چرا خداوند باید ما را اجباری به دنیا بفرستد؟؟
ارسال شده توسط elena در سهشنبه, ۱۳۹۰/۰۹/۰۸ - ۱۳:۳۷من قانع نشدم از اینکه چرا وقتی خدای ما عادل و خوب هست چرا باید ما را اجباری به دنیا بفرستد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من قانع نشدم از اینکه چرا وقتی خدای ما عادل و خوب هست چرا باید ما را اجباری به دنیا بفرستد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خداشناسی فطری یكی از راههای خداشناسی كه پیوسته مورد توجه متفكران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت كردهاند، راه فطرت است.
تعریف فطرت
فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بیسابقه است. ابتكاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یكی بدین جهت كه خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با تركیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت كه نقشه آفرینش را نیز خود طراحی كرده و از كسی الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعی هدایت تكوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر كه هر دو، گونهای از هدایت تكوینیاند، یكسان است، ولی تفاوت آن دو در این است كه فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایتهای غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگیهای انسان به شمار میرود، ولی غریزه از ویژگیهای حیات حیوانی است.
ویژگیهای فطرت
فطریات انسان را میتوان با ویژگیهای ذیل باز شناخت:
1. از آن جا كه آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند، اگر چه اسباب بیرونی در شكوفایی و نارسائی آن مؤثرند.
2. انسان به آنها علم حضوری دارد، اما میتواند به آنها علم حصولی نیز پیدا كند.
3. با درك و معرفت عقلانی همراهند، یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور مییابند و ملاك انسانیت انسان به شمار میروند.
4. معیار و ملاك تعالی انساناند، لذا از نوعی قداست برخوردارند.
5. كلیت و عمومیت دارند (همگانیاند).
6. ثابت و پایدارند (همیشگیاند).
برخی از ویژگیهای یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگیهای اول، دوم، پنجم و ششم، ولی دو ویژگی سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند.
از ویژگیهای یاد شده میتوان فرق میان فطرت و عادت را نیز به دست آورد، زیرا عادت آفرینشی نیست، بلكه معمول اسباب و علل بیرونی است، و از طرفی عمومیت و ثبات نیز ندارد.[1]
لازم به ذكر است كه این ویژگیها از تحلیل فطرت به دست میآیند و در نتیجه، اموری ضروری و قطعی میباشند، یعنی با تعریفی كه از فطرت بیان گردید، نفی ویژگیهای یاد شده مستلزم تناقض است. مانند این كه با فرض مربع بودن شكلی، تساوی اضلاع آن انكار شود، و یا با فرض آب بودن چیزی صفت مایع بودن از آن سلب گردد. این گونه محمولات را در اصطلاح حكمای اسلامی «محمولات عن صمیمه» میگویند، و كانت آنها را «قضایای تحلیلی» نامیده است.
بنابراین، برای اثبات ویژگیهای مزبور به برهان و دلیلی نیاز نداریم.
فطرت در قلمرو شناخت و احساس
همان گونه كه یادآور شدیم فطرت از ویژگیهای حیات عقلانی انسان است و حیات انسان دو تجلیگاه دارد: یكی شناخت و دیگری احساس، و به عبارت دیگر، ادراك و گرایش، یعنی انسان در پرتو فطرت حقایقی را شهود میكند و به حقایقی نیز تمایل و گرایش دارد.
الف: شناختهای فطری
مقصود از فطریات ادراكی و معرفتی اموری است كه عقل انسان بصورت بدیهی و بدون نیاز به هیچ گونه تعلیم و تلقین آنها را میشناسد و میپذیرد و در اصطلاح منطق به بدیهیات عقلی موسوم و خود به دو گونهاند:
1. بدیهیات عقل نظری، مانند حكم به امتناع تناقض و دور و حكم به این كه مقادیر مساوی با یك مقدار، با هم برابرند، و این كه كل از جزء خود بزرگتر است و نظایر آن.
