جمع بندی سوالی در باره سوره كهف
تبهای اولیه
بنام او
درسوره كهف و درقسمت مربوط به حضرت موسي {ع} چند داستان وجود دارد ..
باتقديروتشكر
کارشناس بحث : یاسین
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
واگرميشود خود مسئولين محترم و مستقيما پاسخ دهند تا سوالات بعدي ام را درمورد ذوالقرنين بيان نمايم..
باتقديروتشكر[/]
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
متاسفانه يا سوال من پيچيده بود يا بد بيان گرديده .. درهرصورت ببخشيد..
من مقداري اطلاعات ازجاهاي مختلف وازجمله همين سايت جمع آوري نمودم وتفسيرهايي كه درمورد آيات 60 به بعد سوره مباركه كهف بيان شده .. اما مقداري تعارض يا سردرگمي مشاهده نمودم .. از اينرو بود كه سوال كردم .. مگرچندداستان دراين آيات وجود دارد و آيا دراين آيات بصراحت نامي از يوشع يا خضرنبي برده شده يا فقط درحد تفسيرميباشند و آيا درترجمه هاي قرآن فرقي ميباشد يا همه به يك صورت ميباشند ؟؟
ومثل اينكه الان سوال بهتر و روشن تر بيان شد و اميدوارم يكنفرهم پيداشود تا پاسخ صحيح را بيان نمايد ..
باتقديروتشكر..[/]
[="arial"][="royalblue"]بنام اومتاسفانه يا سوال من پيچيده بود يا بد بيان گرديده .. درهرصورت ببخشيد..
من مقداري اطلاعات ازجاهاي مختلف وازجمله همين سايت جمع آوري نمودم وتفسيرهايي كه درمورد آيات 60 به بعد سوره مباركه كهف بيان شده .. اما مقداري تعارض يا سردرگمي مشاهده نمودم .. از اينرو بود كه سوال كردم .. مگرچندداستان دراين آيات وجود دارد و آيا دراين آيات بصراحت نامي از يوشع يا خضرنبي برده شده يا فقط درحد تفسيرميباشند و آيا درترجمه هاي قرآن فرقي ميباشد يا همه به يك صورت ميباشند ؟؟
ومثل اينكه الان سوال بهتر و روشن تر بيان شد و اميدوارم يكنفرهم پيداشود تا پاسخ صحيح را بيان نمايد ..باتقديروتشكر..
[/][/]
سوره کهف را میتوان پیچیده ترین سوره قران دانست که اکثر مفسرین را دچار سردر گمی نموده و لذا انتظار پاسخ صریح دور از ذهن میباشد اما انچه مسلم است ان بنده ای از بندگان خدا که موسی در مقابلش کم میاورد نمیتواند حضرت خضر باشد زیرا اعمالی که او انجام میدهد حتی در اختیار پیامبر اسلام هم نبوده است و لاجرم مقامی بالا تر از کلیه پیامبران دارد و همچنین است مقام ذوالقرنین که خداوند به او اجازه میدهد هرکه را میخواهد ببخشد و هرکه را میخواهد عذاب کند و اینها جز در مقام مهدی موعود نمیگنجد و اما اینکه چرا به زمان گذشته بیان شده اینها در واقع رویای صادق موسی است از اینده مانند رویای پادشاه مصر که اینده را در گذشته میبیند .
[="arial"][="royalblue"]بنام او
وبايد ازاين راهنمايي شما ودرصورتي كه مورد تاييد اساتيد محترم سايت نيزقرارگيرد كمال تشكررابنمايم .. چرا كه مرا بطوربسيارشفاف و راحت ، روشن وآگاه نموديد كه حداقل حدس خودم را نيز بيشتر باورنمايم كه معتقد شده ام ذوالقرنين درميان اين چند باور تنها يك باورش قابل قبول خواهد بود و آن اينكه ..؟؟؟؟ {{ فعلا براي دوري ازتفسيربه راي يا قضاوت عاجلانه بيان نخواهد شد تا وقتيكه اطمينان كامل حاصل شود }}
ولي سوالي كه پيش مي آيد و خود نيزعلاقمند به دانستن آن ميباشم اين است كه با اين حساب ، آيا احتمال اينكه در آيات 60 اين سوره يك جابجايي غيرعمدي روي داده باشد بعيد و دور ازذهن خواهد آمد ؟؟ درسته يا خير ؟؟ .. مثلا آيات 60 الي 64 با آيه 73 اين داستان كه شايد همين امرباعث گرديده اهل تشيع نتوانند بدرستي ثابت نمايند كه ذوالقرنين كيست و يا هيچيك ازبزرگان اهل تسنن حرف آنها را قبول ننمايند و حتي يهوديان متعصبي كه احتمالا بايد بدرستي بدانند كه ذوالقرنين واقعي كيست ؟؟ چرا كه درتورات اصلي يا واقعي بايد همانگونه كه ازكوروش كبير نام برده است ازشخصيت ديگري نيزنام برده باشد كه اولي شايد ازنسل نژاد ايراني و دومي از مذهب و باوراعتقادي ايرانيان كه غالبا شيعه ميباشند منشاء گرفته باشند {{ والبته همه اينها فقط در حد همان حدس وگمان باقي خواهند ماند تا وقتيكه احتمال جابجايي آيات مشخص شوند كه همين امرشايد بتواند واقعيتي پنهان مانده از ظهور يا شخصيت ذوالقرنين واقعي را كه شايد بدليل همين جابجايي پديد آمده را كه بيش ازپيش نيز ميتواند به امام زمان {ع} نزديك باشد را نمايان يا آشكارتر سازد و البته فقط شايد }}
باتقدير و تشكر..[/][/]
[="arial"][="royalblue"]بنام او
