بزرگوار ، در مورد توسل ، زیارت حرمین و .... پرسیده بودید یا نمی دانم کس دیگری به جای شما پرسیده بودند یا قصد و غرض دیگری در کار بود و یا اصلا یادتان نمیاید که چه پرسیده بودید ، الغرض جواب آنهاست.
البته انتظاری ندارم که بتوانید مطلب را هضم کنید چون چشم و گوشتان را بسته اید ، ولی نمی دانم متوجه می شوید یا نه ! من از هر سوال شما قدری دیگر یاد می گیرم.
آداب و رفتار سوال پرسیدن و جواب دادن از شما یاد می گیرم. اینکه وقتی نمی توانم جواب بدهم نباید تهدید کنم ، نباید زور بگویم ، نباید پرده دری کنم ، نباید خودم را از گناه مسخره کردن مومنه ای بدور بدانم ، نباید فراموش کنم من که ادعای عرفان را به دوش یدک می کشم باید از یاد نبرم که با هر خطایی سقوطی می کنم که به آن مرتبه رسیدن دوباره برای من شاید کفاف این عمر مرا نکند.
بزرگوار اسم این تاپیک نقد فرادرمانی است !!!! متوجه می شوید !!!! نه تعریف و تمجید از آن !!!! هر وقت من از آن تعریف کردم آنوقت حق با شماست.
جواب وقتی ارزش دارد که چشم و دل باز و گوش شنوا در میان باشد. اگر شما اینها را بزرگان عرفان خود یاد گرفته اید که صد رحمت به این آقایی که حتی شما دوست ندارید اسمش را بیاورید. هر چه باشد حداقل گشاده رویی و صبر و تحمل در سوال و جواب را دارد.
خواهشمندم قبل از جواب دادن به کتاب آداب سوال و جواب مراجعه بفرمایید تا ما را نیز از نعمت این اخلاق ارزشمند مستفیض نمایید. مطمئن باشید همه سوالهای شما را جواب خواهم داد. ولی وقتی تهدید می کنید که می بندیم و می بریم و می دوزیم مجالی نمی ماند.
صدام را وقتی اعدام می کردند حداقل دهانش باز بود و فرصت فریاد زدن داشت !!!!
با سلام
باز طفره، باز حاشیه، من کی راجع به عقاید شما در این باره چیزی پرسیدم؟، حتی خودتون هم نمی دونین ربط چیزایی که آوردین به بحث تاپیک چیه!، از خواننده های محترم تقاضا دارم به مطالب مورد اعتراض بنده در پست قبل نگاه کنن و ببینن ربط اونا به بحث تاپیک چی بوده، اگه فهمیدن بنده رو هم مطلع کنن بلکه بنده هم چشم و گوش دلم باز بشه، قطعا بحث در اینجا آدابی داره،اگه کاربری پشت سر هم مطالب بی ربطی بیاره که خودش هم ربطش رو به بحث تاپیک ندونه حذف این مطالب کاملا معقول و موجهه...
گفتین اسم تاپیک نقد فرادرمانیه، ما در اینجا و تا حالا به جز سرسپردگی کورکورانه و حاشیه رفتن ها و دست و پا زدن مذبوحانه و مظلوم نمایی و جعل بی شرمانه ی مطلب(رفتین به جای عقاید اون آقا یه سری مطالب من درآوردی نوشتین) و ... چیزی از شما ندیدیم...
ببینین بنده و بقیه ی دوستان بیکار نیستیم که وارد مجادلات بچه گانه بشیم ، در شان ما هم نیست،اگه می خواین بحث این تاپیک ادامه داشته باشه و من و بقیه ی دوستان این گفتگو رو باهاتون ادامه بدیم، به جد ازتون می خوام از حاشیه و طفره رفتن دست بردارید، با این شانتاژ کردن ها و مظلوم نمایی ها و حاشیه رفتن ها به جایی نمی رسید، شما به جای این حاشیه ها بطور روشن و شفاف و بدون حاشیه به مطالب من و دوستان پاسخ بدید، قبلا هم گفتم باز هم تکرار می کنم:
خواهشم اینه که تاپیک رو منحرف نکنید، مطالب شما بجای اینکه «حلقه شناسی» باشه «حلقه سراییه»، باز هم تذکر می دم در اینجا قرار نیست راجع به عقاید شما یا اشعار شما درباره ی عرفان حلقه بحث کنیم، قراره راجع به خود عرفان حلقه و عقاید اون آقا بحث کنیم، اون هم دقیق و مستند، ظاهرا کوچکترین دقتی به مطالب حقیر و دوستان نمی کنید، قرار بود به سوالات بنده راجع به عقاید اون آقا پاسخ بدین که با بی شرمی رفتین یه سری مطالب من درآوردی از خودتون در آوردید، به اون همه مطلب دقیق و مستند و مفصل در نقد عرفان حلقه که در پستای قبلی گذشت هیچ پاسخی ندادید، حالا هم رفتین مطالبی رو آوردین که هیچ ربطی به بحث ما نداره، اگه در ادامه می خواید در اینجا مطلب بنویسید باید آداب بحث در اینجا رو رعایت کنید، اگه بخواید این مطالب بی ربط رو ادامه بدید برای جلوگیری از انحراف تاپیک اون مطالب بی ربط حذف خواهند شد...
با سلام مبحث جالب و جذابي است با تشكر از كاربران عزيز و نيز تشكر از جواب هاي خوب سيد ضيا عزيز و سركار استاد بزرگوار شايسته است وقتي اين بحث به نتيجه مناسبي رسيد يكي از بزرگواران بحث را جمع بندي مناسبي نماييد تا در جاهاي مختلف مورد بهره بردداري مناسب قرار گيرد .
دکتر اسماعیل منصوریلاریجانی مقدمه نویس کتاب انسان از منظر دیگر محمد علی طاهری طی پیامی از این فرقه انحرافی اعلام برائت کرد. ایشان دارای سوابق عالی در زمینه نویسندگی و نشر آثار دفاع مقدس را دارند و عده زیادی از طرفداران عرفان کیهانی به خاطر سوابق عالی ایشان به عضویت این گروه انحرافی درآمده بودند.
بسمه تعالی طی تماس های مکرر، بسیاری از افراد در خصوص جلسات عرفان حلقه و درمانگرها سوال می کنند، لذا لازم به تذکر است بنده هیچ گونه اطلاعی از محتوای جلسات درمانگر ها ندارم و تنها راه وصول به حقیقت را عرفان شیعه اثنی عشری می دانم. دلیل نوشتن پاورقی و مقدمه به کتاب عرفان کیهانی نیز همین بوده است تا نشان دهم که عدول از معارف اهل بیت علیهم السلام انحراف محض است. اما پس از شش سال از چاپ کتاب عرفان کیهانی و اطلاع از بعضی اقدامات درمانگر ها و تذکر به جناب مهندس طاهری باز شاهد عدم رعایت قواعد کتاب مذکور هستیم، این امر بنده را بر آن داشت که از ناشر محترم بخواهم در چاپ های بعدی به حذف نام و مطالب بنده اقدام نمایند. از خداوند متعال می خواهم حیات و مماتم را با معرفت و ارادت به اهل بیت علیهم السلام قرین فرماید که به حمدالله تا کنون چنین بوده است. اسماعیل منصوریلاریجانی
بزرگواران اکنون همان زمان خاموش کردن چراغها و باز گذاشتن در خیمه است تا یاران با صلاحدید خودشان ترک دوستی کنند یا بمانند.
[quote=seyedziya;28185]
با سلام
باز طفره، باز حاشیه، من کی راجع به عقاید شما در این باره چیزی پرسیدم؟، حتی خودتون هم نمی دونین ربط چیزایی که آوردین به بحث تاپیک چیه!، از خواننده های محترم تقاضا دارم به مطالب مورد اعتراض بنده در پست قبل نگاه کنن و ببینن ربط اونا به بحث تاپیک چی بوده، اگه فهمیدن بنده رو هم مطلع کنن بلکه بنده هم چشم و گوش دلم باز بشه، قطعا بحث در اینجا آدابی داره،اگه کاربری پشت سر هم مطالب بی ربطی بیاره که خودش هم ربطش رو به بحث تاپیک ندونه حذف این مطالب کاملا معقول و موجهه...
گفتین اسم تاپیک نقد فرادرمانیه، ما در اینجا و تا حالا به جز سرسپردگی کورکورانه و حاشیه رفتن ها و دست و پا زدن مذبوحانه و مظلوم نمایی و جعل بی شرمانه ی مطلب(رفتین به جای عقاید اون آقا یه سری مطالب من درآوردی نوشتین) و ... چیزی از شما ندیدیم...
ببینین بنده و بقیه ی دوستان بیکار نیستیم که وارد مجادلات بچه گانه بشیم ، در شان ما هم نیست،اگه می خواین بحث این تاپیک ادامه داشته باشه و من و بقیه ی دوستان این گفتگو رو باهاتون ادامه بدیم، به جد ازتون می خوام از حاشیه و طفره رفتن دست بردارید، با این شانتاژ کردن ها و مظلوم نمایی ها و حاشیه رفتن ها به جایی نمی رسید، شما به جای این حاشیه ها بطور روشن و شفاف و بدون حاشیه به مطالب من و دوستان پاسخ بدید، قبلا هم گفتم باز هم تکرار می کنم:[/quote]
ببینید دوست عزیز
اگر شما از مردم دعوت می کنید تا مطالب را ببینند و قضاوت کنند اجازه بدهید خودشان هم تصمیم بگیرند با تبلیغات من یا با تهدیدات شما مسلما کاری از پیش نخواهیم برد.
اگر آزاد نیستیم لااقل آزاده باشیم.
[quote=مدیر سایت;28187] با سلام مبحث جالب و جذابي است
با تشكر از كاربران عزيز و نيز تشكر از جواب هاي خوب سيد ضيا عزيز و سركار استاد بزرگوار
شايسته است وقتي اين بحث به نتيجه مناسبي رسيد يكي از بزرگواران بحث را جمع بندي
مناسبي نماييد تا در جاهاي مختلف مورد بهره بردداري مناسب قرار گيرد .[/quote]
مدیریت محترم
از اینکه هنوز روحیه بیایید پرسشگری را تجربه کنیم !!! را حفظ کرده اید از شما سپاسگزارم.
بزرگواران اکنون همان زمان خاموش کردن چراغها و باز گذاشتن در خیمه است تا یاران با صلاحدید خودشان ترک دوستی کنند یا بمانند.
ببینید دوست عزیز اگر شما از مردم دعوت می کنید تا مطالب را ببینند و قضاوت کنند اجازه بدهید خودشان هم تصمیم بگیرند با تبلیغات من یا با تهدیدات شما مسلما کاری از پیش نخواهیم برد.
اگر آزاد نیستیم لااقل آزاده باشیم.
مدیریت محترم از اینکه هنوز روحیه بیایید پرسشگری را تجربه کنیم !!! را حفظ کرده اید از شما سپاسگزارم.
سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش
واقعا" که شما یا بیش از اندازه گستاخید یا هذیان میگویید
چطور به خود اجازه میدهید که یک فرقه ی منحط منحرف شیطانی را با خیمه و اصحاب امام حسین(ع) مقایسه کنید و برائت های متخصصان از شما را با خاموش کردن چراغها در خیمه ی امام حسین(ع) یکی بدانید؟؟؟ انوقت انتظار دارید افکار عمومی چگونه قضاوت بنمایند؟؟؟
.................................................................. حق یارتان :roz:.....................................................
سرکار ایران من و بقیه ی دوستان زبونمون مو درآورد از بس به شما گفتیم تاپیک رو منحرف نکنید، چرا اینقدر حاشیه درست می کنید؟، برام یقین شده که شما بد جوری خودتون رو به خواب زدین، بجای این حاشیه ها یکی یکی به تمام نقدای ما پاسخ بدین، اون هم بطور مستند و دقیق و روشن و بدون حاشیه، اگه هم پاسخ معقولی ندارین (که ندارین وگرنه اینهمه به خاکی نمی زدین) تا تاپیک رو جمع و جورش کنم...
با سلام
من هنوز منتظر جوابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وَ قَالَ [علیه السلام] قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ . و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگویى او به میزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ، و پاكدامنى او به اندازة غیرت اوست .
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ . و درود خدا بر او فرمود : آن كه تو را هشدار داد ، چون كسى است كه مژده داد. .. وَ قَالَ [علیه السلام] اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ . و درود خدا بر او ، فرمود : زبان تربیت نشده ، درنده اى است كه اگر رهایش كنى مى گزد.
..
از دادزنی در لاله زار تا ملغمه ای به نام عرفان حلقه
همانگونه که ریکی مدعی است که روش او یک مذهب نیست گردانندگان عرفان حلقه نیز بر این ادعا استوارند ولی در اعمال با ورود به مسائل دینی و مذهبی آنها را به چالش کشیده و به سخره میگیرند/ البته وی سفرهایی به ترکیه داشته که همه در راستای خوشگذرانی و اعمالی بوده که از یک مدعی ارتباط با کهکشانها قبیح میباشد.
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
در ادامه سلسلهگزارشهای «تابناک» در خصوص مرشدان گمکرده ره، در این گزارش به بررسی بخشی دیگر از انحرافات عرفان حلقه میپردازیم.
« بشتابید امشب و هر شب با هنرنمایی رقصندگان مشهور ساعاتی خوش را برای شما تدارک دیدهایم.»
شاید خواننده محترم از نوع شروع این نوشتار به این بیاندیشد که نویسنده چه منظوری را لحاظ کرده است؟ در واقع این بخشی از دیالوگهایی است که افرادی که فضای لالهزار قدیم را به خاطر میآورند هر روز در مقابل یکی از تئاترهای آن روزگار، میدیدند.
اما قهرمان پوشالی داستان ما نیز از همین نقطه آغاز کرده است.
«م.ط» در مورخ 1/1/1335 در کرمانشاه پا به عرصه وجود گذاشته است. اطلاعات شناسنامه نامبرده حکایت از تولد در این تاریخ با شماره 31191 صادره از بخش یک کرمانشاه که پدرش به نام محمدآقا متولد کنگاور به شناسنامه 414 کرمانشاه و مادرش عزتالملوک اهل کنگاور.
نامبرده پیش از انقلاب در همین لالهزار خودمان به شغل دادزنی در مقابل تئاتر نصر و جامع باربد مشغول بوده و جهت تشویق مردم به حضور در مراسم اشخاصی چون جمیله، جبلی و حجتی فعالیت میکرده با توجه به فضای کسب و کار منطقه لالهزار و بورس لوازم برقی و الکتریکی بودن آن منطقه، نامبرده در ادامه وارد کارهای سیمکشی برق شده و این شغل را ادامه میدهد.
بنابر این گزارش در همین اوضاع و احوال و تب و تاب دهه 50 ایران با توجه به درک و فهم پایین سیاسی و اجتماعی جذب یکی از گروههای چپ مارکسیستی شده و بعد از شکست مفتضحانه این سازمان، از ترس مدتها خانهنشین میشود.
در این دوران یکی دیگر از هواداران این گروهک به نام «فریدون» به او پیوسته و با مطالعه بر روی افکار ریکی ـ از عرفان های ژاپنی ـ و در ارتباط مخفیانه با بقایای سازمان مذکور شروع به طراحی پدیده «عرفان حلقه» مینماید.
البته شاید یکی از ریشههای این انحراف را در القائاتی دانست که گروههای چپ برای اعضا و هواداران خود به وجود آورده که آنها از قدرت آنالیز برتر نسبت به دیگر طبقات اجتماعی برخوردار هستند.
مدیریت محترم مسئولیت جواب آخرت این دوست عزیز که این عکسها را منتشر می کند با شماست
من درست متوجه نشدم كه من بايد مسئوليت چه چيزي را در آخرت بپذيرم ؟؟
اين عكسها كه شطرنجي هست و تنها نقاب از چهره برخي مدعيان درغگو و فريبكار برداشته است . و اگر واقعيت داشته باشه كه واي به حال ما كه الگوي عرفان و سير الي الله و تهذيب عده اي شيطان صفت شده اند و ما بايد در نظراتمان تامل و تجديد نظر جدي كنيم
توصيه من به سركار خانم iranp301 و نيز ساير دوستان اين است كه در باب اين فرقه منحرف بيشتر تفكر كنند و براي گرفتن عرفان ناب به سرچشمه يعني قرآن و سيره عملي و نظري پيامبر بزرگوار و اهل بيت عزيز عليهم السلام مراجعه نمايند .
نكته ديگر اينكه من فكر ميكنم بايد بحث به سير منطقيش برگردد و بياييد قواعد مناظرات علمي را ارج بنهيم و احترام قائل شويم و تسليم دليل و منطق شويم و روي اين مساله عاقلانه و بدون تعصب تفكر كنيم .
پاسخ قاطع به نظریه بهداشت معنوی آقای حميدرضا مظاهری سیف
مقدمه : پروردگارعالم با خلقت و تعلیم آدم(ع) وي را به جمع فرشتگان عرضه فرمود و همه ملائك بجز ابليس (عزازيل) پس از آزمایش و تایید شايستگي نظري جانشيني آدم(ع) در زمين ، به فرمان خدا به ايشان سجده كردند. سپس خداوند متعال تنها با يك توصيه و هشدار ، به آدم اختیار كامل داد تا به اتفاق زوج خود در باغی مملو از درختان گوناگون رحمت الهی ساکن شود و به اتفاق از همه محصولات و امکانات آن باغ بهره مند گردند. اصل توصيه و هشدار الهي ، مربوط به خودداري آدم و زوجش از نزديكي به یکی از درختان جنت بود که ظاهرا درخت و محصولات آن متعلق به ابلیس مي باشد. ابلیس از نژاد جن و جنس آتش ، مخلوقی است كه با سوابق درخشان در پرونده عبادي خود به مقام فرشتگان رسیده است ، او در آزمایش آخر با ابراز تکبر و خود داری از سجده بر آدم و اظهار برتری نسبت به وی ، مردود شده و با وجود داشتن درختي پر محصول در بهشت وحدت ، به صفت شیطانی متصف و از مقام رفیع قبلی مترود و نزول داده شد. ابلیس که خود را در آزمایش آخر اغوا شده و مغرور دید ، از خداوند رحمان تا دوره بعثت مهلت خواست و خداوند نیز تنها تا وقت معلومی به وی مهلت داد ، آنگاه ابلیس به عزت الهی قسم یاد کرد که آدم و بنی آدم را نیز با جلوه گری زینت ها ، حیات ، قدرت و غرور دنیا اغوا خواهد نمود و در اين رابطه هيچكس از مدعيان بندگي خدا پايان نامه رهايي به دست نخواهد گرفت ، مگر اينكه در مقام بندگي به بينشي كمال يافته (مخلص) ، رسيده باشد. از اينرو پرودگار عالم به ابليس فرمود : " اين راه راست و مستقيم من است كه تو بر بندگان تابع و خالص من كه از هدايت و راهنمايي من تبعيت نموده و در بينش به كمال راه يافته اند ، تسلط نخواهي يافت ، مگر كساني كه فريب وعده هاي غرور آميز و گمراه كننده تو را بخورند و از تو تبعيت نمايند، در اینصورت جهنم نا آگاهی و جهل از تو و پیروان تو پر خواهد شد." بهشت وحدت و اختيار آدم و زوجش: اختیار کامل بهره برداری آدم و زوج وی در باغ وحدت و رحمت الهی از آنجا ثابت می گردد که ایشان با اختیار خود به درخت ممنوعه (درخت تضاد) نزدیک و از محصول آن تناول نمودند و با این عمل به نفس خود ظلم کردند و خود را به سختی و مشقت قوانين عادلانه حاكم بر جهان دو قطبی (خیر و شر) ، دچار نمودند. به عبارتی "بهداشت معنوی" خود را با دست خود به خطر انداختند. تاثیر پذیری آدم و زوجش نسبت به وسوسه هاي اغوا کننده و ظاهر فریب ابلیس به منظور جاودانگی و یا فرشته شدن ، موجب نزدیکی و تناول ايشان از محصولات درخت ممنوعه گرديد و با اجراي اين عمل ، قسم ابليس نیز تحقق یافت. به محض تخلف آدم و زوجش در بهشت وحدت ، مخلوقی خلق شد که محصول مشترک آدم و ابلیس بود. این مخلوق انسان نام گرفت یعنی محصولی از فراموشکاری ، عجله ، ظلم ، جهل ، ناسپاسی ، کفر ، طغیانگری ، حریصی ، کم طاقتی ، هلوعی ، مجادله ، تنگ نظری ، ضعیفی ، نومیدی و... در ظاهر و با پشتوانه کل اسماء الهی و تجارب کیفی آدم(ع) در باطن خود. آدم و زوجش پس از رفع سر مستي ناشي از تناول ميوه ممنوعه ، در يك لحظه خود را آلوده و سلامتی معنوی خود را آسیب دیده مشاهده کردند و لذا تلاش نمودند تا آسیب ها و آلودگی های ظاهر شده را با محصولاتی از درخت های مجاز باغ وحدت ، بپوشانند در همین حال ندای پروردگارشان را شنیدند که خطاب به آنان فرمود: "مگر شما را از نزدیکی به این درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست." در این هنگام آدم و زوجش با لطف و رحمت الهی ، مضطربانه به خود آمدند و اندوهگین از عمل گذشته و ترسيده از ابتلاي به مشقت وعده داده شده در آينده ، گفتند : "پروردگارا ما به نفس خود ظلم کردیم و اگر ما را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ندهی بطور حتم از خسارت دیدگان هستیم." خداوند توبه پذير ، توبه آنان را پذیرفت و فرمود: "همگی از مقام فعلي خود در بهشت وحدت به دنياي احاطه شده در تضاد هبوط کنید ، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید شد و در زمین تا زمان معینی مستقر و زندگی خواهید کرد و در آن می میرید و از آن خارج می شوید." خداوند رحمان چون اندوه و اضطراب فراوان ايشان را ديد ، باز با مهرباني فرمود : "جهت هدایت شما هادیانی را می فرستم چنانچه از آنان تبعیت کردید نه گمراه می شوید و نه به مشقت خواهید افتاد و در این صورت هیچ اندوه و ترسی ، بهداشت معنوی شما را به خطر نمی اندازد." این داستان واقعی با مفاهيم فراوان سمبلیک و راز آلود ، اساس كشف رمز خلقت آدم بعنوان خلیفه الهی در زمین (بستر حرکت) و اصول رعايت بهداشت معنوي وي محسوب مي گردد. اکنون سه گروه برای اثبات اشرفیت آدم و بنی آدم در آزمایش عملی و کشاکش زندگی در دنیای تضاد قرار گرفته اند تا برتری خلیفه الهی در زمین و حلقه "انا لله و انا الیه راجعون" را تحقق بخشند. گروه آدم و بنی آدم (لشگر الله) گروه شیطان و بنی شیطان (لشگر شیطان) گروه انسان های محصول مشترک آدم و ابلیس. تحقق وعده الهی: همه وعده هاي الهي بر اساس قوانين عادلانه حاكم بر جهان هستي و به مثابه اذن خدا ، براي سه گروه آدم ، شيطان و انسان ، تحقق يافته است. از اينرو آدم(ع) عليرغم برخورداري از دانش و علم تئوري و نظري (علم و عقل جزء) ثابت نمود كه براي خلاصي از وسوسه ها و حربه هاي فريبنده شيطان ، بينش و تجربه عملي لازم و كافي را ندارد. از اينرو بطور جدي نيازمند تسليم و تبعيت خالصانه از هدايت هاديان الهي مي باشد تا از اين طريق نيز به كمال (علم و عقل كل) برسد. خداوند صادق به وعده خود وفا نمود و علیرغم تخلفات پی در پی انسان طالب آدم شدن ، پیامبران و هادیانی را از جنس خودشان برای هدایت و کمک به ارتقاء بینش ایشان برگزید. اولین برگزیده الهی پس از هبوط ، خود آدم(ع) بود و پیوسته این رسالت در فرزندان صالح ایشان تا نوح(ع) و تا ابراهیم(ع) و تا موسی(ع) و تا عیسی(ع) و تا خاتم پیامبران محمد(ص) تداوم یافت و پس از خاتم ، تا کنون نیز زمین از هادی و حجت(عج) برگزیده ، خالی نبوده است. کلیه رسولان و پیامبران الهی در هر دوره دستورات هادیانه پروردگار عالم را برای هدایت مردم راه گم کرده و جویای ، حق بیان می کردند و مجموعه سیره و رسالت ایشان بعنوان كتاب دین و مرام و سيره به نسل هاي بعد از آنان منتقل می شد. همه ادیان الهی ریشه در وحدت ، تسليم و توکل انسان سرگردان جهت تسلیم به پروردگار عالم داشته است و دین حنیف ابراهیم(ع) جلوه بارز و شاخص شروع عملی دین اسلام می باشد. دين حنيف اسلام با رسالت حضرت محمد(ص) به دوره تمام و کمال خود رسید. محور بنيادين بهداشت معنوي همه اديان الهي تبعيت عملي پيروان آنان از سه اصل زير مي باشد : اصل وحدت وجود : "لا اله الا الله" هيچ خدايي بجز خداي يكتا وجود ندارد. اصل عبادت عملي در وحدت : " اياك نعبد" عبادت تنها و تنها مخصوص خداي يگانه است. اصل زندگي عبادي در وحدت : " اياك نستعين" استعانت و كمك خواستن و هر گونه درخواستي فقط و فقط از خداوند يكتا سزاوار است. اصول همه اديان الهي هيچگاه از اصول اسلام جدا نبوده است و لذا كوچكترين اختلاف و تفرقه اي نيز در بين هيچ يك از پيامبران ، رسولان و صالحين و مومنين به ايشان در اين خصوص وجود ندارد. از اينرو تمامي امامان و واليان اديان بخصوص ائمه اطهار عليهم السلام و شيعيان حقيقي ايشان بعنوان انگشت اشاره و راهنما براي راه گم كردكان ، در مقابل نظريه پردازان دروغين "بهداشت معنوي جامعه" پيوسته و با صلابت سه اصل فوق را تا پاي جان خود عمل نموده و همواره تابعين خود را نيز به رعايت دقيق اين سه اصل دعوت و تبشير و انذار مي نمايند.
قسمت دوم: آغاز گران خلل در بهداشت معنوی جامعه توحيدي : در زمان حیات و دوره رسالت هادیان و پیامبران الهی ، عده ای از مستضعفین و موحدین فارق از جنس و نژاد و سن و سابقه و علم و ثروت و مقام و قدرت و... به منظور ارتقاء بینش و حفظ و تقویت بهداشت معنوی خود به طور متحد گرد پیامبران جمع و دستورات ایشان را کاملا رعایت می کردند و عده ای هم به ضدیت ، تشکیک و دشمنی و ایجاد تفرقه در بین مومنین می پرداختند و عده ای دیگر نيز بطور منافقانه در بین این دو دسته به حفظ منافع و موقعیت و افزایش ثروت و قدرت مشغول می شدند. بر مبناي گزارشات تاریخ انبیاء ، همیشه دو گروه دشمن و منافق ، با بکار گیری ابزارها و حربه ها و وعده های فریبنده و قدرتمدار شیطان همواره خطری جدی برای سلامت و بهداشت معنوی گروه مستضعف و موحد جامعه خود ، بوده اند. نکته بسیار جالب توجه این است که دو گروه دشمن و منافق حاكم بر جوامع ، همیشه توجیه رفتار متضاد و نفاق انگیز خود نسبت به گروه مستضعف و مومن را تحت عنوان حفظ بهداشت معنویت جامعه توجيه كرده و از نظریه خود با آب تاب فراوان دفاع نموده و توسط رهبانان و قدیسان و روحانیان طرفدار خود ، حكومت ها و دولت های خودكامه خود را موظف و مكلف به قانونمندي اوامرشان تحت عنوان دستورات دینی و يا مذهبي ، جلوه داده اند. به استناد آيات روشن قرآن كريم ، فرعون و اطرافیان او بدون شک ، از جمله اولین نظریه پردازان بهداشت معنوی جامعه بوده اند ، چرا که در برابر تعالیم الهی موسی(ع) به مردم مصر ، گفتند: اطرافيان فرعون گفتند: "بىشک، اين (موسي) ساحرى ماهر و دانا است!"(اعراف-109) و اشراف قوم فرعون گفتند: "آيا موسى و قومش را رها مىکنى که در زمين فساد کنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!" فرعون گفت: "بزودى پسرانشان را مىکشيم، و دخترانشان را زنده نگه مىداريم ؛ و ما بر آنها کاملاً مسلّطيم!" (اعراف-127) و فرعون گفت: "بگذاريد موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند! زيرا من مىترسم که دین شما را دگرگون سازد ، و يا در اين سرزمين فساد بر پا کند!" (غافر-26) در این آیات به روشنی دیده می شود که حتی فرعون نیز با سابقه کاملا مشخص ظلم و فساد در جامعه ، با بهانه نظریه "حفظ بهداشت معنوی جامعه" ، موسی (ع) را متهم به ساحر بودن ، تغییر دین مردم و فساد در زمین محکوم می نماید و مجازات او را در قانون دولت خود ، قتل تعیین می نماید. درست شبیه به همین نظریه را در دوران شاهنشاهی قبل از انقلاب اسلامي ايران نيز شاهد بوده ایم. در آن دوران شاه و طرفداران وي با بهانه نظریه "حفظ هارمونی و بهداشت معنوی جامعه" هزاران نفر از مبارزان مومن و موحد را بطور کاملا قانونمند ، حتی با فتوای برخی از (ظاهرا) روحانیان درباری تحت آزار ، شکنجه و قتل دولت و رژیم خود قرار دادند. علت اصلی به خطر افتادن بهداشت معنوی جامعه: هادیان ، رسولان و پیامبران الهی دستورات خالص خود را به پیروان مومن و موحد منتقل و خود از میان ایشان رحلت می نمایند. این دستورات الهي در قالب احکام دین بعنوان ميراث در دست قدیسان و رهبانان و روحانیان قوم (جامعه) قرار می گیرد. چنانچه این وارثان دین و مرام الهي نیز درست مانند رسولان مطالب و دستورات ديني را به دیگران انتقال دهند ، بطور طبیعی نباید هیچ اختلافی در بین مردم و مدعيان اديان و مذاهب گوناگون بوجود باید. چرا که طبق آیه شریفه قرآن : "بین هیچ یک از پیامبران و رسولان اختلافی نیست." اكنون چنانچه در بین افراد و گروه هایی که خودشان ، خودشان را مالک و وارث و حراست کننده دین حنیف الهی تلقی می کنند ، اختلافات و تفرقه شدیدی نمایان باشد بطوری که حتی ظاهر روحانی آنان نيز مشتبه جلوه نمايد و اعتماد مردم از ایشان سلب گردد ، می توان یقین یافت که بهداشت معنوی جامعه به خطر افتاده است. معمولا در هنگامی که اینگونه اختلافات برای ازدیاد قدرت و حوزه نفوذ افراد ، گروه ها و فرقه های دینی و مذهبی شدت می یابد ، و موحدین و مومنین بجای تاسی به وحدت با کینه و حسد و انتقام نسبت به هم متفرق می گردند ، فرصت و زمینه لازم و كافي برای ظهور و سلطه فرعون با طرح نظريه "حفظ هارموني معنويت جامعه" ، فراهم می گردد و در مقابل خداوند نيز موسايي را براي جلوگيري از طغيان فرعونيان ، مامور مي سازد. (اذهب الي فرعون انه طغي)
دلايل عمده پيدايش مسائل و مشكلات امروز مردم : كليه مشكلات امروز مردم (جامعه اسلامي) از بينش و غفلت ديروز و امروز ملوك معنوي جامعه ناشي شده است. واضح است كه اگر در يك جامعه اسلامي مشكلات اساسي مردم ، قابل مشاهده عموم مي شود ، اين علامت روشن نشان دهنده وجود مشكلات در بين ملوك معنوي ايشان به حساب مي آيد! چرا كه "الناس علي دين ملوكهم" معروف است. از اينرو نخستين برهم زنندگان بهداشت معنوي جامعه ، متوليان و وارثان و حراست كنندگان از دين و مذهب الهي بعنوان ملوك معنوي جامعه هستند. بطور مسلم طبق وعده پروردگار عالم ، به خاطر اميال زياده خواه ، منحرف و تفرقه انگيز ملوك معنوي ، خداوند عادل هيچگاه مستضعفين عالم را بدون يار و ياور و هدايت كننده رها نمي كند. غافل بودن از خود و اطرافيان خود نسبت به رعايت اصول دين مبين اسلام و سوق دادن مشكلات خود ساخته و خود پرورده به ديگران با نظريه هاي فرافكنانه مانند "بهداشت معنوي جامعه" ، تنها به مثابه ابزاري است كه ملوك فعلي دين و دنيا مي توانند بطور موقت از آن بهره گرفته و تنها مخالفين را قانونمندانه و حاكمانه ، تضعيف و يا حذف كنند. اين عده از غفلت زدگان ديروز و امروز در دين و دنيا غافل از اين حقيقت هستند كه خداوند متعال در باره ايشان فرموده است : " و مكروا و مكرالله والله خير الماكرين" ، و شما تمامي مكر خود را بكار ببريد و خداوند نيز مكر خود را به شما نشان خواهد داد در حالي كه مكر خدا برترين مكرها است. تاسي و تاكيد ملوك دين و شريعت در قالب صرفا احكام رساله اي ، تنها به حفظ ظواهر و مناسك و مراسم صحيح ، براي مقدمه ورود به ايمان لازم است ولي به هيچوجه براي قائم شدن و كمال يافتن در دين الهي كافي نيست. تاكيد افراطي و كوركورانه و جبارانه بر حفظ ظاهر مناسك و مراسم و مستحبات بدون فراهم نمودن زمينه تحقيق و پژوهش در اصول دين (توحيد ، عدالت ، معاد جسماني ، نبوت و امامت) و ارتقاء ايمان به يقين در دل مومن و موحد ، از جمله مشكلات امروز مردم جامعه ما و بطور كلي جامعه بشريت است. گزينش و انتخاب افرادي خاص با معيار هاي كليشه اي و ظاهربينانه علم زميني توسط گروه هاي متفرق ، براي تعليم علوم آسماني و معنويت و دين الهي و به منظور حاكم نمودن اين افراد بعنوان ملوك معنوي و ديني بر عوام الناس ، از مشكلات جدي رايج امروزي جامعه معنوي است. توسعه طلبي و گسترش حوزه نفوذ و قدرت مادي گروه ها و جمعيت هاي مدعي حراست از دين و معنويت الهي با تمسك به هر وسيله و حربه ظاهر فريبي (حتي من دون الله و شيطاني) ، از دلايل عمده پيدايش مسائل و مشكلات امروز مردم است. اكنون اگر چه ملوك معنوي ، تمامي تلاش خود را بكار گيرند تا جهت حفظ ظاهر و مصلحت ، تنها اختلافات و مشكلات بين خودشان آشكار و رسانه اي نشود و موارد آشكار شده را نيز به گردن دشمنان و شياطين و ... معطوف نمايند ، ولي نزد خداوند بينا ، شنوا ، عالم و عادل ، خواهي نخواهي خودشان جزو متهمان رديف اول پيدايش مسائل و مشكلات معنوي امروز جامعه محسوب مي شوند. رعايت اصول دين مبين اسلام ، ضامن بهداشت معنوی جامعه: جامعه معنوي ، جامعه اي است كه همه افراد آن با تحقيق و پژوهش آزاد اصول دين خود را درك نموده و با اختيار كامل (بدون اجبار ، تلقين و اكراه) ، خود را موظف به رعايت احكام شريعت دين انتخابي ، نموده اند. اين جامعه اگر چه در شريعت اديان ، گوناگون است ولي كاملا متحد و موحد و بدون كوچكترين اختلافي به سمت صلح ، سلامت و كمال همه جانبه حركت مي نمايد. به منظور رسيدن به چنين جامعه اي كه هيچ تهديدي "بهداشت معنوي" آن را خدشه دار ننمايد ، زمينه سازي و ايجاد شرايط زير براي عموم شهروندان آن ضروري است: زمينه سازي غير دولتي و غير حكومتي به منظور حضور گسترده و فراگير و جذب خودجوش كليه حق طلبان و خدا جويان ، جهت انجام پژوهش و تحقيق عملي بيطرفانه و آزاد بر روي اصول دين اسلام حنيف (توحيد، عدالت، معاد جسماني ، نبوت و امامت) ابراهيمي(ع) و محمدي(ص) و حقيقت تشيع ، به شيوه تعليمات امام جعفر صادق(ع) ( فارق از تبعيض هاي مرسوم در سن و سال ، نژاد ، جنسيت ، وضع ظاهر ، سابقه ، پست ، مقام ، رتبه علمي ، مدرك تحصيلي ، استعداد ، هوش ، دين ، مذهب و .... افراد.) بازنگري و اصلاح واژه هاي و سنت هاي آباء و اجدادي و کشف رمز و ارائه كيفيت مناسک ، مراسم و عبادات دین حنیف ، به منظور ارتقاء بينش و ضد ضربه شدن مومن ، متقي و يقين يافته در برابر حربه ها و ترفندهاي متنوع و ظاهر فريب لشگريان شيطان . آماده سازي عمومي مومنين و خداجويان موفق در عرصه های گوناگون جهادهاي اصغر (مبارزه با شيطان و جهل بيرون) ، براي شروع و حضور ايشان در جهاد اكبر (مبارزه با شيطان و جهل درون). زمينه سازي فراگير به منظور ارتقاء بينش اسلامي عموم مردم براي حضور و درك ماهيت ظهور اباصالح المهدي(عج) بدور از تعصبات ، خرافات ، تشريفات و مراسم ظاهر فريب و اغواكننده.
کرامات ، مجموعه چیز هایی است که انسان را به کمال برساند و چیزهایی که می تواند انسان را به کمال برساند ، فقط آگاهی و ادراک توان بالقوه ی الهی است . یعنی در مسیر کمال از کسی پرسیده نمی شود که چه قدرتی دارد ، بلکه پرسیده می شود به چه آگاهی هایی رسیده و به چه درکی نایل گشته است.
:hamdel:
بسم الله الرحمن الرحیم نظر به این که نوین بودن نام عرفان کیهانی موجب شده است این عرفان خدامحور، مستقل از عرفان های توحیدی و دینی به نظر رسد و در زمره عرفان های سکولار به شمار رود، از این پس با تکیه بر یکی از محورهای کاربردی آن که کمک به انسان ها در ارتقاء سلامت جسم، روان و ذهن است، به «فرادرمانی» تغییر نام می یابد و از شبهه انتساب به هر جریان معناگرای نوپدید غیر توحیدی تفکیک می گردد.
در ضمن از آنجا که ورود به حوزه پژوهش های قرآنی درباره حکمت کیهانی مستلزم مطالعات عمیق و کارشناسی دقیق است، این امر به متخصصین مجموعه واگذار می شود.
بخش 1 شما بنیانگذار یک مکتبعرفانی هستید به نام مکتب عرفان کیهانی یا عرفان حلقه . این سوأل پیش می آید ، چه ضرورتی دارد نام گذاری جدیدی برای این عرفان ؟ بسم الله الرحمن الرحیم نام گذاری عرفان حلقه چند دلیل دارد . اول این که منظر ما در این مکتب عرفانی استفاده عملی از حلقه های رحمانیت عام الهی است . بدیهی است یک موضوع را می توان از منظر های گوناگون مورد بررسی قرار داد . وقتی از این منظر به این عرفان می نگریم ، به جزئیاتی برمی خوریم که شاید پیش از این از نظر دور مانده بود . اما با بررسی های بیشتربا آن چه وجود داشته است، تناقضی پیش نمی آید. حتی با بررسی های دقیق تربه تایید هایی نیز بر می خوریم که نشانگر یکسانی عرفان کیهانی با آموزه های قبلی است و تنها منظرما عوض شده است. بدیهی است در عرفان با حقیقت سر و کار داریم و نگرش به حقیقت از منظرهای گوناگون محدودیتی ندارد . پس نفس نام جدید نمی تواند مشکل آفرین باشد، به ویژه که هیچ گونه تناقض و تضادی وجود ندارد. نکته دوم این که ، در قالب این عرفان برای همه انسان ها پیام داریم و قصد معرفی این عرفان به همه جهانیان را داریم . این معرفی جهانی می تواند به عنوان شاخصه فرهنگی برای ایران در میان تمام تمدن ها کسب آبرو و عظمت می کند.
عرفان حلقه ازاین منظرمی تواند چنین وظیفه ای را برعهده گیرد. بنابر این وجود یک نام مستقل نشانگر آن است که در این عرفان منظر خاصی مورد نظر است .یعنی استفاده ی عملی از حلقه های رحمانیت عام الهی یا همان صفت رحمان. نکته ی مهم این است که افراد با فرهنگ و زبان مختلف ابتدا با یک نام روبرو می شوند. نام جدید سبب می شود افراد پیش از هرگونه پیش داوری و قضاوتی ابتدا جلب آموزه های آن شوند وتمایل پیدا می کنند به محتویات آن دسترسی یابند .پیش از آن که نام شناخته شده مانعی برای ورود به شناسایی آن شود انگیزه ی کافی برای جستجو و تحقیق خواهند داشت . اما اگر نام عرفان اسلامی وشیعی بر آن گذاشته شود ممکن است افراد از بررسی ومطالعه برآن اجتناب کنند. به دلیل سم پاشی هایی که در دنیا وجود دارد . ولی وجود یک نام مستقل باعث می شود ابتدا مطالعه و بررسی کنند و نحوه استفاده عملی از آن را تجربه کنند و بعد از آن با مبانی آن آشنا شوند . پس دلیل اولیه رفع نوعی دافعه بوده است! بله رفع دافعه و تاکید بر این که این عرفان از منظری دیگر قصد شناخت دارد خود این نام گذاری دافعه ایجاد نمی کند برای یک عده ی دیگر ؟ اگر فرصت داده شود ما موضوع را شفاف کنیم ، وافراد بی طرفانه به قضاوت بنشینند ، همه متوجه می شوند این نام صرفا به یک منظر اشاره دارد . اساسا هر موضوعی می تواند از منظرهای گوناگون مد نظر قرار بگیرد و باید آن چارچوب و آن منظر نام خاصی داشته باشد تا مخاطبان بدانند از چه زاویه ای به این موضوع می نگرند . نام گذاری جدید و طرح منظرهای مختلف برای یک جریان بزرگی مانند جریان عرفان اسلامی نمی تواند اشکالی ایجاد کند . آیندگان باید از منظرهای جدیدی به عرفان نزدیک شوند ، چون عظمت مسأله بسیار زیاد است . در بدو امر کسانی که آشنا نیستند ممکن است این را اشکال وعیب بشمارند که البته امیدواریم با روشن شدن موضوع رفع شبهه بشود . خود این ابداع نام جدید دست و پا گیر نمی شود ، وقتی شباهت ایجاد کند با عرفان های وارداتی؟ فعالیت ما عمدتا فرهنگی است ؛ با آسیب شناسی های فرهنگی جامعه و بیماری های فرهنگی جامعه سر و کار داریم . لازم است سنت شکنی شود و با این بیماری ها برخورد شود . باید مردم از عادت های گذشته مقداری فاصله بگیرند و ببینند موضوع چیست ؟ قبل از پیش داوری ، تحقیق و بررسی کنند و صرفا به پیش فرض ها و دانسته های خود اکتفا نکنند . بنابراین طبیعی است ما ضربه ناشی از این بیماری فرهنگی را بخوریم و افراد خودشان مطالعه نکرده رأسا پیش داوری کنند و هر کس از حلقه یک تصوری کند در حالی که منظور ما از حلقه ، حلقه های رحمانیت عام الهی است . یعنی ما معرف حلقه های رحمت الهی هستیم ، والسلام . یعنی تخصص ما فقط در این زمینه است . ما وارد هیچ حیطه دیگری نخواهیم شد و کار ما به صورت تخصصی معرفی این مفهوم است . حالا ممکن است افراد جامعه هر کدام یک برداشتی بکنند که البته متوجه اشتباه خودشان خواهند شد . موضوع دیگر عنوان عرفان وارداتی است . مکتب عرفان حلقه جریانی در مقابل عرفان های وارداتی است. ما تحت تأثیر القاء فرهنگی هستیم و دیگران عرفان های مختلف خود را به این مملکت صادر می کنند . از عرفان های سرخ پوستی – تبت – چین – ژاپن – هند گرفته تا جاهای دیگر ما را تحت القای فرهنگی قرار داده اند و این گونه به ما القاء می کنند که ما هنوزخیلی از مفاهیم اولیه عرفان را نمی دانید .جریان عرفان حلقه می خواهد بگوید در ایران هم چارچوب فکری در زمینه عرفان از منظرهای مختلف وجود دارد فقط خوب معرفی نشده است . بنابراین ورود ما به عرصه معرفی عرفان حلقه ، مشارکت در مبارزه علیه این القاء فرهنگی و خریدن آبروی چند هزار ساله فرهنگ توحیدی در این مرز و بوم است .
بخش 2 منبع شما برای ارائه این عرفان کجا بوده است ؟ ما یک دریافت حصولی داریم ، یک دریافت شهودی ؛ خیلی از مطالب را می خوانیم که خواندن آن مطلب کافی نیست . لازم است کشف رمز شود . در واقع فهم موضوع حلقه ها و امکان استفاده ی عملی از این حلقه ها مبتنی بر کشف رمز است . در حال حاضر عرفان حلقه مشغول معرفی و بهره برداری از این کشف رمز هاست. به عبارت دیگر بسیاری از مباحث عرفان حلقه، تعمق در یافته های پیشین و کشف رمز از دانسته های مسلم است . بدون آن که قصد رد آن ها را داشته باشد در تایید همان مطالب وارد جزئیات شده وقادر است این جزئیات را در بوته ی آزمایش قرار دهد وبه تجربه در آورد و در عمل کارایی آن را نشان دهد. پس در واقع منبع شما الهام است! کشفی است که بر روی مطالب گذشته انجام شده است. نه این که از صفر شروع شده باشد و بدون هیچ سابقه ای ابداعی صورت گرفته باشد . مطالبی وجود داشته و این بارجزئیات آن مورد بازبینی واکتشاف قرار گرفته و کشف رمز شده است. کشف دو گونه است : کشف تجربی و کشف الهامی! چه ضمانتی وجود دارد که این کشف رمزها درست باشد ؟ به طور کلی الهام ها می تواند با اصطلاحی کهه تعریف می کنیم ،از شبکه ی مثبت یا از شبکه منفی باشد . یعنی دریافت ها ، می توانند رحمانی باشد و شیطانی . می تواند در زمینه عرفان کمال باشند و یا در زمینه عرفان قدرت . عرفان کمال به این موضوع می پردازد که ما از کجا آمده ایم ؟چرا آمده ایم ؟ کجا می خواهیم برویم ؟ و بایافتن پاسخ این پرسش ها برای ما ایجاد کمال کند.اما عرفان قدرت می خواهد برای ما ایجاد قدرت کند . به ما نحوه ای از تسلط و برتری بدهد مثل خواندن فکر دیگران ، دیدن آینده و امثال این ها که در واقع برای فرد قدرت می آورد و توان برتری و تسلط پیدا کردن بر دیگران را می دهد . در عرفان حلقه برای فهم این موضوع که هرکدام از این دریافت ها از کدام شبکه است ، پس از تحقیقاتت طولانی، ملاک های روشنی بنا نهاده شده تا تعیین کند کدام یک از دریافت های ما رحمانی است و کدام یک شیطانی ؟ چه آگاهی هایی در جهت کمال است وچه آگاهی هایی در جهت قدرت ؟ لذا هیچ اثری از عرفان قدرت درمبانی عرفان حلقه وجود ندارد. نه تنها اثری نیست بلکه عرفان حلقه از آن امتناع می کند . هر کس موظف است با ملاک های تعیین شده دریافت های خود را تحت کنترل قرار دهد و اگر دریافت شیطانی یا قدرتی بود آن را بشناسد و از آن دوری کند . ما نیزبه طور مستمر و مرتب د رحال کنترل هستیم تا آگاهی ها از بخش مثبت باشد. یک دسته از الهام ها طوری است که فقط خود فرد می تواند از آن بهره ببرد و دسته ی دیگر این ویژگی رادارد که دیگران هم می توانند از آن بهره ببرند. آیا از نظر شما این دو قابل تفکیک است؟ از آن جا دریافت های رحمانی والهامات شبکه مثبت در جهت ارتقاء بشر است ، احتکار و مخفی کردن آن و امتناع از این که دیگران از ان بهره مند شوند, از نظر ما مورد مزمت است . آگاهی های رحمانی و اطلاعات کمال حتما باید افشا شود و باید در اختیار دیگران قرار گیرد تا همه از آن استفاده کنند ؛ زیرا این اگاهی ها برای ارتقای بشر است . اما آگاهی های فردی که در جهت منافع افراد است محل اشکال خواهد بود اگر آگاهی برای کسی بیآد وبه او گفته شود که این ها را به کسی نگو ، این جای سوأل است . از آموزه های عرفان حلقه درمی یابیم چنین دریافت هایی شیطانی است زیرا اگر این اطلاعات به درد بخور باشد باید افشا شود و دیگران هم از آن بهره مند شوند . اصولا رشد بشر از کجا حاصل شده است و پایه علوم چیست ؟ پایه تمام علوم الهام است . اگر الهامی زیر سوأل نباشد دلیلی بر مخفی نگاه داشتن آن نیست . آموزههای شبکه منفی فقط در راستای قدرت پروری است و شباهت آن به آگاهی های مثبت انسان را به انحراف میکشد. خلاء کنونی در تفکیک آگاهی های شبکه مثبت و منفی و این که ملاکی برای تمییز الهامات خیر از الهامات شر وجود ندارد منشا مشکلات شده است. عرفان کیهانی این ملاک ها را ارائه می دهد. پس این مجوزی است برای همه که هر چه دریافت داشتند بیان کنند ؟ قرن حاضر ، قرن رویارویی اندیشه هاست . قرنی است که هر کسی در تمام دنیا با درست کردن یک سایتی ، وبلاگی بگوید من اینجوری اندیشه می کنم ؛ مثل یک بازار بزرگ که در آن اندیشه های مختلف عرضه می شود . هر اندیشه ای عرضه شود که همه فورا به سمتش نمی آیند . در واقع هر اندیشه ای چالش های بسیار زیادی را پشت سر می گذارد و مردم با وقت بسیار کمی که دارند ، این گونه نیست که هر کسی گفت من اندیشه ای دارم والهامی دارم فورا همه دورش جمع شوند و بگویند احسنت ! در واقع این اندیشه باید از فیلترهای متعددی عبور بکند و حقانیت خودش را ثابت کند به این سادگی نیست . کارآیی خودش را باید ثابت بکند حالا این اندیشه در هر زمینه ای که باشد باید چالش های متعددی را پشت بگذارد . اگر بشر بخواهد در مسیر پیشرفت قرار گیرد باید به اندیشه ها توجه کنند یعنی تکامل یک راه دارد و آن آزادی اندیشه است . هر کسی اندیشه ای دارد عرضه کند و کارآیی اش را ثابت کند . و البته این تعامل اکنون در حال وقوع است و رو به گسترده شدن . هر کسی فکر می کند اندیشه اش به درد دیگران می خورد اندیشه خود را عرضه می کند و دارد به سمت و وضعیتی می رود که عرضه اندیشه ساده و ساده تر می شود .یک زمانی می رسد که دیگر نمی شود برای دیگران تععین تکلیف کرد که این را بگو و آن را نگو!خواه ناخواه همه ی نظر ها مطرح می شود. اما این که مورد استقبال و توجه قرار بگیرد باید چالش های بسیار زیادی را پشت سر بگذارد . صرف این که کسی ادعا کند که الهام دارد مورد پذیرش نخواهد بود . چه این الهامات در زمینه ی شعر باشد چه موسیقی و چه زمینه های معرفتی.
بخش 3 جریان هایی که شما به عنوان عرفان های وارداتی از آن ها یاد می کنید هم همین تبلیغات و جذابیت ها را دارند . توده مردم هم ملاک های دقیقی برای شناسایی و تمییز حق از باطل ندارند . با وجود رسانه اینترنت و ماهواره وقتی تبلیغ وسیعی می شود این تبدیل به یک جریان پذیرفته شده می گردد . از آسیب شناسی های فكری وفرهنگی، یكی این است كه چون ما تعریف دقیقی نداریم , راه برای پذیرش هر جریان فرهنگی باز است . این جریان ها مطلبی برای عرضه دارند . نه این که هیچ چیزی برای عرضه ندارند ومورد استقبال هم قرار می گیرند . برای عرضه چیزی دارند اما متأسفانه ما تعریف دقیقی از مقولات مختلف نداریم , برای مثال ما تعریفی از عرفان نداریم .این كه عرفان چیست وشبه عرفان كدام است ؟هیچ تعریف دقیقی از اصطلاح شبه عرفان كه به كار برده میشود وجود ندارد .لذا هر جا یك كار خارق العاده ای ببینند ، تحت نام عرفان جذب آن می شوند. وقتی نامی از عرفان به میان می آید ،حتماً عرضه هم به دنبال آن هست امّا مردم نمی دانند از عرفان چه می خواهند.از عرفان كمال می خواهند یا قدرت ؟ این ها همه با هم مخلوط است .هر چه عرضه می شود ودر آن قابلیت ماورایی یا متافیزكی وجود دارد تحت نام عرفان مورد توجه قرار می گیرد.در حالی که درعرفان حلقه یك تقسیم بندی دقیق وجود دارد تا معلوم کند ما از این عرفان چه می خواهیم؟ کمال می خواهیم یا قدرت؟ اگركمال بخواهیم ولی درعمل دنبال کمال نباشیم و مراد مان قدرت باشد،این شبه عرفان یا عرفان تقلبی است. یعنی اهدافش را معرفی می كند ولی درعمل مطابق اساس نامه اش حركت نمی كند این عرفان دروغین است! ما دو نوع شناخت داریم :شناخت كیفی و شناخت کمی.شناخت كمی همان شناخت علوم مخلتف است اما شناخت كیفی كه پشت پرده مسائل را مورد بررسی قرار می دهد عرفان است . بنابراین هر جا كمیت هست كیفیت هم وجود دارد.رفتار وگفتار ما همان كمیت است كه بعد دیگرش كیفیت است.حتی غذا خوردن و ساده ترین اعمال زندگی ما،هیچ یك از شناخت كیفی جدا نیست .عرفان می خواهد به ما بگوید ما با چه کیفیتی داریم نگاه می كنیم با چه كیفیتی داریم زندگی می كنیم با چه كیفیتی عبادت می كنیم مذهب ودینمان را با چه كیفیتی می شناسیم ؟معرفتش كجاست؟ اگر مناسک و مراسم برگزار می کنیم بعد معرفتی اش را کجا بررسی می کنیم؟ در این رهگذر تقسیم بندی های دقیقی و جود دارد که با کمک آن ها می توان به تفکیک و تشخیص رسید. آسیب شناسی كیفی وظیفه عرفان است.در حال حاضر به هر چیز ماورائی عرفان گفته می شود وعمدتاً جنبه كمی شناخت عرضه می شود یعنی نمایش هایش مطرح است پشت صحنه اش كه كیفیت شناسی عرضه نمی شود.اگر عرضه هم شود جنبه قدرت نمایی دارد كه ماآن راعرفان قدرت می نامیم موضع در این خصوص مشخص است عرفان حلقه اساس نامه ای دارد كه سال ها پیش در قالب یك كتاب عرضه شده است ودر آن جا به طور مشروح موضع عرفان حلقه تبیین شده است.اگر عرفان حلقه از این اصول تخطی کند جای تخطئه دارد. یکی از آسیب شناسی های جامعه ی ما که ضروری است در مورد آن فعالیت وسیعی انجام شود عبارت است از تعریف عرفان ، هدف از عرفان وانواع عرفان تا مردم بتوانند با دید بهتری به پدیده ها بنگرند وانتخاب کنند. این تنها راه رسیدن به یک انتخاب صحیح است به ویژه که وارد عصری شده ایم که تبادل اطلاعات واندیشه در آن به آسانی انجام می شود و می توان به پایگاه های اینترنتی مختلف متعلق به عرفان های متنوع مراجعه کرد. درمیان انبوه شیوه ی تفکری ملاک انتخاب باید چه باشد؟ این یکی ازآسیب شناسی های است که در حیطه ی فعالیت ما قرار دارد وسعی کرده ایم ملاک های دقیقی در اختیار افراد قرار دهیم. منظورشما از عرفان قدرت همان جادو طلسم احضارروح است؟ بله !جادو،طلسم ، نفوذ دردیگران، تسخیر دیگران،خواندن ذهن دیگران و مانند آن می تواند درحیطه ی عرفان قدرت تعریف شود. آیا درمان های اعجاب انگیز هم دراین گروه می گنجد؟ درمان اعجاب انگیز به خودی خودعرفان قدرت نیست. هنگامی که ما دعا می كنیم ویك بیمار صعب العلاج شفا پیدا می كند ، این شفا می تواندخیلی اعجاب انگیز باشد؛ اما این یك درمان كیفی است وبا مداخله كیفی در وجود فرد درمان رخ داده است نه یك مداخله كمی مثل مصرف دارو یا عمل جراحی . این عرفان قدرت نیست .اما باید دید در قالب آن درمان ، قدرت نمائی هایی نیزاعمال می شود؟ویا صرفاًاززاویه ی عرفان كمال وبه دور از قدرت درمان اتفاق می افتد ؟پس درزمینه ی نوع درمان مباحث دقیقی مطرح می شود كه در حال حاضر ،برای افراد جامعه ممكن است پختگی لازم را نداشته باشدو با آن بسیار خام برخورد می شود. یعنی درمان جذابیتی برای عرفان های دروغین ایجاد نمی کند؟ درمان به خودی خودخیر! زیرا قرار است انسان از مشكلاتش نجات پیدا كندتا بتواند كمال را دنبال كند.در این خصوص رحمانیت عام الهی راهگشا ست تا فرد بتواند یک گام از مشکلاتش فاصله بگیردو موضوع کمال برایش موضوعیت پیدا کند. ارتباط درمان با عرفان در چند زمینه است . یکی از آن ها همین موضوع است. یک موضوع دیگر این است که عرفان قصد دارد به صورت کیفی خود شناسی را به ارمغان آورد . خود شناسی ، در مان را در پی خواهد داشت ومنجربه ارتقاء ذهن وروان وجسم می گردد.نتیجه این فرآینددرمان است پس ارتباط درمان و عرفان دراین است كه عرفان زمینه حركتی را پدید می آورد كه منجر به ارتقاء وجود انسان می شود از جمله ارتقاء ذهن ،روان وجسم. به همین دلیل عرفان حلقه یك شاخه درمانی را معرفی كرده است؟ دو شاخه درمانی در چارچوب عرفانی مطرح می شود كه هر دو در خصوص درمان كیفی صحبت می كند درمان كیفی كاملاً جدا از درمان كمی است در آن هیچ گونه معاینه ای وجودندارد ،از هیچ دارویی استفاده نمی شود و هیچ مداخله ای در بدن فرد صورت نمی گیرد. برای تقریب ذهن وقتی كسی برای سلامتی فرد بیماری دعا می كند و فرد شفا پیدا می کند ، به این نحودرمان در اصطلاح می گوییم درمان كیفی . این نوع درمان دراعتقادات دینی ما پذیرفته شده است . این نحو در مان در پیشینه ی اعتقادی ما تجربه شده و نتایج آن معلوم وقابل بررسی است. به این نوع در مان می گوییم کیفی. در حال حاضر با توجه به عکس برداری ازمولکول های آب و ثبت تغییرات آن در برابر رفتار ها و گفتار های منفی و مثبت ، به این نتیجه رسیده اند که شعور بر ماده موثر است. لذا با استنادات علمی توانسته اند ثابت کنند دعا بر بهبود جسم بیمار تاثیر دارد . عرفان کیهانی یا حلقه دو شاخه درمانی را معرفی می كند . یكی فرادرمانی است كه در خصوص درمان مشكلات جسمی روانی وروان تنی موثر است.دیگری سایمنتولوژی است كه درزمینه رفع مشكلات ذهن تئوری ها و تجارب عملی قابل توجهی دارد. آیا تئوری این دو روش درمانی هم منشأ الهامی داشته است؟ بله! چون ما از وجودشان خبر نداشتیم و نوعی کشف در مورد پیدایش این ها مطرح است . این دو شاخه ی درمانی ، نظریه های جدید بسیاری را مطرح می كند كه مشغول تحقیق در مورد آن ها هستیم و تا کنون نیز تجارب عملی قابل توجهی به دست آمده است. این شاخه های درمانی نقش جذابیت را برای مكتب عرفانی شما ایفا نکرده است؟ اصولاً كمال جاذبه دارد كمال شیرین است و شادی ایجاد می كند.یك شادی روحانی،بالاترین شادی هاست. بیشتر دانستن در خصوص موضوع كمال انسان جذابیت دارد.ما نگفتیم كه جذابیت اشكالی دارد اصولاً دنبال كردن مسیر هستی جذابیت دارد.از كجا آمدیم وبه كجا می رویم جذابیت بسیار زیادی دارد.طبیعتاً ما هم دنبال این جذابیت هستیم.شناخت مسیر الیه راجعون هیچگاه خالی از لطف و ذوق وشوق نبوده است شادی و شعفی كه در این راه بدست می آید با هیج خبری قابل مقایسه نیست.
بخش 4 شما باجریانی که اکنون پیگیری می کنید چه نسبتی با حکومت دینی کنونی دارید؟ یكی از رسالت هایی كه ما برای خودمان قائلیم و در چارچوب عرفان دنبال می شود ، بحث كیفیت شناسی در عبادات است .عبادتها ، مراسم ومناسک ما یك جنبه كمی وفیزیکی دارد ویك جنبه كیفی كه همان جنبه معرفت مناسك را بررسی می كند. برای مثال نماز یك جنبه كمی دارد . یعنی تعداد ركعات ، شرایط مكان وزمان و لباس ومانند آن .اماآیا جنبه كیفی هم داردیا نه؟آیا ده نفر كه نماز می خوانند جنبه كیفی نمازشان یكسان است؟ برای مثال دو کارمند هنگام ورود و خروج ساعت می زنند.این ساعت حضور مشخصه هایی را در کار این افراد تعیین می کند که همه عددی است . چند ساعت حضورداشته وچند پرونده را پی گیری کرده است . اما برخی نکات مربوط به کیفیت حضور اوست . مسایلی مانند دلسوزی ، دقت ، توجه و عشق او به کارش ، کیفی است و به ساعت حضور او مربوط نمی شود. عبادت ها كیفیت های متفاوت دارند.یك نفر برای رفع تكلیف و ساقط شدن مسئولیت نماز می خواند و دیگری در نمازش حس حضور دارد و عبادت اش را با عشق انجام می دهد و بهره كیفی فوق العاده ای از عبادتش می برد.بدیهی است كیفیت بالا در عبادات ،معرفت را در پی خواهد داشت .مراسم حج برای یک جنبه تشریفات دارد که آداب و مناسک آن است . اما در پس هریک از این آداب باطنی نهفته است که تعیین می کند این مراسم عبادی باچه معرفتی انجام شده است . این موضوعی در باب کیفیت شناسی است که باطن ومعرفت حج را مورد بررسی قرار می دهد . عرفان وظیفه كیفیت شناسی را بر عهده دارد.همچنین است مراسم عبادی ماه مبارك رمضان كه اگر به آن نگاه كمی داشته باشیم هرگز به معرفت آن نخواهیم رسید.چرا كه معرفت روزه داری در بعد كمی آن نیست .موضوع نگرش كیفی می تواند در لحظه لحظه عمر،و در موردتك تك اعمال و رفتار،مصداق داشته باشد كه اگر به آن توجه شود ، ارتقاء و كمال را در پی خواهد داشت.در مجموع ، بازتاب فعالیت هایی كه تا كنون انجام داده ایم، نشان می دهد در بعد كیفی تأثیر مثبتی درافراد ایجادشده است.یعنی به شهادت كتبی هزاران نفر،آموزهای عرفان کیهانی حلقه درمجموع باعث ارتقاء كیفی اعمال عبادی ایشان شده است ودریك منظر كلی تر ارتقای كیفی زندگی را به همراه داشته است چرا كه بر انگیزه اعمال،درگیری های درونی،ناآرامی های رفتاری،بیماری های جسمی وروانی وذهنی،آثار مثبت داشته است.واضح است که هیچ فرآیندی بدون جامعه آماری و تجربه عملی قابل ادعا نیست. به ویژه که موضوع کیفی باشد.این جامعه آماری اکنون در دست است. اگر ما قبل از عمل ادعا می کردیم قصد داریم ارتقای کیفی را هدف قرار دهیم ، جنبه ی شعاری پیدا می کرد و مقبول نبود . اما امروز مقبول شده است ؛ زیرا مباحث تئوری و عملی مان پوشیده و مخفی نیست.اگر افراد بیطرفانه و به قصد تحقیق وجستجو وارد مباحث تئوری عملی عرفان حلقه شوند صحت این ادعا ها را ، گواهی خواهند داد ومی توانند به عنوان یك تجربه موفق از آن الگو بگیرند . اکنون با این نتیجه بخشی زمانش رسیده است مراكز فرهنگی كه رسالتشان ارتقای كیفی است، این تجارب را مورد بهره برداری قرار دهند. از نقاط قوت آن بهره ببرند و در مورد نقاط قوت آن تشکیک مساعی و چاره جویی نمایند تا سه دهه تجربه را به کارببرند. البته این پیشنهاد منوط به یك سلسه فعالیت های كارشناسی و طولانی مدت است وبا روحیه سرسر ی و سطحی نگری كه برخی از دور بنشینندوبگویند چرا عرفان حلقه؟وبدون آگاهی از جزئیات وابعادفعالیت پیش داوری وقضاوت ناآگاهانه انجام دهند،جور در نمی آید.كار كارشناسی ایجاب می كند كه علاقه مندان در داخل مجموعه قرار بگیرند وابتدا خودشان تجربه كنند وپرسش های اولیه شان را مطرح كنند و جواب بگیرند تا برسند به این نقطه كه راه های ایجاد شده در این مجموعه چیست و آسیب شناسی آن كدام است . مااستقبال می كنیم تا به ما اجازه دهند با مجموعه های آماری که خودشان تعیین می کنند ، این آموزه ها اجرایی شود ونتایج مورد بررسی قرار گیرد. یا این که كارشناسان خودشان را معرفی کنند تا ما ایشان را آموزش دهیم و خودشان کار تحقیقاتی و آماری را پی گیری و مدیریت کنند. ما برای هرگونه همکاری آمادگی داریم . حتی برای این که تمام تجربه مان را به ایشان انتقال دهیم و خودمان کنار بنشینیم. با این بررسی های کیفی بسیاری از تضاد های ما قابل حل و فصل شدن است.
بخش 5 در دنیا افرادی هستند که شبیه این دریافت ها را داشته اند.ایا شما با ایشان ارتباط دارید؟ خیر ، بنده شخصا ارتباط خاصی با متفکران و اندیشمندان و صاحبان ایده های نو ندارم و صرفا در این سال ها مشغول تحقیق وبررسی بر روی موضوعات عرفان کیهانی بوده ام و فرصت نداشته ام با سایر نقاط دنیا در ارتباط قرار گیرم. عرفان کیهانی مکتبی است کاملا ایرانی و در دهه ی اخیر تجارب عملی آن گسترش یافته و دراین سال ها نیز توسط ایرانیان به خارج از کشور انتقال یافته است و اکنون در نقاط مختلفی در جهان مشغول تجربه و آزمایش آن هستند. اگر كارشناسان كانون های مذهبی بخواهندمباحث عرفان حلقه را به نقد و چالش بكشند شما استقبال می كنید؟ ما همیشه آمادگی داریم.متأسفانه دافعه پنهانی در برابر اندیشه ها ونگرش های جدید وجود دارد كه مانع است . ما ادعا نمی کنیم عرفان کیهانی حرفش جدید است . زیرا پایه ای وجود دارد و ما بر مبنای آن پایه ی مشترک طرح موضوع می کنیم. یعنی پایه یک چیز است و مبنا تغییر نکرده است. گاهی اطلاق نو بودن ایجاد سوء تفاهم می کند سبب دافعه می شود. این دافعه سبب می شود کسی پا پیش نگذارد و شنونده ی بدون پیش قضاوت مطالب باشد. ما دعوت می کنیم اگر قابل بدانند و اگر لازم بدانند لا اقل تجربه ی جدید ما را بررسی کنند در ارائه ی متون مذهبی و چارچوب های مذهبی برای نسل جدید که با اصطلاحات و ترمینولوژی نسل قدیم میانه ای ندارد . ما این تجربه را طی سالهای اخیربا موفقیت به انجام رسانده ایم كه با این نسل چگونه هم كلام شویم.یكی از دلایلی كه نام عرفان حلقه برای این آموزه ها برگزیده شده است ، امكان برقراری ارتباط با نسل جدید است .همان مطالب كهن با بیان نو و فرهنگی تازه وواژگانی جدید ارائه شده است تا دافعه ای را که این نسل نسبت به دین دارد از بین ببریم . این نسل این آموزه ها وبینش ها را مزه مزه كند سپس به قضاوت بنشیند.ما در پیشگاه الهی مدیون خواهیم ماند اگر برای نسل پس از خود ارثیه و فكری باقی نگذاریم.به نظرم اولین گام داشتن موضع بی طرفانه ومغرضانه است.نسل جدید با شعار وتظاهر میانه ای ندارند.ما سعی كرده ایم قبل از حرف زدن،نتایج عملی را نشان بدهیم.ازپایه های عرفان حلقه همین است كه قبل از تئوری وارد عمل می شوند وتجربه می كنند البته تجربه عملی مبتنی بر مبانی محكم واستوار كه پس از چشیدن و اشتیاق عرضه می شود.فعالیت های عملی مان هم بسیار شفاف است وهیچ هدف سیاسی را دنبال نمی كند.هدف آسیب شناسی فرهنگی برای ارتقاء وضعیت فرهنگی جامعه است.لذا بسیار شفاف عمل می كنیم و در انتظار مشتاقان برای آشنایی با عرفان حلقه هستیم. جای تعجب است که چرا نمی خواهند از تجربه ی ما در این زمینه استفاده کنند. به نظرم اگر کسی احساس کند تجارب ما به دردش می خورد باید خودش بیاید سراغ ما. اگر نیایند ما این گونه تلقی می کنیم که خودشان می دانند و به وجود ما نیازی ندارند.
من در حال حاضر با پنجاه و سه سال سن ، بخش اعظم اوقات خودم را با نسل جوان گذرانده ام ،می تونم بگم که جذابیت هایی خارج این مملکت وجود دارد که بیشتر ازجاذبه های داخلی آن ها را به سوی خود می کشاند. لذا به محض مواجهه با چارچوب های سنتی ، نا خود آگاه دچاردافعه می شود و فرار می کند و ما فرصت پیدانمی کنیم برای او شرح دهیم هدف ادیان چه بوده و اسلام قصد اجرای چه چیزی را دارد. بنابر این الزامی نیست کسی که می خواهد معرف اسلام باشد ، حتما ظاهرش با شکل شناخته شده ی سنتی تطابق داشته باشد. معرفی راه خدا انحصاری نیست. شاید یکی از دلایلی که جامعه از تجارب ما استقبال می کند این باشد که قبل از این که حرف بزنیم ، عملش را به آنان ها نشان می دهیم. در عرفان کیهانی ، افراد پیش از آن که با شعاری روبرو شوند ، وارد یک فرآیند عملی می شوند. لذا توصیه می کنیم از این تجارب استفاده شود. زیرا مایل به یک فعالیت کاملا شفاف هستیم و فعالیت پنهانی نداریم. از آن جا که هیچ هدف سیاسی را دنبال نمی کنیم ، هیچ موضع سیاسی هم نداریم و صرفا در کار آسیب شناسی فرهنگی هستیم و هدف مان ارتقای وضعیت فرهنگی جامعه و رشد آن است . به همین دلیل به آسانی دعوت همه را پاسخ می دهیم و در انتظار طالب مشتاق هستیم تا در یک رویارویی اندیشه موقتا از چار چوب های فکر ی خودش دست بردارد و در مباحثه شرکت کند تا معلوم شود اندیشه چه می گوید.
عرفان مسئله ای شخصی ست،من احساس کردم دارید عرفان را اجتماعی میکنید؛این آفتهارا پیش بینی کرده اید؟
کیفیت شناسی چه در قالب فردی چه در قالب اجتماعی مطرح میشود،یک اجتماع همانطورکه درگیر شناخت های کمّی هست لازم است درگیر شناخت های کیفی هم بشود،چرا؟برای اینکه یک جامعه درگیر مراسم و مناسک و همه ی این چیزها هست،طرح های زیادی دارد،فکر های زیادی را دنبال میکند اندیشه های بسیاری را دنبال میکند که لازم میشود این کارها از بُعد کیفیت شناسی هم مدنظر قرار بگیرد ،
یعنی معرفت آن حرکت ها هم مورد شناسایی قرار بگیرد؛بنابراین با تعریفی که ما داریم عرفان اصلا یک مسئله فرقه ای و یک مسئله فردی و خصوصی که یک نفر با خودش خلوت کند یا چند نفر با همدیگر خلوت کنند و در خلسه بروند و اینها اصلا نیست،چرا؟چون هر عملی بکند اصول کیفیتش هم یا کیفیت شناسی اش هم همراهش هست،بنابراین موضوع کیفیت شناسی یک موضوع بشری ست،یک موضوع انسانی ست،و درسطح چه یک فرد چه یک خانواده و چه یک جامعه وجه درسطح بشریت قابل طرح و بررسی ست لذا عرفان کیهانی جریانی ست انسان شمول و میخواهد همه اقشار مختلف جامعه را در همه جای دنیا مورد خطاب قرار بدهد و به آنها پیام برساند.
آن بخشی از عرفان که تئوری ست میتواند اجتماعی باشد ولی آن بخشی که عملی ست کاملاً شخصی ست و اجتماعی شدنش عارضه دارد.
آن بخشی که شما میفرمایید عملی ست،شاید خوب باز نشده که شما تصور میفرمایید نمیتواند در جامعه مطرح شود ، آیا بحث خودشناسی اش - چه تئوری چه عملی – نمیتواند در جامعه مطرح شود؟در جامعه بشری نمیتواند مطرح شود؟ مباحث کیفی مثلا خودشناسی،مسائل کیفی معرفت شناسی درسطح بشریت نمیتواند مطرح شود؟ معرفت شناسی کار بشر و لازم است، چه فرد رویش کار کند،چه یک جامعه،چه کل بشریت؛ کل بشریت باید روی بحث خودشناسی به صورت تئوری و عملی کار بکند، ولی اشکال این بحث و بررسی از اینجا پیش میاید که عمدتا" فکر میکنند که عرفان یک مسئله ایست فرقه ای و جریانی ست فرقه گرایی که یک عده دور هم جمع بشوند یک سری کارهای را انجام بدهند با هدف خاصی، در حالیکه این طوری نیست و عرفان اصلا ارتباطی به مسائل فرقه گرایی ندارد و لااقل در عرفان ما بحث بررسی اندیشه موردنظر هست نه مسائل دیگر که عمدتا" گروه ها و فرقه ها دنبال میکنند.
شما خودتان در بخش عرفان عملی چه چیزی را ارائه داده اید؟
خوب این بحث مفصلی ست،بخشهایی داریم که عام است مثل همان تجربه درمانهای کیفی که افراد برای شناخت عملی هوشمندی حاکم برجهان هستی باید تجربه کنند،بقیه مباحث در خصوص خودشناسی میاید که هر کدامشان بحث های خاصی دارد و تجارب خاصی را به همراه دارد که نهایتا برای یک جامعه مفید است،فرض کنید کنترل ذهن ؛ خود این قضیه برای یک جامعه مفید است برای خود فرد هم مفید است و باعث ارتقاء کیفی عبادات هم میشود و یکی از تجارب عملی ست که حاصل میشود،کمکی ست که گرفته میشود از آن رحمانیت که صحبتش شد؛ بهره برداری هایی صورت میگیرد که منجر به کمک به این قضیه میشود.
یعنی شما شخصا چه کاری برای افراد انجام میدهید که باعث این تحول میشود؟
ببینید این مسئله صرفا منوط به من نیست،در واقع یک کار جمعی ست و همه اون کسانی که وارد این قضیه میشوند قادر به انجامش میشوند که در حلقه های رحمانیت الهی قرار میگیرند من هم در کنار سایر افراد در واقع نقش یک معرفی کننده و نقش کسی را دارم که کمک به جا افتادن این موضوع میکنم و یکی از خصوصیاتی که این جریان دارد این است که همه ی کسانی که می آیند و این تجربه را بدست می آورند خودشان هم عین معرف خودشان دیگر میتوانند کار را پیاده کنند،چه روی خودشان و چه روی دیگران و اینکار در انحصار نیست،یعنی قضیه اینطور نیست که در انحصار من باشد.
ما در آموزه های دینی مان داریم که انجام عبادت و ترک معصیت موجب ارتقاء انسان و رسیدن انسان به کمال میشود،شما چه حرف جدیدی اضافه کرده اید؟
ببینید ترک معصیت و ترک گناه یعنی عدم حرکت در جهت ضد کمال،به عبارتی ثواب یعنی حرکت در جهت کمال و کسب آگاهی هایی که به فهم مسیر کمال کمک میکند که ما رویش کار میکنیم،بصورت عملی و تئوری رویش کار میکنیم و در واقع انسانها متوجه میشوند که بیهوده آفریده نشده اند و اگر اینجا حضور دارند حضورشان برای کسب چیزی ست برای فهم نقشه ی الهی ست و حالا از اینجا به بعد رسالت حرکتشان تعریف میشود که باید در جهت کمال خودشان و انسانها کاری انجام بدهند و این ثواب و گناه یک تعریف عملی پیدا میکند،به هر صورت لازم است منجر به یک نتیجه عملی مثبت بشود.
پس در واقع به این دستورالعمل ها چیزی اضافه نمیکنید؟
ببینید به چهارچوب مذهب - که اصول را مطرح میکند - چیزی قابل اضافه شدن نیست؛ برای اینکه همه اصول مطرح شده و مثلا وقتی گفته میشود ثواب و گناه،دیگر ثواب و گناه مطرح شده است و دیگر کسی نمیتواند بیاید تعریف ثواب و گناه را عوض کند. ولی جزئیات و نحوه ی این که حالا اگر گفته میشود "ثواب" چگونه ما بیاییم این را تحقق ببخشیم و در چه جهتی تحقق ببخشیم اینهاست که رویش کار میشود.
یعنی مذهب کافی نیست؟
مذهب اصول را عنوان میکند،حالا چگونگی پیاده شدنش و چطوری رفتن
در دل قضیه و کیفیت سنجی اش و کیفیت بخشی اش نیاز به کار دارد؛به صرف اینکه ما بگوییم شیعه هستیم اکتفا نمیکند باید ببینیم که حالا شیعه در قرن بیست و یکم چه کارهای تئوری و عملی دارد که میتواند پیاده کند؟
بخش 8 به نظر می رسد بیشتر کسانی که جذب این جریان می شوند به دلیل درمان جذب میشوند. ممکن است عده ای به خاطر بهره بردن از بخش درمانی این قضیه نزدیک می شوند.ولی بعد از نزدیک شدن و آشنایی با هوشمندی حاکم برجهان هستی ، شعور الهی ، جذب معرفت جریان می شوند.اما عده بسیار زیادی هم داریم که افراد محقق هستند و برای تحقیق و بررسی معرفت شناسی این جریان به آن نزدیک شدند و به نتایج خوبی هم رسیدند. تا به حال بیش از هشتاد درصد افرادی که به این چهارچوب فکری نزدیک شدند افراد تحصیل کرده بودند و خیلی هاشون هم تخصص های دینی و عرفانی داشتند. بخش 9 یک نگرشی وجود دارد که عرفا صلح کل هستند.با همه صلح می کنند.این که شما می فرمایید که این تفکر ما شامل همه می شوند این به معنی صلح کل بودن است و با کسی جنگ نداشتن است؟
ببینید ماجرا این طور نیست.حق و باطل هست. هرکاری بخواهد بشود باطل در مقابل آن سد ایجاد می کند. این طور نیست که گفته بشود که با باطل هم آشتی می کنیم و کنار می آییم منظور که از صلحی که آنجا مطرح می شود به معنی حل تضادهای درونی است.یکی از مشکلات بشر تضاد های درونی است.ما یک تعریفی اگر از صالح داشته باشیم ، صالح کسی که در صلح می باشد.صلح نسبت به خدا ، صلح نسبت به هستی ، صلح نسبت به خودو صلح نسبت به دیگران . صلح نسب به خدا و حل تضادهای که انسان نسبت به خدا درون خودش دارد یکی از مهمترین چیزهایی است که دنبال می کند و ادیان یکی از اهدافشان این بوده که اورا معرفی بکنند و ایجاد یک صلح بکنند و تضاد را از بین ببرند. یکی از مشکلات تک تک ما تضادی است که نسبت به خودمان داریم.صلح با دیگران یعنی قبول کلیت دیگران و درواقع رسیدن به شرایطی که این تقابل باعث آزار و صدمه به ما نشود .ما بشر را در کلیت خودش اینگونه پذیرفتیم. به یک وضعیتی می رسیم که صلح با دیگران از نظر درونی ما اتفاق می افتد و ما به تضادهای خودمان پاسخ می دهیم نه اینکه عملا در بیرون هرکس بودیعنی حق، باطل با آنها به یک مصالحه و یک آشتی رسیدیم و این باعث می شود که درون ما از نابسامانی به سمت به سامانی حرکت بکند و مشکلات کمتری در درون ایجاد بشود.منظور این است نه منظور اینکه موضع حق و باطل در یک سطح قرار بگیرند.
بزرگترین مانع شما در راه ارائه تفکرتان چیست؟ عدم وجود وضعیت رویارویی اندیشه.یعنی اینکه بشود نشست و صحبت کرد و تبادل اندیشه و تجربه کرد.و بیاییم ارزیابی های بی طرفانه داشته باشیم و ببینیم چه چیز به درد جامعه می خورد آن را به کار ببریم.افراد اشخاص و مراجع ذیصلاح انجایی که به آنها مربوط می شود بتوانند بررسی بی طرفانه ای روی این تجربه ای که در ایران الان جاری است و عده ای دارند آن را هرروز تجربه می کنند و امار خوبی را برگردان می کنند.اگر بتوانیم چنین شرایطی داشته باشیم ایده ال است.
بخش 10 این جریان بدون حضور و وجود شما چه خواهد بود؟ این جریان مستقل از وجود من است. عده زیادی آشنا شدند و خودشان دارند روی خودشان تجربه می کنند و به دیگران هم این تجربه را می دهند ارزیابی می کنند، آنهایی را که مثبت تشخیص بدهند دنبال می کنند و آنهایی که مثبت تشخیص ندهند دنبال نمی کنند.این جریان مستقل از وجود من است.من معرفی لازم را کرده ام و دیگر خودش دارد با ارزیابی های درونی خودش و ارزیابی های بیرون جلو می رود.
دغدغه شما برای این سرعت پیشرفت و گسترش چقدر است؟ من وظیفه خودم را انجام دادم معرفی را انجام دادم.دغدغه خاطری هم ندارم .چیزی که باید معرفی میشده در حدی که من بگویم وظیفه ام را انجام داده ام،این کار صورت گرفته و دغدغه خاطری نیست. یعنی به نظرتان اگر شما حذف بشوید این جریان ادامه پیدا می کند؟ من فکر می کنم که بله.چون هم جزء روح جمعی شده هم اینکه عده بسیار زیادی با آن آشنا شدند. آشنایی این جمع و همراهی شان چقدر مربوط به ارادتی است که به شخص شما دارند؟ ببینید ارادت زمانی پیش می آید که افراد بیایند ماجرایی را تست بکنند و به صحت آن پی ببرند.وقتی به صحت آن پی بردند متوجه بشوند شما فرد امانتداری بودید ، یک انتقال تجربه صورت گرفته با رعایت اصول امانتداریش.از اینجا به بعد احترام حاصل می شود.قبل از این که فکر نمی کنم هیچ کس کورکورانه و چشم بسته از کسی خوشش بیاید و اندیشه های اورا بپذیرد هر چه او گفت بپذیرد.اصلا چنین چیزی محال ممکن است. طریقت بدون پیر معنی ندارد در واقع مریدهای شما هم همین نگرش را دارند؟ ببینید اصلا این حرکت ، حرکتی است جدای از مسئله مرید و مرادی که یک تشریفات است و یک بحث فرقه گرایی دارد.ما یک اصلی داریم ، اصل اصالت اندیشه و می گوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه.یا به عبارت پرواز را به خاطر داشته باش پرنده مردنی است. در واقع افراد یاد می گیرند مستقلا اندیشه را بررسی بکنندو همه کسانی که با این جریان اشنا شدند این را به خوبی می دانند کاری که باید انجام بدهند تفکر و تفحص نسبت به اندیشه است.اگر به دردشان خورد به کار ببرند. و اینجا پرنده مردنی است و این که جذب پرنده نشوند و خوشبختانه الان یک جریانی است مستقل از من .تئوری ها مطرح شده ، تجارب مطرح شده و در حال حاضر دارد جلو می رود و بود و نبود من ، کمااینکه من الان فعالیت چندانی در این زمینه ندارم.کماکان نقد و بررسی این چهارچوب در جامعه در حال انجام است.این یک چهارچوب فکری است که دارد جلو می رود.اگر منظور شما یک نظارتی باشد این موضوع فرق می کند. این تفکر راه خودش را باز می کند.مثل آب که وقتی سرازیر می شود خودش راه خودش را پیدا می کند و جلو می رود. به هرصورت یک اندیشه می آید مطرح می شود مورد نقد و بررسی و بهره برداری یا عدم بهره برداری قرار می گیرد.در طول تاریخ خیلی از تفکرات کاملا از بین رفته اند خیلی نظریه ها در زمینه عمل و زمینه های دیگر از بین رفته اند.خیلی ها راه را پیدا کرده و صاحب آن اندیشه ها مرده اند اما فکرشان ادامه پیدا کرده است. پس وجود خود آن افراد بعد از اینکه اندیشه کارایی خود را نشان داد لازم نیست. ما اجازه انتشار این مصاحبه را داریم؟ ما هیچ چیز مخفی نداریم فکر می کنم اطلاع داشته باشید که سی دی کلاسهای ما در دست همه دوستانی که در مجموعه و خارج از مجموعه ارتباط داشتند هست و هیچ اشکالی ندارد.ما هرکس هر سوالی داشته باشید و جنبه تحقیق و بررسی داشته باشد آماده هستیم.
بخش 11 این تفکر الهامی است ، منشأ این الهام کجاست؟ بشر آنچه را که دارد از علم الهی استفاده میکند، خودش هیچی ندارد هر چی را که دارد میگیرد دارد از بخش علم الهی میگیرد، از بخش علوم الهی میگیرد و آنچه که دسترسی پیدا میکند در واقع به یک بخشی است که نمیداند کجاست.یعنی یک شاعر وقتی یک شعری را میگوید، نمیداند این را از کجا گرفته، ولی میداند که خودش این را نساخته ،یک آهنگساز ، یک متفکر یک جرقه ای که در ذهن ایجاد میشه در یک لحظه و کلی اطلاعات را در همان یک لحظه میگیرد خودش نمیداند که این اطلاعات را از کجا گرفته .پس ما در واقع یک فضای الهامی داریم ، یک فضایی داریم که انسان میتواند در ان فضا نفوذ کند و اصطلاحا یک الهامی را بگیرد ، الهامی را دریافت بکند و تمام داشته های بشر ریشه اش از الهام یا از همان علم الهی است ،خودش که چیزی نداشته ، چیزی نداره و پایه علوم الهام است.
مگر این مختص پیغمبر ها نیست؟ آن وحی است. یک دریافت عام داریم که همه انسانها ، حتی میشود گفت زنبور عسل همه و همه در معرض یک دریافت عام هستند، یک دریافت خاص است ، آن دریافت خاص مبرا از اشتباه است، مبرا از وسوسه های مختلف است مأموریت خاص بوده و کاملاً بحثش جداست. اما در الهام احتمال اشتباه هست ممکن است که الهام شیطانی باشد ممکن است الهام رحمانی باشد همان طور که توضیح دادیم ملاک تشخیص میخواهد و اینجا کاملاً بحث با آن قضیه جداست، آن بحث عام را داریم میکنیم که همه انسانها در معرض آن هستند، خود شما الهام نگرفتین تا حالا؟ گرفتین یا نه؟ به صراحت؟ بله گرفتید.اصلاً انسانی نداریم که نگرفته باشد ، خوب. لذا این بحث عام همه در معرضش هستند و یه بحث خاصه که کاملاً موضوعش جدا از این قضیه است. یه مقایسه ای کردید بین الهام عمومی و وحی به پیامبران . ما درمورد پیامبران داریم که بعضی ها مبعوث شدند برای خانواده شان . بعضی ها مبعوث شدند برای جمعیت بیشتری .آیا در الهام هم همین مراتب هست؟ ببینید ما اصلاً وحی تعریفش را جدا کردیم و گفتیم خاص. خاص یعنی مأموریت خاص اما الهام ،هر کسی میتواند بگوید که من به دلم افتاد که یه چیزی . من به ذهنم رسید ، وقتی میگوییم من به ذهنم رسید، از کجا به ذهنم رسید؟ کسی از او سؤال نمیکند که از کجا به ذهنت رسید؟ خوب این در واقع تعریف الهام است . خوب اینکه در واقع به ذهنم رسید میتواند اشتباه باشد میتواند درست باشد . این نیاز دارد که مورد بررسی قرار بگیرد شاید به کار بخورد و بایستی نظارت دقیق بر آن باشد و لحظه به لحظه نظارت دقیق بر آن داشت.
با چه ملاک هایی؟ حالا در دروس هست ، با تعریف های عرفان کمال ، عرفان قدرت ، جنود الله جنود شیطان، ملاک هایی را به دست میدهد ، عرض کنم مطابقتش با شریعت ، مطابقتش با عقل ، با حجت قلبی ، با علم ، همان ملاک های عرفان کمال و قدرت و اینکه این کمال می آورد ؟ قدرت می آورد؟ تطابقش با جنود الله و جنود شیطان، جنود الله امید و شور و شوق و شعف روحانی و اینها و جنود شیطان یأس ، ناامیدی ، اضطراب, نگرانی ، احساس تنهایی و این جور چیزها.
