سلام از اینکه سعدی علیه الرحمه رو رو با خودتون قضاوت میکنید بخودم می بالم
و
از اینکه اشتباهات وزنی ابیاتتون رو با استاد شعر و ادب سعدی شیرازی هم پوشانی میکنید
تشکر و قدر دانی میکنم
من چنین جسارتی نکردم. عرضم این بود که اولاً شعرهای خودم هم چنین مشکلی داره و ادعای استاد بودن ندارم
ثانیاً حتی در اشعار شاعران بزرگی مثل جناب سعدی که به شخصه در برابر اونها هیچی نیستم ، چنین مواردی وجود داره
ضمناً من با دلیل حرف زدم و صحبتم همینطور روی هوا نبود
اما درمورد اینکه سعدی ، سعدی هست ، و ما ، ما
از نظر من سعدی و حافظ شدن و حتی بهتر از اونها شدن یه موضوع عجیب و غریب نیست و کاملاً امکان پذیره
اونها هم یه انسان بودن مثل ما که تونستن در زمینه ای پیشرفت کنن. پس چه دلیلی داره که سایر انسان ها نتونن؟
درمورد شعر هم که بارها گفتیم موضوع اجباری نیست. ارائهء موضوع بیشتر برای اینه که یک محور برای تاپیک وجود داشته باشه
شهره22;712904 نوشت:
من که زیاد بلد نیستم و در حد یه دیپلمه ادبیات نمیدونم چی به چیه اما اگر شعر قراره بگید
عرض کردم که نمیشه به این موارد گفت ایراد
یه جورایی چاره ای نیست و در هر شعری کم و بیش وجود داره. اما هر چی کمتر باشه شعر هم روان تر خونده میشه
و اینکه من کلاً ادبیات نخوندم بجز همون یکی دو کتاب توی دبیرستان که خیلیش هم یادم رفته :Nishkhand:
حالا یه صدای بلند بجاش قرار می دیم. مثلاً صدای "و":
مثل چله که بگیری ده ولی سییش برفت
مثل چله کو بگیری ده ولی سییش برفت
سلام و خدا قوت که اینقدر در شعر سر کار خانم ریز شدی .
بله اگه بخوای اینقدر حساسیت بخرج بدی حتی میتونی از سعدی و سایرین هم ایراد تخصصی بگیری .
هیچکس نمیتونه ادعا کنه همه اشعارش اینقدر بصورت مکانیزه با آهنگ موزون هست و مو لای درزش نمیره .
تازه در خصوص شعر خانم حبیبه که مثال زدید میتونه کلمه « چون » که یک واژه بسیط در شعر است جاگیرد :
مثل چله چون بگیری ده ، ولی ....
اما در شعر سعدی
Reza-D;712885 نوشت:
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
شما به مفهوم این دو عبارت نهفته در شعر توجه کنید :
به خون دیده پرورده ----- به خون ، از دیده پرورده
مشابهت مفهومی ندارد . یعنی شما مفهوم را فدای وزن کردید .
در شعر سعدی پرورش از خون دیده منظور است . در شعر نمونه شما مصداق خود خون است که از دیده پرورده .
تازه در مورد این مصرع خودتون :
Reza-D;712885 نوشت:
رفیق هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم
لفظ رفیق و رفیقی در شعر شما دو مفهوم را می رساند .
هر کدام را بگذاری یک برداشت منفرد برای مخاطب ایجاب میگردد .
رفیق هم سخن = یعنی یک رفیق که شاعر آن را مد نظر دارد و به او خطاب نهانی می کند .
رفیقی هم سخن = منظور هر کس در کسوت رفاقت باشد مد نظر است .
ببخشید که من هم ریز شدم . کمال همنشین در من اثر کرد .
سلام و خدا قوت که اینقدر در شعر سر کار خانم ریز شدی
سلام
اول اینکه من در شعر ایشون ریز نشدم. کلمات خیلی بار معنایی دارن!
شما فرمودید:
مرید الحسین (ع);712798 نوشت:
به نظرم متوجه طرز قرائتشون نمیشین . چون مشکلی ندارن و خیلی روانند
لذا من هم پاسخ این فرمایش شما رو دادم. ابتدای همون پست هم نوشتم:
Reza-D;712885 نوشت:
سلام مرید عزیز
من هم ابتدای صحبت به خود ایشون هم گفتم که چیزایی که میگم ایراد نیست فقط جای بهتر شدن داره
تعارف هم نکردم چون هم من اهل تعارف بیخودی نیستم و هم میدونم خانم "حبیبه" در این قید و بندها نیستن
اما دلیلم رو میگم هم خدمت شما هم خود ایشون
در مورد موضوع بعدی هم متاسفانه باز شما توجه نکردید
مرید الحسین (ع);712926 نوشت:
به خون دیده پرورده ----- به خون ، از دیده پرورده
مشابهت مفهومی ندارد . یعنی شما مفهوم را فدای وزن کردید
مرید الحسین (ع);712926 نوشت:
لفظ رفیق و رفیقی در شعر شما دو مفهوم را می رساند
من دقیقاً چه چیزی گفتم؟
Reza-D;712885 نوشت:
حالا بیایم
Reza-D;712885 نوشت:
بصورت مثالی یک صدای کشیده رو جایگزین میکنیم. مثلاً میگیم: رفیقی هم سخن....
Reza-D;712885 نوشت:
دیگه توضیح کامل نمیدم فقط
Reza-D;712885 نوشت:
بصورت مثالی اصلاحش میکنم:
مرا رازیست اندر دل به خون از دیده پرورده
یعنی شما فکر میکنید از نظر من جملهء: "به خون از دیده پرورده" اصلاً معنایی داره؟!
اینها فقط مثالی بود از کاربرد صدای بلند بجای کوتاه. عجیبه که به اون واضحی نوشتم: بصورت مثالی
اینها فقط مثالی بود از کاربرد صدای بلند بجای کوتاه. عجیبه که به اون واضحی نوشتم: بصورت مثالی
شاید من متوجه نمیشم . عفو بفرمایید استاد .
انتظار نداشته باش منی که شاگرد شا هستم بیشتر از خودتون بفهمم .
ما آنچه می فهمیم میگیم . بدون انتظار اینکه بهتر از بیان شما باشد .
من حقیر تر از آنم بخوام مانند شما باشم و ایراد شما را بگیرم . شما و اساتید بزرگواری همچون سرکار خانم حبیبه - من از دانسته های شما بهره می برم .
اگه مباحثه ی ما باعث رنجش شماست اساعه ادب نکنم دیگه .
شاید من متوجه نمیشم . عفو بفرمایید استاد .
انتظار نداشته باش منی که شاگرد شا هستم بیشتر از خودتون بفهمم .
ما آنچه می فهمیم میگیم . بدون انتظار اینکه بهتر از بیان شما باشد .
من حقیر تر از آنم بخوام مانند شما باشم و ایراد شما را بگیرم . شما و اساتید بزرگواری همچون سرکار خانم حبیبه - من از دانسته های شما بهره می برم .
اگه مباحثه ی ما باعث رنجش شماست اساعه ادب نکنم دیگه .
