. ولی جمیع عوامل دخیل در انتخاب راه سعادت و هم توضیح بدید
باسلام
عوامل مختلفی در فرایند یک عمل اختیاری و ارادی موثر است.
عوامل وراثتی، عوامل فرهنگی خانوادگی و اجتماعی اما نکته مهم این است که تمامی این عوامل، تنها زمینه ساز یک عمل اختیاری هستند و وجود تمام این عوامل تنها شخص را برای انجام یک عمل بر می انگیزد. اما به هیچ وجه انجام عملی که مطابق ان امور باشد را معین ومشخص نمیکند. تمامی این عوامل، به مرحله نهایی که می رسد، نیازمند به یک امری است که اراده خوانده میشود. اراده نقش اصلی را در انجام یک عمل بازی میکند.
کسی ممکن است در یک خانواده بسیار فاسد و یک جامعه فاسد تر بزرگ شده باشد در یک فرهنگ فاسد درس خوانده باشد. این شخص در این محیط ، بر ای انجام اعمالی مطابق این هیجانات برانگیخته میشود ولی تا خودش نخواهد هیچ کاری را انجام نمیدهد و اراده اش به هیچ وجه تحت تأثیر تام این شرایط و زمینه ها قرار نمیگیرد. اراده اش ازاد است که کاری را انجام دهد گرچه برخلاف تمام پیش زمینه هایش باشد.
نمونه های زیادی در این مورد وجود دارد که انسانها توان مقابله با پیش زمینه ها و عوامل محیطی و اجتماعی و فرهنگی خود را دارند و برخلاف مقضیات طبیعی و خانوادگی خود عمل میکنند.
به تعبیر فلسفی، این امور صرفا زمینه ساز و علت ناقصه برای انجام یک عمل هستند و تا اراده نهایی به انها اضافه نشود کار انجام نمیگیرد.
شاید سؤالم کمی به ربط به عنوان تاپیک باشد! در قرآن می خوانیم که کسی بار عمل دیگری را به دوش نمی کشد. حال من می خواهم بپرسم که اگر به فرض کسی، بار عمل دیگری را به عهده گرفت و گناه وی را به گرفت، آیا بر خدا سزاوار است که این امر با بپذیرد؟
[=microsoft sans serif]
شاید سؤالم کمی به ربط به عنوان تاپیک باشد! در قرآن می خوانیم که کسی بار عمل دیگری را به دوش نمی کشد. حال من می خواهم بپرسم که اگر به فرض کسی، بار عمل دیگری را به عهده گرفت و گناه وی را به گرفت، آیا بر خدا سزاوار است که این امر با بپذیرد؟
[=microsoft sans serif]با توجه به اینکه لزوم معاد و وجود جهان آخرت به واسطه حکمت و عدالت خداوند است، بنابراین اگر بخواهد این دو اصل محقق شود لازمه اش این است که هر کسی مسئول اعمال خودش باشد.
[=microsoft sans serif]خصوصا با توجه به مسئله تجسم اعمال، اصولا هر عملی باعث ایجاد یک سری خلقیات و ملکات در شخص میشود و از سوی دیگر یک سری اثار تکوینی در عالم دارد که دیگر بر عهده گرفتن کار دیگری معنایی نخواهد داشت.
[=microsoft sans serif]ایجاد میل به گناه، پس از خلقت آدم، از منظر عقل
پرسش: آیا از منظر عقل(و نه نقل)، ایرادی دارد که گفته شود: «پس از خورده شدن از درخت ممنوعه،(که ناشی از میل به گناه نبود، بلکه حاصل فریبکاری شیطان و فریب خوردن آدم و همسرش بود)، میل به گناه در آنها و نسلشان ایجاد شد»؟
پاسخ:
سوال قدری مبهم است.
اگر منظور صرف امکان است، پاسخ این است که هر آنچه بازگشت به اجتماع نقیضین نداشته باشد( به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) از نظر عقلی ممکن است و احتمال تحقق دارد.
مثلا اگر بگوییم، خداوند عادل هست ولی قدری هم ظلم می کند، این اجتماع نقیضین است. زیرا در ان واحد، دو گزاره را مطرح کرده ایم که در یکی مدعی عدالت خداوندیم و در دیگری، عدالت او را نفی کرده ایم.
