به هم خوردن ازدواج
هر کاری انجام دادم به سرانجام نرسید!
ارسال شده توسط رسانه در دوشنبه, ۱۳۹۸/۱۰/۳۰ - ۰۹:۰۵چرا نمی تونم ازدواج کنم؟ (دل بستن در دوران نامزدی و به هم خوردن عقد)
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۴/۳۱ - ۰۰:۲۷با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام علیکم.
بنده بدون مقدمه مشکلی که دارم رو مطرح میکنم.بنده حدود 4 ماه پیش توسط یک واسطه ای با یک خانم بسیار مذهبی اشنا شدم بعد از صحبت و گفتن ملاک ها دیدیدم هم عقیده هستیم و میتونیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم.
اما ایشون گفت خانوادشون اصلا اجازه نمیدن که در این سن ازدواج کنن و تا به الان 19 خواستگار رو رد کرد و الباقی رو اصلا نذاشتن مطرح کنن.برای همین بنده با ایشون عقد موقت کردم (بنا به دلیلی اذن پدرشون ساقط بود)
ما قرار بود تا 20 تیر عقد موقت کنیم و بعد از این عقد کردن اگر دیدیم که ممکن هست بنده برم خواستگاری در غیر این صورت دوباره عقد کنیم.
4 روز بعد از خوندن عقد ایشون گفتن من به خواستگار قبلی علاقه دارم و اصلا نمیتونم از یاد ببرم ایشون رو؛ بنده گفتم خب اگر علاقه دارید همینجا تموم کنیم همه چیز رو که بیشتر از این بنده بهتون علاقه مند نشم. اما ایشون گفتن که خیر، اگر با شما باشم علاقه من نسبت به ایشون از بین میره.خلاصه گذشت و بنده با این خانم مسافرت رفتم و خانم گفتن که دیگه علاقه ای به خواستگار قبلی شون ندارن بنده هم خیالم راحت شد که دیگه علاقه ای به ایشون ندارن و گفتن به بنده علاقه بسیار شدیدی دارن که اگر از هم جدا بشیم نمیتونن زندگی کنن. اما بعد از اینکه از مسافرت برگشتیم ایشون روز بعدش گفتن که به من هیچ علاقه ای ندارن ؛ بلکه به خواستگار قبلیشون علاقه دارن. بنده متوجه شدم مادرشون این خانم رو بردن پیش خواستگار قبلیشون و علاقه ایشون برگشته.
خلاصه بنده هر چقدر سعی کردم نشد حتی مجبور شدم و با خانواده دختر خانم در میون گذاشتم اما فایده ای نداشت که نداشت.ضربه ای که بنده از ایشون خوردم بسیار سخت بود.به قدری که بنده شب ها نمیتونستم بخوابم و اگر میخوابیدم در خواب هم عذاب میشدم و وقتی از خواب بیدار میشدم تا چند دقیقه فکر میکردم رابطه قبلی وجود داره اما بعد از چند دقیقه یادم میومد.
حالا از این موضوع مدتی گذشته و تقریبا حال بنده بهتر شده بود که یک مورد دیگری به بنده معرفی کردن که با صحبت کردن با خانواده تصمیم بر این شد برای عقد به پیشنهاد خانواده خانم عقد موقت بخونیم تا مهر ماه. اما بعد از عقد متوجه شدم ایشون هم به شخص دیگری علاقه دارن و این در زمانی بود که بنده مقداری به ایشون علاقه مند شدم.
حال این موضوع من رو اذیت میکنه و ازدواج با این خانم رو هم کنار گذاشتم.
آیا مشکل از من هست؟واقعا بعد از کلی گشتن و انتخاب چند مورد و انتخاب یک نفر از این چند مورد خوبشون اینطوری میشه بنده باید چیکار کنم؟
دیدم به ازدواج داره بد میشه خیلی ناراحت کننده هست.از طرفی هم حال خودم بد میشه.الان تمام خاطرات با اون خانم اولی برام زنده شده (خصوصا اینکه رابطه صمیمی هم باهم داشتیم و حتی مسافرت رفتیم)
اصلا احساس خوبی ندارم ویک هدف داشتم اون هم این بود که ازدواج کنم و در ارامش درس بخونم الان اصلا هدفی ندارم درس رو رها کردم اصلا زندگی برام هیچ معنی نداره.از بس به خودم گفتم تقصیره خودته یا گفتم حتما به صلاح نبوده خسته شدم.
واقعا نمیدونم چیکار کنم.احساس میکنم دارم دچار یاس میشم وافسرده شدم.
یعنی این همه دنبال یک فرد مناسب گشتم برای زندگی و از بین اون همه موردی که معرفی شد این رو انتخاب کردم و حال میبینم که ایشون هم اینطور.
از طرفی هم وقتی میگن حلال کنید میگم حلالتون اما قلبا اذیت میشم و راضی نمیشم از ته قلب.
لطفا کمک کنید واقعا وضعم بحرانیه.
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: