جمع بندی شاهد بودن پیامبر بر ما به چه معناست؟

تب‌های اولیه

206 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ask;372013 نوشت:
پس منظور از پیامبر در نماز امام جماعت است!! پس شما نماز خواندن به این شکل را قبول دارید که سلام در آن وجود دارد! و باید این گونه نماز خواندن را از روایات گرفته باشید! برای ما آن روایت که می گوید امام جماعت پیامبر است را بیاورید جناب دانشمند! و با ظن و گمان سخن نگویید با دلیل برای ما اثبات کنید که النبی یعنی امام جماعت!ً!!!!!!!!!!!!!!

روش بحث كردن شما اسلامي نيست و به نظر مي آيد هر كجا كم مي آوريد به تمسخر متمسك مي شويد. آيا ائمه بزرگوار هم به اين شكل بحث مي كردند؟!
بعدش هم من نظر خودم را با استدلال خودم گفتم حالا شما بر ردش دليلي داري اقامه كن و الا سكوت كن تا ديگران هم بتوانند فكر كنند و در بحث شريك شوند . باز هم از محضرتان عذر مي خواهم و از خداي متعال مي خواهم ما را از تعصب جاهلانه و مراء و جدال حرام نجات دهد.

آزاد انديش;372031 نوشت:
ما را با ابن تيميه و امثال او و افراطيون بعد از او كاري نيست

سلام
من هم نگفتم شما با ابن تیمیه کاری دارید گفتم این شبهه ابن تیمه است و این هم جوابش و پس اگر نقدی به پاسخ داری ارایه کن
آزاد انديش;372032 نوشت:
خداي متعال به ما دستور داده بين آنها فرق نگذاريد، و يك نمونه را ذكر مي كند كه بعد از مرگ شاهد امت خود نيست

مثل اینکه مطلبی را دوبار هم تکرار کنم برای شما کافی نیست! سه بار است دارم جواب شما را می دهم دوباره داری همان حرف را تکرار می کنی! این بار آخر است دارم درباره این موضوع صحبت می کنم و بار دیگر به این آیه عمل می کنم وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ

قُلْ آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
در این آیه خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله) (و همه پيروان او) دستور مى دهد: نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ـ علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شده ـ ايمان داشته باشند، مى فرمايد: «بگو: ما به خدا ايمان آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط(عليهم السلام) (پيامبران تيره هاى بنى اسرائيل) نازل شده، و آنچه به موسى و عيسى(عليهما السلام) و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم» (قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
آرى، ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم، همه را به رسميت مى شناسيم، همه، رهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدا از هر نظر، تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم.

اما فرق نمی گذاریم در قرآن بعد از ایمان آوردن به کتب آسمانی آمده یعنی بین کتاب های آسمانیشان فرق نمی گذاریم نه اینکه هر پیامبر هر چه برای او ثابت شد برای دگری ثابت شده است چون پیامبران بر هم برتری دارند
(تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
" تلك" اسم اشاره به بعيد است و مى‏دانيم اين تعبير گاهى براى احترام به موقعيت و مقام اشخاص به كار مى‏رود، اشاره به اينكه موقعيت پيامبران به قدرى بالا است كه گويى از دسترسها دور است.
در اينكه منظور از" رسل" همه پيامبران و رسولان الهى است، يا رسولانى كه در آيات گذشته اين سوره نامشان به ميان آمد، يا به داستان آنها اشاره شده، مانند ابراهيم، موسى، عيسى، داوود، اشموئيل، و يا همه رسولانى كه در موقع نزول اين آيه نامشان در قرآن بوده است؟
در ميان مفسران گفتگو است، ولى بيشتر به نظر مى‏رسد كه منظور از آن، همه پيامبران خدا بوده باشد، زيرا واژه" الرسل" به اصطلاح" جمع محلى به لام" است و دلالت بر عموم دارد.
تعبير به" فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ" به روشنى مى‏رساند كه همه پيامبران الهى با اينكه از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام يكسان نبودند زيرا هم شعاع ماموريت آنان متفاوت بوده، و هم ميزان فداكاريهاى آنان با هم تفاوت داشته است.
سپس به ويژگى بعضى از آنان پرداخته، مى‏فرمايد:" بعضى از آنان را خدا با او سخن گفت" (مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ).
واضح است كه منظور از آن، حضرت موسى ع مى‏باشد كه به عنوان كليم اللَّه معروف شده و در آيه 164 سوره نساء در باره او مى‏فرمايد: وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً،" خداوند با موسى سخن گفت".
و اين احتمال كه منظور از آن پيامبر اسلام ص باشد و منظور از تكلم، همان سخنانى باشد كه در شب معراج با او گفت، يا منظور وحى الهى باشد كه در آيه 51 سوره شورى" وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً ..." عنوان تكلم به آن اطلاق شده، بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا وحى در مورد تمام پيامبر است و با تعبير" منهم" كه به اصطلاح" من" تبعيضيه است سازگار نيست.
سپس مى‏افزايد:" و درجات بعضى را بالا برد" (وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ).
با توجه به اينكه: در آغاز اين آيه، تفاوت درجات پيامبران ذكر شده، ممكن است منظور از اين تكرار، فرد يا افراد خاصى باشد كه نمونه كامل آن پيامبر گرامى اسلام ص است كه آيينش كامل‏ترين و آخرين آيينها بود، و كسى كه رسالت او، آوردن كامل‏ترين اديان باشد، بايد خود او نيز از همه برتر باشد، به خصوص اينكه در آيه 41 سوره نساء، پيامبر اسلام ص را در قيامت به عنوان گواه همه پيامبران شمرده، در حالى كه هر پيامبرى گواه امت خويش است" فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً".
گواه ديگر اين موضوع اين است كه در جمله سابق اشاره به فضيلت موسى ع بود و در جمله آينده، تصريح به مقام مسيح ع مى‏كند و تناسب بحث ايجاب مى‏نمايد كه اين جمله نيز اشاره به موقعيت پيامبر اسلام ص باشد زيرا اين سه پيامبر هر كدام پيشواى يكى از مذاهب بزرگ جهان هستند، و اگر نام پيامبر اسلام ص در وسط آن دو قرار گرفته جاى تعجب نيست، مگر نه اين است كه آيين او حد وسط ميان آيينها است و همه چيز به طور متعادل در آن پياده شده همانگونه كه قرآن مى‏گويد: وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً. «1»
ولى گفته مى‏شود كه جمله‏هاى آينده اين آيه نشان مى‏دهد كه منظور از جمله" وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ"، بعضى از پيامبران پيشين مانند ابراهيم و امثال او بوده، زيرا به صورت فعل ماضى مى‏فرمايد: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ:" اگر خدا مى‏خواست امت اين پيامبران بعد از آنان به جنگ و ستيز با هم بر نمى‏خاستند".
سپس به سراغ امتياز حضرت مسيح ع رفته مى‏فرمايد:" ما به عيسى بن مريم نشانه‏هاى روشن داديم، و او را با روح القدس تاييد كرديم" (وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ).
نشانه‏هاى روشن، اشاره به معجزاتى مانند شفاى بيماران غير قابل علاج و احياى مردگان، و معارف عالى دينى است.
منظور از" روح القدس" پيك وحى خداوند يعنى جبرئيل، يا نيروى مرموز معنوى خاصى است، كه در" اولياء اللَّه"- با تفاوتهايى وجود دارد- و در تفسير آيه 87 سوره بقره، مشروحا بحث شد، و اگر در اينجا تاييد به روح القدس را در باره حضرت مسيح ع بيان فرموده به خاطر آن است كه سهم بيشترى نسبت به بسيارى از پيامبران، در او بوده است.

صریح قرآن برای عیسی ویژگی را بیان می کند که برای دیگران ثابت نشده و از لفظ برتری صحبت می کند و آن جمله که فرق نمی گذاریم یعنی در ایمان فرق نمی گذاریم

آزاد انديش;372032 نوشت:
خود پيامبر عزيز مي فرمايد : من غيب نمي دانم :وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ (31)
قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
بگو: به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته‏اى هستم. تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى شده است. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ چرا نمى‏انديشيد؟ (50)
به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا در نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته هستم. و نمى‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آنها مى‏نگريد خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دلهاى آنهاست آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود. (31)
او هم بشري مثل ما بوده فقط به او وحي مي شده.حالا شما مي خواهيد از او ملك بسازيد، خود دانيد.

درباره علم غیب بار ها در این سایت صحبت شده و می توانید به تاپیک های دیگر رجوع کنید
آزاد انديش;372034 نوشت:
روش بحث كردن شما اسلامي نيست و به نظر مي آيد هر كجا كم مي آوريد به تمسخر متمسك مي شويد. آيا ائمه بزرگوار هم به اين شكل بحث مي كردند؟!

به قدری سخنان شما مضحک است که نیازی به دلیل برای رد ندارد چون شما باید آن را اثبات کنید! تمام فرق مسلمان از شیعه و سنی و وهابی و ... می گویند این سلام به پیامبر است و حالا شما که ادعای این را دارید که از افراط به دورید از افراطی ترین ها افراطی تر هستید.پس شما باید دلیل اقامه کنید که دلیلی اقامه نکردید جز ظن و گمان شخصی که إِنَّ الظَّنَّ لايُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً
اما پاسخ به سوال شما
آزاد انديش;372003 نوشت:
نبأ يعني خبر و نبي يعني كسي كه داراي خبر است لذا مراد از نبي همان كسي است كه از اخبار و آيات قران خبر دارد و امام جماعت شده

حرف شما باطل است از چند نظر
1-سخن خلاف سخن جمیع مسلمین است وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً
2- امام جماعت می تواند شخصی باشد که از آیات و روایات آگاهی ندارد و شرایط امام جماعت بودن در نزد شیعه عدالت و قرائت صحیح است پس نیازی ندارد که نبی(!) باشد
3-نبی در لغت دیگری کاربرد ندارد مگر برای پیامبران و حضرت محمد آخرین پیامبر است ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ و اگر برای شخص دیگی لفظ نبی به کار گرفته شود خلاف قرآن است

[="Tahoma"]توجه!