یا اگر بگوییم، خداوند وجود دارد ولی کمی ظلم میکند، این گزاره به اجتماع نقیضین باز میگردد. زیرا در فراز خداوند وجود دارد، مرادمان خداوند با جمیع صفات کمالی نامحدود است. یکی از این صفات، عدالت اوست. و در بخش کمی ظلم میکند، نیز مدعی وجود ظلم(هرچند کم) در خداوند هستیم. بنابراین در آن واحد مدعی هستیم هم خداوند عادل هست و هم نیست.
در این مورد نیز اینکه بگوییم میل به گناه در آدمیان، پس از خوردن از میوه ممنوعه در انسان ایجاد شد، هیچ مانع عقلی ندارد زیرا نه مستقیما اجتماع نقیضین است و نه به صورت غیر مستقیم.منشأ و زمان تحقق میل به گناه اگر با ذات یا یکی از صفات خداوند منافات نداشته باشد، عقلا امکان دارد.
البته اگر مراد شما از این سوال، تحقق ان از منظر عقل باشد نه صرفا امکان آن، بحث متفاوت میشود.
سوال دیگر اینکه
آیا این مطلب که «آدم و نسل او، پس از خوردن از درخت ممنوعه دچار نوعی مرگ روحانی شدند، یعنی تأثیر خوردن میوه طوری بود که نسل آدم نیز با نوعی مرگ روحانی به دنیا می آمدند،» برخلاف عقل است؟
پاسخ این سوال نیز این است که:
هر مسأله ای که به اجتماع نقیضین باز گردد یا گزاره ای خودمتناقض باشد، عقلا محال است.
همانطور که میدانید، خداوندی که دینداران به ان اعتقاد دارند و عقل سلیم نیز انرا میپذیرد، خدایی است که عادل و عالم و حکیم است.
بنابراین هر گزاره ای که با این حکم عقلی منافات داشته باشد، یعنی به اجتماع نقیضین باز میگردد.
حال اگر بگوییم تأثیر خوردن میوه طوری بوده که نسل ادمی با نوعی مرگ روحانی به دنیا امده است، یعنی فطرت او وذات او قبل از اینکه به دنیا امده باشد، جنبه منفی دارد و از خداوند روی گردان است.
نتیجه مطلب بالا این است که خداوند که میخواسته بندگان را به سعادت برساند، از همان اول نهاد و ذات انها را طوری خلق میکند که فطرتا رو به مسائل خلاف شرع و روحانیت است. فطرتا روی گردان از مسائل روحانی و معنوی است.
حال سوالی که در اینجا ایجاد مشود این است که علت این امر که نقش تامی در سعادت نیافتن انسانها میتواند داشته باشد چیست؟
این روند چند فرض دارد:
خداوند علم به این مسأله ندارد و نمیداند که ذات انسانهای بعدی اینطور شده است و خلقت انها منفی شده است.
خداوند علم دارد ولی قدرت بر این ندارد که زمینه هدایت را در انها بوجود بیاورد. زمینه ای که حداقل ان رو به راه بودن فطرت و خداجو بودن ان است.
خداوند علم دارد و قدرت هم بر حل این مسأله دارد ولی بخیل است و از روی بخل نمیخواهد این کار را انجام دهد.
هر کدام از اینها باشد، به معنای نقص خداوند و محدودیت اوست و چون خداوند ذاتا نامحدود است و هیچ محدودیتی در او راه ندارد، بنابراین
این احتمال، عقلا محال و باطل است.
[=microsoft sans serif]ممکن است به نظر برسد:
قرآن در آیات 19 تا 21 سوره معارج می فرماید: «إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (١٩)إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا (٢٠)وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»
جزوع بودن در مورد شر و منوع بودن در برابر خیر را به خلقت انسان نسبت می دهد. آیا این امر در سعادت انسان، نقشی تام ندارد؟
پاسخ این است که خیر نقش تام ندارد.
توضیح اینکه:
خداوندمتعال، در قران کریم به صراحت خلقت انسان را به بهترین وجه میداند: «و لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»[1]
و مسلم است که این بهترین وجه وصورت، صرفا ظاهر انسان نیست. بلکه کل خلقت انسان را مد نظر دارد.[2]
از سوی دیگر، مسلم است وقتی که خداوند طبیعت انسان را به این صورت افریده است و این صفات زشت را در او قرار داده، اگر این صفات به صورت بالفعل در وجود او باشند، پس نباید او را سرزنش کند.
بنابراین، راه حل این تنافی ظاهری و پاسخ این سوال این است که خداوند نيروها و غرائز و صفاتى در انسان آفريده است كه اينها بالقوه وسيله تكامل و ترقى و سعادت او محسوب مىشوند، بنا بر اين صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نيست، بلكه وسيله كمال است، اما هنگامى كه همين صفات در مسير انحرافى قرار گيرد، و از آن سوء استفاده شود، مايه نكبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود.
مثلا همين حرص، نيرويى است كه به انسان اجازه نمىدهد به زودى از تلاش و كوشش بازايستد، و با رسيدن به نعمتى سير شود، اين يك عطش سوزان است كه بر وجود انسان مسلط است، اگر اين صفت در مسير تحصيل علم و دانش به كار افتد، و انسان حريص در علم و يا به تعبير ديگر تشنه و عاشق بىقرار علم باشد، مسلما مايه كمال او است، اما اگر آن در مسير ماديات به كار افتد مايه شر و بدبختى و بخل مىگردد.
به تعبير ديگر اين صفت شاخهاى از حب ذات است، و مىدانيم حب ذات چيزى است كه انسان را به سوى كمال مىفرستد، اما اگر در مسير انحرافى واقع شود به سوى انحصارطلبى، و بخل و حسد و مانند آن پيش مىرود.[3]
بنابراین همانطور که ملاحظه میکنید، این امور اصلا در انسان به صورت بالفعل نیست بلکه زمینه تحقق این امور در انسان وجود دارد. البته اصل وجودش و زمینه وجودش هیچ مانعی ندارد و برای پیشرفت انسان موثر است. همانطور که وجود شیطان و فریبکاری او و هوای نفس انسان فی نفسه برای پیشرفت و کمال انسان، نه تنها شر نیست بلکه به صلاح و خیر اوست.
با این وجود، اصلا نمیتوان ادعا کرد که این امور در انسان نقش تامی در شقاوت انسان دارد.
در این قسمت باز هم ممکن است کسی ایراد بگیرد که
تأثیر داشتن اموری که خارج از اختیار انسان است بر روی سرنوشت و سعادت انسان، امری مسلم است. به طور مثال، بیماری و اعتیاد نیز می تواند، از والدین به کودک انتقال یابد، ضمن اینکه در اسلام آثار لقمه حرامی که پدر و مادر می خورند و یا به کودک می خورانند، بر کودک تأیید شده است، و این مسئله(به خصوص اعتیاد و لقمه حرام) می تواند در سعادت فرزند اثر بگذارد. در این مورد آیا این ناسازگاری محسوب نمی شود؟
پاسخ این سوال نیز این است که:
این امور نیز گرچه به صورت علت ناقصه در سعادت و شقاوت انسان موثر است، ولی علیت انها به هیچ وجه تام نیست. به عبارت دیگر این امور جلوی اختیار انسان را نمیگیرد و یک نفر میتواند با وجود اینکه خیلی از عوامل و زمینه های انحراف را داشته باشد، ولی راه سعادت را در پیش بگیرد. نمونه های این بحث زیاد است. مثلا حضرت یوسف علیه السلام، که در کاخ عزیز مصر با زلیخا و تمناهای او روبرو بود و زمینه بسیار شدیدی برای منحرف شدن را داشت ولی از این کار امتناع کرد. یا آسیه همسر فرعون با اینکه در کاخ فرعون بود و به صورت طبیعی و معمولی باید همانند شوهرش می شد، از زنان مومن عالم شد.[4]
به عبارت دیگر، پذیرش اختیار در انسان به معنای نفس تأثیر این عوامل نیست. بلکه به این معناست که با وجود همه این عوامل، انسان میتواند مقاومت کند و هنگام تزاحم انگیزه های مختلف، یکی را برگزیند. هرچند مقاومت در برابر این عوامل به یک اندازه نیست. برخی از این عوامل، قدری قوی است که حرکت در خلاف انها را برای انسان سخت میکند ولی در عوض چنین مقاومت و گزینشی تاثیر بیشتری در کمال و سعادت انسان داد و استحقاق پاداش او را افزایش میدهد.[5]
[/HR][=microsoft sans serif][1] . سوره تین، ایه 4
[2] . تفسیر نمونه، ج25 ص 29
[3] . تفسیر المیزان، ج20، ص 18-20
[4] . تفسیر المیزان، ج3 ص 336
[5] . اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 147