نقش پیش فرض های اعتقادی در براهین خداشناسی

تب‌های اولیه

234 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با سلام و عرض ادب خدمت محققان گرانقدر مطالب ارزنده ای در این مدت بیان شد. از آنجایی که برخی از دوستان عزیز خواستار نظر شخصی بنده بودند، در قالب چند نکته نظرم را بیان میکنم.  مطمئنا دوستان با ارائه نقدو نظر خود، در تکمیل و تصحیح این دیدگاه موثر خواهند بود.
نکته اول: اعتقاد به ضرورت نبوت، غیر از اعتقاد به نبوت است. منطقا ایرادی ندارد که کسی به این نتیجه برسد که عقلاً ضرورت نبوت را نمی فهمد اما با این حال، وقوع نبوت را قبول کند و از طریق معجزات به اثبات نبوت برسد؛ چنانکه اشاعره (یکی از مهمترین نحله های فکری اهل سنت) بر این باورند که عقل لزوم ارسال نبی از جانب خدا را نمی فهمد اما با این حال، می پذیرند که نبوت رخ داده است. نکته دوم: از همین جا مشخص می شود که مباحث مربوط به ضرورت نبوت غیر از مباحث مربوط به دلالت معجزه بر وقوع نبوت است. کانون بحث اول، درباره لزوم مداخله خدا برای هدایت بشر است؛ اما دومی درباره لزوم مداخله برای گمراه نشدن بشر است. 
نکته سوم: محققان درباره ضرورت نبوت، رویکردهای مختلفی دارند: گروهی بر این باورند که نبوت ضرورت دارد چرا که عقل انسانی قادر به وضع قوانین لازم برای اداره عادلانه اجتماع نیست و به همین جهت، باید خداوند مداخله کند و از طریق نبی و وحی، هدایت لازم در این زمینه را انجام دهد. اما گروهی بر این باورند که رویکرد سابق، نگرش محدودی به نیاز انسان به وحی دارد. نیاز انسان به وحی هم در حوزه اداره زندگی جمعی است و هم در حوزه اداره زندگی فردی؛ هم ناظر به تدبیر حیثیات مادی امور دنیا است و هم ناظر به تدبیر حیثیات اخروی امور دنیا؛ هم ناظر به نیازهای جسمی است و هم ناظر به نیازهای اخلاقی و روحی.  در هر دو صورت، هر دو رویکرد اتفاق نظر دارند که سبب ضرورت نبوت این است که آدمی نیاز به هدایت دارد و چون عقل آدمی در این حوزه کافی نیست پس مداخله خدا لازم است چرا که اراده خدا معطوف به هدایت انسانها است و از حکیم دور است که انسان را برای هدایت شدن به سوی کمال، خلق کند و بداند که عقل آدمی در این زمینه به تنهایی کافی نیست اما با این حال، وحی و نبی را ارسال نکند و ابزار لازم را در اختیار انسان قرار ندهد. 
نکته چهارم: ممکن است اشکال شود(چنانکه یکی از دوستان این اشکال را مطرح کرده و دوست دیگری با آن مخالف است): اگرچه اراده خدا معطوف به هدایت و ارسال نبی است اما چه بسا مانع و مشکل در قابل باشد و به همین جهت، با طرح احتمال وجود مانع، نمی توان ضرورت نبوت را فهمید. به بیان دیگر، اگرچه حکمت الهی مقتضی هدایت است اما باید اراده الهی را در حوزه ممکنات در نظر گرفت؛ چه بسا ارسال نبی به خاطر وجود مانعی، امکان وقوعی نداشته باشد. به بیان سوم، زمانی می توان انتظار انجام کاری را داشت که آن کار هم ذاتا ممکن باشد و هم وقوعا؛ یعنی هم خودش محال نباشد و هم مستلزم محال نباشد. اگر از امکان وقوعی کاری مطمئن نباشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم حتما خداوند باید آن را انجام دهد.  به تعبیر فنی تر، اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ چرا که استدلال ما به این شکل بوده که هدایت از طریق وحی ممکن است ذاتا و وقوعا؛ و انسان بدون هدایت از طریق وحی، به غایتی که خدا برایش در نظر گرفته نمی رسد؛ ولی خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمی دهد؛ پس خداوند هدایت از طریق وحی را در اختیار انسان قرار می دهد. حال، اگر کسی در مقدمه اول استدلال، این احتمال را مطرح بکند که چه بسا مانعی در کار باشد و این کار مستلزم محال باشد، استدلال ما از اعتبار ساقط می شود.
نکته پنجم:  به جهت اشکال فوق الذکر و اشکالات دیگر (مثلا: فاصله زمانی میان تحریف دین عیسی و ارسال دین اسلام چندین قرن بوده در حالی که مقتضی حکمت و هدایت این بود که زودتر از این حضرت محمد مبعوث شوند؛ یا مثلا: پیام اسلام به جهت فقدان وسایل ارتباط جمعی و نبودِ رسانه ها، دهه ها بلکه سده ها بعد به مردم جهان رسید بی آن که آنها تقصیری در این زمینه داشته باشند و ...) معتقدم می بایست در ادله ضرورت نبوت،  بازنگری صورت بگیرد: یکی این که نباید ادله ضرورت نبوت را به شکلی صورتبندی کرد که انسان بدون وحی، هدایت پذیر نباشد. بسیاری از آیات و روایات گواهند بر این که هدایت از طریق فطرت و عقل و الهامات و ... صورت می گیرد و بخش عظیمی از تعالیم وحیانی، توضیح و تبیین و تذکر و تقویت و تاکید به همین نکاتی است که ما به آنها از طریق سایر ابزارهای هدایتی آگاه شده ایم. بله، بخشی از تعالیم وحیانی نیز جدید هستند و عقل و فطرت و وجدان و ... به آن اشراف ندارند؛ چنانکه بخش عظیمی از احکام عبادی چنین هستند. در همین حوزه اخیر، نیز روح احکام از طریق عقل و سایر ابزارهای معرفتی و هدایتی، دراختیار عموم انسانها قرار گرفته است. بنابراین، نباید ادله ضرورت نبوت را به شکلی توضیح داد که بدون وحی و دین، بشر قطعا گمراه می شود و به سعادت دست نمی یابد. (روشن است که این مطلب به معنای بی اهمیت بودن جزئیات عبادی و عبور از آنها نیست!) دوم این که بحث ادله ضرورت نبوت را باید در مقایسه با سایر مباحث الهیاتی پی گرفت؛ مثلا باید این بحث را در ارتباط با بحث عاقبت جاهل قاصر و مستضعف فکری نیز در نظر گرفت: اگر کسی به دین حق دست نیافت، آیا گمراه و بدون سعادت است؟! آیا نجات او ترحّمی و از رویِ فضل الهی و بدون معیار است یا این که آنجا نیز عمل بر اساس حقیقت و حجتهای عمومی (عقل و وجدان و ...) شرط است؟! 
با عنایت به نکات مذکور، به نظر می رسد باید صورتبندی ادله ضرورت نبوت را به شکل زیر پی گرفت:  خداوند حکیم است و برای این که انسان به اهداف متعالی برسد، ابزارهای مختلف هدایتی در اختیارش قرار داده که برخی موهبتی و عمومی هستند (عقل و فطرت و وجدان و غیره) و برخی اکتسابی و اختصاصی هستند ( شبیه به الهامات و هدایات ویژه که در برخی از آیات به آن اشاره شده است: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»؛ «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» و غیره). با این حال، خداوند به جهت تکمیل ابزارهای هدایتی و تاکید و تصدیق به آنها و همچنین تربیت انسانها بر اساس همین اصول، انبیاء را ارسال نمود. هدف از ارسال انبیاء صرفا تعلیم نبود؛ بلکه هم تعلیم بود و هم تذکر و هم تصدیق و هم تربیت و شیوه درست زیستن و تعهد به حقیقت و غیره. با این حال، اگر ما باشیم و عقل خود، نمی توانیم ضرورت نبوت و ارسال نبی را بفهمیم. این به معنای آن نیست که این کار واقعا ضرورت ندارد بلکه صرفا به این معنا است که عقل ما قادر به درک ضرورت این کار نیست چرا که گاهی به ذهنش می رسد که همان ابزارهای هدایتی عمومی یا اختصاصی کافی بود؛ یا به ذهنش می رسد احتمال دارد گاهی ارسال نبی به خاطر مانعی رخ ندهد و یا با تاخیر همراه باشد و غیره.  دقت بفرمایید این مطلب به معنای نادیده گرفتن اراده معطوف به هدایت نیست. خداوند اراده اش معطوف به هدایت است و حکیم است و... همچنین این مطلب به معنای محال بودن وحی و ارسال نبی نیست.  از سویی، بسیاری از انسانها بواسطه ملاحظه اختلافات و ظلم و فساد در زمین، چشم انتظار مداخله خدا هستند؛ و همین انتظار سبب شده تا اعتقاد به منجی در میان آنها اعتقادی عمومی و مشترک باشد. از این رو، وقتی کسی با معجزه پیش رویِ انسانها قرار می گیرد، جلب توجه می کند و اذهان را به سوی خودش جلب می کند. نه فقط معجزه، بلکه انجام کارهای عجیب نیز سبب جلب توجه اذهان می شود و گاهی به همین جهت انحرافاتی پدید می آید. حال، اگر ابعاد این انحراف گسترده باشد و کسی به دروغ مدعی گردد از جانب خدا آمده و مایه گمراهی اکثر انسانها در طول زمان شود، بر خدا لازم است برای ایصال مردم به اهداف متعالی و جلوگیری از گمراه شدن، این مانع را از پیش رویِ آنها بردارد و آن دروغگو را رسوا کند. اگر خداوند شخص دارای معجزه را رسوا نمی کند، می فهمیم که این شخص همان منجی است که برای تعلیم و تربیت انسان آمده است و چون مدعی وحی تشریعی است، به او نبی می گوییم (وگرنه به او امام می گوییم).
سلام علیکم چند مساله مطرح کردید یک به یک میپردازیم اول مساله اتمام رسالت از ۱۴۰۰ سال تا بحال  به بند دوم و بند چهارم اگر دقت بفرمایید ذکرشده ، زمین از حجج الهی خالی نیست و در بند چهارم اولیایی از مومنین رو علامه می آورند و مطرح میکنند که در میان اقوام وجود داشته اند چه قبل و چه پس ازین ۱۴۰۰ سال   اینکه قومی ، فرضا و شاید ازتکها سهمی نبردند ( البته هرجایی جنایتی و بدی ای وجود دارد دلالت بر این نمیکند که رسولی و پیامبری حتی از آنجا رد هم نشده . بسیاری از اقوام کافر شدند ) این رو در بند ۳ بعد مقدمه بنده از علامه شرحی نقل کرده ام .   اما موضوع مسلمان شدن و اسلام آوردن . اسلام به معنی لغوی و اصطلاحی آن تسلیم شدن در برابر امر الهی  است ، اگر هر یک از رسولان ، انبیا ،حجج و اولیا الله بنا بر اقتضای هر قومی اصلاح امور و نسلیم در برابر امر الهی حتی در حد فطری آن کرده باشند بنا بر مقتضای دین اسلام عمل نموده اند و هیچ الزامی نیست که  دین به اتمام و اکمال زمان رسول الله بر آن ها عرضه شود ، بر تمام اقوام  در تمام ازمنه ، و در همه مکانها . پس و به هر قومی بنا بر حال همان قوم بازخواست میشود و مسئول همانند که برایشان بود .    با عنایت به آنچه که نقل شد ، فرض وجود موانع در ابلاغ تنها شامل شرور انسانی و کفران نعمت هدایت و محرومیت آنها از هدایت میشود و نه بعد مکانی و یا زمانی 
همانطور که عرض شد، صورتبندی اخیر از چرایی ارسال نبی، نسخه پیشنهادی بنده است و قطعا دوستان با ارائه نقطه نظرات خود، آن را تصحیح و تکمیل می نمایند.  
حال، اگر ابعاد این انحراف گسترده باشد و کسی به دروغ مدعی گردد از جانب خدا آمده و مایه گمراهی اکثر انسانها در طول زمان شود، بر خدا لازم است برای ایصال مردم به اهداف متعالی و جلوگیری از گمراه شدن، این مانع را از پیش رویِ آنها بردارد و آن دروغگو را رسوا کند. اگر خداوند شخص دارای معجزه را رسوا نمی کند، می فهمیم که این شخص همان منجی است که برای تعلیم و تربیت انسان آمده است و چون مدعی وحی تشریعی است، به او نبی می گوییم (وگرنه به او امام می گوییم).
اگر ما ضرورت ارسال وحی را نفهمیم، در واقعیت دو فرض داریم: ۱. ارسال نبی ۲. عدم ارسال نبی اگر فرض اول اتفاق افتاده باشد، همان طور که خودتان هم گفتید، معجزه نشانه یقینی برای اثبات نبوت است و خدا مدعیان دروغین را برای جلوگیری از گمراهی بشر رسوا میکند. اما اگر فرض دوم اتفاق افتاده باشد، دیگر قطعا هدف از دادن معجزه، اثبات نبوت نبوده است. حالا سوال من این است که چرا شما فرض اول را انتخاب کردید که مصادره به مطلوب شود؟ چرا فرض دوم را پیش فرض نگرفتید؟ وقتی دو احتمال اینجا داریم نمیتوانیم به معجزه اعتماد کنیم چون ممکن است اصلا پیامبری نیامده باشد که معجزه بخواهد نشانه ای برای اثبات نبوت او باشد.  
دوست عزیز اگر مجددا مطالعه بفرمایید، مشخص می شود بنده هیچ یک از دو فرض را به شکل اثبات یا انکار شده، به عنوان مقدمه استدلال در نظر نگرفتم. بله، این دو فرض به شکل یک قضیه منفصله مورد توجه قرار گرفته است؛ همین و بس. تنها فرضی که ما در نظر گرفتیم این بود که آدمی بواسطه مشکلاتی که پیش روی او است، از خداوند حکیم، انتظار مداخله دارد. اما این که خدا مداخله کرده یا نکرده (نبی فرستاده یا نفرستاده) معلوم نیست تا این که معجزه را می بینیم. با مشاهده معجزه این استدلال شکل می گیرد که این شخص مدعی، یا نبی الهی هست یا نیست(قضیه منفصله)؛ اگر نیست، پس بر خدا لازم است رسوایش کند؛ اما چون خدا رسوایش نکرده می فهمیم نبی الهی است.
فروردین said in با سلام مجدد خدمت شما
با سلام مجدد خدمت شما اما بسیاری از کارها را می‌توان مثال زد که از نظر ما خوب به نظر می‌رسند اما خدا بنا بر مصلحتی که ما نمی‌دانیم انجامشان نداده است؛ بدون اینکه خللی در صفاتش پدید آید. در واقع آن کاری که ما می‌پسندیم لزوماً مد نظر خدا نیست.
با سلام ببینید بزرگوار ارسال یا عدم ارسال وحی، با عقل فهمیده میشود نه تجربه. پس نمیتوانید نتیجه بگیرید انجام نشده است.  عقل به این نتیجه رسیده که خداوند رسول می فرستد. شما ادعا دارید بسیاری کارها بوده که خدا انجام نداده است. شما چه طور فهمیدید انجام نداده است؟ اگر با عقل فهمیده اید، در اینجا هم با عقل باید بفهمید نه با تجربه. چون تجربه راهی به این مسئله ندارد. اگر با تجربه فهمیده اید، پس ربطی به موضوع ما ندارد. چون ارسال یا عدم ارسال رسول با عقل فهمیده میشود. و الا تجربه ی ما فقط مدعیان نبوت با معجزه را می بینید نه واقعی یا دروغین بودنش را. انسان در صورتی متوجه میشود این مدعی، رسول خدا است که با عقل، ضرورت نبوت اثبات شود.... و الا اگر با عقل اثبات نشود، چه دلیلی دارد خداوند به دروغگو معجزه ندهد؟ میتواند بدهد. مثلا ما با عقل میگوییم باید خدا به من ۱۰۰ میلیون بدهد چون دعا کردم، اما خدا نمیدهد. ندادن ۱۰۰ میلیون امری تجربی و ملموس است. اما پیامبر نبودن یک شخص، امری تجربی و ملموس نیست تا با تجربه به اثبات یا رد آن پرداخت...    
دوست عزیز اگر مجددا مطالعه بفرمایید، مشخص می شود بنده هیچ یک از دو فرض را به شکل اثبات یا انکار شده، به عنوان مقدمه استدلال در نظر نگرفتم. بله، این دو فرض به شکل یک قضیه منفصله مورد توجه قرار گرفته است؛ همین و بس. تنها فرضی که ما در نظر گرفتیم این بود که آدمی بواسطه مشکلاتی که پیش روی او است، از خداوند حکیم، انتظار مداخله دارد. اما این که خدا مداخله کرده یا نکرده (نبی فرستاده یا نفرستاده) معلوم نیست تا این که معجزه را می بینیم. با مشاهده معجزه این استدلال شکل می گیرد که این شخص مدعی، یا نبی الهی هست یا نیست(قضیه منفصله)؛ اگر نیست، پس بر خدا لازم است رسوایش کند؛ اما چون خدا رسوایش نکرده می فهمیم نبی الهی است.
وقتی شما درباره چیزی که از آن خبر نداریم استدلال آورده اید قطعا یکی از دو پیش فرضی که گفتم را انتخاب کرده اید وگرنه استدلال درباره چیزی که نمیدانیم ممکن نیست و باطل است. یا نبی آمده که معجزه، نشانه یقینی تشخیص اوست یا نبی نیامده که دیگر معلوم میشود معجزه اصلا راهی برای اثبات نبی نیست. وقتی شما ادعا کردید که معجزه نشانه یقینی تشخیص نبی است، بسیار واضح است که قطعا شما فرض اول را پیش فرض استدلال خود قرار دادید وگرنه میگفتید که نمیتوان به معجزه اعتماد کرد به دلیل اینکه شاید نبی نیامده و معجزه اصلا برای تشخیص نبی نباشد.  
شما ادعا دارید بسیاری کارها بوده که خدا انجام نداده است. شما چه طور فهمیدید انجام نداده است؟
بحث من در مورد فرض استدلال شما بود که فرمودید اگر خدا کاری که مد نظر شماست را انجام ندهد باعث نقصان در صفاتش می‌شود ... این شیوه استدلال، ایرادی شبیه به اشکالات برهان شر دارد.    خیلی مسائل هستند که ممکنه بر اساس فکرمان آنها را به عنوان خوب یا بد ارزیابی کنیم. اما قرار نیست خدا همیشه مطابق ارزیابی ما تصمیم بگیرد. به طور مثال ما حکمت آفرینش ویروسها را ممکنه ندانیم اما این نشانه نقص صفات خدا نیست، بلکه می‌تواند ناشی از ضعف دانش ما باشد.   اینجا موارد تجربی به ما نشان می‌دهند که عقلمان احاطه کامل به حکمت خدا ندارد. پس با این دانش ناقص نمی‌تونیم در مورد حکمت خدا تعیین تکلیف کنیم.
یا نبی آمده که معجزه، نشانه یقینی تشخیص اوست یا نبی نیامده که دیگر معلوم میشود معجزه اصلا راهی برای اثبات نبی نیست.  
دوست عزیز مجددا به کلام بنده دقت بفرمایید: شخص مدعی نبوت که دارای معجزه  است، یا حقیقتا نبی الهی است یا نیست؛ اگر حقیقتا نبی الهی نیست خدا باید رسوایش کند؛ و چون رسوایش نمی کند پس حقیقتا نبی الهی است.  
اگر حقیقتا نبی الهی نیست خدا باید رسوایش کند؛ و چون رسوایش نمی کند پس حقیقتا نبی الهی است.
اگر خدا نبی بفرستد باید غیر نبی را رسوا کند تا این دو از هم تشخیص داده شوند اما وقتی خدا پیامبر نفرستاده باشد، دیگر نیاز به رسوایی نیست چون هیچ کسی پیامبر نیست که بخواهد با غیر پیامبر اشتباه شود و خدا بخواهد رسوایش کند بلکه همه مدعی دروغین و خود به خود رسوا هستند. اگر خدا پیامبر نفرستاده باشد، دیگر نه نیاز به تایید نبی است، نه نیاز به رسوایی دیگران و نه دیگر معجزه نشانه اثبات نبوت است و نه سکوت خدا به منزله تایید مدعی است. همه این موارد ناشی از پیش فرض قرار دادن فرض اول است. وقتی هدایت وجود نداشته نباشد، گمراهی ای هم وجود ندارد که لازم باشد جلوی آن گرفته شود.  
فروردین said in شما ادعا دارید بسیاری کارها
بلکه می‌تواند ناشی از ضعف دانش ما باشد.
دقت بفرمایید  در خلف، فرض خلاف یک احتمال است و یقین نداریم. اما در تجربه یقین داریم. مثلا ما با استدلال به ضرورت نبوت می رسیم اما شما می گویید احتمال دارد مانعی باشد. یک طرف استدلال داریم اما طرف دیگر احتمال است. حالا طبق استدلالی که عرض کردم فرض می کنیم موانع تداوم دارند اما این فرض با استدلالمان مبنی بر ضرورت نبوت، در تضاد قرار می گیرد. وقتی بین یک استدلال با یک احتمال تضاد برقرار میشود کدام یک رد میشود؟ قطعا احتمال رد میشود. در مواردی که شما می گویید داستان متفاوت است. ما با یک مثال نقض یقینی روبرو هستیم نه یک احتمال.
حالا طبق استدلالی که عرض کردم فرض می کنیم موانع تداوم دارند اما این فرض با استدلالمان مبنی بر ضرورت نبوت، در تضاد قرار می گیرد.
