منظور شما اینست که امام معصوم بفرماید المعاد الجسمانی یتحقق فی الاخره؟!!!
مگر امام با زبان قوم صحبت نمیکند؟
اگر تمام روایات ما مجاز باشد، قبیح خواهد بود. چرا که مجاز اقلی و حقیقت اکثری است. ثانیا اگر این حرف را بزنیم اعتماد ما به امام از دست میرود، چرا که هر گاه حرفی بزند میگوییم شاید منظوری دارد که ما نمیفهمیم!!!
سلام
ما نگفتیم مجاز است. اصطلاح علمیش ظهور است. می گویند ظهور دارد . مثلا آیه یا روایت می فرماید انسان در بهشت میوه می خورد . خوب آیا این نص در جسمانیت است ؟ مگر انسان فقط با بعد جسمانیش قادر به خوردن است ؟ انسان در خواب و با بعد معنوی مثالی خود هم قادر به انجام چنین کارهایی هست . اما متقدمین که تصوری از امر معنوی و مجرد نداشته اند از آن برداشت مادی کرده اند و این تصور بصورت یک ذهنیت عام مانده و متاسفانه به متاخرین هم سرایت کرده و حکم به ضرورت جسمانیت کرده اند .
این همه خواص و اثار جسم مثل خوردن و اشامیدن و ... در روایات ذکر شده دال بر مدرک(ادراک کننده) جسمی هم هست البته جسمی که متناسب اخرت است نه مادی.
روایتی که بدن داشتن در برزخ رو بیان میکند:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ.
(کافی/ج3/ 244)
ایاتی که حشر از قبر را بیان میکند:
أَ فَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَِ مَا فىِ الْقُبُورِ(عادیات/9)
*وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (حج/7)
اگر فقط روح مجرد بود که حشر از قبر معنا نداشت.
گفتیم که انتساب افعال اینسویی به انسان با ابدان برزخی مثالی مجرد بلا اشکال است اما ملاحظه این امکان نشده است
و بحث ابدان
اتفاقا در روایت می فرماید کابدانهم که نشان از تفاوتی است و آن تفاوت مجرد بودن بدن آخرتی است اما از لحاظ شکل و هیات و رنگ و غیره مانند بدن مادی است
در بحث قبر هم اگر به روایات مراجعه فرمایید می یابید که تعبیر قبر یک تعبیر شرعی در مورد عالم برزخ است و وقایع قبر هم وقایع عالم برزخ انسان است لذا برخواستن از قبر و خروج از قبر به معنای انتقال به عالم بالاتر و قیامت است نه تنزل به عالم ماده چراکه سیر ، الی الله و تکاملی است و نه سیر قهقرایی تنزلی
یا علیم
بنا بر بیان شما که بدن لازم ذات است هم نباید از نفس جدا شود...
سلام
بله بدن لازمه ذات انسان است و هیچگاه انسان بی بدن نیست اما منظور از بدن آن وجود نازلی است که روح آثارش را در آن نشان می دهد پس بدن جسمانی مادی یکی از از اقسام بدنهاست و نه تنها بدن او لذا می تواند از آن منصرف شده و آثارش را در بدن عالی تر مثل بدن برزخی پیگیری نماید
یا علیم
سلام
ما نگفتیم مجاز است. اصطلاح علمیش ظهور است. می گویند ظهور دارد . مثلا آیه یا روایت می فرماید انسان در بهشت میوه می خورد . خوب آیا این نص در جسمانیت است ؟ مگر انسان فقط با بعد جسمانیش قادر به خوردن است ؟ انسان در خواب و با بعد معنوی مثالی خود هم قادر به انجام چنین کارهایی هست . اما متقدمین که تصوری از امر معنوی و مجرد نداشته اند از آن برداشت مادی کرده اند و این تصور بصورت یک ذهنیت عام مانده و متاسفانه به متاخرین هم سرایت کرده و حکم به ضرورت جسمانیت کرده اند .
سلام علیکم [FONT=arial]تعریف مجاز: مجاز[FONT=arial] به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد.
اگر شما بگویید سیب و منظور شما لذت روحانی باشد، دو صورت دارد یا رابطه ای بین سیب و لذت روحانی نیست که کذب خواهد بود ویا رابطه هست که مجاز است.
پس بنا بر تاویل شما حدود یک سوم ایات قرانی که در مورد معاد است مجاز بوده و به همین میزا روایات ما مجازی خواهند بود، پس اعتماد از قول شارع از بین خواهد رفت و مشکل گذشته باز میگردد...
واقعا به نظر شما متقدمینی مانند بوعلی، شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ مفید و ... تصوری از امر مجرد و معنوی نداشتند؟!!!!
اتفاقا در روایت می فرماید کابدانهم که نشان از تفاوتی است و آن تفاوت مجرد بودن بدن آخرتی است اما از لحاظ شکل و هیات و رنگ و غیره مانند بدن مادی است
ما که نگفتیم با همین بدن مادی این دنیایی محشور میشود ... بلکه بدن متناسب با همان نشئه
در بحث قبر هم اگر به روایات مراجعه فرمایید می یابید که تعبیر قبر یک تعبیر شرعی در مورد عالم برزخ است و وقایع قبر هم وقایع عالم برزخ انسان است لذا برخواستن از قبر و خروج از قبر به معنای انتقال به عالم بالاتر و قیامت است نه تنزل به عالم ماده چراکه سیر ، الی الله و تکاملی است و نه سیر قهقرایی تنزلی
باز هم ما نگفتیم سیر تنزلی وجود دارد، بلکه روح تعالی یافته و با بدن متناسب خود محشور خواهد شد(به همین دلیل به قول علامه جوادی املی میتواند دارای چند صورت نوعیه باشد).
اتفاقا روایتی داریم که روزی جناب جبرئیل به همراه رسوا خدا(ص) به قبرستانی رسیده و به قبری دستور زنده شدن دادند و میت از همان قبر برخاست و خاکهای سر و صورت خود را تکاند و ...
این امر به هیچ وحه ربطی به سیر قهقرایی ندارد.
یا علام...
تعریف مجاز: مجاز به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد.
اگر شما بگویید سیب و منظور شما لذت روحانی باشد، دو صورت دارد یا رابطه ای بین سیب و لذت روحانی نیست که کذب خواهد بود ویا رابطه هست که مجاز است.
پس بنا بر تاویل شما حدود یک سوم ایات قرانی که در مورد معاد است مجاز بوده و به همین میزا روایات ما مجازی خواهند بود، پس اعتماد از قول شارع از بین خواهد رفت و مشکل گذشته باز میگردد...
واقعا به نظر شما متقدمینی مانند بوعلی، شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ مفید و ... تصوری از امر مجرد و معنوی نداشتند؟!!!!
سلام
برادر شما جواب مارا می خوانید یا نه ؟
بنده که گفتم آیات و روایات مجاز نیستند بلکه ظهور در جسمانیت دارند ( هرچند ظهور در باب معارف مرجع نیست)
و متقدمین یعنی عموم صحابه رسول اکرم ص و ائمه ع و نه ابن سینا و غیرهم
یا علیم
یک دلیل عقلی هم در ضرورن جسمانیت در معاد وجود ندارد
رجوع کنید: [FONT=WebRoya]شواهد الربوبیة، ترجمه: جواد مصلح، دوم، انتشارات سروش، ص 381 و 383. صدر المتألهین بر اثبات معاد جسمانی در کتاب اسفار، ج9، ص 185 - 198 و در کتاب مفاتیح الغیب استدلال کرده است.
ما که نگفتیم با همین بدن مادی این دنیایی محشور میشود ... بلکه بدن متناسب با همان نشئه
آن نشاه چه نشاه ای است ؟ جسمانی مادی یا مجرد ؟ ما میگوییم مجرد برزخی در ابتدا و حاکم شدن تدریجی و ناگهانی بعد فراتر بر آن در قیامت
از هم ما نگفتیم سیر تنزلی وجود دارد، بلکه روح تعالی یافته و با بدن متناسب خود محشور خواهد شد(به همین دلیل به قول علامه جوادی املی میتواند دارای چند صورت نوعیه باشد).
اتفاقا روایتی داریم که روزی جناب جبرئیل به همراه رسوا خدا(ص) به قبرستانی رسیده و به قبری دستور زنده شدن دادند و میت از همان قبر برخاست و خاکهای سر و صورت خود را تکاند و ...
این امر به هیچ وحه ربطی به سیر قهقرایی ندارد.
یا علام...
گفتیم که قب عالم برزخ است و در سیر تکاملی وجود انسانی خروج از آن بسوی عوالم بالاتر خواهد بود نه عالم مادون که عالم جسمانی است
البته باید توجه داشت که هر عالم مافوق همان عالم مادون بنحو اعلی و اشرف است لذا انتقال به عالم بالاتر به معنای بی ارتباطی محض با عوالم دیگر نیست
و اما خروج اعجازی مرده ای از قبر دلیل بر وقوع معاد به این نحو نیست
یا علیم
بنده که گفتم آیات و روایات مجاز نیستند بلکه ظهور در جسمانیت دارند ( هرچند ظهور در باب معارف مرجع نیست)
و متقدمین یعنی عموم صحابه رسول اکرم ص و ائمه ع و نه ابن سینا و غیرهم
یا علیم
شما با چه مبنایی بحث میکنید؟ فلسفی - عرفانی - کلامی؟
اگر برای معارف دین سراغ روایات و ایات نرویم پس سراغ چی برویم؟
ابن عربی؟
رجوع کنید: شواهد الربوبیة، ترجمه: جواد مصلح، دوم، انتشارات سروش، ص 381 و 383. صدر المتألهین بر اثبات معاد جسمانی در کتاب اسفار، ج9، ص 185 - 198 و در کتاب مفاتیح الغیب استدلال کرده است.
جسم مساوی با ماده است؟
پس چطور جسم برزخی فقط اوصاف ماده را دارد؟
چون ما در عالم ماده ایم میگوییم بدن برزخی بر وزان بدن جسمانی است وگرنه به حسب اصالت و قوت و سعه وجودی قضیه عکس است بدن مادی برخی از خصلتهای ابدان برزخی را دارد
دلیل مستند و یا عقلی بیاورید.
ادله نقلی انتقال ارواح از برزخ به قیامت به انضمام اصل رجوع الی الله که تکاملی و صعودی است و نه تنزلی
دقیقا در روایت میفرماید به همین نحو خداوند در اخرت انسانها را زنده میکند.
قرآن هم تعبیر کذلک تخرجون در مورد روییدن گیاه از خاک دارد لذا نباید انطباق تام مثال با ممثل را قائل بود وگرنه باید گفت انسان در آخرت مثل یک گیاه ریشه دار از قبر در می آید
منظور خروج از قوه خاک بودن به فعلیت گیاه بودن است که دارای اولین مراتب حیات است
در روایت هم منظور از کذلک باید ویژگی ها باطنی ظاهر در چهره و بدن میت باید بوده باشد وگرنه تفاوت نشاه آخرت با دنیا که مورد قبول همگان است حال اینکه مورد اعجازی اوصاف آخرتی نداشته است خلاصه باید وجه مشترک در تمثیل را درست متوجه شد
یا علیم
مختصرش اینه: [FONT=WebRoya]صدر المتألهین در کتاب شواهد الربوبیة برای اثبات معاد جسمانی، هفت اصل را بیان کرده است و در نتیجه می گوید: «چون اصول هفت گانه مسلم و مبرهن و ثابت شد که شخص مُعاد در روز قیامت، هم از حیث نفس و هم از حیث بدن، عیناً همان شخص است که در دنیا می زیسته است و اینکه تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایه امور، به بقای شخص بدن ضرری نمی رساند؛ زیرا تشخیص و تعیین هر بدنی، فقط مرهون بقای نفس او با مادة عام و نامعلوم است؛ هر چند خصوصیات هر یک تبدیل یابد؛ حتی اینکه اگر انسان را در زمان سابقی دیده باشی و سپس او را پس از گذشت زمانی طولانی ببینی در حالی که کلیه احوال و اوضاع و خصوصیات جسمانی او تغییر یافته، می توانی به این حکم کنی که این شخص، همان انسانی است که قبلاً دیده ای، پس با فرض بقای نفس، اعتبار و اعتنایی به تبدل ماده بدن نیست. پس حاصل برهان، این است که نفس انسان پس از مرگ و قطع علاقه از بدن طبیعی باقی خواهد بود.»
همینطور است در عقاید و معارف نمی توان به ظهور متسک شد وگرنه باید بر اساس آیات متشابه قائل به جسمانیت خدا هم شد
قسمت عمده ای از معاد نقلی محض است و عقل انسان راه به جایی نمیبرد... بسیاری از متکلمین و حتی فلاسفه مستند خود را ایات و روایات قرار داده اند.
مسائلی چون جسمانیت خداوند با همان نقل منافات دارد مانند : لیس کمثله شی.
قسمت عمده ای از معاد نقلی محض است و عقل انسان راه به جایی نمیبرد... بسیاری از متکلمین و حتی فلاسفه مستند خود را ایات و روایات قرار داده اند.
مسائلی چون جسمانیت خداوند با همان نقل منافات دارد مانند : لیس کمثله شی.
عقل و نقل هردو راهنمای ما هستند برای فهم حقیقت هرکه بامش بیش برفش بیشتر
نوشته اصلی توسط صفائی
جسم مساوی با ماده است؟
پس چطور جسم برزخی فقط اوصاف ماده را دارد؟
چون ما در عالم ماده ایم میگوییم بدن برزخی بر وزان بدن جسمانی است وگرنه به حسب اصالت و قوت و سعه وجودی قضیه عکس است بدن مادی برخی از خصلتهای ابدان برزخی را دارد
بیان شما بیشتر تایید است برای حرف بنده تا نقض!
ادله نقلی انتقال ارواح از برزخ به قیامت به انضمام اصل رجوع الی الله که تکاملی و صعودی است و نه تنزلی
منظورم دلایل مشخص بود نه کلی گویی.
قرآن هم تعبیر کذلک تخرجون در مورد روییدن گیاه از خاک دارد لذا نباید انطباق تام مثال با ممثل را قائل بود وگرنه باید گفت انسان در آخرت مثل یک گیاه ریشه دار از قبر در می آید
منظور خروج از قوه خاک بودن به فعلیت گیاه بودن است که دارای اولین مراتب حیات است
در روایت هم منظور از کذلک باید ویژگی ها باطنی ظاهر در چهره و بدن میت باید بوده باشد وگرنه تفاوت نشاه آخرت با دنیا که مورد قبول همگان است حال اینکه مورد اعجازی اوصاف آخرتی نداشته است خلاصه باید وجه مشترک در تمثیل را درست متوجه شد
بین ایندو فرق بسیار است!
یکی مثال برای تقریب به ذهن است و دیگری بازسازی واقعه.
نوشته اصلی توسط صفائی
حاصل برهان، این است که نفس انسان پس از مرگ و قطع علاقه از بدن طبیعی باقی خواهد بود
سلام
این دلیل بقای نفس است نه دلیل جسمانیت بدن در معاد
یا علیم
یعنی شما واقعا این قسمتها رو ندیدید؟!!!!
شخص مُعاد در روز قیامت، هم از حیث نفس و هم از حیث بدن، عیناً همان شخص است که در دنیا می زیسته است و اینکه تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایه امور، به بقای شخص بدن ضرری نمی رساند؛ زیرا تشخیص و تعیین هر بدنی، فقط مرهون بقای نفس او با مادة عام و نامعلوم است؛ هر چند خصوصیات هر یک تبدیل یابد؛ حتی اینکه اگر انسان را در زمان سابقی دیده باشی و سپس او را پس از گذشت زمانی طولانی ببینی در حالی که کلیه احوال و اوضاع و خصوصیات جسمانی او تغییر یافته، می توانی به این حکم کنی که این شخص، همان انسانی است که قبلاً دیده
سلام
شما در مورد مساله ای که علم امروز در خصوص آن بی اطلاع باشد سخن نمی گویید که ما بخواهیم به نقل اکتفا کنیم
بلکه ابعاد وجود مادی انسان بطور روشن برای علم امروز شناخته شده است هرچند بازهم راه برای شناخت بیشتر هست
لذا
منظورتان از ماده اصلی چیست ؟
ما چیزی بنام ماده اصلی نداریم . تمام اجزاء بدن انسان تغییر می کند . تنها چیزی که از تغییر کمتری برخوردار است دی ان ای انسان است که البته ماندگاری زیادی هم دارد . (حدود هزار سال) اما مطمئنا در طی چندین هزار سال یا چندین میلیون سال اثری از آثار دی ان ای انسانها هم نمی ماند . لذا بطور عادی ماده اصلی وجود ندارد که روح انسان بعد مرگ بدان مرتبط باشد تا هویت او باقی بماند
سلام علیکم
چیزی که از متون دینی بدست میاید و عقلانی هم هست اینست که اول جسم برزخی انسان ساخته شده سپس وارد دنیا شده است. بعد از مرگ هم مجددا همان چیزی میشود که روز اول بوده.
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
شما فکر میکنید هر چیز مادی را انسان میتواند با چشم سر ببیند که توقعی دارید بدن برزخی که تحت سیطره روح است و نه کاملا روحانی است و نه مادی محض بتواند ببیند؟
آیا بشر توانسته از نظر علمی وجود جن را ثابت کند ؟ چرا کسی نمیتواند در شرایط عادی جنیان را ببیند ؟ چه رسد به اینکه ماده جسمانیشان را پس از مرگ ببیند.. جنیان را که همه قبول دارند مادی هستند...
پس عقل میگوید جسم برزخی باید از سنخ ماده باشد ( ماده ای که با مرگ از بین نمیرود ) و با جسم مادی که پس از مرگ از بین میرود در ارتباط است. چرا شما فکر میکنید ماده چون ماده است باید نابود شود در صورتیکه ماده را هم خود خدا آفریده و وجه الله محسوب میشود و نابودی ماده زمانی است که در مراتب پایینتر خلقتش قرار میگیرد.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
جناب محی الدین با ردیف کردن کلمات کنار یکدیگر و بدون داشتن هیچ دلیل محکمی ، چیزی ثابت نمیشود مگر جهالت انسان نسبت به آن چیزی که معتقد است.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
روح انسان بعد از مرگ و پایان زندگی دنیا، در جسم لطیفی قرار میگیرد که بسیاری از عوارض جسم و بدن مادی بر کنار است، ولی از آن نظر که شبیه جسم مادی است، به آن (بدن مثالى )یا(قالب مثالى )می گویند که نه کاملاً مجرّد است و نه مادّی محض، بلکه دارای یک نوع تجرّد برزخی است. به گفتهء بعضی از دانشمندان میتوان آن راتشبیه به خواب کرد، در خواب های راستین روح انسان با استفاده از قالب، به نقاط مختلف پرواز میکند و مناظر را میبیند و از نعمتها بهره می گیرد و لذّت میبرد و گاه مناظر هولناکی را مشاهده میکند و سخت متألّم میگردد و فریاد می کشد و از خواب بیدار میشود.(1)
پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج 14، ص 311؛ پیام قرآن، آیت اللّه مکارم شیرازی، ج 5، ص 463.
قبلا هم عرض کردیم این فقط برداشت شماست از آیات و روایات
اینکه انسان در دنیا و آخرت دوساحتی است ، جمله صریحی است اما سخن شما است نه آیات
با این حال اگه شما به این سوالات پاسخ دهید ما معاد جسمانی را قبول میکنیم
1-آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید که به تناقض برنخوریم؟ بعنوان مثال این تناقض :جهنمیان به جرم زن و شراب در جهنمند و پاداش بهشتیان زن و شراب است
2- در عالمی که برای بقا نیازی به خوردن و نکاح نیست،اداره بطن و فرج چه توجیهی دارد؟
3-اینکه عالم آخرت دار عمل و تکلیف نیست چگونه با غیر معاد روحانی منطبق است؟
ای که بر انکار تن داری تلاش
جانِ بی تن است عریان از قماش
در پی عریان کمتر جوش کن
شعله ی انکار را خاموش کن
تن عزیز است بهر جان اندر بهشت
پس مکن انکار ای والا سرشت
است قران وخرد نیکو دلیل
تا نیوشد اهل معنا سلسبیل
مرحبا شعر قشنگی بود
اما پاسخ سوالات ما نبود
در ضمن ما انکار نکردیم ... عرض کردیم معاد جسمانی عقل گریز است و اثباتی ندارد
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
بدن برزخی در لسان فلسفه اسلامی ماده ندارد..بلکه از سنخ خیال و علم است
در واقع نفس بعد از مرگ خیال بدن دنیایی را میکند نه اینکه وارد در بدنی به اسم بدن برزخی شود
دقیقا مثل بدن موجود در خواب
ین ایندو فرق بسیار است!
