با تکبر مادر شوهرم چکار کنم؟
ارسال شده توسط کوثر2 در پنجشنبه, ۱۳۹۳/۰۷/۰۳ - ۱۵:۲۰سلام مادرشوهری دارم که به دلیل تکبری که در ذاتش هست هرچه من بیشتر محبت میکنم او در بین حرفهایش چندتا تیکه هم به من می اندازد دایم به چیزهای هیچ گاه نداشته اش به محل زندگیش به اقوام چولدارش مینازد هرچه من کوتاه می ایم وحرفی نمیزنم او بیشتر میگوید بعد که میرود من با خودم درگیرم تمام ذهنم میشود پراز جوابهایی که ای کاش به او گفته بودم هیچ چیز ندارد حتی نتوانست یه عروسی ساده ساده هم برایم بگیرد نه خریدی نه چیز درست وپیمونی با اینکه نه خودم نه خانواده ام هیچ گاه به رخشان نکشیدیم که برایم فلان وفلان نکردید اما بازهم از خودش میگوید وفامیلش وزادگاهش که به ویرانه شبیه است قیافه خودش به گداها میخورد اما خیلی به خودش مینازد حتی چندبار بهش پول داده بودن فکر کرده بودن مستحقه.فقط به خاطر ایمان واخلاق شوهر باهاش ازدواج کردم خیلی ساده گرفتیم.شوهرم هم میدونه مادرش اینجوریه ولی احترام مانع میشه چیزی بهش بگه.دیگه روانیم کرده نمیدونم باهاش چه طور برخورد کنم اگه محبت کنم روش زیادتر میشه خونه ی ماکه میاد زیاد میمونه چون شوهرم تک فرزنده همه نوع محبت بهش میکنم وحرفاشو تحمل میکنم وبه رو خودم نمیارم.گاهی از اقوامم سوال میکنه که مثلا عموت چکاره هست میدونم میخواد توحرفام چی پیداکنه بازم به روخودم نمیارم از حرفای تکراریش واینکه فک میکنه خیلی از مابالاتره ومن دارم عین کنیزک میزارم جلوش برمیدارم حالم بهم میخوره چون تا الان برخوری باهاش نکردم اگه یه دفعه بخام قاطی کنم وحرفای دلمو بزنم بدمیشه اقوام شوهرم منو دوست دارن وازم تعریف میکنن نمیشه اعتبارمو خراب کنم.خواهش میکنم منو راهنمایی کنید با این پیرزن متکبر چکار کنم.تمام ذهنم رو مشغول کرده.داره کاری میکنه که همخونه ی مابشه پدرشوهرم فوت شده وتنها هست.اگر این همه فخربه من نمیفروخت با همه ی خصوصیات دیگرش کنار میومدم ولی این یکیو نمیشه.دست به سیاهو سفید نمیزنه حتی توبچه داری هیچ کمکی بهم نکرد اما حالا ازاینکه بچه ام میگه مامان هم حسادت میکنه وهی بهش میگه بگو بابا یا بگو مادربزرگ.اینقد حسودومتکبره که دایم بچه امو سفارش میکنه که تو فامیلیت فلانه ومال فلان جایی بگو بابا بابا .دوست ندارم حتی قیافه شو ببینم .جلو مرم خودشو اونقد مظلوم میگیره که همه به حال من غبطه میخورن چه مادرشوهره خوب وساده ای داره.موندم بین جهنم وبهشت نمیدونم خودمومثل گذشته به خل بودن بزنم یا نزارم ازم سواستفاده کنه از طرفی شوهرم تک فرزنده مادرپیرش رو باید نگه داری کنه دلم نمیخاد بین مادرواولادی فاصله بیندازم وفردا که پیرزن مرد بگم کاش...