تحریف قرآن

تب‌های اولیه

411 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

یا حق ... فکر نمی کنید با این اینهمه شرط اصولا نمیشه روایات تحریف رو برای شما ثابت کرد ؟

سلام
این شرایطی است که خود امامان معصوم برای پذیرش روایات قرار داده اند و همانطور که می دانید با شرایطی که برای پذیرش روایات است قطعا نخواهید توانست این امر را اثبات کنید.
حالا ما برای شما روایت آوردیم که امام صادق می فرماید آیه رجم در قرآن بوده ( من خواهش دارم شما یک بار الرَّجْمُ فِي الْقُرْآن‏ رو برای ما ترجمه کنید ) و حالا نیست . سخن امام واضح ، شفاف و کاملا معلوم است ، لطفا بی جهت تاویل و تفسیر نفرمائید !

بیان شد که اینجا قرآن معنای ظاهریش را نمی دهد و منظور سنت است و موید این تفسیر هم همان قول است که می گوید طبق سنت رجم می کنم در بسیاری از جا ها قرآن معنای کتابی که ما به آن قرآن می گوییم نمی دهد مثلا آیه وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا
شما می بینید که هیچ کاری نمیشه با روایت کرد میگوئید تقیه بوده ، آخر هم تقیه هم حدی داشته ، اصلا زشت نیست که بی جهت نسبت تقیه رو به امام می چسبونید ؟ مثلا یک کسی مثل زید بن ثابت که در نظر شیعه جزء نواصب هست ، از عمر تقیه نمی کنه و صراحتا با عمر مخالفت می کنه ، اونوقت شما می گید که امام تقیه کرد و مجبور شد بگه قرآن تحریف شده !

اولا آن ناصبی تقیه را قبول نداشته که تقیه نکرده
ثانیا خود امام گفته إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي‏ وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏ثالثا همانطور که بیان شد اعتقاد عمر بر وجود آیه رجم در قرآن بوده و امام از روی تقیه این حرف را زده چون در شرایطی بوده که نمی توانسته سخن عمر را رد کند
پاسخی هم که ارجاع داده بودید به سایت در دو محور خلاصه میشه

پس احتمالا با عربی آشنایی ندارید!!!
اشکالی ندارد درgoogle translate متن عربی را کپی کرده و ترجمه آن را ببینید و گرنه مطالب سایت در دو محور خلاصه نمی شد!!!! هر جند که جواب به همان دو مطلبی را هم که دادید به قدری سست و خالی از استدلال بود که ارزش پاسخ هم ندارد

در پایان هم فرض می کنیم اصلا این روایت صحیح و دلالت بر تحریف قرآن داشته باشد!
به گفته علامه مجلسی در بحار « أن الأخبار التي جاءت بذلك أخبار آحاد لا يقطع على الله تعالى بصحتها فلذلك وقفنا فيها و لم نعدل عما في المصحف الظاهر على ما أمرنا به حسب ما بيناه»
«رواياتي كه دراين باره وارد شده اخبار غير متواتري هستند كه موجب قطع و جزم به صحت مفاد آنها نمي گردند و لذا در اين باره اظهار نظر نمي كنيم و از قرآني كه در دسترس ماست طبق دستوري كه نسبت به آن داده شده و آنرا تبيين نموديم عدول نمي كنيم»
بنا بر این بر فرض شما یک خبر آحاد ارایه کرده اید که خبر آحاد موجب یقین ما به صحت تحریف قرآن نمی شود و با ادله عقلی مبنی بر حفظ قرآن همان ادله ظنی از تحریف قرآن هم رد می شود.
و الله الهادی

دلیل محکم ما که می گیم قران تحریف نشده است این است که ما قران با دست خط امام رضا ع داریم در موزه رضوی که یک نقطه با قران امروزی فرقی ندارد ، هر کسی می خواد یک بار قرار بذاریم بریم ببینیم!!!
اصلا فکر کنم بعضی دوستان روایت تقیه ای را نمی دانند چیست !! یک مقداری در مورد روایت تقیه ای که اصطلاح است تحقیق کو چکی کنید ممنون می شوم

سلام علیکم

باتوجه به اهمیت موضوع و اساسی بودن مطالب سعی بنده بر این است که نمونه هایی از دلایل تحریف قرآن را در پست جامع خدمت همه خوانندگان تقدیم نمایم و سپس به هر نقد احتمالی که متوجه آنان می شود پاسخ دهم . البته همین ابتدای کار عرض می کنم که نقد های دوستان عزیز به سان این تحقیق علمی ، باید علمی و برگرفته از نقلیات مطمئن و درست و صحیح باشد ، نه آنکه صرفا آشفتگی های ذهنی و عصبیت های مذهبی و یا دینی سبب ورود به بحث شده باشد .

تحریف قرآن از جمله مسائل مهمی است که می تواند بسیاری از معادلات را عوض کند و اعراب آنها را تغییر دهد . در کنار تحریف قرآن ، تحریف سنت نیز به عنوان دومین منبع استخراج شرع ، می تواند موثر و مهم باشد ، به گونه ای که آثار و پیامدهای تحریف سنت بسیار فراگیرتر و موثرتر از تحریف قرآن بوده ، است و خواهد بود . اما با توجه به حساسیت موضوع تحریف قرآن می توان گفت که به مراتب اثبات تحریف قرآن ضربه و ضرر سنگین تری بر بدنه و پیکر اسلام وارد می کند ، چرا که تصور عمومی و روی کاغذی اسلام اینست که قرآن باید حفظ شود و اصولا یکی از دلایل رجحان اسلام بر سائر ادیان را همین مسئله حفظ قرآن از تحریف می دانند . هنگامی که عکس آن ثابت شود اندکی تاملات بیشتر شده و نگرش ها تغییر می یباد .

نخستین قسمت بحث را با بررسی آیه ای از قرآن که از آن با عنوان (( سند حفاظت )) یاد می شود شروع می کنم :

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ( الحجر : 9 صفحه 262 )

بنده از معنا کردن این آیه صرف نظر می کنم ، چرا که در میان مفسرین اختلاف شدیدی در خصوص بیان این آیه وجود دارد و با مراجعه به کتب تفسیری معاصر می توان این اختلاف نظر را مشاهده کرد .

عده ای بر این اعتقاد هستند که (( ذکر )) در این آیه همان قرآن است ، عده ای دیگر می گویند که با توجه به شاهد قرآنی سوره طلاق آیه 10 ، ذکر به خود پیامبر باز می گردد . و در همان آیه 10 سوره طلاق که به اجماع مفسرین مراد از (( ذکر )) [HL]پیامبر[/HL] است ، فعل مورد استفاده ( همچون اینجا ) از ماده نزل گرفته شده است . به هر حال ثواب اینست که بگوئیم میان مفسرین اختلاف در تفسیر وجود دارد و نمی توان حکم کلی به موضوع داد و درصورتی که فردی بخواهد حکمی بدهد در دایره اجتهادات می باشد و اجتهاد هر فرد ملاک برای سایر افراد نیست ، بلکه دلایل او مورد توجه است . و حتی در مناقب ابن شهر آشوب نیز روایتی وجود دارد که امیرمومنان علی علیه السلام می فرمایند : مراد از ذکر و اهل آن ، ما منابع علم نبوی و حاملان سنت محمدی هستیم . یعنی در حقیقت تفسیر ذکر حتی به اهل بیت هم متوجه می شود .

قسمت بعدی آیه به حفاظت اشاره دارد ، از چه چیزی ؟ بازهم در میان اهل علم اختلاف وجود دارد ، عده ای آنرا قرآن دانسته اند ، عده ای صراحتا گفته اند که مراد خود پیامبر است ، چرا که در آیه 67 سوره مائده نیز حفاظت از پیامبر مطرح شده است . در حقیقت این تفسیر نیز شاهد قرآنی دارد .
قصد بنده در مورد آوردن این توضیحات این بود که خدمت دوستان عرض کنم : اجماعی بین علما و دانشمندان وجود ندارد که این آیه فقط و فقط به حفاظت از قرآن اشاره دارد ، بلکه تفاسیر عده ای از آن متفاوت بوده و همین باعث می شود که ما اندکی بیشتر دقت کنیم .

و اما منظور از حفظ ( بر فرض که بپذیریم حفاظت از قرآن مورد نظر است ) مبهم بوده و معلوم نیست . عده ای با توجه به آیات قبل از آن ، نتیجه گرفته اند که مراد از حفاظت ، حفاظت از نام و یاد قرآن است و جلوگیری از فنا و نابودی آن ، یعنی در حقیقت اصل قرآن و چارچوب کلی آن حفاظت می شود . عده ای دیگر نیز به کمک استدلالاتی دیگر نتیجه گرفته اند که مراد حفاظت در برابر منطق های گمراهانه و ضدقرآنی است ، نظیر آنچه امروزه از سوی برخی از سلفیون مشاهده می شود که با توجه به فهم نادرست خود مسئله توسل و امثاله را رد و انکار می کنند .استدلال این گروه اینست که خداوند با قرار دادن و ذکر آیاتی که مشروعیت توسل را بیان می کند ، در حقیقت با اینکار منطق آنها را رد می کند و از این طریق منطق صحیح را محافظت می کند . و در نهایت هم عده ای از آن حفاظت از نقصان و زیاده و تغییر وتبدیل را فهمیده اند و برای خود دلایلی ذکر کرده اند .

پس مشخص می شود که در این مورد هم اختلاف نظر وجود دارد و در دو مورد از این تفسیر ها راه برای تغییر لفظ و حتی نقصان و اضافه و زیاده وجود دارد . پس اینکه عده ای با قاطعیت می آیند و می گویند خداوند حفاطت از جزئیات و کلیات قرآن را وعده داده ، سخنی ست که بدور از تفاسیر و تاویلات معتبر اسلامی مطرح می شود . براستی این اختلاف نظر ها نمی تواند ناشی از عدم یقین مسلمین و قدما از تبدیل و تغییر حداقل الفاظ و تلاوت های قرآن باشد ؟

پس از بررسی این آیه نوبت به طرح یک مسئله مهم می رسد و آن اینکه ابزار حفظ این قرآن چیست ؟ این قرآن به چه روش هایی محافظت می شود ؟

در پاسخ گفته اند که اهتمام صحابه و کبار تایعن در حفظ و نگهداری قرآن روش این نوع محافظت است . به گونه ای که در روایات می خوانیم که خود پیامبر در این امر مسلمانان و صحابه را تشویق و ترغیب می کرده که آیات را بنویسند و حتی ثواب کاتبین را بیشتر از حافظین دانسته اند . اهتمام پیامبر و صحابه قابل تقدیر و ستایش است ، لکن ما باید بنگریم که بعد از پیامبر تا چه حد صحابه در حفظ و نگهداری آثار کوشیده اند ؟ آیا واقعا در صدد محافظت از آن برآمده اند یا خیر ؟ و آیا آیاتی از قرآن کم شده و یا به آن افزوده شده است ؟

از آنجا که راه ارتباطی ما و زمان پیامبر فقط به روایات و احادیث محدود می شود و به جز آن دالان دیگری وجود ندارد ، لذا می خواهیم پاسخ به این پرسش ها را در پرتو روایات و کلام علمای بزرگ اسلامی از هر دو طرف ، چه شیعه و چه سنی بشنویم و بیابیم و به حقایقی دست یازیم .

نخستین سوالی که مطرح می شود اینست که سند این قرآن چیست ؟ به عبارت دیگر این قرآن با این آیات و سور از زبان چه کسانی نقل شده و چه کسانی آنرا نقل کرده اند ؟ این پرسشی ست که شایسته است به آن پاسخ مناسبی داده شود . البته اگر گفته شود که سند آن متواتر است ، ما درخواست می کنیم که سه یا چهار سند و طریق از آن طرق متواتر را به ما نشان دهند .

و سوال بعدی اینست که : می دانیم قرآن های امروزی همگی روایت حفص از عاصم هستند . یعنی در حقیقت عاصم برای حفص این قرآن را قرائت کرده است و به دست ما رسیده است .

حالا سوال نخست این بخش اینست که حداقل سه نفر را با ذکر سند و مدرک نام ببرید که قرآن را از حفص گرفته باشند و حفص برای آنها روایت کرده باشد .

و سوال دوم که در حقیقت نوعی نقد به شمار می آید اینست که همین طریق حفص از عاصم کاملا ضعیف است . یعنی اگر فرض کنیم که ابتدا و انتهای روایت قرآن ( قبل از حفص و بعد از عاصم ) متواتر باشد ( که البته چنین نیست ) بازهم سند این روایت در محل حفص و عاصم ( هر دو ) مورد خدشه و ضعف می باشد . به ترتیب زیر :

حفص : ابن سلیمان الاسدی الکوفی القاریء . قال ابن حجر فی تقریب : متروک الحدیث . قال الذهبی فی الکاشف : واهی الحدیث ، قال البخاری : ترکوه .

و ایضا قال المزی فی تهذیب الکمال : و قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى عنه ، فقال : لا يكتب حديثه ، هو ضعيف الحديث ، لا يصدق ، متروك الحديث .( و هذا یدل علی کذبه ) قلت : ما حاله فى الحروف ؟ قال : أبو بكر بن عياش أثبت منه . و أما شاهده قول ابن خراش ، فقال : كذاب متروك يضع الحديث . و ايضا قال ابن معين : كان حفص أقرأ من أبى بكر ، و كان كذابا . و قال الحافظ فی تهذیب التهذیب : عن عبد الرحمن بن مهدى قال : و الله ما تحل الرواية عنه .

اجمالا از ترجمه حال وی چنین به دست می آید که وی نزد علمای اسلامی محلی از اعتبار ندارد و علمای اسلامی وی را دروغگو و متروک دانسته اند . نیز نقل شده که او جعل حدیث هم می کرده . و نیزنقل شده که در حروف و الفاظ ثبات و استحکامی نداشته است . با یک جمع بندی می توان گفت که روایت قرآن را فردی دروغگو و جعال انجام داده است و روایت چنین فردی امروزه در خانه های مسلمین قرائت می شود !

اما نفر بعدی عاصم است :

هو ابن ابی النجود الاسدی ، قال المزی فی تهذیب الکمال : قال ابن سعد : أنه كان كثير الخطأ فى حديثه ،و قال يعقوب بن سفيان : فى حديثه اضطراب، و قال ابوزرعه : كان كل من كان اسمه عاصم سىء الحفظ . و قال ابن خراش : فى حديثه نكرة . و قال الدارقطنى : فى حفظه شىء .

اجمالی از ترجمه و شرح حال وی اینست که بسیار اشتباه می کرده و احادیثش مظطرب می باشد و در احادیثش هم منکراتی وجود دارد . اما عیب اصلی وی بدحافظه بودنش است . چنانچه علمای بزرگ به آن اشاره کرده اند ، وی می دانیم که برای انتقال قرآن باید حافظه ای قوی داشت و قدرت حافظه مهمترین رکن پس از وثاقت و اعتماد است . لکن این فرد به دلیل اینکه بسیار اشتباه می کرده و قدرت حافظه خوبی هم نداشته نمی تواند راوی مناسبی برای بیش از 6000 آیه قرآن باشد . به خصوص که نقل شده وی در اواخر کارش به توهم دچار شده و دچار تخلیط شده است ( رج : تقریب التهذیب ) و باتوجه به فاصله زمانی میان حیات وی و عاصم ، احتمال روایت قرآن در زمان اختلاط هم وجود دارد . به هر حال جرح مفسر برای این دو راوی اعتماد به این طریق را سلب می کند .

و ثالث مشکل این طریق احتمال مرسل و قطع بودن آنست . به این معنا که عاصم فاصله زمانی طولانی با دوران اصحاب و بزرگان تابعین داشته است . خود عاصم روایت قرآن را از فردی به نام ابوعبدالرحمن السلمی دریافت کرده است . در مورد این فرد مورد جرحی مشاده نکردم ، جز اینکه در روایت و شنیدن یا سماع او از علی بن ابیطالب تردید و اختلاف وجود دارد . مسلما وی از عمر بن خطاب و عثمان روایت نکرده است . شعبة می گوید او از علی روایت کرده است ، اما معلوم نیست که آیا روایت وی شامل قرائت قرآن هم می شود یا خیر ؟ و اضافه بر این در تهذیب التهذیب می خوانیم که :

و قال ابن أبى حاتم ، عن أبيه : ليس تثبت روايته عن على .

با توجه به این قول که از طرف یکی از بزرگترین رجالیون تاریخ اسلام مطرح شده ، روایت وی از علی ثابت نیست .

بنابراین علاوه بر ضعف و دروغگوئی و بدحافظه بودن راویان این طریق قرآن ، احتمال انقطاع نیز بر مشکلات طریق قرآن افزوده می شود .

ما ضعف سندی روایت قرآن از این طریق را ثابت کردیم . هر کس نقدی برآن دارد و یا طریق دیگری برای ذکر دارد بیان کند تا آنرا هم بررسی کنیم .

اما در اینجا به برخی از روایات کتب شیعه که مربوط به تحریف قرآن هستند و سند آنها از درجه اعتبار و صحت برخوردار است اشاره می کنیم . امید است که پاسخ های مناسب و علمی ببینیم .

روایات تحریف در کتب شیعه :

1 ) یکی از دلایلی که از آن ثابت می شود قرآن تحریف شده است ، دعایی است که به دعای [HL]صنمی قریش[/HL] معروف است و صراحتا افراد خاصی از صحابه را به عنوان محرفین قرآن معرفی می کند و البته طبق معمول شروع به لعن آنان می کند :

بخشی از آن دعا : اللهم صل على محمد وآل محمد والعن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيهما وإفکيهما وابنتيهما اللذين خالفا أمرک وأنکرا وصيک وجحدا أنعامک وعصيا رسولک، وقلبا دينک، وحرفا کتابک .

این دعا به تصریح علامه مجلسی در بحارالانوار در نزد شیعه مشهور و معروف است . و راوی آن ابن عباس از امام علی است ، یعنی در حقیقت خود علی بن ابیطالب ، امام معصوم اول شیعیان قائل به تحریف قرآن بوده است . جائی دیگر در همین بحار الانوار ، علامه مجلسی از این دعا با عنوان رفیع الشان و عظیم المنزله تعبیر می کند . در مجموع این دعا در نزد شیعیان مشهور و معروف و معتبر می باشد . حال خودتان قضاوت کنید که چگونه تحریف قرآن آنهم با این صراحتا در ادعیه معتبر ذکر می شود !

مضمونی نزدیک به همین از زبان امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند :

اكتبا إذا أنت سجدت سجدة الشكر فقل: اللّهم العن الذين بدّلا دينك وحرّفا كتابك

برای این حدیث طرق متعددی ذکر شده است ، به گونه ای که در هر طبقه چند راوی آنرا روایت کرده است . لذا از حیث سندی کاملا صحیح و فاقد خدشه است .

و اما این دعا یا حدیث حاوی نکته ای ظریف از قول دو امام معصوم است : و آن اینکه مخالفان ، قرآن و همان کتاب خدا را تحریف کرده اند ( به عبارت حرفا کتابک توجه کنید ) . حال که معصومین به تحریف قرآن تصریح می کنند و به ما یاد می دهند که آنرا به عنوان دعا بخوانیم و در سجده شکر نمازمان به تحریف قرآن اقرار کنیم ، دیگر چه حرفی برای سایر افراد باقی می ماند ؟

2 ) روایت و یا بهتر است بگوییم باب بعدی که کلینی و دیگران احداث کرده اند و در آن به این موضوع که ظاهر و باطن قرآن در نزد کسی جز ائمه نیست پرداخته اند . به دو روایت از باب اشاره می کنم ، دو روایتی که در ابتدای باب آمده است و طبق قواعدی که دوستان می دانند روایات اول هر باب از نظر کلینی کاملا صحیح هستند :

الف ) عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ

یعنی : امام باقر فرمود : جز دروغگو هیچ کس ادعا نکند که قرآن را چنانکه نازل شده است ، جمع کرده .

سند این روایت صحیح است ،

علامه مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث چنین می آورد :

المراد بالقرآن كله ألفاظه و حروفه جميعا، و المراد بكما أنزل، ترتيبه و إعرابه و حركاته و ...

یعنی : مراد از قرآن در این روایت ، الفاظ و حروف آن به طور کامل و مراد از ( عبارت : همانطور که نازل شده ) ، ترتیب آن و اعراب آن و حرکات آن و ... می باشد .

با توجه به مطالب گفته شده کسانی که می گویند تمامی حروف و الفاظ قرآن الان در نزد ما می باشد دروغگو هستند و از سایر روایات و ادامه همین روایت چنین به دست می آید که قرآن اصلی با تمامی حروف و الفاظ آن در نزد امام غائب است ، لذا بحث در حد دنیای واقعی بر روی این باقی می ماند که الفاظ و حرکات قرآن به طور کامل در نزد ما وجود ندارد ، که اگر داشت امام نمی فرمود ادعای جمع آوری آن دروغ است .

ب ) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ

یعنی : هیچ کس به جز اوصیاء نمی تواند ادعا کند که تمام ظاهر و باطن قرآن در نزد اوست .

روایت فوق نیز شاهدی دیگر برای روایت بالا است و از دید کلینی صحیح می باشد ، علاوه بر آن روایت قبلی تقویت کننده آن است .

این روایت نیز به عنوان شاهدی دیگر نشان می دهد که ظاهر و باطن قرآن و یا به تعبیر دیگر تمامی قرآن در نزد هیچ کس نیست .

3 ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال‏ : نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ (الفرقان -: 50 -) [HL]بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ[/HL] إِلَّا كُفُوراً (الفرقان -: 50 -) قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ

ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ (الكهف -: 29 -) [HL]فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ [/HL]فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ (الكهف : 29)

[HL]آلَ مُحَمَّدٍ ناراً [/HL](الكهف -: 29 )

در این روایت که از درجه صحت و یا حسن برخوردار است صراحتا اشاره می کند که آیات به صورتی دیگر نازل شده اند و اکنون این عبارات در قرآن موجود نیست .

شاید گفته شود که این ها تفسیر آیه هستند

در پاسخ می گوییم که در همین کتاب کافی تفاسیر ائمه نیز آمده است ( برای مثال به دو روایت بعد از همین روایت رجوع کنید ) لیکن در آن تفاسیر به جای اینکه گفته شود جبرئیل به این طریق آیه را بر پیامبر نازل کرده ، درتفسیر آیه از لفظ (( و اما فی قوله یعنی در تفسیر این قول خدا : ))استفاده می شود ، و اصلا هر کس روایت را ترجمه کند در میابد که منظور امام طریقه تنزیل وحی و لفظ اصلی آن است . به خصوص چنین روایت زیبائی ولایت علی بن ابیطالب را نیز به روشنی ثابت می کند ، و این همان قول مشهوری است که آیت الله نکونام می فرمایند : شیعه از اثبات تحریف قرآن ضرر نمی بیند .

در ذیل به جمعی از روایات که نحوه صحیح نزول آیه را بیان می کنند اشاره می کنیم :

الف ) َ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة -: 59 -) [HL]آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ[/HL] قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة -: 59 )

اسناده صحیح.

ب ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا إِنَّ الَّذِينَ (النساء -: 168 -)... ظَلَمُوا (النساء -: 168 -) [HL]آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ[/HL] لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً. إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (النساء -: 168 - -) ثُمَّ قَالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ (النساء -: 170 -) [HL]فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ [/HL]فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا (النساء -: 170 -) [HL]بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ [/HL]فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ (النساء -: 170 -) مَا فِي الْأَرْضِ (النساء -: 170 )

کالسابق . اسناده صحیح .

ج ) ٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (البقرة -: 90 -) [HL]فِي عَلِيٍّ[/HL] بَغْياً (البقرة -: 90 -)

د ) َ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا (البقرة -: 23 -) [HL]فِي عَلِيٍّ[/HL] فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (البقرة -: 23 -)

ه ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا (النساء -: 47 -) [HL]فِي عَلِيٍّ [/HL]نُوراً مُبِيناً (النساء -: 174 )

و ) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ (النساء -: 66 -) [HL]فِي عَلِيٍّ[/HL] لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (النساء -: 66

نکته : تمامی روایات بالا از کتاب اصول کافی گرفته شده که به عنوان معتبر ترین کتاب حدیثی شیعه مطرح می شود ، این روایات همگی به آیاتی اشاره دارند که در حق علی نازل شده ، لکن الفاظ آنها تحریف شده است .

4 ) روایاتی وجود دارند که به نوعی به نسخ تلاوت اشاره دارند و همگان می دانند که نسخ تلاوت از جمله موارد تحریف است . بازهم ما از کتاب اصول کافی روایات را انتخاب کرده ایم :

الف )... سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ (المعارج -: 1) [HL]بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ [/HL]لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ (المعارج -: 2) قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هَكَذَا

مشاهده می فرمائید که راوی حتی بیان می کند که ما این آیه را چنین نمی خوانیم ، لیکن امام معصوم به خدا سوگند می خورد که آیه چنین نازل شده است . ما سوگند امام را قبول کنیم یا سخن شما عزیزان را ؟

ب ) ْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ (الجاثية -: 29 -) قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمْ يَنْطِقْ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص هُوَ النَّاطِقُ بِالْكِتَابِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا كِتَابُنَا يُنْطَقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ 45 -: 29 - قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ لَكِنَّهُ فِيمَا حُرِّفَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ

در این روایت نیز سناریویی شبیه آنچه در روایت قبلی رخ داده ، رخ می دهد و در آخر روایت نیز امام تصریح می کند که کتاب خدا تحریف شده است !

5 ) روایت دیگری که صراحتا به نقصان حدود 11000 آیه اشاره دارد روایت زیر است که از اصول کافی انتخاب شده است :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَةٍ

یعنی : قرآنی که خدا به سوی پیامبرش نازل کرده بود ، 17000 آیه داشته است !

سند این روایت صحیح است و نرم افزار درایة النور که مورد تایید علما و بزرگان حوزه علمیه قم می باشد انرا صحیح دانسته است . علامه مجلسی هم در مرآة العقول می گوید این روایت موثق است و بعد از آن نیز اعترافی می کند که کمتر کسی می تواند تا اینقدر در بیان تحقیقاتش صادق و راستگو باشد . مجلسی ضمن صحیح دانستن متن این روایت می گوید :

فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب [HL]متواترة[/HL] معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر

ما به كرات اين متن را در همین تاپیک قرار داده ایم ، اما متاسفانه به جای پذیرش این نکته که علما و مراجع و مفتیانی نظیر مجلسی که از او به عنوان شیخ الاسلام و المسلمین یاد شده است ، نیز بر وقوع تحریف قرآن اشاره کرده و روایات آنرا متواتر و مافوق صحیح دانسته اند ، گفته می شود که این سخنان نادرست است و مجلسی و ... مورد قبول ما نیست .

چنانچه همین مجلسی در مرآة العقول در ذیل حدیثی که به عنوان دومین روایت در همین پست به آن اشاره کردیم ، بیان می کند که جماعتی از علما نظیر کلینی و شیخ مفید عقیده داشته اند که آنچه در مصاحف موجود است ، تنها بخشی از قرآن است و قرآن اصلی به طور کامل ( یعنی تمام ظاهر و باطن آن ) در نزد معصومین و امام زمان است .

البته بحث تحریف از دید علمای اسلامی نیز بحث جالبیست که آنرا در ادامه انشاءالله مطرح خواهم نمود .

غرض اینکه ثابت کنیم از دل همین روایات شیعه می توان به عقیده تحریف قرآن پی برد و انکار آن همچون انکار خورشید است ، و بلکه از ائمه دستور رسیده که به همین قرآن موجود هم می توان احتجاج نمود و قرائت آنرا تایید کرده اند ، لیکن همزمان با آن ها پرده از تحریف الفاظ و قرائت های آنها برداشته اند ! و نکته جالب اینجاست که ما در این مجال تمامی روایات را از کتاب اصول کافی نقل کرده ایم تا اعتبار آن بر همگان مشخص شود و همگان بدانند که اولین مصدر حدیثی و روائی شیعه تا چه حد از احادیث و روایات تحریف قرآن مملوء است ، کما اینکه در طرف مقابل و در صحیح بخاری و مسلم نیز روایت دال بر تحریف قرآن فراوان است .

6 ) شاید گفته شود که چرا لقب امیرالمومنین مختص حضرت علی است ، کلینی در کافی روایت می کند که :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ سَمَّاهُ وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ (الأعراف -: 172 -) [HL]وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ
[/HL]

این روایت از جمله روایات صحیحیست که اشاره دارد آیه قرآن به شکلی دیگر نازل شده است .

براستی پند نمی گیرند ؟

7 ) در کتاب التهذیب که به عنوان یکی از مصادر فقهی مورد استفاده قرار می گیرد روایتی می خوانیم که حاکی از تحریف آیه وضو است :

عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ (المائدة -: 6) فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا تَنْزِيلُهَا إِنَّمَا هِيَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ[HL] مِنَ الْمَرَافِقِ [/HL]5 -: 6 - ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ مِنْ مِرْفَقِهِ إِلَى أَصَابِعِهِ

سند این روایت حسن و بلکه صحیح می باشد . و صراحتا اشاره دارد که آیه وضو به نحوی دیگر نازل شده است .

8 ) روایت دیگری با سند معتبر و صحیح در کتاب اصول کافی نقل شده که می گوید :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجْمُ فِي الْقُرْآنِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا زَنَى الشَّيْخُ وَ الشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّة

ما به این روایت در پست های گذشته خود اشاره کردیم ، پاسخی که در توجیه متن این روایت دریافت شد بر دو محور خلاصه می شد که البته به قدری خالی از منطق و بحث علمیست که به ناچار باید به آنها اندک جوابی داده شود :

1 ) این آیه نسخ تلاوت را بیان می کند :

که پاسخ دادیم نظر علمای شیعه بر این است که نسخ تلاوت ، گونه ای از تحریف است ، چنانچه مرحوم خوئی در البیان می فرمایند :

القول بنسخ التلاوة هو نفس القول بالتحريف .

و محور 2 ) این بود که این روایت از روی تقیه صادر شده است ، که گفتیم تقیه سلاح بی سلاحیست ! و ایضا گفته شد که این کلام عمر بوده و امام مجبور شده تقیه کند و اینرا بگوید

در پاسخ می گوییم که زید بن ثابت نیز در مقابل عمر و در مقابل همین آیه با شخص عمر بن خطاب مقابله کرد و تقیه ای هم نکرد ، آیا شما روا می دانید که امام را معاذ الله معاذ الله معاذالله ترسو جلوه دهید ؟ و اضافه امام معصوم از عبدالله بن سنان تقیه کرده ؟ آیا انسان از مریدش تقیه می کند ؟ هذا کلام غریب .

و اینکه می گویند : قرآن در اینجا یعنی سنت ، در حقیقت از کیسه خود بیرون آورده اند ، چرا که ادامه روایت می گوید : قول الله ( دقت کنید سخن خدا ) ، و نمی گوید قول رسول ( چرا که سنت یعنی فرامین و اقوال و اعمال پیامبر ) . مگر اینکه جدیدا کشف نموده باشید که قرآن یعنی سنت !

بنده به همین روایات انبوه اکتفا می کنم و قضاوت را بر عهده وجدان های بیدار می گذارم .

قسمت اول این پس با اتمام روایات تحریف در کتب شیعه یا بهتر است بگوییم در کتاب اصول کافی ، معتبر ترین و موثق ترین کتاب روائی و حدیثی شیعه ، به پایان رسید .

از آنجا که عزیزان ما روایات اهل سنت در باب تحریف را کشنده تر و مهلک تر یافته اند ، قصدی برای پاسخگوئی به آنها ندارند و علنا اعلام کرده اند که با آنها کاری نداریم !

بنده نیز اصراری بر آوردن روایات اهل سنت ندارم ، لیکن می خواهم به شما یک نکته را متذکر شوم و آن اینکه اتصال سندی روایات اهل سنت به زمان پیامبر با روایات شیعه قابل مقایسه نیست ، تقریبا کمتر روایت متصل و صحیحی را می توان در کتاب های شیعه پیدا کرد که به دوران خود پیامبر وصل باشد و از زمان اصحاب بگوید ، اینست که با توجه به این اتصال قوی میان روایات اهل سنت و دوران پیامبر و پس از پیامبر ، می توان روایات بهتر و دقیقتری را در باب تحریف قرآن یافت . البته ناگفته نماند که شیعه نیز روایات تحریف مشابهی با اهل سنت دارد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می کنیم :

1 ) در پست های گذشته روایتی از مسند احمد و مستدرک حاکم نقل کردیم که ابی بن کعب می گوید : سوره احزاب از نظر تعداد آیه با سوره بقره یکسان و در یک ردیف بوده است . نزدیک به همین مفهوم در کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق در یک روایت می خوانیم که :

قال سوره الاحزاب فيها فضائح الرجال و النساء من قريش و غير هم يا ابن سنان ان سوره الاحزاب فضحت نساء قريش من العرب و كانت اطول من سوره البقره و لكن [HL]نقصوها و حرفوها[/HL].

يعني : رسواييهاى مردان و زنان قريش و غير آنها در سوره احزاب است . اى ابن سنان ! همانا سوره احزاب زنهاى قريش را رسوا نمود. و اين سوره طولانيتر از سوره بقره بود ولى [HL]آن را ناقص و تحريف نمودند[/HL].

2 ) عمر بن خطاب و عایشه و ابی بن کعب و جمعی دیگر از صحابه معتقد بوده اند که [HL]آیه رجم [/HL]از قرآن حذف شده است ، در حالیکه آنان آنرا می خوانده اند و به آن عمل می کرده اند . و حال آنکه در همین پست و در سایر پست ها روایتی از امام صادق آوردیم که ایشان هم همان عقیده را داشته اند .

3 ) اهل سنت از طریق ابی بن کعب و انس بن مالک نقل کرده اند که برخی سوره ها در قرآن بوده و امروزه نامی از آنها نیست و حال آنکه مجلسی و محدث نوری به وجود سوره هایی به نام های نورین و یا الولایه معتقد هستند .

به هر حال بنده به همین مقدار اکتفا می کنم . امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق دهد و عینک تعصب را از چشم های ما بردارد .

و یک توصیه به برخی دوستان که با الفاظ نیشدار خود کمتر به اهانت بپردازند . ما نمی دانیم که در کدام منطق بحث های روایی و علمی مطرح کردن غرض و مرض را می رساند که شخص مطرح کننده را مغرض می دانند و یا چه خلاف ادبی صحبت شده که آنرا از اخلاق بحث به دور می دانند . علی أی حال خداوند من و شما را به حق این شب های عزیز مورد هدایت و لطف خود قرار دهد و از همه ما درگذرد .

قولوا هذا القول : آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین .

این شرایطی است که خود امامان معصوم برای پذیرش روایات قرار داده اند و همانطور که می دانید با شرایطی که برای پذیرش روایات است قطعا نخواهید توانست این امر را اثبات کنید.

و سلام بر شما

احتمالا منظورتان از مخالفت با قرآن همان آیه 9 سوره الحجر است ، خدمتتان عرض می شود که میان مفسرین اجماعی در خصوص این آیه وجود ندارد و آنچه مطرح می شود همگی شواهد قرآنی دارند . و البته بحث حفظ قرآن ( بر فرض که مراد آیه همان حفظ قرآن باشد ) به صورت گنگ و نامعلوم مطرح شده است . تفصیل در پست نگارش شده .

و سوالی از شما : می توانید برای ما طریقی برای قرآن ذکر کنید ؟ سند قرآن چیست ؟

بیان شد که اینجا قرآن معنای ظاهریش را نمی دهد و منظور سنت است و موید این تفسیر هم همان قول است که می گوید طبق سنت رجم می کنم

مثل اینکه شما ادامه روایت را نخوانده اید ، امام معصوم به آیه ای اشاره می کند که در قرآن بوده و مشهور به آیه رجم بوده است . والله شفاف تر از این وجود ندارد . نمی دانم چرا تاویل پشت تاویل . فأما الذین فی قلوبهم ...

در بسیاری از جا ها قرآن معنای کتابی که ما به آن قرآن می گوییم نمی دهد مثلا آیه وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا

سفسطه ! مغلطه !

قرآن از ماده قرأ به معنای خواندن گرفته شده است . در آیه ای هم که آوردید به همان معنای خواندن است . این یک چیز طبیعی در زبان عربی است .

اما آنچه نامعمول است اینکه بگوییم قرآن = سنت !!! الله اکبر .

اولا آن ناصبی تقیه را قبول نداشته که تقیه نکرده

شجاعت که داشته !

برادر من ، روایاتی که مشمول تقیه می شوند در خود آنها علت صدور احکام آمده ، نمی شود هر جا که به بن بست رسیدیم بگوییم تقیه شده ، تقیه کرده ، من معذرت می خواهم لیکن این نوع قرائت شما از تقیه در بردارنده نوعی ریاکاریست . تقیه بوده اما هنگامی که جان در خطر بوده باشد ، شیعه برای هر روایتی که توجیه پیدا نکرد نمی تواند از تقیه صحبت کند ، فکر می کنید فرق استدلال شما با کسی که دائما می گوید خواست خدا اینطور بوده چیست ؟

و اضافه خود عمر از وارد کردن آیه رجم به قرآن طبق روایت بخاری منصرف می شود ، دیگر دلیلی ندارد که از گفتن سخنی مغایر سخن عمر ، تقیه پیشه کرد !!!

دقت کنید لطفا .

اما اینکه می فرمائید با عربی آشنایی ندارم نمی دانم به شما چه بگویم . خواستید در طی یک آزمون تستی میزان آشنایی خودم بر زبان عربی را به سمع و نظرتان برسانم . هه .

دوست عزیز به جز تقیه و نسخ تلاوت هیچ مطلب قابل جوابی نداشت و همین دو مطلب هم آنقدر ساده و پیش پا افتاده اند که اصلا رجوع به آنها نبایستی صورت می گرفت .

نکته آخر اینکه شما به مرآه العقول رجوع کنید ببینید که علامه مجلسی در مورد روایات تحریف چه می گوید ؟ آنرا در پست قبلی قرار داده ام . خودتان مطالعه کنید و خودتان تفاوت را احساس کنید !

موفق باشید .

احتمالا منظورتان از مخالفت با قرآن همان آیه 9 سوره الحجر است ، خدمتتان عرض می شود که میان مفسرین اجماعی در خصوص این آیه وجود ندارد و آنچه مطرح می شود همگی شواهد قرآنی دارند . و البته بحث حفظ قرآن ( بر فرض که مراد آیه همان حفظ قرآن باشد ) به صورت گنگ و نامعلوم مطرح شده است . تفصیل در پست نگارش شده .

سلام
خیر منظور ما این آیه است
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
کسانی که به این ذکر [= قرآن‌] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر...که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!

تحریف امر باطلی است که هرگز سراغ قرآن نمی آید

و سوالی از شما : می توانید برای ما طریقی برای قرآن ذکر کنید ؟ سند قرآن چیست ؟

این آیه سند قرآن است:
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
حال اگر سندش را قبول ندارید و در آن شک دارید وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
اما آنچه نامعمول است اینکه بگوییم قرآن = سنت !!! الله اکبر .

منظور از سنت آن چیزی است که پیامبر بیان می کند و از کتاب علم الهی می خواند.
امام معصوم به آیه ای اشاره می کند که در قرآن بوده و مشهور به آیه رجم بوده است . والله شفاف تر از این وجود ندارد .

گفته شد که خلاف روایاتی است که گفته شده طبق سنت رجم می کنم
شجاعت که داشته !

تقیه را قبول نداشته که شجاعت داشته باشه او تقیه را دروغ می دانسته.
و اضافه خود عمر از وارد کردن آیه رجم به قرآن طبق روایت بخاری منصرف می شود

عمر از وارد کردنش بر فرض منصرف شد این به معنای عدم اعتقاد او به وجود آیه رجم در قرآن نیست.

صحيح البخاري - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 113 )


- باب الشهادة تكون عند الحاكم في ولايته القضاء أو قبل ذلك للخصم : وقال شريح القاضي : وسأله إنسان الشهادة فقال : إئت الأمير حتى أشهد لك وقال عكرمة : قال عمر لعبد الرحمن بن عوف : لو رأيت رجلاً على حد زنا أو سرقة وأنت أمير فقال : شهادتك شهادة رجل من المسلمين قال : صدقت قال عمر : لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبت آية الرجم بيدي
برادر من ، روایاتی که مشمول تقیه می شوند در خود آنها علت صدور احکام آمده

روایاتی حمل بر تقیه می شوند که در اعتقادات اهل سنت باشد(مثل همین آیه رجم) و خلافش در کتب ما باشد و هم مویدش در کتب ما باشد که احادیثی را که موافق اهل سنت است حمل بر تقیه می کنیم.

با سلام خدمت دوست گرامی جناب عبدالرسول.
با تشکر از این که بحث را مجددا از نو و ریشه ای آغاز کردید.
خواستم در پیام خصوصی پاسخی بدهم که ترجیح دادم در خود تاپیک درج کنم.
البته اگر مطالعه کرده باشید بنده در این پست ها :
http://www.askdin.com/thread31912-8.html#post422631
http://www.askdin.com/thread31912-9.html#post422726
http://www.askdin.com/thread31912-10.html#post422950
در مباحثاتی که با کاربر آبرنگ داشتم مطالبی را عنوان کردم که بی ارتباط با مطالبی که شما اینجا آوردید نبود. حال مجدد مطالبی را درج می کنم :

باتوجه به اهمیت موضوع

تحریف قرآن از جمله مسائل مهمی است که می تواند بسیاری از معادلات را عوض کند

البته به اعتقاد بنده اصلا مسئله مهمی نبوده و نیست که اینهمه روی آن دعوا می کنید. چرا که همان طور که خودتان اشاره کردید :
به گونه ای که آثار و پیامدهای تحریف سنت بسیار فراگیرتر و موثرتر از تحریف قرآن بوده ، است و خواهد بود

و هیچ کسی هم در این مسئله اختلاف ندارد که اگر هم قرآن تحریف نشده باشد ولی تحریف سنت امری مسلم و قطعی است و اصولا علم رجال برای همین بوجود آمد که صحت سندی احادیث را مشخص کند. منتها با عرض پوزش بنده علم رجال را ریاد قبول ندارم چراکه بر پایه احتمالات استوار است. چرا من باید اعمالی را انجام دهم که بر پایه احتمالات استوار است. آنهم اعمالی که سرنوشت بنده را در آن دنیا رقم می زند. در واقع باید گفت دروغگوترین انسان ها هم ممکن است روزی راست بگوید و راستگوترین انسان ها هم ممکن است روزی دروغ بگوید لذا همین استدلال عقلی اساس علم رجال را سست می کند. بنده در تاپیک زیر :
چرا خداوند جزییات احکام دین را در قرآن نیاورده است؟
سعی کردم اثبات کنم که لزومی به عدم تحریف قرآن نیست. زیرا همانطور که ما بسیاری از احکام دینمان را از منبعی تحریف شده چون سنت استخراج می کنیم چرا باید قرآن تحریف نشود؟ لذا به نظر بنده نیازی به این همه دعواهای رجالی نیست. با همین استدلال عقلی مسئله حل می شود.
اما با توجه به حساسیت موضوع تحریف قرآن می توان گفت که به مراتب اثبات تحریف قرآن ضربه و ضرر سنگین تری بر بدنه و پیکر اسلام وارد می کند ،

کدام اسلام؟ اسلامی که ما امروزه ساختیم بله! چرا که اساس دینمان را بر پایه عدم تحریف قرآن استوار کرده ایم. چرا که تماما بدنبال این هستیم که خودمان را برتر از دیگران نشان دهیم. و همین عامل که به علت غرور و تکبر ما انسانها ( مسلمان ها ) شکل گرفته است باعث این شده که امروزه اگر بگوییم قرآن تحریف شده به قول شما ضربه سنگینی بر بدنه اسلامی که ساخته ایم وارد می شود. همه این ها از غرور و تکبر و خودبزرگ بینی و برتری جویی ما انسان هاست.
چرا که تصور عمومی و روی کاغذی اسلام اینست که قرآن باید حفظ شود و اصولا یکی از دلایل رجحان اسلام بر سائر ادیان را همین مسئله حفظ قرآن از تحریف می دانند .

دقیقا در این مورد با شما موافقم. باید تفکرمان را اصلاح کنیم. بدنبال دلیلی نباشیم که برتریت دینمان را به دیگران نشان دهیم. به اعتقاد بنده هر کسی را می توان با همان دینش هدایت کرد. مگر ما در مناظراتمان با اهل سنت از همان کتب خودشان بهره نمی گیریم؟ مگر در برخی مناظراتی که امامان با پیروان ادیان دیگر داشتند از کتب خودشان بهره نمی گرفتند؟ چرا همین شیوه را اتخاد نمی کنیم؟ چرا تماما دنبال این هستیم که با اثبات تحریف کتب ادیان مهر بطلان محض بر دینشان بکشیم؟ چرا به جای این کار نمی آییم از کتابشان به شیوه ائمه آنها را هدایت کنیم؟ آیا ایین شیوه بهتر از این خودبرتربینی ها نیست؟
نخستین قسمت بحث را با بررسی آیه ای از قرآن که از آن با عنوان (( سند حفاظت )) یاد می شود شروع می کنم :

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ( الحجر : 9 صفحه 262 )
در یکی از همان پست های ارجاعی بنده هم مطالبی در همین رابطه درج کرده بودم.

پس از بررسی این آیه نوبت به طرح یک مسئله مهم می رسد و آن اینکه ابزار حفظ این قرآن چیست ؟ این قرآن به چه روش هایی محافظت می شود ؟

ابزار کاملا بشری و البته خطاپذیر. پیامبر نه خود می توانست بنویسد و نه یک کاتب معصوم و بدون خطا چون امیر المومنین همیشه در کنارش بود. لذا احتمال کم و زیاد شدن آیات قرآن وجود دارد.
...............
الباقی مطالب شما بحث های رجالی است که عرض شد نه تخصصش را دارم و نه به زبان عربی مسلطم و نه این علم را می پسندم.
در آخر یک سوال از شما دارم :
شما از اثبات تحریف قرآن می خواهید چه نتیجه ای بگیرید؟ من فکر نمی کنم نتیجه ای که شما به دنبال آن هستید تمام کسانی که با شما در این تاپیک مباحثه داشتند مشکلی با آن داشته باشند؟ لذا بهتر نیست هدف اصلی خود را از این مباحثات و نهایتا تحریف قرآن از ابندا بگویید. شاید زیاد لازم به این همه جنگ و دعواهای علمی نباشد!

و من الله توفیق

درود بر آقای شریعت :Gol:


کدام اسلام؟ اسلامی که ما امروزه ساختیم بله! چرا که اساس دینمان را بر پایه عدم تحریف قرآن استوار کرده ایم. چرا که تماما بدنبال این هستیم که خودمان را برتر از دیگران نشان دهیم.

(بقره / 113): «و یهودیان گفتند: مسیحیان برحق نیستند! و مسیحیان گفتند: یهودیان بر حق نیستند! در حال که آنان کتاب آسمانی را (که حق است) می‌خوانند. همچنین، کسان نادان دیگری، همین سخن را گفتند پس خداوند، در رستاخیز میان آنان داوری کند.»

به اعتقاد بنده هر کسی را می توان با همان دینش هدایت کرد.

(بقره / 137 - 136): «بگویید ما به خدا و آنچه بر ما فرستاده است، باور داریم و آنچه به ابراهیم و اسمائیل و اسحاق و اسباط و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران دیگر از سوی پروردگار فرستاده شده است. میان هیچ‌یک، تفاوتی نمی‌نهیم و در برابر پروردگار، تسلیمیم ** اگر آن‌ها (نیز) به مانند آنچه شما (مسلمانان) باور دارید، باور پیدا کردند، رستگار شده‌اند و اگر سرپیچی کنند، آن‌ها با حق در ستیز‌اند (و گمراه)»

سخنان شگرفی است که گویا، چند‌دینی را رد می‌کند. آمده است از ابراهیم، به ترتیب، یک‌یک پیامبران را نام می‌برد و می‌گوید تنها کسانی که همچون مسلمانان باور به همه‌ی پیامبران داشته باشند، رستگار می‌شوند!

شما از اثبات تحریف قرآن می خواهید چه نتیجه ای بگیرید؟ من فکر نمی کنم نتیجه ای که شما به دنبال آن هستید تمام کسانی که با شما در این تاپیک مباحثه داشتند مشکلی با آن داشته باشند؟ لذا بهتر نیست هدف اصلی خود را از این مباحثات و نهایتا تحریف قرآن از ابندا بگویید. شاید زیاد لازم به این همه جنگ و دعواهای علمی نباشد!


در این‌گونه گفت و گو‌ها، هیچ‌کدام از سخنوران کوتاه نمی‌آید و تا می‌توانند با واژه‌ها بازی می‌کنند تا یکدیگر را خسته کنند و اشتباه خود را نپذیرند.
با توجه به سخنانی که در اینجا و بیرون، دیده و شنیده‌ایم، شکی نداریم که قرآن تحریف شده است؛ ولی باز هم می‌توان از آن استفاده‌های بسیاری کرد. همانگونه که نوشتارهای پرمغزی چون شـــاه‌نامه، مثنوی و ... نیز تحریف‌هایی دارند ولی بازهم سخنان بسیار گهرباری دارند که البته سخنان قرآن، بسیار گهربارتر است.

سلام بر برادر عزیز و بزرگوار جناب شریعت عقلانی و نیز برادر عزیز جناب آبرنگ

اگر اجازه بدهید ابتدا سوالتان را پاسخ دهم :

تحریف قرآن امریست که هم با توجه به مطالب عقلی که شما فرمودید متجلی می شود و هم با منابع روایی و نقلی که بنده آوردم . شهادت علمائی نظیر علی بن ابراهیم قمی و عیاشی و کلینی و مفید و مجلسی از سوی شیعه و علامه آلوسی و دیگران از سوی اهل سنت بر آن شهادت داده اند .

دلیل عقلی برای افرادی ست که آنرا بپذیرند ، خیلی ها هستند که دلیل عقلی را قبول ندارند ، گرچه به نظر من آنچه با عقل ثابت شود زیباتر از آنچیزیست که با نقل ثابت شده باشد ، اما ما وظیفه داریم که با هر طیفی همچون خودشان برخورد کنیم ، اینطور نیست ؟ یعنی مصداق همان کلام مولانا که می فرماید : من به هر جمعیتی نالان شدم ، جفت بدحالان و خوش حالان شدم .

علم رجال علمی نسبیست ، اشکالات اساسی و فراوانی دارد ، لیکن تنها راهی ست که می تواند منابع خبر را تهذیب کند ، و از آنجا که منبع خبر بسیار مهم است ، باید با روش های مناسب ، منابع را بازبینی نمود . پس اینکه بخواهیم علم رجال را کلا دور بریزیم به نظر من سنت را نابود کرده ایم . به هر حال ما برای بسیاری از احکام و اعتقادات خود توجیه عقلی نداشته و نخواهیم داشت ، در اینصورت تنها این علم رجال است که می تواند موثر واقع شود .

بنده مطالبم را با نقد و بررسی طریقی که قرآن به دست ما رسیده است شروع کردم ، و امیدوارم دوستان به آن پاسخ دهند و تواتر روایت قرآن را برای ما ثابت کنند .

اما هدف از این بحث ها چیست ؟ قرآن را کنار بگذاریم ؟ مهر بطلان بر آن بزنیم ؟

پاسخ منفی است ، حضرت علی علیه السلام در بیانی استوار می فرمایند : نگاه نکن چه کسی سخن می گوید ، بلکه ببین او چه می گوید ؟

ولو اگر ثابت شود یک حرف از حروفی که ما امروز به عنوان قرآن می خوانیم بر پیامبر به اینصورت نازل نشده است ، بازهم ذره ای از اعتماد من به اکثر آیات قرآن کاسته نمی شود . چرا می گویم اکثر چون برخی از آیات قرآن مربوط به دوران و عصر خود پیامبر است و قابل تعمیم به جهان امروز نیست .

من در این قرآن شگفتی و معجزه دیده ام ، نگاه های انسانی دیده ام ، مدنیت را دیده ام ، حال برخی آیات آن نیز با تفسیر هائی که توسط برخی صورت می پذیرد برای عقل بنده قابل پذیرش نبوده ( نمونه ای از آن آیه 29 توبه و 29 های توبه ها است ) . اما این دلیل نمی شود که کلا کنار بگذاریم و از آن روی برتابیم .

تنها هدف از بحث هم همین است که پرده های تعصب و بدیهی باوری برخی مسائل که می توانند بدیهی نباشند را پاره کنیم و فی قلوب المومنین اما به نور را زنده سازیم . همان چیزی که از خود پیغمبر تا آخرین ائمه و صحابه و بزرگان و سایر علما و قدما و معاصرین به ما رسیده است و ما را از تعصب نهی کرده اند . و در پس این آزاد اندیشی ها می توان به بسیاری از نقاط مهم رسید . هدف در اینجا لفاظی و جدال و ستیز و نبرد و پیکار نیست ، بلکه هدف اینست که دیدها حقیقی تر شوند ، و واقعیات جای مجازی های زندگی را بگیرند . وبه نوعی اتمام حجت برای آنانکه نمی دانند ، نه آنانکه نمی خواهند بدانند .

شاید تصور شود که در پی بحث های مذهبی و فرقه ای باشم و بخواهم همانطور که مثلا محدث نوری از اثبات تحریف قرآن نتیجه گرفت همانطور نتیجه بگیرم ، اما کاملا خلاف این است . تحریف قرآن مفهومی فراتر از این دارد : و آن اینست که در طول تاریخ افراد زیادی سعی کرده اند بر اساس اعتقادات مذهبی و قرائاتی که از دین داشته اند ، قرآن را به نفع خود تفسیر کنند و حتی در این راه نحوه تنزیل آنرا هم بیان کرده اند ، تنزیلی که کاملا مخالف با قرائت امروزی است . اما این قرآن همه ی آنها را کنار زد و امروزه یاد آن در جهان زنده و پابرجاست . این یعنی معجزه ، این یعنی افتخار برای هر مسلمانی ، و البته ما در این راه مدیون همه هستیم ، از صحابه گرفته تا ائمه بزرگوار . شاید برخی جاها برای اثبات عقیده خودشان نحوه تنزیل را گونه ای دیگر معرفی کرده باشند ، اما در مجموع ابزار خوبی بوده اند :

لطفا این قسمت را فرامذهبی بخوانید :

از همان ابتدا عمر از نوشتن احادیث پیامبر منع نمود ، شیعه اینرا طعنی بزرگ بر عمر و اهل سنت می داند ، اما هیچ کس با خودش چنین نمی گوید که اگر اینکار عمر نبود ، امروزه ما احادیث پیامبر را به عنوان قرآن می خوانیم ، هرچند در تاریخ ثبت است که برخی آیات قرآن الهام گرفته از سخنان دیگران است ، اما بنده کلی عرض می کنم .

شیعه طعنه بر عثمان می زند که چرا قرآن سوزی کرد ، چرا کلام خدارا سوزاند ، اما هیچ کس نمی گوید که اگر همین کار عثمان نبود امروز ما هم مصاحف فراوان داشتیم ، نظیر آنچه مسیحیان دارند .

نتیجه گیری کلی و اجمالی بحث اینست که : حفظ قرآن از تحریف ها ناظر به تمامی زوایا و ابعاد آن نمی شود و در طول تاریخ هر دو طرف برای عقیده خود و اثبات آن ناچار شده اند که نحوه تنزیل قرآن را زیر سوال ببرند و آنرا گونه ای دیگر بشناسانند ، عده ای از وجود سور و آیات خیالی گفته اند و عده ای نیز قائل به خورده شدن قرآن و حذف آیات آن شده اند .

آنچه صحیح است اینست که بگوییم : الفاظ قرآن به دلیل همان خطاهای بشری که جناب شریعت عقلانی فرمودند ونیز بیسوادی و کم سوادی عرب در دوران جاهلیت از کم و زیاد شدن و تحریف مصون نمانده ، اما این تحریف باعث نمی شود که اعتماد به قرآن خدشه دار شود .

البته به اعتقاد بنده اصلا مسئله مهمی نبوده و نیست که اینهمه روی آن دعوا می کنید.

باید دریچه دید و دستگاه لخت را تعیین نمود ، خیلی ها هستند که با اثبات تحریف قرآن از اسلام خارج می شوند ، برخی دیگر هم هستند که آزادانه آنرا می پذیرند ، اما دست از آن نمی کشند ، عده ای دیگر نیز هستند که اندکی بیشتر در قرآن دقت می کنند ، توجه کنید : مسئله تحریف می تواند دید ما را نسبت به قرآن عوض کند اما در جهت مثبت . به این معنا که تدبر در آیات آن افزایش می یابد .

خیر منظور ما این آیه است
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
کسانی که به این ذکر [= قرآن‌] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر...که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!

مفسران سخنان بسيار گفته‏اند كه جامعتر از همه آنها اين است" هيچگونه باطل، از هيچ نظر، و از هيچ طريق، به سراغ قرآن نمى‏آيد" يعنى:
نه تناقضى در مفاهيم آن است.
نه چيزى از كتب و علوم پيشين بر ضد آن مى‏باشد، و نه اكتشافات علمى آينده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه كسى مى‏تواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مى‏گردد.

این آیه سند قرآن است:
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
حال اگر سندش را قبول ندارید و در آن شک دارید وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ

شما رجال خوانده اید و می دانید سند به چه معناست . پس لطفا منطقی پاسخ دهید .

و اضافه در کدام دادگاه شهادت به نفع خود مورد پذیرش است ؟

وباز هم اضافه : امام صادق می فرماید نزل : ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا " فی علی " .

و یک سوال : جناب ملاصدرا : پاسخ پرسشی که مطرح کرده بودید را یافتید ؟

http://www.askdin.com/thread30051-3.html

منظور از سنت آن چیزی است که پیامبر بیان می کند و از کتاب علم الهی می خواند


لطفا به بیراهه نروید ، فرمودید سنت در اینجا در یعنی قرآن که گفتیم خیر چنین نیست ، چرا که ادامه همین جمله می گوید : قول الله ، اگر سنت بود می گفت قول رسول الله . دقت کنید لطفا .

گفته شد که خلاف روایاتی است که گفته شده طبق سنت رجم می کنم

چند نمونه از آن روایات را ذکر کنید .

عمر از وارد کردنش بر فرض منصرف شد این به معنای عدم اعتقاد او به وجود آیه رجم در قرآن نیست

اولا چرا فرض می کنید ؟ نکند در قرآن شما آیه رجم وجود دارد ؟

و ثانیا : آیه رجم وارد قرآن نشده و دیگر نیازی نبود که امام صادق بگوید ، مگر آنکه واقعا عمر سخن درست گفته و امام صادق نیز او را تاکید کرده است . به هر حال می دانید حکم زنا در قرآن امروزی و سنت مخالف هم هستند . پس می توان دریافت خبر هائیی بوده .

روایاتی حمل بر تقیه می شوند که در اعتقادات اهل سنت باشد(مثل همین آیه رجم) و خلافش در کتب ما باشد و هم مویدش در کتب ما باشد که احادیثی را که موافق اهل سنت است حمل بر تقیه می کنیم.

والله قسم تقیه هم حدی دارد .

ببینیم آیت الله سیستانی چه می گویند :

از بررسی روایات اهل بیت ع درباره مسائل اعتقادی خاص به مذهب شیعه، ( آیا تحریف قرآن جزء مسائل اعتقادی و خاص شیعه هست ؟ )عدم تقیه ایشان در این موارد بر می‌آید، از این روست که روایات بسیاری در باب عصمت، علم غیب، معجزات و فضائل ایشان و رذائل دیگران از ایشان صادر شده بدون آنکه تقیه یا ترسی داشته باشند.( دقت کنید ببینید تقیه را چگونه معنی می کند ، تقیه = ترس ) همچنین است وضعیت در مورد مسائل فقهی‌ای که مورد نزاع شدید [بین شیعه و اهل سنت] بوده است، مانند متعه، مسح بر کفش، عول و تعصیب، که در این موارد، روایات نه تنها بدون هیچ تقیه‌ای صادر شدند، بلکه شاهدیم که کتاب‌هایی در این موضوعات نیز نگاشته شده مانند کتاب اعلام شیخ مفید و انتصار سید مرتضی.

پس تا دلایلتان ته می کشد ، این تقیه را روی شقیقه ما نگذارید .

اینهم متن عربی :

[FONT=arial]إن الملاحظ فی الروایات الصادرة عنهم ع عدم التقیة فی مجال الأصول العقائدیة الخاصة المذهب [کذا والظاهر : بالمذهب] فنرى الروایات الکثیرة فی العصمة وعلم الغیب والمعاجز والفضائل والمطاعن على الآخرین لا تقیة ولا خوف أصلا وکذلک فی الفروع الواقعیة محل النزاع الشدید کالمتعة والمسح على الخفین والعول والتعصیب فإن الأحادیث صدرت فیها بلا تقیة أصلا بل ألفت فیها الکتب أمثال أعلام الشیخ المفید والانتصار للسید المرتضى

دلیل محکم ما که می گیم قران تحریف نشده است این است که ما قران با دست خط امام رضا ع داریم در موزه رضوی که یک نقطه با قران امروزی فرقی ندارد ، هر کسی می خواد یک بار قرار بذاریم بریم ببینیم!!!

نیازی به قرار گذاشتن و زحمت دادن شما از جنوب ایران نیست . کافیست یک نگاهی به ذیل بیندازید :

مضمونی نزدیک به همین از زبان امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند :
اكتبا إذا أنت سجدت سجدة الشكر فقل: اللّهم العن الذين بدّلا دينك وحرّفا كتابك

اما در مورد تقیه ، از زبان آیت الله سیستانی آوردم که هر چیزی حدی دارد ، چطور است که امام در بیان احکام فقهی مخالف نظر کل اهل سنت تقیه نکرده ، اما در مورد یک چیزی که نزد تمام اهل سنت هم اجماع وجود ندارد تقیه کرده . حاشا وکلا .

سلام بر همه دوستان و به خصوص جناب بن موسی :

برادر عزیز ابتدای کار از شما دو درخواست دارم :

اول اینکه بحث ها را به حاشیه نبرید ، چرا که نشانه خوبی در بحث نیست .

و دوم از تکرار اینکه (( بنده اخلاق و ادب بحث را رعایت نمی کنم )) پرهیز نمائید . عزیز بزرگوار : ابتدا خدمتتان عرض کردم که مجلسی ( در مرآة العقول ) می گوید : روایات تحریف قرآن متواتر معنایی هستند . فرمودید در بحار روایات ضعیف داریم ، خدمتتان عرض شد که این نتیجه تحقیقات و به نوعی اجتهاد علامه مجلسی است و با روایت فرق دارد ، من نمی دانم طبق کدام اصلی این توضیح را حمل بر بی ادبی دانسته اید . در مورد اینکه گفتم تمام اسلام نیستید به این دلیل بود که فرمودید : علامه مجلسی مورد قبول من نیست !!! و البته دلیل مخالفتتان با علامه مجلسی نیز می تواند کاملا آشکار و روشن باشد .

از آنجا که حاشیه های پست طویلتان فراوان است ، از ذکر موارد انحرافی خودداری کرده و به جان مایه کلامتان اشاره می کنم :

عجب.شما می روید از تفسیر قمی برای من مطلب می آورید.اولاً مگر علی بن ابراهیم حجت است؟مگر معصوم است؟شما قرار بود تواتر را ثابت کنید.

دوست عزیز باهم ابتدای کلام علی بن ابراهیم قمی را می خوانیم :
واما ما هو كان على خلاف ما انزل الله

یعنی آنچه که خلاف چیزیست که خدا نازل کرده است .

اشتباه من در بیان این مطلب این بود که باید ابتدا این جمله را می آوردم ، خب این جمله به چه معناست ؟

حداقل چیزی که از آن می توان فهمید اینست که علی بن ابراهیم قمی معتقد به تحریف کلام و الفاظ خداوند بوده است . پس در حقیقت قصد بنده بیشتر نشان دادن عقیده مفسر بوده است .

اما اتهاماتی که بر علی بن ابراهیم قمی و کتاب او وارد آوردید :

مرحوم خوئی در شرح حال علی بن ابراهیم قمی از زبان نجاشی نقل می کند :

قال النجاشي: علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب سمع فأكثر و صنف كتبا و أضر في وسط عمره و له كتاب التفسير

در ادامه از قول شیخ می آورد که فرموده :

و قال الشيخ (382) علي بن إبراهيم بن هاشم القمي، له كتب: منها كتاب التفسير

تا اینجا مشخص شد که وی کاملا مورد اعتماد است و هیچ قدح و جرحی ندارد ، در انتساب کتاب تفسیر به او نیز هیچ شک و شبهه ای مطرح نشده است .

اتهام بعدی که به علی بن ابراهیم وارد کردید این بود که اکثر روایات وی مرسله هستند و باید به راویان دقت نمود ، در پاسخ به موارد زیر مطرح می شود :

اولا خود علی بن ابراهیم در مقدمه تفسیرش پاسخ شما را داده :


ونحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهى الينا ورواه مشايخنا وثقاتنا

علاوه بر اینها مرحوم خوئی در مورد تفسیر قمی چنین می فرمایند :

نحكم بوثاقة جميع مشايخ علي بن إبراهيم الذين روى عنهم في [HL]تفسيره[/HL] مع انتهاء السند إلى أحد المعصومين عليهم السلام در ادامه ایشان پس از آنکه سخن قمی در مقدمه تفسیرش را می آورد چنین مطرح می کند :

إن في هذا الكلام دلالة ظاهرة على أنه لايروي في كتابه هذا إلا عن ثقة بل استفاد صاحب الوسائل في الفائدة السادسة في كتابه في ذكر شهادة جمع كثير من علماءنا بصحة الكتب المذكورة وأمثالها وتواترها وثبوتها عن مؤلفيها وثبوت أحاديثها عن أهل بيت العصمة عليهم السلام أن كل من وقع في إسناد روايات تفسير علي بن إبراهيم المنتهية إلى المعصومين عليهم السلام ، قد شهد علي بن إبراهيم بوثاقته ، حيث قال : ( وشهد علي بن إبراهيم أيضا بثبوت أحاديث تفسيره وأنها مروية عن الثقات عن الائمة عليهم السلام ) . فإن علي بن إبراهيم يريد بماذكره إثبات صحة تفسيره ، وأن رواياته ثابتة وصادرة من المعصومين عليهم
السلام ، وإنها إنتهت إليه بوساطة المشايخ والثقات من الشيعة

جهت بحث بیشتر و تفصیلی تر به لینک زیر مراجعه شود :

http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/mostafavi/feqh/90/900923/

من فکر نمی کنم دیگر بحثی باقی بماند که روایات تفسیری ، کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی در اعلی درجه صحت هستند و ادعای شما در حقیقت ادعایی بیش نیست ( چی گفتم ! )

فقط جناب بن موسی امیدوارم که آخرین سخنتان اینگونه نباشد ( اسپم زیر ) ، و در ضمن بدانید که تواتر با باد ثابت نمی شود ، روایات بیشمار با طرق متعدد یکی از راه های ثبوت تواتر هستند . که ما در پست های خودمان آورده ایم .

اولاً مگر علی بن ابراهیم حجت است؟مگر معصوم است؟شما قرار بود تواتر را ثابت کنید.

این تفسیر،از تفاسیر اهل سنت است و بحث ما بر روی عقیده شیعه است،نه اهل سنت.

جناب بن موسی ، روایتی که از کتاب درالمنثور آوردم درست است که از تفاسیر اهل سنت می باشد ، اما ما میبینیم که شبانه روز به آن استناد می شود . جناب عمار شیعه می توانند سخن مرا تصدیق نمایند . خدا را شاهد می گیرم در یک شبانه روز حداقل آیت الله قزوینی 15 الی 20 بار به این روایت استناد می کند . پس بر خلاف سخن شما این روایت در نزد شیعه معتبر و مورد قبول است .

اشکالی ندارد ما از منابع شیعه می آوریم :

از کتب مرآة العقول ، تفسیر قمی و ...

عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام قال: أنزل الله عز و جل على نبيه صلى الله عليه و آله بكراع الغميم" يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ [HL]في علي عليه السلام[/HL] وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ"

در مرآة العقول که خود علامه تصریح می کند این روایت از طریق مخالفین نیز نقل شده و به امام جعفر رسیده ، در کتاب تفسیر قمی نیز که ثابت کردیم روایات آن به طور کامل صحیح بوده و از ثقات نقل شده است .

پس هرجا که اسم اهل سنت را دیدید سریع جبهه نگیرید ، چه بسا شیعه و سنی در بیش از 90 در صد روایات خود شریک هستند و الفاظشان فقط تفاوت می کند !

سید نعمت الله (از اجداد بنده) اولین دلیلی که می آورد،روایتی است از الاحتجاج طبرسی.حال آن که روایات الاحتجاج فاقد سند هستند.

همین کلام شما یعنی اینکه پذیرفته اید جدتان قائل به تحریف قرآن بوده است . حال دلیل وی هر چه می خواهد باشد ، به هر حال ایشان اکنون زنده نیستند که بخواهند از دلایل خود دفاع کنند . لیکن هدف بنده این بود که نشان دهم علمای شیعه قائل به تحریف بوده اند !

اما از شخصی همچون شما تعجب است که می فرمائید روایات احتجاج فاقد سند هستند ، علامه طبرسی که در پستی ثابت کردیم مجهول نیست و اتفاقا بسیار هم مورد اعتماد و جلیل القدر بوده ، در ابتدای خود اشاره دارند که فقط سند روایات به تفسیر حضرت حسن عسکری را نقل می کنم و مابقی احادیث در اعل درجه صحت و تواتر قرار دارند که نیازی به ذکر سند برای آنها نیست . و بر خلاف ادعای شما کتاب احتجاج از جمله کتب مهم و معتبر در نزد شیعه بوده ، هست و خواهد بود و همین باعث شده که بارها بر آن شرح بزنند و آنرا ترجمه کنند .

بر فرض که روایت احتجاج نادرست و مرسل باشد . می دانید باز چه اتفاقی می افتد ؟ اینکه حداقلش اینست که بگوییم طبرسی قائل به تحریف قرآن بوده است . پس در همین جا ثابت شد که دو عالم بزرگ شیعه ، هر دو قائل به تحریف قرآن بوده اند .

عجب.باز هم نسبت نادرستی به شیخ مفید.

برادر عزیز خوب است در همان خبری که خودتان آوردید ابتدایش چنین می گوید :

بر این باورم که اخبار فراوانی از امامان هدایتگر آل محمد (ص) درباره اختلاف قرآن و حدف و نقصانی که برخی ستمگران در آن پدید آوردند،وارد شده است .

ابتدای کلام را بخوانید : گفته بر این باورم !

می دانید اتهام بدترین بی اخلاقی در بحث است ؟

همینکه یک عالم برجسته و شیخ و امامی نظیر مفید که از شیعه و سنی در درس وی شرکت کرده اند ، اقرار می کند که روایات وارده از امامان متواتر است برای ما کافیست .

از من تواتر در روایات را خواسته بودید . بفرمائید کلام شیخ مفید یکی از آن راه هایی است که تواتر تحریف از احادیث معصومین را ثابت می کند .

توصیه بنده به شما اینست که بار بعدی کمی با حوصله تر و با آرامش بیشتر مطالب را بخوانید .

با روایتی از کافی پاسخ شما را می دهیم:
حماد بن عيسى گويد: شنيدم از امام صادق عليه السلام كه فرمود: زنادقه در سال صدوبيست هشت ظهور كنند من اين مطلب را در مصحف فاطمه عليهاالسلام ديدم، عرض كردم: مصحف فاطمه عليه السلام چيست؟ فرمود: چون خدايتعالى پيغمبرش صلى الله عليه و آله را قبض روح فرمود، فاطمه عليه السلام را از وفات آنحضرت اندوهى گرفت كه جز خداى عزوجل مقدارش را نداند، بدانجهت خدا فرشته‏اى برايش فرستاد كه او را دلدارى دهد و با او سخن گويد، فاطمه از اين داستان باميرالمؤمنين عليه السلام شكايت كرد (يعنى گزارش داد و يا شكايتش از نظر ننوشتن سخنان فرشته بود) على عليه السلام فرمود: چون آمدن فرشته را احساس كردى و صدايش را شنيدى، بمن بگو، پس فاطمه باميرالمؤمنين عليه السلام خبر داد و آنحضرت هر چه مى‏شنيد مى‏نوشت، تا آنكه از آن سخنان مصحفى ساخت، اما در آن مصحف چيزى از حلال و حرام نيست، بلكه در آن علم به پيش آمدهاى آينده است.


أقول هذا اسناده ضعیف . فیه عمر بن عبدالعزیز فهو مخلظ قاله نجاشی . و قال فضل بن شاذان يروي المناكير .

علاوه بر ضعف سندی یک سوال هم از متن آن دارم :

دوست عزیز در همین روایتی که آورده اید می گوید بعد از پیامبر جبرئیل به حضرت فاطمه خبر می رساند . آیا این جز وحی است ؟ و آیا قرآن جز وحی است ؟ در هر صورت نه تنها مشکل حل نمی شود ، بلکه به آن افزوده نیز می شود .

اگر هم می خواهید به روایتی اشاره کنید که می گوید اهل بیت همگی محدث هستند ، باید بگویم که روایت ضعیف و نقل شده توسط مجهولین است . همانطور که علامه مجلسی نیز در مرآة العقول 6/33 به آن اشاره می کند و می نویسد : مجهول .

والبته اجازه دهید تا روایتی معتبر از کتاب کافی نشانتان دهم که اشاره به تحریف و نقصان الفاظ آیه می کند :

تَلَا ( یعنی اباجعفر ) هَذِهِ الْآيَةَ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِي ( حج 52 ) و[HL] لا محدث [/HL].

مشاهده می کنید که این روایت علنا اشراه دارد که در الفاظ قرآن نقصان به وجود آمده است . اگر این روایت را یافتید ، حتما روایت بعدیش را هم بخوانید که شک و شبهه های احتمالیتان از بین برود .

در مورد تفسیر صافی و مطالب آن حق با شماست . در این مورد بنده اشتباه کردم .

اما در مورد تفسیر عیاشی ، هر چند روایت ضعیف است ، اما حداقل چیزی که نشان می دهد اینست که خود عیاشی قائل به تحریف قرآن بوده است .

و در مورد تحریف به نقصان نیز اکنون نام آن هفت نفر وجود ندارد و همین نشانه کم شدن از قرآن است . کاملا صریح و واضح و روشن و آشکار .

باقی سخناننان با این پست معلوم می شود .

موفق باشید .

مضمونی نزدیک به همین از زبان امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند :
اكتبا إذا أنت سجدت سجدة الشكر فقل: اللّهم العن الذين بدّلا دينك وحرّفا كتابك

برادر من سلام علیکم ..
ایا این جا درج شده است که منظور تحریف معنوی است یا تحریف لفظی ؟
چون که دیگه معلومه تحریف معنوی هر کسی می تونه بکنه .
و اما منظورم از روایت تقیه ای این بود که اگر روایتی بود که هم نظر مخالفین و سنی ها بوده است ان روایت را بر حسب تقیه می دانند و علمای ما طبق همین قاعده چیز های زیادی را رد کرده اند مثلا نماز خواندن حضرت علی ع پست بعضی ها یا اینکه امام صادق به خلیفه وقت می گوید السلام علیکم یا امیر المومنین . البته این تعریف من ناقص است ولی هم چین مضمونی دارد که عالم بزرگواری مثل ایت الله العظمی ابوالقاسم خوئی چنین می گوید باید سر تعظیم فرو اورد که متنش را هم به شما ارائه دادم.
برادر علامه خوئی کم کسی نیست ها که میگه روایت بر حسب تقیه بوده است حالا اگه خودمان از خودمان گفته بودیم تقیه است بله می گفتیم ما عددی نیستیم که روایت رو تشخیص بدیم ولی وقتی کسی مثل علامه خوئی می گوید دیگر حجت بر ما تمام می شود ، اگر شما 17 یا 14 علم را خوانده اید که بگویید روایت تقیه نبوده است بسم الله ثابت کنید .فکر کنم برادر شما شیعه باشید چون شما رو از دیر وقت می شناسم ولی حالا اگه تغییر عقیده دادید بگویید تا با شما به شیوه جدیدی بحث کنیم چون سنی ها حرف مراجع براشون حجت نیست ..

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

سلام بر شما قبلاً فرمودید: مولف الاحتجاج مجهول الهویة است

بله.هنوز هم می گویم.منتهی احتمال بیشتر همان است که در پست قبلی عرض کردم.این منافاتی با این حرف من که مجهول الهویة است ندارد.چون اینکه اثر شیخ احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی یک احتمال است.هر چند یک احتمال قوی.ولی ما حدود شش طبرسی معروف داریم که همگی از علمای شیعه بوده اند.
ثابت شد که وی از بزرگان علماست

ما هم به این مطلب علم داشتیم.ولی از بزرگان علم بودن،حجت نمی شود که تحریف را بپذیریم.اگر اینطور است،بنده هم می گویم شیخ مفید (ره) یا سید مرتضی علم الهدی (ره) هر دو مخالف تحریف بوده اند.مگر نمی گویید ببینیم عالم چه می گوید؟این ها می گویند تحریفی در کار نیست.همانطور که شما می گویید طبرسی در الاحتجاج می گوید تحریف شده،پس تحریف شده من هم می گویم سید مرتضی علم الهدی گفته تحریف نشده،پس تحریف نشده.تعداد علمایی که قائل به عدم تحریف هستند بیشتر است(بنده در پست های اولم در این تاپیک این مطلب را ثابت کردم).بنابراین اگر بخواهیم با این دید پیش برویم (یعنی بگویم چون عالم می گوید،پس همانطور است) به این نتیجه می رسیم که قران تحریف نشده است.

مولف دلیل ذکر نشدن سند احادیثش را آورده است که آن هم اجماع ویا موافقت عقلی است.

موافقت عقلی در چه؟چون عقل خودش موافق آن بوده،این را پذیرفته؟!آخر این چه دلیلی است.ضمن این که اجماع در چنین موردی محال است.چون علمای پیش از ایشان و هم عصر ایشان،اکثراً قائل به عدم تحریف بوده اند.

در مورد نسخ تلاوت ، که مولف مجمع البیان آن را از انواع نسخ معرفی می کند چه می گویید؟

اولاً منبع بیاورید.ثانیاً بالفرض طبرسی تقسیم بندی کرده باشد و آن را از انواع نسخ بشمارد.اما چه بسا حکم به امتناع و محال بودن این نوع نسخ داده باشد.
طبرسی و جزایری و مجلسی و صافی و کلینی و ... حجت نیستند

نه تنها حجت نیستند که عقیده کلینی و صافی و مجلسی بر عدم تحریف است نه تحریف.طبرسی هم باید مشخص کنید منظورتان کدام طبرسی است.
با آن همه مطالعه در راه قرآن و اسلام ، وقتی پایه اساسی اسلام و معجزه پیامبرش برای علمای طراز اول ثابت نشده باشد

برای علمای طراز اول کاملاً ثابت شده.ضمن این که عالمان اصلی به قرآن،معصومین (ع) هستند که عقیده ایشان بر عدم تحریف است.
مدارک فراوانی دال بر تحریف مشاهده کرده اند

مدارک فراوان؟!چرا نمی گویید مدارکی که همه مشکل دارند؟مدارکی که همه توسط امثال سیاری درست شده اند!

حال تکلیف کسی که می خواهد امروز در مورد اسلام تحقیق کند چیست؟

کسی که بخواهد راجع به اسلام تحقیق کند،اگر بخواهد با عقل خودش بیاید جلو،ما دلیل عقلی در عدم تحریف می آوریم.اگر بخواهد در کنار آن از روایات استفاده کند،باز ما ثابت می کنیم که شیعه قائل به تحریف نیست.بنده 25 مورد از علمای بزرگ آوردم که همه رد کرده بودند تحریف را.

هم بنده اشتباه کردم که گفتم مولف الاحتجاج همان مفسر شهیر است و هم شما که ابتدا فرمودید مولف آن مجهول است .

بنده هنوز هم می گویم مجهول است.ولی احتمال بیشتر همان است که عرض کردم خدمت جناب "vivaziba".

اعتراف و پذیرش اشتباهات که عیب نیست .

نه تنها عیب نیست،که بزرگی و منطق را نشان می دهد.

ببینیم مرحوم خوئی در معجم چه می گویند :

أبو منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي: عالم، فاضل، فقيه، محدث، ثقة له كتاب الإحتجاج على أهل اللجاج، حسن كثير الفوائد.


ببینید واقعاً دارید یک قیاس اشتباه انجام می دهید.درست است که خود ایشان ثقة است ولی من برای شما مثال می زنم.فرض کنید طبرسی از شخصی به نام احمد و احمد از شخصی به نام هشام و هشام از شخصی به نام زید و زید از شمر و شمر از امام حسین (ع) روایتی نقل کند.حال چون طبرسی ثقة است،نتیجه می گیریم این روایت درست است؟!نه.باید تمامی راویان ثقة باشند.این که آخرین راوی ثقة باشد دلیل نمی شود که روایت صحیح السند باشد.در اینجا یکی از راویان شمر ملعون است.لذا این روایت از نظر سندی مشکل دارد.
پس این که طبرسی روایت را نقل کرده و این که ثقة است،دلیل بر این نمی شود که هر روایتی آورده درست باشد.بستگی دارد به راویان دیگر.ممکن است یکی از روایانی که طبرسی از آن ها روایت نقل کرده ثقة نباشد،با وجود این که خود طبرسی ثقة است.همانطور که عیاشی ثقة است،ولی از سیاری که ثقة نیست روایت نقل کرده است.کافی است یک راوی مشکل داشته باشد تا روایت از اعتبار ساقط شود.

بحث های بی مورد و به حاشیه راندن ها فقط باعث اتلاف وقت می شود . عالمی که کتاب الاحتجاج را نوشته بسیار مورد تقدیر و از علمای بزرگ شیعه است . و او این کتاب را بر اساس مسلمات شیعه که به تعریف خودش رسیده است نوشته و لذا همچون یک کتاب مناظره می ماند که بر علیه اهل لجاج آنرا نگارش کرده است .

بنده جواب شما را دادم.اصولاً تمامی ادله شما بر اساس این است که فلانی عالم است،فلانی این را گفته.پس اینطور است.

همچون علی بن ابراهیم قمی و عیاشی و کلینی که روایت تحریف قرآن را وارد کرده اند

شما پست های بنده را نمی خوانید؟بنده گفتم که بخشی از تفسیر قمی،از خود او نیست.پس نباید بگویید لزوماً قمی این عقیده را داشته.درباره کافی هم،کافی خودش می گوید اینطور نیست که هر چه که من آورده ام درست باشد و روایت تحریف را در باب نوادر می آورد.آن هم آخرین روایت.یعنی ضعیف ترین روایت کتاب فضل قرآن.عیاشی هم چه بسا روایت را نقل کرده باشد و خودش اعتقاد به تحریف نداشته باشد.به هر حال راوی روایت عیاشی،ثقة نیست و عیاشی هم حجت نیست.

حداقلش اینست که بگوییم این علمای بزرگ خود به مسئله تحریف قائل بوده اند.

نخیر حداقلش این نیست.بنده در بالا توضیح دادم.حتی اگر نظر شخصیشان این بوده باشد (که نیست) دلیل بر تحریف نمی شود.چون نظر شخصی اکثر علما،خلاف نظر آنان است.

اما در مورد مطلبی که از علامه مجلسی آورده ای د روی آن تاکید می کنید ، لطفا متن عربی را قرار دهید . چون از بسیار عجیب است که یکجا مجلسی روایات تحریف را متواتر بداند و جای دیگر آنها را جزء آحاد و شذوذ قلمداد کند !

منبع متن را خدمتتان عرض کردم.این متن را می توانید در اینجا ببینید.در همان صفحه ای که در پست های قبلی به آن اشاره شد.متن یکی دو جمله نیست.در همان حوالی و همان صفحات،در چند جا علامه مجلسی این حرف را می زند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

دوستان و برادران عزيز رواياتي را در مورد باب تحريف اوردند، و فرمودند روايات هم صد در صد صحيح هست، حال ما هم با قبول كردن كلام دوستان اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم اگر روايتي را مي خوانيم بايد روايات ديگر را هم در كنار ان قرار دهيم و سپس قضاوت كنيم، اگر ما لاتقربوا الصلاه را مي خوانيم بايم انتم سكاري را هم بخوانيم فلذا القران يفسر بعضه بعضا هست اين گونه نبايد باشد كه انجايي كه به نفع ماست را بپذيريم و حديثي ديگر را رد كنيم

تمامي روايت ها تحريف با شرط قبولي و صحت و سلامت رجال هم اگر باشد اما به لحاظ دلالي دچار مشكل مي شوند زيرا امام صادق ع فرمودند:

[3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ
الكافي ج : 1 ص : 70 باب الأخذ بالسنة و شواهد الكتاب ح 3
وسائل‏ الشيعة ج: 27 ص: 111 ح: 33347 9 - باب وجوه الجمع بين الأحادي

امام ع فموردند: هر روايتي كه موافق كتاب خدا نباشد، باطل است

اين روايت صد در صد صحيح هست و اگر نيازي بود بحث رجاليش را هم مطرح مي كنم

فلذا تمامي روايات مطرود هست زيرا خلاف قران مي باشد، ضمن اينكه خداوند طبق ايه 59 سوره نساء ما را در زمان منازعه ارجاع به سنت مي دهد حال انكه خود قران تصريح بر عدم تحريف دارد فلذا تمامي اعداها را باطل مي كند

تذكر::::::::

شايد براي دوستان جاي سوال باشد در ابتداي روايت امده است عن بعض اصحابنا فلذا روايت معلق و فاقد ارزش علمي هست اما در روايت هاي كافي كه در ابتدا عن بعض اصحابنا اورده است به معناي معلق بودن روايت نيست زيرا در خود اصول كافي تصريح داشته است

در مقدمه كتاب شريف كافى، مصداق «عدة‌ من اصحابنا» را كه از احمد بن خالد برقى روايت كرده، مشخص كرده‌اند كه افراد ذيل مى‌باشند:
وكل ما كان فيه: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي فهم: 1. أبو الحسن علي بن إبراهيم بن هاشم القمي. 2. محمد بن عبد الله بن أذينة. 3. أحمد بن عبد الله بن أمية. 4. علي بن الحسين السعد آبادي.
در كتاب كافى، مراد از «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد»، ابو الحسن على بن ابراهيم قمى... هستند
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص48،‌ ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

محمد صالح مازندرانى يكى از شارحان اين كتاب شريف مى‌گويد:
والعدة على هذا في جميع الموارد مشتملة على العدول والثقات.
افرادى كه در مصداق عده واقع شده اند،‌ عادل و ثقه هستند.
المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج1، ص65، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م

بقيه روات هم صد در صد صحيح هستند اگر نيازي هست بفرمايند تا حقير رجالش را ارائه دهم

ايديكم الله اجمعين:Gol::hamdel:

مفسران سخنان بسيار گفته‏اند كه جامعتر از همه آنها اين است" هيچگونه باطل، از هيچ نظر، و از هيچ طريق، به سراغ قرآن نمى‏آيد" يعنى:
نه تناقضى در مفاهيم آن است.
نه چيزى از كتب و علوم پيشين بر ضد آن مى‏باشد، و نه اكتشافات علمى آينده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه كسى مى‏تواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مى‏گردد.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
کسانی که به این ذکر [= قرآن‌] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر...که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!
اولا کلی گویی نکنید و اگر می گویید تفاسیر چنین و چنان می گویند دقیقا بگویید کدام تفسیر چنین حرفی را می زند.
ثانیا قرآن به طور کلی می گوید الباطل و این ال باطل ال جنس است و شامل تمام باطل می شود و مفسرین آن مواردی را که شما بیان کردید به عنوان مصاداق آورده اند و رد مصداقی که ما آورده ایم نمی شود و گفته شد ورود تحریف به قرآن هم امر باطلی است که طبق شهادت قرآن هزگز وارد قرآن نمی شود
شما رجال خوانده اید و می دانید سند به چه معناست . پس لطفا منطقی پاسخ دهید .

سند را ارایه کردیم قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
منتظریم شما ضعف آن را ثابت کنید:Nishkhand:
روش ثابت کردن آن هم به این شکل است.
حال اگر سندش را قبول ندارید و در آن شک دارید وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و اضافه در کدام دادگاه شهادت به نفع خود مورد پذیرش است ؟

شما هر چه حدیث که اکثرا ضعیف بود آوردید مربوط به این بود که آیات قرآن کم شده پس نمی توانید ادعا کنید که این آیه اضافه شده و این آیه قرآن برای ما مسلمانان حجت است اما اگر شما مسلمان نیستید دینتان را بگویید تا مطابق آن با شما صحبت شود
در ضمن می توانید با اوردن سوره ای سند قرآن را هم رد کنید
باز هم اضافه : امام صادق می فرماید نزل : ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا " فی علی " .

حدیث ضعیف است
ثابت کنید حدیث صحیح است
و یک سوال : جناب ملاصدرا : پاسخ پرسشی که مطرح کرده بودید را یافتید ؟

چرا عاصم به روایت حفص؟!
سوال مربوط به قرائات بود و نه اصل قرآن و کم و زیاد شدن آیات که جوابش را هم گرفتم! به اولین پستم در همان تاپیک در صفحه اول رجوع کنید.

لطفا به بیراهه نروید ، فرمودید سنت در اینجا در یعنی قرآن که گفتیم خیر چنین نیست ، چرا که ادامه همین جمله می گوید : قول الله ، اگر سنت بود می گفت قول رسول الله . دقت کنید لطفا .

سنت هم قول خداست و سنت هم به پیامبر وحی می شود
چند نمونه از آن روایات را ذکر کنید .

به زودی ذکر می شود(فعلا به روایات دسترسی ندارم)
و ثانیا : آیه رجم وارد قرآن نشده و دیگر نیازی نبود که امام صادق بگوید ، مگر آنکه واقعا عمر سخن درست گفته و امام صادق نیز او را تاکید کرده است . به هر حال می دانید حکم زنا در قرآن امروزی و سنت مخالف هم هستند . پس می توان دریافت خبر هائیی بوده .

نیازی نیست که وارد شده باشد بلکه همین که اعتقاد عمر بوده پس امام باید آنجا تقیه می کرده

والله قسم تقیه هم حدی دارد .

ببینیم آیت الله سیستانی چه می گویند :


گفته شد تقیه یعنی امری که در اعتقادات اهل سنت هست و در احادیث ما هم موافق اعتقاد اهل سنت وجود دارد و هم مخالف آن با اسناد صحیح
ما روایاتی که موافق اهل سنت باشد را حمل بر تقیه می کنیم.

دوستان و برادران عزيز رواياتي را در مورد باب تحريف اوردند، و فرمودند روايات هم صد در صد صحيح هست، حال ما هم با قبول كردن كلام دوستان اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم اگر روايتي را مي خوانيم بايد روايات ديگر را هم در كنار ان قرار دهيم و سپس قضاوت كنيم، اگر ما لاتقربوا الصلاه را مي خوانيم بايم انتم سكاري را هم بخوانيم فلذا القران يفسر بعضه بعضا هست اين گونه نبايد باشد كه انجايي كه به نفع ماست را بپذيريم و حديثي ديگر را رد كنيم


با سلام خدمت شما برادر عزیز

از انصاف شا تشکر می کنیم که اندکی عقلانی با مسئله بر خورد می کنید و همچون عده ای نیستید که از روی باد هوا روایات را ضعیف می دانند .

اما در مورد روایتی که آوردید باید خدمتتان عرض کنم ، این سند اشکال دارد ، اشکال آنهم در فردی به نام محمد بن خالد البرقی است که توسط نجاشی و ابن غضائری تضعیف شده است ( رجال النجاشی ص 335 )

علاوه بر این معصومین ضمن اینکه بیان کرده اند قرآن تحریف شده ، در عین حال نیز برای جلوگیری از فساد به قرآن ارجاع داده اند . اصولا سخن ما این است که از ائمه خود جلو نزنید و تحریف قرآن را بپذیرید .

اما در مورد روایتی که آوردید باید خدمتتان عرض کنم ، این سند اشکال دارد ، اشکال آنهم در فردی به نام محمد بن خالد البرقی است که توسط نجاشی و ابن غضائری تضعیف شده است ( رجال النجاشی ص 335 )

رجال نجاشی ص 335 در مورد فردی به اسم محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي‏ است.(پدر راوی حدیث)
اما راوی آن حدیث احمد بن محمد بن خالد البرقی (أحمد بن‏ محمد بن‏ خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي‏)است.که این شخص خودش ثقه است و كان ثقة في نفسه‏ (رجال نجاشی ص 76) اما يروي عن الضعفاء و اعتمد المراسيل‏ که در اینجا صدق نمی کند و از شخص ضعیفی نقل حدیث نکرده.

در ضمن علامه مجلسی در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏1، ص: 229 حدیث را صحیح می داند.


إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
کسانی که به این ذکر [= قرآن‌] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر...که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!
اولا کلی گویی نکنید و اگر می گویید تفاسیر چنین و چنان می گویند دقیقا بگویید کدام تفسیر چنین حرفی را می زند.
ثانیا قرآن به طور کلی می گوید الباطل و این ال باطل ال جنس است و شامل تمام باطل می شود و مفسرین آن مواردی را که شما بیان کردید به عنوان مصاداق آورده اند و رد مصداقی که ما آورده ایم نمی شود و گفته شد ورود تحریف به قرآن هم امر باطلی است که طبق شهادت قرآن هزگز وارد قرآن نمی شود


روایاتی که می گویند قرآن تحریف شده از این آیه سندیت بیشتری دارند . شما چرا عاجز مانده اید از اینکه یک سند برای قرآن خودتان ذکر کنید ؟ تا این حد سخت است ؟

این شهادت قرآن به نفع خودش است ، لذا قابل قبول نیست .

روایات و تفاسیر هم وجود دارند، لیکن چون در کتب اهل سنت هستند ما بیاوریم شما خیلی راحت می گویید تفسیر اهل سنت به ما ربطی ندارد .

و اضافه باطل در اینجا مشخص و صریح نیست . فقط جهت اینکه ذهنتان باز شود به این حدیث توجه کنید : انه ليس فى اخباره عما مضى باطل و لا فى اخباره عما يكون فى المستقبل باطل .

سند را ارایه کردیم قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا

می دانم حقیقت تلخ است .

سوال : این آیه را از کجا آورده اید ؟

سند خود این آیه کجاست ؟ دوربین قرن پیما انداخته اید و 14 قرن پیش را دیده اید ، یا از جنیان کمک گرفته اید ؟

چون باب تمسخر و خنده باز شد ، فعلا به همین مقدار اکتفا می شود . کاملا معلوم است که شما قصدتان مغلطه و سفسطه است . سفسطه پشت سفسطه .

شما هر چه حدیث که اکثرا ضعیف بود آوردید

نه بابا ؟ خب شما کجا توانستی ضعف رو ثابت کنی ؟ اصلا شما معنای ضعیف و صحیح رو می دونی ؟

حدیث ضعیف است
ثابت کنید حدیث صحیح است


ضعیف سخن باطل و عبث شماست .

در ضمن می توانید با اوردن سوره ای سند قرآن را هم رد کنید


ندیدیم سندی برای قرآن بیاورید . رد هیچ از تخصص بنده خارج است .

سوال مربوط به قرائات بود و نه اصل قرآن و کم و زیاد شدن آیات که جوابش را هم گرفتم! به اولین پستم در همان تاپیک در صفحه اول رجوع کنید.

مثلا انگار شما قرائتی جز قرائت حفص از عاصم می خوانید ؟

اگر به پاسخ سوالت رسیده بودی ، سوال نمی کردی که آیا روایت حفص از عاصم متواتر است یا خیر !

اما اینکه گفتید : سنت هم قول خداست اعتراف بسیار خوبیست ، چرا خدا قول خودش را حفظ نکرد ؟ توانایی اش را نداشت ؟

هنوز منتظر ان هستیم که ادله بیاورید که طبق " سنت " رجم می شده .

و اما در مورد تقیه :

با عرض پوزش کلام شما هیچ ارزشی برای پاسخگوئی ندارد و اتفاقا عکس آنرا هم آیت الله سیستانی گفته که قبلا آوردم .

استدلال های خانه عنکبوتیتان فقط خودتان را راضی نگه می دارد .

رجال نجاشی ص 335 در مورد فردی به اسم محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي‏ است.
اما راوی آن حدیث احمد بن محمد بن خالد البرقی (أحمد بن‏ محمد بن‏ خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي‏)است.که این شخص خودش ثقه است و كان ثقة في نفسه‏ (رجال نجاشی ص 76) اما يروي عن الضعفاء و اعتمد المراسيل‏ که در اینجا صدق نمی کند و از شخص ضعیفی نقل حدیث نکرده.

حالا مشخص شد که چرا شما از بررسی سندی ابا دارید و جرئت بررسی سندی روایات رو ندارید .

بل أقول لک اوهام . أنظر الی طریق الحدیث : احمد بن محمد بن خالد عن ابیه .

فابوه هذا محمد بن خالد البرقی أو کما قال الخوئی فی معجم محمد بن خالد بن عبدالرحمن البرقی فهو ضعیف الحدیث .

فکر می کنم اثرات عبدالله حیدری به شما هم رسیده باشد .

کاملا مشخص شد که مبنای تضعیف شما چیست ، همینطور مبنای توثیقتان هم مشخص شد ، شما فقط آنچیزی را می بینید که می خواهید ببینید . همین را تعصب می گویند .

ایا این جا درج شده است که منظور تحریف معنوی است یا تحریف لفظی ؟

دانا به یک اشاره .

نیازی نیست ائمه لقمه را کامل بجوند . یک مقداری هم باید خود انسان دقت کند . بدلا دینکه و حرفا کتابک تحریف قرآن را مطرح می کند و با توجه به قرینه قبل آن ، بحث تحریف الفاظ است .

دوست عزیز به جای توجیه اندکی روشن تر و با دید آزادتر مسائل را دنبال کنید .

مذهب بنده چه دردی از شما دوا می کند ؟

اینکه من بیسواد باشم یا با سواد باشم ، چه ربطی به موضوع دارد ؟

سوال شده ، پاسخ دهید ، پاسخی ندارید ، آرام در کناری سکوت کنید .


کاملا مشخص شد که مبنای تضعیف شما چیست ، همینطور مبنای توثیقتان هم مشخص شد ، شما فقط آنچیزی را می بینید که می خواهید ببینید . همین را تعصب می گویند .

گفته شد که علامه مجلسی هم می گوید روایت صحیح است!

با عرض سلام

هرچند بنده در مورد موضوع این تاپیک نظر قابل ذکری ندارم اما بعد از بررسی پست زیر نکاتی به نظرم آمد که برای حرکت بحث در مسیر درستش ذکر میشود

قبل از پرداختن به این پست خوب است به این حدیث از امام صادق علیه السلام در کتاب شریف کافی جلد 1 و صفحه 286 توجه شود:

بحضرت عرض شد: مردم ميگويند: چرا نام على و خانواده‏اش در كتاب خداى عز و جل برده نشده؟
فرمود: بآنها بگو: آيه‏ نماز، بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خود براى مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يكدرهم است، تا اينكه خود پيغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و بمردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد.......

این روایت که سندش صحیح میباشد (مرات العقول ج3 ص213: [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]الحديث الأول‏[FONT=Traditional Arabic]: صحيح‏) به اثبات میرساند که نام مولا علی علیه السلام به طور واضح در قران نیامده است زیرا اگر نام ایشان در قرآن به صورت واضح آمده بود امام صادق علیه السلام باید میفرمودند نام امام علی علیه السلام در قرآن آمد اما تحریف شد! ( بنا به فرموده دوستان تقیه هم كه حد و مرزی دارد و در این امور جایز نیست!!!)

[HL]بنابراین تمام روایاتی که میگوید نام امام علی و ائمه اطهار علیهم السلام در قرآن به صورت واضح آمده است بنا به همین یک روایت قابل نقد ميباشد(یا از جهت سند و یا از جهت دلالت)[/HL]

اما بررسي روايات طبق نظر علامه مجلسي:

الف ) عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ

یعنی : امام باقر فرمود : جز دروغگو هیچ کس ادعا نکند که قرآن را چنانکه نازل شده است ، جمع کرده .

[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]1[FONT=Traditional Arabic]- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ كَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ ع.

1- امام باقر (ع) مى‏فرمود: هيچ كس از مردم مدعى نيست كه همه قرآن را جمع كرده [HL]چنانچه نازل شده است[/HL] مگر بسيار دروغگو باشد چنانچه خداى تعالى نازل كرده احدى جمع و نگهدارى نكرده جز على بن ابى طالب (ع) و امامان پس از او (ع).

که این همان عقیده ماست که ترتیب صحیح قرآن نزد ائمه علیهم السلام است و این ارتباطی با تحریف قرآن ندارد.


ب ) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ

[FONT=Traditional Arabic]الحديث الثاني‏ [HL]ضعيف.[/HL][HL]
[/HL]
مرات العقول ج3 ص32

3 ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال‏ : نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ (الفرقان -: 50 -) بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ إِلَّا كُفُوراً (الفرقان -: 50 -) قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ

ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ (الكهف -: 29 -) فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ (الكهف : 29)

آلَ مُحَمَّدٍ ناراً (الكهف -: 29 )

الحديث الرابع و الستون‏: [HL]ضعيف على المشهور.[/HL][HL]

[/HL]مرات العقول ج5 ص80

الف ) َ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة -: 59 -) آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة -: 59 )

الحديث الثامن و الخمسون‏: كالسابق.
مرات العقول علامه مجلسی ج5 ص75

[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]الحديث السابع و الخمسون‏: كالسابق.

[FONT=Traditional Arabic]الحديث السادس و الخمسون‏:[HL] ضعيف على المشهور[/HL][HL]
[/HL]
[HL]
[/HL]

ب ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا إِنَّ الَّذِينَ (النساء -: 168 -)... ظَلَمُوا (النساء -: 168 -) آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً. إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (النساء -: 168 - -) ثُمَّ قَالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ (النساء -: 170 -) فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا (النساء -: 170 -) بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ (النساء -: 170 -) مَا فِي الْأَرْضِ (النساء -: 170 )

علامه مجلسی این حدیث را نیز ضعیف میداند.

[FONT=Traditional Arabic]الحديث التاسع و الخمسون‏ كالسابق.
الحديث الثامن و الخمسون‏: كالسابق.
[FONT=Traditional Arabic]الحديث السابع و الخمسون‏: كالسابق.

الحديث السادس و الخمسون‏:[HL] ضعيف على المشهور[/HL][HL]
[/HL]
[HL]
[/HL]


ج ) ٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (البقرة -: 90 -) فِي عَلِيٍّ بَغْياً (البقرة -: 90 -)

[FONT=Traditional Arabic]الحديث الخامس و العشرون‏ [HL]ضعيف[/HL].

مرات العقول ج5 ص 27

د ) َ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا (البقرة -: 23 -) فِي عَلِيٍّ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (البقرة -: 23 -)

[FONT=Traditional Arabic]الحديث السادس و العشرون‏ كالسابق. [HL](ضعیف)[/HL][HL]

[/HL]مرات العقول ج5 ص 28

ه ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا (النساء -: 47 -) فِي عَلِيٍّ نُوراً مُبِيناً (النساء -: 174 )

[FONT=Traditional Arabic]الحديث السابع و العشرون‏ كالسابق.[HL](ضعیف)[/HL][HL]
[/HL]
مرات العقول ج5 ص 29

و ) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ (النساء -: 66 -) فِي عَلِيٍّ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (النساء -: 66


[FONT=Traditional Arabic]الحديث الثامن و العشرون‏ [HL]مجهول.[/HL][HL]
[/HL]
مرات العقول ج5 ص30

الف )... سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ (المعارج -: 1) بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ (المعارج -: 2) قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هَكَذَا

[FONT=Traditional Arabic]الحديث السابع و الأربعون‏: [HL]ضعيف.[/HL][HL]

[/HL]مرات العقول ج5 ص60

ب ) ْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ (الجاثية -: 29 -) قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمْ يَنْطِقْ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص هُوَ النَّاطِقُ بِالْكِتَابِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا كِتَابُنَا يُنْطَقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ 45 -: 29 - قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ لَكِنَّهُ فِيمَا حُرِّفَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ

[FONT=Traditional Arabic]الحديث الحادي عشر: [HL]ضعيف.[/HL][HL]
[/HL]
مرات العقول ج25 ص107

5 ) روایت دیگری که صراحتا به نقصان حدود 11000 آیه اشاره دارد روایت زیر است که از اصول کافی انتخاب شده است :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَةٍ

البته روایت میگوید 17000 آیه و نه 11000

اين، غلط املائي بوده است و در اصل، «سبعة آلاف» بوده است و كلمه «عشر»، اشتباه چاپي است. در شرح اصول كافي ملا محمد صالح مازندراني، ج11، ص87، «سبعة آلاف» آمده است، يعني حدود 7 هزار آيه.

و قال المحقّق الشعراني: «أقول: أمّا كلمة سبعة عشر ألف آية في هذا الخبر، فكلمة «عشر» زيدت قطعاً من بعض النسّاخ أو الرواة. و سبعة آلاف تقريب، كما هو معروف في إحصاءالامور لغرض آخر غير بيان العدد، كما يقال: أحاديث الكافي ستّة عشر ألف، و المقصود بيان الكثرة و التقريب، لاتحقيق العدد؛ فإنّ عدد آي القرآن بين الستّة و السبعة آلاف». و للمزيد راجع:

شرح المازندراني، ج 11، ص 76
همچنین - فيض (ره) پس از آنكه كلام مشهور را در باره عدد آيات كه گفته‏اند: (6666) آيه است نقل كرده چنين گويد: ممكن است اين اختلاف از جهت شماره و حساب آيات پيدا شده باشد و ممكن است آياتى كه قرائت آنها منسوخ شده است نيز بحساب آمده باشد.
شرح اصول کافی مصطفوی ج4 ص446

6 ) شاید گفته شود که چرا لقب امیرالمومنین مختص حضرت علی است ، کلینی در کافی روایت می کند که :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ سَمَّاهُ وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ (الأعراف -: 172 -) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ

این روایت از جمله روایات صحیحیست که اشاره دارد آیه قرآن به شکلی دیگر نازل شده است .

براستی پند نمی گیرند ؟

[FONT=Traditional Arabic]الحديث الرابع‏: [HL]مجهول.[/HL][HL]

[/HL]مرات العقول ج4 ص370

7 ) در کتاب التهذیب که به عنوان یکی از مصادر فقهی مورد استفاده قرار می گیرد روایتی می خوانیم که حاکی از تحریف آیه وضو است :

عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ (المائدة -: 6) فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا تَنْزِيلُهَا إِنَّمَا هِيَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الْمَرَافِقِ 5 -: 6 - ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ مِنْ مِرْفَقِهِ إِلَى أَصَابِعِهِ

[HL][FONT=Traditional Arabic]الحديث الثامن: ضعيف.[/HL]

ملاذ الاخبار ج1 ص359

علاوه بر این در شرح این روایت نیز آمده است که مراد تاویل و تفسیر آیه میباشد

تفصیل وسائل الشیعه ج1 ص406

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجْمُ فِي الْقُرْآنِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا زَنَى الشَّيْخُ وَ الشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّة

در شرح این روایت نیز آمده[FONT=Traditional Arabic] عدت هذه الآية مما نسخت تلاوتها

مرحوم خوئی در البیان می فرمایند :

القول بنسخ التلاوة هو نفس القول بالتحريف .

ایشان در ادامه آورده اند که نسخ میتواند از جانب پیامبر (ص) باشد که این نیز با خبر واحد (از جمله همین خبر) قابل پذیرش نیست

همچنین در جای دیگر آورده اند:

إنّ حديث تحريف القرآن حديث خرافة وخيال ،[HL] لا يقول به إلّا من ضعف عقله [/HL].

البيان : 295 .

با سلام خدمت شما برادر عزیز

سلام عليكم برادر عزيزم

از انصاف شا تشکر می کنیم که اندکی عقلانی با مسئله بر خورد می کنید و همچون عده ای نیستید که از روی باد هوا روایات را ضعیف می دانند .

شما عزيزم دلم ما هستيد برادرم، اما بحث شما هم جاي خود محفوظ هست زيرا من هنوز روايات شما را بررسي نكردم و حكم به ظاهر اعتماد كردم برادرم

اما در مورد روایتی که آوردید باید خدمتتان عرض کنم ، این سند اشکال دارد ، اشکال آنهم در فردی به نام محمد بن خالد البرقی است که توسط نجاشی و ابن غضائری تضعیف شده است ( رجال النجاشی ص 335 )

برادرم آقا رسول شما يك بار ديگر سلسله روات ارسالي حقير را نگاه بيندازيد

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ

روات حقير احمد پسر محمد هست، اما شما روات پدر احمد يعني محمد را بررسي كرده ايد كه ايشان ضعيف هستند، كنيه اش عبدالله مي باشد و غلام ابوموسي عشعري مي باشد

ابن غضائري كه پدر احمد را هم به شدت مجروح مي داند كه پدر احمد همان محمد هست كه شما انرا اورده ايد اما وقتي به احمد مي رسد مي گويد ليس باطعن و همچنين پيخ طوسي نجاشي و ابن داوود ايشاد را ثقه مي دانند كه ايشان همان احمد بن محمد بن خالد هستند همان روات مورد نظر ما كه شما اشتباه محمد بن خالد را مورد بررسي قرار داديد

روايت صد در صد صحيح هست برادر عزيزم

علاوه بر این معصومین ضمن اینکه بیان کرده اند قرآن تحریف شده ، در عین حال نیز برای جلوگیری از فساد به قرآن ارجاع داده اند . اصولا سخن ما این است که از ائمه خود جلو نزنید و تحریف قرآن را بپذیرید .

دوست عزيزم، به زور كه نمي توانيد يك مطلب باطل را به ديگران بقبولانيد، وقتي امام مي فرمايد اگر سخني از ما خلاف قران باشد مردود و مطرود هست يعني فصل الخطاب، و خلاف اين يعني تقدم پيدا كردن به كلام و گفتار معصوم، مطلب شما به لحاظ دلالي مشكل دارد اما نمي دانم چرا شما تعمدا مي خواهيد انرا صحيح بدانيد

می دانم حقیقت تلخ است .

سوال : این آیه را از کجا آورده اید ؟

سند خود این آیه کجاست ؟ دوربین قرن پیما انداخته اید و 14 قرن پیش را دیده اید ، یا از جنیان کمک گرفته اید ؟

چون باب تمسخر و خنده باز شد ، فعلا به همین مقدار اکتفا می شود . کاملا معلوم است که شما قصدتان مغلطه و سفسطه است . سفسطه پشت سفسطه .
بسم الله
سلام
من پست های این تاپیک رو تا جایی که تونستم دنبال میکنم
بحث جالبی ایست به شرط رعایت ادب

کار مشکلی هم نیست هم تاپیک بسته نمیشه
و موضوع مهم تر اینکه
خوندن پست ها آزاردهنده نمیشه

بنده هنوز هم می گویم مجهول است.


شما در حد و حدودی نیستید که بخواهید اظهار فضل نمائید . وقتی شخصی همچون مرحوم خوئی او را مورد اعتماد و البته ثابت و صحیح المذهب می داند و احتجاج را از آن وی می داند ، دیگر اوهامات شما مجالی برای عرض اندام ندارند .

ببینید واقعاً دارید یک قیاس اشتباه انجام می دهید.


اولا چرا جواب مطلب مرحوم خوئی را ندادید ؟ مگر نگفته بود که کتاب احتجاج از طبرسی است و وی را صثه دانسته بود ؟ چرا جاده خاکی رفتی برادر ؟

ثانیا : شما به دلیل یک سری آشفتگی های ذهنی نمی توانی درست تصمیم بگیری ، اینست که دائما سخنان خودت را تکرار می کنی ، بی آنکه به جواب های دیگران نگاهی بیندازی . یک ساعت قبل از اینکه این پست را بنویسید ، من رد تمامی افاضاتتان را نوشته بودم ، چرا به هیچ یک از آنها جواب ندادید ؟

و ثالثا : خود این فرد ثقه در ابتدای کتاب می گوید که من بدیهیات شیعه رو نقل می کنم ، و بقیه علما هم به روایت اون اعتماد کردن ، البته به جز دانشمندی چون شما !

و سندی هم که برای خودتان ساختید را برای خودتان نگه دارید ، چون چنین سندی فقط در نزد شما افراد پیدا می شود !

اصولاً تمامی ادله شما بر اساس این است که فلانی عالم است،فلانی این را گفته.پس اینطور است.

اولا این کلام شما بی مغز و پوچ است . ثانیا بنده کلی روایت و مدرک آورده ام که مثل اینکه نمی توانید آنها را ببینید ، به علت غشاوتی که در جلوی چشم هایتان وجود دارد .

و ثالثا : این کم نیست که بزرگان یک مکتب سخنانی عکس شاگردانشان را بزنند ! ( شما برو فکر کن ببین من چی گفتم )

در مورد تفسیر قمی : در پست ردیه شما آورده ایم که ادعاهای پوچ شما ، همگی سست بوده و در نزد علما و دانشمندان هیچ اعتباری ندارد .

نخیر حداقلش این نیست.بنده در بالا توضیح دادم.حتی اگر نظر شخصیشان این بوده باشد (که نیست) دلیل بر تحریف نمی شود.چون نظر شخصی اکثر علما،خلاف نظر آنان است.

فکر کنم بر شما اوهام غلبه کرده باشد ! چون اصلا معلوم نیست میان نظر شخصی یک عالم با عالم دیگر چه رابطه ای وجود دارد ؟ یکی یک طور اجتهاد کرده و دیگری طور دیگر . مهم اینست که راستای اجتهادات اکثرشان تحریف بوده و باقی هم که سکوت کرده اند ، تقیه می کنند !

انشاء الله در آینده نیز یک مقاله دیگر در باب تحریف قرآن در نزد علمای شیعه می آورم که حق مشخص شود .

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ

برادر عزیز جناب خیمه گاه

سند ارسالی شما چنین است .

بازهم سخنی می ماند ؟

جناب علی مع الحق سلام علیکم

ضمن تشکر از شما بابت حضور و شرکت در بحث

خدمتتان عرض می شود که اولا روایات بنده به همین تعدادی که شما آوردید ختم نمی شود .

و ثانیا در مورد برخی از آنها مشکلات عدیده ای وجود دارد که از نظر سندی باید بررسی شوند و ثواب اینست که علامه مجلسی در بسیاری از موارد دچار اشتباه شده اند و به اشتباه روایات را تضعیف کرده اند که در پست های بعدی خدمتتان عرض می کنم .

اما حال که کتاب مرآة العقول را گشوده اید ، بهتر بود که اندکی نیز پایینتر را بنگرید .

مثلا شرح علامه مجلسی بر حدیثی که می گوید قرآن را غیر معصوم جمه نکرده است و هر کس ادعای داشتن تمام آنرا کند ، کذاب است . اینطوری بحث بهتر پیش می رفت .

یا مثلا حکم و شرح حدیث 17000 آیه ( البته اینکه گفتم 11000 آیه نقص شده است ، یک جمع و تفریق ریاضیاتی بود : 11000=6000-17000 ) .

در مورد حدیثی که ابتدای کلامتان از کتاب کافی نقل کردید ، لطفا یک مقداری از متن عربی را قرار دهید .

و اما سخن پایانی : بحث نقد آنچه علامه مجلسی به آنها حکم کرده است را در پستی مفصل خدمتتان عرض می کنم .

نکات بالا را مد نظر قرار دهید .

برادر عزیز جناب خیمه گاه

سند ارسالی شما چنین است .

بازهم سخنی می ماند ؟
اولا رجال علامه حلی را نگاه کنیم:
14 محمد بن‏ خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي‏

أبو عبد الله مولى أبي موسى الأشعري من أصحاب الرضا عليه السلام ثقة. و قال ابن الغضائري: إنه مولى جرير بن عبد الله حديثه يعرف و ينكر و يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل. و قال النجاشي: إنه ضعيف الحديث. و الاعتماد عندي على قول الشيخ أبي جعفر الطوسي ره من تعديله. و قال الكشي: قال نصر بن الصباح لم يلق البرقي أبا بصير بينهما القاسم بن حمزة و لا إسحاق بن عمار.

ثانیا این روایت به اسناد دیگری هم آمده است:
المحاسن، ج‏1، ص: 221
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ع يَقُولُ‏ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‏

ثالثا علامه مجلسی در مرآه العقول حدیث را صحیح می داند

احمد بن محمد بن خالد عن ابیه .

باتشكر از شما

اما فرموديد پدر ايشان ضعيف هستند،

اول اينكه علامه مجلسي اين حديث را صحيح مي داند برادرم

دوم اينكه شما نگاه كنيد شيخ طوسي، علامه حلي ابن نديم و ابن شهر اشوب هم او را مورد توثيق و از شاكردان امام موسي كاظم و امام رضا و ثقه مي داند

شما اقوال علما را درباره محمد بن خالد بايد كاملا كنكاش كنيد دوست عزيزم و يك قول كه براي ما حجت نيست

واعتبره الشيخ الطوسي (قدس سره الشريف) في كتابه الرجالي ممن صاحب ثلاثة من الأئمة عليهم‌السلام وهم « الإمام موسى بن جعفر الكاظم عليه‌السلام ، والإمام علي بن موسى الرضا عليه‌السلام ، والإمام محمد بن علي الثاني عليه‌السلام ».
فقد قال الشيخ (قدس سره الشريف) في القسم المخصص لأصحاب الإمام الرضا عليه‌السلام : « ثقة ، هؤلاء من اصحاب أبي الحسن موسى عليه‌السلام »

وقال في القسم المخصص لأصحاب الإمام الكاظم عليه‌السلام : « محمد بن خالد البرقى ».
وقال في القسم المخصص لأصحاب الإمام الجواد عليه‌السلام : « محمد بن خالد البرقى من اصحاب موسى بن جعفر والرضا عليه‌السلام »

شيخ طوسي ايشان را در زمره صحابي سه تا از امامان اورده است و مي فرمايد ثقه هستند
رجال الطوسي ، ص ٣٦٣ ، رقم ٥٣٩١.


وقد دافع عنه العلامة الحلي (قدس سره الشريف) بعد أن نقل تضعيف ابن الغضائري والنجاشي له ، ورأى (قدس سره الشريف) أن تعديل الشيخ مقدّم على جرح النجاشي ، ولذا قال العلامة : « والاعتماد عندى على قول الشيخ ابى جعفر الطوسى رحمه‌الله »

كما إن العلامة الحلي (قدس سره الشريف) اعتبره من الثقات حينما تعرض له في كتابه الرجالي في القسم المخصص لأصحاب الإمام الرضا عليه‌السلام.

علامه حلي هم بعد از نقل تضعيف نجاشي و غضائري خودم را ملزم به سخنان شيخ طوسي مي داند و قائل بر تعديل ايشان هستند و مي فرمايند من تعديل ايشان را بر جرح ديگران مقدم مي دانم و عقيده ايشان بر اين هست كه محمد بن خالد از خواص صحابي امام رضا ع هستند
خلاصة الأقوال ، ص ١٣٩ ، رقم ١٤.

ضمن اينكه نجاشي هم او را از خطبا و ادبا و علما مي داند :
وكان أديباً، حسن المعرفة بالاخبار، وعلوم العرب، اما در حديث او را ضعيف مي داند اما شخصيت او را توثيق مي كند

و از همه مهم تر اين هست كه ايت الله خوئي در معجم خودشان سه دليل بر مورد وثوق بوده محمد بن خالد اقامه مي كند

الاولى: أنك قد عرفت من الشيخ توثيق محمد بن خالد صريحاً، ولكنه مع ذلك قد توقّف بعضهم في توثيقه، بل تعجّب بعضهم من ترجيح العلاّمة قول الشيخ على تضعيف النجاشي مع أنه أضبط وأتقن، ولكن الصحيح أنّ العلاّمة لم يرجّح قول الشيخ على قول النجاشى، وإنّما ذكر اعتماده على قول الشيخ من تعديله لاجل أنّ كلام النجاشي غير ظاهر في تضعيفه، وإنّما التضعيف يرجع إلى حديثه، لاجل أنّ محمد بن خالد كان يروي عن الضعفاء ويعتمد على المراسيل، كما صرّح به ابن الغضائرى، وحينئذ يبقى توثيق الشيخ بلا معارض.
والثانية: أنّ النجاشي ذكر أنّ محمد بن خالد مولى أبي موسى الاشعرى، وذكر ابن الغضائري أنه مولى جرير بن عبد اللّه، فلو صحّ مافي النجاشي فأبو موسى الاشعري غير من هو المعروف الملعون الخبيث.
الثالثة: قد عرفت من البرقي والشيخ عدّ محمد بن خالد من أصحاب الكاظم والرضا والجواد عليهم السلام، وهو وإن كان كثير الرواية جداً، إلاّ إنّا لم نظفر بروايته عن المعصوم سلام اللّه عليه، إلاّ في موردين، فقد روى عن أبي جعفر الثاني عليه السلام، وروى عنه أحمد بن محمد. الكافي: الجزء 3، باب الرجل يعطي عن زكاته العوض

عزيز دل برادر، اين روايت صحيح هست

ايا باز مشكلي مي ماند؟

سلام
جناب عبدالرسول از اثبات احادیث تحریف یا وقوع تحریف چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید؟

[FONT=times new roman]یا اصلاً این را بپرسم که شما طرفدار تحریف هستید (که بعید است) یا طرفدار وجود احادیث معتبر دربارهٔ تحریف؟

سلام
جناب عبدالرسول از اثبات احادیث تحریف یا وقوع تحریف چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید؟

هيچ كسي نمي تواند تحريف را اثبات كند، حالا نتيجه اش بماند

با سلام و عرض تسلیت خدمت جناب عبد الرسول

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ ص أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ ص- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏ أَهْلَ الْبَيْتِ‏ وَ يُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهِيراً فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِد مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ ع كَانَ الْحَسَنُ ع أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً.

- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مِثْلَ ذَلِكَ.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 287

ترجمه:
[FONT=Traditional Arabic]ابو بصير گويد: از امام صادق در باره قول خداى عز و جل «خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كارداران خود را فرمان بريد- 59 نساء» پرسيدم، فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، بحضرت عرض كردم:

[FONT=Traditional Arabic]مردم ميگويند: [FONT=Traditional Arabic]چرا نام على و خانواده‏اش در كتاب خداى عز و جل برده نشده؟[FONT=Traditional Arabic] فرمود: بآنها بگو: آيه‏ [FONT=Traditional Arabic]نماز، بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خود براى مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يكدرهم است، تا اينكه خود پيغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و بمردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد.
[FONT=Traditional Arabic]و آيه‏[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic] أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ نازل شد و در باره على و حسن و حسين هم نازل شد، پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در باره على عليه السلام فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم بشما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض بمن رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند.

[FONT=Traditional Arabic]اگر پيغمبر خاموشى ميگزيد و در باره اهل بيتش بيان نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى‏كردند، ولى خداى عز و جل براى تصديق پيغمبرش بيان آن حضرت را (كه مقصود آل پيغمبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا ميخواهد ناپاكى را از شما اهل اين خانه ببرد و پاكيزه‏تان كند، پاكيزه كامل- 33 سوره احزاب-» در خانه‏ام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم- السلام بودند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدايا هر پيغمبرى اهل و حشمى داشت، و اهل و حشم من اينهايند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نيستم؟ فرمود: تو بخوبى‏

[FONT=Traditional Arabic]ميگرائى، ولى اينها اهل و حشم من هستند.
بنا بر اين چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت باو فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپا داشته بود، و چون على درگذشت، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران ديگرش را (غير از حسنين عليهما السلام) در اهل پيغمبر داخل كند، زيرا در آن صورت حسن و حسين مى‏گفتند: خداى تبارك و تعالى آيه اهل بيت را در باره ما نازل فرمود، چنان كه در باره تو نازل كرد و مردم را باطاعت ما امر كرد، چنان كه باطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت بما تبليغ كرد، چنان كه نسبت بتو، تبليغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنان كه از تو برد، و چون على درگذشت، حسن عليه السلام بامامت سزاوارتر بود براى بزرگساليش و چون وفات نمود، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه فرزندان خودش را در امر امامت داخل كند و در ميان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عز و جل ميفرمايد: «خويشاوندان در كتاب خدا بيكديگر سزاوار ترند» زيرا در آن صورت حسين عليه السلام ميگفت: خدا مردم را باطاعت من امر نمود، چنان كه باطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در باره من هم تبليغ كرده، چنان كه در باره تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنان كه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت بحسين رسيد، هيچ يك از اهل بيت او نمى‏توانست بر او ادعا كند، همچنان كه او بر برادر و پدرش ادعا مى‏كرد، اگر آن دو مى‏خواستند امر امامت را از او بديگرى بگردانند، ولى آنها چنين كارى نمى‏كردند، سپس زمانى كه امامت بحسين عليه السلام رسيد، معنى و تأويل آيه‏[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic] وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ جارى گشت، و بعد از حسين بعلى بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين بمحمد بن على رسيد، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، بخدا كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نكنيم.

[FONT=comic sans ms]این روایت که سندش صحیح میباشد (مرات العقول ج3 ص213: الحديث الأول‏: صحيح‏) به اثبات میرساند که نام مولا علی علیه السلام به طور واضح در قران نیامده است زیرا اگر نام ایشان در قرآن به صورت واضح آمده بود امام صادق علیه السلام باید میفرمودند نام امام علی علیه السلام در قرآن آمد اما تحریف شد! ( بنا به فرموده دوستان تقیه هم كه حد و مرزی دارد و در این امور جایز نیست!!!)

بنابراین تمام روایاتی که میگوید نام امام علی و ائمه اطهار علیهم السلام در قرآن به صورت واضح آمده است بنا به همین یک روایت قابل نقد ميباشد(یا از جهت سند و یا از جهت دلالت)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

شما در حد و حدودی نیستید که بخواهید اظهار فضل نمائید .

درست صحبت کنید.شما تقریباً در هر پستی که در جواب من فرستاده اید،یک بی احترامی ای کرده اید.ادب را رعایت کنید.بنده اظهار فضل نکردم.بنده نظرم را گفتم و دلیل هم دارم.

وقتی شخصی همچون مرحوم خوئی او را مورد اعتماد و البته ثابت و صحیح المذهب می داند و احتجاج را از آن وی می داند

مگر من گفتم احتجاج را کس دیگری نوشته؟قطعاً یک طبرسی نوشته.ولی کدام طبرسی،معلوم نیست.اما احتمال بیشتر همان است که گفته شد.

دیگر اوهامات شما مجالی برای عرض اندام ندارند .

با این حرف ها تربیت و ادب و اخلاق خود را نشان می دهید.

اولا چرا جواب مطلب مرحوم خوئی را ندادید ؟ مگر نگفته بود که کتاب احتجاج از طبرسی است و وی را صثه دانسته بود ؟ چرا جاده خاکی رفتی برادر ؟

حرف بنده منافات و تعارضی با حرف مرحوم خوئی ندارد.من می گویم باشد طبرسی ثقة است.ولی نتیجه گرفته نمی شود سلسله راویانی که از آن ها روایت کرده،همه ثقة باشند.همانطور که روایاتی داریم که یکی از راویان آن ها ثقة است،دلیل نمی شود سایر راویان ثقة باشند.پس ثقة بودن خود طبرسی برای پذیرفتن روایات الاحتجاج کافی نیست.چه بسا یکی از راویان روایات او ثقة نباشد.حرف حقیر واضح است.

ثانیا : شما به دلیل یک سری آشفتگی های ذهنی نمی توانی درست تصمیم بگیری،اینست که دائما سخنان خودت را تکرار می کنی

ما داریم می بینیم چه کسی تعصب و آشفتگی ذهنی دارد.چه کسی اخلاق بحث را رعایت نمی کند و بی ادبی می کند.

بی آنکه به جواب های دیگران نگاهی بیندازی . یک ساعت قبل از اینکه این پست را بنویسید ، من رد تمامی افاضاتتان را نوشته بودم ، چرا به هیچ یک از آنها جواب ندادید ؟

بنده به ترتیب پست ها،جواب می دهم.پست قبلی شما (همین توهین نامه فعلیتان را می گویم) زودتر از این پستی که می گویید ارسال شده بود.لذا اول به آن جواب دادم.ضمن این که جوابم به پست قبلیتان را دارم می نویسم.عجله نکنید.خواهیم دید چه کسی به جواب ها نگاه نمی اندازد.

و ثالثا : خود این فرد ثقه در ابتدای کتاب می گوید که من بدیهیات شیعه رو نقل می کنم ، و بقیه علما هم به روایت اون اعتماد کردن ،

متاسفانه شما کاملاً یک دید صفر و یکی به کتب روایی دارید.همانند برخی برادران اهل سنت که می گویند هر چه در صحاح سته آمده،صحیح است.شما هم می گویید هر چه در فلان کتاب آمده صحیح است.خود مرحوم کلینی هم نمی گوید همه روایاتش صحیح هستند.پس ملاک شما کاملاً غیر علمی است.ما به کتابی که اکثر روایاتش صحیح باشند اعتماد می کنیم.اما نمی گوییم همه روایاتش صحیح هستند.بلکه اکثر.

البته به جز دانشمندی چون شما !

اخلاق و تقوا چیزی است که شما ندارید.

و سندی هم که برای خودتان ساختید را برای خودتان نگه دارید ، چون چنین سندی فقط در نزد شما افراد پیدا می شود !

باز هم تربیت و ادب خود را نشان دادید.ضمن این که بنده سند ساختگی از هیچ جا نیاوردم.تهمت نزنید و ادعای خودتان را ثابت کنید.این شما بودید که به فیض کاشانی دروغ بستید.

اولا این کلام شما بی مغز و پوچ است .

کلام های شما هم تا کنون اکثرشان کلام هایی بی ادبانه بوده اند.

ثانیا بنده کلی روایت و مدرک آورده ام که مثل اینکه نمی توانید آنها را ببینید

بنده تک تک ادله ای که آوردید در پست اول را جواب دادم.بزودی پاسخ پست های جدید شما را هم ارسال خواهم کرد.ضمن این که تا این جا فهمیدیم دو دلیل شما کاملاً باطل بوده.یکی تمسکتان به تفسیر صافی و دیگری تمسکتان به تفسیر عیاشی.

به علت غشاوتی که در جلوی چشم هایتان وجود دارد .

این هم باز بی تقوایی و تعصب شماست.

و ثالثا : این کم نیست که بزرگان یک مکتب سخنانی عکس شاگردانشان را بزنند ! ( شما برو فکر کن ببین من چی گفتم )

ارتباط این جمله شما را با بحث نمی فهمم.

در مورد تفسیر قمی : در پست ردیه شما آورده ایم که ادعاهای پوچ شما ، همگی سست بوده و در نزد علما و دانشمندان هیچ اعتباری ندارد .

البته این هم باز نشان دهنده اخلاق شما در بحث است.بنده جواب این به اصطلاح ردیه (!) شما را نوشته ام و در پست بعدی انشاء الله ارسال خواهم کرد.

فکر کنم بر شما اوهام غلبه کرده باشد !

بر شما هم بی اخلاقی و بی تقوایی غلبه کرده است.

چون اصلا معلوم نیست میان نظر شخصی یک عالم با عالم دیگر چه رابطه ای وجود دارد ؟

اگر نظر شخصی است،پس مدام نگویید عقیده شیعه این است آن است.بگویید نظر شخصیشان آن است.هر چند نیست.25 مورد در رد حرف شما آوردیم.بروید نگاه کنید.

یکی یک طور اجتهاد کرده و دیگری طور دیگر . مهم اینست که راستای اجتهادات اکثرشان تحریف بوده و باقی هم که سکوت کرده اند ، تقیه می کنند !

اکثرشان قائل به عدم تحریف بودند.شما مدام ادعای خود را بدون دلیل تکرار می کنید و اوج دلیل شما تفسیر قمی و سید نعمت الله جزایری و یحتمل محدث نوری است.در حالی که ما با سند نشان دادیم 25 تن از علمای بنام تشیع،خلاف حرف شما را زده اند.پس دوباره ادعای خود را تکرار نکنید.دلیل بیاورید برای ادعایتان.

انشاء الله در آینده نیز یک مقاله دیگر در باب تحریف قرآن در نزد علمای شیعه می آورم که حق مشخص شود .

امیدوارم مقاله جدیدتان همه یا بخشی از آن کپی برداری از سایت وهابی کلمه و مانند آن نباشد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

برادر عزیز ابتدای کار از شما دو درخواست دارم :

اول اینکه بحث ها را به حاشیه نبرید ، چرا که نشانه خوبی در بحث نیست


بنده قصد به حاشیه بردن بحث ها را نداشته و ندارم.

و دوم از تکرار اینکه (( بنده اخلاق و ادب بحث را رعایت نمی کنم )) پرهیز نمائید .

ادب را رعایت کنید تا نگویم.

عزیز بزرگوار : ابتدا خدمتتان عرض کردم که مجلسی ( در مرآة العقول ) می گوید : روایات تحریف قرآن متواتر معنایی هستند . فرمودید در بحار روایات ضعیف داریم ، خدمتتان عرض شد که این نتیجه تحقیقات و به نوعی اجتهاد علامه مجلسی است و با روایت فرق دارد

مگر بنده چه گفتم؟بنده گفتم در بحار روایات ضعیف هست.یعنی مجلسی یک روایت ضعیف را می آورد و سپس راجع به آن حرف می زند.بیس و مبنای حرف زدنش،آن روایت خاص است.

من نمی دانم طبق کدام اصلی این توضیح را حمل بر بی ادبی دانسته اید . در مورد اینکه گفتم تمام اسلام نیستید به این دلیل بود که فرمودید : علامه مجلسی مورد قبول من نیست !!! و البته دلیل مخالفتتان با علامه مجلسی نیز می تواند کاملا آشکار و روشن باشد .

من لزومی نمی بینم کسی جز معصومین و پیامبران را به طور کامل قبول یا به طور کامل رد کنم.

از آنجا که حاشیه های پست طویلتان فراوان است ، از ذکر موارد انحرافی خودداری کرده و به جان مایه کلامتان اشاره می کنم :

این هم باز بی ادبی شما.معلوم است چه کسی پستش حاشیه دارد.در پست بنده،فقط بخشی بود که به قول شما به حاشیه پرداخته بود.آن هم عکس العمل و پاسخ حرف های خودتان بود.یعنی در واقع این پست شما بود که حاشیه سازی کرد و بنده فقط در مقام پاسخ برآمدم.

دوست عزیز باهم ابتدای کلام علی بن ابراهیم قمی را می خوانیم :
واما ما هو كان على خلاف ما انزل الله

یعنی آنچه که خلاف چیزیست که خدا نازل کرده است .

اشتباه من در بیان این مطلب این بود که باید ابتدا این جمله را می آوردم ، خب این جمله به چه معناست ؟

حداقل چیزی که از آن می توان فهمید اینست که علی بن ابراهیم قمی معتقد به تحریف کلام و الفاظ خداوند بوده است . پس در حقیقت قصد بنده بیشتر نشان دادن عقیده مفسر بوده است .


این جان مایه کلام بنده بود؟آن بخشی را که دوست دارید می آورید و آن بخشی را که دوست ندارید نمی آورید.بنده خدمت شما عرض کردم که در انتساب کامل این تفسیر به قمی،شک هست و محققین می گویند بخش عظیمی از این تفسیر توسط خود شاگرد قمی نوشته شده.حتی بالفرض که قمی این عقیده را داشته،در مقابل علمایی که تحریف را باطل می دانند بیشترند.

اما اتهاماتی که بر علی بن ابراهیم قمی و کتاب او وارد آوردید :

اتهام!درست صحبت کنید.این چه طرز صحبت کردن است.چقدر بی تقوایید.تهمت وقتی است که فیض کاشانی روایتی را می آورد تا نقد کند و کسی می گوید او تحریف را تایید کرده در تفسیر خود.این تهمت است،نه حرف بنده.ثانیاً به کار بردن "کتاب او" صحیح نیست.چون بخشی از کتاب را او نوشته و بخشی دیگر را فردی (یا افرادی) دیگر.

مرحوم خوئی در شرح حال علی بن ابراهیم قمی از زبان نجاشی نقل می کند :

قال النجاشي: علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب سمع فأكثر و صنف كتبا و أضر في وسط عمره و له كتاب التفسير


بنده در جایی نگفتم ثقة نیست.ولی این که آیا چنین حرفی زده یا نزده،فرع است بر این که بپذیریم این تفسیر از آن اوست یا نه.شما باید اول ثابت کنید این تفسیر همان تفسیر او یا کاملاً از اوست.سپس بگویید در این تفسیر این حرف را زده،پس عقیده اش این بوده است.

در ادامه از قول شیخ می آورد که فرموده :

و قال الشيخ (382) علي بن إبراهيم بن هاشم القمي، له كتب: منها كتاب التفسير


ما حتی می گوییم آن تفسیری قمی ای که قبلاً بوده با تفسیر قمی فعلی تفاوت دارد.
نويسنده تفسير، در موارد زيادي از رجوع بحث به تفسير علي بن ابراهيم، سخن گفته است که برخي از آن موارد، در زير ياد مي­شود.در تفسير «فاثابکم غمّاً بغمّ» روايتي را از ابي جارود، نقل مي­کند و در پايان روايت مي­نويسد:

«ورجع الي تفسير علي بن ابراهيم.» آن گاه در ادامه مي­نويسد:
«قال و تراجع اصحاب رسول الله ...» «و في رواية ابي الجارود، عن ابي جعفر (ع) في قوله: «يا ايها الذين آمنوا لا تخونوا الله و الرسول...» فخيانة الله و الرسول معصيتهما و اما خيانة الامانة فکل انسان مأمون علي ما افترض الله عليه رجع الي تفسير علي بن ابراهيم قوله: «يا ايها الذين آمنوا...» «و في رواية ابي الجارود عن ابي جعفر (ع) قال: ان هؤلاء قوم کانوا معه من قريش فقال الله: «فان حسبک الله هو الذي...» ... کان بين الاوس و الخزرج حزب شديد رجع الي رواية علي بن ابراهيم قوله:

«يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال...» «رجع الحديث الي علي بن ابراهيم قال: فمضوا حتي کان من القوم...» «و نزل ايضاً في الجد بن قيس في رواية علي بن ابراهيم، لما قال لقومه لا تخرجوا في الحر...» «رجع الي تفسير علي بن ابراهيم في قوله: «و في الرقاب» در صفحه 344 پس از قول ابي جارود، «رجع الي حديث علي بن ابراهيم» و در صفحه 389، تعبير: «رجع الي رواية علي بن ابراهيم» آمده است.

از آنچه که ياد شد به خوبي دانسته مي­شود که مفسر، مطالب زيادي از غير علي بن ابراهيم نقل کرده و هر گاه به تفسير علي بن ابراهيم، بر مي­گردد، با کلمه «رجع» که به معناي بازگشت است، روشن مي­کند که تفسير مورد نظر تفسير معروف علي بن ابراهيم نيست، بلکه مفسر از آن در تکميل تفسير خود، بهره گرفته است.

سيد بن طاووس، در کتاب سعد السعود، روايتي را از تفسير اصلي علي بن ابراهيم نقل کرده است که در تفسير موجود، وجود ندارد.
در کتاب تأویل الایات از تفسیر علی بن ابراهیم مطالب بسیاری نقل شده است که اصلاً در این تفسیر نیست. بنابراین تفسیر موجود نه در بر دارنده تمام تفسیر علی بن ابراهیم است و نه تمام منقولات آن از وی است، بلکه کتابی است از مؤلفی دیگر که بیش از همه از تفسیر علی بن ابراهیم بهره گرفته و در آن، از طریق بیش از بیست راوی، روایات بسیاری از کتب و مصادر دیگر آورده است. حجم این دسته روایات، در نیمه نخست مجلد اول تفسیر بسیار اندک است و بتدریج افزایش می‌یابد تا بدانجا که در اواخر کتاب تقریباً به اندازه روایات منقول از تفسیر علی بن ابراهیم می‌شود. در تفسیر موجود معمولاً پس از نقل از غیر علی بن ابراهیم، با آوردن نام علی بن ابراهیم به گونه صریح یا با ضمیر، بازگشت متن به تفسیر علی بن ابراهیم یادآوری می‌شود.
روایات تفسیری علی‏بن ابراهیم در کتاب کافی مجموعا 279 مورد است:(6) اصول: 101 مورد، فروع: 144 مورد و روضه: 34 مورد.
از مجموع 279 مورد روایات تفسیری علی‏بن ابراهیم در کتاب کافی، 53 مورد اصلاً در تفسیر قمی نیامده است: اصول: 21 مورد، فروع: 25 مورد و روضه: 7 مورد.
از 226 مورد باقی‏مانده، در اکثر موارد ارتباطی بین روایات کافی و تفسیر قمی ملاحظه نگردید.
تنها در بیست مورد روایات تفسیری علی‏بن ابراهیم در کتاب کافی با روایات تفسیری علی‏بن ابراهیم در تفسیر قمی به نحوی مشابهت و همگونی دارند.
از بین موارد مشابه، فقط در یک مورد از حیث سلسله سند بر هم انطباق دارند.
نظر به این که از موارد معدود همگون، در پنج مورد سلسله سند در تفسیر قمی نیامده، معلوم نیست مستند مرحوم کلینی همین روایات موجود در تفسیر قمی باشد و در سایر موارد نیز، با توجه به اختلاف در زنجیره روات، باز استناد مؤلف کافی را به روایات تفسیر قمیِ موجود، مردد می‏نمایاند.
طبق ادله ارائه شده،تفسیر فعلی از قمی نیست و با تفسیری که قبلاً بوده تفاوت دارد.حتی با تفسیری که قبلاً منسوب به قمی بوده تفاوت دارد.

تا اینجا مشخص شد که وی کاملا مورد اعتماد است و هیچ قدح و جرحی ندارد ، در انتساب کتاب تفسیر به او نیز هیچ شک و شبهه ای مطرح نشده است .

ما هم درباره ثقة بودن ایشان حرفی نزدیم.ولی به هر حال حجت نیست.ضمن این که در انتساب کتاب تفسیر به او کاملاً شک و شبهه وجود دارد و ما این را در بالا اثبات کردیم.

اتهام بعدی که به علی بن ابراهیم وارد کردید

باز هم نشانه تربیت و ادب شما.

این بود که اکثر روایات وی مرسله هستند

بنده کجا گفتم اکثر؟ حرف من را عوض کردید!حرف من این بود:
ثانیاً در همین نسخه فعلی از تفسیر قمی،احادیث مرسل کم نیستند.پس باید بر روی راویان بحث کرد.

گفتم کم نیستند.نگفتم اکثرشان مرسلند!به من دروغ نبندید.

اولا خود علی بن ابراهیم در مقدمه تفسیرش پاسخ شما را داده :

ونحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهى الينا ورواه مشايخنا وثقاتنا


شما ابتدا ثابت کنید این تفسیر از خود قمی است،بعدش می توانید بگویید جمله بالا از خود قمی است.فعلاً نمی توانید بگویید این جمله از خود قمی هست یا نیست.ضمن این که اگر فلانی بگوید ماست یا دوغ من ترش نیست،آیا دلیل می شود که واقعاً ترش نباشد؟چون خودش گفته درست است،پس درست است،این خلاصه حرف شماست.چون خودش گفت راویان من ثقة هستند،پس ثقة هستند!چون یزید گفته آدم خوبی هستم،پس آدم خوبی است!عجب دلیل قانع کننده ای!
در ضمن مشایخ و ثقات در اینجا به صورت موصوف و صفت بیان نشده اند.به صورت عطف بیان شده اند.اگر به صورت موصوف و صفت بیان شده بود،آنگاه می توانستید بگویید مشایخ را به ثقة بودن منحصر می کند.حال آنکه اینطور نیست.

نحكم بوثاقة جميع مشايخ علي بن إبراهيم الذين روى عنهم في تفسيره مع انتهاء السند إلى أحد المعصومين عليهم السلام

ما هم در جواب این حرف می گوییم روايتهاي ابوجارود از امام باقر (ع) از تفسير آيه «اذ قالت الملائکة يا مريم...» (آل عمران / 45) وارد تفسير شده و حدود 30% روايتهاي تفسير را تشکيل مي­دهند.

روايتهاي ابوجارود فقط در چهار مورد با سلسله سند و در ديگر موارد، بدون سند ياد شده­اند. طريق نويسنده به ابي الجارود به شرح زير است:

«حدثنا احمد بن محمد الهمداني قال حدثني جعفر بن عبدالله، قال حدثنا کثير من عياش عن زياد بن المنذر، ابوجارود عن أبي جعفر (ع) ...» طريق ياد شده عين طريقي است که شيخ طوسي و نجاشي در کتابهاي خود ياد کرده­اند و اين طريق به دليل کثير بن عياش، ضعيف است.پس حرف مرحوم خویی صحیح نیست.چون کثیر بن عیاش از روایان بوده،حال آن که ثقة نیست.

در ادامه ایشان پس از آنکه سخن قمی در مقدمه تفسیرش را می آورد چنین مطرح می کند :

إن في هذا الكلام دلالة ظاهرة على أنه لايروي في كتابه هذا إلا عن ثقة بل استفاد صاحب الوسائل في الفائدة السادسة في كتابه في ذكر شهادة جمع كثير من علماءنا بصحة الكتب المذكورة وأمثالها وتواترها وثبوتها عن مؤلفيها وثبوت أحاديثها عن أهل بيت العصمة عليهم السلام أن كل من وقع في إسناد روايات تفسير علي بن إبراهيم المنتهية إلى المعصومين عليهم السلام ، قد شهد علي بن إبراهيم بوثاقته ، حيث قال : ( وشهد علي بن إبراهيم أيضا بثبوت أحاديث تفسيره وأنها مروية عن الثقات عن الائمة عليهم السلام ) . فإن علي بن إبراهيم يريد بماذكره إثبات صحة تفسيره ، وأن رواياته ثابتة وصادرة من المعصومين عليهم
السلام ، وإنها إنتهت إليه بوساطة المشايخ والثقات من الشيعة


ما با دلیل ثابت کردیم که چنین نیست که تمام راویان موجود در تفسیر قمی فعلی ثقة باشند (حال یحتمل باز نقل من قال می کنید به جای نقل ما قال و خواهید گفت تو کیستی در برابر مرحوم خویی!).حال چه شیخ حر عاملی تایید کرده باشد که نکرده باشدضمن این که ممکن است تفسیر اصلی به دست علامه حلی رسیده باشد.یعنی در آن زمان تفسیر واقعی قمی وجود داشته است.همانطور که گفته شد تفسیر قمی فعلی با تفسیر قمی ای که حتی در زمان سید بن طاووس بوده تفاوت دارد.

من فکر نمی کنم دیگر بحثی باقی بماند که روایات تفسیری ، کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی در اعلی درجه صحت هستند و ادعای شما در حقیقت ادعایی بیش نیست ( چی گفتم ! )

اگر شما یک دلیل آوردید،ما چندین دلیل آوردیم که حرف شما را رد می کند.طبق ادله ارائه شده این تفسیر از عبی بن ابراهیم قمی نیست.بخشی از آن ممکن اثر او باشد.

فقط جناب بن موسی امیدوارم که آخرین سخنتان اینگونه نباشد ( اسپم زیر ) ، و در ضمن بدانید که تواتر با باد ثابت نمی شود ، روایات بیشمار با طرق متعدد یکی از راه های ثبوت تواتر هستند . که ما در پست های خودمان آورده ایم .

روایات بی شمار نباید جعلی باشند.من هم شروع می کنم ساختن روایات بی شمار جعلی راجع به این موضوع که ائمه (ع) معصوم نیستند (اعوذ بالله).روایات صحیح السند هستند که باعث اثبات تواتر می شوند.نه هر روایتی.

جناب بن موسی ، روایتی که از کتاب درالمنثور آوردم درست است که از تفاسیر اهل سنت می باشد ، اما ما میبینیم که شبانه روز به آن استناد می شود . جناب عمار شیعه می توانند سخن مرا تصدیق نمایند . خدا را شاهد می گیرم در یک شبانه روز حداقل آیت الله قزوینی 15 الی 20 بار به این روایت استناد می کند . پس بر خلاف سخن شما این روایت در نزد شیعه معتبر و مورد قبول است .

در مقام بحث شاید از آن استفاده کنند.ولی بحث ما اینجا بررسی تحریف از دید شیعه است.

اشکالی ندارد ما از منابع شیعه می آوریم :

از کتب مرآة العقول ، تفسیر قمی و ...


مگر تاکنون روایات شما از چیزی غیر از این کتب بودند؟اکثرشان را از همین کتب آورده اید.پس تکرار مکررات نکنید.

عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام قال: أنزل الله عز و جل على نبيه صلى الله عليه و آله بكراع الغميم" يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ في علي عليه السلام وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ"

در مرآة العقول که خود علامه تصریح می کند این روایت از طریق مخالفین نیز نقل شده و به امام جعفر رسیده ، در کتاب تفسیر قمی نیز که ثابت کردیم روایات آن به طور کامل صحیح بوده و از ثقات نقل شده است .


پس سندش چه شد؟راویانش چه شد؟
می گویید قمی گفته؟توضیحات لازم راجع به تفسیر قمی داده شد.علامه مجلسی هم یحتمل این را از قمی نقل کرده است.پس در هر صورت این دلیل شما هم باطل است.

پس هرجا که اسم اهل سنت را دیدید سریع جبهه نگیرید ، چه بسا شیعه و سنی در بیش از 90 در صد روایات خود شریک هستند و الفاظشان فقط تفاوت می کند !

بحث ما بررسی تحریف از نظر شیعه است.نه اهل سنت.پس لطف کنید دیگر از اهل سنت مطلب نیاورید،جز در مواقع ضروری.

همین کلام شما یعنی اینکه پذیرفته اید جدتان قائل به تحریف قرآن بوده است .

مگر من گفتم هیچ کسی معتقد به تحریف قرآن نبوده؟بوده که بوده.باید دید دلیلش چه بوده.

حال دلیل وی هر چه می خواهد باشد

دلیلش غلط است.شما هم به جای آن که به بحث سر ادله بپردازید،می آیید به این اشاره می کنید که ببین،فلانی گفته تحریف شده.مگر من گفتم کل علمای شیعه تحریف را رد کرده اند؟گفتم اکثریت رد کرده اند.دیگر از انوار النعمانیة مطلب نیاورید لطفاً چون در پست های قبلی ادله اش رد شد.

به هر حال ایشان اکنون زنده نیستند که بخواهند از دلایل خود دفاع کنند . لیکن هدف بنده این بود که نشان دهم علمای شیعه قائل به تحریف بوده اند !

دلایل ایشان همانطور که گفته شد مثل دلایل محدث نوری است.یا از تفسیر منسوب به قمی این ها را گرفته اند،یا از روایات ضعیف السند.ببینید چطور بجای بحث روی دلایل اصلی بنده،بحث را می برید کجا؟چه کسی می رود دنبال حواشی؟راجع به سید نعمت الله دیگر نیازی نمی بینم بحثی کنیم.چون ثابت شد ادله اش ضعیف اند.

اما از شخصی همچون شما تعجب است که می فرمائید روایات احتجاج فاقد سند هستند

بله فاقد سند هستند.

علامه طبرسی که در پستی ثابت کردیم مجهول نیست

بنده هم راجع به مجهول بودن یا نبودنش به اندازه کافی حرف زدم.هر که می خواهد باشد.همین کافی بود برای حقیر که به شما ثابت کنیم این طبرسی،با طبرسی مفسر تفاوت دارد.

و اتفاقا بسیار هم مورد اعتماد و جلیل القدر بوده

ما هم غیر از این را نگفتیم.

در ابتدای خود اشاره دارند که فقط سند روایات به تفسیر حضرت حسن عسکری را نقل می کنم

که البته به عقیده برخی محققین،این تفسیر،تفسیر امام حسن عسکری (ع) نیست.هر چند بنده نمی گویم لزوماً محققین راست می گویند یا اشتباه می گویند،یعنی نسبت به نظرشان یقین ندارم.

و مابقی احادیث در اعل درجه صحت و تواتر قرار دارند که نیازی به ذکر سند برای آنها نیست .

حتی خود کلینی (ره) عقیده نداشته که تمام روایاتش صحیح هستند.آنوقت شما طوری حرف می زنید که انگار تمام روایات الاحتجاج صحیح هستند!

و بر خلاف ادعای شما کتاب احتجاج از جمله کتب مهم و معتبر در نزد شیعه بوده ، هست و خواهد بود و همین باعث شده که بارها بر آن شرح بزنند و آنرا ترجمه کنند .

باز هم یک حرف دروغین به من نسبت دادید.من کجا گفتم احتجاج از کتب مهم و معتبر در نزد شیعه نیست؟الاحتجاج هر چه باشد،از کتب اربعه نیست و ما می دانیم حتی در کتب اربعه هم روایات ضعیف السند وجود دارند.نمونه اش همان روایتی که درباره مصحف حضرت فاطمه (س) آوردیم و شما در پایین گفته اید سندش ضعیف است.پس عقیده شیعه این نیست که فلان کتاب کاملاً درست است یا کاملاً غلط.وقتی در کافی روایات ضعیف السند هست،پس در الاحتجاج هم هست.

بر فرض که روایت احتجاج نادرست و مرسل باشد . می دانید باز چه اتفاقی می افتد ؟ اینکه حداقلش اینست که بگوییم طبرسی قائل به تحریف قرآن بوده است . پس در همین جا ثابت شد که دو عالم بزرگ شیعه ، هر دو قائل به تحریف قرآن بوده اند .

ما هم در جای خود گفتیم که 25 عالم بزرگ شیعه،قائل به عدم تحریف بوده اند و ادعایمان را ثابت کردیم.ولی شما دو مورد را ثابت کرده اید.25 مورد کجا،2 مورد کجا.ضمن این که از اولین صحبت هایی که کردید این بود که هر کسی که تحقیق کرده باشد به این نتیجه می رسد که قرآن تحریف شده.یعنی به طور غیرمستقیم گفتید اکثر علمای شیعه قائل به تحریف بوده اند.در پست قبلی خودتان هم این را گفتید.حال آن که خلاف حرف شما ثابت شد.

برادر عزیز خوب است در همان خبری که خودتان آوردید ابتدایش چنین می گوید :

بر این باورم که اخبار فراوانی از امامان هدایتگر آل محمد (ص) درباره اختلاف قرآن و حدف و نقصانی که برخی ستمگران در آن پدید آوردند،وارد شده است .

ابتدای کلام را بخوانید : گفته بر این باورم !


چرا بعدش را نمی خوانید؟هر چیزی که به نفعتان است را می گویید.بعد از آن می گوید که من عقیده ام به سمت عدم تحریف است و روایتی از امام جعفر صادق (ع) حرفم را تایید می کند.

می دانید اتهام بدترین بی اخلاقی در بحث است ؟

هر کسی مقایسه کند،می فهمد واقعاً چه کسی اتهام زده است.

همینکه یک عالم برجسته و شیخ و امامی نظیر مفید که از شیعه و سنی در درس وی شرکت کرده اند ، اقرار می کند که روایات وارده از امامان متواتر است برای ما کافیست .

از من تواتر در روایات را خواسته بودید . بفرمائید کلام شیخ مفید یکی از آن راه هایی است که تواتر تحریف از احادیث معصومین را ثابت می کند .


اولاً که شیخ مفید نمی گوید متواتر.دارید حرف می گذارید باز در دهان شیخ مفید.شیخ مفید در همینجا می گوید:
أقول إن الأخبار قد جاءت مستفیضة عن أئمة الهدى من آل محمد ص باختلاف القرآن و ما أحدثه بعض الظالمین فیه من الحذف‏ و النقصان فأما القول فی التألیف فالموجود یقضی فیه بتقدیم المتأخر و تأخیر المتقدم و من عرف الناسخ و المنسوخ و المكی و المدنی لم یرتب بما ذكرناه.
و خودتان می دانید خبر مستفیض،خبر متواتر نیست.پس الکی حرف در دهان شیخ مفید نگذارید.

توصیه بنده به شما اینست که بار بعدی کمی با حوصله تر و با آرامش بیشتر مطالب را بخوانید .

توصیه بنده این است که ادله من را کامل بخوانید.شما هر جا را که دوست دارید از ادله بنده می آورید و هر جا را که دوست دارید نمی آورید!

أقول هذا اسناده ضعیف . فیه عمر بن عبدالعزیز فهو مخلظ قاله نجاشی . و قال فضل بن شاذان يروي المناكير .

پس شما ابتدا برای ما ثابت کنید که مصحف فاطمه (س) همان قرآن است!

علاوه بر ضعف سندی یک سوال هم از متن آن دارم :

دوست عزیز در همین روایتی که آورده اید می گوید بعد از پیامبر جبرئیل به حضرت فاطمه خبر می رساند . آیا این جز وحی است ؟ و آیا قرآن جز وحی است ؟ در هر صورت نه تنها مشکل حل نمی شود ، بلکه به آن افزوده نیز می شود .


هر آیه قرآن وحی است ولی عکس این گزاره درست نیست.جنابعالی دارید از صحت خود گزاره،عکسش را نتیجه می گیرید.هر آیه قرآن وحی است ولی هر وحی آیه قرآن نیست.همانطور که تورات و انجیل حقیقی وحی هستند ولی با قرآن تفاوت دارند.

اگر هم می خواهید به روایتی اشاره کنید که می گوید اهل بیت همگی محدث هستند ، باید بگویم که روایت ضعیف و نقل شده توسط مجهولین است . همانطور که علامه مجلسی نیز در مرآة العقول 6/33 به آن اشاره می کند و می نویسد : مجهول .

نه قصد ندارم به این روایت اشاره کنم.

والبته اجازه دهید تا روایتی معتبر از کتاب کافی نشانتان دهم که اشاره به تحریف و نقصان الفاظ آیه می کند :

تَلَا ( یعنی اباجعفر ) هَذِهِ الْآيَةَ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِي ( حج 52 ) و لا محدث .

مشاهده می کنید که این روایت علنا اشراه دارد که در الفاظ قرآن نقصان به وجود آمده است . اگر این روایت را یافتید ، حتما روایت بعدیش را هم بخوانید که شک و شبهه های احتمالیتان از بین برود .


کتاب و باب آن را در کافی مشخص کنید.بعلاوه سند.

در مورد تفسیر صافی و مطالب آن حق با شماست . در این مورد بنده اشتباه کردم .

اما در مورد تفسیر عیاشی ، هر چند روایت ضعیف است ، اما حداقل چیزی که نشان می دهد اینست که خود عیاشی قائل به تحریف قرآن بوده است .


پس دو دلیل شما فعلاً رد شد.سایر ادله شما هم طبق این پست و پست های قبلی مردود هستند.

و در مورد تحریف به نقصان نیز اکنون نام آن هفت نفر وجود ندارد و همین نشانه کم شدن از قرآن است . کاملا صریح و واضح و روشن و آشکار .

شما دارید روایت را آنطور که دوست دارید تفسیر می کنید.راجع به این روایت من حرفم را زده ام.این روایت هیچ دلالتی بر تحریفی که مدنظر شماست ندارد.

باقی سخناننان با این پست معلوم می شود .

الحمد لله تمام ادله شما را نقد کردیم.

ضمن این که لطف کنید و مانند قبل،نیایید قسمتی از پست را جواب بدهید و قسمتی را جواب ندهید.در این پست شما آن بخش اصلی ادله من را جواب ندادید و رفته اید چسبیدید به بخش های فرعی.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

نوشته اصلی توسط عبدالرسول


شما زورگويي آقا !!

حاضري 20 دقيقه وقت براي هر ارسالت بذاري و انتظار داشته باشي كه همگان مطالعه كنند .

اما حاضر نيستي كه 5 دقيقه روي مطلب روشن دوستان تفكر و تامل كني !

با تسليم به ناحق خلق چيزي جز سياهچاله هاي سوزان نصيب ما نميشه ...
حالا مديريت با زورگويي و خودرايي در خانواده يا تاپيك و غيره .

حد درك شما از آيه هاي قران روشنه و شايد دريافت شما از كلام خدا كه ميگه
فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا
به عبارتي: جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختيم
يا بهتر : به انسان برتري داديم .

اينه كه به هر شكلي ميتوان به اين عزت رسيد و بايد همگان رو تسليم و مسخر خود و كوچك دانست

غافل از ( لقد كرمنا بني آدم ) گرامي بودن انسان نزد خدا يا صاحب فضليت بودن....

شما زورگويي آقا !!

حاضري 20 دقيقه وقت براي هر ارسالت بذاري و انتظار داشته باشي كه همگان مطالعه كنند .

براىرم با من هستيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

براىرم با من هستيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
مسلما نه
بايد ببخشيد
چون نام جناب عبدلرسول رو از پست شما نقل زدم
ناخواسته نام شما ارسال شده ...

با سلام بزرگ و جلیل القدر بودن طبرسی(صاحب الاحتجاج) و همچنین صحت نسبت این کتاب بر ایشان را ثابت کردیم ، ممکن است برخی از روی خطا بگویند این کتاب از ایشان نیست، اما آیا شما دلیلی دارید که این کتاب از ایشان نباشد(و خودش مجهول باشد)؟ ----------------------------------------------------------------------------------------------------------- مگر احتجاج کتاب معتبر و اعتقادی نیست؟پس چرا مولف پس از ذکر مواردی که بوی تحریف می دهد آنها را رد نمی کند(این دیگر کتاب جمع آوری حدیث نیست که بگویید قصدش جمع آوری بوده و هر خس و خاشاکی را وارد کرده!)بار دیگر نوشته بودم، اما نسخ در تلاوت: تفسير مجمع البيان - الشيخ الطبرسي - ج 1 - ص 338 ومنها ما يرتفع اللفظ ، ويثبت الحكم ، كآية الرجم ، فقد قيل : إنها كانت منزلة ، فرفع لفظها . وقد جاءت أخبار كثيرة بأن أشياء كانت في القرآن ، فنسخ تلاوتها ------------------------------------******************************-------------------------------------------------------------------- مدارک فراوان؟: أوائل المقالات - الشيخ المفيد - ص 80 – 81 أقول : إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد ( ص ) ، باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف ‹ صفحه 81 › والنقصان -------------------------------------**************************************------------------------ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول - العلامة المجلسي - ج 12 - شرح ص 525 لحديث الثامن والعشرون : موثق . وفي بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم ، فالخبر صحيح ولا يخفى أن هذا الخبر وكثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن وتغييره ، و*****عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى ، وطرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر****** . **************************************************** التفسير الصافي - الفيض الكاشاني - ج 1 - ص 52 اعتقاد مشایخ ما: واما اعتقاد مشايخنا ( ره ) في ذلك فالظاهر من ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه روى روايات في هذا المعنى في كتابه الكافي ولم يتعرض لقدح فيها مع أنه ذكر في أول الكتاب أنه كان يثق بما رواه فيه وكذلك أستاذه علي بن إبراهيم القمي ( ره ) فان تفسيره مملو منه وله غلو فيه ، وكذلك الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي ( رضي الله عنه ) فإنه أيضا نسج على منوالهما في كتاب الاحتجاج . .!!!!!!! و در ادامه خلاف آن را می گوید! در اینجا یک حرفی می زند در جایی هم می گوید مذهب اصحاب ما نه چنین است که می پندارند! خب، طبیعی است، او یک عالم مسلمان است ، یک جا می گوید ، از این روایات اینچنین برداشت می شود در جایی می گوید سید مرتضی این عقیده را نداشت! (می خواهید جار بزنند و بگویند ما اعتقاد به تحریف داریم؟) شما حرف هایی که با دلیل می آورد و می گوید مضمون روایات اینچنین است را نمی پذیرید و به سخنانی که شاید برای تقیه گفته باشد اعتنا می کنید؟ التفسير الصافي - الفيض الكاشاني - ج 1 - ص 49 می گویم(نظرم) أقول : المستفاد من مجمع هذه الأخبار وغيرها من الروايات من طريق أهل البيت ( عيهم السلام ) إن القرآن الذي بين أظهرنا ليس بتمامه كما انزل على محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) منه ما هو خلاف ما أنزل الله ومنه ما هو مغير ومحرف وإنه قد حذف عنه أشياء كثيرة منها اسم علي ( عليه السلام ) في كثير من المواضع ومنها غير ذلك وأنه ليس أيضا على الترتيب المرضي عند الله وعند رسوله ( صلى الله عليه وآله وسلم


سلام علیکم

روایات تحریف در کتب شیعه :

مطالبی را در پست های قبلی با همین عنوان عرض کردیم . از آنجا که کتاب اصول کافی معتبر ترین کتاب حدیثی شیعه است ، ما نیز تصمیم گرفتیم که از این کتاب روایات را انتخاب کنیم و البته به جز معدودی از آنها بقیه از صحت سندی برخوردار هستند . لیکن چون برخی از عزیزان زحمت کشیدند و بحث سندی و حکم احادیث را مطرح کردند ، تصمیم گرفتم به منظور بستن این بهانه مطالب موجود در پست های گذشته را تهذیب کنم و تلخیصی صحیح از آنها را اینجا قرار دهم . حتی المقدور نظر و حکم علامه مجلسی نیز ارائه می شود و در مواردی که علامه در حکم احادیث بعضا اشتباه کرده اند ، علل و دلایل تصحیح حدیث ارائه می شود .
اما آیا این به معنای دور ریختن روایات کافی است ؟ مثلا چون حجم بالایی از روایات کافی به تحریف در الفاظ اشاره دارند و عمده آنها نیز از نقصان می گویند ، نمی توان از همه آنها به راحتی عبور کرد . وقتی کتاب مرآة العقول را باز می کنیم می بینیم که در عین حکم به ضعف برخی از احادیث ، آنها را شرح داده که در ادامه بیشتر از آنها استفاده می شود .

1 ) یکی از دلایلی که از آن ثابت می شود قرآن تحریف شده است ، دعایی است که به دعای صنمی قریش معروف است و صراحتا افراد خاصی از صحابه را به عنوان محرفین قرآن معرفی می کند و البته طبق معمول شروع به لعن آنان می کند :

بخشی از آن دعا چنین می گوید : اللهم صل على محمد وآل محمد والعن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيهما وإفکيهما وابنتيهما اللذين خالفا أمرک وأنکرا وصيک وجحدا أنعامک وعصيا رسولک، وقلبا دينک، وحرفا کتابک .

این دعا به تصریح علامه مجلسی در بحارالانوار در نزد شیعه مشهور و معروف است . و راوی آن ابن عباس از امام علی است ، یعنی در حقیقت خود علی بن ابیطالب ، امام معصوم اول شیعیان قائل به تحریف قرآن بوده است . در جائی دیگر در جائی دیگر در همین بحار الانوار ، علامه مجلسی از این دعا با عنوان رفیع الشان و عظیم المنزله تعبیر می کند . در مجموع این دعا در نزد شیعیان مشهور و معروف و معتبر می باشد . حال خودتان قضاوت کنید که چگونه تحریف قرآن آنهم با این صراحتا در ادعیه معتبر ذکر می شود !

مضمونی نزدیک به همین از زبان امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند :

اكتبا إذا أنت سجدت سجدة الشكر فقل: اللّهم العن الذين بدّلا دينك وحرّفا كتابك

برای این حدیث طرق متعددی ذکر شده است ، به گونه ای که در هر طبقه چند راوی آنرا روایت کرده است . لذا از حیث سندی کاملا صحیح و فاقد خدشه است .

اصل آن در کتاب فضل الدعاء والذکر ، اثر سعدبن عبدالله القمی آمده که وی از دو طریق سندش را به امام رضا می رساند : طریق اول از محمد بن اسماعیل بن بزیع به امام معصوم است و طریق دیگر از سلیمان بن جعفر الجعفری است .
همگی این افراد ثقة هستند و هیچ ذمی بر آنها وارد نشده است ( خلاصه علامه حلی ص 140 و 79 و رجال نجاشی ص 183 )

علاوه بر اینها ما از زبان امام جعفر صادق نیز روایت داریم که به تحریف قرآن اشاره دارند .

و ما ندیدیم که در خصوص این مورد دوستان چیزی بگویند ،

جز اینکه گفته شد از کجا معلوم تحریف لفظی باشد نه معنوی ؟

که پاسخ دادیم : تحریف با استفاده از قرائن موجود و شرح آن در بحارالانوار و نیز شرح نسیم عیش که به زبان فارسی است ، کاملا معلوم است که مراد تحریف قرآن و سنت است . و اصولا برای بیان الفاظ و حرکات از لفظ (( کتاب )) استفاده می شود .

و اما این دعا یا حدیث حاوی نکته ای ظریف از قول دو امام معصوم است : و آن اینکه مخالفان ، قرآن و همان کتاب خدا را تحریف کرده اند ( به عبارت حرفا کتابک توجه کنید ) . حال که معصومین به تحریف قرآن تصریح می کنند و به ما یاد می دهند که آنرا به عنوان دعا بخوانیم و در سجده شکر نمازمان به تحریف قرآن اقرار کنیم ، دیگر چه حرفی برای سایر افراد باقی می ماند ؟

2 ) روایت و یا بهتر است بگوییم باب بعدی که کلینی و دیگران احداث کرده اند و در آن به این موضوع که ظاهر و باطن قرآن در نزد کسی جز ائمه نیست پرداخته اند . به دو روایت از باب اشاره می کنم ، دو روایتی که در ابتدای باب آمده است و طبق قواعدی که دوستان می دانند روایات اول هر باب از نظر کلینی کاملا صحیح هستند :

الف ) عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ

یعنی : امام باقر فرمود : جز دروغگو هیچ کس ادعا نکند که قرآن را چنانکه نازل شده است ، جمع کرده .
سند این روایت صحیح است ،

علامه مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث چنین می آورد :

المراد بالقرآن كله ألفاظه و حروفه جميعا، و المراد بكما أنزل، ترتيبه و إعرابه و حركاته و ...

یعنی : مراد از قرآن در این روایت ، الفاظ و حروف آن به طور کامل و مراد از ( همانطور که نازل شده ) ، ترتیب آن و اعراب آن و حرکات آن و ... می باشد .

و ما از برادر علی مع الحق انتظار داشتیم زمانیکه بر کتاب مرآة العقول اعتماد می کنند ، شرح حدیث را هم بخوانند و بعد نظر بدهند . لیکن مانعی ندارد ، اکنون بنده این شرح را دوباره قرار دادم تا همگام بدانند که مراد از این حدیث شامل تمامی موارد از جمله ظاهر وباطن قرآن که همانا شامل الفاظ و حروف نیز می گردد ، می شود .

با توجه به مطالب گفته شده کسانی که می گویند تمامی حروف و الفاظ قرآن الان در نزد ما می باشد دروغگو هستند و از سایر روایات و ادامه همین روایت چنین به دست می آید که قرآن اصلی با تمامی حروف و الفاظ آن در نزد امام غائب است ، لذا بحث در حد دنیای واقعی بر روی این باقی می ماند که الفاظ و حرکات قرآن به طور کامل در نزد ما وجود ندارد ، که اگر داشت امام نمی فرمود ادعای جمع آوری آن دروغ است .

هنگامی که ادامه شرح علامه بر این حدیث را می خوانیم به نکات قابل توجهی می رسیم :

اول آنکه علامه مجلسی تصریح می کند که عقیده کلینی و شیخ مفید بر این بوده که آنچه در مصاحف به عنوان قرآن وجود دارد ، تنها بخشی از قرآن می باشد :

و ذهب الكليني و الشيخ المفيد قدس الله روحهما و جماعة إلى أن جميع القرآن عند الأئمة عليهم السلام، و ما في المصاحف بعضه

و در صفحه بعد بازهم بر تواتر روایات تغییر و تنقیص اشاره می کند :

و الأخبار من طريق الخاصة و العامة [HL]في النقص و التغيير متواترة

[/HL]و در اخبار شیعه و سنی آمده که انکار متواتر ، کفر می آورد . از اینجا هم دو نکته به دست آید :

اول کسانی که ادعا می کنند که علامه مجلسی چنین عقیده ای نداشته ،

و دوم کسانی که ادعا می کنند روایات تحریف شاذ و آحاد است .

و این دلیلی محکم و استوار بر تحریف الفاظ و حرکات و حروف قرآن است .

عزیزانی هم که می خواهند عقیده من در مورد این بحث را بدانند به ادامه کلام علامه مجلسی در خصوص وظیفه مسلمانان در برخورد با مسئله تحریف مراجعه کنند .

ب ) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ

یعنی : هیچ کس به جز اوصیاء نمی تواند ادعا کند که تمام ظاهر و باطن قرآن در نزد اوست .

در پاسخ به ایراداتی که دوستان وارد کردند باید گفت :

اولا این روایت از روایات اولیه باب است و در نظر کلینی صحیح می باشد .

سند آن به علت وجود فردی به نام مخنل ضعیف است ، اما ضعف سندی آسیبی به آن نمی زند ، چرا که برای آن شاهدی وجود دارد ( روایت قبلی ) و به کمک آن شاهد این روایت نیز تصحیح می شود . پس قول حق آنست که بگوییم این روایت نیز صحیح است ( به علت تقویت متون و وجود شاهدی محکم برای آن )

این روایت نیز به عنوان شاهدی دیگر نشان می دهد که ظاهر و باطن قرآن و یا به تعبیر دیگر تمامی قرآن در نزد هیچ کس نیست .

3 ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال‏ : نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ (الفرقان: 50) بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ إِلَّا كُفُوراً (الفرقان: 50) قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ (الكهف: 29) فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ (الكهف: 29) آلَ مُحَمَّدٍ ناراً (الكهف: 29 )

در این روایت که از درجه صحت و یا حسن برخوردار است صراحتا اشاره می کند که آیات به صورتی دیگر نازل شده اند و اکنون این عبارات در قرآن موجود نیست .

