جمع بندی منطق مجازات برای حق الناس چیست؟
تبهای اولیه
سلام.
اگر کسی در قیامت حق الناسی به گردن داشته باشد، مجازات خواهد شد، ولی آیا این کمکی به کسی می کند که حقّش در دنیا تصاحب شده است؟
به طور مشابه، در مجازات دنیوی هم همینطور، مجازات قاتل یا اسیدپاش و غیره، چه کمکی به مقتول و مضروب یا خانواده شان می کند؟
به نام خدا:
ابتدا لازم است بیان کنیم، دامنه پاسخ در باره انواع قصاص هم از نوع ضرب و جهل و هم قتل خواهد بود پس جواب به صورت کلی است و به یک نوع قصاص که قصاص در قالب قتل است محدود نمی شود.
و اما پاسخ این که:
شاید به ظاهر اجرای قصاص برای خود یا خانواده فردی که دچار صدمه شده خیلی فایده ای نداشته باشد، اما باید به جنبه عمومی قصاص توجه کنیم که مایه حیات جامعه است و نفع قصاص به عموم مردم بر می گردد.
به هر حال زندگی دنیوی انسان ها به دلیل تعارض مشکلات و رویارویی هایی که احیانا میان بعضی از افراد اتفاق می افتد، نمی تواند از آسیب ها در امان باشد.
وضع بعضی از قوانین سخت گیرانه خصوصا در اسلام موجب می شود که جامعه در چارچوب معینی قرار گرفته در سایه امنیت، مدنیت اجتماعی مناسبی برای زندگی با کمترین مشکل شکل بگیرد.
این مطلب مورد تلقی فطری هر کسی است که اگر به او ظلمی شده و نتواند حقش را از ظالم بگیرد یا مجرم را تقاص کند، کارش را به خدا و قیامت واگذار می کند، زیرا به حکم آیات بسیاری از قرآن از جمله آیه شریفه " فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ"(1)
پس هر كس به وزن ذره اى نيكى كرده باشد آن را مى بيند.
هر فردی اگر ذره ای کار نیک یا خدای ناکرده بد انجام دهد نتیجه آن را خواهد دید، پس می فهمد که به طور حتم با شخص مجرم برخورد خواهد شد در نتیجه مظلوم به این امر رضایت می دهد و نوعی شفای خاطر برایش ایجاد خواهد شد.
بسیار اتفاق افتاده حتی برای ما که در پی نفرین شخص یا اشخاصی به او فهماندیم حالا که نمی توانم در مقابل حقی که از من تضییع کردی چیزی از تو بستانم از خدا می خواهم در قیامت یا حقم را از تو بگیرد و به من بازگرداند یا که تو را به عذابی سخت دچار کند و می دانیم قضاوتی که در قیامت انجام می شود چه سختی هایی در پی دارد که قابل توصیف نیست.
از طرفی کار رسیدگی به جرم کسی در محکمه قیامت با رسیدگی در دادگاه دنیا کاملا متفاوت است که به یقین به نقع کسی است که حقی از او سلب شده پس حق به حقدار می رسد.
اجر و پاداشی که خدای متعال در سرای آخرت به ستم دیده خواهد داد، با اجر و پاداشی که در دنیا نصیب افراد می شود تفاوتی اساسی دارد و آن اجر و پاداش، همه سختی هایی که در دنیا به دلیل ظلم تحمل کرده است را جبران خواهد کرد.
در دنیا نیز مطلب می تواند به همین شکل باشد که اگر از شخصی صدمه دید، قصاص آن شخص صدمه زننده علاوه بر این که باعث عبرت دیگران و محدود شدن تکرار دوباره عمل از سوی او یا دیگر افراد می شود،موجب آرامش خاطر صدمه خورده خواهد شد.
این حق را قوانین مدنی جامعه اسلامی به تمام افراد داده است.
علاوه شوک روانی حاصل از صدمه، یا از بین خواهد رفت یا از شدت آن کم خواهد شد.اگر چه قصاص ظالم، موجب باز گشتن مظلوم به وضع و حالی که از قبل داشته نخواهد شد، ولی خدای متعال در سرای دیگر او را به دلیل ظلمی که به او شده و صبری که در پیش گرفته راضی خواهد کرد و آنچه برای ما مهم است، پاداش اخروی است که جاودانه است.
در ادامه مناسب است در باره قصاص، علت یا حکمت آن، بیان یکی از تفاسیر را در تبیین آیه شریفه مربوطه نقل کنیم.
نوشته شده است.
آيا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى كه بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار دادهاند به خصوص در باره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مى گويند:
1- جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مى كنيد!.
2- قصاص جز انتقامجويى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرف داران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقام جويى روح تازهاى مى دمند!
3- آدم كشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است، و بايد معالجه شود، و قصاص دواى چنين بيمارانى نمى تواند باشد.
4- مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنا بر اين، قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مى شده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
5- آيا بهتر نيست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مى ماند، و هم از وجود آن ها حتى المقدور استفاده مى شود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مساله قصاص مطرح مى شود.
پاسخ چنین است:
دقت در آيات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن مى سازد "وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ".
زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است، و چون در اين گونه موارد مساله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا مى باشد شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دام دارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بنا شده زيرا مى بينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى كنند، و يا به خاطر نمو گياه شاخه هاى مضر و مزاحم را مىبرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مى دانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مى كنند، از بين بردن اين افراد خون ريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد، و ناگفته پيدا است كه تا كنون هيچ كس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين در مورد ايراد اول.
در مورد ايراد دوم بايد توجه داشت كه اصولا تشريع قصاص هيچ گونه ارتباطى با مساله انتقام جويى ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مساله شخصى است، در حالى كه قصاص به منظور پيش گيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت از ساير افراد بى گناه مى باشد.
در مورد ايراد سوم كه قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورت هايى براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمى توان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار مى آورد و جراتى كه به جنايت كاران اجتماع مى دهد براى هيچ كس قابل ترديد نيست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در باره تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مى كنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز به ديگران تجاوز نمى كند، و به اين ترتيب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت، و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستان هاى روانى فرستاد.
اما اينكه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف و جدان مى دانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اينكه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدان هاى نبرد و غير آن ادعاى بى ارزشى است، و به خيال بافى شبيه تر است.بر فرض چنين دنيايى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلما در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافه هاى گوناگون قطعا از گذشته بيشتر و وحشيانه تر است حذف اين قانون جز اينكه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ايراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همان طور كه قرآن تصريح مى كند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيش گيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلما زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم زندان هاى كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايت كاران بهتر است) و به همين دليل در كشورهايى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، به خصوص اگر حكم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايت كاران با فكرى آسوده تر و خيالى راحت تر دست به جنايت مى زنند.(2)
پی نوشت ها:
1.سوره زلزله،آیه 7
2.مکارم شیرازی ناصر،تفسیر نمونه ،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 هجری خورشیدی،چاپ اول،از صفحه 607 تا صفحه 611
آيا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى كه بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار دادهاند به خصوص در باره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مى گويند:
1.جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مى كنيد!.
2.قصاص جز انتقامجويى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرف داران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقام جويى روح تازهاى مى دمند!
3.آدم كشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است، و بايد معالجه شود، و قصاص دواى چنين بيمارانى نمى تواند باشد.
4.مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنا بر اين، قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مى شده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
5.آيا بهتر نيست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مى ماند، و هم از وجود آن ها حتى المقدور استفاده مى شود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مساله قصاص مطرح مى شود.
پاسخ چنین است:
دقت در آيات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن مى سازد "وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ".
زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است، و چون در اين گونه موارد مساله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا مى باشد شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دام دارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بنا شده زيرا مى بينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى كنند، و يا به خاطر نمو گياه شاخه هاى مضر و مزاحم را مىبرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مى دانند تنها ديد انفرادى دارند،
اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مى كنند، از بين بردن اين افراد خون ريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد، و ناگفته پيدا است كه تا كنون هيچ كس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين در مورد ايراد اول.
در مورد ايراد دوم بايد توجه داشت كه اصولا تشريع قصاص هيچ گونه ارتباطى با مساله انتقام جويى ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مساله شخصى است، در حالى كه قصاص به منظور پيش گيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت از ساير افراد بى گناه مى باشد.
در مورد ايراد سوم كه قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورت هايى براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمى توان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار مى آورد و جراتى كه به جنايت كاران اجتماع مى دهد براى هيچ كس قابل ترديد نيست،
و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در باره تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مى كنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز به ديگران تجاوز نمى كند، و به اين ترتيب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت، و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستان هاى روانى فرستاد.
اما اينكه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف و جدان مى دانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اينكه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدان هاى نبرد و غير آن، ادعاى بى ارزشى است، و به خيال بافى شبيه تر است.بر فرض چنين دنيايى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلما در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافه هاى گوناگون قطعا از گذشته بيشتر و وحشيانه تر است حذف اين قانون جز اينكه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ايراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همان طور كه قرآن تصريح مى كند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيش گيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلما زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم زندان هاى كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايت كاران بهتر است) و به همين دليل در كشورهايى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، به خصوص اگر حكم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايت كاران با فكرى آسوده تر و خيالى راحت تر دست به جنايت مى زنند(4)
در پایان مناسب است این نکته بیان شود اگر چه قصاص حق هر کسی است اما اجرای آن در جایی مناسب و گاهی لازم است که شخصی به عمد قصد صدمه زدن یا قتل کسی را داشته باشد که به طور معمول با آلت قتاله همراه خواهد بود یا مثل شخصی که با اسید صورت انسانی را از بین می برد. اما در قتل های اتفاقی که قاتل قصدی بر قتل نداشته، بهتر است مورد عفو صاحبان خود قرار گیرد.
پی نوشت ها