و پيرو فرمايش شما درمورد آن بنده و درتاييد فرمايشات حضرتعالي دراينباره بايد عرض نمايم كه آن بنده ميتواند فرشته يا ماموري باشد درلباس يك انسان يا همان بنده كه منظور از ماهي خودرافراموش كرديم نيز درواقع ميتواند همان كشتي باشد كه آن دو را به محل برخورد دو دريا رسانده كه آن بنده آنراسوراخ نموده بود تا بدست باجگيران نيفتد و .. دو دريا نيز شايد يكي دريايي با آب وديگري خشكي بوده و .. راه خود را بطرز عجيبي درپيش گرفت ورفت .. نيز شايد منظور بدرفتن كشتي را ميگويد كه بعداز سوراخ شدن چنين درنظرآن حضرت آمده كه اگر جابجايي آيات نيز تاييد گردند شايد اين بنده بايد با حضرت موسي درحال گفتگوباشد ونه پيغمبراسلام {ص} كه ازاينروميگويم كه بايد تورات اصلي رابدست آورد كه مانند قرآن كليد حل معماي ذوالقرنين واقعي و حتي تاريخ دقيق ظهورايشان ميتواند باشد و بايد گفت كه قرآن دارد بزرگترين راهنمايي را درحق مسلمانان يا محققين مينمايد و آن هدايت بسوي تورات ميباشد كه احتمالا آن تورات واقعي اسراربسياري ازآينده بشريت را درون خود مخفي نگاهداشته است كه يكي ازآنها احتمالا ظهور امام زمان {ع} با نام ذوالقرنين خواهد بود كه با درنظرگرفتن تمام جوانب و اين نظرات كه ::
1 ذوالقرنين فقط يك تن بوده وازگذشته به گذشته نيزپيوسته و ديگرهيچ .. يا ..
2 ذوالقرنين فرديست كه هنوزنيامده وفقط درآينده ظهورخواهند نمود وديگرهيچ .. و ..
ويا
3 .. ذوالقرنين هم درگذشته وجود داشته و هم درآينده مجددا خواهد آمد و ايشان ميتوانند يك تن و متعلق به همه زمانها باشند يا دو تن و متعلق به دو دوره متفاوت .. و دراينصورت ميتوان احتمال داد كه دوره ظهور دوم دقيقا بايد در نيمه دوم تاريخي باشد كه از زمان اولين ظهور تا دوره دوم ظهورايشان دقيقا به يك اندازه سپري شده باشد وبايد به دوبخش مساوي آنراتقسيم نمود و آن سد دوم هم زماني بايد ويران شود كه بعدازآن رستاخيز وقيامت برپا شود و البته قبل از آن .. شايد يك جنگ بسياربزرگ ويرانگر بين دو گروه بسياربزرگ وقدرت گرفته كه تمام دنيا را زير نگين قدرت خود دارند و اين دو گروه هم بنظرنميرسد كه تنها دوكشور باشند و شايد بتوان گفت كه اين دو گروه بايد مجموعي ازكشورهاي جهان و دو تمدن بسياربزگ ونيرو گرفته و قدرتمند باشند كه ::
اولي ؟؟
1 كشورهاي داراي تمدن اديان ابراهيمي يا الهي و ..
دومي ؟؟
2 كشورهاي داراي تمدن منكرين وجود خدا با همراهي اديان غيرالهي يا كفر ..
كه البته بازهم درصورتي كه پاسخ شما مورد تاييد اساتيد محترم سايت قراربگيرد .. اين حدس نيز و حداقل براي خودمن قوت بيشتري خواهد گرفت كه اضافه بر احتمالي كه ذكرگرديد .. درآنروز تعداد بسيارزيادي از يهوديان و مسيحيان و تنها براي اتحاد يا حفظ يكپارچگي درجنگ عليه كفر والحاد وشرك و در دسته ها و گروهها به دين مبين اسلام تشرف يافته و عليه بي ديني و بي اعتقادي و دوشادوش مسلمين خواهند جنگيد {{ به اين دليل كه خط مقدم اين جنگ ونبرد درنزديكي مرزهاي اسلام و كفر خواهد بود والبته همه اينها فقط در حد همان حدس وگمان و يك داستان تخيلي خواهند بود تا انشاا... هرچه حق است همان شود وديگرهيچ .. }}
باتقديروتشكر..[/][/]
معنای ثقل
این حدیث شریف، به «حدیث ثَقَلیْن» مشهور است. واژه ثَقَلَیْن تثنیه «ثَقَل» است، و کلمه ثَقَل در لغت به معناى متاعى است که مسافر با خود حمل مى کند.البتّه عدّه اى از محدّثان و لغویان، این کلمه را «ثِقْلَیْن» - یعنى به کسر ثاء و سکون قاف - قرائت کرده اند، که در این صورت تثنیه «ثِقْل» خواهد بود، و ثِقْل در لغت به معناى بار سنگین و گنج آمده است «1».
ترجمه الميزان، ج13، ص: 517
و در كتاب كمال الدين به سند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت: ابن الكواء در محضر على (ع) هنگامى كه آن جناب بر فراز منبر بود برخاست و گفت:
يا امير المؤمنين ما را از داستان ذو القرنين خبر بده، آيا پيغمبر بوده و يا ملك؟ و مرا از دو قرن او خبر بده آيا از طلا بوده يا از نقره؟ حضرت فرمود: نه پيغمبر بود، و نه ملك. و دو قرنش نه از طلا بود و نه از نقره. او مردى بود كه خداى را دوست مىداشت و خدا هم او را دوست داشت، او خيرخواه خدا بود، خدا هم برايش خير مىخواست، و بدين جهت او را ذو القرنين خواندند كه قومش را به سوى خدا دعوت مىكرد و آنها او را زدند و يك طرف سرش را شكستند، پس مدتى از مردم غايب شد، و بار ديگر به سوى آنان برگشت، اين بار هم زدند و طرف ديگر سرش را شكستند، و اينك در ميان شما نيز كسى مانند او هست «2».
مؤلف: ظاهرا كلمه" ملك" در اين روايت به فتح لام (فرشته) باشد نه به كسر آن (پادشاه)، براى اينكه در رواياتى كه به حد استفاضه از آن جناب و از ديگران نقل شده همه او را سلطانى جهانگير معرفى كردهاند. پس اينكه در اين روايت آن را نفى كرده و همچنين پيغمبر بودن او را نيز نفى كرده به خاطر اين بوده كه روايات وارده از رسول خدا را كه در بعضى آمده كه پيغمبر بوده، و در بعضى ديگر فرشتهاى از فرشتگان كه همين قول عمر بن خطاب است هم چنان كه اشاره به آن گذشت، تكذيب نمايد.
و اينك فرمود" اينك در ميان شما مانند او هست" يعنى مانند ذو القرنين در دو بار شكافته شدن فرقش، و مقصودش خودش بوده، چون يك طرف فرق سر ايشان از ضربت ابن عبد ود شكافته شد و طرف ديگر به ضربت عبد الرحمن ابن ملجم (لعنة اللَّه عليه) كه با همين ضربت دومى شهيد گرديد. و نيز به دليل روايت كمال الدين كه از روايات مستفيضه از امير المؤمنين (ع) است و شيعه و اهل سنت به الفاظ مختلفى از آن جناب نقل كردهاند و مبسوطتر از همه از نظر لفظ همين نقلى است كه ما آورديم. چيزى كه هست دست نقل به معنا با آن بازيها كرده و آن را به صورت عجيب و غريب و نهايت تحريف در آورده است.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از سالم بن ابى الجعد روايت كرده كه گفت:
شخصى از على (ع) از ذو القرنين پرسش نمود كه آيا پيغمبر بوده يا نه؟ فرمود: از پيغمبرتان شنيدم كه مىفرمود: او بندهاى بود معتقد به وحدانيت خدا و مخلص در عبادتش، خدا هم خيرخواه او بود .
__________________________________________________
«1» نگاهی به حدیث ثقلین، سید علی میلانی
«2» اكمال الدين، ط انتشارات اسلامى، ص 393.
دوستان کارشناس من یک سوالی برام پیش اومد
خواستم بدونم اصحاب کهف الان مقبره ای مزاری عبادتگاهی دارن که مردم برن زیارت یا که نه مکانش معلوم نیست!؟
2-آیا آنها قدیس هم بودند ، یعنی کرامات داشتند؟
[="arial"][="royalblue"]بنام او
و در كتاب كمال الدين به سند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت: ابن الكواء در محضر على (ع) هنگامى كه آن جناب بر فراز منبر بود برخاست و گفت:
يا امير المؤمنين ما را از داستان ذو القرنين خبر بده، آيا پيغمبر بوده و يا ملك؟ و مرا از دو قرن او خبر بده آيا از طلا بوده يا از نقره؟ حضرت فرمود: نه پيغمبر بود، و نه ملك. و دو قرنش نه از طلا بود و نه از نقره. او مردى بود كه خداى را دوست مىداشت و خدا هم او را دوست داشت، او خيرخواه خدا بود، خدا هم برايش خير مىخواست، و بدين جهت او را ذو القرنين خواندند كه قومش را به سوى خدا دعوت مىكرد و آنها او را زدند و يك طرف سرش را شكستند، پس مدتى از مردم غايب شد، و بار ديگر به سوى آنان برگشت، اين بار هم زدند و طرف ديگر سرش را شكستند، و اينك در ميان شما نيز كسى مانند او هست «2».
و با سلام ودرود برشما بهلول عزيز و دانا و قبولي طاعات شما كه منابع و مدارك موجود ولازم را معرفي وبيان مينماييد ..
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از سالم بن ابى الجعد روايت كرده كه گفت:
شخصى از على (ع) از ذو القرنين پرسش نمود كه آيا پيغمبر بوده يا نه؟ فرمود: از پيغمبرتان شنيدم كه مىفرمود: او بندهاى بود معتقد به وحدانيت خدا و مخلص در عبادتش، خدا هم خيرخواه او بود
بنابراين شما نيز قبول داريد كه :: ذوالقرنين يك انسان است و غيرانسان نميتواند باشد ..
اما بيان ننموديد كه آن بنده آيا فرشته اي درلباس انسان وبنده بوده يا خير ؟؟
واما و ازجهاتي نيزيا بايد به روايت اول شما ايراد گرفت كه ذوالقرنين را فقط متعلق به گذشته دانسته است و احتمال امام زمان {عج} بودن را بعنوان ذوالقرنين آينده ازبين برده است يا اينكه دركنار اين روايت زيبا ومستدل و قبول و باور آن ، اين فرضيه را نيز مطرح وباور و سپس قبول نماييم كه ذوالقرنين دو تن و در دو قرن متفاوت طلوع وظهورنموده و طلوع و ظهورخواهد نمود ..
