یک مادرِ دلتنگ
ارسال شده توسط rea1362 در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۳/۲۰ - ۱۸:۵۶انجمن:
[h=1][/h]
[/HR]
زمانی که فرزند 18 سالهاش را به سربازی میفرستاد نمیدانست که دستهایش تا مدتها دیگر او را در آغوش نخواهند گرفت و تنها یادگار فرزندش، انتظار خواهد بود.
[/HR]
مادر شهید جاویدالاثر سلطانعلی مولایی که از اهالی انگوران استان زنجان میگوید: سلطانعلی اولین فرزندم، خیلی پسر مهربان و بامحبتی بود و همیشه میگفت مادر مطمئن باش وقتی پیر شدی عصای دستت میشوم و نخواهم گذاشت آب در دل تو و پدر تکان بخورد.
زمانی که پسرم به سن 18 سالگی رسید همانند سایر همسالان خود باید به سربازی میرفت. آن ایام جنگ بود و سلطانعلی پس از تقسیم نظامی و طی دوره سهماهه آموزشی در زنجان، به منطقه غرب کشور و بانه اعزام شد.
سواد ندارم و نمیدانم فرزندم در چه تاریخی شهید شده است. خیلی سال است که فرزندم را در آغوش نگرفتهام و جای خالیاش را هرروز احساس میکنم.
مسئولان بنیاد شهید آن زمان مدتی پس از عملیات کربلای 10 به خانه ما آمدند و گفتند در این عملیات تعداد زیادی از رزمندگان شهید شدهاند و سلطانعلی پس از عملیات بازنگشته و حتی ممکن است به اسارت درآمده باشد. از آن روز به بعد هرروز برای سلامتی پسرم دعا میکردم. پس از اتمام جنگ و مبادله اسرای ایرانی که پسرم در بین اسرا نبود و به خانه برنگشت بهعنوان شهید برایش مراسم ختم گرفتیم تا شاید اینگونه اندکی دل من و سایر اعضای خانواده آرام شود.
سواد ندارم و نمیدانم فرزندم در چه تاریخی شهید شده است. خیلی سال است که فرزندم را در آغوش نگرفتهام و جای خالیاش را هرروز احساس میکنم
مادر دو پسر و پنج دختر هستم. پسر اولم برای دفاع از کشور رفت و رفتن او باعث آرامش امروز دیگر فرزندانم و جوانان جامعه شده است چون همین شهیدان باعث برقراری امنیت امروز در کشور شدند و بهعنوان یک مادرِ دلتنگ، تنها چیزی که از مردم و مسئولان انتظار دارم، ایستادگی در مسیر شهدا و حفظ آن چیزهایی است که با خون جوانان کشور در جنگ بهدستآمده است.