سید بن طاووس

منابع مقتل ابن طاووس

سلام بر شما
آیا ابن طاووس در مقتل خود ، از مقتل هایی مثل مقتل ابی مخنف و تاریخ طبری استفاده کرده؟ ؟
اگر استفاده نکرده منابع مقتل خود را از کتب شیعه گرفنه؟؟

سید بن طاووس از علمای متقدم است یا متأخر؟

با سلام

سوال بنده این بود که جناب سید بن طاووس از علمای متقدم است یا متاخر ؟

سپاسگزارم

اشکال بر سخن علامه مجلسی درباره ی اشتهار کتاب توحید مفضل

علامه مجلسی در بحار الانوار ( ج 3 ص 55) می نویسد:

متن عربی: توحيد المفضل بن عمر ، ورسالة الاهليجة المرويتين عن الصادق لاشتمالهما على دلائل وبراهين على إثبات الصانع تعالى ، ولايضر ارسالهما لاشتهار انتسابهما إلى المفضل ، وقد شهد بذلك السيد ابن طاووس وغيره. ولاضعف محمد بن سنان والمفضل لانه في محل المنع بل يظهر من الاخبار الكثيرة علو قدرهما وجلالتهما.

ترجمه ی فارسی: توحید مفضل و رساله اهلیلجه هم که از امام صادق روایت شده اند مشتمل بر دلایل و براهین اثبات صانع تعالی هستند. مرسل بودن آن دو زیانی ندارد زیرا انتسابشان به مفضل شهرت دارد و سید بن طاووس و دیگران به آن شهادت داده اند. ضعف محمد بن سنان و مفضل هم زیانی ندارد زیرا ما این ضعفها را نمی پذیریم . زیرا در روایات فراوانی به جلالت قدر و منزلت آن دو اشاره شده است.

اینگونه دفاع از روایات از علمای اخباری مانند علامه مجلسی کاملا طبیعی است و ظاهرا منظور علامه مجلسی از (( دیگران)) پدر خودشان است زیرا قبل از علامه مجلسی غیر از پدرشان علامه محمد تقی مجلسی ( در کتاب روضه المتقین ج 14ص 282) و سید بن طاووس در هیچیک از آثار علمای شیعه ( یا حتی غیر شیعه) اثری از مفید شمردن یا گواهی دادن به صحت انتساب کتاب توحید مفضل به امام صادق نیامده است. حال اشکال ما این است که چگونه علامه مجلسی حرف دو نفر را به عنوان اشتهار این کتاب تلقی کرده است؟!
این در حالی است که حتی تا قبل از سید بن طاووس ( صرفنظر از اشاره ی کوچک نجاشی که برخی آن را همان توحید مفضل می دانند) اصلا ذکری از وجود کتاب توحید مفضل هم در آثار دیگر علما نیامده است.
با این حال ما همان اسناد و گواهی های موجود را هم بررسی می کنیم و نشان می دهیم که آنها هم نمی توانند کمکی به اشتهار کتاب توحید مفضل بکنند.

الف- سخن سید بن طاووس

سید بن طاووس در دو مورد از آثار خود از توحید مفضل یاد می کند که در پایین می آید:

متن عربی : وانظر كتاب المفضل بن عمر الذي أملاه مولانا الصادق عليه السلام فيما خلق الله جل جلاله من الاثار ( کشف المحجه ص 9)

ترجمه: ( در توصیه به فرزند خود) ودر کتاب فضل بن عمر که امام صادق درباره ی آفرینش خدای جل و علا بر او املا فرموده بنگر و اندیشه کن.

متن عربی: يصحب معه كتاب المفضل بن عمر الذي رواه عن الصادق ع في معرفة وجوه الحكمة في إنشاء العالم السفلى و إظهار أسراره فإنه عجيب في معناه. ( امان الاخطار ص 91)

ترجمه: از جمله آداب مسافران است که کتاب توحید مفضل را که درباره ی شناخت حکمتها و تدابیر و اسرار نهفته در آفرینش این جهان است و وی آن را از امام صادق نقل کرده به همراه داشته باشد.

اما به دلایل زیر نمی توان به این سخنان سید بن طاووس اعتماد چندانی کرد:

1- سید بن طاووس متعلق به قرن هفتم هجری است و فاصله زمانی زیادی با زمان امام صادق دارد و قبل از او هم کسی از علمای شیعه توحید مفضل را مورد توجه و عنایت قرار نداده است. در حالی که شایسته بود با فرض احتمال انتساب به امام صادق هم شیخ صدوق در کمال الدین و توحید و یا علامه طبرسی در احتجاج از آن استفاده کنند.

2- حتی بعد از زمان سید بن طاووس هم تا عصر مجلسی پدر و پسر هیچ نشانی از ذکر و مفید دانستن و گواهی به صحت انتساب توحید مفضل در بین علمای شیعه دیده نمی شود.

3- سید بن طاووس در ادامه ی تمجید خود از توحید مفضل در کتاب امان الاخطار ( ص 91 و 92) همین نظر را نسبت به کتاب (( مصباح الشریعه)) هم دارد در حالی که با توجه به محتوای این کتاب کذب بودن انتساب آن به امام صادق آشکار تر است و بسیاری از علما هم انتساب مصباح الشریعه را به امام صادق رد کرده اند. حتی علامه مجلسی هم علی رغم اخباری بودن با توجه به گرایش های ضد صوفی ای که دارد انتساب این کتاب را به امام صادق صحیح ندانسته است.

4- گاهی سید بن طاووس اخبار نادر و مرسلی را در کتب خود نقل می کند که در کتب پیش از خود هیچ ردی از آنها دیده نمی شود. وی حتی در کتاب (( الملاحم و الفتن)) کعب الاحبار یهودی را هم از اصحاب خاص امام علی دانسته که تقیه می کرده است و در همان کتاب ملاحم و الفتن چندین روایت از کعب الاحبار نقل کرده است!

5- سید بن طاووس هیچ طریقی برای دریافت کتاب توحید مفضل ذکر نکرده است.

ب- اشاره ی نجاشی در رجال خود

نجاشی ( عالم رجالی قرن پنجم هجری) در رجال خود هنگام برشمردن آثار مفضل بن عمر از (( کتاب فکر کتاب في بدا الخلق والحث على الاعتبار )) یاد کرده است. ( رجال نجاشی ص 416) که برخی کتاب فکر و فی بدا الخلق را یک کتاب دانسته اند. ولی از عنوان کتاب فی بدا الخلق و الحث علی الا عتبار برمی آید که باید مشتمل بر موضوع پیدایش آفرینش هم باشد در صورتی که در توحید مفضل چنین چیزی نیامده است. و همچنین آیت الله خویی هم کتاب فکر و کتاب فی بدا الخلق را دو کتاب جداگانه دانسته است.( معجم الرجال الحدیث ج 19 ص 317)
در هر حال برخی به قرینه اینکه در آغاز برخی از مباحث توحید مفضل عبارت (( فکر یا مفضل )) به کار رفته است آن را همان ((کتاب فکر)) که نجاشی ذکر کرده دانسته اند.

اما این مطلب هم به دلایل زیر به اشتهار توحید مفضل کمکی نمی کند:

1- نجاشی به هیچ عنوان انتساب (( کتاب فکر)) به امام صادق را تایید نکرده است. بلکه وی همانطور که آثار ذکر شده برای افراد دیگر را در رجال خود آورده از کتب منسوب به مفضل بن عمر هم ذکر کرده است. همانگونه که خود در رجال خود نیز می گوید: وإنما ذكرنا [ ه ] للشرط الذي قدمناه. ( رجال نجاشی ص 416) یعنی اگر ما اسمی از او برده ایم برای این بوده است که تصمیم داشتیم کسانی که به فرق شیعه منسوب هستند و کتابی دارند را ذکر کنیم.

