دکتر شریعتی

آیا این ادعاها درباره دکتر شریعتی صحت دارد؟

چرا خیابانی به نام دکتر شریعتی داریم؟

جلال متینی استاد تاریخ دانشگاه مشهد و هم دوره شریعتی مطالبی را عنوان می کند که خلاصه ان را می اورم:

1.علی شریعتی کارشناس ادبیات فارسی،با خورده شدن حق فرد دیگر و به ناحق بورسیه دانشگاه سوربن شد

2.دکترا علی شریعتی یک دکترا بسیار کم ارزش و بدون تحصیل خاص و فقط با ترجمه یک فصل از یک کتاب که فقط 120 صفحه بوده و با پایین ترین نمره ممکن به دست امد.(امروزه می توان این نوع دکترا را به صورت مکاتبه ای هم گرفت)

3. به دلیل بی ارزش بودن مدرک دانشگاهی،(بعد از امدن به ایران شریعتی را معلم انشا چهارم دبستان یک روستا در کاشمر می کنند و بعد) معلم دبیرستان و بعد با رایزنی که انجام می دهد استاد یار دانشگاه می شود که با مخالفت دانشگاهیان رو بر رو می شود

4. به دروغ ادعا می کرد دو دکترا جامعه شناسی مذهبی و تاریخ دارد :^o

https://www.khabaronline.ir/detail/745514/weblog/daneshmandi

https://books.google.com/books?id=OYeCAwAAQBAJ&pg=PT82&lpg=PT82&dq=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D8%A7+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C&source=bl&ots=QT9cpMhdN0&sig=IyocFuvB2l_yV3ygkEk6eBWzoVc&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwjUzYuWqOHbAhUNuaQKHfyPDOs4FBDoAQgmMAA#v=onepage&q=%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%20%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C&f=false
__________________________________________________________________________

نگاهی به اعتقادات او:

اعتقاد به مشرک بودن ابوطالب پدر حضرت علی(ع) و عبدالمطلب:

این بار نیز تاریخ ید بیضای دیگری می نماید , محمد در دامان بت پرستی رشد میکند , درست است که مورخین اسلام همه می کوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمانان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک و شریف و محترم باشد ,همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قهرمانان و این به صورت یک اصل کلی در تراژدی و حماسه در آمده است . عبدالمطلب هر چند مردی است مهربان , محترم و شریف ولی نمی توان انکار کرد که پرده دار کعبه و ساقی بت پرستان و پاسدار بتان و متولی رسمی بتخانه است , و محمد که باید به زودی این بتها را یکایک فرو ریزد , در خانه وی بزرگ می شود .
اسلام شناسی چاپ طوس ص 462

توهین به شیعیان:

شیعه صفوی خاک کربلا را به صورت یک ماده خاصی می داند ، که با خاک های دیگر زمین و آسمان فرق دارد یک خاصیت مجز آسای ماورا طبیعی ویک سحر است ذاتی جوهری و فضیلت مرموز و نقهمیدنی پنهان است که آن را ارزش و تقدیس دینی داده است اما یک شیعه علوی می داند که خاک حسین با خاک های دیگر فرقی ندارد نیروئی ، مانائی ، روحی ، خاصیت مرموز غیبی و اثر شیمیایی اسرار آمیز و خصوصیت ذاتی جنسی غیر طبیعی در ان نیست . خاک است.
تشیع علوی و تشیع صفوی ص 102

یا علی

تاریخچه روحانیت شیعه

انجمن: 

در اثار دکتر شریعتی می خواندم که ایشان معتقد بودند روحانیت ,تقلیدی از کشیش ها در مسحیت است و در چند قرن اخیر ایجاد شده ,ایا این درسته یا نه؟!

مساله این است: چگونه امروز زن مسلمان بودن!