ضرورت نبوت حکم استدلال شماست، «عدم تداوم موانع» هم یک مقدمه در این استدلاله که بایستی اثبات شود. تا وقتی مقدمه را اثبات نکرده اید، استدلال شما کامل نیست که بخواهید از آن نتیجه‌گیری کنید.   و اگر از حکم استدلال برای تایید مقدمات استدلال استفاده کنید، دچار یک استدلال دوری میشیم.   ​​​​​​در مورد اهمیت احتمالات هم می‌تونید به «نکته چهارم» که قول سدید گرامی فرمودند مراجعه کنید.   ​​​​​​پ.ن: از کارشناس محترم متشکرم به خاطر راهنمایی‌های ارزشمندشان
قول سدید said in با عنایت به نکات مذکور، به
با عنایت به نکات مذکور، به نظر می رسد باید صورتبندی ادله ضرورت نبوت را به شکل زیر پی گرفت:  حال، اگر ابعاد این انحراف گسترده باشد و کسی به دروغ مدعی گردد از جانب خدا آمده و مایه گمراهی اکثر انسانها در طول زمان شود، بر خدا لازم است برای ایصال مردم به اهداف متعالی و جلوگیری از گمراه شدن، این مانع را از پیش رویِ آنها بردارد و آن دروغگو را رسوا کند. اگر خداوند شخص دارای معجزه را رسوا نمی کند، می فهمیم که این شخص همان منجی است که برای تعلیم و تربیت انسان آمده است و چون مدعی وحی تشریعی است، به او نبی می گوییم (وگرنه به او امام می گوییم).
سلام کارشناس عزیز من با نکته پنجم شما موافق بوده و هستم. اما شما در عین اینکه به اذا جا الاحتمال در این موضوع اعتبار بخشیدید، اما برای حل و فصل ماجرا به نظر ناکام ماندید. در جواب نقل بالا : شاید مانعی وجود دارد که خدا رسوا نمیکند. به قول دوستان شاید خدا میخواهد اما موانعی یا حکمتی یا محدودیتی هست که نگذاشته این اتفاق بیفتد‌ لذا به نظرم  آنچه در صدد بیانش هستید، عقیم است. به عبارت ساده تر ، پاسخ شما گرفتار همان اشکالی است که به آن اعتبار داده اید.  
فروردین said in حالا طبق استدلالی که عرض کردم
حالا طبق استدلالی که عرض کردم فرض می کنیم موانع تداوم دارند اما این فرض با استدلالمان مبنی بر ضرورت نبوت، در تضاد قرار می گیرد.
ضرورت نبوت حکم استدلال شماست، «عدم تداوم موانع» هم یک مقدمه در این استدلاله که بایستی اثبات شود. تا وقتی مقدمه را اثبات نکرده اید، استدلال شما کامل نیست که بخواهید از آن نتیجه‌گیری کنید.
من از ابتدا قصدم ورود به بحث ضرورت نبوت نبوده است. و نمیدانم مقدمات شما چه هستند. اما فی الجمله چنین مقدمه ای، به نظرم نرسیده است. مثل این است که بگوییم خداوند خودش مانعی را خلق کند که جلوی هدفش را بگیرد... به نظر بی معناست... شما اگر مانعی عینی و حقیقی دارید، قطعا مورد هدف خدا نبوده و الا خدا خودش جلوی هدف خودش را که نمیگیرد. به هر حال متوجه نمیشوم چرا باید برای هدفی که برای خدا ساختیم، یک مانع از سوی خدا هم فرض کنیم؟! برای من که بی معناست! یک خود درگیری است! مثل این است که بگوییم خدا کار عبث کرده است.  
بله صحیحتر اینه که به جای واژه «مانع»، از واژه «حکمت» استفاده کنیم. به طور مثال قرار دادن اطلاعاتی در اینترنت از طرف خدا به هدایت ما کمک می‌کند اما شاید خدا بنابر حکمتی نخواهد چنین مداخله‌ای انجام دهد.
شاید مانعی وجود دارد که خدا رسوا نمیکند.
 بله در اینجا هم بایستی یک بند به استدلال اضافه شود برای اثبات اینکه حکمتی دیگر مانع انجام این کار نیست.  
فروردین said in بله صحیحتر اینه که به جای
بله صحیحتر اینه که به جای واژه «مانع»، از واژه «حکمت» استفاده کنیم. به طور مثال قرار دادن اطلاعاتی در اینترنت از طرف خدا به هدایت ما کمک می‌کند اما شاید خدا بنابر حکمتی نخواهد چنین مداخله‌ای انجام دهد.
تغییر واژگان که مشکل را حل نمیکند. باز خود درگیری است خدا با خودش دعوا ندارد  شما تنها میتوانید یک طرف ماجرا را داشته باشید و آن طرف ، طرف احتمال نیست.
فروردین said in بله صحیحتر اینه که به جای
شاید مانعی وجود دارد که خدا رسوا نمیکند.
 بله در اینجا هم بایستی یک بند به استدلال اضافه شود برای اثبات اینکه حکمتی دیگر مانع انجام این کار نیست.
چنین مقدمه ای ندارم و برایم بی معناست شما که دارید صورت استدلال برای اثبات ضرورت نبوت را بنویسید به گونه ای که یکی از مقدماتش، همین باشد که می گویید.  
باز خود درگیری است خدا با خودش دعوا ندارد 
آنچه «خود درگیری» می‌نامید در خیلی از موارد مشاهده میشه. خیلی جاها به نظر می‌رسه که خدا خواسته که کارها با تزاحم بین موجودات پیش بره. همچنین خیلی از مثالها نشان می‌دهند که انگار خدا از خرق عادت اکراه دارد حتی در جایی که مداخله مستقیم او برای ما مطلوب به نظر می‌رسد.   کارهای خدا حکیمانه اند اما برای درک این حکمت بایستی اطلاعات کامل داشته باشیم. در صورت نداشتن اطلاعات کامل نمیتوانیم قضاوت کاملی در مورد این حکمت داشته باشیم و بالطبع تعیین تکلیف برای حکمت خدا هم می‌توند با خطاهایی همراه شود.
فروردین said in باز خود درگیری است
آنچه «خود درگیری» می‌نامید در خیلی از موارد مشاهده میشه. 
اینها ساخته ذهن شماست... شما احتمالات ساختگی را بریزید دور، تا خود درگیری در کار خدا نبینید.    
فروردین said in باز خود درگیری است
انگار خدا از خرق عادت اکراه دارد حتی در جایی که مداخله مستقیم او برای ما مطلوب به نظر می‌رسد.
نگاه کنید هر چیزی شما به خدا نسبت میدهید ، ریشه تجربی ندارد بلکه ریشه عقلی دارد. اینکه خدا از چیزی اکراه دارد باید دلیل داشته باشد.. اینکه فلان چیز، مطلوب خداست نه مطلوب ما، باید دلیل داشته باشد. اینکه خدا پیامبر می فرستد یا نمی فرستد، عقلی است. و الا بدون در نظر گرفتن این مسئله ما با چند انسان طرفیم که ادعای نبوت دارند. نه اثبات میشود و نه نفی میشود. در این مسائل، مثال نقض معنا ندارد مگر با دلایل عقلی... شما بدون توجه به این مسائل یک فرضیاتی برای خودتان می سازید و جنگ زرگری درست می کنید... در حالی که همه این ها، ساختگی است و مبنای عقلی ندارد.  
