مادر عصبی

مشکل با مادر عصبی و کافر

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سوال یکی از کاربران که مایل نبودند شخصا مطرح کنند

و به خاطر اهمیت موضوع ،سوال ایشون رو عینا درج می کنم:

سلام

من می خواستم بگم که در زندگیم سعی می کنم در حد کمال خداوند رو عبادت کنم و از دستورات ایشون در اسلام کاملا پیروی کنم. فقط یک مشکل بزرگ دارم که این مشکل همیشه باعث میشه که من هر چند روز یکبار بشینم یک فس گریه کنم و به این فکر کنم که اصلا همه رو ببوسم بزارم کنار و کافر بشم مثل اینکه بهتره...

من یک مادر دارم که از همه جهت کامله و بی نظیر ولی دو تا مشکل بزرگ داره که باعث شده که نمازهای اول وقت و جماعت و کارهای خوب من (طبق گفته اسلام) تباه بشه و در من نا امیدی ایجاد کنه و این فکر رو ایجاد کنه که همه چیز رو حتی خدا رو برای همیشه ترک کنم...

این دو مشکل مادرم اینه:

1) کافر
2) عصبی

من احساس می کنم داره از مادر بودنش سوء استفاده می کنه... جدیداً هم که فهمیده که حرف مادر خیلی برو داره (متاسفانه از دهن بنده پریده) و مثلا میتونه با یک چرخش انگشت همه نمازهای منو باطل کنه... حالا دیگه از هر چیز الکی کوه میسازه و اعصاب منو خرد می کنه (البته شاید هم از قسط نباشه من فقط حدس می زنم) ولی با وجود این من نه فهشی می دم و نه بلند صحبت می کنم فقط با حالت تاکیدی و کمی بلند بهشون میگم که نمیشه و بعد میگه میشه... باز می گم نمیشه و باز میگه میشه... دیوانه شدم بخدا...

حالا داستان امشب: به من میگه برو نون سفید بگیر از بیرون که الویه بزارم توش ببری سر کار برای ظهر... من سفره رو باز می کنم و می گم ما که نون تافتون داریم... و با آرامش می گم دستت درد نکنه بزار لای نون تافتون می برم... بعد میگه که: نه از لای نون تافتون از لای سوراخهاش الویه می زنه بیرون... می گم من که نمی خوام با کامیون برم روش آرام میزارم بینش و میزارم داخل کیسه و میبرم... و بعد داد میزنه میگه نه نه باید نون سفید باشه... میگم بابا جون من... من خودم می خوام بخورم... مگه شما می خواین بخورین؟ من 100 بار اینکار رو کردم و از لاش نریخته... بعد باز هی میگه... بعد باز من با آرامش می گم و کمی بلند می گم نه مشکلی نیست... بعد باز هی تکرار می کنه... هی میگه هی میگه... میگم من میزارم توی کیسه نمی خوام که خشک خشک ببرم... اگر بزنه بیرون کیسه محافظشه و بعد داخل یک کیف مخصوص هم هست طوریش نمیشه... و باز می گه نه نه باید بگیری...

آخر زد به سرم و گفتم من از دو ماه پیش شام نمیخوردم حالا دیگه ناهار هم نمی خورم و تو داری با اینکارهات باعث میشی که نمازهای من (به دلیل بلند صحبت کردن با مادر) باطل بشه و اعمالم نزد خدا تباه بشه... بهش گفتم من دیگه از این به بعد ناهار نمی خورم بخاطر اینکه دیگه حوصله جر و بحث های الکی با شما رو ندارم... پول هم که ندارم برم سر به بیابون بزارم... کسی رو هم که ندارم یک نفر افتادم وسط یک گروه کافر...

حالا شروع این دعا مصادف با اینه که بنده یک جمعه وقت خالی گیر آوردم و فقط نیم ساعت وقت دارم که دعای مخصوص جمعه رو بخونم... حالا معلوم نیست کدوم جنی رفته توی جلد ایشون که می خواد اعمال منو تباه کنه...

مشکل ایمان داشتم مشکلمو با یک روشی حل کردم که دیگه هیچ بنی بشری نتونه من رو از اسلام منحرف کنه... و موفق بودم... توی خیابون ازیتم می کنن اون رو هم تحمل کردم... جهاد اکبر به اون بزرگی رو هم خیلی وقته که باهاش خداحافظی کردم... در اصل میشه گفت پاک پاکم... کسی که هر صبح ساعت 3 نصف شب به عشق خدا بلند میشه نماز شب می خونه و نماز قضا می خونه هم برای خودش هم برای پدرش... و همه تحصینش می کنن از جهت مادرش کم آورده و دیگه خسته شده... ببین این چیه که از جهاد اکبر هم بدتره... حداقل اگر پیر و مریض بود این رو میذاشتم به حساب پیریش ولی مشالا از بمب اتم هم سر حال تره... اینها در ظاهر از کارهای من تعریف می کنند ولی در باطن دوست ندارن که من اینکارها رو انجام بدم و میگن تو افراطی هستی...

یعنی خدا اینقدر ظالمه که خیلی راحت با یک اشاره همه تلاشهایی که براش کردم رو تباه می کنه... چرا به اینها اجازه می ده که اعمال منو در کمتر از چند ثانیه تباه کنن و من رو از رحمتش نا امید کنن... چرا؟

من بهشون گفتم که توی جهنم هم برم بازم راهم رو تغییر نمی دم... یک روز اینقدر منو عصبانی کرد که منی که اینهمه کارهای بالا رو انجام میدم و هر نمازم با عرفان بالایی انجام میشه و اصلا نمی دونم فوش چیه... یک فوش از دهنم در اومد و گفتم من این فوش رو بهت میدم و تو هم عاقم کن به درک... ولی اگر فکر کردی که با اینکارهات میتونی منو از خدا و راهم جدا کنی کور خوندی... من همه اینکارها رو می کنم حتی اگر برم توی جهنم و به تو هم هیچ ربطی نداره...

از طرفی اسلام میگه نه اینها رو اگر ترک کنی قطع رحم کردی... از طرفی اگر ترک نکنم باز ازیتم می کنن...

چه ترک کنم و چه ترک نکنم در هر دو حالت جهنم هستم...

پس این همه کار و تلاش و از خواب زدن و ثابت کردن عشق به خدا چه فایده داره؟

این اسلام شما من رو دیوونه کرده...

وقتی من رو دیوونه کنه... منی که هر نمازم با عرفان بالایی خونده میشه و هر سجده من 3 دقیقه طول میکشه... دیگه وای به حال دیگران...

با این اوصاف همه باید بریم توی جهنم و بهشت خالی می مونه...

نه حواسم نبود... بهشت فقط می مونه برای اونهایی که توی یک خانواده مذهبی بزرگ شدن و صاف میرن مسجد و میان و مادر و پدرشون هم مهربونن...

مارو چه به بهشت...