2- هیچ قطعیتی وجود ندارد که (( کتاب فکر)) همان توحید مفضل باشد. و وجود قرینه ی یک عبارت هم همیشه اطمینان بخش نیست.مثلا سید حسن مدرسی کتاب ما افترض الله علی الجوارح من الایمان / کتاب الایمان و الاسلام را که نجاشی در زمره کتب مفضل بن عمر ذکر کرده را به قرینه اینکه راوی آن از مفضل شخصی به نام (( صباح المدائنی)) است همان نامه امام صادق در جواب مفضل بن عمر دانسته که در بصائر الدرجات از شخصی به نام (( میاح المدائنی)) نقل شده است. که به احتمال قوی (( میاح)) و (( صباح)) تصحیف یکدیگر هستند. اما دلیل روشنی بر انطباق نامه موجود امام در بصائر الدرجات با کتاب ما افترض الله مفضل ارائه نشده است. زیرا عنوان کتاب مفضل چنین بر می آید که زمینه آن باید مسأله مدخلیت عمل در ایمان و وجوب ایمان بر اندام ها مانند چشم و گوش و شرح وظایف ایمانی تک تک آن ها باشد که در متون حدیثی نیز در این باره احادیثی رسیده است. و از این روی مضمون آن با نامه موجود در بصائر الدرجات که موضوع آن تأکید بر عمل در برابر اندیشه غالیانه تأویل واجبات و محرمات به اشخاص، و عمل گریزی و بسنده کردن بر معرفت امامان است، تفاوتی آشکار دارد. افزون بر این طریق نجاشی به کتاب ما افترض الله مفضل نیز با سند روایت بصائر و رساله میاح متفاوت است. ( میراث مکتوب شیعه ص 399)

3- گاهی نجاشی افرادی را تضعیف کرده ولی آثار آنها را مفید شمرده است (مانند حسن بن محمد نوفلی) در حالی که برای آثار مفضل بن عمر چنین کاری نکرده است.

4- نجاشی تنها اثر و مصنفی که از امام صادق دیده شده را (( رساله ی اهوازیه)) عنوان کرده است. ( ولم ير لأبي عبد الله عليه السلام مصنف غيره __ رجال نجاشی ص 101)

ج- محمد بن سنان

همانگونه که گفته شد سند کتاب توحید مفضل مرسل است با این وجود دو راوی در آن وجود دارد که اینک به ذکر آنها می پردازیم.

محمد بن سنان در بین علمای رجال وضعیت اختلافی دارد. ولی ما همانگونه که علامه مجلسی گفت فرض را بر ثقه بودن و جلالت قدر او قرار می دهیم. اما با فرض ثقه بودن او نیز اشکال وجاده ای بودن برخی روایات او بر طرف نمی شود. زیرا برخی روایات او از طریق وجاده نقل شده است در حالی که در سند آنها تصریحی به وجاده ای بودنشان نشده است. و تنها وی قبل از مرگ خود به اینکه برخی روایاتش وجاده ای است خبر داده است. ( اختیار معرفه الرجال ج2 ص 795) وجاده در پایین ترین درجه و مرتبه ی طریق دریافت و تحمیل روایت قرار دارد.

د- مفضل بن عمر

مفضل بن عمر نیز مانند محمد بن سنان در بین علمای متقدم رجال وضعیت اختلافی دارد اما وضعیت او نسبت به محمد بن سنان بهتر است. با این حال ما فرض را بر ثقه و مورد اعتماد بودن مفضل قرار می دهیم. ولی با فرض توثیق او نیز این مسئله در مورد آثار و کتب او برطرف نمی شود:

در کتاب رجال ابن غضایری در شرح حال مفضل آمده است که : وقد زِيْدَ عليهِ شَيْءٌ كَثِيرٌ ( یعنی مطالب بسیاری نیز به او بسته اند ) و حمل الغلاة في حديثه حملا عظيما ( یعنی غلات در روایات او حساب بزرگی باز کرده اند). ( رجال ابن غضایری ص 87)

