╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام
عرض ادب و احترام
شما چقدر به مرگ خودتون فکر می کنید؟
فکر کنم بحث امروز این باشه
سرکار مهر خودشون میان توضیح می دهند

سلام
عرض ادب و احترام
شما چقدر به مرگ خودتون فکر می کنید؟
فکر کنم بحث امروز این باشه
سرکار مهر خودشون میان توضیح می دهند

سعی میکنم بهش فکر نکنم..فقط میخوام خوب زندگی کنم و خوب بمیرم..همین..:Gol::Gol:

ذهــــن مـــا بــاغـــــچـــه ایست..:Gol:
گـــــــل در آن بــــایــد کـــاشـــت..:Gol::Gol:
تا نـــرویــــد عـــلف هـــرز در آن..:Gol::Gol::Gol:
زحمتِ کاشــــتن یـــک گـــــل ســــرخ..:Gol::Gol::Gol::Gol:
کـــمـــتر از زحمتِ برداشتنِ هــرزگـــیِ آن عـــلـــف است..:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

شما چقدر به مرگ خودتون فکر می کنید؟

اللهم عجل لولی الفرج

می خواهم به کشتن دیگران فکر کنم
مخصوصا عاملین رعب و وحشت در دل مردم:Nishkhand:

این چه موضوعی بود دیروز
فکر احساسات مردم نبودید؟

بابا مردم دل دارند دوستان و آشنایانشون براشون مهم اند:Gol:

مهدی دم دست باشی شهیدت می کنم:khaneh:

به نام خدا.

آقا اجازه؟ من از افرادی که موضوع انتخاب میکنن گلایه دارم. همه اش مرگ و مردن و موج منفی! :Ghamgin: کمی از زندگی بگید بی زحمت.

ستایشگر :Gol:

من هر شب موقع خواب تمام کارای روزمو زیر و رو می کنم و با خودم میگم اگه الان عزرائیل بیاد سراغم چقدر امادگی دارم
یک شب از بس فکر کردم که انگاری دودقه به عمرم مونده بود وحشت برم داشت میدونید براچی؟؟؟
چون هنوز اماده نیستم
چون ادم خوبی نشدم هنوز از مرگ میترسم
مرگ برا اونایی خوبه که پاک و خوبن
نه برای من که هر شب با وحشت میخوابم
نکنه فردا بیدار نشم؟
وای اگه بمیرم کی حلالیت بطلبم همش درگیر این موضوعام:Ghamgin:

سلام
خوب اتفاقا درگير يه موضوع قراني هستم در خصوص زندگي
قصد داشتم مطلب گيرم بياد بذارم برا همه دوستان
ولي شايد دوستان قرآن و حديث قبلا كار كرده باشند

راهكارهاي قرآني براي يك زندگي سعادتمند


اول بايد رفت سراغ موضوعات قرآني يه سرچ كردم متاسفانه انجمن هاي متفاوتي اقدام به بحث و گفتگو از موضوعات قرآني كرده بودند
و متاسفانه هيچ لينكي از اين سايت گوگل نداد.منم تو يكيش عضو شدم
اما من در بعد سلامت روان مي خوام ببينم قرآن چه ديدگاهي داره و در مجموع چه آياتي در خصوص آرامش رواني مطلب دارند؟
خوب دوست عزيز ستايشگر اين بحث خوبه شروع كنيم.

سلام روز بخیر
باز که دوباره مردن
این موضوع راهکارهای قرآن برای زندگی خوبه ها.
ولی فکر کنم یه چند نفر بشن متکلم وحده وهمه نتونن شرکت کنند(بهتر حداقل یکم استفاده میکنیم)
مرگ خودم:khaneh:
دیروز که گفتم توهم زیاد میزنم به مردن خودم فکر میکنم تا سر مزارهم میریم ولی دیگه به گریه های مامان بابام که فکر میکنم گریم میگیره
ولی همیشه تواین فکرم که دراولین فرصت برم یه عکس خوب بگیرم که واسه مراسم عکس خوب وشیک داشته باشم.
حالا چی میشه واسه منم تو محل هجله ببندن خب منم جوون مرگ شدم دیگه:Ghamgin:این هجله فکر کنم فقط واسه پسراس!!!!!!
همین چند وقته پیش واسه یکی از دانشجوهای دانشکده همکلاسیاش مراسم گرفته بودن منم به دوستام گفتم مدیونید اگه واسه من مراسم نگیرید
واسه تشریفاتشم سفارش کردم که حتما ازین کیک شکلاتی جدیدا بذارید شیرینی میکادو ندیدها.قسمت خانمام حتما عکسمو بذارید ولی مدیونید اگه تو اعلامیه عکس بذارید:ok:
ولی اگه به بعداز سرازیری قبر فکر نمیکنم از ترسم نیست ها.اتفاقا خیلی شجاعم چون فکر میکنم امام رضا قول دادن بیان دیدنم میان خب وقتی بیان دیگه ترس نداره.هرچیم بپرسن اولی رو میگم الله دیگه بعدش میگم هر چی امیر المومنینم بگه.حله دیگه...پارتی دار میشیمو همون قضیه ی بالگردو و وی آی پی ودربست بهشته...

سلام
همه ميتونند شركت كنند
حداقل ميتونند به فارسي موضوع بدن
مثلا بگن به نظر ما ايمان ميتونه نقش مهمي در آرامش روان داشته باشه
به كارشناسان كمك كنيد
همين موضوعات رو كه مطرح كنيد اون عزيزان دقيقا ميدونند دنبال چه موضوعي در قرآن باشند بعد ميرند آيات رو استخراج ميكنند
بعد ميبينيد چه بحث پر باري برا همه ميشه

تمام مهربانی و دلدادگی ام را دانه ای میکنم
مرا خواهند کاشت
سبز میشوم و برون میآیم
درختی شکوهمند خواهم شد
میدانم . میدانم . میدانم .
و قناری ها بر روی دستانم آواز خواهند خواند

سلام
امام حسن (ع):
«‌اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً» (مستدرك الوسائل ج1 ص146)

برای دنيای خـودت چنان عمل كن که گویا در دنيا تا ابد زندگی می‌کنی؛ و برای آخـرت خـودت چنان عمل كن که گویا همین فردا می‌میری.

سلام
عرض ادب و احترام
شما چقدر به مرگ خودتون فکر می کنید؟
فکر کنم بحث امروز این باشه
سرکار مهر خودشون میان توضیح می دهند

سلام صبح که دیگه رو به پایانه ...پس میگم ظهر بارونی

IMAGE(http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13199692732.jpg)
همگی به خیر باشه

موضوع امروز اینه که شما چقدر به مرگ فکر میکنید و فکرهاتون راجع به چیه ؟
معمولا وقتی حرف مرگ میشه اول پای شتر و که یه ضرب المثل قدیمیه رو وسط میکشیم
خیلی ریلکس میگیم این شتریه که دم در خونه هم میخوابه
اما تو ذهنمون هم یه درصد فکر نمیکنیم که این شتریه کی دم خونه ما میخوابه
اصلا برای چی میخوابه ؟
اخه تو خونه ی ما که یه نفر زندگی نمیکنه ؟
اگه پدرم ؟اگه مادرم ؟ اگه برادرم ؟اگه خواهرم
شروع میکنیم به فکر کردن ..هر چی بیشتر فکر میکنیم بیشتر گریه مون میگیره
به این فکر میکنم که طاقت ندیدن و نبودنشون و ندارم
به این فکر میکنم که خیلی اذیتشون کردم و باید ازشون حلالیت بطلبم
اما وقتی به مرگ خودت فکر میکنی؟
به چی فکر میکنی؟
به قول سرکار شاپرک به حجله ای که فقط مخصوص اقایونه ؟
به قاب عکسی که قراره از این به بعد همراه یه ربان مشکی باشه ؟
دیگه فکر میکنم به اندازه ی کافی توضیح دادم
فکراتون و بگید تا بعدا مفصل راجع به تخیلاتم راجع به مرگ بگم


سلام
راستش من زیاد به مرگ خودم فکر میکنم تا دیگران اونم وقتی که شبا میخوام بخوابم و یا صبح زود همیشه فکر میکنم این تن من که انقدر به راحتی زندگی میکنه یه روز زیر خروارها خاک میره و شبونه تنها میشه تنهای تنها..
بعد یاد نمازهای قضام می اتم و کارهایی که باید کرد:Gig:

موضوع جالبه مخصوصا تو این روز بارونی

الن داشتم فکر میکردم اگه توی ی روز بارونی بمیرم و بخوان خاکم کنن چقد براشون سخت میشه!!

ولی خودم دوس دارم قطرات بارون رو صورتم بچکه...:Sham: اونم وقتی که زنده نیسم

و اینکه چقدر به یاده مرگ میفتم؟! وقتایی که دارم دعا میکنم یاد این میفتم ک ی روز میمیرم. . .

همیشه هم صحنه ای میاد به ذهنم که دارن منو میزارم تو قبر و برا اخرین بار پارچرو از صورتم بر میدارن تا بقیه باهام خدافظی کنن و اینکه صورتمو رو به قبله میکنن

وقتایی هم که کسی رو اذیت میکنم و ازم ناراحت میشه بازم یاده مردنم میفتم:Ghamgin:

به نام خدا.

آقا اجازه؟ من از افرادی که موضوع انتخاب میکنن گلایه دارم. همه اش مرگ و مردن و موج منفی! کمی از زندگی بگید بی زحمت.

