تاملاتی در علم و تمدن( نظریه های تولید علم)
ارسال شده توسط کاوه در چهارشنبه, ۱۳۸۹/۰۳/۱۹ - ۰۱:۰۲بسمه تعالی
نظریه هایی که درباره شکل گیری دانش و عوامل انحطاط آنها وارد شده به دو دسته متفاوت تقسیم می شوند: یک دسته از این نظریات ، علم را مستقل و مقدم بر مسائل زندگی می دانند. دراین نظریه علم استقلال دارد و گزاره های علمی مستقل از غیر ، تکوین می یابند .این نظریه اختصاص به دوران سنتی ندارد ،چون در دوره تجدد غرب هم طرفدارانی دارد. مهم ترین معای انی نظریه آن است که ، زندگی تابعی از علم است ؛ یا تابعی از درست زندگی کردن ، تابعی از درست دانستن است. بنابراین هر مشکلی در زندگی پیش آید به مشکلی در نحوه علم آموزی مربوط است. یعنی نحوه و طریقت ما در تحقیقات علمی .
دیدگاه دیگر تمدن را بر علم مقدم می داند، یعنی اراده تمدنی و و اقتضائات مدنی را مقدم می شمارد . بنابراین ، علم تابعی از شیوه زندگی است نه عکس آن که نظریه اول بود. اگر به این نظریه عقیده پیدا کردیم ، نتیجه این می شود که علم و گزاره های علمی ، از زندگی انسان استقلال ندارد ؛ رشد و نمو و حتی تولد آنها ، بسته به نوع زندگی و مسیرتمدن است. بالتبع رونق یا زوال تمدن به رونق یا زوال تمدن مربوط به آن تمدن می انجامد.
داود فیرحی : من به این نظر گرایش بیشتری دارم . و آن را « تقدم تمدنی و اراده تمدنی » نامیده ام. در نوشته های ابن طق طقی یا ابن طبا طبا ، صاحب تاریخ فرخری و پیش از او در سخنان جاحظ و ابن خلدون می توان به این نظریه اشاراتی را دید . در غرب هم « نیچه» ، « فوکو» و پیش از همه ماکیاولی را می توان از طرفداران این نظریه نام برد. ادعای مبنایی این نظریه آن است که علم تابعی از شیوه زندگی و فرهنگ مدنی مردم است. پیش فرضهای آن را می توان دو نوع پیش فرض نشان داد : یکسری از جنس گزاره های هستی شناختی هستند و گروهی نیز پیش فرضهای معرفت شناختی محسوب می شوند. پیش فرضهای هستی شناختی نظریه تقدم تمدن بر علم ، با پارهای از اصول منطق ارسطویی ناهمخوان است. حداقل سه اصل ارسطویی در این جا نادیده گرفته می شود . یکی اصل « هوهویه » یا هویت ذاتی اشیا، که اگر این اصل را بپذیریم، این را نیز باید پذیرفت که اشیا ، هرگز خصایص ذاتی خود را از دست نمی دهند و فقط عوارض در معرض تغییر و دگرگونی اند. بنابراین علمی هم که به این حقایق تعلق می گیرد دائمی و تغییر ناپذیر است . از این رو اگر علم به ذات اشیا حاصل شد دیگر تغییری در گزاره های علمی پدید نمی آید. پس علم تمدن بردار نیست. اصل دوم: اصل « عدم تناقض » است. به اقتضای ان اصل یا اشیا وجود دارند یا وجود ندارند. اصل عدم تناقض در نظریه دوم شکسته می شود چون ممکن است آنچه دیروز خوب بوده امروز بد باشد . اصل سوم « انکار حد وسط » است .مطابق این اصل اشیا و امور در یکی از دو شکل « الف » یا « ب » می گنجند