چرا تقلید؟

تب‌های اولیه

155 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

خیر البریه;101942 نوشت:
با سلام استخراج احکام شریعت ؛ کارهرکسی نیست و متخصص این حوزه فقهای شیعه اند . بنص احادیث ، تحلیل خمس با توجه به اوضاع زمان هرامام صورت میگرفته و فقط بعضی از شیعیان را شامل میشده که به احتمال بسیار، توقیع جناب اسحاق بن یعقوب نیز هرچند که تمام نیست دلالت بر این امر دارد و عام نیست وامام (ع) در جواب آن شخص (دقت کنید فقط همان شخص) حکم بر تحلیل خمس دادند.. وقبلا هم گفتیم که در حدیث صحیح امام دستور داده اندكه مردم موظّفند از مازاد درآمد اراضى بعد از كسر هزينه زندگى، خمس بپردازند و باتوجه به اینکه امام قبل بيش از يك دوازدهم واجب نکرده بودند به خاطر شرايط خاصّ عصر امام، همه و يا قسمتى از خمس را به شيعيان مى بخشيدند تا معذور نباشند.

دوست عزیز آن عالم ( یا عالمانی ) که به ظن شما باید احکام را استخراج بکند. به ظن ما به نفع خودشان حکمی را استخراج کرده اند. و به نفع خودشان ان را تغییر داده اند! ( یعنی چندین قسمت از مصارف خمس که مربوط به بینوایان و در راه ماندگان و ... بوده است را حذف کرده اند. و حق امامی را به آن اضافه کرده اند که در آیات نیامده است. )
پس باید به قاضی عادل تری رجوع بکنیم. و آن حدیث امام معصوم است.
اما اینکه شما می فرمایید :
خیر البریه;101942 نوشت:
به احتمال بسیار، توقیع جناب اسحاق بن یعقوب نیز هرچند که تمام نیست دلالت بر این امر دارد

ما با احتمالات کاری نداریم.
اینکه شما یک حدیث امام معصوم در یک زمان دیگر که برای برخی خواص خمس را مباح کرده است نتیجه بخواهید بگیرید که امام زمان هم خمس را فقط برای برخی خواص مباح کرده است ! دیگر تفسیر به رای است! وگرنه آنچه که صراحتا عنوان شده است غیر این موضوع است.
خیر البریه;101942 نوشت:
ما هم موافقیم که اگر شما توانایی تشخیص و استفاده از حدیث را دارید تقلید نکنید .

و اگر توانایی نداشتیم حتما باید یک غیر معصوم را برای خودمان پیدا بکنیم! و حتما اگر در جزیره ای بودیم که مرجع تقلید پیدا نشد و چند نفر بهتر از ما بودند هم از انها باید تقلید بکنیم!!
و تصور کنم به عقیده شما تقلید جزو اصول دین است!

فریاد;101876 نوشت:
بحث سندی نیست. بحث عقلی است. یک نفر غیر عالم که نمی تواند یک نظریه به این عظمت را طرح بکند!! مطمئنا عالمان دین خودشان این نظریه ها را گفتند.

دوست عزیز اگر در دانشگاه به یک نفر استاد یا استادیار یا دانشیار ... خطاب می شود به این معنی نیست که استادیار یا دانشیار حق تدریس ندارد! بلکه به این معناست که فردی سواد علمی اش بیشتر است. من هم مقصودم از اینکه گفتم استاد درجه و عنوان ندارد به این معنی است که نیازی به درجه خاصی برای تدریس نیست. هر کسی عالم تر از شخصی باشد می تواند ان را درس بدهد. یک فرد دیپلم می تواند اموزگار ابتدایی و راهنمایی شود. یک لیسانس ریاضی می تواند مدرس دبیرستان باشد یک فوق لیسانس می تواند لیسانس را درس بدهد و یک دکترا می تواند فوق لیسانس را درس بدهد و....
همینگونه شخص می تواند کتاب چاپ بکند و ....
اما در مرجعیت تقلید باید شخص به یک درجه و عنوانی برسد که اساسا اجازه داشته باشد رساله بدهد! یک طلبه یا روحانی اجازه ندارد رساله بنویسد یا حکمی را که به ظن خود درست است بیان بکند! و اگر کسی هم به وی مراجعه بکند آن شخص اول می پرسد : مرجع تقلیدت کیست؟ تا من حکم وی را به تو منتقل بکنم!!
اما مثلا در رشته ریاضی از شما نمی پرسند تو فیثاغورث را قبول داری یا ارشمیدس را!؟ تو دکتر مصاحب را در ریاضی قبول داری یا دکتر هشترودی را؟!
پس اساس تدریس با تقلید در این موضوع اساسا فرق می کند.

مقصود من در این قسمت نقد تقلید در اسلام نبود. شما بحثی عنوان کردید که تقلید جفاست و اموزش است. بیان کردم خیر ! اموزش نیست. اموزش قواعدی دارد که این ندارد! ( اینکه درست است و غلط است مقصود من نبود! فعلا مقصود من این بود که اسم این تقلید است. ولاغیر )

اما اینکه شما این مورد را جزو قواعد بازی می دانید. و یادگیری اصول دین را اجبار می دانید. که حرف ماست. ما می گوییم هر کسی باید خودش علوم دینی را فرابگیرد. ( آنهم فقط به میزانی که نیاز دارد. و بیش از ان بدردش نمی خورد )
اصل مرجعیت تقلید است که می گوید نیاز نیست همه یاد بگیرند. یک عده یاد گرفتند! باقی هم تقلید بکنند!!
پس از عقلی ( که خود هم بنوعی معتقد به آن هستید ) تقلید جزو قواعد بازی نیست.
مثلا در همان شطرنج نمی شود یکی بیاید بگوید : تو نیازی نیست بازی را یاد بگیری! من بالای سرت هستم و به تو می گویم خانه هایت را کجا تکان بدهی!!


1. ببین برادر من در مورد مبدع تقلید حرفهای عقلانی زیادی است که باید گفت. اگر از شما بپرسند مبدع علم کیه؟می گوییم مردم و کنجکاویهایشان و تلاش برای بدست آوردن ان.
اما تاریخ تقلید(آموزش احکام دینی) به زمان پیامبر برمی گردد که ایشان عده ای را برای تعلیم قران و معارف اسلامی به دیگر سرزمینها می فرستادند در زمان سایر امامان من جمله امام صادق (ع) هم چنین بود که ایشان بعضی اصحاب مانند زراره را برای تعلیم علم و افتا به دیگر شهرها می فرستادند این رویه ادامه داشت و مردم عمدتا از عالم محله، شهر خودشان احکامشان را یاد می گرفتند و چه بسا الان هم در برخی مناطق چنین است.
در نتیجه نیاز و اشتیاق مردم برای بدست آوردن احکام صحیح دینی منجر به این میشد که ایشان به علما و متخصصان دین رجوع کنند.
2.ببنید مسئله ساده است گفته شما صحیح است اما از اونور نگاه کرده اید حال از این ور نگاه کنید مطمئنا می بینید که این گونه نیست. سوال: ایا استاد علوم دینی می تواند شیمی یا فیزیک درس بدهد؟آیا استاد مکانیک می تواند ادبیات تدریس کند؟ایا استاد شیمی می تواند علوم دینی تدریس کند؟
مسلما جواب همه اینها نه است.نتیجه این میشود که هرکسی که در آن رشته تخصص دارد می تواند اموزش دهد و بس. و ایا شما برای دین به اندازه ریاضی ارزش قائل نیستید که آن را باید متخصص بود و تدریس کرد اما دین نه؟ یقینا اینگونه نیست

3- اینکه گفته اید:هر کسی باید خودش علوم دینی را فرابگیرد. فکر کردید با این حرفتان چه مشقتهایی برای مردم به وجود می اید.چند سوال دارم:
الف)آیا شما برای یادگیری احکام خودتان به دنبالش رفته اید؟
ّب)اگر رفته اید چگونه رفته اید؟ چگونه به مرتبه اجتهاد رسیده اید؟ چگونه احکام را از متون دینی استخراج می کنید؟ بگویید ما هم یاد بگیرییم.


کسی که می خواهد شطرنج بازی کند باید قواعد بازی را یاد بگیرد و این قواعد را از راه علم غیب نیاموخته بلکه یکی بهش یاد داده که حرکت اسب اینگونه است و فیل ..... پس کسی که می خواهد قواعد بازی در دینداری را رعایت کند باید احامش را یاد بگیرد و در مرحله بازی و عمل به آموخته هایش عمل کند.

میثم;102089 نوشت:
1. ببین برادر من در مورد مبدع تقلید حرفهای عقلانی زیادی است که باید گفت. اگر از شما بپرسند مبدع علم کیه؟می گوییم مردم و کنجکاویهایشان و تلاش برای بدست آوردن ان. اما تاریخ تقلید(آموزش احکام دینی) به زمان پیامبر برمی گردد که ایشان عده ای را برای تعلیم قران و معارف اسلامی به دیگر سرزمینها می فرستادند در زمان سایر امامان من جمله امام صادق (ع) هم چنین بود که ایشان بعضی اصحاب مانند زراره را برای تعلیم علم و افتا به دیگر شهرها می فرستادند این رویه ادامه داشت و مردم عمدتا از عالم محله، شهر خودشان احکامشان را یاد می گرفتند و چه بسا الان هم در برخی مناطق چنین است. در نتیجه نیاز و اشتیاق مردم برای بدست آوردن احکام صحیح دینی منجر به این میشد که ایشان به علما و متخصصان دین رجوع کنند.

دوست عزیز سفسطه نکنید. آموزش احکام با تقلید فرق دارد! شما تقلید را یادگیری معنی می کنید. بعد نتایجی را که می گیرید اساسا اشتباه بدست می اورید.
بحث تقلید و مرجعیت تقلید و نائب امام زمان و ولایت فقیه و .... بحث یادگیری نیست! یک چیزی جدا از یادگیری است!
میثم;102089 نوشت:
2.ببنید مسئله ساده است گفته شما صحیح است اما از اونور نگاه کرده اید حال از این ور نگاه کنید مطمئنا می بینید که این گونه نیست. سوال: ایا استاد علوم دینی می تواند شیمی یا فیزیک درس بدهد؟آیا استاد مکانیک می تواند ادبیات تدریس کند؟ایا استاد شیمی می تواند علوم دینی تدریس کند؟ مسلما جواب همه اینها نه است.نتیجه این میشود که هرکسی که در آن رشته تخصص دارد می تواند اموزش دهد و بس. و ایا شما برای دین به اندازه ریاضی ارزش قائل نیستید که آن را باید متخصص بود و تدریس کرد اما دین نه؟ یقینا اینگونه نیست

اصلا ما بحثمان درباره تخصص نبود. کجای مبحث ما درباره تخصص و اینکه عالم دینی برود ریاضی درس بدهد و ریاضیدان برود دین درس بدهد! صحبت شده است!
من واقعا از برخی از بحثهای دوستان متعجب ام! یکجا می گویند : گفته شما صحیح است اما....

اگر گفته من صحیح است دیگر اما ندارد! این تایید نشان می دهد فردی عملا منطقی برای رد آن ندارد! و این اما ... نشانه لجاجت وی است که نمی خواهد منطق طرف مقابل را بپذیرد!
برخی اوقات من می گویم : شجاعت این نیست که سینه سپر بکنید و بی منطق صحبت بکنید. شجاعت یعنی اینکه در مقابل منطق سر تعظیم فرود بیاوریم و بگوییم : حق با توست!

میثم;102089 نوشت:
3- اینکه گفته اید:هر کسی باید خودش علوم دینی را فرابگیرد. فکر کردید با این حرفتان چه مشقتهایی برای مردم به وجود می اید.چند سوال دارم:

من جواب یکی از اساتید را دادم:
لقد خلقنا الانسان فی کبد
ما انسان را در سختی آفریدیم!

قرار نیست که ما به این دنیا بیاییم و دنبال آسانی و راحتی باشیم! اما قبل از اینکه سوال شما را پاسخ بدهم دو سوال از شما دارم
فرض کنید یک مرجع تقلید یک حکم را اشتباه برداشت بکند. و شما بنا به استفتاء از مرجع تقلیدتان اینکار را انجام بدهید.
1- آیا در روز قیامت از شما بازخواست نمی کنند؟ و استدلال شما را می پذیرند که من به دلیل راحت طلبی خودم از فلان مرجع تقلید فقط تقلید کردم؟!
2- آیا مرجع تقلید به دلیل گمراهی میلیونها انسان بازخواست نمی شود؟
الف )اگر بازخواست نمی شود! پس جرم اینهمه گناه به گردن کیست؟ اگر این گناه حق الناسی را ضایع کرده باشد! خداوند این حق الناس را از کدام شخص بازخواست می کند؟
ب)اگر بازخواست می شود! آیا معقول است که فرض کنیم خداوند تقلید را مجاز بداند! و بعد مرجع تقلید را بازخواست بکند؟

میثم;102089 نوشت:
الف)آیا شما برای یادگیری احکام خودتان به دنبالش رفته اید؟ ّب)اگر رفته اید چگونه رفته اید؟ چگونه به مرتبه اجتهاد رسیده اید؟ چگونه احکام را از متون دینی استخراج می کنید؟ بگویید ما هم یاد بگیرییم.

من نفهمیدم مقصود شما از این سوالات چیست! چون ان سوالات در مورد یادگیری است و در مورد تقلید نیست! و بحث ما در مورد تقلید است!اما چون سوال کردید جواب می دهم
الف- خودم به دنبالش رفته ام.
ب- خواندن کتاب , تفاسیر قرآن , روایات , پرسش از عالمان , خواندن رساله های مراجع مختلف و....
اما من به درجه اجتهاند نرسیده ام. و برای اجرای احکام هم نیازی به رسیدن به درجه ای خاص نمی دانم. چون معتقدم اولا خداوند به اندازه علم و جهد هر کسی از وی بازخواست می کند ( نه کمتر و نه بیشتر ) قبلا هم که اینجا بحث کردم بیان کردم که اگر فردی بخاطر جهلش اشتباهی بکند خداوند فقط به خاطر جهلش وی را بازخواست می کند. اما اگر علاوه بر جهلش برای بدست آوردن علم تلاشی نکرده باشد دو گناه به پای وی نوشته می شود! هم گناه اینکه از روی جهالت کاری را کرده است! و هم اینکه بدنبال این نرفته است که آیا رفتارش درست است یا خیر!!
ضمن اینکه اگر فردی فقط از روی تقلید کار ثوابی هم کرده باشد به عقیده من برای وی ثوابی نمی نویسند!

میثم;102089 نوشت:
کسی که می خواهد شطرنج بازی کند باید قواعد بازی را یاد بگیرد و این قواعد را از راه علم غیب نیاموخته بلکه یکی بهش یاد داده که حرکت اسب اینگونه است و فیل ..... پس کسی که می خواهد قواعد بازی در دینداری را رعایت کند باید احامش را یاد بگیرد و در مرحله بازی و عمل به آموخته هایش عمل کند.

این که مفهوم یادگیری است. یعنی فردی پیش کسی می رود و حرکات را یاد می گرد. انواع بازیها را نگاه می کند و روشهای مات کردن و کیش دادن را می فهمد و ...
اما مفهوم تقلید همان مثال من است.

آقا میثم عزیز نمی دانم قبلا با من بحث کرده اید یا خیر! من وقتی مثالی می زنم همان مثال مد نظرم است. شما هم اگر نقدی بر آن دارید باید مثال را رد بکنید و مثلا بگویید که فلان مثال به موضوع نمی خورد! و دلایلش را بگویید!
نه اینکه مثال را تغییر بدهید و یک مثالی که ربطی به مساله ندارد را اینجا بیاورید و بگویید : خوب حالا با این مثال اینکار درست است!

نقل قول:

ما با احتمالات کاری نداریم.
اینکه شما یک حدیث امام معصوم در یک زمان دیگر که برای برخی خواص خمس را مباح کرده است نتیجه بخواهید بگیرید که امام زمان هم خمس را فقط برای برخی خواص مباح کرده است ! دیگر تفسیر به رای است! وگرنه آنچه که صراحتا عنوان شده است غیر این موضوع است.

با سلام

دوست گرامی اگر مطالب لینک را بدقت بخوانید شما هم این احتمال را با توجه به احادیث دیگر میدهید . پس بدقت دوباره بخوانید ! ضمن اینکه توقیع شریف ناتمام است وامکان نقص در آن وجود دارد.

نقل قول:
و اگر توانایی نداشتیم حتما باید یک غیر معصوم را برای خودمان پیدا بکنیم! و حتما اگر در جزیره ای بودیم که مرجع تقلید پیدا نشد و چند نفر بهتر از ما بودند هم از انها باید تقلید بکنیم!!

نقل قول:

و تصور کنم به عقیده شما تقلید جزو اصول دین است!

قضاوت بعهده عقل عقلاء !

اگر شخص کور ، تقلید نکند سرانجامش چه خواهد بود ؟!

[=times new roman]أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ [=times new roman]{الأنعام/90}

[=times new roman]از هدایت ایشان تقلید کن !

فریاد;102270 نوشت:
دوست عزیز سفسطه نکنید. آموزش احکام با تقلید فرق دارد! شما تقلید را یادگیری معنی می کنید. بعد نتایجی را که می گیرید اساسا اشتباه بدست می اورید.
!

1. عجب آدمی هستی استاد سفسطه ای امام بحثهای منطقی ما را سفسطه می دانی.
2.گفتیم در یادگیری هر علمی باید سراغ متخصصش رفت شما می فرمایید ما که حرف از تخصص نمی زنیم. عجب منطقی برای خودتان دارید.هرکسی مطالب شما را بخواند می فهمد که بنای شما بر نپذیرفتن است.
3. برادر عزیز مشکل اساسی شما در این است که مفهوم صحصح تقلید در تشیع را نفهمیده اید و هنوز در لفظ آن گیر کرده اید و نتوانسته اید به معنای آن پی ببرید.
4. فرموده اید روی مثالهای شما حرف بزنیم .چطور می شود روی مثالی که ربطی به موضوع بحث ندارد حرف زد.
5. گفته اید که «لف- خودم به دنبالش رفته ام.
ب- خواندن کتاب , تفاسیر قرآن , روایات , پرسش از عالمان , خواندن رساله های مراجع مختلف و.»
اولا از مطالبی که در باره خمس زده اید معلوم می شود که چقدر مطالعه دارید و امده اید گفته اید که ایه خمس شاید نسخ شده باشد.
دوما:رجوع به تفاسیر و پرسش از عالمان و... ایا چیزی جز تقلید(یادگیری)است؟ چرا برای شما اینقدر سخته که بدانید بحث تقلید در فروع دین فقط چیزی جز یادگیری نیست و ادله ان در بالا امده است.
6. شما در زندگی محکوم به تقلیدید.از زمان کودکی نگاه کردی غذا خوردن دیگران را نگاه کردی و عین انها غذا خوردی بعد که رفتی بهمت گفتند 2*2=4 اینو حفظ کردی و هیچ وقت نپرسیدی چرا 4 بعد که بهت گفتند فلان فرمول شیمی اینه و سرعت نور برابر با اینه و خیلی از مسائل علمی را گفتی چشم و حفظ کردی و... ایا غیر اینکار کردی؟ اینکار چیزی جز تقلید هست؟ شما در طول عمر بارها و بارها در برابر اساتید فراوان مرسه و دانشگاه و برای انواع معادله های ریاضی و فیزیک و زندگی گفته اید چشم؟ ایا اینطور نیست؟ ایا این همان تقلید نیست؟
شما بگید نه این آموزشه چون یاد گرفتم 2*2*=4 اما هیچ وقت نپرسیدید چرا 4؟ برادر قرار نیست خودمان را گول بزنیم. تقلید مصطلح شیعی مساوی علم اموزی و یادگیری هست حالا هی بگو نه...
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد؟
اما کدام تقلید؟

خیر البریه;102374 نوشت:
با سلام دوست گرامی اگر مطالب لینک را بدقت بخوانید شما هم این احتمال را با توجه به احادیث دیگر میدهید . پس بدقت دوباره بخوانید ! ضمن اینکه توقیع شریف ناتمام است وامکان نقص در آن وجود دارد.

در مورد ناقص بودن توقیع شریف
اولا تصور نمی کنم اگر کامل هم باشد در ان بهره ای برای شما باشد! و در ادامه بیاید و سخن قبلی را نقض بکند!
ثانیا شما روشهای بحث را بلد نیستید. اگر توقیع نقص دارد شما باید بروید کامل آن را پیدا بکنید و در اختیار دیگران قرار بدهید و با سند حرف را رد بکنید. نه اینکه به ظن و احتمال رو بیاورید!اگر شما هم توانایی اینکار را ندارید و دانش ان را ندارید باید آن را به کسانی واگذار بکنید که می دانند. نه اینکه وقت ما و خودتان را با احتمالات ذهنی خودتان بگیرید.

خیر البریه;102374 نوشت:
قضاوت بعهده عقل عقلاء ! اگر شخص کور ، تقلید نکند سرانجامش چه خواهد بود ؟!

ما با افراد کور و کلا افرادی که از لحاظ بدنی علیل هستند کاری نداریم.
با انسانهای سالم کار داریم. کسانی که عقل دارند و از عهده کارهای خود بر می آیند.
ضمن اینکه من متوجه نمی شوم انسانی که کور است چگونه می خواهد از کسی تقلید بکند! وقتی نمی تواند حرکت کسی را ببیند!! که بخواهد آن حرکت را تقلید بکند!
خیر البریه;102374 نوشت:
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ {الأنعام/90} از هدایت ایشان تقلید کن !

ترجمه صحیح :
اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست (۹۰)


در یک ترجمه قرآن 2 غلط داشتید!
1- اقْتَدِهْ را به معنای تقلید معنی کردید که کلا غلط است. خدا را شکر آنقدر زبان عربی به فارسی نزدیک است که ما نخواهیم فرق اقتدا کردن و تقلید کردن در عربی را به کسی تذکر بدهیم!
2- این آیه در مقام رسالت پیامبران است. و نه هر فرد عادی! پس تفسیر آن به افراد عادی تفسیر به رای است!

تذکر : این ترجمه استاد فولادوند است. ولی به نظر من , همین ترجمه هم دارای اشکال است!( شاید من اشتباه بکنم. به هر حال دوستان مفسر راهنمایی بکنند ) نگاه کنید :
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ ﴿۹۰﴾

همانطور که می بینید این آیه دو تکه می شود و خطابش تغییر پیدا می کند. اولین قسمت می گوید که : اینان کسانی هستند که هدایت یافتند.
و قسمت دوم خداوند به پیامبرش فرمان می گوید : بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست

استاد فولادوند اقتده را جزو قسمت اول معنی کرده است ! و می گوید : به انان که هدایت شده اند اقتدا کن!
در صورتیکه ضمیر اقتده مفرد است و به نظر من اگر این مفهوم را خداوند می خواست برساند باید می گفت : اقتدهما !
پس ترجمه صحیح باید اینگونه باشد : به او [خداوند] اقتدا بکن , بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست

به بیان دیگر خداوند برای گفتن جمله آخر به پیامبرش امید می دهد که به خدا اقتدا بکن و حرفت را بزن!

میثم;102421 نوشت:
1. عجب آدمی هستی استاد سفسطه ای امام بحثهای منطقی ما را سفسطه می دانی.

انشاء الله می دانید که اتهام بدون سند توهین است؟!
میثم;102421 نوشت:
2.گفتیم در یادگیری هر علمی باید سراغ متخصصش رفت شما می فرمایید ما که حرف از تخصص نمی زنیم. عجب منطقی برای خودتان دارید.هرکسی مطالب شما را بخواند می فهمد که بنای شما بر نپذیرفتن است.

شما چیزی را گفتید که ربطی به بحث ما ندارد.
حرف شما منطقی است اما ربطی به بحث ما ندارد!
اتفاقا من تصور می کنم هرکسی که متن من و شما را خوانده باشد متوجه می شود که من حرفی از پذیرش یا نپذیرفتن مطلب شما نزدم. بلکه چون اساسا بحث شما را بی ارتباط به بحث خودمان می دانم درباره آن گفتگو نکردم!
شما هم باید متوجه بشوید که هر بحث منطقی جایگاهی دارد
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!
میثم;102421 نوشت:
3. برادر عزیز مشکل اساسی شما در این است که مفهوم صحصح تقلید در تشیع را نفهمیده اید و هنوز در لفظ آن گیر کرده اید و نتوانسته اید به معنای آن پی ببرید.

من حرف شما را قبول می کنم. من روی کلمه ان گیر کردم. ولی یک سوال از شما دارم :
آیا عالمانی که خود را مرجع تقلید می دانند و دیگران را به تقلید حکم می دهند هم مثل من مفهوم آن را نفهمیده اند ! که بجای کلمه "یادگیری" اسم "تقلید" بر آن گذارده اند ( یا همین کلمه غلط را در تمام اطتفتائات خود استفاده می کنند !) و به جای انکه خود را مرجع علمی بنامند خود را مرجع تقلید نامیده اند؟
دوست عزیز شما طرفدار عقیده ای هستی که خود صاحب ان نیستی! ولی صاحبان آن عقیده مانند تو تفکر نمی کنند! یک نگاه به تمام اساتید بیانداز! ببین کدامشان مانند من و شما صرف یادگیری را در شریعت نام برده اند!؟
همه این اساتید اگر بخواهند از تقلد حمایت بکنند معنای دیگری را جایگزین آن نمی کنند! و بر استفاده از خود کلمه " تقلید " اصرار می ورزند!
به شما تبریک می گویم که سخن من در شما تاثیر گذاشت و اینقدر حقیقت خواه هستید که سخن منطقی را پذیرفتید . اما فکر کنم باید کمی هم تمرین تغییر به خود بدهید !
میثم;102421 نوشت:
4. فرموده اید روی مثالهای شما حرف بزنیم .چطور می شود روی مثالی که ربطی به موضوع بحث ندارد حرف زد.

دلایل بی ربطی آن را توضیح بدهید!
میثم;102421 نوشت:
5. گفته اید که «لف- خودم به دنبالش رفته ام. ب- خواندن کتاب , تفاسیر قرآن , روایات , پرسش از عالمان , خواندن رساله های مراجع مختلف و.» اولا از مطالبی که در باره خمس زده اید معلوم می شود که چقدر مطالعه دارید و امده اید گفته اید که ایه خمس شاید نسخ شده باشد.

شما چطور با این جمله فهمیده اید که من مطالعه ندارم؟! وقتی شما علمی در این زمینه ندارید و نمی توانید درست را از غلط تشخیص بدهید چگونه می توانید در جایگاه قضاوت بنشینید؟
میثم;102421 نوشت:
دوما:رجوع به تفاسیر و پرسش از عالمان و... ایا چیزی جز تقلید(یادگیری)است؟ چرا برای شما اینقدر سخته که بدانید بحث تقلید در فروع دین فقط چیزی جز یادگیری نیست و ادله ان در بالا امده است.

دوست من شما حرف مرا دارید تکرار می کنید. یعنی هر دو داریم یک حرف را می زنیم. فقط تفاوت من و شما در یک مفهوم است.
شما فکر می کنیید تقلید که در اسلام بیان شده است همان یادگیری است.
ولی نه من و نه تولید کنندگان این تفکر اینچنین فکر نمی کنند. مطمئنا اگر عالمان دینی مقصودشان از تقلید یادگیری بود آنقدر بر زبان عربی مسلط هستند که تفاوت " علم " و " قلد " را در عربی متوجه بشوند! و به جای تقلید از کلمه تعلیم استفاده بکنند!
حال می توانید برای انکه مطمئن شوید به یکی از مراجع استفتاء بنویسید و این موضوع را مطرح بکنید که : من تصور می کنم که با توجه به شریعت اسلام کلمه " تقلید " اشتباه بکار برده شده است و می خواستم نظر جنابعالی را درباره جایگزینی کلمه " تعلیم " به جای " تقلید " بدانم.
تا جواب استفتاء شما را بدهند. و شما هم مطمئن شوید.
میثم;102421 نوشت:
6. شما در زندگی محکوم به تقلیدید.از زمان کودکی نگاه کردی غذا خوردن دیگران را نگاه کردی و عین انها غذا خوردی بعد که رفتی بهمت گفتند 2*2=4 اینو حفظ کردی و هیچ وقت نپرسیدی چرا 4 بعد که بهت گفتند فلان فرمول شیمی اینه و سرعت نور برابر با اینه و خیلی از مسائل علمی را گفتی چشم و حفظ کردی و... ایا غیر اینکار کردی؟ اینکار چیزی جز تقلید هست؟ شما در طول عمر بارها و بارها در برابر اساتید فراوان مرسه و دانشگاه و برای انواع معادله های ریاضی و فیزیک و زندگی گفته اید چشم؟ ایا اینطور نیست؟ ایا این همان تقلید نیست؟ شما بگید نه این آموزشه چون یاد گرفتم 2*2*=4 اما هیچ وقت نپرسیدید چرا 4؟ برادر قرار نیست خودمان را گول بزنیم. تقلید مصطلح شیعی مساوی علم اموزی و یادگیری هست حالا هی بگو نه... خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد؟ اما کدام تقلید؟

من قبلا تفاوتهای تقلید و تعلیم را برای شما برشمردم! فکر کنم باید دوباره آن را ببینید.

نقل قول:

در مورد ناقص بودن توقیع شریف
اولا تصور نمی کنم اگر کامل هم باشد در ان بهره ای برای شما باشد! و در ادامه بیاید و سخن قبلی را نقض بکند!
ثانیا شما روشهای بحث را بلد نیستید. اگر توقیع نقص دارد شما باید بروید کامل آن را پیدا بکنید و در اختیار دیگران قرار بدهید و با سند حرف را رد بکنید. نه اینکه به ظن و احتمال رو بیاورید!اگر شما هم توانایی اینکار را ندارید و دانش ان را ندارید باید آن را به کسانی واگذار بکنید که می دانند. نه اینکه وقت ما و خودتان را با احتمالات ذهنی خودتان بگیرید.

با سلام

1-مثل اینکه شما از علم حدیث چیزی نمیدانید ، مشکلی نیست ابتدا کمی مطالعه کنید سپس برای مناظره تشریف بیاورید .

2-خودتان گفتید : تصور نمیکنم : پس باید یقین کنید نه تصور ، اگر متن توقیع را بدقت بخوانید متوجه ایراد بنده خواهید شد.

3-عجیب است که به ما میگویید روش بحث را بلد نیستیم اما خودتان بر اساس احادیث ضعیف بحث میکنید ؟! چرا شما کامل وصحیح حدیث را پیدا نکردید تا بر اساس آن بحث کنید ؟؟؟!!!

4-ما که گفتیم باید همه اخبار را دید نه یک حدیث ! وتوقیع اسحاق بن یعقوب را هم بدلیل وجود دو مشکل یکی در سند ودیگری در متن غیر قابل استناد دانستیم ، حال شما بگویید دلیل شما چیست ؟

نقل قول:
ما با افراد کور و کلا افرادی که از لحاظ بدنی علیل هستند کاری نداریم.

نقل قول:

با انسانهای سالم کار داریم. کسانی که عقل دارند و از عهده کارهای خود بر می آیند.
ضمن اینکه من متوجه نمی شوم انسانی که کور است چگونه می خواهد از کسی تقلید بکند! وقتی نمی تواند حرکت کسی را ببیند!! که بخواهد آن حرکت را تقلید بکند!

دین مترقی اسلام برای همه انسانها با درجات مختلف عقل آمده است اگر شما عقلتان کامل است واحتیاجی به تقلید ندارید خوشا بحالتان اما اگر دلتان خواست دست دیگران را هم بگیرید !

ومستضعفین هم حسابشان از سایرین جداست :

چرا در راه خدا و نجات بيچارگان از مردان و زنان و كودكان پيكار نمى كنند؟ بيچارگانى كه مى گويند بار الها ما را از اين سرزمين كه مردمش همه ستمگرند بيرون كن ، و نجات بده ، و از ناحيه خود سرپرستى بر ايمان بفرست ، و يا از جانب خود يار و مدد كارى بر ايمان روانه كن (نساء75)

نقل قول:
در یک ترجمه قرآن 2 غلط داشتید!

نقل قول:

1- اقْتَدِهْ را به معنای تقلید معنی کردید که کلا غلط است. خدا را شکر آنقدر زبان عربی به فارسی نزدیک است که ما نخواهیم فرق اقتدا کردن و تقلید کردن در عربی را به کسی تذکر بدهیم!
2- این آیه در مقام رسالت پیامبران است. و نه هر فرد عادی! پس تفسیر آن به افراد عادی تفسیر به رای است!

این هم از اعراب :

وكل ما لُوِيَ على شيءٍ فقد قُلِدَ .لسان العرب

پیچیدن ودنبال کردن هر چیزی تقلید کردن آنست .

طائر المينة الجبلي يستطيع تقليد أصوات الإنسان : عرب به بعضی از پرندگان که صدای انسان را تقلید میکنند تقلید گفته یعنی مشابه صدای انسان را در می آورند .

قَدَا: القُِدْوَة: اقتدى فلان بفلان: فعل مثل فعله تشبهًا به. ولنا في الصالحين قدوة حسنة. يقال: فلان قدوة إذا كان يقتدى به. كما يقال: لي بك قدوة.

هرکس مشابه عمل دیگری عمل کند به او اقتدا کرده است حال شما بگویید فرق اقتدا با تقلید چیه ؟؟؟؟

( اقتدى ) به فعل مثل فعله تشبها به وفي التنزيل العزيز ) فبهداهم اقتده ،(المعجم الوسيط

( أ س و ) : ( الْأُسْوَةُ ) اسْمٌ مِنْ ائْتَسَى بِهِ إذَا اقْتَدَى بِهِ وَاتَّبَعَهُ وَيُقَالُ آسَيْتُهُ بِمَالِي أَيْ جَعَلْتُهُ أُسْوَةً أَقْتَدِي بِهِ وَيَقْتَدِي هُوَ بِي وَوَاسَيْتُ لُغَةٌ ضَعِيفَةٌ

وكل شئ تبع شيئا فهو ردفه .

و (ردف ) - بطورى كه راغب گفته است به معناى تابع است و ترادف به معناى اين است كه دو چيز و يا دو كس يكديگر را متعاقب كنند، و (رادف ) به معناى متاخر است ، و (مردف ) آن كس است كه جلو سوار شده و كسى را پشت سر خود سوار كند.

اگر منطق و ریاضیات خوانده باشد هنگامیکه :

b=a
و
b=c
نتيجه ميشود كه :a=c

بنابراین اقتدا و تقلید و تبعیت ، همگی معنی مشابهی دارند .

نقل قول:
پس ترجمه صحیح باید اینگونه باشد : به او [خداوند] اقتدا بکن , بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست

نقل قول:

بما ایراد میگیرید در حالیکه اگر به کتب لغت عرب نگاه کنید همانطور که در بالا آوردیم ، اقتدا یعنی مشابه کسی عمل کردن ، حال بگویید از کی تابحال خداوند عملی انجام داده تا ما ببینیم ومشابهش عمل کنیم ؟؟!!!

شاید هم شما از مجسمه ومشبهه باشید !

فریاد;101198 نوشت:

تقلید در انسان نیست. بلکه حیواناتی مثل میمون و طوطی و ... کار انسان را تقلید می کنند.
طبیعت انسان در آموزش است. یعنی رفتاری را از فردی که داناتر از ایشان است می آموزد . با عقل خود سنجش می کند و اگر در نظرش درست امد انجام می دهد. و هر گاه انسانی بدون فهمیدن دست به تقلید از کسی *بزند.نتیجه ان درست از آب در نمی آید.

با سلام ظاهرا تقلید به معنای رجوع به متخصص همراه با عمل است.آنهم رجوع جاهل به عالم ، نه جاهل به جاهل، و عالم به جاهل. لذا از این جهت کار انسان متمایز از کار حیوان است.
نمی دانم در زندگی روزمرۀ ما که در بسیاری از موارد رجوع به متخصص می کنیم تبعیت اشکالی ندارد اما در عمل به دستورات دینی و استنباط احکام دینی تبعیت از مجتهدی که عمرش را در راه فهم دین گذاشته عیب دارد؟
خوب شما در اینجا که خود را بی نیاز از تقلید می دانید بدون نیاز به رساله های عملی نحوۀ صحیح یکی از واجبات دینی مثل وضو را بیان بفرمائید.
مثلا برای نماز خواندن وضو گرفتن لازم است. شکی در آن نیست.اما کیفیت آن چگونه است؟ کی واجب می شود؟خودش واجب هست یا برای نماز واجب می شود؟نیت آن باید چگونه باشد؟آیا قبل از دخول وقت می توان وضو گرفت یا باید هنگام داخل شدن وقت وضو گرفت و...
یا مثلا در نواقض وضو اگر کسی بول کند و استبراء نماید وبعد رطوبتی از او خارج شود که مردد بین بول و منی باشد این شخص چه باید بکند؟ آیا غسل باید بکند یا خیر؟به چه علت؟
دوست محترم فروعات فقهی هزاران مورد است که آشنایی با آنها در گروی گذاشتن عمر طولانی است حال چطور عوام مردم می توانند حکم شرعی را بدون رجوع به اهل فن بدست آورند؟ و خود را بی نیاز از رجوع به وتخصص بدانند؟

خیر البریه;102588 نوشت:
با سلام

درود
خیر البریه;102588 نوشت:
1-مثل اینکه شما از علم حدیث چیزی نمیدانید ، مشکلی نیست ابتدا کمی مطالعه کنید سپس برای مناظره تشریف بیاورید .

فکر کنم بجز من باید ان عده ای که همین حدیث مذکور را جزو استنادات ولایت فقیه می آورند نیز کمی مطالعه بکنند!
دوست عزیز ! به یکی از اساتید هم گفتم. این حدیث خیلی قشنگه! یعنی چه ردش بکنید!و چه تاییدش بکنید! یه مشکلی براتون می سازه!
اصلا من بی سواد! من نادان! من بی اطلاع! من ... هر چیزی که شما می گویید! شما که علم حدیث بلدی به ما بفرما : وقتی امام زمان می گوید : بعد از من خمس بر شیعیان من مباح است یعنی چی؟!
خیر البریه;102588 نوشت:
2-خودتان گفتید : تصور نمیکنم : پس باید یقین کنید نه تصور ، اگر متن توقیع را بدقت بخوانید متوجه ایراد بنده خواهید شد.

در هیچ چیز قطعیت صد در صدی نیست! پس من هیچگاه نمی گویم یقین دارم که حرف شما صد در صد غلط است.
ولی من گفتم : این استدلال شما استدلال نیست! برای اثبات احتمالات کاربردی ندارد!!
من متن توقیع را چند بار خوانده ام.
خیر البریه;102588 نوشت:
3-عجیب است که به ما میگویید روش بحث را بلد نیستیم اما خودتان بر اساس احادیث ضعیف بحث میکنید ؟! چرا شما کامل وصحیح حدیث را پیدا نکردید تا بر اساس آن بحث کنید ؟؟؟!!!

من اول که گفتم این حدیث را اصلا جایی ندیدم. یعنی هر جا هم دیده ام از این هم ناقص تر بوده است! ( این حدیث را می توانید در تمام سایتهایی که درباره ولایت فقیه بحث دینی کرده اند ببینید ) در همین سایت هم این حدیث آورده شده است.
پس
اولا سایت شما که این حدیث را سند برای اثبات چیزی دیگر قرار داده اند ان را بیاورند!
ثانیا من دنبال جواب قطعی هستم نه اثبات چیزی!! کسی که مدعی است باید سند بیاورد!
خیر البریه;102588 نوشت:
4-ما که گفتیم باید همه اخبار را دید نه یک حدیث ! وتوقیع اسحاق بن یعقوب را هم بدلیل وجود دو مشکل یکی در سند ودیگری در متن غیر قابل استناد دانستیم ، حال شما بگویید دلیل شما چیست ؟

من نیز دو استدلال شما را رد می کنم
1- هر حدیث در زمان خودش تاویل دارد.
2- قطعیت سند قبلا توسط عالمان دینی که مبدعان مرجعیت تقلید و ولایت فقیه بودند ثابت شده است. وگرنه جزو اسنادشان نمی آوردند! ( فقط کافیست کلمه راویان حدیث را در اینترنت سرچ بکنید تا هزاران سایت همسو برای شما بیاید که این حدیث را جزو سندهای قطعی اورده اند )

اما دلیل ما نقض گفتار شماست!!
اگر این حدیث درست است چرا مراجع هیچگاه صحبت از مباح بودن خمس نیاوردند؟
و اگر حدیث نادرست است چرا برای اثبات ولایت فقیه از این حدیث استفاده می کنید؟

خیر البریه;102588 نوشت:
هرکس مشابه عمل دیگری عمل کند به او اقتدا کرده است حال شما بگویید فرق اقتدا با تقلید چیه ؟؟؟؟

فرقش در کاربردش است! اتاق و طویله هر دو مسقفند! و هر دو آشیانه هستند! اما اتاق آشیانه انسان است و طویله آشیانه حیوان!
آره دوست عزیز :
می دانید قلاده از ترکیبات کلمه " قلد " است؟ و به معنای گردن آویز حیوان کاربرد دارد؟
در قرآن هم دو کلمه قلائد به معنای گردن آویز در دو آیه 2 و 97 مائده بکار رفته است!!
و در قرآن هرگاه می خواهد پیروی از رسولان نام ببرد از ترکیبات کلمه "قدو" استفاده می کند!!

اقتدا و تقلید هر دو شاید در ظاهر به معنی پیروی کردن است! اما تفاوتش در علم و جهل است! کسی که اقتدا می کند دلیل رفتارش را می داند و کسی که تقلید می کند دلیل رفتارش را نمی داند!!

خیر البریه;102588 نوشت:
بما ایراد میگیرید در حالیکه اگر به کتب لغت عرب نگاه کنید همانطور که در بالا آوردیم ، اقتدا یعنی مشابه کسی عمل کردن ، حال بگویید از کی تابحال خداوند عملی انجام داده تا ما ببینیم ومشابهش عمل کنیم ؟؟!!! شاید هم شما از مجسمه ومشبهه باشید !

بله همانطور که در بالا آوردید! تقلید را هم معنی اقتدا کرده اید! و این اشتباه از سوی شما ناگزیر است!
در صورتیکه اقتدا کردن به معنی پیروی کردن است. این پیروی کردن ممکن است از راه دیدن یک عمل از سوی کسی باشد یا گوش به فرمان دادن کسی!

گلشن;102674 نوشت:
با سلام ظاهرا تقلید به معنای رجوع به متخصص همراه با عمل است.آنهم رجوع جاهل به عالم ، نه جاهل به جاهل، و عالم به جاهل. لذا از این جهت کار انسان متمایز از کار حیوان است.

نمی دانم منظور شما از رجوع چیست! بهر حال تقلید حیوان هم تقلید جاهل از عالم است! نه جاهل از جاهل یا عالم از جاهل!
گلشن;102674 نوشت:
نمی دانم در زندگی روزمرۀ ما که در بسیاری از موارد رجوع به متخصص می کنیم تبعیت اشکالی ندارد اما در عمل به دستورات دینی و استنباط احکام دینی تبعیت از مجتهدی که عمرش را در راه فهم دین گذاشته عیب دارد؟

تقلید در همه زمینه ها اشتباه است. تبعیت هم بدون فهم اشکال دارد. خواه علوم دینی باشد یا هر علوم دیگری!!
انسان شعور دارد و باید با شعورش اینکارها را انجام بدهد!
گلشن;102674 نوشت:
خوب شما در اینجا که خود را بی نیاز از تقلید می دانید بدون نیاز به رساله های عملی نحوۀ صحیح یکی از واجبات دینی مثل وضو را بیان بفرمائید. مثلا برای نماز خواندن وضو گرفتن لازم است. شکی در آن نیست.اما کیفیت آن چگونه است؟ کی واجب می شود؟خودش واجب هست یا برای نماز واجب می شود؟نیت آن باید چگونه باشد؟آیا قبل از دخول وقت می توان وضو گرفت یا باید هنگام داخل شدن وقت وضو گرفت و... یا مثلا در نواقض وضو اگر کسی بول کند و استبراء نماید وبعد رطوبتی از او خارج شود که مردد بین بول و منی باشد این شخص چه باید بکند؟ آیا غسل باید بکند یا خیر؟به چه علت؟ دوست محترم فروعات فقهی هزاران مورد است که آشنایی با آنها در گروی گذاشتن عمر طولانی است حال چطور عوام مردم می توانند حکم شرعی را بدون رجوع به اهل فن بدست آورند؟ و خود را بی نیاز از رجوع به وتخصص بدانند؟

اینجا تاپیک احکام نیست! تاپیک تقلید است! اینهم که من اصلا بلدم حکمی را از قرآن در بیاورم یا نمی توانم! ربطی به بحث ندارد!

نقل قول:

فکر کنم بجز من باید ان عده ای که همین حدیث مذکور را جزو استنادات ولایت فقیه میآورند نیز کمی مطالعه بکنند!
دوست عزیز ! به یکی از اساتید هم گفتم. این حدیثخیلی قشنگه! یعنی چه ردش بکنید!و چه تاییدش بکنید! یه مشکلی براتون می سازه!
اصلا من بی سواد! من نادان! من بی اطلاع! من ... هر چیزی که شما می گویید! شماکه علم حدیث بلدی به ما بفرما : وقتی امام زمان می گوید : بعد از من خمس بر شیعیانمن مباح است یعنی چی؟!


با سلام
دوست گرامی ، چندبار گفتیم که این حدیث در مورد اباحه خمس مشکل دارد ، لطفا اصل حدیث را برای ما بنویسید تا ببینیم متن حدیث چیه ؟!
نقل قول:
درهیچ چیز قطعیت صد در صدی نیست! پس من هیچگاه نمی گویم یقین دارم که حرف شما صد درصد غلط است
نقل قول:
.
ولی من گفتم : این استدلال شما استدلال نیست! برای اثبات احتمالاتکاربردی ندارد!!
من متن توقیع را چند بار خوانده ام.

من هم چون متن توقیع را بدقت خوانده وبا سایر احادیث صحیح مقایسه کرده ام گفتم که احتمالا متن حدیث کامل نیست بزبان ساده تر با دقت در متن توقیع و مقایسه با متن احادیث دیگر در باره خمس ، وجود نقص در متن توقیع بوضوح مشاهده میشود بعبارت دیگر متون سایر احادیث در باره خمس وتحلیل آن با متن حدیث توقیع همخوانی ندارد وناتمام بودن آنرا میرساند .

اما در اینجا منابع متن این توقیع را میگذاریم تا به اختلاف در متن پی ببرید ودیگر مشکلی نباشد :

1-قطب الدين الراوندي در خرائجش آورده :
وعن ابن بابويه ، عن ] محمد بن [ محمد بن عصام الكليني ] عن محمد بن يعقوب
الكليني [ عن إسحاق بن يعقوب أنه قال : سألت الشيخ الكبير أبا جعفر محمد ابن
عثمان العمري أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه مسائل أشكلت علي ، فورد التوقيع
بخط مولانا صاحب الزمان )2( عليه السلام : أما ما سألت عنه - أرشدك الله وثبتك
-من أمر المنكرين لي من أهل بيتي )3( وبني عمنا ، فانه )4( ليس بين الله وبين
أحد قرابة ، فمن أنكرني فليس مني وسبيله سبيل ابن نوح . وأما سبيل عمي جعفر
وولده ، فسبيل إخوة يوسف(( . هامش )1 )) الفصل بتمامه ليس في " م)2 . "
"الدار " د ، م . وهو من ألقابه أيضا عجل الله فرجه الشريف " )3 . بيتنا " خ ل
" ) 4 .فاعلم أنه " د ، ق . وأما الفقاع فشربه حرام ، ولابأس بالشلماب . )1(
وأما أموالكم فما نقبلها إلالتطهروا ، فمن شاء فليصل ، ومن شاء فليقطع ما آتانا
)2(الله خير مما آتاكم . وأما ظهور الفرج فانه إلى الله ، ] تعالى ذكره [ وكذب
الوقاتون . وأما قول من زعم أن الحسين بن علي عليهما السلام لم يقتل فكفر وتكذيب
وضلال . وأما الحوادث الواقعة ، فارجعوا ] فيها [ إلى رواة حديثنا ، فانهم حجتي
عليكم وأنا حجة الله . وأما محمد بن عثمان العمري - رضي الله عنه وعن أبيه من
قبل - فانه ثقتي ، وكتابه كتابي . وأما محمد بن علي بن مهزيار )3( الأهوازي
فسيصلح الله قلبه ، ويزيل عنه شكه . وأما ما وصلتنا به فلاقبول عندنا إلالما طاب
وطهر ، وثمن المغنية حرام ] . وكان لاسحاق جارية مغنية ، فباعها ، وبعث ثمنها
إليه ، فرده . [ وأما محمد بن شاذان بن نعيم فهو رجل من شيعتنا أهل البيت .
وأما أبو الخطاب محمد بن أبي زينب الأجدع فملعون ، وأصحابه ملعونون فلاتجالس
أهل مقالتهم ، فاني منهم برئ ، وآبائي عليهم السلام منهم براء . وأما المتلبسون
بأموالنا ، فمن استحل منها شيئا فأكله ، فانما يأكل النيران . وأما الخمس فقد
ابيح لشيعتنا ، وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور أمرنا ، لتطهر(( هامش)1 ))
الشلماب - فارسية : - يعنى ماء الشليم ، والشليم والشولم والشالم : الزؤان يكون
بين الحنطة . والزؤان : ما ينبت غالبا بين الحنطة ، وحبه يشبه حبها الاأنه أصغر
، واذا اكل يجلب النوم ، والواحدة : زؤانة . وفي بعض النسخ غير مقروءة)2 .
"فما آتانى " د ، ق " )3 . محمد بن ابراهيم " ه، ط . راجع رجال السيد الخوئى
30/17 :، وقد ذكر هذه القطعة من الرواية عن الكمال . ولادتهم ، ولاتخبث . وأما
ندامة قوم شكوا في دين الله على ما وصلونا به ، فقد أقلنا من استقال ولاحاجة لنا
في صلة الشاكين . وأما علة وقوع )1( الغيبة ، فان الله يقول ( : يا أيها الذين

آمنوا لاتسألوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم )2( ) إنه لم يكن أحد من آبائي عليهم
السلام ، إلا ]وقد [ وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه ، وإني أخرج حين )3( أخرج ،
ولابيعة لأحد من الطواغيت في عنقي . وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع
بالشمس )4( إذا غيبها عن الأبصار السحاب ، وإني لأمان لأهل الأرض كما أن
النجوم أمان لأهل السماء ، فاغلقوا باب السؤال عما لايعينكم ، ولاتتكلفوا علم ما
قد كفيتم ، وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج ، فان ] في [ ذلك فرجكم . والسلام عليك
يا إسحاق بن يقعوب وعلى من اتبع الهدى(( )5( . هامش " )1 )) ما وقع من " م ،
ه، ط ) 2 . سورة المائدة " )32 . 101 : متى " م ، ه، ط " )4 . في غيبتى كالشمس
"ه، ط )5 . رواه الصدوق في كمال الدين 483/2 : ح 4 بهذا الاسناد ، والطوسى في
الغيبة 176 : باسناده عن جماعة ، عن ابن قولويه والرازى وغيرهما ، عن محمد بن
يعقوب الكلينى مثله ، وأورده في الاحتجاج 281/2 : عن محمد بن يعقوب مثله ، عنهم
الوسائل 101 /18 : ح 9 ، والبحار 180/53 : ح . 10 وأورده في اعلام الورى 452 : عن
محمد بن يعقوب الكلينى مثله ، وفي كشف الغمة 531/2 : عن اسحاق بن يعقوب مثله
.وأخرج قطعا منه في الوسائل 383/6 : ح 16 عن الكمال والاحتجاج ، وج 86/12 ح 3 ،
عن الكمال ، وج 291/ 17 ح 15 عن الكمال و الغيبة ، وفي البحار 227/50 : ح 1 عن
الاحتجاج ، وج 166/79 ح 2 عن الغيبة والاحتجاج . فصل - 31 وبالاسناد عن أبي جعفر بن
بابويه : ثنا محمد بن الحسن : ثنا سعد بن عبدالله ، عن علي بن محمد الرازي
المعروف بعلان الكليني : ثنا محمد بن جبرائيل الأهوازي ، عن إبراهيم و محمد ابني
الفرج ، عن محمد بن إبراهيم بن مهزيار )1( أنه ورد العراق شاكا مرتابا ، فخرج
إليه " : قل للمهزياري قد فهمنا ما قد حكيته عن موالينا بناحيتكم ، فقل لهم

:أما سمعتهم قول الله جل جلاله يقول ( : يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله
وأطيعوا الرسول واولي الأمر منكم )2( ) هل أمر إلابما هو كائن إلى يوم القيامة
؟ أولم تروا أن الله جعل لكم معاقل تأوون إليها ، وأعلاما تهتدون بها ، من لدن
آدم إلى أن ظهر الماضي صلوات الله عليه ، كلما غاب علم بدا علم ، وإذا أفل نجم
بدا نجم . فلما قبضه الله إليه ظننتم أن الله قد قطع السبب بينه وبين خلقه
؟ كلا، ما كان ذاك ، ولايكون حتى تقوم الساعة ، ويظهر أمر الله وهم كارهون . يا
محمد بن إبراهيم لايدخلك الشك ، فان الله لايخلي الأرض من حجته ، أليس قال لك
أبوك قبل وفاته : احضر الساعة من يعير )3( هذه الدنانير التي عندنا )4( ؟ فلما
أبطأ ذلك عليه ، وخاف الشيخ على نفسه من الوفاة )5( قال لك : عيرها على
((هامش " )1 )) ابراهيم بن محمد أبى الفرج " م )2 . سورة النساء )3 . 59 : عيرت
الدنانير تعييرا : امتحنتها لمعرفة أوزانها . وفي ه "يعتبر " )4 . " عندى " د، ق
" )5 .نفسه الوحا " الكمال . يريد خاف على نفسه سرعة الموت ، لان الوحا
:السرعة . نفسك . وأخرج إليك كيسا ] لونه [ كذا )1( وعندك بالحضرة ثلاثة
أكياس وصره فيها دنانير مختلفة النقد ، فعيرتها ، وختم الشيخ عليها بخاتمه ،
وقال لك : اختم مع خاتمي فان أعش ، فأنا أحق بها ، وإن أمت ، فاتق الله في
نفسك أولا، ثم في ، وخلصني ، وكن عند ظني بك . أخرج - رحمك الله - الدنانير
التي استفضلتها )2( من بين النقدين من حسابنا . وهي بضعة عشر دينارا ، واسترد من
قبلك )3( فان الزمان أصعب مما كان ، وحسبنا الله ونعم الوكيل ) -الخرائج والجرائح جلد 1 :منصفحة 1 سطر 0 الى صفحة 6 سطر 25

الخرائج والجرائح للفقيه المحدث والمفسر الكبير قطب الدين الراوندي قدس سره
المتوفي سنة 573 هجرية مزاره بصحن الحضرة الفاطمية قم المقدسة

2-وشیخ طوسی در الغبیه آورده :

وأخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولويه وأبي غالب الزراري(وغيرهما)(2) عن محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كنابا قد سئلت فيه عن مسائل أشكلت علي، فورد التوقيع بخط مولينا صاحب الدار عليه السلام(3).
أما ما سألت عنه أرشد الله وثبتك من أمر المنكرين لي من أهل بيتنا وبني عمنا، فاعلم أنه ليس بين الله عزوجل وبين أحد قرابة، ومن أنكرني فليس مني، وسبيله سبيل ابن نوح عليه السلام(4).
وأما سبيل عمي جعفر وولده، فسبيل إخوة يوسف على نبينا وآله وعليه السلام(5).
وأما الفقاع فشربه حرام ولا بأس بالشلماب(6).
وأما أموالكم فما نقبلها إلا لتطهروا فمن شاء فليصل، ومن شاء فليقطع، فما آتانا الله خير مما آتاكم.
وأما ظهور الفرج فإنه إلى الله عزوجل، كذب(1) الوقاتون(2).
(1) في البحار ونسخ " أ، ف، م " وكذب.
(2) من قوله: " وأما ظهور الفرج " إلى هنا في البحار: 52 / 111 ح 19 عن الاحتجاج: 470.

وأما قول من زعم أن الحسين عليه السلام لم يقتل، فكفر وتكذيب وضلال(3).
وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله(عليكم)(4)(5).
وأما محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه وعن أبيه من قبل، فإنه ثقتي وكتابه كتابي(6).
وأما محمد بن علي بن مهزيار الاهوازي فسيصلح الله قلبه، ويزيل عنه شكه.
وأما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلا لما طاب وطهر، وثمن المغنية حرام(7).
وأما محمد بن شاذان بن نعيم فإنه رجل من شعيتنا أهل البيت.
وأما أبوالخطاب محمد بن(أبي)(8) زينب الاجدع [فإنه](9) ملعون
___________________________________
(1) في البحار ونسخ " أ، ف، م " وكذب.
(2) من قوله: " وأما ظهور الفرج " إلى هنا في البحار: 52 / 111 ح 19 عن الاحتجاج: 470.
(3) من قوله: " وأما من زعم " إلى هنا في إثبات الهداة: 3 / 757 صدر ح 42 عن كتابنا هذا.
وأخرجه في البحار: 44 / 271 ح 3 والعوالم: 17 / 518 ح 3 عن الاحتجاج: 470.
(4) ليس في نسخ " أ، ف، م ".
(5) من قوله: " وأما الحوادث الواقعة " إلى هنا في البحار: 2 / 90 ح 13 والعوالم: 3 / 410 ح 10 عن الاحتجاج: 470.
(6) من قوله: " وأما محمد بن عثمان " إلى هنا في البحار: 51 / 349 عن كتابنا هذا وعن الاحتجاج: 470.
ومن قوله: " وأما الحوادث الواقعة " إلى هنا في الوسائل: 18 / 101 ح 9 عن كتابنا هذا وعن الاحتجاج والكمال: 484 - 485.
(7) من قوله: " وأما ما وصلتنا " إلى هنا في الوسائل: 12 / 86 ح 3 عن الكمال: 485.
(8) ليس في نسخة " ف ".
(9) من البحار.
(*)
[292]
وأصحابه ملعونون، فلا تجالس أهل مقالتهم وإني منهم برئ وآبائي عليهم السلام منهم براء(1).
وأما المتلبسون بأموالنا فمن استحل منها شيئا فأكله فإنما يأكل النيران.
وأما الخمس(2) فقد أبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث(3).{به جمله تطیب ولادتهم دقت شود }

وأما ندامة قوم قد شكوا في دين الله على ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال ولا حاجة لنا في صلة الشاكين.
وأما علة ما وقع من الغيبة فإن الله عزوجل يقول: *(يا أيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم) *(4) إنه لم يكن أحد من آبائي إلا وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه، وإني أخرج حين أخرج ولا بيعة لاحد من الطواغيت في عنقي(5).
وأما وجه الانتفاع في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيبتها عن الابصار السحاب، وإني لامان أهل الارض كما أن النجوم أمان لاهل السماء، فاغلقوا [أبواب](6) السؤال عما لا يعنيكم، ولا تتكلفوا على ما قد كفيتم، وأكثروا
___________________________________

(1) من قوله: " وأما أبوالخطاب " إلى هنا في إثبات الهداة: 3 / 757 ذح 42 ومستدرك الوسائل: 12 / 316 ح 23 عن كتابنا هذا وعن الكمال: 485.
وأخرجه في البحار: 47 / 334 ح 2 عن الاحتجاج: 470.
(2) تحقيق ما أحل من الخمس للشيعة في زمان الغيبة يطلب من الكتب الفقهية وفيه روايات وأقوال، والاظهر والاشهر أن المراد بهذا الخبر وأمثاله إباحة الخمس في المناكح للشيعة في زمان الغيبة لتطيب ولادتهم دون الخمس في غيرها فإن الخمس في غيرها واجب في زمان الغيبة أيضا والله العالم.
(3) من قوله: " وأما المتلبسون " إلى هنا في البحار: 96 / 184 ح 1 عن الاحتجاج.
وفي الوسائل: 6 / 383 ح 16 عن الكمال: 485 والاحتجاج.
(4) المائدة: 101.
(5) من قوله: " وأما علة ما وقع من الغيبة " إلى هنا في نور الثقلين: 1 / 682 ح 408 عن كمال الدين: 485.
(6) من البحار.
(*)
[293]
الدعاء بتعجيل الفرج فإن ذلك فرجكم، والسلام عليك يا إسحاق بن يعقوب وعلى من اتبع الهدى(1).


3-در بحار الانوار آمده :

احتجاج: الكليني، عن إسحاق بن يعقوب، قال سألت محمد بن عثمان العمري رحمه
الله أن يوصل لي كتابا سألت فيه عن مسائل اشكلت على فورد التوقيع بخط مولانا صاحب
الزمان عجل الله تعالى فرجه: وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا
فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله. الخبر.
همچنین :
احتجاج: محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه السلام: أما ما سألت عنه أرشدك الله وثبتك من أمر المنكرين لي من أهل بيتنا وبني عمنا، فاعلم أنه ليس بين الله عزوجل وبين أحد قرابة، من أنكرني فليس مني وسبيله سبيل ابن نوح، وأما سبيل عمي جعفر وولده، فسبيل إخوة يوسف عليه السلام وأما الفقاع فشربه حرام ولا بأس بالشلماب (3) وأما أموالكم فما نقبلها إلا لتطهروا فمن شاء فليصل، ومن شاء فليقطع فما آتانا الله خير مما آتاكم.
وأما ظهور الفرج فانه إلى الله وكذب الوقاتون. وأما قول من زعم أن الحسين عليه السلام لم يقتل، فكفر وتكذيب وضلال. وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم وأنا حجة الله عليكم. وأما محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه وعن أبيه من قبل فانه ثقتي وكتابه كتابي. وأما محمد بن علي بن مهزيار الأهوازي فسيصلح الله قلبه، ويزيل عنه شكه. وأما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلا لما طاب وطهر، وثمن المغنية حرام. وأما محمد بن شاذان بن نعيم فانه رجل من شيعتنا أهل البيت. وأما أبو الخطاب محمد بن أبي زينب الأجدع فانه ملعون وأصحابه ملعونون فلا تجالس أهل مقالتهم فاني منهم برئ وآبائي عليهم السلام منهم براء. وأما المتلبسون بأموالنا فمن استحل شيئا منها فأكله فانما يأكل النيران. وأما الخمس فقد ابيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث. وأما ندامة قوم شكوا في دين الله على ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال ولا حاجة لنا إلى صلة الشاكين. وأما علة ما وقع من الغيبة فان الله عزوجل يقول: " يا أيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم " (1) إنه لم يكن أحد من آبائي إلا وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه وإني أخرج حين أخرج ولا بيعة لأحد من الطواغيت في عنقي. وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيبها عن الأبصار السحاب، وإني لأمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء، فاغلقوا ابواب السؤال عما لا يعنيكم ولا تتكلفوا علم ما قد كفيتم وأكثروا الدعاء بتعجيلالفرج، فان ذلك فرجكم، والسلام عليك يا إسحاق بن يعقوب وعلى من اتبع الهدى. غط: جماعة، عن ابن قولويه وأبي غالب الزراري وغيرهما عن الكليني عن إسحاق بن يعقوب مثله. ك: ابن عصام عن الكليني، عن إسحاق بن يعقوب مثله.
- الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة: مما
كتبه عليه السلام جوابا لاسحاق بن يعقوب إلى العمري - رحمه الله - أما ظهور الفرج
فإنه إلى الله وكذب الوقاتون، وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا
فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله، وأما المتلبسون بأموالنا فمن استحل منها شيئا فأكل
فإنما يأكل النيران، وأما الخمس فقد ابيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور
أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث، وأما علة ما وقع من الغيبة فإن الله عزوجل قال: " يا
أيها الذين آمنوا لا تسئلوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم (1) " إنه لم يكن أحد من
آبائي إلا وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه وإني أخرج حين أخرج ولا بيعة لاحد من
الطواغيت في عنقي، وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيبها عن
الابصار السحاب، وإني أمان لاهل الارض كما أن النجوم أمان لاهل السماء.

4-وشیخ صدوق در کمال الدین آورده :

حدثنا محمدبن محمدبن عصام الكليني رضي الله عنه قال: حدثنا محمدبن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب(3) قال: سألت محمدبن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قدسألت فيه عن مسائل أشكلت علي فورد(ت في) التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه السلام: أما سألت عنه أرشدك الله وثبتك من أمر المنكرين لي من أهل بيتنا وبني عمنا، فاعلم أنه ليس بين الله عزوجل وبين أحد قرابة، ومن أنكرني فليس مني وسبيله سبيل ابن نوح عليه السلام أما سبيل عمي جعفر وولده فسبيل إخوة يوسف عليه السلام أما الفقاع فشربه حرام، ولابأس بالشلماب(1)، وأما أموالكم فلانقبلها إلا لتطهروا، فمن شاء فليصل ومن شاء فليقطع فما آتاني الله خير مما آتاكم وأما ظهور الفرج فإنه إلي الله تعالى ذكره، وكذب الوقاتون وأما قول من زعم أن الحسين عليه السلام لم يقتل فكفر وتكذيب وضلال وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا(2) فانهم حجتي عليكم وأنا حجة الله عليهم

وأما محمدبن عثمان العمري - رضي الله عنه وعن أبيه من قبل - فإنه ثقتي و كتابه كتابي وأما محمدبن علي بن مهزيار الاهوازي فسيصلح الله له قلبه ويزيل عنه شكه وأما ما وصلتنا به فلاقبول عندنا إلا لما طاب وطهر، وثمن المغنية حرام(4) وأما محمدبن شاذان بن نعيم فهورجل من شيعتنا أهل البيت وأما أبوالخطاب محمدبن أبي زينب الاجدع فملعون وأصحابه ملعونون فلاتجالس أهل مقالتهم فإني منهم برئ وآبائي عليهم السلام منهم براء وأما المتلبسون بأموالنا فمن استحل منها شيئا فأكله فأنما يأكل النيران وأما الخمس فقد ابيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور أمرنا لتطيب ولادتهم ولاتخبث وأما ندامة قوم قدشكوا في دين الله عزوجل على ما وصلونا به فقد أقلنا من استقال، ولاحاجة في صلة الشاكين وأما علة ماوقع من الغيبة فإن الله عزوجل يقول: " ياأيها الذين آمنوا لاتسئلوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم "(2) إنه لم يكن لاحد من آبائي عليهم السلام إلا وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه، وإني أخرج حين أخرج، ولابيعة لاحد من الطواغيت في عنقي وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالمشس إذا غيبتها عن الابصار السحاب، وإنى لامان لاهل الارض كما أن النجوم أمان لاهل السماء، فأغلقوا باب السؤال عمالا يعنيكم، ولاتتكلفوا علم ماقد كفيتم، وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فإن ذلك فرجكم والسلام عليك ياإسحاق بن يعقوب وعلى بن اتبع الهدي.

ودر حاشیه گفته :

رحمهما الله قالا: انه لايجوز ذكر اسمه ولاكنيته، ثم يقولان: ان اسمه اسم النبي وكنيته كنيته صلى الله عليه وآله.
وهمايظنان أنهما لم يذكرا اسمه ولاكنيته، وهذا عجيب والذي أراه أن المنع من ذلك انما كان في وقت الخوف عليه والطلب له والسؤال عنه، فاما الان فلا، والله أعلم انتهي،
حال خودتان مقایسه کنید متون را و ببینید اصل ماجرا از چه قرار بوده ؟ یکنفر سوالاتی داشته که امام جوابش را داده اند و معلوم نیست که کل مطالب آمده یا نه ؟
مخصوصا در مورد کنیز آوازخوان که مخصوص همین فرد سائل بوده .وجالب اینکه در همین توقیع حصرت فرموده اند :

وأما ما وصلتنا به فلاقبول عندنا إلالما طاب
وطهر ، وثمن المغنية حرام ، یعنی این وجوهی که برای ما فرستادید باید با رضایت وپاکی همراه باشد تا مقبول ما افتد .

نقل قول:

من اول که گفتم این حدیث را اصلا جایی ندیدم. یعنی هر جا هم دیده ام از این هم ناقص تربوده است! ( این حدیث را می توانید در تمام سایتهایی که درباره ولایت فقیه بحث دینیکرده اند ببینید ) در همین سایت هم این حدیث آورده شده است.
پس
اولا سایت شماکه این حدیث را سند برای اثبات چیزی دیگر قرار داده اند ان را بیاورند!
ثانیا مندنبال جواب قطعی هستم نه اثبات چیزی!! کسی که مدعی است باید سند بیاورد!


همانطور که در بالا دیدید این حدیث چند قسمت و موضوع مختلف و پراکنده دارد و قسمت خمسش ناقص است ومعارض با احادیث صحیح دیگر اما سایر قسمتهایش با احادیث دیگر تقویت میشوند.


نقل قول:
2- قطعیت سند قبلا توسط عالمان دینی که مبدعان مرجعیت تقلید و ولایت فقیه بودند ثابتشده است. وگرنه جزو اسنادشان نمی آوردند! ( فقط کافیست کلمه راویان حدیث را دراینترنت سرچ بکنید تا هزاران سایت همسو برای شما بیاید که این حدیث را جزو سندهایقطعی اورده اند
نقل قول:
)

اما دلیل ما نقض گفتار شماست!!
اگر این حدیث درست استچرا مراجع هیچگاه صحبت از مباح بودن خمس نیاوردند؟
و اگر حدیث نادرست است چرابرای اثبات ولایت فقیه از این حدیث استفاده می کنید؟



کمی صبر کنید ، اگر عالمان دینی بگویند که جناب اسحاق بن یعقوب مجهول است شما میگویید نه !!!! عجیب است که مطابق هوای نفستان سخن میرانید .

مگر ملا صالح مازندرانی شارح اصول کافی جزو علما نیست که در ذیل این حدیث بصراحت ردش میکند ومیگوید :

وتمسك بعض المتأخرين برواية في الاحتجاج عن إسحاق بن يعقوب وهو رجل مجهول وفيها " أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة أحاديثنا " وفيه أولا ضعف الرواية كما قلنا، وثانيا: لا شك في وجوب الرجوع في كل واقعة إلى العلماء ولا حاجة فيه إلى التمسك بالروايات الضعيفة مع تصريح آيات القرآن العظيم والروايات المتواترة وإنما الكلام في أنا إذا رجعنا إلى العلماء فعلى العلماء أن يجيبوا بما.


نقل قول:
فرقشدر کاربردش است! اتاق و طویله هر دو مسقفند! و هر دو آشیانه هستند! اما اتاق آشیانهانسان است و طویله آشیانه حیوان
نقل قول:
!
آره دوست عزیز :
می دانید قلاده از ترکیباتکلمه " قلد " است؟ و به معنای گردن آویز حیوان کاربرد دارد؟
در قرآن هم دو کلمهقلائد به معنای گردن آویز در دو آیه 2 و 97 مائده بکار رفته است!!
و در قرآنهرگاه می خواهد پیروی از رسولان نام ببرد از ترکیبات کلمه "قدو" استفاده میکند!!

اقتدا و تقلید هر دو شاید در ظاهر به معنی پیروی کردن است! اما تفاوتشدر علم و جهل است! کسی که اقتدا می کند دلیل رفتارش را می داند و کسی که تقلید میکند دلیل رفتارش را نمی داند!!


خدای سبحان در محکمترین سخن فرمود :
کونوا مع الصادقین ، همراه وتابع راستگویان باشید . بت شکن تاریخ ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود : فمن تبعنی فانه منی : هرکس مرا همراهی و تبعیت کند از من است وبمن خواهد پیوست .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ {المائدة/51}

هرکس قلاده خودرا بدست یهود ونصاری بدهد به ایشان خواهد پیوست !
پس چه بهتر اجازه دهیم که رسول الله (ص) و فرزندانش ما را تقلید کنند (قلاده ببندند) : انما ولیکم الله و رسوله و......
زیرا انسان چه بخواهد چه نخواهد گاهی اوقات تقلید میکند و قلاده میبندد همین الان شما با روشن کردن رایانه و تایپ کلمات ناخواسته از جناب بیل گیتس و رساله تقلیدش ، ویندوز ، دارید تقلید میکنید !!!!
اگر میگویید نه ، هنگام نصب ویندوز وکار و ... دکمه عدم موافقت را بزنید !!!!!
علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیرش میگوید :

بله تقليد در آن مسائلى كه خود انسان ميتواند بدليل و علتش پى ببرد، تقليد كوركورانه و غلط است ، همچنانكه اجتهاد در مسئله اى كه اهليت ورود بدان مسئله را ندارد، يكى از رذائل اخلاقى است ، كه باعث هلاكت اجتماع مى گردد، و مدينه فاضله بشرى را از هم مى پاشد، پس افراد اجتماع ، نمى توانند در همه مسائل مجتهد باشند، و در هيچ مسئله اى تقليد نكنند، و نه ميتوانند در تمامى مسائل زندگى مقلد باشند، و سراسر زندگيشان پيروى محض باشد، چون جز از خداى سبحان ، از هيچ كس ديگر نبايد اينطور پيروى كرد، يعنى پيرو محض بود، بلكه در برابر خداى سبحان بايد پيرو محض بود، چون او يگانه سببى است كه ساير اسباب همه باو منتهى ميشود.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ {النحل/43}

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ {الأنبياء/7}

آیا پرسیدن از علما وهمراهی و تبعیت از راستگویان ومهتَدین ؛ تقلید کردن وتقلید شدن نیست ؟

با سلام خدمت همه دوستانی که بحث را پی گیری می کنند و خدمت جناب فریاد

در اینکه تحقیق بهتر از تقلید است هیچ شکی نیست اما مشکل اینجاست خیلی موارد تحقیق امکان ندارد از این رو تقلید جایش را می گیرد .
روشن تر بگویم جناب فریاد شما که چنین سخنی می گویید:

فریاد;102700 نوشت:
تقلید در همه زمینه ها اشتباه است. تبعیت هم بدون فهم اشکال دارد. خواه علوم دینی باشد یا هر علوم دیگری!! انسان شعور دارد و باید با شعورش اینکارها را انجام بدهد!

یعنی در هیچ زمینه ای نباید تقلید کرد ، اگر به سخن خود ملتزم باشید و عمل کنید ، زنده نخواهید ماند !

چرا ؟

چون خودتان گفتید:

فریاد;101198 نوشت:
تقلید در انسان نیست. بلکه حیواناتی مثل میمون و طوطی و ... کار انسان را تقلید می کنند. طبیعت انسان در آموزش است. یعنی رفتاری را از فردی که داناتر از ایشان است می آموزد . با عقل خود سنجش می کند و اگر در نظرش درست امد انجام می دهد.

فریاد;101637 نوشت:
اولا ما تقلید نمی کنیم. دیگران می گویند. ما گوش می دهیم. اگر درست بود انجام می دهیم.


بگذارید از همان مثال شما استفاده کنم که دوست دارید !
شما گفتید من به دکتر می روم ، تقلید نمی کنم فقط به اندازه نیازم یاد می گیرم چون اگر تقلید کنم و قرص اشتباهی بخورم خودم ضرر می کنم !

فریاد;101281 نوشت:
من باید خودم پزشکی بلد باشم که بتوانم خودم را درمان بکنم. حال اگر پزشکی بلد نبودم و پیش یک پزشک رفتم و وی یک قرص اشتباه به من داد و من بیماری ام بدتر شد! ضررش به خود من می رسد!

فرض کنیم خدای نخواسته جنابعالی دچار بیماری سختی شدید و به پزشک مراجعه نمودید و قرار هم هست طبق فرمایش خود در هیچ زمینه ای که بدان نیاز دارید ، تقلید نکنید ! و فقط با عقل خود سنجش کنید و اگر به نظرتان درست آمد انجامش دهید .

حال شما دو راه بیشتر ندارید :

1- یا خودتان بنشینید و در رشته پزشکی مطالعاتی را البته به اندازه نیاز آغاز کنید تا بعد از ماه ها یا سال ها (بسته به شانس شما دارد) به حقانیت سخن ، تشخیص و داروی پزشکتان معتقد شوید و نسخه ای را که تجویز کرده استفاده کنید و از بیماری نجات یابید یا خدای نکرده شانس نیاورید و دار فانی را وداع گویید!

2- یا بر اساس سخن چند با تجربه و دانا که آدرس پزشکی حاذق را از آنها گرفته اید به پزشکتان اعتماد کنید و فعلا دارو ها را مصرف کنید تا ان شاء الله از بیماری رهایی یابید .

مسیر اول مسیر تحقیق یا به فرموده شما یادگیری است و مسیر دوم تقلید است که عین همین مسیر ها در علوم دیگر از جمله فقه و احکام شرعی وجود دارد .