مرید عزیز من استاد نیستم. فقط اطلاعاتی در زمینهء شعر دارم. همین
اما درمورد نظرات شما ، به هیچ وجه ناراحت نشدم. هزاربار هم شما یا هر کسی دیگه از من ایراد بگیرید برای بار هزار و یکم منتظر میمونم
ولی انتظارم از شما فقط اینه که نظرات رو کامل بخونید ، شاید پاسخ شما در همون نظر موجود باشه
یه مورد هم هست اینکه من موسس تاپیک هستم و برای همین بیشتر تو کار بقیه سرک میکشم :Nishkhand:
باور کنید به جرات میدونم که همین الان شما ، خانم "حبیبه" ، خانم "یارب" ، خانم "شهره22" و سایر دوستان ایرادهای توی شعرهای من دیدید ولی مطرح نکردید
در واقع اینکه من اشعار دوستان رو بررسی میکنم دلیل اصلیش اینه که استارتر تاپیک هستم ، نه اینکه بیشتر از بقیه بدونم
به جان جان کری و دوستان نابابش *** به حرمت قدَم یاوران این خاکش
دلا دلالت خیری کنم بهانه مجوی** هر انچه گفت و شنید است در نظر دارش
یکی نظر نکنی سوی مردم عامی ** میان عهد اُخوت کجاست آثارش
همه برای دَمی یک کلید میدیدند** کلید گشته گم و خونبهای یارانش؟
مراد شهره از این گفتن و شنیدنها** همین بس است که گشته گواه یارانش
قافیه! این قافیه ها جور نیستن: نابابش ، خاکش ، یارانش
اما اینها درستن: دارش ، آثارشخیلی خلاصه:
چند کلمهء اول فقط در یک حرف مشترک هستن = ش
اما چند کلمهء دوم در چند حرف مشترک هستن = رش کلمات هم قافیه باید در بیش از یک حرف در انتها مشترک باشن
فقط همین. بقیش عالیه
حبیبه آخرش گشتی تو مغموم
منور بودی و گشتی تو محروم
همه عالم حسادتها بکردند
میان ماه تو انظار کردند
من اینسان دولتم طالع تو آنسان
من اینجا در سپاه جنگ اینسان
تو هر لحظه رَوی سویی نیایی
مرا در جنگ مشتاقان بیابی
همه شاعر همه معشوق بیتی
همه سرو و گل و لاله بهشتی
من اینجا را که پیدا کرده ام دنج
من این پای ملخ ندهم به صد گنج
تو هر جایی که خواهی اوستادی
میان ما چو فردوس برینی
اگر چه ملک یزدان پاک باشد
ولیکن جای تو در خُلد باشد
بیا ما را هماره رهنما باش
منور راهمان چون شعله ها باش
اگر جایی خطا کردیم در سایت
تو مشتاقانه ما را دلربا باش
دگر چیزی نمیگویم که شهره
همان دلواپس اندهگین باش
حبیبه آخرش گشتی تو مغموم
منور بودی و گشتی تو محروم
همه عالم حسادتها بکردند
میان ماه تو انظار کردند
من اینسان دولتم طالع تو آنسان
من اینجا در سپاه جنگ اینسان
تو هر لحظه رَوی سویی نیایی
مرا در جنگ مشتاقان بیابی
همه شاعر همه معشوق بیتی
همه سرو و گل و لاله بهشتی
من اینجا را که پیدا کرده ام دنج
من این پای ملخ ندهم به صد گنج
تو هر جایی که خواهی اوستادی
میان ما چو فردوس برینی
اگر چه ملک یزدان پاک باشد
ولیکن جای تو در خُلد باشد
بیا ما را هماره رهنما باش
منور راهمان چون شعله ها باش
اگر جایی خطا کردیم در سایت
تو مشتاقانه ما را دلربا باش
دگر چیزی نمیگویم که شهره
همان دلواپس اندهگین باش
و حالا همون اشکال در شعر سرکار خانم "حبیبه":
از انرژی هسته اش ماند و انرژیش برفت// مثل چله که بگیری ده،ولی سیش برفت
دیگر از این حق چه مانده با توافق جان من//مثل سرمایه که خوردی اصل و هم فییَش برفت
وزن شعر سرکار "حبیبه" چیه؟
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
اما وزن حقیقی در این بخش از شعر ایشون ، این هست: فاعلاتن فعلاتن (دومی بدون "ا")
که بگیری = فعلاتن (نه فاعلاتن) چون "ه" در واقع بصورت ـــِـــ خونده میشه ، یعنی صدای کوتاه
حالا یه صدای بلند بجاش قرار می دیم. مثلاً صدای "و":
مثل چله که بگیری ده ولی سییش برفت
مثل چله کو بگیری ده ولی سییش برفت
با سلام و احترام
از اینکه وقت گذاشتید و زحمت نقد و تصحیح را کشیدید متشکرم.
حُسن حوب = دو واژه ی هم معنی است .
در تمامم = منظور در تمام وجودم هست ؟
لیک باطن = اما باطن ..... اگر قراره بگید اما در باطن ... پس یه چیزی کم داره . مسلما منظورتون :اما باطن .. نیست که ؟ چون در آنصورت میخواهید در مورد باطن صحبت کنید نه اینکه بگید در آن چه خبر است .
اینها تذکرات مفهومی بود . تذکرات تفننی را برادر بزرگوارم رضا میدن .
حُسن حوب = دو واژه ی هم معنی است .
در تمامم = منظور در تمام وجودم هست ؟
لیک باطن = اما باطن ..... اگر قراره بگید اما در باطن ... پس یه چیزی کم داره . مسلما منظورتون :اما باطن .. نیست که ؟ چون در آنصورت میخواهید در مورد باطن صحبت کنید نه اینکه بگید در آن چه خبر است .
اینها تذکرات مفهومی بود . تذکرات تفننی را برادر بزرگوارم رضا میدن .
سلام و عرض ادب
متشکرم بابت وقت و نکات خوبتون . البته من منظورم شعر قبلی بود که که به خاطر ازدیاد پست ها به دو صفحه ی قبل انتقال پیدا کرده :ok:
ولی از اینکه لطف فرمودید و این شعر رو هم مورد بررسی قرار دادید متشکرم
حسن خوب.....بله شما درست میفرمایید. پس اگر به حسن خلق تغییر پیدا کنه به نظر درست میشه نه؟
منظور از تمامم دقیقا همون هست که شما فرمودید . منظور تمام وجود هست . البته من به این شکل به کار برده شده رو در اشعار دیگه ای هم شنیده بودم
منظور از لیک باطن.....همراه با جمله یکسری سکون بین کلمات هست . توضیح در مورد خود کلمه ی باطن نیست بلکه اما به بیت قبلی برمیگرده . اینطور که هرچند ظاهر از دست رفته ولی باطن نه . که بعد ویرگول، همین باطن بیشتر توضیح داده میشه . شاید اینطور درست تر باشه
لیک، باطن ! حسن خلقت در تمامم نقش بسته
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر *
اگر عزت خویش دادی ز دست
نبینی خوشی از چه هستی تو مست ؟!
برون آ تو از این ستایشگری
که کاری نیاید از این مهتری
به نانی بساز و نکن شکوه بیش
سرافکنده سازی تو یاران خویش!