ستایشگر
سلام جناب ستایشگر
موضوع پیشنهادی از بنده بود ....همش مرگ و مردن نیست ..این همه شعبون یه بارم رمضون
این همه تو سایت موضوعات شاد داشتیم حالا یه بارم غمگین
تازه خیلی هم غمگین نیست
یعنی هست
ولی یه موضوع طبیعیه ...همین ...بیاید نظرتون و بگید
مطمئنن شما هم به مرگ فکر کردید

وقتی به مرگ فکر میکنم اول میرم سر صندوقچه ی دلم و از بین کلی خرت و پرت نامه اعمالم و که خیلی وقته بهش سر زدم و خاک گرفته رو بیرون میکشم
یه کم تکونش میدم و خاک اش و میگیرم ...خاک اش باعث عطسه ام میشه
به خودم میگم صبر اومد یعنی تو حالا حالا ها فکر کنم حول حوش1000سال دیگه نمیمیری ...پس نامه اعمال و بزار سر جاش و برو با خیال راحت بخواب

:Khab:
اما وجدانم داد میزنه کجا؟؟؟؟:read: صبر کجا بود ؟ این عطسه دلیل داشت پس قبول نیست ...
نامه رو باز کن ببین چند چندی؟ نامه رو باز میکنم
بدی بدی بدی بدی
صد تا بدی چه بشه یه خوبی نمود کنه ....بالای صفحه رو نگاه میکنم ..شاید مال من نباشه ...
اما مال خود خودمه ....راه فراری هم نیست ..مقاومت فایده نداره ..شما در محاصره ی گناه هستید ...دست ها بالا..سر خم ..بگو هم دستات کی هستن ؟
خسته و غمگین نامه رو مچاله میکنم و به صندوقچه ی دلم تکیه میدم
فرشته رو شونه ی چپم داد میزنه حالا که چی مثلا ؟باور کن وقت هست
اما فرشته سمت راست میگه - اما شنیدی که میگن مرگ خبر نمیکنه ...به نظرم توبه توبه کنی گناهات پاک میشه ؟
مثل سیستمی که ریست اش کنی؟ خب توبه کن دیگه ..زود باشه تا دیر نشه ..زود باش تا اسیر وسوسه ی خناس نشدی

اما فرشته سمت چپ با کنایه و نیش خند میگه
عمو ...حق الناس یادت نره ...خدا از حق خودش میگذره اما از .....
فرشته سمت راست با لحن ارومی میگه -پس اگه میخوای صاف صاف بشی باید بری حلالیت بگیری
یاد سختی حلالیت گرفتن که میافتم ...بادم خالی میشه ...حلالیت گرفتن سخته
حتی سخت از فتح اورست
حتی از شرکت تو تیم ملی ...حتی سخت تر از امتحان عربی و جغرافی ...اصلا تو کلمه ی سخت نمیگنجه
ادامه دارد .....


سرده ام شده ..فکر کردن به حلالیت هیچ فایده ای نداره ...اونم فامیلایی که ما داریم ....اگه بهشون بگی حلالم کن که کلی مسخره بازی در میارن ...وقتی هم جدی باهاشون حرف میزنی ..تو چشات ذول میزنه و میگه بگو چیکار کردی تا حلالت کنم
اگه بگم که همون جا جهنم و جلو چشمام به تصویر میکشه
اگه نگم ؟
اهی میکشم
فرشته رو شونه ی چپم میگه -حالا مثلا این نامه اعمال چشه ؟ خیلی هم بد نیست ..یعنی بد هست اما قابل تحمله ....
فرشته سمت راست با مهربونی میگه مهر یه کم فکر کن ؟ ببین میتونی با این نامه اعمال از این دنیا بری؟
فرشته سمت چپ با قلدری داد میزنه -خب حالا تو هم موج منفی میفرستی تو دلش و خالی میکنی ...بابا این بدبخت مگه چند سالشه 21الی22 حالا حالا ها وقت داره
دلداری هاش به دردم نمیخوره حق با فرشته سمت راستیه
من باید تکلیف خودم و روشن کنم

اگه دوست داشتید بگید تا ادمه اش و بگم ...

اگه دوست داشتید بگید تا ادمه اش و بگم ...
صلوات بفرستیم تایید میشه واسه ادامه؟
من که فرستادم


دیونه کیه ؟
عاقل کیه ؟
جونور کامل کیه ؟

گفتی : بیا زندگی خیلی زییباست ،
دویدم !
چشم فرستادی برام تا ببینم،
که دیدم !
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟
کنار این جوب روون نعناش چیه ؟
این همه راز ،
این همه رمز،
این همه سر و اسرار معماس؟

آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟
نه والله ؟
مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟
نه باالله ؟

پریشونت نبودم ؟
من حیرونت نبودم ؟

تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه ،
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه ،
گفتی : ببند چشمات وقت رفتنه !
انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه !

چشمای من آهن زنجیر شدن !
حلقه ای از حلقه ی زنجیر شدن
عمو زنجیر باف ! زنجیرت رو بنازم !
چشم من‌ انجیرت بنازم !

دیونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه ؟

شاعر حسین پناهی ...