صرفنظر از انتقاداتی که به کتاب رجال ابن غضایری می شود ولی سخن ابن غضایری درباره ی روایات و آثار مفضل از طریق شواهد زیادی تقویت می شود زیرا کتب و روایات زیادی به روایت مفضل بن عمر از امام صادق وجود دارد که در کذب بودن انتساب بیشتر آنها به امام صادق تردید نداریم. در پایین نام بعضی از آنها آمده است:

1- رساله الهتف الشریف

2- رساله اهلیلجه

3-الرسالة المفضلیة و الاتکال علی بارئ البرّیة

4- کتاب الصراط

5-حدیث امام صادق علیه‌السلام درباره ظهور و رجعت ( در هدایه الکبری ص 392 -444)

6- مجالس المومنین

7- کتاب الاساس

8- کتاب العقود

9-کتاب جامع الاصول (درج المراتب)

10- کتاب الفرائض و الحدود

نتیجه گیری: قبل از علامه مجلسی و پدرشان در منابع شیعه فقط سید بن طاووس سخن از مفید بودن و گواهی به انتساب توحید مفضل به امم صادق داده است. مسلما گفته ی یکی از علمای شیعه را نمی توان تعبیر به اشتهار کرد. از طرف دیگر سخن سید بن طاووس درباره ی توحید مفضل با توجه به فاصله ی زمانی و عدم ذکر طریق دریافت و دیگر آرای او اعتبار چندانی ندارد.
همچنین علاوه بر مرسل بودن سند توحید مفضل وضعیت رجالی دو راوی موجود یعنی محمد بن سنان و م مفضل بن عمر حتی با فرض توثیق و علو شان آنها نیز به گونه ای است که انتساب کتاب توحید مفضل به امام صادق را با تردید مواجه می سازد.

بررسی وضعیت رجال راوی روایتی از امام علی علیه السلام

سلام

لطف نمایید و حدیث زیر را بررسی سندی کنید
تشکر

« قال حدثنا أبو سهل قال حدثنا محمد بن عبد المؤمن قال حدثنا أحمد بن محمد بن غالب قال أخبرنا هدية بن عبد الوهاب عن عبد الحميد عن عبد اللّه بن عبد العزيز قال: قال لي علي بن أبي طالب «علیه السلام» و خطب بالكوفة فقال أيها الناس الزموا الارض من بعدي و اياكم و الشذّاذ من آل محمد فإنه يخرج شذاذ آل محمد فلا يرون ما يحبون لعصيانهم أمري و نبذهم عهدي و تخرج راية من ولد الحسين تظهر بالكوفة بدعامة أمية و يشمل الناس البلاء و يبتلى اللّه خير الخلق حتى يميز الخبيث من الطيب و يتبرأ الناس بعضهم من بعض و يطول ذلك حتى يفرج اللّه عنهم برجل من آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و من خرج من ولدي فعمل بغير عملي و سار بغير سيرتي فأنا منه برى‏ء و كل من خرج من ولدي قبل المهدي علیه السلام فانما هو جزور و ايام و الدجالين من ولد فاطمة فان من ولد فاطمه دجالين، و يخرج دجال من دجلة البصرة و ليس مني و هو مقدمة الدجالين كلهم . »

( الملاحم و الفتن ، سید بن طاووس ، باب 36 ، ح 1 )

سوالاتی پیرامون برخی اصطلاحات حدیثی و سندی

با سلام خدمت شما عزیزان و سروران

بطور کلی احادیث از نظر سند به چهار دسته تقسیم میشوند :

1) صحیح
2) حسن
3) موثق
4) ضعیف

شنیدم این اقسام تا قبل ار علامه حلی بین علما و محدثین شیعه رایج نبوده و معمولا اسناد احادیث به دو قسم « صحیح » و « ضعیف » طبقه بندی میشدند .

