سلام
با خبر شدم كه مادر جناب دكتر بيماراند
براي ايشان و همه بيماران از خداوند منان شفا و سلامتي مي خواهيم
سلام
يادم افتاد به زماني كه خوابگاه بوديم
اون روزا تلفن همراه نبود و تلفن تو سالن بود پيج مي كردن
از منزل تماس گرفته بودن خبري خيلي بدي بهم دادن كه همين الان هم ناراحت ميشم اون زمان رو او مشكل را ياد ميارم.
خيس عرق شده بود و گر گرفته بودم
يكي از دوستان متوجه نبود و بعد از تماس اومده بود حسابي سر به سرم ميذاشت. اون موقع واقعا ي خلوت طلب مي كردم. مي خواستم تنها باشم دوستمون هم ول كن نبود
خلاصه از اون جا به هر بهونه اي بود زدم بيرون و كمي قدم زدم .....
زندگي دنياست روزي با ما است و روزي بر ما
خدا كنه خودش هوامونو داشته باشه
[FONT=B Mitra]سؤال: در بعضى مواقع پسران و دختران مجرّد، كه رشيد مى باشند، به اتّفاق هم به حقير مراجعه و اعلام مى نمايند كه چندين بار خانواده پسر به خانواده دختر جهت امر مقدّس ازدواج مراجعه كرده اند، امّا پدر دختر بدون جهت با ازدواج نامبردگان مخالفت مى نمايد، كه اين امر باعث افسردگى روحى دختر و پسر، كه اغلب بالاى سنين 20 سال مى باشند شده و طرفين اصرار شديد جهت اجراى صيغه عقد بدون اذن ولىّ زوجه دارند و اعلام مى كنند كه در عسر و حرج خاصّى به سر مى برند، آيا در اين جا اذن پدر ساقط است؟ پاسخ:[FONT=B Mitra]اگر شوهرى كه براى دختر پيدا شده شرعاً و عرفاً كفو و مناسب او باشد، پدر حقّ مخالفت ندارد؛ ولى بايد تحقيق كرد كه آيا پدر دليلى براى مخالفت خود دارد يا نه؟ تذكر روان شناختي: براساس تجارب مشاوره اي در مشاوره ، دختر لازم است با خانواده و افراد عاقل و بالغ فاميل مشورت كند و خود را از تجربه آنها بي نصيب نداند ،چون اغفال ها و يا ساده انگاري هاي رمانتيك سبب ناشادي اين پيوندها و جدايي مي شود.[FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra]سؤال: [FONT=B Mitra]اگر انسان افسرده باشد، نه از نوع خيلى شديد، بلكه از نوعى كه دكترها و روان شناسان تشخيص افسردگى دهند و در اين مدّت نمازش را عمداً ترك كند و روزه هم نگيرد و به خدا بدگمان شود و از رحمت او مأيوس گردد و كشف حجاب كند، در حالى كه عقلش سر جايش است و آگاه و عاقل است، حكمش چيست؟
[FONT=B Mitra]پاسخ: [FONT=B Mitra][FONT=B Mitra]انسان بايد هميشه به خداوند قادرمهربان اميدوار باشد و آنچه را او دستور داده از نماز، روزه، حجاب، يا ساير وظايف دينى انجام دهد و از رحمت واسعه او مأيوس نباشد، كه نااميدى از گناهان كبيره است و هيچ كس حق ندارد به بهانه افسردگى وظايف شرعى خود را ترك كند; مگر اين كه بر اثر بيمارى افسردگى عقل و هوش خود را از دست بدهد.[FONT=B Mitra] [FONT=B Mitra] پی نوشت :
آيت الله مكارم شيرازي، استفتائات جديد، ج2، س450.
سلام بر شما
بي جهت نيست مي گويند با ازدواج نيمي از ايمان كامل مي شود
بزرگان عرفان هم در سلوك عرفاني كنترل زبان و سكوت (صمت) را خياي مهم به شمار مي آورند.
دقت كرده ايد از وقتي جناب مهرانت عقد كرده اند ديگه از شر و شوري هم افتاده. آخ استخوان جيگرم براش بشكنه صُمتُ و جوعُ و سَهَر و عُزلت و ذکرِ به دوام **** ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
به نظرم يكي از تدابير سايت براي ساكت كردن افراد شلوغ تلاش در ازدواج آنها است ( البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافه تر از چهارتا خاموش)
:Nishkhand:
ممنون استاد حامی که یادم کردید
و تیتر یکی از تاپیک های سایت برای مدتی به اسم من کردید
بله با حرف هاتون موافقم...
ميخواستم توضیحات بدم در خصوص تاثیرات ازدواج کردن ولی می ترسم کاربران سایت ناراحت بشن و بگن چرا رعایت حال مجردها رو نکردی...
بنابراین فقط حدیثی از امام رضا علیه السلام رو ذکر میکنم که این حدیث رو کاملا حسش کردم...
امام رضا علیه السلام میفرمایند:
بنده مومن، هیچ بهره ای نبرده است که بهتر از همسر خوب و شایسته ای باشد که هنگام حضور شوهر، مایه خوشحالی او و در غیاب شوهر نگهدار مال و ناموس او باشد.
مسند الامام الرضا علیه السلام،جلد2، صفحه256
متاسفانه مادرم به سرطان بدخیم روده ای مبتلا شدن و باید شیمی درمانی بشن
سلام مهران جان
انشاالله هر چه زودتر بهبودی خودشون رو به دست بیارن
من حالت رو خوب می فهمم :Ghamgin:
متاسفانه سرطان خیلی درایران شیوع پیداکرده ومثل سرماخوردگی شده
سلام
چند وقت پیش صحبتی شده بود در این زمینه که سرطان دارد اپیدمی میشود
زمانی که همسرم را برای درمان بردم ، فهمیدم سرطان بسیار بسیار زیاد شده
نظر من را بخواهید ، شیوع بسیار زیاد سرطان سه دلیل اصلی دارد:
1 - تغذیه بسیار بد. چه از نظر خود غذاها که اکثراً شیمیایی شده اند و چه از نظر روش تغذیه ما که فست فودی شده و زمان و شکل درستی هم ندارد
2 - آلودگی هوا و عدم رعایت نکات بهداشتی از طرف خود مردم. معمولاً با این توجیه که سوسول بازی است!!
3 - مشکلات روحی و عصبی که با تغییرات اجتماعی وارد زندگی ماها شده. زندگی های پر از استرس و کم شدن اوقات افراد در کنار یکدیگر
نقدكي بر خندوانه
همان طور كه برخي از هندوانه ها كال و خراب است ناديه گرفتن امتيازات خندوانه و بزرگ نشان دادن مشكلات درست نيست به نظرم اگر دو عيب رفع شود برنامه بهتر مي شود از نظر شرعي. يكي از نقدهايي كه به آن وارد است اين است كه خنده بدون علت از ناداني و سفاهت است برنامه خندوانه با خوبي هاي زيادي كه دارد. مثلا مجري در شروع برنامه به مردم و حضار مي گويد نيم دقيقه يا بيشتر بخنديد. نقد دوم اين است كه از زنان جوان در خواست مي شود كه لبخند بزنند تا مردم به لبخند ايشان امتياز بدهند.