سعی میکنم به توصیه ی فرشته مهربون گوش بدم ..اما هیچ تصویری به میون نیومد
فرشته با ناراحتی گفت -مهر دیگه منو که نمیتونی گول بزنی ...من از خودتم ..الکی خودت و نزن کوچه علی چپ که خیلی وقته شهرداری اعلام کرده اون کوچه بن بسته
سری از تاسف واسه خودم تکون دادم و مجبوری به توصیه ی فرشته سمت راست گوش میدم و خودم و در مقابل مرگ تصور میکنم
حضرت عزراییل زیبا که نیست هیچ ..خیلی هم وحشتناکه ..از دیدنش حالم بد میشه ..خیلی هم بد
فرشته سمت چپی که سنگ کوب کرده واز حال رفته ....اب دهنم و قورت میدم و از سمت راستی میپرسم این چرا اینجوریه ؟
فرشته میزنه زیر گریه و میگه ...تقصیر خودته مهر ..این نتیجه ی اعمالته ...این اعمالته که باعث شده حضرت عزراییل این طور به نظر بیاد
دمای بدنم بدجور به زیر صفر رسیده
میترسم ..از تنهایی میترسم ..بلند داد میزنم مامان ...مامان یه دقیقه بیا اینجا
صدا زدن فایده نداره ...از جا بلند میشم و به سمت مامان میرم
هر چی میگم مامان ...مامان ..جوابم و نمیده
دستم و روی شونه اش میزارم اما ...
اما رد میشه ....دستم رد میشه ..وای خدا دستم رد میشه ..دیوانه وار تکرار میکنم
دستم ...مامان ....یعنی من راست راستی من مردم
داد میزنم
خـــــــــــــــــــــــــــــدا الـــــــــــــــــــــــــــــــــان نـــــــــــــــــــــــه

سعی میکنم به توصیه ی فرشته مهربون گوش بدم ..اما هیچ تصویری به میون نیومد
فرشته با ناراحتی گفت -مهر دیگه منو که نمیتونی گول بزنی ...من از خودتم ..الکی خودت و نزن کوچه علی چپ که خیلی وقته شهرداری اعلام کرده اون کوچه بن بسته
سری از تاسف واسه خودم تکون دادم و مجبوری به توصیه ی فرشته سمت راست گوش میدم و خودم و در مقابل مرگ تصور میکنم
حضرت عزراییل زیبا که نیست هیچ ..خیلی هم وحشتناکه ..از دیدنش حالم بد میشه ..خیلی هم بد
فرشته سمت چپی که سنگ کوب کرده واز حال رفته ....اب دهنم و قورت میدم و از سمت راستی میپرسم این چرا اینجوریه ؟
فرشته میزنه زیر گریه و میگه ...تقصیر خودته مهر ..این نتیجه ی اعمالته ...این اعمالته که باعث شده حضرت عزراییل این طور به نظر بیاد
دمای بدنم بدجور به زیر صفر رسیده
میترسم ..از تنهایی میترسم ..بلند داد میزنم مامان ...مامان یه دقیقه بیا اینجا
صدا زدن فایده نداره ...از جا بلند میشم و به سمت مامان میرم
هر چی میگم مامان ...مامان ..جوابم و نمیده
دستم و روی شونه اش میزارم اما ...
اما رد میشه ....دستم رد میشه ..وای خدا دستم رد میشه ..دیوانه وار تکرار میکنم
دستم ...مامان ....یعنی من راست راستی من مردم
داد میزنم
خـــــــــــــــــــــــــــــدا الـــــــــــــــــــــــــــــــــان نـــــــــــــــــــــــه

لطفا آلودگی صوتی ایجاد نکنید . همسایه ها میخوان استراحت کنند..:Gol::Gol::khandeh!:

این همه شعبون یه بارم رمضون
این همه تو سایت موضوعات شاد داشتیم حالا یه بارم غمگین

ببخشا سرکار مهر عزیز پابرهنه میایم وسط بحث

فقط یه سوال پیش امد کرد :
پ چرا ما این شعبون خان رو هیچوقت زیارت نمی کنیم ؟ :Gig: :khaneh:
البته گااااااااهی بیگاهی فقط یه آقا لوتی می بینیم ...نکنه همان شعبون خان باشند که تغییر قیافه دادند ؟!!! :Gig: :khoshgel:

الان دوستان که همه دارن میگن همیشه به مرگ فکر می کنند :Narahat az:

حالا این موضوع یه روز دو روز عیب نداره ها ... ولی جان من، رحم کن ... یه وقت نکنه می خوای تا شب هفتشم بری و دق مرگمان کنی ؟!!! :badbakht: :Khandidan!:

از میون صدای گریه ام ..صدای گریه مامان منو به خودم میاره

به سمت صدا میرم...مامان تو اتاقه و جسم منو به اغوش کشیده و زجه میزنه ...
اگه زنده بودم حتما از این صحنه عکس میگرفتم و به عنوان احساسی ترین عکس سال تو ذهنم ثبت اش میکردم
همراه مامان گریه میکنم ....کنارش میشینم و میگم –تو که اینقدر منو دوست داشتی پس چرا هیچ وقت اینطوری از ته دل دوست داشتنت و نشون ندادی ...گذاشته بودیش واسه یه همچین روزی؟
تو که منو اینقدر دوست داشتی چرا همیشه دختر عمو کاظم و مثل چماق تو سرم میکوبیدی و میگفتی ازش یاد بگیر؟
در عرض نیم ساعت خونه شلوغ میشه
با اومدن خواهر برادر هام 200بار خنجر تو قلب و احساسم فرو میره
داداشم که همیشه مثل بروسلی باهام میجنگید و به خاطر مرد بودنش مدام بهم سرکوفت میزد ..حالا مثل یه زن ..شایدم مثل یه دختر بچه گریه میکنه ...
خواهرم ...دوست همیشگیم ..محرم بیشتر راز هام ...تو که میدونی من زیاد نمره هام خوب نیست ...کاش یادت بمونه که برام دعا کنی
داداش کوچیکه ...الهی من 1000بار براش بمیرم ولی اشک اش و نبینم
با اومدن دو تا مرد سپید پوش بدنم به لرزه در میاد
فرشته میگه نترس اینا از طرف بهشت زهرا اومدن تا ...
میون حرفش میپرم و با غصه میگم میدونم دیگه توضیح نده

[FONT=Times New Roman]

لطفا آلودگی صوتی ایجاد نکنید . همسایه ها میخوان استراحت کنند..:Gol::Gol::khandeh!:

ببخشا سرکار مهر عزیز پابرهنه میایم وسط بحث

فقط یه سوال پیش امد کرد :
پ چرا ما این شعبون خان رو هیچوقت زیارت نمی کنیم ؟


سلام
واقعا این همه ابراز احساسات :Moteajeb!:
باشه دیگه راجع به مرگ حرف نمیزنم خداحافظ.
.
.
..

.
..

..

.
..

.
[QUOTE]چون میدونم :ok:عذاب وجدان میگیرید بازم میام تا بغیه اش و بگم:Nishkhand: البته اگه ........[/QUOTE]

سلام
واقعا این همه ابراز احساسات :Moteajeb!:
باشه دیگه راجع به مرگ حرف نمیزنم خداحافظ.
.
.
..

.
..

..

.
..

.

به سلامت..:Gol::Gol::khandeh!:از اینکه مراعات حال ما رو کردید بسیار سپاسگذارم..:Gol::Gol::khandeh!:موفق و سربلند باشید..:khandeh!:

بیچاره ... جری هم مرد ...

[FONT=&quot]چند ساعتی رو به گریه و استرس گذشت ..حتی جرات نداشتم از فرشته بپرسم بعدش چی میشه
[FONT=&quot]شمسی خانوم شونه های مامانم و ماساژ میده و بهش اب قند میده ..همین جور که اشک میریزم میگم شمسی خانوم این بار 15دهمه که داری اب قند میاری بابا بسه مامانم مرض قند گرفت
[FONT=&quot]اما صدام به گوش شسمی خانوم نرسید
[FONT=&quot]اجی اشک میریزه و از میون هق هق اش برام قران میخونه
[FONT=&quot]دلم میخواد بغلش بگیرم و بهش بگم اجی کاش قدرت و بیشتر میدونستم ..کاش سر قاشق غذا خوری باهات دعوا نمیکرد ..کاش سر یه لاک بی ارزش سرت داد نمیزدم ...برای بار هزارم اه میکشم ...اهی از حسرت
[FONT=&quot]از خونه بیرون میرم ....داداش همچنان گریه میکنه و با گریه هاش دلم و ریش میکنه
[FONT=&quot]با صدای گریه ی بلندی سر میچرخونم ....وای شوهرم
[FONT=&quot]قسمت اعظم زندگی من ...اوج احساسش و دوست داشتن و با گریه و فریاد نشون میداد
[FONT=&quot]داداش بغلش گرفته بود و همراه هم سوگواری میکردند
[FONT=&quot]گوشه حیاط بق کرده نشستم و به فرشته گفتم –میبینی؟ حتما باید بمیری تا این مرد ها دوست داشنشون و نشون بدن
[FONT=&quot]Ee[FONT=&quot]میبینی تو رو خدا؟ تا دیروز عین مجسمه ی ریلکس ترین ادم جهان جلو چشمام چرخ میخورد ...حالا ببینن چه احساسی خرج میکنه ...
[FONT=&quot]فرشته با لحن غمگینی میگه –مهر ...غصه نخور ..حالا خوبه خودت بهتر از من صفت ادم ها رو میشناسی ... همه شون میگن ما اینجوری نیستیم ..ما بغیه فرق داریم ..اما دروغ میگن ..همشون همین جوری اند
[FONT=&quot]شوهرم میپرسه –چی شد که مرد اون که حالش خوب بود
[FONT=&quot]میون غم و غصه هام حرفش و تایید میکنم ...من که حالم خوب بود ؟
[FONT=&quot]داداش میگه –سکته کرد ...
[FONT=&quot]اخه سکته هم شد دلیل ؟ همه سکته میکنن ..مگه بابا بزرگ علی کوچولو پارسال سکته مغزی و قلبی رو تو سن 85سالگی نداشت ...پس چرا زنده موند؟
[FONT=&quot]فرشته با ملامت میگه –مهر بس کن حالا وقت این حرفاس؟

باشه دیگه راجع به مرگ حرف نمیزنم خداحافظ.

به سلامت..از اینکه مراعات حال ما رو کردید بسیار سپاسگذارم

نه نه .. بابا گناه داره
بخدا اگه بذاریم بدون مجلس ختم برید :khandeh!:
تو رو خدا حرفتان را ادامه بدید ...خیلی بده حرف ادم نصفه کاره بمانه
التماس می کنیم ادامه بده
خواهش ... تمنّا :khandeh!: :Gol:
ممنون که رویمان را زمین نمی اندازید :ok:

[SPOILER]این عذاب وجدانم بد دردیه ها ....:Khandidan!:[/SPOILER]

من اصلا ادم نازک نارنجی زود رنجی نیستم ..جز اون دسته ادم ها هم نیستم که زود بهم بربخوره و اشک تو چشمام جمع بشه و از کلبه برم بیرون و در و یه جوری بهم بکوبم که شیشه های کلبه بلرزه
جنبه ام هم بالاس
اما فکر میکنم حق با جناب مسعوده ...بنده خدا حقیقت و میگه
الکی دارم حرف میزنم ....خیالات من به درد خودم میخوره ...پس داستان خیالات تموم شد

و نکته ی بعدی
جناب مهدی بیایید کلبه رو تحویل بگیرید ...پول رهن من و هم برگردونید ..اجاره این دو روز کلبه رو هم حساب کنید
همیشه از خداوندن متعال براتون صبر حضرت ایوب و خواستارم ....
و در اخر
برای اولین بار میگم که از حذف پست هام ناراحت که نمیشم هیچ خوشحال هم میشم ..پس اگه لازمه حذف شون کنید

من اصلا ادم نازک نارنجی زود رنجی نیستم ..جز اون دسته ادم ها هم نیستم که زود بهم بربخوره و اشک تو چشمام جمع بشه و از کلبه برم بیرون و در و یه جوری بهم بکوبم که شیشه های کلبه بلرزه
جنبه ام هم بالاس
اما فکر میکنم حق با جناب مسعوده ...بنده خدا حقیقت و میگه
الکی دارم حرف میزنم ....خیالات من به درد خودم میخوره ...پس داستان خیالات تموم شد

و نکته ی بعدی
جناب مهدی بیایید کلبه رو تحویل بگیرید ...پول رهن من و هم برگردونید ..اجاره این دو روز کلبه رو هم حساب کنید
همیشه از خداوندن متعال براتون صبر حضرت ایوب و خواستارم ....
و در اخر
برای اولین بار میگم که از حذف پست هام ناراحت که نمیشم هیچ خوشحال هم میشم ..پس اگه لازمه حذف شون کنید


بخاطر قدرت درک و فهمتون بهتون تبریک میگم..:Gol::Gol:

سلام
برای همه دوستان ملامت گر و ایراد گیر:
از خداوند میخوام ان شاء الله یه روزی برسه که کاری رو با ذوق و شوق شروع کنید و با اشتیاق ادامه ش بدید.
اما وسط راه یه عده بیان و اینقدر سرکوفت و غر غر بهتون بزنن تا از کاری که کردید توبه کنید.
الهی آمین.

[

میدونید تو جیب اون مرد چی بود؟؟؟؟
حدس هم نمیزنید؟
خودم میگم
.
.
نکته ...هر کسی که روح لطیف و حساسی داره نخونه ..اگه خوند شاکی نشه
.
.
.
.
.
تو جیب اش انگشت بریده پدرش بود
انگشت و گذاشته بود تو جیب اش تا سر فرصت ازش استفاده کنه
ادم این چیزا رو که میبینه
هیییی
:hey:
خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کنه
بلند بگید آمین


[/QUOTE]
ممنون،متشکر
واااااااااااااییییییی خدا چقد وحشتناک وبی رحم وقسی القلب!!!!!!!!دیگه اینقدددددددددددد
میخوان جواب خدا وپدر ومادر وتوی اون دنیا چی بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حقا که اولاد به درد نمیخوره
اصلاً من دیگه اولاد نمیخوام.

من اصلا ادم نازک نارنجی زود رنجی نیستم ..جز اون دسته ادم ها هم نیستم که زود بهم بربخوره و اشک تو چشمام جمع بشه و از کلبه برم بیرون و در و یه جوری بهم بکوبم که شیشه های کلبه بلرزه
جنبه ام هم بالاس
سلام.
کنایس؟
احسنت برشما:Gol:
امامن فکرمیکردم شما اعتماد به نفستون خیلی بالاست اجاره ی کلبه رو ادامه بدید شاید فردا رسیدیم به بهشت جهنم پل صراط قیامت فیها خالدون.....

حقا که اولاد به درد نمیخوره
اصلاً من دیگه اولاد نمیخوام.

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
اگر اولاد بد بود معصومین (ع) اولا تر بودند به نداشتن اولاد

این رو باید در جای دیگر جست که چرا فرزند اینچنین شده؟

جناب مهدی بیایید کلبه رو تحویل بگیرید ...پول رهن من و هم برگردونید ..اجاره این دو روز کلبه رو هم حساب کنید

کلبرو رو سر مهدی خراب می کنیم اگر ادامه ندید فک کردید همینطوریه؟

ما رو تا بهشت نبرید ولتون نمی کنیم:Gol:

:crying:[FONT=Times New Roman]هنوزبحث مرگ تموم نشددیشبم یکی ازفامیلامون فوت کرد به قول خواهرشاپرک بااینجاهماهنگ بوده:Ghamgin:

فکر میکنم...اما بستگی به حالم داره...
تو مراسم روضه باشم میگم اگه همین حالام بمیرم دلم به اربابم خوشه که عزادارشو تنها نمیذاره...
اگه نه تو حال و هوای دنیا غرق باشم فکرشم وحشت زدم میکنه...:Ghamgin::Ghamgin:

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر
نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و
هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با
خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی
پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه
نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت ، پر اکسیژن مرگ است

:geristan::geristan:

[FONT=Times New Roman]

پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله):


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]«خداوند از بندة مؤمنش قول گرفته که سختی ها را در دنیا به جان بخرد آن گونه که نان آوران خانه از زیر دستان خود پیمان می گیرند که در غیبت او چهار چوب های مورد نظر را محترم دارند. هر چه به زمان ظهور نزدیکتر می شوید به افکار و اعمالتان پوشش تقیة بیشتری دهید.»

[FONT=arial, helvetica, sans-serif](منبع :‌ کتاب بحارالانوار جلد 67)

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منبع :حدیث313وشهدای کازرون
IMAGE(http://fumblog.um.ac.ir/gallery/338/hadis-18.jpg)[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

یخورده کلبه روبه یادظهورامامون منورکنیم
اللهم عجل لولیک الفرج

دوستان ببخشید

تا بحث مرگ تمام نشده بنده از فرصت استفاده کنم

دوستان عضو گروه «الصّادقین » که در کلبه رفت و امد دارند :

بیایید و بیاد مرگ و شب اول قبر و ملک الموت و حق الناس و ...همه ی گیر و گرفتاری هاش از خدا بترسید و این پست اخر ما را هم بخوانید .برای شما زحمت کشیدم نوشتم نخوانید مدیونیت داره :khandeh!: :

http://www.askdin.com/thread29183-15.html#post429395

عضو که شدید مسئولیت دارید

خداخیرتان بده ان شاءالله

التماس دعا :Gol:


ما رو تا بهشت نبرید ولتون نمی کنیم

کلبه داری خیلی سخته ...خدا رو شکر اجاره ای بود ...اگه سند منگوله دارش به اسم خودم بود ..میدادم اش شهردادری خرابش کنه یه مجتمع تجاری بسازه ...
من که هنوز نمردم که بخوام ببرمتون بهشت ...این فقط تصورات من از مرگ بود ..همین
بقیه اشو خودتون تصور کنید
کنایس؟

نه تا حرف صاف و پوست کنده مونده چرا ادم دست به دامن کنایه بشه
مطالب مفید نبود منم ادامه ندادم

راستی تا یادم نرفته بگم امشب ساعت ده ونیم دعای فرج فراموشتون نشه

دعای فرج برای سلامتی اقا


جناب مهدی بیایید کلبه رو تحویل بگیرید ...

سلام
عرض ادب و احترام
یه کاری می کنین اسم کلبه عوض کنم بذارم کلبه وحشت :Gig:
اون بار هم که کلبه را اجاره دادیم اینقدر اذیت کردین که اخرش بنده خدا ها با ناراحتی از کلبه فرار کردن این بار هم که اینجور:Ealam:
.
.
.
سرکار مهر اگر امکان داره ادامه بدید خیلی جالب بود قدر گوهر گوهری داند قدر زر زرگر:ok:

به سلامت..از اینکه مراعات حال ما رو کردید بسیار سپاسگذارم..موفق و سربلند باشید..

تو کل عمرت یه پست مفید زدی:Gig:حالا من تو کلبه سخت نمی گیریم ولی هر چیزی اندازه اش خوبه :ok: همش پست اسپم زدن خوب نیست قضاوت با خود کاربرا حالا ما اگر پست حذف کنیم شاکی میشوید:offlow:

تو کل عمرت یه پست مفید زدی :Gig:حالا من تو کلبه سخت نمی گیریم ولی هر چیزی اندازه اش خوبه همش پست اسپم زدن خوب نیست قضاوت با خود کاربرا حالا ما اگر پست حذف کنیم شاکی میشوید

این توهین است

لطفا" به همدیگر توهین نکنیم .....