سزاوار این ملت قهرمان
نباشد که سازش نماید عیان
نشاید ترحم نمودن پلنگ
که دندان نمایان نمود و دو چنگ
اگر دشمنت را زبون ساختی
ز صدر جهان واژگون ساختی
توانی دمی سر به سامان بری
ز عزت توانی که سود آوری!
پی نوشت:
* این بیت از جناب سعدی علیه الرحمه است
سید والا مقام اسک دین !
سعدی را ول کن خودت زین گل بچین
شعر سعدی مال قرن هفتم است
مثل جو اندر میان گندم است
شعر سجادی ز سعدی برتر است
چون که سجادی ز نسل حیدر است
سعدی معلوم نیست اصل وریشه اش
قدری قاطی است در اندیشه اش
سید والا مقام اسک دین !
سعدی را ول کن خودت زین گل بچین
شعر سعدی مال قرن هفتم است
مثل جو اندر میان گندم است
شعر سجادی ز سعدی برتر است
چون که سجادی ز نسل حیدر است
سعدی معلوم نیست اصل وریشه اش
قدری قاطی است در اندیشه اش
انرژی هسته ای اینک چه خواهم؟
تو خواهی در شب تیره پگاهم؟
نبینی طبع شعرم کور گشته؟
نمیدانی مقالم هفت و هشته؟
نمی دانم که کیک زرد چنده
گزینه های روی میز ،چرنده
بیا در این سرا باری بگیریم
جلوی ننگ و عاری را بگیریم
نه بابا ولکن اینجا جای ما نیست
ورای مصلحت،اینجا لقا نیست
غم نان و نداری در برم نیست
هوای مملکت اندر سرم نیست
دلم آواز یاری را شنیده است
که در تاب و تبش از تن رمیده است
غیر از ان نکته که شهره ز تو ناخشنود است
:Sham::hamdel::Sham:
در سراپای وجودت خبری نیست که نیست:Ghamgin:
***********************************
گفته شد بار غم عشق به منزل نرسد ******* سعدی از قافله عشق به جایی نرسد
گفته شد اول و آخر همه سجاد بود*********** گویی از گلشن معنی به زوالی نرسد
گفته شد باد بهاری چو که باشد سعدی******* رخصتش هم به حضور گل ما هم نرسد
چون که سجاد ملقّب به نیایشگری است********طاعت و ذکر و مناجات به جایی نرسد
یا که سعدی متخلص شده با ابیاتش********** با دو دیوانه مسیرش به گلستان نرسد
««هر که شد محرم دل در حرم یار بماند »** هر که در دشت جنون است به منزل نرسد
ای که سعدی همه ابیات تو شهد است و نبید**** روزگاری شد و قدر تو به حافظ نرسد
ما نگوئیم بدو میل به ناحق نکنیم***************
همه گفتند که سجاد به دوزخ نرسد!!
ما همینک همه را مخلص درگاه خدا************ خوانده بودیم ولیکن به مسیحا نرسد
چشم سعدی همه جا طالع میمون میدید********* کاش بدگویی او باز به شهره نرسد
شهره گفتا که نه پروای تغافل دارمم********* نه سر سرزنشم هست ،به جایی نرسد
کاش از جانب دِعبل و خزائی میگفت************* پیکی از عالم بالا که به دعوا نرسد
بهتر آنست که در جمع اسک دینان بود************* لاجرم غیبت سعدی به ثریا نرسد
نه این است و نه آن ، بل اینچنین است: یکــی بهتر یکــی هم بهترین است
تو ای خواهر ، گمان داری زوال است؟
چنان سعدی شدن ، امری محال است؟
اگر سعدی بُوَد پیک بهاری
ولی "سجاد" باشد چون قناری
خواهر گرامی عالی بود. دو سه بار خوندم شعر شما رو
باور کنید بدون کمترین تعارفی عرض میکنم وزن رو فوق العاده به کار میبرید. جوری که بعد از هر کلمه ناخودآگاه دوست داری کلمهء بعدی رو بخونی
فقط قافیه ها هماهنگ بشه دیگه هیچ مشکلی ندارن اشعار شما
ضمناً قابل توجه شما و سایر دوستان
میخوام موضوع جدید بگم :ok:
شگفتا شاعران غوغا نموده ست !
در این آورد گه دعوا نموده ست
سرِ سجاد وسعدی این همه چنگ !
شگفتا اسک دین و این همه رنگ !
یقین سجاد ز سعدی است والا
به مثل این زمین و عرش بالا
یکی عرش ودیگر فرش وزمین است
یکی انگشتر و دیگر نگین است
هلا ای شاعران ! سعدی ومعدی
به سان برق وطوفان است ورعدی
بیا سجاده را رنگین نمایند
چو سجادی چمن آذین نمایند
سلام و عرض ادب
صادق گرامی
من تعصبی روی هیچ کسی ندارم
تخلص سعدی و حافظ در شاعری بجای خود و لقب امام سجاد هم در جای خود زیباست
اما برای بالا بردن فرد ، مومن، مذهبی،امام و یا اسم زیبا باید حتما یکی رو سعدی معدی بخوانیم؟
صادق;713283 نوشت:
یکی عرش ودیگر فرش وزمین است
یکی انگشتر و دیگر نگین است
هلا ای شاعران ! سعدی ومعدی
به سان برق وطوفان است ورعدی
الانه ساعت 5 عصر هست قرارمون اینه که سر ساعت نماز بخونیم الانه میخوای نماز چی بخونی؟
لیله المبیت؟!
گفتگو ائین درویشی نبود************ ورنه با تو ماجرا ها داشتیم
شگفتا شاعران غوغا نموده ست !
در این آورد گه دعوا نموده ست
سرِ سجاد وسعدی این همه چنگ !
شگفتا اسک دین و این همه رنگ !
یقین سجاد ز سعدی است والا
به مثل این زمین و عرش بالا
یکی عرش ودیگر فرش وزمین است
یکی انگشتر و دیگر نگین است
هلا ای شاعران ! سعدی ومعدی
به سان برق وطوفان است ورعدی
بیا سجاده را رنگین نمایند
چو سجادی چمن آذین نمایند
سلام
من میخوام از اول ان شاءالله شعر رو شروع کنم .. میدونم سخته اما خب باید از یه جایی شروع کرد دیگه ..
همین آقا رضا معلومه اول از جاده خاکی شروع کرده ..:Nishkhand:. منم میخوام از این تاپیک شروع کنم .. ممنون میشم غلط هام رو بگیرین :ok:
و بگین چه سبک هایی بیشتر تمرین کنم .. چه نوع شعرهایی بیشتر بخونم تا طبعم شکوفا بشه ...:Mohabbat:
بسم الله الرحمن الرحیم
عبد سرای کعبه ات آمده بر درب خانه ات ای که مهربانی بر بنده ات نگاهی کن بر این عبد ذلیل مرده ات
:khandeh!:
کوتاه بود .. زیاد وقت نزاشتم روش .. سعی میکنم از این به بعد طولانی تر بگم :ok:
سلام و عرض ادب
صادق گرامی
من تعصبی روی هیچ کسی ندارم
تخلص سعدی و حافظ در شاعری بجای خود و لقب امام سجاد هم در جای خود زیباست
اما برای بالا بردن فرد ، مومن، مذهبی،امام و یا اسم زیبا باید حتما یکی رو سعدی معدی بخوانیم؟
الانه ساعت 5 عصر هست قرارمون اینه که سر ساعت نماز بخونیم الانه میخوای نماز چی بخونی؟
لیله المبیت؟!
