به نظرتون میتونم از ایشون خواستگاری کنم ؟
ارسال شده توسط كبوتر حرم در چهارشنبه, ۱۳۹۱/۱۱/۲۵ - ۱۱:۵۳[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله
سلام
این مشکل یکی از کاربران در تالار گفتمان دیگری هست که دوست داشتم نظر اساتید و دوستان رو هم بدونم
من یک جوان 24 ساله هستم پدرم به رحمت خدا رفته و با مادر و برادر کوچکم زندگی میکنم ، زمان دانشگاه دوستانم که میخواستند ازدواج کنند از من مشاوره میگرفتند و نظرم رو میپرسیدند که هنوز هم بعضاً این کار رو ادامه میدند
کم کم خبر به خانم ها هم رسید و خوشبختانه یا متاسفانه با اعتمادی که داشتند ویژگی خواستگارانشون رو میگفتند و نظر میخواستند (البته بنده از اول بهشون میگفتم که بهتر هست با خانوادشون مطرح کنند نه با پسری مثل من اما چون برخی از خواستگارانشون رو میشناختم شناختی که از اونها داشتم رو به همکلاسیانم میگفتم)
خدا رو شکر که هرگز خیانت هم نکردم ، بجز یک نفر به بقیه دوستان هم گفتم ازدواج کنند که خدا رو شکر طبق خبری که دارم خوشبخت هم هستن
یکی از این خانم ها خواستگاری داشتند که داشتن چنین همسری آرزوی خیلی از دخترها هست
ایشون معاون رئیس یکی از معروفترین بانکهای کشور هستند و پسر خوبی هم بودند و طبق ویژگیهایی که ازشون داده بودند بنده بهشون گفتم که با این ویژگیها بهتر هست که ازدواج کنند اما این کار رو نکردند و وقتی دلیلشون رو پرسیدم گفتند که آدم مغروری بودند و بخاطر غرور چنین خواستگاری رو رد کردند
بعد از اون موضوع چند خواستگار دیگر هم داشتند که ایشون با تلفن یا پیامک نظر بنده رو میپرسیدند و با ویژگیهایی که گفته بودند بنده هم تشویق به ازدواج میکردم اما ایشون با دلایل کاملاً منطقی ازدواج نکردند
در همان زمان دانشگاه هم ایشون اهل رفاقت و دوست داشتن (دوست هم جنس) نبودند و بخاطر همین هم پس از اتمام دانشگاه با کسی ارتباط نداشتند
چند روز قبل ایشون با بنده تماس گرفتند و گفتند که قصد ادامه تحصیل دارند و از بنده چند کتاب خواستند
روزی که برای دادن کتابها بعد از چند ماه ایشون رو دیدم احساس کردم نظرم نسبت به ایشون متفاوت هست ، احساسی که تا بحال نبود
نمیدانم احساسم رو به ایشون بگم یا خیر
مشکلات من این هست
1- من آذری هستم و ایشون کرد و تا جایی که میدانم اصلاً دوست ندارند با آذری ها ازدواج کنند
2- ایشون به احتمال خیلی زیاد باید با مادرم زندگی کنند ، اگر از اول هم نباشه بعد از ازدواج برادرم وظیفه من هست که از مادرم نگهداری کنم (یکی از خواستگارانشون رو به همین دلیل رد کردند)
3- از نظر اوضاع مالی خانواده ایشون وضع بدی ندارند اما من چون پدرم در قید حیات نیستند که پشتیبانم باشند نسبت به خانواده ایشون سطح پایین تری دارم که البته منطقی هم هست و با توجه به همین موضوع نسبتاً از نظر مالی تا حدودی تامین هستم
4- و از همه مهمتر ایشون 5 ماه از من بزرگتر هستند و در صحبتهاشون فهمیدم که همسرشون باید چند سالی از ایشون بزرگتر باشه
5- من تقریباً مذهبی ترین فرد فامیل هستم اما ایشون خیلی از افراد مذهبی خوششان نمیاد گرچه خواهر و دامادشون بسیار مذهبی هستند و خود ایشون هم محجبه هستند و کمی بیش از حداقل ها رو رعایت میکنند و مثل خانواده خودم هستند
6- من دنبال کار بهتری هستم اما ایشون کارمند بانک هستن که البته با کارمند بودنشون مشکلی ندارم
7- و اینکه میترسم با این کار ایشون فکر کنند که بهشون خیانت کردم و نظرشون نسبت به افراد مذهبی بد بشه که این مورد من رو عذاب میده
نمیدانم ازشون برای خواستگاری اجازه بگیرم یا نه
تمام مواردی که گفتم به زیان خودم هست بجز لطف خدا که همیشه با بنده بوده که فکر میکنم کفایت بکنه ، به نظرم حکمتی بوده که بعد از این همه مدت ایشان هنوز ازدواج نکرده اند
البته ایشون خیلی به من اعتماد دارند که این هم هدیه ای از طرف خدا برای بنده روسیاه هست
حدود دو هفته دیگر باز ایشون رو ملاقات خواهم کرد اما نمیدونم بهشون بگم یا منتظر بشم بعد از آزمونشون که حدود سه ماه بعد خواهد بود
اگر دوستان راهنمایی کنند ممنون میشوم
خب دوستان منتظر نظراتتون هستیم
پارسال کلی از این تاپیکها داشتیم که معمولاً با استقبال هم مواجه میشد ، خیلی وقته دیگه خبری از اون تاپیکها نیست
من نظرم رو به این دوستمون گفتم اما نظر من که کارشناسانه نیست بخاطر همین هم ازشون خواستم که با اجازه خودشون مشکلشون رو در این سایت مطرح کنم البته سعی میکنم راضیشون کنم که در سایت عضو بشند چون ایشون بهتر از مشکلشون خبر دارند
امیدوارم جناب حامی هم کمک کنند که حتماً این کار رو خواهند کرد[/][/]