وقتی که کسی الهامات خودش را میخواهد ارائه بدهد به جامعه نباید تأیید بشود از یک جایی؟ شما میبینید وقتی یک فیلم ساخته میشود 500 نفر نقدش میکنند و از این نقد کردن چیز یاد میگیرند ، هرگونه الهامی بیاد در جامعه مطرح بشه حالا جامعه از نقد کردن آن درس میگیرد ، حالا این جامعه میتواند جامعه دینی باشد ، میتواند جامعه علمی باشد ، میتواند بخش های مختلف باشند، درس میگیرند و بقیه میفهمند که الهام شیطانی یعنی چی ، الهام رحمانی یعنی چی ؟ اما اگر اصلاً مطرح نشود از کجا مردم بدانند که کدام الهام رحمانی است، کدام شیطانی است؟ درس دارد گرفته میشود. بنابراین طرح این الهام ها طرح این دریافتها طرح این اندیشه ها این فلسفه ها کمک میکند به رشد جامعه ، یعنی وقتی اندیشه ای در جامعه به راحتی می آید طرح میشود ، بحث میشود، بررسی میشود ، همه میفهمند که آقا قضاوت ها در مورد این ماجرا چگونه بوده ولی اگه سانسورش کنند و اینها در واقع اون در خفا میتواند جنبه حقانیت به خودش بگیره. همون که اعلام کند که من نمیتوانم بیایم مواضعم را آزادانه بیان بکنم ، به یک نوعی خودش را حق جلوه خواهد داد ، لذا آفت مخفی شدن افکار و اندیشه ها خیلی خیلی بیشتر از اینه که علناً بیاد به بحث و بررسی گذاشته بشه و بتواند علنا" از مواضع خودش دفاع بکند یا علناً منتقدین آن را به بحث و بررسی بکشند. شما خودتان الهامات غلط داشتین؟ من در زمینه این چارچوبی که دریافت کردم تماماً همگی مکتوب شده تمامش تقریباً مطرح شده ، مورد بحث و بررسی کارشناسی قرار گرفته ، خودمان هم که بررسی کارشناسی رو حالا به کمک افراد علاقمند در زمینه قرآن ، عرفان ، اینا انجام دادیم ، تا این لحظه مغایرتی ، تضادی، تناقضی در آن صحبتها پیدا نشده ، پیدا نکردیم . واقعاً خود من هم شخصاً علاقمند هستم که ببینم که کم و کیف این ماجرا چطوری است ، چگونه هست؟ خودم هم هر آن آماده ام که یکی بیاید نسبت به همین گفته ها یک چیزی را یاد بدهد ، هر کسی هر فردی سؤالی به ذهنش میرسد ، اشکالی به ذهنش میرسد ، وارد بحث و بررسی بشود و ببینیم که چه اشکالی میتواند وجود داشته باشد. فعلاً ما تا این لحظه به یک تناقض آشکاری برخورد نکردیم. اگر برخورد میکردیم قطعاً بدانید که اینقدر امانت دار هستیم اینقدر شجاعت اخلاقی باشه که بیاییم و خوب بگیم که این اشکال هست ، حالا چه کارش کنیم ، حالا چه باید کرد ؟ ما یک out put ی داریم یک چیزی داریم که عرضه شده و این است و همه رو دعوت میکنیم به نقد و بررسی و من فکر میکنم که از این آزادتر نشود در واقع حرکت کرد ، ما همه را دعوت میکنیم ، هیچ چیزی هم نداریم ، هیچ ادعایی هم نداریم ، ولی همه را دعوت میکنیم که بیاید به ما چیز یاد بدهید ، بیایید به ما انتقاد کنید، بیایید صحبت کنیم. یعنی در واقع شما بین خودتان و افراد عادی تفاوتی احساس میکنید؟ به هیچ عنوان اصلاً همچین مسأله ای نیست. به هیچ عنوان. حالا این اتفاق افتاده ، توضیح و تشریحش و اینی که حالا نمیدونم چیست ، من فکر میکنم که مهم نیست ، مهم این است که حالا اگر یک چهار چوبی وجود دارد ما بنشینیم انرژی ذهنی مان را بگذاریم رو این که ببینیم از این چارچوب میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم؟ میگوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه . بنابراین ما بیاییم رو اندیشه بررسی کنیم با فرد چه کار داریم که بخواهیم در واقع انرژی مان را بگذاریم رو فرد و بگوییم حالا چرا این پیدا کرده اینی که حالا چه اتفاقی افتاده ، چرا به شما رسید ، چرا شما پیدا کردید؟ خوب اگه یکی دیگه هم پیدا میکرد همین سؤال را میگفتیم چرا اون پیدا کرده ، بالاخره یکی باید پیدا کند دیگر ، حالا قرعه کار به نام من بیچاره زدند.
تا آنجایی که میدانم در کلاس های عرفان شما شهریه هایی دریافت می شود ، این یک جور تناقض نیست؟ کسانی که می خواهند معرفت کسب کنند مجبور شوند بیایند هزینه ای پرداخت کنند؟ به هیچ عنوان، همه آموزش ها در همه دنیا محتاج صرف هزینه هست، آن فضای آموزشی هزینه می خواهد ، آن امکانات آموزشی هزینه میخواهد، آن صندلی که میخواهند رویش بنشینند هزینه می خواهد و نهایتاً اینها در شرایطی ست که همه چیزها بخواهد اجاره شود و اگر قرار باشد همه چیزها متعلق به یک مجموعه فرهنگی باشد که دیگر هزینه سرسام آوری می خواهد ، اما در صورت رایگان بودن ، هجوم افراد غیر قابل کنترل می شود، یعنی در واقع افراد سیاهی لشگر ، افرادی که برای کنجکاوی ، افرادی که به منظور های مختلف می آیند، و این امکان یک آموزش و یک رویارویی دانشجو و مدرس را میگیرد، این یک اشکال عمده قضیه است که باید فیلتر ایجاد شود یعنی خریدار باید بیاید یعنی ما مایل بودیم ، هستیم که مطالب فرهنگی آن محصول فرهنگی مان را به خریدارش عرضه بکنیم و اینجا سیاهی لشگر مانع قضیه می شود. این یک مسأله هست و مسأله دیگر وقتی که یک امکان آموزشی رایگان در اختیار افراد قرار داده می شود ، همه کسانی که می آیند از امکانات استفاده میکنند و کسانی که خارج از دور دارند به مسأله نگاه میکنند ، فوراً این به ذهنشان می آید که بودجه این آموزش از کجا تأمین میشود؟ و بلافاصله ذهنشان میرود پی اینکه پس باید پولش از خارج کشور بیاید ، پس باید این جور باشد ، پس باید آن جور باشد ، هزاران فکر دیگر میکنند که خوب همه آن فکر ها هم فکر های غلط و خطرناکی هست. هر کسی برای اینکه چیز یاد بگیرد باید طالبش باشد و باید برایش صرف هزینه بکند در آن صورت است که میشود ملاکی داشت که کسانی که آمدند علاقه مند هستند ، طرفدار هستند در واقع واقعاً طالب واقعی بوده اند یا خیر ، با توجه به اینکه این افراد آمدند صرف هزینه کرده اند معلوم می شود که طالب بوده اند ، و اگر طرفداری دارند میکنند علیرغم اینکه برایش صرف هزینه کرده اند ، طرفداری میکنند ، در واقع طرفداری شان یک طرفداری آگاهانه است. حالا علت های دیگری هم دارد ، آموزش رایگان جدی تلقی نمی شود ، افراد غیبت میکنند و به هر حال هر جور دلشانخواست رفتار میکنند ، میگویند خوب این دوره نشد دوره بعد ، ولی وقتی شهریه داده ، موظف است که در همان دوره از آن استفاده کند و جلوی بی نظمی گرفته میشود ، جلوی مسائل متعددی گرفته میشود و در عین حال شهریه باعث میشود که دانشجو به جدیت بخواهد با مدرسش برخورد کند و از مدرسش جواب بخواهد ، به این سادگی قانع نمیشود ولی اگر شهریه نداده باشد ، طبیعتاً دندان اسب پیش کشی را نمیشود شمرد، جواب یک سوالی را هم نگرفت مدرس برمیگردد میگوید چه میخواهی؟ تو که چیزی به من ندادی ، منم جوابت همینی بود که دادم بهت ، میتوانی بروی ولی وقتی که این وسط در واقع این اصول رعایت شده ، دانشجو از مدرس میخواهد ، مدرس هم از دانشجو میخواهد ، دهه های قبل این مسأله رایگان بوده و همین چیزهایی که خدمتتان توضیح دادم بر اساس تجربه پیش آمده است و در دهه های گذشته پیش آمده و آقایی آمده و گفته که شما به چه حسابی دختر من را درس میدهید؟ یا آقایی آمده و گفته که شما به چه حسابی همسر من را درس میدهید؟ آن یکی آمده و گفته نمیدانم چرا خواهر من را رو چه حسابی درس میدهید ؟ چه انتظاری دارید؟ و همه این سؤال ها . هیچ کس نمیتواند به این سؤال ها جواب دهد ولی وقتی که شما درخواست کردید که عکس بیاورد ، کپی شناسنامه بیاورد ، شهریه اش را بدهد، این فرم را پر کند ، هیچ کسی نمیتواند بیاید و همچنین سؤالی را بکند ، شما بلافاصله این را ملاک قرار داده و میگویید ایشون متقاضی بوده ، ایشون آمده درخواست کرده ، در صف ایستاده ، پول داده ، همه کارها را کرده ، او متقاضی است ، ما که نرفته ایم دنبال او ، درست شد ، بنابراین بعد از اینه ما شهریه را گذاشتیم و سلسله مراتب ثبت نام را گذاشتیم ، خیلی از مشکلات ما حل شد ، ازجمله کنترل جمعیتی که میخواهند بیایند کلاس، چون خوب کلاس های ما کلاس های جمعیتی بوده و اگر قرار بود ما کنترل مان را برداریم و این فیلتر را این فیلتر مهم شهریه را از روی آن بر میداشتیم جمعیت غیر قابل کنترل نشد و دیگر ما نمیتوانستیم به کارمان ادامه بدهیم
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
:Gol: با سلام و عرض ادب :Gol:
دوستان، عرفان حلقه و مصاحبه های ارائه شده توسط استاد طاهری، در تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?p=30764
موجود است.
در تاپیکی که مدیر سایت فرمودند، http://www.askdin.com/showpost.php?p=27915&postcount=27
این حرکت خدامحور-خدامحور، نقد نشده است، بلکه تخریب شده است. می دانید که امروزه با فتوشاپ هر کاری امکان پذیر شده است. بهتان نزنید: یا ایها الذین آمنوا، اجتنبوا کثیرا" من الظن ان بعض الظن اثم.
اخلاق عبارت است از خلق و خو و نحوه برخورد با خود، جهان بیرونی و افراد جامعه بشری که دارای تاثیر متقابلی با یکدیگر هستند. انسان ابتدا رفتاری مبتنی بر غریزه (رفتار طبیعی) و نزدیک به جوامع حیوانی داشته است. سپس در مرحله ای خود را پیدا کرده، این سؤال برای او ایجاد شده است که «من کیستم؟». از این مرحله او به رفتاری آگاهانه و مبتنی بر فطرت رسیده است. فطرت، برنامه ای نرم افزاری است که خیر و شر را برای او مشخص می کند. بنابراین، قبل از آن که ادیان یا دانش های مختلف بخواهند اصولی برای چگونگی رفتار او ارائه دهند، نسبت به زشتی دزدی، دروغ گفتن و ... آگاه بوده است. رفتار هابیل و قابیل این را نشان می دهد که آنها خوبی و بدی را درک می کرده اند. پس برای مثال، این که کسی به مال خود قانع نیست و به مال دیگری چشم می دوزد، به دلیل این نیست که از بدی این کار بی اطلاع است. حیوانات که رفتاری غریزی دارند، پس از رفع نیاز طبیعی خود به حقوق یکدیگر تجاوز نمی کنند؛ اما انسان می تواند بر اساس منفعت طلبی، زیاده خواهی کرده، بر اساس اختیار خود، این بدی را به جای خوبی انتخاب کند. این که در قرآن کریم در مورد انسان گفته شده است «فألهمها فجورها و تقویها» نشان می دهد که انسان از خوبی و بدی آگاه است. بنابراین، او با رعایت و عدم رعایت اصول حرکت خود به سوی کمال (اصول فطری) مواجه است. با بزرگتر شدن جوامع بشری، انسان به رفتار رده سوم می رسد که بر اساس اخلاق اجتماعی (اخلاق مدنی) شکل می گیرد. جزئیات این اخلاق در فطرت وجود ندارد. فطرت برنامه اصلی را ارائه می دهد. پس رفتار ثانویه انسان که رفتاری آگاهانه است، بر اساس اخلاقی است که با آگاهی نسبت به فطرت (اصول کمال جویی) شکل می گیرد و رفتار رده سوم بر اساس اخلاقی است که اصول آن با در نظر گرفتن مسائل اجتماعی بنا گذاشته می شود. از این جا به بعد، عادات و سنن اجتماعی هر جامعه، تنوع اصول اخلاقی در جوامع مختلف را ایجاد می کند. به طور کلی رفتار رده سوم بر مبنای ترکیبی است از اخلاق فطری و اخلاق اجتماعی. اخلاق فطری، ثابت و درونی بوده، مبتنی بر هیچ تعلیمی نیست و اخلاق اجتماعی اکتسابی است. برای رسیدن به رفتار فردی و اجتماعی مقبول باید اصولی اخلاقی را رعایت کرد که اولا انسان را به سمت کمال پیش برد و ثانیا انسان شمول باشد؛ یعنی همه انسان ها بتوانند از آن استفاده کنند؛ نه این که برای مثال، قومی و نژادی باشد. در جهان هستی، هر ذره ای رفتاری دارد؛ اما رفتار انسان آگاهانه و اختیاری بوده، زمانی رفتار متعالی محسوب می شود که فلسفه خلقت برای او معلوم شود. خالق هستی از این که «هوشمندی کل» را خلق کرده، به آن برنامه داده است تا اکوسیستم را ایجاد کند و به آن برنامه دهد، هدفی داشته است که انسان با درک جزئیات آن، به نقش و وظیفه خود در هستی پی می برد و به رفتار منتهی به کمال می رسد. از زمانی که رفتار اولیه انسان به رفتار ثانویه بدل می شود، برای او اخلاق خوب و بد معنا پیدا می کند. اما هم اکنون هر جا صحبت از اخلاق می کنیم، منظور نظامی از اندیشه ها و رفتارهایی است که کمال گرایانه است. بنابراین، در طراحی اصول اخلاقی ثانویه باید به اصل «تعمیم به عام» و اصل «کمال گرایی» توجه داشت و برای انتخاب یک رفتار شایسته باید دید که آیا لطمه ای به کمال گرایی آحاد بشری وارد می کند یا خیر. به طور مسلم، رفتاری که زمینه کمال را از خود و دیگران سلب نکند، می تواند قابل قبول باشد. حال برای مثال، اگر به قاعده اخلاقی «تعمیم به عام» باور داشته باشیم، از جمله هر چه برای خود می پسندیم، برای دیگران هم بپسندیم و آنچه برای خود نمی پسندیم، برای دیگران نیز نپسندیم، نمی توانیم بپذیریم خودکشی فردی که به پوچی رسیده است و تمایل به خودکشی دارد و این را برای دیگران نیز می پسندد، شایسته است. زیرا خودکشی حق حیات و امکان رشد و تعالی را سلب می کند و کاملا بر خلاف کمال است. (به طور کلی هر اصل اخلاقی تنها در صورت بقای جامعه بشری می تواند ارزشمند باشد.) البته، ادیان با عرضه اصول اولیه اخلاقی، نقش هدایتی خود را ایفا کرده اند و بر اساس آنها طراحی نظام اخلاقی آسان می شود؛ اما اولا گاهی برداشت های مختلفی از دین صورت می گیرد و راهکارهای انسان شمول به دست نمی آید و ثانیا به طور مسلم، دین در مورد بسیاری از جزئیات دستورالعملی صادر نکرده است. برای مثال، قوانینی که با پیشرفت تمدن و تکنولوژی و پیچیده تر شدن روابط شهروندان لازم است وضع و رعایت شود، در متون دینی ذکر نشده است. در این موارد باید به همان اصول کلی «کمال جویی» و «تعمیم به عام» که مورد توصیه ادیان توحیدی است، توجه داشت. حال، نکته مهمی که رابطه اخلاق و عرفان را نشان می دهد این است که اصول اخلاقی (ارزش گذاری ها و باید ها و نباید ها) ، بخش کمی اخلاق است و چرایی رعایت آن اصول، بخش کیفی آن محسوب می شود. در رسیدن به بخش کیفی اخلاق، عرفان ایفای نقش می کند. زیرا عرفان، درک حقایق هستی است که مؤثرتر از شناخت عقلی بوده، خواه نا خواه، آثار آن در وجود انسان نهادینه می شود. دلیل این که بشر در زندگی کنونی خود توفیقی حاصل نکرده است، این است که بسیاری از توصیه های اخلاقی به دلیل عدم این ادراک نادیده گرفته شده است. برای مثال، وقتی درک «تن واحده هستی» صورت نپذیرفته باشد، نباید از لطمه زدن به محیط زیست تعجب کرد. علاوه بر این، با درک عرفانی می توان به اخلاقی که رعایت می شود، کیفیت بخشید. کسی که بدون این پشتوانه موظف یا مجبور به رعایت اصول اخلاقی باشد، دچار تضاد اندیشه و عمل است و این آثار مخربی برای او خواهد داشت؛ اما با کشف حقایق، انگیزه رعایت اصول اخلاقی ارتقا می یابد و آثار مثبتی به جا خواهد گذاشت. بنابراین، تا انسان به درک جایگاه خود در هستی و اکوسیستم نائل نشود و رسالت خود را در ارتباط با خود، خانواده، جامعه و بلکه کل جامعه بشری نشناسد، نمی توان از او انتظار خلق و خوئی متناسب با مقام انسان (اشرف مخلوقات) داشت و از سوی دیگر، رعایت خلق و خوی پسندیده و هنجارهای اجتماعی در حالی که نسبت به آن، اعتقادی وجود نداشته باشد، رفتاری دوگانه است. یعنی بدون اینکه فرد از نظر بینشی به درک چرائی آن رفتار نائل شده باشد، حداقل برای کسب وجهه اجتماعی مقبول، خود را به آن وادار می کند و در اثر فشار درونی ناشی از آن، هم در معرض بیماری روان تنی (ناشی از رفتارهای دوگانه) واقع می شود و هم احتمال دوام آن رفتار در او کاهش می یابد. شرایع طی چندین هزار سال پیدایش تمدن بشری، به انسان آموخته اند که برای هدف مهمی آفریده شده است و با تبیین اهداف ارزشمند زندگی و معرفی رسالتش از او خواسته اند تا به این رسالت عمل کند و برای این منظور، دستورالعملهائی نیز ارائه کرده اند. عرفان از طریق آشکار کردن حقایق هستی (باطن آن) و گشودن رموز این دستورات، رسیدن به اهداف مذاهب و شرایع الهی را تضمین می کند. برای مثال، وقتی انسان به این درک می رسد که هر موجود و پدیده ای در هستی تجلی الهی (وجه الله) است، به هر یک از مخلوقات الهی به دیده احترام نگریسته، حرمت آن را حفظ می کند و به این ترتیب، به هیچ یک ظلمی روا نمی دارد. چنین اخلاقی دوام دارد و به دلیل این که در وجود فرد نهادینه شده است، دوام آن متکی به کنترل دائم نیست. این در حالی است که بدون معرفت بنیادی نسبت به خود و هستی و فقط با تبعیت ظاهری از بایدها و نبایدها (قواعد اخلاقی)، تنها به کمک تذکر و کنترل می توان به نتیجه نسبی رسید.
2 بنابراین، اخلاق در عرفان مستتر است و با درک عرفانی، خود به خود حقوق دیگران رعایت می شود؛ ظلمی اتفاق نمی افتد، دروغی گفته نمی شود و نه تنها به نحو پایدار اخلاق فردی و اجتماعی تعالی می یابد، به طبیعت نیز صدمه ای وارد نخواهد شد. به همین دلیل، با بررسی میزان تخلفات و جرائم در هر جامعه، تا حدودی می توان پی برد که افراد آن جامعه تا چه اندازه نسبت به فلسفه وجودی خود آگاه هستند. به عبارت دیگر، رعایت اصول اخلاقی و افزایش کیفیت آن، ارتباط مستقیمی با درک ما از فلسفه خلقت دارد. از منظر عرفان، رعایت ظاهری اخلاق، رسیدن به رتبه سایر موجودات در جهان هستی است. برای مثال، اگر کسی آزارش به دیگران نرسید و در ظاهر نسبت به آنها رأفت نشان داد، انسان خوبی است اما به یک درخت شباهت دارد که سایه و میوه اش در اختیار دیگران قرار می گیرد و آزاری هم به کسی نمی رساند. این، نقطه صفر کار است. یعنی شرط لازم انسانیت و اخلاق است ولی کافی نیست. رسالت انسانی با تحولاتی درونی به سمت کمال (که با فیض و رحمت الهی امکان پذیر است) انجام می شود. در این صورت، صلح و همزیستی جهانی نیز به طور زیربنایی حاصل خواهد شد. زیرا به میزان درک تن واحده هستی، درک خواهیم کرد که پاره تن یکدیگر هستیم و نه تنها هرگز برای کسی بدخواهی نخواهیم داشت، درک می کنیم که سقوط هر یک از ما سقوط دیگری بوده، صعود هرکدام از ما بر صعود دیگران تاثیرگذار خواهد بود. در هر تخلف و جرمی همه جامعه شریک جرم هستند. زیرا جامعه ای که سطح معرفت و فرهنگ آن بالا باشد، جرائم کمتری دارد و این، تنها با الزام رعایت اصول کمی اخلاق به دست نمی آید؛ بلکه مستلزم کیفیت بخشیدن به اخلاق است که با یقین قلبی و درک وجودی یعنی با برخورداری از عرفان عملی حاصل می شود. چنان که اشاره شد، معضل دیگری که در مورد اخلاق وجود دارد، فقدان یا ناکارآمدی انگیزه است. ضامن اجرائی اخلاقی که با پند و نصیحت و تذکر پیاده می شود، ترس از مجازات و عقوبت و یا چشمداشت به پاداش است. به طور معمول ناباوری قلبی به یک عمل و وادار کردن خود به انجام آن، موجب فشارهای درونی خواهد بود که با پردازش در بخش نا خودآگاهی سلامت فرد را سلب کرده، اگرچه او را از انجام اعمال غیر اخلاقی مانند دزدی، رشوه و ... باز می دارد، اما مشکلات دیگری به بار می آورد. از جمله، پس از مدتی، دچار افسردگي شده، نشاط معنوی و حضور فعال و مؤثر اجتماعی خود را از دست خواهد داد. در حالی که عرفان، می تواند با افزایش درک و معرفت نسبت به خود و روابط خود با هستی و دیگران که باعث ایمان به امور اخلاقی می شود، از این معضل جلوگیری کند. تفاوت زاهد و عابد نیز در همین جا است. مشکل زاهد آن است كه مي خواهد با کنترل و ضبط نفس از الگوهای خوبی پیروی کند و به همین دلیل، با این که به انجام آن اعتقاد دارد، رفتار او نوعی تظاهر است. در حالی که عارف، با آگاهی عرفانی خود پذیرای خوبیها بوده، بدون هیچ اجباری از بیرون یا درون، اخلاقی زندگی می کند. حال با این که هدف هر دو (زاهد و عارف) نزدیک شدن به خداوند است، معلوم است که کدام یک بهتر به این نتیجه می رسد. نکته آخر این است که در قرآن کریم به «حکمت» اشاره شده، تبیین می شود که اولا حکمت را خدا به انسان می دهد و ثانیا حکمت خیری کثیر است. حکمت، مواجه شدن با همان حقایق هستی است که پشت پرده ظاهر آن قرار دارد و در واقع همان چیزی است که تا اینجا به آن درک عرفانی گفته شد. به عبارت دیگر، حکیم در هر چیزی واقعیت و حقیقت آن را می بیند و بنابراین، عمل او اخلاقی است. پس، حکمت در اخلاق، انجام عملی است که با توجه به دو وجه واقعیت و حقیقت انجام شود و اخلاق حکیمانه یا اخلاق مبتنی بر حکمت عبارت است از خلق و خوئی که با فلسفه خلقت و فطرت انسان و با رسالت بشری اش در عالم هستی همخوانی و همفازی داشته باشد. حکمت چیزی نیست که انسان بتواند با سعی و تلاش به آن برسد. بلکه فیضی الهی است که بر مبنای توجه و اشتیاق انسان جاری می شود. در قرآن کریم کتاب و حکمت در کنار هم آمده است (و یعلمهم الکتاب و الحکمه). این نیز می تواند اشاره ای به این نکته باشد که تا انسان کتاب هستی را نشناسد و به فهم و درک صحیح قوانین و فلسفه آن دست نیابد، نگاه درستی به هستی نخواهد داشت و رفتار او حکیمانه نخواهد بود. چنین چیزی بدون فيض و رحمت الهی امكان پذير نيست و تنها با اشراق و شرح صدر که ارمغان ارتباط با خداوند و تسلیم شدن به اوست، می توان بخش كيفي اخلاق را تحقق بخشید و ارتقا داد. به بیان دیگر، رعایت اخلاقِ كمي، متكي به سعی و تلاش است و رسيدن به اخلاقِ مبتني بر كيفيت، مستلزم فيض الهي بوده، انسان را به تعالی می رساند.
کل تاپیک همان عکس نیست. آن تاپیک پر از استدلالات منطقی و بی پاسخ مانده است. از همه دعوت می کنم مطالب ارائه شده در آن تاپیک را خودشان مطالعه کرده، قضاوت فرمایند.
می دانید که امروزه با فتوشاپ هر کاری امکان پذیر شده است. بهتان نزنید:
یا ایها الذین آمنوا، اجتنبوا کثیرا" من الظن ان بعض الظن اثم.
دم خروس روشن تر از آن است که نیازی به عکس باشد. در ضمن، آیه ای که اشاره کردید مصداق بارز خود مخترعین عرفان حلقه است.
شما به سؤال بسیار بسیار روشن من در تاپیک قبلی پاسخ ندادید... مگر نه اینکه شما هیچ سخن جدیدی نیاورده اید؟ پس بگویید معادل هوشمندی کیهانی در فلسفه و عرفان سنتی اسلامی چیست؟ دوم اینکه منظور شما از انتخاب این نشان برای عرفان حلقه چیست؟ چرا این نشان اینقدر شبیه نماد یین و یانگ است که در عرفانهای جعلی و وارداتی بسیار از آن استفاده می شود؟ با این نماد چه می خواهید بگویید؟
در مورد آرم یین و یانگ بنده هیچ اطلاعی ندارم، اما در مورد آرم زیاد گیر نکنید به این جور چیزها، ظاهر را ول کنید، بچسبید به باطن. شما اصل قضیه را که عرفان حلقه چه می گوید ول کرده اید و بدون مطالعه مقالات استاد طاهری که شما را بارها به آن ارجاع داده ام، متعصبانه به قضاوت نشسته اید. بنده خودم حدسهایی می زنم راجع به این آرم: اینکه ما در جهان دو قطبی هستیم، روز و شب، سفید و سیاه، غم وشادی، دنیای وارونه و غیر وارونه و ...
مولای متقیان گفت که هر سوالی دارید از من بپرسید که راه آسمانها را بهتر از زمین بلدم، عربی پرسید: تعداد ریشهای من چند تاست؟
1 جابر جعفى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارك و تعالى مخلوق را سه دسته آفريد؛ چنانچه فرمايد: ((و شما سه دسته جفت هم باشيد: دست راستيها و چه دست راستيها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپيها، چه دست چپيها؟!! (چگونه در عقوبات دوزخ گرفتارند) و پيشى گرفتگان كه پيشى گرفته اند تنها ايشان مقربانند 6 تا 11 سوره 56 ))پيشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصين درگاه او از ميان مخلوق مى باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است : 1 ايشان را بروح القدس مؤ يد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بشناسند. 2 ايشان را با روح ايمان مؤ يد ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند 3 آنها را بروح قوه مؤ يد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند 4 آنها را بروح شهوت (ميل و اشتها) مؤ يد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند 5 در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند. و در مؤ منين دست راستى ها روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند. همانطور که می بینید روح القدس در انحصار مقربین است.
مولای متقیان گفت که هر سوالی دارید از من بپرسید که راه آسمانها را بهتر از زمین بلدم، عربی پرسید: تعداد ریشهای من چند تاست؟
شما چطور جرأت می کنید آقای طاهری را با مولای متقیان مقایسه کنید؟ از کی تا حالا ایشان راه آسمانها را بهتر از زمین یاد گرفته اند؟ در ثانی، آرم یک گروه بسیار بسیار مهم است. پیام اصلی گروه در آرم آن است. مگر اینکه جناب طاهری همینطوری از روی هوا و هوس آرم انتخاب کرده باشند...
دوست عزیز، اشکالات بسیار زیادی در بنیان عقاید شما موجود است... انتظار دارید من چشمانم را روی این موضوع ببندم؟ اگر راست می گویید به شبهات پاسخ دهید، نه اینکه مدام ما را ارجاع دهید به مقالات...
طبق نظر و اعلام استاد محمد علی طاهری، حلقه ارتــــبـــــــاط ویژه، از ساعت ۲۲ مورخ ۱۳ بهمن ماه ۱۳۸۶، به طور ۲۴ ساعته در تمام دنیا اعلام گردید.
تمام مردم دنیا، جهت بهره گیری از درمان، رسیدن به آرامش، کاهش اضــــــطراب و نـــــــگـــــرانی و ... می توانند از این ارتباط به طور نامحدود بهره مند شوند. لازم به توضیح است که از این ساعت به بعد، کلیه انسانها در تمام نقاط دنیا، می توانند ارتباط گرفته و وارد این حلقه گردند. شــــــرط برقراری ارتباط و حضور در این حلقه، فقط و فقط شاهد بودن است و هیچ نیازی به دادن اسم، مشخصات و یا ساعت اتصال نمی باشد. شـاهد بودن، به معنی تسلیم و بی طرفی است و فرد اتصال گیرنده، فقط کافی است که بدون قضاوت شاهد برقراری این حلقه باشد. این ارتباط برای تمامی مردم دنیا برقرار می باشد نحوه برقراری ارتباط ویژه از این پس تمام مردم دنیا در هر زمان که مایل باشند می توانند در حلقه ارتباط ویژه قرار گیرند کافی است چشمان خود را ببندد و فارغ از وقایع بیرونی شاهد وجود خودش گردد. منظور از شاهد بودن این است که فرد بدون هیچ گونه قضاوت، متوجه وجودش و تغییرات در حال انجام باشد. به محض شاهد شدن فرد وارد این حلقه شده و ارتباط آغاز می گردد. و هوشمندی حاکم بر جهان هستی فرد را در معرض ارزیابی و اسکن قرار می دهد و پروسه درمان از طریق هوشمندیشروع می شود. بستن چشم هیچ گونه الزامی ندارد. و فقط جهت جلوگیری از پرت شدن حواس به اطراف انجام می گردد و گرنه هرکس در هر لحظه و در هر حالتی (خوابیده، نشسته، مشغول انجام کار، چشم باز یا بسته) وارد حلقه ارتباط ویژه گردد و از نتایج آن بهره مند شود.
می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟
می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
بله جناب بی نام. ما هم نمی دونستیم. هیچ کدام نمی دانستیم. ولی دانستیم. بله. دسترسی برای روح القدس برای عموم آزاد است. ارتباط با خدا به همین سادگی است. خیلی ساده تر از این حرفها. با یک نظر.
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حتی قبل از اینکه نظری بشه، در لامکان و لا زمان و لا تضاد، انجام پذیرفته است. فاصله با خدا و (هوشمندی الهی = روح القدس) اش، فقط یک نقطه است. ولقد خلقنا الانسان ... ونحن اقرب اليه من حبل الوريد
این وسوسه شیطان است که ارتباط با خدا را پیچیده می کند تا قفلی بر ذهنش زده و ماموریتش را انجام داده و او را از خدا دور کند.
در ضمن قبلا" هم بوده حلقه های رحمانیت الهی و ابدی و ازلی است، منتها عصر هوشمندی فرا رسیده و انسان وارد حساسترین دوران تاریخ بشریت شده است. پاسخهای صریحتر را از زبان استاد طاهری بخوانید:
امروز بشر با پشت سر گذاشتن دوران نطفگی، جنینی ، طفولیت و جوانی، در حال گذراندن دوران میانسالی است. ... عصر کنونی بارزترین، شاخص ترین و سرنوشت سازترین اعصار است. زیرا وقت آن است که بشر پایان نامه نهایی خود را به هستی تحویل دهد. پس نیازمند یک معلم زبده و یک استاد اعظم است و اینچنین است که موضوع "عهد آخر بشر" و لزوم وجود "منجی موعود" در این عهد سرنوشت ساز مطرح می شود .
لزوم آمادگی برای ظهور "موعود عهد آخر" عام است و همه باید به سطحی از آگاهی برسند که بتوانند به درکِ این منجی که معلم بالاترین مقطع درسی بشر است، نائل شوند و او را بفهمند؛ زیرا بدون آن که مخاطبین آن استاد در سطح مناسبی از آگاهی مقدماتی لازم برای درک مطالب باشند، تعلیم پس از ظهور او کارساز نیست و در این صورت، نه تنها وجود استاد مشکلی راحل نمی کند؛ بلکه بدتراز آن باعث اتلاف وقت استاد و سردرگمی دیگران می شود. بنابراین ایجاد زمینه و حضور استاد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. ... امام عصر، به عنوان والاترین معلم تاریخ بشریت، در دوره کهنسالی بشر می آید تا نکات اساسی هستی شناسی را در اختیار گذارد و بشر را به نتایج تعیین کننده ای برساند. اما در عصری به ظهور می رسد که عدّه قابل توجهی تشنه دانستنِ باشند.
بشر در طول تاریخ به دنبال بصیرت بوده، به آگاهی هایی دست یافته است که در عصر ظهور جنبه عملی و کاربردی پیدا کرده، از حرف و سخن خارج می شود. تا کنون نه تنها این آگاهی ها درسطح کلان به کار نرفته است، بلکه بسیاری از آن ها وارونه برداشت شده است. با آنکه بشر امروز در آستانه ی ورود به مرحله ی کهنسالی است، در ابتدای درک شعور الهی بوده، ارتباط ملموس با روح القدس که همیشه برای افراد خاص وجود داشته است، هنوز به تمامی در سطح عام نیامده است.
کارکرد چنین ارتباطی، عرضه عملی دانش های باطنی در سطح عام است که به بهترین وجهی انسان را به سوی کمال سوق می دهد. همه در صحنه انتخاب قرار دارند وانتخاب جمعی بشر است که موجب به نتیجه رسیدن طرح الهی می شود. یعنی اکثر افراد آن را انتخاب کرده، به آن تمایل نشان می دهند.
اگر قرار بود که کسی فقط با زور شمشیر به مشکلات بشر خاتمه دهد، برای خدا کاری نداشت که بسیار زودتر از این زمین را تکانی دهد تا همه از ترس ایمان آورند و قائله خاتمه یابد. چنین نقشه ای نشأت گرفته از یک هوشمندی عظیم نیست. به طور حتمی باید نقشه عظیمتری در کار باشد که بتواند هنر انسان را به نمایش گذارد. (این متون آبی رنگ از مقاله http://interuniversal-tbz.blogfa.com/post-29.aspx استاد منتخب شده اند) ... بله همان هنر عشق ورزی و انتخاب آزادانه مثبت. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
جناب بی نام، در پایان عارضم که:
مهم نیست که چه کسی به این ارتباط رسیده و آن را معرفی کرده ، مهم استفاده از این ارتباط است. در مصاحبه ماهیت عرفان که در تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?p=30764 گذاشته ام، استاد طاهری می می فرمایند: "ما همه را دعوت میکنیم ، هیچ چیزی هم نداریم ، هیچ ادعایی هم نداریم ، ولی همه را دعوت میکنیم که بیاید به ما چیز یاد بدهید ، بیایید به ما انتقاد کنید، بیایید صحبت کنیم.یعنی در واقع شما بین خودتان و افراد عادی تفاوتی احساس میکنید؟ به هیچ عنوان اصلاً همچین مسأله ای نیست. به هیچ عنوان. حالا این اتفاق افتاده ، توضیح و تشریحش و اینی که حالا نمیدونم چیست ، من فکر میکنم که مهم نیست ، مهم این است که حالا اگر یک چهار چوبی وجود دارد ما بنشینیم انرژی ذهنی مان را بگذاریم رو این که ببینیم از این چارچوب میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم؟ میگوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه . بنابراین ما بیاییم رو اندیشه بررسی کنیم با فرد چه کار داریم که بخواهیم در واقع انرژی مان را بگذاریم رو فرد و بگوییم حالا چرا این پیدا کرده اینی که حالا چه اتفاقی افتاده ، چرا به شما رسید ، چرا شما پیدا کردید؟ خوب اگه یکی دیگه هم پیدا میکرد همین سؤال را میگفتیم چرا اون پیدا کرده ، بالاخره یکی باید پیدا کند دیگر ، حالا قرعه کار به نام من بیچاره زدند."
و در مورد آرم هم با اتکاء به همین منطق استاد، می توانید انرژی ذهنی تان را صرف در اصل قضیه کنید. آرم و نام و نشان فرعند جناب بی نام و ننگ نیست اگر ما معنای آرم را همان که در جواب قبلی گذاشته ایم را کافی می دانیم و با اینکه توضیح دادم باز هم ندیدید: "در مورد آرم یین و یانگ بنده هیچ اطلاعی ندارم، اما در مورد آرم زیاد گیر نکنید به این جور چیزها، ظاهر را ول کنید، بچسبید به باطن. شما اصل قضیه را که عرفان حلقه چه می گوید ول کرده اید و بدون مطالعه مقالات استاد طاهری که شما را بارها به آن ارجاع داده ام، متعصبانه به قضاوت نشسته اید. بنده خودم حدسهایی می زنم راجع به این آرم: اینکه ما در جهان دو قطبی هستیم، روز و شب، سفید و سیاه، غم وشادی، دنیای وارونه و غیر وارونه و ... (اضافه می کنم: منفی و مثبت =شیطانی و رحمانی).
مولای متقیان گفت که هر سوالی دارید از من بپرسید که راه آسمانها را بهتر از زمین بلدم، عربی پرسید: تعداد ریشهای من چند تاست؟" (کامل می کنم: حضرت فرمودند: به فرض که قلان قدر. تو بشین بشمار.)
از ننگ جه گویی که مرا نام ز ننگ است / وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
منیت و ننگ و نام اینکه ای وای فلانی چرا رسید و من نرسیدم و ... همه را که اموری قراردادی در دنیا هستند ول کنیم و به اصل رو آوریم اگر طالب کیفیتی هستیم: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
الله اکبر الله اکیر ... حی علی الصلوه حی علی الصلوه ... حی علی خیر العمل حی علی خیر العمل.
بله جناب بی نام. ما هم نمی دونستیم. هیچ کدام نمی دانستیم. ولی دانستیم. بله. دسترسی برای روح القدس برای عموم آزاد است. ارتباط با خدا به همین سادگی است. خیلی ساده تر از این حرفها. با یک نظر.
مرد حسابی! دارید کلام امام معصوم (ع) را زیر سؤال می برید؟ بعد ادعای اسلامی بودن این جریان را هم دارید؟ شما بر اساس کدام آیه و روایت این مسئله را دریافته اید؟ بار اثبات به دوش مدعی است! کدام آیه قرآن می گوید که همه به روح القدس متصلند؟ کدام روایت این را می گوید؟ یعنی معصومین (ع) دروغ گفته اند، یا از این موضوع خبر نداشته اند؟ اصلاً کی گفته بدون روح القدس نمی شود با خدا مرتبط بود؟
سوره 16:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ﴿۱۰۲﴾ بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا كسانى را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است (۱۰۲)
روح القدس قرآن را نازل می کند. حالا شما می گویید هر بی سر و پایی به روح القدس متصل است؟ پس چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟ مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
سوره 2:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ ﴿۸۷﴾ و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم و پس از او پيامبرانى را پشتسر هم فرستاديم و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم و او را با روح القدس تاييد كرديم پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد كبر ورزيديد گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد(۸۷)
یعنی طرف قرمز ماجرا هم به روح القدس متصل است؟ در ثانی، در این آیه روح القدس منحصراً به پیامبر خدا (ع) ارتباط داده شده.
سوره 16:
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد(۲)
سوره 40:
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿۱۵﴾ بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح را به فرمان خويش مىفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند(۱۵)
از کی تا حالا به هر کس از بندگانش که خواهد، شده همه بندگان؟ با مشخص کردن مأموریت آن دسته از بندگانی که این آیه به آنها اشاره می کند هم معلوم می شود که خداوند این روح را بر چه کسانی نازل می کند.
حتی قبل از اینکه نظری بشه، در لامکان و لا زمان و لا تضاد، انجام پذیرفته است. فاصله با خدا و (هوشمندی الهی = روح القدس) اش، فقط یک نقطه است.
سوره 17:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۵﴾ و در باره روح از تو مىپرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵)
می شود بفرمایید این دانش شگفت انگیز را جناب طاهریاز کجا آورده اند؟
این وسوسه شیطان است که ارتباط با خدا را پیچیده می کند تا قفلی بر ذهنش زده و ماموریتش را انجام داده و او را از خدا دور کند.
وسوسه های بهتری هم هستند... اینکه کسی دچار خود بزرگ بینی شده، فکر کند که آنچه به پیامبران الهی داده شده، به او هم داده شده است. سوره 6:
وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۴﴾ و چون آيتى برايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آنكه نيرنگ مىكردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجهاى سخت خواهد رسيد (۱۲۴)
در ضمن قبلا" هم بوده حلقه های رحمانیت الهی و ابدی و ازلی است، منتها عصر هوشمندی فرا رسیده و انسان وارد حساسترین دوران تاریخ بشریت شده است. پاسخهای صریحتر را از زبان استاد طاهری بخوانید:
بخوانیم...
امروز بشر با پشت سر گذاشتن دوران نطفگی، جنینی ، طفولیت و جوانی، در حال گذراندن دوران میانسالی است. ... عصر کنونی بارزترین، شاخص ترین و سرنوشت سازترین اعصار است. زیرا وقت آن است که بشر پایان نامه نهایی خود را به هستی تحویل دهد. پس نیازمند یک معلم زبده و یک استاد اعظم است و اینچنین است که موضوع "عهد آخر بشر" و لزوم وجود "منجی موعود" در این عهد سرنوشت ساز مطرح می شود . لزوم آمادگی برای ظهور "موعود عهد آخر" عام است و همه باید به سطحی از آگاهی برسند که بتوانند به درکِ این منجی که معلم بالاترین مقطع درسی بشر است، نائل شوند و او را بفهمند؛ زیرا بدون آن که مخاطبین آن استاد در سطح مناسبی از آگاهی مقدماتی لازم برای درک مطالب باشند، تعلیم پس از ظهور او کارساز نیست و در این صورت، نه تنها وجود استاد مشکلی راحل نمی کند؛ بلکه بدتراز آن باعث اتلاف وقت استاد و سردرگمی دیگران می شود. بنابراین ایجاد زمینه و حضور استاد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. ...
امام عصر، به عنوان والاترین معلم تاریخ بشریت، در دوره کهنسالی بشر می آید تا نکات اساسی هستی شناسی را در اختیار گذارد و بشر را به نتایج تعیین کننده ای برساند. اما در عصری به ظهور می رسد که عدّه قابل توجهی تشنه دانستنِ باشند.
خب...
بشر در طول تاریخ به دنبال بصیرت بوده، به آگاهی هایی دست یافته است که در عصر ظهور جنبه عملی و کاربردی پیدا کرده، از حرف و سخن خارج می شود. تا کنون نه تنها این آگاهی ها درسطح کلان به کار نرفته است، بلکه بسیاری از آن ها وارونه برداشت شده است. با آنکه بشر امروز در آستانه ی ورود به مرحله ی کهنسالی است، در ابتدای درک شعور الهی بوده، ارتباط ملموس با روح القدس که همیشه برای افراد خاص وجود داشته است، هنوز به تمامی در سطح عام نیامده است.
اصلاً قرار نیست ارتباط با روح القدس به تمامی در سطح عام بیاید! بر اساس کدام آیه و روایت این مطلب استنتاج می شود؟ مگر هر کسی هر ادعایی کند درست است؟! بار اثبات به دوش مدعی است. مگر آنکه شما جناب طاهری را مبری از خطا بدانید که آن وقت مسئله فرق می کند...
کارکرد چنین ارتباطی، عرضه عملی دانش های باطنی در سطح عام است که به بهترین وجهی انسان را به سوی کمال سوق می دهد.
مگر دانش های باطنی را حتماً باید روح القدس به ما بفهماند؟ پس پیامبران الهی چکاره اند؟ پس ائمه (ع) چه کاره اند؟ مگر نه اینکه امام زمان (عج) فرموده اند: کیفیت استفاده از من مثل استفاده ای است که از خورشید می برید وقتی که پشت ابر است.
اگر قرار بود که کسی فقط با زور شمشیر به مشکلات بشر خاتمه دهد، برای خدا کاری نداشت که بسیار زودتر از این زمین را تکانی دهد تا همه از ترس ایمان آورند و قائله خاتمه یابد. چنین نقشه ای نشأت گرفته از یک هوشمندی عظیم نیست. به طور حتمی باید نقشه عظیمتری در کار باشد که بتواند هنر انسان را به نمایش گذارد.
عجب! پس یعنی همه آن روایت هایی که می گویند در زمان ظهور آن حضرت ظلم سراسر جهان را گفته، کشکند!
بله همان هنر عشق ورزی و انتخاب آزادانه مثبت. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
آهان... یعنی امام زمان (عج) می آیند و حق را ارائه می کنند، بعد چون جناب طاهری مردم را به روح القدس متصل کرده، همه حق را می شناسند و می پذیرند، به این ترتیب خون از بینی کسی هم نمی آید! با حقوق بشر هم سازگار است! دیگر لازم نیست نگران اعتراضات دولت آمریکا هم باشیم!
"ما همه را دعوت میکنیم ، هیچ چیزی هم نداریم ، هیچ ادعایی هم نداریم ، ولی همه را دعوت میکنیم که بیاید به ما چیز یاد بدهید ، بیایید به ما انتقاد کنید، بیایید صحبت کنیم.یعنی در واقع شما بین خودتان و افراد عادی تفاوتی احساس میکنید؟ به هیچ عنوان اصلاً همچین مسأله ای نیست. به هیچ عنوان. حالا این اتفاق افتاده ، توضیح و تشریحش و اینی که حالا نمیدونم چیست ، من فکر میکنم که مهم نیست ، مهم این است که حالا اگر یک چهار چوبی وجود دارد ما بنشینیم انرژی ذهنی مان را بگذاریم رو این که ببینیم از این چارچوب میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم؟
خوب بنده هم همین را می گویم. بفرمایید مناظره. بنده این همه آیه آوردم که اتصال به روح القدس توسط عموم را کلاً زیر سؤال می برد. البته اصلاً نیازی نبود من آیه ای بیاورم، چرا که بار اثبات به دوش مدعی است! بفرمایید دلایل قرآنی و روایی شما چیست که همه می توانند به روح القدس متصل شوند؟ بنده یک سری به مقالاتی که اینقدر سنگشان را به سینه می زنید زدم. چیزی جز ادعاهای غیر مستند نیافتم. هر از گاهی هم به یک شعر دوپهلو یا چند پهلو استناد شده بود، که سند محکمی نیست.
قرآن و روایت ملاک تشخیص حق از باطلند. اگر منکر این حقیقت هستید، صراحتاً بفرمایید.
میگوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه . بنابراین ما بیاییم رو اندیشه بررسی کنیم با فرد چه کار داریم که بخواهیم در واقع انرژی مان را بگذاریم رو فرد و بگوییم حالا چرا این پیدا کرده اینی که حالا چه اتفاقی افتاده ، چرا به شما رسید ، چرا شما پیدا کردید؟ خوب اگه یکی دیگه هم پیدا میکرد همین سؤال را میگفتیم چرا اون پیدا کرده ، بالاخره یکی باید پیدا کند دیگر ، حالا قرعه کار به نام من بیچاره زدند.
ما با اشخاص کاری نداریم، موضوع این است که اندیشه مطرح شده با قرآن و روایات و اسلام مغایرت آشکار دارد.
آرم و نام و نشان فرعند جناب بی نام و ننگ نیست اگر ما معنای آرم را همان که در جواب قبلی گذاشته ایم را کافی می دانیم و با اینکه توضیح دادم باز هم ندیدید: "در مورد آرم یین و یانگ بنده هیچ اطلاعی ندارم، اما در مورد آرم زیاد گیر نکنید به این جور چیزها، ظاهر را ول کنید، بچسبید به باطن. شما اصل قضیه را که عرفان حلقه چه می گوید ول کرده اید و بدون مطالعه مقالات استاد طاهری که شما را بارها به آن ارجاع داده ام، متعصبانه به قضاوت نشسته اید. بنده خودم حدسهایی می زنم راجع به این آرم: اینکه ما در جهان دو قطبی هستیم، روز و شب، سفید و سیاه، غم وشادی، دنیای وارونه و غیر وارونه و ... (اضافه می کنم: منفی و مثبت =شیطانی و رحمانی).
خیر، بنده فرضیه را کافی نمی دانم. من نظر شخصی شما درباره آرم را نپرسیدم، نظر طراح آرم را پرسیدم. یعنی در کل دم و دستگاه شما هیچکس نمی داند که منظور جناب طاهری از این آرم حقیقتاً چه بوده؟ برای چه من باید به یک فرضیه شخصی اکتفا کنم؟
در ضمن اصل و فرع هر دو مهمند. مگر من با استناد به آرم عقاید شما را رد می کنم که بنده را به گرویدن به فرع متهم می کنید؟ اصل این عقیده زیر سؤال است، و بنده منتظر پاسخم.
منیت و ننگ و نام اینکه ای وای فلانی چرا رسید و من نرسیدم و ... همه را که اموری قراردادی در دنیا هستند ول کنیم و به اصل رو آوریم اگر طالب کیفیتی هستیم
من کی گفتم وای چرا فلانی رسید و من نرسیدم؟ واقعاً فکر می کنید که من به خاطر حسادت به جناب طاهری دارم مخالفت می کنم؟ :Khandidan!: شما بفرمایید مناظره، دلایل قرآنی و روایی معتبر و مستند در تأیید فرمایشات جناب استاد بیاورید، بنده با کمال میل به شما می گروم.
الله اکبر الله اکبر ... حی علی الصلوه حی علی الصلوه ... حی علی خیر العمل حی علی خیر العمل
منظورتان این است که برویم نماز بخوانیم، یا اینکه پیوستن به عرفان حلقه را معادل نماز، و بهترین اعمال می دانید؟
در ضمن قبلاً سؤالاتی روشن پرسیدم که شما پاسخ ندادید:
می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟
می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
چیزی هم به آن اضافه می کنم:
نحوه برقراری ارتباط ویژه
از این پس تمام مردم دنیا در هر زمان که مایل باشند می توانند در حلقه ارتباط ویژه قرار گیرند کافی است چشمان خود را ببندد و فارغ از وقایع بیرونی شاهد وجود خودش گردد.
منظور از شاهد بودن این است که فرد بدون هیچ گونه قضاوت، متوجه وجودش و تغییرات در حال انجام باشد. به محض شاهد شدن فرد وارد این حلقه شده و ارتباط آغاز می گردد. و هوشمندی حاکم بر جهان هستی فرد را در معرض ارزیابی و اسکن قرار می دهد و پروسه درمان از طریق هوشمندی شروع می شود. بستن چشم هیچ گونه الزامی ندارد. و فقط جهت جلوگیری از پرت شدن حواس به اطراف انجام می گردد و گرنه هرکس در هر لحظه و در هر حالتی (خوابیده، نشسته، مشغول انجام کار، چشم باز یا بسته) وارد حلقه ارتباط ویژه گردد و از نتایج آن بهره مند شود.
می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) هرگز توصیه به انجام چنین عملی نکرده اند؟ چرا آن بزرگواران هرگز اشاره به برقراری ارتباط با روح القدس نکرده اند؟ یعنی نمی دانستند که به این راحتی می توان مردم را به روح القدس متصل کرد؟
اگر موردی هست، با ذکر آدرس روایت، ما را مطلع کنید.
با سلام. جناب بی نام،
همه جوابهاتون را در پست های قبلی داده ام که نه تنها بر خلاف نظر معصومین نیست که مصداق مبرهن آنهاست.شما به معنای ظاهری قرآن بسنه می کنید و نمی دانید که قرآن کلام رمزگونه الهی است و کشف رمزش چیز دیگری است. در ضمن خداوند به دیده بی سر و پا، به بندگانش نگاه نمی کند. توجه فرمائید:
می بینید بی نام خان! اگر قرار بود آپارتاید آگاهی انجام گیرد، به این واضحی دستور داده نمی شد که قرآن در سینه حامل قرآن نماند و به همه انذار و تبشیر شود تا مومنان آگاه شوند. حالا اگر شما نمی خواهید مومن شوید، اصراری نیست:
بسنده می کنم به آن حرفها و دلایلم که در پست اخیرم هستند و واضح و مبرهنند ولی شما با اینکه ادعا دارید با اشخاص کاری ندارید و حسودی "طاهری" را نمی کند اما باز هم در ذهنتان هنوز این مساله حل نشده است. باطنتان چیز دیگری و ظاهرتان چیز دیگری است:
"می شود بفرمایید این دانش شگفت انگیز را جناب طاهریاز کجا آورده اند؟"
تکرار مکررات نمی کنم، دقیق بخوانید و بی تعصب. خواهید فهمید انشاءالله.
ولی درباره اینکه از نشانه های ظهور حرف زده اید:
"عجب! پس یعنی همه آن روایت هایی که می گویند در زمان ظهور آن حضرت ظلم سراسر جهان را گفته، کشکند!"
توجه شما را به مقالات روشنگر استاد طاهری حلب می کنم که اولی "دام دجال" و دومی "عصر ظهور" هستند. ابتدا اولی را از نظر بگذرانیم، باشد که خداوند هدایتمان کند: دام دجال
1
شناخت موانع، مشکلات و دشمنان هر جریانی، شرط لازم برای تداوم و به نتیجه رسیدن آن جریان است. رویداد ظهور موعود درعهد آخر نیز از این امر مستثنی نبوده، در عهد آخر، لزوم شناخت و آگاهی نسبت به دجّال (که مهمترین مانع بیرونی برسر راه کمال بشراست)، لازم و ضروری به نظر می رسد. به عبارت دیگر، وقتی دشمن یک جریان را درست نشناسیم، یعنی اصلاً آن جریان را نشناخته ایم.
در کتب عهد عتیق و منابع دینی مسلمانان، از دجّال به عنوان شاخصه ی ممانعت و مخالفت با منجی موعود و فردی که مخالف شکل گیری نهضت اوست، نام برده شده است؛ ولی امروزه وقتی صحبت از ظهور می شود،به ندرت کلامی راجع به «دجال» می شنویم و این به آن معناست که ماجرای ظهور، یک طرفه دیده میشود. چنان که گویی مخالفت و مقابله ای درپیش رو ندارد و به هیچ تعلیمی در رابطه با «دجال شناسی» نیاز نیست! از این رو، بشر امروز برای دستیابی به دانش ها و توانمندی هائی که در زمان وقوع چنین واقعه ای می توانند به او کمک کنند، برنامه ریزی مشخصی ندارد.
اما پاک کردن صورت مساله دجّال از ذهن ها یک فریب است. چرا که یکی از مهمترین وظایف همه منتظران، رسیدن به «تشخیص» موعود و دجال از یکدیگر است تا دچار اشتباه نشوند.
همچنین، این تصور که موعود می آید تا خود همه اشکالات موجود را برطرف کند و تا آن زمان لازم نیست کسی کاری انجام دهد و آمادگی خاصی داشته باشد، خود فریب دیگری است.
برای ورود به چنین عصری باید تعلیم دید. فرض کنید هم اکنون، منجی موعود و یا دجّال ظهور کند. آیا بشر ملاک های تشخیصی برای شناخت آن ها دارد؟ وقتی اغلب مردم هنوز با دید کمّیتی به موضوع ظهور نگاه می کنند، وقتی عقل بیشتر انسان ها به چشمان ظاهر بین است و هر گونه قدرت نمایی و جلوه های ظاهری، آن ها را مبهوت می کند و وقتی در زمینه تشخیص حقیقت وجودی موعود و دجال، تعلیمی ندیده اند و برای فلسفه وجودی آن ها تعریفی ندارند، ممکن است به راحتی دجّال را به عنوان امام عصر(عج) شناسایی کنند.
با داشتن یک سری مشخصه ها و نشانه های صرفاّ ظاهری، ممکن نیست بتوان برای شناخت موعود تشخیص صحیحی داشت؛ چرا که امکان فریب خوردن از طریق بازسازی همان علایم ظاهری از طرف کذابان (که قصد دارند سد راه کمال شوند)، امکان پذیر است و وقتی توصیف و پیش بینی های وقوع این بزرگترین واقعه تاریخی با تکیه بر علایم ظاهری باشد، خود دامی خواهد شد برای منتظران. داشتن نگاه قدرت گرا، به جای نگاهی کمال گرا به منجی عهد آخر، یکی از مهم ترین این دام هاست.
برای مثال، اگر ما به دنبال نشانه هایی در چهره ی امام عصر(عج)، شمشیر آن حضرت و ... باشیم، یا حتی صرفاً وقوع نشانه های محیطی و خارجی زمان ظهور را ملاک قرار داده، به درستی هدف از ظهور را ندانیم، با برخورد با نشانه های مشابه و یا باز سازی این علایم از سوی شبکه ی منفی (شیطان)، به راحتی فریب خواهیم خورد.
وقتی آموزش ندیده باشیم که ایشان به منظور کمال انسان ها و افزایش ادراک و آگاهی آن ها می آیند و نگاهمان به جریان ظهور، یک نگاه قدرتی باشد که تصور کنیم منجی بشریت را با قدرت نمایی و انجام کارهای خارق العاده میتوان شناخت، هر کسی با ارایه آن نشانه های قدرتی و ظاهری، خواهد توانست ما را در تشخیص آن بزرگوار به اشتباه اندازد و از این منظر، شاید یکی از دلایل مظلومیت موعود همین باشد که با نگاه ظاهر بین انسان ها در وهله اول تشخیص داده نمیشود و دشمن ایشان با مردم فریبی و ارایه نشانه های ظاهری، خود را به جای او معرفی کرده، مورد قبول ظاهربینان واقع می شود.
از این رو، شناسایی صحیح موعود با ارزیابی اندیشه و توانمندی های ادراکی او امکان پذیر است نه با قدرتنمایی یا برخی مشخصات ظاهری و اگر این شناخت وجود نداشته باشد، خیانتی در حق بشریّت رخ داده است.
برای رسیدن به چنین قدرت تشخیصی، بشر امروز نیازمند آن است که ملاک های حقیقی و باطنی را جایگزین ملاک های مجازی ظاهری و قدرتی نماید. از آن جا که برای انسان عصر حاضر، مظاهر قدرت توجیه و مقبولیّت دارد، حتی در وادی معرفت، کسانی تحت نام عرفان و معنویت قدرت نمایی میکنند و قدرت نمایی آن ها چشم ها را خیره می کند و به این وسیله، مورد توجه قرار می گیرند. برای مثال، اگر کسی از دیوار بگذرد، چشم بندی کند و شیئی را پدیدار کند، روی آب راه برود، پرواز کند، ذهن مردم را بخواند و اسرار مخفی آن ها را آشکار کند و ...، به سادگی می تواند نظر اغلب مردم را که تصور می کنند این ها کرامت است، به خود جلب کند. در حالی که اگر کسی بخواهد از سواد کمال بگوید و درباره این آگاهی دهد که چرا خلق شده ایم، از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و اسرار آسمان ها و زمین، یعنی اسرار هستی چیست، کمتر از او استقبال می شود.
از آن جا که طی قرون متمادی و به واسطه ترفندهای شیطان، انسان در مورد کرامات به طور اشتباه آموزش دیده است، ارایه قدرت به نام کرامت، نشانی برای تعالی به حساب آمده، باوری ذهنی شده است. به همین دلیل، در وجود منجی نیز نشانه های ظاهری وقدرتی جستجو میشود و از این رو، هرکس این نشانه های قدرتی را ارایه کند، ممکن است با موعود اشتباه گرفته شود. بنابراین، منتظران موعود با یک دسیسه و نیرنگ جدی رو در رو هستند.
همه جوابهاتون را در پست های قبلی داده ام که نه تنها بر خلاف نظر معصومین نیست که مصداق مبرهن آنهاست
شما مثل اینکه روایتی را که بنده از اصول کافی آوردم اصلاً ندیدید... در ضمن این یک ادعا بیش نیست. عرض کردم، روایات مربوطه را با ذکر آدرس آن در اینجا ارسال کنید تا مطلع شویم.
شما به معنای ظاهری قرآن بسنه می کنید و نمی دانید که قرآن کلام رمزگونه الهی است و کشف رمزش چیز دیگری است.
از کی تا حالا رمز پشت آیات با ظاهر آن تناقض آشکار دارد؟
در ضمن خداوند به دیده بی سر و پا، به بندگانش نگاه نمی کند.
البته که همینطور است. ولی وقتی بحث، بحث اتصال به فرشته وحی، مأمور نازل کردن قرآن، و نسبت دادن رسالت الهی به عموم باشد، بهترین توصیف برای من که هیچ، برای پدر جد من هم بی سر و پاست. معصوم کجا و خطاکار کجا؟
هنگامی که آیه ای را ذکر می کنید، آدرس دقیق، و ترجمه آن را هم قرار دهید (سوره 7):
كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾ فولادوند: كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است پس نبايد در سينه تو از ناحيه آن تنگى باشد تا به وسيله آن هشداردهىو براى مؤمنان پندى باشد
مکارم: اين كتابي است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتي در سينه داشته باشي، و هدف آن است كه بوسيله آن (همگان را از عواقب بد عقايد و اعمال نادرستشان) بيمدهي و تذكري است براي مومنان.
خرمشاهی: كتابى است كه به سوى تو فروفرستاده شده است، پس نبايد از آن تنگدلى يابى، تا بدان هشداردهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد
کاملاً مشخص است که آیه خطاب به کی است، و مأموریت آن بزرگوار هم کاملاً روشن است.
می بینید بی نام خان! اگر قرار بود آپارتاید آگاهی انجام گیرد، به این واضحی دستور داده نمی شد که قرآن در سینه حامل قرآن نماند و به همه انذار و تبشیر شود تا مومنان آگاه شوند. حالا اگر شما نمی خواهید مومن شوید، اصراری نیست:
اولاً، آپارتاید آگاهی را تعریف کنید. دوماً، کی گفته که پند گرفتن از قرآن، یعنی درک رموز عمیق آن؟ سوماً، کی گفته مؤمن بودن یعنی دانستن اسرار و رموز قرآن؟
فولادوند:آيا آن كس كه زشتى كردارش براى او آراسته شده و آن را زيبا مىبيند [مانند مؤمن نيكوكار است] خداست كه هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند پس مبادا به سبب حسرتها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از كف] برود قطعا خدا به آنچه مىكنند داناست.
مأموریت هدایت عموم، به عهده افراد خاصی است. این در جای جای قرآن آمده، از کی تا حالا روح القدس مسئول هدایت عمومی شده است؟ در ثانی، آیاتی که آوردید، اصلاً نشان دهنده رابطه با روح القدس نبودند. دلایلی که آوردید ثابت می کند که عموم هم از قرآن پند گرفته، هدایت می شوند، و اینکه هدایت بر عهده خداست. خب ما هم این را قبول داریم.
آیات قرآن به هم متصل بوده، از روی یک آیه تنها نمی توانیم هر نتیجه ای که دلمان می خواهد بگیریم (سوره 3):
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿۷﴾ اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پارهاى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابندو [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تاويلپذيرند]اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مىكنندبا آنكه تاويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند [آنان كه] مىگويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود (۷)
دوست عزیز، در روایات آمده که راسخون در علم معصومین (ع) هستند. این روایات دارای سند محکم بوده، مورد تأیید همه علمای شیعه است. آیه و روایات به این روشنی را رها کرده اید، بعد ادعا می کنید که نظراتتان کاملاً با نظر معصومین (ع) منطبق است؟ جز این است که مصداق قسمتی که نارنجی کردم شده اید؟ محکمات را رها کرده، به متشابهات می گروید؟ آیا به بعضی از کتاب ایمان می آورید، بعضی را رها می کنید؟ سوره 2:
ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۸۵﴾ [ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مىكشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مىرانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر كمك مىكنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مىكنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پارهاى از كتاب [تورات] ايمان مىآوريد و به پارهاى كفر مىورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست (۸۵)
از یک آیه منفرد تفسیری می کنید که با بقیه قرآن مغایر بوده، فرمایش معصومین (ع) را هم نقض می کند؟ آن هم به این اسم که تأویلش چیز دیگری است؟ مگر تأویل آیه، ظاهر آن را می تواند نقض کند؟
بسنده می کنم به آن حرفها و دلایلم که در پست اخیرم هستند و واضح و مبرهنند
خیر. بنده آیاتی آوردم که کاملاً نظرات شما را رد می کنند. سؤالاتی هم پرسیدم که شما پاسخ ندادید. در انتهای پست مجدداً خواهم پرسید.
ولی شما با اینکه ادعا دارید با اشخاص کاری ندارید و حسودی "طاهری" را نمی کند اما باز هم در ذهنتان هنوز این مساله حل نشده است. باطنتان چیز دیگری و ظاهرتان چیز دیگری است: "می شود بفرمایید این دانش شگفت انگیز را جناب طاهریاز کجا آورده اند؟"
خیر. بنده منظورم از این سؤال این بود که شما صراحتاً اعلام کنید که روح القدس به جناب طاهری امر کرده مردم را از این موضوع مطلع کنند. اگر با قسمت بزرگ شده این پاراگراف مخالفتی دارید، اعلام کنید، در غیر این صورت، سکوت نشانه رضاست.
در ضمن، مگر من همین یک سؤال را پرسیدم؟
تکرار مکررات نمی کنم، دقیق بخوانید و بی تعصب. خواهید فهمید انشاءالله.
دقیق بخوانم و بی تعصب؟ دوست عزیز بنده خواندم و نقد کردم. حالا نوبت شماست که نقد بنده را با سند و مدرک رد کنید. شما ادعا می کنید نظراتتان منطبق با نظر معصومین (ع) است. بر اساس کدام روایت؟
توجه شما را به مقالات روشنگر استاد طاهری حلب می کنم که اولی "دام دجال" و دومی "عصر ظهور" هستند. ابتدا اولی را از نظر بگذرانیم، باشد که خداوند هدایتمان کند: دام دجال ..........................
همه آن را خواندم. حالا شما بفرایید این بیانات، چگونه ثابت می کنند که مردم باید به روح القدس متصل شوند؟ مگر راه شناخت امام (عج)، اتصال به روح القدس است؟
سؤالات بی پاسخ مانده:
1 - چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟ مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
2 - سوره 40:
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿۱۵﴾ بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح را به فرمان خويش مىفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند(۱۵)
از کی تا حالا به هر کس از بندگانش که خواهد، شده همه بندگان؟ با مشخص کردن مأموریت آن دسته از بندگانی که این آیه به آنها اشاره می کند هم معلوم می شود که خداوند این روح را بر چه کسانی نازل می کند. (آیات قرآن یکدیگر را نقض نمی کنند، این تناقض آشکار با نظراتتان را چگونه توجیه می کنید؟)
3 - سوره 6: وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۴﴾ و چون آيتى برايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آنكه نيرنگ مىكردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجهاى سخت خواهد رسيد (۱۲۴)
4 - مگر دانش های باطنی را حتماً باید روح القدس به ما بفهماند؟ پس پیامبران الهی چکاره اند؟ پس ائمه (ع) چه کاره اند؟ مگر نه اینکه امام زمان (عج) فرموده اند: کیفیت استفاده از من مثل استفاده ای است که از خورشید می برید وقتی که پشت ابر است.
5 - دلایل قرآنی و روایی شما چیست که همه می توانند به روح القدس متصل شوند؟ بنده یک سری به مقالاتی که اینقدر سنگشان را به سینه می زنید زدم. چیزی جز ادعاهای غیر مستند نیافتم. هر از گاهی هم به یکبیتشعر دوپهلو یا چند پهلو استناد شده بود، که سند محکمی نیست. قرآن و روایت ملاک تشخیص حق از باطلند. اگر منکر این حقیقت هستید، صراحتاً بفرمایید.
6 - من نظر شخصی شما درباره آرم را نپرسیدم، نظر طراح آرم را پرسیدم. یعنی در کل دم و دستگاه شما هیچکس نمی داند که منظور جناب طاهری از این آرم حقیقتاً چه بوده؟ برای چه من باید به یک فرضیه شخصی اکتفا کنم؟
7 - منظورتان این است که برویم نماز بخوانیم، یا اینکه پیوستن به عرفان حلقه را معادل نماز، و بهترین اعمال می دانید؟
8 - می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟ می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
9 - می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) هرگز توصیه به انجام چنین عملی نکرده اند؟ چرا آن بزرگواران هرگز اشاره به برقراری ارتباط با روح القدس نکرده اند؟ یعنی نمی دانستند که به این راحتی می توان مردم را به روح القدس متصل کرد؟ اگر موردی هست، با ذکر آدرس روایت، ما را مطلع کنید.
به قسمتهایی از این مقاله پرداخته، آن را نقد کرده، سؤالاتی می پرسم:
(بنيانگذاري شده توسط استاد محمدعلي طاهری - منطبق بر عرفان ایران.)
عرفان ایران یعنی چه؟ پس اسلامش کو؟ بنده را یاد بعضی از شعارهای سیاسی، مثل جمهوری ایرانی می اندازد...
در اين شاخهی درماني، بيمار توسط فرادرمانگر به شبكه شعور كيهانی (شبكه آگاهی و هوشمندی حاكم بر جهان هستي، روح القدس) متصل شده
بر طبق آیات و روایات عموم مردم به روح القدس متصل نمی شوند. مستندات در پستهای قبلی ذکر شد. بر اساس کدام آیه و روایت عموم مردم به روح القدس متصل می شوند؟ آیا روایات مربوطه را دروغ می دانید؟ بر چه اساس سند محکم آنها را رد می کنید؟ مگر نه اینکه معصومین (ع) فرمودند، اگر روایت با قرآن مغایرت داشت، آن را نپذیرید؟ این حرف که عموم به روح القدس متصل نمی شوند، با کجای قرآن مغایرت دارد؟
و ضمن ارايه اطلاعاتی از نحوه اتصال خود، از طريق گرم شدن، سرد شدن، درد گرفتن، تير كشيدن، ضربان زدن، تشنج و... اعضاي معيوب و تنشدار بدن او مشخص شده و با حذف علايم، روند درمان آغاز میشود.
بر اساس کدام آیه و روایت روح القدس شفا دهنده است؟
توضیح اینکه شبكه شعور كيهاني، مجموعه هوش و خرد و يا آگاهي حاكم بر جهان هستي است كه به آن آگاهي نيز گفته میشود
همان سؤال تکراری... بر اساس کدام آیه و روایت؟
بنابراين، درمانگر نمیتواند از بابت قدرت آن، چيزي را به خود نسبت دهد....
نکتهی مهم در این مکتب این است که بر خلاف خیلی از روشها، درمان توسط درمانگر انجام نشده بلکه از طریق اتصال به شبکه شعور کیهانی صورت میگیرد و درمانگر صرفاً نقش یک واسطه را بازی میکند تا حلقهای به نام حلقهی وحدت - حبل الله (که حلقهی بسیار هوشمندی میباشد؛) تشکیل شود....
فرادرمانی به انرژی و مهارت درمانگر بستگی نداشته و نیازی به داشتن استعداد و قدرت و انرژی خاصی نمیباشد، بلکه درمان، توسط هوشی بسیار برتر هدایت میشود و قابلیتهای فردی تاثیری در انجام آن ندارد. در نتیجه، فرادرمانگر نیز دچار هیچ نوع عارضهای مانند خستگی و تحلیل جسمی نمیشود و نیازی به جبران انرژی از طبیعت و غیره را نخواهد داشت....
نکتهی مهم دیگر در این مکتب این است که شخص با سعی و کوشش و تلاش خود درمانگر نمیشود....
و در این راستا برای درمان و درمانگری از هیچ نوع تمرکز، تصور و تخیل، ذکر و مانترا، ترسیم سمبل، تلقین و روشهای خود هیپنوتیزم و... استفاده نمیشود....
می شود بفرمایید پس درمانگر این وسط چه کاره است؟ مگر نه اینکه ادعا می کنید این حلقه رحمت عام الهی است؟ پس چرا باید یک درمانگر حضور داشته باشد؟ این درمانگر چگونه به عنوان واسطه عمل می کند؟ یعنی چه که درمانگر هیچ نیازی به استعداد خاصی ندارد؟
نکتهی مهم دیگر در این مکتب این است که شخص با سعی و کوشش و تلاش خود درمانگر نمیشود بلکه اجازهی درمانگری و تجهیز به لایهی محافظ، پس از مکتوب نمودن سوگندنامه به او تفویض میشود.
چه کسی اجازه درمانگری را صادر می کند؟ فردی که اجازه درمانگری را صادر می کند چه فرقی با بقیه مردم دارد؟ فضیلت او چیست که می تواند اجازه صادر کند یا نکند؟ آیا اصلاً کسی این اجازه را صادر می کند، یا بعد از امضای سوگندنامه، این اجازه خود به خود صادر می شود؟ در روند تجهیز به لایه محافظ چه اتفاقی می افتد؟ چه کسی یا نیرویی درمانگر را به این لایه مجهز می کند؟ این لایه از چه چیزی ساخته شده است؟ اگر کسی سوگندش را در خفا بشکند چه می شود؟
سعدی در مورد این حلقه چنین میگوید:
سلسلهی موی دوسـت، حلقهی دام بلاســت هرکه در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
مگر هفتصد - هشتصد سال پیش اصطلاح حلقه در این رابطه مطرح شده بود که جناب سعدی از کلمه حلقه برای توصیف آن استفاده کرده اند؟؟؟
حالا چرا دام بلا؟ شما که از شفا صحبت می کنید؟ بلا؟ :Cheshmak:
تازه، همان سؤال تکراری... بفرمایید قرآن و معصومین (ع) درباره این حلقه چه می گویند.
شرط اساسی برای نتیجه گرفتن از فرادرمانی، حضور بیطرفانه در این حلقه میباشد، درست مانند یک شاهد و نظارهگر و نیازی به داشتن اعتقاد و ایمان نیست و خارج بودن از این حلقه نیز، به معنی محروم بودن از فیض این حلقه میباشد.
نکتهی خیلی مهم:سن، جنسیت، ملیت، میزان تحصیلات، مطالعات، تعالیم و تجارب عرفانی و فکری، استعداد و لیاقتهای فردی و... همچنین نحوه و نوع تغذیه، ورزش، ریاضت و... در کار با شبکه شعور کیهانی هیچ گونه تاثیری ندارند. زیرا، این اتصال و برخورداری از مدد آن، فیض و رحمت عام الهی بوده که بدون استثنا شامل حال همهی انسانها میباشد.
عجب... یعنی هر کافر فاجر فاحشه هرزه حرامخوار لامذهب بی دین بی خدا می تواند به روح القدس متصل شود، فیض برده، شفا هم بگیرد...
در عوض کسی که از این حلقه خارج است از این چیزها محروم است... حتی اگر شبش را سر سجاده به صبح برساند... طرف که سوگندنامه امضا نکرده، فرادرمانگری هم که نبوده او را متصل کند. محروم بودن که شاخ و دم ندارد!
زیرا درد و بیماری شایستهی انسان، (همان اشرف مخلوقاتی که خداوند برای خلق او به خود تبریک گفت،) نیست و تلاش برای رهایی از درد و رنج و خفت و خواری، نه تنها کارمایی(عکس العمل منفی) برای او به وجود نمیآورد، بلکه جزء رسالت انسان نیز میباشد؛ خصوصاً این که علت برخی از دردها و بیماریها صرفاً ناشی از طرز فکر و بینشهای غلط او میباشد.
اینجا دو نکته مطرح می شود... یک: پس تکلیف هرکه در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند چه می شود؟ شعر را ول کن...
در روایات معصومین (ع) بسیار آمده که خداوند مؤمن را در دنیا بسیار به بلا می اندازد تا مورد آزمون قرار گرفته، درجه اش بالا رود. این مطلب را چطور توجیه می کنید؟
امام صادق -علیه السلام- فرمود: اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بِعَبدٍ خیراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ یذَّکره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لینسیه الاستِغفارَ و یتمادی بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» بالنعم عند المعاصی. وقتی خداوند برای بندهای نیکی بخواهد، اگر او گناهی مرتکب شود، درپی آن، او را به گرفتاری مبتلا میکند، تا استغفار را به یاد او آورد. و هنگامیکه برای بندهای شر بخواهد، در صورتی که گناهی انجام دهد به دنبال آن نعمتی میآورد، تا استغفار از یاد او رفته و آن خطا را ادامه دهد. و این، سخن خداوند است که «آنها را از جهتی که نمیدانند، فرومیبریم» با نعمتها هنگام معصیت. (بحار، ج 67 ص 229، ح 41.)
ابن فضال از ابن بکیر که می گوید از حضرت صادق -علیه السلام- پرسیدم ایا مؤمن به جذام و پیسی و مثل آن مبتلا میشود. امام -علیه السلام- فرمود: هَل کُتِبَ البَلاءُ الاّ عَلی المُؤمِنِ ایا بلا برای کسی غیر از مؤمن نوشته شده است؟(کافی، ج 2، ص 258، ح27)
امام باقر -علیه السلام- فرموده است: إنَّ اللهَ عزَّوجلَّ لَیتعاهدَ المُؤمن بِالبَلاءِ کَما یتعاهَدُ الرَّجلُ اَهلهُ بالهَدیةِ مِن الغِیبَةِ وَ یحمیه کَما یحمی الطَّبیبُ المَریضَ. به درستی که خداوند عزیز و با جلالت، بندة مؤمن را با بلا و گرفتاری مورد لطف قرار میدهد؛ همانطور که مرد، هنگام سفر، خانوادهاش را با فرستادن هدیه مورد لطف قرار می دهد و بر مؤمن داغ میگذارد، همانطور که طبیب بر بیمار. (کافی، ج 2، ص 255، ح17)
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: انَّ اللهَ لَیغذِی عَبدَه المُومنَ بِالبَلاءِ کَما تَغذی الوالِدةُ ولدَها باللَّبَنِ خداوند، بندة مؤمن خود را با بلا و گرفتاری تغذیه میکند؛ همچنان که مادر، فرزند خود را با شیر. (میزان الحکمه، ج 2، باب ابتلا، ح1931)
همانطور که دیدید، در مقاله مورد نقد نوید آمده که این عمل کارمایی ایجاد نمی کند... سؤال ما این است، مگر عرفان حلقه قانون کارما را قبول دارد؟ یکی از لازمه های پذیرش کارما، پذیرش تناسخ است، در حالی که در مقاله ای مجزا تناسخ رد شده است:
یکی از قوانینی که تناسخ بر مبنای آن شکل میگیرد یا توجیه میشود، «قانون کارما» است. این قانون حاکی از آن است که نتیجهی اعمال انسان گم نخواهد شد و هرکسی در دو مرحله با اثر کارمای خود مواجه میشود: یکی در زندگی فعلی و دیگری در زندگی مجدد در این جهان.
سؤالاتی پیش می آید:
منظور از کارمایی که در مقاله مورد نقد به آن اشاره شده چیست؟ اگر کارما را قبول ندارید، چه لزومی دارد که مژده به وجود نیامدن آن داده شود؟ اگر آن را قبول دارید، چطور تناسخ را رد می کنید؟ اگر منظورتان از کارما چیز دیگری است، چرا از چنین کلمه مشکوکی استفاده کردید؟ شما که نام روح القدس را تغییر می دهید، چرا نام کارما را تغییر نمی دهید تا با مفهوم سنتی آن اشتباه گرفته نشود؟
همچنین در این مکتب اعتقاد بر این است که انسان در این رابطه میتواند از توانمندیهای معنوی بسیار زیادی برخوردار باشد که توان فرادرمانگری یکی از آنها است و از این اتصال میتوان در شناخت گنجهای درونی بهره برداری نموده و به روشن بینی (که به معنای روشن دیدن و اشراق، رسیدن به وضوح، فهم و درک روشن از جهان هستی میباشد،) رسیده و زمینهی ارتقاء روح فردی و جمعی جامعه را فراهم نماید و این خود میتواند باعث اعتلای انسان شده و از درد و رنج او بکاهد.
...........................
درمان به عنوان یک روش عرفانی، در راه رسانیدن درمانگر به اهداف زیر، مورد استفاده قرار میگیرد:
شناسایی و آشنایی عملی با هوشمندی و شعور الهی،
شناختن گنج درون و رسیدن به دانش کمال،
رهایی از گرفتاری در خویشتن،
خدمت به خلق و آشنایی با عبادت عملی و امکان تحقق بخشیدن به آن.
فرادرمانی برای بیمار نیز به عنوان یک حرکت عرفانی برای متحول نمودن او به کار گرفته میشود. زیرا، در این مکتب شفای جسم بدون تحولات مثبت درونی، فاقد ارزشهای لازم میباشد و اتصال بیمار به شبکه شعور الهی، توجه او را به منبعی هوشمند جلب نموده و او را به حقیقتی شگرف آشنا میکند که به دنبال آن، زمینهی ایجاد تحولات درونی او را فراهم میسازد.
می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) به چنین چیزی هیچ اشاره ای نکردند؟ آنها کی و کجا دستورالعملهای اینچنینی دادند تا مردم را به چنین حلقه ای وصل کرده، به آنها یاد دهند که چگونه یکدیگر را شفا داده، به معرفت الهی برسند؟ کدام یک از دستورالعمل های معصومین (ع) برای رسیدن به معرفت شبیه به چنین چیزی است؟ یعنی آن بزرگواران این راه را بلد نبودند؟ یا اینکه نمی دانستند مردم را می توان به این راحتی به روح القدس متصل نموده، تحولاتی در آنها ایجاد کرد که ایمان بیاورند؟
داستانهای قرآنی چیز دیگری می گویند... آنها می گویند که پیامبران الهی معجزات زیادی آورده، ولی تکذیب شدند... حالا شما می گویید ما روشی یافته ایم که مردم را به (به اصطلاح) روح القدس متصل کرده، زمینه ایمان آوردن آنها را ایجاد می کنیم.
می شود بفرمایید چرا پیامبران و اولیای خدا در اجرای رسالتشان چنین کاری نکردند؟ آیا شما چیزی یافته اید که معصومین (ع) نیافته بودند؟
امیدوارم جوابتان به این سؤالات روشن این نباشد که اگر مقاله را با دقت و بدون تعصب می خواندم، جوابم را می گرفتم! اینها سؤالاتی طبیعی است که به ذهن هر خواننده ای می رسد.
محور ششم : رسالت و پیام مشترک ادیان الهی
نگاهی به زنجیره دعوت های پیامبران و گفت و گو های ایشان با مردم در سور مختلفی همچون اعراف ، شعرا ، هود و... روشن گر این حقیقت است که پیام اصلی پیامبران واحد بود. قرآن کریم مکرر و به طرق مختلف به وحدت رسالت انبیا اشاره دارد. گاه ایمان به همه ی پیامبران را یک اصل می شمارد و تخلف کننده از این اصل را کافر می نامد
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَینَْ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَینَْ ذَالِکَ سَبِیلاً أُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُواْ بَینَْ أَحَدٍ مِّنهُْمْ أُوْلَئکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا - نساء : 150-152
زمانی به پیامبر اسلام امر می کند که بگو به همه ی پیامبران، با تصریح نام برخی از آنها ، ایمان دارم:
قُلْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتىَِ مُوسىَ وَ عِیسىَ وَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ - آل عمران 84
و به عموم مردم نیز چنین امر می کند :
قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسمَْاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتىَِ مُوسىَ وَ عِیسىَ وَ مَا أُوتىَِ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نحَْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ – بقره : 136
و نیز می فرماید:
ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌُّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ - بقره: 285
گاه از همه ی انبیا ، به عنوان یک مجموعه ی رسلی یاد می کند و عذاب را پیامد عدم ایمان به آنها و هدایت را منوط به باور بدانها می داند:
ذَالِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَ اتخََّذُواْ ءَایَاتىِ وَ رُسُلىِ هُزُوًا - کهف 106
و دین آنها را دینی واحد می خواند؛ چنان که پروردگارشان واحد است:
وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمُْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ - مومنون 52
آنها را از تفرقه بر حذر داشته و اقامه دین را از آنان خواستار می شود.
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصىَ بِهِ نُوحًا وَ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسىَ وَ عِیسىَ أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبرَُ عَلىَ الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یجَْتَبىِ إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَ یهَْدِى إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ - شوری 13
از سوی دیگر خداوند اعلام می دارد که در میان هر یک از امت ها رسولی بر انگیخته است.
َ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ - نحل : 36
و حاصل پیام مشترک آنها را چنین بیان می کند: 1- اعبدوا الله 2- اجتنبوا الطاغوت . یعنی ما حصل و عصاره ی پیام انبیاء عبادت خدا و رهایی از طاغوت های درونی و بیرونی است که به هر عنوان بشر را به بندگی خود سوق می دهند و تا بشر از این قیود بیرون و درون آزاد و رها نگردد نمی تواند از دیگر تعلیمات انبیا بهره گیرد .
شاید بتوان گفت زیبا ترین آیه در خصوص وحدت پیام ادیان الهی و رسالت مشترک آنها این آیه است:
اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّابئِِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ - بقره 62
و استاد طاهری در بحثهای مربوط به interUniversal می فرمایند که دیدگاه باید فراتر از خانواده و محله و فامیل و قوم و قبیله و کشور و بین الملل برود تا به گستردگی برسیم و درکی اندک از عظمت آفرینش را داشته باشیم. اینها همه به سعی حاصل نمی شود و باید به هوشمندی الهی تسلیم شد تا این مقامات ظرفیت سازی شده و حاصل گردد. اینچنین مسلمان خواهیم شد، انشاءالله:
جناب azyazan عزیز، بنده عرض کردم منتظر پاسخهای روشن،مستند، و صریح شما هستیم! شما که باز از مناظره طفره رفتید...
پاسخ به برخی ابهامات مطرح شده در مورد مطالب عرفان حلقه
دوست عزیز، این برخی ابهاماتی که شما مثلاً دارید رفع می کنید، ابهاماتی که من مطرح کردم نیست. شما در این تاپیک با کاربران این سایت طرفید. وقتی به عنوان یک کاربر سؤالی می کنم باید سؤال من را پاسخ دهید. نه اینکه باز مرا ارجاع دهید به چند صفحه مطلب که بخوانم تا مثلاً ابهاماتم رفع شود، و وقتی که نشد بگویید با دقت نخواندی و متعصب بودی!
بنده مطالب ارائه شده را خواندم، و نه تنها ابهاماتی که در پستهای قبلی مطرح کردم را رفع نمی کنند، بلکه ابهامات جدیدی به خود همین مطالب وارد است. من اصلاتصال به روح القدس توسط عموم را زیر سؤال برده ام، شما گشوده بودن درهای آسمان را مطرح می کنید؟ چه ربطی دارد؟
شایسته است که مطلع سخن، آیات هدایتگر قرآن باشد:
شایسته تر این بود که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید...
و در پی این یادآوری، توجه مخاطبین را به فرازی از بیانات عارف ناشناخته معاصر، حضرت امام خمینی (ره ) ، جلب می کنیم : "سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی ، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری . بسیاری از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بارزتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم" - ره عشق ، ص 35
سوءاستفاده از کلام آن بزرگوار تا این حد. مگر ما مقامات عارفان را انکار می کنیم؟ مگر من گفتم که جناب طاهری به روح القدس متصل نیست؟ من ایدئولوژی شما را نقد می کنم. مقامات عارفان یک چیز است، ایدئولوژی مغایر با قرآن و روایت و اسلام یک چیز دیگر.
محور اول: معرفت خدا و حدّ آن
مطالبی که در این بخش ارائه شده، صرفاً عقاید اسلامی است. با گفتن این که آن را قبول دارید، از اتهامات مبرا نمی شوید.
کیفیت وحى از امورى است که غیر از خود رسول خدا و کسانى که رخلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفتهاند کیفیت نزول وحى را کسى نمىتواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت واستند معرفى هم بکنند با زبان ما عامیها معرفى کردند، چنانچه خداى تبارک و تعالى با زبان آن بشر عامى، ودش را با شتر ( اشاره به غاشیه : 17 ) معرفى مىکند، با آسمان معرفى مىکند، با زمین معرفىمىکند، ا خَلْق و امثال اینها. و این براى این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطلبى که هست ادا بشود و تا آن دى که بیان مىتوانسته ادا کند قرآن ادا کرده است، و هیچ کتاب معرفتى ادا نکرده است." - روح الله خمینی ، صحیفه امام ، ج17 ص 433
شما که این را قبول دارید، چطور این تناقض آشکار را توجیه می کنید:
سوره 16:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ﴿۱۰۲﴾ بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا كسانى را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است (۱۰۲)
روح القدس قرآن را نازل می کند. حالا شما می گویید هر بی سر و پایی به روح القدس متصل است؟ پس چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
محور دوم: عشق الهی
در این قسمت هم ابتدا به عقاید اسلامی اشاره شده است. در اینکه عشق الهی یک پدیده مهم، و انگیزه خلقت است بحثی نیست. ولی در عرایض جناب استاد اختلاف آشکار با قرآن وجود دارد:
ذات مقدس خداوند، همه هستی را با «عشق» متجلی کردهاست و عشق او، عامل وجود هر چیزی در کل عالم است. به عبارت دیگر، اولین حرکت در خلقت، حرکتی مبتنی بر عشق است و در نظام آفرینش، همه حرکتهای بعد از آن نیز همین ویژگی را دارد.... نه تنها عامل تجلی، چیزی جز عشق و رحمت خداوند نیست، آن چه به آدم معنایی متفاوت از سایر مخلوقات بخشیده است، "عشق" است. او حامل امانت عشق شد؛ در حالی که آسمان و زمین از
تحمل آن سر باز زدند.
خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است، نه عشق:
سوره 39: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿۵﴾ آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است (۵)
سوره 64: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿۳﴾ آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را نيكوآراست و فرجام به سوى اوست (۳)
سوره 29: خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۴﴾ خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد قطعا در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است (۴۴)
سوره 6: وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۷۳﴾ و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و هر گاه كه مىگويد باش بىدرنگ موجود شود سخنش راست است و روزى كه در صور دميده شود فرمانروايى از آن اوست داننده غيب و شهود است و اوستحكيم آگاه (۷۳)
سوره 16: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۳﴾ آسمانها و زمين را به حق آفريده است او فراتر است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند (۳)
سوره 14: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۱۹﴾ آيا در نيافتهاى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد (۱۹)
سوره 45: وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۲۲﴾ و خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است و تا هر كسى به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (۲۲)
سوره 30: أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿۸﴾ آيا در خودشان به تفكر نپرداختهاند خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو استجز بهحق و تاهنگامى معين نيافريده است و [با اين همه] بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند (۸)
سوره 46: مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾ [ما] آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و [تا] زمانى معين نيافريديم و كسانى كه كافر شدهاند از آنچه هشدار داده شدهاند رويگردانند (۳)
سوره 23: وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾ و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد[نه] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند (۷۱)
سوره 15: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ﴿۸۵﴾ و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريدهايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبى صرف نظر كن (۸۵)
آیا این آیات برای خردمندان کافی نیست؟
در ضمن، در اثبات این امر که آن امانت الهی که در قرآن به آن اشاره شده عشق است، هیچ مطلبی نیامده است. اگر کمی تحقیق کنید، متوجه می شوید که در این باب نظرات بسیار زیاد و گسترده ای وجود دارد. دلیلی ندارد که ما نظر ایشان را به عنوان نظر برتر بپذیریم، مخصوصاً که مقدمه ادعاهایشان اینطور با قرآن متضاد است.
اصول، هرگز نقض نمی شوند. برای مثال، «لا اله الا الله» یا «بسم الله الرحمن الرحیم» همیشه معتبر است. اما سالها قبل ما می گفتیم «بسم الله الرحمن الرحیم» و معنی می کردیم «به نام خداوند بخشنده مهربان» و الان هم می گوییم «بسم الله الرحمن الرحیم». آیا این «بسم الله ...» همان «بسم الله ...» است؟ قطعا نه؛ بلکه برای بسیاری از ما مفاهیم عمیقتری از «بسم الله ...» معلوم شده است. پس «بسم الله الرحمن الرحیم» از زبان ما نیفتاده است؛ اما این «بسم الله ...» امروز با «بسم الله ...» 30 سال قبل تفاوت دارد . اصلا روز به روز است. در مسیر عرفان، «بسم الله ...» امروز با دیروز تفاوت میکند و باید این طور باشد. یک نمونه از کیفیت شناسی همین است که این لفظ هرگز اعتبار خود را از دست نمیدهد و اعتبارش همچنان باقی است؛ اما درک آن روز به روز بیشتر میشود.
اینطور که به نظر میرسد، شما برای کشف عرفانی حقایق، تأکید بر کشش فطری دارید، نه حیرتانگیزی این نوع کشف. البته این نظر متین است؛ اما در همین راستا سؤال دیگری مطرح میکنم. به استناد متون دینی، رسول اکرم(ص) در مناجات خود، افزونی تحیر را طلب میکردند و «رب زدنی فیک تحیرا» سر میدادند. اگر شما به اندکی از این تحیر هم رسیده باشید، به احتمال زیاد میتوانید توصیف مناسبی از اشتیاق به آن، ارائه دهید. بنابراین، لطفا بفرمایید ارزش این حیرت به چیست؟ - تا ما به این حیرت نیفتیم، پیداست که عظمت خدا را درک نکردهایم. تا عظمت او را درک نکنیم، به مقام فقر نائل نمیشویم و تا به فقر نائل نشویم، به مقام فنا نمیرسیم؛ یعنی از اوصاف بشری محو نمیشویم . تا اوصاف بشری وجود دارد، ما در یک نوع شرک به سر میبریم . بنابراین ما نیاز داریم برویم عظمت کار او را درک کنیم. پس باید پشت صحنه را درک کنیم از کجا آمدهایم چرا آمدهایم؛ برای چه خلق شدهایم و ... . وقتی دنبال اینها برویم، با یک عظمت روبرو می شویم که به دنبال آن حیرت میآید. منظور از «رب زدنی تحیرا» این است که خدایا بیشتر به من نشان بده. با این ادراک به حیرت می رسیم و به دنبال آن به مقام فقر نائل می شویم. یعنی احساس میکنیم که در مقابل او چیزی نداریم.
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
اینها خودش خیلی از مسائل ما را حل می کند و جلوی منیت و غرور بیجای ما را می گیرد و ما میبینیم که داریم از اوصاف بشری محو می شویم. - منظورتان از محو اوصاف بشری چیست؟ - آنقدر ما در منیت و مسائل کثرتآور خودمان غرقیم که خدا در آن گم است. ما در غرور و حسادت و بخل و تنگ نظری و ... غرقیم و این نمیگذارد عظمت او را ببینیم. اما وقتی انسان ببیند در مقابل او چیزی نیست، از بخل و منیت و انحصار طلبی روی بر می گرداند؛ از فرعون بودن دست بر میدارد و ... . - این صفات که ذکر میکنید، همگی صفات مذموم بشری است. اما شما میگویید محو شدن از صفات بشری. آیا مقصود شما از صفات بشری، صفات ناپسند بشر است؟
بگذر از نقش دو عالم خواه نیک و خواه بد تا ز بی نقشیت نقشی جاودان آید پدید
همان که میگوییم ما خوبیم، میشود یک پابند دیگر؛ میشود یک غرور از جنس دیگر. همین که به عبادت کردن غره شویم، این دوباره خودش مشکلات دیگری ایجاد میکند. لذا این بینقشی است که به آن میگوییم محو شدن. در برابر عظمت او خوب بودن ما و در برابر رحمانیت او رحمانیت ما قابل توجه نیست. ما چیزی برای عرضه نداریم. لذا سرلوحه سیر و سلوک «حذف من» است. در راه خودشناسی باید یک بینقشی ایجاد شود. یعنی باید برویم به سمت حذف من. بزرگترین مانعی که در مقابل خودمان داریم و درسش را ابلیس داد، همین بود که ابلیس گفت من از آدم برترم. بزرگترین مشکل ما این من است. هر کاری بکنیم حتی کار خوب، همان کار خوب میشود وبال گردنمان؛ مگر این که به نظرمان نیاید؛ چه برسد به این که بخواهیم به رخ بکشیم. چون این می شود من جدید. هر منی اعم از خوب یا بد در این ماجرا مانع و پابند است.
"ملا صدرا" معتقد است کسانی که خدا را می پرستند و به خاطر طمع بهشت و ترس از جهنم دست به کار خیر می زنند بیشتر از آنهایی که عمرشان را در شهوات و علاقه به زندگی دنیا صرف کرده اند ، به شهوات حسی گرایش دارند و به علاقه های مادی وابسته اند؛ چون آنها به لذتهای گذرا قانع شده اند و آرام گرفته اند و به دردها و رنجهای بعد از آن توجهی ندارند ، اما آنهایی که تمام زندگی شان را در گرو تجارت میان خود و خدایشان قرا رداده اند وگناه نمی کنند چون از جهنم می ترسند، کار نیک می کنند، چون طالب بهشت و لذتهای آن هستند؛ این چنین افرادی بهره وافری از این آیه دارند: "قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فىِ الحَْیَوةِالدُّنْیَا وَ هُمْ یحَْسَبُونَأَنهَُّمْ یحُْسِنُونَ صُنْعًا" - کهف : 103 - 104
من واقعاً بعید می دانم که قسمت آبی رنگ جزو عقاید جناب ملاصدرا باشد. ببینیم آیات مربوطه چه می گویند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا ﴿۱۰۳﴾ بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم (۱۰۳)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾ [آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند (۱۰۴)
أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾ [آرى] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند در نتيجه اعمالشان تباه گرديد و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد (۱۰۵)
ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا ﴿۱۰۶﴾ اين جهنم سزاى آنان است چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند(۱۰۶)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿۱۰۷﴾ بىگمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند باغهاى فردوس جايگاه پذيرايى آنان است (۱۰۷)
خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿۱۰۸﴾ جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمىكنند(۱۰۸)
همانطور که می بینید، آیات 105 تا 108 در مطلب ارسالی به نحوی مرموز سانسور شده تا از آیات مربوطه به هر شکل که دلشان می خواهد سوءاستفاده کنند. البته منظورم جناب azyazan نیست، ایشان که صرفاً کپی می کنند...
هیچ آیه و روایتی این ایده را که عبادت کنندگان دو دسته اول تلاششان تباه شود وجود ندارد. نه تنها وجود ندارد، بلکه با آیاتی که اشاره شده مغایرت آشکار دارد. در این آیات شرط بهشت رفتن را ایمان و عمل صالح دانسته است. مگر کسانی که با دو نیت اول عمل صالح انجام می دهند، ایمان ندارند؟ چنین عقیده ای اسلامی نیست.
محور چهارم: شفا در عرفان کیهانی و معنای معیت خدا
همانگونه که شفابخش بودن قرآن ، شفادهندگی عیسی و شفابخشی عسل منافات و تقابلی با شفابخشی مطلق الهی ندارد ، که «هو الشافی» و « وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ» - شعراء : 80 ؛ همه به اذن الهی ( قانونمندی وحکمت ) صورت می گیرد ، "شفا" در عرفان حلقه نیز از همین قانون اذن پیروی می کند و منظور از اینکه عضو چهارم در اتصال جمعی خداوند است، جاری شدن همین اذن است . معیت مورد نظر نیز همان معیت قیومیه است که پیش فرض است نه شرط . رابطه نیز همان رابطه احاطه است نه تعدد. چنانکه در آیه نجوی نیز آ مده است : " أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ" - مجادلة : 7
موضوع این است که متصل شدن به روح القدس برای گرفتن شفا زیر سؤال است. نه خود شفا...
محور پنجم: گشوده بودن درهای آسمان
سؤال : درهای آسمان به روی چه کسانی باز است ؟ آیا انسان شمول بودن رحمانیت الهی و اتصال به حلقه های رحمانی مغایر با قرآن است ؟
خیر. اتصال به روح القدس توسط عموم مغایر با قرآن است.
اما در مورد در های آسمان ، قرآن کریم می فرماید: "إِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ" - أعراف : 40 منطق آیه این است که کسانی که آیات و نشانه های الهی را تکذیب کرده ، گردنکشی پیشه کنند و نسبت به آن آیات تکبر ورزند ، درهای آسمان به روی ایشان گشاده نگردد. وصد البته، این نیز، یکی از سنتها و قوانین الهی است. اما مفهوم مخالف آیه آن است که برای همه کسانیکه آیات الهی را باور داشته و در برابر خداوند و نشانه های عظمتش ،خود بزرگیننموده وتسلیم جلال او باشند، در های آسمان گشوده است. سخنی از جنسیت ، ملیت ، شریعت و ... نیست . کلید اصلی اشتیاق ( خواست فراوان و رغبت بسیار)، ایمان قلبی (باور به رحمانیت و عظمت بیکران الهی) و رهایی از خود شیفتگی است . هرکس کلید را در دست دارد، در رامی گشاید. آموزه عرفان کیهانی نیز غیر از این نیست .
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿۴۰﴾ در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند درهاى آسمان را برايشان نمىگشايند و در بهشت درنمىآيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدينسان بزهكاران را كيفر مىدهيم (۴۰)
از کی تا حالا شرط باز شدن درهای آسمان و رفتن به بهشت شده باور به رحمانیت و عظمت بیکران الهی؟ در قسمتهای قرمز متن، خود نویسنده می گوید کسانیکه آیات الهی را باور دارند. یعنی همه آنها را باور دارند. پس توحید و معاد و نبوت و همه اصول دین، جزو آن است. ایمان به رحمانیت و عظمت که کافی نیست. کافی دانستن اعتقاد به رحمانیت و عظمت الهی به عنوان وسیله باز شدن درهای آسمان، غیر اسلامی بوده، با آیات متعددی از قرآن کریم تناقض آشکار دارد.
البته مسائلی که در محور پنجم مطرح شده، صرفاً برای آماده کردن ذهن مخاطب برای پذیرش محور ششم است.
با سلام
باز طفره، باز حاشیه، من کی راجع به عقاید شما در این باره چیزی پرسیدم؟، حتی خودتون هم نمی دونین ربط چیزایی که آوردین به بحث تاپیک چیه!، از خواننده های محترم تقاضا دارم به مطالب مورد اعتراض بنده در پست قبل نگاه کنن و ببینن ربط اونا به بحث تاپیک چی بوده، اگه فهمیدن بنده رو هم مطلع کنن بلکه بنده هم چشم و گوش دلم باز بشه، قطعا بحث در اینجا آدابی داره،اگه کاربری پشت سر هم مطالب بی ربطی بیاره که خودش هم ربطش رو به بحث تاپیک ندونه حذف این مطالب کاملا معقول و موجهه...
گفتین اسم تاپیک نقد فرادرمانیه، ما در اینجا و تا حالا به جز سرسپردگی کورکورانه و حاشیه رفتن ها و دست و پا زدن مذبوحانه و مظلوم نمایی و جعل بی شرمانه ی مطلب(رفتین به جای عقاید اون آقا یه سری مطالب من درآوردی نوشتین) و ... چیزی از شما ندیدیم...
ببینین بنده و بقیه ی دوستان بیکار نیستیم که وارد مجادلات بچه گانه بشیم ، در شان ما هم نیست،اگه می خواین بحث این تاپیک ادامه داشته باشه و من و بقیه ی دوستان این گفتگو رو باهاتون ادامه بدیم، به جد ازتون می خوام از حاشیه و طفره رفتن دست بردارید، با این شانتاژ کردن ها و مظلوم نمایی ها و حاشیه رفتن ها به جایی نمی رسید، شما به جای این حاشیه ها بطور روشن و شفاف و بدون حاشیه به مطالب من و دوستان پاسخ بدید، قبلا هم گفتم باز هم تکرار می کنم:
با سلام
مبحث جالب و جذابي است
با تشكر از كاربران عزيز و نيز تشكر از جواب هاي خوب سيد ضيا عزيز و سركار استاد بزرگوار
شايسته است وقتي اين بحث به نتيجه مناسبي رسيد يكي از بزرگواران بحث را جمع بندي
مناسبي نماييد تا در جاهاي مختلف مورد بهره بردداري مناسب قرار گيرد .
[quote=••ostad••;28175]
دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی مقدمه نویس کتاب انسان از منظر دیگر محمد علی طاهری طی پیامی از این فرقه انحرافی اعلام برائت کرد. ایشان دارای سوابق عالی در زمینه نویسندگی و نشر آثار دفاع مقدس را دارند و عده زیادی از طرفداران عرفان کیهانی به خاطر سوابق عالی ایشان به عضویت این گروه انحرافی درآمده بودند.
بسمه تعالی
طی تماس های مکرر، بسیاری از افراد در خصوص جلسات عرفان حلقه و درمانگرها سوال می کنند، لذا لازم به تذکر است بنده هیچ گونه اطلاعی از محتوای جلسات درمانگر ها ندارم و تنها راه وصول به حقیقت را عرفان شیعه اثنی عشری می دانم. دلیل نوشتن پاورقی و مقدمه به کتاب عرفان کیهانی نیز همین بوده است تا نشان دهم که عدول از معارف اهل بیت علیهم السلام انحراف محض است. اما پس از شش سال از چاپ کتاب عرفان کیهانی و اطلاع از بعضی اقدامات درمانگر ها و تذکر به جناب مهندس طاهری باز شاهد عدم رعایت قواعد کتاب مذکور هستیم، این امر بنده را بر آن داشت که از ناشر محترم بخواهم در چاپ های بعدی به حذف نام و مطالب بنده اقدام نمایند.
از خداوند متعال می خواهم حیات و مماتم را با معرفت و ارادت به اهل بیت علیهم السلام قرین فرماید که به حمدالله تا کنون چنین بوده است.
اسماعیل منصوری لاریجانی
متن پیام در سایت دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی
[/quote]
بزرگواران اکنون همان زمان خاموش کردن چراغها و باز گذاشتن در خیمه است تا یاران با صلاحدید خودشان ترک دوستی کنند یا بمانند.
[quote=seyedziya;28185]
با سلام
باز طفره، باز حاشیه، من کی راجع به عقاید شما در این باره چیزی پرسیدم؟، حتی خودتون هم نمی دونین ربط چیزایی که آوردین به بحث تاپیک چیه!، از خواننده های محترم تقاضا دارم به مطالب مورد اعتراض بنده در پست قبل نگاه کنن و ببینن ربط اونا به بحث تاپیک چی بوده، اگه فهمیدن بنده رو هم مطلع کنن بلکه بنده هم چشم و گوش دلم باز بشه، قطعا بحث در اینجا آدابی داره،اگه کاربری پشت سر هم مطالب بی ربطی بیاره که خودش هم ربطش رو به بحث تاپیک ندونه حذف این مطالب کاملا معقول و موجهه...
گفتین اسم تاپیک نقد فرادرمانیه، ما در اینجا و تا حالا به جز سرسپردگی کورکورانه و حاشیه رفتن ها و دست و پا زدن مذبوحانه و مظلوم نمایی و جعل بی شرمانه ی مطلب(رفتین به جای عقاید اون آقا یه سری مطالب من درآوردی نوشتین) و ... چیزی از شما ندیدیم...
ببینین بنده و بقیه ی دوستان بیکار نیستیم که وارد مجادلات بچه گانه بشیم ، در شان ما هم نیست،اگه می خواین بحث این تاپیک ادامه داشته باشه و من و بقیه ی دوستان این گفتگو رو باهاتون ادامه بدیم، به جد ازتون می خوام از حاشیه و طفره رفتن دست بردارید، با این شانتاژ کردن ها و مظلوم نمایی ها و حاشیه رفتن ها به جایی نمی رسید، شما به جای این حاشیه ها بطور روشن و شفاف و بدون حاشیه به مطالب من و دوستان پاسخ بدید، قبلا هم گفتم باز هم تکرار می کنم:[/quote]
ببینید دوست عزیز
اگر شما از مردم دعوت می کنید تا مطالب را ببینند و قضاوت کنند اجازه بدهید خودشان هم تصمیم بگیرند با تبلیغات من یا با تهدیدات شما مسلما کاری از پیش نخواهیم برد.
اگر آزاد نیستیم لااقل آزاده باشیم.
[quote=مدیر سایت;28187] با سلام
مبحث جالب و جذابي است
با تشكر از كاربران عزيز و نيز تشكر از جواب هاي خوب سيد ضيا عزيز و سركار استاد بزرگوار
شايسته است وقتي اين بحث به نتيجه مناسبي رسيد يكي از بزرگواران بحث را جمع بندي
مناسبي نماييد تا در جاهاي مختلف مورد بهره بردداري مناسب قرار گيرد .[/quote]
مدیریت محترم
از اینکه هنوز روحیه بیایید پرسشگری را تجربه کنیم !!! را حفظ کرده اید از شما سپاسگزارم.
سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش
واقعا" که شما یا بیش از اندازه گستاخید یا هذیان میگویید
چطور به خود اجازه میدهید که یک فرقه ی منحط منحرف شیطانی را با خیمه و اصحاب امام حسین(ع) مقایسه کنید و برائت های متخصصان از شما را با خاموش کردن چراغها در خیمه ی امام حسین(ع) یکی بدانید؟؟؟ انوقت انتظار دارید افکار عمومی چگونه قضاوت بنمایند؟؟؟
.................................................................. حق یارتان :roz:.....................................................
سرکار ایران من و بقیه ی دوستان زبونمون مو درآورد از بس به شما گفتیم تاپیک رو منحرف نکنید، چرا اینقدر حاشیه درست می کنید؟، برام یقین شده که شما بد جوری خودتون رو به خواب زدین، بجای این حاشیه ها یکی یکی به تمام نقدای ما پاسخ بدین، اون هم بطور مستند و دقیق و روشن و بدون حاشیه، اگه هم پاسخ معقولی ندارین (که ندارین وگرنه اینهمه به خاکی نمی زدین) تا تاپیک رو جمع و جورش کنم...
با سلام
من هنوز منتظر جوابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وَ قَالَ [علیه السلام] قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگویى او به میزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ، و پاكدامنى او به اندازة غیرت اوست .
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ .
و درود خدا بر او فرمود : آن كه تو را هشدار داد ، چون كسى است كه مژده داد.
..
وَ قَالَ [علیه السلام] اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : زبان تربیت نشده ، درنده اى است كه اگر رهایش كنى مى گزد.
..
از دادزنی در لاله زار تا ملغمه ای به نام عرفان حلقه
همانگونه که ریکی مدعی است که روش او یک مذهب نیست گردانندگان عرفان حلقه نیز بر این ادعا استوارند ولی در اعمال با ورود به مسائل دینی و مذهبی آنها را به چالش کشیده و به سخره میگیرند/ البته وی سفرهایی به ترکیه داشته که همه در راستای خوشگذرانی و اعمالی بوده که از یک مدعی ارتباط با کهکشانها قبیح میباشد.
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
در ادامه سلسلهگزارشهای «تابناک» در خصوص مرشدان گمکرده ره، در این گزارش به بررسی بخشی دیگر از انحرافات عرفان حلقه میپردازیم.
« بشتابید امشب و هر شب با هنرنمایی رقصندگان مشهور ساعاتی خوش را برای شما تدارک دیدهایم.»
شاید خواننده محترم از نوع شروع این نوشتار به این بیاندیشد که نویسنده چه منظوری را لحاظ کرده است؟ در واقع این بخشی از دیالوگهایی است که افرادی که فضای لالهزار قدیم را به خاطر میآورند هر روز در مقابل یکی از تئاترهای آن روزگار، میدیدند.
اما قهرمان پوشالی داستان ما نیز از همین نقطه آغاز کرده است.
«م.ط» در مورخ 1/1/1335 در کرمانشاه پا به عرصه وجود گذاشته است. اطلاعات شناسنامه نامبرده حکایت از تولد در این تاریخ با شماره 31191 صادره از بخش یک کرمانشاه که پدرش به نام محمدآقا متولد کنگاور به شناسنامه 414 کرمانشاه و مادرش عزتالملوک اهل کنگاور.
نامبرده پیش از انقلاب در همین لالهزار خودمان به شغل دادزنی در مقابل تئاتر نصر و جامع باربد مشغول بوده و جهت تشویق مردم به حضور در مراسم اشخاصی چون جمیله، جبلی و حجتی فعالیت میکرده با توجه به فضای کسب و کار منطقه لالهزار و بورس لوازم برقی و الکتریکی بودن آن منطقه، نامبرده در ادامه وارد کارهای سیمکشی برق شده و این شغل را ادامه میدهد.
بنابر این گزارش در همین اوضاع و احوال و تب و تاب دهه 50 ایران با توجه به درک و فهم پایین سیاسی و اجتماعی جذب یکی از گروههای چپ مارکسیستی شده و بعد از شکست مفتضحانه این سازمان، از ترس مدتها خانهنشین میشود.
در این دوران یکی دیگر از هواداران این گروهک به نام «فریدون» به او پیوسته و با مطالعه بر روی افکار ریکی ـ از عرفان های ژاپنی ـ و در ارتباط مخفیانه با بقایای سازمان مذکور شروع به طراحی پدیده «عرفان حلقه» مینماید.
البته شاید یکی از ریشههای این انحراف را در القائاتی دانست که گروههای چپ برای اعضا و هواداران خود به وجود آورده که آنها از قدرت آنالیز برتر نسبت به دیگر طبقات اجتماعی برخوردار هستند.
...
من درست متوجه نشدم كه من بايد مسئوليت چه چيزي را در آخرت بپذيرم ؟؟
اين عكسها كه شطرنجي هست و تنها نقاب از چهره برخي مدعيان درغگو و فريبكار برداشته است . و اگر واقعيت داشته باشه كه واي به حال ما كه الگوي عرفان و سير الي الله و تهذيب عده اي شيطان صفت شده اند و ما بايد در نظراتمان تامل و تجديد نظر جدي كنيم
توصيه من به سركار خانم iranp301 و نيز ساير دوستان اين است كه در باب اين فرقه منحرف بيشتر تفكر كنند و براي گرفتن عرفان ناب به سرچشمه يعني قرآن و سيره عملي و نظري پيامبر بزرگوار و اهل بيت عزيز عليهم السلام مراجعه نمايند .
نكته ديگر اينكه من فكر ميكنم بايد بحث به سير منطقيش برگردد و بياييد قواعد مناظرات علمي را ارج بنهيم و احترام قائل شويم و تسليم دليل و منطق شويم و روي اين مساله عاقلانه و بدون تعصب تفكر كنيم .
پاسخ قاطع به نظریه بهداشت معنوی آقای حميدرضا مظاهری سیف
مقدمه :
پروردگارعالم با خلقت و تعلیم آدم(ع) وي را به جمع فرشتگان عرضه فرمود و همه ملائك بجز ابليس (عزازيل) پس از آزمایش و تایید شايستگي نظري جانشيني آدم(ع) در زمين ، به فرمان خدا به ايشان سجده كردند. سپس خداوند متعال تنها با يك توصيه و هشدار ، به آدم اختیار كامل داد تا به اتفاق زوج خود در باغی مملو از درختان گوناگون رحمت الهی ساکن شود و به اتفاق از همه محصولات و امکانات آن باغ بهره مند گردند. اصل توصيه و هشدار الهي ، مربوط به خودداري آدم و زوجش از نزديكي به یکی از درختان جنت بود که ظاهرا درخت و محصولات آن متعلق به ابلیس مي باشد.
ابلیس از نژاد جن و جنس آتش ، مخلوقی است كه با سوابق درخشان در پرونده عبادي خود به مقام فرشتگان رسیده است ، او در آزمایش آخر با ابراز تکبر و خود داری از سجده بر آدم و اظهار برتری نسبت به وی ، مردود شده و با وجود داشتن درختي پر محصول در بهشت وحدت ، به صفت شیطانی متصف و از مقام رفیع قبلی مترود و نزول داده شد.
ابلیس که خود را در آزمایش آخر اغوا شده و مغرور دید ، از خداوند رحمان تا دوره بعثت مهلت خواست و خداوند نیز تنها تا وقت معلومی به وی مهلت داد ، آنگاه ابلیس به عزت الهی قسم یاد کرد که آدم و بنی آدم را نیز با جلوه گری زینت ها ، حیات ، قدرت و غرور دنیا اغوا خواهد نمود و در اين رابطه هيچكس از مدعيان بندگي خدا پايان نامه رهايي به دست نخواهد گرفت ، مگر اينكه در مقام بندگي به بينشي كمال يافته (مخلص) ، رسيده باشد.
از اينرو پرودگار عالم به ابليس فرمود : " اين راه راست و مستقيم من است كه تو بر بندگان تابع و خالص من كه از هدايت و راهنمايي من تبعيت نموده و در بينش به كمال راه يافته اند ، تسلط نخواهي يافت ، مگر كساني كه فريب وعده هاي غرور آميز و گمراه كننده تو را بخورند و از تو تبعيت نمايند، در اینصورت جهنم نا آگاهی و جهل از تو و پیروان تو پر خواهد شد."
بهشت وحدت و اختيار آدم و زوجش:
اختیار کامل بهره برداری آدم و زوج وی در باغ وحدت و رحمت الهی از آنجا ثابت می گردد که ایشان با اختیار خود به درخت ممنوعه (درخت تضاد) نزدیک و از محصول آن تناول نمودند و با این عمل به نفس خود ظلم کردند و خود را به سختی و مشقت قوانين عادلانه حاكم بر جهان دو قطبی (خیر و شر) ، دچار نمودند. به عبارتی "بهداشت معنوی" خود را با دست خود به خطر انداختند.
تاثیر پذیری آدم و زوجش نسبت به وسوسه هاي اغوا کننده و ظاهر فریب ابلیس به منظور جاودانگی و یا فرشته شدن ، موجب نزدیکی و تناول ايشان از محصولات درخت ممنوعه گرديد و با اجراي اين عمل ، قسم ابليس نیز تحقق یافت.
به محض تخلف آدم و زوجش در بهشت وحدت ، مخلوقی خلق شد که محصول مشترک آدم و ابلیس بود. این مخلوق انسان نام گرفت یعنی محصولی از فراموشکاری ، عجله ، ظلم ، جهل ، ناسپاسی ، کفر ، طغیانگری ، حریصی ، کم طاقتی ، هلوعی ، مجادله ، تنگ نظری ، ضعیفی ، نومیدی و... در ظاهر و با پشتوانه کل اسماء الهی و تجارب کیفی آدم(ع) در باطن خود.
آدم و زوجش پس از رفع سر مستي ناشي از تناول ميوه ممنوعه ، در يك لحظه خود را آلوده و سلامتی معنوی خود را آسیب دیده مشاهده کردند و لذا تلاش نمودند تا آسیب ها و آلودگی های ظاهر شده را با محصولاتی از درخت های مجاز باغ وحدت ، بپوشانند در همین حال ندای پروردگارشان را شنیدند که خطاب به آنان فرمود: "مگر شما را از نزدیکی به این درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست."
در این هنگام آدم و زوجش با لطف و رحمت الهی ، مضطربانه به خود آمدند و اندوهگین از عمل گذشته و ترسيده از ابتلاي به مشقت وعده داده شده در آينده ، گفتند : "پروردگارا ما به نفس خود ظلم کردیم و اگر ما را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ندهی بطور حتم از خسارت دیدگان هستیم."
خداوند توبه پذير ، توبه آنان را پذیرفت و فرمود: "همگی از مقام فعلي خود در بهشت وحدت به دنياي احاطه شده در تضاد هبوط کنید ، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید شد و در زمین تا زمان معینی مستقر و زندگی خواهید کرد و در آن می میرید و از آن خارج می شوید."
خداوند رحمان چون اندوه و اضطراب فراوان ايشان را ديد ، باز با مهرباني فرمود : "جهت هدایت شما هادیانی را می فرستم چنانچه از آنان تبعیت کردید نه گمراه می شوید و نه به مشقت خواهید افتاد و در این صورت هیچ اندوه و ترسی ، بهداشت معنوی شما را به خطر نمی اندازد."
این داستان واقعی با مفاهيم فراوان سمبلیک و راز آلود ، اساس كشف رمز خلقت آدم بعنوان خلیفه الهی در زمین (بستر حرکت) و اصول رعايت بهداشت معنوي وي محسوب مي گردد.
اکنون سه گروه برای اثبات اشرفیت آدم و بنی آدم در آزمایش عملی و کشاکش زندگی در دنیای تضاد قرار گرفته اند تا برتری خلیفه الهی در زمین و حلقه "انا لله و انا الیه راجعون" را تحقق بخشند.
گروه آدم و بنی آدم (لشگر الله)
گروه شیطان و بنی شیطان (لشگر شیطان)
گروه انسان های محصول مشترک آدم و ابلیس.
تحقق وعده الهی:
همه وعده هاي الهي بر اساس قوانين عادلانه حاكم بر جهان هستي و به مثابه اذن خدا ، براي سه گروه آدم ، شيطان و انسان ، تحقق يافته است. از اينرو آدم(ع) عليرغم برخورداري از دانش و علم تئوري و نظري (علم و عقل جزء) ثابت نمود كه براي خلاصي از وسوسه ها و حربه هاي فريبنده شيطان ، بينش و تجربه عملي لازم و كافي را ندارد. از اينرو بطور جدي نيازمند تسليم و تبعيت خالصانه از هدايت هاديان الهي مي باشد تا از اين طريق نيز به كمال (علم و عقل كل) برسد.
خداوند صادق به وعده خود وفا نمود و علیرغم تخلفات پی در پی انسان طالب آدم شدن ، پیامبران و هادیانی را از جنس خودشان برای هدایت و کمک به ارتقاء بینش ایشان برگزید. اولین برگزیده الهی پس از هبوط ، خود آدم(ع) بود و پیوسته این رسالت در فرزندان صالح ایشان تا نوح(ع) و تا ابراهیم(ع) و تا موسی(ع) و تا عیسی(ع) و تا خاتم پیامبران محمد(ص) تداوم یافت و پس از خاتم ، تا کنون نیز زمین از هادی و حجت(عج) برگزیده ، خالی نبوده است.
کلیه رسولان و پیامبران الهی در هر دوره دستورات هادیانه پروردگار عالم را برای هدایت مردم راه گم کرده و جویای ، حق بیان می کردند و مجموعه سیره و رسالت ایشان بعنوان كتاب دین و مرام و سيره به نسل هاي بعد از آنان منتقل می شد.
همه ادیان الهی ریشه در وحدت ، تسليم و توکل انسان سرگردان جهت تسلیم به پروردگار عالم داشته است و دین حنیف ابراهیم(ع) جلوه بارز و شاخص شروع عملی دین اسلام می باشد. دين حنيف اسلام با رسالت حضرت محمد(ص) به دوره تمام و کمال خود رسید.
محور بنيادين بهداشت معنوي همه اديان الهي تبعيت عملي پيروان آنان از سه اصل زير مي باشد :
اصل وحدت وجود : "لا اله الا الله" هيچ خدايي بجز خداي يكتا وجود ندارد.
اصل عبادت عملي در وحدت : " اياك نعبد" عبادت تنها و تنها مخصوص خداي يگانه است.
اصل زندگي عبادي در وحدت : " اياك نستعين" استعانت و كمك خواستن و هر گونه درخواستي فقط و فقط از خداوند يكتا سزاوار است.
اصول همه اديان الهي هيچگاه از اصول اسلام جدا نبوده است و لذا كوچكترين اختلاف و تفرقه اي نيز در بين هيچ يك از پيامبران ، رسولان و صالحين و مومنين به ايشان در اين خصوص وجود ندارد.
از اينرو تمامي امامان و واليان اديان بخصوص ائمه اطهار عليهم السلام و شيعيان حقيقي ايشان بعنوان انگشت اشاره و راهنما براي راه گم كردكان ، در مقابل نظريه پردازان دروغين "بهداشت معنوي جامعه" پيوسته و با صلابت سه اصل فوق را تا پاي جان خود عمل نموده و همواره تابعين خود را نيز به رعايت دقيق اين سه اصل دعوت و تبشير و انذار مي نمايند.
قسمت دوم:
آغاز گران خلل در بهداشت معنوی جامعه توحيدي :
در زمان حیات و دوره رسالت هادیان و پیامبران الهی ، عده ای از مستضعفین و موحدین فارق از جنس و نژاد و سن و سابقه و علم و ثروت و مقام و قدرت و... به منظور ارتقاء بینش و حفظ و تقویت بهداشت معنوی خود به طور متحد گرد پیامبران جمع و دستورات ایشان را کاملا رعایت می کردند و عده ای هم به ضدیت ، تشکیک و دشمنی و ایجاد تفرقه در بین مومنین می پرداختند و عده ای دیگر نيز بطور منافقانه در بین این دو دسته به حفظ منافع و موقعیت و افزایش ثروت و قدرت مشغول می شدند.
بر مبناي گزارشات تاریخ انبیاء ، همیشه دو گروه دشمن و منافق ، با بکار گیری ابزارها و حربه ها و وعده های فریبنده و قدرتمدار شیطان همواره خطری جدی برای سلامت و بهداشت معنوی گروه مستضعف و موحد جامعه خود ، بوده اند.
نکته بسیار جالب توجه این است که دو گروه دشمن و منافق حاكم بر جوامع ، همیشه توجیه رفتار متضاد و نفاق انگیز خود نسبت به گروه مستضعف و مومن را تحت عنوان حفظ بهداشت معنویت جامعه توجيه كرده و از نظریه خود با آب تاب فراوان دفاع نموده و توسط رهبانان و قدیسان و روحانیان طرفدار خود ، حكومت ها و دولت های خودكامه خود را موظف و مكلف به قانونمندي اوامرشان تحت عنوان دستورات دینی و يا مذهبي ، جلوه داده اند.
به استناد آيات روشن قرآن كريم ، فرعون و اطرافیان او بدون شک ، از جمله اولین نظریه پردازان بهداشت معنوی جامعه بوده اند ، چرا که در برابر تعالیم الهی موسی(ع) به مردم مصر ، گفتند:
اطرافيان فرعون گفتند: "بىشک، اين (موسي) ساحرى ماهر و دانا است!"(اعراف-109)
و اشراف قوم فرعون گفتند: "آيا موسى و قومش را رها مىکنى که در زمين فساد کنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!" فرعون گفت: "بزودى پسرانشان را مىکشيم، و دخترانشان را زنده نگه مىداريم ؛ و ما بر آنها کاملاً مسلّطيم!" (اعراف-127)
و فرعون گفت: "بگذاريد موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند! زيرا من مىترسم که دین شما را دگرگون سازد ، و يا در اين سرزمين فساد بر پا کند!" (غافر-26)
در این آیات به روشنی دیده می شود که حتی فرعون نیز با سابقه کاملا مشخص ظلم و فساد در جامعه ، با بهانه نظریه "حفظ بهداشت معنوی جامعه" ، موسی (ع) را متهم به ساحر بودن ، تغییر دین مردم و فساد در زمین محکوم می نماید و مجازات او را در قانون دولت خود ، قتل تعیین می نماید.
درست شبیه به همین نظریه را در دوران شاهنشاهی قبل از انقلاب اسلامي ايران نيز شاهد بوده ایم. در آن دوران شاه و طرفداران وي با بهانه نظریه "حفظ هارمونی و بهداشت معنوی جامعه" هزاران نفر از مبارزان مومن و موحد را بطور کاملا قانونمند ، حتی با فتوای برخی از (ظاهرا) روحانیان درباری تحت آزار ، شکنجه و قتل دولت و رژیم خود قرار دادند.
علت اصلی به خطر افتادن بهداشت معنوی جامعه:
هادیان ، رسولان و پیامبران الهی دستورات خالص خود را به پیروان مومن و موحد منتقل و خود از میان ایشان رحلت می نمایند. این دستورات الهي در قالب احکام دین بعنوان ميراث در دست قدیسان و رهبانان و روحانیان قوم (جامعه) قرار می گیرد. چنانچه این وارثان دین و مرام الهي نیز درست مانند رسولان مطالب و دستورات ديني را به دیگران انتقال دهند ، بطور طبیعی نباید هیچ اختلافی در بین مردم و مدعيان اديان و مذاهب گوناگون بوجود باید. چرا که طبق آیه شریفه قرآن : "بین هیچ یک از پیامبران و رسولان اختلافی نیست."
اكنون چنانچه در بین افراد و گروه هایی که خودشان ، خودشان را مالک و وارث و حراست کننده دین حنیف الهی تلقی می کنند ، اختلافات و تفرقه شدیدی نمایان باشد بطوری که حتی ظاهر روحانی آنان نيز مشتبه جلوه نمايد و اعتماد مردم از ایشان سلب گردد ، می توان یقین یافت که بهداشت معنوی جامعه به خطر افتاده است.
معمولا در هنگامی که اینگونه اختلافات برای ازدیاد قدرت و حوزه نفوذ افراد ، گروه ها و فرقه های دینی و مذهبی شدت می یابد ، و موحدین و مومنین بجای تاسی به وحدت با کینه و حسد و انتقام نسبت به هم متفرق می گردند ، فرصت و زمینه لازم و كافي برای ظهور و سلطه فرعون با طرح نظريه "حفظ هارموني معنويت جامعه" ، فراهم می گردد و در مقابل خداوند نيز موسايي را براي جلوگيري از طغيان فرعونيان ، مامور مي سازد. (اذهب الي فرعون انه طغي)
دلايل عمده پيدايش مسائل و مشكلات امروز مردم :
كليه مشكلات امروز مردم (جامعه اسلامي) از بينش و غفلت ديروز و امروز ملوك معنوي جامعه ناشي شده است. واضح است كه اگر در يك جامعه اسلامي مشكلات اساسي مردم ، قابل مشاهده عموم مي شود ، اين علامت روشن نشان دهنده وجود مشكلات در بين ملوك معنوي ايشان به حساب مي آيد! چرا كه "الناس علي دين ملوكهم" معروف است.
از اينرو نخستين برهم زنندگان بهداشت معنوي جامعه ، متوليان و وارثان و حراست كنندگان از دين و مذهب الهي بعنوان ملوك معنوي جامعه هستند. بطور مسلم طبق وعده پروردگار عالم ، به خاطر اميال زياده خواه ، منحرف و تفرقه انگيز ملوك معنوي ، خداوند عادل هيچگاه مستضعفين عالم را بدون يار و ياور و هدايت كننده رها نمي كند.
غافل بودن از خود و اطرافيان خود نسبت به رعايت اصول دين مبين اسلام و سوق دادن مشكلات خود ساخته و خود پرورده به ديگران با نظريه هاي فرافكنانه مانند "بهداشت معنوي جامعه" ، تنها به مثابه ابزاري است كه ملوك فعلي دين و دنيا مي توانند بطور موقت از آن بهره گرفته و تنها مخالفين را قانونمندانه و حاكمانه ، تضعيف و يا حذف كنند.
اين عده از غفلت زدگان ديروز و امروز در دين و دنيا غافل از اين حقيقت هستند كه خداوند متعال در باره ايشان فرموده است : " و مكروا و مكرالله والله خير الماكرين" ، و شما تمامي مكر خود را بكار ببريد و خداوند نيز مكر خود را به شما نشان خواهد داد در حالي كه مكر خدا برترين مكرها است.
تاسي و تاكيد ملوك دين و شريعت در قالب صرفا احكام رساله اي ، تنها به حفظ ظواهر و مناسك و مراسم صحيح ، براي مقدمه ورود به ايمان لازم است ولي به هيچوجه براي قائم شدن و كمال يافتن در دين الهي كافي نيست.
تاكيد افراطي و كوركورانه و جبارانه بر حفظ ظاهر مناسك و مراسم و مستحبات بدون فراهم نمودن زمينه تحقيق و پژوهش در اصول دين (توحيد ، عدالت ، معاد جسماني ، نبوت و امامت) و ارتقاء ايمان به يقين در دل مومن و موحد ، از جمله مشكلات امروز مردم جامعه ما و بطور كلي جامعه بشريت است.
گزينش و انتخاب افرادي خاص با معيار هاي كليشه اي و ظاهربينانه علم زميني توسط گروه هاي متفرق ، براي تعليم علوم آسماني و معنويت و دين الهي و به منظور حاكم نمودن اين افراد بعنوان ملوك معنوي و ديني بر عوام الناس ، از مشكلات جدي رايج امروزي جامعه معنوي است.
توسعه طلبي و گسترش حوزه نفوذ و قدرت مادي گروه ها و جمعيت هاي مدعي حراست از دين و معنويت الهي با تمسك به هر وسيله و حربه ظاهر فريبي (حتي من دون الله و شيطاني) ، از دلايل عمده پيدايش مسائل و مشكلات امروز مردم است.
اكنون اگر چه ملوك معنوي ، تمامي تلاش خود را بكار گيرند تا جهت حفظ ظاهر و مصلحت ، تنها اختلافات و مشكلات بين خودشان آشكار و رسانه اي نشود و موارد آشكار شده را نيز به گردن دشمنان و شياطين و ... معطوف نمايند ، ولي نزد خداوند بينا ، شنوا ، عالم و عادل ، خواهي نخواهي خودشان جزو متهمان رديف اول پيدايش مسائل و مشكلات معنوي امروز جامعه محسوب مي شوند.
رعايت اصول دين مبين اسلام ، ضامن بهداشت معنوی جامعه:
جامعه معنوي ، جامعه اي است كه همه افراد آن با تحقيق و پژوهش آزاد اصول دين خود را درك نموده و با اختيار كامل (بدون اجبار ، تلقين و اكراه) ، خود را موظف به رعايت احكام شريعت دين انتخابي ، نموده اند. اين جامعه اگر چه در شريعت اديان ، گوناگون است ولي كاملا متحد و موحد و بدون كوچكترين اختلافي به سمت صلح ، سلامت و كمال همه جانبه حركت مي نمايد.
به منظور رسيدن به چنين جامعه اي كه هيچ تهديدي "بهداشت معنوي" آن را خدشه دار ننمايد ، زمينه سازي و ايجاد شرايط زير براي عموم شهروندان آن ضروري است:
زمينه سازي غير دولتي و غير حكومتي به منظور حضور گسترده و فراگير و جذب خودجوش كليه حق طلبان و خدا جويان ، جهت انجام پژوهش و تحقيق عملي بيطرفانه و آزاد بر روي اصول دين اسلام حنيف (توحيد، عدالت، معاد جسماني ، نبوت و امامت) ابراهيمي(ع) و محمدي(ص) و حقيقت تشيع ، به شيوه تعليمات امام جعفر صادق(ع)
( فارق از تبعيض هاي مرسوم در سن و سال ، نژاد ، جنسيت ، وضع ظاهر ، سابقه ، پست ، مقام ، رتبه علمي ، مدرك تحصيلي ، استعداد ، هوش ، دين ، مذهب و .... افراد.)
بازنگري و اصلاح واژه هاي و سنت هاي آباء و اجدادي و کشف رمز و ارائه كيفيت مناسک ، مراسم و عبادات دین حنیف ، به منظور ارتقاء بينش و ضد ضربه شدن مومن ، متقي و يقين يافته در برابر حربه ها و ترفندهاي متنوع و ظاهر فريب لشگريان شيطان .
آماده سازي عمومي مومنين و خداجويان موفق در عرصه های گوناگون جهادهاي اصغر (مبارزه با شيطان و جهل بيرون) ، براي شروع و حضور ايشان در جهاد اكبر (مبارزه با شيطان و جهل درون).
زمينه سازي فراگير به منظور ارتقاء بينش اسلامي عموم مردم براي حضور و درك ماهيت ظهور اباصالح المهدي(عج) بدور از تعصبات ، خرافات ، تشريفات و مراسم ظاهر فريب و اغواكننده.
کرامات ، مجموعه چیز هایی است که انسان را به کمال برساند و چیزهایی که می تواند انسان را به کمال برساند ، فقط آگاهی و ادراک توان بالقوه ی الهی است . یعنی در مسیر کمال از کسی پرسیده نمی شود که چه قدرتی دارد ، بلکه پرسیده می شود به چه آگاهی هایی رسیده و به چه درکی نایل گشته است.
:hamdel:
بسم الله الرحمن الرحیم نظر به این که نوین بودن نام عرفان کیهانی موجب شده است این عرفان خدامحور، مستقل از عرفان های توحیدی و دینی به نظر رسد و در زمره عرفان های سکولار به شمار رود، از این پس با تکیه بر یکی از محورهای کاربردی آن که کمک به انسان ها در ارتقاء سلامت جسم، روان و ذهن است، به «فرادرمانی» تغییر نام می یابد و از شبهه انتساب به هر جریان معناگرای نوپدید غیر توحیدی تفکیک می گردد.
در ضمن از آنجا که ورود به حوزه پژوهش های قرآنی درباره حکمت کیهانی مستلزم مطالعات عمیق و کارشناسی دقیق است، این امر به متخصصین مجموعه واگذار می شود.
