فرهاد: شهرزاد دلم می خواست یه صدایی داشتم که همه می شنیدند. داد می زدم می گفتم ما تو یه جای غریبی از تاریخیم. بعدها صد سال بعد، مردم این روزها یادشون می مونه. این روزها خیلی ملتهبه شهرزاد!
شهرزاد: آره ملتهبه، ملتهب و بلاتکلیف! چه خواب بدی من دیدم دیشب! فرهاد: می خوای برات تعبیرش کنم؟ شهرزاد: نه، اصلا حتی نمی خوام تعریفش کنم!
فرهاد: خیلی خب، تعریفش نکن ولی یادت باشه دکتر مصدق تاب میاره این همه هجمه را! خصوصا الان که شاه گذاشته از مملکت رفته بیرون. شهرزاد: این یعنی طرفدارای شاه هم ممکنه جری تر شده باشن. فرهاد: این یعنی اختیار تام برای دکتر مصدق و دکتر فاطمی. خصوصا این که دکتر فاطمی پیشنهاد خلع سلطنت کرده. یعنی دموکراسی و جمهوری. شهرزاد: فکر نمی کنی این تندروی ها ممکنه باعث شه همینی هم که داریم از دست بدیم؟ فرهاد: کدوم تندروی شهرزاد؟ پیشنهاد دکتر فاطمی خواسته همه مردمه. اینا نشونه های خوبیه. شهرزاد: میونه این همه نشونه های خوب من کجا وایسادم؟ فرهاد: ... تو بهترین نشونه این روزای من. یک دست جام باده و یک دست زلف یار / رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
آذر : یه چیز دیگه هم هست که می خوام بهت بگم. می دونم باور نمی کنی، حقم داری! از یه جایی به بعد دیگه بازی نبود واسم. من هم گیر افتادم. بدجور گرفتارت شدم. یه جوری که هیچ وقت قلبم این جور گروم گروم سدا نکرده بود. وقتی اسمت میومد انگار یه گردان پا می کوفتن تو دلم! با من بیا فرهاد! فرهاد : کجا بیام؟ چرا بیام؟ آذر:بریم یه جای دور ، یه زندگی جدید می سازیم با هم. میشم رویا، آذر رو چالش می کنیم واسه همیشه. فرهاد: سخته...! آذر : من خوشبختت می کنم ، هر کاری بخوای برات می کنم . نبوده تا حالا کسی رو این جوری بخوام. فرهاد : نمی تونم بیام! شاید اگه طور دیگه ای آشنا شده بودیم یا .... دلم به اومدن نیست! آذر: هنوز باورم نداری نه؟! باشه ، گفتم این بازی یه قربانی داره، اونم منم! فرهاد : شاید یه وقت دیگه ، یه وقت دور تر! اگه ما تقدیر هم باشیم باز گذرمون به هم میفته! آذر: رویای قشنگیه واسه آذر بیچاره تو شبای تنهاییش که نمیره از دلتنگی.! از این به بعد دیگه حوصله هیچی رو ندارم ، جز فکر کردن به تو. جدا افتادن از کسی که دوستش داری ، جهنمی بزرگ تر از این تو زندگی می شناسی؟!
شهرزاد : اگه دوسش دارین حفظش کنین با چنگ و دندون. چون زمان که می گذره هیچ چیز سخت از ، از دست دادن کسی نیست که برای از دست ندادنش باید با جون و دل می جنگیدین ...
من همینجوری به حرف زدن ادامه میدم، واسه اینکه میترسم اگه حرفامو قطع کنم یه وقفه بیفته و تو همون فاصله تو بگی "دیگه داره دیروقت میشه" یا "من باید برم"... و من اصن واسه این جمله آماده نیستم... هیچوقت...
جوك معروفى هست كه ميگه : يه روز دو تا پيرزن ميرن به يه رستوران ارزان پيرزن اولى ميگه : غذاى اينجا خيلى آشغاله
اون يكى ميگه : آره می دونم تازه كم هم هست!
