خودکشی نکردن، خودکشی، دلیل خلقت

یک دلیل قانع کننده برای خودکشی نکردن

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم

چیزی که میخواستم بگم رو میخواستم توی این تاپیک:

http://www.askdin.com/thread19074-15.html

بگم ولی خب تاپیک بسته شده بود.

یه زمانی یه متنی خوندم که می گفت : خودکشی راهیه که به خدا بگیم که تو نمیتونی تصمیم بگیری من کی بمیرم
اون موقع با خودم گفتم چه چیز بی ادبانه ایه برای گفتن به خدا اما الان کم کم دارم باهاش موافق میشم. از اون جایی که امیدوارم جوابی برای سوالم باشه دارم می پرسم، وگرنه هرگز کار الکی نمی کردم اما میخواستم بگم که چون بقیه خیلی خیلی متفاوت با من فکر می کنن ممکنه حتی متوجه نشید من دقیقاً میخوام چی بگم. به هر حال من تلاشمو برای پرسیدن می کنم.
سوال اساسی من (که مطمئنم جوابشو نمیدونید) اینه که چرا ما هستیم؟ ولی از اون جایی که با خیلی ها که فکر می کردم ممکنه چیزی بدونن صحبت کردم و آخرش به این رسیدم که کسی جوابی نداره، سوالی که میخوام بپرسم چیز غیر اساسی تری هست با این مضمون که : چه دلیلی داره الان به زندگی ادامه بدیم؟
اگه واقعاً بخوام خودکشی بکنم میتونم اما از خودکشی با درد می ترسم و فعلاً دنبال راهی اسان تر و بدون درد می گردم ولی پیدا نکردم
پس تصمیم گرفتم دنبال دلیل برای انجام ندادنش بگردم شاید یه فرجی شد.
قضیه اینه که یک نفر گفت : تو مگه اومدنت با خودت بود که رفتنت بخواد با خودت باشه؟
مشکل از همین جاست. اومدنمون با خودمون نبود. من انتخاب نکردم به دنیا بیام، پس الان باید حق رفتن داشته باشم، وگرنه خدا عادل نیست (=مارو به زور آورده و به زور میخواد نگه داره) و مشکل دوم قضیه "رفتن" هست. اگه زندگی پس از مرگ وجود داشته باشه پس مرگ به هیچ وجه "رفتن" نیست و یه جورایی حتی "اومدن" هم محسوب میشه.
بعضی ها میگن خدا لطف کرده و ما رو خلق کرده. من متوجه نمیشم که منظور از این "لطف" چیه ؟ چرا باید وجود داشته باشیم، وقتی که میتونستیم وجود نداشته باشیم؟ یه زمانی یک نفر از من پرسید که بین "هستی" و "نیستی" کدوم ارجحیت داره؟ من گفتم هستی، اما الان میبینم که نه تنها جواب غلط بوده، بلکه سوال هم غلط بوده. چون نیستی و هستی دو تا چیز هستن که تعریف نشدنی ان و نمیشه ارجحیت رو در این دو مقایسه کرد.
شاید یه نفر به خاطر احساس گناه بخواد خودکشی کنه ولی من به خاطر احساس پوچی میخوام خودکشی کنم. قطعاً اگه قرار بود زندگی تشکیل شده از چیزهای عالی و خوب و قشنگ باشه من اعتراضی نمی کردم ولی اونقدر چیزهای دوست نداشتنی وجود داره که دیگه تحملش برام مشکله و من یه جورایی میخوام خودکشی کنم تا ببینم بعدش چی میشه. به امید این که چیز قشنگ تر و هیجان انگیز تری بعدش باشه یا حتی بهتر از اون: بعدش هیچی نباشه
چیزی که من احساس می کنم (با توجه به این که شما احتمالاً خدا رو به عنوان وجودی مبرا از هر کاستی و زشتی می پرستید) چیزیه که شما باهاش با شدت برخورد می کنید و اصلاً قابل قبولتون نیست. ولی یک لحظه سعی کنید بدون پیش فرض و پیش داوری بهش نگاه کنید، سعی کنید قبل از جواب دادن جمله رو کامل بخونید و فکر کنید. من به هیچ وجه نمیخوام به عقایدتون توهین بشه و باور کنید من برای رسیدن به جواب به این جا اومدم و من امیدوارم که جوابی وجود داشته باشه. چیزی که من احساس می کنم اینه که خدا حق نداشت ما رو به وجود بیاره. اگه دوست دارید ادامش رو هم بشنوید : خدا میدونست و میدونه که ما موجوداتی گناهکاریم ولی بهمون اختیار داد. اختیار گناه کردن. اون میدونست که ما دنیای کوچیک خودمونو پر از بدی می کنیم اما ما رو به وجود آورد و بعد ما رو به خاطر بدی هایی که کردیم مجازات می کنه. بدی هایی که اگه اون ما رو به وجود نمی آورد وجود نداشتن. + وقتی ما رو به وجود آورد، بدون هیچ حرفی و هیچ حق انتخابی توی شکم مادرمون گذاشت و ما کاملاً ناخواسته وارد دنیایی پر از از بدی شدیم. (من قبول ندارم که خدا قبلاً از ما پرسیده که میخوایم باشیم یا نه و ما گفتیم بله. این کاملاً غلطه چون خدا قبل از این که بخواد از ما چیزی بپرسه باید ما رو خلق می کرد). پس در قبال گناه هایی که می کنیم مسئوله. همین طور در قبال کسی که نخواد وجود داشته باشه. اگه قراره این خدا، خدای عادلی باشه پس نباید به زور ما رو وادار به زندگی کنه.

خیلی ممنون که حرف هام رو خوندید و خیلی ممنون تر می شم اگه وقت بذارید و جوابم رو بدید. به امید این که هممون به هر جوابی که میخوایم برسیم.