زدودن يک ترديد از آنجا که امام جواد عليهالسلام در کودکي به منصب امامت رسيد، طبعاً اولين پرسش در هنگام مطالعه زندگي ايشان آن است که چگونه يک نوجوان ميتواند مسئوليت حساس و سنگين پيشوايي مسلمانان را بر عهده بگيرد؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: اگرچه دوران شکوفايي عقل و جسم انسان حد و مرز خاصي دارد که با رسيدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال ميرسند، ولي چه مانعي دارد که خداوند حکيم براي مصالحي اين دوران را براي بعضي از بندگان خاص خود کوتاه ساخته و در سالهاي کمتري خلاصه کند؟ در تاريخ بشر نيز همواره انسانهايي بودهاند که در پرتو لطف و عنايت خاصي که از سوي خالق جهان به آنان شده، در کودکي به مقام پيشوايي و رهبري امتي نائل شدهاند. در قرآن کريم داستان اعطاي رسالت به حضرت يحيي عليهالسلام در کودکي(1) و سخن گفتن و پيامبري حضرت عيسي در گاهواره شاهدي بر اين معناست.(2)
الهام غيبي
بدون ترديد، امامت اعجازآميز امام جواد عليهالسلام جز با اتصال آن امام به منبع سرشار علم الهي شدني نيست. اين امر مبتني بر بنيادهاي پوشيده و غيبي جهان است. آن کس که بتواند در چنين سن و سالي رهبري قومي را که در سرزمينهاي دور و نزديک گسترده بودند، عهدهدار شود و در برابر تهاجم انبوه دشمنان از پاي نلغزد و پايدار بماند، هالهاي از الهام غيبي را بر گرد وجود خويش دارد. همين امر بود که بر ايمان پيروان آن حضرت به مفهوم سترگ امامت ميافزود و گامهايشان را در طريق اطاعت از آن امام همام راسختر ميکرد.
مناظرات امام جواد عليهالسلام
عهدهداري رهبري در خردسالي، نخستين بار درباره امام جواد عليه السلام تحقق يافت. سن کم آن حضرت حتي عدهاي از شيعيان را درباره مسأله امامت به ترديد انداخته بود. اين امر از يک سو و رواج و رونق بسياري از مکتبهاي فکري که حمايت مادي و معنوي حکومت وقت را نيز به همراه داشتند و اين امر با عقل ظاهربين آنان توجيه شدني نبود، از سوي ديگر، باعث شد که پيوسته سؤالات سخت و پيچيده از محضر امام جواد عليهالسلام مطرح شود و آن حضرت را در ميدان مناظرات علمي با بزرگان و دانايان بيازمايند. اما امام جواد عليه السلام در پرتو علم امامت در همه اين بحثها و مناظرات علمي با پاسخهاي قاطع و روشنگر، هرگونه شک و ترديد را درباره پيشوايي خود از بين برد و امامت خود و نيز اصل امامت را تثبيت کرد. به همين دليل بعد از او در دوران امامت حضرت هادي عليه السلام (که او نيز در کودکي به امامت رسيد) اين موضوع، مشکلي ايجاد نکرد؛ چرا که براي همه روشن شده بود که خردسالي دخالتي در برخورداري از اين منصب خدايي ندارد. (4)
برخي مال و منال، و گروهي نسب و نژاد را شرافت ميدانند. پارهاي از مردم به جمال، برخي به رياست و سرانجام عدهاي نيز به گذشتههاي دور خويش ميبالند. اما در منطق امام جواد عليهالسلام شرافت واقعي و اصالت از آن دانشي است که زينتبخش فرد ميگردد و بزرگواري و عظمت تنها با کسب فضايل روحي و معنوي حاصل ميشود. شکوفههاي اعجاز
امام جواد عليهالسلام از مدينه ميآمد و اينک در شهر کوفه، مردم به استقبالش آمده بودند. در هنگام نماز، براي آن حضرت کوزهاي آب آوردند تا در کنار درخت خشکيده خرمايي وضو بگيرند و نماز را به جماعت اقامه کنند. بعد از نماز، مردم به هنگام خروج از مسجد، آن درخت خشک شده خرما را سرسبز و پر ميوه ديدند و از خرماي آن خوردند و از لذيذي و شيريني آن خرما شگفت زده شدند. (5)
ثروت واقعي
گاه انسانهايي در اوج نياز، به مقام بينيازي از ديگران ميرسند و گاه از آن سوي مردماني که غرق در ثروت و نعمتند، همچنان دست طلب و چشم طمع به مال دنيا دارند. اينان کاسههاي گدايي خويش را به نزد صاحبان جاه و جلال دنيا ميبرند و غافلند که آنان خود نيازمند و زوالپذيرند؛ چرا که به گفته سعدي:
درويش و غني بنده اين خاک درند آنان که غنيترند؛ محتاجترند