كه دراينصورت نيز ذوالقرنين نخست يا اول وبعد از گذر از آيات 83 تا 85 و توجه بيشتر به آيه 86 كه ابتدا حركت اول ايشان را بسوي غرب معرفي نموده .. بايد شخصي را بدانيم كه ازشرق بسوي غرب رفته باشد و او نميتواند اسكندر مقدونيه اي يا آن يمني باشند .. چون واضح است كه حركت اول وجهاني اسكندر ازغرب به شرق بوده و آن يمني هم درحد و اندازه هاي اين حرفها نخواهد بود {{ البته با احترام به ايشان }} چون حركتي جهاني را انجام نداده اند كه درتاريخ جهاني نيز به ثبت رسيده باشد .. اما با كمي دقت در آيه 86 و سپس 90 حركت اول وجهاني كوروش ازشرق به غرب بوده و شايد منظور از چشمه اي گل آلود و جداي از آن چشمه اي كه درقفقازيا يكي ازكشورهاي آن حوالي كه ميگويند قل قل هم ميكند و گل آلود هم ميباشد .. شايد فراواني آب را مثال زده كه همگان ميدانيم كه غرب و كشورهاي اروپايي معدن آب فراوان وبارندگي هاي سرشار بوده وميباشند كه گل آلودي اش نيزشايد بخاطر انحرافات اخلاقي در آن زمانها بوده كه چنين مثالي زده شده .. { البته شايد }
بنابراين با اين اوصاف و با درنظر گرفتن اين واقعيت كه نبايد ازانسانهاي دو يا سه هزارسال پيش مانند انسانهاي اين زمان انتظارخداپرستي و يكتاپرستي آنچناني داشت .. همچنان كه از فرزندان آدم وحوا و ازدواج محارم براي بقا نسل در آن ايام نيزنبايد انتظاري غيرازاين ميداشت .. وقتي كه خواست واراده خود خداوند و آفريدگار نيز در اين رويداد بوده و با قبول اين باور كه از همه انسانها به اندازه شرايط پيرامونشان و سطح آگاهي و دانششان بايد توقع نمود و برهمان ميزان نيز احتمالا پاداش يا عذاب دريافت مينمايند .. بنابراين ذوالقرنين نخست اگر كوروش ايراني بوده باشد نبايد تعجب نمود يا ايراد گرفت كه چرا كوروش ؟؟ كسي كه جداي از پادشاه بودنش توانسته در دو يا سه هزارسال پيش حداقل قوم يهود يا بني اسرائيل آن زمان كه جزو اديان الهي.ابراهيمي بوده را از چنگال دژخيمان بت پرست بابل زمانه نجات دهد و براساس فرهنگ و محيط پيرامونش نيز توانسته اين مهم را انجام دهد كه بايد ازايشان در همان شرايط توقع وانتظار نمود وبا همان فرهنگ واعتقادات كه خبري از مسيحيت واسلام وشيعه نيزنبوده .. بنابراين باور يا قبولش كمي آسانترخواهد شد و مخصوصا كه بدانيم بين ايشان بعنوان ذوالقرنين گذشته با شخص دوم بعنوان ذوالقرنين دوم ارتباطي نيز ممكن است وجود داشته باشد .. ولي ..
ولي مهمتراز ذوالقرنين نخست كه ازگذشته و به گذشته پيوسته .. ذوالقرنين دوم و آينده خواهند بود كه ازآينده و درآينده خواهند نمود ..
ذوالقرنين دوم و رابطه غيرقابل انكار او با اين سه شخصيت مهم وبرجسته ..
حضرت عيسي مسيح {ع} و حضرت موسي {ع} و در نهايت .. حضرت امام زمان {عج} كه اين سه تن بر اساس سلسله مراتب اينكه كداميك كمتر به بيشتر ميتوانند ذوالقرنين باشند بيان گرديد كه با بررسي هايي ، بيشترين اعتبار و امتياز نسبت به آن دو تن عزيز و مقدس ديگر را امام زمان {عج} دارا ميباشند كه در ارسال قبلي و تا حدودي به آن نيزپرداخته شد و دراين پست سعي مينمايم با توسل به برخي آيات موجود در سوره مباركه كهف و آيات مربوط به ذوالقرنين به شرايط موجود زمان ظهورايشان پرداخته وچنين ثابت گردد كه همه جهان بايد منتظر يك ذوالقرنين ديگر و در آينده اي زير حداكثر يكصد سال آينده باشند .. {{ و البته همه اينها تا اثبات كامل جابجايي آيات 60 به بعد همان سوره مباركه كهف ، فعلا جز يك داستان نخواهند بود كه خدايي ناكرده تفسيربه راي نيزقلمداد نشود هرچند كه احتمالا منظور ازتفسيربه راي جبهه گيري مقابل خدا وقرآن كريم و اديان الهي ازيكسو و پيغمبراسلام {ص} و ائمه معصومين {ع} و ايجاد گروهاي ضد خدا ازديگرسو خواهدبود و نه نگفتن حقايقي كه ميتوانند شيعه واسلام وبشريت را از آينده و با توسل به آيات نوراني وحي و ذهن خلاق ايراني و شيعه آگاه ونجات داده يا هوشيار و آگاه نموده و شايد اين بهترين راهي باشد تا توجه ها را يكبارديگربسوي قرآن مقدس جلب نموده و براي غيرمسلمين ثابت گردد كه .. قرآن .. كتاب علم و كليد بسياري ازاسراركشف نشده ميباشد كه تنها تعدادي ازما انسانها ازفهم و درك بهتر آن غفلت ميورزيم .. و انشاا.. كه چنين خواهد بود وانشاا... كه با همت دولت هاي اسلامي بيشترين بودجه هاي تحقيقاتي به قرآن و سور و آيات پيچيده و بسيار اسرارآميزآن اختصاص يافته تا به ديگران ارزش فرازماني و فراذهني اين كتاب الهي هرچه بيشتر آشكارتر گردد .. انشاا.. }} ..
