زندگی نامه

۞ زندگینامه مقام معظم رهبری ۞

IMAGE(http://kkkkk03.persiangig.ir/125.gif)

IMAGE(http://sl.glitter-graphics.net/pub/2633/2633447rjppblkitz.gif)

رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در روز 24 تيرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود.

ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.

رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود

امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم

رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

IMAGE(http://sl.glitter-graphics.net/pub/2633/2633447rjppblkitz.gif)

๑❀๑ هفده اسفند سالروز شهادت سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت๑❀๑

انجمن: 



اول بگم که من عاشق رهبرم هستم...یک لحظه هم بهش شک نمی کنم.

روزگار غریبی است...
به اسم شهدا خونشان را پایمال می کنیم...جگرسوزه نه؟
تا زمانی که قرآنها بر سر نیزه ها نرفته علی را می شناسیم ولی الان...نه!مگر نمی بینی؟!ما که با قرآن جنگ نداریم...علی به جنگ قرآن می رود!ما با قرآن نمی جنگیم...
درد بزرگی است به نام دین به جنگ دین رفتنIMAGE(http://blogfa.com/images/smileys/02.gif)
یه زمانی هم همه با عایشه همراه شدند و در جبهه ی مقابل علی ایستادند چون همسر پیامبر بود.
عاشق همتم ولی تا جایی که به نفعم باشه...همت عکس رهبرش رو روی سینه ش زده بود و جونش رو براش می داد ولی من؟...به حرفش هم گوش نمی دم!!! عکسشو کجا بزنم؟
عنوان ها کورمان کرده اند...محتاج دم مسیحایی هستیم( همه مون )IMAGE(http://blogfa.com/images/smileys/02.gif)
خداییش ایمان از تکه آهن گداخته هم داغتره...سخته نگه داشتنش کف دست!خیلی ها زود انداختنش.
خدا کنه که در آتش بی ایمانی نسوزیمIMAGE(http://blogfa.com/images/smileys/28.gif)
زندگی وقت سرخاراندن برایم گذاشته فقط دهانم از تعجب باز مانده و متحیرم از این روزها و آدم ها!
زندگی به من خیلی فرصت داده ولی دستم برای نوشتن می لرزه...
اسم تاپیکم هم وحشتناک زیباست چون ابراهیم فقط درآتش ابراهیم شد.
همین!