سلام.
ما که همچنان مجردیم ولی این سوال مدتهاست در ذهنمه و جوابی براش ندارم.
چرا همه میگن ازدواج فقط چندماه اولش شیرینه بعدش دیگه همسر برای آدم عادی میشه و دیگه از زندگی عاشقانه و اینها خبری نیست؟
چرا نمیشه این شیرینی پایدار بمونه؟ چرا عشق فقط مختص چندماه اوله؟
مقدمه 1:
روزی از رسول اکرم که خیلی امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دوست داشت و می بوسید و اکرام می کرد,پرسیدند یا رسول الله شما نوه هایتان را (دو امام را) بیشتر دوست دارید یا خدا را؟!
حضرت فرمودند من حسن و حسین را به خاطر خدا دوست دارم. مقدمه 2:
این حالت را در نظر بگیرید.....
تمام عضله های پا دردمند , کل بدن خسته, لبها از تشنگی خشک و ترک خورده, پوست صورت از شدت سرما و برف شدید سوخته, گرسنه در حدی که گاهی به کیسه نان خشکها هم مراجعه می شود!همه بدن خاکی, ...2 هفته است که امکان دوش گرفتن و لمس آب گرم نبوده....
..........
حالااز شما می پرسم, دوست دارید این حس را تجربه کنید؟
پاسخ به این سوال نمیتواند مطلقاً "بله" یا مطلقاً"خیر" باشد.
برخی پاسخشان این است که حاضریم یک سال در نوبت باشیم و 10,000 دلار هم بدیهم تا به آن موقعیت برسیم....برخی هم عکس العملشان این است:
خیلی اینها ترسناک بود برام :farar::farar::farar:
----------------
شما هر سیستمی را که مورد مطالعه قرار دهید, اجزاء آن را باید با دیگر اجزاء همان سیستم مقایسه کنید.
به زبان دیگر,(البته این تجربه شخصی بنده هست و فتوای کلی نمی دهم) انسانها معمولا همه کارهاشون با هم یک تناسبی داره.مثلا کسی که در نوع انتخاب دوست, یا انتخاب لباس, یا رشته کاری یا درسی یا انتخاب مسکن برای سکونت و ....همیشه درست عمل میکنه ,با مطالعه,با مشورت, با وقت گذاشتن,.....این آدم همیشه از انتخابش راضی خواهد بود و آدم دیگه ای که هر کاری را سرسری انجام می ده همیشه با مشکلات زیادی دست یه گریبان خواهد بود و همیشه از زندگیش ناراضیه.
شما اصحاب امام حسین (ع) را ,چون رضایت خدا را مد نظر داشتند, حادثه کربلا را شیرینتر از عسل می دانستند!
-----------
به نظر تنها راه رسیدن به خوشبختی دنیا و آخرت و یا به زبان ساده تر برای اینکه "حال خوبی داشته باشیم" تنها و تنها ترین راه اینه: همه و همه و همه کارهایمان را منطبق بر رضا خدا قرار دهیم و قرآن و کلام معصومین را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم.
شما از همان اول که نیت میکنی ازدواج کنی تا مراحل بعدی که معیارهاتون برای انتخاب همسر و رسم رسومات جشن ازدواج و عقد و ارتباط با همسر و خانواده همسر و فرزند و......و حتی در بقیه مسائل زندگی مثل انتخاب شغل و خانه و ارتباط با همکار و همسایه و فامیل و ....به اصولی که عرض کردم بچسب , اگر "حال خوبی نداشتی" بر من لعنت بفرست.
--------------
در مورد نمونه ای که در مقدمه 2 مثال زدم:اگر اون حال و روز حاصل از بیکاری و تنبلی در درس خواندن و کارتن خوابی و در به دری باشه مسلماً هر آدم عاقلی ازش فراری هستند. ولی اگر کسی که در مسیر فتح قله یک کوه بزرگ و معروف به اون حال و روز افتاده باشه, مسلماً هر وقت ازش بپرسی که نظرت در مورد اون سختیهای راه درد و گرسنگی و سرما و ....چیه, میگه "همه اونها در برابر شیرینیه لحظه ای که پرچم کشورتو در کنار 6 پرچم کشورهای دیگه میزنی ..هیچه"
و لذا اگر رضایت خدا و محمد و آل مهمد را در ازدواج و زندگی و کار و ....مد نظر داشته باشی به شرط اینکه طبق فرامین آنها زندگی کنی, از من بشنو : آخر زندگیت پشیمان نخواهی بود و سعادتمند دنیا و اخرت می شوی وگرنه....از من بشنو, دور هرچی زن و بچه و ...خط بکش...
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
ور نه فتاده سرنگون بايد رفت
در پایان بهتون و خودم و به همه دوستان توصیه می کنم که حداقل سالی یک کتاب روانشناسی بخونیم, تا اثر آن را در زندگی فردی و اجتماعی خود ببینیم.
یه کم بحث از مسیر اصلی خارج شد که اشکالی نداره البته.
برای اینکه منظورم رو بهتر عنوان کنم یه مثال بزنم
من همیشه دوست داشتم گواهینامه رانندگی بگیرم و خودم پشت ماشین بشینم و رانندگی کنم چون رانندگی یکی از کارهای لذتبخش هست برام.
خوب پنج بار در امتحان رانندگی شرکت کردم و چهارمرتبه رد شدم و دفعه پنجم قبول شدم.و بعد از پنج شش ماه تونستم ماشین بخرم.
خوب اوایلش ماشین برام تازگی داشت و خیلی حس خوبی داشت. اما الان که تقریبا سه سال هم از عمر ماشین میگذره اون احساس تازگی اولیه رو نداره، اماهر روز که از سرکار میخوام برگردم خونه، چشمم به ماشینم که میخوره احساس خوبی بهم دست میده و تو دلم میگم خدا رو شکر که ماشین رو دارم و خیلی برام فایده دارداره.و وقتی سوار میشم هم همون احساس لذتبخش بودن رانندگی رو باز برام داره.
اگه هم خونه که هستم کسی بگه بیا بریم فلان جا بخاطر سوار ماشین شدن و اون لذت رانندگی با کمال میل قبول میکنم.
خلاصه اینکه با اینکه کار روزمره هست ولی هنوز یه کار لذتبخشه برام.حالا یکی ممکنه بگه اصلا براش رانندگی لذتبخش نیست و خسته کننده هم هست.وهست.ولی خوب من چنین حسی رو دارم.
و سوال تاپیک اینکه آیا میتونه ازدواج هم اینطوری باشه؟ییعنی هر چقدر هم بگذره هنوز لذتبخش و شیرین باشه؟ یا بعد از یه مدت یه چیز عادی میشه؟ و آیا میشه کاری کرد که عادی نشه؟
اول عذرخواهی از داداش گلم برای بحث هایی که شد
ولی همونطور که خود شما هم فرمودید خیلی هم بی ارتباط با موضوع نبود
اما مطلبی که فرمودید
خب برادر خوبه خودت هم میگی که رانندگی و ماشین رو دوست داشتی
پس چطور میگی میشه با یک انسان ، بدون وجود علاقه وارد زندگی مشترک شد؟!! :Gig:
اما درمورد سرد شدن علاقه
با تمام اختلاف نظری که در برخی موارد با دوستان دارم ، این نکته رو تایید میکنم که میشه جوری عمل کرد که علاقه از بین نره. نکته ای رو هم عرض کنم ، اینکه می بینید بیشتر زوج ها رفتارشون با هم عادی میشه ، این به معنای از بین رفتن علاقه نیست بلکه به معنای عادی شدن هست. یکی از دوستان هم گفتن که کلاً سیستم این دنیا با لذت دائمی و کامل تناسب نداره ، لذا عادی شدن طبیعیه ، اما از بین رفتن خیر ، اصلاً طبیعی نیست
مواردی که باعث میشه علاقه بعد از ازدواج از بین نره (نظر بنده):1 - خودسازی قبل از انتخاب
من تا حالا ندیدم کسی اول بره توی مطب و بیمار بپذیره ، بعد بره دانشگاه و پزشکی بخونه!
اما در ازدواج خیلی ها همین کار رو میکنن. یعنی اول ازدواج میکنن بعد توی زندگی دنبال این هستن که درمورد ازدواج تحقیق کنن!
افرد از ابتدا هدفش رو مشخص کنه ، برای همون هدف تحقیق و تلاش کنه و برنامه ریزی هم داشته باشه
2 - انتخاب همراه با شناخت
شناخت فقط این نیست که یک سری موارد اولیه رو درنظر بگیریم و طبق همون ها انتخاب کنیم (البته این ها هم لازمه)
برای شناخت طرف مقابل حتماً لازمه که مدتی رفت و آمد باشه ، اون هم رفت و آمدی که با اطلاع خانواده ها باشه ، اما نه همراه حضور بیجا و دخالت مکرر خانواده ها
3 - وجود علاقهء اولیه
تعریف این بسته به عقاید افراد مختلف داره ، اما بطور کلی کاملاً وجودش لازمه. من حتی نقل قول هایی شنیدم که افرادی مثل رهبر آقای خامنه ای هم این حرف بنده رو به این شکل بیان کردند که:
در لحظهء دیدن باید به دل بیفتد (یا به دل بنشیند)
که ما در اصطلاح عمومی میگیم باید دلت بلرزه و بهش تمایل داشته باشی
4 - شناخت جنس مقابل (مرد یا زن)
متاسفانه اکثر مردها و زن ها انتظار دارن جنس مخالف هم همونطور که اینها به زندگی نگاه میکنن نگاه کنه. اما این موضوع امکان پذیر نیست و درنتیجه مشکل ایجاد میشه. اما اگر زن و مرد شناخت خوبی از روحیات و خواسته های جنس مخالف داشته باشن ، خیلی بهتر میتونن تفاوت ها رو حل کنن
5 - شناخت طرف مقابل به شکل فردی (متفاوته با مورد قبلی)
گاهی مورد قبلی ، یعنی شناخت جنس مخالف ، وقتی بدون توجه به تفاوت فردی انجام میشه ، نه تنها باعث رفع مشکلات نمیشه ، بلکه خودش مشکل ساز میشه. یعنی فرد مطالعه ای درمورد جنس مخالف انجام میده و بدون دقت به اینکه حتی افرادی از یک جنسیت هم با هم تفاوت هایی دارن ، انطور تصور میکنه که مثلاً اگر گفته شده زنها فلان خصوصیت رو دارن (یا مردها) پس باید با تمام زنها (یا مردها) دقیقاً مثل هم رفتار کرد و این کاملاً تصوری اشتباست
6 - گذشت و ایثار
هر چقدر هم که فرد دقیق و درست انتخاب کنه ، باز هم دو نفر نمیتونن دقیقاً مشابه هم باشن لذا اختلاف هایی وجود خواهد داشت و تنها راه حل رفع این مشکلات مقداری چشم پوشی ، گذشت و ایثار هست که چه بهتر و زیباتر که دوطرفه باشه
7 - تازه کردن موارد عاشقانه و تنوع داشتن
اشتباه خیلی افراد اینه که فکر میکنن تا وقتی باید جذاب باشن که به مقصود برسن و وقتی ازدواج حاصل شد دیگه شده و نیازی به ایجاد جذابیت نیست. اما حقیقت اینه که اتفاقاً لحظهء رسیدن به مقصود تازه شروع ماجراست و اتفاقاً تلاش بیشتری هم میطلبه. شاد بودن ، خوش اخلاقی ، خوش بو و خوش لباس بودن ، توجه به خواسته های طرف مقابل ، توجه به گرم بودن روابط جنسی ، مسافرت رفتن ، فیلم دیدن ، حتی مواردی مثل خرید کردن ، همه و همه میتونن در گرم نگه داشتن رابطه تاثیر زیادی داشته باشن
8 - تنظیم وقت
گاهی اوقات افراد تمام موارد قبلی رو میدونن ، اما به یک مورد مهم یعنی تنظیم وقت توجه نمیکنن. در نتیجه با اینکه مثلاً قلباً مایل هستند ساعتی رو با زنشون بیرون برن و تفریح سالمی داشته باشن ، اما چون وقتشون رو درست تنظیم نکردن ، یک دفعه میبینن که برای بیرون رفتن دیر شده. یا یک خانم میخواد برای شوهرش یه شیرینی خوب بپذه که خوشحالش کنه ، اما اینقدر مشغول یک سری کارهای دیگه میشه که یه دفعه میبینه شوهرش از سر کار اومده ولی یادش رفته شیرینی رو بپذه
موارد دیگه ای رو هم میشه گفت ولی به نظرم خیلی طولانی شده. ضمناً درمورد هر کدوم از این موارد سوالی بود در خدمتم
حضرت فرمودند من حسن و حسین را به خاطر خدا دوست دارم
سلام جناب "عارف"
بحث رضای خدا یکی از مواردی هست که من و برخی دوستان خیلی درموردش صحبت کردیم و البته به نقطهء واحدی نرسیدیم!
همین فرمایش شما ، یعنی چه؟چیزی که دوستان درمورد رضای خدا میگن اینه:
یعنی من حسن و حسین را دوست دارم ، چون خدا گفته که باید دوست داشته باشم
اما چیزی که من عقیده دارم اینه که:
یعنی اینکه من حسن و حسین را دوست دارم منافاتی با دوست داشتن خدا ندارد و هر دو در طول هم هستن
چیزی که دوستان درمورد رضای خدا میگن اینه:
یعنی من حسن و حسین را دوست دارم ، چون خدا گفته که باید دوست داشته باشم
اما چیزی که من عقیده دارم اینه که:
یعنی اینکه من حسن و حسین را دوست دارم منافاتی با دوست داشتن خدا ندارد و هر دو در طول هم هستن
انشالله که پرداختن به سوال شما در راستای تاپیک باشد تا حق دوست عزیزمان مهران ضایع نگردد.
خدا فرموده که "ان اکرمکم عندالله اتقیکم"
حالا حضرت رسول به خاطر اینکه حسنین باتقواترین بودند آنهارا دوست داشت یا به خاطر اینکه فرزندان ایشان بودند؟
سیره نبوی سیره همه پیامبران را در بر می گرفت,حضرت نوح وقتی فرزندش از او (خدا) اطاعت نکرد او را رها کرد و رفت, ولی علی (ع) وقتی جان نبی اکرم در خطر بود او را رها نکر و در بستر او خوابید!
هم رها کردن او و هم چسبیدن این به خاطر رضای خدا بود و لذا هر دو سعادتمند بودن و پشیمان نشدند و "حال خوبی داشتند".
موفق باشید
اول اینکه جایی که محبت رنگ باخته باشه ، باید دنبال این بود که محبت رو بوجود آورد نه اینکه همون یه ذره محبت که مونده رو هم نابود کرد!
علاوه بر این ، توصیه خالی به چه دردی میخوره؟!
سلام علیکم و رحمة الله، محبت ساختمان نیست که وقتی خراب شد بگوییم دوباره بسازیمش و نحوهی کار هم این باشد که مثلاً آنها را دعوت به رستوران کنیم یا یک ماه سفر دور دنیا یا در جزایر قناری برایشان ترتیب دهیم که در کنار هم بهشان خوش بگذرد ... این راهکارها راهکارهای درستی نیستند ... شاید هم گاهی جواب دهند ولی اصولی نیستند ...
راهکار اسلام این است که دو طرف را اول سر جای خودشان بنشاند و یک خط قرمز بین ایشان بکشد که اجازه نداشته باشند پایشان را از آن خط قرمز بیرون گذاشته و به حقوق دیگری تجاوز نمایند ... بعد که هر کسی خودش را ساماندهی کرد دوباره بحثهای محبتسازی هم شروع خواهد شد ... مهمترین چیز به نظر حقیر در این میان این دو مسأله است:
[INDENT]۱. بازسازی رابطه با با خدا (رعایت حدود شرعی و احترام به حقوق واجب همسر تقوا را به دو طرف باز میگرداند و تکبر و لجاجت را در این زندگی محو میکند، خصوصاً آن بخش از حقوق مرد که تمکین را بر زن واجب کند، این یعنی محبت اجباری کردن مرد به زن که میتواند هر دوی آنها را به تدریج نرم کند اگر ایشان تمایلی به اصلاح رابطهی خود و سر و سرمان گرفتن زندگیاشان داشته باشند)
۲. بیرون آمدن از این حس که در این زندگی من مورد سوء استفاده قرار گرفتهام و حقوقم نادیده گرفته شده است (برطرف شدن سوء ظنها میتواند کمک کند که حقوق جدیدی که دو همسر بر پایهی عاطفه و محبت و ایثار به هم میبخشند مبنای جدیدی در محبت جدیدی که پا میگیرد پیدا نماید) [/INDENT]
این دو مسأله میتواند پایههای جدید محبت در خانواده را دوباره پیریزی نماید و محبت تلخ شده را دوباره ابقا نماید ... و شرط کارکرد این مکانیزم هم این است که دو طرف خود را در مقابل خداوند تسلیم بدانند و با وجود حکم خداوند به رعایت این حقوق روی موضع خود پافشاری نکنند و لجاجت نکنند که البته اگر عامدانه چنین کاری کنند چه بسا خدای ناکرده از دین خارج شوند ... وقتی زن و شوهر دائمی مطابق فتوای تمام مراجع هر دو مسلمان هستند پس رعایت این مطلب برایشان فرض شده است و اگر رعایت نکنند مرتکب گناه شدهاند
مثالی قبلاً زدم باز تکرار میکنم. مثل اینه که یه نفر میخواد خونه اجازه کنه ، بعد قونین اینطور وضع بشه:
موجر اجازه داره هروقت دلش خواست مستاجر رو بیرون بندازه ، بدون هیچ دلیلی!
موجر اجازه داره هر وقت خواست بره یه مستاجر دیگه بیاره بذاره کنار این مستاجر و اصلاً هم نیاز به اجازه گرفتن از مستاجر اول نداره!
از اون طرف مستاجر حق داره در و دیوار خونهء موجر رو خراب کنه و چراغ ها و شیشه هاش رو بشکنه!
همچنین مستاجر حق داره هر وقت دلش خواست از دادن اجاره خونه امتنا کنه!
بعد بگیم:
البته توصیه میکنیم که با صفا و صمیمیت با هم کار کنید و اینها رو برای زمانی بذارید که محبت رنگ باخته باشه! :Gig:
این دیگر به کل بحث روی حدود و حقوق زوجین در ازدواج است که خارج از موضوع این تاپیک است، فقط آن بخش از این مثال مربوط به بحث ما میشود که شما میفرمایید این حقوق و حدود خودشان عامل تلخ کردن شیرینی ازدواج میشود که در این صورت حقیر هم پاسخش را دادم، آنقدر که در وسع ناچیزم بود البته و شما کاملاً حق دارید که قانع نشوید :Gol:
در ضمن اینکه رویکردتان در این تاپیک با تپیکهای قبلی کمی متفاوت است و حقیر متوجه نمیشوم که شما دارید از نگاه یک فرد مسلمان به مسأله نگاه میکنید (یعنی پیشفرضتان این است که اینها هر چه که هستند احکام خدا هستند و با شناختی که از خدا داریم حتماً برایمان خوب هستند: «... وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ») و یا از نگاه یک فرد نامسلمان. طبیعی است که با این دو تیپ متفاوت نمیتوان به یک نحو بحث کرد. مطابق امضای جدیدتان در مورد احکام هنوز نتوانستهاید قانع بشوید و با این بحثهایتان به نظر اینطور میرسد که آنها را عادلانه و اخلاقی نمیدانید، اما با توجه به همان امضایتان در مورد اخلاقیات در دین به یقین رسیدهاید، این خودش یک تناقض است که پیش از ادامهی بحث باید برایمان روشنشان کنید. آیا شما الآن اخلاقیات را از دین خدا میگیرید؟ اگر بله چطور دستوری از دستورات خدا به نظرتان ممکن است غیراخلاقی باشد؟
در هر صورت اگر ما خودمان مستقیماً نتوانیم از حکمی از احکام الهی دفاع کنیم آن را به نقص علم خودمان نسبت میدهیم و دستورات خدا را بعد از آنکه اطمینان یافتیم از طرف خداوند است درشان تردید نمیکنیم. این برای این نیست که ما عقل خودمان را تعطیل کرده باشیم بلکه با عقل و فطرتمان اول خداوند را اثبات کردیم و بعد به حقانیت دین اسلام رسیدیم و تازه از بعد از آن است که دیگر هر چه اسلام بگوید قبول داریم. به عبارت دیگر اول یک منبع قابل اعتماد پیدا کردیم و قابل اعتماد بودنش برایمان قطعی شد و حالا بعد از آن است که دیگر به آن عنوان یک منبع علمی استفاده میکنیم. یک مثال برایتان میزنم. شما و بسیاری از خواهران و برادران عزیز دیگرمان در این سایت میگویید که گرفتن همسر دوم بدون اجازهی همسر اول غیراخلاقی و ظلم و خیانت است و این خلاف عدالت است. خوب از شما میپرسند که آیا این اگر کلام خدا باشد درش تردید میکنید؟[INDENT]۱. برخی بخاطر همین گفتهی خدا کافر میشوند و میگویند این خدا قابل پرستش نیست، دیگر یادشان میرود که وجود خداوند قبلاً به صورت مسلّم پذیرفته شده و اثبات شده است
۲. برخی میگویند که این گزاره به این شکل و با این جامعیت برای تمام زمانها به خدا نسبت داده شده است و این نسبت به خدا دروغ است، دیگر یادشان میرود که این گزاره از طریقی که تمام احکام دیگر استخراج شده و قابل اطمینان هستند استخراج شده است
۳. برخی هم میگویند اگر خدا گفته باشد درست است اگرچه ما هنوز درکش برایمان سخت است و قابل پذیرش نیست
۴. برخی هم میگویند اگر خدا گفته باشد سلّمنا
[/INDENT]
خوب اگر این سؤال از حقیر شود اول اینکه یکی از دو جواب گروه سوم یا چهارم را میدهم، بعد هم اینکه دیگر این داده را یک دادهی علمی گرفته و همانرا مبنای شناخت حقایق در مورد انسانها و زن و مرد میکنم و سعی میکنم اخلاق و فطرت و عدالت را بهتر بشناسم ... بر مبنای همین احکام (توجه کنید که هیچ شاخهای از علوم اسلامی به اندازهی فقه قابل اعتماد نیست چون در هیچ شاخهای به این اندازه به صحیحالسند بودن روایات تأکید نشده و سندهای آنها بررسی نشده است) میتوان نظریات بدیعی در مورد نوع زن و مرد داد که امروز جای آنها در روانشناسی خالی است ... چرا گفته شده برای ازدواج مجدد نیازی به اجازهی همسر اول نیست مگر آنکه همسر دوم قرار باشد مثلاً خواهرزادهی او باشد؟ این استثناء خبر از حقیقتی میدهد که تا کنون کسی شاید زیاد روی ان کار علمی نکرده باشد ...
به عبارت دیگر سعی دارم بگویم آن چیزی که برای شما تناقض به حساب میاید و از آنها گله دارید برای کسی مثل حقیر منبع اطلاعات بکری است که عجیب بودنشان بخاطر این است که کسی زیاد روی آنها کار نکرده است و همچنان از نظر علمی برای ما بکر باقی ماندهاند ...
جناب "باء" برادر عزیز ، من هم نگفتم هیچگونه محدوده ای تعریف نشه. حرف من اینه که به فرض قبول فرمایش شما که اگر تمام جوانب رعایت بشه ، اون وقت خواهیم دید که ازدواج چقدر عالیه ، سوال من اینه که چرا این محدوده اینقدر اما و اگر داره؟ عرضم اینه که چرا اینقدر زیاد و اینقدر محدودهء تنگ؟
برادر عزیز اجازه دهید یک بار دیگر تنگ بودن محدودهای که حقیر مشخص کردم (و شاید تازه درست هم این کار را نکرده باشم و مثلاً محدودیتها بیشتر هم باشند) را بررسی کنیم:
[INDENT]
شما چند نفر را میشناسید که مطابق احکام شرع و به نیت رضای خدا و انجام کار بهتر در نظر خداوند طرف مقابلشان را انتخاب کرده و با او ازدواج کرده باشند و در طول زندگی زناشویی هم هر دو طرف مطابق رضای خدا گام برداشته باشند و از زندگی زناشوییاشان هم در مقابل دوست و آشنا و دشمن محافظت کرده باشند که تباهی در آن راه پیدا نکند و با این حال تجرد برایشان شیرینتر از ادامهی آن زندگی زناشویی باشد و یا به هر طریق زندگی زناشویی شیرینی نداشته باشند؟
[/INDENT]
خوب حالا ببینیم این دایره چقدر تنگ است!؟ آیا جز این است که تمام آن محدودیتها در دنبال کردن رضایت خدا و بندگی خدا و دور شدن از شرایطی است که سبب ضعف ایمان میشود؟ آیا تمامی اینها پیشفرض تمام احکام الهی نباید باشد؟ آیا اینها بیش از روحیهی دینداری و خداخواهی انتظار و محدودیت جدیدی را معرفی میکنند؟
اینکه اگر کسی ایمانش به خدا ضعیف باشد بهرهاش از رحمتهای خداوند هم به همان میزان کم خواهد بود آیا مطلب عجیبی است برای شما که نیاز باشد اصلاً در قیود یک ازدواج مرضیّ خدا گنجانده شود؟
ببخشید من کلاً روش صحبتم اینه که با مثال حرفم رو توضیح میدم. البته مثال به معنای مقایسه نیست قرص های لاغری رو شنیدید که تبلیغ میکنن؟
خیلی از افراد استفاده میکنن اما لاغر نمیشن. وقتی اعتراض میکنن این پاسخ رو میگیرن:
شما حتماً دقیق استفاده نکردید ، یا سر ساعت نخوردید ، یا منظم نبوده ، یا........
خوب ما معتقدیم که خداوند یک وعدهای داده است و بعد هم میدانیم که «وَعْدَ اللَّـهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ قِيلًا»، دیگر این یک مسألهی بدیهی خواهد بود که اگر کسی به وعدهی الهی نرسد نقص از طرف او بوده است و نه خداوند، شما چطور به چنین چیزی شک دارید؟ ما وقتی درستی قرآن را تصدیق کردیم دیگر درستیاش را تصدیق کردهایم دیگر و معنا ندارد که در وعدهی الهی شک کنیم، ولی آیا عملکرد خودمان هم قابل تصدیق ۱۰۰٪ هست؟ خوب نیست دیگر برادر، پس تناقضی در کار نیست، یک سؤال داریم و یک پاسخ هم بیشتر محتمل نیست، پس همان ناچاراً باید پاسخ درست باشد. فقط میماند اینکه شخص چه کرده که وعدهی الهی را تجربه نکرده است که این هم از مصداق به مصداق متفاوت خواهد بود و میشود موضوع این همه مشاورههای جور و واجور که در این سایت و در مشاورههای دیگر وجود دارد و شاید برخی از آنها هم هرگز طرح موضوع نشوند که مورد بررسی قرار بگیرند ...
گفتم که میدونم مقایسهء بین این دو درست نیست. اما انتظار میره کاری که اینقدر از خوبی هاش تعریف میشه ، خیلی راحت تر از این حرفها قابل حصول باشه. نه اینکه اگر یک نقطه در اون اینطرف و اونطرف بشه زود مشکل پیدا کنه!
چطور به چنان انتظاری رسیدید؟ چرا فکر میکنید چیزی که خیلی خوبه باید خیلی هم سهلالوصول باشد؟ آیا خود شما هزار تا مثال نقض برای همین حرف خودتان نمیتوانید بیاورید؟
بعد هم وقتی گفته میشود اگر مشکلی باشد سبب انحراف از وضعیت ایدهآل میشود به این معنی نیست که با یک مشکل زندگی آرمانی تبدیل به جهنم شود، اگر یک زندگی شیرین تبدیل به جهنم شد باید به دنبال انحرافات بزرگتری هم از دین خدا در درون آن گشت ...
صحبت های زیبا و درستی داشتید ولی پاسخ من نبود. میدونید چرا؟ چون قیاس درستی نفرمودید
و همینطور به نوعی حرف بنده در یکی دو پست قبل رو هم تایید فرمودید
در چند پست قبل عرض شد که ارزش ازدواج که شما می فرمایید در ثواب ازدواج است و نه خود ازدواج
بعد شما پاسخ دادید که نه منظور ما شیرینی خود ازدواج است
بله منظور حقیر همچنان شیرینی خود ازدواج است ... ولی بعد توضیحاتی اضافه کردم که این شیرینی برای بسیاری از افراد تنها به صورت ناخودآگاه تجربه میشود چون فطرت ایشان مغفول واقع شده و در خودآگاه خود از آن غافل هستند ... بعد گفتم که مسلمان در جهتی حرکت میکند که آن فطرت مغفول کمکم و با عمل کردن به دینی که بر اساس فطرت است از زیر آوارهای غفلت بیرون آورده شده و صیقل بخورد و لذتی باطنی جای خود را به لذت باطنی و ظاهری بدهد ... همانطور که اولیاء خدا از نماز لذتی میبرند که کودک از مکیدن پستان مادرش نبرد ... فقط یک نکته این وسط میماند و اینکه چشیدن شیرینی ازدواج به سختی چشیدن شیرینی نماز و اذکار نیست چه آنکه ازدواج علاوه بر فطرت با غرایض هم سر و کار دارد ... یعنی هر انسانی حتی آنکسی که بر خلاف فطرتش به جای ازدواج دوست از مخالف جنس خود میگیرد یا زنا هم میکند متوجه شیرینی ظاهری این ارتباط میشود، گرچه باطناً این کارها سبب رنجش او شود، این کارها باطناً انسان را میپوسانند اگرچه در عمل آنها عاشق انجام آن کارها با هم باشند ... شاهد مثالش اینکه بروید مصاحبههای با روسپیها را بخوانید با کسانی را که مدام از این آغوش به ان اغوش رفتهاند و ببینید در قبال آن همه لذتی که میبرند چقدر رضایت باطنی کسب میکنند ... طیفی از بیماریهای روانی است که سراغ افراد خوشگذران با خوشگذرانی از جنس گناه با آن مواجه هستند ... عذاب وجدانشان را ممکن است دیگر نشنوند ولی این عذاب وجدان وجود دارد ... نگاه به لبخندهای بر صورتشان نکنید ایشان دردهای بزرگشان را پشت آن لبخندها و آرایشها و غیره مخفی کردهاند و ایشان خودشان را هم گول میزنند ... اینکه شما میفرمایید دختر و پسری که به دنیال ازدواج نیستند هم ممکن است از همان روابط خودشان به همان شیرینی ازدواج برسند از نگاه یک مسلمان قابل قبول نیست چون در این صورت ازدواج امری غیرضروری و در نتیجه غیرحکیمانه خواهد بود و واضح است که اینطور نیست ...
خب برادر گرامی ، وقتی چیزی شیرین و جذاب است ، مسلمان و غیرمسلمان ندارد و ارتباط چندانی با فطرت ندارد
پس شما لذت را منحصر در لذات ظاهری میدانید ... از نظر شما کسی که از دست یک یتیم مالی را بگیرد و با آن همبرگر بخورد و از خوردن همبرگرش لذت ببرد این لذت فرقی با لذتی که شخصی با پول حلال خودش چنین غذایی بخرد و بخورد ندارد ...
اگر کسی چنین چیزی به شما بگوید به او نمیگویید «ساء ما تحکمون»؟
اسلام کارش تطبیق دادن ظاهر بر فطرت است، همه چیز باید تنظیم شود بر اساس فطرت ... آن وقت زندگیها الهی میشود و آن وقت دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان گشوده میشود ... این لذات که پشتوانهی حقیقی داشته باشند مده نظر دینی فطرتمدار هستند ... مگرنه خیلیها که فقط به ظاهر نگاه میکنند فرقی میان ازدواج و دوستی و یا فرقی میان متعه با روسپیگری شاید نیابند، ولی اینکه آنها نمییابند دلیل بر این نیست که حقیقتاً هم فرقی نباشد، در اولی لذات حقیقی و عمیق و با پشتوانهی فطری هستند و رابطهی طولی با خدا دارد در بحث مراتب تشکیکی وجود، اما در دومی ارتباط به حضرت حق از ظاهر به بعد قطع شده و در نتیجه کل قضیه میشود سراب چون به حق وصل نیست و پشتوانهای در حقیقت باطنی ندارد ... این میشود ماهیت دنیا که میتوان درش به خدا رسید و میتوان درش فقط به دور خود چرخید و چرخید و چرخید و به هیچ کجا هم نرسید ... گرچه از نظر ناظر ظاهربین هر دوی این حرکات شبیه هم به نظر برسند ... در واقع اختلاف دارند ولی اختلافها از دید ناظر ظاهربین کماهمیت تشخیص داده میشوند
بله اگر بفرمایید روش افراد بسته به نوع اعتقاد اونها متفاوته صددرصد میپذیرم. اما نه اینکه بفرمایید کلاً جذابیت چندانی ندارد
حتی روش مدّ نظر نیست ... نیات بیشتر مدّ نظر است ... یک کافر هم ممکن است در ازدواج شیرینی ارضای نیازهای جنسی خودش و شیرینی داشتن یک همصحبت و همدل را درک کند ... ولی سؤال اینجاست که چنین کسی چرا باید اصلاً ازدواج کند؟ خوب ازدواج سفید را هم همینها باب کردند دیگر ... یکخورده برای اولین بار در عمرشان نشستند فکر کردند و گفتند که اگر ما به خدایی اعتقاد نداریم چرا باید زیر بار سنتی برویم که بر اساس اعتقاد به خدا پایهگذاری شده است؟ بعد هم گفتند خوب پس ما همان لذات ظاهری ازدواج را بدون محدودیتهایی که نمیفهمیمی یعنی چی و به نظرمان هم ظالمانه است برمیگزینیم ... ولی سنگ کج را که مینهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج ... آنجا که باید فکر میکردند نکردند و کافر شدند و الآن دیگر هر چقدر هم که فکر کنند فقط در کفر خودشان از فطرت و حقیقت وجود خودشان دور و دورتر میشوند و راه بازگشتشان تاریکتر و درازتر میشود ...
خدمت شما عرض میکنم که بیشتر دلیل ازدواج کردن افراد ، عادت و عرف هست ، نه علاقه و اشتیاق
به شخصه افراد زیادی رو دیدم که به دنبال ازدواج بوده و هستند ، اما تعداد کمی از اونها دلیل ازدواج رو میل و ذوق شخصی بیان میکنن
اگر کسی مسلمان باشد و بخاطر خدا و دستور خدا ازدواج کند و برای حفظ خود از گناهان ازدواج کند باید امید زیادی داشته باشد که طعم شیرینی عمیق این رحمت خدا را در ظاهر و باطن بچشد ... وقتی کسی مثل حقیر سراپاتقصیر طعم این لذت را چشیده باشم شما و سایر دوستان در این تاپیک که همصحبتشان بودهام اگر ناامید باشید از نظر حقیر اعتراضتان به خدا وارد نیست چون راحت نتیجه میگیرم که حتی تلاشتان را هم نکردهاید ... گفتم که چشیدن شیرینی ازدواج به سختی چشیدن شیرینی نماز نیست ... اینجا لذات ظاهری از جنسی گرفته تا عاطفی خودشان محرکهای قویای هستند برای پیشرفت و تکامل ... صحبت از محرکی است به نام محرک مثلاً جنسی که این بار پشتوانهی فطری هم دارد ... آنجا که پشتوانهی فطری ندارد این محرک میتواند منشاء سر کار گذاشتن صدها میلیون جوان و حتی متأسفانه کودک و مسن شود، ببینید اگر عمیق باشد چه نیروی محرکهای خواهد بود ...
آنها که نمیدانند را باید آگاهشان کرد نه اینکه از ایشان به عنوان شاهد مثال استفاده کرد برای رد کردن حقایقی که به درستی آنها یقین داریم
من هم میگم اگر کسی ازدواج کرد و موفق بود ، اگر آدم منصفی باشیم باید بگیم که برای ایشون خوب بوده
همچنین اگر کسی مجرد بود و مشکلی براش پیش اومد باید بگیم برای ایشون بد بوده و معلوم نیست برای همه بد باشه
اما همونطور که گفتم ، افراد مذهبی ، اگر هزار دختر و پسر باشند که خودشون با هم آشنا شدن ، ازدواج کردند و بسیار هم موفق هستند ، اما در مقابل چند مورد که به طلاق ختم شده باشه هم وجود داشته باشه ، بر خلاف فرمایش شما تمام اون موارد که مثبت بوده رو نادیده میگیرند و اصل موضوع رو صرفاً با چند مصداق شخصی زیر سوال میبرند
لذا حداقل میتونیم اینطور بگیم که صرف نشان دادن مصادیق ، دلیل خوب و قاطعی برای تایید برتری ازدواج به تجرد نیست
این مطلب را هم توضیح دادم ... اگر مسلمانی یا حتی اهل کتابی برای رضای خدا ازدواج کرد و ازدواجش موفق بود و بعد عدهی زیادی از کافران و یا باز مسلمین و اهل کتاب ازدواجشان موفق نبود برای ما اینها مشاهداتی از یک جنس نیستند و انصاف هم این نیست که آنها را با یک معیار مقایسه کنیم، بلکه انصاف این است که وقتی ما از قبل خوب و بد را میشناسیم همان خوب و بد و درست و اشتباه را معیار بررسی شواهد خام خود کنیم، این یکی از همان جهاتی است که گفتم حرف آن استاد را قبول دارم و ازش دفاع میکنم، گرچه از جهت دیگری هم حرفشان درست است. در مقابل کافران اگر ازدواج کردند و موفق هم بودند این چندان ارزشی را برای آنها ثابت نمیکند چون ارتباط ایشان با فطرت از جایی فراتر از این حرفها قطع شده است ...
در هر صورت هدایت دست خداست ... نور و تاریکی هم یکی نیستند و سایه و حرارت هم یکی نیستند ... یکی گرفتن آنها هم انصاف نخواهد بود ...
باز هم شد همون حرف بنده که اگر برای ازدواج ارزش و زیبایی تعریف شده ، بیشتر در بحث رضای الهی و ثواب هست و نه اصل ازدواج
همونطور که گفتم تیر خوردن در راه خدا هم شیرینه ، اما معنیش این نیست که اصل تیر خوردن شیرین باشه
معنای اینکه کاری برای خدا باشد خوب است یعنی «اصل تیر خوردن برای خدا» هم شیرین است! روی جملات بیشتر دقت کنید. کسی صحبت از اصل تیر خوردن تنها نکرد، ولی وقتی گفته میشود که تیر خوردن برای خدا شیرین است اینکار هم برای خدا بودنش را خوب میداند و هم برای خدا تیر خوردنش را ... یعنی برای خدا بودنش کاری که به خودی خود ارزشی ندارد را هم صاحب ارزش میکند ... وسیلهی تقرب هم ارزش دارد ...
ازدواج به خودی خود خوب است و اگر برای خدا هم انجام بگیرد این سبب میشود که هم برای خدا بودنش خوب باشد و هم خوب بودن خودش دارای ارزش مضاعف شود، شیرینی ظاهری که داشت شیرینی باطنی هم داشت (چون حلال خداست) اما شیرینی باطنی آن با افزایش خلوص نیت افزایش شدیدی مییابد، آنچنان که تلخیهای احتمالی را هم به شیرینی تبدیل کند و نه بالعکس ...
در پناه خداوند باشید
یا علی علیهالسلام
یه کم بحث از مسیر اصلی خارج شد که اشکالی نداره البته.
سلام علیکم بر برادر عزیزم،
فکر میکردم تمام تلاشم را کرده باشم که بحث منحرف نشه ... ولی خوب اگر شد ببخشید :Gol:... به هر حال فکر نکنم حرف نزدهای هم مانده باشد که بخواهیم بحث را ادامه دهیم :Cheshmak:
در پناه خدا باشید ان شاء الله و ان شاء الله بتوانید در ادامه به پاسخهای بهتری برای سؤالتان برسید
یا علی علیهالسلام
تمام اون موارد که مثبت بوده رو نادیده میگیرند و اصل موضوع رو صرفاً با چند مصداق شخصی زیر سوال میبرند
لذا حداقل میتونیم اینطور بگیم که صرف نشان دادن مصادیق ، دلیل خوب و قاطعی برای تایید برتری ازدواج به تجرد نیست
سلام علیکم
باتشکر از پاسخ شما
شاید اشتباه شما در این است که اصل را گم کرده اید،شما به نوعی هم مجردی را اصل میدانید هم متاهلی را! ،یعنی هرکس ازدواجش موفق بود متاهلی خوب است و هرکس ناموفق بود مجردی خوب است !
درحالی که اینگونه نیست! اصل را ما برمبنای دین اسلام در نظر میگیریم نه چیزهای دیگر!! و در اصل برتری قطعا با تاهلی و ازدواج به سبک و شیوه اسلامی است زیرا یکی از اهداف و شاید یکی از مهمترین اهداف خلقت انسانها تولید نسل است و تولید نسل فقط با ازدواج امکان پذیر است!
وقتی ازدواج جزو اهداف خلقت است مگر میشود بگوییم که مجردی بهتر است!! مطئن باشید همه آنهایی که در زندگی متاهلی ناموفق بودند و به نوعی بیان کنند که مجردی بهتر است اگرطلاق بگیرند و یک مدت تنها زندگی کنند باز هم تمایل به ازدواج دارند منتها یک ازدواج موفق نه یک ازدواج نا موفق!! این جزو طبیعت انسان است و انکار ناپذیر است پس قطعا متاهلی بهتر از مجردی و حتی اصلا قابل قیاس نیست،زیرا هدف نهایی از زندگی رسیدن به قرب الهی است و ازدواج و تولید نسل درراستای این هدف است نه مجردی!
اما هرازدواجی هم انسان را به سعادت نمیرساند و آن ازدواجی انسان را به سعادت میرساند که بر مبنای دین باشد
در مورد مابقی صحبتهایتان هم اگر اجازه بفرمایید در پروفایلتان ادامه پاسخ را میدهم یا یک تاپیکی ایجاد بفرمایید تا در آنجا صحبت و تبادل نظر شود تا موضع تاپیک بر اساس سوال پرسشگر ادامه یابد
و سوال تاپیک اینکه آیا میتونه ازدواج هم اینطوری باشه؟ییعنی هر چقدر هم بگذره هنوز لذتبخش و شیرین باشه؟ یا بعد از یه مدت یه چیز عادی میشه؟ و آیا میشه کاری کرد که عادی نشه؟
با تشکر از سوال شما کاربرگرامی و محترم
بنده حقیر چون فعلا تجربه ای در این زمینه ندارم نمتوانم بر اساس تجربه شخصیم پاسخی به شما بدهم اما از آنجایی که بنا بر نوع فعالیتمان محل رجوع افراد مجرد و متاهل زیادی هستیم که می آیند و از زندگیشان صحبت میکنند و پای صحبتها و درد و دلهای دوستان زیادی نشسته ام میتوانم از مجموع صحبت آنان اینگونه بگویم که :
اولا هرقسمت از زندگی متاهلی شیرینی خاص خودش را دارد! اوایل زندگی یک جور شیرین و جذاب است ،ادامه اش یک جور دیگر ،در سن کهولت و پیری هم به نوع دیگری شیرن و دلنشین است و اینها همه بستگی به انتخاب صحیح و نوع رفتار و هدف افراد در زندگی دارد و این که شیرینی و دلنشینی را در چه چیزی بدانیم
زندگی متاهلی جیز عجیب یا مربوط به غیر ما یا خارج از این عالم نیست ! زندگی متاهلی خود ما هستیم !! پس این ما هستیم که میتوانیم آن را شیرین یا تلخ کنیم! جذاب و دلنشین یا بی روح و خسته کننده کنیم...
ما هر روزمان متفاوت از دیروزیم پس قطعا اگر در زندگی صحیح و مطابق دین عمل کنیم هیچگاه یک نواخت نخواهد شد و هر روز شیرین تر و دلنشین تر خواهد بود
روزی با یکی از دوستان متاهلم صحبت میکردم، ایشان مشکلی برایشان پیش آمده بود داشتند با بنده درمیان میگذاشتند،در بین صحبت از ایشان پرسیدم با این مشکلی که پیش آمده به نظرت دوران عقدتان بهتر است یا اکنون که دارید زیر یک سقف با هم زندگی میکنید؟ ایشان پاسخ دادند اکنون! گفتند هرچه بیشتر میگذرد زندگی برایمان دلچسب تر و دلنشین تر میشود، دوران عقد یک سری جذابیت ها را داشت اما چون شناختمان نسبت به یکدیگر و کلا نسبت به متاهلی کم بود یک سری مشکلات هم در کنارش داشت ،اما اکنون چون شناختمان بیشتر شده است خیلی از مشکلات دوران عقد را دیگر نداریم و برایمان اکنون شیرین تر از آن زمان است در عوضش یک سری مشکلات دیگر است که در دوران عقد نداشتیم
پس به نظر حقیر قرار نیست فرض با گذشت دو سه سال از زندگی افراد برای همدیگر عادی شوند و زندگی جذابیتی نداشته باشد ،چون زندگی روح دارد و در جریان است، پس هروز اتفاقات تازه ای بر سر راه زندگی پیش خواهد آمد که همه اینها بستگی به خود ما آدمها دارد که چگونه زندگی کنیم ،ما آدمهایی که نقش اول های این زندگی هستیم!
ثانیا انسان وقتی درمسیر بندگی حرکت میکند هرروز عاشق تراز دیروزش است و هر روز شوق رسیدن برایش قطعا بیشتر است و این عشق و شوق در تمام ابعاد زندگیش نمایان میشود و به آن تازگی و سرزندگی میدهد(ان شاءالله)
انشالله که پرداختن به سوال شما در راستای تاپیک باشد تا حق دوست عزیزمان مهران ضایع نگردد.
خدا فرموده که "ان اکرمکم عندالله اتقیکم"
حالا حضرت رسول به خاطر اینکه حسنین باتقواترین بودند آنهارا دوست داشت یا به خاطر اینکه فرزندان ایشان بودند؟
سیره نبوی سیره همه پیامبران را در بر می گرفت,حضرت نوح وقتی فرزندش از او (خدا) اطاعت نکرد او را رها کرد و رفت, ولی علی (ع) وقتی جان نبی اکرم در خطر بود او را رها نکر و در بستر او خوابید!
هم رها کردن او و هم چسبیدن این به خاطر رضای خدا بود و لذا هر دو سعادتمند بودن و پشیمان نشدند و "حال خوبی داشتند".
موفق باشید
الان متوجه نشدم حرف بنده رو تایید فرمودید یا رد کردید
یعنی میفرمایید انسان نباید فرزندش رو دوست داشته باشه تا فرزند به بلوغ برسه ، بعد ببینی باتقواست یا نه و اگر بود بعد دوستش داشته باشیم؟!!!
اگر برداشتم از حرف شما درست بوده باشه ، باید عرض کنم کاملاً با شما مخالفم. دوست داشتن فرزند بخاطر اصل فرزند بودن هیچ منافاتی با رضای خدا نداره ، مادامی که این دست داشتن برخلاف رضای خدا نباشه میذارید
من همچنان قانع نشدم
من کجای حرفهام گفتم آدم بره روسپی بشه که میفرمایید برید حرفهای اونها رو بشنوید؟!!!
مگر هر کسی که ازدواج نکرده لزوماً فاسده یا.....
بذارید یک نمونه براتون بگم
خانواده ای رو میشناسم که چندین برادر بودند. (حدود 10 برادر) که از بین اونها یک نفر مجرد بود و تا آخر عمر هم مجرد موند
با شخصیت ترین ، چشم پاک ترین ، عاقل ترین و مهربان ترین برادر هم دقیقاً همین برادر بود (لطفاً دقت کنید هدفم این نیست که بگم همین یک نمونه دلیلی برای اثبات حرف بنده ست)
فکر میکنم شما و سرکار خانم یارب حرف بنده رو هنوز درست برداشت نکرده باشید پس با استفاده از نمونهء بالا توضیح میدم
شاید این آقا بخاطر نداشتن فرزند و دلایل دیگر ناشی از مجردی ، اون دنیا خسارت هم ببینه (شاید هم نبینه اما فعلاً فرض رو بر دیدن میذاریم)
اما در زندگیش به هیچ مشکلی نخورد و همونطور که گفتم بسیار هم موفق بود. چه جایگاه شغلی ، چه جایگاه علمی و چه جایگاه اجتماعی ، در همهء زیمنه ها کم و بیش موفق بود
سرکار خانم "یارب" میفرمایند که:
اصل برتری قطعا با تاهلی و ازدواج است زیرا یکی از اهداف و شاید یکی از مهمترین اهداف خلقت انسانها تولید نسل است و تولید نسل فقط با ازدواج امکان پذیر است!
از کجا به این قطعیت رسیدید؟!
خب من نمیخوام نسلم ادامه پیدا کنه و هیچ علاقه ای هم ندارم
پاسخ شما دو دوست عزیز فقط و فقط و فقط یک چیز خواهد بود: چون خدا گفته
من هم نمیگم حرف اشتباهی هست ، اما به غیر از این چی؟ دیگه چه دلیلی دارید که تاهل بر ازدواج برتری داره؟
جناب "باء" مگر نفرمودید که دایره ای مشخص میشه و افرادی هم که تونستن به اوج برسن معرفی میشن تا ثابت به امکان پذیره؟
خب من هم همین فرد مثال رو با نام آقای x معرفی میکنم به عنوان نمونه ای که مجرد بوده و بسیار هم موفق بوده و شما هر نمونهء دیگری هم بیارید که مجردی ناموفق بوده ، بنده خواهم گفت که ایراد از خودش بوده و حتماً جایی از کارش رو درست انجام نداده
چرا به حرف بنده دقت نمیکنید دوستان؟!
اینکه تعدادی از افراد ازدواج کردند و خوشبخت هستند ، دلیل قانع کننده ای نیست به علتی که خودتون هم فرمودید. لذا باید دلیل دیگری بیارید. دلیلی بجز اینکه چون خدا گفته. فرض کنید من از دید یک فرد بی دین دارم بحث میکنم مثلاً میشه اینطور گفت که:
این امکان وجود داره که شما خلاف دستور خدا عمل کنید و موفق هم باشید ، اما خداوند علاوه بر اونچه که در ذهن شماست اهداف دیگری هم در نظر داشته. مثل تولید نسل ، دوری از گناهان ، حلال زادگی ، حفظ چهارچوب خانواده و...... لذا گرچه اونچه که خداوند گفته سخت تره ، اما اهداف بیشتری رو در برمیگیره
یعنی میفرمایید انسان نباید فرزندش رو دوست داشته باشه تا فرزند به بلوغ برسه ، بعد ببینی باتقواست یا نه و اگر بود بعد دوستش داشته باشیم؟!!!
انسان باید فرزند نابالغش را دوست داشته باشه چونکه خدا فرموده.
ولی اگر بداند که فرزندانش را خدا هم دوست دارد,قاعدتاً به همین دلیل محبتش به فرزندانش بیشتر هم می شود.
یک معلم هم با شاگردانش همینطور رفتار می کند.بدواً همه را دوست دارد, بعد که ببیند بعضی ها درسخوان تر هستند, آنها را بیشتر دوست خواهد داشت, و اگر هم ببیند برخی نظم کلاس را بهم می زنند.آنها را تنبیه هم خواهد کرد.وگرنه ظالم است!
دوست داشتن فرزند بخاطر اصل فرزند بودن هیچ منافاتی با رضای خدا نداره ، مادامی که این دست داشتن برخلاف رضای خدا نباشه میذارید
بنده هم موافق هستم...ولی یادمان باشد, اول رضایت خدا شرط است.
در خصوص همسر داری :فرض کنیم که شخصی همه جوانب را در نظر گرفت ولی همسری شایسته نصیبش نشد....مثلا ایشان در انجام امور منزل تنبلی می کنند .حالا ببینیم ایمان و طلب رضایت خدا و اعتقاد به فرامین خدا چگونه راهگشا است؟!
اول اینکه اگر کسی بخواهد بدون توجه به مسائل دینی و رضای خدا با این موضوع برخورد کند, عقلا و قانوناً ممکنه هر شب و هر روز کارشان به مشاجره بکشد و یا رابطه خوبیی با هم نداشته باشند.
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند، عرض کردم: بفرمایید. اظهار داشتند: « بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم! هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند ، مگر اینکه پاداش او به هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد، ثواب یک سال عبادتی است که تمام روزهایش را روزه گرفته و تمام شب هایش را به عبادت ایستاده، شب زنده داری کرده باشد. و خداوند به او ثوابی می بخشد که به انبیای صابر خود مثل حضرت داوود و یعقوب و عیسی علیهم السلام بخشیده باشد.
ای علی! کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید. ای علی! یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عیادت از هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه ای که برای رضای خداوند رحمان سیر گردد و هزار برهنه را پوشاند و هزار اسب در راه پروردگار دادن و برایش بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زبور و قرآن است و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقراست و چنین مرد خدمتکار به همسر از دنیا بیرون نمی رود مگر این که جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند. ای علی! کسی که روگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش بدون حساب وارد بهشت می شود. ای علی! خدمت به همسر کفاره ( پاک کننده) گناهان کبیره است و خاموش کننده آتش خشم پروردگار جبار و صداق ازدواج با حور العین و این خدمت موجب زیادی خوبی ها و علو مقام است. ای علی! خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته باشد» *******************
در واقع منظور بنده این است که وقتی انسان اولویت را با رضای خدا بداند, همیشه حالش خوب است چه به واسطه الطاف الهی که در این دنیا بهش می رسد و چه بواسطه الطاف اخروی الهی...و چه بسا که اگر انسان نتایج اخروی حاصل از مدارا کردن با زن کج خلق را در بهشت ببیند, آرزو می کند که ای کاش بدترین زن دنیا نصیبش می شد!
احادیث در خصوص مدارا کردن با زن بد خلق زیاد است که می توانید سرچ فرمائید.
موفق باشید
من همچنان قانع نشدم
من کجای حرفهام گفتم آدم بره روسپی بشه که میفرمایید برید حرفهای اونها رو بشنوید؟!!!
مگر هر کسی که ازدواج نکرده لزوماً فاسده یا.....
بذارید یک نمونه براتون بگم
خانواده ای رو میشناسم که چندین برادر بودند. (حدود 10 برادر) که از بین اونها یک نفر مجرد بود و تا آخر عمر هم مجرد موند
با شخصیت ترین ، چشم پاک ترین ، عاقل ترین و مهربان ترین برادر هم دقیقاً همین برادر بود (لطفاً دقت کنید هدفم این نیست که بگم همین یک نمونه دلیلی برای اثبات حرف بنده ست)
فکر میکنم شما و سرکار خانم یارب حرف بنده رو هنوز درست برداشت نکرده باشید پس با استفاده از نمونهء بالا توضیح میدم
شاید این آقا بخاطر نداشتن فرزند و دلایل دیگر ناشی از مجردی ، اون دنیا خسارت هم ببینه (شاید هم نبینه اما فعلاً فرض رو بر دیدن میذاریم)
اما در زندگیش به هیچ مشکلی نخورد و همونطور که گفتم بسیار هم موفق بود. چه جایگاه شغلی ، چه جایگاه علمی و چه جایگاه اجتماعی ، در همهء زیمنه ها کم و بیش موفق بود
سرکار خانم "یارب" میفرمایند که:از کجا به این قطعیت رسیدید؟!
خب من نمیخوام نسلم ادامه پیدا کنه و هیچ علاقه ای هم ندارم
پاسخ شما دو دوست عزیز فقط و فقط و فقط یک چیز خواهد بود: چون خدا گفته
من هم نمیگم حرف اشتباهی هست ، اما به غیر از این چی؟ دیگه چه دلیلی دارید که تاهل بر ازدواج برتری داره؟
جناب "باء" مگر نفرمودید که دایره ای مشخص میشه و افرادی هم که تونستن به اوج برسن معرفی میشن تا ثابت به امکان پذیره؟
خب من هم همین فرد مثال رو با نام آقای x معرفی میکنم به عنوان نمونه ای که مجرد بوده و بسیار هم موفق بوده و شما هر نمونهء دیگری هم بیارید که مجردی ناموفق بوده ، بنده خواهم گفت که ایراد از خودش بوده و حتماً جایی از کارش رو درست انجام نداده
چرا به حرف بنده دقت نمیکنید دوستان؟! اینکه تعدادی از افراد ازدواج کردند و خوشبخت هستند ، دلیل قانع کننده ای نیست به علتی که خودتون هم فرمودید. لذا باید دلیل دیگری بیارید. دلیلی بجز اینکه چون خدا گفته. فرض کنید من از دید یک فرد بی دین دارم بحث میکنم مثلاً میشه اینطور گفت که:
این امکان وجود داره که شما خلاف دستور خدا عمل کنید و موفق هم باشید ، اما خداوند علاوه بر اونچه که در ذهن شماست اهداف دیگری هم در نظر داشته. مثل تولید نسل ، دوری از گناهان ، حلال زادگی ، حفظ چهارچوب خانواده و...... لذا گرچه اونچه که خداوند گفته سخت تره ، اما اهداف بیشتری رو در برمیگیره
سلام علیکم برادر عزیزم،الآن شما دنبال این هستید که چه بگویید؟
[INDENT]- که خوشبختی تابع تسلیم خدا بودن نیست؟ خوب ما میگوییم صد در صد غلط است وقتی بحث فقط لذت نباشد و بحث رضایت باطنی هم باشد ... دلایلش را هم پیشتر گفتم و تکرار نکنم بهتر است ...
- که سرکار یا رب نباید با قطعیت بگویند که در اصل برتری با تأهل و ازدواج است؟ خوب ما باز میگوییم شما اشتباه میکنید و این قطعیت به طور کامل وجود دارد ... خدا که بگوید همین کافی است که گزارهای قطعیت پیدا کند ... شما میگویید فرض را بر این بگذاریم که خدای ناکرده شما دیندار نیستید و چیز دیگری بگوییم؟ در این صورت ما اول دین را برایتان اثبات میکنیم و بعد دوباره همین گزاره را برایتان بیان میکنیم ... شما انتظار دارید تمام حکمتهای خدا را بدانیم و ما نمیدانیم ... ما حجتهای بالغهی خدا نیستیم و حرفمان هم فصلالخطاب نیست ... اینطور نیست که هیچ دلیلی برای احکام خدا و یا این احکام خاص که در آن پست قبلی بیان فرمودید در ذهن نداشته باشیم ولی اگر لب باز کنیم دیگر بحثی باز میشود که در این تاپیک نمیتواند به سرانجام برسد و شاید هم تا پایان عمرمان بحث کنیم و شما نپذیرید، سرراستترین راه برای اثبات درستی هر حکمی همان است که اول مبانی دینی اثبات شود و بعد انتساب حکم به خدا اثبات شود، دیگر حکم عقل است که باید حکیمانه بودن آن حکم را پذیرفت ...
[/INDENT]
ان شاء الله این انتظاری که دارید که ما پستهای شما برادر عزیزم را با دقت بخوانیم را اجازه بدهید که ما هم از شما داشته باشیم.
اما برای اینکه بحث به روال عادی آن و سر موضوع تاپیک بازگردد، نظرتان چیست که در مورد نمرهدهی خودتان به زندگی متأهلی برگردیم؟ شناختی که پیشتر از شما داشتم این بود که زندگی متأهلی شما در وجود عشق و علاقه میان شما و همسرتان یک الگوست، خودتان هم در یکی از پستهای همین تاپیک معترف بودید که همسرتان خیلی خوب هستند، خودتان هم که با شناختی که از قبل از شما دارم فردی هستید معقول و منطقی و مهربان و صبور و مؤمن به خدا و اخلاقمدار ... با این حساب احتمالاً به جناب مهران کمک بزرگی میکنید اگر توضیح دهید که چرا از نظر چنین کسی با چنان همسری چرا تجرد ۱۹ است و تأهل ۱؟ حقیر تنها یک حدس برای این نمره دادن میتوانم بزنم که امیدوارم حدس اشتباهی باشد، اینکه کسی عزیزترین کسش را مثلاً در بستر بیماری ببیند و تحمل دیدن او در این وضع را نداشته باشد، تحمل درد کشیدن و ناراحتیاش را نداشته باشد ... در این صورت با وجود داشتن همسر ایدهآل و زندگی مرضیّ خدا هم باز ممکن است زن و شوهر در سختی بزرگی باشند و خدای ناکرده رضایت قلبی نداشته باشند ... ولی حتی اگر اینطور باشد که صمیمانه امیدوارم اینطور نباشد باز فکر میکنم این تأهل نسبت به تجردی که این دو زن و شوهر از هم خبر نداشته باشند و هر کدام سر زندگی مجردی خودش باشد شرفی دارد که قابل قیاس به عدد نیست ... حالا اگر دوست داشتید نمرهای که به تجرد و تأهل دادید را توضیح دهید و اگر دوست نداشتید هم به هر حال به عنوان یک کاربر اگر تمایل داشتید توصیههایی به جناب مهران و دوستان دیگری که شاید مشابه سؤالات ایشان را داشته باشند بدهید. پیشنهاد حقیر به ایشان و هر مؤمن دیگری که برایش مهم است که گناه نکند و نزدیک شدن به خدا برایش مهم است این است که حتماً و بدون تردید اقدام برای ازدواج کند و در این ازدواج بیش از هر چیز دیگر رضایت خدا را مدّ نظر قرار دهد و خدا را وکیل خودش گرداند که بهترین همسری که برای او ممکن است و با او میتواند به خدا برسد و ذریهی مؤمنی را پرورش دهد سر راه او قرار دهد ... و علی الله فلیتوکل المؤمنین
جناب رضا ان شاء الله حلال کنید بخاطر حدسی که زدم، صرفاً به این دلیل بود که توجیه دیگری برای آنطور نمره دادن یک مؤمن عاشق و صبور به ذهنم نرسید ... ان شاء الله که حدسم اشتباه باشد و شما هم به زودی در پناه دعای والدین و مؤمنین نمرهدهی خودتان به تأهل را اصلاح کنید و در نعمات ظاهری و باطنی خدا و در سلامت کامل جسم و روح خودتان و همسرتان و فرزند(ان)تان در رضایت کامل شب و روزتان را برای خدا سپری کنید، گرچه سختیها از مقابل و از چپ و راست احاطهاتان کرده باشند و دنیا برای هیچ کسی خالی از سختی نیست :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم برادر عزیزم،الآن شما دنبال این هستید که چه بگویید؟ [INDENT]- که خوشبختی تابع تسلیم خدا بودن نیست؟ خوب ما میگوییم صد در صد غلط است وقتی بحث فقط لذت نباشد و بحث رضایت باطنی هم باشد ... دلایلش را هم پیشتر گفتم و تکرار نکنم بهتر است ... - که سرکار یا رب نباید با قطعیت بگویند که در اصل برتری با تأهل و ازدواج است؟ خوب ما باز میگوییم شما اشتباه میکنید و این قطعیت به طور کامل وجود دارد ... خدا که بگوید همین کافی است که گزارهای قطعیت پیدا کند ... شما میگویید فرض را بر این بگذاریم که خدای ناکرده شما دیندار نیستید و چیز دیگری بگوییم؟ در این صورت ما اول دین را برایتان اثبات میکنیم و بعد دوباره همین گزاره را برایتان بیان میکنیم ... شما انتظار دارید تمام حکمتهای خدا را بدانیم و ما نمیدانیم ... ما حجتهای بالغهی خدا نیستیم و حرفمان هم فصلالخطاب نیست ... اینطور نیست که هیچ دلیلی برای احکام خدا و یا این احکام خاص که در آن پست قبلی بیان فرمودید در ذهن نداشته باشیم ولی اگر لب باز کنیم دیگر بحثی باز میشود که در این تاپیک نمیتواند به سرانجام برسد و شاید هم تا پایان عمرمان بحث کنیم و شما نپذیرید، سرراستترین راه برای اثبات درستی هر حکمی همان است که اول مبانی دینی اثبات شود و بعد انتساب حکم به خدا اثبات شود، دیگر حکم عقل است که باید حکیمانه بودن آن حکم را پذیرفت ... [/INDENT] ان شاء الله این انتظاری که دارید که ما پستهای شما برادر عزیزم را با دقت بخوانیم را اجازه بدهید که ما هم از شما داشته باشیم. اما برای اینکه بحث به روال عادی آن و سر موضوع تاپیک بازگردد، نظرتان چیست که در مورد نمرهدهی خودتان به زندگی متأهلی برگردیم؟ شناختی که پیشتر از شما داشتم این بود که زندگی متأهلی شما در وجود عشق و علاقه میان شما و همسرتان یک الگوست، خودتان هم در یکی از پستهای همین تاپیک معترف بودید که همسرتان خیلی خوب هستند، خودتان هم که با شناختی که از قبل از شما دارم فردی هستید معقول و منطقی و مهربان و صبور و مؤمن به خدا و اخلاقمدار ... با این حساب احتمالاً به جناب مهران کمک بزرگی میکنید اگر توضیح دهید که چرا از نظر چنین کسی با چنان همسری چرا تجرد ۱۹ است و تأهل ۱؟ حقیر تنها یک حدس برای این نمره دادن میتوانم بزنم که امیدوارم حدس اشتباهی باشد، اینکه کسی عزیزترین کسش را مثلاً در بستر بیماری ببیند و تحمل دیدن او در این وضع را نداشته باشد، تحمل درد کشیدن و ناراحتیاش را نداشته باشد ... در این صورت با وجود داشتن همسر ایدهآل و زندگی مرضیّ خدا هم باز ممکن است زن و شوهر در سختی بزرگی باشند و خدای ناکرده رضایت قلبی نداشته باشند ... ولی حتی اگر اینطور باشد که صمیمانه امیدوارم اینطور نباشد باز فکر میکنم این تأهل نسبت به تجردی که این دو زن و شوهر از هم خبر نداشته باشند و هر کدام سر زندگی مجردی خودش باشد شرفی دارد که قابل قیاس به عدد نیست ... حالا اگر دوست داشتید نمرهای که به تجرد و تأهل دادید را توضیح دهید و اگر دوست نداشتید هم به هر حال به عنوان یک کاربر اگر تمایل داشتید توصیههایی به جناب مهران و دوستان دیگری که شاید مشابه سؤالات ایشان را داشته باشند بدهید. پیشنهاد حقیر به ایشان و هر مؤمن دیگری که برایش مهم است که گناه نکند و نزدیک شدن به خدا برایش مهم است این است که حتماً و بدون تردید اقدام برای ازدواج کند و در این ازدواج بیش از هر چیز دیگر رضایت خدا را مدّ نظر قرار دهد و خدا را وکیل خودش گرداند که بهترین همسری که برای او ممکن است و با او میتواند به خدا برسد و ذریهی مؤمنی را پرورش دهد سر راه او قرار دهد ... و علی الله فلیتوکل المؤمنین جناب رضا ان شاء الله حلال کنید بخاطر حدسی که زدم، صرفاً به این دلیل بود که توجیه دیگری برای آنطور نمره دادن یک مؤمن عاشق و صبور به ذهنم نرسید ... ان شاء الله که حدسم اشتباه باشد و شما هم به زودی در پناه دعای والدین و مؤمنین نمرهدهی خودتان به تأهل را اصلاح کنید و در نعمات ظاهری و باطنی خدا و در سلامت کامل جسم و روح خودتان و همسرتان و فرزند(ان)تان در رضایت کامل شب و روزتان را برای خدا سپری کنید، گرچه سختیها از مقابل و از چپ و راست احاطهاتان کرده باشند و دنیا برای هیچ کسی خالی از سختی نیست :Gol: یا علی علیهالسلام
مشکل اصلی جناب مهران و من اینه که دختر خوب و مومن
توجامعه گیر نمیاد
مشکل اصلی جناب مهران و من اینه که دختر خوب و مومن
توجامعه گیر نمیاد
تا حدودی درسته
من که چندبار قبلاً هم گفتم، هر کس رو واسطه کردیم میگه من دختر خوب زیاد میشناسم ولی چادری نیستن یا اونهایی که چادری هستن سنشون از تو بیشتره:Ghamgin:
آخه یعنی چی این؟ :Narahat az:
چطور هیچ دختر چادری با سن زیر 23 سال وجود نداره که به ما معرفی بشه؟:please::Moteajeb!:
تا حدودی درسته
من که چندبار قبلاً هم گفتم، هر کس رو واسطه کردیم میگه من دختر خوب زیاد میشناسم ولی چادری نیستن یا اونهایی که چادری هستن سنشون از تو بیشتره:Ghamgin:
آخه یعنی چی این؟ :Narahat az:
چطور هیچ دختر چادری با سن زیر 23 سال وجود نداره که به ما معرفی بشه؟:please::Moteajeb!:
بهتره منو جنابعالی یه چندسالی قید ازدواجوبزنیم
چون بادرآمدهای ناچیزی که ما دوتا داریم هیچ دختری حاضرنمیشه باهامون ازدواج کنه حتی اگه حاضرم بشه این درآمدا کفاف زندگی یه نفره رو هم نمیده دخترهای امروزی هم
اگه یه روز پول منوشما کم باشه میرن دادگاه درخواست طلاق میدن کلا دخترهای امروزی فقط با مال پسرزندگی میکنند
دخترهای امروزی با سختی روزگار نمیسازند کلا ازدواج امروزه مساوی باتقریبا زندان
مشکل اصلی جناب مهران و من اینه که دختر خوب و مومن
توجامعه گیر نمیاد
سلام علیکم برادر،
اول اینکه بد نبود کمی احتیاط کنید و بگید اطراف ما کمه یا نیست، نه اینکه ت جامعه گیر نمیاد! :Moteajeb!: دیگر اگر اینجا گیر نیاد تو آمریکا هم که گیر نمیاد خارج از کرهی زمین هم که زندگی کشف نشده پس اصلاً در جهان دختر خوب و مؤمن وجود ندارد، نسلشان منقرض شد و السلام ... خدا به نسلهای بعدی رحم کند که مادرانشان یا خوب نیستند و یا مؤمن نیستند و یا هر دو!! کی میخواهد نسل یاور امام زمان علیهالسلام را تربیت کند؟ ما و شما و سایر آقایان اسکدین؟
دوم اینکه اینجا صحبت سر شیرینی ازدواجه، نه شیرینی که تو ازدواج میدهند بلکه شیرینی که عروس و داماد با هم میخورند و تا قبل از مبتلا شدن به بیماری قند انتظار میرود تا سالها هم مدام شیرینکام باشند! لطفاً شما از ما بدآموزی یاد نگیرید و روی موضوع بحث کنید! :khandeh!: اخطار مدیریتی نبودها شوخی رفاقتی بود! :ok: دیدم خیلی دنبال همسر آیندتان میگردید انگار که گمشان کرده باشید! آخر برادرای خوبم آدم زن خودش رو گم میکنه؟ الآن خانمتان چی پشت سرتان بگوید حق دارد؟
بله بحث سر شیرینی ازدواجه ... ازدواج شیرینی هم که توش نباشه خودش شیرینه! پس حتماً ازدواج کنید ... نگید نیست که ما گشتیم بود شما هم بگردید هست ... تو همین سایت هم نمونههاش زیاده ... مشت نمونهی خروار ... اگر جایی که هستید نیست مهاجرت کنید جایی که بیشتر مؤمنخیز باشد!
یا علی علیهالسلام
تا حدودی درسته
من که چندبار قبلاً هم گفتم، هر کس رو واسطه کردیم میگه من دختر خوب زیاد میشناسم ولی چادری نیستن یا اونهایی که چادری هستن سنشون از تو بیشتره:Ghamgin:
آخه یعنی چی این؟ :Narahat az:
چطور هیچ دختر چادری با سن زیر 23 سال وجود نداره که به ما معرفی بشه؟:please::Moteajeb!:
سلام علیکم
زنان اکثرا دنبال مد و زیبایی هستند. الان جامعه طوری شده که چادر داره از مد میفته نه اینکه همه خانمها خوب نباشند. پس اگر بگردید بین همون دخترانی که چادر سر نمیکنند میتوانید دختر خوبی پیدا کنید که با شرایط شما یعنی داشتن حجاب موافقت کند
سلام علیکم برادر،
اول اینکه بد نبود کمی احتیاط کنید و بگید اطراف ما کمه یا نیست، نه اینکه ت جامعه گیر نمیاد! :Moteajeb!: دیگر اگر اینجا گیر نیاد تو آمریکا هم که گیر نمیاد خارج از کرهی زمین هم که زندگی کشف نشده پس اصلاً در جهان دختر خوب و مؤمن وجود ندارد، نسلشان منقرض شد و السلام ... خدا به نسلهای بعدی رحم کند که مادرانشان یا خوب نیستند و یا مؤمن نیستند و یا هر دو!! کی میخواهد نسل یاور امام زمان علیهالسلام را تربیت کند؟ ما و شما و سایر آقایان اسکدین؟
دوم اینکه اینجا صحبت سر شیرینی ازدواجه، نه شیرینی که تو ازدواج میدهند بلکه شیرینی که عروس و داماد با هم میخورند و تا قبل از مبتلا شدن به بیماری قند انتظار میرود تا سالها هم مدام شیرینکام باشند! لطفاً شما از ما بدآموزی یاد نگیرید و روی موضوع بحث کنید! :khandeh!: اخطار مدیریتی نبودها شوخی رفاقتی بود! :ok: دیدم خیلی دنبال همسر آیندتان میگردید انگار که گمشان کرده باشید! آخر برادرای خوبم آدم زن خودش رو گم میکنه؟ الآن خانمتان چی پشت سرتان بگوید حق دارد؟
بله بحث سر شیرینی ازدواجه ... ازدواج شیرینی هم که توش نباشه خودش شیرینه! پس حتماً ازدواج کنید ... نگید نیست که ما گشتیم بود شما هم بگردید هست ... تو همین سایت هم نمونههاش زیاده ... مشت نمونهی خروار ... اگر جایی که هستید نیست مهاجرت کنید جایی که بیشتر مؤمنخیز باشد!
یا علی علیهالسلام
قبلا فکرمیکردم دورا بر خودم نیست ولی کلا دخترقانع ومومن نیست من فقط برای دین میخواستم ازدواج کنم
برای من مجرد یا متاهل تفاوتی نداره دیگه هم دنبالش نیستم
چون احتمالا خدا میخاد با تجرد آزمایشم کنه
دوستان من دوشنبه میرم زیارت حضرت اباعبدالله الحسین
خودمم باورم نمیشه دعوت شدم از دوستان پیشاپیش طلب
حلالیت دارم
زنان اکثرا دنبال مد و زیبایی هستند. الان جامعه طوری شده که چادر داره از مد میفته نه اینکه همه خانمها خوب نباشند. پس اگر بگردید بین همون دخترانی که چادر سر نمیکنند میتوانید دختر خوبی پیدا کنید که با شرایط شما یعنی داشتن حجاب موافقت کند
سلام و ادب
چون بلد نیستم بقیه زندگی رو هم شیرین کنیم
البته که اوایل ازدواج یه سری تجربه ها و اتفاقات هست که ماه های اول رو تمایز میکنه
اما بعد از اون هم تجربه ها و اتفاقات جدید دیگه می افته که خیلی لذت بخشه
چون بادرآمدهای ناچیزی که ما دوتا داریم هیچ دختری حاضرنمیشه باهامون ازدواج کنه حتی اگه حاضرم بشه این درآمدا کفاف زندگی یه نفره رو هم نمیده دخترهای امروزی هم
سلام دوستای گلم
امروز پیشنماز مسجد دانشگاهمون چند تا نکته طلایی گفت که بهتون می گم،
من و شما در حال حاضر تکلیفمون ازدواج کردنه!!، و زمانی که تکلیف مشخص باشه دیگه نباید بترسیم و دودو تا چار تا کنیم، پس فقط دنبال یار بگرد، مطمئن باش وقتی که زن گرفتی خدا خودش روزیشو می رسونه،
قبلا فکرمیکردم دورا بر خودم نیست ولی کلا دخترقانع ومومن نیست من فقط برای دین میخواستم ازدواج کنم
برای من مجرد یا متاهل تفاوتی نداره دیگه هم دنبالش نیستم
چون احتمالا خدا میخاد با تجرد آزمایشم کنه
دوستان من دوشنبه میرم زیارت حضرت اباعبدالله الحسین
خودمم باورم نمیشه دعوت شدم از دوستان پیشاپیش طلب
حلالیت دارم
بله البته فقط شما مومن و پرهیزکار هستید. همین افراط و تفریطهاست که باعث میشه دخترا از ادمای مومن فراری بشن
سلام
بنظرم بیشتر به این خاطر که ما اصل ازدواج که رسیدن بخداست رو با شهوت جابجا کردیم
زوج هایی که بروی هوس باهم ازدواج میکنند بعد از مدتی لذت بردن از هم دیکه واسشون رابطه جنسی عادی میشه و نسبت بهم بی میل میشن
یعنی یه دختر زیر 23 سال امید به اصلاحش هست. با این بهانه که ممکنه بعدا حجاب رو کنار بگذارند نمیشه از ازدواج فرار کرد. اونا هم یه آدمن مثل شما که نیاز به راهنمایی دارند و البته اگه ازشون بپرسید چرا بدحجابند خواهند گفت برای پیدا شدن خواستگار، برای اینکه پسرا اینطوری میپسندن.
چرا انقدر این توی جامعه تکرار شد و میشه؟ اینقدر که حالت ترس میده به ادم استرس میگیریم و انگار داره تلقین میشه و خود به خود سر ادم میاد. نه؟
منظورتون از "این" چیه؟
تیترتاپیک رو میگید؟
منم اینقدر بهم گفتن که به این باور رسیدم که حتما رخ میده و واسه همین پرسیدم که چرا اینطوریه و زندگی فقط اوایلش شیرینه؟
ببنید بزرگوران شاید بد نباشد این نکته را دقت داشته باشیم که اگر خانمی فقط به خاطر شوهرش حجاب را رعایت کند( حال اصلا فرض از سر عشق به شوهر هم باشد) مطمئن باشید به خاطر شوهرش هم کنار میگذارد!!
یعنی فرض اگر خدایی نکرده یک دفعه همسرش افتاد درمسیر اشتباه و نظراتش برگشت و به خانمش گفت دیگر نمیخواهم چادر بپوشی خانم هم چادر را کنار میگذارد!
اما اگر خانم بی حجابی به وسیله شوهرش پی به اشتباهش ببرد و متوجه اهمیت حجاب شود و حجاب را به صورت تعبدی بپذیرد هرچند به واسطه همسرش حجابش را رعایت نموده اما این حجاب برایش نهادینه است و قرار نیست کنار بگذارد،زیرا به خاطر شوهر حجاب را رعایت نمیکند بلکه به خاطر خداوند رعایت میکند هرچند درکنارش دل همسرش را نیز به دست آورده است، پس با تغییر عقاید همسر این خانم نظرش عوض نمیشود و حجابش نیز باقی می ماند
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
ببنید بزرگوران شاید بد نباشد این نکته را دقت داشته باشیم که اگر خانمی فقط به خاطر شوهرش حجاب را رعایت کند( حال اصلا فرض از سر عشق به شوهر هم باشد) مطمئن باشید به خاطر شوهرش هم کنار میگذارد!!
یعنی فرض اگر خدایی نکرده یک دفعه همسرش افتاد درمسیر اشتباه و نظراتش برگشت و به خانمش گفت دیگر نمیخواهم چادر بپوشی خانم هم چادر را کنار میگذارد!
اما اگر خانم بی حجابی به وسیله شوهرش پی به اشتباهش ببرد و متوجه اهمیت حجاب شود و حجاب را به صورت تعبدی بپذیرد هرچند به واسطه همسرش حجابش را رعایت نموده اما این حجاب برایش نهادینه است و قرار نیست کنار بگذارد،زیرا به خاطر شوهر حجاب را رعایت نمیکند بلکه به خاطر خداوند رعایت میکند هرچند درکنارش دل همسرش را نیز به دست آورده است، پس با تغییر عقاید همسر این خانم نظرش عوض نمیشود و حجابش نیز باقی می ماند
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
یعنی شما صحیح میدونید که بریم خواستگاری یه دختر و بگیم اگه چادر بپوشی فقط باهات ازدواج میکنم؟:Moteajeb!:
[FONT=arial]«چمران» به روایت همسرش ماجرای روسری قرمز با گلهای درشت/ اولین هدیه چمران به غاده قبل از ازدواج در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.
[FONT=arial] خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات:
سالها ار آرام گرفتن چمران میگذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخرهای پشت صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن، و روزهای جنگهای سرنوشتساز پایان یافتهاند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته، داستانی روایت میکند؛ «داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بینهایت.»
سالها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت، میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت میکند؛ «مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص.»31 خرداد مصادف است با سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران، مردی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته و زندگیاش سراسر شیدایی و دلداگی است.
گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس با توجه به سالروز شهادتِ مصطفی چمران، کتاب «نیمه پنهان ماه؛ چمران به روایت همسر شهید» به قلم حبیبه جعفریان را برای علاقمندان به آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار که انتشارات روایت فتح به تازگی آن را تجدید چاپ کرده معرفی میکند. *نگفت این حجابش درست نیست
غاده جابر در ابتدای این کتاب به آشنایی با چمران میپردازد و به یکی از برخوردهای چمران در قبال بیحجابی خود اشاره میکند: «یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم.
[FONT=arial]
داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت
[FONT=arial]. من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی
[FONT=arial]گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.»
[FONT=arial] از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد - خودم متوجه میشدم - مرا به بچهها نزدیک کند.
میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. انشاءالله خودمان یادش میدهیم.»[FONT=arial] نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آنچنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. [FONT=arial]او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. نُه ماه ... نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد. [FONT=arial] *چه کار کردید که غاده شما را ندید
[FONT=arial]دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید:
«غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟»غاده یادش بود چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.»
دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت:[FONT=arial] «مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم!» [FONT=arial]و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: [FONT=arial]«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»[FONT=arial] [FONT=arial] *برای مردم عجیب بود
[FONT=arial]مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت. برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها. [FONT=arial] *نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم
[FONT=arial]مامان به اوگفت: «شما میدانید این دختر که میخواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبحها که از خواب بلند میشود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، [FONT=arial]کسانی تختش را مرتب کردهاند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آوردهاند و قهوه آماده کردهاند. [FONT=arial]شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور که در خانهاش هست.» مصطفی خیلی آرام گوش داد و گفت: [FONT=arial]«من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»[FONT=arial] [FONT=arial] *خدا که میبیند
[FONT=arial]یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان - که لبنانی ها رسم دارند دور هم جمع میشوند - مصطفی موسسه ماند و نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههاشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست سیصد نفری که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم: «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر خوردید.» گفت: «این غذای مدرسه است.» گفتم: « شما دیر آمدید. بچهها نمیدیدند شما چه خوردهاید.» اشکش جاری شد، گفت: «خدا که میبیند.» [FONT=arial] *این بچه یک شیعه است
[FONT=arial]کمتر پیش آمد که خودروی قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچهای که در خاکهای کنار جاده نشسته و گریه میکند، پیاده نشود. پیاده میشد، بچه را بغل میگرفت، صورتش را با دستمال پاک میکرد و میبوسیدش. آن وقت تازه اشکهای خودش سرازیر میشد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را میشناسد.
[FONT=arial]مصطفی گفت: «نه، نمیشناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش میکشد و گریهاش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»
[FONT=arial]
*در پناه خداست که ترکت میکنم
[FONT=arial]در اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقتها دو روز یا چهار روز از م[FONT=arial]صطفی خبر نداشتم، پیدایش نمیکردم و بعد برایم یک کاعذ کوچک میآمد که «اَترُکُکِ لله» (در پناه خداست که ترکت میکنم). در لبنان هم این کار را میکرد، آنجا قابل تحمل بود. ولی یک بار در سردشت بودم، فارسی بلد نبودم، وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ میآید برای من «اَترُکُکِ لله» و میرفت و فقط من منتظر گوش کردن این که بگویندمصطفی تمام شد.
همه وجودم یک گوش میشد برای تلقی این خبر و خودم را آماده میکردم برای تمام شدن همه چیز.
[FONT=arial] *اگر نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم
وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، غاده طاقت نمیآورد، میگفت: «بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.» و مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.» اما غاده که خیلی شبها از گریههای مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، میگفت: «اگر اینها که این قدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» آن وقت گریه مصطفی هقهق میشد، میگفت: «آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟» *برو این مجسمه را بشکن
بعد از شهادت مصطفی، خواب دید مصطفی در صندلی چرخدار نشسته و نمیتواند راه برود. دوید، گفت: «مصطفی چرا این طوری شدی؟» گفت: «شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟ چرا سکوت کردید؟» غاده پرسید: «مگر چی شده؟» گفت: «برای من مجسمه ساختهاند. نگذار این کار را بکنند. برو این مجسمه را بشکن!» بیدار که شد نمیدانست مصطفی چه میخواسته بگوید. پرسوجو کرد و شنید که در دانشگاه شهید چمران اهواز، از مصطفی مجسمهای ساختهاند.کتاب «نیمه پنهان ماه» روایت همسر شهید مصطفی چمران از وی است که از زاویه دید همسر این شهید والا مقام تصویری از ایشان برای مخاطب ارائه نموده است. گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارسدر راستای ترویج و معرفی کتاب به مخاطبان خود در مناسبتهای مختلف اقدام به معرفی کتاب مینماید.
یعنی شما صحیح میدونید که بریم خواستگاری یه دختر و بگیم اگه چادر بپوشی فقط باهات ازدواج میکنم؟
سلام علیکم
خیر ! بنده چنین مطلبی را نگفتم! شما تا میتوانید سعی کنید با هم کفو خودتان ازدواج کنید
بنده در تایید و تکمیل فرمایش جناب pzahra این مطلب را گفتم،،بنده حرفم این بود که نباید به خاطر شخص به دین روی بیاوریم زیرا به وسیله همان شخص هم از دین خارج خواهیم شد! باید اشخاص وسیله باشند برای شناخت اصل ،و ما به خاطر اصل دین را بپذیریم،یعنی فرض اگر خانمی اولش به خاطر شوهرش محجوب شد خوب است اما در ادامه باید به وسیله همان شوهر علت حجابش را بفهمد وگرنه باحجاب شدن فقط به خاطر شوهر ارزش چندانی ندارد(هرچند همین نیز خیلی بهتر از بی حجابی است و جای شکر دارد)
درمورد ازدواج با فرد فرض بی حجاب هم اگر فردی این ظرفیت را داشته باشد که بگوید با یک خانم بی حجاب ازدواج میکنم و اورا هدایت میکنم و بتواند این کار را انجام دهد بسیار هم خوب است وخیر دنبا و آخرت نسیبش شده است ان شاءالله،اما باید دقت داشته باشد که آن خانم به خاطر شخص آن آقا با حجاب نشوند بلکه به واسطه او با حجاب آشنا شده و برایش نهادینه شود
مهران جان به نظر من تو این دوره زمان
ازدواج از ما ساقط چون پیداکردن دختر به بهای کل جوونیمون تموم میشه!
در این حد هم دیگه نیست!
ولی یه دوستی دارم از همکلاسیهام که پسر خوب و مذهبی هست
الان چند ساله متاهله ولی فقط عفد کردن هنوز ازدواج نکردن
یه بار داشتیم باهم صحبت میکردیم و من از این پیدا نکردن دختر خوب شاکی بودم
این دوستم میگفت روال کلی ازدواج دقیقا همینطوره برای همه و حداقل 3-4 سال باید بری و بیای و هی جواب رد بگیری تا آخر مورد پیدا کنی...واسه خودمم همینطور شد
:Ghamgin:
پس با این حساب ازدواج من میشه در 28 سالگی و سال 98 !!!!
بعد اگه بخواد مثل جناب باء سه سال اول زندگی هم تلخ باشه تازه از قرن بعد یعنی سال هزار و چهارصد و یک زندگی میتونه برای من شیرین بشه!
محبت بر چه اساسی ایجاد می شود؟ آیا محبت ، فقط بین دو فرد از یک سنخ (هم فکر ) ایجاد می شود؟ یعنی لازمه محبت طبیعی (که از اول بوده باشد و خود بخود فوران بکند) ، هم سنخی است؟
(سئوالات فرعی: هم سنخی محض که شاید اصلا ممکن نباشد. در این صورت ، چه میزان همسنخی و در چه لایه ها و مدارهایی باید باشد تا بتوان دو نفر را همسنخ دانست)؟
یا اگر همسنخی نباشد ، رفتارهایی مثل گذشت و سعه صدر و ... می تواند باعث محبت شود؟ ( البته نه دیگر محبت طبیعی ، بلکه محبتی که به وسایلی ایجاد شده است).
اگر همسنخی باعث محبت شود >>> این محبت آسان به دست می آید. زیرا دو طرف ، هم سنخ هستند و نیاز چندانی به گذشت و صبر و سعه صدر و ... نیست.
اگر هم سنخی نباشد و رفتارهای خاص (سعه صدر و گذشت و ...) باعث محبت شود >>> این محبت به دست می آید ، اما با سختی و تحمل رنج. زیرا این رفتارها ، آسان نیستند.
اگر شریک زندگیتان ، هم سنخ شماست >> شکر الهی بجا آورید که کاشانه تان شیرین و گرم است.
اگر شریکتان همسنخ شما نیست اما هر دو نفرتان رفتارهای خاص را دارید >> باز هم شکر الهی به جا آورید که بالاخره زندگیتان گرم است گرچه کمی با رنج گرمایش تأمین می شود.
اگر شریک زندگی ، هم سنخ نباشد و او رفتارهای خاص را هم نداشته باشد و فقط شما با رفتارهای خاص زندگیتان را گرم نگه دارید >>> گر چه زنده هستید ، ولی در حکم "شهید" هستید ، بلکه بالاتر از شهید. زیرا شهید در یک لحظه جان می دهد و دیگر تمام می شود و ساکن جنات نعیم کوی دوست می شود ، اما شما دائماً در رنجی هستید که از جان دادن هم شدیدتر است.
در این حالت: گوارا باد بر شما رسیدن به مقام صابران ، که: انّما يوفئ الصابرون اجرهم بغير حساب. (زمر - 10)
یه جایی میخوندم که روانشناسها میگن در زندگی خانوادگی تا 7 سال برای رسیدن به تفاهم ، وقت هست. اگر بیشتر طول کشید ، اون وقت "مشکل" حساب میشه.
اون زمان که با اون دختر نامزد کردم کخ فقط سه هفته طول کشید و بعد بهم خورد
قبل از نامزدی رفتیم کلاسهای اجباری آموزش پیش از ازدواج که همه باید طی کنن
اونجا میگفتن بعد از ازدواج تا حداکثر سه چهار سال ثبات در زندگی ممکنه نباشه. به تدریج باید در این سه سال ثبات افزایش پیدا کنه و همچنین علاقه به هم.یهم.یعنی بعد از سه سال باید حداکثری که طرفین میتونن عاشق هم باشن بهش رسیده باسن.
اگر به سه سال رسبد واین اتفاقات رخ نداده نشانه وجود مشکل هست.ییا اینکه علاقه زودتر از اینها به حداکثر برسه یا اینکه بعد از سه سال هنوز به حداکثر نرسیده باشه
اون زمان که با اون دختر نامزد کردم کخ فقط سه هفته طول کشید و بعد بهم خورد
قبل از نامزدی رفتیم کلاسهای اجباری آموزش پیش از ازدواج که همه باید طی کنن
اونجا میگفتن بعد از ازدواج تا حداکثر سه چهار سال ثبات در زندگی ممکنه نباشه. به تدریج باید در این سه سال ثبات افزایش پیدا کنه و همچنین علاقه به هم.یهم.یعنی بعد از سه سال باید حداکثری که طرفین میتونن عاشق هم باشن بهش رسیده باسن.
اگر به سه سال رسبد واین اتفاقات رخ نداده نشانه وجود مشکل هست.ییا اینکه علاقه زودتر از اینها به حداکثر برسه یا اینکه بعد از سه سال هنوز به حداکثر نرسیده باشه
مقدمه 1:
روزی از رسول اکرم که خیلی امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دوست داشت و می بوسید و اکرام می کرد,پرسیدند یا رسول الله شما نوه هایتان را (دو امام را) بیشتر دوست دارید یا خدا را؟!
حضرت فرمودند من حسن و حسین را به خاطر خدا دوست دارم.
مقدمه 2:
این حالت را در نظر بگیرید.....
تمام عضله های پا دردمند , کل بدن خسته, لبها از تشنگی خشک و ترک خورده, پوست صورت از شدت سرما و برف شدید سوخته, گرسنه در حدی که گاهی به کیسه نان خشکها هم مراجعه می شود!همه بدن خاکی, ...2 هفته است که امکان دوش گرفتن و لمس آب گرم نبوده....
..........
حالااز شما می پرسم, دوست دارید این حس را تجربه کنید؟
پاسخ به این سوال نمیتواند مطلقاً "بله" یا مطلقاً"خیر" باشد.
برخی پاسخشان این است که حاضریم یک سال در نوبت باشیم و 10,000 دلار هم بدیهم تا به آن موقعیت برسیم....برخی هم عکس العملشان این است:
----------------
شما هر سیستمی را که مورد مطالعه قرار دهید, اجزاء آن را باید با دیگر اجزاء همان سیستم مقایسه کنید.
به زبان دیگر,(البته این تجربه شخصی بنده هست و فتوای کلی نمی دهم) انسانها معمولا همه کارهاشون با هم یک تناسبی داره.مثلا کسی که در نوع انتخاب دوست, یا انتخاب لباس, یا رشته کاری یا درسی یا انتخاب مسکن برای سکونت و ....همیشه درست عمل میکنه ,با مطالعه,با مشورت, با وقت گذاشتن,.....این آدم همیشه از انتخابش راضی خواهد بود و آدم دیگه ای که هر کاری را سرسری انجام می ده همیشه با مشکلات زیادی دست یه گریبان خواهد بود و همیشه از زندگیش ناراضیه.
شما اصحاب امام حسین (ع) را ,چون رضایت خدا را مد نظر داشتند, حادثه کربلا را شیرینتر از عسل می دانستند!
-----------
به نظر تنها راه رسیدن به خوشبختی دنیا و آخرت و یا به زبان ساده تر برای اینکه "حال خوبی داشته باشیم" تنها و تنها ترین راه اینه:
همه و همه و همه کارهایمان را منطبق بر رضا خدا قرار دهیم و قرآن و کلام معصومین را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم.
شما از همان اول که نیت میکنی ازدواج کنی تا مراحل بعدی که معیارهاتون برای انتخاب همسر و رسم رسومات جشن ازدواج و عقد و ارتباط با همسر و خانواده همسر و فرزند و......و حتی در بقیه مسائل زندگی مثل انتخاب شغل و خانه و ارتباط با همکار و همسایه و فامیل و ....به اصولی که عرض کردم بچسب , اگر "حال خوبی نداشتی" بر من لعنت بفرست.
--------------
در مورد نمونه ای که در مقدمه 2 مثال زدم:اگر اون حال و روز حاصل از بیکاری و تنبلی در درس خواندن و کارتن خوابی و در به دری باشه مسلماً هر آدم عاقلی ازش فراری هستند. ولی اگر کسی که در مسیر فتح قله یک کوه بزرگ و معروف به اون حال و روز افتاده باشه, مسلماً هر وقت ازش بپرسی که نظرت در مورد اون سختیهای راه درد و گرسنگی و سرما و ....چیه, میگه "همه اونها در برابر شیرینیه لحظه ای که پرچم کشورتو در کنار 6 پرچم کشورهای دیگه میزنی ..هیچه"
و لذا اگر رضایت خدا و محمد و آل مهمد را در ازدواج و زندگی و کار و ....مد نظر داشته باشی به شرط اینکه طبق فرامین آنها زندگی کنی, از من بشنو : آخر زندگیت پشیمان نخواهی بود و سعادتمند دنیا و اخرت می شوی وگرنه....از من بشنو, دور هرچی زن و بچه و ...خط بکش...
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
ور نه فتاده سرنگون بايد رفت
در پایان بهتون و خودم و به همه دوستان توصیه می کنم که حداقل سالی یک کتاب روانشناسی بخونیم, تا اثر آن را در زندگی فردی و اجتماعی خود ببینیم.
اول عذرخواهی از داداش گلم برای بحث هایی که شد
ولی همونطور که خود شما هم فرمودید خیلی هم بی ارتباط با موضوع نبود
اما مطلبی که فرمودید
خب برادر خوبه خودت هم میگی که رانندگی و ماشین رو دوست داشتی
پس چطور میگی میشه با یک انسان ، بدون وجود علاقه وارد زندگی مشترک شد؟!! :Gig:
اما درمورد سرد شدن علاقه
مواردی که باعث میشه علاقه بعد از ازدواج از بین نره (نظر بنده): 1 - خودسازی قبل از انتخاببا تمام اختلاف نظری که در برخی موارد با دوستان دارم ، این نکته رو تایید میکنم که میشه جوری عمل کرد که علاقه از بین نره. نکته ای رو هم عرض کنم ، اینکه می بینید بیشتر زوج ها رفتارشون با هم عادی میشه ، این به معنای از بین رفتن علاقه نیست بلکه به معنای عادی شدن هست. یکی از دوستان هم گفتن که کلاً سیستم این دنیا با لذت دائمی و کامل تناسب نداره ، لذا عادی شدن طبیعیه ، اما از بین رفتن خیر ، اصلاً طبیعی نیست
من تا حالا ندیدم کسی اول بره توی مطب و بیمار بپذیره ، بعد بره دانشگاه و پزشکی بخونه!
اما در ازدواج خیلی ها همین کار رو میکنن. یعنی اول ازدواج میکنن بعد توی زندگی دنبال این هستن که درمورد ازدواج تحقیق کنن!
افرد از ابتدا هدفش رو مشخص کنه ، برای همون هدف تحقیق و تلاش کنه و برنامه ریزی هم داشته باشه 2 - انتخاب همراه با شناخت
شناخت فقط این نیست که یک سری موارد اولیه رو درنظر بگیریم و طبق همون ها انتخاب کنیم (البته این ها هم لازمه)
برای شناخت طرف مقابل حتماً لازمه که مدتی رفت و آمد باشه ، اون هم رفت و آمدی که با اطلاع خانواده ها باشه ، اما نه همراه حضور بیجا و دخالت مکرر خانواده ها 3 - وجود علاقهء اولیه
تعریف این بسته به عقاید افراد مختلف داره ، اما بطور کلی کاملاً وجودش لازمه. من حتی نقل قول هایی شنیدم که افرادی مثل رهبر آقای خامنه ای هم این حرف بنده رو به این شکل بیان کردند که:
در لحظهء دیدن باید به دل بیفتد (یا به دل بنشیند)
که ما در اصطلاح عمومی میگیم باید دلت بلرزه و بهش تمایل داشته باشی 4 - شناخت جنس مقابل (مرد یا زن)
متاسفانه اکثر مردها و زن ها انتظار دارن جنس مخالف هم همونطور که اینها به زندگی نگاه میکنن نگاه کنه. اما این موضوع امکان پذیر نیست و درنتیجه مشکل ایجاد میشه. اما اگر زن و مرد شناخت خوبی از روحیات و خواسته های جنس مخالف داشته باشن ، خیلی بهتر میتونن تفاوت ها رو حل کنن 5 - شناخت طرف مقابل به شکل فردی (متفاوته با مورد قبلی)
گاهی مورد قبلی ، یعنی شناخت جنس مخالف ، وقتی بدون توجه به تفاوت فردی انجام میشه ، نه تنها باعث رفع مشکلات نمیشه ، بلکه خودش مشکل ساز میشه. یعنی فرد مطالعه ای درمورد جنس مخالف انجام میده و بدون دقت به اینکه حتی افرادی از یک جنسیت هم با هم تفاوت هایی دارن ، انطور تصور میکنه که مثلاً اگر گفته شده زنها فلان خصوصیت رو دارن (یا مردها) پس باید با تمام زنها (یا مردها) دقیقاً مثل هم رفتار کرد و این کاملاً تصوری اشتباست 6 - گذشت و ایثار
هر چقدر هم که فرد دقیق و درست انتخاب کنه ، باز هم دو نفر نمیتونن دقیقاً مشابه هم باشن لذا اختلاف هایی وجود خواهد داشت و تنها راه حل رفع این مشکلات مقداری چشم پوشی ، گذشت و ایثار هست که چه بهتر و زیباتر که دوطرفه باشه 7 - تازه کردن موارد عاشقانه و تنوع داشتن
اشتباه خیلی افراد اینه که فکر میکنن تا وقتی باید جذاب باشن که به مقصود برسن و وقتی ازدواج حاصل شد دیگه شده و نیازی به ایجاد جذابیت نیست. اما حقیقت اینه که اتفاقاً لحظهء رسیدن به مقصود تازه شروع ماجراست و اتفاقاً تلاش بیشتری هم میطلبه. شاد بودن ، خوش اخلاقی ، خوش بو و خوش لباس بودن ، توجه به خواسته های طرف مقابل ، توجه به گرم بودن روابط جنسی ، مسافرت رفتن ، فیلم دیدن ، حتی مواردی مثل خرید کردن ، همه و همه میتونن در گرم نگه داشتن رابطه تاثیر زیادی داشته باشن 8 - تنظیم وقت
گاهی اوقات افراد تمام موارد قبلی رو میدونن ، اما به یک مورد مهم یعنی تنظیم وقت توجه نمیکنن. در نتیجه با اینکه مثلاً قلباً مایل هستند ساعتی رو با زنشون بیرون برن و تفریح سالمی داشته باشن ، اما چون وقتشون رو درست تنظیم نکردن ، یک دفعه میبینن که برای بیرون رفتن دیر شده. یا یک خانم میخواد برای شوهرش یه شیرینی خوب بپذه که خوشحالش کنه ، اما اینقدر مشغول یک سری کارهای دیگه میشه که یه دفعه میبینه شوهرش از سر کار اومده ولی یادش رفته شیرینی رو بپذه موارد دیگه ای رو هم میشه گفت ولی به نظرم خیلی طولانی شده. ضمناً درمورد هر کدوم از این موارد سوالی بود در خدمتم
سلام جناب "عارف"
بحث رضای خدا یکی از مواردی هست که من و برخی دوستان خیلی درموردش صحبت کردیم و البته به نقطهء واحدی نرسیدیم! همین فرمایش شما ، یعنی چه؟ چیزی که دوستان درمورد رضای خدا میگن اینه:
یعنی من حسن و حسین را دوست دارم ، چون خدا گفته که باید دوست داشته باشم اما چیزی که من عقیده دارم اینه که:
یعنی اینکه من حسن و حسین را دوست دارم منافاتی با دوست داشتن خدا ندارد و هر دو در طول هم هستن
سلام علیکم و رحمه الله
انشالله که پرداختن به سوال شما در راستای تاپیک باشد تا حق دوست عزیزمان مهران ضایع نگردد.
خدا فرموده که "ان اکرمکم عندالله اتقیکم"
حالا حضرت رسول به خاطر اینکه حسنین باتقواترین بودند آنهارا دوست داشت یا به خاطر اینکه فرزندان ایشان بودند؟
سیره نبوی سیره همه پیامبران را در بر می گرفت,حضرت نوح وقتی فرزندش از او (خدا) اطاعت نکرد او را رها کرد و رفت, ولی علی (ع) وقتی جان نبی اکرم در خطر بود او را رها نکر و در بستر او خوابید!
هم رها کردن او و هم چسبیدن این به خاطر رضای خدا بود و لذا هر دو سعادتمند بودن و پشیمان نشدند و "حال خوبی داشتند".
موفق باشید
علاوه بر این ، توصیه خالی به چه دردی میخوره؟!
سلام علیکم و رحمة الله،
محبت ساختمان نیست که وقتی خراب شد بگوییم دوباره بسازیمش و نحوهی کار هم این باشد که مثلاً آنها را دعوت به رستوران کنیم یا یک ماه سفر دور دنیا یا در جزایر قناری برایشان ترتیب دهیم که در کنار هم بهشان خوش بگذرد ... این راهکارها راهکارهای درستی نیستند ... شاید هم گاهی جواب دهند ولی اصولی نیستند ...
راهکار اسلام این است که دو طرف را اول سر جای خودشان بنشاند و یک خط قرمز بین ایشان بکشد که اجازه نداشته باشند پایشان را از آن خط قرمز بیرون گذاشته و به حقوق دیگری تجاوز نمایند ... بعد که هر کسی خودش را ساماندهی کرد دوباره بحثهای محبتسازی هم شروع خواهد شد ...
مهمترین چیز به نظر حقیر در این میان این دو مسأله است:
[INDENT]۱. بازسازی رابطه با با خدا (رعایت حدود شرعی و احترام به حقوق واجب همسر تقوا را به دو طرف باز میگرداند و تکبر و لجاجت را در این زندگی محو میکند، خصوصاً آن بخش از حقوق مرد که تمکین را بر زن واجب کند، این یعنی محبت اجباری کردن مرد به زن که میتواند هر دوی آنها را به تدریج نرم کند اگر ایشان تمایلی به اصلاح رابطهی خود و سر و سرمان گرفتن زندگیاشان داشته باشند)
۲. بیرون آمدن از این حس که در این زندگی من مورد سوء استفاده قرار گرفتهام و حقوقم نادیده گرفته شده است (برطرف شدن سوء ظنها میتواند کمک کند که حقوق جدیدی که دو همسر بر پایهی عاطفه و محبت و ایثار به هم میبخشند مبنای جدیدی در محبت جدیدی که پا میگیرد پیدا نماید)
[/INDENT]
این دو مسأله میتواند پایههای جدید محبت در خانواده را دوباره پیریزی نماید و محبت تلخ شده را دوباره ابقا نماید ... و شرط کارکرد این مکانیزم هم این است که دو طرف خود را در مقابل خداوند تسلیم بدانند و با وجود حکم خداوند به رعایت این حقوق روی موضع خود پافشاری نکنند و لجاجت نکنند که البته اگر عامدانه چنین کاری کنند چه بسا خدای ناکرده از دین خارج شوند ... وقتی زن و شوهر دائمی مطابق فتوای تمام مراجع هر دو مسلمان هستند پس رعایت این مطلب برایشان فرض شده است و اگر رعایت نکنند مرتکب گناه شدهاند
این دیگر به کل بحث روی حدود و حقوق زوجین در ازدواج است که خارج از موضوع این تاپیک است، فقط آن بخش از این مثال مربوط به بحث ما میشود که شما میفرمایید این حقوق و حدود خودشان عامل تلخ کردن شیرینی ازدواج میشود که در این صورت حقیر هم پاسخش را دادم، آنقدر که در وسع ناچیزم بود البته و شما کاملاً حق دارید که قانع نشوید :Gol:
در ضمن اینکه رویکردتان در این تاپیک با تپیکهای قبلی کمی متفاوت است و حقیر متوجه نمیشوم که شما دارید از نگاه یک فرد مسلمان به مسأله نگاه میکنید (یعنی پیشفرضتان این است که اینها هر چه که هستند احکام خدا هستند و با شناختی که از خدا داریم حتماً برایمان خوب هستند: «... وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ») و یا از نگاه یک فرد نامسلمان. طبیعی است که با این دو تیپ متفاوت نمیتوان به یک نحو بحث کرد. مطابق امضای جدیدتان در مورد احکام هنوز نتوانستهاید قانع بشوید و با این بحثهایتان به نظر اینطور میرسد که آنها را عادلانه و اخلاقی نمیدانید، اما با توجه به همان امضایتان در مورد اخلاقیات در دین به یقین رسیدهاید، این خودش یک تناقض است که پیش از ادامهی بحث باید برایمان روشنشان کنید. آیا شما الآن اخلاقیات را از دین خدا میگیرید؟ اگر بله چطور دستوری از دستورات خدا به نظرتان ممکن است غیراخلاقی باشد؟
در هر صورت اگر ما خودمان مستقیماً نتوانیم از حکمی از احکام الهی دفاع کنیم آن را به نقص علم خودمان نسبت میدهیم و دستورات خدا را بعد از آنکه اطمینان یافتیم از طرف خداوند است درشان تردید نمیکنیم. این برای این نیست که ما عقل خودمان را تعطیل کرده باشیم بلکه با عقل و فطرتمان اول خداوند را اثبات کردیم و بعد به حقانیت دین اسلام رسیدیم و تازه از بعد از آن است که دیگر هر چه اسلام بگوید قبول داریم. به عبارت دیگر اول یک منبع قابل اعتماد پیدا کردیم و قابل اعتماد بودنش برایمان قطعی شد و حالا بعد از آن است که دیگر به آن عنوان یک منبع علمی استفاده میکنیم. یک مثال برایتان میزنم. شما و بسیاری از خواهران و برادران عزیز دیگرمان در این سایت میگویید که گرفتن همسر دوم بدون اجازهی همسر اول غیراخلاقی و ظلم و خیانت است و این خلاف عدالت است. خوب از شما میپرسند که آیا این اگر کلام خدا باشد درش تردید میکنید؟[INDENT]۱. برخی بخاطر همین گفتهی خدا کافر میشوند و میگویند این خدا قابل پرستش نیست، دیگر یادشان میرود که وجود خداوند قبلاً به صورت مسلّم پذیرفته شده و اثبات شده است
۲. برخی میگویند که این گزاره به این شکل و با این جامعیت برای تمام زمانها به خدا نسبت داده شده است و این نسبت به خدا دروغ است، دیگر یادشان میرود که این گزاره از طریقی که تمام احکام دیگر استخراج شده و قابل اطمینان هستند استخراج شده است
۳. برخی هم میگویند اگر خدا گفته باشد درست است اگرچه ما هنوز درکش برایمان سخت است و قابل پذیرش نیست
۴. برخی هم میگویند اگر خدا گفته باشد سلّمنا
[/INDENT]
خوب اگر این سؤال از حقیر شود اول اینکه یکی از دو جواب گروه سوم یا چهارم را میدهم، بعد هم اینکه دیگر این داده را یک دادهی علمی گرفته و همانرا مبنای شناخت حقایق در مورد انسانها و زن و مرد میکنم و سعی میکنم اخلاق و فطرت و عدالت را بهتر بشناسم ... بر مبنای همین احکام (توجه کنید که هیچ شاخهای از علوم اسلامی به اندازهی فقه قابل اعتماد نیست چون در هیچ شاخهای به این اندازه به صحیحالسند بودن روایات تأکید نشده و سندهای آنها بررسی نشده است) میتوان نظریات بدیعی در مورد نوع زن و مرد داد که امروز جای آنها در روانشناسی خالی است ... چرا گفته شده برای ازدواج مجدد نیازی به اجازهی همسر اول نیست مگر آنکه همسر دوم قرار باشد مثلاً خواهرزادهی او باشد؟ این استثناء خبر از حقیقتی میدهد که تا کنون کسی شاید زیاد روی ان کار علمی نکرده باشد ...
به عبارت دیگر سعی دارم بگویم آن چیزی که برای شما تناقض به حساب میاید و از آنها گله دارید برای کسی مثل حقیر منبع اطلاعات بکری است که عجیب بودنشان بخاطر این است که کسی زیاد روی آنها کار نکرده است و همچنان از نظر علمی برای ما بکر باقی ماندهاند ...
برادر عزیز اجازه دهید یک بار دیگر تنگ بودن محدودهای که حقیر مشخص کردم (و شاید تازه درست هم این کار را نکرده باشم و مثلاً محدودیتها بیشتر هم باشند) را بررسی کنیم:
[INDENT]
[/INDENT]
خوب حالا ببینیم این دایره چقدر تنگ است!؟ آیا جز این است که تمام آن محدودیتها در دنبال کردن رضایت خدا و بندگی خدا و دور شدن از شرایطی است که سبب ضعف ایمان میشود؟ آیا تمامی اینها پیشفرض تمام احکام الهی نباید باشد؟ آیا اینها بیش از روحیهی دینداری و خداخواهی انتظار و محدودیت جدیدی را معرفی میکنند؟
اینکه اگر کسی ایمانش به خدا ضعیف باشد بهرهاش از رحمتهای خداوند هم به همان میزان کم خواهد بود آیا مطلب عجیبی است برای شما که نیاز باشد اصلاً در قیود یک ازدواج مرضیّ خدا گنجانده شود؟
خوب ما معتقدیم که خداوند یک وعدهای داده است و بعد هم میدانیم که «وَعْدَ اللَّـهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ قِيلًا»، دیگر این یک مسألهی بدیهی خواهد بود که اگر کسی به وعدهی الهی نرسد نقص از طرف او بوده است و نه خداوند، شما چطور به چنین چیزی شک دارید؟ ما وقتی درستی قرآن را تصدیق کردیم دیگر درستیاش را تصدیق کردهایم دیگر و معنا ندارد که در وعدهی الهی شک کنیم، ولی آیا عملکرد خودمان هم قابل تصدیق ۱۰۰٪ هست؟ خوب نیست دیگر برادر، پس تناقضی در کار نیست، یک سؤال داریم و یک پاسخ هم بیشتر محتمل نیست، پس همان ناچاراً باید پاسخ درست باشد. فقط میماند اینکه شخص چه کرده که وعدهی الهی را تجربه نکرده است که این هم از مصداق به مصداق متفاوت خواهد بود و میشود موضوع این همه مشاورههای جور و واجور که در این سایت و در مشاورههای دیگر وجود دارد و شاید برخی از آنها هم هرگز طرح موضوع نشوند که مورد بررسی قرار بگیرند ...
چطور به چنان انتظاری رسیدید؟ چرا فکر میکنید چیزی که خیلی خوبه باید خیلی هم سهلالوصول باشد؟ آیا خود شما هزار تا مثال نقض برای همین حرف خودتان نمیتوانید بیاورید؟
بعد هم وقتی گفته میشود اگر مشکلی باشد سبب انحراف از وضعیت ایدهآل میشود به این معنی نیست که با یک مشکل زندگی آرمانی تبدیل به جهنم شود، اگر یک زندگی شیرین تبدیل به جهنم شد باید به دنبال انحرافات بزرگتری هم از دین خدا در درون آن گشت ...
بله منظور حقیر همچنان شیرینی خود ازدواج است ... ولی بعد توضیحاتی اضافه کردم که این شیرینی برای بسیاری از افراد تنها به صورت ناخودآگاه تجربه میشود چون فطرت ایشان مغفول واقع شده و در خودآگاه خود از آن غافل هستند ... بعد گفتم که مسلمان در جهتی حرکت میکند که آن فطرت مغفول کمکم و با عمل کردن به دینی که بر اساس فطرت است از زیر آوارهای غفلت بیرون آورده شده و صیقل بخورد و لذتی باطنی جای خود را به لذت باطنی و ظاهری بدهد ... همانطور که اولیاء خدا از نماز لذتی میبرند که کودک از مکیدن پستان مادرش نبرد ... فقط یک نکته این وسط میماند و اینکه چشیدن شیرینی ازدواج به سختی چشیدن شیرینی نماز و اذکار نیست چه آنکه ازدواج علاوه بر فطرت با غرایض هم سر و کار دارد ... یعنی هر انسانی حتی آنکسی که بر خلاف فطرتش به جای ازدواج دوست از مخالف جنس خود میگیرد یا زنا هم میکند متوجه شیرینی ظاهری این ارتباط میشود، گرچه باطناً این کارها سبب رنجش او شود، این کارها باطناً انسان را میپوسانند اگرچه در عمل آنها عاشق انجام آن کارها با هم باشند ... شاهد مثالش اینکه بروید مصاحبههای با روسپیها را بخوانید با کسانی را که مدام از این آغوش به ان اغوش رفتهاند و ببینید در قبال آن همه لذتی که میبرند چقدر رضایت باطنی کسب میکنند ... طیفی از بیماریهای روانی است که سراغ افراد خوشگذران با خوشگذرانی از جنس گناه با آن مواجه هستند ... عذاب وجدانشان را ممکن است دیگر نشنوند ولی این عذاب وجدان وجود دارد ... نگاه به لبخندهای بر صورتشان نکنید ایشان دردهای بزرگشان را پشت آن لبخندها و آرایشها و غیره مخفی کردهاند و ایشان خودشان را هم گول میزنند ... اینکه شما میفرمایید دختر و پسری که به دنیال ازدواج نیستند هم ممکن است از همان روابط خودشان به همان شیرینی ازدواج برسند از نگاه یک مسلمان قابل قبول نیست چون در این صورت ازدواج امری غیرضروری و در نتیجه غیرحکیمانه خواهد بود و واضح است که اینطور نیست ...
پس شما لذت را منحصر در لذات ظاهری میدانید ... از نظر شما کسی که از دست یک یتیم مالی را بگیرد و با آن همبرگر بخورد و از خوردن همبرگرش لذت ببرد این لذت فرقی با لذتی که شخصی با پول حلال خودش چنین غذایی بخرد و بخورد ندارد ...
اگر کسی چنین چیزی به شما بگوید به او نمیگویید «ساء ما تحکمون»؟
اسلام کارش تطبیق دادن ظاهر بر فطرت است، همه چیز باید تنظیم شود بر اساس فطرت ... آن وقت زندگیها الهی میشود و آن وقت دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان گشوده میشود ... این لذات که پشتوانهی حقیقی داشته باشند مده نظر دینی فطرتمدار هستند ... مگرنه خیلیها که فقط به ظاهر نگاه میکنند فرقی میان ازدواج و دوستی و یا فرقی میان متعه با روسپیگری شاید نیابند، ولی اینکه آنها نمییابند دلیل بر این نیست که حقیقتاً هم فرقی نباشد، در اولی لذات حقیقی و عمیق و با پشتوانهی فطری هستند و رابطهی طولی با خدا دارد در بحث مراتب تشکیکی وجود، اما در دومی ارتباط به حضرت حق از ظاهر به بعد قطع شده و در نتیجه کل قضیه میشود سراب چون به حق وصل نیست و پشتوانهای در حقیقت باطنی ندارد ... این میشود ماهیت دنیا که میتوان درش به خدا رسید و میتوان درش فقط به دور خود چرخید و چرخید و چرخید و به هیچ کجا هم نرسید ... گرچه از نظر ناظر ظاهربین هر دوی این حرکات شبیه هم به نظر برسند ... در واقع اختلاف دارند ولی اختلافها از دید ناظر ظاهربین کماهمیت تشخیص داده میشوند
حتی روش مدّ نظر نیست ... نیات بیشتر مدّ نظر است ... یک کافر هم ممکن است در ازدواج شیرینی ارضای نیازهای جنسی خودش و شیرینی داشتن یک همصحبت و همدل را درک کند ... ولی سؤال اینجاست که چنین کسی چرا باید اصلاً ازدواج کند؟ خوب ازدواج سفید را هم همینها باب کردند دیگر ... یکخورده برای اولین بار در عمرشان نشستند فکر کردند و گفتند که اگر ما به خدایی اعتقاد نداریم چرا باید زیر بار سنتی برویم که بر اساس اعتقاد به خدا پایهگذاری شده است؟ بعد هم گفتند خوب پس ما همان لذات ظاهری ازدواج را بدون محدودیتهایی که نمیفهمیمی یعنی چی و به نظرمان هم ظالمانه است برمیگزینیم ... ولی سنگ کج را که مینهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج ... آنجا که باید فکر میکردند نکردند و کافر شدند و الآن دیگر هر چقدر هم که فکر کنند فقط در کفر خودشان از فطرت و حقیقت وجود خودشان دور و دورتر میشوند و راه بازگشتشان تاریکتر و درازتر میشود ...
اگر کسی مسلمان باشد و بخاطر خدا و دستور خدا ازدواج کند و برای حفظ خود از گناهان ازدواج کند باید امید زیادی داشته باشد که طعم شیرینی عمیق این رحمت خدا را در ظاهر و باطن بچشد ... وقتی کسی مثل حقیر سراپاتقصیر طعم این لذت را چشیده باشم شما و سایر دوستان در این تاپیک که همصحبتشان بودهام اگر ناامید باشید از نظر حقیر اعتراضتان به خدا وارد نیست چون راحت نتیجه میگیرم که حتی تلاشتان را هم نکردهاید ... گفتم که چشیدن شیرینی ازدواج به سختی چشیدن شیرینی نماز نیست ... اینجا لذات ظاهری از جنسی گرفته تا عاطفی خودشان محرکهای قویای هستند برای پیشرفت و تکامل ... صحبت از محرکی است به نام محرک مثلاً جنسی که این بار پشتوانهی فطری هم دارد ... آنجا که پشتوانهی فطری ندارد این محرک میتواند منشاء سر کار گذاشتن صدها میلیون جوان و حتی متأسفانه کودک و مسن شود، ببینید اگر عمیق باشد چه نیروی محرکهای خواهد بود ...
آنها که نمیدانند را باید آگاهشان کرد نه اینکه از ایشان به عنوان شاهد مثال استفاده کرد برای رد کردن حقایقی که به درستی آنها یقین داریم
این مطلب را هم توضیح دادم ... اگر مسلمانی یا حتی اهل کتابی برای رضای خدا ازدواج کرد و ازدواجش موفق بود و بعد عدهی زیادی از کافران و یا باز مسلمین و اهل کتاب ازدواجشان موفق نبود برای ما اینها مشاهداتی از یک جنس نیستند و انصاف هم این نیست که آنها را با یک معیار مقایسه کنیم، بلکه انصاف این است که وقتی ما از قبل خوب و بد را میشناسیم همان خوب و بد و درست و اشتباه را معیار بررسی شواهد خام خود کنیم، این یکی از همان جهاتی است که گفتم حرف آن استاد را قبول دارم و ازش دفاع میکنم، گرچه از جهت دیگری هم حرفشان درست است. در مقابل کافران اگر ازدواج کردند و موفق هم بودند این چندان ارزشی را برای آنها ثابت نمیکند چون ارتباط ایشان با فطرت از جایی فراتر از این حرفها قطع شده است ...
در هر صورت هدایت دست خداست ... نور و تاریکی هم یکی نیستند و سایه و حرارت هم یکی نیستند ... یکی گرفتن آنها هم انصاف نخواهد بود ...
معنای اینکه کاری برای خدا باشد خوب است یعنی «اصل تیر خوردن برای خدا» هم شیرین است! روی جملات بیشتر دقت کنید. کسی صحبت از اصل تیر خوردن تنها نکرد، ولی وقتی گفته میشود که تیر خوردن برای خدا شیرین است اینکار هم برای خدا بودنش را خوب میداند و هم برای خدا تیر خوردنش را ... یعنی برای خدا بودنش کاری که به خودی خود ارزشی ندارد را هم صاحب ارزش میکند ... وسیلهی تقرب هم ارزش دارد ...
ازدواج به خودی خود خوب است و اگر برای خدا هم انجام بگیرد این سبب میشود که هم برای خدا بودنش خوب باشد و هم خوب بودن خودش دارای ارزش مضاعف شود، شیرینی ظاهری که داشت شیرینی باطنی هم داشت (چون حلال خداست) اما شیرینی باطنی آن با افزایش خلوص نیت افزایش شدیدی مییابد، آنچنان که تلخیهای احتمالی را هم به شیرینی تبدیل کند و نه بالعکس ...
در پناه خداوند باشید
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم بر برادر عزیزم،
فکر میکردم تمام تلاشم را کرده باشم که بحث منحرف نشه ... ولی خوب اگر شد ببخشید :Gol:... به هر حال فکر نکنم حرف نزدهای هم مانده باشد که بخواهیم بحث را ادامه دهیم :Cheshmak:
در پناه خدا باشید ان شاء الله و ان شاء الله بتوانید در ادامه به پاسخهای بهتری برای سؤالتان برسید
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
باتشکر از پاسخ شما
شاید اشتباه شما در این است که اصل را گم کرده اید،شما به نوعی هم مجردی را اصل میدانید هم متاهلی را! ،یعنی هرکس ازدواجش موفق بود متاهلی خوب است و هرکس ناموفق بود مجردی خوب است !
درحالی که اینگونه نیست! اصل را ما برمبنای دین اسلام در نظر میگیریم نه چیزهای دیگر!! و در اصل برتری قطعا با تاهلی و ازدواج به سبک و شیوه اسلامی است زیرا یکی از اهداف و شاید یکی از مهمترین اهداف خلقت انسانها تولید نسل است و تولید نسل فقط با ازدواج امکان پذیر است!
وقتی ازدواج جزو اهداف خلقت است مگر میشود بگوییم که مجردی بهتر است!! مطئن باشید همه آنهایی که در زندگی متاهلی ناموفق بودند و به نوعی بیان کنند که مجردی بهتر است اگر طلاق بگیرند و یک مدت تنها زندگی کنند باز هم تمایل به ازدواج دارند منتها یک ازدواج موفق نه یک ازدواج نا موفق!! این جزو طبیعت انسان است و انکار ناپذیر است پس قطعا متاهلی بهتر از مجردی و حتی اصلا قابل قیاس نیست،زیرا هدف نهایی از زندگی رسیدن به قرب الهی است و ازدواج و تولید نسل درراستای این هدف است نه مجردی!
اما هرازدواجی هم انسان را به سعادت نمیرساند و آن ازدواجی انسان را به سعادت میرساند که بر مبنای دین باشد
در مورد مابقی صحبتهایتان هم اگر اجازه بفرمایید در پروفایلتان ادامه پاسخ را میدهم یا یک تاپیکی ایجاد بفرمایید تا در آنجا صحبت و تبادل نظر شود تا موضع تاپیک بر اساس سوال پرسشگر ادامه یابد
با تشکر از سوال شما کاربرگرامی و محترم
بنده حقیر چون فعلا تجربه ای در این زمینه ندارم نمتوانم بر اساس تجربه شخصیم پاسخی به شما بدهم اما از آنجایی که بنا بر نوع فعالیتمان محل رجوع افراد مجرد و متاهل زیادی هستیم که می آیند و از زندگیشان صحبت میکنند و پای صحبتها و درد و دلهای دوستان زیادی نشسته ام میتوانم از مجموع صحبت آنان اینگونه بگویم که :
اولا هرقسمت از زندگی متاهلی شیرینی خاص خودش را دارد! اوایل زندگی یک جور شیرین و جذاب است ،ادامه اش یک جور دیگر ،در سن کهولت و پیری هم به نوع دیگری شیرن و دلنشین است و اینها همه بستگی به انتخاب صحیح و نوع رفتار و هدف افراد در زندگی دارد و این که شیرینی و دلنشینی را در چه چیزی بدانیم
زندگی متاهلی جیز عجیب یا مربوط به غیر ما یا خارج از این عالم نیست ! زندگی متاهلی خود ما هستیم !! پس این ما هستیم که میتوانیم آن را شیرین یا تلخ کنیم! جذاب و دلنشین یا بی روح و خسته کننده کنیم...
ما هر روزمان متفاوت از دیروزیم پس قطعا اگر در زندگی صحیح و مطابق دین عمل کنیم هیچگاه یک نواخت نخواهد شد و هر روز شیرین تر و دلنشین تر خواهد بود
روزی با یکی از دوستان متاهلم صحبت میکردم، ایشان مشکلی برایشان پیش آمده بود داشتند با بنده درمیان میگذاشتند،در بین صحبت از ایشان پرسیدم با این مشکلی که پیش آمده به نظرت دوران عقدتان بهتر است یا اکنون که دارید زیر یک سقف با هم زندگی میکنید؟ ایشان پاسخ دادند اکنون! گفتند هرچه بیشتر میگذرد زندگی برایمان دلچسب تر و دلنشین تر میشود، دوران عقد یک سری جذابیت ها را داشت اما چون شناختمان نسبت به یکدیگر و کلا نسبت به متاهلی کم بود یک سری مشکلات هم در کنارش داشت ،اما اکنون چون شناختمان بیشتر شده است خیلی از مشکلات دوران عقد را دیگر نداریم و برایمان اکنون شیرین تر از آن زمان است در عوضش یک سری مشکلات دیگر است که در دوران عقد نداشتیم
پس به نظر حقیر قرار نیست فرض با گذشت دو سه سال از زندگی افراد برای همدیگر عادی شوند و زندگی جذابیتی نداشته باشد ،چون زندگی روح دارد و در جریان است، پس هروز اتفاقات تازه ای بر سر راه زندگی پیش خواهد آمد که همه اینها بستگی به خود ما آدمها دارد که چگونه زندگی کنیم ،ما آدمهایی که نقش اول های این زندگی هستیم!
ثانیا انسان وقتی درمسیر بندگی حرکت میکند هرروز عاشق تراز دیروزش است و هر روز شوق رسیدن برایش قطعا بیشتر است و این عشق و شوق در تمام ابعاد زندگیش نمایان میشود و به آن تازگی و سرزندگی میدهد(ان شاءالله)
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیربگراند
یازهرا(س)
الان متوجه نشدم حرف بنده رو تایید فرمودید یا رد کردید
یعنی میفرمایید انسان نباید فرزندش رو دوست داشته باشه تا فرزند به بلوغ برسه ، بعد ببینی باتقواست یا نه و اگر بود بعد دوستش داشته باشیم؟!!!
اگر برداشتم از حرف شما درست بوده باشه ، باید عرض کنم کاملاً با شما مخالفم. دوست داشتن فرزند بخاطر اصل فرزند بودن هیچ منافاتی با رضای خدا نداره ، مادامی که این دست داشتن برخلاف رضای خدا نباشه میذارید
من همچنان قانع نشدم
من کجای حرفهام گفتم آدم بره روسپی بشه که میفرمایید برید حرفهای اونها رو بشنوید؟!!!
مگر هر کسی که ازدواج نکرده لزوماً فاسده یا..... بذارید یک نمونه براتون بگم
خانواده ای رو میشناسم که چندین برادر بودند. (حدود 10 برادر) که از بین اونها یک نفر مجرد بود و تا آخر عمر هم مجرد موند
با شخصیت ترین ، چشم پاک ترین ، عاقل ترین و مهربان ترین برادر هم دقیقاً همین برادر بود
(لطفاً دقت کنید هدفم این نیست که بگم همین یک نمونه دلیلی برای اثبات حرف بنده ست)
فکر میکنم شما و سرکار خانم یارب حرف بنده رو هنوز درست برداشت نکرده باشید پس با استفاده از نمونهء بالا توضیح میدم
شاید این آقا بخاطر نداشتن فرزند و دلایل دیگر ناشی از مجردی ، اون دنیا خسارت هم ببینه (شاید هم نبینه اما فعلاً فرض رو بر دیدن میذاریم)
اما در زندگیش به هیچ مشکلی نخورد و همونطور که گفتم بسیار هم موفق بود. چه جایگاه شغلی ، چه جایگاه علمی و چه جایگاه اجتماعی ، در همهء زیمنه ها کم و بیش موفق بود
سرکار خانم "یارب" میفرمایند که:
از کجا به این قطعیت رسیدید؟!خب من نمیخوام نسلم ادامه پیدا کنه و هیچ علاقه ای هم ندارم
پاسخ شما دو دوست عزیز فقط و فقط و فقط یک چیز خواهد بود: چون خدا گفته
من هم نمیگم حرف اشتباهی هست ، اما به غیر از این چی؟ دیگه چه دلیلی دارید که تاهل بر ازدواج برتری داره؟
جناب "باء" مگر نفرمودید که دایره ای مشخص میشه و افرادی هم که تونستن به اوج برسن معرفی میشن تا ثابت به امکان پذیره؟
خب من هم همین فرد مثال رو با نام آقای x معرفی میکنم به عنوان نمونه ای که مجرد بوده و بسیار هم موفق بوده و شما هر نمونهء دیگری هم بیارید که مجردی ناموفق بوده ، بنده خواهم گفت که ایراد از خودش بوده و حتماً جایی از کارش رو درست انجام نداده
چرا به حرف بنده دقت نمیکنید دوستان؟!
اینکه تعدادی از افراد ازدواج کردند و خوشبخت هستند ، دلیل قانع کننده ای نیست به علتی که خودتون هم فرمودید. لذا باید دلیل دیگری بیارید. دلیلی بجز اینکه چون خدا گفته. فرض کنید من از دید یک فرد بی دین دارم بحث میکنممثلاً میشه اینطور گفت که:
این امکان وجود داره که شما خلاف دستور خدا عمل کنید و موفق هم باشید ، اما خداوند علاوه بر اونچه که در ذهن شماست اهداف دیگری هم در نظر داشته. مثل تولید نسل ، دوری از گناهان ، حلال زادگی ، حفظ چهارچوب خانواده و...... لذا گرچه اونچه که خداوند گفته سخت تره ، اما اهداف بیشتری رو در برمیگیره
انسان باید فرزند نابالغش را دوست داشته باشه چونکه خدا فرموده.
ولی اگر بداند که فرزندانش را خدا هم دوست دارد,قاعدتاً به همین دلیل محبتش به فرزندانش بیشتر هم می شود.
یک معلم هم با شاگردانش همینطور رفتار می کند.بدواً همه را دوست دارد, بعد که ببیند بعضی ها درسخوان تر هستند, آنها را بیشتر دوست خواهد داشت, و اگر هم ببیند برخی نظم کلاس را بهم می زنند.آنها را تنبیه هم خواهد کرد.وگرنه ظالم است!
بنده هم موافق هستم...ولی یادمان باشد, اول رضایت خدا شرط است.
در خصوص همسر داری :فرض کنیم که شخصی همه جوانب را در نظر گرفت ولی همسری شایسته نصیبش نشد....مثلا ایشان در انجام امور منزل تنبلی می کنند .حالا ببینیم ایمان و طلب رضایت خدا و اعتقاد به فرامین خدا چگونه راهگشا است؟!
اول اینکه اگر کسی بخواهد بدون توجه به مسائل دینی و رضای خدا با این موضوع برخورد کند, عقلا و قانوناً ممکنه هر شب و هر روز کارشان به مشاجره بکشد و یا رابطه خوبیی با هم نداشته باشند.
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند، عرض کردم: بفرمایید. اظهار داشتند: « بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم! هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند ، مگر اینکه پاداش او به هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد، ثواب یک سال عبادتی است که تمام روزهایش را روزه گرفته و تمام شب هایش را به عبادت ایستاده، شب زنده داری کرده باشد. و خداوند به او ثوابی می بخشد که به انبیای صابر خود مثل حضرت داوود و یعقوب و عیسی علیهم السلام بخشیده باشد.
ای علی! کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید. ای علی! یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عیادت از هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه ای که برای رضای خداوند رحمان سیر گردد و هزار برهنه را پوشاند و هزار اسب در راه پروردگار دادن و برایش بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زبور و قرآن است و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقراست و چنین مرد خدمتکار به همسر از دنیا بیرون نمی رود مگر این که جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند. ای علی! کسی که روگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش بدون حساب وارد بهشت می شود. ای علی! خدمت به همسر کفاره ( پاک کننده) گناهان کبیره است و خاموش کننده آتش خشم پروردگار جبار و صداق ازدواج با حور العین و این خدمت موجب زیادی خوبی ها و علو مقام است. ای علی! خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته باشد»
*******************
در واقع منظور بنده این است که وقتی انسان اولویت را با رضای خدا بداند, همیشه حالش خوب است چه به واسطه الطاف الهی که در این دنیا بهش می رسد و چه بواسطه الطاف اخروی الهی...و چه بسا که اگر انسان نتایج اخروی حاصل از مدارا کردن با زن کج خلق را در بهشت ببیند, آرزو می کند که ای کاش بدترین زن دنیا نصیبش می شد!
احادیث در خصوص مدارا کردن با زن بد خلق زیاد است که می توانید سرچ فرمائید.
موفق باشید
چقدر بحث های طولانی شده تو تاپیک بعد از آخرین پست من! :Moteajeb!:
بذارید یک نمونه براتون بگم
خانواده ای رو میشناسم که چندین برادر بودند. (حدود 10 برادر) که از بین اونها یک نفر مجرد بود و تا آخر عمر هم مجرد موند
با شخصیت ترین ، چشم پاک ترین ، عاقل ترین و مهربان ترین برادر هم دقیقاً همین برادر بود
(لطفاً دقت کنید هدفم این نیست که بگم همین یک نمونه دلیلی برای اثبات حرف بنده ست)
فکر میکنم شما و سرکار خانم یارب حرف بنده رو هنوز درست برداشت نکرده باشید پس با استفاده از نمونهء بالا توضیح میدم
شاید این آقا بخاطر نداشتن فرزند و دلایل دیگر ناشی از مجردی ، اون دنیا خسارت هم ببینه (شاید هم نبینه اما فعلاً فرض رو بر دیدن میذاریم)
اما در زندگیش به هیچ مشکلی نخورد و همونطور که گفتم بسیار هم موفق بود. چه جایگاه شغلی ، چه جایگاه علمی و چه جایگاه اجتماعی ، در همهء زیمنه ها کم و بیش موفق بود
سرکار خانم "یارب" میفرمایند که:از کجا به این قطعیت رسیدید؟!
خب من نمیخوام نسلم ادامه پیدا کنه و هیچ علاقه ای هم ندارم
پاسخ شما دو دوست عزیز فقط و فقط و فقط یک چیز خواهد بود: چون خدا گفته
من هم نمیگم حرف اشتباهی هست ، اما به غیر از این چی؟ دیگه چه دلیلی دارید که تاهل بر ازدواج برتری داره؟
جناب "باء" مگر نفرمودید که دایره ای مشخص میشه و افرادی هم که تونستن به اوج برسن معرفی میشن تا ثابت به امکان پذیره؟
خب من هم همین فرد مثال رو با نام آقای x معرفی میکنم به عنوان نمونه ای که مجرد بوده و بسیار هم موفق بوده و شما هر نمونهء دیگری هم بیارید که مجردی ناموفق بوده ، بنده خواهم گفت که ایراد از خودش بوده و حتماً جایی از کارش رو درست انجام نداده
چرا به حرف بنده دقت نمیکنید دوستان؟!
اینکه تعدادی از افراد ازدواج کردند و خوشبخت هستند ، دلیل قانع کننده ای نیست به علتی که خودتون هم فرمودید. لذا باید دلیل دیگری بیارید. دلیلی بجز اینکه چون خدا گفته. فرض کنید من از دید یک فرد بی دین دارم بحث میکنم
مثلاً میشه اینطور گفت که:
این امکان وجود داره که شما خلاف دستور خدا عمل کنید و موفق هم باشید ، اما خداوند علاوه بر اونچه که در ذهن شماست اهداف دیگری هم در نظر داشته. مثل تولید نسل ، دوری از گناهان ، حلال زادگی ، حفظ چهارچوب خانواده و...... لذا گرچه اونچه که خداوند گفته سخت تره ، اما اهداف بیشتری رو در برمیگیره
سلام علیکم برادر عزیزم،الآن شما دنبال این هستید که چه بگویید؟
[INDENT]- که خوشبختی تابع تسلیم خدا بودن نیست؟ خوب ما میگوییم صد در صد غلط است وقتی بحث فقط لذت نباشد و بحث رضایت باطنی هم باشد ... دلایلش را هم پیشتر گفتم و تکرار نکنم بهتر است ...
- که سرکار یا رب نباید با قطعیت بگویند که در اصل برتری با تأهل و ازدواج است؟ خوب ما باز میگوییم شما اشتباه میکنید و این قطعیت به طور کامل وجود دارد ... خدا که بگوید همین کافی است که گزارهای قطعیت پیدا کند ... شما میگویید فرض را بر این بگذاریم که خدای ناکرده شما دیندار نیستید و چیز دیگری بگوییم؟ در این صورت ما اول دین را برایتان اثبات میکنیم و بعد دوباره همین گزاره را برایتان بیان میکنیم ... شما انتظار دارید تمام حکمتهای خدا را بدانیم و ما نمیدانیم ... ما حجتهای بالغهی خدا نیستیم و حرفمان هم فصلالخطاب نیست ... اینطور نیست که هیچ دلیلی برای احکام خدا و یا این احکام خاص که در آن پست قبلی بیان فرمودید در ذهن نداشته باشیم ولی اگر لب باز کنیم دیگر بحثی باز میشود که در این تاپیک نمیتواند به سرانجام برسد و شاید هم تا پایان عمرمان بحث کنیم و شما نپذیرید، سرراستترین راه برای اثبات درستی هر حکمی همان است که اول مبانی دینی اثبات شود و بعد انتساب حکم به خدا اثبات شود، دیگر حکم عقل است که باید حکیمانه بودن آن حکم را پذیرفت ...
[/INDENT]
ان شاء الله این انتظاری که دارید که ما پستهای شما برادر عزیزم را با دقت بخوانیم را اجازه بدهید که ما هم از شما داشته باشیم.
اما برای اینکه بحث به روال عادی آن و سر موضوع تاپیک بازگردد، نظرتان چیست که در مورد نمرهدهی خودتان به زندگی متأهلی برگردیم؟ شناختی که پیشتر از شما داشتم این بود که زندگی متأهلی شما در وجود عشق و علاقه میان شما و همسرتان یک الگوست، خودتان هم در یکی از پستهای همین تاپیک معترف بودید که همسرتان خیلی خوب هستند، خودتان هم که با شناختی که از قبل از شما دارم فردی هستید معقول و منطقی و مهربان و صبور و مؤمن به خدا و اخلاقمدار ... با این حساب احتمالاً به جناب مهران کمک بزرگی میکنید اگر توضیح دهید که چرا از نظر چنین کسی با چنان همسری چرا تجرد ۱۹ است و تأهل ۱؟ حقیر تنها یک حدس برای این نمره دادن میتوانم بزنم که امیدوارم حدس اشتباهی باشد، اینکه کسی عزیزترین کسش را مثلاً در بستر بیماری ببیند و تحمل دیدن او در این وضع را نداشته باشد، تحمل درد کشیدن و ناراحتیاش را نداشته باشد ... در این صورت با وجود داشتن همسر ایدهآل و زندگی مرضیّ خدا هم باز ممکن است زن و شوهر در سختی بزرگی باشند و خدای ناکرده رضایت قلبی نداشته باشند ... ولی حتی اگر اینطور باشد که صمیمانه امیدوارم اینطور نباشد باز فکر میکنم این تأهل نسبت به تجردی که این دو زن و شوهر از هم خبر نداشته باشند و هر کدام سر زندگی مجردی خودش باشد شرفی دارد که قابل قیاس به عدد نیست ... حالا اگر دوست داشتید نمرهای که به تجرد و تأهل دادید را توضیح دهید و اگر دوست نداشتید هم به هر حال به عنوان یک کاربر اگر تمایل داشتید توصیههایی به جناب مهران و دوستان دیگری که شاید مشابه سؤالات ایشان را داشته باشند بدهید. پیشنهاد حقیر به ایشان و هر مؤمن دیگری که برایش مهم است که گناه نکند و نزدیک شدن به خدا برایش مهم است این است که حتماً و بدون تردید اقدام برای ازدواج کند و در این ازدواج بیش از هر چیز دیگر رضایت خدا را مدّ نظر قرار دهد و خدا را وکیل خودش گرداند که بهترین همسری که برای او ممکن است و با او میتواند به خدا برسد و ذریهی مؤمنی را پرورش دهد سر راه او قرار دهد ... و علی الله فلیتوکل المؤمنین
جناب رضا ان شاء الله حلال کنید بخاطر حدسی که زدم، صرفاً به این دلیل بود که توجیه دیگری برای آنطور نمره دادن یک مؤمن عاشق و صبور به ذهنم نرسید ... ان شاء الله که حدسم اشتباه باشد و شما هم به زودی در پناه دعای والدین و مؤمنین نمرهدهی خودتان به تأهل را اصلاح کنید و در نعمات ظاهری و باطنی خدا و در سلامت کامل جسم و روح خودتان و همسرتان و فرزند(ان)تان در رضایت کامل شب و روزتان را برای خدا سپری کنید، گرچه سختیها از مقابل و از چپ و راست احاطهاتان کرده باشند و دنیا برای هیچ کسی خالی از سختی نیست :Gol:
یا علی علیهالسلام
مشکل اصلی جناب مهران و من اینه که دختر خوب و مومن
توجامعه گیر نمیاد
تا حدودی درسته
من که چندبار قبلاً هم گفتم، هر کس رو واسطه کردیم میگه من دختر خوب زیاد میشناسم ولی چادری نیستن یا اونهایی که چادری هستن سنشون از تو بیشتره:Ghamgin:
آخه یعنی چی این؟ :Narahat az:
چطور هیچ دختر چادری با سن زیر 23 سال وجود نداره که به ما معرفی بشه؟:please::Moteajeb!:
بهتره منو جنابعالی یه چندسالی قید ازدواجوبزنیم
چون بادرآمدهای ناچیزی که ما دوتا داریم هیچ دختری حاضرنمیشه باهامون ازدواج کنه حتی اگه حاضرم بشه این درآمدا کفاف زندگی یه نفره رو هم نمیده دخترهای امروزی هم
اگه یه روز پول منوشما کم باشه میرن دادگاه درخواست طلاق میدن کلا دخترهای امروزی فقط با مال پسرزندگی میکنند
دخترهای امروزی با سختی روزگار نمیسازند کلا ازدواج امروزه مساوی باتقریبا زندان
سلام علیکم برادر،
اول اینکه بد نبود کمی احتیاط کنید و بگید اطراف ما کمه یا نیست، نه اینکه ت جامعه گیر نمیاد! :Moteajeb!: دیگر اگر اینجا گیر نیاد تو آمریکا هم که گیر نمیاد خارج از کرهی زمین هم که زندگی کشف نشده پس اصلاً در جهان دختر خوب و مؤمن وجود ندارد، نسلشان منقرض شد و السلام ... خدا به نسلهای بعدی رحم کند که مادرانشان یا خوب نیستند و یا مؤمن نیستند و یا هر دو!! کی میخواهد نسل یاور امام زمان علیهالسلام را تربیت کند؟ ما و شما و سایر آقایان اسکدین؟
دوم اینکه اینجا صحبت سر شیرینی ازدواجه، نه شیرینی که تو ازدواج میدهند بلکه شیرینی که عروس و داماد با هم میخورند و تا قبل از مبتلا شدن به بیماری قند انتظار میرود تا سالها هم مدام شیرینکام باشند! لطفاً شما از ما بدآموزی یاد نگیرید و روی موضوع بحث کنید! :khandeh!: اخطار مدیریتی نبودها شوخی رفاقتی بود! :ok: دیدم خیلی دنبال همسر آیندتان میگردید انگار که گمشان کرده باشید! آخر برادرای خوبم آدم زن خودش رو گم میکنه؟ الآن خانمتان چی پشت سرتان بگوید حق دارد؟
بله بحث سر شیرینی ازدواجه ... ازدواج شیرینی هم که توش نباشه خودش شیرینه! پس حتماً ازدواج کنید ... نگید نیست که ما گشتیم بود شما هم بگردید هست ... تو همین سایت هم نمونههاش زیاده ... مشت نمونهی خروار ... اگر جایی که هستید نیست مهاجرت کنید جایی که بیشتر مؤمنخیز باشد!
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
زنان اکثرا دنبال مد و زیبایی هستند. الان جامعه طوری شده که چادر داره از مد میفته نه اینکه همه خانمها خوب نباشند. پس اگر بگردید بین همون دخترانی که چادر سر نمیکنند میتوانید دختر خوبی پیدا کنید که با شرایط شما یعنی داشتن حجاب موافقت کند
قبلا فکرمیکردم دورا بر خودم نیست ولی کلا دخترقانع ومومن نیست من فقط برای دین میخواستم ازدواج کنم
برای من مجرد یا متاهل تفاوتی نداره دیگه هم دنبالش نیستم
چون احتمالا خدا میخاد با تجرد آزمایشم کنه
دوستان من دوشنبه میرم زیارت حضرت اباعبدالله الحسین
خودمم باورم نمیشه دعوت شدم از دوستان پیشاپیش طلب
حلالیت دارم
دختری که بخاد بخاطر شوهرش چادرسرکنه وقتی ازدید شوهرش دورشد میزاره کناربهترکمی تعقل کنید
بسم رب الحیدر
سلام و ادب
چون بلد نیستم بقیه زندگی رو هم شیرین کنیم
البته که اوایل ازدواج یه سری تجربه ها و اتفاقات هست که ماه های اول رو تمایز میکنه
اما بعد از اون هم تجربه ها و اتفاقات جدید دیگه می افته که خیلی لذت بخشه
کاملاً موافقم
سلام دوستای گلم
امروز پیشنماز مسجد دانشگاهمون چند تا نکته طلایی گفت که بهتون می گم،
من و شما در حال حاضر تکلیفمون ازدواج کردنه!!، و زمانی که تکلیف مشخص باشه دیگه نباید بترسیم و دودو تا چار تا کنیم، پس فقط دنبال یار بگرد، مطمئن باش وقتی که زن گرفتی خدا خودش روزیشو می رسونه،
مگه نمی گن دختر برکته:khandeh!:،
اقا مهران اینجا جز ازدواج صحبت دیگر نکنی یوقتا:Graphic (56):گفته میشه مشاور ازدواج انجمن الان تو بیابونها داره دنبال جاده اسفالت میگرده:Black (12):
ها؟:Narahat:
اکی . مرا ببخشید بخاطر حرفم:Graphic (55)::ghalb:
چقدر راحت با چیدن چندتا کلمه پشت سر هم وظیفه اصلاح هم نوعان خودتون را از سرتون باز کردید. جای تاسف داره واقعا
خدا بهانه از کسی قبول نمیکنه
سلام
یه چیزی بگم؟
چرا انقدر این توی جامعه تکرار شد و میشه؟ اینقدر که حالت ترس میده به ادم استرس میگیریم و انگار داره تلقین میشه و خود به خود سر ادم میاد. نه؟
سلام
عاشقا اینجوری نیستن!
البته این حرف من نبود.
بله البته فقط شما مومن و پرهیزکار هستید. همین افراط و تفریطهاست که باعث میشه دخترا از ادمای مومن فراری بشن
یعنی چی؟ :Moteajeb!:
سلام
بنظرم بیشتر به این خاطر که ما اصل ازدواج که رسیدن بخداست رو با شهوت جابجا کردیم
زوج هایی که بروی هوس باهم ازدواج میکنند بعد از مدتی لذت بردن از هم دیکه واسشون رابطه جنسی عادی میشه و نسبت بهم بی میل میشن
یعنی اصلاح بدحجابی فقط با ازدواج با بدحجابان حل میشه؟:Moteajeb!:
یعنی یه دختر زیر 23 سال امید به اصلاحش هست. با این بهانه که ممکنه بعدا حجاب رو کنار بگذارند نمیشه از ازدواج فرار کرد. اونا هم یه آدمن مثل شما که نیاز به راهنمایی دارند و البته اگه ازشون بپرسید چرا بدحجابند خواهند گفت برای پیدا شدن خواستگار، برای اینکه پسرا اینطوری میپسندن.
چنین بهاته ای را برای مجرد ماندن خدا قبول نمیکند
منظورتون از "این" چیه؟
تیترتاپیک رو میگید؟
منم اینقدر بهم گفتن که به این باور رسیدم که حتما رخ میده و واسه همین پرسیدم که چرا اینطوریه و زندگی فقط اوایلش شیرینه؟
یکی از راههاش همینه. به شرط اینکه آدم بدونه با کی ازدواج میکنه یعنی چشم و گوش بسته هر کسی رو برای ازدواج انتخاب نکنه و بلد باشه چه برخوردی داشته باشه
سلام علیکم
با تشکر از شما
ببنید بزرگوران شاید بد نباشد این نکته را دقت داشته باشیم که اگر خانمی فقط به خاطر شوهرش حجاب را رعایت کند( حال اصلا فرض از سر عشق به شوهر هم باشد) مطمئن باشید به خاطر شوهرش هم کنار میگذارد!!
یعنی فرض اگر خدایی نکرده یک دفعه همسرش افتاد درمسیر اشتباه و نظراتش برگشت و به خانمش گفت دیگر نمیخواهم چادر بپوشی خانم هم چادر را کنار میگذارد!
اما اگر خانم بی حجابی به وسیله شوهرش پی به اشتباهش ببرد و متوجه اهمیت حجاب شود و حجاب را به صورت تعبدی بپذیرد هرچند به واسطه همسرش حجابش را رعایت نموده اما این حجاب برایش نهادینه است و قرار نیست کنار بگذارد،زیرا به خاطر شوهر حجاب را رعایت نمیکند بلکه به خاطر خداوند رعایت میکند هرچند درکنارش دل همسرش را نیز به دست آورده است، پس با تغییر عقاید همسر این خانم نظرش عوض نمیشود و حجابش نیز باقی می ماند
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
کسی که 23 سال نتونسته قبول کنه که چادر حجاب برتر هست و برای یه خانم بهتره، بعد از ازدواج هم نمی پذیره
یعنی شما صحیح میدونید که بریم خواستگاری یه دختر و بگیم اگه چادر بپوشی فقط باهات ازدواج میکنم؟:Moteajeb!:
ا

[FONT=arial]
[FONT=arial]«چمران» به روایت همسرش
ماجرای روسری قرمز با گلهای درشت/ اولین هدیه چمران به غاده قبل از ازدواج
در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.
[FONT=arial]
خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات:
سالها ار آرام گرفتن چمران میگذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخرهای پشت صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن، و روزهای جنگهای سرنوشتساز پایان یافتهاند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته، داستانی روایت میکند؛ «داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بینهایت.»
سالها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت، میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت میکند؛ «مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص.»31 خرداد مصادف است با سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران، مردی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته و زندگیاش سراسر شیدایی و دلداگی است.
گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس با توجه به سالروز شهادتِ مصطفی چمران، کتاب «نیمه پنهان ماه؛ چمران به روایت همسر شهید» به قلم حبیبه جعفریان را برای علاقمندان به آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار که انتشارات روایت فتح به تازگی آن را تجدید چاپ کرده معرفی میکند.
*نگفت این حجابش درست نیست
غاده جابر در ابتدای این کتاب به آشنایی با چمران میپردازد و به یکی از برخوردهای چمران در قبال بیحجابی خود اشاره میکند: «یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم.
[FONT=arial]
داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت
[FONT=arial]. من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی
[FONT=arial]گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.»
[FONT=arial] از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد - خودم متوجه میشدم - مرا به بچهها نزدیک کند.
میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. انشاءالله خودمان یادش میدهیم.»[FONT=arial] نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آنچنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. [FONT=arial]او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. نُه ماه ... نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.
[FONT=arial]
*چه کار کردید که غاده شما را ندید
[FONT=arial]دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید:
«غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟»غاده یادش بود چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.»
دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت:[FONT=arial] «مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم!» [FONT=arial]و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: [FONT=arial]«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»[FONT=arial]
[FONT=arial]
*برای مردم عجیب بود
[FONT=arial]مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت. برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها.
[FONT=arial]
*نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم
[FONT=arial]مامان به اوگفت: «شما میدانید این دختر که میخواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبحها که از خواب بلند میشود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، [FONT=arial]کسانی تختش را مرتب کردهاند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آوردهاند و قهوه آماده کردهاند. [FONT=arial]شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور که در خانهاش هست.» مصطفی خیلی آرام گوش داد و گفت: [FONT=arial]«من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»[FONT=arial]
[FONT=arial]
*خدا که میبیند
[FONT=arial]یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان - که لبنانی ها رسم دارند دور هم جمع میشوند - مصطفی موسسه ماند و نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههاشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست سیصد نفری که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم: «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر خوردید.» گفت: «این غذای مدرسه است.» گفتم: « شما دیر آمدید. بچهها نمیدیدند شما چه خوردهاید.» اشکش جاری شد، گفت: «خدا که میبیند.»
[FONT=arial]
*این بچه یک شیعه است
[FONT=arial]کمتر پیش آمد که خودروی قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچهای که در خاکهای کنار جاده نشسته و گریه میکند، پیاده نشود. پیاده میشد، بچه را بغل میگرفت، صورتش را با دستمال پاک میکرد و میبوسیدش. آن وقت تازه اشکهای خودش سرازیر میشد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را میشناسد.
[FONT=arial]مصطفی گفت: «نه، نمیشناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش میکشد و گریهاش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»
[FONT=arial]
*در پناه خداست که ترکت میکنم
[FONT=arial]در اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقتها دو روز یا چهار روز از م[FONT=arial]صطفی خبر نداشتم، پیدایش نمیکردم و بعد برایم یک کاعذ کوچک میآمد که «اَترُکُکِ لله» (در پناه خداست که ترکت میکنم). در لبنان هم این کار را میکرد، آنجا قابل تحمل بود. ولی یک بار در سردشت بودم، فارسی بلد نبودم، وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ میآید برای من «اَترُکُکِ لله» و میرفت و فقط من منتظر گوش کردن این که بگویندمصطفی تمام شد.
همه وجودم یک گوش میشد برای تلقی این خبر و خودم را آماده میکردم برای تمام شدن همه چیز.
[FONT=arial]
*اگر نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم
وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، غاده طاقت نمیآورد، میگفت: «بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.» و مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.» اما غاده که خیلی شبها از گریههای مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، میگفت: «اگر اینها که این قدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» آن وقت گریه مصطفی هقهق میشد، میگفت: «آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟»
*برو این مجسمه را بشکن
بعد از شهادت مصطفی، خواب دید مصطفی در صندلی چرخدار نشسته و نمیتواند راه برود. دوید، گفت: «مصطفی چرا این طوری شدی؟» گفت: «شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟ چرا سکوت کردید؟» غاده پرسید: «مگر چی شده؟» گفت: «برای من مجسمه ساختهاند. نگذار این کار را بکنند. برو این مجسمه را بشکن!» بیدار که شد نمیدانست مصطفی چه میخواسته بگوید. پرسوجو کرد و شنید که در دانشگاه شهید چمران اهواز، از مصطفی مجسمهای ساختهاند.کتاب «نیمه پنهان ماه» روایت همسر شهید مصطفی چمران از وی است که از زاویه دید همسر این شهید والا مقام تصویری از ایشان برای مخاطب ارائه نموده است. گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارسدر راستای ترویج و معرفی کتاب به مخاطبان خود در مناسبتهای مختلف اقدام به معرفی کتاب مینماید.
سلام علیکم
خیر ! بنده چنین مطلبی را نگفتم! شما تا میتوانید سعی کنید با هم کفو خودتان ازدواج کنید
بنده در تایید و تکمیل فرمایش جناب pzahra این مطلب را گفتم،،بنده حرفم این بود که نباید به خاطر شخص به دین روی بیاوریم زیرا به وسیله همان شخص هم از دین خارج خواهیم شد! باید اشخاص وسیله باشند برای شناخت اصل ،و ما به خاطر اصل دین را بپذیریم،یعنی فرض اگر خانمی اولش به خاطر شوهرش محجوب شد خوب است اما در ادامه باید به وسیله همان شوهر علت حجابش را بفهمد وگرنه باحجاب شدن فقط به خاطر شوهر ارزش چندانی ندارد(هرچند همین نیز خیلی بهتر از بی حجابی است و جای شکر دارد)
درمورد ازدواج با فرد فرض بی حجاب هم اگر فردی این ظرفیت را داشته باشد که بگوید با یک خانم بی حجاب ازدواج میکنم و اورا هدایت میکنم و بتواند این کار را انجام دهد بسیار هم خوب است وخیر دنبا و آخرت نسیبش شده است ان شاءالله،اما باید دقت داشته باشد که آن خانم به خاطر شخص آن آقا با حجاب نشوند بلکه به واسطه او با حجاب آشنا شده و برایش نهادینه شود
یازهرا(س)
مهران جان به نظر من تو این دوره زمان
ازدواج از ما ساقط چون پیداکردن دختر به بهای کل جوونیمون تموم میشه!
در این حد هم دیگه نیست!
ولی یه دوستی دارم از همکلاسیهام که پسر خوب و مذهبی هست
الان چند ساله متاهله ولی فقط عفد کردن هنوز ازدواج نکردن
یه بار داشتیم باهم صحبت میکردیم و من از این پیدا نکردن دختر خوب شاکی بودم
این دوستم میگفت روال کلی ازدواج دقیقا همینطوره برای همه و حداقل 3-4 سال باید بری و بیای و هی جواب رد بگیری تا آخر مورد پیدا کنی...واسه خودمم همینطور شد
:Ghamgin:
پس با این حساب ازدواج من میشه در 28 سالگی و سال 98 !!!!
بعد اگه بخواد مثل جناب باء سه سال اول زندگی هم تلخ باشه تازه از قرن بعد یعنی سال هزار و چهارصد و یک زندگی میتونه برای من شیرین بشه!
روانشناسان پاسخ بدهند:
آنچه زندگی را شیرین می کند ، محبت است.
محبت بر چه اساسی ایجاد می شود؟ آیا محبت ، فقط بین دو فرد از یک سنخ (هم فکر ) ایجاد می شود؟ یعنی لازمه محبت طبیعی (که از اول بوده باشد و خود بخود فوران بکند) ، هم سنخی است؟
(سئوالات فرعی: هم سنخی محض که شاید اصلا ممکن نباشد. در این صورت ، چه میزان همسنخی و در چه لایه ها و مدارهایی باید باشد تا بتوان دو نفر را همسنخ دانست)؟
یا اگر همسنخی نباشد ، رفتارهایی مثل گذشت و سعه صدر و ... می تواند باعث محبت شود؟ ( البته نه دیگر محبت طبیعی ، بلکه محبتی که به وسایلی ایجاد شده است).
اگر همسنخی باعث محبت شود >>> این محبت آسان به دست می آید. زیرا دو طرف ، هم سنخ هستند و نیاز چندانی به گذشت و صبر و سعه صدر و ... نیست.
اگر هم سنخی نباشد و رفتارهای خاص (سعه صدر و گذشت و ...) باعث محبت شود >>> این محبت به دست می آید ، اما با سختی و تحمل رنج. زیرا این رفتارها ، آسان نیستند.
اگر شریک زندگیتان ، هم سنخ شماست >> شکر الهی بجا آورید که کاشانه تان شیرین و گرم است.
اگر شریکتان همسنخ شما نیست اما هر دو نفرتان رفتارهای خاص را دارید >> باز هم شکر الهی به جا آورید که بالاخره زندگیتان گرم است گرچه کمی با رنج گرمایش تأمین می شود.
اگر شریک زندگی ، هم سنخ نباشد و او رفتارهای خاص را هم نداشته باشد و فقط شما با رفتارهای خاص زندگیتان را گرم نگه دارید >>> گر چه زنده هستید ، ولی در حکم "شهید" هستید ، بلکه بالاتر از شهید. زیرا شهید در یک لحظه جان می دهد و دیگر تمام می شود و ساکن جنات نعیم کوی دوست می شود ، اما شما دائماً در رنجی هستید که از جان دادن هم شدیدتر است.
در این حالت:
گوارا باد بر شما رسیدن به مقام صابران ، که: انّما يوفئ الصابرون اجرهم بغير حساب. (زمر - 10)
بیش از %90 پسران به خاطر ترس از فقر ویا جواب منفی
گرفتن به خاطر مسایل مالی اقدام به خواستگاری و ازدواج
نمیکنند
یه جایی میخوندم که روانشناسها میگن در زندگی خانوادگی تا 7 سال برای رسیدن به تفاهم ، وقت هست. اگر بیشتر طول کشید ، اون وقت "مشکل" حساب میشه.
اون زمان که با اون دختر نامزد کردم کخ فقط سه هفته طول کشید و بعد بهم خورد
قبل از نامزدی رفتیم کلاسهای اجباری آموزش پیش از ازدواج که همه باید طی کنن
اونجا میگفتن بعد از ازدواج تا حداکثر سه چهار سال ثبات در زندگی ممکنه نباشه. به تدریج باید در این سه سال ثبات افزایش پیدا کنه و همچنین علاقه به هم.یهم.یعنی بعد از سه سال باید حداکثری که طرفین میتونن عاشق هم باشن بهش رسیده باسن.
اگر به سه سال رسبد واین اتفاقات رخ نداده نشانه وجود مشکل هست.ییا اینکه علاقه زودتر از اینها به حداکثر برسه یا اینکه بعد از سه سال هنوز به حداکثر نرسیده باشه
لابد اونا برای حضرت نوح گفتن
نمیدونم چرا از دیشب تا حالا بخاطرزیارت
یارخوابم نمیبره
سرمهریه یا ثروت بهم خورد؟
سلام علیکم
خوشا به سعادتتان
ان شاءالله حرم مشرف شدید ،اگر یادتان ماند و توانستید برای کاربران سایت هم دعا بفرمایید
التماس دعا
یازهرا(س)