جمع بندی سخن امام علی (ع) در مورد کسی که اکراه دارد حرف بزند
تبهای اولیه
[=times new roman] اهمیت وباید های سوال و پرسش از دیگران.
1 - اصولاً ارزش انسان به سوال كردن است چون الاغ هرگز سوال نمىكند زیرا براى انسان است كه شك بوجود مىآید و انسان براى بر طرف كردن آن سؤال مىكند. امام مىفرماید: «القلوب أقفال و مفاتحها السؤال»(غررالحكم، ص60) قلبها بسته شده و كلید آن سؤال است. یا «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»(كنزالفوائد، ج2، ص107) علم خزینهاى است كه كلید آن سؤال است. امام باقر(ع) شعرى دارد، « شِفَاءُ الْعَمَى طُولُ السُّؤَالِ وَ إِنَّمَا تَمَامُ الْعَمَى طُولُ السُّكُوتِ عَلَى الْجَهْل»(كفایةالأثر، ص253) شفاى نابینایى سؤال است و تمام نابینایى سكوت است. یعنى در اینجا تشبیه كردهاند. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّمَا یَهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ»(كافى، ج1، ص40) حكایت و بدبختى مردم براى این است كه نمىپرسند. عمرى غسل بلد نیست یا نمازش غلط است ولى نمىپرسد یا مریض است ولى از دكتر نمىپرسد و در انتخاب شغل نیز مشورت نمىكند. امیرالمؤمنین مىفرماید: سقوط امت بوسیله گروه است كه یكى ازآنها «جاهل یستنكف أن یتعلم»(غررالحكم، ص371) نمىداند ولى ننگ دارد كه بپرسد. در قرآن داریم «ثانِیَ عِطْفِهِ» حج/9 یعنى كسى كه شانه هایش را بالا مىاندازد و مثل كسى كه مىخواهد آمپول بزند و خودش را مىگیرد و آمپول زن مىگوید خود را شل كن.
در روایت داریم از كسانى كه از مردم شكایت مىكنند یكى دانشمند است كه مىگوید من در میان مردم بودم ولى از من سؤال نمىكردند. اصولاً میزان رشد انسانها به سؤال است. 12 چیز عامل رشد است و یكى دیگر از آنها دعا كردن است و دعا نشان دهنده میزان رشد و طرز تفكر است. به كسى گفتند، 3 دعاى مستجاب خواهى داشت او ابتدا دعا كرد كه زن او زیباترین باشد و شد بعد دید همه درباره زن او صحبت مىكنند و موجب دردسر شده است سپس دعا كرد زن او زشتترین شود و شد. بعد متوجه شد نمىتواند او را نگاه كند سپس دعا كرد مثل اولش شود و 3 دعایش را بیهوده از دست داده بود. سابق پول درآوردن مهم بود ولى الان خرج كردن آن هم مهم است. امیرالمومنین فرمود هرچه مىخواهید از من بپرسید، آن وقت احمقى گفت: ریش من چند تا است؟ سؤال نكردن نشانه بى خیالى است. اگر به من بگویند در مورد آسمان چیزى بپرس نهایتاً مىتوانم چند سؤال سطحى بپرسم ولى یك ستاره شناس هزاران سؤال پیچیده خواهد داشت. پس هر كس بیشتر مىداند بیشتر مىپرسند. و اگر كسى از احكام دین سؤالى ندارد یا دانشجو و طلبه سؤال ندارند نشانه بى اطلاعى و كم توجهى آنهاست.
آداب سؤال. در مورد آداب سؤال پانزده مورد یاداشت كرده ام.
1 - خجالت كشیدن. حدیث داریم حیانكند قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ»(كافى، ج2، ص106) دو رقم حیا داریم برخى حیاها از عقل و برخى از حماقت است. حدیث داریم هر كس 1 ساعت ننگ شاگردى را تحمل نكند عمرى ننگ بى سوادى را تحمل باید بكند.
2 - از اهل آن بپرسد.
3 - به موقع بپرسد. یك لطیفه تاریخى، در جبهه بودند از على(ع) پرسیدند یا على نظرت راجع به فلانى چیست؟ امام فرمود: این سؤال در این موقع نشان دهنده این است كه شما توطئهاى در نظر دارید. پس به موقع سؤال كردن خیلى مهم است.
4 - خوب طرح كردن سؤال كه ارزش است.
5 - از هر چیزى نباید سؤال كرد. باادب سؤال كند عجولانه نباشد یا اگر معلم یا پدر و مادر گفت: بلد نیستم، نباید او را تحقیر كرد. از عالمى و بزرگى پرسیدند گفت: نمىدانم، بعد گفتند پس این عمامه براى چیست؟ گفت، عمامه براى اینهایست كه بلد هستم. و همینطور از كسى هم كه بالاى منبر رفته بود این سوال را پرسیدند كه اگر بلد نیستى چرابالاى منبر رفتهاى و او گفت: اینها براى چیزهایى است كه مىدانم و اگر قرار بود براى چیزهایى كه نمىدانم پله بسازم باید تا آسمان منبر و پله مىساختم. برخى شغلشان سؤال كردن است ولى اهل عمل نیستند و ما هم از این پیر مردهاى قدیمى داشتیم و بالاى منبر از ما مىپرسیدند. دختر عمه، پسردائى اگر شیر نوه خاله خودش را خورد با مادر زن عمویش محرم مىشود یا خیر؟ یا طلبهاى مىپرسد(اشطرتن) چه صیغهاى است؟ و از این سؤالها مىپرسند تا طرف را تحقیر كنند. گاهى سؤال كردن براى فهمیدن است، گاهى براى فهماندن است، گاهى براى امتحان، گاهى براى خودنمایى، گاهى براى تحقیر دیگران، گاهى براى ایجاد وسوسه. مثلاً مردم در حال نماز خواندن هستند مىپرسد آقا شما این امام جماعت را عادل مىدانید؟ مىگویند كسى ریش داشت و فردى از او پرسید شما هنگام خواب ریش خود را روى پتو مىگذارید یا زیر آن و ایشان تا به حال به این مساله فكر نكرده بود و شب براى اینكه بفهمد همیشه چكار مىكرده است، خوابش نبرد. گاهى سؤال براى توبیخ است، گاهى براى بهانه است، بنى اسرائیل گفتند گاوى را ذبح كنید آنها پرسیدند زرد باشد یا سرخ یا سفید یا سیاه یا چند كیلو باشدو. . . و این است كه مىگویند ایرادهاى بنى اسرائیلى. گاهى سؤال براى شایعه سازى است. مثلاً مىگویند فلانى 4 زن یا 10 خانه دارد. گاهى سؤال براى جاسوسى است و «یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ» احزاب/20 واین 10 مورد اهداف سؤال كردن هستند و فهمیدن و فهماندن ارزش دارد ولى بقیه رده بندى دارند و از واجب تا حرام داریم.