موضوع تاپیک، در خصوص شاهد بودن پیامبر صلی الله علیه وآله است، لذا گرچه موضوعات نزدیک به این موضوع زیادند ولی پرداختن به آن ها باعث خروج از موضوع تاپیک و سپس حذف پست می شود.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;371982 نوشت:
سلام بر كارشناس محترم؛ به نظر مي آيد كلمه بني اسرائيل خوب ترجمه نشده چرا كه « اسرا » به معناي عبد و «ايل» به معناي الله است فلذا كلمه اسراييل مساوي است با «بنده خدا » يا «عبد الله» . پس اين قاعده تفضيل بني اسراييل بر عالميان ، يك قاعده هميشگي است منتها افراد آن دائما در حال عوض شدن هستند و در زمان كنوني هر كسي عبد الله شد ، بر عالميان برتري دارد .

با سلام و درود

این برداشت شما خلاف ظاهر قرآن است زیرا آن چه از ظاهر آیات قرآن برداشت می شود، بنی اسرائیل اشاره به قوم یهود و پیروان حضرت موسی علیه السلام است.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;371996 نوشت:
با توجه به قران و اقوال ائمه بزرگوار از جمله حضرت علي (ع) كه فرمود فقط خدا شاهد بر اعمال مردم است«لا شهيد غيره و لا وكيل دونه » جز خدا هيچ كس شاهد بر اعمال مردم نيست و كار به كسي واگذار نشده است.(نهج البلاغه نامه 26) و خداي ستار العيوب احدي را شاهد و ناظر اعمال ديگران قرار نداده است. و حتي طبق يك روايت پيامبر از خدا تقاضا مي كند كه حساب امت خودش را به خودش واگذار كند. ولي خداوند نمي پذيرد و مي فرمايد كه حتي توي پيامبر هم نبايد از حال بندگان من باخبر شوي.
اما شهادت دادن انبياء و شهدا در قيامت به معناي شاهد و ناظر بودنِ ايشان بر تمام اعمال مردم نيست بلكه آنان فقط درباره اموري كه شاهدش بوده اند گواهي مي دهند نه اينكه ايشان ناظر و شاهد تمام اعمال آشكار و نهان همه امت خويش باشند
چنانكه از نهج البلاغه مي توان دريافت حضرت امير در هنگام خلافتش اگر مامورين و جاسوساني كه خود حضرت گماشته بود، خبري مي آوردند وي مطلع مي شد و الا نه .

این روایات نمی خواهند هر شهادتی را رد کنند بلکه می خواهند بیان کنند که هیچ شهادتی در عرض شهادت خداوند نیست؛ که این هم مسلم و قطعی است.

لذا با شهادت دادنی که در طول شهادت خداوند و با اجازه و اذن او است، منافاتی ندارد.

اما در مورد میزان و محدوده شاهد بودن معصومین علیهم السلام در قیامت، ما نمی توانیم چیزی بگوییم چون هیچ آگاهی و علمی از آن نداریم لذا چاره ای نداریم که از آگاهان از آن بپرسیم؛ پس باید به روایات معصومین علیهم السلام مراجعه کنیم و آن روایات غیر از که شکا می گویید می گویند.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;371999 نوشت:
طبق صريح قران كريم بعد از رسولان الهي حجت بر مردم تمام شده و حجتي باقي نمانده:إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً (164) رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (165)
بعد از رسولان حجتي نمانده لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.
خود پيامبر هم چنين ادعايي ندارد : قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ (9
بگو: من از بين رسولان، اولين پيغمبر نيستم و نمى‏دانم كه با من و شما چه مى‏كنند؟ من جز آنچه بر من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم و جز آنكه با بيان روشن (خلق را آگاه كنم و از خدا) بترسانم وظيفه‏اى ندارم. (9)
ائمه بزرگوار كه بالاتر از پيامبر(ص) نيستند.

حجت الهی که فقط منحصر در رسولان و پیامبران نیست بلکه نبی و کسانی که تبلیغ کننده شریعت پیامبران الهی هم بوده و هستند را شامل می شود.

لذا آیات شریفه در صدد منحصر کردن حجت های الهی نیستند.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372031 نوشت:

... يك كتاب فرستاده به نام قرآن، و آن كتاب هدي للناس است و ما هم جزء ناس، و كتابش را نيز بلسان عربي مبين و بسيار آسان و روان فرستاده تا هر كس بخواهد بتواند از آن بهره گيرد«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (22)». اين آيه چهار بار در قرآن تكرار شده تا هيچ حرفي در آن نباشد. و امير مومنان هم فرمود :فاذا التبست عليكم الأمور كقطع اللّيل المظلم فعليكم بالقران فانّه شافع مشفّع، و ائمه ديگر نيز فرموده اند: ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُف‏.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْه
دستور داده اند كه روايات را به قران عرضه كنيد تا باورشان كنيد ، حال اگر قرلر باشد قران غير قابل فهم باشد ، حكمت الهي در هدايت بشر زير سوال مي رود و اگر قران هم بخواهد با روايات فهميده شود، دور پيش مي آيد. پس هر چه با قرانم نسازد به ديوارش مي كوبيم و لو به اندازه كوهي باشد.
و السلام علي من اتبع الهدي

پرداختن به این مطلب باعث خروج از موضوع تاپیک می شود لذا بطور مختصر عرض می کنم:

1. آسان و سهل بودن قرآن به معنای نیاز به تفسیر نداشتن آن نیست، کما این که آیات بسیاری در قرآن است که بدون تفسیر، فهم آن برای ناس مقدور نیست.

2. در مورد روایات عرض:

عرض روایات بر قرآن به معنای بی اعتباری روایات نیست.

معصومین مفسران حقیقی قرآن هستند و قاعدتا مفسر برای تبیین آن چیزی که قرار است تفسیرش کند، نیازمند توضیح و بیان قید و اطلاق و مجمل و مبین و ... است؛ و این ها هیچ منافاتی با آن روایات عرض ندارند.

معنا ندارد که پیامبر صلی الله علیه وآله حدیث تقلین را در باره مقام و جایگاه معصومین، در دفعات و موقعیت های مختلف بیان بفرمایند، و سپس در روایتی دیگر (روایات عرض) هر روایتی که تطابق تمام با آیه نداشت را رد کنند.

مراد از روایات عرض، این نیست که فقط هر روایتی که کاملا عین مطلب قرآن را گفت مقبول است. اگر این بود که دیگر چه نیازی به روایت بود.

بنا بر این، روایات عرض، اشاره به مخالفت از نوع تباین دارند نه هر مخالفتی.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372032 نوشت:

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
بگو: به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته‏اى هستم. تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى شده است. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ چرا نمى‏انديشيد؟ (50)

بله، تنها خداوند است که عالم به غیب و خفیات است؛ ولی این معنایش این نیست که خدا نمی تواند بهره ای از این آگاهی را به کسی بدهد.

اگر کسی به اذن الهی بهره ای از آگاهی به غیب پیدا کرد، که منافات با عالم به غیب بودن خداوند ندارد.

عالم به غیب بودن خداوند ذاتی و از طرف خودش است ولی عالم به غیب بودن دیگری، به واسطه خداوند و در سایه اراده و اذن الهی است و هیچ استقلالی ندارد؛ پس این دو با هم کاملا متفات است و فرق دارند.

ask;372000 نوشت:
و یا در نماز می گوییم السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و بر کاته!
اگر پیامبر نمی شنود سلام برای کیست؟

سلام
سلام دادن به پیامبر در نماز به معنای این نیست که حتما پیامبر باید بشنود
و اگر بشنود پس باید جواب هم بدهد
ایا کسی تا بحال جواب سلام پیامبر را شنیده است ؟

از طرفی ما سه سلام داریم
مگر وقتی که می گوییم سلام بر ما و بندگان صالح خدا ایا اینجا همه بندگان صالح می شنوند و جواب می دهند ؟
و یا وقتی می گوییم سلام بر شما این شما می شوند و جواب می دهند ؟

[="Tahoma"]

میقات;372199 نوشت:

بله، تنها خداوند است که عالم به غیب و خفیات است؛ ولی این معنایش این نیست که خدا نمی تواند بهره ای از این آگاهی را به کسی بدهد.

اگر کسی به اذن الهی بهره ای از آگاهی به غیب پیدا کرد، که منافات با عالم به غیب بودن خداوند ندارد.

عالم به غیب بودن خداوند ذاتی و از طرف خودش است ولی عالم به غیب بودن دیگری، به واسطه خداوند و در سایه اراده و اذن الهی است و هیچ استقلالی ندارد؛ پس این دو با هم کاملا متفات است و فرق دارند.

در قرآن هرجا سخن از غیب آمده تنها برای خدا بوده و در جای جای قرآن پیامبر فرموده که من از غیب خبر ندارم.
اما اینکه به واسطه اذن الهی پیامبر غیب می دانسته یک حرف دیگری است. بله شاید گاهی لازم بوده که پیامبر از اخبار غیبی در یک مسئله خاص باخبر باشد و خداوند به او اطلاع داده باشد ولی اینکه پیامبر کلا علم غیب داشته باشد سخنی است که به نظر بنده با آیات قرآن سازگاری ندارد. البته اگر در این مورد بنده را قانع کنید (شاید اشتباه فهمیده باشم) ممنون میشوم.