2. بدیهیات عقل عملی، مانند حكم به حسن عدل و راستگویی، و قبح ظلم و ستم و دروغگوئی و مانند آن.
ابن سینا ادراكات فطری را با دو ویژگی توصیف نموده است:
اول آنكه از نهاد انسان سرچشمه گرفته و برایند تعلیم و تلقین نیستند.
دوم آنكه قطعی و غیرقابل تردیدند، چنان كه گفته است:
معنای فطرت این است كه انسان فرض كند ناگهان بالغ و عاقل آفریده شده و تاكنون هیچ عقیده و رأیی از كسی نشنیده و با هیچ كس معاشرت نداشته است، و تنها محسوسات را مشاهده كرده و تصوراتی را در خیال خود فراهم آورده است، آن گاه مطلبی را بر ذهن خود عرضه كرده و آن را در معرض شك قرار دهد، پس اگر توانست در آن شك كند فطرت بر آن گواهی نمیدهد. و اگر نتوانست در آن شك كند، آن مقتضای فطرت اوست.[2]
تمایلات فطری
همان گونه كه قبلاً یادآور شدیم تمایلات فطری، عقلانی و قداست آمیزند، این نوع تمایلات را در روان شناسی تمایلات عالی مینامند كه در مقابل تمایلات شخصی مانند «خود دوستی» و تمایلات اجتماعی مانند قبیله گرائی، میهن دوستی، قرار میگیرد.
تمایلات عالی از نظر روانشناسان چهار نوعند:
1. حقیقت جوئی كه آن را حس كنجكاوی و راستی نیز مینامند، یعنی انسان فطرتاً حقیقت جوئی را میپسندد و به آن متمایل است.
2. زیبائی دوستی، انسان فطرتاً به حْسن و جمال تمایل دارد و عواطفش از ادراك هر چیز زیبا، تحریك میگردد، و در نتیجه او را انبساط خاطر و لذتی مخصوص دست میدهد، آثاری كه از حفریات و باستان شناسی به دست آمده میرساند كه زیبائی دوستی از زمانهای ماقبل تاریخ نیز در بشر وجود داشته است.
3. خیر طلبی و یا تمایل اخلاقی نیز از تمایلات فطری و عالی انسان است و از مهمترین وجود تمایز او از سایر حیوانات محسوب میشود.
4. حس دینی: یعنی تمایل به حقیقتی ماوراء طبیعی و مقدس در نهاد انسانها وجود دارد، روانشناسان حس دینی را یكی از عناصر اولیه و ثابت روح انسانی دانسته و برای آن اصالتی همسان با حس زیبائی، نیكی و راستی قائلند.[3]
فطرت و خداجوئی
قبلاً یادآور شدیم كه حس كنجكاوی و راستی یكی از تمایلات فطری انسان است، و به خاطر همین هدایت فطری است كه میخواهد از رازها و علل پدیدهها آگاه شود، این میل فطری همان گونه كه او را به جستجو علت هر یك از پدیدهها بر میانگیزد، او را به جستجوی علت مجموعه پدیدههای جهان كه آنها را مرتبط و به هم پیوسته میبیند نیز بر میانگیزاند.
در این باره در درس چهارم توضیحاتی داده شده است.
فطرت و خداگرائی
گرایش فطری انسان به خدا را از دو راه میتوان اثبات كرد، یكی اینكه خود به مطالعه در روان خویش و نیز عكس العملهای رفتاری و گفتاری دیگران بپردازیم و از این طریق وجود چنین گرایشی را بشناسیم. و دیگری این كه به آراء و نظریات دانشمندان بویژه روانشناسان مراجعه نمائیم، نخست به بررسی راه اول میپردازیم و آن را به دو بیان توضیح میدهیم:
الف: عشق به كمال مطلق
انسان در نهاد خود مییابد كه كمال را دوست دارد، و بلكه حد اعلای آن را میخواهد، و همین احساس را با مراجعه به رفتار و گفتار دیگران، در آنان نیز مییابد. (توجه داشته باشیم كه سخن در وصوص به كمال مطلق نیست، بلكه سخن در عشق به كمال مطلق است).