در اصل طرز نگاه من هم به زندگی همینه :
پر از تنهایی، بدبختی، زجر و ناراحتیه تازه خیلی زود هم تموم میشه !
فرانسیس آندروود(کوین اسپیسی): دو جور درد داریم،
یه نوع درد که باعث قویتر شدن آدم میشن و
یه جور هم دردهای بیفایده.
دردهایی که فقط آدم بابتشون رنج میکشه.
- وقتی کوچیکیم، 3 بُعد رو یاد میگیریم... "ارتفاع"، "پهنا" و "عمق"... مثل یه جعبه کفش... اما بَعد که بزرگتر شدیم، میفهمیم که بُعد چهارمی هم وجود داره... "زمان" !
Paterson- Jim Jarmusch
کالپپر(نائومی واتس): هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟ برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟ میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟
دکتر: قضیه اون گریه کردن چیه؟
فردی: کدوم گریه کردن؟
- اینجا نوشته که تو سردردهای شدید و گریه های هیستریکی داشتی؟
- من گریه هیستریکی نداشتم
فقط بابت خوندن یه نامه از طرف دختری که زمانی می شناختمش، گریه ام گرفت
فکر کنم که من...
گمونم از چیزی رنج می برم که تو حرفه شما اسمش "نوستالژی" باشه
با خوندن اون نامه حس نوستالژی بهم دست داد.
The Master (2012)
ساختن یک فیلم مثل روندن دلیجان تو غرب وحشیه: اولش امیدواری یه سفر خوب داشته باشی؛ ولی به زودی، فقط امیدواری بتونی به مقصد برسی.
Day for Night (1973),
Written and directed by Francois Truffaut
من توی یه خونواده ی فرهنگی بزرگ شدم و زیاد کتاب می خوندم،
تا اینکه بعد از خوندن یه عالمه کتاب، فهمیدم که:
کتاب خوندن زیاد باعث می شه آدم چیزایی رو بفهمه که نباید بفهمه...
آنجلا: حالت چطوره؟
لستر: خدای من خیلی وقته کسی از من این سوال رو نپرسیده بود.
American Beauty
⭕️فقط دیوونه ها هستن که برای چیز های که مطمئن هستن بهش نمیرسن تلاش می کنن،
خب من هیچ وقت خودم رو ادم عاقلی
نمیدونم
عطا: دیدی این "ماشین مسابقه ای ها" رو که با سرعت میرن، یهو ترمز میکنن دور خودشون میگردن ؟!...
معصومه: آره...
عطا: اونجوری دورت بگردم !...
قندون جهیزیه
گاهی نمیدونی مشغول انجام چه کاری هستی... ولی آنچه انجام میدی، بهترین کاره !... به این میگن "الهام"
خانم های جنگل بولونی
فرهاد: شهرزاد دلم می خواست یه صدایی داشتم که همه می شنیدند. داد می زدم می گفتم ما تو یه جای غریبی از تاریخیم. بعدها صد سال بعد، مردم این روزها یادشون می مونه. این روزها خیلی ملتهبه شهرزاد!
شهرزاد: آره ملتهبه، ملتهب و بلاتکلیف! چه خواب بدی من دیدم دیشب! فرهاد: می خوای برات تعبیرش کنم؟ شهرزاد: نه، اصلا حتی نمی خوام تعریفش کنم!
