بیماری، فقر، مشکلات روانی

زندگی بد من

با سلام
ازتون خواهش ميكنم جواب سوالاتمو بدين باور كنين به كلي بهم ريختم.
براي اينكه بتونم مشكلم رو بگم بايد از اول زندگيم شروع كنم.
سال 1374 پدر من كه حدود 65 سال سن داشت همسر اولش سكته ميكنه كه از زن اولش 3 دختر و سه پسر داشت. بعدش به خاطر مشكلاتش تصميم به ازدواج ميگيره كه با مادر من كه يك دختر 25 ساله بوده ازدواج ميكنه چون پدر مادرم معتاد بوده و وضع خوبي نداشته دخترشو به بابام ميده.
سال 1377 من به دنيا اومدم و چند روز بعد همسر اول پدرم فوت كرد.
پدر و مادرم بعد از ديگه نخواستن بچه دار بشن كه اصلي ترين دليلشم زخم زبان هاي فاميل بود.همين طور پيش رفت تا من بزرگ شدم راستش بابام فرد مذهبي بود ولي مادرم نماز خون نبود .متاسفانه بابام خيلي از مسائلي كه مناسب سن من نبود رو تو خانه رعايت نميكرد و فكر ميكرد كه نميفهمم (متاسفانه يه شب كه با مامانم تو اتاق بودن در باز بود و من همه چيزو ديدم البته 4 يا 5 سالم بود اما همون شب باعث شد كه من از 5 سالگي خودارضايي كنم شايد باورش سخت باشه ولي...)
بگذريم كودكيس من با تنهايي به پايان رسيد و دوره ي نوجوانيم هم با بيماري هاي بابام و بدهي و... تباه شد من از كلاس چهارم تو محلمون به يك كلاس قرآن خوب رفتم.تو كلاس قرآن با يكي دوست شدم كه يك سال از من كوچكتر بود متاسفانه سال هاي بعد علاقه اي افراطي بهش پيدا كردم و تا حدي همجنس گرا شدم چيزي كه حتي الانم با شدت كمتر ادامه داره تو سن 15 سالگي پدرمو ازدست دادمو با مادرم چند ساله كه تنهاييم و وضع مالي خيلي خوبي نداريم.
با اين احوال داشتم خوب پيش ميرفتم حتي مربي قرآن شده بودم و... يه مدت بعد وسواسي شديد گرفتم اما به لطف خدا خوب شد.اما من از همون ابتداي بچگي يه مشكل داشتمو اون بوي بد دهنم بود كه از سال گذشته حدود 11 بار دكتر رفتم اما گويا قرار نيست خوب بشم خيلي دعا كردم تربت امام حسينو خوردم اما نشد كه نشد خيلي اذيت ميشم هر روز دانشگاهو...
راستش يه مدت خود ارضايي رو به خاطر وسواسيم ترك كردم اما باز شروع كردم
ميدونم خدا به خاطر اين گناهه كه اين بيماريوئ به من داده اما باور كنيد بعضي وقتا خدا و دين و همه چيز فراموش ميكنم و مشغول گناه ميشم
وضعم خيلي خرابه براي دهانم هم هرچي دكتر ميرم فايده نداره و بيشتر از اينم پولشو ندارم و بايد منت مامانمو تحمل كنم (مامانم تو دكتر رفتن منت ميذاره)
الان مربيگري رو گذاشتم كنار نمازمم به زور ميخونم و بارها به خاطر بيماريم به فكر خودكشي ميفتم
از طرفي هم مادرم نماز نميخونه و اونم شده يه درد
نميدونم چي كنم
گيج شدم
ديوانه شدم
تو رو خدا بگين از كجا شروع كنم با اين همه گناه چي كنم من ميدونستم توبه كردم ولي باز گناه ميكردم گناه پشت گناه.
پول هم ندارم برم روانپزشك اصلا روشم ندارم.
يا علي