ماجرای تهمت عظیم در سوره نور
تبهای اولیه
داستان پر ماجراى افك (تهمت عظيم) كه در سوره نور آيه 11 آمده چيست؟
درباره داستان افك شما مي توانيد به آيات 11-16 سوره نور نگاه كنيد و اما خلاصه ماجرا:
اهل سنت معتقدند پس از پايان غزوه بني مصطلق در بازگشت، عايشه از قافله مسلمانان جا ماند و چون به مدينه باز گشت گروهي با شايعه پراكني سخناني را درباره او بر سر زبان ها انداختند و به گونه اي بر او تهمت ناروا زدند و پيامبر نسبت به اين واقعه از عايشه متأثر گرديد. البته تهمت ناروا بستن بر ماريه از سوي عايشه نيز داستان ديگري است كه درباره تفسير افك بيان شده است.
شما تفصيلي اين ماجرا را مي توانيد در تفسير نمونه، ج 14، ص 386 بخوانيد.
درباره اين حادثه به چند نكته اشاره مي شود:
1. افك، به معناي تهمت عظيم و دروغ بسيار بزرگ است به گونه اي مسئله اي را از صورت اصلي اش دگرگون مي سازند. آن هم از سوي جمعيت متحد و هم داستان مثل منافقان.
2. مفسران و عالمان شيعه ضمن تشكيك در اين شأن نزول اصل حادثه را در تضاد با عصمت پيامبر مي دانند چرا كه در صورت پذيرش اين داستان رسول الله فردي خواهد بود كه تحت تأثير شايعه سازي منافقان قرار گرفته است!
3. روح اين آيات آن است كه بدانيم شخص بي گناهي (ترجيحا شخصيت مهم) متهم به عمل منافي عفت و زنا شده است و اين شايعه از سوي منافقان در جامعه پخش شده بود.
4. اصلي ترين هدف منافقان از طرح اين شايعه، شكستن حرمت رسول خدا(ص) بود و آنان در پي بهره برداري غرض آلودي به نفع خود بودند كه نزول آيات نور، چهره واقعي آنان را افشاء كرد.
5. برخي با تأكيد بر مطرح كردن عايشه به عنوان فرد اتهامي و آياتي كه در نفي اين اتهام نازل شد به نوعي در صددند تا براي او فضيلتي را تصور كنند. در حالي كه:
اولا: اين ماجرا در رابطه با ماريه قبطيه (همسر ديگر پيامبر) نيز نقل شده است كه حداقل ارتباط موضوع با عايشه را مورد ترديد قرار مي دهد.
ثانيا: آيه شريفه فقط در پي نفي تهمت زنا است و از نظر منطقي نتيجه تابع اخس مقدمات است يعني هدف اصلي آيه نفي تهمت است و افزون بر آن هدفي را دنبال نمي كند چه رسد به آنكه فضيلتي را براي عايشه از اين آيه به دست آوريم!
6 ) فلسفه اشاره به موضوع در قرآن حفظ حرمت پيامبر(ص) است. زيرا طرح مسأله فوق توطئهاى براى ترور شخصيت پيامبر(ص) بوده است. چون در ديد عوامانه اين گونه مسائل بلافاصله سرايت به حيثيت شوهر نيز مىكند و او را در جامعه خوار و زبون مىسازد. از اين رو خداوند بزرگ به سرعت آن را نفى نموده است.
اكنون بايد پرسيد مسألهاى كه اولا شخص آن معلوم نيست ثانيا حدود دلالت آن محدود است و ثالثا فلسفه آن حفظ حرمت پيامبر(ص) است چگونه از آن مىتوان بر فضيلت شخص خاصى استدلال كرد؟ آيا چنگ زدن به اين دلايل خود بهترين دليل بر بىدليلى نيست؟
اما در مقابل مىبينيم كه قرآن خطاب به زنان پيامبر(ص) فرموده است: «و قرن فى بيوتكن . شما در خانههاى خود قرار گيريد». (احزاب آيه 33) كنايه از اينكه در مسائل سياسى و اجتماعى داخل نشويد. زيرا خطر آلت دست سياسىكاران زيرك دنياپرست قرار گرفتن و لغزش بسيار براى آنان وجود داشت.
پس از پيامبر(ص) به اين دستور عمل نكرد و آشكارا در صحنه تعارضات اجتماعى داخل شد و فرماندهى جنگ جمل بر عليه اميرالمومنين(ع) را به عهده گرفت و بر آن حضرت در زمانى كه رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده داشت و از نظر جميع مسلمين واجب الاتباع بود بغى نمود.
براى آگاهى بيشتر ر . ك : «نقش عايشه در تاريخ اسلام» علامه سيد مرتضى عسكرى.
پیامهایی برای زندگی امروز:
1 دامن زدن به شايعه و پخش آن، ممنوع است. ( «لَوْ لا» نشانهى توبيخ از سوء ظن و پخش شايعات است) 2 در جامعهى اسلامى بايد روحيهى حسن ظن حاكم باشد. «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» (حسن ظن، يكى از آثار ايمان است).
3 همهى مردم در برابر آبروى يك «فرد» مسئولند. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ» 4 بنى آدم اعضاى يكديگرند. تهمت به هر عضوى از جامعهى اسلامى، همانند تهمت به ديگر اعضاست. «بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً»
ابتدا ترجمه آیات مورد سوال را مطرح می کنیم:
چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است؟! (12)
چرا چهار شاهد براى آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند! (13)
و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل شما نمىشد، بخاطر اين گناهى كه كرديد عذاب سختى به شما مىرسيد! (14)
به خاطر بياوريد زمانى را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد، و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مىپنداشتيد در حالى كه نزد خدا بزرگ است! (15)
چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم خداوندا منزّهى تو، اين بهتان بزرگى است»؟! (16)
خداوند شما را اندرز مىدهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد! (17)
و خداوند آيات را براى شما بيان مىكند، و خدا دانا و حكيم است. (18)
كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است و خداوند مىداند و شما نمىدانيد! (19)
و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اينكه خدا مهربان و رحيم است (مجازات سختى دامانتان را مىگرفت)! (20)
خداوند در اين آيه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پيامبر و آسيبپذيرى آنان در برابر شايعات، توبيخ مىكند.
قرآن گاهى به جاى كلمهى «ديگران» كلمهى «شما» را به كار برده است تا به مسلمانان بگويد همهى شما يكى هستيد. مثلًا به جاى اين كه بگويد: به ديگران نيش و طعنه نزنيد مىفرمايد: «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» «حجرات،آیه11» به خودتان نيش نزنيد. و به جاى اين كه بگويد: وقتى كه وارد خانهاى شديد به ديگران سلام كنيد، مىفرمايد: «فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ» «سوره نور،آیه61» به خودتان سلام كنيد.
در اين آيه نيز به جاى اين كه بگويد: به ديگران حسن ظن داشته باشيد مىفرمايد:
«بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» به خودتان حسن ظن داشته باشيد.( تفسير نور، ج8، ص: 154).