یکی مثال برای تقریب به ذهن است و دیگری بازسازی واقعه.
متاسفانه در بحث تمثیل ملاکهای منضبطی وجود ندارد لذا در دایره وجه اشتراک اختلاف پیش می آید
نظر ما این است که خارج کردن برای نشان دادن وضعیت ناگوار آن فرد بوده و ربطی به جهت جسمانیت معاد و اینها ندارد
یا علیم
اما پاسخ سوالات ما نبود
در ضمن ما انکار نکردیم ... عرض کردیم معاد جسمانی عقل گریز است و اثباتی ندارد
باسلام سپاس .
پس سلامت کو ای مرد نبرد ؟
شد فضا ازبحث تو پر خاک وگرد
عقل کی داند چنین رمز دقیق؟
نقل داند رمز معنا ای شفیق
رمز این معاد از قران شنو
تا شود ادراک نازت نو به نو
عقل دراین عرصه بی بال وپر است
نقل مثل آفتاب شهپر است
عقل کی داند ورای پرده را ؟
کن رها این مرغکی بی چاره را
تا کی جبریل آید از بهر جواب
شو بلند اندر سحر از رخت خواب
سلام
این قسمت دلالتی بر جسمانیت بدن ندارد بلکه یک بدن مایی را در آخرت برای نفس ثابت می کند و بس
ما میگوییم این بدن ما جسمانی نیست چون دلیلی بر ضرورت حضورش در آخرت نیست
یا علیم
چیزی که از متون دینی بدست میاید و عقلانی هم هست اینست که اول جسم برزخی انسان ساخته شده سپس وارد دنیا شده است. بعد از مرگ هم مجددا همان چیزی میشود که روز اول بوده.
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
سلام
از انا لله و انا الیه راجعون چیزی هایی که شما فرمودید قابل استنباط نیست
دیگر اینکه وجود برزخی ماقبل وجود مادی هم از منظر پیروان صدرا کاملا مردود است و ما هم با ایشان هم نظریم
دیگر اینکه اگر رجوع بسوی خدا باید با جسم باشد پس چرا در مرگ جسم با او همراه نیست ؟ همه علما در انقطاع کامل روح از عالم ماده در مرگ اتفاق دارند
شما فکر میکنید هر چیز مادی را انسان میتواند با چشم سر ببیند که توقعی دارید بدن برزخی که تحت سیطره روح است و نه کاملا روحانی است و نه مادی محض بتواند ببیند؟
آیا بشر توانسته از نظر علمی وجود جن را ثابت کند ؟ چرا کسی نمیتواند در شرایط عادی جنیان را ببیند ؟ چه رسد به اینکه ماده جسمانیشان را پس از مرگ ببیند.. جنیان را که همه قبول دارند مادی هستند...
پس عقل میگوید جسم برزخی باید از سنخ ماده باشد ( ماده ای که با مرگ از بین نمیرود ) و با جسم مادی که پس از مرگ از بین میرود در ارتباط است. چرا شما فکر میکنید ماده چون ماده است باید نابود شود در صورتیکه ماده را هم خود خدا آفریده و وجه الله محسوب میشود و نابودی ماده زمانی است که در مراتب پایینتر خلقتش قرار میگیرد.
منظور از تجرد تجرد واقعی از عالم ماده است بطوری که انسان خود را در طور وجودی و نشاه کاملا متفاوتی از لحاظ وجودی و احکام آن می یابد
نه اینکه از مرتبه ای مراتب عالم ماده به مرتبه دیگر و باطنش منقل شود که مثلا از فضای عادی به فضای کوانتومی برود نه
مطمئنا آنها که سایران عوالم هستند تفاوت عالم ماده و غیر آنرا می دانند و از تجرد تجرد واقعی را اراده کرده اند
البته به لحاظ نظری این معنا قابل بررسی است که ما هم در تاپیکی در موردش بحث کرده ایم ( مرزهای عالم ماده)
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
جناب محی الدین با ردیف کردن کلمات کنار یکدیگر و بدون داشتن هیچ دلیل محکمی ، چیزی ثابت نمیشود مگر جهالت انسان نسبت به آن چیزی که معتقد است.
گفتیم که برای تجرد مراتبی است
ازتجرد از خود ماده و برخی احکامش در تجرد برزخی آغاز می شود و تا تجرد تام بحت بسیط ادامه دارد
لذا تجرد صرفا تجرد وجود بحت بسیط نیست بلکه تجرد مراتب نازلتری هم دارد که از جمله آن تجرد برزخی است
اگر می خواهید عینا آنها را بیابید می توانید در توجه به ذات خودتان و توجه به افکار و اندیشه ها و همچنین صور قوه خیال خود نمونه هایش را بیابید که من عرف نفسه عرف ربه ای الکل
یا علیم
منظور از طینت همان سرشت الهی انسان است که در ذات او متجلی است نه طین و خاکی مادی و نه هیچ جزء مادی قبل و بعد انسان که روح انسان در ارتباط با آن هویتی انسانی داشته باشد چه اینکه دلیل عقلی و نقلی هم برای این مطلب وجود ندارد
در کلام اهل کلام در باب معاد عالم جسمانی یک محوریت غریبی دارد که با تعالیم دین و دانسته های خود آنها هم سازگاری ندارد
روایات و معاد جسمانی [FONT=arial]
در این باره روایات فراوانی از پیشوایان معصوم وارد شده است که هر کدام از آنها دلیل محکمی بر جسمانی بودن معاد است که به سبب اختصار به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم : 1. «رُوِیَ أنّ جَمَاعَةً مِنْ کُفَّارِ قُرَیْشَ مِنْهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی وَ اَبُو جَهْلٍ وَالْعَاصِی بْنِ وَائِلٍ وَالْوَلیدُ بْنُ الْمُغَیْرَةِ تَکَلَّمُوا فِی ذَلِکَ فَقَالَ لَهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی: أَلاَ تَرَوْنَ اِلَی مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ الْاَمْوَاتَ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّاتِوَالْعُزَّی لَاُ صَیِّرَنَّ اِلَیْهِ وَلَاُخَصِّمَنَّهُ، وَ اَخَذَ عَظْماً بَالِیاً فَجَعَلَ یفته بِیَدِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ اَتَرَی اللَّهَ یُحْیِی هَذَا بَعْدَ مَا قَدْ رَمَّ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ یَبْعَثُکَ وَیُدْخِلُکَ جَهَنَّمَ؛[1]
نقل شده که جماعتی از کفّار قریش مانند: ابی ابن خلف جمحی، ابو جهل، عاصی بن وائل و ولید بن مغیره، (یکجا نشسته و درباره حالات پیغمبر اسلام(ص) و پیشرفت آیین پاک آن حضرت با ناراحتی تمام صحبت می کردند و در جستجوی آن بودند که جمله ای از گفتار پیامبر اسلام(ص) را دست آویز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض کنند،) در مورد داستان معاد جسمانی می گفتند: ایا ندیدید محمد چه می گوید: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آن گاه اُبی بن خلف گفت : قسم به «لات» و «عزّی» که من برای جدال پیش پیغمبر می روم!پس استخوان پوسیده ای را به دستش گرفت و نزد پیغمبر رفت و گفت: ای محمد آیا فکر می کنی خداوند این استخوانها را پس از پوسیدن و ریز ریز شدن، زنده خواهد کرد؟!
حضرت فرمود: بله اینها را زنده می کند و تو را مبعوث می کند و در جهنم داخل می کند.»
این حدیث در شأن نزول آیه 78 سوره شریفه یس است که می فرماید: وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَمَ وَ هِیَ رَمِیمٌ ؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» تفسیر نور الثقلین[2] در حدیث دیگر با کمی تفاوت عبارت، در شأن نزول آیه شریفه فوق همین مطلب را آورده است که هر دو مبیّن معاد جسمانی است.
2. در احتجاج از حضرت صادق(ع) روایت شده است که سؤال کننده ای از آن حضرت پرسید: « آیا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشی می شود و از بین می رود یا باقی می ماند؟»
حضرت صادق(ع) فرمود: « آری، روح بعد از خروج از بدن، باقی می ماند تا هنگام نفخه در صور. در این هنگام، تمام چیزها که یکی از آنها روح است فانی می شوند و دیگر نه حاسّه ای هست و نه حسّی و نه محسوسی! پس از آن مدبّر این عالم، اشیا را به صورت اوّلیه بازگشت می دهد؛ همچنان که در ابتدای امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و این امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور که نفخه ممات است در نفخه حیات انجام می شود.
سؤال کننده پرسید: « چگونه بعث واقع می شود و حال آنکه بدن پوسیده و اجزا و اعضای آن متفرق شده و هر عضوی به جایی رفته است. عضوی از بدن را حیوانات درنده و قسمتی از آن را وحوش و قسمتی دیگر را گیاهان خورده اند و عضوی از آنها خاک شده و از آن خاک دیوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادق(ع) فرموده است: « محققاً آن کسی که در انشای خلق اوّلیه، قدرت داشته است که بدنِ انسان را از هیچ بسازد و او را مصوّر کند، بدون آنکه مثالی قبل از خلقت از او داشته باشد، چنین کسی می تواند و قادر بر این است که این انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان گونه که در ابتدا او را از نیست و بدون مثال قبلی، هست و موجود کرده است.»
سؤال کننده عرض می کند: «بیش تر توضیح دهید.»
آن حضرت می فرماید: « به درستی که روح پس از خروج از بدن در مکان خود مقیم می شود. روح شخص نیکوکار در روشنی کامل و وسعت، و روح شخص بدکار در تنگنا و ظلمت به سر می برند و بدن، خاک می شود؛ چنان که انسان از خاک خلق شده است. آنچه درّندگان خورده اند و یا تغذیه گیاهان شده است، همگی اینها مجدّداً به خاک برمی گردند که اصل و منشأ او است و نزد آن کسی که مثقال ذرّه ای در ظلمات زمین از او پنهان نیست محفوظ اند (یعنی در آن وقت که بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مکان آنها، با خبر است) و قادر است همگی را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادق(ع) در ادامه می فرماید: «هنگامی که بعث و برانگیختن مردگان می خواهد شروع شود، خداوند بارانی که باران نشور و برانگیختن است بر زمین می باراند. پس همان گونه که کاشفان طلا، طلا را از دل خاک بیرون می آورند و با آب، اجزای ریز طلا را از خاک جدا می کنند، اجزای خاک شدة هر بدنی از سایر خاکها که آنها نیز اجزای بدنهای دیگری هستند، جدا و با هم جمع می شوند. پس روح در این هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاکی و عنصری خود ملحق می شود و به اذن پروردگار، این بدن به همان صورت اوّلیه برمی گردد و هیچ عضوی از اعضای آن نقصان ندارد. پس در این هنگام که مجدّداً به اذن خدا به دنیا آمده است، هیچ چیز را که قبلاً به جا آورده است، نمی تواند منکر شود.»[3]
حضرت صادق(ع)، در این حدیث، به طور تلویحی به شبهه های اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوی منکران معاد جسمانی مطرح می شود، پاسخ داده است.
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
منبع[FONT=arial]
حرفی نیست عالم مثال باطن همین عالم مادی است اما مجرد دانستن معاد نوع تصور ما را از مساله معاد تغییر می دهد
با روحانی دانستن معاد تصورات عادی کلا رخت بر می بندد
این آسمان و زمین مادی در معاد دست نمی خورد
این کوه و دریا دست نمی خورند
وقایع معاد در صقع ذات خود انسان در مسیر بازگشت به بعد مجردش اتفاق می افتد
یوم تبدل الارض غیر الارض در حقیقت تحول بعد مادی به مجرد است نه تبدیل شدن این زمین مادی به یک زمین مادی یا شبه مادی دیگر با آن تصور کذایی
سلام علیکم
آسمانها و زمین هم مثل بدن انسان باطنی دارند. نظر ما در این مورد همان فرموده خداست نه چیز دیگری :
قل یحیها الذی انشاءها اول مره
اولیس الذی خلق السموات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم همانها را زنده میکند در حالیکه شبیه خلقت اولیه اشان هستند نه دقیقا خود آن خلقت اولیه
ضمنا خداوند در قرآن نفرموده روح را خلق کردیم. اما در مورد خلقت دوباره انسان از همین کلمه یخلق استفاده میکند
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محیالدین و رحمة الله و برکاته
ابتدا این مطلب را نوشتید و اعتراض کردیم که آیا اثباتی برای قطعیت خود در بیان این مطلب دارید یا خیر که پاسخ دادید:
منظور ما از دلیل دلیل عقلی است. هیچ دلیل عقلی بر ضرورت ماده و جسم در معاد نیامده است.
که به جای وجود نداشتن دلیل این بار فرمودید چنان دلیلی نیامده است، یعنی تا کنون ارائه نشده است، اما باز همان موضع قبلی خود را تکرار کردید که:
عجیب است برادر، شما که در علوم عقلی غور کردهاید چطور برای چیزی که اثباتی ندارید با این قطعیت یک طرف قضیه را میگیرید؟ وجود ندارد یا شما سراغ ندارید؟ لطفاً یا ثبات کنید که چنین دلیلی هرگز پیدا نخواهد شد و یا در کلام خود بازبینی بفرمایید :Gol:
حقیر هم البته تا کنون دلیل موجهی برای مادی نبودن قیامت ندیدهام ...
و اما ادله نقلی
اولا این ادله هم نص در جسمانیت ندارند یعنی در هیچ روایتی بر جسمانیت معاد نداریم بلکه اوصاف از معاد در این ادله وجود دارد که به حسب دانایی های عادی ما بر جسمانیت منطبق می شوند ولی انحصار انطباق را هم نمی توانیم ثابت کنیم ( که البته با لحاط وجود و بدن برزخی انحصار منتفی است )
ثانیا در خود ادله روایی هم به دلیلی که لزوم جسم و بدن مادی را ثابت کند اشاره ای نشده است
روایات نقلی صراحت در جسمانیت و حتی مادیت دارند ... اگر شما معتقد هستید که هر چه در مورد قیامت بیان شده است توصیف معقول به محسوس است بفرمایید چرا در وصف برزخ نگفتهاند با همین بدن زندگی میکنید؟ اگر در مورد برزخ چنان گفتهاند نمیشد در مورد قیامت هم مشابه آن را بگویند؟ حالا آیا به شما گفتهاند که در قبر با همین بدن زندگی خواهید کرد؟ ظاهراً البته گذشتگان چنان تفکراتی داشتهاند چنانکه مثلاً فراعنه و بسیاری از گذشتگان بدنهای اجسادشان را با داراییهایشان و حتی با کنیزان یا همسرانشان دفن میکردهاند ... اما برای ما که اینطور نگفتهاند ... یعنی ظاهراً خیلی هم اصرار نداشتهاند که از تشبیه استفاده کنند که بدن برزخی عین همین بدن است، حال آنکه در مورد قیامت چنان اصراری هست، شما چطور این مسأله را توضیح میدهید؟
یا در تعقیبات نماز عصر امام کاظم علیهالسلام میفرمودند:
[INDENT] وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ بَعْدَ الْعَصْرِ ... أَنْتَ ... بَاعِثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ مُحْيِي الْعِظَامِ وَ هِيَ رَمِيم ... [مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: ۷۳ و ۷۴]
[/INDENT]
[INDENT]
حتی در بارهی باعث من قی القبور هم تصریح شده است به قبر که شما خواهید گفت منظور عالم قبر است که یعنی برزخ و نه همین قبر چهارگوش، حال آنکه دلایل بسیارند که منظور از قبر هم همان قبر چهارگوش است برای کسانی که به قبر سپرده میشوند و اینکه عالم برزخ هر کسی در همان قبرش هست، مگرنه بیمعناست بگویند قبر یا حفرهای حفر نار است و یا باغی از جنان و بعد بگویند که به مردگان خود رحم کنید و آنها را به سرعت به سمت قبرهایشان نبرید اگر ایشان از ابتدای مرگ در عالم برزخ بوده باشند ... یا بیمعناست که به بدنی که در قبر میگذارند تلقین کنند که نکیر و منکر به سویت خواهند آمد ... و هزار و یک مسألهی دیگر که اگر خواستید حاضرم بحث کنم .... مثل اینکه اگر عالم برزخ یک عالم مثالی بود دیگر نه بهشتش در دارالسلام نجف بود و نه جهنمش در صحرایی در یمن ...
[/INDENT]
[INDENT]و في الاحتجاج عن امير المؤمنين عليه السلام مثله و عن الصادق عليه السلام انّ الروح مقيمة في مكانها روح المحسن في ضياء و فسحة و روح المسيء في ضيق و ظلمة و البدن يصير تراباً كما منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من أجوافها ممّا أكلته و مزّقته كلّ ذلك في التراب محفوظ عند من لا يعزب عنه مثقال ذرّة في ظلمات الأرض و يعلم عدد الأشياء و وزنها و انّ تراب الرّوحانيين بمنزلة الذّهب في التراب فإذا كان حين البعث مطرت الأرض مطر النشور فتربو الأرض ثمّ تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذّهب من التراب إذا غسل بالماء و الزّبد من اللَّبن إذا مخض فتجمّع تراب كلّ قالب الى قالبه فينتقل بإذن اللَّه القادر الى حيث الرّوح فتعود الصّور بإذن المصوّر كهيئتها و تلج الرّوح فيها فإذا قد استوى لا ينكر من نفسه شيئاً. [تفسير الصافي، ج4، ص: 261]
[/INDENT]
یا باز داریم: [INDENT]
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا *وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا *قُلْ كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا *أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ ۚ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا ۖ قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَ ۖ قُلْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَرِيبًا * يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا [الإسراء، ۴۸-۵۲]
بنگر كه چگونه براى تو مَثَلها زدند، پس گمراه شدند و از اين رو راه نتوانند يافت. * و گفتند: آيا هنگامى كه ما استخوان و خاك- بهم ريخته و ريز ريز- شديم، آيا ما با آفرينشى نو برانگيخته مىشويم؟! * بگو: سنگ باشيد يا آهن، * يا آفريدهاى از آنها كه در دلهاتان بزرگ مىنمايد، [باز هم شما را پس از مرگ برانگيزند]. پس خواهند گفت: چه كسى ما را باز مىگرداند؟ بگو: همان كه شما را بار نخست بيافريد پس سرهاى خويش به سوى تو خواهند جنبانيد و گويند: آن كى خواهد بود؟ بگو: شايد كه نزديك باشد. * روزى كه شما را فرا مىخواند، پس همراه با سپاس و ستايش او پاسخ مىدهيد، و پنداريد كه جز اندكى- در دنيا يا در گور- درنگ نكردهايد.
[/INDENT]
با این وجود شما همچنان بر موضع خود پا میفشارید؟
بسم الله، هر طور که میتوانید معاد نه تنها جسمانی که معاد مادی را رد کرده و آیات و روایات بیان شده را تأویل کنید تا ببینیم چه میشود ...
جناب محیالدین ما برای ادعای خود دلیل از قرآن و روایات بسیار داریم، شما برای رد کردن این ظواهر چه دلیلی دارید جز اینکه بگویید شبههی آکل و مأکول را نتوانستیم حل کنیم و به ناچار سعی کردیم آیات را طوری تأویل کنیم که به این شبهه بر نخوریم؟
رویکرد علامهی جلسی در جلد ۷ کتاب شریف بحار عالمانهتر نیست که وقتی مطلبی برایشان عجیب است و در شبههی آکل و مأکول متوقف میشوند به این بخش از آیه توجه میکنند که «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ»؟ ... و این رویکردی است که بسیاری از علمای دیگر ما نیز داشتهاند ... راه بررسی مسأله تلاش برای یافتن راهی است که از آن راه شبههی آکل و مأکول پیش نیاید نه اینکه کل بدیهیات اعتقادی خود که دلایل محکم نقلی بر درستی آنها داریم را رها کرده و رو به تأویل مطابق رأی شخصی خود بیاوریم ... :Gol::ok:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
چیزی که از متون دینی بدست میاید و عقلانی هم هست اینست که اول جسم برزخی انسان ساخته شده سپس وارد دنیا شده است. بعد از مرگ هم مجددا همان چیزی میشود که روز اول بوده.
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
شما فکر میکنید هر چیز مادی را انسان میتواند با چشم سر ببیند که توقعی دارید بدن برزخی که تحت سیطره روح است و نه کاملا روحانی است و نه مادی محض بتواند ببیند؟
آیا بشر توانسته از نظر علمی وجود جن را ثابت کند ؟ چرا کسی نمیتواند در شرایط عادی جنیان را ببیند ؟ چه رسد به اینکه ماده جسمانیشان را پس از مرگ ببیند.. جنیان را که همه قبول دارند مادی هستند...
پس عقل میگوید جسم برزخی باید از سنخ ماده باشد ( ماده ای که با مرگ از بین نمیرود ) و با جسم مادی که پس از مرگ از بین میرود در ارتباط است. چرا شما فکر میکنید ماده چون ماده است باید نابود شود در صورتیکه ماده را هم خود خدا آفریده و وجه الله محسوب میشود و نابودی ماده زمانی است که در مراتب پایینتر خلقتش قرار میگیرد.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
جناب محی الدین با ردیف کردن کلمات کنار یکدیگر و بدون داشتن هیچ دلیل محکمی ، چیزی ثابت نمیشود مگر جهالت انسان نسبت به آن چیزی که معتقد است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمت خدا بر شما،
آنچه را که میفرمایید حکم عقل است در روایات ما هم تأیید شدهاند ... بله هم جنیان مادی هستند (از آتش خلق شدهاند که مطابق روایت مبارکه آن هم از گیاه سبز بوده است «جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا» که آن هم از خاک است و روی هم رفته مانند آدم علیهالسلام از خاک بوده است و بیخود مغرور شده بود) و هم ملائکه که محسوس جنیان بوده و هستند (در روایات به جنس ملائکه هم اشاره شده است که از جنس هواست ولی متأسفانه این روایات همیشه تأویل به رأی شدهاند، بعد هم مثلاً اشاره میکنند به اینکه در کنار چاههای بدر حضرت علی علیهالسلام سه بار مواجه شدند با سه باد شدید که در مقابل آنها نشستند و بعد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند آن بادها همان فرشتگانی بودند که برای یاری سپاه اسلام به زمین آمدهاند) و هم روح انسان (جنس آن هم در روایات آمده است که از جنس خون است ولی بسیار لطیف و در طب سنتی هم طبع دم عامل سرزندگی و نشاط و خونگرمی و خوشاخلاقی است در مقابل طبع سرد که عامل پژمردگی و روحمردگی است) ... همه ماده هستند ... جز خداوند ظاهراً همه چیز ماده است و تنها باید گفت که ماده آن چیزی نیست که ما فکرش را میکنیم ... ماده حالات گوناگونی دارد کما اینکه ما با علم اندک خود آنها را به فازهای جامد و مایع و گاز و پلاسما تقسیمبندی میکنیم ... جالب است که در مورد خداوند هم آمده است که لطیف است ولی نه مانند سایر اشیاء لطیف ... یعنی اینکه هر شیئی جز خداوند مادی باشد و صرفاً لطیف یا کثیف باشند مطلب عجیبی نیست در لسان روایات ما ...
از طرف دیگر همانطور که فرمودید ماده هم ظاهراً ابدی است آنچنان که روح خلق شده است برای بقاء ... اگر فرموده است که همه چیز هلاک میشود جز وجه خدا این به معنای نابودی ماده و خلق مجدد آن لا من شیء نیست، بلکه صرفاً هویتشان اخذ میشود ... الآن همه چیز در ذکر خداست چون شیئیت دارد، در آستانهی قیامت این شیئیتها از همه چیز گرفته میشود همچنانکه اگر روح انسانی از بدن خاکی گرفته شود بدن تبدیل میشود به تلی از خاک ولی مواد آن از بین نمیرود و باقی میماند ...
فلاسفه ابتدا گفتند ماده و سپس گفتند مجرد از ماده و بعد خواستند ارتباط آنها را تبیین کنند و به ناچار گفتند مرتبهی مثال که نه ماده است و نه مجرد ... حال آنکه اگر از ابتدا ماده را درست تعریف میکردند به این مسائل بر نمیخوردند ... مگرنه شکل بدون ماده یعنی چی؟ آنچه که شکل دارد آیا حجم دارد و اگر حجم دارد و ماده ندارد آیا فضای خالی از ماده است که میشود تعریف خلأ؟ این حجمها ایا توپر هستند یا تو خالی؟ احشاء دارند یا فقط ظاهر جسم دنیاییاشان را دارند؟ آن کسی که چشم برزخی دارد و یک انسان را به صورت یک چهارپا میبیند آیا این چهارپا فقط یک خطای چشم است و یک ظاهر است؟ شاید باید به آیات قرآن و احادیث اهل بیت علیهمالسلام بیشتر بها دهیم چون ظاهراً راه را خیلی به اشتباه رفتهایم ... فلاسفه اگر مصر هستند که سه عالم ماده و مثال و عقل را اثبات کردهاند ابتدا تعریف خود از ماده را اثبات کنند که این بحثها بر اساس آن شکل گرفته است ... آیا میتوانند؟ ... نخواهند توانست ... بلکه ایشان صرفاً به شهود ناقص خود از مفهوم ماده اکتفا کردهاند و این شهود ناقص باید مورد بازبینی قرار بگیرد تا فلسفهی مسلمین هم رشدی کند ...
سلام
ما نگفتیم مجاز است. اصطلاح علمیش ظهور است. می گویند ظهور دارد . مثلا آیه یا روایت می فرماید انسان در بهشت میوه می خورد . خوب آیا این نص در جسمانیت است ؟ مگر انسان فقط با بعد جسمانیش قادر به خوردن است ؟ انسان در خواب و با بعد معنوی مثالی خود هم قادر به انجام چنین کارهایی هست . اما متقدمین که تصوری از امر معنوی و مجرد نداشته اند از آن برداشت مادی کرده اند و این تصور بصورت یک ذهنیت عام مانده و متاسفانه به متاخرین هم سرایت کرده و حکم به ضرورت جسمانیت کرده اند .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
اینکه فرمودید صرفاً یک احتمال است و به معنای درست بودن نظر شما نیست ...
اتفاقا در روایت می فرماید کابدانهم که نشان از تفاوتی است و آن تفاوت مجرد بودن بدن آخرتی است اما از لحاظ شکل و هیات و رنگ و غیره مانند بدن مادی است
این روایت در مورد برزخ است ... در مورد قیامت دیگر چنین چیزی نداریم ... داریم؟
اگر خداوند مثلاً فرموده است «بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ» که یعنی فقط بسنده کرده است به اینکه بفرماید قادریم به این کار و نفرموده که حتماً انجامش میدهیم میتواند به این دلیل باشد که بسیاری از انسانها در قیامت اصلاً به صورت انسان محشور نمیشوند که قرار باشد اثر انگشتشان حفظ شود، ان کسی که به صورت حیوانی سمدار محشور میشود اثر انگشتش کجایش باشد؟ ولی آنها که انسان محشور میشوند با همان اثر انگشت هم میتوانند محشور شوند ... اگر بفرمایید چطور ممکن ست همان استخوانها و همان پوست به جای انسان به صورت حیوان محشور شوند برایتان از مسخشدگان مثال میآورم که در همین دنیا جسمشان مسخ شد به صورت حیوانات متعدد بدون آنکه بدن قبلیاشان نابود شده و بدنی جدید از نو برایشان خلق گردد ...
آیهای که شاید بیش از باقی آیات برای توضیح عالم مثال استفاده میشود این آیات سورهی واقعه است:
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ [الواقعة، ۶۰ - ۶۲] ما تقدیر کردیم میان شما مرگ را و از ما سبقت نمیتوان گرفت * در اینکه بدل کنیم با مثلتان و انشاء کنیم شما را در آنچه که نمیدانید * و دانستهاید نشأت ابتدایی را پس چرا متذکر نمیشوید؟
که در آن از لفظ مثال استفاده شده است ولی این مثال چه ربطی به مثل این بدن دارد؟ آیا مثلاً در آیهی ۳۸ از سورهی محمد صلیاللهعلیهوآله که آمده است «... وَاللَّـهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم» هم منظور چنین چیزی است؟ چطور این آیه به قیامت حمل شد؟ با چه دلالتی؟ انشاء فقط ارتباط به قیامت ندارد و حتی فقط هم به معنای ایجاد شدن نیست، چه آنکه به معنای رشد کردن هم هست و مثلاً در قرآن در مورد زنان آمده است «أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ» که یعنی در میان زینتها رشد کرده و پرورش مییابند ...
در بحث قبر هم اگر به روایات مراجعه فرمایید می یابید که تعبیر قبر یک تعبیر شرعی در مورد عالم برزخ است و وقایع قبر هم وقایع عالم برزخ انسان است لذا برخواستن از قبر و خروج از قبر به معنای انتقال به عالم بالاتر و قیامت است نه تنزل به عالم ماده چراکه سیر ، الی الله و تکاملی است و نه سیر قهقرایی تنزلی
یا علیم
آیا اهل بیت علیهمالسلام که در همان حیات دنیوی هم انسان کامل و کون جامع بودهاند هم متکاملتر میشوند با از دست دادن جسمانیت خود؟
آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که با جسم مادی خود به معراج رفتند سیر الی الله نداشتند و تا مقام قاب قوسین او ادنی که فرشتگان مقرب به قول شما مجرد به آن راه نداشتند نرفتند؟ جسم مادی ایشان چطور در عالم مجرد قرار گرفت؟
عرش خدا که در قلب مؤمن است چطور در ورای کرسی است که آن هم محیط به آسمانها و زمین است؟
چه کسی گفته است که مادی بودن یعنی قهقرایی و دوری از خدا؟ آنچه که دونمرتبه است دنیاست و نه ماده ... شما بر چه مبنایی ماده را نازل میدانید؟ ماهیت دنیا به جسمانی بودن یا مادی بودنش نیست بلکه بخاطر حجابهای ظلمانیاش هست که آن را تبدیل به سراب و دروغ کرده است ... نه مادی بودن آن، آیا دلیلی بر اینکه فقط دنیا باید مادی باشد دارید؟
در این باره روایات فراوانی از پیشوایان معصوم وارد شده است که هر کدام از آنها دلیل محکمی بر جسمانی بودن معاد است که به سبب اختصار به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم :
نقل شده که جماعتی از کفّار قریش مانند: ابی ابن خلف جمحی، ابو جهل، عاصی بن وائل و ولید بن مغیره، (یکجا نشسته و درباره حالات پیغمبر اسلام(ص) و پیشرفت آیین پاک آن حضرت با ناراحتی تمام صحبت می کردند و در جستجوی آن بودند که جمله ای از گفتار پیامبر اسلام(ص) را دست آویز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض کنند،) در مورد داستان معاد جسمانی می گفتند: ایا ندیدید محمد چه می گوید: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آن گاه اُبی بن خلف گفت : قسم به «لات» و «عزّی» که من برای جدال پیش پیغمبر می روم!پس استخوان پوسیده ای را به دستش گرفت و نزد پیغمبر رفت و گفت: ای محمد آیا فکر می کنی خداوند این استخوانها را پس از پوسیدن و ریز ریز شدن، زنده خواهد کرد؟!
حضرت فرمود: بله اینها را زنده می کند و تو را مبعوث می کند و در جهنم داخل می کند.»
این حدیث در شأن نزول آیه 78 سوره شریفه یس است که می فرماید: وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَمَ وَ هِیَ رَمِیمٌ ؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» تفسیر نور الثقلین[2] در حدیث دیگر با کمی تفاوت عبارت، در شأن نزول آیه شریفه فوق همین مطلب را آورده است که هر دو مبیّن معاد جسمانی است.
2. در احتجاج از حضرت صادق(ع) روایت شده است که سؤال کننده ای از آن حضرت پرسید: « آیا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشی می شود و از بین می رود یا باقی می ماند؟»
حضرت صادق(ع) فرمود: « آری، روح بعد از خروج از بدن، باقی می ماند تا هنگام نفخه در صور. در این هنگام، تمام چیزها که یکی از آنها روح است فانی می شوند و دیگر نه حاسّه ای هست و نه حسّی و نه محسوسی! پس از آن مدبّر این عالم، اشیا را به صورت اوّلیه بازگشت می دهد؛ همچنان که در ابتدای امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و این امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور که نفخه ممات است در نفخه حیات انجام می شود.
سؤال کننده پرسید: « چگونه بعث واقع می شود و حال آنکه بدن پوسیده و اجزا و اعضای آن متفرق شده و هر عضوی به جایی رفته است. عضوی از بدن را حیوانات درنده و قسمتی از آن را وحوش و قسمتی دیگر را گیاهان خورده اند و عضوی از آنها خاک شده و از آن خاک دیوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادق(ع) فرموده است: « محققاً آن کسی که در انشای خلق اوّلیه، قدرت داشته است که بدنِ انسان را از هیچ بسازد و او را مصوّر کند، بدون آنکه مثالی قبل از خلقت از او داشته باشد، چنین کسی می تواند و قادر بر این است که این انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان گونه که در ابتدا او را از نیست و بدون مثال قبلی، هست و موجود کرده است.»
سؤال کننده عرض می کند: «بیش تر توضیح دهید.»
آن حضرت می فرماید: « به درستی که روح پس از خروج از بدن در مکان خود مقیم می شود. روح شخص نیکوکار در روشنی کامل و وسعت، و روح شخص بدکار در تنگنا و ظلمت به سر می برند و بدن، خاک می شود؛ چنان که انسان از خاک خلق شده است. آنچه درّندگان خورده اند و یا تغذیه گیاهان شده است، همگی اینها مجدّداً به خاک برمی گردند که اصل و منشأ او است و نزد آن کسی که مثقال ذرّه ای در ظلمات زمین از او پنهان نیست محفوظ اند (یعنی در آن وقت که بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مکان آنها، با خبر است) و قادر است همگی را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادق(ع) در ادامه می فرماید: «هنگامی که بعث و برانگیختن مردگان می خواهد شروع شود، خداوند بارانی که باران نشور و برانگیختن است بر زمین می باراند. پس همان گونه که کاشفان طلا، طلا را از دل خاک بیرون می آورند و با آب، اجزای ریز طلا را از خاک جدا می کنند، اجزای خاک شدة هر بدنی از سایر خاکها که آنها نیز اجزای بدنهای دیگری هستند، جدا و با هم جمع می شوند. پس روح در این هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاکی و عنصری خود ملحق می شود و به اذن پروردگار، این بدن به همان صورت اوّلیه برمی گردد و هیچ عضوی از اعضای آن نقصان ندارد. پس در این هنگام که مجدّداً به اذن خدا به دنیا آمده است، هیچ چیز را که قبلاً به جا آورده است، نمی تواند منکر شود.»[3]
حضرت صادق(ع)، در این حدیث، به طور تلویحی به شبهه های اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوی منکران معاد جسمانی مطرح می شود، پاسخ داده است.
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
سلام
ما گفتیم طینت مادی که بقای هویت روح انسان به ارتباط با آن باشد وجود ندارد و عقل و نقل هم این مطلب را تایید نمی کند. روایات مد نظر شما هم این را بیان نفرموده اند بلکه از طینت سخن گفته اند که در ذیل بیانی در مورد آن خواهد آمد
امثال این آیات روایات که بر مدار : کلم الناس علی قدر عقولهم می باشد زیاد است و البته کذبی هم در کلام معصوم واقع نمی شود مثلا آنجا که می فرماید بله همین را زنده می کند منظور تحقق حیات معنوی آن در بعد مجرد است . باید توجه داشت پیامبر و معصومین علیهم السلام نمی بایست بر سر کیفیت و جزئیات معارف با کسانی که درپذیرش اصل اسلام مشکل داشته اند بحث می کرده اند . قرآن کریم هم آموختن حکمت و معارف عالیه را آخرین مرحله تعالیم الهی می داند .
دیگر اینکه گفته شد منظور از قبر عالم برزخ است فلذا نپوسیدن طینت در قبر بیانگر بقای حقیقت انسان در عالم برزخ و خروج بسوی عوالم بالاتر در قیامت است
یا علیم
آسمانها و زمین هم مثل بدن انسان باطنی دارند. نظر ما در این مورد همان فرموده خداست نه چیز دیگری :
قل یحیها الذی انشاءها اول مره
اولیس الذی خلق السموات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم
همانها را زنده میکند در حالیکه شبیه خلقت اولیه اشان هستند نه دقیقا خود آن خلقت اولیه
ضمنا خداوند در قرآن نفرموده روح را خلق کردیم. اما در مورد خلقت دوباره انسان از همین کلمه یخلق استفاده میکند
سلام
ما و شما میهمان یک سفره ایم . اگر شما میزبانید بفرمایید تا ما فقط گوش باشیم و شما زبان.
نه یحییها و نه مثلهم دلالت بر جسمانی بودن وجود آخرتی انسان ندارد
چه اینکه بعد معنوی انسان ، هم دارای حیات برتری است و هم مثال اعلای وجود مادی جسمانی است
پس چه دلیلی دارد که از بازگشت نزولی به ماده در سیر تکاملی انسان سخن بگوییم؟
یا علیم
عجیب است برادر، شما که در علوم عقلی غور کردهاید چطور برای چیزی که اثباتی ندارید با این قطعیت یک طرف قضیه را میگیرید؟ وجود ندارد یا شما سراغ ندارید؟ لطفاً یا ثبات کنید که چنین دلیلی هرگز پیدا نخواهد شد و یا در کلام خود بازبینی بفرمایید
سلام
بنده هیچ دلیل عقلی در ضرورت جسم در معاد ندیده ام . حتی در بحث با کارشناسان هم خواسته ام ارائه کنند اما دلیلی ارائه نکرده اند نتیجه .....
اگر این آیات صراحت ندارند پس چه دارند؟ شما چطور تأویلش میکنید؟ خدا چه چیزی را زنده میکند؟ آن استخوان را یا چیز دیگر را؟
انتظار نداریم یک مشرک بی باور معاد را درست فهمیده باشد
قرآن کریم می فرماید برای ما مثلی زد
و اما دادن حیات به استخوان هم صرفا به بازسازی مادی آن نیست بلکه تحقق بعد مجرد از آن نوعی برتر از حیات دادن بدان است همچنانکه تحقق بعد مجرد انسان در ابتدای خلقتش را آفرینشی برتر دیگر دانست : ثم انشاناه خلقا آخر
و في الاحتجاج عن امير المؤمنين عليه السلام مثله و عن الصادق عليه السلام انّ الروح مقيمة في مكانها روح المحسن في ضياء و فسحة و روح المسيء في ضيق و ظلمة و البدن يصير تراباً كما منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من أجوافها ممّا أكلته و مزّقته كلّ ذلك في التراب محفوظ عند من لا يعزب عنه مثقال ذرّة في ظلمات الأرض و يعلم عدد الأشياء و وزنها و انّ تراب الرّوحانيين بمنزلة الذّهب في التراب فإذا كان حين البعث مطرت الأرض مطر النشور فتربو الأرض ثمّ تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذّهب من التراب إذا غسل بالماء و الزّبد من اللَّبن إذا مخض فتجمّع تراب كلّ قالب الى قالبه فينتقل بإذن اللَّه القادر الى حيث الرّوح فتعود الصّور بإذن المصوّر كهيئتها و تلج الرّوح فيها فإذا قد استوى لا ينكر من نفسه شيئاً. [تفسير الصافي، ج4، ص: 261]
الحمد لله شما که در شناخت روایات قوی هستید می دانید که داب حضرات در پاسخ چه بوده است
داریم که دو نفر با فاصله زمانی سوالی از امام صادق ع پرسیدند و حضرت دو جواب متفاوت به آنها دادند . بعد بطور اتفاقی آندو با هم دیدار کردند و در مورد آن سوال با هم گفتگو کردند و هریک جوابی را که امام صادق ع به آنها داده بود مطرح کرده اما بخاطر تفاوت جوابها باهم نزاع کردند. کسی که شاهد و باخبر از کل ماجرا بود به محضر مبارک امام صادق ع رسید و عرض کرد آقاجان چرا دو جواب متفاوت به آنها دادید . حضرت فرمود به هرکدام به اندازه عقلش پاسخ دادم.