ممنون :Gol:
[SPOILER]

[/SPOILER][SPOILER]

از این حرفتون خوشم نیامد..اما چون به مدیر سایت قول دادم اعتراضی نمی کنم..:Cheshmak:


ببخشید مطلب را کلّا" ویرایش کردم چون با این تذکر منم یادم افتاد که چقدر اسک دین عزیز است و کاربران و مدیران مورد اعتراضش بزرگوارند
:ok:و من هم یک قول هایی ،هم به خودم و هم به مدیر محترم و بزرگوار سایت داده بودم...من هم دوست دارم یکم بزرگوارتر بشوم :ok::Gol:[/SPOILER]

تو کل عمرت یه پست مفید زدیحالا من تو کلبه سخت نمی گیریم ولی هر چیزی اندازه اش خوبه همش پست اسپم زدن خوب نیست قضاوت با خود کاربرا حالا ما اگر پست حذف کنیم شاکی میشوید

من موافقم

هر کس قوانین رو رعایت کنه توهین هم نمیشنوه

هر کسی هم از مطلب تاپیک خوشش نمیاد مجبور نیست بیاد

کسایی که از مرگ میترسن فعلا دور و بر کلبه نباشید

با سلام
ببخشیدا چرا هر وقت ما میایم کلبه جروبحث میشه؟؟؟؟؟؟ فکرکنم از قدوم ماست؟؟؟؟:khaneh::khaneh:
اینجا دل شکستن مشکل نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:Gig:
خوب هر کی خوشش نمیاد پست نزاره.:ok:
به نظرم موضوع خوبیه این همه در مورد زندگی حرف میزنیم حالا چند وقت هم در مورد مرگ حرف بزنیم چی میشه؟؟؟؟
من خیلی به مرگ فکر میکنم و هیچ وقت مرگو از خودم دور نمیبینم حس خوبیه وقتی همیشه بدونیم واسه هر کاری زیاد وقت نداریم.

من هر هزارم ثانیه به حضرت عزراییل سلام میکنم.

میگم خوب هستی جناب؟

میگه بد نیستم و دستم بنده دارم یکی رو از قفس ازادش میکنم.

منم میگم خسته نباشی
به کارت برس

[FONT=arial black]با سلام و خسته نباشید به همه کاربران که تو این بخش فعال هستند
موضوع خوبی هست اگه به این فکر کنیم که عمالمون، فقط اونایی نیست که خوب، البته به نظر خودمون انجام دادیم. خیلی وقتا کاریی ازمون سر میزنه که فکر نمی کنیم اینکارها بدهستش و اون دنیا باید پاسخگو باشیم
اونی که به مرگ فکر میکنه باید به عمالش هم فکر کنه
:_loool: :Labkhand:

من هر هزارم ثانیه به حضرت عزراییل سلام میکنم.

میگم خوب هستی جناب؟

میگه بد نیستم و دستم بنده دارم یکی رو از قفس ازادش میکنم.

منم میگم خسته نباشی
به کارت برس

جناب خیلی مزاحم حضرت عزراییل نشید دیدین اومد شمارم از قفس آزاد کرد:khandeh!:

جناب خیلی مزاحم حضرت عزراییل نشید دیدین اومد شمارم از قفس آزاد کرد

جناب عزراییل می فرمایند که فعلا صف ادمیان درازه. و جلوتر از من ادم هایی حضور دارن.

این صف با صف هایی دنیا یه تفاوتی داره
همه میخوان به انتهاش فرار کنن اما جناب عزراییل گردنشونو میگیره پرتشون میکنه
به اول صف که صداشون تا 7 تا اسمون میره.
کسی که اجلش فرا برسه.
دیگه شوخی بی شوخی. چنان گردنشونو فشار میده که گردنشون از مو باریکتر میشه
شاید شما جلوتر از من باشید در صف قفس ها

جناب عزراییل می فرمایند که فعلا صف ادمیان درازه. و جلوتر از من ادم هایی حضور دارن.

این صف با صف هایی دنیا یه تفاوتی داره
همه میخوان به انتهاش فرار کنن اما جناب عزراییل گردنشونو میگیره پرتشون میکنه
به اول صف که صداشون تا 7 تا اسمون میره.
کسی که اجلش فرا برسه.
دیگه شوخی بی شوخی. چنان گردنشونو فشار میده که گردنشون از مو باریکتر میشه
شاید شما جلوتر از من باشید در صف قفس ها

خدا کنه اولای صف باشم چون هرچی تو این دنیا بیشتر بمونی پرونده ت سنگین تر میشه باید جواب پس بدی.
من عزرائیل رو به این وحشتناکی که شما دیدی نمیشناسم.:Nishkhand: عزرائیل یه فرشته ی زیباست.
شمام خیلی معطل نمیشید تو صف نترسید!

خدا کنه اولای صف باشم چون هرچی تو این دنیا بیشتر بمونی پرونده ت سنگین تر میشه باید جواب پس بدی.
من عزرائیل رو به این وحشتناکی که شما دیدی نمیشناسم. عزرائیل یه فرشته ی زیباست.
شمام خیلی معطل نمیشید تو صف نترسید!

فرشته ی زیباست ... اما چندتا اما و ولی داره ..

چشمانی که رویتش میکنن وضعشون چطور باشه ..
تا چطور مشاهده اش کنن ..

در صورتی انسان با ماندن در دنیا پرونده اش سنگین تر میشه که روز به روز در لجن فرو بره

اما میتون سالیانی باشه و صعود کنه ..

موضوع قفل شده است