[="DarkSlateBlue"]به نام علی اعلی

قسمتی از نوشته استاد دکتر علی شریعتی درباره شخصیت حضرت فاطمه(س) و نسبت او با زن مسلمان امروز:

«وقتی پیامبر اسلام می‌گوید فاطمه یکی از چهار زن بزرگ جهان است، وقتی که در برابر همه رنجها و پریشانی‌ها و همه غمهای زندگی فاطمه، پیغمبر به او تسلی می‌دهد که «نمی‏خواهی بانوی همه زنان جهان باشی؟» اینها تعارف نیست که یک مرد به دخترش می‌گوید! پیغمبر چنین تعارفها را ندارد!... وقتی می‌گوید تو می توانی بانوی همه زنان جهان باشی، به معنای این نیست که تعارف کرده باشد و هم به معنای آن نیست که برای پیروان خود یک بت ساخته باشد که فقط او را بپرستند و یک معبود که ستایشش کنند و یک ممدوح که فقط مدحش را بگویند و یا یک قربانی که فقط عزاداری کنند؛ بلکه به عنوان یک سرمشق او را بشناسند و از روی زندگی‌اش درس بیاموزند و عمل کنند. این به معنای «سیده‌ زنان عالم» است.

چگونه می‌توان آموخت؟ آنچه می‌خواهم بگویم درس آموختن از این شخصیت است. وقتی که مثلا مساله فدک در زندگی فاطمه مطرح است باید دید از آن چه می‌توان آموخت؟ من قبلا گفته‌ام تکیه حضرت فاطمه برای پس گرفتن فدک فقط کوششی برای باز گرفتن یک مزرعه کوچک نیست. اینقدر نباید دعوت فاطمه و مبارزه فاطمه را کوچک کرد و تحقیر کرد. برای اینکه مبارزه برای پس گرفتن فدک، و اعلان غصب فدک بطور مداوم به عنوان نشان دادن نشانه‌ای و مظهری از غصب و انحراف در ر‍ژیم حاکمی است که فاطمه با آن مخالف است.

این یک نمونه سیاسی است برای نشان دادن همیشگی رژیمی که الان روی کار آمده و علی‌رغم تمام توجیهات دینی و وجهه‌های اصحاب، بر اساس حق و عدل و قانون و اسلام عمل نکرده است و نمونه‌اش فدک، که اگر یک تومان هم باشد، بزرگترین ارزش را دارد.... امروز نه فدک است و نه این تصادم هست و نه انتخابات سقیفه. خیال نکنید که یک موضوع تاریخی است، نه. این موضوعات زنده است و باید تکرار بشود، اما نه به عنوان موضوعات تکراری تاریخ که هر سال باید فقط یادآوری بشود بلکه به عنوان اینکه طرح شود و از آن درس گرفته شود. چه درسی؟ درسی که می‌توان از بزرگترین مظهر مادری در تاریخ اسلام و نمونه اعلای یک زن در خانه، دارای همسر و پرورنده فرزند- آنچنان همسری و اینچنین فرزندانی- گرفت: چنین زنی که در تمام مدت عمرش از طفولیت تا ازدواجش و از ازدواجش تا مرگش، به عنوان یک عنصر مسئول در سرنوشت امت، فکر، عقیده، مبارزه و حق پرستی و همچنین در مقابل انحراف و در غصب و ستمی که در جامعه‌اش بوجود می‏آید، احساس مسئولیت می‌کند و در متن درگیری‌های اجتماعی حضور دارد و تا لحظه مرگش خاموش نمی‌نشیند، علی‌رغم اینکه می‌داند در این مبارزه پیروز هم نخواهد شد!

همچنین امروز او می‌تواند زن مسلمان را بسازد. او به عنوان یک مادر در مرحله‌ای که دختری چون زینب می‌پرورد و پسرانی چون حسن و حسین (ع)، و به عنوان یک بعد دیگر زن متعالی و مثالی، همسر به عنوان کسی که در تنهایی‌ها و سختی‌ها ، نقش‌ها و عظمتهای علی (ع) پا به پای اوست و همچنین به عنوان یک زن مسئول اجتماعی، کسی که از بدو تولد تا لحظه‌‌ای که پدرش را تنها به زمین گذاشت و در غربت دفن شد و در خاموشی، باز یک لحظه از مبارزه نایستاد: در جبهه خارجی با کفر تا هجرت و در جبهه داخلی با انحراف و قتل تا لحظه مرگ، حتی بعد از مرگ نیز که: «علی مرا پنهان دفن کن تا بر گور من گرد نیایند و هم بر عزای من مراسمی برپا نکنند و بر من نماز نخوانند و مراسمی بپا ندارند تا به نام من قدرتی که هم اکنون بر روی کار آمده قدرت خود را توجیه دینی نکند» زنی که حتی مردن و دفن شدنش را می‌خواهد وسیله‌ای کند برای مبارزه در راه حق و محکوم کردن ابدی و همیشگی غصب. این است «چگونه امروز زن مسلمان بودن»![/]