1 ..
ادامه دارد ..
باتقديروتشكر..[/][/]
بنام او
quote=نيازمند هدايت;256350]حقايقي كه ميتوانند شيعه واسلام وبشريت را از آينده و با توسل به آيات نوراني وحي و ذهن خلاق ايراني و شيعه آگاه ونجات داده يا هوشيار و آگاه نموده و شايد اين بهترين راهي باشد تا توجه ها را يكبارديگربسوي قرآن مقدس جلب نموده و براي غيرمسلمين ثابت گردد كه .. قرآن .. كتاب علم و كليد بسياري ازاسراركشف نشده ميباشد كه تنها تعدادي ازما انسانها ازفهم و درك بهتر آن غفلت ميورزيم .. و انشاا.. كه چنين خواهد بود وانشاا... كه با همت دولت هاي اسلامي بيشترين بودجه هاي تحقيقاتي به قرآن و سور و آيات پيچيده و بسيار اسرارآميزآن اختصاص يافته تا به ديگران ارزش فرازماني و فراذهني اين كتاب الهي هرچه بيشتر آشكارتر گردد .. انشاا.. }} ..
[="Blue"]
و بعداز مدتها طولاني از طرح سوال و اين پست آخر و چنين آرزويي .. سلام و عرض ادب مجدد و تاكيد بر اين واقعيت كه انسان واقعا موجود و مخلوقي عجيب در رفتن به راه اشتباه و انعطاف و درك واقعيتهاي پيرامونش ميباشد .. ازاينرو : متن آخر قسمت انتهايي پست بالا كه درواقع يك آرزو و درخواست همگاني بود را پس گرفته و امروز و تا فردا كه چه پيش آيد آنرا چنين تصحيح مينمايم كه اي كاش نژاد متفكر سفيد كه فعلا سلولهاي ذهنش را بيش ازساير ملل و نژادها بكارانداخته و از آن سود و بهره فراوان راميبرد حتي تا سالهاي سال متوجه علمي بودن بعضي از آيات قرآن نگردد و انشاا... كه هيچ اقدامي نيز براي كشف و رمزگشايي قرآن و آيات علمي آن ننمايند كه ..
كه اين حرف دلي بود كه واقعا دوست داشتم يا مايل بودم تا آنرا دريك مكان معتبر و رسمي مانند اين سايت محترم و معتبر ابرازش نمايم تا بعنوان يك سند رسمي به يادگار بماند كه امروز نيز چنين شد و آنرا براي هميشه تاريخ و حتي در خارج از دنياي مجازي منعكس و ماندگار نمودم {والبته اگرحذف يا ويرايش نگردد}
وپس ازاين حرف دل و با توجه بتاريخ ارسال سوال و تاريخ امروز و ارسال اين پست { بيش از سه ماه فاصله زماني } نميدانم بايد ابراز تعجب نمايم از اينكه چرا تاكنون مسئولين پاسخگوي اين سايت و مخصوصا جناب ياسين گرامي كه نامشان در پاي نوشته يا سوال اينجانب قرار گرفته به اصل سوال نپرداخته و پاسخ آنرا كه سوالي قرآني،اعتقادي نيز بوده و ميباشد تاكنون بيان ننموده اند و اين واقعا هم جاي تعجب دارد و البته باعرض پوزش و عذر فراوان ازاين ابرازتعجب آشكار و از ديدگاهي ديگر هم نميدانم بايد ابراز نگراني نمايم كه مبادا خدايي ناكرده براي ايشان اتفاقي افتاده باشد يا ازاين سايت رفته باشند و..
ادامه دارد..[/]
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
بنام اوواگرميشود خود مسئولين محترم و مستقيما پاسخ دهند تا سوالات بعدي ام را درمورد ذوالقرنين بيان نمايم..
باتقديروتشكر
بنام اودرسوره كهف و درقسمت مربوط به حضرت موسي {ع} چند داستان وجود دارد ..
باتقديروتشكرکارشناس بحث : یاسین
متاسفانه يا سوال من پيچيده بود يا بد بيان گرديده .. درهرصورت ببخشيد..من مقداري اطلاعات ازجاهاي مختلف وازجمله همين سايت جمع آوري نمودم وتفسيرهايي كه درمورد آيات 60 به بعد سوره مباركه كهف بيان شده .. اما مقداري تعارض يا سردرگمي مشاهده نمودم .. از اينرو بود كه سوال كردم .. مگرچندداستان دراين آيات وجود دارد و آيا دراين آيات بصراحت نامي از يوشع يا خضرنبي برده شده يا فقط درحد تفسيرميباشند و آيا درترجمه هاي قرآن فرقي ميباشد يا همه به يك صورت ميباشند ؟؟
ومثل اينكه الان سوال بهتر و روشن تر بيان شد و اميدوارم يكنفرهم پيداشود تا پاسخ صحيح را بيان نمايد ..باتقديروتشكر..
وپس از عرض سلام و بعد ازعرض ادب..
و البته فكرميكنم درجايي ازهمين سايت بود كه خواندم بزرگان اهل تشيع يا تسنن {دقيقاخاطرم نيست} يا شايد هم هر دو گروه اجماع نظر دارند كه آيات و سور قرآن بدون كم وكاست بوده اما ممكن است جاي آياتي در آن جابجا يا عوض شده باشند { والبته نه اينكه ممكن است كه بلكه صددرصد }..