فرهاد: خیلی خب، تعریفش نکن ولی یادت باشه دکتر مصدق تاب میاره این همه هجمه را! خصوصا الان که شاه گذاشته از مملکت رفته بیرون. شهرزاد: این یعنی طرفدارای شاه هم ممکنه جری تر شده باشن. فرهاد: این یعنی اختیار تام برای دکتر مصدق و دکتر فاطمی. خصوصا این که دکتر فاطمی پیشنهاد خلع سلطنت کرده. یعنی دموکراسی و جمهوری. شهرزاد: فکر نمی کنی این تندروی ها ممکنه باعث شه همینی هم که داریم از دست بدیم؟ فرهاد: کدوم تندروی شهرزاد؟ پیشنهاد دکتر فاطمی خواسته همه مردمه. اینا نشونه های خوبیه. شهرزاد: میونه این همه نشونه های خوب من کجا وایسادم؟ فرهاد: ... تو بهترین نشونه این روزای من. یک دست جام باده و یک دست زلف یار / رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
آذر : یه چیز دیگه هم هست که می خوام بهت بگم. می دونم باور نمی کنی، حقم داری! از یه جایی به بعد دیگه بازی نبود واسم. من هم گیر افتادم. بدجور گرفتارت شدم. یه جوری که هیچ وقت قلبم این جور گروم گروم سدا نکرده بود. وقتی اسمت میومد انگار یه گردان پا می کوفتن تو دلم! با من بیا فرهاد! فرهاد : کجا بیام؟ چرا بیام؟ آذر:بریم یه جای دور ، یه زندگی جدید می سازیم با هم. میشم رویا، آذر رو چالش می کنیم واسه همیشه. فرهاد: سخته...! آذر : من خوشبختت می کنم ، هر کاری بخوای برات می کنم . نبوده تا حالا کسی رو این جوری بخوام. فرهاد : نمی تونم بیام! شاید اگه طور دیگه ای آشنا شده بودیم یا .... دلم به اومدن نیست! آذر: هنوز باورم نداری نه؟! باشه ، گفتم این بازی یه قربانی داره، اونم منم! فرهاد : شاید یه وقت دیگه ، یه وقت دور تر! اگه ما تقدیر هم باشیم باز گذرمون به هم میفته! آذر: رویای قشنگیه واسه آذر بیچاره تو شبای تنهاییش که نمیره از دلتنگی.! از این به بعد دیگه حوصله هیچی رو ندارم ، جز فکر کردن به تو. جدا افتادن از کسی که دوستش داری ، جهنمی بزرگ تر از این تو زندگی می شناسی؟!
شهرزاد : اگه دوسش دارین حفظش کنین با چنگ و دندون. چون زمان که می گذره هیچ چیز سخت از ، از دست دادن کسی نیست که برای از دست ندادنش باید با جون و دل می جنگیدین ...
شهرزاد : " بیا این لحظه را وصل کنیم به همزادش تو گذشته دور!! انگار هیچ کابوسی این وسط نبوده! بیا برگردیم به نقطه صفر!! "
من همینجوری به حرف زدن ادامه میدم، واسه اینکه میترسم اگه حرفامو قطع کنم یه وقفه بیفته و تو همون فاصله تو بگی "دیگه داره دیروقت میشه" یا "من باید برم"... و من اصن واسه این جمله آماده نیستم... هیچوقت...
Barney's Version
"خوشبخت فراموشکاران هستند که می توانند حتی با اشتباهات بزرگشان هم خودشان را بهترکنند."
Eternal Sunshine of the Spotless Mind
پیرمرد : دستت چی شده ؟
حسین پناهی : اینم خودش یه سوال بزرگه ! چرا ما شکستنی هستیم ؟ چرا ما رو بسته بندی شده نفرستادن ؟ که روش بنویسن با احتیاط حمل شود ، میشکند ، شکستنی ست .
همسایه ها /محمدحسین لطیف
جوك معروفى هست كه ميگه : يه روز دو تا پيرزن ميرن به يه رستوران ارزان پيرزن اولى ميگه : غذاى اينجا خيلى آشغاله
اون يكى ميگه : آره می دونم تازه كم هم هست!
در اصل طرز نگاه من هم به زندگی همینه :
پر از تنهایی، بدبختی، زجر و ناراحتیه تازه خیلی زود هم تموم میشه !