البته ناگفته نماند یک تفاوت وجود دارد کسی که در مسیر تحقیق در فقه قدم بر می دارد در همان حال مقلدی است که اعمالش را تا رسیدن به اجتهاد بر اساس تقلید انجام می دهد اما شما در مسیر پیشنهادی خود (مسیر اول) حق استفاده از هیچ دارو و پزشکی (تقلید) را تا رسیدن به تحقیق و یادگیری ندارید !

حال اگر بخواهید در همه زمینه ها اینگونه عمل کنید به نظر شما زنده می مانید !

با سلام به همه دوستان عزیز و کارشناسان محترم

دوست بزرگوار جناب فریاد

باتوجه به نکاتی که در پستهایتان بیان فرمودید، جنابعالی مخالف با اصل تقلید در مسائل فقهی هستید.حال سؤال این است آیا جنابعالی راهی بهتر از آن را سراغ دارید که یرای عموم مردم ممکن و نافع باشد که به واسطۀ آن وظایف دینیشان را انجام دهند و عند الله ماجور باشند؟

صدرا;103093 نوشت:
با سلام به همه دوستان عزیز و کارشناسان محترم

دوست بزرگوار جناب فریاد

باتوجه به نکاتی که در پستهایتان بیان فرمودید، جنابعالی مخالف با اصل تقلید در مسائل فقهی هستید.حال سؤال این است آیا جنابعالی راهی بهتر از آن را سراغ دارید که یرای عموم مردم ممکن و نافع باشد که به واسطۀ آن وظایف دینیشان را انجام دهند و عند الله ماجور باشند؟

راه حقیقت راه میانبر نداره! من قبلا هم این مورد را گفتم.
اصلا یکی از بحثهایی که من روش مشکل دارم همینه که برخی میان شبیه سازی بین علوم طبیعی و علوم دینی می کنند!
چون اساسا اگر شخصی در علوم طبیعی همه چیز را نداند مشکلی در آن دنیا ندارد! ولی علوم دینی به همه چیز مربوط است!

سجاد;102747 نوشت:
حال شما دو راه بیشتر ندارید : 1- یا خودتان بنشینید و در رشته پزشکی مطالعاتی را البته به اندازه نیاز آغاز کنید تا بعد از ماه ها یا سال ها (بسته به شانس شما دارد) به حقانیت سخن ، تشخیص و داروی پزشکتان معتقد شوید و نسخه ای را که تجویز کرده استفاده کنید و از بیماری نجات یابید یا خدای نکرده شانس نیاورید و دار فانی را وداع گویید! 2- یا بر اساس سخن چند با تجربه و دانا که آدرس پزشکی حاذق را از آنها گرفته اید به پزشکتان اعتماد کنید و فعلا دارو ها را مصرف کنید تا ان شاء الله از بیماری رهایی یابید .

البته شما با این پیش فرض مطلب را عنوان کردید که شخص الان چیزی نمی داند! ولی باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد!
ما درباره این حرفنمی زنیم که الان بیماریمحالا چکار کنیم! ما می گوییم از همان ابتدا باید دانش پزشکی را یاد می گرفتیم!
البته در دنیای کنونی فرصت اینکار وجود ندارد! یعنی عالم دهر دیگر نمی توان پیدا کرد!
ولی راه همان است که شما همه چیز را بلد باشی!

فریاد;103526 نوشت:
راه حقیقت راه میانبر نداره! من قبلا هم این مورد را گفتم.
اصلا یکی از بحثهایی که من روش مشکل دارم همینه که برخی میان شبیه سازی بین علوم طبیعی و علوم دینی می کنند!
چون اساسا اگر شخصی در علوم طبیعی همه چیز را نداند مشکلی در آن دنیا ندارد! ولی علوم دینی به همه چیز مربوط است!

با سلام به فریاد عزیز و بزرگوار
بالاخره جواب را بیان نفرمودید، شما مخالف تقلید هستید، چه گزینه ای بهتر از آن را پیشنهاد می کنید که برای عموم مردم نافع باشد؟

عرض سلام و ادب

فریاد;103526 نوشت:
اصلا یکی از بحثهایی که من روش مشکل دارم همینه که برخی میان شبیه سازی بین علوم طبیعی و علوم دینی می کنند!

شبيه سازي و مقايسه بستگي دارد که از چه ديدگاهي و از چه منظري انجام شود.
شبيه سازي اگر همه جانبه باشد، يعني
يکي بر ديگري امتيازي يا محدوديتي خاص نداشته باشد ، همه گزاره​هاي علوم (چه طبيعي و چه ديني و چه تجريي همه تحت عنوان معرفت بشري ) تسليم بي قيد و شرط خرد (عقل) باشند ...واضح است که چنين ديدگاهي مطلوب يک جهانبيني ديني نيست.
به نظر ميرسد دين در ذات خود به دليل اشاره به پاره​اي از گزاره​ها که عقل هيچگونه نظري در جهت راست​آزمايي آن ندارد و نميتواند داشته باشد و خارج از حيطه امکان صحت​سنجي آن توسط عقل است (عالم غيب ، اجنه و فرشتگان و دنياي پس از مرگ و ....)​ ناگزير اگر تقليد (در فروع) امر ملزومي نباشد، تکليف تسليم در اصول چيست؟

به نظر چالش اصلي انتخاب محک و معيار است که جهانبيني را مشخص ميکند، و بحث فوق باز هم به اين مي انجامد که : دين را با عقل ميسنجيد يا عقل را با دين؟

فریاد;103529 نوشت:
البته شما با این پیش فرض مطلب را عنوان کردید که شخص الان چیزی نمی داند! ولی باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد! ما درباره این حرفنمی زنیم که الان بیماریمحالا چکار کنیم! ما می گوییم از همان ابتدا باید دانش پزشکی را یاد می گرفتیم! البته در دنیای کنونی فرصت اینکار وجود ندارد! یعنی عالم دهر دیگر نمی توان پیدا کرد! ولی راه همان است که شما همه چیز را بلد باشی!

خب برادر گرامی از اینکه سخن حق را پذیرفتید و بدان معترف شدید ، ممنونیم. چیز دیگری هم از یک انسان منطقی که با تعقل عمل می کند انتظار نداشتیم .

ما هم همین را می گوییم که شما گفتید چون در دنیا عالم دهر نیست هر کس که علمی را نمی داند ناچار است تقلید کند و بنابر تقلید عمل کند .

بله راه اصلی این است که همه چیز را بدانی اما چه کنیم که امکان ندارد !!

سجاد;103717 نوشت:
خب برادر گرامی از اینکه سخن حق را پذیرفتید و بدان معترف شدید ، ممنونیم. چیز دیگری هم از یک انسان منطقی که با تعقل عمل می کند انتظار نداشتیم . ما هم همین را می گوییم که شما گفتید چون در دنیا عالم دهر نیست هر کس که علمی را نمی داند ناچار است تقلید کند و بنابر تقلید عمل کند . بله راه اصلی این است که همه چیز را بدانی اما چه کنیم که امکان ندارد !!

سلام
جناب سجاد الان مكل دو تاست!
بگذاريد يك توضيح كلي بدهم.
مشروعيت
اولا ما بايد قبول بكنيم راه حقيقت يكي است و چيزي به نام پوپوليست اسلامي اساسا وجود ندارد. اگر اين را بپذيريم بايد بپذيريم كه احكام متفاوتي كه مراجع تقليد مي دهند نهايتا ( و نه لزوئما ) فقط يكي از آنها درست است و باقي اشتباه مي كنند.
حال بايد بر روي اين موضوع بحث بكنيم كه اگر فردي از عالم ديني كه اشتباه مي كند تقليد كرد آيا براي وي گناهي نوشته مي شود و وي بازخواست مي شود يا خير؟ مسلما اين مساله وقتي مساله حق الناس در ميان است اهميت وي‍ه اي پيدا مي كند. چراكه عدل خداوندي اقتضاء مي كند كه نتواند به سادگي از حق بندگانش بگذرد.
اگر اين فرض را بپذيريم آنگاه به اين نتيجه مي رسيبم كه علماي ديني ( كه امروزه مرجع تقليد خوانده مي شوند ) نقش اسوه حسنه ( مانند پيامبر ) ندارند كه مردم از آنها الگو بگيرند ( از آنها تقليد بكنند ) و فقط نقش عالم و جاهل است.
يعني نقش تقدسي اين افراد داراي مشكل مي شود!
عالميت
مشكل دوم در بحث تقليد شبيه سازي علوم ديني با برخي علوم مثل پزشكي است. اما بياييد دقيق به علوم مختلف نگاه بكنيم.
علوم در جهان بر دو سدته تقسيم مي شوند
علوم خدماتي ( مانند پزشكي و مهندسيها )
علوم پايه ( رياضي و شيمي و فيزيك و.... )
علوم خدماتي علومي هستند كه يك نفر متخصص آن مي شود و بعد خدمتي را به كسي ارائه مي دهد. اين علوم بدليل اينكه مردم در مقطع هاي زماني خاصي به آنها نياز دارند ( مثلا يك نفر فقط زمانيكه بيمار مي شود به پزشك مراجعه مي كند ) بگونه ايست كه افراد خاصي در اين زمينه به تخصص مي رسند و بعد خدمات را به متقاضيان ارائه مي دهند.
اما برعكس علوم پايه اگرچه وسيع هستند اما كاربردشان در علوم ديگر مطرح مي شود. مثلا رياضي اگرچه بسيار وسيع و گسترده است اما كاربردش در مهندسي ها است . و آنهم نه به صورت خدماتي ( يعني كالايي را ايجاد بكنند و در اختيار مهندس قرار بدهند ) بلكه به صورت آموزشي است. يعني فرمولي را كشف مي كنند و در اختيار مهندس قرار مي دهند تا وي از آن استفاده بكنند.
رياضي در درجات پايين تر هم مورد استفاده تمام دستگاه ها قرار مي گيرد. يعني مثلا يك مغازه دار هم از آن استفاده مي كند. شما هيچ مغازه داري را نمي بينيد كه به رياضيدان ( مثل پزشك ) هر روز مراجعه بكند و ضرب و تقسيمش را به وي بسپارد! و بر اساس نيازش قسمتي از آن را ياد مي گيرد!
پس اولا مي بينيم در هيچ علمي ما به معناي كلمه تقليد نداريم. يا خدمات را مي گيريم! يا آموزش مي بينيم.

حال ببينيم نقش علوم ديني در زندگي انسان مانند علوم پايه آموزشي است يا مثل پزشكي خدماتي است. فرض كنيد فردي بين ركعت هاي نمازش دچار شك مي شود. در حال نماز چه بايد بكند؟
نمازش را قطع مي كند !! به رساله رجوع مي كند! رساله به وي مي گويد نبايد نمازت را قطع مي كردي!!
يعني نوشدارو بعد از مرگ سهراب!!
پس شخص بايد قبل از اينكه گناه را انجام مي داد احكام را ياد مي گرفت! نه مانند بيمار كه بعد از مريضي به دكتر مراجعه مي كند!!
از سويي مگر فقط همين است! شايد صدها حكم هست كه گاها با شغل يك فرد در ارتباط است. وي بايد قانون تجارت را بداند تا بتواند كسب و كار بكند! بايد قوانين روزه و نمازش را بداند تا بتواند روزه و نماز صحيح بگيرد. و....
پس مي بينيم كه علوم مذهبي اساسا علوم خدماتي نيستند و كالا يا خدمتي را عرضه نمي كنند! بلكه بيشتر شبيه علوم رياضي و علوم پايه هستند كه فرد به اندازه نيازش بايد از آن بهره بگيرد.
اختلاف عقيده علماء را چه كسي بايد حل بكند؟
ما چند تا عالم ديني داريم كه بر اساس استدلالهايي كه انجام مي دهند احكام متفاوتي از قرآن ارائه مي دهد. و مسلما اين افراد بهترين افراد هستند كه بتوانند بر روي مسائل ديني و استدلالهاي خود بحث و مناظره بگذارند و دلايل عقلي و منطقي و ديني خودشان را براي اين عقايدشان بيان بكنند. و علوم ديني به صورت واحد در بيايد! ولي مي بينيم كه چنين اتفاقي نمي افتد !! حال سوال پيش مي آيد : آيا مردم عادي يا علماي در سطح پايين ديگر مي توانند با دانش كمتر خود استدلالهاي اين افراد را ببينند و انتخاب درستي داشته باشند؟! كه در مساله تقليد مي آيد كه فرد خود بايد يقين پيدا بكند كه فلان مرجع بهتر است يا مرجع ديگر! و يا از دو عالم در سطح پايين ديگر بپرسد؟
و اتفاقا يكي از اساسهايي كه مساله تقليد را بوجود آورده است همين اختلافي است كه آنها نتوانسته اند حل بكنند!!
اگر چنين اختلافاتي بگونه اي حل شود . و به يك حكم واحد برسند
در اين صورت مي توان در مدارس همين احكام را به صورت مختصر در اختيار مردم قرار بدهند. و از همان باتدا دلايل چنين احكامي را براي مردم بيان بكنند. حداقل در حد نياز به آنها آموزش داده شود!
اگر اين اتفاقات بيافتد مي بينيم كه اساسا مساله تقليد برچيده خواهد شد. اشتباهي كه عمدا يا سهوا توسط خود علماي ديني ايجاد شده است! و با استدلالهاي بالا منطقي هم به نظر نمي رسد!!

فریاد;104611 نوشت:
علوم خدماتي علومي هستند كه يك نفر متخصص آن مي شود و بعد خدمتي را به كسي ارائه مي دهد. اين علوم بدليل اينكه مردم در مقطع هاي زماني خاصي به آنها نياز دارند ( مثلا يك نفر فقط زمانيكه بيمار مي شود به پزشك مراجعه مي كند ) بگونه ايست كه افراد خاصي در اين زمينه به تخصص مي رسند و بعد خدمات را به متقاضيان ارائه مي دهند. اما برعكس علوم پايه اگرچه وسيع هستند اما كاربردشان در علوم ديگر مطرح مي شود. مثلا رياضي اگرچه بسيار وسيع و گسترده است اما كاربردش در مهندسي ها است . و آنهم نه به صورت خدماتي ( يعني كالايي را ايجاد بكنند و در اختيار مهندس قرار بدهند ) بلكه به صورت آموزشي است. يعني فرمولي را كشف مي كنند و در اختيار مهندس قرار مي دهند تا وي از آن استفاده بكنند.

با سلام خدمت جناب فریاد و تشکر از ادامه بحث :Gol:

فرق علوم خدماتی و آموزشی که دسته بندی فرمودید واضح نیست.
خب پزشکی هم که آنرا جزء علوم خدماتی دانستید ، آموزش دارد اگر نباشد بیمار از کجا بداند برای نجات از بیماری باید چه کارهایی انجام دهد !
و از آن طرف علوم پایه هم که فرمول را برای حل مسائل مهندسی در اختیار اهل فن قرار می دهند ، علاوه بر آموزش نوعی خدمت انجام می دهند بنابر این فارق بین این علوم و بستر دسته بندی آنها دقیقا روشن نیست !!!

فریاد;104611 نوشت:
پس اولا مي بينيم در هيچ علمي ما به معناي كلمه تقليد نداريم. يا خدمات را مي گيريم! يا آموزش مي بينيم. حال ببينيم نقش علوم ديني در زندگي انسان مانند علوم پايه آموزشي است يا مثل پزشكي خدماتي است. فرض كنيد فردي بين ركعت هاي نمازش دچار شك مي شود. در حال نماز چه بايد بكند؟ نمازش را قطع مي كند !! به رساله رجوع مي كند! رساله به وي مي گويد نبايد نمازت را قطع مي كردي!! يعني نوشدارو بعد از مرگ سهراب!! پس شخص بايد قبل از اينكه گناه را انجام مي داد احكام را ياد مي گرفت! نه مانند بيمار كه بعد از مريضي به دكتر مراجعه مي كند!! از سويي مگر فقط همين است!


ما هم می خواهیم به اندازه نیاز از علوم دینی بهره بگیریم اما از کجا بدانیم نیاز ما در چه موردی است؟ اگر هر چیزی را که ما به عنوان یک غیر متخصص تشخیص دادیم به آن عمل کنیم که عمل به دین نشد !!
خب اینجاست که باید آموزش ببینیم یا خدمت بگیریم یا تقلید کنیم فرقی نمی کند و تنها در اسم متفاوت است نه در ماهیت عمل ، پس باید ببینیم مرجع تقلید ما که کارشناس دینی است کجا را واجب دانسته تا نیاز باشد ما آنرا بدانیم و انجام دهیم و کجا را حرام دانسته تا ما بدانیم و انجام ندهیم .

فریاد;104611 نوشت:
پس شخص بايد قبل از اينكه گناه را انجام مي داد احكام را ياد مي گرفت! نه مانند بيمار كه بعد از مريضي به دكتر مراجعه مي كند!! از سويي مگر فقط همين است! شايد صدها حكم هست كه گاها با شغل يك فرد در ارتباط است. وي بايد قانون تجارت را بداند تا بتواند كسب و كار بكند! بايد قوانين روزه و نمازش را بداند تا بتواند روزه و نماز صحيح بگيرد. و.... پس مي بينيم كه علوم مذهبي اساسا علوم خدماتي نيستند و كالا يا خدمتي را عرضه نمي كنند! بلكه بيشتر شبيه علوم رياضي و علوم پايه هستند كه فرد به اندازه نيازش بايد از آن بهره بگيرد.


خب دوست عزیز ما هم همین را می گوییم در فقه هم آمده است آن احکامی که معمولا به آن نیاز پیدا می شود واجب است یاد بگیریم اما چطور یاد بگیریم این مهم است آیا طبق فرمایش شما برویم مطالب مجتهد را بشنویم بعد آنچه به ذهن ما درست آمد عمل کنیم این که می شود دینی که خودمان کشفش کردیم نه فرموده متخصص و کارشناس دین !

بحث به خوب جایی رسیده جناب فریاد شما به جای تقلید روی آموزش تأکید می کنید آموزشی که خودتان حق اظهار نظر داشته باشید و ما می گوییم تا وقتی متخصص نشدیم حق اظهار نظر در موضوعات تخصصی نداریم تنها کار ما این است که اگر نیاز به آن پیدا کردیم از نظر کارشناسانی که از مسیر های عقلایی به او اعتماد کردیم ، پیروی کنیم نه از دیدگاه و نظر خودمان . پس تنها مسیر عقلایی در جایی که تخصص نداریم تقلید است نه به فرموده شما آموزش و جایگزینی هم برای تقلید وجود ندارد .

با سلام.

فریاد;104611 نوشت:
ختلاف عقيده علماء را چه كسي بايد حل بكند؟ ما چند تا عالم ديني داريم كه بر اساس استدلالهايي كه انجام مي دهند احكام متفاوتي از قرآن ارائه مي دهد. و مسلما اين افراد بهترين افراد هستند كه بتوانند بر روي مسائل ديني و استدلالهاي خود بحث و مناظره بگذارند و دلايل عقلي و منطقي و ديني خودشان را براي اين عقايدشان بيان بكنند. و علوم ديني به صورت واحد در بيايد! ولي مي بينيم كه چنين اتفاقي نمي افتد !! حال سوال پيش مي آيد : آيا مردم عادي يا علماي در سطح پايين ديگر مي توانند با دانش كمتر خود استدلالهاي اين افراد را ببينند و انتخاب درستي داشته باشند؟! كه در مساله تقليد مي آيد كه فرد خود بايد يقين پيدا بكند كه فلان مرجع بهتر است يا مرجع ديگر! و يا از دو عالم در سطح پايين ديگر بپرسد؟ و اتفاقا يكي از اساسهايي كه مساله تقليد را بوجود آورده است همين اختلافي است كه آنها نتوانسته اند حل بكنند!! اگر چنين اختلافاتي بگونه اي حل شود . و به يك حكم واحد برسند در اين صورت مي توان در مدارس همين احكام را به صورت مختصر در اختيار مردم قرار بدهند. و از همان باتدا دلايل چنين احكامي را براي مردم بيان بكنند. حداقل در حد نياز به آنها آموزش داده شود! اگر اين اتفاقات بيافتد مي بينيم كه اساسا مساله تقليد برچيده خواهد شد. اشتباهي كه عمدا يا سهوا توسط خود علماي ديني ايجاد شده است! و با استدلالهاي بالا منطقي هم به نظر نمي رسد!!


با اين توضيحات به اين نتيجه رسيديم که مقلدان در انجام بنحو احسن امور دينشان بنا به قضاوت عقل بهترين انتخاب بايد تقليد از يک مجتهد باشد. پرواضح است که مسئوليت خطيري متوجه تک تک مجتهدين خواهد بود. سوالي که پيش مي​آيد چرا دست کم به حکم عقل ، مجتهدين شيوه اي که جناب فرياد فرمودند در پيش نميگيرند؟! آيا اين فرديت و تشتت آرا بر انديشه آن شهروند متدين عقل​مدار سنگيني نميکند؟ مثلا شوراي مرجعيت طوري که خروجي آن احکام واحد باشد . ضمن آنکه وجه پويايي فقهي هم محفوظ ميماند. در ضمن وظيفه خطير انتخاب مرجع تقليد اصلح آن هم توسط مقلد غيرمتخصص (که کمتر از پارادوکس نيست).
البته سوال شايد در جنبه ديگري مربوط به نظريه ولايت فقيه ميشود. آيا در جامعه اسلامي ولي فقيه و اختياراتش با تعدد مرجعيت تقليد سازگاري دارد،​ندارد و آيا مثلا ولي فقيه و مرجع تقليد واحد جز امور اولاتر هست يا الزامي است يا چگونه است
با تشکر از ارائه پاسخهايي که خواهيد فرمود.

جناب فریاد در جواب صدرا که گفته بودند راه حل پیشنهادیتان چیست؟ گفته اید: راه حقیقت راه میانبر نداره!. این یعنی چه ؟ و ایتن جواب چه ربطی به سوال صدرا دارد؟ ببینید سوال صدرا اینه که شما قبول ندارید تقلید را پس راه حلتان چیست؟

manmehdiam;105343 نوشت:
با سلام.

manmehdiam;105343 نوشت:

با اين توضيحات به اين نتيجه رسيديم که مقلدان در انجام بنحو احسن امور دينشان بنا به قضاوت عقل بهترين انتخاب بايد تقليد از يک مجتهد باشد. پرواضح است که مسئوليت خطيري متوجه تک تک مجتهدين خواهد بود. سوالي که پيش مي​آيد چرا دست کم به حکم عقل ، مجتهدين شيوه اي که جناب فرياد فرمودند در پيش نميگيرند؟! آيا اين فرديت و تشتت آرا بر انديشه آن شهروند متدين عقل​مدار سنگيني نميکند؟ مثلا شوراي مرجعيت طوري که خروجي آن احکام واحد باشد . ضمن آنکه وجه پويايي فقهي هم محفوظ ميماند. در ضمن وظيفه خطير انتخاب مرجع تقليد اصلح آن هم توسط مقلد غيرمتخصص (که کمتر از پارادوکس نيست).
البته سوال شايد در جنبه ديگري مربوط به نظريه ولايت فقيه ميشود. آيا در جامعه اسلامي ولي فقيه و اختياراتش با تعدد مرجعيت تقليد سازگاري دارد،​ندارد و آيا مثلا ولي فقيه و مرجع تقليد واحد جز امور اولاتر هست يا الزامي است يا چگونه است
با تشکر از ارائه پاسخهايي که خواهيد فرمود.

باسلام به دوستان و با کسب اجازه از اساتید محترم
به نظرم همۀ سخنانی که برخی دوستان بیان نمودند بخاطر عدم اطلاع از مباحث حوزوی است.برخی تصور کرده اند یک فقیه وقتی نظری را می دهد هیچ توجهی به نظر سایر مراجع و یا مبانی آنها ندارد، لذا اگر جمع شوند نظرشان واحد می شود و رفع اختلاف حاصل خواهد شد.

در جواب باید گفت در جایی که نص صحیح باشد فقها تابع نص اند و در جایی که دست از نصوص صحیح خالی می شود؛ و نوبت به اخبار ی می رسدکه در سند آنها اختلاف وجود دارد و یا در مورد عدم نص ، جای اختلاف در فتوا هست؟
مثلا شما دیده اید که فقیهی امری را واجب بداند و دیگری همان امر را حرام بداند؟ یعنی معمولا اینگونه است در موارد اختلافی امر دائر بین جواز و احتیاط است«که در برخی از احتیاطات هم ممکن است فقیه به جواز امری رسیده باشد اما ترس از فتوی موجب احتیاط وی شود» که البته این ااختلافات نیز به خاطر مبانی اصولی یک فقیه است که خود مجالی واسع دارد که این اختلافات همواره وجود داشته و همین امر موجب اجتهاد پویا شده است.

نکته دیگر اینکه مراجع تقلید علاوه بر رجوع به اخبار همواره به نظر علمای پیشین خود نیز توجه کامل دارند؛ چنانچه اگر نظری به درس مراجع و اساتید سطح خارج بیندازید می بینید که متنی را به عنوان محور مباحث انتخاب می کنند« همچون کتاب صاحب جواهر یا مصباح الفقیه محقق همدانی ویا عروةالوثقی و یا تحریر الوسیله»و بعد از بیان اصل در باب و بیان روایات و جمع بین ادله و نظر علمای پیشین ..وبا در نظر گرفتن جمیع جوانب نظر خود را می دهد و در مرحلۀ بعد در باب احکام مکلفین مسائل در شورای فقهی و استفتاء آنها که معمولا خود از مجتهدین بزرگند مطرح می شود و فقیه نظریه نهایی را بیان می دارد.
بنابراین فتوی صادر نمودن امر آسانی نیست که فقیه چیزی را از جیبش در آورد و به خورد مردم دهد.
نکته دیگر اینکه آنچه برای مکفین مهم است یکی رجوع به اعلم است که این را می توان از رجوع به علما دانست و دیگری عمل به فتوا است چه اینکه خود مجتهد نیز بدین فتوی عمل می کند و چون با اجتهاد به این نظریه رسیده حتی در صورت مخالفت با واقع ماجورند و به ثواب نائل می گردند .
امر دیگری که معمولا مورد توجه قرار نمی گیرد و به عنوان نقص مطرح شده در بحث اختلافات که در بسیاری از موارد در احتیاطات واجب است امر به نفع مکلفین است و سهولت کار آنها را ایجاب می نماید در حالی که در صورت فتوای همه به احتیاط کار مکلفین دشوار می گردد.
به هر حال در مباحث فقهی راهی جز تقلید نیست چه این امر رجوع به مجتهد واحد باشد یا فرض کنیم به شورای فقهی.
در پایان به این چند لینک در مورد اختلاف در فتوی و شورای مراجع مراجعه بفرمائید.

سجاد;104783 نوشت:
با سلام خدمت جناب فریاد و تشکر از ادامه بحث

درود
سجاد;104783 نوشت:
فرق علوم خدماتی و آموزشی که دسته بندی فرمودید واضح نیست. خب پزشکی هم که آنرا جزء علوم خدماتی دانستید ، آموزش دارد اگر نباشد بیمار از کجا بداند برای نجات از بیماری باید چه کارهایی انجام دهد ! و از آن طرف علوم پایه هم که فرمول را برای حل مسائل مهندسی در اختیار اهل فن قرار می دهند ، علاوه بر آموزش نوعی خدمت انجام می دهند بنابر این فارق بین این علوم و بستر دسته بندی آنها دقیقا روشن نیست !!!

به نکته خوبی اشاره کردید. درواقع در علوم چنین مرز بندی دقیقی واقعا نیست. یعنی حتی تقسیم بندی دروسی مثل ریاضی و شیمی و فیزیک و پزشکی و علوم دینی و علوم انسانی و ...اساسا دچار همین مشکل هست. و نمی توان مرز دقیقی برای آن قائل شد.
اما ملاک تقسیم بندی درجع غالب بودن یک قسمت بر دیگری است. یعنی اگر مثلا در پزشکی می گوییم این علوم خدماتی است به این معناست که آموزش نحوه خوردن قرص ( اینکه چند ساعت در روز فرص بخورد ) نسبت به وجه دیگر آن خیلی ناچیز است.
سجاد;104783 نوشت:
ما هم می خواهیم به اندازه نیاز از علوم دینی بهره بگیریم اما از کجا بدانیم نیاز ما در چه موردی است؟ اگر هر چیزی را که ما به عنوان یک غیر متخصص تشخیص دادیم به آن عمل کنیم که عمل به دین نشد !!

اگر این رفتار ما عمل به دین نباشد. مطمئنا تقلید نه راه دین است و نه موافق فطرت انسانی!
فکر کنم باید برای شما داستان خلقت انسان را یادآوری بکنم که وقتی فرشتگان از خداوند می پرسند چرا انسان با آن همه شر و بدی را آفریدی؟ خداوند می گوید : من چیزی می دانم که شما نمی دانید!
و بعد اسمی اعظم را به انسان می اموزد و از وی فرشتگان و انسان معنای اسامی را می خواهد و فقط انسان فرشتگان را از معانی انها آگاه می سازد!
مسلما فطرت انسانی مانند فرشته در تبعیت محض و بی چون و چرا و بدون درک و شعور نیست! تعبد انسان در عقل و شعور وی خلاصه می شود. ( اگرچه این تعبد به راه خطا حتی برود! )
فکر کنم داستان موسی و شبان را بهتر است یکبار بخوانید:
نقل قول:
دید موسی یک شبانی را به راه........کو همی گفت ای خدا و ای اله

تو کجائی تا شوم من چاکرت؟...........چارقت دوزم ،کنم شانه سرت؟

دستکت بوسم ، بمالم پایکت............وقت خواب آید ، بروبم جایکت

ای خدای من ،فدایت جان من............جمله فرزندان و خان و مان من

ای فدای تو همه بزهای من..........ای به یادت هی هی و هیهای من

گر تو را بیمارئی آید به پیش .......من توراغمخوارباشم همچوخویش

گفت موسی:حال خیره سرشدی!......خودمسلمان ناشده کافرشدی!

این چه ژاژاست وچه کفرست وفشار.....پنبه ای اندردهان خودفشار!

گفت:موسی،دهانم دوختی..................از پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد تفت...................سر نهاد اندربیابان و برفت

وحی آمدسوی موسی ازخدا : ...................بنده ما را زما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی.........................نی برای فصل کردن آمدی

ما برون را ننگریم و قال را........................مادرون را بنگریم و حال را

ملت عشق ازهمه دینهاجداست.......عاشقان راملت ومذهب خداست

لعل راگرمهرنبود،باک نیست...........عشق دردریای غم غمناک نیست

چونکه موسی این عتاب ازحق شنید.........دربیابان، درپی چوپان دوید

برنشان پاک آن سرگشته راند.......................گرد از پربیابان برفشاند

عاقبت دریافت و او را بدید..................گفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آداب و ترتیبی مجوی...................هرچه میخواهد دل تنگت، بگوی


فلسفه وجود انسانیت این است که انسان با عقل و شعور خود به یکتاپرستی و حقیقت برسد. نه اینکه چون فرشتگان کارهای دیکته شده را انجام دهد. ( انهم دیکته ای که معلوم نیست معلمش درست گفته باشد!! )
خداوند به انسان عقل داده است تا با عقل خود به سرمنزل برسد. در این راه باید از راهنمایی خدا ( دین الهی ) و نظرات علما استفاده بکند ! اما تقلید در ذات انسان نیست!
سجاد;104783 نوشت:
خب اینجاست که باید آموزش ببینیم یا خدمت بگیریم یا تقلید کنیم فرقی نمی کند و تنها در اسم متفاوت است نه در ماهیت عمل ، پس باید ببینیم مرجع تقلید ما که کارشناس دینی است کجا را واجب دانسته تا نیاز باشد ما آنرا بدانیم و انجام دهیم و کجا را حرام دانسته تا ما بدانیم و انجام ندهیم .

نه دوست عزیز : مشکل ما همینجاست! چگونه یاد گرفتن است؟!
آیا آموزش از کسی ببیند ؟ یا خدمتی بگیرد؟ یا قلاده ( از مشتقات تقلید !) بر گردن بگذارد و بدون چون و چرا و فهم و شعور فقط دنباله رو عده ای شود!
و این مشکل هم فقط مشکل اسم نیست! مشکل ریشه ای تر از این حرفهاست!! اولا اگر مساله اسم است چرا علمای دینی چنین واژه ای را با این بار معنای انتخاب کرده اند؟
ثانیا : چرا اصرار بر انتخاب مرجع تقلید است؟! و اصرار بر اینکه اگر مرجع تقلید نداشته باشید هیچ عملی از شما پذیرفته نیست! چرا علوم دینی مثل سایر علوم آموزش داده نمی شود؟!
جناب سجاد هم من و هم شما معنای تقلید و روش تقلید را خوب می دانیم !
سجاد;104783 نوشت:
خب دوست عزیز ما هم همین را می گوییم در فقه هم آمده است آن احکامی که معمولا به آن نیاز پیدا می شود واجب است یاد بگیریم اما چطور یاد بگیریم این مهم است آیا طبق فرمایش شما برویم مطالب مجتهد را بشنویم بعد آنچه به ذهن ما درست آمد عمل کنیم این که می شود دینی که خودمان کشفش کردیم نه فرموده متخصص و کارشناس دین !

اولا همانطور که قبلا هم گفتیم فلسفه وجود انسانی تعبد بر اساس منطق و عقل خودش است. هر انسانی خودش باید راه حقیقت را بجوید و به تعبد برسد! و نباید مثل فرشتگان یا حیواناتی بدون درک و شعور رفتاری را انجام بدهد.
و این رفتار حتی اگر درست ترین رفتار هم باشد ثوابی برای انسان ندارد! چونان حیوانی که فقط شرطی شده است و رفتاری را از روی عادت انجام می دهد!!
فکر کنم ما باید روی چند نکته با شما بحث مفصلی داشته باشیم!!
1- اینکه برای رفتار های خوب انسانی بدون درک و فهم و شعور ثوابی نمی نویسند!
2- رفتار اشتباه انسانی از روی تقلید نه پاک می شود و نه به مرجع تقلید منتقل می شود! بلکه گناه باقی ماندن بر جهالت را هم بر آن می افزاید!!
سجاد;104783 نوشت:
بحث به خوب جایی رسیده جناب فریاد شما به جای تقلید روی آموزش تأکید می کنید آموزشی که خودتان حق اظهار نظر داشته باشید و ما می گوییم تا وقتی متخصص نشدیم حق اظهار نظر در موضوعات تخصصی نداریم تنها کار ما این است که اگر نیاز به آن پیدا کردیم از نظر کارشناسانی که از مسیر های عقلایی به او اعتماد کردیم ، پیروی کنیم نه از دیدگاه و نظر خودمان .

اولا اینجا یک تناقض مواجه هستیم. کدام عقل؟!
عقلی که نمی تواند درست و غلط را تشخیص بدهد و حکم درست را از غلط بفهمد چگونه می تواند در مقام قاضی بنشیند و درباره علم کسی نظر بدهد!!
سجاد;104783 نوشت:
پس تنها مسیر عقلایی در جایی که تخصص نداریم تقلید است نه به فرموده شما آموزش و جایگزینی هم برای تقلید وجود ندارد .

ثانیا اصلا تقلید با عقل متضاد است! تقلید کردن یعنی جاهلانه و بدون فهم و درک کاری را انجام دادن.
کدام عقل است که جهالت ورزیدن را مجاز بداند؟
فرق حیوان دست آموز و یک انسان چیست؟

میثم;105427 نوشت:
جناب فریاد در جواب صدرا که گفته بودند راه حل پیشنهادیتان چیست؟ گفته اید: راه حقیقت راه میانبر نداره!. این یعنی چه ؟ و ایتن جواب چه ربطی به سوال صدرا دارد؟ ببینید سوال صدرا اینه که شما قبول ندارید تقلید را پس راه حلتان چیست؟

قبلا من پاسخ این سوال را داده بودم
شخص باید خودش به حقیقت برسد و خودش احکام را بیابد. مطمئنا باید در این زمینه آموزش ببیند اما نه اینکه خود را بی نیاز از آموزش ببیند و به گفته های فردی دیگر بسنده بکند.
جناب صدار پرسیدند اگر تقلید نکنیم چکار باید بکنیم.(بدین معنا که ایشان می خواستند بگویند اگر کسی اموزش نبیند چکار باید بکند! ) که من جواب دادم : راه حقیقت راه میانبر ندارد!
باید فرد خود به حقیقت برسد! اساسی مثل تقلید که رفتاری برای آموزش حیوانات دست آموز است نه تنها راه تعبد نیست! حتی راه انسان بودن هم نیست!
خداوند انسان را در قلاده نیافریده است!!
هر کسی که فلسفه وجودی انسان را بداند و فقط یکبار آیات خلقت انسان را مرور بکند و در آن تفکر بکند متوجه این موضوع خواهد شد.
پس من در جواب صدرا نیازی نداشتم که ریشه ای وارد این مساله بشوم. دانا به یک اشاره!!

گلشن;105580 نوشت:
باسلام به دوستان و با کسب اجازه از اساتید محترم

درود
گلشن;105580 نوشت:
به نظرم همۀ سخنانی که برخی دوستان بیان نمودند بخاطر عدم اطلاع از مباحث حوزوی است.برخی تصور کرده اند یک فقیه وقتی نظری را می دهد هیچ توجهی به نظر سایر مراجع و یا مبانی آنها ندارد، لذا اگر جمع شوند نظرشان واحد می شود و رفع اختلاف حاصل خواهد شد.

مطمئنا اگر من از مباحث حوزوی بیشتر از شما اطلاعات نداشته باشم اطلاعاتم کمتر از شما هم نیست!
بله شما درست می فرمایید! اساسا اختلاف علمای دینی با مشورت حل شدنی نیست! من هم نگفتم مشورت بکنند اختلافها را کنار بگذارند!! بلکه همین اختلاف را نشانه اشکال در تقلید دانستم!
تقلید بر فرض اینکه اساسش را بپذیریم ( که بحثش جداست ) باید از کسی انجام شود که بدرست بودن رفتار و علم وی اعتماد کامل داشته باشیم!!
اما وقتی عالم دینی ما اینقدر علم ندارد که نمی تواند عالمان دیگر را با منطق و عقلش قانع بکند!! ( و یا شاید دلایلی دیگر این قضیه داشته باشد که علما عمدا نخواهند با هم به تفاهم برسند!!) آنگاه تقلید اگر اساش هم درست باشد از چنین افرادی باطل است! چراکه یا علمش را ندارند یا در ورطه دنیا طلبی افتادند!
گلشن;105580 نوشت:
در جواب باید گفت در جایی که نص صحیح باشد فقها تابع نص اند و در جایی که دست از نصوص صحیح خالی می شود؛ و نوبت به اخبار ی می رسدکه در سند آنها اختلاف وجود دارد و یا در مورد عدم نص ، جای اختلاف در فتوا هست؟ مثلا شما دیده اید که فقیهی امری را واجب بداند و دیگری همان امر را حرام بداند؟

ما که زیاد دیدیم! اما شما که ادعا می کنید که ما اطلاعاتی از مباحث حوزوی نداریم و در مقام نقد نظر ما بر امدید چگونه از چنین احکامی اطلاع ندارید تعجب است!!
حکم امام خمینی درباره حلال شدن شطرنج که قبل از ایشان حرام بود و بعد از فتوای ایشان هم برخی علما بر حرام بودن شطرنج حکم می دادند.
بانکداری اسلامی و مساله گرفتن وام که به عقیده برخی علما حرام است!
قمه زنی و حلال و حرام بودن آن توسط برخی علما!
تساوی دیه زن و مرد توسط ایت الله صانعی

اصلا همه اینها به کنار! شما باید خوب بدانید که روزه گرفتن در عید فطر حرام است و خوردن عمدی روزه در روز آخر ماه رمضان هم حرام است! هنوز مساله عید فطر در بین علمای ما حل نشده است!!
حال باقی احکام هم بگذارید کنار!!
البته این اختلاف علما فقط به همین چند حکم هم مرتبط نمی شود! اختلاف به جایی می رسد که حتی نمازگزاران عید سعید فطر که از آیت الله بهجت تقلید می کردند, را در قم با باتوم می زنند!! ایت الله صانعی را از مرجعیت می اندازند!! یا ...
پس شما اگر به قول خودتان شما در حد یک فرد معمولی هم از مباحث فقهی اطلاع داشتید می فهمیدید که اختلاف علمای دینی حتی از حکم حرام و حلال هم گذشته است!

گلشن;105580 نوشت:
به هر حال در مباحث فقهی راهی جز تقلید نیست چه این امر رجوع به مجتهد واحد باشد یا فرض کنیم به شورای فقهی.

حال از نوشته های بالایی که روی درستی و غلطی آن هم بحث است . نتیجه آخر شما هم برای من جالب است!
از کجای متنتان به این نتیجه رسیده اید که در مباحث فقهی جز راه تقلید نیست؟ در صورتیکه نه در قرآن و نه منطق و نه عقل تقلید مجاز نیست!!

عرض سلام و ادب

گلشن;105580 نوشت:
همۀ سخنانی که برخی دوستان بیان نمودند بخاطر عدم اطلاع از مباحث حوزوی است.برخی تصور کرده اند یک فقیه وقتی نظری را می دهد هیچ توجهی به


دوست عزيز ، اعتراف ميکنم ، تا قبل از اين فرمايشات شما که بر مبناي اطلاع شما از مباحث حوزوي استوار است ، حقير تصوري تا به اين حد تاريک از مبحث تقليد و مقلد نداشتم! فرمايش شما باعث ايجاد تصورات بدي راجع به حقانيت مباحث فقهي است . اگر با توضيحاتي که عرض مينمايم ،​غير از اين بود بفرماييد.


گلشن;105580 نوشت:
مثلا شما دیده اید که فقیهی امری را واجب بداند و دیگری همان امر را حرام بداند؟ یعنی معمولا اینگونه است در موارد اختلافی امر دائر بین جواز و احتیاط است«که در برخی از احتیاطات هم ممکن است فقیه به جواز امری رسیده باشد اما ترس از فتوی موجب احتیاط وی شود»

دوست عزيز، اگر موارد اختلافي تنها در همين امور مختصر و ظاهراً کم اهميت استوار است، بنابراين چه مبنايي دارد که تمامي اعمال انسان در صورت نداشتن مرجع تقليد برباد رفته باشد؟! اگر مساله محدود به معدودي احتياط است آنگاه چه جوابي براي سوال جناب فرياد داريد:

فریاد;106012 نوشت:
ثانیا : چرا اصرار بر انتخاب مرجع تقلید است؟! و اصرار بر اینکه اگر مرجع تقلید نداشته باشید هیچ عملی از شما پذیرفته نیست! چرا علوم دینی مثل سایر علوم آموزش داده نمی شود؟!

جناب گلشن منظورشما از اين فرموده چيست؟!:

گلشن;105580 نوشت:
امر دیگری که معمولا مورد توجه قرار نمی گیرد و به عنوان نقص مطرح شده در بحث اختلافات که در بسیاری از موارد در احتیاطات واجب است امر به نفع مکلفین است و سهولت کار آنها را ایجاب می نماید در حالی که در صورت فتوای همه به احتیاط کار مکلفین دشوار می گردد.

ظاهرا خيلي از مسائل توسط ما مورد توجه قرار نگرفته است! در بحث اختلافات آنچه مد نظر قرار ميگيرد ، امر به نفع مکلفين و سهولت کار مقلدين عزيز ميباشد. که خيلي بديشان سخت نگذرد.
مومنين هم اصلا نبايد نگران حقانيت اعمالشان برآيند و با خيال راحت به جمع​آوري ثواب مشغول باشند چرا که :

گلشن;105580 نوشت:
نکته دیگر اینکه آنچه برای مکفین مهم است یکی رجوع به اعلم است که این را می توان از رجوع به علما دانست و دیگری عمل به فتوا است

گلشن;105580 نوشت:
حتی در صورت مخالفت با واقع ماجورند و به ثواب نائل می گردند .

دوست عزيز ، آيا فرمايشات شما جز نتيجه زير ميتواند داشته باشد:
آنچه براي مکلفين بايد مهم باشد! رجوع به مجتهد و عمل به فتوا است
زيرا آنچه براي مجتهدين مهم است! رجوع مقلدين و عمل آنان به فتوا است.

با تشکر از اين دوست حوزوي و مطلع بايد عرض کنم ، اجالتاً آنچه براي ما مهم است، مخالفت هر امري با عقل و خرد و حقانيت و انسانيت و ...ميباشد که سوالت زير را قابل تامل مينمايد

فریاد;106012 نوشت:
ثانیا : چرا اصرار بر انتخاب مرجع تقلید است؟! و اصرار بر اینکه اگر مرجع تقلید نداشته باشید هیچ عملی از شما پذیرفته نیست! چرا علوم دینی مثل سایر علوم آموزش داده نمی شود؟!

فریاد;106023 نوشت:

اما وقتی عالم دینی ما اینقدر علم ندارد که نمی تواند عالمان دیگر را با منطق و عقلش قانع بکند!! ( و یا شاید دلایلی دیگر این قضیه داشته باشد که علما عمدا نخواهند با هم به تفاهم برسند!!) آنگاه تقلید اگر اساش هم درست باشد از چنین افرادی باطل است! چراکه یا علمش را ندارند یا در ورطه دنیا طلبی افتادند!
!!

با سلام به دوستان گرامی و تشکر از جناب گلشن و فریادو من مهدیم
جناب آقای فریاد بالاخره جواب ما را بیان نفرمودید که برفرض ما مساله تقلید را ببوسیم و کنار بگذاریم چه جایگزین مناسبتری برای آن خواهیم داشت؟ بهترین گزینه که به درد همۀ اقشار جامعه بخورد و از سوی دیگر حجتی بر عمل خود داشته باشند چیست؟

منتظر پاسخ جنابعالی هستیم.
:Gol:

به نام خدا
با سلام
نظر بنده در مورد نحوه جواب دادن جناب فریاد (البته نه شخصیت ایشان) این است که زیاد به دنبال فهمیدن حقیقت نیستند و تا آنجا که می توانند جدل می کنند. شاید برای اینکه بحث پخته شود و از همه ی زوایا دیده شود!
دلیل اول اینکه با وجود اینکه قیافه ی منطقی بودن خود را حفظ می کنند مثالهایی از مغالطات و سفسطه در صحبتهایشان می بینم که یکی از واضح ترینشان را در زیر می آورم که شروع بحث خودم هم می تواند باشد.

فریاد;102488 نوشت:

ضمن اینکه من متوجه نمی شوم انسانی که کور است چگونه می خواهد از کسی تقلید بکند! وقتی نمی تواند حرکت کسی را ببیند!! که بخواهد آن حرکت را تقلید بکند!

واضح است تقلید کردن نیازی به دیدن عمل شخص دیگر ندارد و از یکی از مثالهای خود ایشان استفاده می کنم که کسی که شطرنج بازی می کند و دیگری به او میگوید چه حرکتی بکن این تقلید است!!!

دوم اینکه به قول آقای سجاد:

سجاد;104783 نوشت:
با سلام خدمت جناب فریاد و تشکر از ادامه بحث :gol:
بحث به خوب جایی رسیده جناب فریاد شما به جای تقلید روی آموزش تأکید می کنید

که متاسفانه پس از این به نحوی بحث منحرف شد به اختلاف فتاوا که آن هم باید بعد از اینکه تقلید ضرورتش مشخص شد بحث شود.(شاید برخی مواقع به خاطر ضرورتی که کاری دارد مشکلات جزئی آن را پذیرفت!)

بر گردم به آن کور یا در مثال ما کم بینا یعنی خیلی تار در حد یک هاله از رنگها می بیند:
اگر شخص کم بینایی در زندگی خود از شخص بینایی بپرسد چگونه بفهمم جلویم چاه است و او بگوید هر موقع دو رنگ سیاه و زرد را توام دیدی بفهم که چاه آنجاست، شما چه توصیه ای به آن شخص کور می کنید! البته این یک مثال است. بنده که توصیه می کنم اول ببین از نظر بیناها می توان به حرفهای این شخص اعتماد کرد یا نه!
بیایید فرض کنید این شخص کور چیزی را که یاد گرفته تقلید نکند! چه می شود به اولین چاهی که برسد داخلش می افتد و دیگر نمی تواند برگردد و بگوید نه از این به بعد تقلید می کنم. یک راه هم این است که
برود و سعی کند عینکی بسازد برای خود و برای اینکار باید بود از بینایان عینک سازی و استفاده از آن را یاد بگیرد. ( در مثال ما کسی نمی تواند یک شبه عینک دار شود و همه ی بیناها یک روز کم بینا بودند و برای خود عینکی ساخته اند)

ادامه دارد...

.
توجه کنید که همان طور که در مطلب بعد می آورم برخی از انسانها نمی توانند دلیل برخی چیزها را به صورت عمیق بفهمند و اینکه جناب فریاد گفتند :

فریاد;102488 نوشت:

ما با افراد کور و کلا افرادی که از لحاظ بدنی علیل هستند کاری نداریم.
با انسانهای سالم کار داریم. کسانی که عقل دارند و از عهده کارهای خود بر می آیند.


را اصلا قبول ندارم چون تقلید دقیقا وظیفه ی ان افرادی است که از عهده بر نمی آیند یا رفتن و یادگرفتن آن به دلیل مسائلی (که می شود بحث کرد) برایشان غیر عقلایی است نه شما که می توانید بروید در علم دین خودتان مجتهد شوید.
ادامه دارد...

فریاد;106023 نوشت:

ما که زیاد دیدیم! اما شما که ادعا می کنید که ما اطلاعاتی از مباحث حوزوی نداریم و در مقام نقد نظر ما بر امدید چگونه از چنین احکامی اطلاع ندارید تعجب است!!
حکم امام خمینی درباره حلال شدن شطرنج که قبل از ایشان حرام بود و بعد از فتوای ایشان هم برخی علما بر حرام بودن شطرنج حکم می دادند.
بانکداری اسلامی و مساله گرفتن وام که به عقیده برخی علما حرام است!
قمه زنی و حلال و حرام بودن آن توسط برخی علما!
تساوی دیه زن و مرد توسط ایت الله صانعی
!

با سلام به فریاد عزیز
سخن دوستمان درست است یعنی سخن ایشان بین دو فتوای معارض است که دائر بین وجوب و حرمت است نه بین احتیاط و جواز ویاحرمت و جواز که در امثله شما آمده، در مورد بحث شطرنج عرض می شود:
مى‏دانيم احكام بنابر اعتقاد محقّقان از اماميّه و اهل سنّت، تابع مصالح و مفاسد است. شراب از آن رو تحريم شده كه رجس و عمل شيطانى و موجب عداوت و كينه در ميان مردم و بازداشتن از نماز و ذكر اللَّه مى‏شود، چون عقل را زايل مى‏كند و زوال عقل اين پيامدها را به دنبال دارد و همچنين است مسأله قمار با آلات مخصوص.
حال اگر در بعضى از موارد موضوع حكم وجود داشته باشد اما مصلحت و مفسده به موجب زمان يا مكان تغيير يابد، طبيعى است كه حكم نيز دگرگون مى‏شود؛(زيرا آن موضوع با وصف آن مصالح و مفاسد، محلّ حكم بود و اگر اين وصف از بين برود ديگر محلّ آن حكم نخواهد بود).
مثلًا در زمانهاى گذشته همه فقها حكم به تحريم خريد و فروش خون انسان و حيوانات مى‏كردند، زيرا هيچ مصلحتى در آن نبود، بلكه منبع انواع مفاسد معنوى و مادى محسوب مى‏شد؛ ولى امروز با گذشت زمان، خون انسان عامل نجات بسيارى از مردم (مجروحان و نيازمندان به عمل جراحى) از چنگال مرگ مى‏شود، بنابراين خون، همان خون است؛ ولى مفسده، تبديل به مصلحت مهمّى شده است. بديهى است در اين صورت خريد و فروش خون نمى‏تواند حرام باشد؛ يعنى ملاك حكم تغيير يافته است.
همچنين هرگاه در زمان يا مكان خاصّى شطرنج به عنوان آلت قمار محسوب نشود و عامّه مردم آن را ورزش فكرى بدانند، به يقين در چنين فرضى مفاسد قمار بر آن مترتب نيست و به تعبير ديگر: عنوان كلّى قمار كه داراى مفاسدى است از آن برداشته شده است، و در اين ظرف زمانى يا مكانى جزء مصاديق قمار كه موضوع دقيق حكم حرمت است، قرار نمى‏گيرد بنابراين دليلى ندارد كه حرام باشد.
حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»در پاسخ اين سؤال كه:اگر شطرنج، آلات [ابزار] قمار بودن خود را به‏طور كلى از دست داده باشد و چون امروز تنها به عنوان يك ورزش فكرى از آن استفاده گردد، بازى با آن چه صورتى دارد؟فرمودند:«بر فرض مذكور اگر برد و باختى در بين نباشد، اشكال ندارد»[1]

در بحث بانکداری بحث بر سر تحقق ربا و عدم آن است یعنی اختلاف موضوعی است نه حکمی؛ هیچ فقیهی ربا را جایز نمی داند.


در بحث هلال ماه شعبان باز اختلاف موضوعی است نه حکمی ودر مسائل موضوعی نیز جای تقلید وجود ندارد و مساله تقلیدی نیست.
در مورد نماز ایت الله بهجت«رضوان الله تعالی علیه» کذب به عرض عالی رسانده اند و چنین چیزی ما ندیدیم.
برفرض که اختلافات نیز قبول کنیم بحث رجوع به مجتهد جامع شرایط تقلید، بحث رجوع به حجت است که حتی در صورتی که مخالف واقع باشد عذر آور است، چون چنین عملی از مجاری تائید شده صورت پذیرفته و فرق بین تقلید و عدم تقلید در اینجا آشکار می شود.



[=Times New Roman][1][=Times New Roman].صحیفه نور،ج21ص19.

.
در دو مطلب قبل به عمد این عبارت را آوردم:
این شخص کور چیزی را که یاد گرفته تقلید می کند!
به نظر بنده در مورد تقلید کردن به عمد یا به سهو تصور اشتباه و دو گانه ای توسط جناب فریاد ارائه شده است. در علوم دینی شنیدن فتوا و عمل کردن بر اساس آن تقلیدِ غلط است و در مسائل دیگر مثل ریاضیات شنیده قاعده ی ریاضی و عمل کردن بر اساس آن یادگرفتن است!

بگذارید مثالی بزنم:
اگر بقالی بخواهد ضرب دو رقم در دو رقم یاد بگیرد، می رود پیش یک مدرس و او هم به او یک قاعده و روش یاد می دهد و می گوید این جدول ضرب را حفظ کن و بعد همین کار را تو هم بکن و بقال هم بدون اینکه بداند چرا همان روش را انجام می دهد.
اگر مدرس ریاضی بخواهد دلیل آن را یاد بدهد باید وارد مباحث نظریه مجموعه ها بشود و بگوید چگونه اعداد را تعریف می کنیم و بعد عملگرهایی روی آن تعریف می کنیم و بعد مفهوم گروه و میدان را بگوید و بعد بیاید بگوید که جواب ضرب در همان میدان است و بعد اینکه چرا آن قاعده را می توان همیشه استفاده کرد و استثنا ندارد. اما هیچ بقالی و حتی دانشمند رشته ی فیزیک و شیمی از ریاضیدان این را نمی پرسد و اگر ریاضیدانی شروع کند به بقال این را توضیح بدهد، حتما دعوایشان می شود(!!!) برای اینکه بقال که نمی خواهد ریاضی دان شود، می خواهد ریاضی( احکام ریاضی را) بلد باشد.

حال همین مثال را در احکام دینی بگوییم. فرض کنید کسی در نماز شک میکند، می آید پیش یک پیش نماز مسجد و می گوید چه کنم، پیشنماز می گوید که فلان جدول را حفظ کن و طبق آن اگر فلان شد، فلان کار را بکن و ... و این شخص دیگر بر اساس این قاعده ای که یاد گرفته تقلید میکند!

یک مثال دیگر- فرض کنید شما شغلی دارید که دستتان کثیف می شود. برای وضو می روید می پرسید آیا این وضوی من با این لکه درست است یانه؟ جواب یک قاعده است اگر آب به پوست می رسد درست است وگرنه خیر. شما قاعده را یاد گرفته اید مانند کم بینایی که در مطلب قبل گفتم یا کسی که می رود پیش دکتر و او می گوید هرگاه گلویت درد گرفت فلان قرص را بخور. شما این را یاد گرفته اید ولی دارید تقلید میکنید!
نه آن دکتر و نه آن عالم دین نمی آید توضیح دهد بر اساس چه فعل و انفعالاتی قرص عمل می کند و یا بر اساس چه منابعی این احکام به دست آمده است.
.

سلام

جوینده;107037 نوشت:
در علوم دینی شنیدن فتوا و عمل کردن بر اساس آن تقلیدِ غلط است

پس چه تقلیدی درست است ؟
جوینده;107037 نوشت:
حال همین مثال را در احکام دینی بگوییم. فرض کنید کسی در نماز شک میکند، می آید پیش یک پیش نماز مسجد و می گوید چه کنم، پیشنماز می گوید که فلان جدول را حفظ کن و طبق آن اگر فلان شد، فلان کار را بکن و ... و این شخص دیگر بر اساس این قاعده ای که یاد گرفته تقلید میکند!

احکام شرعی برای مجتهد که از اصول و قواعد اطلاع دارد عنوان قاعده را می پذیرد اما در مورد مقلدین احکام اغلب جزئی و شخصی است نه قاعده هرچند مواردی از قاعده را هم می توان یافت
به نظر بنده مانند بعضی دوستان مبنای مساله تقلید ضرورت آگاهی از احکام دین است حال چون این امر برای اکثر مردم امکان پذیر نیست با اقدام عده ای از عهده دیگران ساقط می شود بحث اختلاف فتواها هم که مشخص است بخاطر اختلاف مبناهاست حتی تغییر فتوای یک فقیه هم بر همین مبناست .
موفق باشید

به نام خدا
با سلام

جوینده;107037 نوشت:
به نظر بنده در مورد تقلید کردن به عمد یا به سهو تصور اشتباه و دو گانه ای توسط جناب فریاد ارائه شده است. در علوم دینی شنیدن فتوا و عمل کردن بر اساس آن تقلیدِ غلط است و در مسائل دیگر مثل ریاضیات شنیده قاعده ی ریاضی و عمل کردن بر اساس آن یادگرفتن است!

حامد;107070 نوشت:
پس چه تقلیدی درست است ؟

به نظر سوء تفاهم شد. بنده داشتم اشتباه و دوگانگی نظرات را توضیح می دادم یعنی اینکه برخی این دو مساله را که یک مقوله هستند را به دو اسم و با دو ارزش به کار میبرند و اینکه گفته شد تقلید غلط است! یعنی آنها میگویند این تقلید و غلط است ولی در ریاضیات این یادگرفتن و درست است.

در مورد قاعده و اصل نیز مثال زیر را نگاه کنید:
2*2 = 4 این یک اصل در ریاضیات است که دلیل و فلسفه اش را نمی دانیم ولی همه قبول داریم و نماز صبح 2 رکعت است هم از واضحترین احکام است که ما دلیلش را نمی دانیم ولی همه قبول داریم و هر دو را به کار می بریم
قاعده ی اینکه هر وقت یک عدد مثبت با یک عدد مثبت دیگر جمع شود بزرگتر می شود را در ریاضیات داریم و به کار می بریم و قاعده ی اینکه اگر امروز ماه رمضان است و هلال ماه اول را دیدید فردا عید فطر است را هم داریم.
در احکام خیلی از جاها موضوع و مصداق به عهده ی مقلد است و فقط مساله به صورت کلی مطرح می شود. مثل همان قاعده ها و روشهای ریاضی.
.

صدرا;107006 نوشت:
با سلام به دوستان گرامی و تشکر از جناب گلشن و فریادو من مهدیم جناب آقای فریاد بالاخره جواب ما را بیان نفرمودید که برفرض ما مساله تقلید را ببوسیم و کنار بگذاریم چه جایگزین مناسبتری برای آن خواهیم داشت؟ بهترین گزینه که به درد همۀ اقشار جامعه بخورد و از سوی دیگر حجتی بر عمل خود داشته باشند چیست؟ منتظر پاسخ جنابعالی هستیم.

من این را چند بار جواب دادم.
راه درست و منطقی در عمل به احکام دین فهم احکام و یادگیری احکام مورد نیازش بوسیله خود شخص و رسیده به آن است. حال سوالی که شما پرسیدید که ما تقلید را بوسیدیم گذاشتیم کنار! آیا همه افراد بدنبال آن می روند؟
جواب : خیر!
خوب راه حل چیست؟
جواب : راه حلی ندارد!! بهشت را به بها می دهند به بهانه نمی دهند!!
حال ممکن است شما بگویید : خوب حال افرادی دارند بوسیله تقلید به احکام می رسند و آن را فرا می گیرند و به بهشت هدایت می شوند.
جواب : راه تقلید راه بهشت نیست! چون تقلید فلسفه آدمی نیست! پس کسی با تقلید به بهشت رهنمود نمی شود؛ اگر حتی تمام رفتارهایش را درست انجام دهد. اگر یک طوطی شعر حافظ را هم بخواند آدم نمی شود! چون معنای کلمات را نمی فهمد! ولی یک آدم اگر شعر حافظ را بخواند چون معنا را می فهمد آن خواندن برای وی ارزشمند است. حال اگر آدمی هم درک درستی از آنچه بر زبان می آورد نداشته باشد مانند طوطی است!( مانند آدم بیسوادی که قل هو الله احد نمازش را گاها قفل فلا لحد می خواند!!) برای وی ارزشی ندارد! شاید فقط اجر نیت درست را به وی بدهند ولی ثواب نماز را نمی برد!!
پس در نتیجه ابتدا ما باید به شما به این نکته برسیم که تقلید اساسا راه اشتباه است که به بهشت هم منتهی نمی شود! ( یک سرابی است بدون آّب!)
حال اگر این نتیجه را از ما پذیرفتید. بر سر این نکته هم توافق می کنیم که هر کس به اندازه آنچه می اموزد اجر می گیرد. پس راه دیگری بجز اینکار ندارد!

جوینده;107027 نوشت:
به نام خدا با سلام

درود
جوینده;107027 نوشت:
نظر بنده در مورد نحوه جواب دادن جناب فریاد (البته نه شخصیت ایشان) این است که زیاد به دنبال فهمیدن حقیقت نیستند و تا آنجا که می توانند جدل می کنند. شاید برای اینکه بحث پخته شود و از همه ی زوایا دیده شود!

ما جدلی با کسی نداریم! دعوایی هم با کسی نداریم! آمده ایم چیزی یاد بگیریم و چیزی اگر داشته باشیم یاد بدهیم. اگر قصد جدل داشتیم در خیابان شعار مرگ بر .... و درود بر.... سر می دادیم!
جوینده;107027 نوشت:
دلیل اول اینکه با وجود اینکه قیافه ی منطقی بودن خود را حفظ می کنند مثالهایی از مغالطات و سفسطه در صحبتهایشان می بینم که یکی از واضح ترینشان را در زیر می آورم که شروع بحث خودم هم می تواند باشد.

البته این نظر شما برای من محترم است. اما آیا می دانید همین پست شما بر اساس مغالطه " تخطئه گوینده " استوار است؟
یعنی مقدمه ای بر تخریب شخصیت بنده نوشتید تا تاثیر گفتار بعدیتان در دیگران تاثیر بگذارد.
خدارا شکر خیلی از افرادی که اینجا هستند شخصیت من را می شناسند. مطمئنا کسی که مرتد بوده و با گفتگو با یک روحانی دوباره اسلام می اورد نمی تواند برچسب " دنبال حقیقت نبودن " را به وی زد!

باقی صحبتهایتان هم نخوانده ام و نه خواهم خواند. چون اساسا با افرادی مانند شما که با چهارخط نوشته اینگونه سریع شخصیت فرد را زیر سوال می برید بحث نخواهم کرد.
البته این کار هم نه بخاطر بی ادبی شما انجام دادم. فقط به این خاطر اینکار را می کنم که مبادا بخواهم در جواب پستهای شما اساعه ادبی بکنم و شما را از خود برنجانم.
با عرض پوزش شما در لیست سیاه بنده قرار گرفتید

حامد;107070 نوشت:
حال چون این امر برای اکثر مردم امکان پذیر نیست با اقدام عده ای از عهده دیگران ساقط می شود

پس به عقیده شما یادگیری علوم دینی و تحقیق و تفحش در علوم دینی واجب کفایی است! یه عده که یاد گرفتند کفایت می کند؟!

سلام

فریاد;107190 نوشت:
جواب : راه تقلید راه بهشت نیست!

راه بهشت اصالتا تقلیدی است . انبیاء به تقلید از خدا ، علماء به تقلید از انبیاء و عوام به تقلید از علماء می آموزند . در قرآن کریم خدای متعال بارها از پیامبر ص خواسته که پیروی کند . این پیروی همان تقلید اصطلاحی امروز است پس ادعای شما مقبول نیست
فریاد;107190 نوشت:
چون تقلید فلسفه آدمی نیست!

انسان هم به تقلید انسان می شود . انسان در کودکی مقلد صرف است و هرچه جلوتر می رود تقلیدش کاهش می یابد چون قدرت تحلیل پیدا می کند و بر همین اساس رفتارهای از او سر می زند یا چیزهایی می گوید که نتیجه تفکر و تخیل اوست با اینحال روند تبعیت و پیروی از دیگران در انسان پایان پذیر نیست چون همیشه چیز بالاتری وجود دارد که انسان برای رسیدن به آن نیازمند تعلیم علمی یا عملی دیگری است . پس این ادعای شما نیز مقبول نیست
فریاد;107190 نوشت:
پس کسی با تقلید به بهشت رهنمود نمی شود؛ اگر حتی تمام رفتارهایش را درست انجام دهد. اگر یک طوطی شعر حافظ را هم بخواند آدم نمی شود! چون معنای کلمات را نمی فهمد! ولی یک آدم اگر شعر حافظ را بخواند چون معنا را می فهمد آن خواندن برای وی ارزشمند است.

مقصود شارع در تبعیت و پیروی امت از پیامبر و امام و علماء صرف مطابقت ظاهری اعمال با واقع است چه اینکه دانستن ادله احکام تغییری در ظاهر امر نمی دهد و صرفا مربوط به باطن عمل است . و اما باطن اعمال مومن نیز خالی از حقیقت نیست بلکه در همه اعمال مومن روح ایمان عبودیت و محبت به مبدا متعال وجود دارد . دانستن حقایق احکام هرچند یک کمال است اما ضروری نیست آنچه ضروری است اعتقاد به حقیقت واحد هستی و ولایت اولیاء او و حیات اخروی است .
فریاد;107190 نوشت:
پس در نتیجه ابتدا ما باید به شما به این نکته برسیم که تقلید اساسا راه اشتباه است که به بهشت هم منتهی نمی شود! ( یک سرابی است بدون آّب!)

در قرآن اطاعت از خدا و رسول را موجب فوز عظیم می داند چه اطاعت آگاهانه و با معرفت باشد چه بی معرفت هرچند معرفت داشتن کمال برتری است
فریاد;107194 نوشت:
پس به عقیده شما یادگیری علوم دینی و تحقیق و تفحش در علوم دینی واجب کفایی است! یه عده که یاد گرفتند کفایت می کند؟!

بله واجب کفایی است . آیه 122 سوره مبارکه توبه که امر به تفقه امت در دین می کند نیز آنرا برای همه نمی داند چون امتثال امر را به طائفه ای از مومنین اختصاص می دهد که پس از بازگشت قوم خود را انذار می دهند .
موفق باشید

به نام خدا
با سلام
از آنجا که صحبت های قبلی بنده مورد نقد قرار گرفته لازم دیدم توضیحی را اضافه کنم.

1- اینکه بنده جوابها را نقد می کنم و نه شخصیت را و صریحا هم اشاره کرده ام که شخصیت را تخطئه نمی کنم می تواند برای این باشد که مغلطه ای صورت نگیرد

2- شاید بگویید مغلطه ی "اتهام مغلطه"را به کار بردم (همان طور که درباره بنده استفاده شده)،چون بعدش دلیل آوردم می توانید دلیل بنده را رد کنید و نشان دهید مطلب گفته شده نمونه ای از مغلطه نیست. البته توجه کنید که بنده فقط تعریف مغلطه را نمی آورم و بعد دقیقا نگویم چگونه مغلطه بر اجزاء صحبت بنده صدق می کند( دقیقا عکس کاری که درباره مطلب بنده انجام شد و فقط یک تعریف از مغلطه آورده شد و گفته شده بقیه مطالب دیگر هیچ ارزشی ندارد درصورتی که آن تعریف دقیقا عکس کاری بود که بنده کرده بودم و صریحا گفته بودم دارم صحبتها را نقد میکنم نه شخصیت را! و طبق توضیح بند بعد هم به نظر خودم عملا از این مغالطه استفاده نکردم. الله اعلم!)

3- ضمنا اینکه آن مطلب(نقل قولش به صورت خلاصه در پایان همین مطلب آمده) بنده دو بخش دارد که بخش اول با مثال و دلیل بر مغالطه بودن تمام می شود و بخش دوم را می شود گفت کاملا مستقل است و در ان با یک تمثیل سعی در نشان دادن نیاز به تقلید از عالم دارد. در در عین حال روش یافت آن عالم را هم هر چند غیر دقیق بیان می کند.
و چون درباره نظر صاحب نظری که در بخش اول گفته شده قضاوتی در آن نیست و صریحا در آن مخالفت با نظر ایشان نیامده پس نمی تواند گفت از تخطئه شخصیت ایشان و بعد مخالفت با نظر ایشان برای اثبات نظر خود استفاده کرده ام
(البته قبول دارم که مشکلی در نوشتن داشته ام و با وجود اینکه یک دلیل آورده ام گفته ام دلیل اول و آنجا که گفتم دوم منظور مطلب دوم بوده است که می خواستم بگویم و نقل قول هم به این دلیل که می خواستم برگردم به آنجای بحث و از اینجای بحث می خواهم ادامه دهم ولی اشتباها تصور می شود دلیل دوم است. اگر کسی چنین تصوری کرده است معذرت می خواهم. چند روز دیگر آن را ویرایش و اصلاح می کنم!!! ان شاء الله)

4-در مطلب اول که مغالطه ی مذکور نبود اما در مطالب بعدی هم سعی کردن با تمثیل هایی رابطه یادگیری و تقلید را از نظر خودم بیان کنم و هر چند نام صاحب نظر مورد بحث را آوردم ولی به نظر نمی رسید که از تخطئه دارم استفاده می کنم. اگر کسی این برداشت را داشته است، با توضیح به بنده اعلان کند که بنده به اشتباه احتمالی خود پی ببرم و اگر پیشنهادی برای اصلاح دارید بفرمایید.
5- در ادامه اگر عمری باشد در مورد جنبه های دیگری که در بحث تقلید آمده بود با تمثیل های این چنینی می توان نشان داد که اختلاف فتاوا و تعیین مرجع و انجام همه ی اعمال بر اساس نظر یک مرجع چیزی است که به راحتی برای آدم عاقل قابل قبول است.

جوینده;107027 نوشت:
به نام خدا
با سلام
نظر بنده در مورد نحوه جواب دادن جناب فریاد (البته نه شخصیت ایشان) این است ...
دلیل اول اینکه ...

دوم اینکه به قول آقای سجاد:
...
اگر شخص کم بینایی در زندگی خود از شخص بینایی بپرسد چگونه بفهمم جلویم چاه است ...
بیایید فرض کنید این شخص کور چیزی را که یاد گرفته تقلید نکند! چه می شود؟ به ....
ادامه دارد...

حامد;107197 نوشت:
سلام

درود
نقل قول:

راه بهشت اصالتا تقلیدی است . انبیاء به تقلید از خدا ، علماء به تقلید از انبیاء و عوام به تقلید از علماء می آموزند . در قرآن کریم خدای متعال بارها از پیامبر ص خواسته که پیروی کند . این پیروی همان تقلید اصطلاحی امروز است پس ادعای شما مقبول نیست


لطفا آيه اي را كه بيان كرده است پيامبر از خدا تقليد بكن يا مردم از پيامبر تقليد بكنند را بياوريد.
عين كلمه تقليد در آن آمده باشد.
مي دانيد كه تقليد كلمه عربي است و از ريشه " ق ل د " ساخته شده است. پس اگر تقليد در اسلام باشد و همانطور كه گفته ايد در قرآن آمده باشد بايد عينا كلمه اي از مشتقات " ق ل د " در آن بكار رفته باشد! و اميدوارم نخواهيد كلمات ديگر در قرآن را به تقليد معني بكنيد!
نقل قول:

انسان هم به تقلید انسان می شود . انسان در کودکی مقلد صرف است و هرچه جلوتر می رود تقلیدش کاهش می یابد چون قدرت تحلیل پیدا می کند و بر همین اساس رفتارهای از او سر می زند یا چیزهایی می گوید که نتیجه تفکر و تخیل اوست با اینحال روند تبعیت و پیروی از دیگران در انسان پایان پذیر نیست چون همیشه چیز بالاتری وجود دارد که انسان برای رسیدن به آن نیازمند تعلیم علمی یا عملی دیگری است . پس این ادعای شما نیز مقبول نیست


ما نفي نمي كنيم كه تقليد در انسان وجود ندارد! مانند اينكه نفي نمي كنيم انسان دروغ نمي گويد!
ما مي گوييم تقليد اشتباه است.
شما ثابت بكنيد تقليد درست است!

نقل قول:

مقصود شارع در تبعیت و پیروی امت از پیامبر و امام و علماء صرف مطابقت ظاهری اعمال با واقع است چه اینکه دانستن ادله احکام تغییری در ظاهر امر نمی دهد و صرفا مربوط به باطن عمل است . و اما باطن اعمال مومن نیز خالی از حقیقت نیست بلکه در همه اعمال مومن روح ایمان عبودیت و محبت به مبدا متعال وجود دارد . دانستن حقایق احکام هرچند یک کمال است اما ضروری نیست آنچه ضروری است اعتقاد به حقیقت واحد هستی و ولایت اولیاء او و حیات اخروی است .


اينكه از پيامبر به عنوان اسوه حسنه در قرآن نام برده مي شود . ادا در اوردن از روي پيامبر يا تقليد بدون فهم و شعور از آن نيست. بلكه بيان شده است كه پيامبر اسوه و نمونه اي از يك عمل خوب است.
نقل قول:

در قرآن اطاعت از خدا و رسول را موجب فوز عظیم می داند چه اطاعت آگاهانه و با معرفت باشد چه بی معرفت هرچند معرفت داشتن کمال برتری است


در قرآن اطاعت از پيامبر و خدا آمده است . اما آنچه كه شما اضافه كرديد را من نديدم !
نقل قول:

بله واجب کفایی است . آیه 122 سوره مبارکه توبه که امر به تفقه امت در دین می کند نیز آنرا برای همه نمی داند چون امتثال امر را به طائفه ای از مومنین اختصاص می دهد که پس از بازگشت قوم خود را انذار می دهند .
موفق باشید

مقصود شما را متوجه نشدم! اين آيه دو قسمت است. قسمت اول براي جهاد است. و قسمت دوم براي يادگيري! در قسمت اول جهاد واجب كفايي است.
اما در قسمت دوم حتي مي گويد كه عده اي از جهاد كنندگان جهاد را رها بكنند و به يادگيري بپردازند! اصلا مفهومي از اينكه همه نباشند از آن برداشت نمي شود!

سلام

فریاد;107277 نوشت:
لطفا آيه اي را كه بيان كرده است پيامبر از خدا تقليد بكن يا مردم از پيامبر تقليد بكنند را بياوريد. عين كلمه تقليد در آن آمده باشد. مي دانيد كه تقليد كلمه عربي است و از ريشه " ق ل د " ساخته شده است. پس اگر تقليد در اسلام باشد و همانطور كه گفته ايد در قرآن آمده باشد بايد عينا كلمه اي از مشتقات " ق ل د " در آن بكار رفته باشد! و اميدوارم نخواهيد كلمات ديگر در قرآن را به تقليد معني بكنيد!

بنده حدس می زدم مشکل شما با کلمه تقلید است نه با حقیقت آن که پیروی و اطاعت است اگر مشکلتان با کلمه است ما اصلا با هم بحثی نداریم .
ظاهرا کلمه تقلید از روایت امام عصر گرفته شده است که پس از بیان شرایط علماء شایسته می فرماید : فعلی العوام ان یقلدوه . پس بر عوام لازم است که از او تقلید کنند .
امیدوارم آنقدر دانایی در شما باشد که سر لفظ با دیگران جر و بحث نکنید .

فریاد;107277 نوشت:
ما مي گوييم تقليد اشتباه است. شما ثابت بكنيد تقليد درست است!

تقلید واقعیت زندگی من و شماست . ما و شما از ابتدای زندگی با تقلید این داناییهای علمی و عملی را بدست آوردیم . نکند شما مدعی هستید تمام آنچه می دانید و عمل می کنید از اندیشه و تفکر خود شماست ؟
فریاد;107277 نوشت:
اينكه از پيامبر به عنوان اسوه حسنه در قرآن نام برده مي شود . ادا در اوردن از روي پيامبر يا تقليد بدون فهم و شعور از آن نيست. بلكه بيان شده است كه پيامبر اسوه و نمونه اي از يك عمل خوب است.