گفتگو ائین درویشی نبود************ ورنه با تو ماجرا ها داشتیم
کار درویشی نباشد کار ما
کار ما باشد چو کار انبیا
بهر حق حرف می زنیم وکار نیز
این همه نیز است ودر گفتار نیز
آفرین بر شهره واین شعر پاک
آفرین بر آن نماز تابناک
***********
هنوز که شعر های پر ایراد من مورد بررسی قرار نگرفتند:ok:
البته میدانم گرفتن وقت اساتید کار درستی نیست . بهر حال من از حضور و اشعار شاعران زبر دست اسک دین هم لذت میبرم و هم استفاده میکنم . هرچه شما بفرمایید
سلام
((پر ایراد)) رو که قبول ندارم! کم ایراد درست تره
elina822;712854 نوشت:
ای که دل خوش کرده ای بر این توافق های واهی
میکَنـــی با این کلیـــد و ان کلیـــــد هر روز چاهی
گو که بر ما چیست معنی این همه میهن فروشی
زن بر این شیطان بد طینت دمی هم یک خروشی
این همــه ایـــران و ایرانـــی و غیــــرت در کنــــارت
از چه میترسیم که با لـــــــبخند میـــگردیم غــارت
هسته و بمب و ســـلاح و موشــک و ترس خیالی
نیستند جز یک بهانه ، عقـل هاشان گشته خالی
داد و فریاد و هوار و این همه تحـــریم و بمب بست
پشت پرده چهرهاشان ترس و ترس و ترس و ترسست
نیست ایران پنبه دانه ، نیست خاکش جای شیطان
گــــو بــر ان اشــــتر دلان دیر فهـــم خون به دنـــدان
گر فقط یک دم خیــــالی ، گر کند سویــــش نگاهی
پیش از انکه روی برگرداند و فکرش کند قصد تباهی
میشوم چون اب و اتش ، غیــرتــم چون باد و طوفان
میـــزنــــم از ریشـــه بنیـــاد و بنـــا
ی پســــت شیطان
بسیار عالی بود. ایراد خاصی ندیدم بجز همون مصرع که قرمز کردم
البته توی بیت آخر هم فکر میکنم یه حرف ((ی)) رو جا انداخته بودید و تایپ نکردید
اما اون مصرع که عرض کردم:
وزن شعر شما: فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن میشوم چون / آب و آتش / غیرتم چون / باد و طوفان
اما.... فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن
پیش از آنکه / روی برگر / داند و فک / رَش کند قص / دِ تباهیبخش قرمز رنگ اضافه ست
برای مثال میشه اینطور نوشت: گر فقط یک دم خیالی ، گر کند سویش نگاهی یا بریزد طــــرح شومی ، یا کند قصــد تباهی
نکتهء آخر هم ، همون چیزی که جناب "مریدالحسین" هم به درستی براتون توضیح دادن. اینکه گاهی جملات رو ناقص توی شعر میارید
مثلاً همین بیت بالا: گر فقط یک دم خیالی....
خیالی کند؟ خیالی نکند؟ خیالی به سرش بزند؟ کدامیک؟
جملهء بالا ناقصه و کاملش اینه: گر فقط یک دم خیالی کند اگر با شعر جور نمیشه کلمات رو عوض کنید. برای مثلاً میتونید کلمهء ((فقط)) رو حذف کنید و بگید: گر کند یک دم خیالی
جملهء بالا ناقصه و کاملش اینه: گر فقط یک دم خیالی کند
اگر با شعر جور نمیشه کلمات رو عوض کنید. برای مثلاً میتونید کلمهء ((فقط)) رو حذف کنید و بگید: گر کند یک دم خیالی
سلام و عرض ادب
متشکرم برای وقتی که میگذارید و نکات خوبتون
البته به نظر خودم هم یکم مشکل وزنی داشت ولی حالا که شما جدا کردید خیلی بهتر مشخص میشه .
راستش من این وزن هایی که قرار میدید رو دقیق یاد نمیگیرم ولی با همون بخش بخش کردن همیشه شعر میگم
...........................
در مورد جملات ناقص ، فکر میکردم بخشی که قابل حدس باشه نیاز به توضیح بیشتر نداره . و چون فعل در بخش دوم جمله به کار رفته نیازی به تکرار نداره ؟البته شاید بخاطر اطلاعات کم من باشه. به نظر شما این برداشت اشتباهه؟
Reza-D;713359 نوشت:
برای مثال میشه اینطور نوشت:
گر فقط یک دم خیالی ، گر کند سویش نگاهی
یا بریزد طــــرح شومی ، یا کند قصــد تباهی
ثُمَّ تابَ عَلَيهِم لِيَتُوبُوا إِنَّ اللهَ هُوَ التَوّابُ الرَّحِيمُ
سپس خداوند به آنها برگشت (توفيق توبه داد) تا توبه و برگشت کنند. خداوند بسيار توبه پذير مهربان است
توبه - 118
و بگین چه سبک هایی بیشتر تمرین کنم .. چه نوع شعرهایی بیشتر بخونم تا طبعم شکوفا بشه ...
بسم الله الرحمن الرحیم
عبد سرای کعبه ات آمده بر درب خانه ات
ای که مهربانی بر بنده ات
نگاهی کن بر این عبد ذلیل مرده ات
کوتاه بود .. زیاد وقت نزاشتم روش .. سعی میکنم از این به بعد طولانی تر بگم
با سلام و عرض ادب
استاد منو بخاطر این جوابیه عفو میکنند بقیه رو نمیدونم
اول اینکه برادر بزرگوار ماه مبارک رمضان تمام شد و هلال عید در ابروی یار باید دید!!!
موضوع برای اولین ابیات ما عید فطر بود که پر پر شد و شما هم نیومدید تا حالا
دوم اینکه شما با این فراست و علم و دانش سبک رو نمیخواد رعایت کنید
شما مختارید هر سبکی خواستید شعر بگید فقط یه نکته حضورتون بگم
ابیاتی که میسرائید سعی کنید اندازشون شبیه هم باشه((
زیاد در بند ردیف و قافیه نباشید ))
برای شما یکم زوده و بعدش اینکه سه مصرعی نسرائید !!!
سعی کنید دو بیتی 4 پاره و یا غزل بگید
مسمط و ترکیب بند و ترجیع بند هم دوستان هستند میگن
من اصولا در تیپ شعر طنز فعالم اما چون اعتقاد اکثر مدیران سایت بر این هست که شهره درگیری ذهنی داره یا حذف میشه متنهای ادبی من یا مورد بی مهری قرار میگیره برای همینم سعی میکنم زیادی درگیر نشم
در هر موضوع دو تا غزل میگم و حدود 70 درصد از دوستانم رو از دست میدم
نمیدونم چرا اما کلا اینجوریه
خب استاد من که ادعایی ندارم اقا رضا در خدمتتون هستند یکم با بیتتون کشتی بگیرم ببینم میشه کاریش کرد :
عبد سرای کعبه ات ***************آمده ام به درگهت
ای که به این امید من************ گشته مدام عاشقت
امده ام همی بدان**************** عبد ذلیل مرده ات
گشته مدام غرق تو***************مشتعل از رفاقتت...
خب استاد بر همین وزن ادامه بدید در خدمتیم البته همه استادند من هم شاگرد سرکار خانم حبیه اگر قبولم کنند وگرنه که همون جارو میکنم اتاق رو میرم بیرون
من چنین جسارتی نکردم. عرضم این بود که اولاً شعرهای خودم هم چنین مشکلی داره و ادعای استاد بودن ندارم
ثانیاً حتی در اشعار شاعران بزرگی مثل جناب سعدی که به شخصه در برابر اونها هیچی نیستم ، چنین مواردی وجود داره
ضمناً من با دلیل حرف زدم و صحبتم همینطور روی هوا نبود
اما درمورد اینکه سعدی ، سعدی هست ، و ما ، ما
از نظر من سعدی و حافظ شدن و حتی بهتر از اونها شدن یه موضوع عجیب و غریب نیست و کاملاً امکان پذیره
اونها هم یه انسان بودن مثل ما که تونستن در زمینه ای پیشرفت کنن. پس چه دلیلی داره که سایر انسان ها نتونن؟
درمورد شعر هم که بارها گفتیم موضوع اجباری نیست. ارائهء موضوع بیشتر برای اینه که یک محور برای تاپیک وجود داشته باشه
یه جورایی چاره ای نیست و در هر شعری کم و بیش وجود داره. اما هر چی کمتر باشه شعر هم روان تر خونده میشه
و اینکه من کلاً ادبیات نخوندم بجز همون یکی دو کتاب توی دبیرستان که خیلیش هم یادم رفته :Nishkhand:
برای اطلاعات دقیق تر درمورد مواردی که در پست شماره 200 عرض کردم و بحث اختیارات شاعری ، این لینک رو ببینید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%DB%8C
سلام و خدا قوت که اینقدر در شعر سر کار خانم ریز شدی .
بله اگه بخوای اینقدر حساسیت بخرج بدی حتی میتونی از سعدی و سایرین هم ایراد تخصصی بگیری .
هیچکس نمیتونه ادعا کنه همه اشعارش اینقدر بصورت مکانیزه با آهنگ موزون هست و مو لای درزش نمیره .
تازه در خصوص شعر خانم حبیبه که مثال زدید میتونه کلمه « چون » که یک واژه بسیط در شعر است جاگیرد :
مثل چله چون بگیری ده ، ولی ....
اما در شعر سعدی
شما به مفهوم این دو عبارت نهفته در شعر توجه کنید :
به خون دیده پرورده ----- به خون ، از دیده پرورده
مشابهت مفهومی ندارد . یعنی شما مفهوم را فدای وزن کردید .
در شعر سعدی پرورش از خون دیده منظور است . در شعر نمونه شما مصداق خود خون است که از دیده پرورده .
تازه در مورد این مصرع خودتون :
لفظ رفیق و رفیقی در شعر شما دو مفهوم را می رساند .
هر کدام را بگذاری یک برداشت منفرد برای مخاطب ایجاب میگردد .
رفیق هم سخن = یعنی یک رفیق که شاعر آن را مد نظر دارد و به او خطاب نهانی می کند .
رفیقی هم سخن = منظور هر کس در کسوت رفاقت باشد مد نظر است .
ببخشید که من هم ریز شدم . کمال همنشین در من اثر کرد .
[="Times New Roman"][="Black"]همین که رضا شعر میگه نشون میده دشمن چقدر در دل های ما نفوذ کرده. :geryeh: :geryeh:[/]
آفرین . دار تغییر - خیلی تشبیه جالبی است .
یه تقاضا : اگه منبعد پایان اشعارتون تخلص بذاری عالی میشه .
در نهایت کارهاتون تحسین بر انگیزه .
اول اینکه من در شعر ایشون ریز نشدم. کلمات خیلی بار معنایی دارن!
شما فرمودید:
در مورد موضوع بعدی هم متاسفانه باز شما توجه نکردید
من دقیقاً چه چیزی گفتم؟
Reza-D;712885 نوشت: Reza-D;712885 نوشت:
Reza-D;712885 نوشت: Reza-D;712885 نوشت:
یعنی شما فکر میکنید از نظر من جملهء: "به خون از دیده پرورده" اصلاً معنایی داره؟!
اینها فقط مثالی بود از کاربرد صدای بلند بجای کوتاه. عجیبه که به اون واضحی نوشتم: بصورت مثالی
شاید من متوجه نمیشم . عفو بفرمایید استاد .
انتظار نداشته باش منی که شاگرد شا هستم بیشتر از خودتون بفهمم .
ما آنچه می فهمیم میگیم . بدون انتظار اینکه بهتر از بیان شما باشد .
من حقیر تر از آنم بخوام مانند شما باشم و ایراد شما را بگیرم . شما و اساتید بزرگواری همچون سرکار خانم حبیبه - من از دانسته های شما بهره می برم .
اگه مباحثه ی ما باعث رنجش شماست اساعه ادب نکنم دیگه .
مرید عزیز من استاد نیستم. فقط اطلاعاتی در زمینهء شعر دارم. همین
اما درمورد نظرات شما ، به هیچ وجه ناراحت نشدم. هزاربار هم شما یا هر کسی دیگه از من ایراد بگیرید برای بار هزار و یکم منتظر میمونم
ولی انتظارم از شما فقط اینه که نظرات رو کامل بخونید ، شاید پاسخ شما در همون نظر موجود باشه
یه مورد هم هست اینکه من موسس تاپیک هستم و برای همین بیشتر تو کار بقیه سرک میکشم :Nishkhand:
باور کنید به جرات میدونم که همین الان شما ، خانم "حبیبه" ، خانم "یارب" ، خانم "شهره22" و سایر دوستان ایرادهای توی شعرهای من دیدید ولی مطرح نکردید
در واقع اینکه من اشعار دوستان رو بررسی میکنم دلیل اصلیش اینه که استارتر تاپیک هستم ، نه اینکه بیشتر از بقیه بدونم
سلام ابیات من توضیح نداشتند ؟:Sham:
قافیه!
این قافیه ها جور نیستن: نابابش ، خاکش ، یارانش
اما اینها درستن: دارش ، آثارش خیلی خلاصه:
چند کلمهء اول فقط در یک حرف مشترک هستن = ش
اما چند کلمهء دوم در چند حرف مشترک هستن = رش
کلمات هم قافیه باید در بیش از یک حرف در انتها مشترک باشن فقط همین. بقیش عالیه
سلام خدمت خواهر عزیزم:Gol:
گرچــه روزی رنــگ و رویــی کرده دنیـا بر تو بخشش
گرچه ظاهر چون گذشته نیست پر زرق و درخشش
لیک باطن ، حسن خوبت در تــمامــم نقـش بسته
یــــاد دریــــای علـــومـت در دل و فکــرم نشسته:ok::Gol::Gol:
الینا جان سلام ای خواهر خوب
سخنهایت مرا چون ذکر محبوب
دلم خون است از حسن نظرهات
بِعَینی یا حبیبی آن قدمهات
مرا شرمنده چون هر روز کردی
درون سینه ام پر سوز کردی
مرا وصفِ به حق "لا یعلمون" است
چه می دانم که بحرِ علم چون است؟
پ.ن
سپاس خواهر عزیزم:hamdel:
منور بودی و گشتی تو محروم
همه عالم حسادتها بکردند
میان ماه تو انظار کردند
من اینسان دولتم طالع تو آنسان
من اینجا در سپاه جنگ اینسان
تو هر لحظه رَوی سویی نیایی
مرا در جنگ مشتاقان بیابی
همه شاعر همه معشوق بیتی
همه سرو و گل و لاله بهشتی
من اینجا را که پیدا کرده ام دنج
من این پای ملخ ندهم به صد گنج
تو هر جایی که خواهی اوستادی
میان ما چو فردوس برینی
اگر چه ملک یزدان پاک باشد
ولیکن جای تو در خُلد باشد
بیا ما را هماره رهنما باش
منور راهمان چون شعله ها باش
اگر جایی خطا کردیم در سایت
تو مشتاقانه ما را دلربا باش
دگر چیزی نمیگویم که شهره
همان دلواپس اندهگین باش
تو که خود شهره ی بازاری
منمای جان دل مردم آزاری
اینهمه تلطّف از سایرین بینی
عاقبت از هر چه نیز بیزاری
گر تو باشی هم آنچه می خواهند
نکنی هر دم از نگاهشان زاری
دیده ی مهر باشد این نگاه ، گر دانی
گر کنی شکوه ، چون سفیر نیزاری
شاعر بگفت زو حکایت غم
گو شکوه از چه جان من داری ؟
سلام ای شهره جان ای نازنینم
مگو دیگر چُنانی یا چنینم
همه در این تاپیک استاد هستند
به عشق شعر، چون فرهاد هستند
أنا تلمیذةٌ فی جمعِ أعلام
و انتِ شهرةٌ فی الخاصِ والعام
پ.ن
با سپاس فراوان:hamdel:
همچنین تشکر بسیار از خواهر عزیزم که همیشه و همه جا از لطفت بهرمند میشم:Gol::Gol::Gol:
...............................................................................
دوستان اگر نظری در مورد شعر من هم دارید بفرمایید:ok:
با سلام و احترام
از اینکه وقت گذاشتید و زحمت نقد و تصحیح را کشیدید متشکرم.
عالی بود . اما :
حُسن حوب = دو واژه ی هم معنی است .
در تمامم = منظور در تمام وجودم هست ؟
لیک باطن = اما باطن ..... اگر قراره بگید اما در باطن ... پس یه چیزی کم داره . مسلما منظورتون :اما باطن .. نیست که ؟ چون در آنصورت میخواهید در مورد باطن صحبت کنید نه اینکه بگید در آن چه خبر است .
اینها تذکرات مفهومی بود . تذکرات تفننی را برادر بزرگوارم رضا میدن .
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر *
اگر عزت خویش دادی ز دست
نبینی خوشی از چه هستی تو مست ؟!
برون آ تو از این ستایشگری
که کاری نیاید از این مهتری
به نانی بساز و نکن شکوه بیش
سرافکنده سازی تو یاران خویش!
سزاوار این ملت قهرمان
نباشد که سازش نماید عیان
نشاید ترحم نمودن پلنگ
که دندان نمایان نمود و دو چنگ
اگر دشمنت را زبون ساختی
ز صدر جهان واژگون ساختی
توانی دمی سر به سامان بری
ز عزت توانی که سود آوری!
پی نوشت:
* این بیت از جناب سعدی علیه الرحمه است
سلام و عرض ادب
متشکرم بابت وقت و نکات خوبتون . البته من منظورم شعر قبلی بود که که به خاطر ازدیاد پست ها به دو صفحه ی قبل انتقال پیدا کرده :ok:
ولی از اینکه لطف فرمودید و این شعر رو هم مورد بررسی قرار دادید متشکرم
حسن خوب.....بله شما درست میفرمایید. پس اگر به حسن خلق تغییر پیدا کنه به نظر درست میشه نه؟
منظور از تمامم دقیقا همون هست که شما فرمودید . منظور تمام وجود هست . البته من به این شکل به کار برده شده رو در اشعار دیگه ای هم شنیده بودم
منظور از لیک باطن.....همراه با جمله یکسری سکون بین کلمات هست . توضیح در مورد خود کلمه ی باطن نیست بلکه اما به بیت قبلی برمیگرده . اینطور که هرچند ظاهر از دست رفته ولی باطن نه . که بعد ویرگول، همین باطن بیشتر توضیح داده میشه . شاید اینطور درست تر باشه
لیک، باطن ! حسن خلقت در تمامم نقش بسته
حالا چطور شد؟
حالا عالی شد .
من توانایی بررسی و نقد را ندارم . آنچه گفتم چیزایی بود که بنظر حقیرم آمد .
ولی توضیحاتی که فرمودید توجیهات خوبی بودند . احسنت بر شما .
اونا رو اگه ببینم نظرمو میگم . چشم .
اتفاقا خیلی هم خوب مورد بررسی قرار دادید. متشکرم
باز هم ممنون از وقتی که شما و دوستان دیگر میگذارید.
سید والا مقام اسک دین !
سعدی را ول کن خودت زین گل بچین
شعر سعدی مال قرن هفتم است
مثل جو اندر میان گندم است
شعر سجادی ز سعدی برتر است
چون که سجادی ز نسل حیدر است
سعدی معلوم نیست اصل وریشه اش
قدری قاطی است در اندیشه اش
سلام و هم ادب دارم من استاد
ولی اندیشه ای در جانم افتاد
سخن از سعدی نیکو مقال است
و یا سجاد آن فرخنده فال است؟
کنون مدحِ رفیق خویش کردید؟
و یا شبهه به سعدی بیش کردید؟
اگر سعدی در این جا بود حتما
بگفتا صادقا دل ریش کردید!!!!
عذرخواه
نه این است و نه آن ، بل اینچنین است:
یکــی بهتر یکــی هم بهترین است
تو ای خواهر ، گمان داری زوال است؟
چنان سعدی شدن ، امری محال است؟
اگر سعدی بُوَد پیک بهاری
ولی "سجاد" باشد چون قناری
که خوش آواز و خوش الوان کلام است
زِ من بر هر کلامش یک سلام است
سلامی میدهم بر شعر "سجاد"
که با نظمش مرا حالی دگر داد
کلامش بی گمان جادوی عشق است
و عطر بیت بیتش بوی عشق است
کلامش نــــور از قــــرآن گرفته
که هم بخشیده جان ، هم جان گرفته!
نوایش هم نوا با اهل بیت است
کمی از دعبل و قدری کمیت است
اگر "صادق" کلامش را ستوده
دلیلش بیخود و بی رَه نبوده
مرا نامم به آنی مفتخـــر بـــاد
که باشم لحظه ای شاگرد "سجاد"
بلی اما ولی آیا کمی نه بعله شاید
نمی دانم چه گویم با شما امروز باید!!!!!
سلام دوستان
انرژی هسته ای اینک چه خواهم؟
تو خواهی در شب تیره پگاهم؟
نبینی طبع شعرم کور گشته؟
نمیدانی مقالم هفت و هشته؟
نمی دانم که کیک زرد چنده
گزینه های روی میز ،چرنده
بیا در این سرا باری بگیریم
جلوی ننگ و عاری را بگیریم
نه بابا ولکن اینجا جای ما نیست
ورای مصلحت،اینجا لقا نیست
غم نان و نداری در برم نیست
هوای مملکت اندر سرم نیست
دلم آواز یاری را شنیده است
که در تاب و تبش از تن رمیده است
:Sham::hamdel::Sham:
در سراپای وجودت خبری نیست که نیست:Ghamgin:
***********************************
گفته شد بار غم عشق به منزل نرسد ******* سعدی از قافله عشق به جایی نرسد
گفته شد اول و آخر همه سجاد بود*********** گویی از گلشن معنی به زوالی نرسد
گفته شد باد بهاری چو که باشد سعدی******* رخصتش هم به حضور گل ما هم نرسد
چون که سجاد ملقّب به نیایشگری است********طاعت و ذکر و مناجات به جایی نرسد
یا که سعدی متخلص شده با ابیاتش********** با دو دیوانه مسیرش به گلستان نرسد
««هر که شد محرم دل در حرم یار بماند »** هر که در دشت جنون است به منزل نرسد
ای که سعدی همه ابیات تو شهد است و نبید**** روزگاری شد و قدر تو به حافظ نرسد
ما نگوئیم بدو میل به ناحق نکنیم***************
همه گفتند که سجاد به دوزخ نرسد!!ما همینک همه را مخلص درگاه خدا************ خوانده بودیم ولیکن به مسیحا نرسد
چشم سعدی همه جا طالع میمون میدید********* کاش بدگویی او باز به شهره نرسد
شهره گفتا که نه پروای تغافل دارمم********* نه سر سرزنشم هست ،به جایی نرسد
کاش از جانب دِعبل و خزائی میگفت************* پیکی از عالم بالا که به دعوا نرسد
بهتر آنست که در جمع اسک دینان بود************* لاجرم غیبت سعدی به ثریا نرسد
نه این است و نه آن ، بل اینچنین است:یکــی بهتر یکــی هم بهترین است
تو ای خواهر ، گمان داری زوال است؟
چنان سعدی شدن ، امری محال است؟
اگر سعدی بُوَد پیک بهاری
ولی "سجاد" باشد چون قناری
ابتدا عرض کنم که: بلی اما ولی آیا کمی نه بعله شاید :Kaf:
و بعد....
شما هر آنچه گویید عین مِهر است
(نجم بنده و سپهر شما) "رضا" گر پاسخی بر شعرتان دادکه نجمی را چه چالش با سپهر است؟
دهد پس درسهایش پیش استاد
خواهر گرامی عالی بود. دو سه بار خوندم شعر شما رو
باور کنید بدون کمترین تعارفی عرض میکنم وزن رو فوق العاده به کار میبرید. جوری که بعد از هر کلمه ناخودآگاه دوست داری کلمهء بعدی رو بخونی
فقط قافیه ها هماهنگ بشه دیگه هیچ مشکلی ندارن اشعار شما
میخوام موضوع جدید بگم :ok:
شگفتا شاعران غوغا نموده ست !
در این آورد گه دعوا نموده ست
سرِ سجاد وسعدی این همه چنگ !
شگفتا اسک دین و این همه رنگ !
یقین سجاد ز سعدی است والا
به مثل این زمین و عرش بالا
یکی عرش ودیگر فرش وزمین است
یکی انگشتر و دیگر نگین است
هلا ای شاعران ! سعدی ومعدی
به سان برق وطوفان است ورعدی
بیا سجاده را رنگین نمایند
چو سجادی چمن آذین نمایند
سلام و عرض ادب
صادق گرامی
من تعصبی روی هیچ کسی ندارم
تخلص سعدی و حافظ در شاعری بجای خود و لقب امام سجاد هم در جای خود زیباست
اما برای بالا بردن فرد ، مومن، مذهبی،امام و یا اسم زیبا باید حتما یکی رو سعدی معدی بخوانیم؟
الانه ساعت 5 عصر هست قرارمون اینه که سر ساعت نماز بخونیم الانه میخوای نماز چی بخونی؟
لیله المبیت؟!
گفتگو ائین درویشی نبود************ ورنه با تو ماجرا ها داشتیم
شعرتون واقعا واقعا واقعا عالی ،بسیار زیبا و بجا بود
بهتون افتخار میکنم
ممنونم ازتون
بهین استاد ما صادق چه جنگی؟
میان اسک دین جویی چه رنگی؟
زبانِ شعر در سعدی فقط نیست
معلم باشد او، این حرفها چیست؟
پسِ سعدی همه اخلاقیان زو
کنند نقل معانی، زین نمط گو
حق سعدی به اخلاق و هنر چیست؟
یقین در این میانه نمره اش بیست
یکی استاد بودم در طریقت
همی می گفت اسرار و حقیقت
همو سعدی به مولاناش ارجح
بگفتا سعدی است خورشید و او مه
گلستانش همه ارباب جان است
به بستان اندرش حق در عیان است
ببخش استاد این جرّ و جدلها
مرا توبیخ، بیش از این مفرما
پ.ن
استاد گرامی برای همه مفرد گویی ها
عذرخواهم.
سلام و عرض ادب
در تایید سخن شما
اگرچه سعدی است و فخر دنیای مشاعیر
کجا در در عالمی همتای سجادی شود پیر
یکی پا در مســـیر حـــیدر و زهـــرا گـــذارد
یکی در جستجوی این مسیر افســانه دارد
یکی استادی و اندیشــــه اش عالم گرفته
یکی ابیـــــات و اشعارش دلم را غم گرفته
یکی در ارزوی قرب محـــبوبش دهد دست
یکی در راه شاگردی اســتادم شود مست
....
نه اینکه سعدی ای در شاعری چین است و چون است
ولی استاد ما در عالمی و شاعــری فخرکــــــنون است
سلام و عرض ادب
هنوز که شعر های پر ایراد من مورد بررسی قرار نگرفتند:ok:
البته میدانم گرفتن وقت اساتید کار درستی نیست . بهر حال من از حضور و اشعار شاعران زبر دست اسک دین هم لذت میبرم و هم استفاده میکنم . هرچه شما بفرمایید
سلام
من میخوام از اول ان شاءالله شعر رو شروع کنم .. میدونم سخته اما خب باید از یه جایی شروع کرد دیگه ..