Annie Hall / Woody Allen
فرانسیس آندروود(کوین اسپیسی): دو جور درد داریم،
یه نوع درد که باعث قویتر شدن آدم میشن و
یه جور هم دردهای بیفایده.
دردهایی که فقط آدم بابتشون رنج میکشه.
House of Cards
- خدایا... خدایا ! چقدر خستم...
چی میشد همه چی همونجوری که من میخواستم می شد ؟!
همه جا صلح و آشتی... همه جا عشق و صفا...
هامون
من چرا باید به یه نفر احتیاج داشته باشم
که دو کلمه باش حـــــــــــرف بزنم؟!
اصن خودم می تونم با خودم بیشتر از دو کلــــمه حرف بزنم
و حرف های خودمم بـهتـر بفهمم.
نه دیگه دنبال کسی میگردم ، نه منتظر کسی می مونم.
* شب های روشن _ فرزاد موتمن
- وقتی کوچیکیم، 3 بُعد رو یاد میگیریم... "ارتفاع"، "پهنا" و "عمق"... مثل یه جعبه کفش... اما بَعد که بزرگتر شدیم، میفهمیم که بُعد چهارمی هم وجود داره... "زمان" !
Paterson- Jim Jarmusch
شاید این حرف رو شنیده باشید
که میگه بشر توانایی دست یابی به هر چیز رو نداره !!!
این حرف دروغه ،
بشر جرئت دستیابی به
همه چیز رو نداره !
The Prestige
سیاوش(مصطفی زمانی):وقتی یکی رو دوست داری یه بار بهش فرصت میدی برای بار دومم همین کارو میکنی
چون دل کندن سخــــــته ....
قصه ی پریا-1389
وقتی بعد از مدتها برمیگردی خونه همه چیز مثل سابق مونده، همون شکل، همون بو، همون حس. اونوقت میفهمی تنها چیزی که عوض شده خودت هستی.
The Curious Case of Benjamin button
سارا (جنیفر آنیستون) : "نیومدم بگم که نمیتونم بدون تو زندگی کنم . . . میتونم ! اما نمیخوام ... "
Rumor Has It . . . (2005
عاشقها آدمای متوسطی هستن که با تعریف کردن از هم خودشونو بزرگ میکنن.
(حکم - مسعود کیمیایی)
زندگی ساده است
تو تصمیمتو میگیری و به عقب نگاه نمیکنی
fast and furious tokyo drift
⭕️ اگه به یک نفر متعهد باشی
دیگه به خودت اجازه نمیدی
که دنبال کمال در اشخاص دیگه باشی
⭕️شازده کوچولو: چیزی که بیابان را زیبا میکند چاه آبی است که در گوشهای از آن پنهان است...
شازده کوچولو 2015
⭕️شازده کوچولو: چیزی که بیابان را زیبا میکند چاه آبی است که در گوشهای از آن پنهان است...
میبینی من نه میخندم و نه گریه میکنم،
چون قلبمو بوتاکس کردم!
savages
Christopher Nolan
----------------------------------------------------------------------
دنزل واشنگتون - کتاب الهی:
اونقدر به فکر حفاظت از کتاب خدا بودم که عمل به دستوراتش رو فراموش کردم!
----------------------------------------------------------------------
هیث لجر (جوکر) - شوالیه تاریکی:
چیزی که آدم رو نکشه ، اون رو غیرقابل پیش بینی تر میکنه!
فوق العاده بود @};-
کالپپر(نائومی واتس): هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟ برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟ میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟
Stay-2005
⭕️ زندگی بهت اجازه تمرین کردن نمی ده...
باید در حین زندگی اموزش ببینی...
Strech (2014)
⭕️ زندگی بهت اجازه تمرین کردن نمی ده...
باید در حین زندگی اموزش ببینی...
+ قویترین مردیه که تا حالا دیدم.
من که جرات نمیکنم باهاش بجنگم.
- برای همین هیچکس اسم تو رو یادش نمیمونه.