بخش 1
شما بنیانگذار یک مکتب عرفانی هستید به نام مکتب عرفان کیهانی یا عرفان حلقه . این سوأل پیش می آید ، چه ضرورتی دارد نام گذاری جدیدی برای این عرفان ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
نام گذاری عرفان حلقه چند دلیل دارد . اول این که منظر ما در این مکتب عرفانی استفاده عملی از حلقه های رحمانیت عام الهی است . بدیهی است یک موضوع را می توان از منظر های گوناگون مورد بررسی قرار داد . وقتی از این منظر به این عرفان می نگریم ، به جزئیاتی برمی خوریم که شاید پیش از این از نظر دور مانده بود . اما با بررسی های بیشتربا آن چه وجود داشته است، تناقضی پیش نمی آید. حتی با بررسی های دقیق تربه تایید هایی نیز بر می خوریم که نشانگر یکسانی عرفان کیهانی با آموزه های قبلی است و تنها منظرما عوض شده است. بدیهی است در عرفان با حقیقت سر و کار داریم و نگرش به حقیقت از منظرهای گوناگون محدودیتی ندارد . پس نفس نام جدید نمی تواند مشکل آفرین باشد، به ویژه که هیچ گونه تناقض و تضادی وجود ندارد.
نکته دوم این که ، در قالب این عرفان برای همه انسان ها پیام داریم و قصد معرفی این عرفان به همه جهانیان را داریم . این معرفی جهانی می تواند به عنوان شاخصه فرهنگی برای ایران در میان تمام تمدن ها کسب آبرو و عظمت می کند.
عرفان حلقه ازاین منظرمی تواند چنین وظیفه ای را برعهده گیرد. بنابر این وجود یک نام مستقل نشانگر آن است که در این عرفان منظر خاصی مورد نظر است .یعنی استفاده ی عملی از حلقه های رحمانیت عام الهی یا همان صفت رحمان. نکته ی مهم این است که افراد با فرهنگ و زبان مختلف ابتدا با یک نام روبرو می شوند. نام جدید سبب می شود افراد پیش از هرگونه پیش داوری و قضاوتی ابتدا جلب آموزه های آن شوند وتمایل پیدا می کنند به محتویات آن دسترسی یابند .پیش از آن که نام شناخته شده مانعی برای ورود به شناسایی آن شود انگیزه ی کافی برای جستجو و تحقیق خواهند داشت .
اما اگر نام عرفان اسلامی وشیعی بر آن گذاشته شود ممکن است افراد از بررسی ومطالعه برآن اجتناب کنند. به دلیل سم پاشی هایی که در دنیا وجود دارد . ولی وجود یک نام مستقل باعث می شود ابتدا مطالعه و بررسی کنند و نحوه استفاده عملی از آن را تجربه کنند و بعد از آن با مبانی آن آشنا شوند .
پس دلیل اولیه رفع نوعی دافعه بوده است!
بله رفع دافعه و تاکید بر این که این عرفان از منظری دیگر قصد شناخت دارد
خود این نام گذاری دافعه ایجاد نمی کند برای یک عده ی دیگر ؟
اگر فرصت داده شود ما موضوع را شفاف کنیم ، وافراد بی طرفانه به قضاوت بنشینند ، همه متوجه می شوند این نام صرفا به یک منظر اشاره دارد . اساسا هر موضوعی می تواند از منظرهای گوناگون مد نظر قرار بگیرد و باید آن چارچوب و آن منظر نام خاصی داشته باشد تا مخاطبان بدانند از چه زاویه ای به این موضوع می نگرند . نام گذاری جدید و طرح منظرهای مختلف برای یک جریان بزرگی مانند جریان عرفان اسلامی نمی تواند اشکالی ایجاد کند . آیندگان باید از منظرهای جدیدی به عرفان نزدیک شوند ، چون عظمت مسأله بسیار زیاد است .
در بدو امر کسانی که آشنا نیستند ممکن است این را اشکال وعیب بشمارند که البته امیدواریم با روشن شدن موضوع رفع شبهه بشود .
خود این ابداع نام جدید دست و پا گیر نمی شود ، وقتی شباهت ایجاد کند با عرفان های وارداتی؟
فعالیت ما عمدتا فرهنگی است ؛ با آسیب شناسی های فرهنگی جامعه و بیماری های فرهنگی جامعه سر و کار داریم . لازم است سنت شکنی شود و با این بیماری ها برخورد شود . باید مردم از عادت های گذشته مقداری فاصله بگیرند و ببینند موضوع چیست ؟ قبل از پیش داوری ، تحقیق و بررسی کنند و صرفا به پیش فرض ها و دانسته های خود اکتفا نکنند . بنابراین طبیعی است ما ضربه ناشی از این بیماری فرهنگی را بخوریم و افراد خودشان مطالعه نکرده رأسا پیش داوری کنند و هر کس از حلقه یک تصوری کند در حالی که منظور ما از حلقه ، حلقه های رحمانیت عام الهی است . یعنی ما معرف حلقه های رحمت الهی هستیم ، والسلام . یعنی تخصص ما فقط در این زمینه است . ما وارد هیچ حیطه دیگری نخواهیم شد و کار ما به صورت تخصصی معرفی این مفهوم است . حالا ممکن است افراد جامعه هر کدام یک برداشتی بکنند که البته متوجه اشتباه خودشان خواهند شد . موضوع دیگر عنوان عرفان وارداتی است .
مکتب عرفان حلقه جریانی در مقابل عرفان های وارداتی است. ما تحت تأثیر القاء فرهنگی هستیم و دیگران عرفان های مختلف خود را به این مملکت صادر می کنند . از عرفان های سرخ پوستی – تبت – چین – ژاپن – هند گرفته تا جاهای دیگر ما را تحت القای فرهنگی قرار داده اند و این گونه به ما القاء می کنند که ما هنوزخیلی از مفاهیم اولیه عرفان را نمی دانید .جریان عرفان حلقه می خواهد بگوید در ایران هم چارچوب فکری در زمینه عرفان از منظرهای مختلف وجود دارد فقط خوب معرفی نشده است . بنابراین ورود ما به عرصه معرفی عرفان حلقه ، مشارکت در مبارزه علیه این القاء فرهنگی و خریدن آبروی چند هزار ساله فرهنگ توحیدی در این مرز و بوم است .
بخش 2
منبع شما برای ارائه این عرفان کجا بوده است ؟
ما یک دریافت حصولی داریم ، یک دریافت شهودی ؛ خیلی از مطالب را می خوانیم که خواندن آن مطلب کافی نیست . لازم است کشف رمز شود . در واقع فهم موضوع حلقه ها و امکان استفاده ی عملی از این حلقه ها مبتنی بر کشف رمز است . در حال حاضر عرفان حلقه مشغول معرفی و بهره برداری از این کشف رمز هاست. به عبارت دیگر بسیاری از مباحث عرفان حلقه، تعمق در یافته های پیشین و کشف رمز از دانسته های مسلم است . بدون آن که قصد رد آن ها را داشته باشد در تایید همان مطالب وارد جزئیات شده وقادر است این جزئیات را در بوته ی آزمایش قرار دهد وبه تجربه در آورد و در عمل کارایی آن را نشان دهد.
پس در واقع منبع شما الهام است!
کشفی است که بر روی مطالب گذشته انجام شده است. نه این که از صفر شروع شده باشد و بدون هیچ سابقه ای ابداعی صورت گرفته باشد . مطالبی وجود داشته و این بارجزئیات آن مورد بازبینی واکتشاف قرار گرفته و کشف رمز شده است. کشف دو گونه است : کشف تجربی و کشف الهامی!
چه ضمانتی وجود دارد که این کشف رمزها درست باشد ؟
به طور کلی الهام ها می تواند با اصطلاحی کهه تعریف می کنیم ،از شبکه ی مثبت یا از شبکه منفی باشد . یعنی دریافت ها ، می توانند رحمانی باشد و شیطانی . می تواند در زمینه عرفان کمال باشند و یا در زمینه عرفان قدرت . عرفان کمال به این موضوع می پردازد که ما از کجا آمده ایم ؟چرا آمده ایم ؟ کجا می خواهیم برویم ؟ و بایافتن پاسخ این پرسش ها برای ما ایجاد کمال کند.اما عرفان قدرت می خواهد برای ما ایجاد قدرت کند . به ما نحوه ای از تسلط و برتری بدهد مثل خواندن فکر دیگران ، دیدن آینده و امثال این ها که در واقع برای فرد قدرت می آورد و توان برتری و تسلط پیدا کردن بر دیگران را می دهد . در عرفان حلقه برای فهم این موضوع که هرکدام از این دریافت ها از کدام شبکه است ، پس از تحقیقاتت طولانی، ملاک های روشنی بنا نهاده شده تا تعیین کند کدام یک از دریافت های ما رحمانی است و کدام یک شیطانی ؟ چه آگاهی هایی در جهت کمال است وچه آگاهی هایی در جهت قدرت ؟
لذا هیچ اثری از عرفان قدرت درمبانی عرفان حلقه وجود ندارد. نه تنها اثری نیست بلکه عرفان حلقه از آن امتناع می کند . هر کس موظف است با ملاک های تعیین شده دریافت های خود را تحت کنترل قرار دهد و اگر دریافت شیطانی یا قدرتی بود آن را بشناسد و از آن دوری کند . ما نیزبه طور مستمر و مرتب د رحال کنترل هستیم تا آگاهی ها از بخش مثبت باشد.
یک دسته از الهام ها طوری است که فقط خود فرد می تواند از آن بهره ببرد و دسته ی دیگر این ویژگی رادارد که دیگران هم می توانند از آن بهره ببرند. آیا از نظر شما این دو قابل تفکیک است؟
از آن جا دریافت های رحمانی والهامات شبکه مثبت در جهت ارتقاء بشر است ، احتکار و مخفی کردن آن و امتناع از این که دیگران از ان بهره مند شوند, از نظر ما مورد مزمت است . آگاهی های رحمانی و اطلاعات کمال حتما باید افشا شود و باید در اختیار دیگران قرار گیرد تا همه از آن استفاده کنند ؛ زیرا این اگاهی ها برای ارتقای بشر است . اما آگاهی های فردی که در جهت منافع افراد است محل اشکال خواهد بود اگر آگاهی برای کسی بیآد وبه او گفته شود که این ها را به کسی نگو ، این جای سوأل است . از آموزه های عرفان حلقه درمی یابیم چنین دریافت هایی شیطانی است زیرا اگر این اطلاعات به درد بخور باشد باید افشا شود و دیگران هم از آن بهره مند شوند . اصولا رشد بشر از کجا حاصل شده است و پایه علوم چیست ؟ پایه تمام علوم الهام است . اگر الهامی زیر سوأل نباشد دلیلی بر مخفی نگاه داشتن آن نیست .
آموزههای شبکه منفی فقط در راستای قدرت پروری است و شباهت آن به آگاهی های مثبت انسان را به انحراف میکشد. خلاء کنونی در تفکیک آگاهی های شبکه مثبت و منفی و این که ملاکی برای تمییز الهامات خیر از الهامات شر وجود ندارد منشا مشکلات شده است. عرفان کیهانی این ملاک ها را ارائه می دهد.
پس این مجوزی است برای همه که هر چه دریافت داشتند بیان کنند ؟
قرن حاضر ، قرن رویارویی اندیشه هاست . قرنی است که هر کسی در تمام دنیا با درست کردن یک سایتی ، وبلاگی بگوید من اینجوری اندیشه می کنم ؛ مثل یک بازار بزرگ که در آن اندیشه های مختلف عرضه می شود . هر اندیشه ای عرضه شود که همه فورا به سمتش نمی آیند . در واقع هر اندیشه ای چالش های بسیار زیادی را پشت سر می گذارد و مردم با وقت بسیار کمی که دارند ، این گونه نیست که هر کسی گفت من اندیشه ای دارم والهامی دارم فورا همه دورش جمع شوند و بگویند احسنت ! در واقع این اندیشه باید از فیلترهای متعددی عبور بکند و حقانیت خودش را ثابت کند به این سادگی نیست . کارآیی خودش را باید ثابت بکند حالا این اندیشه در هر زمینه ای که باشد باید چالش های متعددی را پشت بگذارد . اگر بشر بخواهد در مسیر پیشرفت قرار گیرد باید به اندیشه ها توجه کنند یعنی تکامل یک راه دارد و آن آزادی اندیشه است . هر کسی اندیشه ای دارد عرضه کند و کارآیی اش را ثابت کند . و البته این تعامل اکنون در حال وقوع است و رو به گسترده شدن . هر کسی فکر می کند اندیشه اش به درد دیگران می خورد اندیشه خود را عرضه می کند و دارد به سمت و وضعیتی می رود که عرضه اندیشه ساده و ساده تر می شود .یک زمانی می رسد که دیگر نمی شود برای دیگران تععین تکلیف کرد که این را بگو و آن را نگو!خواه ناخواه همه ی نظر ها مطرح می شود.
اما این که مورد استقبال و توجه قرار بگیرد باید چالش های بسیار زیادی را پشت سر بگذارد . صرف این که کسی ادعا کند که الهام دارد مورد پذیرش نخواهد بود . چه این الهامات در زمینه ی شعر باشد چه موسیقی و چه زمینه های معرفتی.
بخش 3
جریان هایی که شما به عنوان عرفان های وارداتی از آن ها یاد می کنید هم همین تبلیغات و جذابیت ها را دارند . توده مردم هم ملاک های دقیقی برای شناسایی و تمییز حق از باطل ندارند . با وجود رسانه اینترنت و ماهواره وقتی تبلیغ وسیعی می شود این تبدیل به یک جریان پذیرفته شده می گردد .
از آسیب شناسی های فكری وفرهنگی، یكی این است كه چون ما تعریف دقیقی نداریم , راه برای پذیرش هر جریان فرهنگی باز است . این جریان ها مطلبی برای عرضه دارند . نه این که هیچ چیزی برای عرضه ندارند ومورد استقبال هم قرار می گیرند . برای عرضه چیزی دارند اما متأسفانه ما تعریف دقیقی از مقولات مختلف نداریم , برای مثال ما تعریفی از عرفان نداریم .این كه عرفان چیست وشبه عرفان كدام است ؟هیچ تعریف دقیقی از اصطلاح شبه عرفان كه به كار برده میشود وجود ندارد .لذا هر جا یك كار خارق العاده ای ببینند ، تحت نام عرفان جذب آن می شوند. وقتی نامی از عرفان به میان می آید ،حتماً عرضه هم به دنبال آن هست امّا مردم نمی دانند از عرفان چه می خواهند.از عرفان كمال می خواهند یا قدرت ؟ این ها همه با هم مخلوط است .هر چه عرضه می شود ودر آن قابلیت ماورایی یا متافیزكی وجود دارد تحت نام عرفان مورد توجه قرار می گیرد.در حالی که درعرفان حلقه یك تقسیم بندی دقیق وجود دارد تا معلوم کند ما از این عرفان چه می خواهیم؟ کمال می خواهیم یا قدرت؟ اگركمال بخواهیم ولی درعمل دنبال کمال نباشیم و مراد مان قدرت باشد،این شبه عرفان یا عرفان تقلبی است. یعنی اهدافش را معرفی می كند ولی درعمل مطابق اساس نامه اش حركت نمی كند این عرفان دروغین است!
ما دو نوع شناخت داریم :شناخت كیفی و شناخت کمی.شناخت كمی همان شناخت علوم مخلتف است اما شناخت كیفی كه پشت پرده مسائل را مورد بررسی قرار می دهد عرفان است . بنابراین هر جا كمیت هست كیفیت هم وجود دارد.رفتار وگفتار ما همان كمیت است كه بعد دیگرش كیفیت است.حتی غذا خوردن و ساده ترین اعمال زندگی ما،هیچ یك از شناخت كیفی جدا نیست .عرفان می خواهد به ما بگوید ما با چه کیفیتی داریم نگاه می كنیم با چه كیفیتی داریم زندگی می كنیم با چه كیفیتی عبادت می كنیم مذهب ودینمان را با چه كیفیتی می شناسیم ؟معرفتش كجاست؟ اگر مناسک و مراسم برگزار می کنیم بعد معرفتی اش را کجا بررسی می کنیم؟ در این رهگذر تقسیم بندی های دقیقی و جود دارد که با کمک آن ها می توان به تفکیک و تشخیص رسید. آسیب شناسی كیفی وظیفه عرفان است.در حال حاضر به هر چیز ماورائی عرفان گفته می شود وعمدتاً جنبه كمی شناخت عرضه می شود یعنی نمایش هایش مطرح است پشت صحنه اش كه كیفیت شناسی عرضه نمی شود.اگر عرضه هم شود جنبه قدرت نمایی دارد كه ماآن راعرفان قدرت می نامیم موضع در این خصوص مشخص است عرفان حلقه اساس نامه ای دارد كه سال ها پیش در قالب یك كتاب عرضه شده است ودر آن جا به طور مشروح موضع عرفان حلقه تبیین شده است.اگر عرفان حلقه از این اصول تخطی کند جای تخطئه دارد.
یکی از آسیب شناسی های جامعه ی ما که ضروری است در مورد آن فعالیت وسیعی انجام شود عبارت است از تعریف عرفان ، هدف از عرفان وانواع عرفان تا مردم بتوانند با دید بهتری به پدیده ها بنگرند وانتخاب کنند. این تنها راه رسیدن به یک انتخاب صحیح است به ویژه که وارد عصری شده ایم که تبادل اطلاعات واندیشه در آن به آسانی انجام می شود و می توان به پایگاه های اینترنتی مختلف متعلق به عرفان های متنوع مراجعه کرد. درمیان انبوه شیوه ی تفکری ملاک انتخاب باید چه باشد؟ این یکی ازآسیب شناسی های است که در حیطه ی فعالیت ما قرار دارد وسعی کرده ایم ملاک های دقیقی در اختیار افراد قرار دهیم.
منظورشما از عرفان قدرت همان جادو طلسم احضارروح است؟
بله !جادو،طلسم ، نفوذ دردیگران، تسخیر دیگران،خواندن ذهن دیگران و مانند آن می تواند درحیطه ی عرفان قدرت تعریف شود.
آیا درمان های اعجاب انگیز هم دراین گروه می گنجد؟
درمان اعجاب انگیز به خودی خودعرفان قدرت نیست. هنگامی که ما دعا می كنیم ویك بیمار صعب العلاج شفا پیدا می كند ، این شفا می تواندخیلی اعجاب انگیز باشد؛ اما این یك درمان كیفی است وبا مداخله كیفی در وجود فرد درمان رخ داده است نه یك مداخله كمی مثل مصرف دارو یا عمل جراحی . این عرفان قدرت نیست .اما باید دید در قالب آن درمان ، قدرت نمائی هایی نیزاعمال می شود؟ویا صرفاًاززاویه ی عرفان كمال وبه دور از قدرت درمان اتفاق می افتد ؟پس درزمینه ی نوع درمان مباحث دقیقی مطرح می شود كه در حال حاضر ،برای افراد جامعه ممكن است پختگی لازم را نداشته باشدو با آن بسیار خام برخورد می شود.
یعنی درمان جذابیتی برای عرفان های دروغین ایجاد نمی کند؟
درمان به خودی خودخیر! زیرا قرار است انسان از مشكلاتش نجات پیدا كندتا بتواند كمال را دنبال كند.در این خصوص رحمانیت عام الهی راهگشا ست تا فرد بتواند یک گام از مشکلاتش فاصله بگیردو موضوع کمال برایش موضوعیت پیدا کند. ارتباط درمان با عرفان در چند زمینه است . یکی از آن ها همین موضوع است.
یک موضوع دیگر این است که عرفان قصد دارد به صورت کیفی خود شناسی را به ارمغان آورد . خود شناسی ، در مان را در پی خواهد داشت ومنجربه ارتقاء ذهن وروان وجسم می گردد.نتیجه این فرآینددرمان است پس ارتباط درمان و عرفان دراین است كه عرفان زمینه حركتی را پدید می آورد كه منجر به ارتقاء وجود انسان می شود از جمله ارتقاء ذهن ،روان وجسم.
به همین دلیل عرفان حلقه یك شاخه درمانی را معرفی كرده است؟
دو شاخه درمانی در چارچوب عرفانی مطرح می شود كه هر دو در خصوص درمان كیفی صحبت می كند درمان كیفی كاملاً جدا از درمان كمی است در آن هیچ گونه معاینه ای وجودندارد ،از هیچ دارویی استفاده نمی شود و هیچ مداخله ای در بدن فرد صورت نمی گیرد.
برای تقریب ذهن وقتی كسی برای سلامتی فرد بیماری دعا می كند و فرد شفا پیدا می کند ، به این نحودرمان در اصطلاح می گوییم درمان كیفی . این نوع درمان دراعتقادات دینی ما پذیرفته شده است . این نحو در مان در پیشینه ی اعتقادی ما تجربه شده و نتایج آن معلوم وقابل بررسی است. به این نوع در مان می گوییم کیفی.
در حال حاضر با توجه به عکس برداری ازمولکول های آب و ثبت تغییرات آن در برابر رفتار ها و گفتار های منفی و مثبت ، به این نتیجه رسیده اند که شعور بر ماده موثر است. لذا با استنادات علمی توانسته اند ثابت کنند دعا بر بهبود جسم بیمار تاثیر دارد .
عرفان کیهانی یا حلقه دو شاخه درمانی را معرفی می كند . یكی فرادرمانی است كه در خصوص درمان مشكلات جسمی روانی وروان تنی موثر است.دیگری سایمنتولوژی است كه درزمینه رفع مشكلات ذهن تئوری ها و تجارب عملی قابل توجهی دارد.
آیا تئوری این دو روش درمانی هم منشأ الهامی داشته است؟
بله! چون ما از وجودشان خبر نداشتیم و نوعی کشف در مورد پیدایش این ها مطرح است . این دو شاخه ی درمانی ، نظریه های جدید بسیاری را مطرح می كند كه مشغول تحقیق در مورد آن ها هستیم و تا کنون نیز تجارب عملی قابل توجهی به دست آمده است.
این شاخه های درمانی نقش جذابیت را برای مكتب عرفانی شما ایفا نکرده است؟
اصولاً كمال جاذبه دارد كمال شیرین است و شادی ایجاد می كند.یك شادی روحانی،بالاترین شادی هاست. بیشتر دانستن در خصوص موضوع كمال انسان جذابیت دارد.ما نگفتیم كه جذابیت اشكالی دارد اصولاً دنبال كردن مسیر هستی جذابیت دارد.از كجا آمدیم وبه كجا می رویم جذابیت بسیار زیادی دارد.طبیعتاً ما هم دنبال این جذابیت هستیم.شناخت مسیر الیه راجعون هیچگاه خالی از لطف و ذوق وشوق نبوده است شادی و شعفی كه در این راه بدست می آید با هیج خبری قابل مقایسه نیست.
بخش 4
شما باجریانی که اکنون پیگیری می کنید چه نسبتی با حکومت دینی کنونی دارید؟
یكی از رسالت هایی كه ما برای خودمان قائلیم و در چارچوب عرفان دنبال می شود ، بحث كیفیت شناسی در عبادات است .عبادتها ، مراسم ومناسک ما یك جنبه كمی وفیزیکی دارد ویك جنبه كیفی كه همان جنبه معرفت مناسك را بررسی می كند. برای مثال نماز یك جنبه كمی دارد . یعنی تعداد ركعات ، شرایط مكان وزمان و لباس ومانند آن .اماآیا جنبه كیفی هم داردیا نه؟آیا ده نفر كه نماز می خوانند جنبه كیفی نمازشان یكسان است؟
برای مثال دو کارمند هنگام ورود و خروج ساعت می زنند.این ساعت حضور مشخصه هایی را در کار این افراد تعیین می کند که همه عددی است . چند ساعت حضورداشته وچند پرونده را پی گیری کرده است . اما برخی نکات مربوط به کیفیت حضور اوست . مسایلی مانند دلسوزی ، دقت ، توجه و عشق او به کارش ، کیفی است و به ساعت حضور او مربوط نمی شود. عبادت ها كیفیت های متفاوت دارند.یك نفر برای رفع تكلیف و ساقط شدن مسئولیت نماز می خواند و دیگری در نمازش حس حضور دارد و عبادت اش را با عشق انجام می دهد و بهره كیفی فوق العاده ای از عبادتش می برد.بدیهی است كیفیت بالا در عبادات ،معرفت را در پی خواهد داشت .مراسم حج برای یک جنبه تشریفات دارد که آداب و مناسک آن است . اما در پس هریک از این آداب باطنی نهفته است که تعیین می کند این مراسم عبادی باچه معرفتی انجام شده است . این موضوعی در باب کیفیت شناسی است که باطن ومعرفت حج را مورد بررسی قرار می دهد . عرفان وظیفه كیفیت شناسی را بر عهده دارد.همچنین است مراسم عبادی ماه مبارك رمضان كه اگر به آن نگاه كمی داشته باشیم هرگز به معرفت آن نخواهیم رسید.چرا كه معرفت روزه داری در بعد كمی آن نیست .موضوع نگرش كیفی می تواند در لحظه لحظه عمر،و در موردتك تك اعمال و رفتار،مصداق داشته باشد كه اگر به آن توجه شود ، ارتقاء و كمال را در پی خواهد داشت.در مجموع ، بازتاب فعالیت هایی كه تا كنون انجام داده ایم، نشان می دهد در بعد كیفی تأثیر مثبتی درافراد ایجادشده است.یعنی به شهادت كتبی هزاران نفر،آموزهای عرفان کیهانی حلقه درمجموع باعث ارتقاء كیفی اعمال عبادی ایشان شده است ودریك منظر كلی تر ارتقای كیفی زندگی را به همراه داشته است چرا كه بر انگیزه اعمال،درگیری های درونی،ناآرامی های رفتاری،بیماری های جسمی وروانی وذهنی،آثار مثبت داشته است.واضح است که هیچ فرآیندی بدون جامعه آماری و تجربه عملی قابل ادعا نیست. به ویژه که موضوع کیفی باشد.این جامعه آماری اکنون در دست است. اگر ما قبل از عمل ادعا می کردیم قصد داریم ارتقای کیفی را هدف قرار دهیم ، جنبه ی شعاری پیدا می کرد و مقبول نبود . اما امروز مقبول شده است ؛ زیرا مباحث تئوری و عملی مان پوشیده و مخفی نیست.اگر افراد بیطرفانه و به قصد تحقیق وجستجو وارد مباحث تئوری عملی عرفان حلقه شوند صحت این ادعا ها را ، گواهی خواهند داد ومی توانند به عنوان یك تجربه موفق از آن الگو بگیرند . اکنون با این نتیجه بخشی زمانش رسیده است مراكز فرهنگی كه رسالتشان ارتقای كیفی است، این تجارب را مورد بهره برداری قرار دهند. از نقاط قوت آن بهره ببرند و در مورد نقاط قوت آن تشکیک مساعی و چاره جویی نمایند تا سه دهه تجربه را به کارببرند. البته این پیشنهاد منوط به یك سلسه فعالیت های كارشناسی و طولانی مدت است وبا روحیه سرسر ی و سطحی نگری كه برخی از دور بنشینندوبگویند چرا عرفان حلقه؟وبدون آگاهی از جزئیات وابعادفعالیت پیش داوری وقضاوت ناآگاهانه انجام دهند،جور در نمی آید.كار كارشناسی ایجاب می كند كه علاقه مندان در داخل مجموعه قرار بگیرند وابتدا خودشان تجربه كنند وپرسش های اولیه شان را مطرح كنند و جواب بگیرند تا برسند به این نقطه كه راه های ایجاد شده در این مجموعه چیست و آسیب شناسی آن كدام است . مااستقبال می كنیم تا به ما اجازه دهند با مجموعه های آماری که خودشان تعیین می کنند ، این آموزه ها اجرایی شود ونتایج مورد بررسی قرار گیرد. یا این که كارشناسان خودشان را معرفی کنند تا ما ایشان را آموزش دهیم و خودشان کار تحقیقاتی و آماری را پی گیری و مدیریت کنند. ما برای هرگونه همکاری آمادگی داریم . حتی برای این که تمام تجربه مان را به ایشان انتقال دهیم و خودمان کنار بنشینیم. با این بررسی های کیفی بسیاری از تضاد های ما قابل حل و فصل شدن است.
بخش 5 در دنیا افرادی هستند که شبیه این دریافت ها را داشته اند.ایا شما با ایشان ارتباط دارید؟
خیر ، بنده شخصا ارتباط خاصی با متفکران و اندیشمندان و صاحبان ایده های نو ندارم و صرفا در این سال ها مشغول تحقیق وبررسی بر روی موضوعات عرفان کیهانی بوده ام و فرصت نداشته ام با سایر نقاط دنیا در ارتباط قرار گیرم. عرفان کیهانی مکتبی است کاملا ایرانی و در دهه ی اخیر تجارب عملی آن گسترش یافته و دراین سال ها نیز توسط ایرانیان به خارج از کشور انتقال یافته است و اکنون در نقاط مختلفی در جهان مشغول تجربه و آزمایش آن هستند.
اگر كارشناسان كانون های مذهبی بخواهندمباحث عرفان حلقه را به نقد و چالش بكشند شما استقبال می كنید؟
ما همیشه آمادگی داریم.متأسفانه دافعه پنهانی در برابر اندیشه ها ونگرش های جدید وجود دارد كه مانع است . ما ادعا نمی کنیم عرفان کیهانی حرفش جدید است . زیرا پایه ای وجود دارد و ما بر مبنای آن پایه ی مشترک طرح موضوع می کنیم. یعنی پایه یک چیز است و مبنا تغییر نکرده است. گاهی اطلاق نو بودن ایجاد سوء تفاهم می کند سبب دافعه می شود. این دافعه سبب می شود کسی پا پیش نگذارد و شنونده ی بدون پیش قضاوت مطالب باشد. ما دعوت می کنیم اگر قابل بدانند و اگر لازم بدانند لا اقل تجربه ی جدید ما را بررسی کنند در ارائه ی متون مذهبی و چارچوب های مذهبی برای نسل جدید که با اصطلاحات و ترمینولوژی نسل قدیم میانه ای ندارد . ما این تجربه را طی سالهای اخیربا موفقیت به انجام رسانده ایم كه با این نسل چگونه هم كلام شویم.یكی از دلایلی كه نام عرفان حلقه برای این آموزه ها برگزیده شده است ، امكان برقراری ارتباط با نسل جدید است .همان مطالب كهن با بیان نو و فرهنگی تازه وواژگانی جدید ارائه شده است تا دافعه ای را که این نسل نسبت به دین دارد از بین ببریم . این نسل این آموزه ها وبینش ها را مزه مزه كند سپس به قضاوت بنشیند.ما در پیشگاه الهی مدیون خواهیم ماند اگر برای نسل پس از خود ارثیه و فكری باقی نگذاریم.به نظرم اولین گام داشتن موضع بی طرفانه ومغرضانه است.نسل جدید با شعار وتظاهر میانه ای ندارند.ما سعی كرده ایم قبل از حرف زدن،نتایج عملی را نشان بدهیم.ازپایه های عرفان حلقه همین است كه قبل از تئوری وارد عمل می شوند وتجربه می كنند البته تجربه عملی مبتنی بر مبانی محكم واستوار كه پس از چشیدن و اشتیاق عرضه می شود.فعالیت های عملی مان هم بسیار شفاف است وهیچ هدف سیاسی را دنبال نمی كند.هدف آسیب شناسی فرهنگی برای ارتقاء وضعیت فرهنگی جامعه است.لذا بسیار شفاف عمل می كنیم و در انتظار مشتاقان برای آشنایی با عرفان حلقه هستیم. جای تعجب است که چرا نمی خواهند از تجربه ی ما در این زمینه استفاده کنند. به نظرم اگر کسی احساس کند تجارب ما به دردش می خورد باید خودش بیاید سراغ ما. اگر نیایند ما این گونه تلقی می کنیم که خودشان می دانند و به وجود ما نیازی ندارند.
من در حال حاضر با پنجاه و سه سال سن ، بخش اعظم اوقات خودم را با نسل جوان گذرانده ام ،می تونم بگم که جذابیت هایی خارج این مملکت وجود دارد که بیشتر ازجاذبه های داخلی آن ها را به سوی خود می کشاند. لذا به محض مواجهه با چارچوب های سنتی ، نا خود آگاه دچاردافعه می شود و فرار می کند و ما فرصت پیدانمی کنیم برای او شرح دهیم هدف ادیان چه بوده و اسلام قصد اجرای چه چیزی را دارد. بنابر این الزامی نیست کسی که می خواهد معرف اسلام باشد ، حتما ظاهرش با شکل شناخته شده ی سنتی تطابق داشته باشد. معرفی راه خدا انحصاری نیست. شاید یکی از دلایلی که جامعه از تجارب ما استقبال می کند این باشد که قبل از این که حرف بزنیم ، عملش را به آنان ها نشان می دهیم. در عرفان کیهانی ، افراد پیش از آن که با شعاری روبرو شوند ، وارد یک فرآیند عملی می شوند.
لذا توصیه می کنیم از این تجارب استفاده شود. زیرا مایل به یک فعالیت کاملا شفاف هستیم و فعالیت پنهانی نداریم. از آن جا که هیچ هدف سیاسی را دنبال نمی کنیم ، هیچ موضع سیاسی هم نداریم و صرفا در کار آسیب شناسی فرهنگی هستیم و هدف مان ارتقای وضعیت فرهنگی جامعه و رشد آن است . به همین دلیل به آسانی دعوت همه را پاسخ می دهیم و در انتظار طالب مشتاق هستیم تا در یک رویارویی اندیشه موقتا از چار چوب های فکر ی خودش دست بردارد و در مباحثه شرکت کند تا معلوم شود اندیشه چه می گوید.
بخش 6
عرفان مسئله ای شخصی ست،من احساس کردم دارید عرفان را اجتماعی میکنید؛این آفتهارا پیش بینی کرده اید؟
کیفیت شناسی چه در قالب فردی چه در قالب اجتماعی مطرح میشود،یک اجتماع همانطورکه درگیر شناخت های کمّی هست لازم است درگیر شناخت های کیفی هم بشود،چرا؟برای اینکه یک جامعه درگیر مراسم و مناسک و همه ی این چیزها هست،طرح های زیادی دارد،فکر های زیادی را دنبال میکند اندیشه های بسیاری را دنبال میکند که لازم میشود این کارها از بُعد کیفیت شناسی هم مدنظر قرار بگیرد ،
یعنی معرفت آن حرکت ها هم مورد شناسایی قرار بگیرد؛بنابراین با تعریفی که ما داریم عرفان اصلا یک مسئله فرقه ای و یک مسئله فردی و خصوصی که یک نفر با خودش خلوت کند یا چند نفر با همدیگر خلوت کنند و در خلسه بروند و اینها اصلا نیست،چرا؟چون هر عملی بکند اصول کیفیتش هم یا کیفیت شناسی اش هم همراهش هست،بنابراین موضوع کیفیت شناسی یک موضوع بشری ست،یک موضوع انسانی ست،و درسطح چه یک فرد چه یک خانواده و چه یک جامعه وجه درسطح بشریت قابل طرح و بررسی ست لذا عرفان کیهانی جریانی ست انسان شمول و میخواهد همه اقشار مختلف جامعه را در همه جای دنیا مورد خطاب قرار بدهد و به آنها پیام برساند.
آن بخشی از عرفان که تئوری ست میتواند اجتماعی باشد ولی آن بخشی که عملی ست کاملاً شخصی ست و اجتماعی شدنش عارضه دارد.
آن بخشی که شما میفرمایید عملی ست،شاید خوب باز نشده که شما تصور میفرمایید نمیتواند در جامعه مطرح شود ، آیا بحث خودشناسی اش - چه تئوری چه عملی – نمیتواند در جامعه مطرح شود؟در جامعه بشری نمیتواند مطرح شود؟ مباحث کیفی مثلا خودشناسی،مسائل کیفی معرفت شناسی درسطح بشریت نمیتواند مطرح شود؟ معرفت شناسی کار بشر و لازم است، چه فرد رویش کار کند،چه یک جامعه،چه کل بشریت؛ کل بشریت باید روی بحث خودشناسی به صورت تئوری و عملی کار بکند، ولی اشکال این بحث و بررسی از اینجا پیش میاید که عمدتا" فکر میکنند که عرفان یک مسئله ایست فرقه ای و جریانی ست فرقه گرایی که یک عده دور هم جمع بشوند یک سری کارهای را انجام بدهند با هدف خاصی، در حالیکه این طوری نیست و عرفان اصلا ارتباطی به مسائل فرقه گرایی ندارد و لااقل در عرفان ما بحث بررسی اندیشه موردنظر هست نه مسائل دیگر که عمدتا" گروه ها و فرقه ها دنبال میکنند.
شما خودتان در بخش عرفان عملی چه چیزی را ارائه داده اید؟
خوب این بحث مفصلی ست،بخشهایی داریم که عام است مثل همان تجربه درمانهای کیفی که افراد برای شناخت عملی هوشمندی حاکم برجهان هستی باید تجربه کنند،بقیه مباحث در خصوص خودشناسی میاید که هر کدامشان بحث های خاصی دارد و تجارب خاصی را به همراه دارد که نهایتا برای یک جامعه مفید است،فرض کنید کنترل ذهن ؛ خود این قضیه برای یک جامعه مفید است برای خود فرد هم مفید است و باعث ارتقاء کیفی عبادات هم میشود و یکی از تجارب عملی ست که حاصل میشود،کمکی ست که گرفته میشود از آن رحمانیت که صحبتش شد؛ بهره برداری هایی صورت میگیرد که منجر به کمک به این قضیه میشود.
یعنی شما شخصا چه کاری برای افراد انجام میدهید که باعث این تحول میشود؟
ببینید این مسئله صرفا منوط به من نیست،در واقع یک کار جمعی ست و همه اون کسانی که وارد این قضیه میشوند قادر به انجامش میشوند که در حلقه های رحمانیت الهی قرار میگیرند من هم در کنار سایر افراد در واقع نقش یک معرفی کننده و نقش کسی را دارم که کمک به جا افتادن این موضوع میکنم و یکی از خصوصیاتی که این جریان دارد این است که همه ی کسانی که می آیند و این تجربه را بدست می آورند خودشان هم عین معرف خودشان دیگر میتوانند کار را پیاده کنند،چه روی خودشان و چه روی دیگران و اینکار در انحصار نیست،یعنی قضیه اینطور نیست که در انحصار من باشد.
بخش 7
ما در آموزه های دینی مان داریم که انجام عبادت و ترک معصیت موجب ارتقاء انسان و رسیدن انسان به کمال میشود،شما چه حرف جدیدی اضافه کرده اید؟
ببینید ترک معصیت و ترک گناه یعنی عدم حرکت در جهت ضد کمال،به عبارتی ثواب یعنی حرکت در جهت کمال و کسب آگاهی هایی که به فهم مسیر کمال کمک میکند که ما رویش کار میکنیم،بصورت عملی و تئوری رویش کار میکنیم و در واقع انسانها متوجه میشوند که بیهوده آفریده نشده اند و اگر اینجا حضور دارند حضورشان برای کسب چیزی ست برای فهم نقشه ی الهی ست و حالا از اینجا به بعد رسالت حرکتشان تعریف میشود که باید در جهت کمال خودشان و انسانها کاری انجام بدهند و این ثواب و گناه یک تعریف عملی پیدا میکند،به هر صورت لازم است منجر به یک نتیجه عملی مثبت بشود.
پس در واقع به این دستورالعمل ها چیزی اضافه نمیکنید؟
ببینید به چهارچوب مذهب - که اصول را مطرح میکند - چیزی قابل اضافه شدن نیست؛ برای اینکه همه اصول مطرح شده و مثلا وقتی گفته میشود ثواب و گناه،دیگر ثواب و گناه مطرح شده است و دیگر کسی نمیتواند بیاید تعریف ثواب و گناه را عوض کند. ولی جزئیات و نحوه ی این که حالا اگر گفته میشود "ثواب" چگونه ما بیاییم این را تحقق ببخشیم و در چه جهتی تحقق ببخشیم اینهاست که رویش کار میشود.
یعنی مذهب کافی نیست؟
مذهب اصول را عنوان میکند،حالا چگونگی پیاده شدنش و چطوری رفتن
در دل قضیه و کیفیت سنجی اش و کیفیت بخشی اش نیاز به کار دارد؛به صرف اینکه ما بگوییم شیعه هستیم اکتفا نمیکند باید ببینیم که حالا شیعه در قرن بیست و یکم چه کارهای تئوری و عملی دارد که میتواند پیاده کند؟
بخش 8
به نظر می رسد بیشتر کسانی که جذب این جریان می شوند به دلیل درمان جذب میشوند.
ممکن است عده ای به خاطر بهره بردن از بخش درمانی این قضیه نزدیک می شوند.ولی بعد از نزدیک شدن و آشنایی با هوشمندی حاکم برجهان هستی ، شعور الهی ، جذب معرفت جریان می شوند.اما عده بسیار زیادی هم داریم که افراد محقق هستند و برای تحقیق و بررسی معرفت شناسی این جریان به آن نزدیک شدند و به نتایج خوبی هم رسیدند. تا به حال بیش از هشتاد درصد افرادی که به این چهارچوب فکری نزدیک شدند افراد تحصیل کرده بودند و خیلی هاشون هم تخصص های دینی و عرفانی داشتند.
بخش 9
یک نگرشی وجود دارد که عرفا صلح کل هستند.با همه صلح می کنند.این که شما می فرمایید که این تفکر ما شامل همه می شوند این به معنی صلح کل بودن است و با کسی جنگ نداشتن است؟
ببینید ماجرا این طور نیست.حق و باطل هست. هرکاری بخواهد بشود باطل در مقابل آن سد ایجاد می کند. این طور نیست که گفته بشود که با باطل هم آشتی می کنیم و کنار می آییم منظور که از صلحی که آنجا مطرح می شود به معنی حل تضادهای درونی است.یکی از مشکلات بشر تضاد های درونی است.ما یک تعریفی اگر از صالح داشته باشیم ، صالح کسی که در صلح می باشد.صلح نسبت به خدا ، صلح نسبت به هستی ، صلح نسبت به خودو صلح نسبت به دیگران . صلح نسب به خدا و حل تضادهای که انسان نسبت به خدا درون خودش دارد یکی از مهمترین چیزهایی است که دنبال می کند و ادیان یکی از اهدافشان این بوده که اورا معرفی بکنند و ایجاد یک صلح بکنند و تضاد را از بین ببرند.
یکی از مشکلات تک تک ما تضادی است که نسبت به خودمان داریم.صلح با دیگران یعنی قبول کلیت دیگران و درواقع رسیدن به شرایطی که این تقابل باعث آزار و صدمه به ما نشود .ما بشر را در کلیت خودش اینگونه پذیرفتیم. به یک وضعیتی می رسیم که صلح با دیگران از نظر درونی ما اتفاق می افتد و ما به تضادهای خودمان پاسخ می دهیم نه اینکه عملا در بیرون هرکس بودیعنی حق، باطل با آنها به یک مصالحه و یک آشتی رسیدیم و این باعث می شود که درون ما از نابسامانی به سمت به سامانی حرکت بکند و مشکلات کمتری در درون ایجاد بشود.منظور این است نه منظور اینکه موضع حق و باطل در یک سطح قرار بگیرند.
بزرگترین مانع شما در راه ارائه تفکرتان چیست؟
عدم وجود وضعیت رویارویی اندیشه.یعنی اینکه بشود نشست و صحبت کرد و تبادل اندیشه و تجربه کرد.و بیاییم ارزیابی های بی طرفانه داشته باشیم و ببینیم چه چیز به درد جامعه می خورد آن را به کار ببریم.افراد اشخاص و مراجع ذیصلاح انجایی که به آنها مربوط می شود بتوانند بررسی بی طرفانه ای روی این تجربه ای که در ایران الان جاری است و عده ای دارند آن را هرروز تجربه می کنند و امار خوبی را برگردان می کنند.اگر بتوانیم چنین شرایطی داشته باشیم ایده ال است.
بخش 10
این جریان بدون حضور و وجود شما چه خواهد بود؟
این جریان مستقل از وجود من است. عده زیادی آشنا شدند و خودشان دارند روی خودشان تجربه می کنند و به دیگران هم این تجربه را می دهند ارزیابی می کنند، آنهایی را که مثبت تشخیص بدهند دنبال می کنند و آنهایی که مثبت تشخیص ندهند دنبال نمی کنند.این جریان مستقل از وجود من است.من معرفی لازم را کرده ام و دیگر خودش دارد با ارزیابی های درونی خودش و ارزیابی های بیرون جلو می رود.
دغدغه شما برای این سرعت پیشرفت و گسترش چقدر است؟
من وظیفه خودم را انجام دادم معرفی را انجام دادم.دغدغه خاطری هم ندارم .چیزی که باید معرفی میشده در حدی که من بگویم وظیفه ام را انجام داده ام،این کار صورت گرفته و دغدغه خاطری نیست.
یعنی به نظرتان اگر شما حذف بشوید این جریان ادامه پیدا می کند؟
من فکر می کنم که بله.چون هم جزء روح جمعی شده هم اینکه عده بسیار زیادی با آن آشنا شدند.
آشنایی این جمع و همراهی شان چقدر مربوط به ارادتی است که به شخص شما دارند؟
ببینید ارادت زمانی پیش می آید که افراد بیایند ماجرایی را تست بکنند و به صحت آن پی ببرند.وقتی به صحت آن پی بردند متوجه بشوند شما فرد امانتداری بودید ، یک انتقال تجربه صورت گرفته با رعایت اصول امانتداریش.از اینجا به بعد احترام حاصل می شود.قبل از این که فکر نمی کنم هیچ کس کورکورانه و چشم بسته از کسی خوشش بیاید و اندیشه های اورا بپذیرد هر چه او گفت بپذیرد.اصلا چنین چیزی محال ممکن است.
طریقت بدون پیر معنی ندارد در واقع مریدهای شما هم همین نگرش را دارند؟
ببینید اصلا این حرکت ، حرکتی است جدای از مسئله مرید و مرادی که یک تشریفات است و یک بحث فرقه گرایی دارد.ما یک اصلی داریم ، اصل اصالت اندیشه و می گوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه.یا به عبارت پرواز را به خاطر داشته باش پرنده مردنی است. در واقع افراد یاد می گیرند مستقلا اندیشه را بررسی بکنندو همه کسانی که با این جریان اشنا شدند این را به خوبی می دانند کاری که باید انجام بدهند تفکر و تفحص نسبت به اندیشه است.اگر به دردشان خورد به کار ببرند. و اینجا پرنده مردنی است و این که جذب پرنده نشوند و خوشبختانه الان یک جریانی است مستقل از من .تئوری ها مطرح شده ، تجارب مطرح شده و در حال حاضر دارد جلو می رود و بود و نبود من ، کمااینکه من الان فعالیت چندانی در این زمینه ندارم.کماکان نقد و بررسی این چهارچوب در جامعه در حال انجام است.این یک چهارچوب فکری است که دارد جلو می رود.اگر منظور شما یک نظارتی باشد این موضوع فرق می کند. این تفکر راه خودش را باز می کند.مثل آب که وقتی سرازیر می شود خودش راه خودش را پیدا می کند و جلو می رود. به هرصورت یک اندیشه می آید مطرح می شود مورد نقد و بررسی و بهره برداری یا عدم بهره برداری قرار می گیرد.در طول تاریخ خیلی از تفکرات کاملا از بین رفته اند خیلی نظریه ها در زمینه عمل و زمینه های دیگر از بین رفته اند.خیلی ها راه را پیدا کرده و صاحب آن اندیشه ها مرده اند اما فکرشان ادامه پیدا کرده است. پس وجود خود آن افراد بعد از اینکه اندیشه کارایی خود را نشان داد لازم نیست.
ما اجازه انتشار این مصاحبه را داریم؟
ما هیچ چیز مخفی نداریم فکر می کنم اطلاع داشته باشید که سی دی کلاسهای ما در دست همه دوستانی که در مجموعه و خارج از مجموعه ارتباط داشتند هست و هیچ اشکالی ندارد.ما هرکس هر سوالی داشته باشید و جنبه تحقیق و بررسی داشته باشد آماده هستیم.
بخش 11
این تفکر الهامی است ، منشأ این الهام کجاست؟
بشر آنچه را که دارد از علم الهی استفاده میکند، خودش هیچی ندارد هر چی را که دارد میگیرد دارد از بخش علم الهی میگیرد، از بخش علوم الهی میگیرد و آنچه که دسترسی پیدا میکند در واقع به یک بخشی است که نمیداند کجاست.یعنی یک شاعر وقتی یک شعری را میگوید، نمیداند این را از کجا گرفته، ولی میداند که خودش این را نساخته ،یک آهنگساز ، یک متفکر یک جرقه ای که در ذهن ایجاد میشه در یک لحظه و کلی اطلاعات را در همان یک لحظه میگیرد خودش نمیداند که این اطلاعات را از کجا گرفته .پس ما در واقع یک فضای الهامی داریم ،
یک فضایی داریم که انسان میتواند در ان فضا نفوذ کند و اصطلاحا یک الهامی را بگیرد ، الهامی را دریافت بکند و تمام داشته های بشر ریشه اش از الهام یا از همان علم الهی است ،خودش که چیزی نداشته ، چیزی نداره و پایه علوم الهام است.
مگر این مختص پیغمبر ها نیست؟
آن وحی است. یک دریافت عام داریم که همه انسانها ، حتی میشود گفت زنبور عسل همه و همه در معرض یک دریافت عام هستند، یک دریافت خاص است ، آن دریافت خاص مبرا از اشتباه است، مبرا از وسوسه های مختلف است مأموریت خاص بوده و کاملاً بحثش جداست. اما در الهام احتمال اشتباه هست ممکن است که الهام شیطانی باشد ممکن است الهام رحمانی باشد همان طور که توضیح دادیم ملاک تشخیص میخواهد و اینجا کاملاً بحث با آن قضیه جداست، آن بحث عام را داریم میکنیم که همه انسانها در معرض آن هستند، خود شما الهام نگرفتین تا حالا؟ گرفتین یا نه؟ به صراحت؟ بله گرفتید.اصلاً انسانی نداریم که نگرفته باشد ، خوب. لذا این بحث عام همه در معرضش هستند و یه بحث خاصه که کاملاً موضوعش جدا از این قضیه است.
یه مقایسه ای کردید بین الهام عمومی و وحی به پیامبران . ما درمورد پیامبران داریم که بعضی ها مبعوث شدند برای خانواده شان . بعضی ها مبعوث شدند برای جمعیت بیشتری .آیا در الهام هم همین مراتب هست؟
ببینید ما اصلاً وحی تعریفش را جدا کردیم و گفتیم خاص. خاص یعنی مأموریت خاص اما الهام ،هر کسی میتواند بگوید که من به دلم افتاد که یه چیزی . من به ذهنم رسید ، وقتی میگوییم من به ذهنم رسید، از کجا به ذهنم رسید؟ کسی از او سؤال نمیکند که از کجا به ذهنت رسید؟ خوب این در واقع تعریف الهام است . خوب اینکه در واقع به ذهنم رسید میتواند اشتباه باشد میتواند درست باشد . این نیاز دارد که مورد بررسی قرار بگیرد شاید به کار بخورد و بایستی نظارت دقیق بر آن باشد و لحظه به لحظه نظارت دقیق بر آن داشت.
با چه ملاک هایی؟
حالا در دروس هست ، با تعریف های عرفان کمال ، عرفان قدرت ، جنود الله جنود شیطان، ملاک هایی را به دست میدهد ، عرض کنم مطابقتش با شریعت ، مطابقتش با عقل ، با حجت قلبی ، با علم ، همان ملاک های عرفان کمال و قدرت و اینکه این کمال می آورد ؟ قدرت می آورد؟ تطابقش با جنود الله و جنود شیطان، جنود الله امید و شور و شوق و شعف روحانی و اینها و جنود شیطان یأس ، ناامیدی ، اضطراب, نگرانی ، احساس تنهایی و این جور چیزها.
وقتی که کسی الهامات خودش را میخواهد ارائه بدهد به جامعه نباید تأیید بشود از یک جایی؟
شما میبینید وقتی یک فیلم ساخته میشود 500 نفر نقدش میکنند و از این نقد کردن چیز یاد میگیرند ، هرگونه الهامی بیاد در جامعه مطرح بشه حالا جامعه از نقد کردن آن درس میگیرد ، حالا این جامعه میتواند جامعه دینی باشد ، میتواند جامعه علمی باشد ، میتواند بخش های مختلف باشند، درس میگیرند و بقیه میفهمند که الهام شیطانی یعنی چی ، الهام رحمانی یعنی چی ؟ اما اگر اصلاً مطرح نشود از کجا مردم بدانند که کدام الهام رحمانی است، کدام شیطانی است؟ درس دارد گرفته میشود. بنابراین طرح این الهام ها طرح این دریافتها طرح این اندیشه ها این فلسفه ها کمک میکند به رشد جامعه ، یعنی وقتی اندیشه ای در جامعه به راحتی می آید طرح میشود ، بحث میشود، بررسی میشود ،
همه میفهمند که آقا قضاوت ها در مورد این ماجرا چگونه بوده ولی اگه سانسورش کنند و اینها در واقع اون در خفا میتواند جنبه حقانیت به خودش بگیره. همون که اعلام کند که من نمیتوانم بیایم مواضعم را آزادانه بیان بکنم ، به یک نوعی خودش را حق جلوه خواهد داد ، لذا آفت مخفی شدن افکار و اندیشه ها خیلی خیلی بیشتر از اینه که علناً بیاد به بحث و بررسی گذاشته بشه و بتواند علنا" از مواضع خودش دفاع بکند یا علناً منتقدین آن را به بحث و بررسی بکشند.
شما خودتان الهامات غلط داشتین؟
من در زمینه این چارچوبی که دریافت کردم تماماً همگی مکتوب شده تمامش تقریباً مطرح شده ، مورد بحث و بررسی کارشناسی قرار گرفته ، خودمان هم که بررسی کارشناسی رو حالا به کمک افراد علاقمند در زمینه قرآن ، عرفان ، اینا انجام دادیم ، تا این لحظه مغایرتی ، تضادی، تناقضی در آن صحبتها پیدا نشده ، پیدا نکردیم . واقعاً خود من هم شخصاً علاقمند هستم که ببینم که کم و کیف این ماجرا چطوری است ، چگونه هست؟ خودم هم هر آن آماده ام که یکی بیاید نسبت به همین گفته ها یک چیزی را یاد بدهد ، هر کسی هر فردی سؤالی به ذهنش میرسد ، اشکالی به ذهنش میرسد ، وارد بحث و بررسی بشود و ببینیم که چه اشکالی میتواند وجود داشته باشد. فعلاً ما تا این لحظه به یک تناقض آشکاری برخورد نکردیم. اگر برخورد میکردیم قطعاً بدانید که اینقدر امانت دار هستیم اینقدر شجاعت اخلاقی باشه که بیاییم و خوب بگیم که این اشکال هست ، حالا چه کارش کنیم ، حالا چه باید کرد ؟ ما یک out put ی داریم یک چیزی داریم که عرضه شده و این است و همه رو دعوت میکنیم به نقد و بررسی و من فکر میکنم که از این آزادتر نشود در واقع حرکت کرد ، ما همه را دعوت میکنیم ، هیچ چیزی هم نداریم ، هیچ ادعایی هم نداریم ، ولی همه را دعوت میکنیم که بیاید به ما چیز یاد بدهید ، بیایید به ما انتقاد کنید، بیایید صحبت کنیم.
یعنی در واقع شما بین خودتان و افراد عادی تفاوتی احساس میکنید؟
به هیچ عنوان اصلاً همچین مسأله ای نیست. به هیچ عنوان. حالا این اتفاق افتاده ، توضیح و تشریحش و اینی که حالا نمیدونم چیست ، من فکر میکنم که مهم نیست ، مهم این است که حالا اگر یک چهار چوبی وجود دارد ما بنشینیم انرژی ذهنی مان را بگذاریم رو این که ببینیم از این چارچوب میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم؟
میگوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه . بنابراین ما بیاییم رو اندیشه بررسی کنیم با فرد چه کار داریم که بخواهیم در واقع انرژی مان را بگذاریم رو فرد و بگوییم حالا چرا این پیدا کرده اینی که حالا چه اتفاقی افتاده ، چرا به شما رسید ، چرا شما پیدا کردید؟ خوب اگه یکی دیگه هم پیدا میکرد همین سؤال را میگفتیم چرا اون پیدا کرده ، بالاخره یکی باید پیدا کند دیگر ، حالا قرعه کار به نام من بیچاره زدند.
بخش 12
تا آنجایی که میدانم در کلاس های عرفان شما شهریه هایی دریافت می شود ، این یک جور تناقض نیست؟ کسانی که می خواهند معرفت کسب کنند مجبور شوند بیایند هزینه ای پرداخت کنند؟
به هیچ عنوان، همه آموزش ها در همه دنیا محتاج صرف هزینه هست، آن فضای آموزشی هزینه می خواهد ، آن امکانات آموزشی هزینه میخواهد، آن صندلی که میخواهند رویش بنشینند هزینه می خواهد و نهایتاً اینها در شرایطی ست که همه چیزها بخواهد اجاره شود و اگر قرار باشد همه چیزها متعلق به یک مجموعه فرهنگی باشد که دیگر هزینه سرسام آوری می خواهد ، اما در صورت رایگان بودن ، هجوم افراد غیر قابل کنترل می شود، یعنی در واقع افراد سیاهی لشگر ، افرادی که برای کنجکاوی ، افرادی که به منظور های مختلف می آیند، و این امکان یک آموزش و یک رویارویی دانشجو و مدرس را میگیرد، این یک اشکال عمده قضیه است که باید فیلتر ایجاد شود یعنی خریدار باید بیاید یعنی ما مایل بودیم ، هستیم که مطالب فرهنگی آن محصول فرهنگی مان را به خریدارش عرضه بکنیم و اینجا سیاهی لشگر مانع قضیه می شود. این یک مسأله هست و مسأله دیگر وقتی که یک امکان آموزشی رایگان در اختیار افراد قرار داده می شود ، همه کسانی که می آیند از امکانات استفاده میکنند و کسانی که خارج از دور دارند به مسأله نگاه میکنند ، فوراً این به ذهنشان می آید که بودجه این آموزش از کجا تأمین میشود؟ و بلافاصله ذهنشان میرود پی اینکه پس باید پولش از خارج کشور بیاید ، پس باید این جور باشد ، پس باید آن جور باشد ، هزاران فکر دیگر میکنند که خوب همه آن فکر ها هم فکر های غلط و خطرناکی هست. هر کسی برای اینکه چیز یاد بگیرد باید طالبش باشد و باید برایش صرف هزینه بکند در آن صورت است که میشود ملاکی داشت که کسانی که آمدند علاقه مند هستند ، طرفدار هستند در واقع واقعاً طالب واقعی بوده اند یا خیر ، با توجه به اینکه این افراد آمدند صرف هزینه کرده اند معلوم می شود که طالب بوده اند ، و اگر طرفداری دارند میکنند علیرغم اینکه برایش صرف هزینه کرده اند ، طرفداری میکنند ، در واقع طرفداری شان یک طرفداری آگاهانه است. حالا علت های دیگری هم دارد ، آموزش رایگان جدی تلقی نمی شود ، افراد غیبت میکنند و به هر حال هر جور دلشان خواست رفتار میکنند ، میگویند خوب این دوره نشد دوره بعد ، ولی وقتی شهریه داده ، موظف است که در همان دوره از آن استفاده کند و جلوی بی نظمی گرفته میشود ،
جلوی مسائل متعددی گرفته میشود و در عین حال شهریه باعث میشود که دانشجو به جدیت بخواهد با مدرسش برخورد کند و از مدرسش جواب بخواهد ، به این سادگی قانع نمیشود ولی اگر شهریه نداده باشد ، طبیعتاً دندان اسب پیش کشی را نمیشود شمرد، جواب یک سوالی را هم نگرفت مدرس برمیگردد میگوید چه میخواهی؟ تو که چیزی به من ندادی ، منم جوابت همینی بود که دادم بهت ، میتوانی بروی ولی وقتی که این وسط در واقع این اصول رعایت شده ، دانشجو از مدرس میخواهد ، مدرس هم از دانشجو میخواهد ، دهه های قبل این مسأله رایگان بوده و همین چیزهایی که خدمتتان توضیح دادم بر اساس تجربه پیش آمده است و در دهه های گذشته پیش آمده و آقایی آمده و گفته که شما به چه حسابی دختر من را درس میدهید؟
یا آقایی آمده و گفته که شما به چه حسابی همسر من را درس میدهید؟ آن یکی آمده و گفته نمیدانم چرا خواهر من را رو چه حسابی درس میدهید ؟ چه انتظاری دارید؟ و همه این سؤال ها . هیچ کس نمیتواند به این سؤال ها جواب دهد ولی وقتی که شما درخواست کردید که عکس بیاورد ، کپی شناسنامه بیاورد ، شهریه اش را بدهد، این فرم را پر کند ، هیچ کسی نمیتواند بیاید و همچنین سؤالی را بکند ، شما بلافاصله این را ملاک قرار داده و میگویید ایشون متقاضی بوده ، ایشون آمده درخواست کرده ، در صف ایستاده ، پول داده ، همه کارها را کرده ، او متقاضی است ، ما که نرفته ایم دنبال او ، درست شد ، بنابراین بعد از اینه ما شهریه را گذاشتیم و سلسله مراتب ثبت نام را گذاشتیم ، خیلی از مشکلات ما حل شد ، ازجمله کنترل جمعیتی که میخواهند بیایند کلاس، چون خوب کلاس های ما کلاس های جمعیتی بوده و اگر قرار بود ما کنترل مان را برداریم و این فیلتر را این فیلتر مهم شهریه را از روی آن بر میداشتیم جمعیت غیر قابل کنترل نشد و دیگر ما نمیتوانستیم به کارمان ادامه بدهیم
با سلام و عرض ادب :Gol:
دوستان، عرفان حلقه و مصاحبه های ارائه شده توسط جناب azyazan، در این تاپیک مورد بحث و نقد است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5799
گفتم شاید خواننده ای از طریق جستجو در گوگل به این صفحه برسد، و به دلیل آشنا نبودن با سایت، بحث مربوطه را از دست بدهد.
با تشکر فراوان
یا حق
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
:Gol:
با سلام و عرض ادب :Gol:
دوستان، عرفان حلقه و مصاحبه های ارائه شده توسط استاد طاهری، در تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php?p=30764
موجود است.
در تاپیکی که مدیر سایت فرمودند،
http://www.askdin.com/showpost.php?p=27915&postcount=27
این حرکت خدامحور-خدامحور، نقد نشده است، بلکه تخریب شده است.
می دانید که امروزه با فتوشاپ هر کاری امکان پذیر شده است. بهتان نزنید:
یا ایها الذین آمنوا، اجتنبوا کثیرا" من الظن ان بعض الظن اثم.
والسلام علی من اتبع الهدی.
1
اخلاق عبارت است از خلق و خو و نحوه برخورد با خود، جهان بیرونی و افراد جامعه بشری که دارای تاثیر متقابلی با یکدیگر هستند.
انسان ابتدا رفتاری مبتنی بر غریزه (رفتار طبیعی) و نزدیک به جوامع حیوانی داشته است. سپس در مرحله ای خود را پیدا کرده، این سؤال برای او ایجاد شده است که «من کیستم؟». از این مرحله او به رفتاری آگاهانه و مبتنی بر فطرت رسیده است. فطرت، برنامه ای نرم افزاری است که خیر و شر را برای او مشخص می کند. بنابراین، قبل از آن که ادیان یا دانش های مختلف بخواهند اصولی برای چگونگی رفتار او ارائه دهند، نسبت به زشتی دزدی، دروغ گفتن و ... آگاه بوده است.
رفتار هابیل و قابیل این را نشان می دهد که آنها خوبی و بدی را درک می کرده اند. پس برای مثال، این که کسی به مال خود قانع نیست و به مال دیگری چشم می دوزد، به دلیل این نیست که از بدی این کار بی اطلاع است. حیوانات که رفتاری غریزی دارند، پس از رفع نیاز طبیعی خود به حقوق یکدیگر تجاوز نمی کنند؛ اما انسان می تواند بر اساس منفعت طلبی، زیاده خواهی کرده، بر اساس اختیار خود، این بدی را به جای خوبی انتخاب کند.
این که در قرآن کریم در مورد انسان گفته شده است «فألهمها فجورها و تقویها» نشان می دهد که انسان از خوبی و بدی آگاه است. بنابراین، او با رعایت و عدم رعایت اصول حرکت خود به سوی کمال (اصول فطری) مواجه است.
با بزرگتر شدن جوامع بشری، انسان به رفتار رده سوم می رسد که بر اساس اخلاق اجتماعی (اخلاق مدنی) شکل می گیرد. جزئیات این اخلاق در فطرت وجود ندارد. فطرت برنامه اصلی را ارائه می دهد.
پس رفتار ثانویه انسان که رفتاری آگاهانه است، بر اساس اخلاقی است که با آگاهی نسبت به فطرت (اصول کمال جویی) شکل می گیرد و رفتار رده سوم بر اساس اخلاقی است که اصول آن با در نظر گرفتن مسائل اجتماعی بنا گذاشته می شود. از این جا به بعد، عادات و سنن اجتماعی هر جامعه، تنوع اصول اخلاقی در جوامع مختلف را ایجاد می کند. به طور کلی رفتار رده سوم بر مبنای ترکیبی است از اخلاق فطری و اخلاق اجتماعی. اخلاق فطری، ثابت و درونی بوده، مبتنی بر هیچ تعلیمی نیست و اخلاق اجتماعی اکتسابی است.
برای رسیدن به رفتار فردی و اجتماعی مقبول باید اصولی اخلاقی را رعایت کرد که اولا انسان را به سمت کمال پیش برد و ثانیا انسان شمول باشد؛ یعنی همه انسان ها بتوانند از آن استفاده کنند؛ نه این که برای مثال، قومی و نژادی باشد.
در جهان هستی، هر ذره ای رفتاری دارد؛ اما رفتار انسان آگاهانه و اختیاری بوده، زمانی رفتار متعالی محسوب می شود که فلسفه خلقت برای او معلوم شود. خالق هستی از این که «هوشمندی کل» را خلق کرده، به آن برنامه داده است تا اکوسیستم را ایجاد کند و به آن برنامه دهد، هدفی داشته است که انسان با درک جزئیات آن، به نقش و وظیفه خود در هستی پی می برد و به رفتار منتهی به کمال می رسد.
از زمانی که رفتار اولیه انسان به رفتار ثانویه بدل می شود، برای او اخلاق خوب و بد معنا پیدا می کند. اما هم اکنون هر جا صحبت از اخلاق می کنیم، منظور نظامی از اندیشه ها و رفتارهایی است که کمال گرایانه است.
بنابراین، در طراحی اصول اخلاقی ثانویه باید به اصل «تعمیم به عام» و اصل «کمال گرایی» توجه داشت و برای انتخاب یک رفتار شایسته باید دید که آیا لطمه ای به کمال گرایی آحاد بشری وارد می کند یا خیر. به طور مسلم، رفتاری که زمینه کمال را از خود و دیگران سلب نکند، می تواند قابل قبول باشد.
حال برای مثال، اگر به قاعده اخلاقی «تعمیم به عام» باور داشته باشیم، از جمله هر چه برای خود می پسندیم، برای دیگران هم بپسندیم و آنچه برای خود نمی پسندیم، برای دیگران نیز نپسندیم، نمی توانیم بپذیریم خودکشی فردی که به پوچی رسیده است و تمایل به خودکشی دارد و این را برای دیگران نیز می پسندد، شایسته است. زیرا خودکشی حق حیات و امکان رشد و تعالی را سلب می کند و کاملا بر خلاف کمال است. (به طور کلی هر اصل اخلاقی تنها در صورت بقای جامعه بشری می تواند ارزشمند باشد.)
البته، ادیان با عرضه اصول اولیه اخلاقی، نقش هدایتی خود را ایفا کرده اند و بر اساس آنها طراحی نظام اخلاقی آسان می شود؛ اما اولا گاهی برداشت های مختلفی از دین صورت می گیرد و راهکارهای انسان شمول به دست نمی آید و ثانیا به طور مسلم، دین در مورد بسیاری از جزئیات دستورالعملی صادر نکرده است. برای مثال، قوانینی که با پیشرفت تمدن و تکنولوژی و پیچیده تر شدن روابط شهروندان لازم است وضع و رعایت شود، در متون دینی ذکر نشده است. در این موارد باید به همان اصول کلی «کمال جویی» و «تعمیم به عام» که مورد توصیه ادیان توحیدی است، توجه داشت.
حال، نکته مهمی که رابطه اخلاق و عرفان را نشان می دهد این است که اصول اخلاقی (ارزش گذاری ها و باید ها و نباید ها) ، بخش کمی اخلاق است و چرایی رعایت آن اصول، بخش کیفی آن محسوب می شود. در رسیدن به بخش کیفی اخلاق، عرفان ایفای نقش می کند. زیرا عرفان، درک حقایق هستی است که مؤثرتر از شناخت عقلی بوده، خواه نا خواه، آثار آن در وجود انسان نهادینه می شود.
دلیل این که بشر در زندگی کنونی خود توفیقی حاصل نکرده است، این است که بسیاری از توصیه های اخلاقی به دلیل عدم این ادراک نادیده گرفته شده است. برای مثال، وقتی درک «تن واحده هستی» صورت نپذیرفته باشد، نباید از لطمه زدن به محیط زیست تعجب کرد.
علاوه بر این، با درک عرفانی می توان به اخلاقی که رعایت می شود، کیفیت بخشید. کسی که بدون این پشتوانه موظف یا مجبور به رعایت اصول اخلاقی باشد، دچار تضاد اندیشه و عمل است و این آثار مخربی برای او خواهد داشت؛ اما با کشف حقایق، انگیزه رعایت اصول اخلاقی ارتقا می یابد و آثار مثبتی به جا خواهد گذاشت.
بنابراین، تا انسان به درک جایگاه خود در هستی و اکوسیستم نائل نشود و رسالت خود را در ارتباط با خود، خانواده، جامعه و بلکه کل جامعه بشری نشناسد، نمی توان از او انتظار خلق و خوئی متناسب با مقام انسان (اشرف مخلوقات) داشت و از سوی دیگر، رعایت خلق و خوی پسندیده و هنجارهای اجتماعی در حالی که نسبت به آن، اعتقادی وجود نداشته باشد، رفتاری دوگانه است. یعنی بدون اینکه فرد از نظر بینشی به درک چرائی آن رفتار نائل شده باشد، حداقل برای کسب وجهه اجتماعی مقبول، خود را به آن وادار می کند و در اثر فشار درونی ناشی از آن، هم در معرض بیماری روان تنی (ناشی از رفتارهای دوگانه) واقع می شود و هم احتمال دوام آن رفتار در او کاهش می یابد.
شرایع طی چندین هزار سال پیدایش تمدن بشری، به انسان آموخته اند که برای هدف مهمی آفریده شده است و با تبیین اهداف ارزشمند زندگی و معرفی رسالتش از او خواسته اند تا به این رسالت عمل کند و برای این منظور، دستورالعملهائی نیز ارائه کرده اند. عرفان از طریق آشکار کردن حقایق هستی (باطن آن) و گشودن رموز این دستورات، رسیدن به اهداف مذاهب و شرایع الهی را تضمین می کند. برای مثال، وقتی انسان به این درک می رسد که هر موجود و پدیده ای در هستی تجلی الهی (وجه الله) است، به هر یک از مخلوقات الهی به دیده احترام نگریسته، حرمت آن را حفظ می کند و به این ترتیب، به هیچ یک ظلمی روا نمی دارد. چنین اخلاقی دوام دارد و به دلیل این که در وجود فرد نهادینه شده است، دوام آن متکی به کنترل دائم نیست. این در حالی است که بدون معرفت بنیادی نسبت به خود و هستی و فقط با تبعیت ظاهری از بایدها و نبایدها (قواعد اخلاقی)، تنها به کمک تذکر و کنترل می توان به نتیجه نسبی رسید.
2
بنابراین، اخلاق در عرفان مستتر است و با درک عرفانی، خود به خود حقوق دیگران رعایت می شود؛ ظلمی اتفاق نمی افتد، دروغی گفته نمی شود و نه تنها به نحو پایدار اخلاق فردی و اجتماعی تعالی می یابد، به طبیعت نیز صدمه ای وارد نخواهد شد. به همین دلیل، با بررسی میزان تخلفات و جرائم در هر جامعه، تا حدودی می توان پی برد که افراد آن جامعه تا چه اندازه نسبت به فلسفه وجودی خود آگاه هستند. به عبارت دیگر، رعایت اصول اخلاقی و افزایش کیفیت آن، ارتباط مستقیمی با درک ما از فلسفه خلقت دارد.
از منظر عرفان، رعایت ظاهری اخلاق، رسیدن به رتبه سایر موجودات در جهان هستی است. برای مثال، اگر کسی آزارش به دیگران نرسید و در ظاهر نسبت به آنها رأفت نشان داد، انسان خوبی است اما به یک درخت شباهت دارد که سایه و میوه اش در اختیار دیگران قرار می گیرد و آزاری هم به کسی نمی رساند. این، نقطه صفر کار است. یعنی شرط لازم انسانیت و اخلاق است ولی کافی نیست. رسالت انسانی با تحولاتی درونی به سمت کمال (که با فیض و رحمت الهی امکان پذیر است) انجام می شود.
در این صورت، صلح و همزیستی جهانی نیز به طور زیربنایی حاصل خواهد شد. زیرا به میزان درک تن واحده هستی، درک خواهیم کرد که پاره تن یکدیگر هستیم و نه تنها هرگز برای کسی بدخواهی نخواهیم داشت، درک می کنیم که سقوط هر یک از ما سقوط دیگری بوده، صعود هرکدام از ما بر صعود دیگران تاثیرگذار خواهد بود.
در هر تخلف و جرمی همه جامعه شریک جرم هستند. زیرا جامعه ای که سطح معرفت و فرهنگ آن بالا باشد، جرائم کمتری دارد و این، تنها با الزام رعایت اصول کمی اخلاق به دست نمی آید؛ بلکه مستلزم کیفیت بخشیدن به اخلاق است که با یقین قلبی و درک وجودی یعنی با برخورداری از عرفان عملی حاصل می شود.
چنان که اشاره شد، معضل دیگری که در مورد اخلاق وجود دارد، فقدان یا ناکارآمدی انگیزه است. ضامن اجرائی اخلاقی که با پند و نصیحت و تذکر پیاده می شود، ترس از مجازات و عقوبت و یا چشمداشت به پاداش است. به طور معمول ناباوری قلبی به یک عمل و وادار کردن خود به انجام آن، موجب فشارهای درونی خواهد بود که با پردازش در بخش نا خودآگاهی سلامت فرد را سلب کرده، اگرچه او را از انجام اعمال غیر اخلاقی مانند دزدی، رشوه و ... باز می دارد، اما مشکلات دیگری به بار می آورد. از جمله، پس از مدتی، دچار افسردگي شده، نشاط معنوی و حضور فعال و مؤثر اجتماعی خود را از دست خواهد داد. در حالی که عرفان، می تواند با افزایش درک و معرفت نسبت به خود و روابط خود با هستی و دیگران که باعث ایمان به امور اخلاقی می شود، از این معضل جلوگیری کند.
تفاوت زاهد و عابد نیز در همین جا است. مشکل زاهد آن است كه مي خواهد با کنترل و ضبط نفس از الگوهای خوبی پیروی کند و به همین دلیل، با این که به انجام آن اعتقاد دارد، رفتار او نوعی تظاهر است. در حالی که عارف، با آگاهی عرفانی خود پذیرای خوبیها بوده، بدون هیچ اجباری از بیرون یا درون، اخلاقی زندگی می کند. حال با این که هدف هر دو (زاهد و عارف) نزدیک شدن به خداوند است، معلوم است که کدام یک بهتر به این نتیجه می رسد.
نکته آخر این است که در قرآن کریم به «حکمت» اشاره شده، تبیین می شود که اولا حکمت را خدا به انسان می دهد و ثانیا حکمت خیری کثیر است. حکمت، مواجه شدن با همان حقایق هستی است که پشت پرده ظاهر آن قرار دارد و در واقع همان چیزی است که تا اینجا به آن درک عرفانی گفته شد. به عبارت دیگر، حکیم در هر چیزی واقعیت و حقیقت آن را می بیند و بنابراین، عمل او اخلاقی است. پس، حکمت در اخلاق، انجام عملی است که با توجه به دو وجه واقعیت و حقیقت انجام شود و اخلاق حکیمانه یا اخلاق مبتنی بر حکمت عبارت است از خلق و خوئی که با فلسفه خلقت و فطرت انسان و با رسالت بشری اش در عالم هستی همخوانی و همفازی داشته باشد.
حکمت چیزی نیست که انسان بتواند با سعی و تلاش به آن برسد. بلکه فیضی الهی است که بر مبنای توجه و اشتیاق انسان جاری می شود. در قرآن کریم کتاب و حکمت در کنار هم آمده است (و یعلمهم الکتاب و الحکمه). این نیز می تواند اشاره ای به این نکته باشد که تا انسان کتاب هستی را نشناسد و به فهم و درک صحیح قوانین و فلسفه آن دست نیابد، نگاه درستی به هستی نخواهد داشت و رفتار او حکیمانه نخواهد بود. چنین چیزی بدون فيض و رحمت الهی امكان پذير نيست و تنها با اشراق و شرح صدر که ارمغان ارتباط با خداوند و تسلیم شدن به اوست، می توان بخش كيفي اخلاق را تحقق بخشید و ارتقا داد.
به بیان دیگر، رعایت اخلاقِ كمي، متكي به سعی و تلاش است و رسيدن به اخلاقِ مبتني بر كيفيت، مستلزم فيض الهي بوده، انسان را به تعالی می رساند.
والسلام علی من اتبع الهدی.
با سلام
بنده از وجود آن تاپیک اطلاعی نداشتم، وگرنه از اول به آن لینک می دادم:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5481
کل تاپیک همان عکس نیست. آن تاپیک پر از استدلالات منطقی و بی پاسخ مانده است. از همه دعوت می کنم مطالب ارائه شده در آن تاپیک را خودشان مطالعه کرده، قضاوت فرمایند.
دم خروس روشن تر از آن است که نیازی به عکس باشد. در ضمن، آیه ای که اشاره کردید مصداق بارز خود مخترعین عرفان حلقه است.
شما به سؤال بسیار بسیار روشن من در تاپیک قبلی پاسخ ندادید... مگر نه اینکه شما هیچ سخن جدیدی نیاورده اید؟ پس بگویید معادل هوشمندی کیهانی در فلسفه و عرفان سنتی اسلامی چیست؟
دوم اینکه منظور شما از انتخاب این نشان برای عرفان حلقه چیست؟ چرا این نشان اینقدر شبیه نماد یین و یانگ است که در عرفانهای جعلی و وارداتی بسیار از آن استفاده می شود؟ با این نماد چه می خواهید بگویید؟
یا حق
با سلام.
جواب شما در مورد هوشمندی الهی در صفحه اول http://interuniversal-tbz.blogfa.com موجود است جناب بی نام.
در مورد آرم یین و یانگ بنده هیچ اطلاعی ندارم، اما در مورد آرم زیاد گیر نکنید به این جور چیزها، ظاهر را ول کنید، بچسبید به باطن. شما اصل قضیه را که عرفان حلقه چه می گوید ول کرده اید و بدون مطالعه مقالات استاد طاهری که شما را بارها به آن ارجاع داده ام، متعصبانه به قضاوت نشسته اید. بنده خودم حدسهایی می زنم راجع به این آرم: اینکه ما در جهان دو قطبی هستیم، روز و شب، سفید و سیاه، غم وشادی، دنیای وارونه و غیر وارونه و ...
مولای متقیان گفت که هر سوالی دارید از من بپرسید که راه آسمانها را بهتر از زمین بلدم، عربی پرسید: تعداد ریشهای من چند تاست؟
والسلام علی من اتبع الهدی.
با سلام
دوست عزیز، شما چه اصراری دارید که ما از وبلاگ شما دیدن کنیم؟
عجب! نمی دانستم دسترسی به روح القدس برای عموم آزاد است!
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ ع وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِى بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ وَ جَعَلَ فِى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِى بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 15 رواية 1
1 جابر جعفى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارك و تعالى مخلوق را سه دسته آفريد؛ چنانچه فرمايد: ((و شما سه دسته جفت هم باشيد: دست راستيها و چه دست راستيها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپيها، چه دست چپيها؟!! (چگونه در عقوبات دوزخ گرفتارند) و پيشى گرفتگان كه پيشى گرفته اند تنها ايشان مقربانند 6 تا 11 سوره 56 )) پيشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصين درگاه او از ميان مخلوق مى باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است : 1 ايشان را بروح القدس مؤ يد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بشناسند. 2 ايشان را با روح ايمان مؤ يد ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند 3 آنها را بروح قوه مؤ يد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند 4 آنها را بروح شهوت (ميل و اشتها) مؤ يد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند 5 در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند.
و در مؤ منين دست راستى ها روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند.
همانطور که می بینید روح القدس در انحصار مقربین است.
شما چطور جرأت می کنید آقای طاهری را با مولای متقیان مقایسه کنید؟ از کی تا حالا ایشان راه آسمانها را بهتر از زمین یاد گرفته اند؟ در ثانی، آرم یک گروه بسیار بسیار مهم است. پیام اصلی گروه در آرم آن است. مگر اینکه جناب طاهری همینطوری از روی هوا و هوس آرم انتخاب کرده باشند...
دوست عزیز، اشکالات بسیار زیادی در بنیان عقاید شما موجود است... انتظار دارید من چشمانم را روی این موضوع ببندم؟ اگر راست می گویید به شبهات پاسخ دهید، نه اینکه مدام ما را ارجاع دهید به مقالات...
یا حق
یکی از مقالات:
بسم الله الرحمن الرحیم
طبق نظر و اعلام استاد محمد علی طاهری، حلقه ارتــــبـــــــاط ویژه، از ساعت ۲۲ مورخ ۱۳ بهمن ماه ۱۳۸۶، به طور ۲۴ ساعته در تمام دنیا اعلام گردید.
تمام مردم دنیا، جهت بهره گیری از درمان، رسیدن به آرامش، کاهش اضــــــطراب و نـــــــگـــــرانی و ... می توانند از این ارتباط به طور نامحدود بهره مند شوند.
لازم به توضیح است که از این ساعت به بعد، کلیه انسانها در تمام نقاط دنیا، می توانند ارتباط گرفته و وارد این حلقه گردند.
شــــــرط برقراری ارتباط و حضور در این حلقه، فقط و فقط شاهد بودن است و هیچ نیازی به دادن اسم، مشخصات و یا ساعت اتصال نمی باشد.
شـاهد بودن، به معنی تسلیم و بی طرفی است و فرد اتصال گیرنده، فقط کافی است که بدون قضاوت شاهد برقراری این حلقه باشد.
این ارتباط برای تمامی مردم دنیا برقرار می باشد
نحوه برقراری ارتباط ویژه
از این پس تمام مردم دنیا در هر زمان که مایل باشند می توانند در حلقه ارتباط ویژه قرار گیرند کافی است چشمان خود را ببندد و فارغ از وقایع بیرونی شاهد وجود خودش گردد.
منظور از شاهد بودن این است که فرد بدون هیچ گونه قضاوت، متوجه وجودش و تغییرات در حال انجام باشد. به محض شاهد شدن فرد وارد این حلقه شده و ارتباط آغاز می گردد. و هوشمندی حاکم بر جهان هستی فرد را در معرض ارزیابی و اسکن قرار می دهد و پروسه درمان از طریق هوشمندیشروع می شود. بستن چشم هیچ گونه الزامی ندارد. و فقط جهت جلوگیری از پرت شدن حواس به اطراف انجام می گردد و گرنه هرکس در هر لحظه و در هر حالتی (خوابیده، نشسته، مشغول انجام کار، چشم باز یا بسته) وارد حلقه ارتباط ویژه گردد و از نتایج آن بهره مند شود.
می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟
می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
با تشکر
یا حق
بله جناب بی نام. ما هم نمی دونستیم. هیچ کدام نمی دانستیم. ولی دانستیم. بله. دسترسی برای روح القدس برای عموم آزاد است. ارتباط با خدا به همین سادگی است. خیلی ساده تر از این حرفها. با یک نظر.
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حتی قبل از اینکه نظری بشه، در لامکان و لا زمان و لا تضاد، انجام پذیرفته است. فاصله با خدا و (هوشمندی الهی = روح القدس) اش، فقط یک نقطه است.
ولقد خلقنا الانسان ... ونحن اقرب اليه من حبل الوريد
این وسوسه شیطان است که ارتباط با خدا را پیچیده می کند تا قفلی بر ذهنش زده و ماموریتش را انجام داده و او را از خدا دور کند.
در ضمن قبلا" هم بوده حلقه های رحمانیت الهی و ابدی و ازلی است، منتها عصر هوشمندی فرا رسیده و انسان وارد حساسترین دوران تاریخ بشریت شده است. پاسخهای صریحتر را از زبان استاد طاهری بخوانید:
امروز بشر با پشت سر گذاشتن دوران نطفگی، جنینی ، طفولیت و جوانی، در حال گذراندن دوران میانسالی است. ... عصر کنونی بارزترین، شاخص ترین و سرنوشت سازترین اعصار است. زیرا وقت آن است که بشر پایان نامه نهایی خود را به هستی تحویل دهد. پس نیازمند یک معلم زبده و یک استاد اعظم است و اینچنین است که موضوع "عهد آخر بشر" و لزوم وجود "منجی موعود" در این عهد سرنوشت ساز مطرح می شود .
لزوم آمادگی برای ظهور "موعود عهد آخر" عام است و همه باید به سطحی از آگاهی برسند که بتوانند به درکِ این منجی که معلم بالاترین مقطع درسی بشر است، نائل شوند و او را بفهمند؛ زیرا بدون آن که مخاطبین آن استاد در سطح مناسبی از آگاهی مقدماتی لازم برای درک مطالب باشند، تعلیم پس از ظهور او کارساز نیست و در این صورت، نه تنها وجود استاد مشکلی راحل نمی کند؛ بلکه بدتراز آن باعث اتلاف وقت استاد و سردرگمی دیگران می شود. بنابراین ایجاد زمینه و حضور استاد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. ...
امام عصر، به عنوان والاترین معلم تاریخ بشریت، در دوره کهنسالی بشر می آید تا نکات اساسی هستی شناسی را در اختیار گذارد و بشر را به نتایج تعیین کننده ای برساند. اما در عصری به ظهور می رسد که عدّه قابل توجهی تشنه دانستنِ باشند.
بشر در طول تاریخ به دنبال بصیرت بوده، به آگاهی هایی دست یافته است که در عصر ظهور جنبه عملی و کاربردی پیدا کرده، از حرف و سخن خارج می شود. تا کنون نه تنها این آگاهی ها درسطح کلان به کار نرفته است، بلکه بسیاری از آن ها وارونه برداشت شده است. با آنکه بشر امروز در آستانه ی ورود به مرحله ی کهنسالی است، در ابتدای درک شعور الهی بوده، ارتباط ملموس با روح القدس که همیشه برای افراد خاص وجود داشته است، هنوز به تمامی در سطح عام نیامده است.
کارکرد چنین ارتباطی، عرضه عملی دانش های باطنی در سطح عام است که به بهترین وجهی انسان را به سوی کمال سوق می دهد. همه در صحنه انتخاب قرار دارند وانتخاب جمعی بشر است که موجب به نتیجه رسیدن طرح الهی می شود. یعنی اکثر افراد آن را انتخاب کرده، به آن تمایل نشان می دهند.
اگر قرار بود که کسی فقط با زور شمشیر به مشکلات بشر خاتمه دهد، برای خدا کاری نداشت که بسیار زودتر از این زمین را تکانی دهد تا همه از ترس ایمان آورند و قائله خاتمه یابد. چنین نقشه ای نشأت گرفته از یک هوشمندی عظیم نیست. به طور حتمی باید نقشه عظیمتری در کار باشد که بتواند هنر انسان را به نمایش گذارد. (این متون آبی رنگ از مقاله http://interuniversal-tbz.blogfa.com/post-29.aspx استاد منتخب شده اند) ... بله همان هنر عشق ورزی و انتخاب آزادانه مثبت. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
جناب بی نام، در پایان عارضم که:
مهم نیست که چه کسی به این ارتباط رسیده و آن را معرفی کرده ، مهم استفاده از این ارتباط است. در مصاحبه ماهیت عرفان که در تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?p=30764 گذاشته ام، استاد طاهری می می فرمایند:
"ما همه را دعوت میکنیم ، هیچ چیزی هم نداریم ، هیچ ادعایی هم نداریم ، ولی همه را دعوت میکنیم که بیاید به ما چیز یاد بدهید ، بیایید به ما انتقاد کنید، بیایید صحبت کنیم. یعنی در واقع شما بین خودتان و افراد عادی تفاوتی احساس میکنید؟ به هیچ عنوان اصلاً همچین مسأله ای نیست. به هیچ عنوان. حالا این اتفاق افتاده ، توضیح و تشریحش و اینی که حالا نمیدونم چیست ، من فکر میکنم که مهم نیست ، مهم این است که حالا اگر یک چهار چوبی وجود دارد ما بنشینیم انرژی ذهنی مان را بگذاریم رو این که ببینیم از این چارچوب میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم؟
میگوییم اندیشه مهم است نه صاحب اندیشه . بنابراین ما بیاییم رو اندیشه بررسی کنیم با فرد چه کار داریم که بخواهیم در واقع انرژی مان را بگذاریم رو فرد و بگوییم حالا چرا این پیدا کرده اینی که حالا چه اتفاقی افتاده ، چرا به شما رسید ، چرا شما پیدا کردید؟ خوب اگه یکی دیگه هم پیدا میکرد همین سؤال را میگفتیم چرا اون پیدا کرده ، بالاخره یکی باید پیدا کند دیگر ، حالا قرعه کار به نام من بیچاره زدند."
و در مورد آرم هم با اتکاء به همین منطق استاد، می توانید انرژی ذهنی تان را صرف در اصل قضیه کنید. آرم و نام و نشان فرعند جناب بی نام و ننگ نیست اگر ما معنای آرم را همان که در جواب قبلی گذاشته ایم را کافی می دانیم و با اینکه توضیح دادم باز هم ندیدید:
"در مورد آرم یین و یانگ بنده هیچ اطلاعی ندارم، اما در مورد آرم زیاد گیر نکنید به این جور چیزها، ظاهر را ول کنید، بچسبید به باطن. شما اصل قضیه را که عرفان حلقه چه می گوید ول کرده اید و بدون مطالعه مقالات استاد طاهری که شما را بارها به آن ارجاع داده ام، متعصبانه به قضاوت نشسته اید. بنده خودم حدسهایی می زنم راجع به این آرم: اینکه ما در جهان دو قطبی هستیم، روز و شب، سفید و سیاه، غم وشادی، دنیای وارونه و غیر وارونه و ... (اضافه می کنم: منفی و مثبت =شیطانی و رحمانی).
مولای متقیان گفت که هر سوالی دارید از من بپرسید که راه آسمانها را بهتر از زمین بلدم، عربی پرسید: تعداد ریشهای من چند تاست؟" (کامل می کنم: حضرت فرمودند: به فرض که قلان قدر. تو بشین بشمار.)
از ننگ جه گویی که مرا نام ز ننگ است / وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
منیت و ننگ و نام اینکه ای وای فلانی چرا رسید و من نرسیدم و ... همه را که اموری قراردادی در دنیا هستند ول کنیم و به اصل رو آوریم اگر طالب کیفیتی هستیم:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
الله اکبر الله اکیر ... حی علی الصلوه حی علی الصلوه ... حی علی خیر العمل حی علی خیر العمل.
والسلام علی من اتبع الهدی.