میقات;372199 نوشت:
بله، تنها خداوند است که عالم به غیب و خفیات است؛ ولی این معنایش این نیست که خدا نمی تواند بهره ای از این آگاهی را به کسی بدهد.

خداي متعال مي تواند، ولي همان خدا دارد به پيامبر مي فرمايد: بگو : «لا اعلم الغيب» . يعني حكمت من اقتضا دارد به توي پيامبر هم علم غيب را ندهم مگر همان وحي را كه مرتبط با هدايت بندگان است، نه مرتبط با غلوّ شما نسبت به اهل بيت و پيامبر!

بی نظیر;372213 نوشت:
سلام دادن به پیامبر در نماز به معنای این نیست که حتما پیامبر باید بشنود
و اگر بشنود پس باید جواب هم بدهد
ایا کسی تا بحال جواب سلام پیامبر را شنیده است ؟

با اين حساب خداي حكيم ما را مجبور كرده روزي 5 بار سلام بي جواب بدهيم!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

آزاد انديش;372223 نوشت:
خداي متعال مي تواند، ولي همان خدا دارد به پيامبر مي فرمايد: بگو : «لا اعلم الغيب» . يعني حكمت من اقتضا دارد به توي پيامبر هم علم غيب را ندهم مگر همان وحي را كه مرتبط با هدايت بندگان است، نه مرتبط با غلوّ شما نسبت به اهل بيت و پيامبر!

یعنی به نظر شما هیچ اختلافی میان وحی و علم غیب نیست؟

و نظرتان در مورد این آیه چیست؟
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى‏گيرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند
آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت‏سرشان است مى‏داند و به چيزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏يابند كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ - بقره 255


[/HR]عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا - جن 26
داناى نهان است و
كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا -
جن 27
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت

[/HR]آیا این آیات پاسخ کافی به شبهه شما نیست؟

[/HR]دیگر اینکه چرا در سوره سبا نقل میکند که:
«جنیان اگر علم غیب داشتند، به مرگ حضر تسلیمان(ع) آگاه میشند»
«چرا جنیان فکر می کردند علم غیب دارند، که خدا همچین جوابی به آنها داده است؟»

[/HR]در سوره کهف، داستان حضرت موسی(ع) و آنکه ظاهراً به خضر نبی(ع) معروف است.
می فرماید: از سوی خودمان به او علمی آموختیم، این چه علمی بوده که حضرت موسی(ع) با آنکه به او وحی میشده نداشته، ولی آن شخص داشته است


[/HR]
یعنی طبق این آیه اگر خدا بخواهد از علمش به دیگری بدهد، به هر اندازه بخواهد میدهد.

سلمان14;372233 نوشت:
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا - جن 26
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا - جن 27
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت
آیا این آیات پاسخ کافی به شبهه شما نیست؟
یعنی طبق این آیه اگر خدا بخواهد از علمش به دیگری بدهد، به هر اندازه بخواهد میدهد.

همين آيه اي كه آورديد مربوط به وحي است و هشدار مي دهد كه نگران وحي نباش ، هيچ جني و انسي در آن راه ندارد و ما كاملا نگهبان آن هستيم. همچنيد در آيه ديگر به خود پيامبر هشدار مي دهد تا او جرأت نكند در وحي دخالتي كند:
وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ(41) وَ لَا بِقَوْلِ كاَهِنٍ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(42) تَنزِيلٌ مِّن رَّبّ‏ِ الْعَالَمِينَ(43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ(44) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(45) ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(46) فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ(47)
نه سخن شاعرى. چه اندك ايمان مى‏آوريد. (41) و نيز سخن كاهنى نيست. چه اندك پند مى‏گيريد. (42) از جانب پروردگار جهانيان نازل شده است. (43) اگر پيامبر پاره‏اى سخنان را به افترا بر ما مى‏بست، (44) با قدرت او را فرومى‏گرفتيم، (45) سپس رگ دلش را پاره مى‏كرديم، (46) و هيچ يك از شما را توان آن نبود كه مانع شود. (47)
خداوند در اين آيات به پيامبر تذكر مي دهد كه تو هيچ كاره اي ، فقط واسطه و رساننده كلام الله هستي: انما عليك البلاغ .
چطور شما اين آيات را مي بينيد و در كسي كه افتخارش عبد بودن براي الله هست، آن همه غلو مي كنيد !!!

سلمان14;372233 نوشت:
طبق این آیه اگر خدا بخواهد از علمش به دیگری بدهد، به هر اندازه بخواهد میدهد.

سلام
البته آیاتی که شما ذکر کردید به سختی اون چیزی که شما در ذهن دارید ازش بیرون میاد . سوالی که برای بنده همیشه بوده اینست که چرا یک عده برای اینکه چیزی که در ذهن دارند را از قرآن بیرون بیارند صریح آیات را نادیده میگیرند. مثلا در بحث غیب در چند جای قرآن پیامبر صریحا می گوید من غیب نمی دانم بعد شما به آیاتی متوسل می شوید که موضوعش غیب نیست و ....
حتی اگر این آیاتی که شما آورده اید به غیب مرتبط باشد باز هم طبق گفته خودتان " اگر خدا بخواهد علمش به دیگری داده می شود" شاید خدا نخواسته باشد به پیامبر بدهد . بله خدا به هرکه هرچیزی را که بخواهد می دهد ولی در اینجا پیامبر خودش می گوید من علم غیب ندارم باز شما بگو داره

[="Blue"]سلام
وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏

از حضرت صادق پرسيدم امام علم غيب دارد فرمود: نه ولى هر وقت اراده كند چيزى را بداند خدا او را مطلع مى‏كند.

سلمان14;372255 نوشت:
- خدا خواسته زیرا در چندین جا مثلاً گفته که خدا و رسولش و مومنین شاهد بر اعمال شما هستند.

3- خدا به پیغمبر گفته بگو: «علم غیب نمیدانم» آیا گفته بگو: «به من آموزش نمی دهند؟»

4- آنچه گفته شد، به سختی بیرون نمیاد، راحت بیرون میاد، خضر نبی(ع) یا هر کس دیگری که بوده، بچه رو میشکه، دیوار رو خراب مینکه و .... موسی(ع) نمیداند، او از کجا میداند، از جایی که خدا میگوید: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» این کجاش سخت است؟


شهادت مربوط به حياتشان است . به پست هاي قبلي نگاه كن.
اگر پيامبر بگويد «علم غیب نمیدانم» با اينكه به او آموزش داده اند، يا معاذ الله دروغ گفته و يا معاذ الله خيلي گيج بوده و هر چه مي شنيده ياد نمي گرفته؟! كمي بيشتر در گفته هايت فكر و احتياط كن .
خضر هم مانند مريم (س) و مادر موسي كه پيامبر هم نبودند، از خدا وحي دريافت كرده و شايد چون در آن منطقه زندگي مي كرده از جريانات خبر داشته مثلا ديده بود كه كشتي ها ي سالم را حاكم ظالم غصب مي كند لذا آن را سوراخ كرد. در حالي كه موضوع اصلي بحث اين است كه پيامبر در خانه خود نشسته و دارد آن طرف كره زمين را مي بيند كه مثلا مردي با همسرش دارد عمل جنسي انجام مي دهد !

آزاد انديش;372250 نوشت:
عسل، شفاء للناس است. وحي به پيامبر هم دقيقا به همين شكل است و وقتي بيرون آمد شفاء للناس مي شود.

انبياء از نظر علمي از ديگران چيزي كم ندارند و حتي معلم فرشتگان مي شوند :قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ‏

آیات ابتدای قرآن میان «غیب» و «آنچه بر پیامبران نازل شده» اختلاف گذاشته، توضیح شما در این مورد چیست؟

ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند
و الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ.
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند

آزاد انديش;372260 نوشت:
شهادت مربوط به حياتشان است . به پست هاي قبلي نگاه كن.
اگر پيامبر بگويد «علم غیب نمیدانم» با اينكه به او آموزش داده اند، يا معاذ الله دروغ گفته و يا معاذ الله خيلي گيج بوده و هر چه مي شنيده ياد نمي گرفته؟! كمي بيشتر در گفته هايت فكر و احتياط كن .
خضر هم مانند مريم (س) و مادر موسي كه پيامبر هم نبودند، از خدا وحي دريافت كرده و شايد چون در آن منطقه زندگي مي كرده از جريانات خبر داشته مثلا ديده بود كه كشتي ها ي سالم را حاكم ظالم عصب مي كند لذا آن را سوراخ كرد. در حالي كه موضوع اصلي بحث اين است كه پيامبر در خانه خود نشسته و دارد آن طرف كره زمين را مي بيند كه مثلا مردي با همسرش دارد عمل جنسي انجام مي دهد !

1- به نفع خودت است که مودب تر باشی

2- به هر حال اینکه آدم خبری را به او بدهند، دلیل بر دانستن علم غیب نیست. ولی دلیل بر آگاه ساختن هست و این دو از هم متفاوت هستند.

3- اصلاً نگاه به قرآن انداختی؟ خضر بچه ای رو کشته که در آینده قرار بوده مشکلاتی برای پدر و مادرش ایجاد کند!
این علم غیب نیست

معلوم است که برای جر و بحث آمدی و نه برای فهمیدن. همه موضوعات را با هم بررسی کن و بعد نتیجه بگیر.

سلمان14;372255 نوشت:
1- آروم تر صحبت کن. / لطفاً

منظوری نداشتم اگر از طرز بیانم ناراحت شدید معذرت می خواهم
سلمان14;372255 نوشت:
2- خدا خواسته زیرا در چندین جا مثلاً گفته که خدا و رسولش و مومنین شاهد بر اعمال شما هستند.

تا اینجا که معلوم شد که منظو از شاهد بودن غیب دانستن نیست
سلمان14;372255 نوشت:
3- خدا به پیغمبر گفته بگو: «علم غیب نمیدانم» آیا گفته بگو: «به من آموزش نمی دهند؟»

اینم از اون حرفها و از اون ایرادات بنی اسرایلی بود پیامبر می گوید من غیب نمی دانم تمام شد رفت. مکررا هم این را گفته من منظور شما را از اینکه "به من آموزش نمی دهند" نمی فهمم
سلمان14;372255 نوشت:
4-خضر نبی(ع) یا هر کس دیگری که بوده، بچه رو میشکه، دیوار رو خراب مینکه و .... موسی(ع) نمیداند، او از کجا میداند، از جایی که خدا میگوید: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» این کجاش سخت است؟

بله شاید خدا در آن مسئله خاص به او وحی کرده و موارد ذکر شده را گفته است

ma44;372265 نوشت:
اینم از اون حرفها و از اون ایرادات بنی اسرایلی بود پیامبر می گوید من غیب نمی دانم تمام شد رفت. مکررا هم این را گفته من منظور شما را از اینکه "به من آموزش نمی دهند" نمی فهمم

گفتیم پیغمبر(ص) نفرموده است که: «علم غیب را به من نمی دهند»
گفته: «نمی دانم»

اصلاً از نظر شما علم یعنی چه؟

چه اختلافی میان «علم به اخبار آینده است، مثل اینکه بچه ای قرار است برای پدر و مادرش مشکل ایجاد کند؟ و خدا از آن آگاه است»
و اینکه «به کسی خبری داده شود؟»

ma44;372265 نوشت:
بله شاید خدا در آن مسئله خاص به او وحی کرده و موارد ذکر شده را گفته است

چطور در یک مسئله به این کوچکی خدا دخالت میکند
ولی در مسایل مهم دیگر مثلاً سرنوشت امت و ... نمیتواند دخالت کند
پس چطور و چگونه باید سرنوشت امت آخر الزمان را مشخص کند؟ آنهم بعد از رسول اکرم(ص)؟

ma44;372265 نوشت:
اینم از اون حرفها و از اون ایرادات بنی اسرایلی بود پیامبر می گوید من غیب نمی دانم تمام شد رفت. مکررا هم این را گفته من منظور شما را از اینکه "به من آموزش نمی دهند" نمی فهمم

منظور همان است که جناب اسک در آن حدیث آوردند و معادل بیان آیت الکرسی است، وقتی خدا خودش گفته به هر کسی بخواهد میدهد، چرا نخواهد به والاترین مرتبه انسانیت بدهد؟

[="Tahoma"]

ask;372259 نوشت:
سلام
وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏

از حضرت صادق پرسيدم امام علم غيب دارد فرمود: نه ولى هر وقت اراده كند چيزى را بداند خدا او را مطلع مى‏كند.


فعلا روایات به کنار قرار است ببینیم قرآن چه می گوید.

ask;372259 نوشت:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏

از حضرت صادق پرسيدم امام علم غيب دارد فرمود: نه ولى هر وقت اراده كند چيزى را بداند خدا او را مطلع مى‏كند.


اين روايت از حضرت صادق نيست زيرا با قرآن نمي سازد چرا كه پيامبر اكرم مي فرمايد اگر من علم غيب داشتم حتما استفاده مي كردم:قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)
بگو: من مالك سود و زيان خود نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد. من كسى جز بيم‏دهنده و مژده‏دهنده‏اى براى مؤمنان نيستم. (188)
حال چطور حضرت صادق مي دانسته و استفاده نمي كرده؟!
به اضافه اينكه حضرت امير در نهج مي فرمايد: من زمان مرگ خودم را نمي دانم . و يا براي مسائل حكومتي و امنيتي جاسوس مي فرستاد. و ...

[="Blue"]

ma44;372267 نوشت:
فعلا روایات به کنار قرار است ببینیم قرآن چه می گوید.

سلام

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ
ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، براى آنها روشن كنى

إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ‏ بَيْتِي‏ مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.[/]

[="Tahoma"]

سلمان14;372266 نوشت:
گفتیم پیغمبر(ص) نفرموده است که: «علم غیب را به من نمی دهند»
گفته: «نمی دانم»

نمی دانم، یعنی ندادند که بدانم
سلمان14;372266 نوشت:
چطور در یک مسئله به این کوچکی خدا دخالت میکند
ولی در مسایل مهم دیگر مثلاً سرنوشت امت و ... نمیتواند دخالت کند
پس چطور و چگونه باید سرنوشت امت آخر الزمان را مشخص کند؟ آنهم بعد از رسول اکرم(ص)؟

من نمی دانم تعیین سرنوشت امت چه ربطی به غیب دانستن پیامبر دارد.
پیامبر رسالتش را به پایان رسانید و قرآن را آورد .
بعد از رسول الله این عمل به قرآن است که سرنوشت ما را تعیین میکند نه چیز دیگری
سلمان14;372266 نوشت:
منظور همان است که جناب اسک در آن حدیث آوردند و معادل بیان آیت الکرسی است، وقتی خدا خودش گفته به هر کسی بخواهد میدهد، چرا نخواهد به والاترین مرتبه انسانیت بدهد؟

ببین دوست من حرف اینست که پیامبران الهی در حالت عادی " انا بشر مثلکم" هیچ فرقی با ما ندارند مگر جایی که خدا بخواهد( نه همه جا) و تشخیص دهد مثلا درجریان خوابیدن امیرالمومنین ع به جای رسول الله خداوند از طریق جبرییل وحی کرد که علی ع به جای محمد ص بخوابد که رسالت آسیب نبیند. تا اینجا ما مشکلی با هم نداریم اما حرف شما اینست که در حالت عادی رسول الله چشم برزخی داشته و از غیب آگاهی داشته که مثلا فلانی چیکار میکند و این مختص حیاتشان نیست بلکه بعد از ممات هم دارند میبینند.

ask;372270 نوشت:
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ
ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، براى آنها روشن كنى

كه تبيين همان گفتن و بيان كردن آيات است در مقابل كتمان و مخفي كردن:

إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُه

ask;372270 نوشت:
إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ‏ بَيْتِي‏ مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
َ
البته در اینجا رسول الله فرموده عترت را بین شما قرار دادم نه "کلام باقی مانده از عترت" که معلوم نیست سالم و صحیح به دست ما رسیده یا نه
ما قرار است ببینیم قرآن به ماهو قرآن چه می گوید اگر بدون احادیث نشود فهمید که جای تعجب دارد.

ببینید یکبار دیگر مسئله رو بررسی میکنیم:


1- در اول سوره بقره: میان آنجه بر پیغمبران نازل شده و عالم غیب اختلاف قرار داده شده است.

2- در آیت الکرسی بیان شده که خدا به هر کسی هراندازه بخواهد علم میدهد.

3- در سوره کهف داستان موسی و خضر(ع)، علم غیب حضرت خضر(ع) به آینده بچه نشان داده شده است.

5- در سوره سبا، مشخص شده که جنیان ادعای علم غیب دارند.

6- در اواخر سوره جن، بیان شده که علم غیبش را بر رسول اظهار میدارد.

7- اینها کافی است برای اینکه نتیجه گرفت: حضرت رسول(ص) و جانشینان وی(ع) علم غیب در موارد مورد نیاز دارند.



ma44;372272 نوشت:
نمی دانم، یعنی ندادند که بدانم

خیر، یعنی از سوی خودم نمی دانم.
آیا شما اگر خبررسان یک دانشمند باشید، به معنای این است که خودتان یک دانشمند هستید !!!!!!
عالم به غیب خداست، اما همان خدا خودش گفته به هر که بخواهد میدهد.

ma44;372272 نوشت:
من نمی دانم تعیین سرنوشت امت چه ربطی به غیب دانستن پیامبر دارد.
پیامبر رسالتش را به پایان رسانید و قرآن را آورد .
بعد از رسول الله این عمل به قرآن است که سرنوشت ما را تعیین میکند نه چیز دیگری

چرا ربط ندارد؟
چگونه باید هر جانشین، جانشین بعدی خود را بشناسد؟
حرفی میگویید، ها؟

ma44;372272 نوشت:
ببین دوست من حرف اینست که پیامبران الهی در حالت عادی " انا بشر مثلکم" هیچ فرقی با ما ندارند مگر جایی که خدا بخواهد( نه همه جا) و تشخیص دهد مثلا درجریان خوابیدن امیرالمومنین ع به جای رسول الله خداوند از طریق جبرییل وحی کرد که علی ع به جای محمد ص بخوابد که رسالت آسیب نبیند. تا اینجا ما مشکلی با هم نداریم

بله، ولی الی بعدش رو نگفتید، که جز اینکه به من وحی میشود و به شما وحی نمیشود،
افزون بر این وقتی خود خدا گفته به هر که بخواهد علم میدهد، یعنی اون کسی که به ش علم داده، دیگه «انا بشر مثلکم» نیست؟

ma44;372272 نوشت:
اما حرف شما اینست که در حالت عادی رسول الله چشم برزخی داشته و از غیب آگاهی داشته که مثلا فلانی چیکار میکند و این مختص حیاتشان نیست بلکه بعد از ممات هم دارند میبینند.

ما میگوییم اگر حضرات میخواستند، میدانستند
چرا که اثبات شده که حضرات معصوم هستند
و معصوم بدون دلیل چیزی نمیخواهد.

اگر شخص معصوم نتواند از چیزی ضروری اطلاع یابد، پس که شایستگی چنین چیزی دارد؟
رمالها؟

[="Tahoma"]

سلمان14;372276 نوشت:
7- اینها کافی است برای اینکه نتیجه گرفت: حضرت رسول(ص) و جانشینان وی(ع) علم غیب در موارد مورد نیاز دارند.

گویا جناب"آزاد اندیش" جواب آیاتی که آورده بودید را دادند!!!
سلمان14;372276 نوشت:
خیر، یعنی از سوی خودم نمی دانم.
آیا شما اگر خبررسان یک دانشمند باشید، به معنای این است که خودتان یک دانشمند هستید !!!!!!
عالم به غیب خداست، اما همان خدا خودش گفته به هر که بخواهد میدهد.

بارها گفتم: خداوند به هرکسی هرچیزی را بخواهد میدهد ولی پیامبر میگوید من علم غیب ندارم
سلمان14;372276 نوشت:
افزون بر این وقتی خود خدا گفته به هر که بخواهد علم میدهد، یعنی اون کسی که به ش علم داده، دیگه «انا بشر مثلکم» نیست؟

اگر بشر نیست پس چیه؟!!!!!!!!!!؟؟؟
سلمان14;372276 نوشت:
ما میگوییم اگر حضرات میخواستند، میدانستند

ولی خداوند چیز دیگری می گوید:
وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ
و اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد.

آزاد انديش;372269 نوشت:
اين روايت از حضرت صادق نيست زيرا با قرآن نمي سازد چرا كه پيامبر اكرم مي فرمايد اگر من علم غيب داشتم حتما استفاده مي كردم:قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)
بگو: من مالك سود و زيان خود نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد. من كسى جز بيم‏دهنده و مژده‏دهنده‏اى براى مؤمنان نيستم. (188)

سلام

دانستن علم غیب با اگاهی از غیب خیلی فرق داره
مثلا ببینید کشور ایکس ممکن است علم انرژی هسته ای رو نداشته باشه ولی انرژی هسته ای داشته باشه و از اون استفاده بکنه

پس اینکه پیامبر می گوید من علم غیب ندارم دلیل بر این نمی شه که از غیب توسط خداوند در بعضی مواقع و شرایط اگاه نشه

ma44;372278 نوشت:
اگر بشر نیست پس چیه؟!!!!!!!!!!؟؟؟

سلام
منظور از اینکه پیامبر هم بشری مثل دیگران است از نظر جسمانی است
مثال می زنم
اینشتین هم بشری مثل همه است از نظر بدنی ولی ایا از نظر استعداد و مغز و توانایی درک جهان هستی هم ایا مثل بقیه است ؟
از نظر حقیر همانطور که در علوم تجربی افرادی هستند که درکشان از طبیعت با بقیه خیلی فرق دارد
در علوم ماورای طبیعی هم چنین انسانهایی هستند که پیامبر یکی از انان است

ma44;372278 نوشت:
ولی خداوند چیز دیگری می گوید:
وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ
و اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد.

دانستن علم غیب با اگاهی از غیب خیلی فرق داره
مثلا ببینید کشور ایکس ممکن است علم انرژی هسته ای رو نداشته باشه ولی انرژی هسته ای داشته باشه و از اون استفاده بکنه

پس اینکه پیامبر می گوید من علم غیب ندارم دلیل بر این نمی شه که از غیب توسط خداوند در بعضی مواقع و شرایط اگاه نش

بی نظیر;366860 نوشت:
سلام
در ایه 78سوره حج می فرماید:
و در راه خدا جهاد کنید انچنان که حق جهاد است اوشمارا برگزید و در کار دین برای شما رنج و مشقتی قرار نداد
این همان ایین پدرتان ابراهیم است او شما را پیش از این در کتاب مسلمان نامید تا اینکه پیامبر گواه برشماباشد
و شما گواه برمردم پس نماز را به پادارید و زکات بدهیدو به خداتمسک جویید که اوست سرپرست شما
پس چه سرپرست خوب و چه یاور خوبی است

معنای گواه بودن پیامبر چیست ؟

پاسخ : با سلام و آرزوی توفیق برای شما . در ابتدا باید گفت :
در آموزه های دینی تاکید شده پیامبر و ائمه از اعمال امت آگاهی دارند. قرآن کریم غیر از آنچه در پرسش آمده روشن تر در جای دیگر در این باره فرمود:
«و یوم نبعث فی کل امة شهیداً علیهم من انفسهم و جئنا بک شهیداً علی هولاء؛(1)
روزی را که در هر امتی، گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم، و تو را هم بر این امت گواه آوریم». شبیه همین مضمون در سوره نساء آیه 41 آمده است. بر اساس این گونه آیات، پیامبران و جانشینان آن ها شاهد و ناظر عملکرد امت‌‌های ‌شان هستند که در روز قیامت در پیشگاه عدل الهی شهادت می‌دهند.
پیامبر اعظم(ص) به عنوان شاهد و ناظر بر انبیای پیشین و امت‌‌های آنان و امت خود است. جمعی از مفسران احتمال داده‌اند که کلمه «هولاء» اشاره به گواهان امت‌‌های پیشین است، یعنی ای پیامبر اسلام! تو را گواه همه‌گواهان و انبیای گذشته قرار خواهیم داد.
در پار‌ه­ای از روایات به همین تفسیر اشاره شده است، بنابراین مفهوم آیه چنین خواهد شد که هر پیامبری در حال زندگی و مرگ از طریق مشاهده باطنی و روحانی، ناظر بر احوال امت خویش خواهد بود. روح پاک پیامبر اسلام ناظر بر همة ‌امت‌‌های پیشین و امت خویش می‌باشد. (2)

پی‌نوشت‌ها:
1. نحل(16) آیه 89.
2. تفسیر نمونه، ج3، ص 434، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.

آزاد انديش;372224 نوشت:
با اين حساب خداي حكيم ما را مجبور كرده روزي 5 بار سلام بي جواب بدهيم!!!!

سلام

پس اگه شما اعتقاد دارین پیامبر و همه انبیا صدای میلیونها انسان و می شوند و جواب می دهند چرا با دانستن علم غیب
ایشون مخالفین ؟

کسبی که صدای میلیونها انسان در هرمحلی بشنوه و جواب بده حتما غیب هم می دونه

اما ببینین ما در سلام می گوییم سلام بر شما
این شما حالا مخاطبش هرکی هست مگه می شنوه و جواب می ده ؟
شما تو خونه دارین نماز می خونین و می گین سلام بر شما
کی می شنوه و جواب می ده
کلا سلام نماز برای شنیدن کسی و جواب اون نیست
یک نوع حالت دعا است

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

سلمان14;372276 نوشت:
ببینید یکبار دیگر مسئله رو بررسی میکنیم:

1- در اول سوره بقره: میان آنجه بر پیغمبران نازل شده و عالم غیب اختلاف قرار داده شده است.

2- در آیت الکرسی بیان شده که خدا به هر کسی هراندازه بخواهد علم میدهد.

3- در سوره کهف داستان موسی و خضر(ع)، علم غیب حضرت خضر(ع) به آینده بچه نشان داده شده است.

5- در سوره سبا، مشخص شده که جنیان ادعای علم غیب دارند.

6- در اواخر سوره جن، بیان شده که علم غیبش را بر رسول اظهار میدارد.

7- اینها کافی است برای اینکه نتیجه گرفت: حضرت رسول(ص) و جانشینان وی(ع) علم غیب در موارد مورد نیاز دارند..

ma44;372278 نوشت:
گویا جناب"آزاد اندیش" جواب آیاتی که آورده بودید را دادند!!!

خیر، اگر پاسخ دادند، برای هر کدام یک لینک بگذارید

آزاد انديش;372279 نوشت:
بنده به تمام اينها پاسخ دادم دوباره مطالعه بفرماييد.بحث بيشتر از اين جدال بي مورد است والان موقع مناجات وسحري است.والسلام

- شما فرمودید، وحی مثل عسل شفا بخش است و علم غیب همان وحی است
- علم غیب خضر نبی(ع) را در همراهی با موسی(ع) توضیح نداید، که چرا موسی(ع) که وحی دارد نمی داند و او میداند
- نفرمودید چرا جنیان ادعای علم غیب دارند، منظورم این است که چرا خودشان احساس میکنند، علم غیب دارند.
- نفرمودید، این که خدا در آیت الکرسی گفته به هر که هر اندازه علم بخواهد میدهد به چه معناست؟
- ادعا کردید، علم غیب همان است که بر پیامبران وحی شده است، گفتیم براساس آیات ابتدایی سوره بقره، «غیب» با «آنچه بر پیامبران نازل شده تفاوت دارد»، این رو هم توضیح ندادید.

لطفاً اگر توضیحی هست، برای هر کدام لینک بگذارید.

ma44;372278 نوشت:
اگر بشر نیست پس چیه؟!!!!!!!!!!؟؟؟

به گمانم اصلاً متوجه نشدید، این سوالی است که در قالب یک مثال حقیر از شما پرسیدم!!!!! حالا شما اون رو از خودم میپرسید؟
ما میگیم همه بشر هستند، ولی بشر هست تا بشر.
شما بودید که به این آیه استناد کردید و جملات بعدش رو حذف کردید، گویا میخواستید نشان دهید که حضرت رسول(ص) هیچ اختلافی با دیگران ندارد،
آیا بشر بودن به این معناست که اختلافی میان دانا و نادان نباشد؟
مگه خود قرآن نفرموده است که : « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»

ma44;372278 نوشت:
ولی خداوند چیز دیگری می گوید:
وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ
و اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد.

کاش سوالی رو که پرسیدم، جواب میدادید:
1- آیا شما اگر خبررسان یک دانشمند باشید، به معنی این است که خودتان هخم دانشمندید؟
2- در مقام مقایسه با خدای متعال هیچ کس هیچی ندارد.