ازچه كسى بپرسیم؟ بستگى به موضوع سؤال دارد. اگر مذهبى است «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا»(كمالالدین، ج2، ص483) یعنى اگر موضوع سؤال، مسالهاى شرعى است كه انسان تكلیف شرعى خود را نمىداند باید به مرجع تقلید و مجتهد رجوع كند. البته مجتهد عادل و بى غرض و مرض «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» نحل/43 از اهل بیت و حدیث و سنت بپرسید. اما حدیثى هم داریم كه(فسئلوا اهل الشرف من العلم) یعنى از شرف اهل علم بپرسید یعنى برخى اهل علم هستند كه شرف ندارند. یعنى از اهل علم با شرف بپرسید. عالمى با شرف است كه حقیقت را كتمان نمىكند و كارى ندارد كه به نفع كیست و ضرر چه كسى. كسى كه با شرف است بزرگوار است و بخاطر خط بازى سیاسى و پول حرفى نمىزند و شیطنت نمىكند. كسى كه شرافت دارد پول بازى و پارتى بازى و رفیق بازى نمىكند و هیچ عاملن در اطلاع رسانى وى تاثیر ندارد. اگر سؤال مربوط به اشخاص است باید از خودش پرسید نه از افراد دیگر هر چند بگویند فلانى بسیار قابل اعتماد است. حدیث بخوانم. اگر 50 عادل گفتند قرائتى پول دارد ولى من خودم گفتم ندارم اینجا اسلام مىفرماید باید حرف خود من را قبول كرد «فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً»(كافى، ج8، ص147) یعنى اگر 50 نفر نزد شما شهادت دادند كه فلانى فلان طور است ولى خودش گفت نه، باید حرف خودش را بپذیرید. چون مىبیند یك وقت همه دروغ مىگویند به خصوص در مسائل سیاسى كه بسیار راحت جوسازى مىكنند و مارك مىزنند. دو قصه پیرامون عشق به سؤال بگویم. 1- ابو ایوب انصارى همان كسى كه شتر پیامبر جلوى خانهاش خوابید. او حدیثى شنید از پیامبر و گفت من این حدیث را از پیامبر شنیدهام. چه كسى آن را از پیامبر شنیده است؟ گفتند فلانى كه الان هم مصراست. و او از مدینه تا مصر رفت تا آن سؤال را بپرسد. مىخواستند از امام كاظم ع سؤالى بپرسند در حالى كه امام در زندان بود بران همین صحنهاى درست كردند كه خیار فروشى از صبح سبدى روى سرش گذاشت و خیار فروشى كرد تا غروب كه پیرامون زندان خلوت شد. و تا دید مامورها نیستند از كوچه فریاد زد و سؤال پرسید و امام هم از داخل زندان جواب داد. این آدمها بودهاند ولن امروزه ما هم در جمهورى اسلامى آدمهایى داریم كه با وجود تلفن و عالمان بسیار سؤالهاى بى پاسخ فراوانى دارند چون هنوز ما در تحقیقات تشنه نشدهایم و قصه تشنه شناس را گفتهام و تكرار نمىكنم. باشد مىگوییم. مىگویند سابق اسراس جنگى را كه براى فروش مىبردهاند هر اسیرى هنر داشت قیمت بیشترى داشت و اسیرى را كه گرانتر بود پرسیدند چه هنرى دارد گفتند تشنه شناس است و با دیدن مىفهمد چه كسى تشنه است. خلاصه او را خریدند و بردند در خانه و آن روز غذاى چرب و شور درست كردند و به همه دادند تابخورند بعد از خوردن همه آب خواستند و آب تبود صاحب خانه به برده مىگفت اینها تشنه هستند ولى او مىگفت اینها دروغ مىگویند. اینها چون مىخواهند من و تو را امتحان كنند. در همین حین یكى از اینها گفت مرگ بر تشنه شناس و ظرف را برداشت و خودش به سراغ آب رفت. آن وقت برده گفت این واقعاً تشنه است. چون كسى كه مىنشیند و آب مىخواهد واقعاً تشنه نیست. دانشجویى هم كه هم تلفن دارد و هم عالم هست و هم سؤال دارد ولى نمىپرسد واقعاً دانشجو نیست. اما از چه سؤال كنیم بماند تا اگر وقت كردیم بگوییم. در هر حال سؤال كنیم. ابوریحان بیرونى در حال مرگ بود و فقیهى به عیادت او آمد و ابوریحان از او سؤال علمى كرد و عالم گفت شما با این حالتان چه وقت سؤال پرسیدن است و ابوریحان گفت بدانم و بمیرم بهتر از آن است كه ندانسته بمیرم. على(ع) مىفرماید: رسول خدا وقتى حركت مىكرد من قدم به قدم از او سؤال مىپرسیدم «كَانَ لَا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِكَ شَیْءٌ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ»(بحارالأنوار، ج2، ص230) در جبهه پیرمردى از على(ع) پرسید توحید یعنى چه؟ همه گفتند الان چه وقت این سؤالهاست اما امام فرمود شما بجنگید تا من برایش بگویم. آن وقت ما مىگوییم الان حال نداریم. كسى مىگفت دانشجوهاى ما 40 روز است مرغ نخوردهاند نخست وزیر گفت مگر ابو على سینا چند مرغ خورده است. ناخداى خوب كسى است كه كشتى خود را در آب شیرین و شور و در هر وضعیتى براند و صیاد و غواص و خوب هم همینطور است. اما جواب دهنده كه من برخى حرفهایم را نگفتم تا به این مطلب بپردازیم. در مقام سؤال پدر و مادرها 3 نوع هستند. یك پدر و مادرهایى كه هرچه از آنها مىپرسند به بچه هایشان دروغ مىگویند و به فهم و علم و امانت الهى خیانت مىكنند. دوم برخى پدر. مادرها بچهها را مىكوبند و مىگویند مگر فضولى، فضولها را مىگیرند. كسى راه مىرفت و مرتب مى گفت 16، كسى از او پرسید چرا مگویى 16، او گفت 17، پرسید چرا مىگویى 17، گفت داشتم فضولهارا مىشماردم. سوم پدر و مادرهاى كه به بچهاش در حد عقلش جواب مىدهد. اگر بلد نیست به طرق مختلف جویا مىشود و از آقا یا با تلفن از كسى مىپرسد و به بچه مىگوید. كسى به من گفت آقاى قرائتى چه كنم كه حواسم موقع خواندن نماز جمع باشد من هم گفتم دستت را به من بده تا با هم برویم و از كسى بپرسم چون من هم نمىدانم. شما هم اگر سؤال فرزندانتان را بلد نبودید خیلى راحت بگویید نمىدانم و با هم مىرویم و مىپرسیم. اما جواب دهنده. ابتدا باید ایجاد آمادگى كرد چون شاگرد و مستمع باید آماده شود. لطیفهاى بگویم كه حدیث است. و بگویم كه علم ما در مورد حدیث بسیار ضعیف است و شاید مسالهاى نداشته باشم مگر آنكه در مورد آن حدیث داشته باشیم. كسى از خدمت امام سؤال كرد. امام «فَأَطْرَقَ رَأْسَهُ» امام سرش را پایین انداخت و سپس جواب داد. او گفت: آقا بلد نبودى؟ امام فرمود چرا، و او پرسید پس چرا سرتان را پایین انداختید؟ امام فرمود مىخواستیم تا تو تشنه شوى براى همین زود جواب ندادم. چون لحظهاى مكث باعث مىشود مطلب در ذهن بماند. مىگویند پدرى به پسرش و صیت كرد اگر خواستید خانه را بفروشید ابتدا سر در خراب كنید و بسازید سپس بفروشید تا بفهمید بنایى چقدر كار دارد. امام مىفرماید(توقیرا للحكمه) یعنى سرم را پایین انداختم و تو را منتظر گذاشتم تا قدر جواب را بدانى. در نیشابور وقتى از امام رضاسؤال كردند، امام فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(توحید صدوق، ص25) و بعد از مدتى فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» و مردم را تشنه گذاشت. خود خداوند هم وقتى مىخواهد حرفى بزند ابتدا ما را تشنه مىكند. مثلاً «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» بقره/2-1 یا «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» فجر/4-1 فجر و شب و. . . قسم مىخورد كه چى؟
«هَلْ فی ذلِكَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» فجر/5 یا «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها» شمس/4-1 و یازده قسم مىخورد تا بگوید «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» شمس/9. یا قرآن مىفرماید «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ » تكویر/9-1 یعنى خود خدا هم گاهى با قسم شنونده را تشنه مىكند گاهى هم با چند اگر، و گاهى هم با حروف مقطع مثل برخى خطبا و به این ترتیب طرف را آماده مىكنند. دوم، اگر جواب را بلد نیستى راحت بگوید بلد نیستم چون از پیامبر كه بالاتر نیستى. خدا مىگوید در قرآن كه پیامبرش مىگوید «لا أَعْلَمُ» انعام/50 یا «إِنْ أَدْری» انبیاء/109 نمىدانم «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» اعراف/187 یعنى خدا مىداند. از علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان سؤالى پرسیدند، ایشان فرمود اگر بگویم نمىدانم اشكالى ندارد و آنها گفتند: نه، سپس ایشان فرمود پس نمىدانم. چون برخى نمىدانند ولى آنچنان سمبل مىكنند و مىگویند اقوال بسیارى در این زمینه هست و باید مراجعه كنم و. . و انسان مىفهمد كه نمىداند. آقاجون علامه طباطبائى گفت نمىدانم شما هم بگویید نمىدانم. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اسراء/36 در مورد چیزى كه علم ندارى قضاوت نكن و حكم نكن. «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیَاهُ»(كافى، ج1، ص42) و چقدر حدیث در مورد كسى كه بدون علم فتوى بدهد، داریم.