و اینکه این چهار شکل ، از مذهب مخالفین وارد شده و بدعت آنان است . در نتیجه این 4 چهار شکل بدعت و خلاف هستند . این مطلب درسته ؟

حتی گفته شده توسط علامه حلی یا جناب سید بن طاووس وارد مذهب تشیع شده . پس یعنی این دو بزرگوار مرتکب گناه بسیار بزرگ بدعتگذاری شدن ؟؟؟

نظر علمای اصولی و اخباری در این موضوع چیست ؟ و هم چنین علمای معاصر ؟؟؟

علما سند احادیث رو به دوشکل طبقه بندی میکنن و قبول دارن یا به چهار شکل ؟

سپاسگزارم :Rose:

آیا زمان ظهور مدام در حال تغییر است؟

با سلام
در روایات و داستان های نقل شده شیعی مدام میخوانیم که عده ای در مورد زمان ظهور ادعاهایی کرده اند...اونهم از جانب افرادی که از دروغ گفتن بری بودند... مثلا در مورد مرحوم سید ابن طاووس میخونیم:
"

شب جمعه 27 جمادي الثاني سال 641 سيد بن طاووس از زيارت مرقد حضرت امير المومنين(ع) به حله بازگشته بود که در روز جمعه يکي از آشنايان او به نام حسن بن علي البقلي به او گفت: مردي صالح که مي گويد امام عصر(عج) را دز بيداري ملاقات کرده است به ديدار شما شتافته و نامش عبدالمحسن است.
سيد بن طاووس مي گويد ورودش را گرامي داشتم و شب شنبه 28 جمادي الثاني با مهمان خود خلوت کرده و به گفتگو نشستم، عبدالمحسن را مردي صالح يافتم و کسي در صدق گفتارش شک نخواهد کرد.
از حالش پرسيدم گفت اصلم از«حصن بشر» است ولي به آبادي دولاب رفته، در آنجا تجارت مي کنم.
زماني از«ديوان سرائر» غله خريدم. هنگامي که براي تحويل جنس رفتم شب نزد قبيله معبديه، در جايگاهي معروف به«مجره» خوابيدم. نيمه شب به قصد عبادت برخاستم ولي استفاده از آب معبديه را نمي دانستم پس به طرف نهري که در سمت شرق بود به راه افتادم. پس از اندکي ناگهان دريافتم که در«تله السلام» در راه کربلا که به سمت باختر واقع شده قرار دارم. آن شب، شب پنج شنبه 19 جمادي الثاني سنه 641 بود...( سيد بن طاووس مي گويد: اين شب همان شبي بود که با برادرم سيد محمد آوي کنار قبرمولايم حضرت امير المومنين(ع) بوديم و تفضلات معنوي و مکاشفات شامل حال ما شد) دراين لحظه ناگهان سواري را نزد خود يافتم، بي آنکه آمدنش را احساس کنم يا صدايي از اسبش بشنوم و ماه طلوع کرده بود ولي مه همه جا را پوشانده بود.
سيد بن طاووس مي گويد از او پرسيدم: هيأت آن سوار و اسب او چگونه بود؟
عبدالمحسن پاسخ داد: اسبش سرخ مايل به سياه بود و خود سوار، جامه اي سفيد داشت، عمامه اي بر سر داشت و شمشير به خويش آويخته بود، او از من پرسيد وقت مردم چگونه است؟
خيال کردم از اين وقت سوال مي کند. پاسخ دادم: دنيا از ابر و غبار پوشانده شده. گفت مرادم اين نبود، سوال کردم حال مردم چگونه است؟
جواب دادم مردم ايمن در وطنهايشان و در کنار مالها و ثروتهايشان زندگي مي کنند. سپس ادامه داد نزد ابن طاووس برو و اين پيغام را اين پيام را به او برسان. سيد بن طاووس مي گويد: او پيام آن حضرت را به من رساند و سپس گفت آن سوار بعد از پايان پيام فرمود:

فالوقت قد دناه فالوقت قد دنا...
«يعني به تحقيق زمان موعود نزديک شده ، به تحقيق زمان موعود نزديک شده است»