با سلام
مرد حسابی! دارید کلام امام معصوم (ع) را زیر سؤال می برید؟ بعد ادعای اسلامی بودن این جریان را هم دارید؟ شما بر اساس کدام آیه و روایت این مسئله را دریافته اید؟ بار اثبات به دوش مدعی است! کدام آیه قرآن می گوید که همه به روح القدس متصلند؟ کدام روایت این را می گوید؟ یعنی معصومین (ع) دروغ گفته اند، یا از این موضوع خبر نداشته اند؟ اصلاً کی گفته بدون روح القدس نمی شود با خدا مرتبط بود؟
سوره 16:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ﴿۱۰۲﴾
بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا كسانى را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است (۱۰۲)
روح القدس قرآن را نازل می کند. حالا شما می گویید هر بی سر و پایی به روح القدس متصل است؟ پس چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟ مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
سوره 2:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ ﴿۸۷﴾
و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم و پس از او پيامبرانى را پشتسر هم فرستاديم و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم و او را با روح القدس تاييد كرديم پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد كبر ورزيديد گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد (۸۷)
یعنی طرف قرمز ماجرا هم به روح القدس متصل است؟ در ثانی، در این آیه روح القدس منحصراً به پیامبر خدا (ع) ارتباط داده شده.
سوره 16:
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾
فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (۲)
سوره 40:
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿۱۵﴾
بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح را به فرمان خويش مىفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند (۱۵)
از کی تا حالا به هر کس از بندگانش که خواهد، شده همه بندگان؟ با مشخص کردن مأموریت آن دسته از بندگانی که این آیه به آنها اشاره می کند هم معلوم می شود که خداوند این روح را بر چه کسانی نازل می کند.
سوره 17:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
و در باره روح از تو مىپرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵)
می شود بفرمایید این دانش شگفت انگیز را جناب طاهری از کجا آورده اند؟
وسوسه های بهتری هم هستند... اینکه کسی دچار خود بزرگ بینی شده، فکر کند که آنچه به پیامبران الهی داده شده، به او هم داده شده است. سوره 6:
وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۴﴾
و چون آيتى برايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آنكه نيرنگ مىكردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجهاى سخت خواهد رسيد (۱۲۴)
ادامه در پست بعدی...
بخوانیم...
خب...
اصلاً قرار نیست ارتباط با روح القدس به تمامی در سطح عام بیاید! بر اساس کدام آیه و روایت این مطلب استنتاج می شود؟ مگر هر کسی هر ادعایی کند درست است؟! بار اثبات به دوش مدعی است. مگر آنکه شما جناب طاهری را مبری از خطا بدانید که آن وقت مسئله فرق می کند...
مگر دانش های باطنی را حتماً باید روح القدس به ما بفهماند؟ پس پیامبران الهی چکاره اند؟ پس ائمه (ع) چه کاره اند؟ مگر نه اینکه امام زمان (عج) فرموده اند: کیفیت استفاده از من مثل استفاده ای است که از خورشید می برید وقتی که پشت ابر است.
عجب! پس یعنی همه آن روایت هایی که می گویند در زمان ظهور آن حضرت ظلم سراسر جهان را گفته، کشکند!
آهان... یعنی امام زمان (عج) می آیند و حق را ارائه می کنند، بعد چون جناب طاهری مردم را به روح القدس متصل کرده، همه حق را می شناسند و می پذیرند، به این ترتیب خون از بینی کسی هم نمی آید! با حقوق بشر هم سازگار است! دیگر لازم نیست نگران اعتراضات دولت آمریکا هم باشیم!
ادامه در پست بعدی...
خوب بنده هم همین را می گویم. بفرمایید مناظره. بنده این همه آیه آوردم که اتصال به روح القدس توسط عموم را کلاً زیر سؤال می برد. البته اصلاً نیازی نبود من آیه ای بیاورم، چرا که بار اثبات به دوش مدعی است! بفرمایید دلایل قرآنی و روایی شما چیست که همه می توانند به روح القدس متصل شوند؟ بنده یک سری به مقالاتی که اینقدر سنگشان را به سینه می زنید زدم. چیزی جز ادعاهای غیر مستند نیافتم. هر از گاهی هم به یک شعر دوپهلو یا چند پهلو استناد شده بود، که سند محکمی نیست.
قرآن و روایت ملاک تشخیص حق از باطلند. اگر منکر این حقیقت هستید، صراحتاً بفرمایید.
ما با اشخاص کاری نداریم، موضوع این است که اندیشه مطرح شده با قرآن و روایات و اسلام مغایرت آشکار دارد.
خیر، بنده فرضیه را کافی نمی دانم. من نظر شخصی شما درباره آرم را نپرسیدم، نظر طراح آرم را پرسیدم. یعنی در کل دم و دستگاه شما هیچکس نمی داند که منظور جناب طاهری از این آرم حقیقتاً چه بوده؟ برای چه من باید به یک فرضیه شخصی اکتفا کنم؟
در ضمن اصل و فرع هر دو مهمند. مگر من با استناد به آرم عقاید شما را رد می کنم که بنده را به گرویدن به فرع متهم می کنید؟ اصل این عقیده زیر سؤال است، و بنده منتظر پاسخم.
من کی گفتم وای چرا فلانی رسید و من نرسیدم؟ واقعاً فکر می کنید که من به خاطر حسادت به جناب طاهری دارم مخالفت می کنم؟ :Khandidan!: شما بفرمایید مناظره، دلایل قرآنی و روایی معتبر و مستند در تأیید فرمایشات جناب استاد بیاورید، بنده با کمال میل به شما می گروم.
منظورتان این است که برویم نماز بخوانیم، یا اینکه پیوستن به عرفان حلقه را معادل نماز، و بهترین اعمال می دانید؟
در ضمن قبلاً سؤالاتی روشن پرسیدم که شما پاسخ ندادید:
می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟
می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
چیزی هم به آن اضافه می کنم:
می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) هرگز توصیه به انجام چنین عملی نکرده اند؟ چرا آن بزرگواران هرگز اشاره به برقراری ارتباط با روح القدس نکرده اند؟ یعنی نمی دانستند که به این راحتی می توان مردم را به روح القدس متصل کرد؟
اگر موردی هست، با ذکر آدرس روایت، ما را مطلع کنید.
یا حق
با سلام. جناب بی نام،
همه جوابهاتون را در پست های قبلی داده ام که نه تنها بر خلاف نظر معصومین نیست که مصداق مبرهن آنهاست.شما به معنای ظاهری قرآن بسنه می کنید و نمی دانید که قرآن کلام رمزگونه الهی است و کشف رمزش چیز دیگری است. در ضمن خداوند به دیده بی سر و پا، به بندگانش نگاه نمی کند. توجه فرمائید:
كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ.
می بینید بی نام خان! اگر قرار بود آپارتاید آگاهی انجام گیرد، به این واضحی دستور داده نمی شد که قرآن در سینه حامل قرآن نماند و به همه انذار و تبشیر شود تا مومنان آگاه شوند. حالا اگر شما نمی خواهید مومن شوید، اصراری نیست:
فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ.
بسنده می کنم به آن حرفها و دلایلم که در پست اخیرم هستند و واضح و مبرهنند ولی شما با اینکه ادعا دارید با اشخاص کاری ندارید و حسودی "طاهری" را نمی کند اما باز هم در ذهنتان هنوز این مساله حل نشده است. باطنتان چیز دیگری و ظاهرتان چیز دیگری است:
"می شود بفرمایید این دانش شگفت انگیز را جناب طاهری از کجا آورده اند؟"
تکرار مکررات نمی کنم، دقیق بخوانید و بی تعصب. خواهید فهمید انشاءالله.
ولی درباره اینکه از نشانه های ظهور حرف زده اید:
"عجب! پس یعنی همه آن روایت هایی که می گویند در زمان ظهور آن حضرت ظلم سراسر جهان را گفته، کشکند!"
توجه شما را به مقالات روشنگر استاد طاهری حلب می کنم که اولی "دام دجال" و دومی "عصر ظهور" هستند. ابتدا اولی را از نظر بگذرانیم، باشد که خداوند هدایتمان کند:
دام دجال
1
شناخت موانع، مشکلات و دشمنان هر جریانی، شرط لازم برای تداوم و به نتیجه رسیدن آن جریان است. رویداد ظهور موعود درعهد آخر نیز از این امر مستثنی نبوده، در عهد آخر، لزوم شناخت و آگاهی نسبت به دجّال (که مهمترین مانع بیرونی برسر راه کمال بشراست)، لازم و ضروری به نظر می رسد. به عبارت دیگر، وقتی دشمن یک جریان را درست نشناسیم، یعنی اصلاً آن جریان را نشناخته ایم.
در کتب عهد عتیق و منابع دینی مسلمانان، از دجّال به عنوان شاخصه ی ممانعت و مخالفت با منجی موعود و فردی که مخالف شکل گیری نهضت اوست، نام برده شده است؛ ولی امروزه وقتی صحبت از ظهور می شود،به ندرت کلامی راجع به «دجال» می شنویم و این به آن معناست که ماجرای ظهور، یک طرفه دیده میشود. چنان که گویی مخالفت و مقابله ای درپیش رو ندارد و به هیچ تعلیمی در رابطه با «دجال شناسی» نیاز نیست! از این رو، بشر امروز برای دستیابی به دانش ها و توانمندی هائی که در زمان وقوع چنین واقعه ای می توانند به او کمک کنند، برنامه ریزی مشخصی ندارد.
اما پاک کردن صورت مساله دجّال از ذهن ها یک فریب است. چرا که یکی از مهمترین وظایف همه منتظران، رسیدن به «تشخیص» موعود و دجال از یکدیگر است تا دچار اشتباه نشوند.
همچنین، این تصور که موعود می آید تا خود همه اشکالات موجود را برطرف کند و تا آن زمان لازم نیست کسی کاری انجام دهد و آمادگی خاصی داشته باشد، خود فریب دیگری است.
برای ورود به چنین عصری باید تعلیم دید. فرض کنید هم اکنون، منجی موعود و یا دجّال ظهور کند. آیا بشر ملاک های تشخیصی برای شناخت آن ها دارد؟ وقتی اغلب مردم هنوز با دید کمّیتی به موضوع ظهور نگاه می کنند، وقتی عقل بیشتر انسان ها به چشمان ظاهر بین است و هر گونه قدرت نمایی و جلوه های ظاهری، آن ها را مبهوت می کند و وقتی در زمینه تشخیص حقیقت وجودی موعود و دجال، تعلیمی ندیده اند و برای فلسفه وجودی آن ها تعریفی ندارند، ممکن است به راحتی دجّال را به عنوان امام عصر(عج) شناسایی کنند.
با داشتن یک سری مشخصه ها و نشانه های صرفاّ ظاهری، ممکن نیست بتوان برای شناخت موعود تشخیص صحیحی داشت؛ چرا که امکان فریب خوردن از طریق بازسازی همان علایم ظاهری از طرف کذابان (که قصد دارند سد راه کمال شوند)، امکان پذیر است و وقتی توصیف و پیش بینی های وقوع این بزرگترین واقعه تاریخی با تکیه بر علایم ظاهری باشد، خود دامی خواهد شد برای منتظران. داشتن نگاه قدرت گرا، به جای نگاهی کمال گرا به منجی عهد آخر، یکی از مهم ترین این دام هاست.
برای مثال، اگر ما به دنبال نشانه هایی در چهره ی امام عصر(عج)، شمشیر آن حضرت و ... باشیم، یا حتی صرفاً وقوع نشانه های محیطی و خارجی زمان ظهور را ملاک قرار داده، به درستی هدف از ظهور را ندانیم، با برخورد با نشانه های مشابه و یا باز سازی این علایم از سوی شبکه ی منفی (شیطان)، به راحتی فریب خواهیم خورد.
وقتی آموزش ندیده باشیم که ایشان به منظور کمال انسان ها و افزایش ادراک و آگاهی آن ها می آیند و نگاهمان به جریان ظهور، یک نگاه قدرتی باشد که تصور کنیم منجی بشریت را با قدرت نمایی و انجام کارهای خارق العاده میتوان شناخت، هر کسی با ارایه آن نشانه های قدرتی و ظاهری، خواهد توانست ما را در تشخیص آن بزرگوار به اشتباه اندازد و از این منظر، شاید یکی از دلایل مظلومیت موعود همین باشد که با نگاه ظاهر بین انسان ها در وهله اول تشخیص داده نمیشود و دشمن ایشان با مردم فریبی و ارایه نشانه های ظاهری، خود را به جای او معرفی کرده، مورد قبول ظاهربینان واقع می شود.
از این رو، شناسایی صحیح موعود با ارزیابی اندیشه و توانمندی های ادراکی او امکان پذیر است نه با قدرتنمایی یا برخی مشخصات ظاهری و اگر این شناخت وجود نداشته باشد، خیانتی در حق بشریّت رخ داده است.
برای رسیدن به چنین قدرت تشخیصی، بشر امروز نیازمند آن است که ملاک های حقیقی و باطنی را جایگزین ملاک های مجازی ظاهری و قدرتی نماید. از آن جا که برای انسان عصر حاضر، مظاهر قدرت توجیه و مقبولیّت دارد، حتی در وادی معرفت، کسانی تحت نام عرفان و معنویت قدرت نمایی میکنند و قدرت نمایی آن ها چشم ها را خیره می کند و به این وسیله، مورد توجه قرار می گیرند. برای مثال، اگر کسی از دیوار بگذرد، چشم بندی کند و شیئی را پدیدار کند، روی آب راه برود، پرواز کند، ذهن مردم را بخواند و اسرار مخفی آن ها را آشکار کند و ...، به سادگی می تواند نظر اغلب مردم را که تصور می کنند این ها کرامت است، به خود جلب کند. در حالی که اگر کسی بخواهد از سواد کمال بگوید و درباره این آگاهی دهد که چرا خلق شده ایم، از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و اسرار آسمان ها و زمین، یعنی اسرار هستی چیست، کمتر از او استقبال می شود.
از آن جا که طی قرون متمادی و به واسطه ترفندهای شیطان، انسان در مورد کرامات به طور اشتباه آموزش دیده است، ارایه قدرت به نام کرامت، نشانی برای تعالی به حساب آمده، باوری ذهنی شده است. به همین دلیل، در وجود منجی نیز نشانه های ظاهری وقدرتی جستجو میشود و از این رو، هرکس این نشانه های قدرتی را ارایه کند، ممکن است با موعود اشتباه گرفته شود. بنابراین، منتظران موعود با یک دسیسه و نیرنگ جدی رو در رو هستند.
با سلام
شما مثل اینکه روایتی را که بنده از اصول کافی آوردم اصلاً ندیدید... در ضمن این یک ادعا بیش نیست. عرض کردم، روایات مربوطه را با ذکر آدرس آن در اینجا ارسال کنید تا مطلع شویم.
از کی تا حالا رمز پشت آیات با ظاهر آن تناقض آشکار دارد؟
البته که همینطور است. ولی وقتی بحث، بحث اتصال به فرشته وحی، مأمور نازل کردن قرآن، و نسبت دادن رسالت الهی به عموم باشد، بهترین توصیف برای من که هیچ، برای پدر جد من هم بی سر و پاست. معصوم کجا و خطاکار کجا؟
هنگامی که آیه ای را ذکر می کنید، آدرس دقیق، و ترجمه آن را هم قرار دهید (سوره 7):
كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾
فولادوند: كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است پس نبايد در سينه تو از ناحيه آن تنگى باشد تا به وسيله آن هشدار دهىو براى مؤمنان پندى باشد
مکارم: اين كتابي است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتي در سينه داشته باشي، و هدف آن است كه بوسيله آن (همگان را از عواقب بد عقايد و اعمال نادرستشان) بيم دهي و تذكري است براي مومنان.
خرمشاهی: كتابى است كه به سوى تو فروفرستاده شده است، پس نبايد از آن تنگدلى يابى، تا بدان هشدار دهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد
کاملاً مشخص است که آیه خطاب به کی است، و مأموریت آن بزرگوار هم کاملاً روشن است.
اولاً، آپارتاید آگاهی را تعریف کنید. دوماً، کی گفته که پند گرفتن از قرآن، یعنی درک رموز عمیق آن؟ سوماً، کی گفته مؤمن بودن یعنی دانستن اسرار و رموز قرآن؟
چرا اول سوره را حذف می کنید؟ چرا آیه را کامل نمی آورید؟ سوره 35:
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴿۸﴾
فولادوند: آيا آن كس كه زشتى كردارش براى او آراسته شده و آن را زيبا مىبيند [مانند مؤمن نيكوكار است] خداست كه هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند پس مبادا به سبب حسرتها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از كف] برود قطعا خدا به آنچه مىكنند داناست.
مأموریت هدایت عموم، به عهده افراد خاصی است. این در جای جای قرآن آمده، از کی تا حالا روح القدس مسئول هدایت عمومی شده است؟ در ثانی، آیاتی که آوردید، اصلاً نشان دهنده رابطه با روح القدس نبودند. دلایلی که آوردید ثابت می کند که عموم هم از قرآن پند گرفته، هدایت می شوند، و اینکه هدایت بر عهده خداست. خب ما هم این را قبول داریم.
آیات قرآن به هم متصل بوده، از روی یک آیه تنها نمی توانیم هر نتیجه ای که دلمان می خواهد بگیریم (سوره 3):
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿۷﴾
اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پارهاى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تاويلپذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مىكنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند [آنان كه] مىگويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود (۷)
دوست عزیز، در روایات آمده که راسخون در علم معصومین (ع) هستند. این روایات دارای سند محکم بوده، مورد تأیید همه علمای شیعه است. آیه و روایات به این روشنی را رها کرده اید، بعد ادعا می کنید که نظراتتان کاملاً با نظر معصومین (ع) منطبق است؟ جز این است که مصداق قسمتی که نارنجی کردم شده اید؟ محکمات را رها کرده، به متشابهات می گروید؟ آیا به بعضی از کتاب ایمان می آورید، بعضی را رها می کنید؟ سوره 2:
ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۸۵﴾
[ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مىكشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مىرانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر كمك مىكنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مىكنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پارهاى از كتاب [تورات] ايمان مىآوريد و به پارهاى كفر مىورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست (۸۵)
از یک آیه منفرد تفسیری می کنید که با بقیه قرآن مغایر بوده، فرمایش معصومین (ع) را هم نقض می کند؟ آن هم به این اسم که تأویلش چیز دیگری است؟ مگر تأویل آیه، ظاهر آن را می تواند نقض کند؟
ادامه در پست بعدی...
خیر. بنده آیاتی آوردم که کاملاً نظرات شما را رد می کنند. سؤالاتی هم پرسیدم که شما پاسخ ندادید. در انتهای پست مجدداً خواهم پرسید.
خیر. بنده منظورم از این سؤال این بود که شما صراحتاً اعلام کنید که روح القدس به جناب طاهری امر کرده مردم را از این موضوع مطلع کنند. اگر با قسمت بزرگ شده این پاراگراف مخالفتی دارید، اعلام کنید، در غیر این صورت، سکوت نشانه رضاست.
در ضمن، مگر من همین یک سؤال را پرسیدم؟
دقیق بخوانم و بی تعصب؟ دوست عزیز بنده خواندم و نقد کردم. حالا نوبت شماست که نقد بنده را با سند و مدرک رد کنید. شما ادعا می کنید نظراتتان منطبق با نظر معصومین (ع) است. بر اساس کدام روایت؟
همه آن را خواندم. حالا شما بفرایید این بیانات، چگونه ثابت می کنند که مردم باید به روح القدس متصل شوند؟ مگر راه شناخت امام (عج)، اتصال به روح القدس است؟
سؤالات بی پاسخ مانده:
1 - چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟ مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
2 - سوره 40:
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿۱۵﴾
بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح را به فرمان خويش مىفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند (۱۵)
از کی تا حالا به هر کس از بندگانش که خواهد، شده همه بندگان؟ با مشخص کردن مأموریت آن دسته از بندگانی که این آیه به آنها اشاره می کند هم معلوم می شود که خداوند این روح را بر چه کسانی نازل می کند. (آیات قرآن یکدیگر را نقض نمی کنند، این تناقض آشکار با نظراتتان را چگونه توجیه می کنید؟)
3 - سوره 6:
وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۴﴾
و چون آيتى برايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آنكه نيرنگ مىكردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجهاى سخت خواهد رسيد (۱۲۴)
4 - مگر دانش های باطنی را حتماً باید روح القدس به ما بفهماند؟ پس پیامبران الهی چکاره اند؟ پس ائمه (ع) چه کاره اند؟ مگر نه اینکه امام زمان (عج) فرموده اند: کیفیت استفاده از من مثل استفاده ای است که از خورشید می برید وقتی که پشت ابر است.
5 - دلایل قرآنی و روایی شما چیست که همه می توانند به روح القدس متصل شوند؟ بنده یک سری به مقالاتی که اینقدر سنگشان را به سینه می زنید زدم. چیزی جز ادعاهای غیر مستند نیافتم. هر از گاهی هم به یک بیت شعر دوپهلو یا چند پهلو استناد شده بود، که سند محکمی نیست. قرآن و روایت ملاک تشخیص حق از باطلند. اگر منکر این حقیقت هستید، صراحتاً بفرمایید.
6 - من نظر شخصی شما درباره آرم را نپرسیدم، نظر طراح آرم را پرسیدم. یعنی در کل دم و دستگاه شما هیچکس نمی داند که منظور جناب طاهری از این آرم حقیقتاً چه بوده؟ برای چه من باید به یک فرضیه شخصی اکتفا کنم؟
7 - منظورتان این است که برویم نماز بخوانیم، یا اینکه پیوستن به عرفان حلقه را معادل نماز، و بهترین اعمال می دانید؟
8 - می شود توضیح دهید که قبل از تاریخ اعلام شده چه خبر بوده، و به چه علت مردم در تمام نقاط دنیا به طور 24 ساعته نمی توانستند در این حلقه قرار بگیرند؟ می شود بفرمایید بعد از زمان اعلام شده، چه تحولی در عالم رخ داده؟ و جناب طاهری از کجا به این موضوع پی برده اند؟ اصلاً نقش شخص ایشان در این رویداد کیهانی چیست؟
9 - می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) هرگز توصیه به انجام چنین عملی نکرده اند؟ چرا آن بزرگواران هرگز اشاره به برقراری ارتباط با روح القدس نکرده اند؟ یعنی نمی دانستند که به این راحتی می توان مردم را به روح القدس متصل کرد؟ اگر موردی هست، با ذکر آدرس روایت، ما را مطلع کنید.
یا حق
با سلام خدمت همه خوانندگان محترم :Gol:
عنوان مقاله: آشنایی با فرادرمانی
آدرس: http://interuniversal-tbz.blogfa.com/post-2.aspx
به قسمتهایی از این مقاله پرداخته، آن را نقد کرده، سؤالاتی می پرسم:
عرفان ایران یعنی چه؟ پس اسلامش کو؟ بنده را یاد بعضی از شعارهای سیاسی، مثل جمهوری ایرانی می اندازد...
بر طبق آیات و روایات عموم مردم به روح القدس متصل نمی شوند. مستندات در پستهای قبلی ذکر شد. بر اساس کدام آیه و روایت عموم مردم به روح القدس متصل می شوند؟ آیا روایات مربوطه را دروغ می دانید؟ بر چه اساس سند محکم آنها را رد می کنید؟ مگر نه اینکه معصومین (ع) فرمودند، اگر روایت با قرآن مغایرت داشت، آن را نپذیرید؟ این حرف که عموم به روح القدس متصل نمی شوند، با کجای قرآن مغایرت دارد؟
بر اساس کدام آیه و روایت روح القدس شفا دهنده است؟
همان سؤال تکراری... بر اساس کدام آیه و روایت؟
می شود بفرمایید پس درمانگر این وسط چه کاره است؟ مگر نه اینکه ادعا می کنید این حلقه رحمت عام الهی است؟ پس چرا باید یک درمانگر حضور داشته باشد؟ این درمانگر چگونه به عنوان واسطه عمل می کند؟ یعنی چه که درمانگر هیچ نیازی به استعداد خاصی ندارد؟
چه کسی اجازه درمانگری را صادر می کند؟ فردی که اجازه درمانگری را صادر می کند چه فرقی با بقیه مردم دارد؟ فضیلت او چیست که می تواند اجازه صادر کند یا نکند؟ آیا اصلاً کسی این اجازه را صادر می کند، یا بعد از امضای سوگندنامه، این اجازه خود به خود صادر می شود؟ در روند تجهیز به لایه محافظ چه اتفاقی می افتد؟ چه کسی یا نیرویی درمانگر را به این لایه مجهز می کند؟ این لایه از چه چیزی ساخته شده است؟ اگر کسی سوگندش را در خفا بشکند چه می شود؟
سلسلهی موی دوسـت، حلقهی دام بلاســت هرکه در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
مگر هفتصد - هشتصد سال پیش اصطلاح حلقه در این رابطه مطرح شده بود که جناب سعدی از کلمه حلقه برای توصیف آن استفاده کرده اند؟؟؟
حالا چرا دام بلا؟ شما که از شفا صحبت می کنید؟ بلا؟ :Cheshmak:
تازه، همان سؤال تکراری... بفرمایید قرآن و معصومین (ع) درباره این حلقه چه می گویند.
عجب... یعنی هر کافر فاجر فاحشه هرزه حرامخوار لامذهب بی دین بی خدا می تواند به روح القدس متصل شود، فیض برده، شفا هم بگیرد...
در عوض کسی که از این حلقه خارج است از این چیزها محروم است... حتی اگر شبش را سر سجاده به صبح برساند... طرف که سوگندنامه امضا نکرده، فرادرمانگری هم که نبوده او را متصل کند. محروم بودن که شاخ و دم ندارد!
اینجا دو نکته مطرح می شود... یک: پس تکلیف هرکه در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند چه می شود؟ شعر را ول کن...
در روایات معصومین (ع) بسیار آمده که خداوند مؤمن را در دنیا بسیار به بلا می اندازد تا مورد آزمون قرار گرفته، درجه اش بالا رود. این مطلب را چطور توجیه می کنید؟
امام صادق -علیه السلام- فرمود:
اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بِعَبدٍ خیراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ یذَّکره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لینسیه الاستِغفارَ و یتمادی بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» بالنعم عند المعاصی.
وقتی خداوند برای بندهای نیکی بخواهد، اگر او گناهی مرتکب شود، درپی آن، او را به گرفتاری مبتلا میکند، تا استغفار را به یاد او آورد. و هنگامیکه برای بندهای شر بخواهد، در صورتی که گناهی انجام دهد به دنبال آن نعمتی میآورد، تا استغفار از یاد او رفته و آن خطا را ادامه دهد. و این، سخن خداوند است که «آنها را از جهتی که نمیدانند، فرومیبریم» با نعمتها هنگام معصیت. (بحار، ج 67 ص 229، ح 41.)
ابن فضال از ابن بکیر که می گوید از حضرت صادق -علیه السلام- پرسیدم ایا مؤمن به جذام و پیسی و مثل آن مبتلا میشود. امام -علیه السلام- فرمود:
هَل کُتِبَ البَلاءُ الاّ عَلی المُؤمِنِ
ایا بلا برای کسی غیر از مؤمن نوشته شده است؟ (کافی، ج 2، ص 258، ح27)
امام باقر -علیه السلام- فرموده است:
إنَّ اللهَ عزَّوجلَّ لَیتعاهدَ المُؤمن بِالبَلاءِ کَما یتعاهَدُ الرَّجلُ اَهلهُ بالهَدیةِ مِن الغِیبَةِ وَ یحمیه کَما یحمی الطَّبیبُ المَریضَ.
به درستی که خداوند عزیز و با جلالت، بندة مؤمن را با بلا و گرفتاری مورد لطف قرار میدهد؛ همانطور که مرد، هنگام سفر، خانوادهاش را با فرستادن هدیه مورد لطف قرار می دهد و بر مؤمن داغ میگذارد، همانطور که طبیب بر بیمار. (کافی، ج 2، ص 255، ح17)
قال رسول الله صلی الله علیه وآله:
انَّ اللهَ لَیغذِی عَبدَه المُومنَ بِالبَلاءِ کَما تَغذی الوالِدةُ ولدَها باللَّبَنِ
خداوند، بندة مؤمن خود را با بلا و گرفتاری تغذیه میکند؛ همچنان که مادر، فرزند خود را با شیر. (میزان الحکمه، ج 2، باب ابتلا، ح1931)
ادامه در پست بعدی...
و اما نکته دو:
همانطور که دیدید، در مقاله مورد نقد نوید آمده که این عمل کارمایی ایجاد نمی کند... سؤال ما این است، مگر عرفان حلقه قانون کارما را قبول دارد؟ یکی از لازمه های پذیرش کارما، پذیرش تناسخ است، در حالی که در مقاله ای مجزا تناسخ رد شده است:
http://interuniversal-tbz.blogfa.com/post-22.aspx
سؤالاتی پیش می آید:
منظور از کارمایی که در مقاله مورد نقد به آن اشاره شده چیست؟ اگر کارما را قبول ندارید، چه لزومی دارد که مژده به وجود نیامدن آن داده شود؟ اگر آن را قبول دارید، چطور تناسخ را رد می کنید؟ اگر منظورتان از کارما چیز دیگری است، چرا از چنین کلمه مشکوکی استفاده کردید؟ شما که نام روح القدس را تغییر می دهید، چرا نام کارما را تغییر نمی دهید تا با مفهوم سنتی آن اشتباه گرفته نشود؟
می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) به چنین چیزی هیچ اشاره ای نکردند؟ آنها کی و کجا دستورالعملهای اینچنینی دادند تا مردم را به چنین حلقه ای وصل کرده، به آنها یاد دهند که چگونه یکدیگر را شفا داده، به معرفت الهی برسند؟ کدام یک از دستورالعمل های معصومین (ع) برای رسیدن به معرفت شبیه به چنین چیزی است؟ یعنی آن بزرگواران این راه را بلد نبودند؟ یا اینکه نمی دانستند مردم را می توان به این راحتی به روح القدس متصل نموده، تحولاتی در آنها ایجاد کرد که ایمان بیاورند؟
داستانهای قرآنی چیز دیگری می گویند... آنها می گویند که پیامبران الهی معجزات زیادی آورده، ولی تکذیب شدند... حالا شما می گویید ما روشی یافته ایم که مردم را به (به اصطلاح) روح القدس متصل کرده، زمینه ایمان آوردن آنها را ایجاد می کنیم.
می شود بفرمایید چرا پیامبران و اولیای خدا در اجرای رسالتشان چنین کاری نکردند؟ آیا شما چیزی یافته اید که معصومین (ع) نیافته بودند؟
امیدوارم جوابتان به این سؤالات روشن این نباشد که اگر مقاله را با دقت و بدون تعصب می خواندم، جوابم را می گرفتم! اینها سؤالاتی طبیعی است که به ذهن هر خواننده ای می رسد.
منتظر پاسخهای روشن، مستند، و صریح شما هستیم.
یا حق
محور ششم : رسالت و پیام مشترک ادیان الهی
نگاهی به زنجیره دعوت های پیامبران و گفت و گو های ایشان با مردم در سور مختلفی همچون اعراف ، شعرا ، هود و... روشن گر این حقیقت است که پیام اصلی پیامبران واحد بود. قرآن کریم مکرر و به طرق مختلف به وحدت رسالت انبیا اشاره دارد. گاه ایمان به همه ی پیامبران را یک اصل می شمارد و تخلف کننده از این اصل را کافر می نامد
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَینَْ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَینَْ ذَالِکَ سَبِیلاً أُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُواْ بَینَْ أَحَدٍ مِّنهُْمْ أُوْلَئکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا - نساء : 150-152
زمانی به پیامبر اسلام امر می کند که بگو به همه ی پیامبران، با تصریح نام برخی از آنها ، ایمان دارم:
قُلْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتىَِ مُوسىَ وَ عِیسىَ وَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ - آل عمران 84
و به عموم مردم نیز چنین امر می کند :
قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسمَْاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتىَِ مُوسىَ وَ عِیسىَ وَ مَا أُوتىَِ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نحَْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ – بقره : 136
و نیز می فرماید:
ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌُّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ - بقره: 285
گاه از همه ی انبیا ، به عنوان یک مجموعه ی رسلی یاد می کند و عذاب را پیامد عدم ایمان به آنها و هدایت را منوط به باور بدانها می داند:
ذَالِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَ اتخََّذُواْ ءَایَاتىِ وَ رُسُلىِ هُزُوًا - کهف 106
و دین آنها را دینی واحد می خواند؛ چنان که پروردگارشان واحد است:
وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمُْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ - مومنون 52
آنها را از تفرقه بر حذر داشته و اقامه دین را از آنان خواستار می شود.
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصىَ بِهِ نُوحًا وَ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسىَ وَ عِیسىَ أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبرَُ عَلىَ الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یجَْتَبىِ إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَ یهَْدِى إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ - شوری 13
از سوی دیگر خداوند اعلام می دارد که در میان هر یک از امت ها رسولی بر انگیخته است.
َ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ - نحل : 36
و حاصل پیام مشترک آنها را چنین بیان می کند: 1- اعبدوا الله 2- اجتنبوا الطاغوت . یعنی ما حصل و عصاره ی پیام انبیاء عبادت خدا و رهایی از طاغوت های درونی و بیرونی است که به هر عنوان بشر را به بندگی خود سوق می دهند و تا بشر از این قیود بیرون و درون آزاد و رها نگردد نمی تواند از دیگر تعلیمات انبیا بهره گیرد .
شاید بتوان گفت زیبا ترین آیه در خصوص وحدت پیام ادیان الهی و رسالت مشترک آنها این آیه است:
اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّابئِِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ - بقره 62
وَ مَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ - مائده 84
و استاد طاهری در بحثهای مربوط به interUniversal می فرمایند که دیدگاه باید فراتر از خانواده و محله و فامیل و قوم و قبیله و کشور و بین الملل برود تا به گستردگی برسیم و درکی اندک از عظمت آفرینش را داشته باشیم. اینها همه به سعی حاصل نمی شود و باید به هوشمندی الهی تسلیم شد تا این مقامات ظرفیت سازی شده و حاصل گردد. اینچنین مسلمان خواهیم شد، انشاءالله:
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ
والسلام علی من اتبع الهدی.
با سلام
جناب azyazan عزیز، بنده عرض کردم منتظر پاسخهای روشن، مستند، و صریح شما هستیم! شما که باز از مناظره طفره رفتید...
دوست عزیز، این برخی ابهاماتی که شما مثلاً دارید رفع می کنید، ابهاماتی که من مطرح کردم نیست. شما در این تاپیک با کاربران این سایت طرفید. وقتی به عنوان یک کاربر سؤالی می کنم باید سؤال من را پاسخ دهید. نه اینکه باز مرا ارجاع دهید به چند صفحه مطلب که بخوانم تا مثلاً ابهاماتم رفع شود، و وقتی که نشد بگویید با دقت نخواندی و متعصب بودی!
بنده مطالب ارائه شده را خواندم، و نه تنها ابهاماتی که در پستهای قبلی مطرح کردم را رفع نمی کنند، بلکه ابهامات جدیدی به خود همین مطالب وارد است. من اصل اتصال به روح القدس توسط عموم را زیر سؤال برده ام، شما گشوده بودن درهای آسمان را مطرح می کنید؟ چه ربطی دارد؟
شایسته تر این بود که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید...
سوءاستفاده از کلام آن بزرگوار تا این حد. مگر ما مقامات عارفان را انکار می کنیم؟ مگر من گفتم که جناب طاهری به روح القدس متصل نیست؟ من ایدئولوژی شما را نقد می کنم. مقامات عارفان یک چیز است، ایدئولوژی مغایر با قرآن و روایت و اسلام یک چیز دیگر.
مطالبی که در این بخش ارائه شده، صرفاً عقاید اسلامی است. با گفتن این که آن را قبول دارید، از اتهامات مبرا نمی شوید.
شما که این را قبول دارید، چطور این تناقض آشکار را توجیه می کنید:
سوره 16:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ﴿۱۰۲﴾
بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا كسانى را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است (۱۰۲)
روح القدس قرآن را نازل می کند. حالا شما می گویید هر بی سر و پایی به روح القدس متصل است؟ پس چطور بین وحی پیامبر (ص) و الهامات عادی تفاوت قائلید؟ مگر نه اینکه روح القدس همه را نازل می کند؟ بر چه اساس بین آنها می توان فرق گذاشت؟ وقتی منشاء الهام یکی باشد، جنس آن هم یکی است. این توضیح واضحات است.
در این قسمت هم ابتدا به عقاید اسلامی اشاره شده است. در اینکه عشق الهی یک پدیده مهم، و انگیزه خلقت است بحثی نیست. ولی در عرایض جناب استاد اختلاف آشکار با قرآن وجود دارد:
خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است، نه عشق:
سوره 39:
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿۵﴾
آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است (۵)
سوره 64:
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿۳﴾
آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را نيكوآراست و فرجام به سوى اوست (۳)
سوره 29:
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۴﴾
خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد قطعا در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است (۴۴)
سوره 6:
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۷۳﴾
و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و هر گاه كه مىگويد باش بىدرنگ موجود شود سخنش راست است و روزى كه در صور دميده شود فرمانروايى از آن اوست داننده غيب و شهود است و اوستحكيم آگاه (۷۳)
سوره 16:
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۳﴾
آسمانها و زمين را به حق آفريده است او فراتر است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند (۳)
سوره 14:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۱۹﴾
آيا در نيافتهاى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد (۱۹)
سوره 45:
وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۲۲﴾
و خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است و تا هر كسى به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (۲۲)
سوره 30:
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿۸﴾
آيا در خودشان به تفكر نپرداختهاند خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا هنگامى معين نيافريده است و [با اين همه] بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند (۸)
سوره 46:
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾
[ما] آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و [تا] زمانى معين نيافريديم و كسانى كه كافر شدهاند از آنچه هشدار داده شدهاند رويگردانند (۳)
سوره 23:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد [نه] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند (۷۱)
سوره 15:
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ﴿۸۵﴾
و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريدهايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبى صرف نظر كن (۸۵)
آیا این آیات برای خردمندان کافی نیست؟
در ضمن، در اثبات این امر که آن امانت الهی که در قرآن به آن اشاره شده عشق است، هیچ مطلبی نیامده است. اگر کمی تحقیق کنید، متوجه می شوید که در این باب نظرات بسیار زیاد و گسترده ای وجود دارد. دلیلی ندارد که ما نظر ایشان را به عنوان نظر برتر بپذیریم، مخصوصاً که مقدمه ادعاهایشان اینطور با قرآن متضاد است.
ادامه در پست بعدی...
اصول، هرگز نقض نمی شوند. برای مثال، «لا اله الا الله» یا «بسم الله الرحمن الرحیم» همیشه معتبر است. اما سالها قبل ما می گفتیم «بسم الله الرحمن الرحیم» و معنی می کردیم «به نام خداوند بخشنده مهربان» و الان هم می گوییم «بسم الله الرحمن الرحیم». آیا این «بسم الله ...» همان «بسم الله ...» است؟ قطعا نه؛ بلکه برای بسیاری از ما مفاهیم عمیقتری از «بسم الله ...» معلوم شده است. پس «بسم الله الرحمن الرحیم» از زبان ما نیفتاده است؛ اما این «بسم الله ...» امروز با «بسم الله ...» 30 سال قبل تفاوت دارد . اصلا روز به روز است. در مسیر عرفان، «بسم الله ...» امروز با دیروز تفاوت میکند و باید این طور باشد. یک نمونه از کیفیت شناسی همین است که این لفظ هرگز اعتبار خود را از دست نمیدهد و اعتبارش همچنان باقی است؛ اما درک آن روز به روز بیشتر میشود.
اینطور که به نظر میرسد، شما برای کشف عرفانی حقایق، تأکید بر کشش فطری دارید، نه حیرتانگیزی این نوع کشف. البته این نظر متین است؛ اما در همین راستا سؤال دیگری مطرح میکنم. به استناد متون دینی، رسول اکرم(ص) در مناجات خود، افزونی تحیر را طلب میکردند و «رب زدنی فیک تحیرا» سر میدادند. اگر شما به اندکی از این تحیر هم رسیده باشید، به احتمال زیاد میتوانید توصیف مناسبی از اشتیاق به آن، ارائه دهید. بنابراین، لطفا بفرمایید ارزش این حیرت به چیست؟
- تا ما به این حیرت نیفتیم، پیداست که عظمت خدا را درک نکردهایم. تا عظمت او را درک نکنیم، به مقام فقر نائل نمیشویم و تا به فقر نائل نشویم، به مقام فنا نمیرسیم؛ یعنی از اوصاف بشری محو نمیشویم . تا اوصاف بشری وجود دارد، ما در یک نوع شرک به سر میبریم . بنابراین ما نیاز داریم برویم عظمت کار او را درک کنیم. پس باید پشت صحنه را درک کنیم از کجا آمدهایم چرا آمدهایم؛ برای چه خلق شدهایم و ... . وقتی دنبال اینها برویم، با یک عظمت روبرو می شویم که به دنبال آن حیرت میآید. منظور از «رب زدنی تحیرا» این است که خدایا بیشتر به من نشان بده. با این ادراک به حیرت می رسیم و به دنبال آن به مقام فقر نائل می شویم. یعنی احساس میکنیم که در مقابل او چیزی نداریم.
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
اینها خودش خیلی از مسائل ما را حل می کند و جلوی منیت و غرور بیجای ما را می گیرد و ما میبینیم که داریم از اوصاف بشری محو می شویم.
- منظورتان از محو اوصاف بشری چیست؟
- آنقدر ما در منیت و مسائل کثرتآور خودمان غرقیم که خدا در آن گم است. ما در غرور و حسادت و بخل و تنگ نظری و ... غرقیم و این نمیگذارد عظمت او را ببینیم. اما وقتی انسان ببیند در مقابل او چیزی نیست، از بخل و منیت و انحصار طلبی روی بر می گرداند؛ از فرعون بودن دست بر میدارد و ... .
- این صفات که ذکر میکنید، همگی صفات مذموم بشری است. اما شما میگویید محو شدن از صفات بشری. آیا مقصود شما از صفات بشری، صفات ناپسند بشر است؟
بگذر از نقش دو عالم خواه نیک و خواه بد تا ز بی نقشیت نقشی جاودان آید پدید
همان که میگوییم ما خوبیم، میشود یک پابند دیگر؛ میشود یک غرور از جنس دیگر. همین که به عبادت کردن غره شویم، این دوباره خودش مشکلات دیگری ایجاد میکند. لذا این بینقشی است که به آن میگوییم محو شدن. در برابر عظمت او خوب بودن ما و در برابر رحمانیت او رحمانیت ما قابل توجه نیست. ما چیزی برای عرضه نداریم. لذا سرلوحه سیر و سلوک «حذف من» است. در راه خودشناسی باید یک بینقشی ایجاد شود. یعنی باید برویم به سمت حذف من. بزرگترین مانعی که در مقابل خودمان داریم و درسش را ابلیس داد، همین بود که ابلیس گفت من از آدم برترم. بزرگترین مشکل ما این من است. هر کاری بکنیم حتی کار خوب، همان کار خوب میشود وبال گردنمان؛ مگر این که به نظرمان نیاید؛ چه برسد به این که بخواهیم به رخ بکشیم. چون این می شود من جدید. هر منی اعم از خوب یا بد در این ماجرا مانع و پابند است.
ادامه از پست قبلی...
من واقعاً بعید می دانم که قسمت آبی رنگ جزو عقاید جناب ملاصدرا باشد. ببینیم آیات مربوطه چه می گویند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا ﴿۱۰۳﴾
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم (۱۰۳)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾
[آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند (۱۰۴)
أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾
[آرى] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند در نتيجه اعمالشان تباه گرديد و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد (۱۰۵)
ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا ﴿۱۰۶﴾
اين جهنم سزاى آنان است چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند (۱۰۶)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿۱۰۷﴾
بىگمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند باغهاى فردوس جايگاه پذيرايى آنان است (۱۰۷)
خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿۱۰۸﴾
جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمىكنند (۱۰۸)
همانطور که می بینید، آیات 105 تا 108 در مطلب ارسالی به نحوی مرموز سانسور شده تا از آیات مربوطه به هر شکل که دلشان می خواهد سوءاستفاده کنند. البته منظورم جناب azyazan نیست، ایشان که صرفاً کپی می کنند...
هیچ آیه و روایتی این ایده را که عبادت کنندگان دو دسته اول تلاششان تباه شود وجود ندارد. نه تنها وجود ندارد، بلکه با آیاتی که اشاره شده مغایرت آشکار دارد. در این آیات شرط بهشت رفتن را ایمان و عمل صالح دانسته است. مگر کسانی که با دو نیت اول عمل صالح انجام می دهند، ایمان ندارند؟ چنین عقیده ای اسلامی نیست.
موضوع این است که متصل شدن به روح القدس برای گرفتن شفا زیر سؤال است. نه خود شفا...
خیر. اتصال به روح القدس توسط عموم مغایر با قرآن است.
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿۴۰﴾
در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند درهاى آسمان را برايشان نمىگشايند و در بهشت درنمىآيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدينسان بزهكاران را كيفر مىدهيم (۴۰)
از کی تا حالا شرط باز شدن درهای آسمان و رفتن به بهشت شده باور به رحمانیت و عظمت بیکران الهی؟ در قسمتهای قرمز متن، خود نویسنده می گوید کسانیکه آیات الهی را باور دارند. یعنی همه آنها را باور دارند. پس توحید و معاد و نبوت و همه اصول دین، جزو آن است. ایمان به رحمانیت و عظمت که کافی نیست. کافی دانستن اعتقاد به رحمانیت و عظمت الهی به عنوان وسیله باز شدن درهای آسمان، غیر اسلامی بوده، با آیات متعددی از قرآن کریم تناقض آشکار دارد.
البته مسائلی که در محور پنجم مطرح شده، صرفاً برای آماده کردن ذهن مخاطب برای پذیرش محور ششم است.
ادامه در پست بعدی...