بیت المعمور گرامی، آنچه در جهان مشاهده می‌کنید فعل خداست و این افعال گاهی تصورات ما را به چالش می‌کشند.  وقتی تزاحمی در بین موجودات جهان می‌بینیم، هر گونه تصوری که این تزاحم را مخالف حکمت میبیند بایستی اصلاح شود. وقتی عدم دخالت خدا را در جایی که دخالت مستقیمش مطلوب ماست به شیوه تجربی مشاهده می‌کنید، پس نتیجه میگیریم که حکمت خدا لزوماً بر مطلوب ما مطابقت ندارد. این اصطلاح «خود درگیری» در نوشته شما مطرح شد و البته وقتی نقص دانش خود را در نظر بگیریم و بگذاریم در کنار موارد مختلفی که از افعال خدا مشاهده کرده‌ایم و در توجیهشان ناتوان بوده‌ایم، به این نتیجه می‌رسیم که فرمول بندی حکمت خدا و پیش‌بینی اش کار ساده‌ای نیست.   به طور خلاصه، پیش‌بینی رفتار خدا نباید بر اساس فرضهایی صورت پذیرد که با مشاهدات تجربی در تضاد باشند.
فروردین said in بیت المعمور گرامی، آنچه در
 با مشاهدات تجربی در تضاد باشند.
عرض شد که نفرستادن نبی یا تداوم موانع یا حکمت یا هر اسم دیگری که رویش گذاشتید، مشاهدات تجربی نیستند  اصولا چنین مواردی در دایره و حیطه مشاهدات تجربی گنجانده نمیشود. قبلا توضیح دادم. آنچه شما مدعی آن هستید، احتمالات ساختگی و ذهنی شما هستند برای ایجاد یک خود درگیری در فعل خدا که امری بی معناست.    
فروردین said in بیت المعمور گرامی، آنچه در
بیت المعمور گرامی، آنچه در جهان مشاهده می‌کنید فعل خداست
بله اما بحث ما در این مورد نیست. مدعی صادق و کاذب ، هر دو فعل خداست. اما بحث ما تشخیص و تمایز این دو فعل و مانندش در نسبت با خدا است. اینکه بیاییم خودمان، برای اهداف خداوند، مانعی بتراشیم یعنی خود درگیری... خداوند  یا این هدف را دارد یا ندارد... اگر دارد ، خودش جلوی هدف خودش را نمی گیرد مگر اینکه خدا را دیوانه بدانید که کار عبث میکند... اگر ندارد که نیازی به جنگ زرگری و دعوای ساختگی نداریم.            
جناب بیت المعمور، بحثهای جزئی بایستی بر مبنای یک سری قواعد کلی اثبات شده بنا شوند. در اینجا بایستی قواعدی کلی برای نحوه رفتار خدا مطرح کنید که علاوه بر داشتن اثبات،  دارای مثال نقض نباشند. در نتیجه بایستی با شواهد تجربی نیز سازگار باشند.   لطفاً این قواعد را مطرح بفرمائید و روند استدلال خود را برای اثبات موقت بودن موانع نبوت، با شروع از این قواعد کلی مشخص سازید. ممنون
فروردین said in جناب بیت المعمور، بحثهای جزئی
جناب بیت المعمور، بحثهای جزئی بایستی بر مبنای یک سری قواعد کلی اثبات شده بنا شوند. در اینجا بایستی قواعدی کلی برای نحوه رفتار خدا مطرح کنید که علاوه بر داشتن اثبات،  دارای مثال نقض نباشند. در نتیجه بایستی با شواهد تجربی نیز سازگار باشند.   لطفاً این قواعد را مطرح بفرمائید و روند استدلال خود را برای اثبات موقت بودن موانع نبوت، با شروع از این قواعد کلی مشخص سازید. ممنون
شواهد تجربی جنبه ایجابی دارند نه سلبی... یعنی تجربه می گوید افعال خدا اینطوری هستند. مثلا در زمان حاضر ما فقط به صورت تجربی و عینی، شاهد مدعی نبوت و اعجاز نیستیم. این یک تجربه است. اما تجربه نمیتواند بگوید در طول تاریخ هیچ مدعی یا هیچ اعجازی نبوده است. تجربه در این موارد فقط در زمان ما جوابگو است... بعلاوه اصلا تجربه نمیتواند اعجاز بودن یا نبی بودن را بفهمد تا بعد بخواهد آن را نفی کند.... پس تجربه فقط میتواند ظواهر ( مثلا وجود مدعی نبوت ) را در عصر خودمان متوجه شود.‌یا نهایتا متواترات ( مثلا وجود مدعی نبوت )  باز در جنبه ظاهر معتبر بداند. سازگاری ظواهر با آنچه عقل فهمیده ، طبیعی است. مثلا ما می گوییم باید خدا رسول و کتابی فرستاده باشد، در ظاهر امر هم می بینیم افرادی ادعای نبوت و کتاب دارند. این سازگاری بله وجود دارد. اما اینکه واقعا نبی هستند نیاز به برهان عقلی دارد و تجربه راهی به آن ندارد که این مطلب در تاپیک های قبلی مفصل بحث شد.... یا مثلا ما می گوییم مختار هستیم و خداوند نیز هدفی از آن داشته است. خداوند نمیخواهد با اجبار ما را به مسیر خاصی ببرد. در ظاهر هم آن را درک و وجدان می کنیم که مختار هستیم و کارهایمان از سر جبر خدا نیست. یا می گوییم خداوند هادی و کامل است و هدفش کمال ما و هدایت ما است و اگر غیر از این باشد، نقص در صفات او خواهد بود و کارهای او عبث و بی حکمت است. لذا در چهارچوب اختیار و کمال و هدایت و اینگونه گزاره های کلی همه چیز را تعریف می کنیم.... اگر موانع دائمی به عنوان یک فرض خیالی وجود داشته باشد، پس هادی بودن خدا زیر سوال می رود....و این فرض های ساختگی همان جنگ زرگری و خودساخته است که بارها تکرار کردم. تنها مفر و راه نجات این است که بگوییم، خداوند با عقل هدایت میکند. اما پر واضح است که عقل کافی نیست. اینکه عقل کافی است یا نه، یک امر وجدانی و عقلی است. و نمیتوان بحث و جدل کرد... فقط میتوان تذکر دارد و روی نکاتی تاکید کرد تا متوجه شویم عقل کافی نیست... مثلا بحث معاد را پیش بکشیم یا سردرگمی بشر و جهل بشر در موارد متعدد یا مانند آن... نکته پایانی اینکه در این مسیر نباید دچار مغالطه صفر و صد شویم که قبلا هم توضیح دادم...      
سلام علیکم میل به آشنایی و شناخت از خود ( چیستی و ماهیت انسانی ) و غایت ( هدفی مطابق با واقع که ذیل آن زندگی و هدف از هستی او را تبیین کند )   در این میل آدمیان مشترکند و سبقه آن به پیش از فلسفه اندیشی و فلسفه ورزی مدون یعنی به ابتدای خلقت و نطق در آدمی میرسد .   بعد از اندیشه ورزی در چیستی و غایت آدمی فلاسفه و اندیشمندانی که بقوای عقل به میدان آمدند نظریه پردازی را از هستی شناسی و بعد خودشناسی آغاز کردند و جسته و گریخته به فلسفه زندگی و فلسفه سعادت پرداختند .   اما این میل ذاتی در بیان کلام اسلامی در قالب قاعده لطف بیان گردیده . بدین معنی که فرستادن انبیا و رسولان و رسولان انبائی اعم از حجج الهی و مومنین بالله ، اتفاقیست از نوع نعمت ، نعمت هدایت  (پس کسانی که کفران آن ( کفران نعمت ) نمودند نیز  خودشان ، خودشان را از لطف محروم میکنند و دور و لعن میشوند ) خداوند در سوره آل عمران به این میل ذاتی اشاره میکند که در مومنین هم به همین وجه وجود دارد چراکه اقتضای ماهیت انسانی است  الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ پاسخ این نیاز از سوی صانع لازم است . کسی که انسان را چنین کامل و تمام خلق و هست میکند و صورت جسمی آن را شکل میدهد ، پس هنگامی که به او قوه نطق هم میدهد بنا بر اقتضای این موهبت هم به او توجه دارد . دلیل ارسال انبیا و رسوالان این نیاز ذاتی انسانی است . که خداوند از روی لطف و عنایت و مرحمت به مخلوقات منعمشان میکند . ولی شرط دیگر لازمه پذیرش مخلوق است  إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا ( ۳- انسان )        
جناب بیت العمور اگر استدلال خود را به طور مدون مطرح بفرمائید، متوجه نقش گزاره‌های تجربی خواهید شد. گزاره‌های تجربی به طور مستقیم به نبوت نمی‌پردازند اما مثالهای نقضی می‌شوند برای قواعدی که در خصوص نحوه رفتار خدا مطرح فرمودید. اگر قرار بود خدا طبق قواعد مورد نظر شما رفتار، دنیای ما خیلی متفاوت با آن چیزی که هست می‌بود.   استدلال شما برای عدم تداوم موانع نبوت  دارید یایستی به شکل مدون بیان شود. با ذکر قواعد کلی که مد نظر دارید و نتیجه گیری های جزئی. یک استدلال با بندها و شروع و پایان مشخص.   اجازه دهید روی تکمیل این بند متمرکز شویم:
اگر موانع دائمی به عنوان یک فرض خیالی وجود داشته باشد، پس هادی بودن خدا زیر سوال می رود....
شما معتقدید که موانع دائمی باعث زیر سوال رفتن هدایتگری خدا می‌شوند. اما چنین اعتقادی را در مورد موانع موقت ندارید.   همچنین معتقدید که عدم فعالیت خدا از طریق خرق عادت باعث زیر سوال رفتن هدایتگری اش می‌شود، اما عدم دخالت در مسائلی که مربوط به دین نباشند باعث زیر سوال رفتن قدرت، مهربانی و سایر صفات خدا نیستند.   این نتیجه‌گیری‌ها مبتنی بر یک سری پیشفرضهای ذهنی است که بایستی بیان شوند تا قابل بررسی باشند.      
فروردین said in جناب بیت العمور
گزاره‌های تجربی به طور مستقیم به نبوت نمی‌پردازند اما مثالهای نقضی می‌شوند برای قواعدی که در خصوص نحوه رفتار خدا مطرح فرمودید. 
بارها و بارها این مطلب را توضیح دادم مثال نقض غیر از احتمال است. مثالهای نقض، اگر در مصادیق باشند، سور کلی قضایا را اصلاح میکنند. و قبلا توضیح دادم واقعیات هستی یا به قول شما مثال نقض ، نقش موثری در معارف دارند. و همچنین مثالهای نقض در صورتی حجیت دارند که یقینی باشند اما اما اما عدم تداوم نبوت، نه تجربی است، نه مثال نقض محسوب میشود. این فقط یک احتمال است که تجربه امکان اثباتش را ندارد. این گزاره خارج از حیطه تجربه است. مطلب خیلی واضح است انتظار می رود مطالب ساده را توجه کنید و بیراهه نروید... من نمیتوانم یک مطلب را بارها و بارها توضیح دهم و شما دوباره همان سوال را تکرار کنید!  
فروردین said in جناب بیت العمور
استدلال شما برای عدم تداوم موانع نبوت  دارید یایستی به شکل مدون بیان شود. با ذکر قواعد کلی که مد نظر دارید و نتیجه گیری های جزئی. یک استدلال با بندها و شروع و پایان مشخص.
گرچه استدلال بنده مدون و بر اساس قواعد کلی روشن است. و بسیار ساده و قابل فهم می باشد. اما از همان ابتدا که من وارد بحث شما شدم، به خاطر اثبات چنین مسئله ای نبود. و وظیفه ای ندارم چنین کاری انجام بدهم. بنده وارد بحث شدم تا ادعاهای شما و اشکالات شما را رد کنم. مثلا در مورد قاعده اذا جاء الاحتمال یا مثال نقض و مانند آن... ضمنا برخی اشکالات مربوط به شکل قضایا هستند و برخی مربوط به مواد قضایا  میتوان بدون پرداختن به مواد قضایا، به شکل قضایا نقد وارد کرد. یا بالعکس...     
فروردین said in جناب بیت العمور
شما معتقدید که موانع دائمی باعث زیر سوال رفتن هدایتگری خدا می‌شوند. اما چنین اعتقادی را در مورد موانع موقت ندارید.
چون موانع دائمی، هدایت خدا را ملغی می کند. و این یعنی عبث بودن خلقت... چیزی که صد در صدش نفی میشود دیگر جای بحث و چک و چانه ندارد... اما چیزی که مقداری منفعت دارد، جای بحث و چک و چانه دارد... خدا کار خودش را میکند، چهار تا ظالم و چهار تا عامل طبیعی ( شما بخوان تزاحم) کار خودشان را می کنند.  شبیه مسئله شرور و خلقت جهان... خیر کثیر ...  این هم چند بار گفتم نمیتوانم بیش از این تکرار کنم...
فروردین said in جناب بیت العمور
همچنین معتقدید که عدم فعالیت خدا از طریق خرق عادت باعث زیر سوال رفتن هدایتگری اش می‌شود، اما عدم دخالت در مسائلی که مربوط به دین نباشند باعث زیر سوال رفتن قدرت، مهربانی و سایر صفات خدا نیستند.
در مورد اختیار توضیح دادم حتی در تاپیکهای دیگر خداوند کمال اختیاری میخواهد نه اجباری... حتی پیامبران از سر اختیار بوده که پیامبر شده اند به همین جهت خداوند کارخانه تولید پیامبر ندارد که فرت و فرت پیامبر تولید کند و دنیا را پر کند... پیامبران محدود هستند و خداوند به صورت مدیریت شده این ها را فرستاده است... و همینطور گفته ام کثرت معجزه از یک پیامبر، استدلال او را قوی تر نمیکند. معجزه یک برهان است که با یکبار آمدن، حجت را تمام میکند... و قرار هم نیست مردم تحت تاثیر احساسات و شگفت زدگی و جو زدگی ایمان بیاورند.. یا حق
بسیار خوب. پاسخ شما باعث شد که به پیش‌فرض‌های بحث آگاهی بیشتری پیدا کنیم.   اجازه دهید یک مورد از این فرضها را بررسی کنیم:
چون موانع دائمی، هدایت خدا را ملغی می کند. و این یعنی عبث بودن خلقت...
​​​​​​در اینجا فرض شده است که خلقت انسان و هدایت او صرفاً با عقل کاری عبث است. اما وقتی مذهب به او اضافه می‌شود خلقتش دارای فایده می‌گردد: ​​​​ انسان + عقل = عبث انسان + عقل + مذهب = دارای فایده   خود این فرض ناشی از یک مدلسازی در خصوص ارزشمندی انسان  است. لازمه بیان این موضوع، اثبات دو فرض زیر است: - خلقت انسانی که صرفاً جنبه‌های اخلاقی و معرفتی حاصل از عقل را می‌داند عبث است. - دانستن مجموعه تعالیم فراعقلی مذهب برای ارزشمند شدن انسان لازم است.   اما تعالیم فراعقلی همان طور که از نامشان برمی‌آید، از طریق عقلی و به شکل برون دینی قابل اثبات نیستند. به طور مثال اثبات این که نماز به همان شکلی که در مذهب آمده باعث ارزشمندی انسان می‌شود، مسئله ای است که اثبات آن به شکل برون دینی مشکل به نظر می‌رسد.   برای عقایدی مثل معاد، اگر اثبات عقلی داشته باشیم دیگر فراعقلی نیستند. مگر جزئیاتشان، مثل شرح نعمتهای بهشتی که با منابع درون دینی قابل فهم اند. حال باید ثابت کنیم که به طور مثال دانستن جزئیات نعمتهای بهشتی برای «عبث نبودن خلقت انسان» لازم است ...     خلاصه این که ما کار زیادی روی این استدلال داریم. زمانی یک استدلال مدون داریم که تمام فرضهای آن ذکر شده باشند و تمام بندهای استدلال یا بدیهی باشند یا توسط بندهای قبلی اثبات شده باشند.
فرض هایتان هم اشتباه است عبث بودن غیر از بی فایده بودن است... عبث بودن تابع هادی بودن خداوند است.. نه اینکه بگوییم عقل بی فایده است... یا انسان بدون دین ارزشمند نیست....  
حتی اگر احتمال این وجود داشته باشد که انسانی با اختیار خود به وحی الهی و نبوت برسد، کافی است که خداوند به مدعیان دروغین معجزه ندهد تا این جایگاه هدایت برای مردم و مدعیان صادق محفوظ بماند. خداوند هیچگاه حجت عقلی را به شیطان واگذار نمیکند... یا حق
خب من پست را ویرایش کردم و از واژه عبث استفاده کردم.حالا می‌مونه اثبات فرضهای استدلال.
اولا که فرضها را اصلاح نکردید هنوز دوما آنچه نوشتید ربطی به مطالب بنده ندارد. یک مثال می زنم اگر فرض کنیم خداوند میخواهد با عقل ما را هدایت کند، معنا ندارد بگوییم احتمال دارد موانعی باشد که نمی گذارد هدایت شویم پس اصلا عقل برای هدایت نیست. و کلا هدایت عقل را منکر می شویم چرا؟ به خاطر یک احتمال و توهم ساختگی بعد هم اسمش را می گذاریم اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال... این خود درگیری و جنگ زرگری را بگذارید کنار و روش منطقی در پیش بگیرید در مورد نبوت نیز همین مسئله جاری است... اگر فرض کنیم خداوند میخواهد از طریق نبی ما را هدایت کند، نمیتوانیم بگوییم شاید یک موانعی هست ... امیدوارم دیگر بر این روش پافشاری نکنید... اما اینکه عقل کافی است یا نه؟ بحث دیگری است که به عقل و وجدان خودتان واگذار کردم. و گفتم حتی اگر احتمال داشته باشد، انسانی با اختیار به درجه نبوت برسد و وحی دریافت کند، خداوند به خاطر همین احتمال نباید به هیچ دروغگویی معجزه بدهد. مثل این است که خدا حجتی در اختیار عقلتان بگذارد که خدا را انکار کنید.  اینجا هیچ مانعی وجود ندارد و ریش و قیچی دست خداست...اینجا احتمالات ساختگی جایی ندارند...
اما اینکه عقل کافی است یا نه؟ بحث دیگری است که به عقل و وجدان خودتان واگذار کردم.
فکر می‌کنم منظور شما این است که عقل پاسخ تمام سوالات ما را نمی‌دهد و نقاط ایهامی را باقی می‌گذارد. اما با تکیه بر مذهب نیز نقاط ابهامی باقی می‌مانند. حالا شما معتقدید که حداقل برخی ابهامهای باقی مانده پس از تعقل مانع از رستگاری اند اما هیچ یک از ابهامهای باقی مانده پس از رجوع به منابع دینی مانع رستگاری نیستند. پس باید اثبات کنید که برخی ابهامهای باقی مانده پس از تعقل که توسط مذهب قابل رفع اند، مانع سعادت اند.  اثبات لازم بودن حداقل یکی از جنبه های فراعقلی مذهب در اینجا لازم است. که این اثبات بایستی به شکل برون دینی انجام شود.
اگر فرض کنیم خداوند میخواهد از طریق نبی ما را هدایت کند، نمیتوانیم بگوییم شاید یک موانعی هست ...
این فرضی که می فرمائید دقیقاً حکم استدلال شماست. از حکم استدلال نمی‌توان به عنوان بحشی از مقدمات استدلال استفاده نمود. ضمن این که حداقل وجود موانع موقت با توجه به مثالهایی که ذکر شد کاملاً حس می‌شود.   ارائه نشدن یک نسخه از این استدلال به شکل مدون و مرتب باعث سردرگمی در بحث شده. البته درک می‌کنم که شاید دوستان فرصت کافی برای تدوین یک استدلال مرتب نداشته باشند و تا همینجا که به پیشبرد بحث کمک نموده‌اند متشکرم.  
فروردین said in اما اینکه عقل کافی است یا نه؟
این فرضیکه می فرمائید دقیقاً حکم استدلال شماست. از حکم استدلال نمی‌توان به عنوان بحشی از مقدمات استدلال استفاده نمود.
قبلا گفتم به شما میتوان به شکل قضایا نقد وارد کرد بدون اینکه به مواد قضایا کاری داشت.... این نقد، شکلی است... شما میخواهید با احتمالات ذهنی، چیزی را رد کنید. به قول کاربر دیگر : "خداوند میخواهد اما مانع وجود دارد..." این جمله اشکال دارد... ما کاری نداریم به اینکه آیا "خواستن خدا " اثبات شده یا نشده؟    
جناب بیت المعمور نکته اول اینکه ضرورت ارسال وحی یه بحث است و فعلیت پیدا کردن آن بحثی دیگر وقتی ارسال ضروری باشد ولی به دلیل مانعی فعلیت پیدا نکرده باشد، بیان فنی تر این است که بگیم ضرورت ارسال به دلیل وجود مانع، موقتا ساقط شد و به ضرورت عدم ارسال تغییر کرد. اگر بگیم ارسال ضروری بود ولی خدا به خاطر مانع، وحی نفرستاد، بیان دقیقی نیست و ما را دچار تناقض میکند به دلیل اینکه خدا همه کار های ضروری را انجام میدهد و اگر خدا این کار ضروری را انجام ندهد حکمتش زیر سوال میرود و از طرفی مانع وقوعی و محدودیت های عالم ماده مانع از تحقق این هستند پس دچار تناقض میشویم یعنی با وجود مانع هم ارسال ضروری است چون خدا اسباب هدایت را در اختیار انسان میگذارد و هم عدم ارسال چون هیچ عاقلی وقتی میداند اگر چیزی را ارسال کند، به دلیل وجود مانعی ضایع میشود آن کار را انجام نمیدهد. نکته دوم اینکه ما یه اصل هدایت داریم یه ابزار های هدایت اصل هدایت ضروری است به شرطی که مانع وقوعی از تحقق آن وجود نداشته باشد و همان طور هم که میبینیم، اصل هدایت حداقل در ابزار عقل محقق شده و متوجه میشویم که مانعی از تحقق اصل هدایت نبوده. اما درباره ابزار های هدایت شما آمدید ادعا کردید که ارسال وحی به عنوان یکی از ابزار های هدایت، ضروری است و مانعی همیشگی هم وجود ندارد که جلوی آن را بگیرد و ضرورت ارسال آن را ساقط کند. اما این ادعا یک احتمال و توهم است چون شما هنوز اثبات نگردید که مانع همیشگی وجود ندارد. همان طور که شما احتمال ارسال داده اید. ما هم احتمال عدم ارسال به خاطر مانعی همیشگی را میدهیم. ما احتمالی آوردیم که احتمال شما را باطل کند. نکته سوم اینکه محدودیت های عالم ماده و موانع وقوعی قابل، ربطی به خدا ندارد که بگیم خدا میخواهد وحی ارسال کند و خودش جلوی خودش را گرفته و با خود درگیر است. دقت کنید این موانع، موانع قابل هستند نه فاعل. خدا میخواهد بدهد ولی اگر قابل، ظرفیتش را نداشته باشد که نمیشود. مثل اینکه شما بخواهی همه آب پارچ را بریزی تو لیوان. معلوم است که نمیشود. مشکل از لیوان است یا پارچ؟    
فروردین said in اما اینکه عقل کافی است یا نه؟
فکر می‌کنم منظور شما این است که عقل پاسخ تمام سوالات ما را نمی‌دهد و نقاط ایهامی را باقی می‌گذارد. اما با تکیه بر مذهب نیز نقاط ابهامی باقی می‌مانند.