کسی در مورد اسوه بودن پیامبر سخنی نگفت . ما گفتیم غرض دین از اعمال ، صرف صدور اعمال از مومنین است چه به مبانی آن دانا باشند چه نباشند چون دانایی و عدم دانایی آنها شکل ظاهری عمل را عوض نمی کند . یعنی شما چه مبنای نماز دورکعتی صبح را بدانید و چه ندانید بالاخره موظف به نماز دورکعتی هستید . حال اگر اشکال کنید عمل بدون باطن ارزش ندارد جواب می دهیم اعتقاد و باور مومن به خدای متعال و مقرب بودن عبادات ، باطن اعمال اوست حال اگر معرفتی بر آن افزوده شود چه بهتر .
و اما اشکال اساسی به سخن شما این است که :
معرفت به مبانی احکام مراتب دارد شما کدام مرتبه از این مراتب را برای مومنین لازم می دانید ؟ چه ترجیحی برای تعیین یک درجه و نپذیرفتن درجات دیگر است ؟

فریاد;107277 نوشت:
در قرآن اطاعت از پيامبر و خدا آمده است . اما آنچه كه شما اضافه كرديد را من نديدم !

بله اتفاقا آن اضافه ، نفی شرطیت معرفتی است که شما بدان اضافه می کنید . یعنی قرآن فرمود : اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم . وشما یک قید به آن می زنید که اطاعت باید با معرفت باشد . خوب این قید معرفت در کجای آیه است ؟
فریاد;107277 نوشت:
مقصود شما را متوجه نشدم! اين آيه دو قسمت است. قسمت اول براي جهاد است. و قسمت دوم براي يادگيري! در قسمت اول جهاد واجب كفايي است. اما در قسمت دوم حتي مي گويد كه عده اي از جهاد كنندگان جهاد را رها بكنند و به يادگيري بپردازند! اصلا مفهومي از اينكه همه نباشند از آن برداشت نمي شود!

باید در برداشت از قرآن عظیم دقیقتر از این باشید .
شما می فرمایید تفقه و عمیق شدن در دین وظیفه همگان است
ما می گوییم قرآن اینرا لازم ندانسته شما چطور لازم می دانید
کجای قرآن ؟
درآیه مذکور می فرماید یک گروهی از مجاهدان برای تفقه و فقیه شدن بروند و نمی فرماید همه بروند و دیگر اینکه همین گروه فقیه را انذار کننده مردمان خود می داند پس آن مردمان هم همه موظف به تفقه نیستند بلکه موظف به پذیرفتن انذار فقیه هستند .
موفق باشید

حامد;107283 نوشت:
سلام

درود
حامد;107283 نوشت:
بنده حدس می زدم مشکل شما با کلمه تقلید است نه با حقیقت آن که پیروی و اطاعت است اگر مشکلتان با کلمه است ما اصلا با هم بحثی نداریم . ظاهرا کلمه تقلید از روایت امام عصر گرفته شده است که پس از بیان شرایط علماء شایسته می فرماید : فعلی العوام ان یقلدوه . پس بر عوام لازم است که از او تقلید کنند . امیدوارم آنقدر دانایی در شما باشد که سر لفظ با دیگران جر و بحث نکنید .

در بحث تقلید چندین بحث می توان انجام داد.
1- اسم تقلید و چرایی اسم گذاری ان
2- اصل پیروی و اطاعت از غیر معصوم
3-اصول تقلید ( با روش کنونی ) و روش پیامبران برای هدایت بشر

اگرچه شما ممکن است بگویید ما بر سر اسم آن با هم بحثی نداریم. اما همانطور که بارها بیان کردم مشکل فقط اسم گذاری نیست. یعنی اصلا توهین به مراجع هم هست اگر بگوییم آنها معنای تقلید را نمی دانند و نادانسته این کلمه را بکار می برند!! ( چون این اسم توسط شخصی بی اطلاع به زبان عربی ساخته نشده است که بخواهیم با دید اغماض از کنار آن بگذریم! ) پس باید قبول بکنیم این اسم هدفدار انتخاب شده است !
حال اگر شما می خواهید به سادگی از کنار آن بگذرید و بجث من را بر سر کلمه به عدم دانایی من برداشت کنید ایرادی ندارد! اما شما باید بگویید که آیا کلمه ای به نام تقلید در زمان پیامبر برای تبعیت از پیامبر استفاده می شده است یا خیر؟ اگر نمی شده است چرا این کلمه امروز برای افراد عامی جامعه استفاده می شود؟!
و بقول هاشم آغاجری مگر ما میمونیم که تقلید بکنیم؟
البته ما بحث بر سر گزینه های دیگر را هم با شما ادامه می دهیم و اگر مایل بودید شما در آن شرکت بکنید.

حامد;107283 نوشت:
نه با حقیقت آن که پیروی و اطاعت است

در مورد تبعیت و اطاعت باید بگوییم که در قرآن فقط اطاعت از خدا ( و رسول که در راستای اطاعت از وی است ) و اولی الامر آمده است. و در مورد دیگر ما اطاعتی نداریم.
حال سخن بر این بحث در دو دسته تقسیم می شود.
1- آیا اطاعت از پیامبر اطاعت صرف و بی چون و چرا و مطلق بوده است و همراه با جزئیات؟ یا اطاعت فقط در هدف خلاصه می شده است؟
ما در تاریخ بسیار روایت داریم که پیامبر در مسائل با یاران خود مشورت می کرد ! و گاها فرمانهایی که می داد فرمان یکی از اصحابش بود ( نمونه بارزش در جنگ خندق که شیوه جنگیدن را سلمان فارسی بیان کرد ) و به بیان دیگر ما دیکتاتوری از پیامبر ندیدم! که حرف حرف خودش باشد و سایرین جاهل و احمق و فرمانبردار!
پس به بیان بهتر می توان گفت : پیامبر دین را آموزش می داد.
برعکس امروز که می بینیم حکم باید حتما توسط مرجع داده شود و حتی در ریز ترین کارها هم باید نظر مرجع تقلید اعمال شود

2-آیا اطاعت از پیامبر می تواند به اطاعت از خلق دیگر منتهی شود؟
ما اطاعت از پیامبر را اطاعت باواسطه از خدا می دانیم و حکم پیامبر را همان حکم خدا می دانیم و معتقدیم که حکمی غیر از حکم خدا از زبان پیامبر خارج نمی شد!
پس چگونه می توانیم اطاعت را به کسانی تعمیم بدهیم که مطمئن هستیم که حکمی خلاف حکم خدا می دهند.
( برای اثبات کافیست دقت در احکام مراجع تقلید بکنیم و ببینیم که در آن اختلاف است. پس اگر فرض کنیم حداکثر یک حکم از اینها درست باشد. نتیجتا مراجع تقلید دیگر حکمی غیر از حکم خدا صادر کرده اند! )

حامد;107283 نوشت:
تقلید واقعیت زندگی من و شماست . ما و شما از ابتدای زندگی با تقلید این داناییهای علمی و عملی را بدست آوردیم . نکند شما مدعی هستید تمام آنچه می دانید و عمل می کنید از اندیشه و تفکر خود شماست ؟

واقعيت هست اما حقيقت نيست!
حقيقت زندگي ما تفكر است. و كسب تجربه يا آموزش ديدن از جامعه...
بله خيلي از چيزها در انسانها واقعيت دارد! دروغ واقعيت زندگي ماست! ظلم واقعيت زندگي ماست! جهل واقعيت زندگي ماست!
اما واقعيت نشان بر حق بودن نيست!
من قبلا هم گفتم تقليد واقعيت است. گاه تقليد از يك سبك مو يا يك نوع لباس و مد گاه تقليد از حركات يك بازيگر معروف ! گاه تقليد از مرجع تقليد! يا تقليد از پدر و مادر و ...
اما تقليد نشانه درست بودن روش نيست! من هم بر سر اين بحث نكردم. گفتم تقليد را ثابت بكنيد كه درست است.
حامد;107283 نوشت:
کسی در مورد اسوه بودن پیامبر سخنی نگفت . ما گفتیم غرض دین از اعمال ، صرف صدور اعمال از مومنین است چه به مبانی آن دانا باشند چه نباشند چون دانایی و عدم دانایی آنها شکل ظاهری عمل را عوض نمی کند .

شكل ظاهري را عوض نمي كند . ولي باطن آن فرق دارد!
هَل یَستَوِی الذین یَعلَمون والذین لا یعلمون (زمر/9)

آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟

حامد;107283 نوشت:
یعنی شما چه مبنای نماز دورکعتی صبح را بدانید و چه ندانید بالاخره موظف به نماز دورکعتی هستید . حال اگر اشکال کنید عمل بدون باطن ارزش ندارد جواب می دهیم اعتقاد و باور مومن به خدای متعال و مقرب بودن عبادات ، باطن اعمال اوست حال اگر معرفتی بر آن افزوده شود چه بهتر .

نيت از روي جهالت ارزش دارد؟
حامد;107283 نوشت:
بله اتفاقا آن اضافه ، نفی شرطیت معرفتی است که شما بدان اضافه می کنید . یعنی قرآن فرمود : اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم . وشما یک قید به آن می زنید که اطاعت باید با معرفت باشد . خوب این قید معرفت در کجای آیه است ؟

در اين آيه نيست! اما در آيات بسياري معرفت آمده است
دوست داريد چند آيه برايتان از قرآن بياورم كه واژه "افلا تعقلون" در آن تكرار شده است؟ دوست داريد چند آيه برايتان بياورم كه مردم را به تفكر دعوت كرده است؟!
اينها جزو آيات قران نيستند و فقط يك آيه اي كه شما اورديد جزو آيات است؟
تا كنون توجه نكرديد چرا اينقدر قرآن به تفكر مردم را دعوت مي كند؟
مگر اينكه بخواهيد بگوييد : اين آيات فقط براي كافران است و كافران را به تعقل دعوت كرده است! وقتي مسلمان شدي ديگر مخ تعطيل!!
حامد;107283 نوشت:
ما می گوییم قرآن اینرا لازم ندانسته شما چطور لازم می دانید

از آياتيكه دعوت به تعقل و تفكر كرده است.
از احاديث كه پيامبر درباره يادگيري علم گفته است.
از رواياتي كه از پپيامبر نقل شده است كه چقدر به علم بها مي داد و حتي كافران را به ازاي با سواد كردن مسلمانان آزاد مي كرد!
از فلسفه وجود آدمي و سجده فرشتگان بر ادمي كه بر اساس علم و عقل وي بوده است!

چطور ممكن است چند صد آيه قرآن و احاديث و روايات را كنار بگذاريم و بگوييم! و بگوييم نخير! لازم نيست ياد بگيريد!!
يا بگوييم فقط علمي كه خدا و پيامبرش دستور داده علوم طبيعي است! و شامل علوم ديني نمي شود!!!

حامد;107283 نوشت:
درآیه مذکور می فرماید یک گروهی از مجاهدان برای تفقه و فقیه شدن بروند و نمی فرماید همه بروند و دیگر اینکه همین گروه فقیه را انذار کننده مردمان خود می داند پس آن مردمان هم همه موظف به تفقه نیستند بلکه موظف به پذیرفتن انذار فقیه هستند .

نه دوست عزيز ! قرآن اين را نمي گويد! مي گويد چرا همه تان مي رويد جهاد مي كنيد!! يه عده هم بروند علم ياد بگيرند و بيايند به مردم را آموزش بدهند.
البته شايد شما معناي تحت الفظي ان را فهميديد كه فكر كرديد يه عده مي رفتند علم ياد مي گرفتند و بعد يه پارچه روي خودشون مي كشيدند و مردم را مي ترساندند!!
تذكار در قران بدين معني نيست!!
يَحْذَرُونَ در قرآن به معناي ترساندن نيست! به معناي تذكر دادن است. به معناي بشارت دادن است. به معناي آگاهي دادن است!!

فریاد;107190 نوشت:

من این را چند بار جواب دادم.
راه درست و منطقی در عمل به احکام دین فهم احکام و یادگیری احکام مورد نیازش بوسیله خود شخص و رسیده به آن است.

!

با سلام به فرياد عزيز

فهم احكام مورد نياز مکلفین چگونه حاصل می شود؟مثلا منابع استنباط احکام دین ما قرآن وسنت واجماع«طبق تعریفی که شیعه قبول دارد» و عقل است.
حال در مورد قرآن ما چقدر آیات الاحکام داریم و نحوۀ استنباط حکم شرعی از آن چگونه است؟آیا کسی که آشنای به قواعد لغت و ادبیات عرب نیست؛ چیزی از علوم بلاغی نمی داند، منطق نخوانده است ، به علوم قرآنی آشنایی ندارد، و مجهز به علم اصول نیست چگونه در این وادی می خواهد به راه صواب نائل گردد.
ودر صورتی که کسب چنین معرفتی برای همگان میسور بود چرا خداوند بر همگان این تعلیم را واجب نساخت بلکه وجوب آن کفایی قرار داده شد«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِم».

فریاد;107190 نوشت:
حال سوالی که شما پرسیدید که ما تقلید را بوسیدیم گذاشتیم کنار! آیا همه افراد بدنبال آن می روند؟
جواب : خیر!
خوب راه حل چیست؟
جواب : راه حلی ندارد!! بهشت را به بها می دهند به بهانه نمی دهند!!
!

واقعا بهترین راه را برای همگان بیان نمودید یعنی تنها مجتهدین در دین اهل بهشتند و دیگران خیر!؟

فریاد;107190 نوشت:

حال ممکن است شما بگویید : خوب حال افرادی دارند بوسیله تقلید به احکام می رسند و آن را فرا می گیرند و به بهشت هدایت می شوند.
جواب : راه تقلید راه بهشت نیست! چون تقلید فلسفه آدمی نیست!

فریاد بزرگوار
بعد از اینکه ما علم داریم که بر مکلفین از سوی خداوند متعال تکالیفی قرار داده شده است می گوئیم:
در فروع دين از چهار راه مى تواند به تكاليف ووظايف دينى عمل نمود:
الف. يقين: که موارد آن غالبا ضروريات دين يا مذهب است. و ضرورى تكليفى است كه هيچ يك از مسلمانان يا مومنان در آن شك نداشته باشند.
ب .اجتهاد: يعنى به دست آوردن احكام از قرآن وسنت وساير منابع فقهى .
ج .احتياط: يعنى در مواردى كه چند احتمال وجود دارد، كارى كند كه يقين نمايد تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام مى دانند وعده اى ديگر مى گويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد، واگر عملى را بعضى واجب وبعضى مستحب مى دانند آن را بجا آورد.
د . تقليد: يعنى پيروى از كارشناس مسائل دينى با رعايت شرايط آن. واين راهى است كه بيشتر مردم به وسيله آن مى توانند تكاليف دينى خود را به دست آورده وآنها را انجام دهند.

حال که شما منکر تقلیدید و آنرا مخالف با فلسفه آدمی می دانید؛ یا باید طریق اجتهاد در دین را طی نمائید و عمر خود را در این راه صرف نمائید با این توضیح که در این وادی نیز باز بسیاری از متعلمین به اجتهاد نمی رسند و باز در این صورت به بهشت بار نیافته اید.
و یا باید اهل احتیاط و ورع تام باشید که به نظر هر دو منتفی است و این سخنان را در قیل وقال خلاصه نمودید ونه در عمل.

فریاد;107190 نوشت:

راه تقلید راه بهشت نیست! چون تقلید فلسفه آدمی نیست! پس کسی با تقلید به بهشت رهنمود نمی شود

فریاد بزرگوار
اگر تقلید فلسفه آدمی نیست این امر در مراحل بالاتر نیز جاری و ساری است ؛ مثلا در باب اطاعت از پیامبر«صلی الله علیه وآله» و اولیای دین، چرا باید بدون دلیل مطیع آنان بوده و خود به اصل آن حقائق و معارف نرسیم؟آیا تبعیت و اطاعت مطلق از آنان همان حقیقت تقلید نیست؟
ظاهرا تصور شما از استنباط مسائل فقهی تصوری ابتدایی است و الا اگر مختصری آشنایی با متون روایی و فقهی و مبادی استنباط احکام می داشتید چنین سخنانی را نمی فرمودید.

سلام

فریاد;107588 نوشت:
واقعيت هست اما حقيقت نيست! حقيقت زندگي ما تفكر است. و كسب تجربه يا آموزش ديدن از جامعه...

منظور ما از واقعیت همان حقیقت است و خودتان به این حقیقت اذعان کردید : و كسب تجربه يا آموزش ديدن از جامعه.
البته به دلیل نامعلومی آموختنهای انسان را در ابعاد علمی و عملی از دیگران نادیده می گیرید چیزی که هم اکنون هم در من و شما استمرار دارد . انسان در هر مرتبه ای از دانایی نیازمند آموختن است و این یعنی پیروی یعنی تقلید .

فریاد;107588 نوشت:
گفتم تقليد را ثابت بكنيد كه درست است.

اثباتش خیلی سخت نیست .
انسان یک موجود با استعداد است . استعداد در سایه آموزشهای علمی و عملی فعلیت می یابد . اگر پیرویهای علمی و عملی او صحیح باشد او به نحو انسانی کمال می یابد و اگر غیر از این باشد از انسانیت فاصله می گیرد حال با توجه به حقانیت دین و آموزه های آن تقلید در دین منجر به کمال انسانی او می شود هرچند ارتقاء این امر از تقلید از علماء به تقلید از کتاب و سنت ارزشمندتر است اما در باب دین که حقایق آن در نزد خدا و رسول و ائمه ع است تقلید برداشتنی نیست و به هر مرتبه ای که برسید مرتبه ای بالاتر وجود دارد که جز با پیروی بدان نائل نمی شوید .
فریاد;107588 نوشت:
شكل ظاهري را عوض نمي كند . ولي باطن آن فرق دارد! هَل یَستَوِی الذین یَعلَمون والذین لا یعلمون (زمر/9)

درباره باطنش هم حرف زدیم و گفتیم خالی از حقیقت نیست
فریاد;107588 نوشت:
نيت از روي جهالت ارزش دارد؟

نیت از روی جهالت نیست بلکه در سایه ایمان و باور و با تصمیم تقرب به حضرت باریتعالی است
فریاد;107588 نوشت:
اينها جزو آيات قران نيستند و فقط يك آيه اي كه شما اورديد جزو آيات است؟ تا كنون توجه نكرديد چرا اينقدر قرآن به تفكر مردم را دعوت مي كند؟ مگر اينكه بخواهيد بگوييد : اين آيات فقط براي كافران است و كافران را به تعقلدعوت كرده است! وقتي مسلمان شدي ديگر مخ تعطيل!!

دعوت به تفکر با امر به شرطیت معرفت در عبادات از زمین تا آسمان فرق دارد . دعوت به تفکر یعنی سیر دادن انسانها به مسیری ارزشمندتر . اتفاقا خود دعوت به تفکر به معنای نبود اندیشه و معرفت لازم در افراد توصیه شده است خوب مومن اگر اینها خالی از علم و معرفتند و خدا به ایشان امر به عبادت با معرفت کند دو معنا بیشتر ندارد . یا باید عبادت را تا حصول معرفت تعطیل کنند یا اینکه عبادت بدون معرفت بجای آورند که باز مقبول نیست چون خدا عبادت با معرفت را شرط کرده بود .
معرفت خوب است اما در عبادت شرطیت ندارد یعنی امر به معرفت برای اغلب مومنین امر به چیزی است که از عهده آنها بر نمی آید و چنین امری حکیمانه نیست لذا باید معرفت در حد توصیه بماند تا اهلش بدان میل کنند .
و البته جواب سوال ما را ندادید که :
کدام مرتبه از معرفت در عبادت شرط است و به چه دلیل ؟
فریاد;107588 نوشت:
چطور ممكن است چند صد آيه قرآن و احاديث و روايات را كنار بگذاريم و بگوييم! و بگوييم نخير! لازم نيست ياد بگيريد!!

لازم نیست یاد بگیرید یعنی واجب شرعی نیست . آموختن وظایف علمی و عملی واجب است . باید توحید را بداند نبوت را بداند باید نماز صبح و ظهر و شرایطش را بداند اما اینکه بداند معنای قل هوالله احد چیست لازم نیست چون گفته اند در نماز سوره بخواند نگفته اند بخواند و حتما بداند که چه می خواند .
فریاد;107588 نوشت:
نه دوست عزيز ! قرآن اين را نمي گويد! مي گويد چرا همه تان مي رويد جهاد مي كنيد!! يه عده هم بروند علم ياد بگيرند و بيايند به مردم را آموزش بدهند. البته شايد شما معناي تحت الفظي ان را فهميديد كه فكر كرديد يه عده مي رفتند علم ياد مي گرفتند و بعد يه پارچه روي خودشون مي كشيدند و مردم را مي ترساندند!! تذكار در قران بدين معني نيست!! يَحْذَرُونَ در قرآن به معناي ترساندن نيست! به معناي تذكر دادن است. به معناي بشارت دادن است. به معناي آگاهي دادن است!!

ببخشید اظهار فضل نمی کنم ولی بنده چهارده سال درس حوزوی می خوانم و به فهم معنای این الفاظ اولی ترم .
همانطور که خود نوشته اید : يه عده هم بروند علم ياد بگيرند و بيايند
خوب این معنایش چیست ؟ معنایش لزوم تفقه برای همه است یا برای عده ای ؟ اگر تفقه برای همه لازم بود بجای اینکه بگوید : لینذروا قومهم می گفت : لیفقهوا قومهم . یعنی مردم خود را نیز فقیه کنند ولی فرمود آنها را انذار کنند . انذار هم معنایش روشن است و عجیب است که شما انذار را به تبشیر معنا کرده اید که از لحاظ معنایی مخالف آن است . انذار یعنی اخطار یعنی تخویف یعنی تحذیر
موفق در اندیشه

فریاد;107190 نوشت:

حال ممکن است شما بگویید : خوب حال افرادی دارند بوسیله تقلید به احکام می رسند و آن را فرا می گیرند و به بهشت هدایت می شوند.
جواب : راه تقلید راه بهشت نیست! چون تقلید فلسفه آدمی نیست! پس کسی با تقلید به بهشت رهنمود نمی شود؛ اگر حتی تمام رفتارهایش را درست انجام دهد. اگر یک طوطی شعر حافظ را هم بخواند آدم نمی شود! چون معنای کلمات را نمی فهمد! ولی یک آدم اگر شعر حافظ را بخواند چون معنا را می فهمد آن خواندن برای وی ارزشمند است. حال اگر آدمی هم درک درستی از آنچه بر زبان می آورد نداشته باشد مانند طوطی است!( مانند آدم بیسوادی که قل هو الله احد نمازش را گاها قفل فلا لحد می خواند!!) برای وی ارزشی ندارد! شاید فقط اجر نیت درست را به وی بدهند ولی ثواب نماز را نمی برد!!
پس در نتیجه ابتدا ما باید به شما به این نکته برسیم که تقلید اساسا راه اشتباه است که به بهشت هم منتهی نمی شود! ( یک سرابی است بدون آّب!)
حال اگر این نتیجه را از ما پذیرفتید. بر سر این نکته هم توافق می کنیم که هر کس به اندازه آنچه می اموزد اجر می گیرد. پس راه دیگری بجز اینکار ندارد!


بزرگوار
تقلید در فروعات دینی است در عبادات و معاملات و....يعني تقلید برای آن است که واجبات دینی را درست بشناسیم و آنها را بر طبق استنباط فقهي فقيه انجام دهیم ؛ محرمات را بشناسیم و از آنها اجتناب نمائیم.اما اينكه معرف این واجبات چیست ربطی به حوزۀ تقلید ندارد و فهم اين معارف اساسا تقليد بردار نيست.وفقه نیز مربوط به صحت عمل است نه مقبولیت عمل«فافهم».
لذا قیاس شما قیاس مع الفارق العظیم است که هیچ عاقلی آن را نمی پسندد چه اینکه حتی این تشبیه شامل حال مجتهد نیز می شود چون مجتهد با اجتهاد خود تنها به قول معصوم می رسد که این عمل به این صورت باید انجام پذیرد اما چرا؟ دیگر این سوال در فقه پاسخ داده نمی شود بلکه جایگاه آن در علم کلام است.
یک نگاهی به جملاتی که رنگی شده بیندازید تناقضات گفتار خویش را بیابید.

صدرا;107698 نوشت:
فهم احكام مورد نياز مکلفین چگونه حاصل می شود؟مثلا منابع استنباط احکام دین ما قرآن وسنت واجماع«طبق تعریفی که شیعه قبول دارد» و عقل است. حال در مورد قرآن ما چقدر آیات الاحکام داریم و نحوۀ استنباط حکم شرعی از آن چگونه است؟آیا کسی که آشنای به قواعد لغت و ادبیات عرب نیست؛ چیزی از علوم بلاغی نمی داند، منطق نخوانده است ، به علوم قرآنی آشنایی ندارد، و مجهز به علم اصول نیست چگونه در این وادی می خواهد به راه صواب نائل گردد. ودر صورتی که کسب چنین معرفتی برای همگان میسور بود چرا خداوند بر همگان این تعلیم را واجب نساخت بلکه وجوب آن کفایی قرار داده شد«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِم».

اولا این مشکل ماست نه مشکل احکام! اصلا اگر دقیق هم نگاه بکنیم و مثلا ما همه احکام را خودمان هم بلد باشیم آیا توانایی داریم که به همه آنها عمل بکنیم؟
می بینید این نقص از سوی ماست نه نقص از سوی حقیقت وجودی ما!
اما در مورد دوم و آیه ای که شما سند می گذارید توضیح دادم و در حال بحث با جناب حامد هستم. اگر دوست داشتید بخوانید و نقدی داشتید د خلال آن بیان بکنید. تا گفته ها و جوابها مدام تکرار نشود.