بنده مدتهاست در باب معاد جسمانی دارم بحث میکنم و اثر بد روحانی صرف معرفی کردن معاد را متوجه شده ام .
افراد به دلیل انس و علاقه ای که به عالم جسمانی و مادی دارند نمی خواهند معاد و قیامتشان صرفا روحانی باشد و این در حالی است که روح در وجود و ادراک اشد و اقوی است .
خلاصه گاهی باید با خیالات عموم راه آمد
یا علیم
اینکه فرمودید صرفاً یک احتمال است و به معنای درست بودن نظر شما نیست ...
سلام
با ورود احتمال معتبر جسمانیت معاد از انحصار می افتد همین اندازه اثر بیان تا اینجا کافی است باقیش با بیانات دیگر...
این روایت در مورد برزخ است ... در مورد قیامت دیگر چنین چیزی نداریم ... داریم؟
اگر خداوند مثلاً فرموده است «بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ» که یعنی فقط بسنده کرده است به اینکه بفرماید قادریم به این کار و نفرموده که حتماً انجامش میدهیم میتواند به این دلیل باشد که بسیاری از انسانها در قیامت اصلاً به صورت انسان محشور نمیشوند که قرار باشد اثر انگشتشان حفظ شود، ان کسی که به صورت حیوانی سمدار محشور میشود اثر انگشتش کجایش باشد؟ ولی آنها که انسان محشور میشوند با همان اثر انگشت هم میتوانند محشور شوند ... اگر بفرمایید چطور ممکن ست همان استخوانها و همان پوست به جای انسان به صورت حیوان محشور شوند برایتان از مسخشدگان مثال میآورم که در همین دنیا جسمشان مسخ شد به صورت حیوانات متعدد بدون آنکه بدن قبلیاشان نابود شده و بدنی جدید از نو برایشان خلق گردد ...
آیهای که شاید بیش از باقی آیات برای توضیح عالم مثال استفاده میشود این آیات سورهی واقعه است:
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ [الواقعة، ۶۰ - ۶۲]
ما تقدیر کردیم میان شما مرگ را و از ما سبقت نمیتوان گرفت * در اینکه بدل کنیم با مثلتان و انشاء کنیم شما را در آنچه که نمیدانید * و دانستهاید نشأت ابتدایی را پس چرا متذکر نمیشوید؟
که در آن از لفظ مثال استفاده شده است ولی این مثال چه ربطی به مثل این بدن دارد؟ آیا مثلاً در آیهی ۳۸ از سورهی محمد صلیاللهعلیهوآله که آمده است «... وَاللَّـهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم» هم منظور چنین چیزی است؟ چطور این آیه به قیامت حمل شد؟ با چه دلالتی؟ انشاء فقط ارتباط به قیامت ندارد و حتی فقط هم به معنای ایجاد شدن نیست، چه آنکه به معنای رشد کردن هم هست و مثلاً در قرآن در مورد زنان آمده است «أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ» که یعنی در میان زینتها رشد کرده و پرورش مییابند ...
سیر ، تکاملی و صعودی است و برزخ نهایت درجه تکامل وجودی انسان نیست بلکه اولین درجه از درجات تجرد است لذا بازگشت به عالم ماده که سیر قهقرایی است ممکن نیست این اصلی است که تمام بیانات معاد را باید تحت آن دید و آیات و روایات را در راستای آن تفسیر کرد همانطور که برخی اصول نقلی حاکمیت عام بر سایرین دارند مانند آیه : لا تدرکه الابصار که اصل مادی نبودن خداوند را القا می کند و تکلیف تمام بیانات ظاهر در جسمانیت خداوند را مشخص می فرماید
یا اهل بیت علیهمالسلام که در همان حیات دنیوی هم انسان کامل و کون جامع بودهاند هم متکاملتر میشوند با از دست دادن جسمانیت خود؟
آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که با جسم مادی خود به معراج رفتند سیر الی الله نداشتند و تا مقام قاب قوسین او ادنی که فرشتگان مقرب به قول شما مجرد به آن راه نداشتند نرفتند؟ جسم مادی ایشان چطور در عالم مجرد قرار گرفت؟
عرش خدا که در قلب مؤمن است چطور در ورای کرسی است که آن هم محیط به آسمانها و زمین است؟
چه کسی گفته است که مادی بودن یعنی قهقرایی و دوری از خدا؟ آنچه که دونمرتبه است دنیاست و نه ماده ... شما بر چه مبنایی ماده را نازل میدانید؟ ماهیت دنیا به جسمانی بودن یا مادی بودنش نیست بلکه بخاطر حجابهای ظلمانیاش هست که آن را تبدیل به سراب و دروغ کرده است ... نه مادی بودن آن، آیا دلیلی بر اینکه فقط دنیا باید مادی باشد دارید؟
در روایت است اگر اجل معینی که خدای متعال برای ارواح مومنان کامل مقدر کرده نبود لحظه ای در حجاب بدن باقی نمی ماندند
الهی ترددی قی الاثار یوجد بعد المزارو....
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
در حجاب ظلمانی بودن ماده شکی نیست لذا تمام اولیاء خواهان رهای از آنند
هیچ دلیلی ندارد خدای متعال پس از رهایی انسانها از این حجاب ظلمانی و دادن رهایی مطلق در فضای عالم قدس آنها را در این وجود محدود دوباره حبس کند
اگر یک بار رهایی و بازگشت به حبس بدن را با یک مرگ اختیاری یا تقریبی می چشیدید تایید می کردید که عالم ماده برای وجود بیکران معنوی انسان یک زندان بسیار تنگ و تاریک است
شما دوست داری برگردی؟ بفرما برگرد و تا ابد در آن بمان
یا علیم
سلام
دوستا اگه معاد جسمانی رو قبول کنیم و فردی وارد بهشت بشه در اینصورت میدانیم که بر اساسا آیات و روایات کسی که وارد بهشت میشه تا ابد در بهشت جاودان هست.حال سوال من اینه که با بدن جسمانی چگونه فرد تا ابد در بهشت خواهد ماند؟
مگر نه اینه که بدن مادی از زمان جدا نیست و زمان از ملزومات ماده میباشد؟چگونه امکان دارد فردی تا زمان بی نهایت در بهشت باشد؟
سلام
ما و شما میهمان یک سفره ایم . اگر شما میزبانید بفرمایید تا ما فقط گوش باشیم و شما زبان.
نه یحییها و نه مثلهم دلالت بر جسمانی بودن وجود آخرتی انسان ندارد
چه اینکه بعد معنوی انسان ، هم دارای حیات برتری است و هم مثال اعلای وجود مادی جسمانی است
پس چه دلیلی دارد که از بازگشت نزولی به ماده در سیر تکاملی انسان سخن بگوییم؟
یا علیم
نه یحییها و نه مثلهم دلالت بر جسمانی بودن وجود آخرتی انسان ندارد
سلام علیکم
ببخشید من وقت مطالعه فرمایشات شما رو ندارم ان شاء لله سرفرصت. فقط این قسمت رو دیدم و برام سوال شد. منتظر پاسختان هستم
ضمیر "ها" در کلمه یحییها به عظام برمیگردد و نه روح انسان. یعنی اشاره به بعد جسمانی انسان است. شما این آیه را چگونه تفسیر کرده اید؟
ببخشید من وقت مطالعه فرمایشات شما رو ندارم ان شاء لله سرفرصت. فقط این قسمت رو دیدم و برام سوال شد. منتظر پاسختان هستم
ضمیر "ها" در کلمه یحییها به عظام برمیگردد و نه روح انسان. یعنی اشاره به بعد جسمانی انسان است. شما این آیه را چگونه تفسیر کرده اید؟
باتشکر
سلام
ما هم آنرا به عظام برگردانده بودیم
اما مساله در احیاست
ببینید آنچه که مشرکین آنرا بعید و غیر ممکن می شمردند بقا و وجود انسان پس از مرگ بوده و از آنجا که اصالت را به وجود جسمانی و مادی می داده اند با طرح مساله معاد تصور کردند که منظور بازگشت به امر اصیل مد نظر خودشان یعنی عالم ماده است لذا به مبارزه به این اصل بر مبنای خودشان پرداختند. خدای متعال و نبی اکرم ص هم می بایست در سطح عقول آنها پاسخ می داده اند لذا اشکال را بر مبنای خودشان جواب داده اند
بیان:
مشرکین منکر معاد در رد معاد بر مدار عدم امکان و قدرت بر بازگشت وجود جسمانی حرکت کردند
پس خدای متعال در آیات قرآن کریم و بسیاری از روایات در پاسخ بر همین مدار حرکت نموده اند
یعنی اینکه ای مشرکین اگر بقا و وجود انسان بعد مرگ برای شما قابل قبول نیست از این جهت که ساخته شدن دوباره وجود مادی و جسمانی او ممکن نیست بدانید که :
بلی قادرین ان نسوی بنانه و تو که استخوان را له می کنی و میگویی چه کسی آنرا می تواند زنده کند : قل یحییها الذی انشاها اول مره
این سبک پاسخگویی در آن زمان متداول بوده تا جایی که اهل سنت به برخی پاسخهای امیر مومنان ع در نهج به معاویه ، استدلال کرده اند که بله فلان پاسخ امام دلیل بر قبول خلافت قبلی هاست چون در فلان جا فرموده اند چنین و چنان . که علمای ما پاسخ داده اند حضرت اشکال طرف مقابل را بر اساس مطلب مورد قبئل خودش پاسخ گفته است.
ما در بحث معاد باید اصل را رجوع الی الله بگیریم . در رجوع الی الله که مسیری صعودی و تکاملی است بازگشتی در کار نیست . کسی که از ماده بودن به نشاه آخر رسید دیگر نشاه آخر او منتقی نشده به ماده برگردد و کسی که از ماده بدن جسمانی محدود خود انصراف تام پیدا کرد دیگر به بدن جسمانی رجوع نمی کند اگر رجوعی هم صورت بگیرد از جمله استثنائاتی است که در مثل معجزات رخ می دهد و امر غالب و سنت معمول نیست .
بر این اساس تحقق کمال وجود با انصراف تام به وجود اقوی و اشرف مثالی برزخی ، دیگر رجوعی به این عالم نخواهد بود .
از نظر ما این اصلی است که موجب مسکوت گذاشتن برخی روایات و تفسیر و تاویل برخی دیگر می شود همچنانکه برخی آیات اصولی منطبق بر ادله عقلیه باعث می شود بسیاری از آیات و روایات به نحو دیگری تاویل و تفسیر شوند مانند آیات متشابه یدالله فوق ایدیهم بر مبنای عدم مادی بودن واجب الوجود و اصول نقلی مانند لا تدرکه الابصار
این روش در استنباط احکام عملی فقهی هم مورد توجه قرار می گیرد تا جایی که برخی روایات کاملا معتبر و صحیح بخاطر مخالفت با اصل کنار گذاشته می شوند
و البته باید به همه این مطالب عدم دلیل بر ضرورت جسم در معاد هم اضافه کرد که ظاهرا هیچ دلیل عقلی درباره آن وجود ندارد
یا علیم
سلام
ما هم آنرا به عظام برگردانده بودیم
اما مساله در احیاست
ببینید آنچه که مشرکین آنرا بعید و غیر ممکن می شمردند بقا و وجود انسان پس از مرگ بوده و از آنجا که اصالت را به وجود جسمانی و مادی می داده اند با طرح مساله معاد تصور کردند که منظور بازگشت به امر اصیل مد نظر خودشان یعنی عالم ماده است لذا به مبارزه به این اصل بر مبنای خودشان پرداختند. خدای متعال و نبی اکرم ص هم می بایست در سطح عقول آنها پاسخ می داده اند لذا اشکال را بر مبنای خودشان جواب داده اند
بیان:
مشرکین منکر معاد در رد معاد بر مدار عدم امکان و قدرت بر بازگشت وجود جسمانی حرکت کردند
پس خدای متعال در آیات قرآن کریم و بسیاری از روایات در پاسخ بر همین مدار حرکت نموده اند
یعنی اینکه ای مشرکین اگر بقا و وجود انسان بعد مرگ برای شما قابل قبول نیست از این جهت که ساخته شدن دوباره وجود مادی و جسمانی او ممکن نیست بدانید که :
بلی قادرین ان نسوی بنانه و تو که استخوان را له می کنی و میگویی چه کسی آنرا می تواند زنده کند : قل یحییها الذی انشاها اول مره
طبق این بیان منظور شما اینست که چون مشرکین یک مبنای غلط داشتند، خداوند متعال و بسیاری از معصومین جوابهایی بر اساس همین مبنای غلط داده اند؟ در حالی که در قران ایاتی مبنی بر روح داشتن انسان و ... مطرح بود که میشد گفت اصلا این بدن زنده نمیشود بلکه روح باقی خواهد بود و این جواب بسیار اسان تر بود تا بازگرداندن استخوان و ...
ثانیا در بسیاری از موارد اصلا بحث مقابله با کفار و مشرکین نیست ولی بحث از معاد جسمانی مطرح شده.
ثالثا این حرف (نعوذ بالله)مستلزم کذب و غیر واقعی بودن بسیاری از ایات معاد خواهد بود.
اهل سنت به برخی پاسخهای امیر مومنان ع در نهج به معاویه ، استدلال کرده اند که بله فلان پاسخ امام دلیل بر قبول خلافت قبلی هاست چون در فلان جا فرموده اند چنین و چنان . که علمای ما پاسخ داده اند حضرت اشکال طرف مقابل را بر اساس مطلب مورد قبئل خودش پاسخ گفته است.
این قیاس مع الفارق است چون در خلافت امام واقعا بیعت صورت گرفته بود هر چند حجت انتصاب امام است اما بنابر بیان شما اصلا حشر جسمانی وجود ندارد...
ما در بحث معاد باید اصل را رجوع الی الله بگیریم . در رجوع الی الله که مسیری صعودی و تکاملی است بازگشتی در کار نیست . کسی که از ماده بودن به نشاه آخر رسید دیگر نشاه آخر او منتقی نشده به ماده برگردد و کسی که از ماده بدن جسمانی محدود خود انصراف تام پیدا کرد دیگر به بدن جسمانی رجوع نمی کند اگر رجوعی هم صورت بگیرد از جمله استثنائاتی است که در مثل معجزات رخ می دهد و امر غالب و سنت معمول نیست .
رجوع الی الله روحانی است اما هیچ منافاتی با بدن داشتن انسان در اخرت ندارد چرا که شما در این دنیا هر طور قرب الی الله را توجیه کردید به همین ترتیب رجوع الی الله را هم میتوانید توجیه کنید.
اصلا قرب و بعد الهی و رجوع الی الله جسمانی نیست ولی منافاتی با بدن و جسم داشتن انسان ندارد.
فلاسفه ابتدا گفتند ماده و سپس گفتند مجرد از ماده و بعد خواستند ارتباط آنها را تبیین کنند و به ناچار گفتند مرتبهی مثال که نه ماده است و نه مجرد ... حال آنکه اگر از ابتدا ماده را درست تعریف میکردند به این مسائل بر نمیخوردند ... مگرنه شکل بدون ماده یعنی چی؟ آنچه که شکل دارد آیا حجم دارد و اگر حجم دارد و ماده ندارد آیا فضای خالی از ماده است که میشود تعریف خلأ؟ این حجمها ایا توپر هستند یا تو خالی؟ احشاء دارند یا فقط ظاهر جسم دنیاییاشان را دارند؟ آن کسی که چشم برزخی دارد و یک انسان را به صورت یک چهارپا میبیند آیا این چهارپا فقط یک خطای چشم است و یک ظاهر است؟ شاید باید به آیات قرآن و احادیث اهل بیت علیهمالسلام بیشتر بها دهیم چون ظاهراً راه را خیلی به اشتباه رفتهایم ... فلاسفه اگر مصر هستند که سه عالم ماده و مثال و عقل را اثبات کردهاند ابتدا تعریف خود از ماده را اثبات کنند که این بحثها بر اساس آن شکل گرفته است ... آیا میتوانند؟ ... نخواهند توانست ... بلکه ایشان صرفاً به شهود ناقص خود از مفهوم ماده اکتفا کردهاند و این شهود ناقص باید مورد بازبینی قرار بگیرد تا فلسفهی مسلمین هم رشدی کند ...
سلام
کاملا موافقم...
فلاسفه جسم را به دارای ابعاد سه گانه تعریف کردند در حالی که علم جدید از جسم و ماده تعریف دیگری دارد و بسیاری از موارد که در گذشته مجرد میدانستند امروز با دلیل علمی جزو ماده میدانند.
در هر حال مرز ماده و مجرد خیلی روشن نیست...
سلام
ما گفتیم طینت مادی که بقای هویت روح انسان به ارتباط با آن باشد وجود ندارد و عقل و نقل هم این مطلب را تایید نمی کند. روایات مد نظر شما هم این را بیان نفرموده اند بلکه از طینت سخن گفته اند که در ذیل بیانی در مورد آن خواهد آمد
امثال این آیات روایات که بر مدار : کلم الناس علی قدر عقولهم می باشد زیاد است و البته کذبی هم در کلام معصوم واقع نمی شود مثلا آنجا که می فرماید بله همین را زنده می کند منظور تحقق حیات معنوی آن در بعد مجرد است . باید توجه داشت پیامبر و معصومین علیهم السلام نمی بایست بر سر کیفیت و جزئیات معارف با کسانی که درپذیرش اصل اسلام مشکل داشته اند بحث می کرده اند . قرآن کریم هم آموختن حکمت و معارف عالیه را آخرین مرحله تعالیم الهی می داند .
دیگر اینکه گفته شد منظور از قبر عالم برزخ است فلذا نپوسیدن طینت در قبر بیانگر بقای حقیقت انسان در عالم برزخ و خروج بسوی عوالم بالاتر در قیامت است
یا علیم
سلام
ما هم آنرا به عظام برگردانده بودیم
اما مساله در احیاست
ببینید آنچه که مشرکین آنرا بعید و غیر ممکن می شمردند بقا و وجود انسان پس از مرگ بوده و از آنجا که اصالت را به وجود جسمانی و مادی می داده اند با طرح مساله معاد تصور کردند که منظور بازگشت به امر اصیل مد نظر خودشان یعنی عالم ماده است لذا به مبارزه به این اصل بر مبنای خودشان پرداختند. خدای متعال و نبی اکرم ص هم می بایست در سطح عقول آنها پاسخ می داده اند لذا اشکال را بر مبنای خودشان جواب داده اند
بیان:
مشرکین منکر معاد در رد معاد بر مدار عدم امکان و قدرت بر بازگشت وجود جسمانی حرکت کردند
پس خدای متعال در آیات قرآن کریم و بسیاری از روایات در پاسخ بر همین مدار حرکت نموده اند
یعنی اینکه ای مشرکین اگر بقا و وجود انسان بعد مرگ برای شما قابل قبول نیست از این جهت که ساخته شدن دوباره وجود مادی و جسمانی او ممکن نیست بدانید که :
بلی قادرین ان نسوی بنانه و تو که استخوان را له می کنی و میگویی چه کسی آنرا می تواند زنده کند : قل یحییها الذی انشاها اول مره
این سبک پاسخگویی در آن زمان متداول بوده تا جایی که اهل سنت به برخی پاسخهای امیر مومنان ع در نهج به معاویه ، استدلال کرده اند که بله فلان پاسخ امام دلیل بر قبول خلافت قبلی هاست چون در فلان جا فرموده اند چنین و چنان . که علمای ما پاسخ داده اند حضرت اشکال طرف مقابل را بر اساس مطلب مورد قبئل خودش پاسخ گفته است.
ما در بحث معاد باید اصل را رجوع الی الله بگیریم . در رجوع الی الله که مسیری صعودی و تکاملی است بازگشتی در کار نیست . کسی که از ماده بودن به نشاه آخر رسید دیگر نشاه آخر او منتقی نشده به ماده برگردد و کسی که از ماده بدن جسمانی محدود خود انصراف تام پیدا کرد دیگر به بدن جسمانی رجوع نمی کند اگر رجوعی هم صورت بگیرد از جمله استثنائاتی است که در مثل معجزات رخ می دهد و امر غالب و سنت معمول نیست .
بر این اساس تحقق کمال وجود با انصراف تام به وجود اقوی و اشرف مثالی برزخی ، دیگر رجوعی به این عالم نخواهد بود .
از نظر ما این اصلی است که موجب مسکوت گذاشتن برخی روایات و تفسیر و تاویل برخی دیگر می شود همچنانکه برخی آیات اصولی منطبق بر ادله عقلیه باعث می شود بسیاری از آیات و روایات به نحو دیگری تاویل و تفسیر شوند مانند آیات متشابه یدالله فوق ایدیهم بر مبنای عدم مادی بودن واجب الوجود و اصول نقلی مانند لا تدرکه الابصار
این روش در استنباط احکام عملی فقهی هم مورد توجه قرار می گیرد تا جایی که برخی روایات کاملا معتبر و صحیح بخاطر مخالفت با اصل کنار گذاشته می شوند
و البته باید به همه این مطالب عدم دلیل بر ضرورت جسم در معاد هم اضافه کرد که ظاهرا هیچ دلیل عقلی درباره آن وجود ندارد
یا علیم
عرض سلام و تشکر از توضیحات
پس در یک جمله باید گفت چون طرفداران معاد روحانی، معاد جسمانی روحانی را غیرعقلانی میدانند همه آیات و روایات را هم به نوعی تاویل و تفسیر میکنند که معاد جسمانی را رد کنند.
تا جاییکه آیات لااقسم بیوم القیامه ولااقسم بالنفس الوامه ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه را هم به همین نحو تفسیر میکنند و جای این شبهه را باقی میگذارند که آیا خداوند برای اینکه بر اساس عقول مردم حرف زده باشد میاید و با خوردن چندتا قسم بزرگ یک سخن دروغی را مطرح میکند تا مردم را متنبه کند؟ در صورتیکه میتوانست در اینجا که حرفی از مشرکین و عظام نیست و قسمهای بزرگ هم یاد کرده تنها بگوید آیا انسان فکر میکند ما او را زنده نمیکنیم. چرا باید خدای بزرگ سخن دوپهلو بزند؟
یا اینکه چرا باید برای یک سخن غیر واقعی قسم یاد کند؟
یا امام معصوم مثل یک آدم عادی که مراقب صحبت کردنش نیست و نمیداند چگونه باید حرف بزند که هم منظورش را برساند و هم دروغ نگفته باشد، به این سادگی میاید و میگوید: بله این استخوانها را زنده میکند و تو را در جهنم وارد میکند. گویا برای پاسخ به این مشرک راهی نبوده جز گفتن دروغ.
یا در حدیث زیر :
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
که میگوید انسان از طینتش دوباره خلق میشود؛ اگر منظور از طینت روح و سرشت آدمیست یعنی انسان دوباره مثل روز اول از از روحش خلق میشود!!! این حرف غیرعادی است.
مگر روز اول از روحش خلق شده بود؟ قرآن میفرماید ولقد خلقنا اللانسان من سلاله من طین. در کجای قرآن داریم که انسان از روح خلق شده؟ ضمن اینکه قائلین به معاد روحانی بر این عقیده اند که روح اصلا نمیمیرد و جاودانه است. این تناقض چگونه قابل حل است؟
همین نحو تفسیر میکنند و جای این شبهه را باقی میگذارند که آیا خداوند برای اینکه بر اساس عقول مردم حرف زده باشد میاید و با خوردن چندتا قسم بزرگ یک سخن دروغی را مطرح میکند تا مردم را متنبه کند؟ در صورتیکه میتوانست در اینجا که حرفی از مشرکین و عظام نیست و قسمهای بزرگ هم یاد کرده تنها بگوید آیا انسان فکر میکند ما او را زنده نمیکنیم. [COLOR=#ff0000]چرا باید خدای بزرگ سخن دوپهلو بزند؟
صحبت بر سر مراتب فهم انسانهاست که اختلاف و تضاد جدی با هم دارند
تا جایی که حتی بین مومنان طراز اول هم این تفاوت معرفت زیاد است.
《به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي کشت».(اصول کافي، ج 1، ص 401؛ بصائر 》
بی شک اونچه که دانستن آن باعث تکفیر و قتل سلمان میشده باید خیلی فراتر از تاویل آیات معاد جسمانی به معاد روحانی باشد(دقت کنید)
صحبت بر سر مراتب فهم انسانهاست که اختلاف و تضاد جدی با هم دارند
تا جایی که حتی بین مومنان طراز اول هم این تفاوت معرفت زیاد است.
《به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي کشت».(اصول کافي، ج 1، ص 401؛ بصائر 》
بی شک اونچه که دانستن آن باعث تکفیر و قتل سلمان میشده باید خیلی فراتر از تاویل آیات معاد جسمانی به معاد روحانی باشد(دقت کنید)
سلام علیکم
خیلی ممنون از اینکه این مطلب را هم اینجا آوردید. بله مهمترین دلیلی که طرفداران معاد روحانی برای اثبات سخنانشان میاورند همین روایت است. ولی این روایت نمیتواند ثابت کننده ادعایشان باشد.
چون هر کسی میتواند بیاید هر نسبتی به خدا و پیغمبر بدهد ، بعد برای اثبات سخنش به این حدیث متوسل شود.
صحبت بر سر مراتب فهم انسانهاست که اختلاف و تضاد جدی با هم دارند
تا جایی که حتی بین مومنان طراز اول هم این تفاوت معرفت زیاد است.
《به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي کشت».(اصول کافي، ج 1، ص 401؛ بصائر 》
بی شک اونچه که دانستن آن باعث تکفیر و قتل سلمان میشده باید خیلی فراتر از تاویل آیات معاد جسمانی به معاد روحانی باشد(دقت کنید)
با سلام
مراتب فهم و بطن داشتن ایات به این معناست که ظاهر ایه صحیح و قابل استناد است اما یک یا چند معنای عمیق تر و بالاتر هم برای اهل ان قابل فهم میباشد... نه اینکه ظاهر ایه نعوذ بالله کذب باشد و باطن ان صحیح!
رابطه مراتب فهم طولی است یعنی معنای اول در بطن معنای دوم هست و همینطور در بطون معانی بالاتر...
با این بیان شما در اصل دارید معاد جسمانی را در مرتبه پایین میپذیرید.
معاني باطني، به نظر علامه طباطبایی، معاني طولي هستند. همهٔ معاني باطني از كلام اراده شدهاند؛ جز اينكه آن معاني در طول هم اراده شدهاند، نه در عرض همديگر؛ بدين معنا كه نه ارادهٔ ظاهر لفظ باطن را نفي ميكند و نه ارادهٔ باطن مزاحم ارادهٔ ظاهر ميباشد.نظريهٔ «مفاهيم طولي» نظريهاي جديد نيست و پيش از علامه، برخي از مفسران، به خصوص مفسراني كه گرايشهاي عرفاني داشتند، هم به اين نكته اشاره كردهاند كه معاني باطني همان معاني طولي هستند؛ به عنوان نمونه، گنابادي در «بيان السعادة في مقامات العبادة» تصريح كرده است كه مصاديق طبيعي محسوس آيات، ظاهر آنها است و مصاديق روحاني، باطنشان، و به حسب تعدد مراتب روحاني، بطون هم متعدد ميشود. پيدا است كه مصاديق محسوس و روحاني در طول هم قرار دارند و ارادهٔ هيچ يك از آنها نافي ارادهٔ ديگري نيست.(سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، صص 28.)
طبق این بیان منظور شما اینست که چون مشرکین یک مبنای غلط داشتند، خداوند متعال و بسیاری از معصومین جوابهایی بر اساس همین مبنای غلط داده اند؟ در حالی که در قران ایاتی مبنی بر روح داشتن انسان و ... مطرح بود که میشد گفت اصلا این بدن زنده نمیشود بلکه روح باقی خواهد بود و این جواب بسیار اسان تر بود تا بازگرداندن استخوان و ...
ثانیا در بسیاری از موارد اصلا بحث مقابله با کفار و مشرکین نیست ولی بحث از معاد جسمانی مطرح شده.
ثالثا این حرف (نعوذ بالله)مستلزم کذب و غیر واقعی بودن بسیاری از ایات معاد خواهد بود.
سلام
کذب؟ به تمثیل سخن گفتن یا در حد فهم مخاطب سخن گفتن کذب است ؟
ین قیاس مع الفارق است چون در خلافت امام واقعا بیعت صورت گرفته بود هر چند حجت انتصاب امام است اما بنابر بیان شما اصلا حشر جسمانی وجود ندارد...
منظور سبک پاسخگویی است در حالیکه ظاهرا امر مرجوحی هم در آن تایید شده است
رجوع الی الله روحانی است اما هیچ منافاتی با بدن داشتن انسان در اخرت ندارد چرا که شما در این دنیا هر طور قرب الی الله را توجیه کردید به همین ترتیب رجوع الی الله را هم میتوانید توجیه کنید.
اصلا قرب و بعد الهی و رجوع الی الله جسمانی نیست ولی منافاتی با بدن و جسم داشتن انسان ندارد.
تا انصراف کامل صورت نگرفته و اجل تمام نشده همراهی با بدن موجب استکمال هم هست اما بعد آن بازگشتی نیست
یا علیم
نوشته اصلی توسط صفائی
طبق این بیان منظور شما اینست که چون مشرکین یک مبنای غلط داشتند، خداوند متعال و بسیاری از معصومین جوابهایی بر اساس همین مبنای غلط داده اند؟ در حالی که در قران ایاتی مبنی بر روح داشتن انسان و ... مطرح بود که میشد گفت اصلا این بدن زنده نمیشود بلکه روح باقی خواهد بود و این جواب بسیار اسان تر بود تا بازگرداندن استخوان و ...
ثانیا در بسیاری از موارد اصلا بحث مقابله با کفار و مشرکین نیست ولی بحث از معاد جسمانی مطرح شده.
ثالثا این حرف (نعوذ بالله)مستلزم کذب و غیر واقعی بودن بسیاری از ایات معاد خواهد بود.
سلام
کذب؟ به تمثیل سخن گفتن یا در حد فهم مخاطب سخن گفتن کذب است ؟
اگر امام یا قران میفرمود در اخرت لذتی میبرید مثل نکاح و خوردن و ... حرف شما درست بود اما عین این مصادیق گفته شده و شما میفرمایید اصلا بدنی نیست تا نکاحی صورت گیرد، اصلا بدنی نیست تا خوردنی باشد، حال اگر امام یا قران با وجود مجرد محض بودن انسان در اخرت اینگونه صحبت کند دیگر بحث بطون داشتن نیست، بحث فهم عمیق نیست بلکه یا تحمیر خلق الله است و یا کذب! حاشا و کلا...
نوشته اصلی توسط صفائی
ین قیاس مع الفارق است چون در خلافت امام واقعا بیعت صورت گرفته بود هر چند حجت انتصاب امام است اما بنابر بیان شما اصلا حشر جسمانی وجود ندارد...
منظور سبک پاسخگویی است در حالیکه ظاهرا امر مرجوحی هم در آن تایید شده است
دوست عزیز در اخرت به نظر شما انسان مجرد محض است و بدن ندارد در حالی که در جریان امیر المومنین واقعا مردم با ایشان بیعت کردند! ایندو بسیار متفاوت اند.
نوشته اصلی توسط صفائی
رجوع الی الله روحانی است اما هیچ منافاتی با بدن داشتن انسان در اخرت ندارد چرا که شما در این دنیا هر طور قرب الی الله را توجیه کردید به همین ترتیب رجوع الی الله را هم میتوانید توجیه کنید.
اصلا قرب و بعد الهی و رجوع الی الله جسمانی نیست ولی منافاتی با بدن و جسم داشتن انسان ندارد.
تا انصراف کامل صورت نگرفته و اجل تمام نشده همراهی با بدن موجب استکمال هم هست اما بعد آن بازگشتی نیست
این جواب به نظرم هیچ ربطی به سوال بنده ندارد...
لطف کنید سوال رو جواب بدید.
قرب الهی اگر با وجود بدن ممکن است پس رجوع الی الله هم ممکن است.
ثانیا قرار نیست بازگشت و سیر قهقرایی صورت گیرد چرا که دو بدن متفاوت اند و یکی نیستند.
سلام
ما نگفتیم مجاز است. اصطلاح علمیش ظهور است. می گویند ظهور دارد . مثلا آیه یا روایت می فرماید انسان در بهشت میوه می خورد . خوب آیا این نص در جسمانیت است ؟ مگر انسان فقط با بعد جسمانیش قادر به خوردن است ؟ انسان در خواب و با بعد معنوی مثالی خود هم قادر به انجام چنین کارهایی هست . اما متقدمین که تصوری از امر معنوی و مجرد نداشته اند از آن برداشت مادی کرده اند و این تصور بصورت یک ذهنیت عام مانده و متاسفانه به متاخرین هم سرایت کرده و حکم به ضرورت جسمانیت کرده اند .
روایتی که بدن داشتن در برزخ رو بیان میکند:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ.
(کافی/ج3/ 244)
ایاتی که حشر از قبر را بیان میکند:
أَ فَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَِ مَا فىِ الْقُبُورِ(عادیات/9)
*وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (حج/7)
اگر فقط روح مجرد بود که حشر از قبر معنا نداشت.
گفتیم که انتساب افعال اینسویی به انسان با ابدان برزخی مثالی مجرد بلا اشکال است اما ملاحظه این امکان نشده است
و بحث ابدان
اتفاقا در روایت می فرماید کابدانهم که نشان از تفاوتی است و آن تفاوت مجرد بودن بدن آخرتی است اما از لحاظ شکل و هیات و رنگ و غیره مانند بدن مادی است
در بحث قبر هم اگر به روایات مراجعه فرمایید می یابید که تعبیر قبر یک تعبیر شرعی در مورد عالم برزخ است و وقایع قبر هم وقایع عالم برزخ انسان است لذا برخواستن از قبر و خروج از قبر به معنای انتقال به عالم بالاتر و قیامت است نه تنزل به عالم ماده چراکه سیر ، الی الله و تکاملی است و نه سیر قهقرایی تنزلی
یا علیم
سلام
بله بدن لازمه ذات انسان است و هیچگاه انسان بی بدن نیست اما منظور از بدن آن وجود نازلی است که روح آثارش را در آن نشان می دهد پس بدن جسمانی مادی یکی از از اقسام بدنهاست و نه تنها بدن او لذا می تواند از آن منصرف شده و آثارش را در بدن عالی تر مثل بدن برزخی پیگیری نماید
یا علیم
سلام علیکم
[FONT=arial]تعریف مجاز: مجاز[FONT=arial] به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد.
اگر شما بگویید سیب و منظور شما لذت روحانی باشد، دو صورت دارد یا رابطه ای بین سیب و لذت روحانی نیست که کذب خواهد بود ویا رابطه هست که مجاز است.
پس بنا بر تاویل شما حدود یک سوم ایات قرانی که در مورد معاد است مجاز بوده و به همین میزا روایات ما مجازی خواهند بود، پس اعتماد از قول شارع از بین خواهد رفت و مشکل گذشته باز میگردد...
واقعا به نظر شما متقدمینی مانند بوعلی، شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ مفید و ... تصوری از امر مجرد و معنوی نداشتند؟!!!!
ما که نگفتیم با همین بدن مادی این دنیایی محشور میشود ... بلکه بدن متناسب با همان نشئه
باز هم ما نگفتیم سیر تنزلی وجود دارد، بلکه روح تعالی یافته و با بدن متناسب خود محشور خواهد شد(به همین دلیل به قول علامه جوادی املی میتواند دارای چند صورت نوعیه باشد).
اتفاقا روایتی داریم که روزی جناب جبرئیل به همراه رسوا خدا(ص) به قبرستانی رسیده و به قبری دستور زنده شدن دادند و میت از همان قبر برخاست و خاکهای سر و صورت خود را تکاند و ...
این امر به هیچ وحه ربطی به سیر قهقرایی ندارد.
یا علام...
واقعا به نظر شما متقدمینی مانند بوعلی، شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ مفید و ... تصوری از امر مجرد و معنوی نداشتند؟!!!!
سلام
برادر شما جواب مارا می خوانید یا نه ؟
بنده که گفتم آیات و روایات مجاز نیستند بلکه ظهور در جسمانیت دارند ( هرچند ظهور در باب معارف مرجع نیست)
و متقدمین یعنی عموم صحابه رسول اکرم ص و ائمه ع و نه ابن سینا و غیرهم
یا علیم
رجوع کنید: [FONT=WebRoya]شواهد الربوبیة، ترجمه: جواد مصلح، دوم، انتشارات سروش، ص 381 و 383. صدر المتألهین بر اثبات معاد جسمانی در کتاب اسفار، ج9، ص 185 - 198 و در کتاب مفاتیح الغیب استدلال کرده است.
آن نشاه چه نشاه ای است ؟ جسمانی مادی یا مجرد ؟ ما میگوییم مجرد برزخی در ابتدا و حاکم شدن تدریجی و ناگهانی بعد فراتر بر آن در قیامت
گفتیم که قب عالم برزخ است و در سیر تکاملی وجود انسانی خروج از آن بسوی عوالم بالاتر خواهد بود نه عالم مادون که عالم جسمانی است
البته باید توجه داشت که هر عالم مافوق همان عالم مادون بنحو اعلی و اشرف است لذا انتقال به عالم بالاتر به معنای بی ارتباطی محض با عوالم دیگر نیست
و اما خروج اعجازی مرده ای از قبر دلیل بر وقوع معاد به این نحو نیست
یا علیم
شما با چه مبنایی بحث میکنید؟ فلسفی - عرفانی - کلامی؟
اگر برای معارف دین سراغ روایات و ایات نرویم پس سراغ چی برویم؟
ابن عربی؟
فرصت مراجعه ندارم شما بیاورید لطفا
این جواب است ؟
با هر مبنایی که شما بفرمایید
ما همه با اندیشه خود ( و نه دانایی خدا و معصومین) سراغ منابع عقلی و نقلی می رویم
یا علیم
جسم مساوی با ماده است؟
پس چطور جسم برزخی فقط اوصاف ماده را دارد؟
دلیل مستند و یا عقلی بیاورید.
دقیقا در روایت میفرماید به همین نحو خداوند در اخرت انسانها را زنده میکند.
شما که نقل را به بهانه ظاهر بودن کنار گذاشتید...
چون ما در عالم ماده ایم میگوییم بدن برزخی بر وزان بدن جسمانی است وگرنه به حسب اصالت و قوت و سعه وجودی قضیه عکس است بدن مادی برخی از خصلتهای ابدان برزخی را دارد
ادله نقلی انتقال ارواح از برزخ به قیامت به انضمام اصل رجوع الی الله که تکاملی و صعودی است و نه تنزلی
قرآن هم تعبیر کذلک تخرجون در مورد روییدن گیاه از خاک دارد لذا نباید انطباق تام مثال با ممثل را قائل بود وگرنه باید گفت انسان در آخرت مثل یک گیاه ریشه دار از قبر در می آید
منظور خروج از قوه خاک بودن به فعلیت گیاه بودن است که دارای اولین مراتب حیات است
در روایت هم منظور از کذلک باید ویژگی ها باطنی ظاهر در چهره و بدن میت باید بوده باشد وگرنه تفاوت نشاه آخرت با دنیا که مورد قبول همگان است حال اینکه مورد اعجازی اوصاف آخرتی نداشته است خلاصه باید وجه مشترک در تمثیل را درست متوجه شد
یا علیم
همینطور است در عقاید و معارف نمی توان به ظهور متسک شد وگرنه باید بر اساس آیات متشابه قائل به جسمانیت خدا هم شد
مختصرش اینه:
[FONT=WebRoya]صدر المتألهین در کتاب شواهد الربوبیة برای اثبات معاد جسمانی، هفت اصل را بیان کرده است و در نتیجه می گوید: «چون اصول هفت گانه مسلم و مبرهن و ثابت شد که شخص مُعاد در روز قیامت، هم از حیث نفس و هم از حیث بدن، عیناً همان شخص است که در دنیا می زیسته است و اینکه تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایه امور، به بقای شخص بدن ضرری نمی رساند؛ زیرا تشخیص و تعیین هر بدنی، فقط مرهون بقای نفس او با مادة عام و نامعلوم است؛ هر چند خصوصیات هر یک تبدیل یابد؛ حتی اینکه اگر انسان را در زمان سابقی دیده باشی و سپس او را پس از گذشت زمانی طولانی ببینی در حالی که کلیه احوال و اوضاع و خصوصیات جسمانی او تغییر یافته، می توانی به این حکم کنی که این شخص، همان انسانی است که قبلاً دیده ای، پس با فرض بقای نفس، اعتبار و اعتنایی به تبدل ماده بدن نیست. پس حاصل برهان، این است که نفس انسان پس از مرگ و قطع علاقه از بدن طبیعی باقی خواهد بود.»
قسمت عمده ای از معاد نقلی محض است و عقل انسان راه به جایی نمیبرد... بسیاری از متکلمین و حتی فلاسفه مستند خود را ایات و روایات قرار داده اند.
مسائلی چون جسمانیت خداوند با همان نقل منافات دارد مانند : لیس کمثله شی.
سلام
این دلیل بقای نفس است نه دلیل جسمانیت بدن در معاد
یا علیم
عقل و نقل هردو راهنمای ما هستند برای فهم حقیقت هرکه بامش بیش برفش بیشتر
بیان شما بیشتر تایید است برای حرف بنده تا نقض!
منظورم دلایل مشخص بود نه کلی گویی.
بین ایندو فرق بسیار است!
یکی مثال برای تقریب به ذهن است و دیگری بازسازی واقعه.
یعنی شما واقعا این قسمتها رو ندیدید؟!!!!
سلام علیکم
چیزی که از متون دینی بدست میاید و عقلانی هم هست اینست که اول جسم برزخی انسان ساخته شده سپس وارد دنیا شده است. بعد از مرگ هم مجددا همان چیزی میشود که روز اول بوده.
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
شما فکر میکنید هر چیز مادی را انسان میتواند با چشم سر ببیند که توقعی دارید بدن برزخی که تحت سیطره روح است و نه کاملا روحانی است و نه مادی محض بتواند ببیند؟
آیا بشر توانسته از نظر علمی وجود جن را ثابت کند ؟ چرا کسی نمیتواند در شرایط عادی جنیان را ببیند ؟ چه رسد به اینکه ماده جسمانیشان را پس از مرگ ببیند.. جنیان را که همه قبول دارند مادی هستند...
پس عقل میگوید جسم برزخی باید از سنخ ماده باشد ( ماده ای که با مرگ از بین نمیرود ) و با جسم مادی که پس از مرگ از بین میرود در ارتباط است. چرا شما فکر میکنید ماده چون ماده است باید نابود شود در صورتیکه ماده را هم خود خدا آفریده و وجه الله محسوب میشود و نابودی ماده زمانی است که در مراتب پایینتر خلقتش قرار میگیرد.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
جناب محی الدین با ردیف کردن کلمات کنار یکدیگر و بدون داشتن هیچ دلیل محکمی ، چیزی ثابت نمیشود مگر جهالت انسان نسبت به آن چیزی که معتقد است.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
روح انسان بعد از مرگ و پایان زندگی دنیا، در جسم لطیفی قرار میگیرد که بسیاری از عوارض جسم و بدن مادی بر کنار است، ولی از آن نظر که شبیه جسم مادی است، به آن (بدن مثالى )یا(قالب مثالى )می گویند که نه کاملاً مجرّد است و نه مادّی محض، بلکه دارای یک نوع تجرّد برزخی است. به گفتهء بعضی از دانشمندان میتوان آن راتشبیه به خواب کرد، در خواب های راستین روح انسان با استفاده از قالب، به نقاط مختلف پرواز میکند و مناظر را میبیند و از نعمتها بهره می گیرد و لذّت میبرد و گاه مناظر هولناکی را مشاهده میکند و سخت متألّم میگردد و فریاد می کشد و از خواب بیدار میشود.(1)
پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج 14، ص 311؛ پیام قرآن، آیت اللّه مکارم شیرازی، ج 5، ص 463.
مرحبا شعر قشنگی بود
اما پاسخ سوالات ما نبود
در ضمن ما انکار نکردیم ... عرض کردیم معاد جسمانی عقل گریز است و اثباتی ندارد
بدن برزخی در لسان فلسفه اسلامی ماده ندارد..بلکه از سنخ خیال و علم است
در واقع نفس بعد از مرگ خیال بدن دنیایی را میکند نه اینکه وارد در بدنی به اسم بدن برزخی شود
دقیقا مثل بدن موجود در خواب
سلام
در این تاپیک جایش نیست مستقل بزنید
متاسفانه در بحث تمثیل ملاکهای منضبطی وجود ندارد لذا در دایره وجه اشتراک اختلاف پیش می آید
نظر ما این است که خارج کردن برای نشان دادن وضعیت ناگوار آن فرد بوده و ربطی به جهت جسمانیت معاد و اینها ندارد
یا علیم
باسلام سپاس .
پس سلامت کو ای مرد نبرد ؟
شد فضا ازبحث تو پر خاک وگرد
عقل کی داند چنین رمز دقیق؟
نقل داند رمز معنا ای شفیق
رمز این معاد از قران شنو
تا شود ادراک نازت نو به نو
عقل دراین عرصه بی بال وپر است
نقل مثل آفتاب شهپر است
عقل کی داند ورای پرده را ؟
کن رها این مرغکی بی چاره را
تا کی جبریل آید از بهر جواب
شو بلند اندر سحر از رخت خواب
سلام
این قسمت دلالتی بر جسمانیت بدن ندارد بلکه یک بدن مایی را در آخرت برای نفس ثابت می کند و بس
ما میگوییم این بدن ما جسمانی نیست چون دلیلی بر ضرورت حضورش در آخرت نیست
یا علیم
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
سلام
از انا لله و انا الیه راجعون چیزی هایی که شما فرمودید قابل استنباط نیست
دیگر اینکه وجود برزخی ماقبل وجود مادی هم از منظر پیروان صدرا کاملا مردود است و ما هم با ایشان هم نظریم
دیگر اینکه اگر رجوع بسوی خدا باید با جسم باشد پس چرا در مرگ جسم با او همراه نیست ؟ همه علما در انقطاع کامل روح از عالم ماده در مرگ اتفاق دارند
منظور از تجرد تجرد واقعی از عالم ماده است بطوری که انسان خود را در طور وجودی و نشاه کاملا متفاوتی از لحاظ وجودی و احکام آن می یابد
نه اینکه از مرتبه ای مراتب عالم ماده به مرتبه دیگر و باطنش منقل شود که مثلا از فضای عادی به فضای کوانتومی برود نه
مطمئنا آنها که سایران عوالم هستند تفاوت عالم ماده و غیر آنرا می دانند و از تجرد تجرد واقعی را اراده کرده اند
البته به لحاظ نظری این معنا قابل بررسی است که ما هم در تاپیکی در موردش بحث کرده ایم ( مرزهای عالم ماده)
گفتیم که برای تجرد مراتبی است
ازتجرد از خود ماده و برخی احکامش در تجرد برزخی آغاز می شود و تا تجرد تام بحت بسیط ادامه دارد
لذا تجرد صرفا تجرد وجود بحت بسیط نیست بلکه تجرد مراتب نازلتری هم دارد که از جمله آن تجرد برزخی است
اگر می خواهید عینا آنها را بیابید می توانید در توجه به ذات خودتان و توجه به افکار و اندیشه ها و همچنین صور قوه خیال خود نمونه هایش را بیابید که من عرف نفسه عرف ربه ای الکل
یا علیم
روایات و معاد جسمانی
[FONT=arial]
در این باره روایات فراوانی از پیشوایان معصوم وارد شده است که هر کدام از آنها دلیل محکمی بر جسمانی بودن معاد است که به سبب اختصار به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم :
1. «رُوِیَ أنّ جَمَاعَةً مِنْ کُفَّارِ قُرَیْشَ مِنْهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی وَ اَبُو جَهْلٍ وَالْعَاصِی بْنِ وَائِلٍ وَالْوَلیدُ بْنُ الْمُغَیْرَةِ تَکَلَّمُوا فِی ذَلِکَ فَقَالَ لَهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی: أَلاَ تَرَوْنَ اِلَی مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ الْاَمْوَاتَ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّاتِوَالْعُزَّی لَاُ صَیِّرَنَّ اِلَیْهِ وَلَاُخَصِّمَنَّهُ، وَ اَخَذَ عَظْماً بَالِیاً فَجَعَلَ یفته بِیَدِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ اَتَرَی اللَّهَ یُحْیِی هَذَا بَعْدَ مَا قَدْ رَمَّ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ یَبْعَثُکَ وَیُدْخِلُکَ جَهَنَّمَ؛[1]
نقل شده که جماعتی از کفّار قریش مانند: ابی ابن خلف جمحی، ابو جهل، عاصی بن وائل و ولید بن مغیره، (یکجا نشسته و درباره حالات پیغمبر اسلام(ص) و پیشرفت آیین پاک آن حضرت با ناراحتی تمام صحبت می کردند و در جستجوی آن بودند که جمله ای از گفتار پیامبر اسلام(ص) را دست آویز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض کنند،) در مورد داستان معاد جسمانی می گفتند: ایا ندیدید محمد چه می گوید: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آن گاه اُبی بن خلف گفت : قسم به «لات» و «عزّی» که من برای جدال پیش پیغمبر می روم!پس استخوان پوسیده ای را به دستش گرفت و نزد پیغمبر رفت و گفت: ای محمد آیا فکر می کنی خداوند این استخوانها را پس از پوسیدن و ریز ریز شدن، زنده خواهد کرد؟!
حضرت فرمود: بله اینها را زنده می کند و تو را مبعوث می کند و در جهنم داخل می کند.»
این حدیث در شأن نزول آیه 78 سوره شریفه یس است که می فرماید: وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَمَ وَ هِیَ رَمِیمٌ ؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» تفسیر نور الثقلین[2] در حدیث دیگر با کمی تفاوت عبارت، در شأن نزول آیه شریفه فوق همین مطلب را آورده است که هر دو مبیّن معاد جسمانی است.
2. در احتجاج از حضرت صادق(ع) روایت شده است که سؤال کننده ای از آن حضرت پرسید: « آیا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشی می شود و از بین می رود یا باقی می ماند؟»
حضرت صادق(ع) فرمود: « آری، روح بعد از خروج از بدن، باقی می ماند تا هنگام نفخه در صور. در این هنگام، تمام چیزها که یکی از آنها روح است فانی می شوند و دیگر نه حاسّه ای هست و نه حسّی و نه محسوسی! پس از آن مدبّر این عالم، اشیا را به صورت اوّلیه بازگشت می دهد؛ همچنان که در ابتدای امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و این امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور که نفخه ممات است در نفخه حیات انجام می شود.
سؤال کننده پرسید: « چگونه بعث واقع می شود و حال آنکه بدن پوسیده و اجزا و اعضای آن متفرق شده و هر عضوی به جایی رفته است. عضوی از بدن را حیوانات درنده و قسمتی از آن را وحوش و قسمتی دیگر را گیاهان خورده اند و عضوی از آنها خاک شده و از آن خاک دیوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادق(ع) فرموده است: « محققاً آن کسی که در انشای خلق اوّلیه، قدرت داشته است که بدنِ انسان را از هیچ بسازد و او را مصوّر کند، بدون آنکه مثالی قبل از خلقت از او داشته باشد، چنین کسی می تواند و قادر بر این است که این انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان گونه که در ابتدا او را از نیست و بدون مثال قبلی، هست و موجود کرده است.»
سؤال کننده عرض می کند: «بیش تر توضیح دهید.»
آن حضرت می فرماید: « به درستی که روح پس از خروج از بدن در مکان خود مقیم می شود. روح شخص نیکوکار در روشنی کامل و وسعت، و روح شخص بدکار در تنگنا و ظلمت به سر می برند و بدن، خاک می شود؛ چنان که انسان از خاک خلق شده است. آنچه درّندگان خورده اند و یا تغذیه گیاهان شده است، همگی اینها مجدّداً به خاک برمی گردند که اصل و منشأ او است و نزد آن کسی که مثقال ذرّه ای در ظلمات زمین از او پنهان نیست محفوظ اند (یعنی در آن وقت که بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مکان آنها، با خبر است) و قادر است همگی را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادق(ع) در ادامه می فرماید: «هنگامی که بعث و برانگیختن مردگان می خواهد شروع شود، خداوند بارانی که باران نشور و برانگیختن است بر زمین می باراند. پس همان گونه که کاشفان طلا، طلا را از دل خاک بیرون می آورند و با آب، اجزای ریز طلا را از خاک جدا می کنند، اجزای خاک شدة هر بدنی از سایر خاکها که آنها نیز اجزای بدنهای دیگری هستند، جدا و با هم جمع می شوند. پس روح در این هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاکی و عنصری خود ملحق می شود و به اذن پروردگار، این بدن به همان صورت اوّلیه برمی گردد و هیچ عضوی از اعضای آن نقصان ندارد. پس در این هنگام که مجدّداً به اذن خدا به دنیا آمده است، هیچ چیز را که قبلاً به جا آورده است، نمی تواند منکر شود.»[3]
حضرت صادق(ع)، در این حدیث، به طور تلویحی به شبهه های اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوی منکران معاد جسمانی مطرح می شود، پاسخ داده است.
3. «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسی ، عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّه 7 قالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَیِّتِ یبْلی جَسَدُهُ؟ قالَ: نِعَمْ، حَتّی لا یَبْقَی لَحْمٌ وَلا عِظْمٌ اِلَّا طِینَتَهُ الَّتِی خُلِقَ مِنْها، فَاِنَّها لا تَبْلی ، تَبْقَی فِی الْقَبْرِ مُسْتَدِیرَةً حَتّی یَخْلُقَ مِنْها کَمَا خَُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛[4]
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
منبع[FONT=arial]
سلام علیکم
آسمانها و زمین هم مثل بدن انسان باطنی دارند. نظر ما در این مورد همان فرموده خداست نه چیز دیگری :
قل یحیها الذی انشاءها اول مره
اولیس الذی خلق السموات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم
همانها را زنده میکند در حالیکه شبیه خلقت اولیه اشان هستند نه دقیقا خود آن خلقت اولیه
ضمنا خداوند در قرآن نفرموده روح را خلق کردیم. اما در مورد خلقت دوباره انسان از همین کلمه یخلق استفاده میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محیالدین و رحمة الله و برکاته
ابتدا این مطلب را نوشتید و اعتراض کردیم که آیا اثباتی برای قطعیت خود در بیان این مطلب دارید یا خیر که پاسخ دادید:
که به جای وجود نداشتن دلیل این بار فرمودید چنان دلیلی نیامده است، یعنی تا کنون ارائه نشده است، اما باز همان موضع قبلی خود را تکرار کردید که:
عجیب است برادر، شما که در علوم عقلی غور کردهاید چطور برای چیزی که اثباتی ندارید با این قطعیت یک طرف قضیه را میگیرید؟ وجود ندارد یا شما سراغ ندارید؟ لطفاً یا ثبات کنید که چنین دلیلی هرگز پیدا نخواهد شد و یا در کلام خود بازبینی بفرمایید :Gol:
حقیر هم البته تا کنون دلیل موجهی برای مادی نبودن قیامت ندیدهام ...
روایات نقلی صراحت در جسمانیت و حتی مادیت دارند ... اگر شما معتقد هستید که هر چه در مورد قیامت بیان شده است توصیف معقول به محسوس است بفرمایید چرا در وصف برزخ نگفتهاند با همین بدن زندگی میکنید؟ اگر در مورد برزخ چنان گفتهاند نمیشد در مورد قیامت هم مشابه آن را بگویند؟ حالا آیا به شما گفتهاند که در قبر با همین بدن زندگی خواهید کرد؟ ظاهراً البته گذشتگان چنان تفکراتی داشتهاند چنانکه مثلاً فراعنه و بسیاری از گذشتگان بدنهای اجسادشان را با داراییهایشان و حتی با کنیزان یا همسرانشان دفن میکردهاند ... اما برای ما که اینطور نگفتهاند ... یعنی ظاهراً خیلی هم اصرار نداشتهاند که از تشبیه استفاده کنند که بدن برزخی عین همین بدن است، حال آنکه در مورد قیامت چنان اصراری هست، شما چطور این مسأله را توضیح میدهید؟
وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ [یس، ۷۸ و ۷۹]
اگر این آیات صراحت ندارند پس چه دارند؟ شما چطور تأویلش میکنید؟ خدا چه چیزی را زنده میکند؟ آن استخوان را یا چیز دیگر را؟
در دعای امام صادق علیهالسلام آمده است:
[INDENT]
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ ... أَسْأَلُكَ أَنْ تُفَرِّجَ عَنِّي فِي سَاعَتِي هَذِهِ مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ إِنَّكَ تُحْيِي الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ وَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ* ... [الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: ۵۹۳ و ۵۹۴]
[/INDENT]
یا در تعقیبات نماز عصر امام کاظم علیهالسلام میفرمودند:
[INDENT]
وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ بَعْدَ الْعَصْرِ ... أَنْتَ ... بَاعِثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ مُحْيِي الْعِظَامِ وَ هِيَ رَمِيم ... [مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: ۷۳ و ۷۴]
[/INDENT]
[INDENT]
حتی در بارهی باعث من قی القبور هم تصریح شده است به قبر که شما خواهید گفت منظور عالم قبر است که یعنی برزخ و نه همین قبر چهارگوش، حال آنکه دلایل بسیارند که منظور از قبر هم همان قبر چهارگوش است برای کسانی که به قبر سپرده میشوند و اینکه عالم برزخ هر کسی در همان قبرش هست، مگرنه بیمعناست بگویند قبر یا حفرهای حفر نار است و یا باغی از جنان و بعد بگویند که به مردگان خود رحم کنید و آنها را به سرعت به سمت قبرهایشان نبرید اگر ایشان از ابتدای مرگ در عالم برزخ بوده باشند ... یا بیمعناست که به بدنی که در قبر میگذارند تلقین کنند که نکیر و منکر به سویت خواهند آمد ... و هزار و یک مسألهی دیگر که اگر خواستید حاضرم بحث کنم .... مثل اینکه اگر عالم برزخ یک عالم مثالی بود دیگر نه بهشتش در دارالسلام نجف بود و نه جهنمش در صحرایی در یمن ...