همین آقا رضا معلومه اول از جاده خاکی شروع کرده ..:Nishkhand:. منم میخوام از این تاپیک شروع کنم .. ممنون میشم غلط هام رو بگیرین :ok:
و بگین چه سبک هایی بیشتر تمرین کنم .. چه نوع شعرهایی بیشتر بخونم تا طبعم شکوفا بشه ...:Mohabbat:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای که مهربانی بر بنده ات
نگاهی کن بر این عبد ذلیل مرده ات
کار درویشی نباشد کار ما
کار ما باشد چو کار انبیا
بهر حق حرف می زنیم وکار نیز
این همه نیز است ودر گفتار نیز
آفرین بر شهره واین شعر پاک
آفرین بر آن نماز تابناک
***********
خیالم رهزن جان شد نمیدانم که تنهایم
گمان کردیم مسجود ملایک خوانیم اما
نمیدانم میان عالم بالا چه تنهایم
«غزل گفتی و دُر سفتی بیا با ما به میخانه»»
که تا زائل شود مستی ،نپندارم که تنهایم
میان ماه من تا اوج گردن بس مسافت هاست
تو اما طاقت یک دم نداری بس که تنهایم
بیا ای ماهرو سجاده ات را در برم بردار
که تا یکدم بیاسایم که تنهام که تنهایم
که جمله شیعیانش در زمین گردند مستغنی
ز بس در عالم والا مقدر کرد تنهایم((خداوند))
نه تنهایم که تنهایم برای او مسجّل کرد
ورود شیعیانش را به خُلد و باز تنهایم
نمیدانم چرا با اینهمه تنهایم گاهی
گلستان تا بیابم بیت تنهایمروم سوی
همی
شهره به جایی بس گرفتاری نمیدانی:Moteajeb!:که از اسباب تنهایی ، تو تنهایی تو تنهایی:Gol:
به نام خدا
سلام استاد سجاد أفقهِ دهر!
پر آوازه شده نزدِ همه شهر
سلام ای شاعرِ فرخنده گفتار
سلام ای خُلقت از آئینه سرشار
مرا می بخشی ار تندی نمودم
به مدحِ حضرتت کندی نمودم
ولی ای سیّد نیکو خصائل
میان مدح ما سعدی است حائل
اگر سعدی نبودی در میانه
شما أشعر بُدی بی چون و چانه!
در این تنهایی دلگیر و پی در پی حواست نیست؟
یکی هر لحظه و هرجا مگر پشت و پناهت نیست؟
همو کافیست در دنیای بی داد و پر از سختی
دمی راز و نیاز و سجده اش اوای خوشبختی
من و امثال من همچون گذرگاهـــیم در راهــت
در این وادی کسی جز او نباشد یار و همراهت
توکل کن ، توکل کن ، قدم بردار و محکم بایست
چنان باران پر از ساز وسبک مانند شبنم بایست :Gol:
سلام
((پر ایراد)) رو که قبول ندارم! کم ایراد درست تره
بسیار عالی بود. ایراد خاصی ندیدم بجز همون مصرع که قرمز کردم
البته توی بیت آخر هم فکر میکنم یه حرف ((ی)) رو جا انداخته بودید و تایپ نکردید
اما اون مصرع که عرض کردم:
وزن شعر شما:فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن
میشوم چون / آب و آتش / غیرتم چون / باد و طوفان اما....
فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن
پیش از آنکه / روی برگر / داند و فک / رَش کند قص / دِ تباهی بخش قرمز رنگ اضافه ست
برای مثال میشه اینطور نوشت:
گر فقط یک دم خیالی ، گر کند سویش نگاهی
یا بریزد طــــرح شومی ، یا کند قصــد تباهی
نکتهء آخر هم ، همون چیزی که جناب "مریدالحسین" هم به درستی براتون توضیح دادن. اینکه گاهی جملات رو ناقص توی شعر میارید
مثلاً همین بیت بالا: گر فقط یک دم خیالی....
خیالی کند؟ خیالی نکند؟ خیالی به سرش بزند؟ کدامیک؟
جملهء بالا ناقصه و کاملش اینه: گر فقط یک دم خیالی کند
اگر با شعر جور نمیشه کلمات رو عوض کنید. برای مثلاً میتونید کلمهء ((فقط)) رو حذف کنید و بگید: گر کند یک دم خیالی
سلام برادر عزیز
تشکر بابت قرار دادن این بیت زیبا
پست اول رو مطالعه بفرمایید برادر. تشکر
سلام و عرض ادب
متشکرم برای وقتی که میگذارید و نکات خوبتون
البته به نظر خودم هم یکم مشکل وزنی داشت ولی حالا که شما جدا کردید خیلی بهتر مشخص میشه .
راستش من این وزن هایی که قرار میدید رو دقیق یاد نمیگیرم ولی با همون بخش بخش کردن همیشه شعر میگم
...........................
در مورد جملات ناقص ، فکر میکردم بخشی که قابل حدس باشه نیاز به توضیح بیشتر نداره . و چون فعل در بخش دوم جمله به کار رفته نیازی به تکرار نداره ؟البته شاید بخاطر اطلاعات کم من باشه. به نظر شما این برداشت اشتباهه؟
کاملا درست و خوب . ممنون
خب قرار بود موضوع جدید بگم:
نه عقلی به سامان نه هوشی به جای
نه اندیشه ای و نه فکری و رای
نه راهی برفته نه مقصد پدید
نه بالی و نه مرکبی و نه پای
زمن دیگر از من نماندست هیچ
بجز اشک سوزان و هویی و های
من این بی نوایی تو خود شاهدی
به جز درگه تو نبردم به جای
اگر هم بگفتم به بوی تو بود
تو اکنون کرم کن به من باز آی
حزین و غمین و سر افکنده ام
در این حال حیرت مرا ره نمای
حبیبه
ثُمَّ تابَ عَلَيهِم لِيَتُوبُوا إِنَّ اللهَ هُوَ التَوّابُ الرَّحِيمُ
سپس خداوند به آنها برگشت (توفيق توبه داد) تا توبه و برگشت کنند. خداوند بسيار توبه پذير مهربان است
توبه - 118
:Kaf:
با سلام و عرض ادب
استاد منو بخاطر این جوابیه عفو میکنند بقیه رو نمیدونم
اول اینکه برادر بزرگوار ماه مبارک رمضان تمام شد و هلال عید در ابروی یار باید دید!!!
موضوع برای اولین ابیات ما عید فطر بود که پر پر شد و شما هم نیومدید تا حالا
دوم اینکه شما با این فراست و علم و دانش سبک رو نمیخواد رعایت کنید
شما مختارید هر سبکی خواستید شعر بگید فقط یه نکته حضورتون بگم
ابیاتی که میسرائید سعی کنید اندازشون شبیه هم باشه((
زیاد در بند ردیف و قافیه نباشید ))برای شما یکم زوده و بعدش اینکه سه مصرعی نسرائید !!!
سعی کنید دو بیتی 4 پاره و یا غزل بگید
مسمط و ترکیب بند و ترجیع بند هم دوستان هستند میگن
من اصولا در تیپ شعر طنز فعالم اما چون اعتقاد اکثر مدیران سایت بر این هست که شهره درگیری ذهنی داره یا حذف میشه متنهای ادبی من یا مورد بی مهری قرار میگیره برای همینم سعی میکنم زیادی درگیر نشم
در هر موضوع دو تا غزل میگم و حدود 70 درصد از دوستانم رو از دست میدم
نمیدونم چرا اما کلا اینجوریه
خب استاد من که ادعایی ندارم اقا رضا در خدمتتون هستند یکم با بیتتون کشتی بگیرم ببینم میشه کاریش کرد :
عبد سرای کعبه ات ***************آمده ام به درگهت
ای که به این امید من************ گشته مدام عاشقت
امده ام همی بدان**************** عبد ذلیل مرده ات
گشته مدام غرق تو***************مشتعل از رفاقتت...
خب استاد بر همین وزن ادامه بدید در خدمتیم البته همه استادند من هم شاگرد سرکار خانم حبیه اگر قبولم کنند وگرنه که همون جارو میکنم اتاق رو میرم بیرون