مهم این نیست که نقاط ابهامی باقی می ماند مهم این است که خداوند کارش را انجام داده است. ما از ابتدا روی فعل خدا، صفات خدا و مانندش کار داریم... تفکر شما به مانند مثال زیر است : مثلا معلمی ، علمی را در سطح دیپلم داخل سی دی به شاگردانش می دهد بعد به معلم می گویند سطح فوق دیپلم و لیسانس را هم آموزش بده و معلم می گوید : نه  می گوییم چرا آموزش نمی دهی؟ می گوید چه فایده؟ به هر حال ابهام همیشه باقی می ماند.. چرا باید ابهام شما را کم کنم؟!  استدلال شما هم مثل همین معلم است... حالا دلیل آن میتواند از جهل یا بخل یا حسادت یا هر چیزی باشد که من کاری ندارم... اما خداوند منزه است از چنین کاری... خداوند برای تمامی این سطوح چیزی را کم نمی گذارد... لذا هیچ گاه به مدعی کاذب، معجزه نمیدهد...      
MHGM said in جناب بیت المعمور
وقتی ارسال ضروری باشد ولی به دلیل مانعی فعلیت پیدا نکرده باشد
چون دو طرف ماجرا، هم وزن نیستند.... یک طرف احتمال است یک طرف یقین است یعنی شما خودتان می گویید ارسال ضرورت دارد. اما از آن طرف می خواهید با احتمالی که در تضاد با ارسال است، ارسال را رد کنید... وقتی این دو در تضاد هستندفقط و فقط یکی میتواند درست باشد. و آن طرفی درست است و مبنا قرار می گیرد که اثبات شده باشد یا قوی تر باشد. پس احتمال نمیتواند مبنا باشد... اگر هم از ادعایتان برگردید و بگویید من اصلا ارسال رسول را ضروری نمی دانم ، پس اصلا نیاز به این جنگ زرگری ندارید.. وقتی نقد شما جای بحث دارد که ارسال را ضروری بدانید بعد بخواهید با حربه ی احتمال آن را رد کنید. اما توضیح دادم که این حربه عقیم است و تیرتان به سنگ خورده است...  
MHGM said in جناب بیت المعمور
این موانع، موانع قابل هستند نه فاعل.
مسئله ما قابل یا فاعل بودن نیست... مسئله این است که شما می خواهید با یک شاید  و احتمال ساختگی و فرضی ( = شاید موانعی دائمی در قابل  باشد)، ارسال نبی را رد کنید. و توضیح دادم که چنین استدلالی از پایه غلط است. اگر شما موانع قابل را اثبات کرده بودید که با شما بحث نمی کردم.  
یک طرف احتمال است یک طرف یقین است
هر دو طرف احتمال است احتمال دارد که مانع همیشگی نباشد و ارسال ضروری باشد. احتمال دارد که مانع باشد و ارسال ضروری نباشد. ما نیاز به اثبات چیزی نداریم. شما اول ادعا کردید ارسال ضروری است و باید اثبات کنید که مانع همیشگی وجود ندارد. هر وقت شما ادعای ظنی و احتمالی خود را اثبات کردید بعدش میتوانید از ما اثبات و اشکال یقینی بخواهید. ما نمیتوانیم ثابت کنیم که مانع وجود دارد شما هم نمیتوانید ثابت کنید که مانع وجود ندارد یعنی احتمال دارد که مانع وجود داشته یا نداشته باشد احتمال دارد که ارسال ضروری بوده یا نبوده باشد پس وقتی که هیچ کدام از افعال خدا خبر نداریم بهتر است که هر دو سکوت کنیم و برای خدا تعیین تکلیف نکنیم.  
در مورد مثال معلم، چه آن معلم در سطح دیپلم آموزش دهد و چه لیسانس و چه دکترا، به هر حال به یک سطحی اکتفا کرده. حالا تعیین عقلی این که این سطح اکتفا باید کجا باشه و این که به قول شما چه سطحی عبث است و چه سطحی عبث نیست، نیازمند استدلاله.   در مورد معنای عبارت «ضرورت ارسال پیامبر» به نظر می‌رسه اختلاف نظری به وجود آمده. اگر ضرورت ارسال را طوری تعریف کنیم که متضمن حکیمانه بودن ارسال باشد، پس اثباتش نیازمند استدلال بیشتری است. اما اگر ضرورت را مطلوب بودن بدون در نظر گرفتن موانع بدانیم، دیگر متضمن حکیمانه بودن نیست.   در یک استدلال مدون این تعاریف هم بایستی مشخص شوند. مشکل بحث ما این است که داریم با پستهای پراکنده کار می‌کنیم بدون تدوین یک استدلال مرتب.
MHGM said in یک طرف احتمال است
هر دو طرف احتمال است
این سخنتان بازگشت از ادعاهای پیشین است. شما بیش از ۴۰ پست با جناب فروردین، بحث می کردید و برای ضرورت ارسال نبی، استدلال اقامه می کردید. بعد از آن هم می گفتید اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال یعنی یک طرف استدلال است و طرف دیگر احتمال اکنون چه طور شده است که هنوز مهر و امضایتان خشک نشده، منکر گفته ها شده اید؟! بنده به شما گفتم ، نمیشود این همه صفحه استدلال بنویسید که ارسال نبی ضرورت دارد. بعد هم از قاعده مذکور استفاده کنید.اما حالا بگویید هر دو طرف احتمال است... قاعده اذا جاء الاحتمال در مقام اثبات به کار می رود نه در مقام نقض. اینجا شما با دو قضیه متضاد روبرو هستید که یکی از آنها دارای استدلال است و خودتان برایش کلی توضیحات و استدلال آوردید. اما طرف دیگرش فقط شاید و اگر و جهل است. پس نمی توانید ادعا کنید هر دو طرف احتمال است. وقتی می توانید بگویید دو طرف احتمال است که آن همه صفحه را به شرح استدلال نمی پرداختید... فقط این میان، جناب فروردین شبهه احتمال را به جان شما انداخت و شما تصور کردید که قاعده اذا جاء الاحتمال جاری شد و استدلال از هم پاشید که من به شما تذکر دادم دارید بیراهه می روید. یا حق  
موضوع قفل شده است