صدای گوسفند

آیا امام علی (ع) برای خنداندن یتیمان از خودشان صدای حیوان درآوردند؟

انجمن: 

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن که از تلویزیون هم پخش شد روایتی را درباره ی امام علی آوردند که از نظر من با شخصیت حضرت تضاد دارد و شایسته ی ایشان نیست. لطفا اعتبار اسناد و مصادر این روایت را بررسی کنید. من در جستجویی که خودم کردم فقط توانستم یک منبع یعنی کتاب (( دررُ المطالب وغرر المناقب في فضائل علي بن أبي طالب)) نوشته ی سید ولى بن نعمة الله حسینى رضوى مربوط به اواخر قرن دهم هجری قمری را برای آن بیابم که این کتاب هم چون از آثار متاخر است اعتبار چندانی ندارد.

داستان روایت به نقل از سایت حجت الاسلام قرائتی : http://www.gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=153

صدای بزغاله برای خنده یتیم. شنیده اید این را، من خودم گفتم، اجازه بدهید تکرار کنم، امیرالمؤمنین عبور می کرد دید خانه ای سر و صدای بچه هاست، ایستاد متوجه شد که اینها بچه های یتیم هستند، اجازه گرفت از صاحبخانه رفت دید یک خانم بیوه ای پنج شش تا یتیم دیگی بار گذاشته، زیرش را روشن کرده، در دیگ آب است جوش می آید که بچه‌ها خیال کنند مادرشان برایشان غذا می پزد، بچه‌ها هم از سرو کله هم بالا می روند، داد و بیداد و جیغ و جوق، و حضرت فهمید هیچی در خانه نیست، سریع رفت خانه مقداری روغن و برنج و آرد و خرما و از این چیزها را برداشت آورد و سریعا خودش در خانه غذا پخت و خودش بچه‌ها را نشاند دهان بچه‌ها گذاشت، وقتی می خواست برود خواست بچه‌ها را بخنداند دید نمی خندند، هر کاری کرد بچه‌ها نخندیدند، با زانو و دستهایش راه رفت و صدای بع، مع، صدای بزغاله کرد، تا صدای بز کرد خندیدند، یک نفر گفت آقا، این در شؤن مدیریت نیست، شما مگر فوق لیسانس مدیریت، دکترای مدیریت نداری شما؟ آدمی که مدیر است، وزیر است، وکیل است، سفیر است، که نباید، زشت است در‌شان شما نیست، فرمود علی، مدیریت ما این است، خوب گوش بدهید، آقایانی که لیسانس مدیریت دارند و فوق لیسانس و دکترا، مدیریت علی این است رهبر است، فرد اول مملکت صدای بز بکند، عوضش یک یتیم بخندد. قنبر گفت آقا خانه یتیم شما خیلی چیزی می دادی اما صدای بزغاله هیچ وقت نمی کردی، گفت من نمی خواستم صدای بز بکنم، می خواستم یک جوری اینها را بخندانم، هر کاری کردم اینها نخندیدند، خودم را شکستم که اینها بخندند. کی می تواند این کار را بکند؟

این هم یک نوع نقل دیگر :

قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.
سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،
بچّه ها نیز چنان مى كردند و فراوان خندیدند.
سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.
اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.
دوم : آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان. (شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب)