احساس گناه به خاطر یک تصمیم
ارسال شده توسط ali.emp در سهشنبه, ۱۳۹۵/۱۰/۱۴ - ۲۰:۳۴سلام خسته نباشید .
من توی یه شرکت که بابام و دو عموم با هم شریک هستن کار می کنم . البته به همراه من سه پسر عموی دیگم به همراه یه فامیل نسبتا دور که تقریبا همسن ماست (تقریبا 25 سال ) اینجا کار می کنن .
تقریبا 5 ماه پیش بود که دختری رو به عنوان منشی عمو هام استخدام کردن در ظاهر دختر خوب و متشخصی بود بعد از دو , سه ماه متاسفانه متوجه شدیم همون اوایل پسر عموم ازش خواستگاری کرده و اون در ابتدا قبول کرده و پسر عموم هرچی پول داشته خرج دختره کرده چیزی حدود 3.5 میلیون و در آخر دختره گفته نمی خوامت و تمام .
البته باید ذکر کنم ایشون ظاهرا نامزد داشتن و همزمان به برقراری ارتباط با پسر عموم اقدام کردن و گویا نامزدش سر همین جریان سکته کرد و مرد . این مطلب رو همه فهمیدن منتها این دختره خیلی دو رو تشریف داشتن و شدیدا اعتماد پدر و دو عموم رو جلب کرده بودن به حدی که پدرم و عموهام گفتن مشکل از پسر عموی من بوده
بعد این جریان دختره شروع به ارتباط مشابه با پسر عموم با فامیل دورمون کرد و نزدیک 1.5 میلیون پول ازش گرفت و هنوز که هنوز پول بر نگشته نهایتا اونم به سرنوشت به پسر عموم دچار شده .
پسر عموم خیلی عصبی هست و این فامیل دورمون هم الان حالت های افسردگی داره و حتی یه حالت هایی از سکته رو گذرونده (اومدن لخته های شدید از بینی ),
بعد این جریان شروع به ایجاد ارتباط با خود من کرد (اون زمان هیچکدوم این جریان هارو نمیدونستم ) و وقیحانه می گفت تو دوست من هستی و شکر خدا بعد دو سه روز پسر عمو هام جریان و به من توضیح دادن و من درگیر نشده کشیدم کنار , بعد ها حتی شخصا متوجه ایجاد ارتباط ایشون با مشتری ها شدم که البته به پدرم توضیح دادم و اون گفت مسائل شخصی مردم به ما ربط نداره :-o .
خلاصه همین چند روز قبل بود که دیدم متاسفانه می خواد عمو هام رو هم درگیر کنه و نهایتا من سر یه کنتاکتی از گوشش گرفتم و پرتش کردم بیرون ولی دوباره عموم تماس گرفت و اونو به زور برگردوند خلاصه من که دیدم مثل اینکه دختره خیلی زرنگ تشریف دارن و دیدم که به علت حمایت های شدید پدرم و عموم نمیتونیم بیرون بندازیمش نهایتا این فکر به سرم زد که از طریق خود دختره اقدام کنم اینطور که شماره پدر مادره دختره رو از مدارک پیدا کردم و دادم زن عموم زنگ زد به مادرش همه چیو توضیح داد ایشون شوکه شده گفتن میان شرکت و از نزدیک باید اثبات کنیم مطالبو .
ما هم با پسر عموم مادرش و پدرش و اون فامیل دورمون وارد شرکت شدیم و دیدیم مادرشون حضور دارن متاسفانه عموم اونجا بودن و به محض ورود ما هم روی زنش در حضور دختره و مادرش دست بلند کرد هم روی برادر بزرگترش دست بلند کرد و هم با من درگیر شد و فهش ناموسی داد که البته سر همین توهین رفتم از دادگاه شکایت تنظیم کردم و می خواستم بکشمش کلانتری البته منصرف شدم .
مادره وقتی شرایطو دید دست دختره رو گرفت و بردش بیرون و بالاخره تونستیم بندازیمش بیرون ولی متاسفانه دعوای شدیدی توی فامیل افتاده و تموم نمیشه
من هم کارم رو از دست دادم و همین طور فامیلمون .
یه احساس گناهی تو خودم دارم.
به نظرتون کاری که انجام دادم درست بوده ؟ به نظرتون چیکار کنم ؟