حال اگراين گفته را بزرگان تشيع و در واقع بزرگان مذهبي ما ابراز نكرده و قبولش هم ندارند كه هيچ .. چون براي افراد عادي مثل من و ما كه درس دين و حوزه نخوانديم و حتي از همه آيات قرآني نيز بي اطلاع ايم ، ملاك يا مهم ، حرف و گفته بزرگان مذهبي ماست كه مهم و قابل قبول و قابل باور خواهد بود كه نسبت به ما مردم عادي و بي اطلاع از همه احكام و آيات قرآن ، اطلاعات ديني بيشتر و حتي كاملتري نيزداشته و خود بهتر ميدانند كه چه ميگويند و چه ميكنند و..
واگرهم همگان آنرا قبول نموده و به آن ايمان هم دارند ، بنابراين جاي يك سوال و حتي دهها و صدها سوال ميماند كه بايد يكايك مطرح و پاسخ داده شوند 1 چرا درمورد تحقيق و پاسخگويي به اين سوال يا چنين سوالاتي كه احتمالا رابطه تنگاتنگي با ذوالقرنين قرآن و ادعا يا باور ما شيعيان دارد كه ادعا و باور داريم كه حضرت مهدي {عج} همان شخصيت قرآني ذوالقرنين ميباشند ، تاكنون كوتاهي صورت گرفته؟ 2 چرا تا كنون هيچ علمي از آيات قرآن كه دنياي علم را متحول نموده باشد ، استخراج و آشكار و اثبات نگرديده ؟؟ 3 چرا در مورد آياتي چند از قرآن كه در واقع كلام خداوند علم اند تحقيقات بيشتر و مخصوصا تحقيقات علمي صورت نميگيرد؟؟ و 4 و 5 و ...
و شايد كه بايد قبول نمود كه : چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد .. جورد ديگر بايد ديد كه تا جور ديگر نبينيم و تا نگاهها تغيير نكنند بدون شك هيچ پيشرفتي نيز حاصل نخواهد شد كه صدها سال است هيچ تغيير شگرفي صورت نگرفته كه شايد اين روند چندان اشتباه بايد قبل از ديگران و حتي قبل از دشمنان ايران و شيعه توسط خود ما ايرانيان و شيعيان بايد تصحيح گردد و ..
و تصحيح نگاه شايد :
شايد و تنها در حد يك پيشنهاد :
شايد با برگرداندن نگاهها از معنويات مطلق ، كمي بسوي ماديات بايد روي دهد .. برگردان نگاه از قرآن معنوي بسوي قرآن مادي با قبول و باور اين واقعيت كه آياتي از قرآن داراي بار علمي بسيار ساده و بسيار پيچيده اي ميباشند كه درصورت كشف ورمزگشايي ميتوانند براي ما و پيشرفت ما انسانها و خاصه ما شيعيان وايرانيان مفيد واقع شده و حتي دستاوردها ونتايج بسيار مفيد و تاثيرگذاري نيز برايمان به ارمغان آورند .. نتايجي كه شايد الان قادر بفكر كردن در موردشان نميباشيم ولي به محض تغيير نگاهها يكي پس از ديگري ظاهر ميشوند و ..
و شايد كه بايد هرچه زودتر اقدامي كرد كه اگر دور شود ممكن است هرچه زودتر توسط ديگران و منجمله دشمنان ما كشف شوند كه در آنروز بايد منتظر هم باشيم كه همراه با يك راست دهها و صدها دروغ نيز به مغز و ذهن خام نوجوان و جوان و حتي ذهن خود ما و همه ما و حتي بزرگترهاي ما و حتي عالمان و دانشمندان ما و شايد همانند آنچه كه در نظريه داروين مشهود شد انتقال دهند كه شايد هريك از آنها تا دهها سال متمادي نيز ملكه ذهن ما گردند كه در واقع مسبب عدم فعاليت ذهن ما و پيشرفت و خلاقيت ما در آن عرصه يا يك مسير علمي مشخص گردند ..
با تقدير و تشكر و ذكراين نكته كه همچنان اصرار دارم تا پاسخ سوال اولم داده شود و هرچند كه درپست بعد نوشته يا پاسخ داده شود : نميدانيم كه اين نميدانيم به از انتظار كشيدن خواهدشد چرا كه با اين نميدانيم در واقع راه را براي فعاليت ذهنهاي ديگر هموار نموده تا حداقل ديگران براي پيدانمودن پاسخي در حد قابل قبول به تكاپو و فعاليت افتاده و درنهايت مانع حركت رو بجلوي پيشرفت خود نگرديم و..
و شايد بعدازدريافت هرنوع پاسخي .. ادامه داشته باشد..[/]
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
از جمله داستانهاى اين سوره، داستان دو نفر است كه يكى بسيار ثروتمند و مرفه اما بى ايمان و ديگرى فقير و تهيدست اما مؤمن بود، ولى او هرگز عزت و شرف خود را در برابر آن فرد بى ايمان از دست نداد، و تا آنجا كه مى توانست او را نصيحت و ارشاد كرد و سرانجام اعلام بيزارى نمود و پيروزى هم با او بود.
تا مؤمنان در شرائطى همچون آغاز دعوت پيغمبر ص بدانند اگر ثروتمندان بى ايمان جنب و جوشى دارند موقت است و خاموش شدنى همانند فقر و تنگدستى افراد با ايمان.
بخش ديگرى از اين سوره به داستان موسى و خضر (هر چند نام خضر در اين سوره نيامده است) اشاره مىكند كه چگونه موسى ع در برابر كارهايى كه ظاهر آن زننده بود اما باطنش پر مصلحت نتوانست صبر و حوصله بخرج دهد، ولى پس از توضيحات خضر به عمق مسائل كاملا آگاه شد و از بيتابى خود پشيمان گشت.