شاید گفته شود که این ها تفسیر آیه هستند

در پاسخ می گوییم که در همین کتاب کافی تفاسیر ائمه نیز آمده است ، لیکن در آن تفاسیر به جای اینکه گفته شود جبرئیل به این طریق آیه را بر پیامبر نازل کرده ، درتفسیر آیه از لفظ (( و اما فی قوله )) استفاده می شود ، و اصلا هر کس روایت را ترجمه کند در میابد که منظور امام طریقه تنزیل وحی و لفظ اصلی آن است . به خصوص چنین روایت زیبائی ولایت علی بن ابیطالب را نیز به روشنی ثابت می کند ، و این همان قول مشهوری است که آیت الله نکونام می فرمایند : شیعه از اثبات تحریف قرآن ضرر نمی بیند .

در پاسخ به برادر علی مع الحق : چون شما به علامه مجلسی رجوع کردید ، بنده نیز می توان متقابلا به حوزه علمیه قم مراجعه کنم و روایت را تصحیح کنم . در نرم افزار درایة النور که مورد تایید حوزه است ، روایت فوق صحیح اعلام شده است .

اما چون قصد ما جدل و لفاظی های بیهوده نیست ، سند آنرا بررسی می کنیم :

احمد بن مهران : وی از مشایخ کلینی می باشد . هرچند ابن غضائری وی را ضعیف دانسته ، اما در این مورد به قول ابن غضائری اعتنا نمی شود . به دو دلیل : تضعیف وی مجمل است و مفسر نیست و می دانیم که اکثر تضعیفات مجمل ابن غضائری مخالف با نظر باقی رجالیون است و حتی عده ای در انتساب کتاب به او شک کرده اند ، اما قول صحیح همانست که گفتم ، توثیقات وی بسیار معتبر ، اما تضعیفات مجمل او فاقد ارزش هستند . دلیل دوم که مرحوم خوئی در معجم رجال می آورد چنین است :

أقول: اعتمد عليه الوحيد - قدس سره - في التعليقة لترحم الكليني عليه في عدة موارد، و إكثاره الرواية عنه . وقع أحمد بن مهران في أسناد جملة من الروايات تبلغ اثنين و خمسين موردا

لذا وی ثقة و مورد اعتماد است .

عبدالعظیم الحسنی : وی از بررسی بی نیاز است ، چرا که مورد توثیق معصوم قرار گرفته است و نیز علما بر وی حکم صحت زده اند .

محمدبن الفضیل : در مورد گفته اند که به غلو متمایل بوده است و شیخ طوسی وی را ضعیف دانسته است . اما این تضعیف مورد قبول نیست ، به دلیل آنکه اولا وی در سند کامل الزیارات قرار گرفته و می دانیم در نزد شیعه مشهور است که راوی کامل الزیارات ثقة است . ثانیا دلیل مهمی که مرحوم خوئی در معجم می آورد :

و قد عد الشيخ المفيد في رسالته العددية محمد بن الفضيل، من الفقهاء و الرؤساء الأعلام، الذين يؤخذ منهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام، و لا يطعن عليهم بشي‏ء، و لا طريق لذم واحد منهم

پس با این دلیل به خوبی روشن می شود که وی مورد تایید بوده و طعنی در آن نیست و قطعا وثاقت وی در نزد شیخ مفید ثابت شده است .
و نیز در معجم رجال می خوانیم که :

‏ فإن محمد بن الفضيل الأزدي الصيرفي هو رجل معروف‏

با یک جمع بندی می توان گفت که وی در نزد عده ای از جمله شیخ طوسی و علامه حلی ضعیف بوده و در نزد ابن قولویه و شیخ مفید و علامه خوئی ثقة و مورد اعتماد . و کلام شیخ مفید و اتباع او مورد قبول تر و بهتر است ، چرا که به تفصیل وثاقت وی را ثابت کرده اند .

ابوحمزه ثمالی : که وی نیز در نزد علمای رجالی شیعه موثق و بدون خدشه است .

پس حکم صحت سند و متن حدیث است .

در ذیل به جمعی از روایات که نحوه صحیح نزول آیه را بیان می کنند اشاره می کنیم :

الف ) َ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة: 59) آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا (البقرة:59 )

اسناده صحیح.

سند آن در بالا بررسی شد .

ب ) ْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا إِنَّ الَّذِينَ (النساء: 168)... ظَلَمُوا (النساء: 168) آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً. إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (النساء: 168) ثُمَّ قَالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ (النساء: 170) فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا (النساء: 170) بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ (النساء: 170) مَا فِي الْأَرْضِ (النساء: 170 )

کالسابق . اسناده صحیح .

سند آن همچون سند روایت قبلی و قبل آن است .

با توجه به اینکه کافی کتاب مهمی در نزد شیعه است ، ما بروایات آن اعتماد کردیم ، اما چون عده ای اشکال سندی گرفتند ، در ادامه فقط به ذکر روایات صحیح می پردازیم و به شبهات احتمالی نیز پاسخ می دهیم :

پ ) ٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ (الحج: 52) وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَتْ هَذِهِ قِرَاءَتَنَا

علامه مجلسی در مرآة العقول می گوید روایت ضعیف است . علت آنرا نیز احمد بن محمد العاصمی می داند .

در حالیکه احمد بن محمد از مشایخ کلینی بوده و موثق است .

( رجال النجاشی ص 94 و الفهرست الطوسی ص 68 )

پس مشکل حل شده و سند آن صحیح است .

ت ) ٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ تَلَوْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ (المائدة: 95) فَقَالَ ذُو عَدْلٍ مِنْكُمْ هَذَا مِمَّا أَخْطَأَتْ فِيهِ الْكُتَّابُ

حتی علامه مجلسی نیز در مرآة العقول نتوانسته دلیلی برای ضعف این حدیث بیابد . بر خلاف ایشان که می گویند حدیث حسن است ، من می گویم حدیث کاملا صحیح است :

علی بن ابراهیم بن هاشم القمی( ثقة ثبت ) عن ابیه ابراهیم بن هاشم القمی ( ثقة ) عن ابن ابی عمیر( ثقة لا یروی الا عن ثقة ) عن حماد بن عثمان ( ثقة من اصحاب الاجماع ) .

این سند صحیح بوده و ما درخواست داریم که اگر می توانید یک دلیل بر ضعف آن بیاورید .

نکته مهم این روایت اینست که صراحتا از وجود خطا در قرآن سخن می گوید

و این همان چیزیست که ما بارها به آن اشاره کردیم .

ث ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (الأنعام: 33) فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ كَذَّبُوهُ أَشَدَّ التَّكْذِيبِ وَ لَكِنَّهَا مُخَفَّفَة

سند این روایت کاملا صحیح و بدون خدشه می باشد . چنانچه علامه مجلسی در حدیث 241 از باب قوم صالح آنرا صحیح دانسته است .

اجمال معنای روایت در خصوص تفاوت در قرائت علی بن ابیطالب و بقیه مسلمانان کنونی است . تفاوت در قرائت هم مربوط به یک تشدید ساده بر روی یکذبونک است . ممکن است کسی بگوید که مته به خشخاش نگذارید . اینکه چیزی نیست ، تفاوت در یک تشدید است .
در پاسخ می گوییم که اولا همین روایت ادعای شما را مبنی بر اینکه هیچ نقصانی در قرآن رخ نداده است را رد می کند ،
ثانیا کسی که چنین افاضه ای داشته باشد ، معلوم است که عربی بلد نیست . یکذب با تشدید از باب تفعیل ، صرف تصدیق نکردن و نپذیرفتن است ، اما یکذب بدون تشدید از باب افعال به معنای رسوا ساختن و برملا نمودن دروغگوئی افراد است . البته این بحث بسیار پیچیده و در حیطه زبان عربی بحث می شود . ما به همین مقدار کفایت می کنیم و فقط این نکته را متذکر می شویم که اکنون به کمک این تفاوت معنایی یک بار خودتان آیه را ترجمه کنید و بعد خودتان قضاوت کنید که آیا کم شدن یک تشدید چیزی هست یا نیست !

و ) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ (النساء: 66) فِي عَلِيٍّ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (النساء: 66 )

سند آن تا قبل از یونس بن عبدالرحمن صحیح است . البته احمدبن محمد بن خالد البرقی و پدرش در سند آن هستند که طبق قاعده الزام می گویم : دوستان عزیز ما آن دو را ثقة می دانند و نمی توانند به دلیل وجود آنها در سند ، روایت را ضعیف بدانند .

بعد از یونس بن عبدالرحمن که نیاز به بررسی ندارد و وثاقت وی مشهور و آشکار است ، بکار بن ابی بکر الحضرمی وجود دارد . طبق قاعده ای که وجود دارد ( و هر چند بنده آنرا قبول ندارم ) ، یونس بن عبدالرحمن خودش سند است . و از آنجا که دوستان ما این قاعده را قبول دارند ، بنده نیز از باب قاعده الزام ، می گویم : طبق قاعده مورد قبول شما ،؛ این روایت فاقد هر گونه خدشه سندی است .و لذا اسناده صحیح .
البته توضیح یک نکته واجب است و آن اینکه مرحوم خوئی در معجم رجال در توضیح و شرح حال بکار ، تنها طریق شیخ به او را مجهول می داند و در مورد روایات وی در کافی سخن نمی گوید که با توجه به چارچوب کلی قوانین مرحوم خوئی ، ایشان نیز طریق کلین به بکار را صحیح می داند .

5 ) روایت دیگری که صراحتا به نقصان حدود 11000 آیه اشاره دارد روایت زیر است که از اصول کافی انتخاب شده است :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَةٍ

یعنی : قرآنی که خدا به سوی پیامبرش نازل کرده بود ، 17000 آیه داشته است !

سند این روایت صحیح است و نرم افزار درایة النور که مورد تایید علما و بزرگان حوزه علمیه قم می باشد انرا صحیح دانسته است . علامه مجلسی هم در مرآة العقول می گوید این روایت موثق است و بعد از آن نیز اعترافی می کند که کمتر کسی می تواند تا اینقدر در بیان تحقیقاتش صادق و راستگو باشد . مجلسی ضمن صحیح دانستن متن این روایت می گوید :

فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر

وشایسته بود که جناب علی مع الحق که به قول علامه مجلسی اعتماد کرده اند ، تصحیح ایشان را هم قرار می دادند .
اما در مورد اختلاف نسخه ها ، این یک توجیه باطل است و تا کنون کسی آن نسخه ای که از آن گفته می شود را ندیده است و اگر چنین نسخه ای وجود داشت ، پس چرا مراجع تاکنون اجازه چاپ با این لفظ را داده اند ؟ و اصولا ما درخواست داریم که آن نسخه را به ما نشان دهید .

ما به كرات اين متن را در همین تاپیک قرار داده ایم ، اما متاسفانه به جای پذیرش این نکته که علما و مراجع و مفتیانی نظیر مجلسی که از او به عنوان شیخ الاسلام و المسلمین یاد شده است ، نیز بر وقوع تحریف قرآن اشاره کرده و روایات آنرا متواتر و مافوق صحیح دانسته اند ، گفته می شود که این سخنان نادرست است و مجلسی و ... مورد قبول ما نیست .

چنانچه همین مجلسی در مرآة العقول در ذیل حدیثی که به عنوان دوین روایت در همین پست به آن اشاره کردیم ، بیان می کند که جماعتی از علما نظیر کلینی و شیخ مفید عقیده داشته اند که آنچه در مصاحف موجود است ، تنها بخشی از قرآن است و قرآن اصلی به طور کامل ( یعنی تمام ظاهر و باطن آن ) در نزد معصومین و امام زمان است . که گذشت .

البته بحث تحریف از دید علمای اسلامی نیز بحث جالبیست که آنرا در ادامه انشاءالله مطرح خواهم نمود .

غرض اینکه ثابت کنیم از دل همین روایات شیعه می توان به عقیده تحریف قرآن پی برد و انکار آن همچون انکار خورشید است ، و بلکه از ائمه دستور رسیده که به همین قرآن موجود هم می توان احتجاج نمود و قرائت آنرا تایید کرده اند ، لیکن همزمان با آن ها پرده از تحریف الفاظ و قرائت های آنها برداشته اند ! و نکته جالب اینجاست که ما در این مجال تمامی روایات را از کتاب اصول کافی نقل کرده ایم تا اعتبار آن بر همگان مشخص شود و همگان بدانند که اولین مصدر حدیثی و روائی شیعه تا چه حد از احادیث و روایات تحریف قرآن مملوء است ، کما اینکه در طرف مقابل و در صحیح بخاری و مسلم نیز روایت دال بر تحریف قرآن فراوان است .

6 ) شاید گفته شود که چرا لقب امیرالمومنین مختص حضرت علی است ، کلینی در کافی روایت می کند که :

ٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ سَمَّاهُ وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ (الأعراف -: 172 -) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ

این روایت از جمله روایات صحیحیست که اشاره دارد آیه قرآن به شکلی دیگر نازل شده است .

براستی پند نمی گیرند ؟

در سند آن دو فرد عالی مقام وجود دارد : علی بن ابراهیم قمی و ابن ابی عمیر . طبق قاعده مشایخ ثلاث که مورد قبول دوستان ما می باشد صحت سند روایت تا قبل از مشایخ ثلاث برای صحت سند روایت کافی است . و سند این روایت تا قبل از ابن ابی عمیر صحیح است و هیچ مشکلی ندارد . بعد از ابن ابی عمیر نیز با توجه به قاعده ( لا یروی الا عن ثقة ) که این قسمتش مورد تایید همگی است ( به خصوص در مورد ابن ابی عمیر ) تصحیح می شود .
اجمالا عرض می کنم که اینجا نیز با توجه به قاعده الزام می توان گفت روایت صحیح است .
و تعجب می کنم که چگونه بر روایتی به این زیبائی حکم ضعف می کنید ؟

7 ) در کتاب التهذیب که به عنوان یکی از مصادر فقهی مورد استفاده قرار می گیرد روایتی می خوانیم که حاکی از تحریف آیه وضو است :

عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ (المائدة -: 6) فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا تَنْزِيلُهَا إِنَّمَا هِيَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الْمَرَافِقِ 5 -: 6 - ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ مِنْ مِرْفَقِهِ إِلَى أَصَابِعِهِ

سند این روایت حسن و بلکه صحیح می باشد . و صراحتا اشاره دارد که آیه وضو به نحوی دیگر نازل شده است .

با سند این یکی نمی توان شوخی کرد !

فقط درخواست دارم که سندش را بنگرید :

شیخ طوسی از شیخ مفید از ابن قولویه از کلینی .

وقتی چنین بزرگوارانی ناقلین روایت باشند ، ولو سندش نابود و مهلک باشد ، بازهم نمی توان حکم بر ضعف آن نمود . می توان گفت که نمونه ای از سلسلة الذهب را داریم مشاهده می کنیم .

پس توثیق و تایید چنین بزرگوارانی در پشت این روایت قرار دارد .

اما اینطور نیست که این روایت سند نداشته باشد . بلکه سند متصل نیز دارد و آنچه ذکر شد به دلیل آن بود که چنین علمائی روایت را نقل کرده اند .
تنها ایرادی که در سند آن وارد کرده اند وجود سهل بن زیاد است . وی تنها و به تنهایی در کافی نزدیک به 2000 روایت نقل کرده است و تضعیف مطلق وی یعنی نابودی کتاب کافی !

وی امامی بوده و مذهبش مشکلی ندارد . توسط عده ای توثیق شده است ، و توسط عده ای تضعیف . با وجود اینکه در معجم رجال بوی تضعیف وی به مشام می رسد ، اما باید گفت که مرحوم خوئی اندکی افراط کرده و به شمار بالای روایات وی توجهی نکرده است .

با اینهمه این روایت او هیچ مشکلی ندارد و همانطور که قبلا ذکر کردیم ، استوانه های رجالی و حدیثی شیعه بر آن اعتماد کرده اند و آنرا نقل نموده اند .

حتی اگر بازهم حرف و حدیثی باقی بماند می گویم که خود مرحوم خوئی در معجم رجال این حدیث را صحیح دانسته است .

في الكافي : الجزء 3 كتاب الطهارة باب حد الوجه الذي يغسل ، الحديث 5 محمد بن الحسن وغيره وهو الصحيح

8 ) روایت دیگری با سند معتبر و صحیح در کتاب اصول کافی نقل شده که می گوید :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجْمُ فِي الْقُرْآنِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا زَنَى الشَّيْخُ وَ الشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّة

ما به این روایت در پست های گذشته خود اشاره کردیم ، پاسخی که در توجیه متن این روایت دریافت شد بر دو محور خلاصه می شد که البته به قدری خالی از منطق و بحث علمیست که به ناچار باید به آنها اندک جوابی داده شود :

1 ) این آیه نسخ تلاوت را بیان می کند :

که پاسخ دادیم نظر علمای شیعه بر این است که نسخ تلاوت ، گونه ای از تحریف است ، چنانچه مرحوم خوئی در البیان می فرمایند :

القول بنسخ التلاوة هو نفس القول بالتحريف .

و محور 2 ) این بود که این روایت از روی تقیه صادر شده است ، که گفتیم تقیه سلاح بی سلاحیست ! و ایضا گفته شد که این کلام عمر بوده و امام مجبور شده تقیه کند و اینرا بگوید

در پاسخ می گوییم که زید بن ثابت نیز در مقابل عمر و در مقابل همین آیه با شخص عمر بن خطاب مقابله کرد و تقیه ای هم نکرد ، آیا شما روا می دانید که امام را معاذ الله معاذ الله معاذالله ترسو جلوه دهید ؟ و اضافه امام معصوم از عبدالله بن سنان تقیه کرده ؟ آیا انسان از مریدش تقیه می کند ؟ هذا کلام غریب .

و نیز ذکر شد که آیت الله سیستانی فرموده اند : ائمه در بیان مسائل عقیدتی شیعه و حتی احکام اختلافی با اهل سنت هیچ تقیه ای نمی کرده اند .

بنده به همین روایات انبوه اکتفا می کنم و قضاوت را بر عهده وجدان های بیدار می گذارم .

قسمت اول این بحث با اتمام روایات تحریف در کتب شیعه یا بهتر است بگوییم در کتاب اصول کافی ، معتبر ترین و موثق ترین کتاب روائی و حدیثی شیعه ، به پایان رسید .

از آنجا که عزیزان ما روایات اهل سنت در باب تحریف را کشنده تر و مهلک تر یافته اند ، قصدی برای پاسخگوئی به آنها ندارند و علنا اعلام کرده اند که با آنها کاری نداریم !

بنده نیز اصراری بر آوردن روایات اهل سنت ندارم ، لیکن می خواهم به شما یک نکته را متذکر شوم و آن اینکه اتصال سندی روایات اهل سنت به زمان پیامبر با روایات شیعه قابل مقایسه نیست ، تقریبا کمتر روایت متصل و صحیحی را می توان در کتاب های شیعه پیدا کرد که به دوران خود پیامبر وصل باشد و از زمان اصحاب بگوید ، اینست که با توجه به این اتصال قوی میان روایات اهل سنت و دوران پیامبر و پس از پیامبر ، می توان روایات بهتر و دقیقتری را در باب تحریف قرآن یافت . البته ناگفته نماند که شیعه نیز روایات تحریف مشابهی با اهل سنت دارد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می کنیم :

1 ) در پست های گذشته روایتی از مسند احمد و مستدرک حاکم نقل کردیم که ابی بن کعب می گوید : سوره احزاب از نظر تعداد آیه با سوره بقره یکسان و در یک ردیف بوده است . نزدیک به همین مفهوم در کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق در یک روایت می خوانیم که :
قال سوره الاحزاب فيها فضائح الرجال و النساء من قريش و غير هم يا ابن سنان ان سوره الاحزاب فضحت نساء قريش من العرب و كانت اطول من سوره البره و لكن نقصوها و حرفوها.

يعني : رسواييهاى مردان و زنان قريش و غير آنها در سوره احزاب است . اى ابن سنان ! همانا سوره احزاب زنهاى قريش را رسوا نمود. و اين سوره طولانيتر از سوره بقره بود و لى آن را ناقص و تحريف . نمودند.

2 ) عمر بن خطاب و عایشه و ابی بن کعب و جمعی دیگر از صحابه معتقد بوده اند که آیه رجم از قرآن حذف شده است ، در حالیکه آنان آنرا می خوانده اند و به آن عمل می کرده اند . و حال آنکه در همین پست و در سایر پست ها روایتی از امام صادق آوردیم که ایشان هم همان عقیده را داشته اند .

3 ) اهل سنت از طریق ابی بن کعب و انس بن مالک نقل کرده اند که برخی سوره ها در قرآن بوده و امروزه نامی از آنها نیست و حال آنکه مجلسی و محدث نوری به وجود سوره هایی به نام های نورین و یا الولایه معتقد هستند .

به هر حال بنده به همین مقدار اکتفا می کنم . امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق دهد و عینک تعصب را از چشم های ما بردارد .

و یک توصیه به برخی دوستان که با الفاظ نیشدار خود کمتر به اهانت بپردازند . ما نمی دانیم که در کدام منطق بحث های روایی و علمی مطرح کردن غرض و مرض را می رساند که شخص مطرح کننده را مغرض می دانند و یا چه خلاف ادبی صحبت شده که آنرا از اخلاق بحث به دور می دانند .

قولوا هذا القول : آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین .

جناب بن موسی :

جواب تمام بحث های اخلاقی که راه انداخته اید با یک آیه قرآن قابل پاسخگوئیست : سلام !

لطفا پند های اخلاقیتون رو بذارید کنار ، اگه بحث علمی دارید طرح کنید . نصف جمله رو میارید ، نصف دیگه که بحث علمیه رو ول می کنین . این کارا و تخریب ها و تهمت ها فقط ضعف منطق و علم و دانش رو می رسونه ، عبارت اوهام یه چیز کاملا طبیعی تو علم رجاله ، شما نخوندین تقصیر ما چیه ؟

اینقدرم رو 25 عالم شیعه مانور ندید ، یه نگاهی به سال وفات اونا بندازین بد نیست .

بعدشم این 25 تا با کسایی مثل قمی ، کلینی ، عیاشی ، شیخ مفید ، طبرسی و امثالهم عالم محسوب میشن ، اگه اینا رد بشن ، اونا هم رد میشن .

یه چیزیم در مورد شیخ مفید و تواتر بگم :

خب شما موضوع رو حل نکردی ، شما در مورد باور شیخ مفید چی داری بگی ؟

مستفیض و متواتر در حصول علم و اطمینان با هم تفاوت دارند (حالا این تیکه رو نبرید که فقط این یکی نیست ، تو بحث ما علتش همینه ) .

و مستفیض نشان دهنده کثرت است و کثرتی که حصول اطمینان می کنه .

ولو اگر شیخ مفید می گفت روایت صحیح ، بازهم فرقی نداشت ، حالا که خودتون می گید مستفیض ! پس مشکل حل نشد .

لطف کنید و به جای بحث بی مورد ، اصل کلام رو بچسبید . حقیقتش ما مثل شما نه وقتشو داریم و نه حوصلشو که بخوایم تک تک کلمات رو نقد کنیم ، هر چند نقد نیست بلکه لفاظی های بی هدفه .

عزيز دل برادر، اين روايت صحيح هست

سلام گلم

بله روایت صحیح است ، اما سندی که ارائه کرده بودید صحیح نبود ، بلکه معتبر ( با حسن فرق دارد ) بود . هدف افزایش دقت بود . البته بگذریم که خود شما در صفحه های قبل هنگامی که هنوز منظور مرا دریافت نکرده بودید مطلقا حکم به ضعف وی داید و او را ضعیف دانستید ، اتفاقا با دلیل های قانع کننده . روی این مطلب بحثی ندارم . اما یک نکته به شما عرض می کنم ، شما این حدیث را فقط نبین برادرم ، روایت صحیح از حضرت صادق داریم که قریب به مضمون فرمود : تا زمان خروج قائم این قرآن را بخوانید و به آن رجوع کنید . من هم نمی گویم که قرآن اعتبار ندارد ، به پست های قبل رجوع کنید ، مشاهده می کنید .

یه فلاش بک بزنیم به گفته های جناب ملاصدرا : اولا سلام

با ویرایش گفته های شما پاک نمی شود . فقط از یک چیز ناراحت شدم ، اینکه عبدالله حیدری را مولوی بنده دانستید ، نخیر . چنین نیست .

اما فرهنگ عزیز :

سلام بر شما

عقیده من اینه که روایات تحریف وجود دارن ، تواترشونم از روایت قرآن امروزی بیشتره . به پستای قبل رجوع کنید اونجا از کلام علما آوردم که روایات متواترن .

من قرآن رو به عنوان یک کتاب انسانی می بینم ، بگذریم از بعضی از آیه هایی که با تفسیر امروزی جور در نمیان ( غالب اوقات اشتباه از مفسره ، نه از خود کلام )

در کنارش این رو هم قبول دارم که عینا همون طوری که نازل شده به دست ما نرسیده . دلیل های عقلی زیادی هم داره .

قرآن که به صورت یه کتاب بر پیغمبر وحی نشده ( نظریات تنزیل اول و دوم و اینا از دید من اعتبار ندارن ، داشته باشن هم تو دنیای واقعی انطباق ندارن ) ، در دشت و تپه و بیابان و رو و شب و تو بستر و کنار همسر و به طور کلی همه جا نازل شده ، کاتبین هم همیشه که در دسترس نبودن ، فرض بگیریم که حضرت علی تمامی آیات رو نوشته باشه ، خب آیا مصحف علی رو قبول کردن ؟ مسلما نه .

حالا تکلیف اون آیات چی میشه ؟ مسلما هر کس یه ادعایی می کنه . یکی از رجم می گه ، یکی از رضاع ، یکی از ولایت و همینطور الی آخر .

و بعدشم 333 بار تو هیم تاپیک تکرار کردم که سند قرآن رو ارائه بدید .

از ما تواتر رو خواستن ، آوردیم ، حالا ما تواتر قرآن رو می خوایم ، بیارن ، اگرم نیست خب یه کلام بدون هیچ تقیه ای بگن نیست والسلام .

ببخشید .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

جواب تمام بحث های اخلاقی که راه انداخته اید با یک آیه قرآن قابل پاسخگوئیست : سلام !

متاسفانه شما بودید که از همان اول شروع کردید به گفتن این که "شما ها مطالعه نداشته اید"،"مگر تو تمام اسلامی هستی" و ... .بنده قضاوت را میگذارم بر عهده خوانندگان.دوستان عزیز،این پست جناب عبدالرسول را بخوانید و ببینید آیا لازم بود بنده به ایشان تذکر بدهم یا نه
لطفا پند های اخلاقیتون رو بذارید کنار ، اگه بحث علمی دارید طرح کنید .

شما ظاهراً نمی بینید.یعنی دوست دارید که نبینید.بنده دیشب دو پست فرستادم.پست اول در جواب توهین نامه شما بود،پست دوم در جواب ردیه شما بود.حال پست دوم را نمی بینید و می روید به پست اول گیر می دهید.کاملاً مغرضانه.
پستی که در جواب توهین نامه شما نوشته شد:http://www.askdin.com/thread31912-19.html#post425792
پستی که در جواب به اصطلاح ردیه (!) شما نوشته شد:http://www.askdin.com/thread31912-19.html#post425799
حال یواشکی به جای جواب دادن به پست دوم،پاسخ پست اول را می دهید!

نصف جمله رو میارید ، نصف دیگه که بحث علمیه رو ول می کنین .

این کار شماست.شما تقریباً پاسخی به دو پست مفصل بنده در رد حرف هایتان نداده اید.فقط می روید بخش هایی که در پاسخ توهین های شما نوشته شده را نقل می کنید.نمونه اش همین پست.هر خواننده ای بیاید در این تاپیک می بیند که در هر پست بنده در پاسخ به شما تک تک جملات شما از دم بررسی شده اند و یک جمله را هم حتی از قلم نینداخته ایم.همانطور که جناب Mohammad2db گفتند:
شما زورگويي آقا !!

حاضري 20 دقيقه وقت براي هر ارسالت بذاري و انتظار داشته باشي كه همگان مطالعه كنند .

اما حاضر نيستي كه 5 دقيقه روي مطلب روشن دوستان تفكر و تامل كني !

این کارا و تخریب ها و تهمت ها فقط ضعف منطق و علم و دانش رو می رسونه

ضعف منطق و علم و اخلاق از آن شماست.ضعف منطق از این جهت از آن شماست که مدام مغالطه توسل به شخص می کنید.ضعف علم از آن جهت از آن شماست که نمی توانید پاسخ مطالب حقیر و سایر دوستان را بدهید و به همین دلیل فقط قسمت هایی از پاسخ های ما را بررسی می کنید و خودتان را می زنید به ندیدن قسمت های دیگر.نمونه اش در همین پست.ضعف اخلاقی شما هم در این پست شما به خوبی قابل مشاهده است.

عبارت اوهام یه چیز کاملا طبیعی تو علم رجاله ، شما نخوندین تقصیر ما چیه ؟

این هم باز یک تهمت دیگر به بنده که بنده نخوانده ام.تا می توانید تهمت بزنید تا خوانندگان بفهمند چه کسی بر حق است و چه کسی بر باطل.

