بی هدفی

چه جوری بگم نمیخوام ازدواج کنم؟

سلام.من نمیدونم چجوری به خانواده بفهمونم نمیخام ازدواج کنم.هیچ هدفی از ازدواج ندارم الان.از دوران بلوغ تا الان مراحل حس های من بدین صورت بوده:اولش که بلوغ بود و احساس های نیاز به جنس مخالف همدم همزبون... کم کم تا لیسانس ادامه داشت ترم های اول لیسانس وقتی جنس مخالف میدیدم دوس داشتم زودتر میتونستم برم خاستگاری و ازدواج کنم.همین حس در ترمهای 4-5 لیسانس داشتم تا کم کم فروکش کرد.تا قبل از اینکه ارشد را شروع کنم هم یه خورده میخاستم.ولی واقعا از بس نیازامو سرکوب کردم دیگه سرد شدم .اصلا هیچچچچ حسی ندارم.نه عاطفی نه جنسی نه ....فکر میکنم اینجوری راحتترم بدون هیچ دغدغه زندگی راحت میخورم میخابم کارمیکنم درس میخونم.خونواده گیر دادن الان وقتشه.وقتی میپرسم چرا قبلن کاری نکردین میگن اون موقع شرایطشو نداشتی.من که دختر شاه پریون نمیخاستم.مطمئنم با همون شرایط اون موقعمم دختر پیدا میشد واسه ازدواج.الان گفتم اگه میخاین بگیرین فقط دختره پزشکی چیزی باشه.مهریه هم نمیخام زیاد باشه.دختر خوبی هم باشه.میدونم ممکنه همچین موردی پیدا نشه برامم اصلا مهم نیست حداقل طولش میدم این ماجرا را تا ول کنن.سوالات من از دوستان: 1.مشکلم اینه خانواده هی میگن ازدواج.من یاده قبلنم میافتم و حسرت اون موقعها را میخورم که چقدر میخاست و نداشتم.و همین مسئله اعصابمو بهم میریزه چکار کنم دیگه نگن ازدواج کن. 2. واقعا هدف من از ازدواج با این شرایطی که دارم چی میتونه باشه!بنظرتون چیزی در ازدواج کردن هست که من نمیدونم.فایدش چیه؟شما خودتون هدفتون چیه از ازدواج؟3.(در جواب دوستانی که ممکنه بگن هدف ارامشه)من همین الانم ارامش دارم.حداقل بنظر خودم از یه ادم متاهل ارامشم بیشتر .راحت هیچ نگرانی ندارم.نگران اینده فرزندام نیستم و....

نا امید شدم از زندگی، افسردگی گرفته ام!!

سلام
نمیدونم از چی بگم و چجوری شروع کنم! 23 سالمه دانشجوی ترم 1 ارشدم. با اینه شاید در رشته ی خوب و در دانشگاه خوبی درس میخونم ولی هیچ انگیزه ای واسه زندگی ندارم. حس میکنم دچار افسردگی شده ام. هیچ امیدی به آینده م ندارم و حس میکنم درس خوندنم بی فایده س و این همه درس خوندم معلوم نیس آخرش چی بشه، جوری که دیگه نمیتونم درس بخونم و الانم که چن روز مونده تا شروع امتحانام ولی همش وقتمو بیخودی تلف میکنمو دلم نمیخاد برم سراغ درس. با اینکه تصمیم گرفته بودم ارشدمو با معدل خوب تموم کنم ولی همین ترم اول احتمال مشروط شدنم هم حتی هست!! یه زمانی به درس خیلی علاقه داشتم ولی الان می بینم بخاطر درس خوندن الان نه کاری دارم نه پولی و با این وجود با اینکه نیاز به ازدواج رو خیلی حس میکنم ولی حتی حرفشو هم نمیتونم بزنم چون دستم به هیچ جا بند نیست!! خودم که فکر میکنم بیشترین چیزی که میتونه بهم انگیزه بده اومدن یه فرد بعنوان همسر تو زندگیمه، ولی از طرفی هم اینو خیلی محال میدونم. ازین زندگی بی هدفم خسته شدم واقعا!! بنظرتون چیکار کنم؟!! دلم ولی میخاد یه فرد مفید باشم تو جامعه، یه کار مفید انجام بدم، ولی همش باید درس خوند!! اونم بی فایده!!