اين نيز درسى است براى همه، تا به ظواهر حوادث و رويدادها ننگرند، و بدانند در زير اين ظواهر باطنى است بسيار عميق و پر معنى.
بخش ديگرى از اين سوره ماجراى ذو القرنين را شرح ميدهد كه چگونه شرق و غرب عالم را پيمود، و با اقوام گوناگونى كه سنن و آداب بسيار متفاوتى داشتند روبرو شد، و سرانجام با كمك گروهى از مردم به مقابله با توطئه" ياجوج" و" ماجوج" برخاست و سدى آهنين بر سر راه آنها كشيد، و نفوذشان را قطع كرد (شرح كامل همه اينها به خواست خدا بعدا خواهد آمد) تا مسلمانان با بينش وسيعتر خود را براى نفوذ در شرق و غرب جهان آماده سازند و براى مبارزه با" ياجوجها" و" ماجوجها" دست اتحاد بهم دهند!.
جالب اينكه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است (تنها در سوره انبياء آيه 96 به مسئله ياجوج و ماجوج بدون ذكر نام ذو القرنين اشاره شده است) و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.[1]
[1] - تفسير نمونه، ج12، ص 337-338.
[=arial]بنام او
[=arial]پس از چندماه دوری..عرض سلام مجدد
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
از جمله داستانهاى اين سوره، داستان دو نفر است كه يكى بسيار ثروتمند و مرفه اما بى ايمان و ديگرى فقير و تهيدست اما مؤمن بود، ولى او هرگز عزت و شرف خود را در برابر آن فرد بى ايمان از دست نداد، و تا آنجا كه مى توانست او را نصيحت و ارشاد كرد و سرانجام اعلام بيزارى نمود و پيروزى هم با او بود.
تا مؤمنان در شرائطى همچون آغاز دعوت پيغمبر ص بدانند اگر ثروتمندان بى ايمان جنب و جوشى دارند موقت است و خاموش شدنى همانند فقر و تنگدستى افراد با ايمان.
بخش ديگرى از اين سوره به داستان موسى و خضر (هر چند نام خضر در اين سوره نيامده است) اشاره مىكند كه چگونه موسى ع در برابر كارهايى كه ظاهر آن زننده بود اما باطنش پر مصلحت نتوانست صبر و حوصله بخرج دهد، ولى پس از توضيحات خضر به عمق مسائل كاملا آگاه شد و از بيتابى خود پشيمان گشت.
اين نيز درسى است براى همه، تا به ظواهر حوادث و رويدادها ننگرند، و بدانند در زير اين ظواهر باطنى است بسيار عميق و پر معنى.
بخش ديگرى از اين سوره ماجراى ذو القرنين را شرح ميدهد كه چگونه شرق و غرب عالم را پيمود، و با اقوام گوناگونى كه سنن و آداب بسيار متفاوتى داشتند روبرو شد، و سرانجام با كمك گروهى از مردم به مقابله با توطئه" ياجوج" و" ماجوج" برخاست و سدى آهنين بر سر راه آنها كشيد، و نفوذشان را قطع كرد (شرح كامل همه اينها به خواست خدا بعدا خواهد آمد) تا مسلمانان با بينش وسيعتر خود را براى نفوذ در شرق و غرب جهان آماده سازند و براى مبارزه با" ياجوجها" و" ماجوجها" دست اتحاد بهم دهند!.
جالب اينكه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است (تنها در سوره انبياء آيه 96 به مسئله ياجوج و ماجوج بدون ذكر نام ذو القرنين اشاره شده است) و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.[1]
[1] - تفسير نمونه، ج12، ص 337-338.
[=arial]وبا تشکرازاستاد گرامی و توضیحات جالب و جامع ایشان..
بااینکه درحال حاضر فرصت کم است اما بطور بسیارخلاصه و فشرده باید عرض کنم که خود این حقیر مدتها قرآن را از نوع عربی اش میخواندم وچون ازاین زبان نه چندان زیبا و شیرین چیز زیادی بلد نبودم .. خوب متعاقب آن چیز زیادی هم ازمعنای آیات قرآنی نمیفهمیدم تا آنکه حدود یکی دوسال پیش قرآن فارسی را هم دیدم و فارسی چند آیه را نیز خواندم ..
بعدازمدتی هم قسمت شد و دراین انجمن ارزشمند شرکت کردم {ثبتنام نمودم} و با مقدار بیشتری از تفاسیراین کتاب مقدس و بسیارارزشمند آشنا شدم ..
الان تنهاچیزی که میتوانم تا ارسال پست بعدی خود و بطور بسیارخلاصه بگویم این میباشد که اگرالبته دال بر توهین هم نباشد {که خدا بداند نیست} هم از جانب شیعه و هم ازطرف اهل سنت در حق این کتاب و خالق بسیار دانایش ظلم بزرگ و بس عظیمی صورت گرفته و من خودم بعنوان یک انسان معمولی کمتر تفسیری ازاین کتاب را و منجمله همین سوره مبارک کهف را علیرغم ناواردی به زبان عربی و تنها ازروی متن ترجمه قبول دارم و بگمانم هرچه تفسیر تا کنون شده متاسفانه همه از یک نگاه کاملا قدیمی که بسیارهم جاهلانه بوده صورت گرفته که متاسفانه نسل به نسل بهمه و منجمله نسلهای امروز مسلمانان هم سرایت نموده که متاسفانه همچنان درحال سرایت به نسلهای بعدی ما نیز میباشد اما ؟؟
اما بگمانم شیعه و ایرانی ، بالاخره یکروز کمر اینگونه تفاسیر پیش پا افتاده و درواقع عقب افتاده را خواهدشکست و کلام خدا را آنگونه که بیش از پیش مورد قبول و رضای خالق قرآن باشد ، تعبیر و تفسیر خواهندنمود..انشاا...
