خاطراتی از شهید علی چیت سازیان (4 آذر سالروز شهادت شهید)

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطراتی از شهید علی چیت سازیان (4 آذر سالروز شهادت شهید)



روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد یعنی در ۱۳ رجب ۱۳۴۳ .

به همین دلیل او را ” علی ” نامیدند .

هجده ساله بود که شد مربی استاد آموزش های نظامی
از همه جورش : تاکتیک رزمی و اسلحه شناسی و اطلاعات عملیات .

حاج همت براش نقشه ها داشت اما همدانی زودتر جنبیدند و کردنش فرمانده .
یه نوجوان ۱۹ ساله شد فرمانده اطلاعات عملیات یه لشگر تا لحظه شهادتش فرا رسید…

سرانجام در ۵ آذر ماه ۱۳۶۶ به آرزوی دیرینه خود شهادت رسید…



به نقل از حسینه شهدا

رفتیم توی کمپ اسرای عراقی. توی آن همه،یک اسیر ناراحت و درهم،کز کرده بود یه گوشه.
علی آقا رفت سروقت او.دستی روی سر او کشید.
عراقی سفره دلش رو باز کرد که:
«یه انگشتری یادگاری از خانواده ام داشتم،یه رزمنده ایرانی به زور اون رو از دستم در آورد!»
علی آقا،این رو که شنید انگشتر خودش رو درآورد و کرد توی انگشت اسیر عراقی.
یه تسبیح هم بهش هدیه کرد و یه کمپوت گیلاس براش باز کرد.
اسیر عراقی زیر و رو شده بود.

منبع:کتاب دلیل


بسم رب الشهدا و الصدیقین


گرماگرم تک و پاتک،اون جا که از زمین و آسمون آتیش می ریخت،ایستاد نماز…

کسی باور نمی کرد جایی که عراقی ها داشتند با تانک می چسبیدند به خاکریز ما،

یکی پیدا بشه و نماز اول وقت بخونه…

قال الصادق – علیه السلام

امتحنوا شیعتنا عند مواقیت الصلاه کیف محاظتهم

شیعیان ما را در اوقات نماز آزمایش کنید

که چگونه بر خواندن نماز خود در موعد مقرر محافظت مى کنند.

(سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴)

منبع:کتاب دلیل



بسم رب الشهدا و الصدیقین

از عملیات والفجر پنج بر می گشتیم.

همه می دانستند که سنت علی و بچه ها دیدار با خانواده شهدای عملیات است

قبل از دیدن خانواده خودشان...

گفت:اول دیدار با خانواده ی شهدایی که متاهل بودند.

رفتیم ملایر،منزل شهید احمدی پور...

به محض اینکه رسیدیم،قنداقه فرزند شهید احمدی پور را آوردند...

علی آرام صورتش را گذاشت روی قنداقه،دم گوش دختر شهید نجوا کرد

آرام و بی صدا یک باره بغضش ترکید.

صورتش را از پارچه سفید قنداقه جدا کرد...

پارچه سفید خیس شده بود...

منبع:رهرو شهدا

بسم رب الشهدا و الصدیقین

اسیر عراقی را نشانده بودند پشت تویوتا...

هم مجروح بود و هم از سرما مثل بید می لرزید...

چشمِ علی که به او افتاد، سنگر و کار و بچه را ول کرد، رفت سروقت او...

اورکت نو و تازه ای را که به عنوان جیره لباس سالانه از تدارکات گرفته بود رو از تن کند

و پوشاند تن اسیر عراقی...

ما هم مثل اون اسیر از این حرکت علی آقا گرم شدیم!

با صدای هق هق گریه اش از خواب پریدم.بعد از نماز شب، سر به سجده گذاشته بود و زار زار می گریست.

نماز شب او و گریه شبانه اش برایم تازگی نداشت، اما صدای گریه بلند او نه!

بدون هیچ سؤالی،وقتی حضور من را حس کرد گفت:

«شرمنده ام. از روی فرزندان شهدا شرمنده ام.از پدران پیر و مادران قد خمیده شهدای واحد خجالت می کشم.بعد از هشت سال جنگ از خودم هم شرمنده ام!»

گفتم: «حتماً خواست خداست. ما باید تسلیم رضای او باشیم.»خواستم به او آرامش بدهم، ولی به دلم برات شد که دیگر نمی آید...

شب میلاد امیرالمؤمنین:doa(6): بود، شهر به یمن ولادت سردار خیبر آذین بسته شده بود، که کودکی زیبا در ۲۰ آذر ۱۳۴۱ش هم‌نام با امام اول شیعیان:doa(6): چشم به جهان گشود: شهید علی چیت‌سازیان. علی دوران کودکی را در آغوش پرمهر مادر گذراند. نگاه خسته پدر و دستان پینه‌بسته‌اش دل کوچک علی را می‌لرزاند، اما پدر به او آموخته بود که شیعیان امام علی:doa(6): باید دل دشمن را بلرزانند، از همان زمان او مردی شد به صلابت صخره‌های پرشکوه الوند. هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزات انقلاب اسلامی، چیت‌سازیان به جمع سربازان روح‌الله:doa(2): پیوست. مدتی بعد پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، علی را که ۱۶ سال بیش‌تر نداشت به جبهه‌های جنوب کشاند. او در عملیات‌هایی نظیر والفجر ۲ و نصر ۴ شرکت نمود و چندین مرتبه مجروح شد. سرانجام فرمانده اطلاعات و عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین:doa(6): در تاریخ چهارم آذرماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی در منطقه ماووت در عملیات نصر ۸، سه ماه پس از شهادت برادرش، در سن بیست و پنج سالگی به آروزی دیرینه‌ خود رسید. فاتح قله‌های پرفراز و نشیب جهاد اکبر پس از سال‌ها مبارزه و ایثار، بر اثر انفجار مین، عاشقانه به دیدار سیدالشهدا:doa(6): شتافت. پیکر پاک شهید علی چیت‌سازیان در شهر همدان تشییع و به خاک سپرده شد.

منبع: راسخون