در اين لحظه ناگهان برخاطرم گذشت که او مولاي ما حضرت صاحب الزمان(عج) است، از حال رفتم و بي هوش شدم و تا صبح همچنان باقي ماندم.
به او گفتم، از کجا دريافتي که مراد آن حضرت از «ابن طاووس» من هستم؟
عبدالمحسن پاسخ داد: من از فرزندان«طاووس» کسي جز شما را نمي شناسم و هنگامي که موضوع پيام را بيان کرد در خاطرم چيزي جز اينکه او شما را قصد کرده، خطور نکرد.
گفتم: از اين وي که فرمود: به تحقيق زمان موعود نزديک شده است چه فهميدي؟ آيا مرادش آن بود که هنگام مرگم نزديک شده يا اينکه زمان ظهورش فرا رسيده است؟
عبدالمحسن گفت: من چنين فهميدم که زمان ظهورش نزديک شده است.
گفتم: آيا کسي را از اين راز آگاه ساختي؟
گفت: آري، وقتي از معبديه بيرون رفتم عده اي مرا مشاهده کرده و گمان داشتند من راه را گم کرده و هلاک شده ام، علاوه بر اين وقتي باز گشتم تمام طول روز چهارشنبه و پنج شنبه اثر آن بي هوشي در من پديدار بود.
به او گفتم از اين پس سرگذشت آن سحرگاه اسرارآميز را براي هيچ کس بازگو نکن.
سپس چيزهايي به او پيش کش کردم ولي عبدالمحسن نپذيرفت و گفت: من از کمک مردم بي نيازم. آنگاه براي او بستري فرستادم تا استراحت کند و چ.ن ميهمان در بستر جاي گرفت، اتاق را ترک کرده، خود نيز آماده خفتن شدم ولي پيش از آنکه خواب بر وجودم سايه افکند از خدا خواستم تا در آن شب حقايقي را برايم آشکار کند.
«در خواب مولاي ما حضرت امام جعفر صادق(ع) را مشاهده کردم که با هديه اي بس بزرگ به ديدارم شتافته وهديه نزد من است ولي گويا قدرش را نمي دانم و ارزشش را درست نمي شناسم.» در اين لحظه از خواب بيدار شده، سپاس خداوند به جاي آورده و آماده خواندن نماز شب شدم.
فتح(خادم) ابريق را براي تطهير بالا آورد، دست دراز کردم و دسته ابريق را گرفتم تا آب بر کف بريزم، ولي کسي دهانه ابزيق را گرفت و با برگرداندن آن مانع وضو گرفتنم شد. با خودم گفتم، شايد آب نجس است و خداوند مي خواهد مرا از استعمال آب ناپاک در وضو باز دارد، پس کسي را که آب آورده بود راصدا زدم، گفتم ابريق را از کجا پر کردي، پاسخ داد از نهر.
گفتم شايد اين نجس باشد. آن را برگردان، پاک کرده از اب نهر پر کن! پس رفت. آبش را ريخت و در حالي که من صداي ابريق را مي شنيدم، آن را پاک کرده و از نهر پر ساخت و آورد.
من دسته ظرف را گرفتم، تا آب بر کف ريخته و وضو سازم ولي باز گويا کسي مانع وضو گرفتنم شد.
پس دريافتم که اين حادثه براي باز داشتنم از نماز شب رخ داده است. در خاطرم گذشت که شايد پروردگار اراده کرده است، فردا امتحاني و حکمتي براي من جاري سازد و نخواسته براي سلامتي و رهايي از بلا دعا کنم پس نشستم و بي آنکه چيزي جز اين انديشه در خاطرم باشد، مرا خواب فرا گرفت.
در رويا ناگاه مردي را ديدم که مي گويد: عبدالمحسن براي رسالت آمده بود، گويا شايسته بود، در پيش رويش راه بروي. هنگامي که سخن آن مرد را بدين جا رسيد بيدار شدم و به خاطرم گذشت که در احترام و گراميداشت عبدالمحسن کوتاهي کردم، پس استغفار کنان به سوي پروردگار بازگشته و امرزش طلبيدم.
آنگاه به سراغ ابريق رفته، وضو ساختم و چون دو رکعت نمازبه جا مي آوردم فجر پديدار شد و من نافله شب را قضا کردم.
(سيد بن طاووس که دريافته بود حق فرستاده حضرت مهدي(عج) را به جاي نياورده است نزد او مي رود و او را گرامي مي دارد) ميگويد: او را از ملهاي ويژه خويش شش سکه طلا و از مالهاي ديگر که همانند اموال خودم با آنها رفتار مي کردم 15 سکه برداشتم و در حالي که پوزش مي طلبيدم، آنها را دراختيار عبدالمحسن قرار دادم ولي او از قبول آنها امتناع کرد وگفت: من صد سکه طلا به همراه دارم. اينها را به تهي دستان بده. گفتم به کسي که رسول بزرگان است، به خاطر اکرام فرستنده اش چيزي ميدهند، نه به خاطر فقر يا توانگريش. ولي باز از پذيرش خودداري، و بر اين موضع خويش پافشاري کرد.
گفتم مبارک است، البته تو را به پذيرش اين15 سکه مجبور نمي کنم، ولي لين شش سکه از اموال اختصاص من است و بايد اينها را بپذيري.
عبدالمحسن همچنان سر باز ميزد و هرگز زير بار پذيرش سکه هاي اهدايي نمي رفت ولي او را الزام کردم به قبول تا پذيرفت.
هنگام ظهر با او نهار خوردم و پس از آن، چنانکه در خواب مامور شده بودم پيش رويش راه رفتم و او را سفارش کردم به کتمان اين راز. "


سوال من اینه که زمان ظهور ایا در حال تغییره؟ یعنی مثلا خود حضرت بهش الهام میشه که ظهور نزدیکه و بعد دوباره دستور میاد که باز به تاخیر افتاد؟

در بخشی از مصاحبه حجت الاسلام آقاتهرانی میخوانیم:


"پس ما قبل از ظهور امتحانات سختی را باید پس دهیم . یعنی حتی سخت تر از فتنه سال قبل؟
ببینید با یک خاطره دیگر که خودم از آقای بهجت شنیدم جوابتان را می دهم. تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد، ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد، آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟ دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یک‌باره می بیند که در و دیوار و آدم‌ها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون، خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم برای خداحافظی آمده بودم. البته ایشان از ما گلایه کرد، چون من به این بنده خدا قول داده بودم که تا در قید حیات هست، ظهور من اتفاق می افتد، اما چه کنم که باز هم به امر الهی در ظهورم تاخیر افتاد! یعنی ببینید بنا بود حدود بیست و چند سال قبل ظهور اتفاق بیافتد ولی باز هم تاخیر افتاد! این اتفاقات می تواند نشانه هایی از ظهور باشد ولی ممکن است به دلیل کمبود ظرفیت ما این امر الهی باز هم تاخیر بیفتد...
چه حادثه ای درآن دوره اتفاق افتاده که ظهور حضرت به گفته آن دوست آیت الله بهجت تاخیر می افتد؟
همین موضوع آن چیزی است که ما باید به آن فکر کنیم. امام که امام بود، خدا هم که خداست، دشمنان حضرت هم که همان دشمنان بودند! فقط مشکل از ماست، مقصراصلی خودمان هستیم! البته آیت الله بهجت از آن دوست لبنانی شان پرسیده بودند که من این را برای دیگران هم بگویم که ظهور تأخیر افتاد، فرموده بودند بگو که آقای بهجت هم به ما خبر دادند. این خودش یک نکته ای است که مرحوم سید بن طاووس به فرزندشان در کشف المحجة می گویند که بارها قرار بود آقا بیاید و همه چیز تمام شده بود ولی باز تاخیر افتاد."


یه چیزی تو ذهنمه اونم اینه که چرا خدا به امام نزدیک بودن ظهورو الهام میکنه و بعد اونو دوباره تاخیر میندازه.....امام گناه نداره؟ آیا در روایات در این باره مطلبی داریم؟