منبع

لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع)

به نام علی اعلی

ا[="Indigo"]ينک لحظه‌ وداع با علي (ع) ! چه دشوار است.
اکنون علي بايد در دنيا بماند. سي سال ديگر! فرستاد ” ام رافع ” بيايد ، وي خدمتکار پيغمبر(ص) بود. از او خواست که - اي کنيز خدا، بر من آب بريز تا خود را شست ‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتي، غسل کرد و سپس جامه‌ هاي نويي را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سياه پوشيده بود، پوشيد، گويي از عزاي پدر بيرون آمده است و اکنون به ديدار او مي‌رود.
به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌اي گذشت و لحظاتي …
ناگهان از خانه شيون برخاست.
پلک‌هايش را فروبست و چشم‌هايش را به روي محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعي از آتش و رنج ، در خانه‌ علي خاموش شد و علي تنها ماند . با کودکانش.
از علي خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسي نشناسد و … و علي چنين کرد.
اما کسي نمي ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمي ‌داند کجا؟
در خانه‌اش؟ يا در بقيع ؟ معلوم نيست.
و کجاي بقيع ؟ معلوم نيست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علي است، امشب، بر گور فاطمه .
مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوي آرام علي دارد.
و علي که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بي ‌پيغمبر، بي ‌فاطمه. همچون کوهي از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.
ساعت ‌ها است.شب ـ خاموش و غمگين ـ زمزمه درد او را گوش مي ‌دهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بي‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌هاي بيدار و خانه‌ هاي خفته مي‌شنوند.
نسيم نيمه شب کلماتي را که به سختي از جان علي برمي‌آيد، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پيغمبر مي‌برد.
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پيوست، سلام اي رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزيز تو ـ اي رسول خدا ـ شکيبايي من کاست و چالاکي من به ضعف گراييد . اما، در پي سهمگيني فراق تو و سختي مصيبت تو، مرا اکنون جاي شکيب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در ميانه‌ حلقوم و سينه من جان دادي، “انا لله و انا اليه راجعون”.
وديعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدي است و اما شبم بي‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌اي را که تو در آن نشيمن داري، برايم برگزيند.
هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاري در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چيز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گير.
اينها همه شد، با اين که از عهد تو ديري نگذشته است و ياد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوي شما سلام. سلام وداع کننده‌اي که نه خشمگين است، نه ملول.
لحظه‌اي سکوت نمود، خستگي يک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گويي با هر يک از اين کلمات، که از عمق جانش کنده مي‌شد ـ قطعه‌اي از هستي‌اش را از دست داده است.
درمانده و بيچاره بر جا مانده؛ نمي‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، اين‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گويي ديوي است که در ظلمت زشت شب کمين کرده است. با هزاران توطئه و خيانت و بي‌شرمي انتظار او را مي‌کشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقيقت؟ مسئوليت‌هايي که تنها چشم به راه اويند و رسالت سنگيني که بر آن پيمان بسته است؟
درد چندان سهمگين است که روح تواناي او را بيچاره کرده است. نمي‌تواند تصميم بگيرد، ترديد جانش را آزار مي‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس مي‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمي‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضيح مي‌دهد: “اگر از پيش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همين جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌اي که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.
آنگاه برخاست، ايستاد، به خانه‌ پيغمبر رو کرد، با حالتي که در احساس نمي‌گنجيد، گويي مي‌خواست به او بگويد که اين “وديعه‌ي عزيز”ي را که به من سپرده‌اي، اکنون به سوي تو بازمي‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برايت همه چيز را بگويد، تا آن‌چه را پس از تو ديد يکايک برايت برشمارد.
فاطمه اين‌چنين زيست و اين‌چنين مرد و پس از مرگش زندگي ديگري را در تاريخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمديدگان ـ که بعدها در تاريخ اسلام بسيار شدند ـ هاله‌اي از فاطمه پيدا بود. غصب شدگان، پايمال شدگان و همه‌ قربانيان زور و فريب نام فاطمه را شعار خويش داشتند. ياد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ايمان‌هاي شگفت زنان و مرداني که در طول تاريخ اسلام براي آزادي و عدالت مي‌جنگيدند، در توالي قرون، پرورش مي‌يافت و در زير تازيانه‌هاي بي‌رحم و خونين خلافت‌هاي جور و حکومت‌هاي بيداد و غصب، رشد مي‌يافت و همه‌ دل‌هاي مجروح را لبريز مي‌ساخت.
اين است که همه جا در تاريخ ملت‌هاي مسلمان و توده‌هاي محروم در امت اسلامي، فاطمه منبع الهام آزادي و حق‌خواهي و عدالت‌طلبي و مبارزه با ستم و قساوت و تبعيض بوده است.
از شخصيت فاطمه سخن گفتن بسيار دشوار است. فاطمه، يک ” زن ” بود، آن‌ چنان که اسلام مي‌خواهد که زن باشد. تصوير سيماي او را پيامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌هاي سختي و فقر و مبارزه و آموزش‌هاي عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود.
وي در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر يک دختر، در برابر پدرش.
مظهر يک همسر در برابر شويش.
مظهر يک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر يک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.
وي خود يک “ امام ” است، يعني يک نمونه مثالي، يک تيپ ايده‌آل براي زن، يک “ اسوه ” ، يک شاهد براي هر زني که مي‌خواهد ” شدن خويش ” را خود انتخاب کند.
او با طفوليت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجي و داخلي، در خانه‌ پدرش، خانه‌ي همسرش، در جامعه‌اش، در انديشه و رفتار و زندگيش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ مي‌داد.
نمي‌دانم چه بگويم؟ بسيار گفتم و بسيار ناگفته ماند.
در ميان همه جلوه‌هاي خيره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بيشتر از همه براي من شگفت‌انگيز است اين است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظيم علي است.
او در کنار علي تنها يک همسر نبود، که علي پس از او همسراني ديگر نيز داشت. علي در او به ديده يک دوست، يک آشناي دردها و آرمان‌هاي بزرگش مي ‌نگريست و انيس خلوت بيکرانه و اسرارآميزش و همدم تنهايي‌هايش.
اين است که علي هم او را به گونه‌ ديگري مي‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علي همسراني مي‌گيرد و از آنان فرزنداني مي‌يابد. اما از همان آغاز، فرزندان خويش را که از فاطمه بودند با فرزندان ديگرش جدا مي‌کند. اينان را “بني‌علي” مي‌خواند و آنان را “بني‌فاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علي، نسبت فرزند به مادر و پيغمبر نيز ديديم که او را به گونه‌ي ديگر مي‌بيند. از همه‌ي دخترانش تنها به او سخت مي‌گيرد، از همه‌ تنها به او تکيه مي‌کند. او را ـ در خردسالي ـ مخاطب دعوت بزرگ خويش مي‌گيرد.
نمي‌دانم از او چه بگويم؟ چگونه بگويم؟
خواستم از ” بوسوئه ” تقليد کنم، خطيب نامور فرانسه که روزي در مجلسي با حضور لويي، از ” مريم ” سخن مي‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مريم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فيلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌هاي مريم را بيان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستايش مريم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پيکرسازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندي ‌هاي اعجاز‌گر کرده‌ اند.
اما مجموعه‌ گفته‌ها و انديشه ‌ها و کوششها و هنرمندي‌‌هاي همه در طول اين قرن‌هاي بسيار، به اندازه‌ اين کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌هاي مريم را بازگويند که: “مريم (س)، مادر عيسي (ع) است “.
و من خواستم با چنين شيوه ‌اي از فاطمه بگويم. باز درماندم
خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه‌‌ي بزرگ است.
ديدم فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه دختر محمد است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه همسر علي است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه مادر حسين است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم، که فاطمه مادر زينب است.
باز ديدم که فاطمه نيست.
نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
ط[="Lime"]فاطمه، فاطمه است[/].[/]

برگرفته از کتاب فاطمه، فاطمه است دکتر علی شریعتی
منبع