اینقدرم رو 25 عالم شیعه مانور ندید ، یه نگاهی به سال وفات اونا بندازین بد نیست .

واضح است که یا نمی دانید آن 25 عالم چه کسانی بوده اند،یا سال وفاتشان را نمی دانید.چون در آن 25 نفر از اولین علمای تشیع تا علمای معاصر بود.پس هر سال وفاتی که بخواهید هم هست.

بعدشم این 25 تا با کسایی مثل قمی ، کلینی ، عیاشی ، شیخ مفید ، طبرسی و امثالهم عالم محسوب میشن

راجع به قمی به اندازه کافی حرف زدیم.هر چند به جای پاسخ،به توهین پرداختید.
راجع به کلینی هم انشاء الله پاسخ مفصلی به ادعاهای شما خواهیم داد.
عیاشی هم هر چه می خواهد بگوید.از سیاری روایت نقل کرده.این مهم است که فرد بر چه اساسی حرف بزند،نه این که چه کسی این حرف را می زند.منتهی شما تفاوت ما قال و من قال را متوجه نمی شوید و فقط بر اساس من قال می روید جلو.عیاشی گفته باشد،هیچ اهمیتی ندارد که گفته.مهم این است چه گفته.شاید عیاشی بگوید 2+2=5.در اینصورت چون عیاشی گفته،از نظر شما نظرش اعتبار دارد!در حالی که ثابت شد نظر عیاشی اعتباری ندارد.
شیخ مفید هم طبق اسناد ارائه شده عقیده اش بر عدم تحریف است.پس به او دروغ نبندید.
طبرسی هم باز چون سند روایاتش را ارائه نکرده،نظرش مانند عیاشی اعتباری ندارد.چه بسا او هم از سیاری روایت نقل کرده باشد.لذا روایتی که آورده خبر ضعیف محسوب می شود.

اگه اینا رد بشن ، اونا هم رد میشن .

ما ادعاهای شما را در این باره رد کرده ایم.ضمن این که در اینجا از نظر منطقی باز دارید مغالطه توسل به شخص می کنید.

یه چیزیم در مورد شیخ مفید و تواتر بگم :

خب شما موضوع رو حل نکردی ، شما در مورد باور شیخ مفید چی داری بگی ؟


معلوم است متن را نخوانده اید یا خودتان را زده اید به نخواندن.بروید آخر متن را بخوانید.در آنجا شیخ مفید مستقیم می گوید بنده متمایل به عدم تحریف هستم.

مستفیض و متواتر در حصول علم و اطمینان با هم تفاوت دارند (حالا این تیکه رو نبرید که فقط این یکی نیست ، تو بحث ما علتش همینه ) .

و مستفیض نشان دهنده کثرت است و کثرتی که حصول اطمینان می کنه .

ولو اگر شیخ مفید می گفت روایت صحیح ، بازهم فرقی نداشت ، حالا که خودتون می گید مستفیض ! پس مشکل حل نشد .


از نظر برخی خبر مستفیض نوعی خبر واحد است و می دانیم خبر متواتر غیر از خبر واحد است.از نظر برخی هم خبر مستفیض نه واحد است نه متواتر.پس اول از هر چیز ادعایی که شما نسبت به شیخ مفید کردید،باطل شد.شما در پست قبل گفتید شیخ مفید می گوید متواتر.در حالی که شیخ مفید این حرف را نزده و گفته مستفیض و مستفیض،در هر صورت غیر از متواتر است.
خبر مستفیض طبق تعریف،خبری است که سلسله روات آن از سه تا بیشتر باشد ولی به حد تواتر نرسیده و مفید قطع و یقین واقع نگردد.پس این حرف که کثرت مستفیض حصول اطمینان می کند،کاملاً اشتباه است.تا آنجا که برخی مستفیض را خبر واحد دانسته اند.

لطف کنید و به جای بحث بی مورد ، اصل کلام رو بچسبید .

لطف کنید این توصیه را ابتدا به خودتان کنید.بنده قضاوت را می گذارم بر عهده خوانندگان.بیایند ببینند چه کسی اصل کلام را نمی چسبد.

حقیقتش ما مثل شما نه وقتشو داریم و نه حوصلشو که بخوایم تک تک کلمات رو نقد کنیم

پس شما به دو چیز معترف شدید:
1-بنده تک تک کلمات را نقده کرده ام.
2-شما حوصله و وقت این را ندارید که تک تک کلمات را نقد کنید و تا به حال این کار را نکرده اید.پس معلوم می شود که:
نصف جمله رو میارید ، نصف دیگه که بحث علمیه رو ول می کنین .

این جمله را باید به خودتان بگویید نه به من.چون طبق گفته خودتان،من همه جملات را آوردم و نقد کرده ام.ولی شما خیر.

هر چند نقد نیست بلکه لفاظی های بی هدفه .

باز هم می گویم،قضاوت بر عهده خوانندگان تاپیک.هر کسی بخواند متوجه می شود چه کسی لفاظی های بی هدف می کند و چه کسی علمی و منطقی بحث می کند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

از آنجایی که بنده در مقام مخالفت یا موافقت با تحریف قرآن قرار ندارم و آن پله های والای فقهی و اجتهادی که برادران عزیز طی کرده اند بنده توفیقش را نداشته ام لذا از همان ابتدا عرض کردم که قصد ورود به این موضوع را ندارم و در اولین پستم به صورت سربسته مواردی را ذکر کردم.

جناب عبد الرسول گرامی ، اینکه چرا بنده به قول علامه مجلسی اهمیتی نمیدهم کاملا واضح هست. به همان دلیل که شما به قول مراجع معاصر شیعه اهمیتی نمیدهید! (و بحث درست نیز باید به این صورت باشد که تنها به قول معصومین علیهم السلام توجه شود) و اینکه میفرمائید یک نرم افزار مورد تایید همین علما میباشد جای تعجب است. هرچند اگر سندی بفرمائید که کدام عالم رجالی این نرم افزار را تایید کرده بنده این دلایل را از شما میپذیرم.

البته بنده منکر این مطلب نیستم که غیر از روایات اشاره شده ، روایات صحیحی نیز دال بر تحریف قرآن وجود دارد اما مخالفین تحریف این روایات را نیز میتوانند به طریق دلالی رد کنند

همچنین بنده روایتی در پست 184 با سند صحیح آوردم که (اگر طبق پیش فرض دوستان حمل بر تقیه نباشد) تمام روایات دال بر اینکه نام معصومین در قرآن آمده را رد میکند که امیدوارم به آن نیز جواب معقولی داده شود.

موردی که دوستان مخالف تحریف به آن استناد میکنند آیه [FONT=Traditional Arabic] إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏ میباشد. سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا روایتی وجود دارد که استدلال شما را در مورد تفسیر این آیه شریفه اثبات کند؟ و اگر روایتی نیست شما چطور میگویید خداوند "ذکر" را در نزد مردم حفظ کرده است و در جای دیگر حفظ نکرده است؟

سلام گلم

بله روایت صحیح است ، اما سندی که ارائه کرده بودید صحیح نبود ، بلکه معتبر ( با حسن فرق دارد ) بود . هدف افزایش دقت بود . البته بگذریم که خود شما در صفحه های قبل هنگامی که هنوز منظور مرا دریافت نکرده بودید مطلقا حکم به ضعف وی داید و او را ضعیف دانستید ، اتفاقا با دلیل های قانع کننده . روی این مطلب بحثی ندارم . اما یک نکته به شما عرض می کنم ، شما این حدیث را فقط نبین برادرم ، روایت صحیح از حضرت صادق داریم که قریب به مضمون فرمود : تا زمان خروج قائم این قرآن را بخوانید و به آن رجوع کنید . من هم نمی گویم که قرآن اعتبار ندارد ، به پست های قبل رجوع کنید ، مشاهده می کنید .

یه فلاش بک بزنیم به گفته های جناب ملاصدرا : اولا سلام

با ویرایش گفته های شما پاک نمی شود . فقط از یک چیز ناراحت شدم ، اینکه عبدالله حیدری را مولوی بنده دانستید ، نخیر . چنین نیست .

عليكم سلام
برادر عزيزم كم لطفي مي فرمايد، اول اينكه روايت صحيح بوده ادله خودمان را هم مطرح نموديم، دوما اينكه دوست عزيزم ما كه در ارائه سند كوتاهي نكرديم كه بخواهيم دقت بيشتر كنيم
سوما اينكه بنده منظرو شما را درياف كردم و خوستم از خود اجمد تا پدرش را كم كم ترجمنه كنم و جلو بيايم عزيز دل
اما نكته اي را كه فرموديد و حقير ناچيز هم اصلا انرا هم متذكر نشده بودم و به نوعي شما اين لقمه را در دهان من گذاشتيد اين هست من از اول ارسال روايت تا الان مي گويم روايت صحيح هست اما من نمي دانم شما از كجا مي گويد كه بنده گفتم مطلقا ضعيف هست نمي دانم، كمك لطفا نكنيد برادرم بقيه مطالب هم با استناد و استدلال به همين حديث مردود هست زيرا گفتيم كه امام فرمودند مطلبي كه استشمام شود خلاف قران باشد باطل و مردود هست و در اين مورد من روايت باز هم دارم كه ديگر انرا ارسال نكردم

تذكر: برادرم شما در بحث با دوستان براي صحت روايات و روات خود به عزت نفس به ايت الله خوئي و علامه مجلسي احتجاج مي كرديد حال انكه اين روايت از منظر علامه صحيح هست و روات مجروح از منظر شما هم طبق فرموده ايت الله خوئي مجروح نيست فلذا روايت همان طور كه گفته شد صد در صد صحيح هست و قابل مناقشه نيست برادرم

بقيه دوستان هم ادامه به اين موضوع مي دهند بايد عارض شوم بنده دلايل محكي براي مردود بود همه مطالب اورده ام خواهشا ديگر بحث را ادامه ندهيد و يا ادله ما را باطل كنند

شما در مورد باور شیخ مفید چی داری بگی ؟

خود شيخ پاسخ شما را داده اند برادر عزيزم::::

شيخ مفيد (متوفاي413هـ ) در كتاب اوائل المقالات ، ص54 تا56 مي‌گويد :
قد قال جماعة من اهل الإمامية أنّه لم‌ينقص من كلمة و لا من آية و لا من سورة و لكن حذف ما كان مثبتاً في مصحف اميرالمؤمنين من تأويله و تفسير معانيه علي حقيقة تنزيله
هيچ كلمه و آيه و سوره‌اي از قرآن كم نشده است ؛ بله ، ما معتقديم آنچه كه در قرآن اميرالمؤمنين بوده حذف شده كه عبارت بودند از مطالبي كه حضرت حقيقت تأويل و تفسير آيات را بيان فرموده بود كه مربوط به خود آيات نمي‌شد .

عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ (المائدة -: 6) فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا تَنْزِيلُهَا إِنَّمَا هِيَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الْمَرَافِقِ 5 -: 6 - ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ مِنْ مِرْفَقِهِ إِلَى أَصَابِعِهِ

سند این روایت حسن و بلکه صحیح می باشد . و صراحتا اشاره دارد که آیه وضو به نحوی دیگر نازل شده است .

با سند این یکی نمی توان شوخی کرد !

فقط درخواست دارم که سندش را بنگرید :

شیخ طوسی از شیخ مفید از ابن قولویه از کلینی .

وقتی چنین بزرگوارانی ناقلین روایت باشند ، ولو سندش نابود و مهلک باشد ، بازهم نمی توان حکم بر ضعف آن نمود . می توان گفت که نمونه ای از سلسلة الذهب را داریم مشاهده می کنیم .

اين تكريم و تعظيم شما بر اين روايت نشان از ان دارد كه يكي از ان روايت هاي طلايي شما هست برادر عزيزم، اما در روات ام شخصي هست به نام سهل بن زياد ادمي كه به شدت مجروح هست و جرحش نيز مفسر هست برادرم

[8] مَا أَخْبَرَنِي بِهِ الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ«» عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ«» الْحَسَنِ وَ غَيْرِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ

مرحوم نجاشي رضوان الله تعالي عليه در باره وي مي نويسد :

سهل بن زياد أبو سعيد الآدمي الرازي ، كان ضعيفا في الحديث ، غير معتمد عليه فيه ، وكان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو والكذب وأخرجه من قم إلى الري وكان يسكنها .

سهل بن زياد آدمي ، در حديث ضعيف است و قابل اعتماد نيست . و احمد بن محمد بن عيسي شهادت به غلو و كذب او داده كه او را از قم اخراج و به ري فرستادند و در آن‌جا ساكن بود .
رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 185 .

مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه در باره وي مي نويسد :
سهل بن زياد الادمي الرازي ، يكنى أبا سعيد ، ضعيف .
سهل بن زياد آدمي الرازي ، با كنيۀ ابو سعيد ، ضعيف است .
الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 142 .
مجمع الرجال: ج 3 ، ص 179

و در کتاب الاستبصار مي نويسد :

أبو سعيد الآدمي وهو ضعيف جدا عند نقاد الاخبار وقد استثناه أبو جعفر بن بابويه في رجال نوادر الحكمة .
ابو سعيد آدمي نزد ناقدان اخبار ضعيف است و ابو جعفر بن بابويه او را از رجال نوادر الحكمة استثناء كرده است .
الاستبصار ، الشيخ الطوسي ، ج 3 ، ص 261 .

و ابن غضائري مي نويسد :
سهل بن زياد ، أبو سعيد ، الآدمي ، الرازي . كان ضعيفا جدا ، فاسد الرواية والدين . وكان أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري أخرجه من قم ، وأظهر البراءة منه ، ونهى الناس عن السماع منه والرواية عنه .

سهل بن زياد آدمي الرازي جداً ضعيف است و روايت و دين او فاسد است . و احمد بن محمد بن عيسي اشعري او را از قم بيرون كرد و دوري جستن از او را اظهار نمود و مردم را از شنيدن حرف‌ها و روايات او نهي كرد .
رجال ابن الغضائري ، أحمد بن الحسين الغضائري الواسطي البغدادي ، ص 66 – 67 .

نجاشی مینویسد : سهل بن زياد أبو سعيد الآدمي الرازي ، كان ضعيفا في الحديث ، غير معتمد عليه فيه ، وكان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو والكذب وأخرجه من قم إلى الري . رجال نجاشی ذیل سهل بن زیاد
سهل بن زیاد ابوسعید آدمی رازی شخصی بود که در حدیث ضعیف بود و هیچ اعتمادی بر آن نبود و جناب احمد بن محمد بن عیسی شهادت میدهد که او از افراد غلو کننده بود و از دروغگویان بود و وی (احمد بن محمد بن عیسی) سهل بن زاید را از قم خارج کرد به سوی ری
معجم رجال خوئی ،حضرت آیت الله العظمی خویی(ره) جلد 9 صفحه 354

جناب شیخ کلینی (ره) درباره سهل بن زید مینویسد : سهل بن زياد الآدمي الرازي يكنى أبا سعيد ، ضعيف .
سهل بن زیاد بن آدمی رازی که کنیه او اباسعید است شخص ضعیفی است (و مورد ثقه نمیباشد(
معجم رجال خویی جلد 9 صفحه 354

مرحوم آیت الله خویی مینویسد :
وشهادة الشيخ بأنه ضعيف ، وشهادة النجاشي بأنه ضعيف في الحديث غير معتمد عليه فيه
شهادت و گواهی شیخ کلینی بر این است که وی(سهل بن زیاد) شخص ضعیفی در روایات است و جناب نجاشی نیز گواهی داده است که وی در حدیث ضعیف بوده و اعتمادی بر آن نیست .
معجم رجال خویی جلد 9 صفحه 356

و كيف كان فسهل بن زياد الآدمي ضعيف جزماً، أو أنّه لم تثبت وثاقته
به هر حال سهل بن زیاد الآدَمی ، یا جزماً ضعیف است و یا اگر نتوانیم صریحاً حکم به ضعفِ رجالیِ او نماییم ،حدّاقلّ وثاقتش به اثبات نرسیده است.
ايت الله خويي، معجم رجال الحديث، ج ‏9 ، ص 356

با روشن شدن و ضعيف رجالي جناب سهل بن زياد روايت از درجه اعتبار ساقط است لذا قابل احتجاج نيست

آيا با اين اوصاف ، به اين روايت مي توان اعتماد کرد ؟

عزیز من جناب بن موسی

من به نوعی دیگر از شما درخواست می کنم : لطفا کمی طول پست هایتان را کاهش دهید !

بله شما تک تک کلمات را نقد می کنید ، اما آنهایی که اصلا ربطی به موضوع ندارد . مثلا همین پست اخیرتان که نام ردیه بر آن گذاشته اید ، به جای پرداختن به اصل موضوع تحریف قرآن ، به این ور و آور می پردازید .

به آنچه فرموده اید می پردازم :

حرف بنده منافات و تعارضی با حرف مرحوم خوئی ندارد.من می گویم باشد طبرسی ثقة است.ولی نتیجه گرفته نمی شود سلسله راویانی که از آن ها روایت کرده،همه ثقة باشند.همانطور که روایاتی داریم که یکی از راویان آن ها ثقة است،دلیل نمی شود سایر راویان ثقة باشند.پس ثقة بودن خود طبرسی برای پذیرفتن روایات الاحتجاج کافی نیست.چه بسا یکی از راویان روایات او ثقة نباشد.حرف حقیر واضح است.

اصولا یک کتابی همچون احتجاج کتاب حدیثی نیست که بخواهد سلسله راویان را ذکر کند . اشتباه شما در این است که فکر می کنید هر کتابی باید سلسله روات را ذکر کند ! و حال آنکه اصلا چنین نیست . پذیرفتید که این فرد ثقة است ، البته چیزی فراتر از ثقة . اما همین مقدار کفایت می کند . یک فرد ثقة از دید شیعه " قائل به تحریف قرآن است " . ( لطفا بازهم از 25 نفر نگوئید ، آنان نظری داشته اند و اینان نیز نظری ، باب اجتهاد باز است و هر کسی می تواند اجتهاد کند ، مهم اینست که شما از این حصار اجماع علمای شیعه بر عدم تحریف بیرون بیایید و بپذیرید ولو اندک این نظر وجود دارد ، البته اینطور نیست که تعداد قائلین به تحریف اندک باشد ) . من قال و ما قال نیز مهم است ، لکن گاهی اوقات من قال می تواند بسیار مهم باشد ، به هر حال باید میان سخن شیخ الاسلامی همچون مجلسی با سایر افراد تفاوت وجود داشته باشد .

پس نتیجه : احتجاج کتاب روایی نیست و بیانگر مسلمات شیعه از دید نویسنده آن که فردی ثقة است ، می باشد . و بسیاری از علما همچون مجلسی و جزایری و خوئی و مازندرانی و ... بر آن اعتماد کرده و نیز عده ای قائل به صحت تمام آنچه در آن است شده اند که البته این از نظر بنده مردود است .

اصلا یک دلیل بر اعتبار این کتاب همین است که بارها ترجمه شده و شروح فراوانی بر آن زده شده است .

متاسفانه شما کاملاً یک دید صفر و یکی به کتب روایی دارید.همانند برخی برادران اهل سنت که می گویند هر چه در صحاح سته آمده،صحیح است.شما هم می گویید هر چه در فلان کتاب آمده صحیح است.خود مرحوم کلینی هم نمی گوید همه روایاتش صحیح هستند.پس ملاک شما کاملاً غیر علمی است.ما به کتابی که اکثر روایاتش صحیح باشند اعتماد می کنیم.اما نمی گوییم همه روایاتش صحیح هستند.بلکه اکثر.

البته بسیاری از شیعه نظیر محقق استر آبادی و دیگران با شما موافق نیستند . و به کافی نگاهی دارند که برخی از اهل سنت ( و نه همه آنها ، می توانید به سلسله الصحیحه علامه البانی مراجعه کنید ) به صحیحین ( و نه صحاح ) دارند و همه روایات آنها را صحیح می دانند .

گذشته از اینها بنده پست مفصلی از روایات صحیح ارائه داده ام که خواستار بررسی آنها از سوی مخالفین تحریف هستم .

اکثرشان قائل به عدم تحریف بودند.شما مدام ادعای خود را بدون دلیل تکرار می کنید و اوج دلیل شما تفسیر قمی و سید نعمت الله جزایری و یحتمل محدث نوری است.

خیر ، بنده همان ابتدای کلام از روایات گفتم ، اما شما اصرار دارید که بحث را در حیطه عقاید علمای اسلامی نگه دارید . مسلم بدانید که بنده در این بحث ضرر نمی بینم !

و بعدهم برادر من علی بن ابراهیم قمی و جد شما سید نعمت الله جزایری افراد کمی در تاریخ شیعه نبوده اند . اما محدث نوری بنده اعتقاد دارم که وی نیز فردی عالم و دانشمند بوده که بر اساس دفاع از مذهب اهل بیت کتاب فصل الخطاب را نوشته است . حتما ماجرای وی و علمای هندی را می دانید !

مگر بنده چه گفتم؟بنده گفتم در بحار روایات ضعیف هست.یعنی مجلسی یک روایت ضعیف را می آورد و سپس راجع به آن حرف می زند.بیس و مبنای حرف زدنش،آن روایت خاص است.

فراموش نکنید که شما از بحار دلیل آوردید و بنده از مرآة العقول . البته دلایل دیگر را نیز ضمیمه پستها کرده ام . می توانید رجوع کنید .

اگر معتقدید که بحار روایت ضعیف دارد ، پس چرا به آن استناد می کنید ؟

من لزومی نمی بینم کسی جز معصومین و پیامبران را به طور کامل قبول یا به طور کامل رد کنم.

روایات و اقوال معصومین در پست هایی ارائه شده . قبول می کنید ؟

روایات بی شمار نباید جعلی باشند.من هم شروع می کنم ساختن روایات بی شمار جعلی راجع به این موضوع که ائمه (ع) معصوم نیستند (اعوذ بالله).روایات صحیح السند هستند که باعث اثبات تواتر می شوند.نه هر روایتی.

بنده هم بر روایات صحیح اعتماد کرده ام . البته اگر بتوانید عکس آنرا ثابت کنید بسیار خوشحال می شوم .

در مقام بحث شاید از آن استفاده کنند.ولی بحث ما اینجا بررسی تحریف از دید شیعه است.

البته چنین بحثی نداشتیم ، بحث اصلی در مورد تحریف از دید روایات اسلامی بود ، شما فرمودید که از روایات شیعه بیاور ، بنده هم آوردم . منتظر بررسی شما هستیم .

بحث ما بررسی تحریف از نظر شیعه است.نه اهل سنت.پس لطف کنید دیگر از اهل سنت مطلب نیاورید،جز در مواقع ضروری.

آن موقع ضروری شامل چه موقع یا مواقعی می شود ؟

باز هم یک حرف دروغین به من نسبت دادید.من کجا گفتم احتجاج از کتب مهم و معتبر در نزد شیعه نیست؟الاحتجاج هر چه باشد،از کتب اربعه نیست و ما می دانیم حتی در کتب اربعه هم روایات ضعیف السند وجود دارند.نمونه اش همان روایتی که درباره مصحف حضرت فاطمه (س) آوردیم و شما در پایین گفته اید سندش ضعیف است.پس عقیده شیعه این نیست که فلان کتاب کاملاً درست است یا کاملاً غلط.وقتی در کافی روایات ضعیف السند هست،پس در الاحتجاج هم هست.

اصولا مبنای نگارش کافی و احتجاج از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد . کافی یک کتاب حدیثی و روایی است که به جمع آوری احادیث معتبر پرداخته ( هر چند روایات ضعیف و جعلی نیز دارد ) ، درحالیکه احتجاج کتابی روایی نیست و در حوزه کلام و عقیده نگارش یافته است . پس لطفا دیگر تکرار نکنید .

چرا بعدش را نمی خوانید؟هر چیزی که به نفعتان است را می گویید.بعد از آن می گوید که من عقیده ام به سمت عدم تحریف است و روایتی از امام جعفر صادق (ع) حرفم را تایید می کند.

شما را به قاعده الزام ارجاع می دهم . همینکه اقرار به فراوانی رویات دارد خودش کافیست .

پس شما ابتدا برای ما ثابت کنید که مصحف فاطمه (س) همان قرآن است!

مهم این بود که روایت شما ضعیف بود . و متاسفانه مصحف فاطمه امروزه در دسترس نیست . آنچه به عنوان احتمال می توان مد نظر قرار داد اینست که با توجه به مصاحف سایر صحابه ، صحابیه ای نیز همچون فاطمه زهرا مصحفی همچون آنها داشته است و ما از روایت صحیح نقل کردیم که سه برابر قرآن است !

هر آیه قرآن وحی است ولی عکس این گزاره درست نیست.جنابعالی دارید از صحت خود گزاره،عکسش را نتیجه می گیرید.هر آیه قرآن وحی است ولی هر وحی آیه قرآن نیست.همانطور که تورات و انجیل حقیقی وحی هستند ولی با قرآن تفاوت دارند.

پس چیست ؟

گفتید نمی خواهید به محدث بودن اشاره کنید ، پس بفرمائید طبق متن روایت ، این وحی ، اصلا چیست ؟

کتاب و باب آن را در کافی مشخص کنید.بعلاوه سند.

چشم !!!

کتاب الحجة ، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث .روایت اول .

اسناده صحیح .

پس دو دلیل شما فعلاً رد شد.سایر ادله شما هم طبق این پست و پست های قبلی مردود هستند.

دوست عزیز ، فکر کنم نیاز است که کمی به شما توضیح بدهم :

دلایل بنده روایات است ، هر موقع آنها را رد کردید ، می توانید ادعا کنید که دلایل بنده نابود شده است .

و اما اینها اقوال علما و مفسرین هستند . بنده نه به عنوان دلیل بلکه به عنوان شاهدی بر کلام خودم آوردم تا به شما نشان دهم که فقط مخالفین عقیده تحریف در میان شیعه وجود ندارند ، بلکه رئیسان و حاکمان و شیخ الاسلام هایی بر عقیده هستند ، شما هم پذیرفتید ، پس بحث در این مورد از نظر بنده منتفی است ، تا زمانی که بخواهیم به عقیده علمای اسلامی برسیم . فعلا بحث روایات و بررسی آنها مطرح شود .

شما دارید روایت را آنطور که دوست دارید تفسیر می کنید.راجع به این روایت من حرفم را زده ام.این روایت هیچ دلالتی بر تحریفی که مدنظر شماست ندارد.

برای بنده آن اقرار شما که فرمودید نقصان را می رساند کافی است . ( حالا با هر شرطی که قائل شده باشید ) .

و اصولا ما با نزول ترتیبی و کلی آیات کاری نداریم ، چرا که در دست ما نزول ترتیبی وجود دارد و بحث از چیزی که در دنیای واقعی محسوس نیست ، حوصله ای فراتر می طلبد .

در نزول ترتیبی هم به دلایل نقلی و هم به دلایل عقلی تحریف رخ داده است .

موفق باشید .

روات حقير احمد پسر محمد هست، اما شما روات پدر احمد يعني محمد را بررسي كرده ايد كه ايشان ضعيف هستند، كنيه اش عبدالله مي باشد و غلام ابوموسي عشعري مي باشد

دوست عزیز جناب خیمه گاه سلام علیکم

من گفتم که از ادامه بحث در این مورد صرف نظر کرده ام ، اما اصرار به ادامه آن داشتید ، بنده نیز برای آنکه متوجهتان کنم چه فرموده اید ، مطلبتان را آوردم . تضعیف شما مطلق بوده و توجیه ندارد .

قول صحیح آنست که بگوییم وی مختلف فیه بوده است .

اما در مورد شیخ مفید :

دوست عزیز ، ایشان تصریح می کنند که روایات فراوان دال بر تحریف قرآن وارد شده است ( به پست جناب بن موسی مراجعه کنید ) . همین برای ما کفایت می کند ، اصولا ما با همین اقرار ها کار داریم . برادر عزیز ، شما وقتی در باب شهادت فاطمه زهرا به بلاذری و ابن ابی شیبه استناد می کنید ، تا ته آنرا که نمی خوانید ، بلکه مراد دلتان را می گیرید . غیر از اینست ؟

اما در مورد سهل بن زیاد : لازم نبود که زحمت بکشید و جرح وی را بیاورید . من خودم مطرح کردم .

اولا سند آن بسیار نیکو است و در سلسله آن استوانه های رجالی و فقهی و حدیثی شیعه قرار گرفته اند .

ثانیا خود مرحوم خوئی این روایت را صحیح می داند ( رجوع کنید به پستی که آورده ایم )

ثالثا : کثرت روایت سهل بن زیاد ( حدود 200 روایت در کتاب کافی به تنهایی ) این جرئت را به هیچ کس نمی دهد که بخواهد وی را به کلی دور بیندازید ، بلکه باید در این خصوص به قول علما رجوع کرد که عالم بزرگی همچون مرحوم خوئی این روایت را صحیح می داند . و هم کلینی و هم شیخ بر این روایت اعتماد کرده اند .

اما یک نکته مهم : جناب خیمه گاه ابوالفضل ، تا آنجا که من بدانم شما بیان کرده اید که شافعی مذهب هستید ، آیا جنابعالی می توانید در باره روایات اهل سنت در باب تحریف قرآن پاسخگو باشید ؟

با تشکر .

موضوع قفل شده است