رابطه چنسی

نحوه رابطه در دوران عقد

با سلام خدمت همه کاربران و مدیران محترم،

در ابتدای عرایضم از همه به خاطر نوع سوالی که می پرسم عذر خواهی می کنم و باور کنید از نوع سوالم خجالت میکشم ولی برایم دچار مشکل شده
و اگر مدیران محترم میدانند که جای پرسیدن اینگونه سوالات اینجا نیست :offlow: میتوانند راحت سوالم را حذف کنند.

و اما طرح مشکل: :please:
من به تازگی حدود دو ماه است که ازدواج کرده ام و الحمدلله بسیار از ازدواجم راضی هستم ولی فقط عقد کرده ام و تا عروسی شاید زمان زیادی باید صبر کنم تا شرایط مهیا شود.:Mohabbat:

وقتی به منزل همسرم میروم ایشان بسیار زیبا خود را آراسته و از من استقبال میکند و در بیشتر موارد به اتاق شخصی ایشان می رویم و با هم گپ و گفت داریم ولی هیچ نوع رابطه زناشويي با هم تجربه نکرده ایم، به دلیل اولا خجالت من و ثانیا یک بار هم که با کلی خجالت از ایشون در این باره سوال کردم فرمودند که چون عرف نمی پسنده در دوران عقد چنین چیزی باشه، فعلا نه!

ولی چون اولین دختری است که من با ایشون رابطه داشتم و گپ و گفت دارم و از طرفی بدون حجاب و با آرایش زیبا در مقابلم ظاهر می شود بسیار تحریک میشوم و اصلا دست خودم نیست و از اول ازدواج فشار روانی زیادی را تحمل میکنم و نمیدانم اصلا چنین روابطی را آغاز کنم و یا نه؟!
و اگر بخواهم شروع کنم چگونه باشد که هیچ مشکلی از قبیل روحی و روانی و یا مشکل آبرویی و یا بارداری و ... برای هر دوی ما پیش نیاید.
و کلا از عواقب هر عملی در این باره بی اطلاعم!

از صبر و حوصله همه دوستان و پاسخگویی فهیمانه پیشکسوتان بسیار متشکرم!:khejalat:

شروع یک رابطه

انجمن: 

12-13 ساله بودم که رفتار یک زوج جوان به خصوص خانم خانواده برایم جلب توجه خاصی می کرد. یک زوج به ظاهر خوشبخت که بعد از شروع زندگی مشرک زود هم یک کوچولو به جمع دونفره شان اضافه شده بود و دومی هم توی راه بود؛ اما برخلاف ظاهر رو به راه زندگی یشان، با این که هیچ گاه مشاجره و نزاعی بین شان نبود اما همیشه یک جور نارضایتی و بی میلی در نگاه خانم می شد احساس کرد؛ یک جور سردی، یک جور میل به جدایی
با این که یکی- دو بار بیشتر آن خانم را ندیده بودم بلاخره یک روز جلو رفتم و گفتم: چرا شوهرت را دوست نداری؟
نگاه پر از بغض اش را به من دوخت و چیزی نگفت. خواهرم زود کشیدم کنار که این چه حرفی ست می زنی؟
بعد هم برایم توضیح داد که چگونه آن خانم شب زفاف سیلی خورده...
فهمیدم که چطور هنوز جای سرخ آن سیلی روی قلب آن خانم مانده است.
زندگی آن ها در آخر منجر به جدایی شد.

فکر می کردم در زندگی ام فقط با همین یک مورد مواجه خواهم شد، فکر می کردم تاثیر تحصیلات کم و فقر فرهنگی است؛ اما این روزها می بینم مسئله ریشه دارتر و گسترده تر از آن است که من فکر می کردم!
**************
نتیجه ی اخلاقی: من از بچگی مشاور بودم! :Nishkhand: