>>>>> شهید آوینی
ارسال شده توسط فدائی سید علی در دوشنبه, ۱۳۹۲/۰۶/۰۴ - ۰۷:۱۳با سلام
این جا هرکس جمله ی زیبایی از شهید آوینی بلده، در خدمتشیم.
جملات کلیدی ایشون رو هم بگید.
با سلام
این جا هرکس جمله ی زیبایی از شهید آوینی بلده، در خدمتشیم.
جملات کلیدی ایشون رو هم بگید.
ضيه تحول شهيد آويني و ماجراهاي سبيل نيچهاي و دست گرفتن كتاب «انسان تك ساحتي» توسط او را زياد شنيدهايم. اما شهيد آويني علاوه بر اينكه بعد از مجذوب امام خميني(ره) شدن متحول شد، موجب تغيير و تحول خيلي افراد ديگر هم گرديد. رضا سلطانزاده كه ساخت موسيقي براي مستند روايت فتح را بعهده داشته يكي از اين افراد است. او سال 82 در گفتگو با ماهنامه سوره –تحريريه چهارم- ماجراي آشنايي خود با سيد شهيدان اهل قلم را شرح داده است. اين گفتگو علاوه بر اينكه روايتي است از تاثيرگذاري شهيد آويني بر اطرافيانش، ميتواند نگاه آن شهيد بزرگوار به موسيقي –خاصه موسيقي فيلم- را هم به خوبي شرح دهد. خواندن اين گفتگو را با توجه به در پيش بودن سالگرد شهادت سيد مرتضي آويني از دست ندهيد.
آقاي چشم آبي!
سال 56 در گروه پیشآهنگی ساكسیفون میزدم. انقلاب كه شد، ساكسیفون ما هم تبدیل شد به پیانو، بعد از مدتی كه ساز زدن را یاد گرفتم، آمدم توی كار فروشندگی ساز. یك روز آقایی كه چشمهای آبی داشت، آمد مغازه دستگاه خاصی میخواست، من هم نشانش دادم. میگفت كار ما موسیقی فیلم است. خیلی به كار فیلم علاقه داشتم اما تا به حال برای كسی نزده بودم، یك موقعهایی برای خودم میزدم.
گفتم این دستگاه این طور است، آن طور است. گفت باشد میبرم و استفاده میكنم. گفتم مشكل اپراتوری با آن پیدا میكنید، چون دستگاه پیچیدهای است. گفت نه، آنهایی كه كاری میكنند، میتوانند و دستگاه را برد...
همان شب همان آقای چشمآبی با من تماس گرفت. او را از صدایش شناختم. گفت یكی را میتوانی پیدا كنی كه بیاید و با این دستگاه كار كند؟ گفتم من خودم هستم، میآیم و آن را راه میاندازم.این شد كه برای اولین بار رفتم حوزه هنری.
آنجا بود كه به من گفتند آن آقایی كه چشمهای آبی داشت، اسمش نادر طالبزاده است.
يك سال مانده بود به شهادت آويني
(طالب زاده) آن زمان داشت فیلم «خنجر و شقایق»اش را تدوین میكرد. مسئله، موسقی متن فیلم «خنجر و شقایق» بود. گفتم مشكل چیه؟ گفتند ما میخواهیم این قطعه را بزنیم. گفتم باشد و دستگاه را راه انداختم. یك قطعه از موسیقیاش را زدم. دیدیم طالبزاده حالش تغییر كرد. گفت تو خودت میتوانی این قطعه را بزنی؟ با كسانی كه اینجا روی موسیقی كار میكردند، از دیروز تا حالا كلی كار كردهایم ولی هیچ چیزی نزدهاند. اما الان شما خیلی خوب میزنی. گفتم میتوانم و موسیقی متن فیلم را در عرض دو سه هفته ساختیم و تمام شد.
او از موسيقي گفت، من سر درد گرفتم!
دوره جدید روایت فتح را تازه شروع كرده بودند كه ما هم به آنها ملحق شدیم. من را به آقای فارسی معرفی كردند. فارسی گفت تو حتماً باید آوینی را ببینی، خیلی به كارمان كمك میكند. من تا به آن روز آوینی را از نزدیك ندیده بودم، حداقل از روزی قیافه نمیشناختم. فكر میكردم آوینی همان آقای نوریزاده است، چون صداهایشان خیلی به هم شبیه بود.
فارسی گفت ما الان درگیر موسیقی متن روایت فتح هستیم. تا به حال هم فقط طبل بوده و بیشتر از موسیقی خارجی استفاده كردهایم. گفت كه قرار میگذاریم و آوینی را میبینیم.
آن شب كه قرار گذاشته بودیم، آمدند مغازه دنبال من؛ فارسی بود و نقاشزاده و خود آوینی، سوار ماشین كه شدم، دنبال آوینی میگشتم كه البته به شكل و شمایل نوریزاده نبود. ماشین حركت كرد و رفتیم منزل ما. بعد از آنكه آقای آوینی را به من معرفی كردند، سه چهار ساعتی نشستیم و او درباره موسیقی صحبت كرد و گفت موسيقي اصلا چي هست و كجاست. باور كنید سر درد گرفتم. پیش خودم فكر میكردم، این چه میگوید.
بسم الله
عصر ما عصر تجدید میثاق با خداس که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت. هنری که بدین تجدید عهدتعلق ندارد و ایینه آن نیست. به اعتقاد ما نه شایسته ی دوران ماست و نه شایسته ی این مرز و بوم که امنون به اعتبار روح الله (ره) و حرم قدس و ، قلب و ام القرای جهان است.
دلمان هنوز هم باور نکرده است و باور نخواهد کرد، اگر صد ها سال نیز بگذرد. ریسمان عقل در گردنش انداخته ایم و می کشانیمش؛ کشانن کشان می بریمش. و چگونه باور کند؟ چگونه باور کند فنا را، آنجا که بقای جهان به «وجه باقی حق» است، تجلی یافته از حضور انسان های کامل؟ چگونه باور کند مرگ را برای خضری فرخنده پی، سرچشمه دار چشمه آب حیوان؟ چگونه باور کند مرگ را برای کلیددار خزاین حیات، مظهر تمام اسم حی؟ چگونه باور کند مرگ را برای مسیحایی که به یک دم ، هزار مرده را حیات جاودان میبخشد؟