اكنون میگوئیم وجود چنین احساسی در انسان دلیل بر واقعیت داشتن كمال مطلق است، و مقصود از خدا نیز چیزی جز كمال و جمال مطلق و لایتناهی نیست.
نتیجه این دو مقدمه این است كه انسان فطرتاً به خدا عشق میورزد، هر چند ممكن است در مقام عمل دچار انحراف گردد، و چیزی را كه واقعاً كمال مطلق نیست بجای آن بنهد و آن را معشوق خود برگزیند، چنان كه مثلاً احساس گرسنگی كودك به او الهام میكند كه خوردنی در عالم یافت میشود، ولی چه بسا در تشخیص آنچه واقعاً خوردنی است از غیر آن دچار اشتباه گردد، و مثلاً حشرهای را در دهان بگذارد.
پرسش: به چه دلیل احساس و عشق به كمال مطلق مستلزم واقعیت داشتن آن است، آیا احتمال ندارد كه این احساس خطا و بیاساس باشد؟
پاسخ: دلالت عشق به كمال مطلق را بر واقعی بودن آن از دو راه میتوان بیان نمود:
راه اول این كه تمایلات غریزی و فطری بدون آن كه هیچ واقعیتی در عالم خارج موجود باشد با نظم حاكم بر جهان سازگار نیست؛ زیرا مطالعه در غرایز موجود در انسان و حیوان نشان میدهد كه آنها به اموری واقعیتدار توجه و تعلق دارند، و اگر خطائی رخ میدهد، در تشخیص مصداق است، نه در اصل واقعیت.
راه دوم این كه تحقق اموری كه واقعیت آنها متعلق به غیر است، بدون تحقق مضاف الیه و متعلق آنها، محال است،[4] مثلاً علم و آگاهی متعلق میخواهد فرض، علم بدون متعلق، امری ناممكن است، بنابراین اراده، مراد میخواهد، حب، محبوب میخواهد، عشق، معشوق میخواهد و...
اگر امور یاد شده بصورت بالقوه موجود باشند، متعلق آنها نیز بالقوه خواهد بود، و اگر بصورت بالفعل موجود باشند، متعلق آنها نیز بالفعل میباشد، و چون فرض ما بر این است كه تمایل به كمال مطلق بصورت بالفعل موجود است، بنابراین كمال مطلق نیز بالفعل موجود خواهد بود.
ب: امید به قدرتی برتر درلحظههای خطر
انسان در لحظههای خطرناك و بحرانهای زندگی كه از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید میكند، در نهاد خویش احساس میكند كه قدرتی فراتر از قدرتهای مادی وجود دارد و اگر اراده كند میتواند او را نجات دهد، بدین جهت امید به حیات در او قوت میگیرد و همچنان برای نجات خود میكوشد، و این خود گواه بر فطری بودن خداگرائی انسان است، لیكن سرگرمیهای زندگی مادی موجب میشود كه او در شرایط معمولی از وجود آن قدرت برتر، غفلت ورزد. در حقیقت سرگرمیهای زندگی به منزله گرد و غبارهایی است كه بر آئینه فطرت مینشیند و انسان نمیتواند چهره حقیقت را در آن بنگرد.[1] . ر.ك. استاد مطهری، فطرت، ص 32ـ34 و ص 69ـ73.
[2] . النجاه، المنطق، ص 62.
[3] . حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ص 16ـ32.
[4] .زیرا فرض این است كه ذات الاضافه است، یعنی تعلق به غیر در حقیقت آن نهفته اسلامی، در این صورت فرض واقعیت داشتن آن بدون وجود متعلق مستلزم تناقض میباشد.