[/INDENT]
یا در شأن نزول این آیه آمده است:
[INDENT]
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي شَيْخٍ إِجَازَةً قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْحَكِيمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبُو سَعِيدٍ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ يَسَارٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مِينَا عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ أَنَّ ... مَشَى إِلَيْهِ أُبَيُّ بْنُ خَلَفٍ بِعَظْمٍ رَمِيمٍ فَفَتَّهُ بِيَدِهِ ثُمَّ نَفَخَهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَ تَزْعُمُ أَنَّ رَبَّكَ يُحْيِي هَذَا بَعْدَ مَا تَرَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ. قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ- إِلَى آخِرِ السُّورَة [الأمالي (للمفيد)، النص، ص: ۲۴۶ و ۲۴۷]
[/INDENT]
[INDENT]
قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ هَذَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ بَهَتَ الَّذِي كَفَرَ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ، قَالَ عَلِيٌّ ع لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أَتَاهُ مُكَذِّبٌ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ هُوَ أُبَيُّ بْنُ خَلَفٍ الْجُمَحِيُّ مَعَهُ عَظْمٌ نَخِرٌ فَفَرَكَهُ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ فَأَنْطَقَ مُحَمَّداً بِمُحْكَمِ آيَاتِهِ وَ بَهَتَهُ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ فَقَالَ- يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ فَانْصَرَفَ مَبْهُوتا [الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: ۲۱۳ و ۲۱۴]
[/INDENT]
و با جزئیات بیشتر:
[INDENT]و في الاحتجاج عن امير المؤمنين عليه السلام مثله و عن الصادق عليه السلام انّ الروح مقيمة في مكانها روح المحسن في ضياء و فسحة و روح المسيء في ضيق و ظلمة و البدن يصير تراباً كما منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من أجوافها ممّا أكلته و مزّقته كلّ ذلك في التراب محفوظ عند من لا يعزب عنه مثقال ذرّة في ظلمات الأرض و يعلم عدد الأشياء و وزنها و انّ تراب الرّوحانيين بمنزلة الذّهب في التراب فإذا كان حين البعث مطرت الأرض مطر النشور فتربو الأرض ثمّ تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذّهب من التراب إذا غسل بالماء و الزّبد من اللَّبن إذا مخض فتجمّع تراب كلّ قالب الى قالبه فينتقل بإذن اللَّه القادر الى حيث الرّوح فتعود الصّور بإذن المصوّر كهيئتها و تلج الرّوح فيها فإذا قد استوى لا ينكر من نفسه شيئاً. [تفسير الصافي، ج4، ص: 261]
[/INDENT]
یا باز داریم: [INDENT]
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا * وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا * قُلْ كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا * أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ ۚ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا ۖ قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَ ۖ قُلْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَرِيبًا * يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا [الإسراء، ۴۸-۵۲]
بنگر كه چگونه براى تو مَثَلها زدند، پس گمراه شدند و از اين رو راه نتوانند يافت. * و گفتند: آيا هنگامى كه ما استخوان و خاك- بهم ريخته و ريز ريز- شديم، آيا ما با آفرينشى نو برانگيخته مىشويم؟! * بگو: سنگ باشيد يا آهن، * يا آفريدهاى از آنها كه در دلهاتان بزرگ مىنمايد، [باز هم شما را پس از مرگ برانگيزند]. پس خواهند گفت: چه كسى ما را باز مىگرداند؟ بگو: همان كه شما را بار نخست بيافريد پس سرهاى خويش به سوى تو خواهند جنبانيد و گويند: آن كى خواهد بود؟ بگو: شايد كه نزديك باشد. * روزى كه شما را فرا مىخواند، پس همراه با سپاس و ستايش او پاسخ مىدهيد، و پنداريد كه جز اندكى- در دنيا يا در گور- درنگ نكردهايد.
[/INDENT]
در سورهی ق هم فرموده است:
أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ۖ ذَٰلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ ﴿٣﴾ قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ ۖ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ ﴿٤﴾ ... وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكًا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ﴿٩﴾ ... وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا ۚ كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ ﴿١١﴾
با این وجود شما همچنان بر موضع خود پا میفشارید؟
بسم الله، هر طور که میتوانید معاد نه تنها جسمانی که معاد مادی را رد کرده و آیات و روایات بیان شده را تأویل کنید تا ببینیم چه میشود ...
جناب محیالدین ما برای ادعای خود دلیل از قرآن و روایات بسیار داریم، شما برای رد کردن این ظواهر چه دلیلی دارید جز اینکه بگویید شبههی آکل و مأکول را نتوانستیم حل کنیم و به ناچار سعی کردیم آیات را طوری تأویل کنیم که به این شبهه بر نخوریم؟
رویکرد علامهی جلسی در جلد ۷ کتاب شریف بحار عالمانهتر نیست که وقتی مطلبی برایشان عجیب است و در شبههی آکل و مأکول متوقف میشوند به این بخش از آیه توجه میکنند که «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ»؟ ... و این رویکردی است که بسیاری از علمای دیگر ما نیز داشتهاند ... راه بررسی مسأله تلاش برای یافتن راهی است که از آن راه شبههی آکل و مأکول پیش نیاید نه اینکه کل بدیهیات اعتقادی خود که دلایل محکم نقلی بر درستی آنها داریم را رها کرده و رو به تأویل مطابق رأی شخصی خود بیاوریم ... :Gol::ok:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
چیزی که از متون دینی بدست میاید و عقلانی هم هست اینست که اول جسم برزخی انسان ساخته شده سپس وارد دنیا شده است. بعد از مرگ هم مجددا همان چیزی میشود که روز اول بوده.
آیه شریفه : انا لله وانا الیه راجعون هم بیانگر همین مطلب است که خدا ما را آفریده و وارد این دنیا کرده و مجددا از این دنیا بسوی او برمیگردیم، هم با جسم و هم با روح...
همان خدایی که روح را آفریده جسم را هم آفریده. چرا باید روح جاودانه باشد اما جسم ، باطنا" جاودانه نباشد؟
شما فکر میکنید هر چیز مادی را انسان میتواند با چشم سر ببیند که توقعی دارید بدن برزخی که تحت سیطره روح است و نه کاملا روحانی است و نه مادی محض بتواند ببیند؟
آیا بشر توانسته از نظر علمی وجود جن را ثابت کند ؟ چرا کسی نمیتواند در شرایط عادی جنیان را ببیند ؟ چه رسد به اینکه ماده جسمانیشان را پس از مرگ ببیند.. جنیان را که همه قبول دارند مادی هستند...
پس عقل میگوید جسم برزخی باید از سنخ ماده باشد ( ماده ای که با مرگ از بین نمیرود ) و با جسم مادی که پس از مرگ از بین میرود در ارتباط است. چرا شما فکر میکنید ماده چون ماده است باید نابود شود در صورتیکه ماده را هم خود خدا آفریده و وجه الله محسوب میشود و نابودی ماده زمانی است که در مراتب پایینتر خلقتش قرار میگیرد.
متاسفانه شما همچنان از پاسخ به این سوال ما طفره میروید، بدن برزخی اگر مجرد و بسیط محض نیست پس چیست؟ از چه چیزی ساخته شده؟ چرا باید روح پس از مرگ به آن نیاز داشته باشد؟
چرا یکسره وارد دنیای تجرد نمیشود؟
جناب محی الدین با ردیف کردن کلمات کنار یکدیگر و بدون داشتن هیچ دلیل محکمی ، چیزی ثابت نمیشود مگر جهالت انسان نسبت به آن چیزی که معتقد است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمت خدا بر شما،
آنچه را که میفرمایید حکم عقل است در روایات ما هم تأیید شدهاند ... بله هم جنیان مادی هستند (از آتش خلق شدهاند که مطابق روایت مبارکه آن هم از گیاه سبز بوده است «جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا» که آن هم از خاک است و روی هم رفته مانند آدم علیهالسلام از خاک بوده است و بیخود مغرور شده بود) و هم ملائکه که محسوس جنیان بوده و هستند (در روایات به جنس ملائکه هم اشاره شده است که از جنس هواست ولی متأسفانه این روایات همیشه تأویل به رأی شدهاند، بعد هم مثلاً اشاره میکنند به اینکه در کنار چاههای بدر حضرت علی علیهالسلام سه بار مواجه شدند با سه باد شدید که در مقابل آنها نشستند و بعد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند آن بادها همان فرشتگانی بودند که برای یاری سپاه اسلام به زمین آمدهاند) و هم روح انسان (جنس آن هم در روایات آمده است که از جنس خون است ولی بسیار لطیف و در طب سنتی هم طبع دم عامل سرزندگی و نشاط و خونگرمی و خوشاخلاقی است در مقابل طبع سرد که عامل پژمردگی و روحمردگی است) ... همه ماده هستند ... جز خداوند ظاهراً همه چیز ماده است و تنها باید گفت که ماده آن چیزی نیست که ما فکرش را میکنیم ... ماده حالات گوناگونی دارد کما اینکه ما با علم اندک خود آنها را به فازهای جامد و مایع و گاز و پلاسما تقسیمبندی میکنیم ... جالب است که در مورد خداوند هم آمده است که لطیف است ولی نه مانند سایر اشیاء لطیف ... یعنی اینکه هر شیئی جز خداوند مادی باشد و صرفاً لطیف یا کثیف باشند مطلب عجیبی نیست در لسان روایات ما ...
از طرف دیگر همانطور که فرمودید ماده هم ظاهراً ابدی است آنچنان که روح خلق شده است برای بقاء ... اگر فرموده است که همه چیز هلاک میشود جز وجه خدا این به معنای نابودی ماده و خلق مجدد آن لا من شیء نیست، بلکه صرفاً هویتشان اخذ میشود ... الآن همه چیز در ذکر خداست چون شیئیت دارد، در آستانهی قیامت این شیئیتها از همه چیز گرفته میشود همچنانکه اگر روح انسانی از بدن خاکی گرفته شود بدن تبدیل میشود به تلی از خاک ولی مواد آن از بین نمیرود و باقی میماند ...
فلاسفه ابتدا گفتند ماده و سپس گفتند مجرد از ماده و بعد خواستند ارتباط آنها را تبیین کنند و به ناچار گفتند مرتبهی مثال که نه ماده است و نه مجرد ... حال آنکه اگر از ابتدا ماده را درست تعریف میکردند به این مسائل بر نمیخوردند ... مگرنه شکل بدون ماده یعنی چی؟ آنچه که شکل دارد آیا حجم دارد و اگر حجم دارد و ماده ندارد آیا فضای خالی از ماده است که میشود تعریف خلأ؟ این حجمها ایا توپر هستند یا تو خالی؟ احشاء دارند یا فقط ظاهر جسم دنیاییاشان را دارند؟ آن کسی که چشم برزخی دارد و یک انسان را به صورت یک چهارپا میبیند آیا این چهارپا فقط یک خطای چشم است و یک ظاهر است؟ شاید باید به آیات قرآن و احادیث اهل بیت علیهمالسلام بیشتر بها دهیم چون ظاهراً راه را خیلی به اشتباه رفتهایم ... فلاسفه اگر مصر هستند که سه عالم ماده و مثال و عقل را اثبات کردهاند ابتدا تعریف خود از ماده را اثبات کنند که این بحثها بر اساس آن شکل گرفته است ... آیا میتوانند؟ ... نخواهند توانست ... بلکه ایشان صرفاً به شهود ناقص خود از مفهوم ماده اکتفا کردهاند و این شهود ناقص باید مورد بازبینی قرار بگیرد تا فلسفهی مسلمین هم رشدی کند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
اینکه فرمودید صرفاً یک احتمال است و به معنای درست بودن نظر شما نیست ...
این روایت در مورد برزخ است ... در مورد قیامت دیگر چنین چیزی نداریم ... داریم؟
اگر خداوند مثلاً فرموده است «بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ» که یعنی فقط بسنده کرده است به اینکه بفرماید قادریم به این کار و نفرموده که حتماً انجامش میدهیم میتواند به این دلیل باشد که بسیاری از انسانها در قیامت اصلاً به صورت انسان محشور نمیشوند که قرار باشد اثر انگشتشان حفظ شود، ان کسی که به صورت حیوانی سمدار محشور میشود اثر انگشتش کجایش باشد؟ ولی آنها که انسان محشور میشوند با همان اثر انگشت هم میتوانند محشور شوند ... اگر بفرمایید چطور ممکن ست همان استخوانها و همان پوست به جای انسان به صورت حیوان محشور شوند برایتان از مسخشدگان مثال میآورم که در همین دنیا جسمشان مسخ شد به صورت حیوانات متعدد بدون آنکه بدن قبلیاشان نابود شده و بدنی جدید از نو برایشان خلق گردد ...
آیهای که شاید بیش از باقی آیات برای توضیح عالم مثال استفاده میشود این آیات سورهی واقعه است:
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ [الواقعة، ۶۰ - ۶۲]
ما تقدیر کردیم میان شما مرگ را و از ما سبقت نمیتوان گرفت * در اینکه بدل کنیم با مثلتان و انشاء کنیم شما را در آنچه که نمیدانید * و دانستهاید نشأت ابتدایی را پس چرا متذکر نمیشوید؟
که در آن از لفظ مثال استفاده شده است ولی این مثال چه ربطی به مثل این بدن دارد؟ آیا مثلاً در آیهی ۳۸ از سورهی محمد صلیاللهعلیهوآله که آمده است «... وَاللَّـهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم» هم منظور چنین چیزی است؟ چطور این آیه به قیامت حمل شد؟ با چه دلالتی؟ انشاء فقط ارتباط به قیامت ندارد و حتی فقط هم به معنای ایجاد شدن نیست، چه آنکه به معنای رشد کردن هم هست و مثلاً در قرآن در مورد زنان آمده است «أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ» که یعنی در میان زینتها رشد کرده و پرورش مییابند ...
آیا اهل بیت علیهمالسلام که در همان حیات دنیوی هم انسان کامل و کون جامع بودهاند هم متکاملتر میشوند با از دست دادن جسمانیت خود؟
آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که با جسم مادی خود به معراج رفتند سیر الی الله نداشتند و تا مقام قاب قوسین او ادنی که فرشتگان مقرب به قول شما مجرد به آن راه نداشتند نرفتند؟ جسم مادی ایشان چطور در عالم مجرد قرار گرفت؟
عرش خدا که در قلب مؤمن است چطور در ورای کرسی است که آن هم محیط به آسمانها و زمین است؟
چه کسی گفته است که مادی بودن یعنی قهقرایی و دوری از خدا؟ آنچه که دونمرتبه است دنیاست و نه ماده ... شما بر چه مبنایی ماده را نازل میدانید؟ ماهیت دنیا به جسمانی بودن یا مادی بودنش نیست بلکه بخاطر حجابهای ظلمانیاش هست که آن را تبدیل به سراب و دروغ کرده است ... نه مادی بودن آن، آیا دلیلی بر اینکه فقط دنیا باید مادی باشد دارید؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
در این باره روایات فراوانی از پیشوایان معصوم وارد شده است که هر کدام از آنها دلیل محکمی بر جسمانی بودن معاد است که به سبب اختصار به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم :
1. «رُوِیَ أنّ جَمَاعَةً مِنْ کُفَّارِ قُرَیْشَ مِنْهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی وَ اَبُو جَهْلٍ وَالْعَاصِی بْنِ وَائِلٍ وَالْوَلیدُ بْنُ الْمُغَیْرَةِ تَکَلَّمُوا فِی ذَلِکَ فَقَالَ لَهُمْ اُبَی بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِی: أَلاَ تَرَوْنَ اِلَی مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ الْاَمْوَاتَ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّاتِوَالْعُزَّی لَاُ صَیِّرَنَّ اِلَیْهِ وَلَاُخَصِّمَنَّهُ، وَ اَخَذَ عَظْماً بَالِیاً فَجَعَلَ یفته بِیَدِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ اَتَرَی اللَّهَ یُحْیِی هَذَا بَعْدَ مَا قَدْ رَمَّ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ یَبْعَثُکَ وَیُدْخِلُکَ جَهَنَّمَ؛[1]
نقل شده که جماعتی از کفّار قریش مانند: ابی ابن خلف جمحی، ابو جهل، عاصی بن وائل و ولید بن مغیره، (یکجا نشسته و درباره حالات پیغمبر اسلام(ص) و پیشرفت آیین پاک آن حضرت با ناراحتی تمام صحبت می کردند و در جستجوی آن بودند که جمله ای از گفتار پیامبر اسلام(ص) را دست آویز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض کنند،) در مورد داستان معاد جسمانی می گفتند: ایا ندیدید محمد چه می گوید: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آن گاه اُبی بن خلف گفت : قسم به «لات» و «عزّی» که من برای جدال پیش پیغمبر می روم!پس استخوان پوسیده ای را به دستش گرفت و نزد پیغمبر رفت و گفت: ای محمد آیا فکر می کنی خداوند این استخوانها را پس از پوسیدن و ریز ریز شدن، زنده خواهد کرد؟!
حضرت فرمود: بله اینها را زنده می کند و تو را مبعوث می کند و در جهنم داخل می کند.»
این حدیث در شأن نزول آیه 78 سوره شریفه یس است که می فرماید: وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَمَ وَ هِیَ رَمِیمٌ ؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» تفسیر نور الثقلین[2] در حدیث دیگر با کمی تفاوت عبارت، در شأن نزول آیه شریفه فوق همین مطلب را آورده است که هر دو مبیّن معاد جسمانی است.
2. در احتجاج از حضرت صادق(ع) روایت شده است که سؤال کننده ای از آن حضرت پرسید: « آیا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشی می شود و از بین می رود یا باقی می ماند؟»
حضرت صادق(ع) فرمود: « آری، روح بعد از خروج از بدن، باقی می ماند تا هنگام نفخه در صور. در این هنگام، تمام چیزها که یکی از آنها روح است فانی می شوند و دیگر نه حاسّه ای هست و نه حسّی و نه محسوسی! پس از آن مدبّر این عالم، اشیا را به صورت اوّلیه بازگشت می دهد؛ همچنان که در ابتدای امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و این امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور که نفخه ممات است در نفخه حیات انجام می شود.
سؤال کننده پرسید: « چگونه بعث واقع می شود و حال آنکه بدن پوسیده و اجزا و اعضای آن متفرق شده و هر عضوی به جایی رفته است. عضوی از بدن را حیوانات درنده و قسمتی از آن را وحوش و قسمتی دیگر را گیاهان خورده اند و عضوی از آنها خاک شده و از آن خاک دیوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادق(ع) فرموده است: « محققاً آن کسی که در انشای خلق اوّلیه، قدرت داشته است که بدنِ انسان را از هیچ بسازد و او را مصوّر کند، بدون آنکه مثالی قبل از خلقت از او داشته باشد، چنین کسی می تواند و قادر بر این است که این انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان گونه که در ابتدا او را از نیست و بدون مثال قبلی، هست و موجود کرده است.»
سؤال کننده عرض می کند: «بیش تر توضیح دهید.»
آن حضرت می فرماید: « به درستی که روح پس از خروج از بدن در مکان خود مقیم می شود. روح شخص نیکوکار در روشنی کامل و وسعت، و روح شخص بدکار در تنگنا و ظلمت به سر می برند و بدن، خاک می شود؛ چنان که انسان از خاک خلق شده است. آنچه درّندگان خورده اند و یا تغذیه گیاهان شده است، همگی اینها مجدّداً به خاک برمی گردند که اصل و منشأ او است و نزد آن کسی که مثقال ذرّه ای در ظلمات زمین از او پنهان نیست محفوظ اند (یعنی در آن وقت که بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مکان آنها، با خبر است) و قادر است همگی را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادق(ع) در ادامه می فرماید: «هنگامی که بعث و برانگیختن مردگان می خواهد شروع شود، خداوند بارانی که باران نشور و برانگیختن است بر زمین می باراند. پس همان گونه که کاشفان طلا، طلا را از دل خاک بیرون می آورند و با آب، اجزای ریز طلا را از خاک جدا می کنند، اجزای خاک شدة هر بدنی از سایر خاکها که آنها نیز اجزای بدنهای دیگری هستند، جدا و با هم جمع می شوند. پس روح در این هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاکی و عنصری خود ملحق می شود و به اذن پروردگار، این بدن به همان صورت اوّلیه برمی گردد و هیچ عضوی از اعضای آن نقصان ندارد. پس در این هنگام که مجدّداً به اذن خدا به دنیا آمده است، هیچ چیز را که قبلاً به جا آورده است، نمی تواند منکر شود.»[3]
حضرت صادق(ع)، در این حدیث، به طور تلویحی به شبهه های اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوی منکران معاد جسمانی مطرح می شود، پاسخ داده است.