سوم، در جوابها كلیدى جواب بدهیم. یعنى سعى كنید یك جواب كلى و كلیدى بدهید كه خودش همیشه بتواند جواب را بیابد. مثلاً كسى مىپرسد فلانى چطور آدمى است؟ مىگویند انسان داغى است؟ من جواب مىدهم كه داغ است یا پخته یا هر دو چون هر داغى ممكن است سرد شود ولى هیچ پختهاى خام نمىشود پس سعى كنید هم داغ باشید و هم پخته چون هیچ پختهاى خام نمىشود. مثلاً مىپرسد نمىدانم لباسم نجس شده است یا خیر؟ امام مىفرماید: «كُلُّ شَیْءٍ طَاهِرٌ»(مستدركالوسائل، ج2، ص583) تا اینكه علم پیدا كنى. یا ما قبلاً وضو نداشتیم و نمىدانیم وضو گرفتهایم یا خیر؟ خوب قبلاً كه وضو نداشتهاى حالا هم ندارى تا وقتى كه علم پیدا نكنى به وضو گرفتن یا اگر وضو دارى و نمىدانى كه خوابیدهاى یا خیر، هنوز هم وضو دارى. قرآن مىفرماید «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ» جمعه/6 هركس گمان مىكند انسان خوبى است باید از مرگ نترسد. مثل اینكه من كه الان در حال سخنرانى هستم اگر هر مقام علمى وارد شود و رنگ من عوض نشود، مشخص مىشود كه حرفهایم درست است ولى اگر كسى آمد و من دست و پایم را گم كردم معلوم مىشود حرفهایم چرت و پرت بوده است. پس اگر مىخواهید ببینید واقعاً حزب اللهى هستید ببینید واقعاً آماده مرگ هستید یا خیر؟ مىگویند نرخ شما چقدر است؟ من یك فرمول كلى مىگویم، هر كجا گناه كردید قیمت شما همانقدر است مثلاً اگر بخاطر 30 تومان دروغ گفتى قیمت شما همان 30 تومان است و فرقى نمىكند كه فوق لیسانس باشى یا غیره. اما نرخ على(ع) آنقدر است كه مىگوید اگر همه هستى را بدهند تا من گناه كنم هرگز گناه نخواهم كرد. اگر من را با یك بستنى خریدند دیگر حجهالسلام نیستم و فقط یك بستنى هستم. مسأله دیگر در جواب سند نقل كنید. امام باقر(ع)مىفرماید هر كس از من سؤالى كرد و من جواب دادم از من سند بخواهید تا سند قرآنى آن را برایتان بگویم. مسأله استفاده از هنر در جواب دادن مثل خدا كه وقتى ابراهیم(ص) در مورد زنده كردن مردگان در قیامت از خداوند سؤال كرد خداوند به طریقه نمایش به او جواب داد كه قصهاش را مىداند. یك وقت آقایى بالاى منبر این داستان را تعریف مىكرد، حیوان چهارم را گفت الاغ بود(یادش نبود)پرسیدند كه الاغ نمىپرد؟ او گفت كه الاغهاى زمان ابراهیم مىپریدند. كسى نزد امام آمد و گفت شما این همه یار دارید چرا قیام نمىكنید. امام به گفت بیا برویم بگردیم و رفتند بیابان. سپس به او فرمود برو بزغالهها را بشمار، و او گفت 17 تا است و امام فرمود: اگر به تعداد این بزغالهها یار داشتم قیام مىكردم. مسأله دیگر ارجاع به داناتر، یعنى بگویید جواب سؤال شما این است ولى فلانى از من بهتر مىداند. یا وقتى كسى براى عذرخواهى بخاطر غیبت مىآید كلى خورش را سبك و سنگین نموده است تا خود را به این كار راضى كرده پس من نباید بپرسم چرا غیبت كردى یا چه چیزى گفتى؟ هر سؤالى را نباید جواب داد مثل اسرار نظامى، یوسف(ع) خواب دید و براى پدرش نقل نمود. یعقوب(ع) فرمود: «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَیَكیدُوا لَكَ كَیْداً» یوسف/5 خوابت را براى برادرانت نقل نكن چون براى تو نقشه مىكشند پس نباید هر سؤالى را جواب داد.
سؤالهاى مسخره را هم نباید جواب داد مثل اینكه مىپرسند شما چند كیلویى؟ از رسول اكرم(ص) سؤال مسخرهاى پرسیدند و پیامبر ناراحت شد. خداوند فرمود: سؤالهایى از این بدتر از حضرت موسى پرسیدهاند «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِك» نساء/153 در سؤال تكلف نداشته باشد و جواب دهنده سعى كند از شغلش بپرسد. كسى پرسید شما همه اینهایى را كه مىگویى خودت هم عمل مىكنى. و آقا پرسید شما چه كارهاى؟ گفت به كفاش، واو گفت مگر تو همه كفشهایى را كه تعمیر مىكنى خودت مىپوشى؟ ! ارتشى مىپرسید چرا نماز عربى است. وگفت سرود ملى شما باید فارسى باشد اگرچه عرب و كرد و لر، در ایران است چون زبان بین المللى است. پس باید در جواب دادن از شغل طرف مقابل استفاده كنید. وقت روبه پایان است. كتابهایى در مورد پاسخ به سؤالات است. كتاب علل الشرایع كتابى است حدود هزار صفحه كه از امام مىپرسند چرا غسل یا تیمم و. . . فلان طور است و امام پاسخ مىدهند و كتابى است به نام المراجعات كه صد سؤال و جواب است و همینطور كتاب احتجاجات طبرسى(اجوبه موسى جارالله) حضرت امام(ره) مجموعه استفتاءاتى دارند كه چاپ شده است. مرحوم شهید هاشمى نژاد هم سؤال شما پاسخ كتابى به این نام دارند و پرسشها و پاسخها همینطور. ولى سؤال از روز قیامت ماند كه مىپرسند جوانىات را چه كردى، از كجا در آوردى و در چه راهى خرج كردى؟ چه كسى رأى دادى و از رهبرى مىپرسند و رئیس جمهور پس سؤال از قیامت هم خیلى مهم است ولى فرصت ما تمام شد. انبیاء و اولیاء و شهداء و پدر و مادر و استاد و. . همه برگردن ما حق دارند. خدایا هركس بر گردن ما حق دارد و از دنیا رفته است با امیرالمؤنین و شهداى صدر اسلام محشور بفرما و به هركس كه الان برگردن ما حق دارد عزت و وحدت مرحمت بفرما.
[=times new roman]باید بدانیم که از هر چیزى نباید سؤال كرد. باادب سؤال كند عجولانه نباشد یا اگر معلم یا پدر و مادر گفت: بلد نیستم، نباید او را تحقیر كرد
[=times new roman]القلوب أقفال و مفاتحها السؤال قلبها بسته شده و كلید آن سؤال است.
[=times new roman](غررالحكم، ص60)