محدوده اطاعت از والدین

آزادی و حق انتخاب فرزند و تعارض آن با حقوق والدین

سلام  وقت بخیر . حدودا سه سال میشه که سعی کردم باور های مذهبیم رو تقویت کنم و شروع کردم به نماز خوندن. که با مخالفت های شدید پدرم روبه رو شدم. از لحاظ اعتقادی فاصله ی بسیاری بین من و خانواده ام هست به خصوص با پدرم.  من و پدرم هیچ وقت ارتباط خوبی نداشتیم . رفتار بد پدرم با مادرم و من و خواهرم باعث شده بود یه برهه ای از پدرم متنفر بشم. مساله ی من الان پدرم یا مادرم نیست یه سری توصیه های دینی هست که من تو هر سایتی گشتم یه راه حل کاربردی و منطقی ندیدم ارائه شده باشه. سوالی که شاید خیلی وقت ها باعث بشه من حتی به خدا بدبین بشم این هست که چرا دین من از من خواسته در هر شرایطی رضایت والدین رو در نظر بگیرم؟  خیلی از خواسته های مادر پدرا واقعا از روی دلسوزی نیست عقلانی نیست. هر جا خوندم یا پاسخگو خیلی تند جواب داده بود که پدر مادر هستن و .... یا گفته بود نباید والدین فرزندان را به کاری که دوست ندارند وادار کنن ولی عملا در اخرش باز میگفت اذیت نشن. خیلی از خواسته های والدین خودخواهی وناکامی تو رسیدن به اهدافشون بوده. انگار فرزندان رو قهرمانی میبینن که خودشون هیچ وقت نبودن. من دارم تو همین جامعه زندگی میکنم درگیرم با این مباحث.  ولی وقتی سوال و جواب های مشاورهای مذهبی رو میشنوم انگار اونا تو یه سیاره ی دیگه ای زندگی میکنن. مادر و پدری که دلشون میخواد فرزند حتما پزشکی بخونه . این سوالات خیلی مطرح شده و در اخر باززز پاسخگو گفته پدر مادر ناراحت نشن. این واقعا منطقیه این خواسته عقلانیه که دین از من انتظار داره رضایت اون ها رو کسب کنم ؟؟؟ کسی مثل پدر من که حتی از شنیدن نظر من که با اون تفاوت داره ناراحت میشه ایا میشه رضایتش کسب بشه ؟؟؟  این جواب هم خیلی شنیدم که میگن صحبت کنید مشاوره برید با پدر یا مادر. واقعا عملی نیست. کسی که فکر میکنه هر چی میگه درسته من چطور متقاعدش کنم که بریم مشاوره؟  واقعا در مورد مسائل داخل خانواده هم نمیتونم با بزرگترای دیگه صحبت کنم چون اونا در نهایت حق رو به پدر مادرا میدن چون خودشون هم مادر پدرن. من از دین یه راهکار درست و قابل اجرا  میخوام نه صرفا احساسی که پدر مادرن و این حرفا. درست پدر مادرن زحمت کشیدن دستشونم درد نکنه ما هم ازشون مراقبت میکنیم تو سن بالا و رسیدگی میکنیم ولی حقیقت اینه تصمیم اونا بوده بچه دار بشن و مسئولیتی بوده که در قبال گرفتن تصمیم بچه دار شدن پذیرفتن.  عمیقا و از صمیم قلب میگم که تحمل ناراحتی اونا رو ندارم و دوسشون دارم با اینکه شکاف عمیقی بین رابطه ی من و والدینم وجود داره  ولی خب من نمیتونم  مسیر زندگی خودمو نرم. نمیتونم به خاطر هر کاری هی ازشون اجازه بگیرم واقعا برام تعریف نشده اس این مسائل. بسیار تو این سایت های مذهبی میبینم که همیشه حق رو یک جانبه به مادر پدر میدن. واقعا چرا؟؟؟ یعنی ما یه انسان دیگه رو به این دنیا میاریم که مجبورش کنیم مثل ما زندگی کنه ؟؟؟  بعد با توجیه های دینی بخوایم که هیچ شکایتی نکنه و گله نداشته باشه و خوشحالم باشه. عین پرنده ی توی قفس که محبوس شده بگیم به این بهانه که جاش تو قفس امن تره و ما مراقبشیم و بهش غذا میدیم  اب میدیم فکر کنیم این براش بهتره . عین خیلی از مادر پدرها که فرزندانشون رو اسیر گرفتن. بعد در ازای درخواست کمک از یه عده فقط بشنویم که دین اینو میگه که عوضش اجر و ثواب میبری اگر راضی نگه شون داری و اگر نخوای این قفس رو نتیجه آتش جهنمه.  به من بگید من باید چیکار کنم ؟ چه راه حلی دارید؟ چه حرف تازه ای و چه راهکار عملی دارید که من انجام بدم تا هم راه زندگی خودم رو برم هم به دینم پایبند باشم؟  با تشکر