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت کارشناس توانای سایت
و تشکر از مطالب ارزشمندتان
نقدهایی که بنده به شخصه به خندوانه میزنم از روی شنیده هایم نیست و برخی از قسمت های خندوانه را دیده ام
از نقدهای وارد به این برنامه :
1- یک مرد جوان(مجری) با یک زن جوان مصاحبه ای دوستانه و چشم در چشم دارد( گرچه این موضوع در صدا و سیما به شدت رایج شده اما کثرتش به آن جواز نمی دهد و همچنان ناپسند است)
2-تشویق به بی غیرت بودن مردان( در حضور شوهر به زنش می گویند بخند و به بقیه می گویند شما هم نمره دهید)
3- استفاده از روسری های رنگی محرک بر سر خانم ها(ترویج رنگهای محرک بین خانم ها، آیا پوشیدن رنگ های قرمز را همین رسانه بین زنان رواج نداد؟)
4-خنده های مستانه و بی جهت( بنده خود از آیت الله محمدی شنیده ام که فرمودند طبق روایت قهقهه عقل انسان را سر ریز می کند ، یعنی هر قهقهه ای عقل انسان را اندکی کم می کند، لبخند در اسلام سفارش شده است اما قهقهه خیر)
5-استفاده از غنا در متن برنامه( شما یک کودک کوچک را جلوی این برنامه قرار بدهید ببینید با پخش آهنگ های آنها چه می کند)
6-اختلاط غیر ضروری مردان و زنان
بنده خود اهل شوخی هستم و از بین فیلم ها فیلم های طنز را خیلی دوست دارم اما در این خندوانه هیچ خیری نیست
ما از آن به گریوانه تعبیر می کنیم چرا که خیلی آهسته و آرام به ارزش هایی چون حیا و غیرت صدمه می زند، غنا پخش می کند، و رنگ های محرک را تبلیغ می کند و ......
حافظ هم طلبه بوده حسابي موهاي بلندي داشته در كتب ادبيات ببينيد
سلام
ميگيد نه از جناب دكتر مهرانت بپرسيد.
راستي جناب دكتر شهيد مطهري مي نويسند حافظ چندباري مي خواستند مسافرت بروند تا دروازه قرآن آمدند باز برگشتند
برخي مي گويند شيرازي هاي بي حال و وارفته اند و شايد حافظ هم آب ركن آباد را خورده و اين طوري شده
ولي بنابر تحقيقات بنده اين طوري نيست
گفته اند شيرازشيراز /اهوازاهوز
بنابراين شيرازي ها مانند شير هستند
گفته بود فلفل نبين چه ريزه از درشتاش جدا كن:Nishkhand:
آقاي دكتر شوخي مي كنم به دل نگيريدها وا استپ سينه كنيد:Nishkhand:
ولي بنابر تحقيقات بنده اين طوري نيست
گفته اند شيرازشيراز /اهوازاهوز
بنابراين شيرازي ها مانند شير هستند
گفته بود فلفل نبين چه ريزه از درشتاش جدا كن
آقاي دكتر شوخي مي كنم به دل نگيريدها وا وااا وا ها استپ سينه كنيد
سلام
ي شب خسته و كوفته و كوبيده شد بودم سر خيابون منتظر اتوبوس بود با تأخير زيادي ي اتوبوس اومد سوار شدم.
نشستم پشت سر راننده
اتوبوس برخلاف بيرون گرم بود و بنده وقتي جامو خوش كردم سريع خواب چشمانمو ربود
ولي خواب در مرحله رم بودن نه نان رم:Nishkhand:
يعني ي چورت مي زدم با بوق اتوبوس مي پريدم بالا بعدا گفتم تا من باشم و سوار اتوبوس نشم. اتوماچ به نظرم بهتر از اتوبوس است. خب لااقل قسمتيش منتاژ ايرانه همون ماچش. ايرانم منظورم كشور ايرانه ها. سوء تفاهم نشه
خلاصه ديدم شاگرد راننده اومد نسشت كنار راننده و شروع كردن با هم ديگه صحبت كردن
تو همان خلسه كه بودم احساس كردم شاگرد معتاده و با حالت خماري صحبت مي كرد. چندين ساعت صحبتاشون طول كشيد بلند ميشدم زوركي نيم نگاهي مي كردم و مي گفتم اي بابا چه حالي داره اين معتاده
...حلاصه صبح براي نماز از اتوبوس پايين رفتم به كمر بزنم دستامو و ببينيم نماز خونه كجاست:khaneh: نمازخونه را ديدم و دوگانه اي گذاشتم و برگشتم كمي سر حال شدم لامصب نمي دونين چه حالي ميكنه آدم با نماز اينگاري مورفينه. به خصوص زماني كه حسابي احساس تنهايي و بي كسي كني
خلاصه خلاصه برگشتم تو اتوبوس. حركت كرد. ديدم باز يارو شروع كرد به صحبت كردن برام جالب بود گفتم حيفه قيافه اين معتاد با حالو نبينم
خوب كه دقت كردم ديدم يارو معتاد نيست شيرازيه كمي حالت بي حال ها حرف ميزنه:khaneh:.
البته شيرازي ها همه حال ظاهري رو ذخيره كردن تو حال باطني و عرفاني اند خواجوي كرماني بگير برو تا سعدي و حافظ
سلام
ي شب خسته و كوفته و كوبيده شد بودم سر خيابون منتظر اتوبوس بود با تأخير زيادي ي اتوبوس اومد سوار شدم.
نشستم پشت سر راننده
اتوبوس برخلاف بيرون گرم بود و بنده وقتي جامو خوش كردم سريع خواب چشمانمو ربود
ولي خواب در مرحله رم بودن نه نان رم
يعني ي چورت مي زدم با بوق اتوبوس مي پريدم بالا بعدا گفتم تا من باشم و سوار اتوبوس نشم. اتوماچ به نظرم بهتر از اتوبوس است. خب لااقل قسمتيش منتاژ ايرانه همون ماچش. ايرانم منظورم كشور ايرانه ها. سوء تفاهم نشه
خلاصه ديدم شاگرد راننده اومد نسشت كنار راننده و شروع كردن با هم ديگه صحبت كردن
تو همان خلسه كه بودم احساس كردم شاگرد معتاده و با حالت خماري صحبت مي كرد. چندين ساعت صحبتاشون طول كشيد بلند ميشدم زوركي نيم نگاهي مي كردم و مي گفتم اي بابا چه حالي داره اين معتاده
...حلاصه صبح براي نماز از اتوبوس پايين رفتم به كمر بزنم دستامو و ببينيم نماز خونه كجاست نمازخونه را ديدم و دوگانه اي گذاشتم و برگشتم كمي سر حال شدم لامصب نمي دونين چه حالي ميكنه آدم با نماز اينگاري مورفينه. به خصوص زماني كه حسابي احساس تنهايي و بي كسي كني
خلاصه خلاصه برگشتم تو اتوبوس. حركت كرد. ديدم باز يارو شروع كرد به صحبت كردن برام جالب بود گفتم حيفه قيافه اين معتاد با حالو نبينم
خوب كه دقت كردم ديدم يارو معتاد نيست شيرازيه كمي حالت بي حال ها حرف ميزنه.
البته شيرازي ها همه حال ظاهري رو ذخيره كردن تو حال باطني و عرفاني اند خواجوي كرماني بگير برو تا سعدي و حافظ
مي بينم كه دوستان جمع اند و الان شش هفت نفر دارن اين متن ها رو مي خونن
راستي اون موقع كه من حرف از معاد و ترس و لرز و غش و اينا مي زنم شوما كجايين؟:Nishkhand:
ي موقع بابام خمسشو داد بهم گفت بده به دفتر مرجع تقليدم اون موقع خودم هنوز دفتر نزده بودم و مرجعيت خودمو اعلام نكرده بودم:Nishkhand:
خب بنده تازه از دانشگاه اومده بودم حوزه و همون حال و هواي دانشگاه را داشتم موهام بلند بود و ....
رفتم دفتر مرجع بابام. خدمت يك عالمي رسيدم و پولو تقديم كردم گفتم اينو آقامو داده گفته بدهم به شما كه بدهيد به امام زمون
اون عالم نگاه عاقل اندر عاشقي ببخشيد سفيهي كرد و گفتند: ببينيم شما كارتون چيه؟
به عقل جن هم نمي رسيد من طلبه باشم چه رسد به ايشان.
دستي به محاسن كم پشتم كشيدم و گفتم طلبه هستم
5000 ريال از ميزش داد به من گفت اين خدمت شما از درب كه رفتيد بيرون سمت چپ نه سمت بالا هم نه سمت راست تون يك پيرايشگاه است برويد سرتونو ي صفايي بدهيد آخه خير سرت طلبه هستي.
وقتي نشستم خدمت اون عالم خيلي ارادت داشتم وقتي بلند شدم از نزد ايشان حسابي ارادتام پريده بود مثل ادكلن كاپيتان بلاك.
هزارتا نقد كردم
گفتم: اولا مو مو هست ديگه شما عشقت كشيده باهاش ريش درست كردي من عشقم مي كشه مو بلند بذارم
دوما من جوانم الان بزرگ شده ام و سه سالم است :Nishkhand: حالا اشتباه كردم طلبه شدم چرا بايد بروم پيرايشگاه؟ مگه ما دل نداريم. من مي خوام برم جوانيشگاه.
خلاصه ي روز حليه المتقينو مي خوندم ديدم نوشته پيامبر قربونش برم هم موي بلند داشتند و به موهاشونم ژل يا روغن خوشبو مي زدند يك ماژيك گرفتم و حديث همون كتاب و هر كتاب حليه المتقيني كه به دست مي رسيد را پررنگ مي كردم و حاشيه مي زدم به كتاب كه دمت گرم بابا
خلاصه رويش غرور موهاي بلندم روي من اثر كرد گرفتار ريزش مو شدم ( اگر عبارت سنگين بود ببخشيد. شايد به خاطر فلسفي بودن منه به گيرنده هاي خودتان دست نزنيد اشكال از فرستنده است--- آخه ي نفر داشت صحبت مي كرد دومي گفت ببخشيد اينا كه دارين ميگيد فلسفه است؟ گفت نه. گفت پس چرا من اصلا نمي فهمم شما چي دارين ميگيد؟!!))
خدا رحمت كنه اموات شما را مادر بزرگم در خونه اش را آب و جارو مي كرد
بنده هم ديدم سنت خوبي است گاهي كه مي بينم گرد و خاك زياده يا فضاي سايت خشكه ميادم اينجا كمي آب مي پاشم و تا زياد گرد و خاك بلند نشه:khaneh:
اون عالم نگاه عاقل اندر عاشقي ببخشيد سفيهي كرد و گفتند: ببينيم شما كارتون چيه؟
به عقل جن هم نمي رسيد من طلبه باشم چه رسد به ايشان.
عمامه بزرگ
حاج آقايي ي عمامه پيچيده بود حسابي بزرگ.
بنده خدايي سوات نداشت
نامه اي داد به حاج آقا گفت برام بخون
حاج آقا ديد خط خرچنگ وزغي است گفت نميشه بخوني
مرد گفت پس چرا اين عمامه به اين بزرگي را سرت گذاشتي؟
حاج آقا كه رند و تيز بود عمامه را سريع برداشت و گذاشت سر مرد و گفت: اگر عمامه سواد مي اورد پس تو بخون.
...
موضوع پايان نامه: نقش عمامه بزرگ در پيشرفت تحصيلي :Cheshmak:
ولي جداي از شوخي
خيلي شبيه ايشون هستم:ok:
خودم هم شك كردم تو خونه از برو بچ پرسيدم گفتند نه
بلند گفتم نه؟
گفتند بله شبيه هستي؟
....
شوخي مي كنم وقتي توضيح دادم همه گفتند خيلي شبيه هستي مخصوصا به عكسي كه اخيرا انداخته ام
ي نفر كس منو تو خونه ديد گفت: حاج آقا ببخشيد شما لباس ندارين؟
گفتم: يا ستار العيوب
فكر كردم چشمان برزخيش باز شده
يواشكي دم گوشش گفتم منو بدون لباس مي بيني؟!!!
خنديد و گفت: هههههههههه ببخشيد گفت: نه منظورم لباس آخونديه
گفت: هههههه يعني اگر كسي هم آخوند بود يعني بايد استخر و حمامم كه ميره با لباس بره؟
شما فكر كنيد پيامبر و امام علي لباس آخوندي داشتن چه طوري با اين لباس در جنگ بد و احد رفتند؟:Nishkhand:
فرشته زميني
ي بنده خدايي زن زشتي داشت روزي زن رفت مقابل آينه و گفت مي بيني خدا چه زن زيبايي نصيبت كرده؟
مرد گفت: بله واقعا همين طوره. تو فرشته هستي كه از آسمان به زمين افتاده اي
فقط با صورت به زمين خردي كه كمي صورت ضربه خورده و چاله چوله پيدا كرده و دماغت پهن شده
حضرت علی علیه السلام فرمود: "رسول خدا صلی الله علیه و اله هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی
خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد"
سلام
خیلی عالی بود.
امامتاسفانه خیلیامون اینجوری نیستیم.
الان من یک اتفاقی برام افتاده.
طرف میدونه ناراحتمودارم اذیت میشم.امااصلاجواب نمیده.ایکاش این رفتارهاروکناربذاریم.شایدواقعاطرف داره زجرمیکشه بااین برخورد.:Ghamgin:
حالا شما بفرمائید در موقعیتی که قرار گرفته اید،از نظر قران و روایات وظیفه چیست؟
سلام
صبرکنم وفقط به خدابسپارموتوکل کنم برخداودیگه به طرف اصرارنکنم.
اره؟
منم دیگه به طرف چیزی نگفتم.همش هم دارم تمرین میکنم که بیخیال بشم.
اما ذهنم بدجوردرگیراین موضوع شده:Ghamgin:
سلام
صبرکنم وفقط به خدابسپارموتوکل کنم برخداودیگه به طرف اصرارنکنم.
اره؟
منم دیگه به طرف چیزی نگفتم.همش هم دارم تمرین میکنم که بیخیال بشم.
اما ذهنم بدجوردرگیراین موضوع شده:Ghamgin:
علیکم السلام
حالا تشخیص درست هم خودش یک پروسه ی عجیب است.
یک روز یه پسر بچه به مادرش می گه:
مامان ناهار چی داریم؟
مادر:غذایی که خیییلی دوست داری.
پسر بچه تو دلش:آخ جون ماکارونی
مامان تو دلش:بگذار بگم غذایی که خیلی دوست داری
تا بهش تلقین بشه آبگوشتو خییلی دوست داره(ره آورد کلاسهای تربیتی کودک، برای مادران)
سر سفره پسر بچه با اعتراض :ماماااااااان این که آبگوشته!!!!
مامان:یعنی این همه پول دادم برای این کلاسها فایده ای نداشت!!!!!
بنده:دیگه چیزی به ذهنم نمی رسد!!!!
نتیجه ی اخلاقی داستان؟
هر کسی ممکنه یک نتیجه بگیره و یا شاید کسی هم اصلا هیچ نتیجه ای نگیره.
چرا؟
چون ذهنیّات و افکار آدمها با هم متفاوت است و حتی دنیایی که در آن زندگی می کنند(دنیای درونشان)
مثل همان مادر و کودک،پس با لحاظ این همه آدم با این همه تفاوت،برای اینکه به لحاظ احساسی لطمه ی کمتری
سلام بر همگي
شوخ طبعي مانند روغن براي لولاي در است شوخي نكنيم روانمون به صداي قريچ قريچ يا ي چيزي تو اين مايه در مياد.
برخي از كاربران خواستند كه من تصويرم را روي سايت بگذارم
خب اين اجاره را ندارم براساس ضوابط ولي براي اين كه بيشتر قيافه منو در نظرتون بياد ي چيزي شبيه اين تصوير است
اما شبهات بنده با جناب سيد مهدي شجاعي نويسنده كتاب كشتي پهلوگرفته و....
هر دو بني آدميم
هر دو يك سر و دو گوشيم
هر دو ابرو داريم
هر دو بيني داريم
هر دو مو داريم
هر دو چشم و مژه داريم
هر دو ريش و سبيل داريم كم يا زياد( آقاي شجاعي ريش خودشان را بر پشت لبشان بيشتر انباشته كرده اند)
هر دو حيوان ناطقيم
هر دو به اهل بيت ارادت داريم
و..
00"]سلام
آقای حانی
شوخی هات خیلی با مزه و با نمکه
تا حالا کسی مثل شما ندیدم
خیلی نمک هستید
و این ویژگیتون میتونه دید خیلی ها رو نسبت به طلبگی و طلبه ها عوض کنه
برا من که اینطور بود
از ته دل دوست دارم
راستی نمیشه فرمول های شوخطبعیتونو به ما هم بگید!؟[/color]
استعاره و نماد قدرت فوقالعادهاي دارند و بر ضمير ناهشيار و هشيار اثرگذارند.يونگ، روانشناس معروف، در کتاب انسان و سمبولهايش ميگويد: قدرت يک مذهب به نمادهاي آن است. ملاّ ـ که يکي نماد ديني استـ از ملأ گرفته شده است. ملأ يعني پر. برخلاف خلأ که به معناي توخالي است. بنابراين ملا به کسي ميگويند که سرش پر از انديشه و خلاقيت باشد، نه اينكه کلهاش پوک باشد.لطيفههاي ملانصرالدين که مثل نقل و نبات، حتي در کتب برخي افراد مذهبي و روانشناسان کشور، نقل ميشود، نمونة بارز نمادسوزي و سمبلستيزي استعمار است. ما نيز با شنيدن و بيان آنها با لبخند و قهقهه، نادانسته، آب به آسياب دشمن ميريزيم.
«خود را به کوچة عليچپ زدن» و «فکر کرده عليآباد هم شهريه» نمونههايي از نبرد نرمِ نمادستيزي است. استعمار در دورة قاجار با کمک برخي روشنفکران، براي راندن دين از اتوبان زندگي اجتماعي به خاکي انزوا، از عَلم کردن شخصي به عنوان ملانصرالدين استفاده کرد. آنها براي تمسخر دين و تثبيت افکار سمّي و خرافات در اذهان، حکايات او را به کاريکاتورهايي مُضحک پيوند زدند تا دو حس تصويري و نوشتاري را به کار بگيرند. دشمن براي نمادهاي ديني سه نماد ملا، نصر و دين را برگزيده، و در قالب حکايات و لطيفههاي تمثيلي، آنها را در ذهنها شرطيسازي و ماندگار کرده است. چنين ملايي ناصر و ياريگر دين نيست، بلکه دشمن دين است و بهتر است گفته شود ملاخصمالدين.
برخي ناشران نيز نادانسته با نشاندن نام ملانصرالدين به جاي نامهاي ديگر، دايرة لطيفههاي ملانصرالدين را توسعه دادند و به اين نمادسوزي دامن زدهاند. نمادسوزي و دربرابر نمادسازي دشمن در بازيهاي رايانهاي انگري بردز، شاهزادة ايراني و فيلم محاصره و سيصد، شکل جديد مقابله با اسلام و تمدن غني ايراني است.
ميدانم برخي خواهند گفت بايد بيشتر از نظر تاريخي تحقيق كنيم تا ببينيم آيا واقعاً استعمار در ساختن لطيفههاي ملانصرالدين دخالتي داشته است.
من ميگويم گوهر نمادها حساستر و ارزشمندتر از آن هستند که دستمالي شوند و بايد از آلودگي و خط و خش مصون باشند. به ياد داشته باشيم بخواهيم يا نخواهيم شيريني و جذابيت اين لطايف چيزهايي خرافي، مبتذل و سفيهانه را نيز به ذهن متبادر ميسازد. بنابراين بايد در حفظ نمادهاي ديني و ملي دقت زيادي کنيم. آيا ما حاضريم فاميل يا نام فرزندمان را سبک صدا بزنند؟ به دليل قدرت نمادهاي ملي و مذهبي است که شبکههاي ضدانقلاب مدتها کار ميکردند تا الفاظ مقدس مانند «يا اباالفضل» و «يا علي» را از زبان ورزشکاران بگيرند و به جاي جوانمرداني چون تختي، قهرمانان پوشالي غرب را سمبل ما کنند.
چه بايد کرد؟
سياست دشمن، نرم و مخملي است؛ همانگونه که بيبيسي در ضمن حقايق بسيار، دروغ و شبههها را تزريق ميکند. در بسياري داستانها نيز ملا انساني كاملاً عاقل و حکيم معرفي ميشود و در برخي سفيه و ابله. داستان طنز تمثيلي «آستين نو بخور پلو» نمونة ملايم است. درکل بايد به دشمن بگوييم: «ما را به خير تو اميد نيست، شر مرسان».
در شغل دندانپزشکي، اگر ببينند كه دنداني قابليت ترميم ندارد، آن را ميکشند و به جاي آن، دندان جديد ايمپلنت ميکنند. ما نيز بايد نام اقوام ايراني يا ملانصرالدين را كه سفيه و حتي گاهي عاقل و حکيم معرفي شدهاند، با نامهايي که توهين به هيچ بشري نباشد، مانند سيبزميني، غافل، خوشخيال، آقاي زرنگ، مشنگباشي، زبلخان، دستوپاچلفتي و وارفته جايگزين کنيم.[1]
تذكر: اغلب يا همة داستانهاي بهلول عاقل همگي يا اغلب حکمتآموز است و از تمسخر و توهين به او و نمادهاي ديني به دور است.
...........................***********...................... [1]. محمدحسين قديري، مثل هاي روان( تمثيل هاي روان شناختي و تربيتي)، ص100.
اما شبهات بنده با جناب سيد مهدي شجاعي نويسنده كتاب كشتي پهلوگرفته و....
هر دو بني آدميم
هر دو يك سر و دو گوشيم
هر دو ابرو داريم
هر دو بيني داريم
هر دو مو داريم
هر دو چشم و مژه داريم
هر دو ريش و سبيل داريم كم يا زياد( آقاي شجاعي ريش خودشان را بر پشت لبشان بيشتر انباشته كرده اند)
هر دو حيوان ناطقيم
هر دو به اهل بيت ارادت داريم
و..
سلام
استاداین که شباهت نمیشه.
خیلیاچشم وابرو و...رودارن.
سبیل واهل بیت ارادت داشتن و...هم خیلیادارن.
ویژگی خاصی بایدبین دونفرباشه که بشه گفت شبیه هم هستند.
[FONT=Tahomaبا نامهايي که توهين به هيچ بشري نباشد، مانند [COLOR="#FF0000"]سيبزميني[/COLOR]، غافل، خوشخيال، آقاي زرنگ، مشنگباشي، زبلخان، دستوپاچلفتي و وارفته جايگزين کنيم.[1] [/SIZE][/COLOR]
.
...........................***********...................... [1]. محمدحسين قديري، مثل هاي روان( تمثيل هاي روان شناختي و تربيتي)، ص100.
خداااااااااااااااااااااااااااا
اخه من مگه چیکار کردممممم
چه هیزم تری به شما فروختم
تو رو خدا وقتی سیب زمینی میخورید یک احساس شرمساری نسبت بهش پیدا نمیکنید؟؟؟
تا چه حد انتی سیب زمینی
دقت کردید اسم خودتونم ملاخصم السیب زمینی هست؟
من رفتم با مدیر سایت بیام
روزی ملاخصم الدين در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.
خداااااااااااااااااااااااااااا
اخه من مگه چیکار کردممممم
چه هیزم تری به شما فروختم
تو رو خدا وقتی سیب زمینی میخورید یک احساس شرمساری نسبت بهش پیدا نمیکنید؟؟؟
تا چه حد انتی سیب زمینی
دقت کردید اسم خودتونم ملاخصم السیب زمینی هست؟
من رفتم با مدیر سایت بیام
داستان قبر دراز
روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
ملاي ويرانگر ( ملاخصم الدين) داستان گم شدن ملا
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
[h=2]درباره کتاب[/h] سقای آب و ادب، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی و البته جدیدترین اثرش هم؛ رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و این روزها در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است. رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی. اثر شامل ده فصل است:
عباسِ علی.
عباسِ امالبنین.
عباسِ عباس.
عباسِ سکینه.
عباسِ مواسات.
عباسِ زینب.
عباسِ ادب.
عباسِ حسین.
عباسِ فرشتگان.
عباسِ فاطمه.
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).این فصل چنین آغاز میشود که ...
سلام
يادم افتاد به زماني كه خوابگاه بوديم
اون روزا تلفن همراه نبود و تلفن تو سالن بود پيج مي كردن
از منزل تماس گرفته بودن خبري خيلي بدي بهم دادن كه همين الان هم ناراحت ميشم اون زمان رو او مشكل را ياد ميارم.
خيس عرق شده بود و گر گرفته بودم
يكي از دوستان متوجه نبود و بعد از تماس اومده بود حسابي سر به سرم ميذاشت. اون موقع واقعا ي خلوت طلب مي كردم. مي خواستم تنها باشم دوستمون هم ول كن نبود
خلاصه از اون جا به هر بهونه اي بود زدم بيرون و كمي قدم زدم .....
زندگي دنياست روزي با ما است و روزي بر ما
خدا كنه خودش هوامونو داشته باشه
[FONT=B Mitra]سؤال: در بعضى مواقع پسران و دختران مجرّد، كه رشيد مى باشند، به اتّفاق هم به حقير مراجعه و اعلام مى نمايند كه چندين بار خانواده پسر به خانواده دختر جهت امر مقدّس ازدواج مراجعه كرده اند، امّا پدر دختر بدون جهت با ازدواج نامبردگان مخالفت مى نمايد، كه اين امر باعث افسردگى روحى دختر و پسر، كه اغلب بالاى سنين 20 سال مى باشند شده و طرفين اصرار شديد جهت اجراى صيغه عقد بدون اذن ولىّ زوجه دارند و اعلام مى كنند كه در عسر و حرج خاصّى به سر مى برند، آيا در اين جا اذن پدر ساقط است؟
پاسخ:[FONT=B Mitra]اگر شوهرى كه براى دختر پيدا شده شرعاً و عرفاً كفو و مناسب او باشد، پدر حقّ مخالفت ندارد؛ ولى بايد تحقيق كرد كه آيا پدر دليلى براى مخالفت خود دارد يا نه؟
تذكر روان شناختي: براساس تجارب مشاوره اي در مشاوره ، دختر لازم است با خانواده و افراد عاقل و بالغ فاميل مشورت كند و خود را از تجربه آنها بي نصيب نداند ،چون اغفال ها و يا ساده انگاري هاي رمانتيك سبب ناشادي اين پيوندها و جدايي مي شود.[FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra]پی نوشت :
آيت الله مكارم شيرازي، استفتائات جديد، ج2، س918.
[FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra]سؤال: [FONT=B Mitra]اگر انسان افسرده باشد، نه از نوع خيلى شديد، بلكه از نوعى كه دكترها و روان شناسان تشخيص افسردگى دهند و در اين مدّت نمازش را عمداً ترك كند و روزه هم نگيرد و به خدا بدگمان شود و از رحمت او مأيوس گردد و كشف حجاب كند، در حالى كه عقلش سر جايش است و آگاه و عاقل است، حكمش چيست؟
[FONT=B Mitra]پاسخ: [FONT=B Mitra][FONT=B Mitra]انسان بايد هميشه به خداوند قادرمهربان اميدوار باشد و آنچه را او دستور داده از نماز، روزه، حجاب، يا ساير وظايف دينى انجام دهد و از رحمت واسعه او مأيوس نباشد، كه نااميدى از گناهان كبيره است و هيچ كس حق ندارد به بهانه افسردگى وظايف شرعى خود را ترك كند; مگر اين كه بر اثر بيمارى افسردگى عقل و هوش خود را از دست بدهد.[FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra]
پی نوشت :
آيت الله مكارم شيرازي، استفتائات جديد، ج2، س450.
سلام استاد حامی.
من از دیروز هرکاری کردم نمیشد پست ارسال کنم یا پیام خصوصی بدم حداقل ...
ممنون استاد حامی که یادم کردید
و تیتر یکی از تاپیک های سایت برای مدتی به اسم من کردید
بله با حرف هاتون موافقم...
ميخواستم توضیحات بدم در خصوص تاثیرات ازدواج کردن ولی می ترسم کاربران سایت ناراحت بشن و بگن چرا رعایت حال مجردها رو نکردی...
بنابراین فقط حدیثی از امام رضا علیه السلام رو ذکر میکنم که این حدیث رو کاملا حسش کردم...
امام رضا علیه السلام میفرمایند:
بنده مومن، هیچ بهره ای نبرده است که بهتر از همسر خوب و شایسته ای باشد که هنگام حضور شوهر، مایه خوشحالی او و در غیاب شوهر نگهدار مال و ناموس او باشد.
مسند الامام الرضا علیه السلام،جلد2، صفحه256
بله متاسفانه مادرم به سرطان بدخیم روده ای مبتلا شدن و باید شیمی درمانی بشن...
خیلی بده که مادر آدم مدت طولانی جلوی چشمش مریض و بیحال افتاده باشه
سلام.
واقعا متاثرشدم ازشنیدن بیماری مادرتون..
ان شالله بهترشوند...
متاسفانه سرطان خیلی درایران شیوع پیداکرده ومثل سرماخوردگی شده...:Ghamgin:
سلام
افراد بالغ فامیل!! :shad:تاپیک شوخی هست بنده هم مطلبی را عرض کنم:
استاد "حامی" عزیز ، نصف بدبختی های جوانان ، طلاق ها ، ازدواج های ناموفق و به هم خوردن زندگی ها دقیقاً کار همین هاست :ok: و البته نصف دیگر مشکلات زندگی مشترک هم به این بخش مربوط میشود
سلام مهران جان
انشاالله هر چه زودتر بهبودی خودشون رو به دست بیارن
من حالت رو خوب می فهمم :Ghamgin:
سلام
چند وقت پیش صحبتی شده بود در این زمینه که سرطان دارد اپیدمی میشود
زمانی که همسرم را برای درمان بردم ، فهمیدم سرطان بسیار بسیار زیاد شده نظر من را بخواهید ، شیوع بسیار زیاد سرطان سه دلیل اصلی دارد: 1 - تغذیه بسیار بد. چه از نظر خود غذاها که اکثراً شیمیایی شده اند و چه از نظر روش تغذیه ما که فست فودی شده و زمان و شکل درستی هم ندارد
2 - آلودگی هوا و عدم رعایت نکات بهداشتی از طرف خود مردم. معمولاً با این توجیه که سوسول بازی است!!
3 - مشکلات روحی و عصبی که با تغییرات اجتماعی وارد زندگی ماها شده. زندگی های پر از استرس و کم شدن اوقات افراد در کنار یکدیگر
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت کارشناس توانای سایت
و تشکر از مطالب ارزشمندتان
نقدهایی که بنده به شخصه به خندوانه میزنم از روی شنیده هایم نیست و برخی از قسمت های خندوانه را دیده ام
از نقدهای وارد به این برنامه :
1- یک مرد جوان(مجری) با یک زن جوان مصاحبه ای دوستانه و چشم در چشم دارد( گرچه این موضوع در صدا و سیما به شدت رایج شده اما کثرتش به آن جواز نمی دهد و همچنان ناپسند است)
2-تشویق به بی غیرت بودن مردان( در حضور شوهر به زنش می گویند بخند و به بقیه می گویند شما هم نمره دهید)
3- استفاده از روسری های رنگی محرک بر سر خانم ها(ترویج رنگهای محرک بین خانم ها، آیا پوشیدن رنگ های قرمز را همین رسانه بین زنان رواج نداد؟)
4-خنده های مستانه و بی جهت( بنده خود از آیت الله محمدی شنیده ام که فرمودند طبق روایت قهقهه عقل انسان را سر ریز می کند ، یعنی هر قهقهه ای عقل انسان را اندکی کم می کند، لبخند در اسلام سفارش شده است اما قهقهه خیر)
5-استفاده از غنا در متن برنامه( شما یک کودک کوچک را جلوی این برنامه قرار بدهید ببینید با پخش آهنگ های آنها چه می کند)
6-اختلاط غیر ضروری مردان و زنان
بنده خود اهل شوخی هستم و از بین فیلم ها فیلم های طنز را خیلی دوست دارم اما در این خندوانه هیچ خیری نیست
ما از آن به گریوانه تعبیر می کنیم چرا که خیلی آهسته و آرام به ارزش هایی چون حیا و غیرت صدمه می زند، غنا پخش می کند، و رنگ های محرک را تبلیغ می کند و ......
*****
با احترام فراوان
سلام بر همگي
شوخ طبعي مانند روغن براي لولاي در است شوخي نكنيم روانمون به صداي قريچ قريچ يا ي چيزي تو اين مايه در مياد.
برخي از كاربران خواستند كه من تصويرم را روي سايت بگذارم
خب اين اجاره را ندارم براساس ضوابط ولي براي اين كه بيشتر قيافه منو در نظرتون بياد ي چيزي شبيه اين تصوير است
سلام
شما طلبه نیستید؟ :khandeh!:
حیف شد که...
توی این ضوابط یه تجدید نظری بکنید :Khandidan!:
سلام
خب مگه اين نمي تونه طلبه باشه
طلبه به معناي افرادي كه طلاب علم هستند:Nishkhand:
باورتون ميشه اين آقا از خيلي از طلبه ها بيشتر نوشته هاي ديني داره؟
نمیتونه طلبه باشه چون ریش نداره موهاشم بلنده :khandeh!:
چرا باورم نشه؟ باورم میشه :ok:
حافظ هم طلبه بوده حسابي موهاي بلندي داشته در كتب ادبيات ببينيد
سلام
ميگيد نه از جناب دكتر مهرانت بپرسيد.
راستي جناب دكتر شهيد مطهري مي نويسند حافظ چندباري مي خواستند مسافرت بروند تا دروازه قرآن آمدند باز برگشتند
برخي مي گويند شيرازي هاي بي حال و وارفته اند و شايد حافظ هم آب ركن آباد را خورده و اين طوري شده
ولي بنابر تحقيقات بنده اين طوري نيست
گفته اند شيرازشيراز /اهوازاهوز
بنابراين شيرازي ها مانند شير هستند
گفته بود فلفل نبين چه ريزه از درشتاش جدا كن:Nishkhand:
آقاي دكتر شوخي مي كنم به دل نگيريدها وا استپ سينه كنيد:Nishkhand:
سلام
ي شب خسته و كوفته و كوبيده شد بودم سر خيابون منتظر اتوبوس بود با تأخير زيادي ي اتوبوس اومد سوار شدم.
نشستم پشت سر راننده
اتوبوس برخلاف بيرون گرم بود و بنده وقتي جامو خوش كردم سريع خواب چشمانمو ربود
ولي خواب در مرحله رم بودن نه نان رم:Nishkhand:
يعني ي چورت مي زدم با بوق اتوبوس مي پريدم بالا بعدا گفتم تا من باشم و سوار اتوبوس نشم. اتوماچ به نظرم بهتر از اتوبوس است. خب لااقل قسمتيش منتاژ ايرانه همون ماچش. ايرانم منظورم كشور ايرانه ها. سوء تفاهم نشه
خلاصه ديدم شاگرد راننده اومد نسشت كنار راننده و شروع كردن با هم ديگه صحبت كردن
تو همان خلسه كه بودم احساس كردم شاگرد معتاده و با حالت خماري صحبت مي كرد. چندين ساعت صحبتاشون طول كشيد بلند ميشدم زوركي نيم نگاهي مي كردم و مي گفتم اي بابا چه حالي داره اين معتاده
...حلاصه صبح براي نماز از اتوبوس پايين رفتم به كمر بزنم دستامو و ببينيم نماز خونه كجاست:khaneh: نمازخونه را ديدم و دوگانه اي گذاشتم و برگشتم كمي سر حال شدم لامصب نمي دونين چه حالي ميكنه آدم با نماز اينگاري مورفينه. به خصوص زماني كه حسابي احساس تنهايي و بي كسي كني
خلاصه خلاصه برگشتم تو اتوبوس. حركت كرد. ديدم باز يارو شروع كرد به صحبت كردن برام جالب بود گفتم حيفه قيافه اين معتاد با حالو نبينم
خوب كه دقت كردم ديدم يارو معتاد نيست شيرازيه كمي حالت بي حال ها حرف ميزنه:khaneh:.
البته شيرازي ها همه حال ظاهري رو ذخيره كردن تو حال باطني و عرفاني اند خواجوي كرماني بگير برو تا سعدي و حافظ
مي بينم كه دوستان جمع اند و الان شش هفت نفر دارن اين متن ها رو مي خونن
راستي اون موقع كه من حرف از معاد و ترس و لرز و غش و اينا مي زنم شوما كجايين؟:Nishkhand:
جناب حامی دارید به کی سلام میدید؟ به خودتون؟ :Khandidan!:
حالا موهاشو تخفیف میدیم، ریشش چی؟ :khandeh!:
ي موقع بابام خمسشو داد بهم گفت بده به دفتر مرجع تقليدم اون موقع خودم هنوز دفتر نزده بودم و مرجعيت خودمو اعلام نكرده بودم:Nishkhand:
خب بنده تازه از دانشگاه اومده بودم حوزه و همون حال و هواي دانشگاه را داشتم موهام بلند بود و ....
رفتم دفتر مرجع بابام. خدمت يك عالمي رسيدم و پولو تقديم كردم گفتم اينو آقامو داده گفته بدهم به شما كه بدهيد به امام زمون
اون عالم نگاه عاقل اندر عاشقي ببخشيد سفيهي كرد و گفتند: ببينيم شما كارتون چيه؟
به عقل جن هم نمي رسيد من طلبه باشم چه رسد به ايشان.
دستي به محاسن كم پشتم كشيدم و گفتم طلبه هستم
5000 ريال از ميزش داد به من گفت اين خدمت شما از درب كه رفتيد بيرون سمت چپ نه سمت بالا هم نه سمت راست تون يك پيرايشگاه است برويد سرتونو ي صفايي بدهيد آخه خير سرت طلبه هستي.
وقتي نشستم خدمت اون عالم خيلي ارادت داشتم وقتي بلند شدم از نزد ايشان حسابي ارادتام پريده بود مثل ادكلن كاپيتان بلاك.
هزارتا نقد كردم
گفتم: اولا مو مو هست ديگه شما عشقت كشيده باهاش ريش درست كردي من عشقم مي كشه مو بلند بذارم
دوما من جوانم الان بزرگ شده ام و سه سالم است :Nishkhand: حالا اشتباه كردم طلبه شدم چرا بايد بروم پيرايشگاه؟ مگه ما دل نداريم. من مي خوام برم جوانيشگاه.
خلاصه ي روز حليه المتقينو مي خوندم ديدم نوشته پيامبر قربونش برم هم موي بلند داشتند و به موهاشونم ژل يا روغن خوشبو مي زدند يك ماژيك گرفتم و حديث همون كتاب و هر كتاب حليه المتقيني كه به دست مي رسيد را پررنگ مي كردم و حاشيه مي زدم به كتاب كه دمت گرم بابا
خلاصه رويش غرور موهاي بلندم روي من اثر كرد گرفتار ريزش مو شدم ( اگر عبارت سنگين بود ببخشيد. شايد به خاطر فلسفي بودن منه به گيرنده هاي خودتان دست نزنيد اشكال از فرستنده است--- آخه ي نفر داشت صحبت مي كرد دومي گفت ببخشيد اينا كه دارين ميگيد فلسفه است؟ گفت نه. گفت پس چرا من اصلا نمي فهمم شما چي دارين ميگيد؟!!))
ريشه مهم تره
ريشه
شايد پير شده ريخته.
اصلا كي گفته كچلي فقط مخصوص فرق سره؟ شايد كچلي ايشان سر خورده اومده روي زنخدانش:Nishkhand:
خدا رحمت كنه اموات شما را مادر بزرگم در خونه اش را آب و جارو مي كرد
بنده هم ديدم سنت خوبي است گاهي كه مي بينم گرد و خاك زياده يا فضاي سايت خشكه ميادم اينجا كمي آب مي پاشم و تا زياد گرد و خاك بلند نشه:khaneh:
به هر حال نتیجه میگیریم ایشون شبیه شما نیستن
عمامه بزرگ
حاج آقايي ي عمامه پيچيده بود حسابي بزرگ.
بنده خدايي سوات نداشت
نامه اي داد به حاج آقا گفت برام بخون
حاج آقا ديد خط خرچنگ وزغي است گفت نميشه بخوني
مرد گفت پس چرا اين عمامه به اين بزرگي را سرت گذاشتي؟
حاج آقا كه رند و تيز بود عمامه را سريع برداشت و گذاشت سر مرد و گفت: اگر عمامه سواد مي اورد پس تو بخون.
...
موضوع پايان نامه: نقش عمامه بزرگ در پيشرفت تحصيلي :Cheshmak:
ولي جداي از شوخي
خيلي شبيه ايشون هستم:ok:
خودم هم شك كردم تو خونه از برو بچ پرسيدم گفتند نه
بلند گفتم نه؟
گفتند بله شبيه هستي؟
....
شوخي مي كنم وقتي توضيح دادم همه گفتند خيلي شبيه هستي مخصوصا به عكسي كه اخيرا انداخته ام
ي نفر كس منو تو خونه ديد گفت: حاج آقا ببخشيد شما لباس ندارين؟
گفتم: يا ستار العيوب
فكر كردم چشمان برزخيش باز شده
يواشكي دم گوشش گفتم منو بدون لباس مي بيني؟!!!
خنديد و گفت: هههههههههه ببخشيد گفت: نه منظورم لباس آخونديه
گفت: هههههه يعني اگر كسي هم آخوند بود يعني بايد استخر و حمامم كه ميره با لباس بره؟
شما فكر كنيد پيامبر و امام علي لباس آخوندي داشتن چه طوري با اين لباس در جنگ بد و احد رفتند؟:Nishkhand:
ي خانمي ي شوهري داشت بسي زشت
تو مسافرت مرد گم شد. زن به پليس گفت شوهرم گم شده.
پليس مشخصات شوهر را پرسيد
زن گفت چهار شونه موهاي بلند و چشمان فلان و...
دخترش گفت: مامان بابا اين طوري كه نبود
زن : گفت ساكت اينا كه دارن مي گردند بذاريد ي شوهر خوش تيپ پيدا كنن
فرشته زميني
ي بنده خدايي زن زشتي داشت روزي زن رفت مقابل آينه و گفت مي بيني خدا چه زن زيبايي نصيبت كرده؟
مرد گفت: بله واقعا همين طوره. تو فرشته هستي كه از آسمان به زمين افتاده اي
فقط با صورت به زمين خردي كه كمي صورت ضربه خورده و چاله چوله پيدا كرده و دماغت پهن شده
من فکر میکنم پیامبر و امامان لباس عربی میپوشیدن :Khandidan!:
بسمه الرئوف
حضرت علی علیه السلام فرمود: "رسول خدا صلی الله علیه و اله هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی
خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد"
در كتاب «اخلاق» ابى القاسم كوفى از امام صادق علیه السّلام نقل شده كه فرمود:
"مؤمنى نیست مگر اینكه از مزاح بهره اى دارد. و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مزاح مى فرمود ولی جز مطالب حق چیزى نمى گفت."
خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد"
سلام
خیلی عالی بود.
امامتاسفانه خیلیامون اینجوری نیستیم.
الان من یک اتفاقی برام افتاده.
طرف میدونه ناراحتمودارم اذیت میشم.امااصلاجواب نمیده.ایکاش این رفتارهاروکناربذاریم.شایدواقعاطرف داره زجرمیکشه بااین برخورد.:Ghamgin:
بسمه سریع الرضا
عرض سلام و ادب
در تعاملات اجتماعی بهتر است هر کسی ابتدا به این فکر کند که وظیفه ی من
در مقبال مخاطبم چیست؟ و سپس فکر کند که در برخورد با ناملایمات و سلائق و افکار
متفاوت دیگران بهترین عملکرد، که هم رضایت حق را در پی داشته باشد و هم رشد اخلاقی وی را چیست؟
سپس قران کریم و سنت پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیت علیهم السلام را بررسی کند و ببیند الان در این
موقعیّت خاص،چه وظیفه ای دارم؟ آنوقت اگر توفیق عمل به وظیفه را یافتیم احساس آرامش می کنیم.
البته بزرگوار شما خودتان الحمد لله اینها را می دانید،اینها را فقط جهت یک گپ و گفت دوستانه عرض
کردم.حالا شما بفرمائید در موقعیتی که قرار گرفته اید،از نظر قران و روایات وظیفه چیست؟
:Gol:
سلام
صبرکنم وفقط به خدابسپارموتوکل کنم برخداودیگه به طرف اصرارنکنم.
اره؟
منم دیگه به طرف چیزی نگفتم.همش هم دارم تمرین میکنم که بیخیال بشم.
اما ذهنم بدجوردرگیراین موضوع شده:Ghamgin:
علیکم السلام
حالا تشخیص درست هم خودش یک پروسه ی عجیب است.
یک روز یه پسر بچه به مادرش می گه:
مامان ناهار چی داریم؟
مادر:غذایی که خیییلی دوست داری.
پسر بچه تو دلش:آخ جون ماکارونی
مامان تو دلش:بگذار بگم غذایی که خیلی دوست داری
تا بهش تلقین بشه آبگوشتو خییلی دوست داره(ره آورد کلاسهای تربیتی کودک، برای مادران)
سر سفره پسر بچه با اعتراض :ماماااااااان این که آبگوشته!!!!
مامان:یعنی این همه پول دادم برای این کلاسها فایده ای نداشت!!!!!
بنده:دیگه چیزی به ذهنم نمی رسد!!!!
نتیجه ی اخلاقی داستان؟
هر کسی ممکنه یک نتیجه بگیره و یا شاید کسی هم اصلا هیچ نتیجه ای نگیره.
چرا؟
چون ذهنیّات و افکار آدمها با هم متفاوت است و حتی دنیایی که در آن زندگی می کنند(دنیای درونشان)
مثل همان مادر و کودک،پس با لحاظ این همه آدم با این همه تفاوت،برای اینکه به لحاظ احساسی لطمه ی کمتری
بخوریم باید به خودمان چه بگوئیم؟
هر کسی جوابی دارد....................
برخي از كاربران خواستند كه من تصويرم را روي سايت بگذارم
خب اين اجاره را ندارم براساس ضوابط ولي براي اين كه بيشتر قيافه منو در نظرتون بياد ي چيزي شبيه اين تصوير است
اما شبهات بنده با جناب سيد مهدي شجاعي نويسنده كتاب كشتي پهلوگرفته و....
هر دو بني آدميم
هر دو يك سر و دو گوشيم
هر دو ابرو داريم
هر دو بيني داريم
هر دو مو داريم
هر دو چشم و مژه داريم
هر دو ريش و سبيل داريم كم يا زياد( آقاي شجاعي ريش خودشان را بر پشت لبشان بيشتر انباشته كرده اند)
هر دو حيوان ناطقيم
هر دو به اهل بيت ارادت داريم
و..