صدرا;107708 نوشت:
واقعا بهترین راه را برای همگان بیان نمودید یعنی تنها مجتهدین در دین اهل بهشتند و دیگران خیر!؟

من این را نگفتم!
بهشت جهد هر کسی برای فهم و عمل به احکام است! هرچقدر این فهم بیشتر باشد اجرش بیشتر است و هرچقدر که فهم کمتر باشد ارزش عمل کاسته می شود.
البته اگرچه یکم از بحث خارج می شویم ولی باید اشاره بکنم. متاسفانه در جامعه ما گاها بگونه ای در مورد بهشت و جهنم بحث می شود که گویی فرد یا بهشتی است یا جهنمی!
یعنی مثلا نمره مثبت و منفی به کسی می دهند و بعد می گویند خوب تو حالا منفی شدی برو جهنم! یا نمراتت مثبت شد برو بهشت!
در صورتیکه ما در روایات هم داریم که افرادی ابتدا وارد جهنم می شوند و بعدا وارد بهشت می شوند. یعنی به ازای عملهای زشتشان عذاب می شوند و بعد که اخلاص یافتند وارد بهشت می شوند.
حدیثی از امام صادق که به شیعیان وعده می دهد که شیعیان در نهایت وارد بهشت می شوند. تلاش کنید تا نیمی که مربوط به خودتان است اصلاح کنید.
پس اینکه مرجع تقلید صد در صد بهشتی است یا فردی دیگر صد در صد جهنمی است اساسا دچار اشکال است. هر مرجعی ممکن است بر اساس عمل و فکر خود جهنم هم برود و هر فردی ممکن است بهشت برود.
باید این را قبول بکنیم که خداوند به هر کسی ظرفیت خاصی داده است. ( مانند یک لیوان با ظرفیت های مختلف ) که مهم است که فرد چقدر از این ظرفش را پر کند. و خداوند هم بر اساس عدلش همانقدر که به وی ظرفیت داده است از وی بازخواست می کند.
یک عامی اگر تلاش برای یادگیری احکام بکند و به احکام مقید باشد ظرفش را پر تر می کند.

صدرا;107711 نوشت:
فریاد بزرگوار بعد از اینکه ما علم داریم که بر مکلفین از سوی خداوند متعال تکالیفی قرار داده شده است می گوئیم: در فروع دين از چهار راه مى تواند به تكاليف ووظايف دينى عمل نمود:

اولا این تقسیم بندی است که شما بیان می کنید. من تا حدودی این تقسیم بندی را قبول دارم و تا حدودی این تقسیم بندی را قبول ندارم.
یعنی تا گزینه سوم را قبول دارم و تقلید را ندارم!
از سویی برای اجتهاد هم مانند شما محدودیت و مرزی قائل نیستم. و معتقدم فردی با علم اندک هم می تواند اجتهاد بکند.
( مهم هم نیست درست باشد یا اشتباه ! مهم این است که آنچه با علم خود به آن رسیدیم عمل می کنیم )
البته این تقریبا واضح است که ما در بسیاری از اوقات خود دست به اجتهاد می زنیم . و در موقعیتهایی که دچار مشکل هستیم به اجتهاد خود عمل می کنیم و بعد از انکه آن عمل را انجام دادیم گاها برای آنکه بفهمیم اشتباه بوده یا درست به مجتهد خود هم رجوع می کنیم.
مثال : در دانشگاه که بودیم سیفون دستشویی چکه می کرد و آب روی زمین می چکید و بر روی لباس و بدن فرد می ریخت. من با فرض اینکه این آب تمیز است نمازم را می خواندم. و دوستم با فرض اینکه آن آب نجس است سعی می کرد که یا به آن دستشویی نرود!
تا آنکه بعد از مدتی وقتی روحانی امد این مساله را از آن سوال کردیم. ( استدلال من درست بود ) ولی در هر صورت هر دو به وظیفه خود عمل کردیم.و هر دوی ما هم قبل از اینکه اساسش را بدانیم اجتهاد کرده بودیم.
من زیاد به تقلید عقیده نداشتم و فقط وی را عالم دینی می دانستم و سعی می کردم اشتباهاتم را اصلاح بکنم
دوستم به تقلید عقیده داشت
هرچند عملمان با عقیده شما درست نیست و به درجه اجتهاد نرسیده بودیم که بخواهیم اجتهاد بکنیم.
حتی ما در پزشکی هم گاها اینکار را می کنیم و برای یک زخم معمولی به پزشک رجوع نمی کنیم و سعی می کنیم خودمان آن را حل بکنیم! هرچند از علم پزشکی و بیماری ها سر در نیاوریم!! ولی به ان اندازه که می دانیم این است که زحم معمولی با چسب زخم درمان می شود!

صدرا;107716 نوشت:
اگر تقلید فلسفه آدمی نیست این امر در مراحل بالاتر نیز جاری و ساری است ؛ مثلا در باب اطاعت از پیامبر«صلی الله علیه وآله» و اولیای دین، چرا باید بدون دلیل مطیع آنان بوده و خود به اصل آن حقائق و معارف نرسیم؟آیا تبعیت و اطاعت مطلق از آنان همان حقیقت تقلید نیست؟

اطاعت از پیامبر که در قران آمده است اطاعت در راستای احکام خداست که به صورت وحی در اختیار وی قرار گرفته شده است.
پیامبر بدون وحی نه تبعیت دارد و نه به قول شما تقلید!
تبعیت از خدا هم تبعیت از قانون خالق است و حق خالق بر مخلوق! و ربطی به تقلید ندارد!
صدرا;107716 نوشت:
ظاهرا تصور شما از استنباط مسائل فقهی تصوری ابتدایی است و الا اگر مختصری آشنایی با متون روایی و فقهی و مبادی استنباط احکام می داشتید چنین سخنانی را نمی فرمودید.

من تصور ابتدایی از احکام ندارم. و می دانم که رسیدن به یک حکم آنهم با اینهمه سند جعلی نه کار ساده ایست نه کار هر کسی!
اما معتقدم که انسان اگر بدنبال یادگیری برود و بر اساس همان یادگیری اندک به حکمی که تصور می کند عمل بکند بازهم به وظیفه اش عمل کرده است.
اما اگر فقط صرف تقلید باشد بدون فهم عمل نه تنها ارزشی ندارد بلکه گناه جهل و نرفتن به دنبال حقیقت هم بر وی می نویسند!

فریاد;107836 نوشت:

یک عامی اگر تلاش برای یادگیری احکام بکند و به احکام مقید باشد ظرفش را پر تر می کند.

با سلام به فریاد عزیز
مطالب خوبی بیان فرمودید اما ای عزیز!
عامی«که در مباحث فقهی غیر مجتهد عامی است»چگونه و از چه منبعی احکام را یاد بگیرد؟فرض کنیم در زمان خودمان تمام کتابهای توضیح المسائل جمع آوری شود، تودۀ وسیع مردم جهت یادگیری احکام شرعی چکار کنند؟آنهم طبق نظر شما عملی انجام دهند که مطابق واقع باشد.
آیا مردم کار وکسب خود را رها کرده و عازم تحصیل علم شوند؟!یا هرکدام یک دورۀ وسائل الشیعه را بدست گرفته و ابواب گوناگون را«در صورتی که فرض کنیم همۀ با ادبیات عرب وفنون آن آشنایند و اهل رجال و درایه اند و علم اصول در فطرت آنها نهادینه شده است» بخوانند و به روایات ان عمل کنند؟!

فریاد;107834 نوشت:

اولا این مشکل ماست نه مشکل احکام! اصلا اگر دقیق هم نگاه بکنیم و مثلا ما همه احکام را خودمان هم بلد باشیم آیا توانایی داریم که به همه آنها عمل بکنیم؟
می بینید این نقص از سوی ماست نه نقص از سوی حقیقت وجودی ما!
.

سخنان عجیبی بیان می فرمائید به گونه ای که برخی سخنانتان برخی دیگر را زیر سوال می برد .سخن از سعی و تلاش می کنید که ما طوطی نیستیم باید خود به حقیقت برسیم .حال چگونه برسیم؟جواب:هرکس به میزانی که میتواند.
آیا هرکس از هر طریقی به میزانی که توانست تلاش کرد ماجور است؟ و به حقیقت می رسد؟اگر تقلید از بلد راه که مجتهد عالم عادل پرهیزکار است ؛راه بهشت نیست، راه انتخابی دیگران به بهشت منتهی می شود؟آیا در امور روزمره اتان هم همین کار را انجام میدهید؟!
فریاد بزرگ یک نگاه به نوشته بالا بنمائید ما که نفمیدیم چه فرمودید.آیا خدای حکیم بیشتر از ظرفیت انسان او را مکلف نموده؟!و...

فریاد;107836 نوشت:
من این را نگفتم!
بهشت جهد هر کسی برای فهم و عمل به احکام است! هرچقدر این فهم بیشتر باشد اجرش بیشتر است و هرچقدر که فهم کمتر باشد ارزش عمل کاسته می شود.
.

فریاد بزرگوار که انشاءالله فریادت بر سر شیاطین باشد
حیطه احکام که بحث تقلید در آن جاری است مربوط به افعال عملی عباد است یعنی فقه نحوه عمل به آموزهای دینی را می آموزد ما را با واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات آشنا می سازد و نحوۀ انجام واجبات و مستحبات را به ما می آموزد.
اما مباحث نظری و معرفتی خارج از حیطه فقه است که تقلید در آن معنا ندارد.
مثلا فقیه با توجه به ادله می گوید وضو به این نحو باید گرفته شود، شرایط و احکام وضو و ...نمازهای واجب و مستحبی و اوقات نمازها و احکام نمازو...را بیان می کند که مکلف نماز را باید اینگونه و با این شرایط بجا آورد و الا نمازش صحیح نیست و باطل است.
اما اینکه چگونه انسان معرفت به عبادات پیدا نماید و به اسرار آنها وقوف یابد تا عباداتش را با معرفت بالایی به جا آورد و نتیجتا عبادتش عروج معنوی داشته باشد و مقبول درگاه خداوند گردد ؛ مباحثی معرفتی است که ربطی به بحث تقلید ندارد .چه اینکه ممکن است عملی صحیح باشد اما مقبول واقع نگردد که نتیجۀ آن تنها رفع عقاب اخروی است.
به نظر می رسد شما بین این دو جایگاه خلط نموده اید و همین موجب شبهات شما شده است.

فریاد;107843 نوشت:

از سویی برای اجتهاد هم مانند شما محدودیت و مرزی قائل نیستم. و معتقدم فردی با علم اندک هم می تواند اجتهاد بکند.

!

بزرگوار حقیر که پانزده سال مشغول دروس حوزوی ام و چند سال هم در درسهای خارج شرکت نموده ام و با فقه شیعه و سنی و رجال و کلام مقداری آشنایم، با این حال وقتی وسعت دایرۀ این علوم خصوصا فقه را می بینم می دانم که در این وادی هیچ ندانم؛ ولی شما بحمدالله مکتب نرفته به اجتهاد رسیده اید!حقیقتا خوش به سعادت شما .
نکند تلاش و کوششی را که مطرح نمودید که فرد در راستای عمل به آن به بهشت بار می یابد، خلاصه در این عملکرد است؟!
راستی آیا این عمل اجتهاد است یا عمل بر پایۀ حدس و گمان؛ که خداوند در مورد آن فرمود:«َ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئا».
اگراین عملکرددر نزد شما اجتهاد است!، دلیل بر جواز آنرا از کجای دین و شرع بدست آوردید؟!!!!!
اجتهادی که در فقه مطرح است یعنیقدرت بررسى واستنباط دستورات دين از منابع فقه با آگاهى دقيق وعميق از آن منابع، ونيز آشنايى به اصول وقواعد استنباط وديدگاههاى علما وفقهاى پيشين ودر نهايت صاحب نظر ومتخصص شدن در فهم وظايف شرعى».
به هرحال خیلی عجیب است که این کار خود را عالمانه و محمود می دانید و کار مقلدین را همچون طوطی ای که هیچ نمی داند!

صدرا;108117 نوشت:
با سلام به فریاد عزیز مطالب خوبی بیان فرمودید اما ای عزیز! عامی«که در مباحث فقهی غیر مجتهد عامی است»چگونه و از چه منبعی احکام را یاد بگیرد؟فرض کنیم در زمان خودمان تمام کتابهای توضیح المسائل جمع آوری شود، تودۀ وسیع مردم جهت یادگیری احکام شرعی چکار کنند؟آنهم طبق نظر شما عملی انجام دهند که مطابق واقع باشد. آیا مردم کار وکسب خود را رها کرده و عازم تحصیل علم شوند؟!یا هرکدام یک دورۀ وسائل الشیعه را بدست گرفته و ابواب گوناگون را«در صورتی که فرض کنیم همۀ با ادبیات عرب وفنون آن آشنایند و اهل رجال و درایه اند و علم اصول در فطرت آنها نهادینه شده است» بخوانند و به روایات ان عمل کنند؟!

درود
جناب صدرا حرفهای عجیب و غریبی می زنید؟ مگر ما گفتیم کتاب سوزان بکنید! ومجتهدها را دار بزنید و مردم بروند خودشان از ابتدا چیزی را بیاموزند؟
مگر در سایرز علمها که تقلید وجود خارجی ندارد هر کسی از ابتدای علم شروع به یادگیری می کند؟!
خیر دوست عزیز : ما گفتیم توضیح المسائل باشد کتب دینی تالیفی مراجع باشد! اما بساط مرجعیت و تقلید برداشته شود!
یک عالم دینی کتابی در زمینه فقهی نوشته است. مردم هم بروند کتابها را بخوانند و یاد بگیرند!!
اما اینکه می گویید مکردم کار و زندگی را ول بکنند و بروند دین یاد بگیرند! از آن حرفها بود!!
اولا چرا مراجع یا اینهمه مجتهد کار و زندگیشان را ول کردند و رفتند علم دینی یاد گرفتند؟!
چرا مردم کار و زندگی را ول کردند و می روند ریاضی و شیمی و فیزیک و... یاد می گیرند؟
البته جواب این سوالات را خودتان بهتر می دانید اما بگذارید از دیدگاهی دیگر هم بررسی بکنیم!
شما علوم دینی را از علوم دیگر متمایز کردید و می گویید مردم بروند علوم دیگر را یاد بگیرند و علوم دینی را بگذارند برای ما!
اما خوب مجتهد و روحانی و ... هم که کار و زندگی را ول کرده اند و در راه رضای خدا (!) به تحصیل علم مشغول شده اند که نمی توانند از گرسنگی بمیرند!!! پس وجوهاتی باید توسط مردم به آنها داده شود و ....
حال یک سوال :
اگر از فردا بگویند به روحانی و مجتهد و... پولی تعلق نمی گیرند و حق خمس و زکات برای دولت اسلامی است و نه برای مراجع تقلید !! به قول شما چند نفر کار و زندگی را ول می کنند و به تحصیل علوم دینی در رضای خدا می پردازند!!

صدرا;108123 نوشت:
سخنان عجیبی بیان می فرمائید به گونه ای که برخی سخنانتان برخی دیگر را زیر سوال می برد .سخن از سعی و تلاش می کنید که ما طوطی نیستیم باید خود به حقیقت برسیم .حال چگونه برسیم؟جواب:هرکس به میزانی که میتواند. آیا هرکس از هر طریقی به میزانی که توانست تلاش کرد ماجور است؟ و به حقیقت می رسد؟اگر تقلید از بلد راه که مجتهد عالم عادل پرهیزکار است ؛راه بهشت نیست، راه انتخابی دیگران به بهشت منتهی می شود؟آیا در امور روزمره اتان هم همین کار را انجام میدهید؟! فریاد بزرگ یک نگاه به نوشته بالا بنمائید ما که نفمیدیم چه فرمودید.آیا خدای حکیم بیشتر از ظرفیت انسان او را مکلف نموده؟!و...

راه دیگر به بهشت شاید منتهی نشود !( چراکه بهشت بسته به عوامل زیادی دارد ) اما تنها راه بهشت است.
راهی که خلقت انسان بدلیل آن بوده است! وگرنه فرشتگان و حیوانات که بودند! تقلید و تبعیت هم می گردند! بهتر از انسان هم اینکار را می کردند!!

صدرا;108126 نوشت:
به نظر می رسد شما بین این دو جایگاه خلط نموده اید و همین موجب شبهات شما شده است.

نه دوست عزیز:
حرف شما تا حدودی درست است. اما اگر بحث احکام فقط در وضو بود که اینهمه مرجع نیاز نبود!!
بحث گاها ریشه ای تر از این حرفهاست. مثل احکامی مانند جهاد و خمس و زکات و ولایت فقیه و ...
دیگر این احکام فقط یادگیری نیست!
وقتی بحث تقلید به میان می آید بحث حاکم و محکوم می شود! بحث تابع و متبوع می شود! بحث ولایت به میان می آید!
آنگاه مساله ای مانند اینکه چقدر عالم دینی حق دارد در جزئیات وارد شود و چقدر عوام باید تبعیت بکنند به میان می آید!
آنگاه دیگر فقط این نیست که مرجع تقلید یک آموزش دهنده احکام دینی است! بحث بر سر این است که وی را مولا می کند و دیگران را برده و گوش بفرمان! که به حکم دینی باید هرچه وی گفت عمل بکنند!
من خلط مبحث نکردم! خوب هم می دانم اصل مرجعیت و تقلید برای چه بوجود آمده است!
به زبان ساده تر می توان گفت : فلسفه تقلید استثمار دینی است!!

فریاد;109651 نوشت:
بفرمان! که به حکم دینی باید هرچه وی گفت عمل بکنند! من خلط مبحث نکردم! خوب هم می دانم اصل مرجعیت و تقلید برای چه بوجود آمده است! به زبان ساده تر می توان گفت : فلسفه تقلید استثمار دینی است!!

سلام
جناب فریاد در صفحه قبل از طرف بنده اشکالات مهمی به مطالب شما وارد شده است لطفا آنها را پاسخ دهید
موفق باشید

حامد;107720 نوشت:
سلام

درود
حامد;107720 نوشت:
منظور ما از واقعیت همان حقیقت است و خودتان به این حقیقت اذعان کردید : و كسب تجربه يا آموزش ديدن از جامعه. البته به دلیل نامعلومی آموختنهای انسان را در ابعاد علمی و عملی از دیگران نادیده می گیرید چیزی که هم اکنون هم در من و شما استمرار دارد . انسان در هر مرتبه ای از دانایی نیازمند آموختن است و این یعنی پیروی یعنی تقلید .

دوست عزیز من آموزش را منکر نمی شوم. اما اینکه آموزش یعنی تقلید یعنی پیروی را قبول ندارم.
آموزش تا همین قسمت آموزش کفایت می کند.
کسی کاری را انجام می دهد یا حرفی را می زند ما آن را می بینیم و با عقل خود آن را ارزیابی می کنیم اگر درست بود عمل می کنیم. این آموزش است.
کسی کاری را انجام می دهد ما درستی یا غلطی ان را نمی دانیم و صرفا به دلایلی ( مانند اینکه از کسی خوشمان می آید! یا مثلا در فرهنگ ما آن مد شده است! یا ما اجبار به آن شده ایم ) آن را عمل می کنیم. گاها ممکن است این عمل در نظر ما اشتباه هم بیاید. این تقلید است.
ببینید من بارها این را با زبانهای مختلف توضیح دادم اما نمی دانم چرا شما اصرار دارید این دو را یکی برشمارید. هر دو پیروی است هر دو عمل کردن است اما تفاوت در کاربرد عقل و فکر است . در یکی هست و در دیگری نیست!
در تقلید فکر دخیل نیست! صرفا چون یک مجتهدی می گوید درست است ما عمل می کنیم! وگرنه درستی یا غلط بودن آن را نمی دانیم! این آموزش نیست!
آموزش یعنی اینکه مثلا مراکزی تعیین شود و بگویند فلان شخص ( که ممکن است عالم تمام باشد یا نباشد ) فلان چیز را می گوید و فلانی خلافش را! تو خود برو هر کدام که فکر می کنی درست تر می گوید انجام بده!
این دومی آموزش است!
حامد;107720 نوشت:
اثباتش خیلی سخت نیست . انسان یک موجود با استعداد است . استعداد در سایه آموزشهای علمی و عملی فعلیت می یابد . اگر پیرویهای علمی و عملی او صحیح باشد او به نحو انسانی کمال می یابد و اگر غیر از این باشد از انسانیت فاصله می گیرد حال با توجه به حقانیت دین و آموزه های آن تقلید در دین منجر به کمال انسانی او می شود هرچند ارتقاء این امر از تقلید از علماء به تقلید از کتاب و سنت ارزشمندتر است اما در باب دین که حقایق آن در نزد خدا و رسول و ائمه ع است تقلید برداشتنی نیست و به هر مرتبه ای که برسید مرتبه ای بالاتر وجود دارد که جز با پیروی بدان نائل نمی شوید .

گفتم ثابت بکنید نگفتم دور تسلسل راه بیاندازید!
خوب این قسمتش را ثابت بکنید :
نقل قول:
حال با توجه به حقانیت دین و آموزه های آن تقلید در دین منجر به کمال انسانی او می شود

چون اصل ما بر سر همین یک جمله است وگرنه باقی اش که خطابه است!
حامد;107720 نوشت:
درباره باطنش هم حرف زدیم و گفتیم خالی از حقیقت نیست

باطن یک عمل چیست؟
اگر میمونی روی خاک سر بگذارد سجده کرده است؟
اگر کسی پایش به جایی گیر بکند و به حالت سجده به زمین بخورد آیا نماز به جای آورده است؟
باطن یک عمل در فهم ان عمل خلاصه می شود! عملی که درستی یا غلطش را نمی دانیم مگر حقیقتی دارد که خالی از آن نباشد؟!
حامد;107720 نوشت:
نیت از روی جهالت نیست بلکه در سایه ایمان و باور و با تصمیم تقرب به حضرت باریتعالی است

عجب!! برایم عجیب است که شما ادعا می کنید کسی که تقلید می کنند و رفتاری فقط از روی عادت انجام می دهد نیتش را از روی جهالت نمی دانید.
حامد;107720 نوشت:
کدام مرتبه از معرفت در عبادت شرط است و به چه دلیل ؟

برای معرفت من شرطی و مرزی نمی بینم!
هر انسانی به اندازه ظرفیتش بازخواست می شود و ظرفیت هر کس نهایت مرتبه در معرفت اوست!
حامد;107720 نوشت:
لازم نیست یاد بگیرید یعنی واجب شرعی نیست . آموختن وظایف علمی و عملی واجب است . باید توحید را بداند نبوت را بداند باید نماز صبح و ظهر و شرایطش را بداند اما اینکه بداند معنای قل هوالله احد چیست لازم نیست چون گفته اند در نماز سوره بخواند نگفته اند بخواند و حتما بداند که چه می خواند .

اهان!
پس گفته اند فقط دولا و راست بشو! چی می خونی مهم نیست! چرت و پرت هم خوندی! مهم نیست! مثل کلاغ نوک بر زمین بزن!!
توحید را که باید قبول بکنی! ( چون می کشیمت!!) معاد هم که قبول کردی!!
بیا یه خمس و زکاتی هم بده! روزی یک 5 باری هم دو لا و راست بشو! قل هو الله هم بلد نبودی! شعر بخون! یه توپ دارم قل قلیه بخون!
اصلا برو حال بکن! ولی پول خمس و زکات را بده! اون شوخی بردار نیست!

نه دوست عزیز ! نه آقا حامد! اینی که شما داری می گی تفکر بهشت فروشی مسیحیت بود! اسلام اینها را بر نمی داره! اسلام نوک زدن به زمین را نمی خواد! معرفتت را می خواد!!

حامد;107720 نوشت:
ببخشید اظهار فضل نمی کنم ولی بنده چهارده سال درس حوزوی می خوانم و به فهم معنای این الفاظ اولی ترم .

والا با این یک خط بالایی که نوشتی! اگر منکر فهم معنایتان نشویم به عقیده من منفعت طلب هستید که مانع گفتن حقیقت می شود!
حامد;107720 نوشت:
خوب این معنایش چیست ؟ معنایش لزوم تفقه برای همه است یا برای عده ای ؟ اگر تفقه برای همه لازم بود بجای اینکه بگوید : لینذروا قومهم می گفت : لیفقهوا قومهم . یعنی مردم خود را نیز فقیه کنند ولی فرمود آنها را انذار کنند . انذار هم معنایش روشن است و عجیب است که شما انذار را به تبشیر معنا کرده اید که از لحاظ معنایی مخالف آن است . انذار یعنی اخطار یعنی تخویف یعنی تحذیر

خوب شما تنذیر را چگونه معنا می کنید؟
کسی علم یاد گرفته است بیاید مردم را بترساند؟ چگونه بترساند؟ بگوید آهای مردم بترسید؟!
ما یک ترس داریم از روی جهل است ( مثل ترس از تاریکی! )
یک ترس هم داریم ترس از روی علم است ( ترس از برق گرفتگی )
اینجا که گفته است " انذار " منظور کدام ترس است؟
ترس اولی یا دومی؟
یعنی یه عالمی بیاد اسلامک را یاد بگیرد و برود به قومش بگوید : اوهوی مردم بترسید اسلام میاد همتون رو می کشه!! بچه ها رو می خوره!! لولو است!!
یا ترس از روی علم است : یعنی عالمی برود اسلام را یاد بگیرد و بیاید به مردمش مسائل معاد و توحید را بیان بکند؟

من که تصورم این است که دومی باشد! حال اگر 14 سال شما می گوید اولی است دیگر فکر کنم یا بحث ما به جایی نرسد یا اینکه کار طولانی برای قانع کردن هم داشته باشیم!

موضوع قفل شده است