Troy(2004)
واسه عاشق شدن بايد تو حال و هواي عاشقي باشي، مهم فقط پيدا کردن شخص درست نيست؛ مهم زمانيه که اونو مي بيني ...
2046 / Wong Kar-wai
دکتر: قضیه اون گریه کردن چیه؟
فردی: کدوم گریه کردن؟
- اینجا نوشته که تو سردردهای شدید و گریه های هیستریکی داشتی؟
- من گریه هیستریکی نداشتم
فقط بابت خوندن یه نامه از طرف دختری که زمانی می شناختمش، گریه ام گرفت
فکر کنم که من...
گمونم از چیزی رنج می برم که تو حرفه شما اسمش "نوستالژی" باشه
با خوندن اون نامه حس نوستالژی بهم دست داد.
The Master (2012)
ساختن یک فیلم مثل روندن دلیجان تو غرب وحشیه: اولش امیدواری یه سفر خوب داشته باشی؛ ولی به زودی، فقط امیدواری بتونی به مقصد برسی.
Day for Night (1973),
Written and directed by Francois Truffaut
بهتره یه آدم خوب و ناشناس باشی، تا اینکه یه شرور متشخص!!!
Igor
سرهنگ اسلید (آل پاچینو) : روزی از چشم چرونی دست بر می داریم که مرده باشیم !
Scent of a Woman-1992
تراویس: «۱۲ ساعت کار ، باز هم خوابم نمیبره ....لعنتی روزا فقط
میگذرن..تموم نمیشن.»
راننده تاکسی (1976)
نانا: میدونی؛ به قدر کافی عمر میکنی،
به قدر کافی آدم از دست میدی و
یاد می گیری که چطور باید از خاطراتی که داری تشکر کنی
The Lucky On
کاپیتان میلر (تام هنکس) :فـقـط ایـنُ مـیـدونـم کـه هـر کـسـیُ کـه کـشـتـم حـس کـردم از ذاتِ خـودم دورتــر شــدم
نجات سرباز راینSaving Private Ryan-1998
ما آدمای بدی نیستیم، ما فقط از جای بدی میایم
shame
director:Steve McQueen
پل اجکامپ:قبل از اجرای حکم چیزی برای گفتن نداری؟
جان کافی:بخاطر چیزی که هستم متاسفم. . .
مسیر سبز
⭕️ یه نصیحت درباره رازداری؛
بهترین کار اینکه اصلاً رازی رو ندونید.
The imitation Game
مى توانى مدتها به عكسى نگاه كنى بدون آنكه لحظه اى درباره اش بينديشى،مى توانى لحظه اى به آن بنگرى اماتمام عمردرباره اش فكر كنى...!
⭕️ همیشه افرادی هستن که تو بهشون اهمیت نمیدی.
فقط تا زمانی که بمیرن نمیشه بفهمی چقدر برات مهمن
هاوارد : دیوونه اون کسی هست که بخواد بعد از اومدن سیل کشتی نجات بسازه !
10 Cloverfield Lane (2016)
- من جاهای زیادی رو برای رفتن بلدم... مشکل اینه که جایی رو برای موندن ندارم !...
Naked- Mike Leigh
من توی یه خونواده ی فرهنگی بزرگ شدم و زیاد کتاب می خوندم،
تا اینکه بعد از خوندن یه عالمه کتاب، فهمیدم که:
کتاب خوندن زیاد باعث می شه آدم چیزایی رو بفهمه که نباید بفهمه...
" Mary and Max "
سارا : «دوسِت دارم.»
ادی : «لازمه منم بگم؟»
سارا : «آره. خیلی هم لازمه. اگه يه مرتبه به زبون بياری ديگه هيچ وقت اجازه نمی دم حرفت رو پس بگيری!»
بیلیاردباز 1961 / رابرت راسن
نایری : اون ارزشش رو نداره، خیلی بهش وفاداری.
کمالی : من به ارزش خودم فکر می کنم.
سگ کشی / بهرام بیضایی