3. «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسی ، عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّه 7 قالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَیِّتِ یبْلی جَسَدُهُ؟ قالَ: نِعَمْ، حَتّی لا یَبْقَی لَحْمٌ وَلا عِظْمٌ اِلَّا طِینَتَهُ الَّتِی خُلِقَ مِنْها، فَاِنَّها لا تَبْلی ، تَبْقَی فِی الْقَبْرِ مُسْتَدِیرَةً حَتّی یَخْلُقَ مِنْها کَمَا خَُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛[4]
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
سلام
ما گفتیم طینت مادی که بقای هویت روح انسان به ارتباط با آن باشد وجود ندارد و عقل و نقل هم این مطلب را تایید نمی کند. روایات مد نظر شما هم این را بیان نفرموده اند بلکه از طینت سخن گفته اند که در ذیل بیانی در مورد آن خواهد آمد
امثال این آیات روایات که بر مدار : کلم الناس علی قدر عقولهم می باشد زیاد است و البته کذبی هم در کلام معصوم واقع نمی شود مثلا آنجا که می فرماید بله همین را زنده می کند منظور تحقق حیات معنوی آن در بعد مجرد است . باید توجه داشت پیامبر و معصومین علیهم السلام نمی بایست بر سر کیفیت و جزئیات معارف با کسانی که درپذیرش اصل اسلام مشکل داشته اند بحث می کرده اند . قرآن کریم هم آموختن حکمت و معارف عالیه را آخرین مرحله تعالیم الهی می داند .
دیگر اینکه گفته شد منظور از قبر عالم برزخ است فلذا نپوسیدن طینت در قبر بیانگر بقای حقیقت انسان در عالم برزخ و خروج بسوی عوالم بالاتر در قیامت است
یا علیم
آسمانها و زمین هم مثل بدن انسان باطنی دارند. نظر ما در این مورد همان فرموده خداست نه چیز دیگری :
قل یحیها الذی انشاءها اول مره
اولیس الذی خلق السموات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم
همانها را زنده میکند در حالیکه شبیه خلقت اولیه اشان هستند نه دقیقا خود آن خلقت اولیه
ضمنا خداوند در قرآن نفرموده روح را خلق کردیم. اما در مورد خلقت دوباره انسان از همین کلمه یخلق استفاده میکند
سلام
ما و شما میهمان یک سفره ایم . اگر شما میزبانید بفرمایید تا ما فقط گوش باشیم و شما زبان.
نه یحییها و نه مثلهم دلالت بر جسمانی بودن وجود آخرتی انسان ندارد
چه اینکه بعد معنوی انسان ، هم دارای حیات برتری است و هم مثال اعلای وجود مادی جسمانی است
پس چه دلیلی دارد که از بازگشت نزولی به ماده در سیر تکاملی انسان سخن بگوییم؟
یا علیم
سلام
بنده هیچ دلیل عقلی در ضرورت جسم در معاد ندیده ام . حتی در بحث با کارشناسان هم خواسته ام ارائه کنند اما دلیلی ارائه نکرده اند نتیجه .....
انتظار نداریم یک مشرک بی باور معاد را درست فهمیده باشد
قرآن کریم می فرماید برای ما مثلی زد
و اما دادن حیات به استخوان هم صرفا به بازسازی مادی آن نیست بلکه تحقق بعد مجرد از آن نوعی برتر از حیات دادن بدان است همچنانکه تحقق بعد مجرد انسان در ابتدای خلقتش را آفرینشی برتر دیگر دانست : ثم انشاناه خلقا آخر
الحمد لله شما که در شناخت روایات قوی هستید می دانید که داب حضرات در پاسخ چه بوده است
داریم که دو نفر با فاصله زمانی سوالی از امام صادق ع پرسیدند و حضرت دو جواب متفاوت به آنها دادند . بعد بطور اتفاقی آندو با هم دیدار کردند و در مورد آن سوال با هم گفتگو کردند و هریک جوابی را که امام صادق ع به آنها داده بود مطرح کرده اما بخاطر تفاوت جوابها باهم نزاع کردند. کسی که شاهد و باخبر از کل ماجرا بود به محضر مبارک امام صادق ع رسید و عرض کرد آقاجان چرا دو جواب متفاوت به آنها دادید . حضرت فرمود به هرکدام به اندازه عقلش پاسخ دادم.
بنده مدتهاست در باب معاد جسمانی دارم بحث میکنم و اثر بد روحانی صرف معرفی کردن معاد را متوجه شده ام .
افراد به دلیل انس و علاقه ای که به عالم جسمانی و مادی دارند نمی خواهند معاد و قیامتشان صرفا روحانی باشد و این در حالی است که روح در وجود و ادراک اشد و اقوی است .
خلاصه گاهی باید با خیالات عموم راه آمد
یا علیم
سلام
با ورود احتمال معتبر جسمانیت معاد از انحصار می افتد همین اندازه اثر بیان تا اینجا کافی است باقیش با بیانات دیگر...
سیر ، تکاملی و صعودی است و برزخ نهایت درجه تکامل وجودی انسان نیست بلکه اولین درجه از درجات تجرد است لذا بازگشت به عالم ماده که سیر قهقرایی است ممکن نیست این اصلی است که تمام بیانات معاد را باید تحت آن دید و آیات و روایات را در راستای آن تفسیر کرد همانطور که برخی اصول نقلی حاکمیت عام بر سایرین دارند مانند آیه : لا تدرکه الابصار که اصل مادی نبودن خداوند را القا می کند و تکلیف تمام بیانات ظاهر در جسمانیت خداوند را مشخص می فرماید
در روایت است اگر اجل معینی که خدای متعال برای ارواح مومنان کامل مقدر کرده نبود لحظه ای در حجاب بدن باقی نمی ماندند
الهی ترددی قی الاثار یوجد بعد المزارو....
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
در حجاب ظلمانی بودن ماده شکی نیست لذا تمام اولیاء خواهان رهای از آنند
هیچ دلیلی ندارد خدای متعال پس از رهایی انسانها از این حجاب ظلمانی و دادن رهایی مطلق در فضای عالم قدس آنها را در این وجود محدود دوباره حبس کند
اگر یک بار رهایی و بازگشت به حبس بدن را با یک مرگ اختیاری یا تقریبی می چشیدید تایید می کردید که عالم ماده برای وجود بیکران معنوی انسان یک زندان بسیار تنگ و تاریک است
شما دوست داری برگردی؟ بفرما برگرد و تا ابد در آن بمان
یا علیم
سلام
دوستا اگه معاد جسمانی رو قبول کنیم و فردی وارد بهشت بشه در اینصورت میدانیم که بر اساسا آیات و روایات کسی که وارد بهشت میشه تا ابد در بهشت جاودان هست.حال سوال من اینه که با بدن جسمانی چگونه فرد تا ابد در بهشت خواهد ماند؟
مگر نه اینه که بدن مادی از زمان جدا نیست و زمان از ملزومات ماده میباشد؟چگونه امکان دارد فردی تا زمان بی نهایت در بهشت باشد؟
سلام علیکم
ببخشید من وقت مطالعه فرمایشات شما رو ندارم ان شاء لله سرفرصت. فقط این قسمت رو دیدم و برام سوال شد. منتظر پاسختان هستم
ضمیر "ها" در کلمه یحییها به عظام برمیگردد و نه روح انسان. یعنی اشاره به بعد جسمانی انسان است. شما این آیه را چگونه تفسیر کرده اید؟
باتشکر
ببخشید من وقت مطالعه فرمایشات شما رو ندارم ان شاء لله سرفرصت. فقط این قسمت رو دیدم و برام سوال شد. منتظر پاسختان هستم
ضمیر "ها" در کلمه یحییها به عظام برمیگردد و نه روح انسان. یعنی اشاره به بعد جسمانی انسان است. شما این آیه را چگونه تفسیر کرده اید؟
باتشکر
سلام
ما هم آنرا به عظام برگردانده بودیم
اما مساله در احیاست
ببینید آنچه که مشرکین آنرا بعید و غیر ممکن می شمردند بقا و وجود انسان پس از مرگ بوده و از آنجا که اصالت را به وجود جسمانی و مادی می داده اند با طرح مساله معاد تصور کردند که منظور بازگشت به امر اصیل مد نظر خودشان یعنی عالم ماده است لذا به مبارزه به این اصل بر مبنای خودشان پرداختند. خدای متعال و نبی اکرم ص هم می بایست در سطح عقول آنها پاسخ می داده اند لذا اشکال را بر مبنای خودشان جواب داده اند
بیان:
مشرکین منکر معاد در رد معاد بر مدار عدم امکان و قدرت بر بازگشت وجود جسمانی حرکت کردند
پس خدای متعال در آیات قرآن کریم و بسیاری از روایات در پاسخ بر همین مدار حرکت نموده اند
یعنی اینکه ای مشرکین اگر بقا و وجود انسان بعد مرگ برای شما قابل قبول نیست از این جهت که ساخته شدن دوباره وجود مادی و جسمانی او ممکن نیست بدانید که :
بلی قادرین ان نسوی بنانه و تو که استخوان را له می کنی و میگویی چه کسی آنرا می تواند زنده کند : قل یحییها الذی انشاها اول مره
این سبک پاسخگویی در آن زمان متداول بوده تا جایی که اهل سنت به برخی پاسخهای امیر مومنان ع در نهج به معاویه ، استدلال کرده اند که بله فلان پاسخ امام دلیل بر قبول خلافت قبلی هاست چون در فلان جا فرموده اند چنین و چنان . که علمای ما پاسخ داده اند حضرت اشکال طرف مقابل را بر اساس مطلب مورد قبئل خودش پاسخ گفته است.
ما در بحث معاد باید اصل را رجوع الی الله بگیریم . در رجوع الی الله که مسیری صعودی و تکاملی است بازگشتی در کار نیست . کسی که از ماده بودن به نشاه آخر رسید دیگر نشاه آخر او منتقی نشده به ماده برگردد و کسی که از ماده بدن جسمانی محدود خود انصراف تام پیدا کرد دیگر به بدن جسمانی رجوع نمی کند اگر رجوعی هم صورت بگیرد از جمله استثنائاتی است که در مثل معجزات رخ می دهد و امر غالب و سنت معمول نیست .
بر این اساس تحقق کمال وجود با انصراف تام به وجود اقوی و اشرف مثالی برزخی ، دیگر رجوعی به این عالم نخواهد بود .
از نظر ما این اصلی است که موجب مسکوت گذاشتن برخی روایات و تفسیر و تاویل برخی دیگر می شود همچنانکه برخی آیات اصولی منطبق بر ادله عقلیه باعث می شود بسیاری از آیات و روایات به نحو دیگری تاویل و تفسیر شوند مانند آیات متشابه یدالله فوق ایدیهم بر مبنای عدم مادی بودن واجب الوجود و اصول نقلی مانند لا تدرکه الابصار
این روش در استنباط احکام عملی فقهی هم مورد توجه قرار می گیرد تا جایی که برخی روایات کاملا معتبر و صحیح بخاطر مخالفت با اصل کنار گذاشته می شوند
و البته باید به همه این مطالب عدم دلیل بر ضرورت جسم در معاد هم اضافه کرد که ظاهرا هیچ دلیل عقلی درباره آن وجود ندارد
یا علیم
طبق این بیان منظور شما اینست که چون مشرکین یک مبنای غلط داشتند، خداوند متعال و بسیاری از معصومین جوابهایی بر اساس همین مبنای غلط داده اند؟ در حالی که در قران ایاتی مبنی بر روح داشتن انسان و ... مطرح بود که میشد گفت اصلا این بدن زنده نمیشود بلکه روح باقی خواهد بود و این جواب بسیار اسان تر بود تا بازگرداندن استخوان و ...
ثانیا در بسیاری از موارد اصلا بحث مقابله با کفار و مشرکین نیست ولی بحث از معاد جسمانی مطرح شده.
ثالثا این حرف (نعوذ بالله)مستلزم کذب و غیر واقعی بودن بسیاری از ایات معاد خواهد بود.
این قیاس مع الفارق است چون در خلافت امام واقعا بیعت صورت گرفته بود هر چند حجت انتصاب امام است اما بنابر بیان شما اصلا حشر جسمانی وجود ندارد...
رجوع الی الله روحانی است اما هیچ منافاتی با بدن داشتن انسان در اخرت ندارد چرا که شما در این دنیا هر طور قرب الی الله را توجیه کردید به همین ترتیب رجوع الی الله را هم میتوانید توجیه کنید.
اصلا قرب و بعد الهی و رجوع الی الله جسمانی نیست ولی منافاتی با بدن و جسم داشتن انسان ندارد.
سلام
کاملا موافقم...
فلاسفه جسم را به دارای ابعاد سه گانه تعریف کردند در حالی که علم جدید از جسم و ماده تعریف دیگری دارد و بسیاری از موارد که در گذشته مجرد میدانستند امروز با دلیل علمی جزو ماده میدانند.
در هر حال مرز ماده و مجرد خیلی روشن نیست...
عرض سلام و تشکر از توضیحات
پس در یک جمله باید گفت چون طرفداران معاد روحانی، معاد جسمانی روحانی را غیرعقلانی میدانند همه آیات و روایات را هم به نوعی تاویل و تفسیر میکنند که معاد جسمانی را رد کنند.
تا جاییکه آیات لااقسم بیوم القیامه ولااقسم بالنفس الوامه ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه را هم به همین نحو تفسیر میکنند و جای این شبهه را باقی میگذارند که آیا خداوند برای اینکه بر اساس عقول مردم حرف زده باشد میاید و با خوردن چندتا قسم بزرگ یک سخن دروغی را مطرح میکند تا مردم را متنبه کند؟ در صورتیکه میتوانست در اینجا که حرفی از مشرکین و عظام نیست و قسمهای بزرگ هم یاد کرده تنها بگوید آیا انسان فکر میکند ما او را زنده نمیکنیم. چرا باید خدای بزرگ سخن دوپهلو بزند؟
یا اینکه چرا باید برای یک سخن غیر واقعی قسم یاد کند؟
یا امام معصوم مثل یک آدم عادی که مراقب صحبت کردنش نیست و نمیداند چگونه باید حرف بزند که هم منظورش را برساند و هم دروغ نگفته باشد، به این سادگی میاید و میگوید: بله این استخوانها را زنده میکند و تو را در جهنم وارد میکند. گویا برای پاسخ به این مشرک راهی نبوده جز گفتن دروغ.
یا در حدیث زیر :
از عمّار بن موسی ساباطی، از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که از آن حضرت درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق(ع) فرمود: آری [می پوسد]؛ حتّی دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او که از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی که طینت او در قبر نمی پوسد تا آنکه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.»
که میگوید انسان از طینتش دوباره خلق میشود؛ اگر منظور از طینت روح و سرشت آدمیست یعنی انسان دوباره مثل روز اول از از روحش خلق میشود!!! این حرف غیرعادی است.
مگر روز اول از روحش خلق شده بود؟ قرآن میفرماید ولقد خلقنا اللانسان من سلاله من طین. در کجای قرآن داریم که انسان از روح خلق شده؟ ضمن اینکه قائلین به معاد روحانی بر این عقیده اند که روح اصلا نمیمیرد و جاودانه است. این تناقض چگونه قابل حل است؟
و دهها سوال دیگر...
ممنون از اینکه در بحث مشارکت فرمودید
صحبت بر سر مراتب فهم انسانهاست که اختلاف و تضاد جدی با هم دارند
تا جایی که حتی بین مومنان طراز اول هم این تفاوت معرفت زیاد است.
《به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي کشت».(اصول کافي، ج 1، ص 401؛ بصائر 》
بی شک اونچه که دانستن آن باعث تکفیر و قتل سلمان میشده باید خیلی فراتر از تاویل آیات معاد جسمانی به معاد روحانی باشد(دقت کنید)
سلام علیکم
خیلی ممنون از اینکه این مطلب را هم اینجا آوردید. بله مهمترین دلیلی که طرفداران معاد روحانی برای اثبات سخنانشان میاورند همین روایت است. ولی این روایت نمیتواند ثابت کننده ادعایشان باشد.
چون هر کسی میتواند بیاید هر نسبتی به خدا و پیغمبر بدهد ، بعد برای اثبات سخنش به این حدیث متوسل شود.
با سلام
مراتب فهم و بطن داشتن ایات به این معناست که ظاهر ایه صحیح و قابل استناد است اما یک یا چند معنای عمیق تر و بالاتر هم برای اهل ان قابل فهم میباشد... نه اینکه ظاهر ایه نعوذ بالله کذب باشد و باطن ان صحیح!
رابطه مراتب فهم طولی است یعنی معنای اول در بطن معنای دوم هست و همینطور در بطون معانی بالاتر...
با این بیان شما در اصل دارید معاد جسمانی را در مرتبه پایین میپذیرید.
معاني باطني، به نظر علامه طباطبایی، معاني طولي هستند. همهٔ معاني باطني از كلام اراده شدهاند؛ جز اينكه آن معاني در طول هم اراده شدهاند، نه در عرض همديگر؛ بدين معنا كه نه ارادهٔ ظاهر لفظ باطن را نفي ميكند و نه ارادهٔ باطن مزاحم ارادهٔ ظاهر ميباشد.نظريهٔ «مفاهيم طولي» نظريهاي جديد نيست و پيش از علامه، برخي از مفسران، به خصوص مفسراني كه گرايشهاي عرفاني داشتند، هم به اين نكته اشاره كردهاند كه معاني باطني همان معاني طولي هستند؛ به عنوان نمونه، گنابادي در «بيان السعادة في مقامات العبادة» تصريح كرده است كه مصاديق طبيعي محسوس آيات، ظاهر آنها است و مصاديق روحاني، باطنشان، و به حسب تعدد مراتب روحاني، بطون هم متعدد ميشود. پيدا است كه مصاديق محسوس و روحاني در طول هم قرار دارند و ارادهٔ هيچ يك از آنها نافي ارادهٔ ديگري نيست.(سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، صص 28.)
سلام
کذب؟ به تمثیل سخن گفتن یا در حد فهم مخاطب سخن گفتن کذب است ؟
منظور سبک پاسخگویی است در حالیکه ظاهرا امر مرجوحی هم در آن تایید شده است
تا انصراف کامل صورت نگرفته و اجل تمام نشده همراهی با بدن موجب استکمال هم هست اما بعد آن بازگشتی نیست
یا علیم
اگر امام یا قران میفرمود در اخرت لذتی میبرید مثل نکاح و خوردن و ... حرف شما درست بود اما عین این مصادیق گفته شده و شما میفرمایید اصلا بدنی نیست تا نکاحی صورت گیرد، اصلا بدنی نیست تا خوردنی باشد، حال اگر امام یا قران با وجود مجرد محض بودن انسان در اخرت اینگونه صحبت کند دیگر بحث بطون داشتن نیست، بحث فهم عمیق نیست بلکه یا تحمیر خلق الله است و یا کذب! حاشا و کلا...
دوست عزیز در اخرت به نظر شما انسان مجرد محض است و بدن ندارد در حالی که در جریان امیر المومنین واقعا مردم با ایشان بیعت کردند! ایندو بسیار متفاوت اند.
این جواب به نظرم هیچ ربطی به سوال بنده ندارد...
لطف کنید سوال رو جواب بدید.
قرب الهی اگر با وجود بدن ممکن است پس رجوع الی الله هم ممکن است.
ثانیا قرار نیست بازگشت و سیر قهقرایی صورت گیرد چرا که دو بدن متفاوت اند و یکی نیستند.