تنها اميد حقيقي که هرگز رنگ فنا و زوال نپذيرد، بارگاه قدس خداوندي است و هر که به اين سرچشمه غني اعتماد کند نه تنها محتاج اين و آن نخواهد بود که حتي محبوب خلق و خدا ميشود. اين همان معناي سخن امام جواد عليهالسلام است که ميفرمايند: «فردي که تنها تکيهگاهش پروردگار باشد به غناي واقعي ميرسد و ديگران نيازمند او ميشوند و آن کس که تقوا پيشه خود سازد، محبوب مردمان ميشود.» (6)
شرافت واقعي
برخي مال و منال، و گروهي نسب و نژاد را شرافت ميدانند. پارهاي از مردم به جمال، برخي به رياست و سرانجام عدهاي نيز به گذشتههاي دور خويش ميبالند. اما در منطق امام جواد عليهالسلام شرافت واقعي و اصالت از آن دانشي است که زينتبخش فرد ميگردد و بزرگواري و عظمت تنها با کسب فضايل روحي و معنوي حاصل ميشود. آن امام همام در اين باره ميفرمايند: «شريف واقعي فردي است که با شرافت دانش آراسته گردد و سيادت و بزرگواري حقيقي از آن کسي است که راه تقوا و خداشناسي پيش گيرد.»(7)
کمگويي
سخن هر فرد معيار عقل و ميزان درک و فهم اوست. با سخن گفتن، زواياي ضمير انسان روشن ميشود، پس چه بهتر که انسان با گزيدهگويي و کمگويي و دقت و تأمل در سخنان خويش تن و روان خود را از لغزشها و آسيبها مصون بدارد؛ زيرا زبان است که رازهاي آدمي را فاش ساخته، سرّ نهان او را آشکار ميسازد. امام جواد در بيان اهميت مراقبت از زبان و گفتار چنين ميفرمايند: «(شخصيت) آدمي در زير زبان خود پنهان است.» (8)
پينوشتها:
1. مريم: 12.
2. همان، آيات 30 ـ 32.
3. سيره پيشوايان، ص 535 .
4. همان، ص 543.
5. داستانهايي از امام کاظم و امام جواد عليهماالسلام، ص 149 (با تصرف)/ اصول کافي، ج 2، ص 421 .
در روايات نقل شده از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است نور حضرت محمد (ص) و حضرت علي عليه السلام و نور حضرت زهرا (س) سه هزار سال قبل خلقت زمين و آسمان و لوح و قلم و ... بوده است
حتي روايت دارد كه علت اين كه خدا در قرآن ميفرمايد: انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایّام
دليل اين كه خداوند گفته است ما خلق كرديم آسمان ها و زمين را و نگفته است كه من خلق كردم براي اين است كه پنج تن آل عبا عليهم السلام هم در خلقت آسمان ها و زمين نقش داشته اند و خداوند به تنهايي آسمان ها و زمين را خلق نكرده است بلكه خدا و اهل بيت با همديگر آسمان ها وزمين ولوح و قلم را خلق كرده اند. تمام اين مطالب بيان شده به همراه مطالب بيشتر راجع به خلقت نوري حضرت زهرا (س) را در اين سخنراني بسيار زيبا براتون قرار دادم:
با سلام زرقان نقل مى كند كه روزى احمد بن ابى دؤ اد به ديدار معتصم عباسى رفت ، هنگام بازگشت متوجه شدم كه محزون و غمگين است ؛ علت آن را جويا شدم در پاسخ گفت :اى كاش بيست سال پيش از اين مرده بودم و شاهد ماجراى امروز نبودم ! گفتم چه رخ داده است ؟ گفت : از دست اين جوان سياه چهره (محمد بن على بن موسى ).
گفتم : از او چه ديدى ؟ در حضور خليفه شخصى به دزدى اقرار كرد، و تقاضا نمود تا حد سرقت بر او جارى شود، خليفه دستور داد تا همه ى دانشمندان دينى جمع شوند و مقدارى از دست وى كه بايستى بريده شود را مشخص نمايند. او مى گويد: همه ى دانشمندان آمدند، محمد بن على الجواد عليه السلام نيز در ميان آنان حضور داشت ،وقتى كه خليفه از ما پرسيد:چه مقدار از دست او بايد بريده شود؟ پاسخ دادم از مچ دست بايد بريده شود.
خليفه علت را پرسيد، گفتم : چون دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ مى باشد، و خداوند مى فرمايد: فامسحوا بوجوهكم و ايديكم1، ((وجه ))يعنى صورت كه شامل تمام صورت انسان از پيشانى و ابرو و دو طرف صورت تا چانه مى شود، و ((يد)) نيز شامل انگشتان ، كف و مچ مى شود. گروى از دانشمندان حاضر، با من نيز در اين تفسير هم عقيده بودند؛ اما گروهى ديگر گفتند: از مرفق بايد جدا شود. خليفه پرسيد: به چه دليل ؟ پاسخ دادند: چون خداوند مى فرمايد: و ايديكم الى المرافق2، هنگام وضو دستها را تا مرفق بشوييد، اين تعبير گوياى اين است كه اندازه ى بريدن دست تا مرفق است نه تا مچ .