باسپاس..
{اگرفرصت برقرارباشد با ارسال یک پست جدید که دردست تهیه است .. ادامه خواهدداشت..}
بنام او
سلام و عرض ادب
پس کو بقیش؟؟؟
متاسفانه یاخوشبختانه درحال ارسال این پست بودم که متوجه سوال دیگری شدم بنام .. سوره کهف و ذوالقرنین .. که آن نیز ازجانب خودحقیرمطرح شده بود که چون درآن زمان منعکس نگردیده بود بدست فراموشی سپرده شد ولی قبل ازارسال این پست {چندین روزقبل} آنرا دیده و ادامه رابخیال اینجا و البته درآنجا پی گرفتم و هم اکنون نیز دایرمیباشد ولی بنده باتوجه به دلایلی و منجمله بی پاسخ ماندن سوالات آخرین پست را آنگونه گذاشتم ..
{والبته باتشکرویژه ازجانب یاسین گرامی که هردفعه آمدم تشکرنمایم فراموش مینمودم..باری ببخشید و ممنون ازتوضیحات خوب و مفیدشما استادگرامی}
{باسپاس}
پاسخ:
بسم الله الرحن الرحیم
محتواى سوره كهف
اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مىشود، و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مىيابد.
محتواى اين سوره همچون ساير سوره هاى" مكى" بيشتر بيان مبدء و معاد و بشارت و انذار است، و نيز به مساله مهمى كه مسلمانان در آن روزها سخت به آن نياز داشتند اشاره مىكند، و آن اينكه يك اقليت هر چند كوچك باشد، در برابر يك اكثريت هر چند ظاهرا قوى و نيرومند باشند نبايد تسليم گردد، و در فساد محيط حل شود، بلكه همچون گروه كوچك اصحاب كهف بايد حساب خودشان را از محيط فاسد جدا كنند، و بر ضد آن قيام نمايند.
آن روز كه توانايى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانايى، هجرت نمايند.
همچنين از جمله داستانهاى اين سوره، داستان دو نفر است كه يكى بسيار ثروتمند و مرفه اما بى ايمان و ديگرى فقير و تهيدست اما مؤمن بود، ولى او هرگز عزت و شرف خود را در برابر آن فرد بى ايمان از دست نداد، و تا آنجا كه مىتوانست او را نصيحت و ارشاد كرد و سرانجام اعلام بيزارى نمود و پيروزى هم با او بود.
تا مؤمنان در شرائطى همچون آغاز دعوت پيغمبر ص بدانند اگر ثروتمندان بى ايمان جنب و جوشى دارند موقت است و خاموش شدنى همانند فقر و تنگدستى افراد با ايمان.
بخش ديگرى از اين سوره به داستان موسى و خضر (هر چند نام خضر در اين سوره نيامده است) اشاره مىكند كه چگونه موسى ع در برابر كارهايى كه ظاهر آن زننده بود اما باطنش پر مصلحت نتوانست صبر و حوصله بخرج دهد، ولى پس از توضيحات خضر به عمق مسائل كاملا آگاه شد و از بيتابى خود پشيمان گشت.
اين نيز درسى است براى همه، تا به ظواهر حوادث و رويدادها ننگرند، و بدانند در زير اين ظواهر باطنى است بسيار عميق و پر معنى.
بخش ديگرى از اين سوره ماجراى ذو القرنين را شرح ميدهد كه چگونه شرق و غرب عالم را پيمود، و با اقوام گوناگونى كه سنن و آداب بسيار متفاوتى داشتند روبرو شد، و سرانجام با كمك گروهى از مردم به مقابله با توطئه" ياجوج" و" ماجوج" برخاست و سدى آهنين بر سر راه آنها كشيد، و نفوذشان را قطع كرد (شرح كامل همه اينها به خواست خدا بعدا خواهد آمد) تا مسلمانان با بينش وسيعتر خود را براى نفوذ در شرق و غرب جهان آماده سازند و براى مبارزه با" ياجوجها" و" ماجوجها" دست اتحاد بهم دهند!.
جالب اينكه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است (تنها در سوره انبياء آيه 96 به مسئله ياجوج و ماجوج بدون ذكر نام ذو القرنين اشاره شده است) و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.[1]
ابى بصير از حضرت صادق عليه السلام و طبرسى از ابن عباس روايت كرده فرمود سبب نازل شدن سوره كهف آن بود كه قريش سه نفر را بنام نضر بن حرث بن كلده و عقبة بن ابى معيط و عاص بن وائل را به نجران فرستادند تا از يهوديان نجران مسائلى ياد بگيرند و از پيغمبر اكرم سؤال كنند چون بنجران رسيدند و از علماى يهود پرسشهائى نمودند ايشان بآن سه نفر دستور دادند كه چون محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ديدند از او سه مسئله بپرسيد اگر جوابهائى كه ميدهد مطابق اين است كه ما ميدانيم و در كتاب تورات مسطور است بدانيد كه او پيغمبر برگزيده خداست و راستگو ميباشد آنگاه يك مسئله ديگر از او سؤال كنيد اگر ادعا كرد كه ميداند مطمئنباشيد دروغ ميگويد.[2]
__________________________________________________________________________________
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج12، ص: 337