00"]سلام
آقای حانی
شوخی هات خیلی با مزه و با نمکه
تا حالا کسی مثل شما ندیدم
خیلی نمک هستید
و این ویژگیتون میتونه دید خیلی ها رو نسبت به طلبگی و طلبه ها عوض کنه
برا من که اینطور بود
از ته دل دوست دارم
راستی نمیشه فرمول های شوخطبعیتونو به ما هم بگید!؟[/color]
بزرگواري ازم پرسيدند:
این شعر که در امضای شماست نوشته چه کسی هست؟
[INDENT]
یکی دان و یکی بین و یکی گوی!
یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی!
[/INDENT]
بنده گفتم:
حامي نه ها :khandeh!:جامي
البته
بسیار سفر باید / تا پخته شود حامی(جامی)(حانی)(خالی)(مانی)
زمانه کاسب است و نیست کاسب را به علم اندر
نه دشمن کامی حاسد نه مهرانگیزی حامی
به خلق نیک در عالم توانی زندگی کردن
که با خلق نکو رام تو گردد شیر آجامی
ملاخصم الدين
استعاره و نماد قدرت فوقالعادهاي دارند و بر ضمير ناهشيار و هشيار اثرگذارند.يونگ، روانشناس معروف، در کتاب انسان و سمبولهايش ميگويد: قدرت يک مذهب به نمادهاي آن است.
ملاّ ـ که يکي نماد ديني استـ از ملأ گرفته شده است. ملأ يعني پر. برخلاف خلأ که به معناي توخالي است. بنابراين ملا به کسي ميگويند که سرش پر از انديشه و خلاقيت باشد، نه اينكه کلهاش پوک باشد.لطيفههاي ملانصرالدين که مثل نقل و نبات، حتي در کتب برخي افراد مذهبي و روانشناسان کشور، نقل ميشود، نمونة بارز نمادسوزي و سمبلستيزي استعمار است. ما نيز با شنيدن و بيان آنها با لبخند و قهقهه، نادانسته، آب به آسياب دشمن ميريزيم.
«خود را به کوچة عليچپ زدن» و «فکر کرده عليآباد هم شهريه» نمونههايي از نبرد نرمِ نمادستيزي است. استعمار در دورة قاجار با کمک برخي روشنفکران، براي راندن دين از اتوبان زندگي اجتماعي به خاکي انزوا، از عَلم کردن شخصي به عنوان ملانصرالدين استفاده کرد. آنها براي تمسخر دين و تثبيت افکار سمّي و خرافات در اذهان، حکايات او را به کاريکاتورهايي مُضحک پيوند زدند تا دو حس تصويري و نوشتاري را به کار بگيرند. دشمن براي نمادهاي ديني سه نماد ملا، نصر و دين را برگزيده، و در قالب حکايات و لطيفههاي تمثيلي، آنها را در ذهنها شرطيسازي و ماندگار کرده است. چنين ملايي ناصر و ياريگر دين نيست، بلکه دشمن دين است و بهتر است گفته شود ملاخصمالدين.
برخي ناشران نيز نادانسته با نشاندن نام ملانصرالدين به جاي نامهاي ديگر، دايرة لطيفههاي ملانصرالدين را توسعه دادند و به اين نمادسوزي دامن زدهاند.
نمادسوزي و دربرابر نمادسازي دشمن در بازيهاي رايانهاي انگري بردز، شاهزادة ايراني و فيلم محاصره و سيصد، شکل جديد مقابله با اسلام و تمدن غني ايراني است.
ميدانم برخي خواهند گفت بايد بيشتر از نظر تاريخي تحقيق كنيم تا ببينيم آيا واقعاً استعمار در ساختن لطيفههاي ملانصرالدين دخالتي داشته است.
من ميگويم گوهر نمادها حساستر و ارزشمندتر از آن هستند که دستمالي شوند و بايد از آلودگي و خط و خش مصون باشند. به ياد داشته باشيم بخواهيم يا نخواهيم شيريني و جذابيت اين لطايف چيزهايي خرافي، مبتذل و سفيهانه را نيز به ذهن متبادر ميسازد. بنابراين بايد در حفظ نمادهاي ديني و ملي دقت زيادي کنيم. آيا ما حاضريم فاميل يا نام فرزندمان را سبک صدا بزنند؟ به دليل قدرت نمادهاي ملي و مذهبي است که شبکههاي ضدانقلاب مدتها کار ميکردند تا الفاظ مقدس مانند «يا اباالفضل» و «يا علي» را از زبان ورزشکاران بگيرند و به جاي جوانمرداني چون تختي، قهرمانان پوشالي غرب را سمبل ما کنند.
چه بايد کرد؟
سياست دشمن، نرم و مخملي است؛ همانگونه که بيبيسي در ضمن حقايق بسيار، دروغ و شبههها را تزريق ميکند. در بسياري داستانها نيز ملا انساني كاملاً عاقل و حکيم معرفي ميشود و در برخي سفيه و ابله. داستان طنز تمثيلي «آستين نو بخور پلو» نمونة ملايم است. درکل بايد به دشمن بگوييم: «ما را به خير تو اميد نيست، شر مرسان».
در شغل دندانپزشکي، اگر ببينند كه دنداني قابليت ترميم ندارد، آن را ميکشند و به جاي آن، دندان جديد ايمپلنت ميکنند. ما نيز بايد نام اقوام ايراني يا ملانصرالدين را كه سفيه و حتي گاهي عاقل و حکيم معرفي شدهاند، با نامهايي که توهين به هيچ بشري نباشد، مانند سيبزميني، غافل، خوشخيال، آقاي زرنگ، مشنگباشي، زبلخان، دستوپاچلفتي و وارفته جايگزين کنيم.[1]
تذكر: اغلب يا همة داستانهاي بهلول عاقل همگي يا اغلب حکمتآموز است و از تمسخر و توهين به او و نمادهاي ديني به دور است.
...........................***********......................
[1]. محمدحسين قديري، مثل هاي روان( تمثيل هاي روان شناختي و تربيتي)، ص100.
سلام
سيب زميني اسم است نمونه اش رو همين جا داريم:Nishkhand:
سلام
استاداین که شباهت نمیشه.
خیلیاچشم وابرو و...رودارن.
سبیل واهل بیت ارادت داشتن و...هم خیلیادارن.
ویژگی خاصی بایدبین دونفرباشه که بشه گفت شبیه هم هستند.
خداااااااااااااااااااااااااااا
اخه من مگه چیکار کردممممم
چه هیزم تری به شما فروختم
تو رو خدا وقتی سیب زمینی میخورید یک احساس شرمساری نسبت بهش پیدا نمیکنید؟؟؟
تا چه حد انتی سیب زمینی
دقت کردید اسم خودتونم ملاخصم السیب زمینی هست؟
من رفتم با مدیر سایت بیام
نردبان فروشی
روزی ملاخصم الدين در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.
اسمت هیچی زیره پست یکی صلوات میزنی خنده دار میشه
سلام
بالاخره شبيه هستند ولي شباهت عام و فراگير
ملاخصم الدين
در لطايف تفكيك كنيم
ملاي ياريگردين: ( ملانصرالدين)
ملاي ويرانگر دين( ملاخصم الدين)
.............................
ملاي ياريگر ( ملانصرالدين)
داستان قبر دراز
روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
ملاي ويرانگر ( ملاخصم الدين)
داستان گم شدن ملا
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
شيخ علي تهراني و سيد مهدي هاشمي ملا خصم الدين بودند
[h=2]درباره کتاب[/h] سقای آب و ادب، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی و البته جدیدترین اثرش هم؛ رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و این روزها در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است. رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی. اثر شامل ده فصل است:
عباسِ علی.
عباسِ امالبنین.
عباسِ عباس.
عباسِ سکینه.
عباسِ مواسات.
عباسِ زینب.
عباسِ ادب.
عباسِ حسین.
عباسِ فرشتگان.
عباسِ فاطمه.
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).این فصل چنین آغاز میشود که ...