بی نظیر;372368 نوشت:
پس اگه شما اعتقاد دارین پیامبر و همه انبیا صدای میلیونها انسان و می شوند و جواب می دهند چرا با دانستن علم غیب
ایشون مخالفین ؟

کسبی که صدای میلیونها انسان در هرمحلی بشنوه و جواب بده حتما غیب هم می دونه

اما ببینین ما در سلام می گوییم سلام بر شما
این شما حالا مخاطبش هرکی هست مگه می شنوه و جواب می ده ؟
شما تو خونه دارین نماز می خونین و می گین سلام بر شما
کی می شنوه و جواب می ده
کلا سلام نماز برای شنیدن کسی و جواب اون نیست
یک نوع حالت دعا است


سلام بر شما دوست عزيز؛
موضوع سلام را در پست هاي قبلي انجام داده ام خواهشا مطالعه فرماييد.آنجا عرض كردم كه اين سلام ها اصلا به پيامبر اكرم نيست و به نبي حاضر در نماز است . بنده هم معتقدم پيامبر اكرم نمي شنود،
اگر اين سلام ها ، سلام عادي بود بايد به صورت اسم ظاهر يا ضمير غايب مي آمد(مثلا:سلام علي محمد، يا، سلام عليهم) اما وقتي مي گوييم: سلام عليك ، بايد اين كاف مخاطبي داشته باشد.
در ضمن بنده با علم غيب به طور كامل مخالف نيستم بلكه وحي را نيز نوعي علم غيب مي دانم كه انبياء به آن علم داشتند، ولي اينكه خيال كنيم انبياء در خانه نشسته اند و از احوال مردم و كارهايشان باخبرند، كاملا غلط و مخالف با صريح قرآن و غلوّ در آنهاست و خدا چنين اجازه اي به احدي نمي دهد مگر در شرايط خاصكه نياز به معجزه آوردن باشد . همان طور كه مي دانيم تا شرايط بسيار خاص نمي شد معجزه اي آورده نمي شد چرا كه انبياء مي خواستند عقل مردم را به كار گيرند نه آنها را مسحور كنند. روايات در اين زمينه فراوان در دست است و قرآن هم به اين مطلب اشاراتي دارد .
در ضمن تمام خطاب هاي قرآن به غير انبياء و مقربين پيرامون نماز ، به صيغه جمع است( اقيموا الصلاه) و صيغه هاي مفرد مربوط به مقربين و امامان جماعت است مثل خطال خداوند متعال به موسي:اقم الصلاه لذكري) پس نماز فرادي به اين شكلي كه من به تنهايي در خانه سلام بدهم معنا ندارد.
متشكرم

[="Blue"]

آزاد انديش;372144 نوشت:
قرآن كريم ،پيامبر را آخرين پيامبر معرفي نمي كند بلكه خاتم (به فتح تاء) معرفي مي كند به معناي نگين و كسي كه دين اسلام را به طور كامل به مردم ارائه داد و از اين به بعد هر نبي جديدي كه بيايد، حرف جديدي نخواهد داشت و مبلغ همان دين مي باشد.

سلام
وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ
1-" خاتم" چيست؟
" خاتم" (بر وزن حاتم) آن گونه كه ارباب لغت گفته‏اند به معنى چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مى‏شود، و نيز به معنى چيزى آمده است كه با آن اوراق و مانند آن را مهر مى‏كنند.
در گذشته و امروز اين امر معمول بوده و هست كه وقتى مى‏خواهند در نامه يا ظرف يا خانه‏اى را ببندند و كسى آن را باز نكند روى در، يا روى قفل آن ماده چسبنده‏اى مى‏گذارند، و روى آن مهرى مى‏زنند كه امروز از آن تعبير به" لاك و مهر" مى‏شود.
و اين به صورتى است كه براى گشودن آن حتما بايد مهر و آن شى‏ء چسبنده شكسته شود، مهرى را كه بر اينگونه اشياء مى‏زنند" خاتم" مى‏گويند، و از آنجا كه در گذشته گاهى از گلهاى سفت و چسبنده براى اين مقصد استفاده مى‏كردند لذا در متون بعضى از كتب معروف لغت در معنى خاتم مى‏خوانيم" ما يوضع على الطينة" (چيزى بر گل مى‏زنند) «1».
اينها همه به خاطر آن است كه اين كلمه از ريشه" ختم" به معنى" پايان" گرفته شده، و از آنجا كه اين كار (مهر زدن) در خاتمه و پايان قرار مى‏گيرد نام" خاتم" بر وسيله آن گذارده شده است.
و اگر مى‏بينيم يكى از معانى" خاتم" انگشتر است آن نيز به خاطر همين است كه نقش مهرها را معمولا روى انگشترهايشان مى‏كندند، و به وسيله انگشتر نامه‏ها را مهر مى‏كردند، لذا در حالات پيامبر ص و ائمه هدى ع و شخصيتهاى ديگر از جمله مسائلى كه مطرح مى‏شود نقش خاتم آنها است.
مرحوم" كلينى" در" كافى" از امام صادق ع چنين نقل مى‏كند:
ان خاتم رسول اللَّه كان من فضة نقشه محمد رسول اللَّه:
" انگشتر پيامبر از نقره بود و نقش آن محمد رسول اللَّه بود" «2».
در بعضى از تواريخ آمده است كه يكى از حوادث سال ششم هجرى اين بود كه پيامبر انگشتر نقش دارى براى خود انتخاب فرمود و اين به خاطر آن بود كه به او عرض كردند پادشاهان نامه‏هاى بدون مهر را نمى‏خوانند «3».
در كتاب" طبقات" نيز آمده است هنگامى كه پيامبر گرامى اسلام تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد، و به پادشاهان و سلاطين روى زمين نامه بنويسد دستور داد انگشترى برايش ساختند كه روى آن" محمد رسول اللَّه" حك شده بود، و نامه‏هاى خود را با آن مهر مى‏كرد «1».
با اين بيان به خوبى روشن مى‏شود كه خاتم گر چه امروز به انگشتر تزيينى نيز اطلاق مى‏شود، ولى ريشه اصلى آن از ختم به معنى پايان گرفته شده است و در آن روز به انگشترهايى مى‏گفتند كه با آن نامه‏ها را مهر مى‏كردند.
بعلاوه اين ماده در قرآن مجيد در موارد متعددى به كار، رفته، و در همه جا به معنى پايان دادن و مهر نهادن است، مانند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ:" امروز- روز قيامت- مهر بر دهانشان مى‏نهيم و دستهاى آنها با ما سخن مى‏گويد" (يس- 65).
خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ:" خداوند بر دلها و گوشهاى آنها (منافقان) مهر نهاده (به گونه‏اى كه هيچ حقيقتى در آن نفوذ نمى‏كند) و بر چشمهاى آنها پرده‏اى است" (بقره- 7).
از اينجا معلوم مى‏شود آنها كه در دلالت آيه مورد بحث بر خاتميت پيامبر اسلام ص و پايان گرفتن سلسله انبياء به وسيله او وسوسه كرده‏اند به كلى از معنى اين واژه بى اطلاع بوده‏اند، و يا خود را به بى‏اطلاعى زده‏اند، و گرنه هر كس كمترين اطلاعى از ادبيات عرب داشته باشد مى‏داند كلمه" خاتم النبيين" به وضوح دلالت بر معنى خاتميت دارد.
وانگهى اگر غير از اين تفسير براى آيه گفته شود مفهوم سبك و بچه‏گانه‏اى پيدا خواهد كرد مثل اينكه بگوئيم پيامبر اسلام انگشتر پيامبران بود يعنى زينت پيامبران محسوب مى‏شد، زيرا مى‏دانيم انگشتر يك ابزار ساده براى انسان است و هرگز در رديف خود انسان نخواهد بود و اگر آيه را چنين تفسير كنيم مقام پيامبر اسلام ص را فوق العاده تنزل داده‏ايم، گذشته از اينكه با معنى لغوى سازگار نيست. لذا اين واژه در تمام قرآن (در 8 مورد) كه اين ماده به كار رفته همه جا به معنى" پايان دادن و مهر نهادن" آمده است.

پس خواهشا از خودت حرف در نیار

آزاد انديش;372144 نوشت:
بله همين امامان جماعت كه نبأ ندارند و نبي نيستند و تمام نمازها را با قل هو الله و يكي دو تا سوره كوجك ديگه سر هم مي كنند و مردم را براي هميشه دور از قرآن نگه مي دارند، عدالت و قرائت صحيح برايشان كافيست: وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) و اينها عمود دين را به بازي گرفته اند.

ظاهرا شما دین را به بازی گرفتید!!
شما دین را از کجا می گیرید؟؟ از قرآن و روایات و وایات می گوید نیازی نیست امام جماعت به قول شما نبی باشد پس این سخن شما باطل است

جواب سوال من را ندادید که منظور از النبی در سلام نماز کیست؟ برای من دلیل از قرآن و روایات بیاور نه از توی جیبت![/]

[="Blue"]

آزاد انديش;372146 نوشت:
تمام اين فرقي كه نام برديد ، در واقعيت سلام هاي پايان نماز شك دارند و هر كدام حرفي مي زنند و نظري دارند ، مخصوصا سلام آخر نماز.

سلام
برای من حرفی می زنی با دلیل بیاور
یک فرقه اسلامی را نام ببر که می گویند السلام علیک ایها النبی سلام به پیامبر نیست و همینطور بی دلیل حرف نزنید با منبع کتاب آن فرقه
و چون تمام مومنین این جمله را صحیح می دانند و احدی در آن اختلاف نکرده ما طبق قرآن آن را می پذیریم وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً
هرکس از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان سو كه مى رود مى بريم; و به دوزخ داخل مى كنيم; و چه بد فرجامى است.
آزاد انديش;372146 نوشت:
پس كلام آنها كه خود در توهمند نمي تواند ملاك باشد

شما برای من سخن یکی از علمای شیعه و سنی را بیاور که خلاف سخن من چیزی گفته باشند یعنی گفته باشند النبی یعنی امام جماعت!! و امام جماعت پیامبر است!!!
ابتدا مطلب خود را ثابت کن بعدا ادعا کن که سخنانشان در توهم است[/]

[="Blue"]

آزاد انديش;372269 نوشت:
اين روايت از حضرت صادق نيست زيرا با قرآن نمي سازد چرا كه پيامبر اكرم مي فرمايد اگر من علم غيب داشتم حتما استفاده مي كردم:قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

مثل اینکه روایت را درست نخواندی
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏
از حضرت صادق پرسيدم امام علم غيب دارد فرمود: نه ولى هر وقت اراده كند چيزى را بداند خدا او را مطلع مى‏كند.
هر وقت اراده کند خداوند به او یاد می دهد و خلاف هیچ آیه ای نیست.

آزاد انديش;372269 نوشت:
حال چطور حضرت صادق مي دانسته و استفاده نمي كرده؟!

چه را می دانسته؟ مگر ادعا کرده که تمام غیب را می دانسته؟ بعد هم استفاده نکردن دلیل بر عدم وجود نیست
آزاد انديش;372269 نوشت:
به اضافه اينكه حضرت امير در نهج مي فرمايد: من زمان مرگ خودم را نمي دانم . و يا براي مسائل حكومتي و امنيتي جاسوس مي فرستاد.

مثل اینکه این سخن امام علی را نشنیده ای که سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏ که می گفتند هر حوادثی تا روز قیامت پیش خواهد آمد از من بپرسید من میدانم حالا چگونه زمان شهادت خود را نمی دانسته؟[/]

[="Blue"]اثبات برخی از علم غیب برای امیرالمومنین علی ابن ابی طالب
خداوند در قرآن می فرماید وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ
در حدیث است:
ابوسعيد خدرى مى گويد: از پيامبر درباره قَالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ (كه در داستان سليمان وارد شده است) پرسيدم فرمود: ذاكَ وَصِىُّ أخي سُلَيمانَ بنِ داود: «او وصى و جانشين برادرم سليمان بود».
عرض كردم: قُل كَفَى بِاللهِ شَهِيدًا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ از چه كسى سخن مى گويد و اشاره به كيست؟
فرمود: ذاكَ أخي عَلِىُّ بنُ أبي طالِب: «او برادرم علىّ بن ابى طالب است».

پس حضرت علی علم الکتاب دارد و آن علم به کتاب است و خداوند فرموده که چه علومی در کتاب است
وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا في كِتابٍ مُبينٍ
و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اين كه در كتابى آشكار ثبت است

وَ ما تَكُونُ في شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاتَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلّا كُنّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذالِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلّا في كِتابٍ مُبينٍ
در هيچ حال (و انديشه اى) نيستى، و هيچ قسمتى از قرآن را از جانب خداوند، تلاوت نمى كنى، و هيچ عملى را انجام نمى دهيد، مگر اين كه در آن هنگام كه وارد آن مى شويد ما گواه بر شما هستيم. و هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفى نمى ماند; حتّى به اندازه سنگينى ذرّه اى; و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن نيست، مگر اين كه (همه آنها) در كتابِ آشكار ثبت است.

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلّا عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ
هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اين كه روزى او بر خداست. او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالشان را مى داند; همه اينها در كتاب مبين ثبت است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاتَأْتِينَا السّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لايَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِى السَّماواتِ وَ لا فِى الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذالِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلّا فِى كِتابٍ مُبِينٍ
كافران گفتند: «قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد.» بگو: «آرى به پروردگارم سوگند كه به سراغ شما خواهد آمد، پروردگارى كه از غيب آگاه است و حتى به اندازه سنگينى ذرّه اى در آسمانها و زمين از علم او دور نخواهد ماند، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر اين كه در كتابى آشكار ثبت است.»

اگر هم گفته شود که منظور از آن آیه علم به قران است خوب خداوند می فرماید نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ
كتاب را كه بيانگر همه چيز است را بر تو نازل كرديم.

پس حضرت علی که عالم کتاب است به این موارد علم دارد ممکن است این شبهه مطرح شود که پس آیاتی مثل قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيّانَ يُبْعَثُونَ بر چه چیزی دلالت دارند؟
جواب این است که این آیات بیان می کنند که الغیب یعنی تمام غیب (ال الغیب دلالت بر کل غیب می کند) را کسی جز خدا نمی داند و این امر عقلی است مثلا علم به آنچه در نفس خداوند که از غیب است را احدی نمی داند تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلّامُ الْغُيُوبِ تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى; و من از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم. بيقين تنها تو داناى همه اسرار نهان هستى.[/]

ask;372532 نوشت:
وانگهى اگر غير از اين تفسير براى آيه گفته شود مفهوم سبك و بچه‏گانه‏اى پيدا خواهد كرد مثل اينكه بگوئيم پيامبر اسلام انگشتر پيامبران بود يعنى زينت پيامبران محسوب مى‏شد، زيرا مى‏دانيم انگشتر يك ابزار ساده براى انسان است و هرگز در رديف خود انسان نخواهد بود و اگر آيه را چنين تفسير كنيم مقام پيامبر اسلام ص را فوق العاده تنزل داده‏ايم، گذشته از اينكه با معنى لغوى سازگار نيست. لذا اين واژه در تمام قرآن (در 8 مورد) كه اين ماده به كار رفته همه جا به معنى" پايان دادن و مهر نهادن" آمده است.

پس خواهشا از خودت حرف در نیار

قرآن سراسر دعوت به تفكر در قرآن است : أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (24) و هيچ كجا نمي گويد برو ببين ديگران چه مي گويند . بنده به دستور تنها مولايم الله تدبر كردم و به اين نتايج رسيده ام . شما هم نمي خواهي فكر كني، مختاري.
پست هاي قبلي بنده را دوباره مطالعه نماييد تا مطلب روشن تر شود، بنده عرض كردم محوريت ختم نبوت با رسول الله است و هيچ پيامبري كه بخواهد دين تازه اي بياورد وجود ندارد و پيامبر، از اين جهت خاتم انبياء است . اما انبياي تبليغي مثل ائمه بزرگوار هيچ گاه ختم پيدا نمي كند
از نظر لغت اگر خداوند به كسي مرض بدهد، به او مريض گفته مي شود . قرآن هم كلام خداست و اگر كسي همانند رسول الله شب را به قرائت قرآن و تدبر در آن پرداخت ، قرآن را مي فهمد و نبأهاي قرآن را دريافت مي كند در نتيجه او نبيئ(نبيّ) مي گردد . فتأمّل جيداً
البته بنده آنچه به نظرم حق است گفتم و اصراري بر پذيرش ندارم . و الله اعلم

سلمان14;372573 نوشت:
یعنی علم به غیب، قابل استراق سمع است؟

نگفتید، پس چرا در آیت الکرسی صراحتاً فرموده است هر اندازه که بخواهد به هر کس بخواهد علم می دهد.
خدا خودش فرموده هر اندازه بخواهد و به هر کس بخواهد.
چند و چونش ر وخدا تعیین میکند.


وقتي وحي براي مردم گفته مي شود قابل استراق سمع است
در آيه الكرسي فرموده هرچقدر بخواهد، از كجا معلوم خواسته باشد تمام علوم غيب را به انبياء بدهد. كمي انصاف در بحث بد نيست.

به همه سوالات جواب نمیدیهید، و اجازه جمع بندی نمیدید:
1-زنبور عسل را هم عالم به غیب میدانید؟

2-گفتم که چرا قرآن میان «غیب» و «آنچه بر پیامبران نازل شده است» اختلاف گذاشته است؟

3-در مورد خضر نبی(ع) یعنی میفرمایی منظور قرآن از « وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» همین بوده که خضر آشنا بوده به آن منطقه بوده است؟
ابداً حرفت درست نیست.

آزاد انديش;372583 نوشت:
وقتي وحي براي مردم گفته مي شود قابل استراق سمع است

پس چرا ما مردم خودمان را عالم به غیب نیمدانیم ولی اجنه میدانند؟

آزاد انديش;372583 نوشت:
وقتي وحي براي مردم گفته مي شود قابل استراق سمع است
در آيه الكرسي فرموده هرچقدر بخواهد، از كجا معلوم خواسته باشد تمام علوم غيب را به انبياء بدهد. كمي انصاف در بحث بد نيست.

خدا خودش فرموده هر اندازه بخواهد و به هر کس بخواهد.
چند و چونش ر وخدا تعیین میکند.
از همانجا که گفته هر چه بخواهد، دلیلی دارید که او نخواسته است، ضمن اینکه کی گفته تمام علم به غیب؟
آیا میدانید تمام علم به غیب شامل چه میشود؟

شما میزان خواست خدا برای عطای علم را متناسب با چه فاکتور بشری میدانید؟

سلمان14;372585 نوشت:
چند و چونش ر وخدا تعیین میکند.
از همانجا که گفته هر چه بخواهد، دلیلی دارید که او نخواسته است، ضمن اینکه کی گفته تمام علم به غیب؟
آیا میدانید تمام علم به غیب شامل چه میشود؟

شما میزان خواست خدا برای عطای علم را متناسب با چه فاکتور بشری میدانید؟


بنده حرفي براي گفتن ندارم . مولايم الله مي فرمايد: لا يعلم الغيب الا هو .



قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
اگر وحي نباشد انبياء همانند ساير مردمند و از غيب هيچ چيز نمي دانند: قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي‏ وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ (9)
بگو: من از ميان ديگر پيامبران بدعتى تازه نيستم و نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود، پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم. (9)

نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود، پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم.
نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود،پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم.
نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود،پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم.
نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود،پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم.
نمى‏دانم كه بر من، يا بر شما چه خواهد رفت. من از چيزى جز آنچه به من وحى مى‏شود،پيروى نمى‏كنم و من جز بيم‏دهنده‏اى آشكار نيستم.


متاسفانه ادبیات مباحثه تان مناسب نیست، حقیر علاقه ندارم شما احساس ناراحتی کنید و اینطور پاسخ بدید
هر جایی فکر میکنید اشتباه است، راحت بفرمایید اشتباه کردم
بیش تر از 5-6 بار یک سری سوالات پرسیدم که جوابن دادید!

[="Blue"]

آزاد انديش;372561 نوشت:
قرآن سراسر دعوت به تفكر در قرآن است : أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها

سلام
بنده هم شما را شدیدا به تدبر دعوت می کنم
آزاد انديش;372561 نوشت:
و هيچ كجا نمي گويد برو ببين ديگران چه مي گويند

باز از خودت فتوا صادر کردی!
شما برای ما ثابت کن قرآن به تنهایی کافیست! خود قرآن می گوید وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
خود قرآن می گوید قرآن را نازل کردیم تا در آیاتی که در آن ها اختلاف کردندبرای آن ها تبیین کنید
ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ خود قران می گوید جز خدا و راسخون در علم تاویل قرآن را نمی دانند.
خود خدا گفته وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ هر انچه پیامبر به شما داد (اعم از تفسیر قران بگیرید)

خود پیامبر گفت قرآن تنها راه هدایت نیست بلکه باید به اهل بیت تمسک بجویید

آزاد انديش;372561 نوشت:
بنده به دستور تنها مولايم الله تدبر كردم

استغفر الله
این هم شد فتوا دیگر شما! البته ظاهرا با این عقایدی که دارید یا آن شبهه که از ابن تیمیه بود مطرح کردید دارم در شیعه بودنتان شک حاصل می کنم!
تنها مولا خدا نیست! من کنت مولاه فهذا علی مولاه
آزاد انديش;372561 نوشت:
محوريت ختم نبوت با رسول الله است و هيچ پيامبري كه بخواهد دين تازه اي بياورد وجود ندارد و پيامبر، از اين جهت خاتم انبياء است . اما انبياي تبليغي مثل ائمه بزرگوار هيچ گاه ختم پيدا نمي كند

انبیا تبلیغی چه صیغه ای است؟ حضرت محمد خاتم و آخرین نبی است و بعد از ایشان نبی نیست می توانید یک بار دیگر به صفحه قبل رجوع کنید و متن من را بخوانید
آزاد انديش;372561 نوشت:
از نظر لغت اگر خداوند به كسي مرض بدهد، به او مريض گفته مي شود

خوب این چه ربطی به موضوع دارد؟

آزاد انديش;372561 نوشت:
. قرآن هم كلام خداست و اگر كسي همانند رسول الله شب را به قرائت قرآن و تدبر در آن پرداخت ، قرآن را مي فهمد و نبأهاي قرآن را دريافت مي كند در نتيجه او نبيئ(نبيّ) مي گردد . فتأمّل جيداً

بر فرض چنین باشد ولی این دلیل رد تفسیر امام نیست و دلیل این نیست که قرآن نیازی به مفسر نداشته باشد بلکه مفسر حقیقی قرآن پیامبر و امامان هستند و در مورد بحث نبی هم به صحبت های قبلی رجوع کنید تدبر جیدا[/]

[="Tahoma"]

ma44;372217 نوشت:

در قرآن هرجا سخن از غیب آمده تنها برای خدا بوده و در جای جای قرآن پیامبر فرموده که من از غیب خبر ندارم.
اما اینکه به واسطه اذن الهی پیامبر غیب می دانسته یک حرف دیگری است. بله شاید گاهی لازم بوده که پیامبر از اخبار غیبی در یک مسئله خاص باخبر باشد و خداوند به او اطلاع داده باشد ولی اینکه پیامبر کلا علم غیب داشته باشد سخنی است که به نظر بنده با آیات قرآن سازگاری ندارد. البته اگر در این مورد بنده را قانع کنید (شاید اشتباه فهمیده باشم) ممنون میشوم.

آیه ای از قرآن کریم

«عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ»
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى ‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است. (جن، 26 و 27)

این آیه می فهماند كه خداى تعالى هر پیامبری از پيامبران را به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد، آگاه مى ‏سازد.

پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏ داند، اين نتيجه به دست مى ‏آيد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا، ديگران هم مى ‏توانند به هر مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.

لذا علم غيب بالإصالة از آنِ خداوند است، و بالتبع و به تعليم الهى، ديگران هم مى ‏توانند آن را دارا شوند. (ترجمه الميزان، ج ‏20، ص 83)

نکته:

کاملا روشن است که غیر خداوند هم می تواند به اذن الهی، عالم به غیب باشد.

می ماند میزان اجازه دادن به عالم بودن از غیب؛ که با عقل و فهم بشری نمی توان آن را تعیین نمود و لذا چاره ای نداریم جز مراجعه به خود اولیای الهی.

اولیای الهی هم در روایات خود، عالم بودن به احوالات انسان ها به اذن الهی را بیان می فرمایند.

[="Tahoma"]آیه ای دیگر

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى ‏بينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏ شويد و شما را به آنچه عمل مى‏ كرديد، خبر مى‏ دهد!» (توبف، 105)

این آیه شریفه ناظر به قبل از بعث و قيامت، و اين ديدن نیز قبل از برگشتن به عالم قيامت و مربوط به دنيا است.

منظور از آن، ديدن حقيقت اعمال است، و قهرا منظور از اين مؤمنين، آن افراد انگشت ‏شمارى از مؤمنين هستند كه شاهد اعمالند، نه عموم مؤمنين؛ آن افرادى كه آيه شريفه «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» (بقره، 143)، به آن ها اشاره مى ‏كند. (ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 515)

[="Tahoma"]معصومین، عِدل و مفسر قرآن

نمی توانیم معصومین علیهم السلام را که به فرمایش پیامبر صلی الله و علیه وآله، به دستور خداوند، عِدل قرآن و مفسر و مبیّن قرآن قرار داده اند، جدای از قرآن دانست.

خدایی که قرآن را کتاب هدایت قرار داده است، اهلبیت علیهم السلام را نیز مفسر همان قرآن قرار داده و دستور داده که آن ها با هم موجب هدایت می شوند.

برخی روایات در زمینه آگاهی و عالم به غیب بودن پیامبر صلی الله علیه وآله و معصومین علیهم السلام:

"تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَعْمَالُ الْعِبَادِ كُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا فَاحْذَرُوهَا"
امام صادق علیه السلام فرمودند:
در هر بامداد، كردار بندگان نيكوكار و فاسق‏، بر رسولخدا صلى الله عليه و آله عرضه مي شود، پس بر حذر باشيد (از كردار ناشايست). (الكافي، ج ‏1، ص 219، ح 1)

"يَقُولُ مَا لَكُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالَ رَجُلٌ كَيْفَ نَسُوؤُهُ فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةً سَاءَهُ ذَلِكَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ سُرُّوه"
راوی می گويد از امام صادق عليه‏ السلام شنيدم كه مى ‏فرموند:
شما را چه مى ‏شود كه پیامبر صلى الله عليه و آله را ناخوش و اندوهگين می كنيد؟ مردى گفت: ما او را ناخوش مى ‏كنيم؟!! فرمود: مگر نمی دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود و چون گناهى در آن بيند، اندوهگينش می كند؟ پس نسبت به پیامبر بدى نكنيد و او را (با عبادات و طاعات خويش) مسرور سازيد. (الكافي، ج ‏1، ص 219، ح 3)

"لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْ‏ءٍ جَاهِلًا بِشَيْ‏ءٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ‏"
امام باقر علیه السلام فرمودند:
نه بخدا عالم هرگز جاهل نباشد (يعنى عالمى كه خدا اطاعتش را بر مردم واجب كرده و او همان امام است) ممكن نيست چيزى را بداند و چيزى را نداند (او همه چيز مى ‏داند) سپس فرمود: خدا والاتر از آن است كه فرمانبرى از بنده اى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او نهان داشته است و باز فرمود: آن را از او نهان نكند. (الكافي، ج ‏1، ص 262، ح 6)

[="Tahoma"]

بنابر این:

1. نمی توان معصومین علیهم السلام را از قرآن، جدا دانست.

2. به اتفاق شیعه و سنی، اهلبیت علیهم السلام، از همه عالمتر به قرآن و آگاهتر به مراد الهی هستند.

3. در اموری ماورایی و غیبی که عقل و استدلال، از رسیدن به آن ناتوان است، تنها راه آگاهی از آن، مراجعه به عالمان و آگاهان از غیب است؛ و این تنها بیان آن ها است که حجت است و اعتبار دارد.

4. صریح روایات، پیامبر صلی الله علیه وآله، و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را آگاهان به غیب و عالمان بر اسرار و خفیات می دانند که به اذن الهی این علم به آنها عطا شده است.

میقات;372644 نوشت:
«عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ»
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى ‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است. (جن، 26 و 27)

این آیه می فهماند كه خداى تعالى هر پیامبری از پيامبران را به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد، آگاه مى ‏سازد.

پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏ داند، اين نتيجه به دست مى ‏آيد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا، ديگران هم مى ‏توانند به هر مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.

سلام

ایه صریحا اشاره دارد به اینکه علم غیب در انحصار خداوند و رسولان برگزیده است
پس هرگونه علم غیب قائل شدن برای امامان خلاف ایه قران می باشد

موضوع قفل شده است