سردرگمی و حالات درونی من برای ازدواج!
ارسال شده توسط utoo5 در دوشنبه, ۱۳۹۴/۰۴/۱۵ - ۱۳:۴۸سلام.
نمیدانم سوالی که طرح می کنم را بایستی کجا قرار دهم!. در هر صورت!
راستش را بخواهیددر من چیزهایی اتفاق افتاده که ترس ِ از ازدواج را ضمیمه ی تفکرات و روحیاتم کرده است!.
بی مقدمه! می گویم!,
مدت ها پیش با دختری به مدت 2 سال و خرده ای دوست بودم؛ و رابطه مان تا بهمن 92 ادامه داشت. که به دلایلی جدا شدیم.
ایشان قبل از دوستی فردی مانتویی بود هر چند حجابشان تکمیل و خوب بود!. منتهی بعدها با تصمیم خود چادر را پسندیدند!.
و خب, بعد ها بر سر مشکلات کلی و عدم تفاهم بر سر کوچک ترین چیزها تصمیم به جدایی گرفتیم که خدا را شکر اتفاق دیگری بینمان رخ نداد که شرمسار همدیگر باشیم!
الغرض!
فکر می کنم مشکلاتم بر گردد به همان دوران!
البته از احوالات درونی م با خبر نیستم و نمیدانم دقیقا مشکل از کجا نشات می گیرد. شاید بر اساس تفهیم اشتباه یک روش , یک اعتقاد به خود, و یا دچار یک بیماری و یا نمیدانم شاید همین شکست عشقی و ندانستن اینکه چه میخواهم از این تفکرات لعنتی که اسمش را گذاشته ام مذهبی!.
و اکنون نوع نگاه من است نسبت به خانم ها در همه ی مکان هایی که میشود یک زن عبور کند زندگی کند و یا غذا بخورد!. البته مشکلاتم بیشتر بر می گردد به همین نوع نگاهم به خانم های مذهبی و چادری
نمیدانم در درونم چه اتفاقی می افتد وقتی زنی چادری را می بینم!, با این که دوست دارم همسرم فردی چادری باشد که واقعا چادری باشد!, نا خودآگاه احساس بدی به من دست میدهد!.
می گویم چرا او اینجاست!. مثلا در پله های مترو چرا کنار فرد مرد دیگری ست.
و یا برخی اوقات چیزی هم نمی گویم اما واقعا عذاب میکشم
مثلا رستوران را فرض کنید که فردی با همسرش دارد غذا می خورد و الغضا ایشان چادری هستند نمیدانم چرا در درونم احساس بد بودن نا خوش آیند بودن و یا هر چیزی که میشود اسمش را که نمیدانم گذاشت اتفاق می افتد!
شاید به واسطه ی جدایی از دختری باشد که دوستش داشتم و اکنون نظر بدی نسبت به خانم های چادری دارم. که خب, بعد از چند دقیقه درونم به آرامش میرسد . می فهمم چه خوب نیست این تفکرات
در مورد بقیه خانم ها اصلا چنین چیزی نیست
این باعث شده که من ترسی نسبت به ازدواج در آینده داشته باشم. بنده 27 ساله هستم اما فکر می کنم شاید با این توصیفات تصمیم دیگری بگیرم که بعدها باز مشکلات عقیده ای و غیره گریبان گیرم شود
حالا نمیدانم این یک بیماری ست یک بدبینی ست. یک وسواس است.
لازم به ذکر است که خب, بنده یک سری ایده آل هایی داشتم که با آن دختر در میان گذاشته ولی هر چند ایشان هم فردی تقریبا مذهبی بودن ابدا یکسان نبود. مثلا فضای مجازی و یا گذاتشن عکس و یا محیط کاری و غیره
و خب یقینا یک سری چیزهایی که فکر می کردم غلط هستن اما وضعی که نسبت به فکراتم در فضاهای مجازی می بینم بسیار نا امید و مایوس از این که کسی خواسته هایم یکسان باشد
هر چند همه 20 نیستند و نباید انتظار داشت مطابق خواسته ها عمل کند اما خب, درصد تقریبی ای از این ماجرا فکر می کنم کفایت می کند.
متشکر می شودم اگر راهنمایی و مشاوره دهید. سپاس